بعد از ظهر ۲۹ شهریور سال ۱۴۰۱ دختری ایستاده بر روی سطل زباله، روسری خود را به آتش کشید. شب هنگام راه خانهاش را کج کرد و سر از ساختمان نیمهکاره ای درآورد. در بلند ترین نقطهی ساختمان، سیگارش را آتش زد و پرید. میدانید وصیتنامهی یک جملهایش چه بود؟ «تقصیر هیچ کس نبود.» شما برایِ من، استاد طاهرزادهی جلسات و نویسندهی کتابها نیستید. شما معلمِ بزرگترهایم در آن روستایِ دورافتادهای هستید که افتخارشان شاگردی شماست. راستش من هم معلمم. در کنار من هم معلمانی از آشنایان و دوستانِ شما هستند که به نوجوانانی معرفت النفس درس میدهند. شاگردانم به مباحث گوش میدهند یا حتی اغلب جانشان گوش دادن نمیکشد. بعد از کلاس و در خلوت برایم از راههایی که برایِ خودکشی به نظرشان میرسد میگویند. بپرم؟ برم زیر ماشین؟ قرص بخورم؟ و شاید هیچ کدام به ذهنشان هم نرسد که سوالِ زندگیِ نداشتهاشان را سرِ معلم و مؤلف مباحث معرفت و النفس فریاد بزنند. شاید به ذهنشان هم نرسد که یقهی کسی را بگیرند و بپرسند و بخواهند. لابد جز یقهی خدا دستشان به جایی نمیرسد. استاد طاهرزاده راستش این نسلِ مظلوم، اصلا حواسشان نیست که مهرِ پوچی خوردهاند و معلمی از یک نسل قبل برایشان خط و مرز کشیده و شاید اگر یک نفر سوالی پرسیده، حساب کار را به خودش حواله دادند تا برود و خودش را جراحی کند (ریز ریز کند) تا بلکه بداند کجا را اشتباه انتخاب کرده که زندگی ندارد! این نسل آنقدر مظلوم هست که اگر فقط یک جمله بخواهد بگوید، بارِ روی دوش عالم را بر سرِ خودش آوار میکند. «تقصیر هیچ کس نبود.» واقعا تقصیر ما نبود؟ واقعا به جز دفن کردن احوالاتِشان زیر لفظ پوچی و نیستانگاری و ... نمیتوانستیم دستی برایِ آشنایی به سمتِشان دراز کنیم؟ شنوایِشان شویم؟ مگر آنها فرزندان و جگرگوشههای این انقلاب نیستند؟!! (نبودند؟!!)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر از یک طرف «تقصیر هیچکس نبود»، از طرف دیگر تقصیر بسیاری بود که این نسل را که نسل آخرالزمانی است، درک نکردند. و اگر جهان غرب با این انسانها چنین کرد که بگویند «تقصیر هیچکس نبود»؛ زیرا نمیدانند «چهکسی میتوانند باشند» که حالا آن کسی که باید باشند، نشدند! ما نیز با این انسانها طوری سخن نگفتیم که در آزادی و انتخابشان، خود را بیابند. و این نکته مهمی است. شاید نکاتی در جلسات «تقابل آزادی و حجاب! چرا؟» و مطالبی مطرح شده باشد که حکایت بیتقصیریِ این نسل به حساب آید. موفق باشید