باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک جهت با نظر به توسعهنیافتگیِ خود باید بر توسعهیافتگی فکر کرد و در این رابطه شرایط را برای توسعهیافتگی و عقل مربوط به توسعهیافتگی فراهم کرد که با نظر به این امر، ایدههای زیادی در مقابل شما قرار میگیرد. مثل اصالتدادن به جامعه به جای اصالتدادن به فرد و یا اصالتدادن به قانون به جای اصالتدادن به برداشتهای شخصی. که البته در این رویکرد به جریان اصلاحطلبیِ انقلاب نزدیک میشویم. ولی از جهت دیگر با نظر به عقلی که ماوراء توسعهیافتگی به نحوهای از جامعه فکر میکند که انسانها معنابخشی به خود را بیشتر در نظر دارند تا هویتبخشی بر اساس فرهنگِ غربی. معنابخشی با تذکر به فطرت انسانها برای آنها پیش میآید که اگر بر این اساس در چند دههی بعد از انقلاب برنامهریزی شده بود چیزی که دولت سازندگی و جریانهای مربوط به آن از آن غفلت داشتند، امروز شاهد چنین حرصهای به دنیا که در واقع نحوهای از بحرانِ شخصیت انسانها شده است؛ روبهرو نبودیم. در چنین نظامی مسلّم تئوری اصلاحطلبی به هیچوجه کافی نیست و حقیقتاً در دویستسالهی اخیر روشن شده است که جواب نمیدهد. باید در عین نادیدهگرفتنِ عقلِ توسعهیافتگی به آموزههای دینی به صورت کاربردی جهت معنابخشی به انسانها اقدام نمود وگرنه این میشویم که هستیم. در حالیکه انقلاب در آغازِ خود چیز دیگری بود و بازگشت به آن آغاز، راهِ آیندهی ما است. چرا در این موارد ایدهپردازی نکنیم؟ وگرنه «این» میشویم که فعلاً «هستیم». موفق باشید