بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14841
متن پرسش
سلام استاد: مقصود اینکه خداوند رزق همه بندگان را می دهد و روزی را تعهد کرده با فقر و گرسنگی که حتی منجر به مرگ می شود چیست؟ و سوال دیگر اینکه در بعضی روایات گفته شده است که اگر این کار یا این ذکر یا این اداب را رعایت کنید رزق زیاد می شود. چگونه می شود فهمید منظور رزق مادی است یا معنوی یا اینکه بر هر دو صادق است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی با موضوع به شکل خاص روبه‌رو می‌شویم متوجه می‌گردیم خداوند حقیقتاً در دادنِ رزق به هیچ‌کس کوتاهی نکرده است. 2- هرکس مطابق نیّتی که دارد با انجام آن دستورات، رزق مادی یا معنوی نصیب خود می‌کند. موفق باشید

14840
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده استاد عزیز: من دچار مشکلی شدم که ملتمسانه ازتان می خواهم مرا در این زمینه راهنمایی بفرمائید. حقیقتش بنده صاحب یک فرزند هستم. من تو زندگیم هیچ مشکلی ندارم همسرم زن بسیار خوبی است و بسیار قانع و خلاصه از زندگی راضی هستم، اما متاسفانه یا خوشبختانه الان مدتی است که علاقه مند و عاشق یک دحتر خانمی شدم که دست بر قضا ایشان هم به من علاقه‌مند شدند. ما به دلیل اینکه محل کارمون یکی است در هین ارتباط کاری این علاقه مندی به وجود آمده و بی پرده و صریح عرض می کنم که بدجوری فکر و ذهن مرا درگیر کرده. استاد بنده تمامی حدود شرعی را در رابطه با جنس مخالف و نامحرم رعایت می کنم حتی نگاه هم به چهره‌اشون نمی اندازم و حتی این دختر خانم هم مستثی از این موضوع نبوده و نیست اما یک لحظه غفلت باعث بروز چنین مشکلی شده هر روز که میگذره علاقه ام به ایشون بیشتر میشه. استاد من زندگیم رو دوست دارم و هرگز دلم نمی خواهد خیانت کنم. من زنم و بچه ام رو دوست دارم. اما نمیتونم علاقه مندی و عشقم رو به این دختر خانم هم انکار کنم. استاد در همین موضوع من به همه جوانبش فکر می کنم به تبعاتی که این ارتباط میتونه برای من داشته باشه و برای ایشون داشته باشه فکر می کنم. به ازدواج کردن با ایشان و تبعاتش فکر می کنم و ناهموار بودن مسیر پیش رو فکر می کنم اما نمیتونم حریف دلم و احساسم بشوم. استاد من دوست ندارم چیزی رو از همسرم مخفی کنم. راهنماییم کنید من چه کنم؟ خدا شاهده اصلا بین هوی و هوس نیست. یک حس زلال پاکه. استاد با توجه به اینکه ازدواج مجدد در اسلام حلال است و با توجه به اینکه عرف این موضوع را نمی پذیره و با توجه به اینکه من دوست ندارم زندگیم از هم بپاشه خواهشا حقیر را مثل همیشه راهنمایی فرمایید تا من بدونم یا بفهمم با این مشکل و یا معضل چگونه باید برخورد کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید ما در تاریخی زندگی می‌کنیم که اگر شما با آن خانم ازدواج کنید به‌کلّی زندگی‌تان را از دست می‌دهید. زیرا از یک‌طرف، همسر شما به دلایل شرایط فرهنگی به هیچ‌وجه برایش امکانِ زندگی با شما نمی‌ماند و زندگی‌اش از دست می‌رود. و شما نیز به عنوان مردی که مسئولیت لازم را برای حفظ زندگی‌اش به عهده نگرفته است، از چشم‌ها می‌افتید. و آن خانم نیز نمی‌داند که بعداً با مردی روبه‌روست که از یک‌طرف زندگی گذشته‌اش از دست رفته است و دلِ گرمی برای ادامه‌ی یک زندگی جدّی در او نیست. و لذا عملاً هر سه نفر از بستر زندگی طبیعی محروم و از ادامه‌ی یک حیات منطقی بیرون می‌افتند. لذا نه‌تنها ابداً با همسر خود موضوع را در میان نگذارید بلکه با همکار خودتان موضوع را در میان بگذارید و بداند شما به همسر و فرزند خود علاقه‌مندید. بهتر است از این محبت نسبت به همدیگر عبور کنید و مسئله را تمام‌شده قلمداد نمایید. موفق باشید    

14839
متن پرسش
سلام علیکم: مسئله ای است که مدتها ذهنم را درگیر کرده و تقریبا در هر جایی این حرف ها گفته می شود. ما همیشه وقتی از تاریخ قبل از انقلاب صحبت می کنیم (بخصوص زمان پهلوی پدر و پسر)، از نقطه های تاریک آن دوران مانند خیانت ها، مفاسد اقتصادی، زورگویی و دیکتاتوری، سرکوب مذهب، شکنجه و کشتار ظالمانه و هزاران موارد دیگر یاد می کنیم تا 1. مروری باشد بر تاریخ معاصر و 2. عبرتی باشد برای آیندگان. اما وقتی به شرایط کنونی جامعه می نگریم، احساس می کنیم که بعضی از آن نقطه های تاریک، در زمان ما هم دیده می شود، با این تفاوت که در آن زمان دیکتاتوری محض و در این زمان مردم سالاری - در آن زمان لا مذهبی و سکولاریسم و در این زمان حکومت اسلامی بر قرار است. اگر بخواهیم همه این مسائل را در نشست های تخصصی، از روی دلیل و منطق پاسخ دهیم، جواب های زیادی وجود دارد. ولی طیف دیگری که در کف جامعه، مثلا در تاکسی یا نانوایی یا مغاره و جاهای دیگر، نسبت به وضعیت موجود معترضند، نمی شود فلسفه بافی کرد. طبیعتا شما هم با این موارد روبرو شده اید که مثلا می گویند: «خوردند و بردند - در این زمانه فقط پارتی و مسائلی از این دست ...» حال سوال بنده اینست که اگر قرار باشد اختلاس باشد، بیت المال هدر برود، ضعیف کشی باشد، پارتی بازی و تبعیض باشد، منافق و مقدس مآب ها باشند، بی عدالتی باشد، و .... ، پس هدف از تشکیل حکومت اسلامی چه بود؟ مگر غیر از این بود که در مقابل موارد ذکر شده بایستد؟ و سوال دوم اینکه چگونه باید پاسخ مردم را که انصافا در بعضی موارد حق با آنهاست، را داد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت این دو نظام در آن است که نظام شاهنشاهی، خودش عین چپاول و اختلاس و هدردادنِ اموال ملّی بود. ولی نظام اسلامی در صدد اصلاح آن امور است و به همین جهت به جای پنهان‌کردنِ اختلاس‌ها، آن‌ها را علنی می‌‌کند و مجرمان را به مردم معرفی می‌نماید. لذا در عین این‌که ما هیچ دفاعی از بودنِ چنین ضعف‌هایی نداریم، ابداً کلّیّت این نظام را با نظام شاهنشاهی قابل مقایسه نمی‌دانیم و به مردم عادی هم که با همین ادبیات و بدون تعصب سخن بگوییم، با ما همراهی می‌کنند. موفق باشید

14838
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد در مباحث حرکت جوهری به این موضوع برخوردم که جوهر اشیاء قابل ابصار نیست فقط عقل اون رو درک میکنه ... آیا وجود هم همین حکم رو داره البته منظورم در عرفان نیست منظورم فلسفه هست. به این معنا که ما در ابصار ماهیت رو رویت می کنیم با چشم و وجود رو رویت نمی کنیم فقط به درک عقلی باید درک کرد وجود این ماهیت خاص رو؟؟ مثلا ما فقط ماهیت انسان رو رویت میکنیم با چشم و با حس و وجودش رو عقلا درک میکنیم آیا اینطوره توی مبانی فلسفی تشکیک وجود.؟؟ و یا اینکه وجود انسان رو میبینیم،؟؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جوهر؛ اساساً واقعیتی ندارد بلکه عقل برای تفسیر پدیده‌ای که صورت‌های مختلف را به خود می‌گیرد، چنین چیزی را فرض می‌کند ولی «وجود»، یک حقیقت است که قلب می‌تواند با تربیت لازم آن را درک کند. موفق باشید

14836
متن پرسش
با سلام: در مورد سوالم در مورد تفاوت اصالت نور سهروردی و اصالت وجود ملاصدرا توضیح فرمودید ممنون اما کدامیک را باید ارجح دانست؟ در مورد حضرت محمد (ص) در سراسر قرآن داریم که حضرت جبرییل (ع) قرآن را به ایشان نازل کردند و در کتاب «خویشتن پنهان» و انسان تا فراخنا و... را که مطالعه کردم طبق آن کتب پیامبر (ص) به مقام فوق فرشتگان رسید که خود پیامبر علت وجودی جبرییل شده اند. لطفا این مطلب را کمی توضیح بفرمایید. و در آخر اینکه آیا وجود در هر مرتبه ای از عوالم وجود حرکت دارد که در غیر ماده حرکت تکاملی و در بالای عالم ماده حرکت ظهوری است؟ آیا وجود در کدام مرتبه عین شدت و ضعف است. خواهشا خواهشا خواهشا، به همه ی سوالاتم پاسخ دهید. بی نهایت ممنون.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در اصالت وجودِ ملاصدرا راحت‌تر می‌توان فکر کرد و جوانب امر را بررسی نمود 2- این مطلب را از طریق مباحث شرح کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام می‌توانید دنبال کنید که پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از چه جهت خلیفة اللّه است در همه‌ی عوالم، و از چه جهت پیامبر است و حکم عالم غیب را به عالم شهادت می‌رساند 3- حرکت به معنای تبدیل قوه به فعل صِرفاً مربوط به عالم ماده است ولی حرکت به معنای سیر إلی اللّه که اشتداد وجود سالک را به همراه دارد، مربوط به انسان‌ها است 4- در نگاه حکمت متعالیه ذاتِ وجود عین شدت و ضعف است و در این مورد فصول اول حکمت متعالیه کمک می‌کند. موفق باشید

14835
متن پرسش
سلام استاد: همانطور که مطلعید برای علامه طباطبایی شایعه ای ساخته شده و در حال پخش است. مبنی بر اینکه ایشان ضد ولایت فقیه بوده اند! لذا برای اطلاع شما استاد محترم و دوستان عرض کنم: مصاحبه ای در این رابطه با شاگرد ایشان جناب آیت الله تحریری شده است که بسیار مفید است و تمام شبهات پاسخ داده می شود. لذا از دوستان و شما خواهشمندم به این سایت زیر سری بزنید: http://www.rajanews.com/news/227569 مرا ببخشید بخاطر بی ادبی... التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همين‌طور است كه استاد فرموده‌اند. علامه‌ي طباطبايي مثل همه‌ي فقهاي بزرگ متوجه‌ي ولايت فقيه در زمان غيبت‌اند، تفاوت در نوع ا ثتنباطی است که از متون دینی دارند. موفق باشید

14832
متن پرسش
با سلام: در حدیث عنوان بصری در ابتدا امام صادق علیه السلام در بیان حقیقت عبودیت می فرمایند: «یکی از حقیقت های عبودیت این است که بنده امور خود را به دست مدبر حقیقی بدهد و برای خود تدبیر و پیش بینی نکند.» معنای این جمله چیست؟ چطور انسان برای امور خود تدبیر و پیش بینی نکند آیا اساسا امکان پذیر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به سخن حضرت؛ انسان به حكم وظيفه عمل مي‌كند ولي امورات را به خدا مي‌سپارد مثل كاري كه حضرت امام در نسبت با انقلاب انجام دادند و اين خدا بود كه كار را تا اين‌جاها جلو برد. موفق باشيد

14831
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: در صحیت های شهید بهشتی جایی هست که ایشان فرموده اند: «من مكرر به جناب آقای مصباح هم گفته ام. گفته ام دوست عزیز، چرا این بحث هایی كه احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد باید اینطور مطرح شود؟.... مدرسه ای كه بخواهد یك مشت انسان لجوج، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت كند، نتوانند با هم دو كلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت جه خدمتی به اسلام و به حق كرده اند؟ به چه انگیزه ای ؟....» حال سوال این است که اختلافات شهید بهشتی با علامه مصباح بر سر چه بوده است وشروع این اختلافات از چه موقعی وبر سر چه موضوعی بوده است ؟؟؟ وسوال بعد به نظر شما علامه مصباح امروز نظراتشان احتیاج به رسیدگی بیشتر ندارد به قول شهید بهشتی ؟؟؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده در جریان این سخن‌ها نیستم ولی می‌دانم آن دو بزرگوار که ذیل سایه‌ی فرهنگِ روحانیت عمل می‌کنند هر دو احترام همدیگر را دارند و متوجه‌ی دل‌سوزهای همدیگر نسبت به اسلام هستند 2- در مورد آیت اللّه مصباح، سخنان مقام معظم رهبری باید برای ما حجت باشد، در عین آن‌که نمی‌خواهیم آیت اللّه مصباح را در قابی از عصمت بپیچانیم. بیشتر متوجه‌ی جریان‌های مغرضی هستیم که می‌خواهند ایشان را تخریب کنند. موفق باشید

14830
متن پرسش
سلام: به نظرم در پاسخ به پرسش ۱۴۸۰۱ دقت کافی صورت نگرفته است. استاد طاهرزاده شرط مجتهد بودن را مطرح می کنند برای قاضی و آن را مویدی برای عادلانه بودن قانون و امکان تحقق عدالت در این دنیا که محل اشکال واقع شده است عنوان می کنند قاضی تنها کارش این است که با شواهد و ادله ای که بنابر ظاهر امر بدست می آورد عمل متهم را تطبیق دهد بر یکی از احکام از پیش تعیین شده. یعنی مجازات اعمال مشخص است مثلا مجازات سرقت زنا و... که قاضی در این امور اجتهاد نمی کند بلکه قوه ی اجتهادش به این معناست که احکام مندرج در قانون را می شناسد. که البته ربطی به اشکال مطرح شده ندارد. در ثانی مستشکل عنوان می کند که در یک معنا قوانین عادلانه اند و آن یعنی روی هم رفته اعمال قانون بهتر از عدم إعمال قانون است، و اصل اشکال ایشان این است که در این عالم عدالت محقق نمی شود و شما می فرمایید شارع الهی چون نظر به کلیت وجود بشری دارد پس اجرای شریعت در این عالم عین عدالت است، که به راحتی می توان گفت این گونه نیست چون چه بسا مجتهد با ادله ظاهری بر مجازات فردی حکم کند که در واقع مجرم نیست، بلکه باید گفت بالاخره اگر در این عالم بر فرد ایکس ظلم شود توسط حتی قاضی عادل در آن عالم جبران می شود و این هم جواب اشکال مستشکل نیست، (چون ایشان عدم امکان تحقق عدالت این دنیایی را مورد مناقشه قرار می دهند) چون قاضی مجتهد با بررسی تمامی ادله به این حکم رسیده و شارع هم در عالم دنیا حکم او را نافذ می داند و متهم به اعدام محکوم می شود اما قتلی انجام نداده نمی توان گفت که به به عدالت اجرا شد. به نظرم نحوی اشعری گری در پاسخ به سوال دیده می شود که البته ناخودآگاه بوده. یا حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید ما در همه‌ی امور بر اساس ظرفیت این عالم موضوعات را دنبال می‌کنیم و در این رابطه شریعت الهی بهترین راه است، در عین آن‌که این عالَم محدودیت‌های خود را دارد، نه آن‌که عالم ظرفیت بیشتری برای تحقق عدالت داشته باشد و شریعت الهی از آن کوتاه آمده باشد. به همین جهت بحث «تقدیرات الهی» پیش می‌آید که مثلاً قاضی مطابق تشخیص خود حکمی کرد که مطابق واقع نبود و او در حدّ خود برای احقاق حقش تلاش کرد و موفق نشد، معتقدیم تقدیر الهی برای آن فرد همان بوده است. موفق باشید

14829
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: ببخشید چند سوال داشتم که خدمتتان عرض می کنم: آیا در قرآن چیزی به نام فلسفه وجود دارد؟ و آیا اصلا در اسلام فلسفه داریم؟ در مورد افرادی که انقلاب را صدرایی می نامند چه نظری دارید؟ در مورد اینکه گفته می شود نمی توان همه فلسفه ملاصدرا را اسلامی دانست چه نظری دارید؟ و آیا درست هست که امام (ره) از صدرایی بودن عبور کرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  1- به قول معروف نه مخالفت با غرب، آزادی از غرب است و نه مخالفت با فلسفه، جداشدن از فلسفه است 2- قرآن ما را به چیزی بالاتر از فلسفه دعوت می‌کند و آن دعوت به عقل است که یکی از انواع آن عقل فلسفی است. مثل آن‌که یکی از انواع عقل، عقل ریاضی است 3- امام بعد از انقلاب در جواب دکتر حسنین هیکل که پرسید مبنای انقلاب شما چه بوده است؟ فرمودند: در روایت، «کافی» و در فقه، «جواهر» و در فلسفه، «ملاصدرا». و یا در آخر عمر در نامه به گورباچف متذکر مکتب ملاصدرا شدند. آیا می‌توان گفت امام در آخر عمر از فلسفه‌ی صدرایی عبور کرده‌اند؟ مگر می‌شود از چنین اندیشه‌ای بی‌نیاز بود؟ موفق باشید

14828
متن پرسش
سلام استاد: همانطور که مطلعید بنده به شدت به فلسفه و عرفان معتقدم و زبان زیبای عرفان را هم بعضا می دانم و می دانم برخی جاها به کنایه سخن گفته می شود. و کلا زبان، زبان خاصی است. حال بنده در مطالعاتم معنی یک چیز را فعلا نمی دانم. گفتم از شما بپرسم. کلمه ی وَهْم و خَیال بودنِ عالَم... به چه معنی است؟ وهم به معنای هویت تعلقی؟ یا عرفای عزیز ما مساله را بیش از این وسعت داده اند؟ اگر می شود به بنده در حد خودم توضیح بفرمایید. چرا باید بیدل دهلوی این گونه شعر بگوید و ما را مبهوط بگذارد؟ : دریای خیالیم و نَمی نیست در اینجا جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا و یا جناب شیخِ اکبر محی الدین بفرمایند: العالَمُ مُتوهمٌ مالَهُ وجودٌ خارجیٌ. «استاد. بنده متوجه زبان خاص عرفان هستم و خواهش دارم به بنده که تا حدی متوجه آن زبان هستم توضیح بفرمایید. فقط تا حدی که رفع سوال شود.» البته اگر صَلاح می دانید. التماس دعا. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آرام‌آرام و پس از سال‌ها، در فصّ یوسفی مطلب را نیابید، به نظرم به هیچ وجه سخن محی‌الدین را در این رابطه نخواهید گرفت. در این موارد تنها انتظار، کارساز است تا وقتی بدان رسیدید ندا سر دهید: «چون یافتمت جانان / بشناختمت جانان». موفق باشید

14826
متن پرسش
سلام: در بحث حرکت جوهری قائل شدید به اینکه چون ذات عالم در حرکت است هر لحظه ایجاد و اعدام هست و اشاره فرمودید که چون فیض وجود هر دم می رسد و دم دیگر فیض دیگری هست حرکت هم در آن بعد حرکت دیگری است و گفتید حرکت هر دم اعدام و ایجاد می شود. سوال 1: حضرت استاد اگر این باشه که دیگه حرکت نمیشه و اتصالی در بین نیست چون هر لحظه آن اول نابود و آن دوم ایجاد شده و اعدام و ایجاد که نمیشه اسمش رو گذاشت حرکت صرفا خلق مدام هست خلق هایی در عرض هم اما بدون فاصله محسوس سوال 2: طبق این تعریف حرکت متشکل از انات میشه نه یک واحد اتصالی. آقای ابراهیمی دینانی هم معتقد به این نوع تعریف نمی شد یعنی حرکت جوهری رو تا اونجا که یادمه اعدام و ایجاد نمی گرفت. سوال 3: اینکه آیا می تونیم بگیم در اثر حرکت جوهری بدن مادی سالک الی الله میتونه به یک حالت نیمه تجردی دست پیدا کنه مثل بدن معصومین که سایه نداشته طبق روایات، حالا قبل از تجرد کامل بدن البته.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جای تبدیل قوه به فعل در موضوع حرکت جوهری نباید گم شود و از طرفی چون ذاتی است که عین حرکت است، اتصال همواره در صحنه است و چون در این حالت قوه‌ها به فعلیت می‌رسد، عملاً اشتداد جوهر در میان است و نه اعدام و ایجاد، که در حرکت‌های عرضی مطرح است 2- در بحث حرکت جوهری عرض شده است تا یک قوه هم هنوز در میان است، ماده با تمام خصوصیات ماده در میان است. موفق باشید 

14824
متن پرسش
با عرض سلام: می خواستم نظر استاد راجع به متن ذیل درباره تلقی از خداوند نامتشخص را جویا شوم و تفاوتش را با وحدت وجود مورد قبول شما. ممنون پاسخي که خواهم داد پاسخ شخص من است نه اين که همه معنويان به چنين چيزي قايل‌اند. من غالباً در زمان توضيح اين مساله اين مثال را تکرار مي‌کنم. فرض کنيد کسي يک سرشماري و آمار از موجودات جهان هستي تهيه کند. بعد به او بگوييد خدا را فعلاً در آن سرشماري راه ندهيد و کنار بگذاريد و به بقيه بپردازيد. فرض کنيم آن شخص سرشماري را انجام داد و آمد و گفت: تعداد موجودات جهان هستي n عدد بودند. بعد به او بگوييد: خدا را هم اضافه کن. اگر گفت حالا که خدا را هم اضافه مي‌کنم تعداد موجودات هستيn + 1 مي‌شود، در اين صورت معلوم مي‌شود او خدا را هم يکي از موجودات جهان هستي مي‌داند چرا که وقتي او را به حساب نياورديم تعداد موجودات n تا بودند و با محاسبه خدا شدند n + 1. اين يعني خداي متشخص؛ اما چنان‌چه او بگويد اگر خدا را هم به حساب بياوريم تعداد موجودات هستي همان عددn است، به خداي غير متشخص قائل است. اگر به خداي متشخص هم قايل باشيم، موضوع شباهت خدا به انسان پيش مي‌آيد و پرسش‌هايي از اين قبيل که آيا همان طور که ما خشم و خشنودي و اراده و کراهت داريم او هم دارد؟ آيا حالات انساني در او ولو به نحو کامل‌تري وجود دارد يا ندارد؟ کما اين‌که بشقاب هم موجود من الموجودات است، اما انسان‌وار نيست. در اينجا ممکن است به دو قول قايل باشيد. اگر بگوييد شبيه انسان است، آن‌گاه خداي شما هم متشخص است و هم انسان‌وار است. اما چنان‌چه بگوييد مثل انسان نيست آن‌گاه خداي شما متشخص هست، اما انسان‌وار نيست. پس سه تصور از خدا مي‌توان داشت. اين که امري غير متشخص باشد يا متشخص باشد و بعد آن امر متشخص، متشخص ناانسان‌وار باشد يا انسان‌وار. البته درباره وصف انسان‌واري عده‌اي آنقدر افراط مي‌کردند که اعتقاد داشتند خدا مي‌تواند مثل مجسمه باشد. در فرهنگ اسلامي عده‌اي معتقد بودند که خدا جسم دارد و ريش دارد و حتي رنگ ريش خدا را هم تعيين مي‌کردند يا فاصله دو چشم او را هم تخمين مي‌زدند. منظور من اين مقدار خام انديشي نيست يعني همان طور که ما رضا و غضب داريم. او هم رضا و غضب دارد. ما لطف و قهر داريم او هم دارد. بنده به شخصه راي بسياري از عرفا را مي‌پذيرم، که مي‌گفتند خدا موجودي غير متشخص است. خدا يکي از موجودات هستي نيست. پس چيست؟ اين‌جاست که کساني که به خداي غيرمتشخص قائلند، حدس‌هاي مختلفي مي‌زنند. راي من اين است که خدا نفس وجود است. موجود نيست وجود است. از باب تشبيه بگويم که در خيلي از غذاها آب است اما هيچ کدام از غذاها آب نيست. خدا خود هستي است، نه داراي هستي. موجود يعني داراي هستي، به تعبيري گويا همه ما حسه‌هايي از او داريم. بهره‌هايي از او داريم. فرض کنيد دريا پر از آب است و غير از آب هم چيزي در دريا نيست. بعد هر کدام از ما به اندازه ظرفمان آب از دريا برمي‌داريم. ما آب نيستيم، صاحب آب هستيم. موجوديم؛ خدا هم خود وجود است. اگر چنين باشد مورد سوال شما يعني رابطه انسان و خدا به اين صورت تفسير مي‌شود که ما حسه‌اي از خداييم. ما غير خدا نيستيم. خدا هم غير ما نيست. ولي خدا منحصر در ما نيست. چون اگر خدا منحصر در من بود، شما حسه‌اي از او نداشتيد. اما من گفتم همه ما حسه‌اي از خداييم. من براي اين که اين رابطه را نشان بدهم، معمولاً از مثال استفاده مي‌کنم که البته فقط مثال است و در اديان شرقي هم گاهي به کار رفته و به نظر من مثال بسيار خوبي است. شما يک درخت را در نظر بگيريد با اين فرض که از بيرون هيچ چيز دريافت نمي‌کند. نه نور و نه حرارت، نه آب، نه خاک، نه هوا و .... از طرفي چيزي هم به بيرون از او پرتاب نمي‌شود. يعني اگر از او شکوفه‌اي پرپر شد يا ميوه‌اي از او پلاسيد و افتاد، باز در پاي ريشه مي‌افتد و بلافاصله از ريشه جذب درخت مي‌شود. اين درخت فرضي را تصور کنيد که هيچ گونه داد و ستدي با بيرون ندارد. اگر من به شما گفتم درخت را به من نشان بدهيد، شما با انگشت خود به سوي او اشاره مي‌کنيد. ولي اگر من دقيقاً امتداد انگشت شما را ادامه دهم، به يک شاخه‌اي از اين درخت يا به يک گل يا به قسمتي از ساقه يا ميوه مي‌رسم. با اين همه شما براي نشان دادن درخت چاره‌اي جز اشاره کردن نداريد ولو اشاره شما نمي‌تواند کل درخت را در بر بگيرد. اگر شما به من بگوييد آن چه نشان دادي تکه‌هايي از درخت بوده و مثلاً گل و شکوفه و ساقه آن بوده، حالا خود درخت را به من نشان بده. آن‌گاه من به شما مي‌گويم درخت چيزي غير از اين مجموعه نيست. کسي نمي‌تواند جايي از درخت را نشان بدهد که نه ساقه باشد، نه برگ، نه جوانه و .... پس غير از اين مجموعه چيز ديگري به نام درخت وجود ندارد. اين هم يک نکته که از تمام اين‌ها مي‌خواهم درباره خدا استفاده کنم. نکته ديگر اين‌که اگر در هنگام نشان دادن درخت به شکوفه اشاره کنم و شکوفه سر بلند کند و بگويد: من درخت هستم و بقيه اجزا درخت نيستند، چون ملکيان به من اشاره کرد، او هم اشتباه کرده. چرا که او درخت نيست. اگر او درخت بود، بقيه اجزا درخت نبودند. با اين که به کل بايد به او گفت: تو درختي. يعني از درخت بودن در تو چيزي هست. اما نه اين که باقي اجزا درخت نيستند. نکته ديگر، حجم اين درخت مقدار ثابتي است. چون اگر يک قسمت از آن مثلاً يک گل به بيرون افتاد درست است که مقداري از حجم آن کم مي‌شود، اما در عوض مجدداً جذب خودش مي‌شود. نکته ديگري که البته ممکن است نتوانم در زبان فارسي آن را درست بيان کنم، اين است که شما وقتي ربط و نسبت درخت را با يکي از اجزايش مي‌خواهيد بيان کنيد، چه مي‌گوييد؟ از سويي شکوفه که درخت نيست، از سويي هم درخت جز مجموع اين اجزا نيست. پس آيا بايد گفت درخت شکوفه را آفريد؟ نمي‌شود گفت. چرا که اين به معناي آن است که قبلاً درخت وجود داشت و شکوفه نبود و اکنون درخت شکوفه را به وجود آورد. اين‌طور نيست. درخت خود را اين چنين جلوه داد و شد شکوفه. خود را طور ديگري جلوه مي‌دهد و مي‌شود برگ. جايي ديگر خود را به صورت ساقه و ... جلوه مي‌دهد. هيچ‌کدام را به‌وجود نمي‌آورد. مثل اين که آب رطوبت خود را به وجود نمي‌آورد. رطوبت يک جلوه از آب است. کما اين‌که مايع بودن هم جلوه ديگري از آب است و قس الي هذا. اينها جلوه‌هاي آب هستند نه پديدآمدگان توسط آب. در زبان فارسي وقتي درخت شکوفه مي‌کند مي‌گوييم: «درخت شکفت يا شکوفيد» وقتي هم درخت گل مي‌کند بايد گفت: «درخت گليد» اين است که مي‌گوييم در زبان فارسي بيان آن مشکل است. يا در زماني که ساقه مي‌کند بايد گفت: «درخت ساقيد» درخت مي‌گلد و مي‌جواند و مي‌ساقد. و امثال ذلک. ما به ازاي هر جلوه از درخت نامي ‌مي‌گذاريم. اين تصور من درباره خداست. من مي‌گويم جهان هستي يک موجود است؛ اين خداست. و چون برون از جهان هستي وجود ندارد (يعني نيست) او ديگر نمي‌تواند با بيرون از خود داد و ستد داشته باشد، چون بروني وجود ندارد. هيچ موجودي با نيستي نمي‌تواند داد و ستد کند. اين جهان است. يکي شکوفه اين درخت است، ديگري گل، يکي ساقه و ديگري ميوه‌ی اين درختند. وقتي آب پديد مي‌آيد، خدا به صورت آب جلو مي‌کند. اين‌جا بايد بگوييم: خدا آبيد. و وقتي يک انسان پديد مي‌آيد مي‌گوييم: خدا انسانيد. کما اين‌که وقتي خرگوشي پديد مي‌آيد مي‌گوييم: خدا خرگوشيد. پس انسان، خرگوش، آب و ... جلوه‌هايي از خدا هستند. برگرديم به همان بحث «اشاره» که گفتيم. من اگر اشاره را جدي بگيرم و امتداد بدهم به يک قسمت از درخت مي‌رسم. اکنون اگر به من بگوييد خدا را نشان بده، من اشاره مي‌کنم، نمي‌توانم به جايي اشاره نکنم و بگويم اين خداست. منظورم تنها اشاره انگشت نيست. اشاره ذهني هم هست. اما از سوي ديگر همان‌طور که گفتم به محض اشاره، شکوفه نبايد به خود غره شود که درخت است. به همين ترتيب به محض اشاره من به يک شخص، نبايد چنين شود؛ در عين اين‌که همه خدا هستند و جلوه‌هايي از خدا هستند. با تمام اين مثال‌ها معلوم مي‌شود که انسان نسبت به خدا مثل گلي است بر يک درخت. يا جوانه و شکوفه‌اي بر يک درخت. اين شکوفه اما يک فرق با شکوفه قبلي دارد و آن اين که اگر شکوفه مثالي من خبر داشته باشد که جزيي از درخت است يا خبر نداشته باشد، در وضعش تاثيري ندارد. اما شکوفه دوم (انسان) استثنائاً اين فرق را دارد که اگر خبر داشته باشد که جزيي از خداست، آرامش مي‌يابد و براي او رضايت و ابتهاجي پديد مي‌آيد که وقتي خبر ندارد اين چيزها برايش پديد نمي‌آيد. اگر اين درست باشد، خدا را دوست داشتن يعني هستي را دوست داشتن. بنابراين، براي دانستن اين‌که کسي خداپرست و خداگرا هست يا نيست بايد ديد آيا به کل اين نظام راضي است يا نه. هرکه به کل اين نظام رضايت دهد (که رضايت دادن به يک قسمت از آن بسيار مشکل است) خدادوست است. قسمت مشکلي که نمي‌توان به آن رضايت داد، شرور هستي است. بنابراين، به نظر من انسان معنوي به شرور هم رضايت مي‌دهد. يعني تمام بدي‌هاي طبيعي چه بدي‌هاي اخلاقي، چه بدي‌هاي عاطفي (و اگر به بدي‌هاي مابعدالطبيعي هم قايل باشيم) به تمام اين بدي‌ها رضايت مي‌دهد. يعني در عين اين‌که مي‌بيند فراوان بيگناهاني هستند که رنج مي‌برند و بسا نيکوکاراني هستند که به حسب ظاهر پاداشي نمي‌گيرند، در عين اين‌که مي‌بيند ظلم و فريبکاري و خشونت و بيماري و زلزله و رعد و برق و همه شرور طبيعي و عاطفي (مثل دندان درد و ...) هست، همه‌ی آن‌ها را روي‌هم‌رفته دوست مي‌دارد، اما روي‌هم‌رفته رضایت می‌دهد یا دوست می‌دارد به معناي آن نيست که با اين شرور مقابله نمي‌کند. چون يکي از چيزهايي که بايد به آن رضا بدهد، اختياردار بودن انسان است وآن را اعمال مي‌کند. پس انسان معنوي در عين اين‌که هم در بيرون و هم در درون خود مشغول مقابله با پلشتي‌ها و بدکاري‌هاست، به کل نظام رضا داده و تسليم کل نظام است. اين تلقي من از رابطه انسان و خداست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این نوع نگاه را به خدا، رویهم‌رفته مغایر وحدت وجودی که بدان معتقدم، نمی‌بینم. می‌ماند که با فکر و فرهنگ دیگری بیان شده که معلوم نیست برای مخاطب شیعه‌ی ایرانی با آن سابقه‌ی فرهنگیِ خاص خودش قابل درک باشد. زیرا زمین و زمینه‌ی ما با رشد تفکر صدرایی بیشتر همخوانی دارد. به همین جهت در حین خواندن این نوشته فکر می‌کردم آیا از طریق معرفت نفس و عرفان اسلامی، ما به صورتی روشن‌تر و کامل‌تر به چنین دریافتی نمی‌رسیم که خطراتی که نتیجه‌گیری‌های بعضاً خطا در آن نباشد؟ موفق باشید

14822
متن پرسش
سلام: استاد اصل متن جناب مستحسن این بود که کمی اشتباه فرستادم خدمتتون: " الميزان عليرغم بعضى از اشتباهاتش، بهترين تفسيرى است كه تا به حال نوشته شده است و بايد به عنوان يك منبع قابل اطمينان به آن نگاه كرد. درباره شخصيت هاى بزرگ گذشته ، بايد بگويم در مرتبه اول آثار هر كس مبين شخصيت و طرز تفكر او است. اين كه امروزه بعضى سعى دارند به عنوان نو آورى (كه فقط يك اظهار فضل است) ملا صدرا و محى الدين عربى را «مأمور» بدانند كه قصدشان منحرف كردن اسلام بوده، بايد كمى در صداقت اظهاراتشان شك كرد. ازكجا كه خود ايشان «مأموريت» نداشته باشند كه اين بزرگان را از نسل جوان ما بگيرند؟ ***** شرمنده مزاحم شدم استاد.التماس دعا (صرفا جهت این بود که استاد و کاربران استفاده ببرند).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد نگاه به المیزان، نگاه خوبی است. ولی انصاف آن است که به‌جای این‌که بگویند: «علیرغم بعضی از اشتباهات علامه»؛ بگویند: با توجه به تفاوتِ نگاهی که آقای مستحسن با علامه داشته‌اند. موفق باشید

14820
متن پرسش
با عرض سلام: این حدیث از حضرت محمد (ص) که نقل شده «هر کسی عاشق شود و عفت بورزد، آنگاه بمیرد، به مرگ شهید مرده است» آیا سندیت دارد؟ اگر دارد لطفا ذکر کنید؟ باتشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آن‌جا که بنده می‌دانم این روایت را ابوحیّان توحیدی آورده است. فکر نمی‌کنم دارای سلسله سند معتبر باشد و اساساً حساسیتی نسبت به سند این نوع روایات در بین علماء نبوده است. موفق باشید

14819
متن پرسش
سلام علیکم: وقت شما بخیر لطفا راهنمایی کامل بفرمایید چرا بعد از 10سال تلاش در علم و عبادت حالات گذشته 10 سال پیش تکرار می شود حتی گناهان 10 سال پیش؟ از اینکه راهنمایی می فرمایید از شما تشکر و سپاسگذار هستم بزرگواری بفرمایید و دوستان را مورد دعای خیر قرار دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً همین‌طورها است و اگر حالا سراغتان نیاید، در پیری که توان برخورد کم‌تری دارید، سراغ‌تان می‌آید و خدا نکند که در برزخ سراغ‌مان بیاید که دیگر امکان بازخوانی و اراده‌ی مجدد برای عبور از آن نیست. موفق باشید    

14818
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز خصوصی 1) بنده دوستان بسیار خوب که همه به فکر تهذیب نفس و سیر در وادی عرفان هستند دارم اما احساس می کنم در این وادی دچار رقابت با دوستان گشته ام و مثلا اگر عملی را آنها شروع کنند من هم شروع می کنم والا خیر. در واقع احساس عقب ماندگی از دوستان مرا وادار به حرکت می کند و در حین اعمال مدام ذهنم درگیر اینست که آنها چه می کنند. و بیشتر از اینکه درگیر حالات خودم باشم سرگرم حالات آنها شده ام. شدت این وضع بسیار زیاد است. از طرفی وقتی تنهایم اصلا توان حرکت ندارم. چه باید بکنم استاد؟ تشکر از زحمات جنابعالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که انسان در کنار مؤمنین، سیر و عبادات خود را انجام دهد کار خوبی است. ولی در هرحال آن‌چه باید مدّ نظر قرار دهید، رفعِ حجاب‌هایی است که بین ما و حضرت حق است. موفق باشید

14816
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد دستور العمل حضرتعالی برای ممانعت از تفکرات و پندارهای پوچ و عبث چیه؟ خسته شدیم دیگه! شما فرمودید که این تفکرات رو دنبال نکنیم که عمدتا مراد از چنین دستوری ناظر بر گناهان خیلی محسوسی هست. ولی استاد با تفکراتی که شاید گناه هم نداشته باشن و ذهن انسان رو مشغول خود می کنند چکار کنیم؟ مثلا فکر می کنیم که فلانی شخصیتی این گونه دارد با این ها چکار کنیم. واقعا خسته شدیم !
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در همین رابطه نوشته شده است. این یک کار اساسی است که باید بر روی آن وقت گذاشت. موفق باشید

14815
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی توفیقات روزافزون برای استاد محترم: ناظر به مقاله ای که امروز و در مراسم رونمایی از کتاب دکتر موسی نجفی به شما دادم (مقاله روایت بودگی قوم ایرانی) دوست دارم در صورت امکان نظرتان را جویا شوم. مخصوصا این که در این مقاله صحبتی از ابن خلدون هم آورده شده بود و یکی از جرقه های اصلی نگارش این مقاله (علاوه بر مقاله گسیختگی تاریخی دکتر داوری) همین چند جمله ای بود که بنده از ابن خلدون ذکر کرده ام. به طور مشخص بنده چند جمله ای را که از ابن خلدون در این مقاله آورده ام، دسته بندی و مرحله بندی سه تایی آقای دکتر نجفی. (نهضت، نظام، تمدن) اين است كه از منظر ایشان گویی ما با تکمیل نظامی به نام دین، لاجرم یک مرحله به تحقق مدینه دینی نزدیک تر شده ایم. در حالی که مطابق همان جملاتی که بنده از ابن خلدون ذکر کردم و بحثی که در ذیل دوگانه «شرط لازم و شرط کافی» آورده ام، به نظرم این تلقی چندان نمی‌تواند درست باشد و ناظر به همان عقلانیت انتزاعی است. بحث آگاهی و شهود هم که در این مقاله آورده شده، به طور مشخص در تقابل با گفته های شما است. چرا که بنده معتقدم اگر بخواهیم نیچه‌وار حقیقت این دوران را شهود کنیم به همان تعبیری می رسیم که مرحوم فردید اواخر عمر به آن رسیده بودند: «روزگار تلاش و تلاشی» و از قضا این آگاهی های ماست که به ما می گوید ما در جامعه ای دینی و ذیل حکومتی دینی و در حال حرکت به سمت جامعه نمونه دینی در حال حرکتیم. و گرنه ما در ساحت شهود همان را می یابیم که شما در یکی از پاسخ هایتان بیان کرده بودید: «در این زمانه که همه چیز رو به بی معنایی می رود» و البته شما به حسب تلقی ای که از انقلاب اسلامی و امکان های نهفته در آن دارید، امیدوارید به وسیله انقلاب اسلامی، در این زمانه تقدیر توحیدی حاکم و غالب باشد. که البته بنده در مقاله ذکر کرده ام که انقلاب اسلامی بیش از آنکه یک «کنش» باشد، یک «واکنش» بود. واکنشی به وضع بحرانی جامعه در آن دوران. در حالی که نهضت پیامبر و یا انقلاب فرانسه، این ها کنش هایی بودند که ناظر به بحران و ضرورت های بیرونی اتفاق نیفتادند؛ بلکه ناظر به داشته های درونی و انباشت آن ها اتفاق افتادند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خودتان مستحضريد كه متن ارسالي، موضوعی را در میان گذارده که اضلاع مختلفی دارد و درک تاریخی آن تا حدّی نیاز به حضور آن در آینده‌ی تاریخ دارد. بنده در رابطه با رازِ پایداری انقلاب اسلامی در متنی که در صفحه‌ی اول سایت هست؛ نسبت به چیستیِ انقلاب عرایضی داشته‌ام، از آن جهت که انقلاب اسلامی به ادله‌ی قرآنی می‌تواند اراده‌ی الهی در این تاریخ باشد و مسلّم مثل اصل اسلام که در صدر اسلام با چالش‌هایی از طرف جاهلیت دوران روبه‌رو شد، انقلاب اسلامی نیز بدون چالش نیست. ولی همچنان در حالِ حضور بیشتر در این تاریخ است. بسیار تعجب می‌کنم که هویت انقلاب اسلامی را بیشتر در وجوه سیاسی آن می‌بینید و نه در وجوهِ فراسیاسیِ آن! در حالی‌که همه می‌دانیم ریشه‌ی انقلاب اسلامی از یک طرف به «غدیر» و از طرف دیگر به حضور آن در دولت صفویه جای دارد و با ادامه‌ی آن فکر و فرهنگ، مشروطه و نهضت ملّی نفت ظهور کرد. و چطور ما ریشه‌ی تاریخی این‌چنین عمیق انقلاب اسلامی را در وجهِ سیاسی آن متوقف کنیم؟ از طرفی این طبیعی است که انقلاب اسلامی در دهه‌ی چهارم خود به یک بلوغ خاصی می‌رسد که باید امثال جواب‌هایی که جنابعالی در این مقاله مطرح کرده‌اید را بدهد و خود را نیز بازخوانی کند و در این بازخوانی، ضعف‌های خود را نادیده نگیرد چیزی که متأسفانه نیروهای مذهبی ما کمتر بدان می‌پردازند. ولی سؤال بنده آن است که مگر یک انقلاب باید در ابتدایِ امر، تمامِ داشته‌هایی که یک تمدن چهارصدساله برای خود شکل داده است، داشته باشد؟

در عین آن‌که این پرسش‌ها را پرسش‌های جدّی در این دوره از تاریخ انقلاب اسلامی می‌دانم و از طریق همین پرسش‌ها است که تفکر به جامعه‌ی ما باز می‌گردد و به قول شما؛ از آرمان‌گرایی‌های احساساتی عبور می‌کنیم، با این‌همه معتقدم اراده‌ی الهی جهت اصلاح بشر در ظرف انقلاب اسلامی ظهور کرده است. آیا نمی‌بینید چگونه وقتِ غرب و عوامل اصلی آن در منطقه تمام است؟! و این دست و پازدن‌هایی که حکایت از بی‌تعادلیِ آن فکر و فرهنگ هست، راهِ نجات برای آن نمی‌باشد؟! آن چیزی که در سیطره‌ی تکنولوژی و جنگ رسانه‌ای غرب گم شده است؛ نصرت الهی است که نباید از آن غافل بود. و غلیظ‌ترین حجابی که مانع درست‌دیدنِ انقلاب اسلامی خواهد شد؛ واکنشی‌دیدنِ آن است، در حالی‌که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و رزمندگان ما به عنوان یک رسالت بزرگ تاریخی به صحنه آمدند و با قلب خود نیوشایِ اشارات عالَم قدس گشتند و زندگی را در این تاریخ با تعلق به انقلاب اسلامی در زیر سایه‌ی اراده‌ی الهی برای خود معنا کردند. موفق باشید

14813
متن پرسش
با سلام و تشکر از پاسخ قبلی شما: نظر علامه طباطبایی در مورد ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه چیست؟ گروهی که معروف شده اند به .... می گویند که علامه ولایت فقیه را قبول نداشتند. این مسأله صحت دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متوجه سخن علامه نشده‌اند، زیرا علامه مثل همه‌ی علماء قبول ندارند که فقیه جای حاکم بنشیند. اینان این سخن علامه را حمل بر عدم اعتقاد ایشان به ولایت فقیه دانسته‌اند. خوب است در این مورد به قسمت آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» رجوع فرمایید. موفق باشید

14812
متن پرسش
با سلام: بره موم یکی از تولیدات زنبور عسل است که آنتی بیوتیکی طبیعی است و کار بردهای زیادی در پزشکی دارد. در یک کتاب ترجمه شده روش مصرفش را خواندم که بایستی بره موم را به مدت یک هفته در الکل اتانول که حلالش است قرار داد تا عصاره اش جدا شود و بعد مصرف شود با توجه به محدودیت مصرف الکل اگر ما بعد از عصاره گیری الکل را در هوای آزاد بگذاریم می پرد و تنها ماده ایی قیری بر جای می ماند آیا می توان آن عصاره را حالا خورد (الکل استفاده شده اتانول طبی می باشد) با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع سؤالات که مربوط به علم فقه است را باید از فقیه بپرسید. موفق باشید.

14811
متن پرسش
سلام: ببخشید مگر نه اینکه خداوند ما را از یک روح کلی خلق کرده و روح نیز مجرد است و قابل تقسیم نیست و در یک لحظه همه جا هست پس چرا وقتی یک انسان گناه می کند روح انسانهای دیگر آلوده نمی شود و چرا من خودم را مستقل از دیگران حس می کنم و نمی توانم از وجود و عالم کسی با خبر شوم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «فإذا سویّته و نفخت فیه من روحی» یعنی وقتی آن بدن آماده شد پس از روح خود در آن دمیدم. بنابراین هرکس مطابق بدنی که دارد، روح در آن ظهور می‌کند و چون آن روح در نسبت به آن بدن برای انسان شکل می‌گیرد، آن روح مربوط به خود آن فرد خواهد بود. مثل آبی که در یک ظرف ریخته شود. در آن صورت با تغییر رنگِ آن آب در آن ظرف، بقیه‌ی آب‌ها تغییر نمی‌کند. آن روح نیز صِرفاً متعلق به آن بدن است. موفق باشید.

14808
متن پرسش
با سلام: استاد متن زیر را در یک سایت از قول اوباما که در مسجدی در آمریکا سخنرانی کرده دیدم. به نظر شما اینگونه اظهار نظر ها با توجه به روحی که ما از عالم غرب می شناسیم، هدف خاصی را دنبال می کند؟ اگر چنین است راه مقابله چیست؟ با تشکر «دفاع تمام قد اوباما از اسلام و مسلمانان در بازدیدش از یک مسجد» باراک حسین اوباما، اولین مسلمان زاده سیاهپوستی که در آمریکا به کاخ سفید راه یافت، امروز در اولین بازدیدش از یک مسجد در آمریکا در جمع مسلمانان به شدت از اسلام هراسی انتقاد کرد. اوباما ضمن تلاوت آیاتی از قرآن، گفت اسلام دین صلح است و برخی از اولین شهروندان آمریکایی مسلمان بوده اند و مسلمانانی در جامعه آمریکا داریم که پزشک، معلم، سرباز و ستاره ورزشی هستند. او با یادآوری دورانی که هیچ سیاهپوستی در آمریکا در تلویزیون نبود، گفت برنامه های تلویزیونی باید شخصیت های مسلمان بیشتری داشته باشند. او گفت هر کسی که ادعا کند آمریکا در جنگ با اسلام است با این کار فقط به گروه های تروریستی ای مانند داعش مشروعیت می دهد. او گفت تنوع مذهبی نقطه ضعف نیست بلکه نقطه قوت آمریکاست. برخی از کاندیداهای تندروی جمهوری خواه از بازدید اوباما از این مسجد در بالتیمور انتقاد کرده اند. ترامپ، یکی از همین کاندیداهای ریاست جمهوری، اخیرا در سخنانی جنجالی خواهان ممنوعیت ورود مسلمانان به خاک آمریکا شده بود. بر اساس یک نظرسجی، 29 درصد آمریکایی ها و 43 درصد جمهوری خواهان گمان می کنند اوباما یک مسلمان است. اوباما با اشاره به تندیس توماس جفرسون، از پدران آمریکا، که در آن به لزوم حفظ دین حضرت محمد در آمریکا تاکید شده، گفت جفرسون هم با چنین شایعاتی از سوی رقبا رو به رو شده بود و او اولین فرد نیست. اوباما گفت: «جفرسون و جان آدامز یک نسخه از قرآن داشتند و دین اسلام ریشه در تعهد به مهربانی، بخشش، عدالت و نیکوکاری دارد» اوباما گفت واژه اسلام از سلام می آید که به معنی صلح است و سلام علیکم به معنی درود و صلح و تهنیت بر شماست. اوباما گفت نبی اسلام محمد یاد داد که: «هر کس که می خواهد به بهشت برود، باید همان طور با مردم رفتار کند که از آنها انتظار دارد که با او رفتار کنند.» اوباما با تشویق مسیحیان به دفاع از مسلمانان، گفت: «حمله به یک دین حمله به کل ادیان است. ما باید در محکوم کردن الفاظ تنفرآمیز ثابت قدم باشیم» اوباما همچنین عناصر افراطی ای را که می خواهند نص و متن اسلام را به یک ایدئولوژی خشونت آمیز تبدیل و تحریف کنند محکوم کرد. او در سال 2009 هم در سخنرانی اش در یک مسجد در قاهره خواهان فصل تازه ای در روابط جهان اسلام و آمریکا شده بود. رئیس سازمان صهیونیست آمریکا با اشاره به سابقه این مسجد در محکومیت تحرکات نظامی اسرائیل، از بازدید اوباما از مسجد بالتیمور انتقاد کرد. کاندیداهای تندروی ریاست جمهوری بارها از اوباما خواسته اند حملات تروریستی را به اسلام رادیکال ارتباط دهد اما او گفته این کار به گروه هایی مثل داعش مشروعیت می دهد و او آنها را مسلمان نمی داند. منبع: نیویورک تایمز)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که آمریکایی‌ها همان خطایی را که با پرورش طالبان مرتکب شدند و بعد طالبان بیخ ریش‌شان مانده است؛ با اسلام‌هراسی مرتکب شدند و حالا می‌بینند چه بلایی بر سرشان آمده است. همه‌ی این حرف‌ها در همان جاده‌ی آمریکایی‌بودنِ اوباما انجام می‌شود. او از بقیه‌ی آمریکایی‌ها جدا نیست، ولی این آمریکا است که باز اشتباه می‌کند و با نگاه ابزاریِ دیگر به اسلام و مسلمین می‌خواهد اشتباه خود را جبران کند. موفق باشید.

14807
متن پرسش
سلام استاد: اینکه گفتید بوعلی گفته مَثَلِ علی (ع) در بین اصحاب پیامبر (ص)، مَثَلِ معقول در بین محسوس است یعنی چه؟ به نظر کاملا درست نیست اگر دقیق نگاه کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف جناب بوعلی در فضای تفکر فلسفی، حرف بسیار دقیقی است از آن جهت که می‌خواهد بگوید وجود مقدس علی«علیه‌السلام» نسبت به بقیه اصحاب مثلِ عقل در بدن است که در صورتی انسان درست از بدن خود استفاده می‌کند که به عقل رجوع داشته باشد. موفق باشید.

14801
متن پرسش
سلام: یکی از اساتید مطلبی را فرموده اند در باب امکان تحقق عدالت در این دنیا می خواستم نظر شما راجع به این مطلب را جویا شوم. ممنون به نظر می رسد که در دار دنیا عدالت تحقق پذیر نیست، به دو دلیل: 1. به این دلیل که براي تحقق عدالت، انسان ها باید تحولاتی بیابند که آن تحولات مقدر نیستند. 2. تا قانون نباشد، عدالت معنا ندارد و قانون فی نفسه خلاف عدالت است. نفس قانون خلاف عدالت است. بدون قانون عدالت معنا ندارد. عدالت یعنی عمل طبق قانون. اما قانون خودش فی نفسه ناعادلانه است. نه به این دلیل که قانون نویسان عادل نیستند، بلکه به این دلیل که قانونیت قانون به این است که از تفاوت هاي جزئی صرف نظر کند. یعنی وقتی شما می گویید هر که دزدي کرد فلان کار را با او می کنیم، مثلا دست هایش را قطع می کنیم، این قانون را خدا فرموده است و بنابراین از حیث قانون گذار مشکل ندارد، اما وقتی می گویید هر که دزدي کرد، دستش را می بریم و براي این دزد چند ویژگی قائلید، معنایش این است که همه ي کسانی که دزدي کرده اند و در این چهار ویژگی مشترک اند، از سایر تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، چشم پوشی می کنیم. یعنی همه ي انسان هایی که دزد اند و z و y و x در آن ها محقق است، باید دستشان بریده شود. در صورتی که این ها از هزار و یک حیث دیگر با هم تفاوت دارند ولی ما چاره اي جز صرف نظر کردن از این تفاوت ها نداریم. قانون که نمی تواند قضیه ي شخصیه باشد، قانون بودن قانون به این است که قضیه شخصیه نیست. صرف نظر کردن از این تفاوت ها، پا به قلمروي بی توجهی به مجراي دزدي است. و بی توجهی به مجراي دزدي، یعنی کم یا بیش در حق دزدها ظلم شده است. "عادلانه بودن" این قانون یعنی این که مصالح اجراي این قانون، روي هم رفته بر عدم اجرا بیشتر است. والا وقتی براي تک تک انسان ها اجرا می شود، عادلانه نیست. به تعبیر دیگر، هر که بداند مثلا این بیست دزدي که نزد قاضی آورده اند و از لحاظ شرایط مقرر مشترك اند، از کجا راه افتاده اند و حالا به این جا رسیده اند، می گوید نمی شود براي آن ها حکم واحد داد. این بیست دزد از بیست جاي متفاوت راه افتاده اند ولی ما از این تفاوت ها صرف نظر می کنیم، به محض صرف نظر کردن، کم یا بیش در حق این افراد ظلم می کنیم. ولی با اینهمه می توان قانون را (چه الهی و چه انسانی) عادلانه تلقی کرد، چون بالاخره مصالح اجراي این قانون را بیشتر از عدم اجراي آن می بینیم. از این نظر ویکتور هوگو در بینوایان می گوید: «قاضی اي که به مجاري جنایت پی برده است، از قضاوت استعفا می دهد.» یعنی اگر من بدانم این که آدم کشته است، از کجا راه افتاده که کارش به این جا انجامیده، می گویم من نمی توانم حکم به قتل او بدهم. قاضیان به آخرین برش زندگی یک فرد می نگرند. ولی آدم ها از جاهاي مختلف راه می اقتند و ممکن است در آخرین برش مثل هم باشند، به این معنا عدالت در زندگی این جهانی قابل تحقیق نیست. به همین دلیل انسان ها باید تحولاتی پیدا کنند و اصلا نفس قانون و به یک چشم به همه نگاه کردن ناعادلانه است، عدالت تحقق پذیر نیست. ولی انسان شدیدا طالب عدالت است و بنابراین «عدالت طلبی» یکی از وجوه تراژیک زندگی است.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قوانین خدا تمام جوانب انسانی را که خلق کرده، در نظر می‌گیرد. مثلاً در مورد دزدی در موقعی دست دزد را می‌زند که 17 شرط، محقق شده باشد و از این جهت نمی‌توان گفت شریعت الهی همه‌ی دزدها را با شرایط مختلف با یک چشم نگاه کرده و عملاً عدالت رعایت نشده است! آری! وقتی در افراد گوناگون حدّ نصاب دزدبودن محقق شود دیگر حکم اجرا می‌گردد و این‌که جناب ویکتورهوگو از نظام خشک قرون وسطایی قضاوتِ غربی، گله‌مند است به جهت آن است که شروط اجتهادیِ قضاوت در آن فکر و فرهنگ مرده است. و به همین جهت شریعت الهی اصرار دارد قاضی باید مجتهد باشد. موفق باشید

نمایش چاپی