سلام: با خودم فکر میکردم حالا که هوش مصنوعی اومده و تمام علوم و فنون بنیانگذاران سایِنس هم به روان شدن خودش رسیده و دیگه اون برده هایی که در دانشگاه ها و مدارس داشتند پرورش میدادند عملا نیازی بهشون ندارند چون مستحضرید عده ای گفتند ما به مسائل این نگاه خاص رو داریم اما عمرمون کوتاهه پس بیایم شاگرد بگیریم که مثلا علم تجربی پزشکی که نگاه خاصی به انسان و حیوانه رو چون خلق کردیم حالا ادامه پیدا کنه تا ما تو این دنیا پایدار باشیم، بعد دیدن گویا خیلی این فرایند کُند میگذره و تعداد افراد بیشتری ورود کنند اینجوری سرعت و هم ابعاد مختلف بهتر رشد می کنه تا روزی برسه به هوش مصنوعی و هوش مصنوعی کندی های ذهن آدمها رو نداره در صورتی که علمی که انسانی نیست زنده نیست، پس هوش مصنوعی زنده نیست و حالا به نهایت مردگی خودش ظهور کرده. دانشگاه ها و مدارس بنا کردند و گفتند کتابی که من میگم بخون تا بهت منت بذارم مدرکی بدم و مردم هم باید جلوی پات سجده کنند تا نظام پادشاهی علمی ما برسه به اون نهایت. خب دیدیم با تمسخر و خُرد کردن علوم واقعی و زنده مثل مکاتب و طب های اصیل انسانی شروع به جابازکردن خودشون کردن و اون بخشهایی که نتونستن از بین ببرند رو با نگاه مُرده خودشون بازخوانی کردند و کشتند و گفتند اگر میخواین کاری بکنید باید از ما تاییدیه بگیرید! خلاصه برده هایی که به عنوان دانشجو و محصل گرفته بودند در این نظام مدرنیته جهانی رو به افول هست و مثل تفاله ای دورش میندازند چرا که تمدن شیطانی چند هزارساله حتما به ضرر انسانهاست هرچند ظاهر دانشگاه های مدرن به شکل های دیگه تغییر کنه مثلا ادامه حس زندگی و در متاورس برای کاربرها فراهم کنه چون نهایتا بشر رو یک کابر یا همون برده میبینند که باز هم ذاتش زنده نیست. حالا که آمریکا از حالت ایالات متحده تغییر می کنه و شیطان موفق شده آدمایی پرورش بده که هر کدام صد تا ترامپ باشند فقط سن و سال ترامپ رو هنوز ندارند بهتره که به فکر خودمون باشیم چون ذات اینا حمله و بی رحمی و تمسخر و بی شرفیه و دشمن کاملا پیداییه و داره میگه دشمنه، به فکر خودمون باشیم و زندگی که انقلاب اسلامی به ما هدیه داد تا در هر قدم از زندگی انقلابی بتونیم خودمون رو پیدا کنیم دست به تغییر زندگی جدی بزنیم چون در جهان بزرگ ها، کوچک ها زیر پا لِه میشوند و گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مُردی. زندگی برای یه آدم انقلابی آخرالزمانی خیلی خوش و زیباست حالتی که هر صبح از خواب پا میشیم با انتخاب های جاودانه و زنده روبروییم که هر شب به خوشنودی و رضایت میرسه گویا جای خودمون رو به درستی پیدا کردیم. خیلی حرف ها دارم در رابطه با طبیعت ولی مدتی خموشی باید چون مهلتی بایست تا خون شیر شود- تا نزاید بخت تو فرزند نو- خون نگردد شیر شیرین خوش شنو. گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو / رو به دریا کار بر ناید بجو / زین طلب بنده به کوی تو رسید / درد مریم را به خرمابن کشید / دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد / شد دل نادیده غرق دیده شد / آینهٔ کلی ترا دیدم ابد / دیدم اندر چشم تو من نقش خود / گفتم آخر خویش را من یافتم / در دو چشمش راه روشن یافتم / گفت وهمم کان خیال تست هان / ذات خود را از خیال خود بدان / نقش من از چشم تو آواز داد / که منم تو تو منی در اتحاد / کاندرین چشم منیر بی زوال / از حقایق راه کی یابد خیال / در دو چشم غیر من تو نقش خود / گر ببینی آن خیالی دان و رد/ زانک سرمهٔ نیستی در میکشد/ باده از تصویر شیطان میچشد/ چشمشان خانهٔ خیالست و عدم/ نیستها را هست بیند لاجرم / چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال / خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال / تا یکی مو باشد از تو پیش چشم / در خیالت گوهری باشد چو یشم / یشم را آنگه شناسی از گهر / کز خیال خود کنی کلی عبر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی مختصر در رابطه با هوش مصنوعی در سؤال و جواب شماره 35370 شد. آری! حرم در پیش است و حرامی در پس، و آینده جهان، آیندهای است که انقلاب اسلامی و شهدا متذکر آن بودند به همان معنایی که خودتان در شعر جناب مولوی متذکر آن شدید که: تا نزاید بخت تو فرزند نو / خون نگردد شیر شیرین خوش شنو. موفق باشید
با سلام: می خواستم بدانم که علامه مصباح یزدی، وحدت وجود را قبول نداشتند یا برهان صدیقین را قبول نداشتند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً مرحوم علامه مصباح متوجه «برهان صدیقین» به خوبی میباشند. ولی به یاد ندارم که مستقیماً نسبت به «وحدت وجود» ورود داشته باشند، در بحث وحدت وجود، حتماً باید با نگاه ابن عربی موضوع دنبال شود، امری که امثال حضرت امام خمینی در آن ورود کردند. موفق باشید
سلام علیکم: بنده طلبه درس خارج هستم که در زمینه ترجمه نیز فعالیت دارم. بحمدلله فرصتی برایم پیش آمده و دوست داشتم در زمینه ترجمه آثار استاد به زبان انگلیسی کاری انجام دهم. می خواستم ببینم آیا مطالب سایت و کانال و غیره به زبان انگلیسی هم ارایه می شود یا خیر؟ و سوال دوم هم اینکه آیا آثار استاد مثل آشتی با خدا و غیره تاکنون به زبان انگلیسی ترجمه شده است. بنده قبلا کتابی را ترجمه کرده ام و در سایت اینترنت آرشیو نشر داده ام. در صورتی که لب المیزان موافق باشد بنده در خدمتم و برای اینکار هیچ هزینه ای هم نمی خواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ترجمه کتاب «آشتی با خدا» در دست اقدام است. نظر جنابعالی به دست اندرکاران مربوطه ارسال میشود تا اعلان نظر فرمایند. موفق باشید
سلام: چطور باید به این موضوع پی ببریم که شغل ما روزی ما رو نمیده و از طرف خدا میرسه؟ مگه با تلاش و کوشش نیست؟ پس چرا زمانی که بیکار هستیم روزیمون نمیاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش ما در کسب رزق موجب میشود که رزق مقسوم و تعیینشده به راحتی به ما برسد و ما از سایر وظایف انسانی و دینی خود باز نمانیم و تنبلیِ ما موجب میشود که به هر حال، رزقِ مقسوم ما به ما برسد ولی در عین خواری و سختی. موفق باشید
با سلام: من در هر جای اینترنت جستجو کردم که یک مناظره از شما در باره اعتقادات تان بیابم، اما ندیدم. شما چرا با مخالفان خود مناظره ندارید؟ نکند میترسید ؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه اکثر این مناظره ها همان جدال و یا مراء است. پیامبر«صلوات الله علیه و آله» فرمودند: هيچ بنده اى به کمال ايمان نمى رسد مگر اينكه مراء را ترك گويد هر چند حق با او باشد». آن حضرت در حدیث دیگری می فرمایند: «مؤمن مراء نمى كند، و من در قيامت از مراء كننده شفاعت نمى كنم». امام علي (ع) در این رابطه می فرمایند: «مراء سبب کينه و تفرقه بين برادران مى گردد». امام صادق (ع) می فرمایند: «مراء از اخلاق ابليس است و مراء كننده به موقعيت خود و ديگران جاهل، و از حقايق دين محروم مى باشد». در حديثى دیگر می فرمایند: لايَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الاْيمانَ حَتّى يَدَعَ الْمِراءَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً. هيچ بنده اى از بندگان خدا حقيقت ايمان را به كمال نمى رساند مگر اينكه مراء را ترك گويد هر چند حق با او باشد. اشاره به اينكه جر و بحث هاى لجوجانه ای كه براى اظهار فضل و برترى جويى انجام مى شود، حتى در مسائل حق، سبب سقوط انسان در مبانى عقيدتى و اخلاقى مى شود. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت محبوب بر شما باد. جسارتا پیرامون سوال 34805 سوالی داشتم اینگونه انحراف از فلسفه ی عقلی و بی معنی کردن نیستی که اصلا عدم هستی است از کدام تفکر اشتباه نشئت میگیرد؟ یعنی آیا این نوعی پوچ انگاری است؟ و یا فقط یک اشتباه عقلی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که سؤالکننده با نوعی نیستانگاری دست به گریبان است. وگرنه نیستی به معنای نیستی نسبت به وجود دنیایی، غیر از نیستی به معنای مطلق کلمه است. به همین جهت ما بحث را به سخن جناب فیض کاشانی منتقل نمودیم که از هستی و أنانیّت خود مینالد. و این غیر از نیستی است به معنای عدم هستی. موفق باشید
سلام استاد خدا قوت: استاد من خیلی زیاد توی دلم اشعار مذهبی مرحوم آغاسی یا حافظ میخونم میخواستم ببینم این هم خیالات محسوب میشه و باید ترکش کنم؟ به نظر خودم باید با فقرات ادعیه و آیات قرآن تعویض کنم. البته فکر مسائل روزمره هم زیاد میکنم ولی میدونم که این جز خیالات هست و دارم ترکش میکنم به امید خدا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید تکرار آن اشعار، نوعی درک حضور شاعران آن اشعار باشد و کار خوبی است. آری! اینکه همت کنیم تا در ذهن و ذکر خود آیات و ادعیه را زنده نگه داریم، ارزش خود را دارد. موفق باشید
سلام بر شما استاد بزرگوار: راستش استاد گرامی بنده وقتی قرآن می خوانم نا خواسته بعضا سوالاتی در ذهنم نقش می بندد که در درونم احساس شرمندگی در حضور خداوند می کنم چون قصد جسارت به ساحت مقدس الهی ندارم فقط از روی جهل و اطلاع نداشتن هست که سوال می کنم و به خوبی می دانم که خداوند علیم و حکیم است و کلامش قرآن بدون هیچ نقص و عیبی است. همانطور که پیامبر صلوات الله علیه فر مودند: القرآن افضل کل شی دون الله. قرآن بالاترین همه چیز بعد از خداوند است. و اما سوال اصلی اینجانب: خداوند در قرآن کریم می فرمایند. ۱ چرا چیزی می گویید که عمل نمی کنید. ۲ قولوا لناس حسنی با مردم به نیکی و احسن و مودبانه سخن بگویید. ۳پس چرا نعوذ بالله خود خداوند در قرآن عده ای را به حماری که بار کتاب دارد و سگی که زبانش بیرون است و به گوره خری که از مقابل شیری فرار می کند و انکر اصوات صدای حمار و پشه... تشبیه می کند؟ آیا این خلاف عفت کلام و ادب نیست؟ اگر بزرگی، عالمی، عارفی در کلامش اینگونه سخن گوید چه قضاوتی در موردش می کنند. شرمنده قصد جسارت نداشتم. ببخشید و اما سوال بعدی این است که: آیا این طور سوال کردنها در مورد خدا گناه هست و اشکالی دارد و باید به آن در ذهن توجهی نکرد؟ خدا بر توفیقاتتان بیفزاید و طولی عمر و سلامتی عنایت فرماید.🤲🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عنایت داشته باشید که یک تفکر و یا یک سبک غلط را نقدکردن، خودْ نشانه تفکر است و این غیر از آن است که در گفتگو با اشخاص آنها را تحقیر کنیم. ۲. به نظر بنده همین پیشآمدن سؤالات منجر میشود که انسان در جواب به سؤالات خود، راه هدایت بیشتر به سخن خدا را برای خود بگشاید. موفق باشید
سلام استاد عزیز: شما چندین بار در جلسات تون یه تعدادی کتاب را معرفی کرده آید که حتما بخونید میشه الان لطف کنید چند کتابی را که برای خودتون خیلی تاثیرگذار بوده بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر زمانی از عمر بنده کتابهای متفاوتی مؤثر بوده، از کتابهای شهید مطهری بگیرید تا مقالات آیت الله محمد شجاعی و تفسیر المیزان و اسفار جناب صدرا و فصوص الحکم ابن عربی و کتابهای مرحوم شهیدی و نهجالبلاغه و «ما ادراک النهجالبلاغه» و اصول کافی و تحفالعقول و آثار حضرت امام خمینی. مهم آن است که انسان در هر زمانی متوجه شود خلا فکری خود را با چه آثار و گفتار باید جواب دهد. موفق باشید
سلام و عرض ادب: در خصوص سوال ۳۷۹۹۰ خواستم چند مطلب رو به سوال کننده عرض کنم. گرچه شما مطالبی رو اشاره فرمودید. برادر گرامی ضمن عرض سلام و احترام کاش قبل از ایراد سوال اینچنینی فقط یه سرچ کوچک میکردید که مقام معظم رهبری اصلا نهج البلاغه خواندن با نه!؛ ضمنا نامزد مقابل آقای پزشکیان حافظ کل قرآن بودن که ذره ای هم ابراز نکردن و اگر مناظرات را دیده باشید جایی که جناب پزشکیان مطلبی رو از نهج البلاغه فراموش کردن آقای جلیلی یادآوری میکند که نشان میده ایشان هم نهج البلاغه رو خواندن. برادر گرامی کمترین کار در خصوص ابهام شما فقط مراجعه به سایت رهبری بود. برادر گرامی شما خود رو جوری معرفی کردی که به نهج البلاغه عمل میکنید و آن را میخوانید این سهل انگاری شما و تهمت به رهبر ایران بویی از نهجالبلاغه ندارد. نکته آخر به نظر بنده اینکه خوف ما از فتنه آینده همین باشد که فردی که حافظ نهج البلاغه و حاضر در روضه های اباعبدالله هستن در حالت خوش بینانه گرفتار گروهی شوند و از سادگی ایشان سو استفاده کنند و مردمی همچون شما گمراه بشوید و انقلاب و کشور و رهبری رو دچار چالش جدیدی کنند که تنها راه دوباره شهید دادن است و بس.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! خوب است آن کاربر محترم که سؤال شماره 37990 را مطرح کردند؛ کمی بیشتر در جریان شخصیت مقام معظم رهبری قرار میگرفتند تا گمان نشود افرادی که به آقای پزشکیان گرایش دارند تا این اندازه از زمانه و تاریخ خود غافلند. کاربر سوال شماره 38014 هم متذکر نکات خوبی شدند. موفق باشید
عرض سلام و ادب: چرا در آیاتی به خداوند سمع و بصر نسبت داده شده است اما شم و ذوق و لمس نسبت داده نشده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق، حضور محضاند و به اعتبار نظر به بندگان، سمیع و بصیر میباشند. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام خدمت جناب استاد طاهرزاده عزیز: سه تا سؤال دارم از محضر شریف تان. ۱. من خیلی از سؤالاتم را توی دفتر نامه نگاری ام مینویسم و بعد جوابش را در صورتهای شما میشنوم، علت چیست؟ ۲. اینکه حضرت آیت الله بهجت ره میفرمایند به آنچه میدانید بطور مداوم عمل کنید آنچه نمیدانید رو خداوند بهتون میرساند (منظورم نه علم تئوری بلکه شدن و علم حضوری هست)، از کجا متوجه بشویم که در مسیر شدن هستیم؟ ۳. همسرم چند سال پیش من رو از رفتن به زیارت عتبات عالیات و مشهد مقدس منع کردند و من بسیار مشتاق هستم و بارها در تنهایی ام گریه میکردم و با اهل بیت علیهم السلام صحبت میکردم و ازشون میخواستم که من که شرایط آمدن به زیارت با معرفت با شما ندارم منت بگذارند و به دیدن من تشریف بیاورند، و مدام به حضرت حجت ارواحنا له الفدا میگم منزل من برای شماست، احساس تنهایی و آوارگی نکنید، تا اینکه خداوند راه آشنا شدن با شما را برای من باز کرد و من صوتهای نهج البلاغه و مهدویت و معاد و زیارت جامعه کبیره شما رو گوش دادم و نت برداری کردم. و مدام در نامه علیک به امام زمان علیه السلام سلام شما رو به ایشون میرسانم. آیا این انس و معرفت ایجاد شده نشان دهنده اینه که حضرات معصومین علیهم السلام به خانه من و برای دیدن من تشریف آوردند و دلتنگی و سوزش قلب من را جواب داده اند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته آیت الله حسنزاده، مهم آن است که آن حضرت نظر مبارکشان را به ما بیندازند و ما در مسیر توحید و معرفت الهی علاقهمند به اطرافیان و خلق خدا شویم و مغرور نیز نگردیم. زیرا «هر عنایت که داری ای درویش / هدیه حق بود نه کرده خویش». همواره باید عقلانیبودنِ شخصیت خود در همه امور را سرزنده نگه داریم و به راحتی به هر نکتهای که میرسیم آن نکته را قبول نکنیم مگر در صورت شرعی بودن و یا عقلانیبودن. موفق باشید
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد گرانقدر: استاد بنده کسی نبوده و نیستم که بخواهم به خاطر انجام تکلیف شرعی صرف در انتخاباتی شرکت کنم و در خصوص مبحث انتخابات و عرایض اخیر جنابعالی خواستم تجربه شخصی خود را به عنوان کسی که هم در انتخابات دموکراسی سبک غربی و هم در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت داشته ام با شما و کاربران در میان بگذارم؛ شاید که مصداق کوچکی باشد برای نظر به بعد وجودی یا اگزیستانسیالیستی مسئله انتخابات و تفاوت رای مردم در یک نظام مردمی متکی به امر قدسی با رای مردم در یک نظام دموکراسی سکولار برخاسته از اومانیسم. وقتی بنده در انتخابات احزاب در آلمان شرکت میکردم با این نگاه رای میدادم که کدام حزب یا گروه سیاسی بیشتر منافع طبقه مرا و یا منافع مهاجرین را تأمین میکند و یا کدام حزب شعارهای عدالت طلبانه و صلح طلبانه ی دارد و با این تفکر رأی میدادم که رأی دادن من بهر حال بهتر از رأی ندادن است. بعد از شهادت حاج قاسم وقتی که باطل بودن جبهه استکبار غرب و سازشکاران داخلی برایم بیش از پیش مسلم شد مصمم شدم که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت کنم و رای به کاندیدایی بدهم که بیشترین زاویه را با غرب و غربگرایان داخلی داشته باشد. شرکت در این انتخابات باعث شد حس حضوری را تجربه کنم که در هیچ یک از انتخابات قبلی یا انتخابات احزاب آلمان نداشتم. چراکه این انتخابات در منظر من به منزله تقابل دو جبهه حق و باطل ظهور کرد و شرکت در این انتخابات نه به هدف انتخاب حزب یا شخصی در راستای تأمین منافع طبقاتی یا شخصی من که به عنوان انتخاب نزدیکترین کاندیدا به جبهه حق برای بنده جلوه کرد. گویی که شهادت حاج قاسم برای من چراغ راهی شده بود که حق را از باطل تمیز دهم و خداوند حجتی را بر ما تمام کرده بود و اکنون این ما بودیم که باید در آزمون انتخابات رأی خودمان را در راستای اراده الهی قرار دهیم. نه با این امید رأی دادم که منتخب من بتواند قول های انتخاباتی خود را محقق کند و نه با این امید رأی دادم که با سر کار آمدن منتخب من فساد و بیکاری و فاصله طبقاتی ریشه کن شود. رأی دادم چون حسی در درون به من میگفت باید در این تقابل جبهه استکبار و جبهه ضد استکبار حضور داشته باشم و تنها نظاره گر نباشم. بدون اینکه برایم مهم باشد این تک رأی ناچیز من در برابر میلیون ها رأی چه اهمیتی میتواند داشته باشد. انگار فقط برایم یک چیز بیشتر اهمیت نداشت و آن اینکه در این تاریخ تقابلی بین دو جبهه حق و باطل پدیدار شده و من با همین رأی ناچیز خود میخواهم در جبهه حق حضوری هرچند ناچیز داشته باشم. برای شرکت در این حضور بدگویی ها و ناسزاهای افراد ضد انقلاب متجمع در اطراف سفارت ایران در آلمان را به جان خریدم و رأی خود را به آقای رئیسی به صندوق انداختم و این حس حضور شور و شعفی را در من ایجاد کرد که در آینده به دنبال همین حس خواهم رفت و در انتخابات شرکت خواهم کرد حتی اگر رأی ممتنع به صندوق بیاندازم. حال سؤال این است که آیا در این تاریخ شهدای مظلوم و کودکان معصوم غزه و شهدای حادثه تروریستی کرمان برای ما چراغ راهی نشده اند که بوسیله آن جبهه ظلم و استکبار را از جبهه ظلم ستیز و استکبار ستیز تشخیص دهیم و به مدد این تشخیص شرکت در انتخابات آینده را به منزله انتخابی بر ضد خواسته استکبار جهانی و در راستای خواست و اراده الهی به عرصه ظهور بیاوریم؟ با تشکر و عذرخواهی از طولانی شدن مطلب
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که فرمودهاید این شمایید که مییابید جایگاه دموکراسی در جهان غربی با انتخاباتی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوریت آن شکل میگیرد، چه تفاوتهای ماهوی دارد. همانطور که عرض شده: انقلاب اسلامی، حضوری است تا انسانهایِ معنویتگرا به جای مشغولبودن در عادات دینی که نوعی سرپوشگذاردن است بر ظرف تهی زندگی امروزین، بتوانند با حضوری اصیل، بودن خود را عمیق و وسیع و گسترده نمایند و چنانچه با نظر به چنین حضوری در انتخابات شرکت کنند؛ در ساحتی وارد میشوند که هستی خود را عمیقتر و گستردهتر احساس میکنند.
به مسیری که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است باید فکر کرد و اینکه انسان اگر به جای آنکه مشغول امورات روزمرّه شود، در هستی خود نزد خود حاضر شود؛ در مسیری قرار میگیرد که به حکم تشکیک وجود و شدتیافتن وجود، دائماً در خویش از خویش فراتر میرود و بر اساس انتخابی که میکند به خود هویت میبخشد و نسبت به حقیقت هستی که با آن نسبت دارد، تقرب میجوید. این است مسیر نهایی و اصیلی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده و این مسیر بدون مانع نیست ولی «رنجْ راحت شد چو شد مطلب بزرگ». « وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلأَعلَونَ إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ» (آل عمران/139) نه به خود ضعف و سستی راه دهید و نه نگران باشید زیرا اگر در مسیر ایمان حاضر شوید شما بر فراز و برتر خواهید بود. آن هم در جهانی این چنین بیرحم که در صحنه باریکه غزه ملاحظه میکنید.
احساس حضور تاريخي، کاري ميکند که شما نه در گذشته باشيد و نه در آيندهاي که آرزوهاي دنيايي براي انسانها ميسازد. انسان در اين حالت در «زمانِ باقي» مستقر ميشود. «زمان فاني» يعني آنچه همواره در حالِ گذر است و کسي که در زمان فاني زندگي ميکند در ناکجاآباد زندگي ميکند. برعکسِ زندگي در زمان باقي که گذشته و آينده ندارد، به خودي خود يک تاريخ است. اگر شما با امام حسين (علیه السلام) وارد جبهه مقابله با کفر و استکبار شديد، همان امام حسيني که به ظاهر به لحاظ زمان فاني، در گذشته است، در پيش شما است. آيندهتان هم ادامهي امام حسين (علیه السلام) است. ديگر مفهوم گذشته و مفهوم حال و مفهوم آينده در ميان نيست.
آيندهي اصيل معنايش اين است که حتي ميشود بنيقريظه را هم که داخل مدينه با آن قلعههاي محکم جا خوش کردهاند، شکست داد، از آن جهت که از پشت به ما ضربه زدند و خيانت نمودند. ولي چون مسلمانان اصيلترين آينده را آينده توحيدي ديدند به بهترين نحو خطر جنگ احزاب را از سر گذراندند و ما امروز نيز با «اکنوني اصيل» رو به سوي آينده خود داريم و وقتي انسان در «اکنونِ اصيل» خود قرار بگيرد، آينده او نيز اصيل خواهد بود و انقلاب اسلامي با چنين هويتي به اهدافي که پيش رو دارد دست مييابد. انقلاب اسلامي نحوهاي از زندگي در اين دوران است که به مدد الهي بايد به عالَم نشان داده شود و از اين جهت انتخابات و حضور در آن، معنی خاصی دارد که مردم ما در بستر انقلاب اسلامی به خوبی متوجه آن هستند و دشمنان ما نیز میدانند مردم ما با چه انگیزه و حضوری در انتخابات شرکت میکنند و به همین جهت تلاش دارند آنها را از آن نوع حضور منصرف کنند. و این جای اندیشیدن بسیار دارد. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد فکر کنم توی کتاب «فرزندم این گونه باید بود» فرمودید که از افطاریهایی که نهادهای دولتی بانی هستند پرهیز کنید ممکنه که بانی رضایت نداشته باشد. ما درمحیط نظامی زندگی میکنیم هر روز افطار سفره دارند منم بچه هامو برای نمازجماعت به مسجد میبرم. چکار کنم تا اگر از سفره افطار خوردند روی آنها تاثیر بد نداشته باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید خودتان بررسی بفرمایید. اگر سازمان، مطابق بودجهای که برای او تعریف شده افطاری میدهد و یا افطاری از راهی تهیه میشود که شبههناک نیست؛ چرا نگران باشید. آری! عرض بنده آن بود که بعضاً با محذورقراردادنِ افراد، بودجه افطاریها تهیه میشد و یا ادارات از بودجهای استفاده میکردند که مربوط به این امور نبود. موفق باشید
سلام استاد عزیز: کتاب معاد آیت الله شجاعی را مطالعه میکردم. ایشان منشا بدن قیامتی را همین بدن دنیوی که متناسب ساحت قیامتی میشود میدانند اما به نظرشما بدن قیامتی را همین اعمال و عقاید دنیوی میسازد خواستم نظر شما را دراین مورد بدانم. با تشکر از شما استاد عزیز.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور است که آن استاد معظم که رحمت خداوند بر روح پاک او باد، فرمودهاند. و معاد جسمانی هم به همین معنا میباشد که بدن انسان مطابق ملکات انسان در قیامت شکل میگیرد. که بحث آن مفصل است. اخیراً عرایضی تحت عنوان «معاد در نگاه علامه طباطبایی» شده است که در روزهای آینده در کانال «مطالب ویژه» و سایت «لُبّ المیزان» قرار خواهد گرفت. موفق باشید
بسمالله الرحمن الرحیم: استاد شناخت خدا با خدا چگونه است؟ چگونه میشود از وحدت به کثرت رسید؟ استاد عمر کوتاه است و مسیر طولانی و نفس ضعیف چه کنم؟ یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: صدیقین یعنی آنانی که خدا را به نور خود خدا می یابند حال یا از طریق قلب که با سلوک خاص خود پیش می آید، یا از طریق عقل که همان «برهان صدیقین» است که متن برهان و شرح صوتی آن روی سایت هست. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیک و رضوانه (مقاومت و حضور متعالی انسان در آخرالزمان) مولی امیرالمومنین علیه السلام الرّجاء لرحمة اللَّه آنجا اميد به رحمت خدا پيروزمندتر از اميدهاي ديگر است (و مگر امروز امیدوارتر از جبهه ی مقاومت در این تاریخ هست؟ این امید به رحمت الهی است که اینچنین مردان مقاومت و مبارزان جبهه ی حق را در غلبه ی اراده ها استوار کرده است و دست از پا نمی شناسند تا جبهه ی باطل را رسوا کنند و ادامه ی حرکت های تاریخ توحیدی را به سرانجام برسانند و اگر نبود امید به رحمت و وعده ی الهی، چه چیزی می توانست محرک اراده ی انسان باشد تا سر حد از دست دادن تمام دارایی و داشته هایی که دارد؟! این آن قدرت ایمانی است که در دل مجاهدان راه خداوند است که سرنوشت تاریخ، دل در گرو همین مجاهدان دارد. پس ای دشمن بشنو که فردای این عالم را ایمان جبهه ی مقاومت است که ترسیم می کند نه ابزار و آلات و ادوات و تجهیزات جنگی تان و نه تکنیک! این حزب الله است که در عالم غالب است و هر آنکس که جان اش در وادی این حزب باشد می فهمد که ترس و بن بست معنایی ندارد چرا که سلسله ی عالم را طولی می داند و گره گشای راه های بسته را در سر سلسله ی اسباب می فهمد و آنکس که می ترسد، عالم را در سلسله ی عرضی می پندارد و گمان دارد آنچه تاریخ را می سازد تکنیک است و نه ایمان! و برای همین در تاریک ترین بن بست ها هیچ راه فراخی برای نجات نمی یابد و نمی شناسد و دست به کشتار و سلاح و مرگ می زند و در آخر هم به انتهای خود می رسد که مرگ باشد! این سرنوشت تاریخی گذشته هایی است که امروز پیش روی ماست و دشمن از این امید و رحمت و فرج و گشایشی که پیش روی محسنین است به دور است «إن رحمت الله قریب من المحسنین» براستی مگر امروز محسن تر از جبهه ی حق که خانه و فرزند و همسر و مال و جانش را فدا کرده است و ایستادگی می کند داریم؟! خیر! پس بایست، منتظر رحمت تاریخی حق در انتهای این جبهه باشیم. تحلیل صحنه ی نبرد در تشخیص قدرت یک جبهه بسته به آن نوع جهان بینی دارد که انسان از صحنه ی نبرد می کند. و اگر می بینی آنانی را که مسحور و مقهور سلاح ها و تکنیک ها می شوند از آن روست که درکی از اندیشه مدد و رحمت و امید و وعده و وعید و درک قدسی میدان قدرت ندارند و فقط میدان را خلاصه در عضلات بازوی ظاهری می فهمند «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة لغافلون» و این عدم درک آن مصیبتی است که اینان را از فردای امید و رحمتی که انسان را در بر می گیرد محروم می کند و چه خسرانی بالاتر از اینکه انسان از آنچه که می تواند باشد و حضوری که می تواند در عالم بیابد و حس کند محروم شود؟ آیا فردای تاریک اینچین انسانی اگر خودکشی نباشد، افسردگی و پوچی و تشویش و اضطراب نیست؟ باید از خود بپرسیم، امروز کدام حضور است که می تواند ما را در فردای تاریخی مان سرزنده کند و از حیات تلخ و سردی که در انتظار بشر است رهایی بخشد؟ آیا این راه رهایی همین جبهه ی مقاومت نیست که در برابر استضعاف و استکبار و استثمار فرعونی تاریخ غرب قد علم کرده است و با نظر به امید و رحمت ملکوت عالم، به پا خواسته تا انسان به نهایی ترین حضورش در تاریخ و به آن وعده ی قسط و عدل و حکومت موعود دست بیاید و انسان طعم شیرین حیات را بچشد؟!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در دیروزمان که یادی از پریروزمان بود که گفتیم: «کربلای جبهه ها یادش بخیر» و باز جلوتر رفتیم تا عصر عاشورا و دیدیم چگونه به گفته حضرت سجاد «علیه السلام» هرچه به غروب آن روز میرسیدیم چهره مبارک مولایمان امام حسین «علیه السلام» و یاران خاص شان گلگلون تر میشد و آن را پس از دفاع مقدس گم کردیم، گویا باز آن حیات متعالی دارد به سویمان می آید. مهم نیست که در کنار مبارزان حماس باشیم و یا حزب الله و یا در اینجا یعنی پشت دیوارهای غزه؛ مهم این است که احساسی را درک کنیم که بر جان و روان مادران غزه و عزم راسخ آنها در جریان است. و این مائیم و تاریخ عبور از پلیدی انسان خودبنیادِ جهان غرب. آری! طلوعی در پیش است. بدبخت آن کسی که این طلوع را که طلوع انسانیت انسان است، درک نکند و خوشا به حال آنانی که از هر قوم و ملتی، در بنیان انسانی خود، خود را در کنار مردمان بزرگ غزه احساس می کند. کافی است چشمهای خود را بگشاییم و بنگریم چه میدانی از فهم انسانیت انسانها به ظهور آمده است و چه ظلماتی فرا گرفته است آنانی که در طلوع این تاریخ امیدوارانه متوجه این آینده نیستند. آینده ای که به گفته حجت متعیّن این زمانه «آینده، آینده فلسطین است و نه آینده اسرائیل». موفق باشید
سلام به استاد بزرگوارم: از آنجا که استاد را یک بصیر نسبت به زمانه خود میدانم و تحلیل های تاریخی استاد را بسیار ارزشمند میدانم، خواستم نظر استاد را از برداشت تاریخی این حقیر جویا شوم. اگر در تاریخ این چندین ساله تا به امروز سیری کنیم این طور به نظر می آید که انگار زمانه دارد پیوسته به سویی میرود که بشر را هر چه بیشتر از مقام نظاره گر بودن نسبت به وقایع و رخدادهای مهم در جهان، به موضع گیری و صف بندی های کاملاً متمایز سوق میدهد. و جنایت وحشیانه و هولناک بمباران بیمارستان غزه باز نقطه عطفی شد که دوباره این صف بندی بین شر مطلق و جبهه حق بیشتر از همدیگر متمایز شود و هر چه پیش میرویم نظاره گران در صحنه وقایع جهانی بدون آنکه خود بخواهند محکوم به موضع گیری شفاف و صف بندی بین این دو جبهه میشوند به طوری که از تعداد نظاره گران در صحنه روزگار دارد هر روز کاسته میشود. از طرفی نوع وقایع و رخدادها به سمتی میرود که آن فضای مه آلود گذشته که باطل در ظاهر حق جلوه میکرد دارد از بین میرود. گویی خداوند دارد حجت را بر بشریت تمام میکند تا نوع بشر حق و باطل را آشکارا و بدون پرده بنگرد و با اختیار خود یکی را انتخاب کند. آیا شما فکر میکنید این سیر تاریخی ادامه پیدا میکند یا اینکه این پدیده تاریخی ادواری است و دوباره ممکن است تاریخ ما به همان دوره ای مه آلود برگردد و باطل لباس حق بر تن کند و تشخیص حق از باطل برای انسانهای نظاره گر دوباره دشوار گردد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه چیز حکایت از آن دارد که در فضای آخرالزمان ما با ظلمات نهایی و نور نهایی روبرو هستیم. و ساده نیست اگر آن مرد بصیر یعنی آیت الله امام موسی صدر فرمودند: «اسرائیل شرّ مطلق است. اسرائیل ضد اسلام، ضد مسیحیت، ضد ایمان، ضد قومیت عربی، ضد انسانیت و ضد میهن است. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد.» در اینجا است که به خوبی روشن میشود باید چهره اسرائیل و همه جریانهایی که به نحوی به آن منتسب هستند، به ظهور آید تا معنای تقوای نهایی که مقابله جدّی با اسرائیل است، پیش آید و این تاریخی است که بحمدلله شروع شده تا هر کس جای و جایگاه خود را مشخص کند. در این مورد عرایضی تحت عنوان «طوفان الاقصی و نظر به آیندهای دیگر» شده است. به امید آنکه در مجموع، ما را متوجه این امر مهم بنماید که در این «فتح تاریخی» هزینههایی باید داد بسی بزرگ، تا به نتیجه نهایی و بزرگ نایل شویم. موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
باید از خود پرسید: این جنگ که با طوفان الاقصی شروع شده، قرار است به کجا ختم شود؟
نظر به نفی موجودیت کلّی اسرائیل
۱. اگر شما مینگرید که صهیونیسم با شدیّت تمام برای قتل عام مردم غزه به میدان آمده است، آیا این حکایت از آن ندارد که طوفان الاقصی تمام موجودیت صهیونیسم را تهدید میکند؟ به همان معنایی که رهبر بصیر انقلاب اسلامی در ملاقات با جناب شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه فرمودند: «شهادت زنان و کودکان و مردان، دل انسان را مجروح میکند اما بخش دیگری از این قضایا نشان دهنده قدرت باور نکردنی اسلام در فلسطین است و با لطف و عنایت خداوند متعال این حرکتی که در فلسطین آغاز شده است، به پیش خواهد رفت و منجر به پیروزی کامل فلسطینیها خواهد شد.»
از این جهت باید به آینده دیگری فکر کرد که حتی آمریکا و اروپا مجبورند در معنای خود و در روش خود و در نگاه خود به دیگر ملل تجدید نظر کنند. این است هنر زمان شناسی که در امروزمان فردا را نظاره کنیم.
چرا اسرائیل آینده ندارد؟
۲. ملاحظه کنید که یک گروه و نه یک ارتش، وارد سرزمینی میشود که رهبرانش خود را، هم جزو چهار ارتش بزرگ دنیا بدانند و هم جزو بهترینها در حوزه اطلاعاتی و امنیتی. از آن سو، بزرگترین قدرتهای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی جهان نیز که به شکل نامحدودی حامی آن هستند موجودیت آن را موجودیت خود بدانند و از هیچ کمکی، تأکید میشود از هیچ کمکی به آنها دریغ نکنند. این گروه در همان ساعات نخست آغاز عملیاتِ ترکیبی خود ۴۰ کیلومتر به عمق این سرزمین نفوذ کند، همان روز اول هزاران تلفات و اسیر و زخمی بگیرد. کار را به جنگ نامنظم شهری بکشاند و درجهداران و ژنرالهای نامآوری را به هلاکت برساند یا از رختخوابهای اتاق خوابشان بیرون بکشد، با توجه به این امر، آینده این کشور جعلی یعنی اسرائیل چگونه خواهد بود؟
چرا مجبور شدند تلفات خود را اعلام کنند؟
۳. یک جستوجوی ساده اینترنتی در منابع رسمی، قدرت و نفوذ و تاثیرگذاری صهیونیستها در حوزه رسانه را دستگیرتان میکند. تصویربرداری از جزئیات عملیاتها، هلاکت صهیونیستها، به اسیری گرفتن آنها و انتشار همزمان و بعضاً «برخط» فیلمها و تصویرها دیگر چارهای برای صهیونیستها باقی نگذاشت و آنها را - برخلاف میلشان- به تغییر تاکتیک قدیمیشان یعنی از «سانسور تلفات» به «مظلومنمایی» واداشت.
با اسلحه و حیله نمیتوان کشورداری کرد
۴. میبینیم، صهیونیستها از «حمله زمینی» و «اعزام ناوها و جنگندههای استراتژیک آمریکا» رسیدهاند به «قتل زنان و کودکان» و ریختن چند ده هزار تن بمب ممنوعه و غیرممنوعه و فسفر سفید بر سر باریکهای که ۹۰ درصد جمعیت دو میلیونی آن، غیرنظامیاند!
آیا با این نوع اعمال یعنی با قدرت پول و حیله و سلاح و کشتار، میشود برای همیشه ملتسازی و کشورسازی کرد.
تله بزرگ غزّه برای صهیونیستها
۵. طوفانالاقصی یک نقطه عطف تاریخی و فصل نوینی در مقاومت فلسطین، بلکه مقاومت جهان اسلام و حتی دنیا است، زیرا مختصات و مؤلفههایی دارد که آن را از دیگر عملیاتِ مشابه در قبل متمایز میکند، مختصاتی که جبهه مقاومت از مرز دفاع به میدان حمله وارد شده است.
این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل
۶. آلون بن دیوید، تحلیلگر امور نظامی نیز در مطلبی که در روزنامه عبری معاریو منتشر شد، ضمن تأکید بر قدرت مقاومت فلسطین و غزه گفت: «حماس، حزبالله و ایران میبینند که چگونه دولت [نتانیاهو] در حال برچیدن پایههای قدرت اسرائیل است.» و این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل.
اتحاد بین نیروهای غزّه با کرانه باختری
۷. تاکنون رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کرده تا نبردهای غزه را از کرانه باختری جدا کند، اما جهاد اسلامی و سایر گروههای فلسطینی با هوشیاری و حفظ اتحاد خود در صدد بازکردن جبهههای مقاومت فلسطین در شهرهای کرانه باختری بودند که اولین نشانههای آن با عملیات مختلف در شهر جنین پدیدار شد و عملیات پس از آن نشان داد که گروههای مقاومت درکرانه باختری مصمم به ادامه همان مسیری هستند که غزه آغازگر آن بوده است.
شهادتها، تصمیم را عمیقتر میکند
۸. در جریان جنگ ۱۱ روزه سال ۱۳۹۳ش/ ۲۰۱۴م، رژیم صهیونیستی به جرم دفاع فلسطینیها از خودشان در برابر تجاوزات اسرائیل، بهمدت دو هفته منطقه غزه را زیر بمباران گرفت، بیش از ۹۰۰۰ منزل ساکنان غزه به همراه ۱۳۰ مدرسه، ۲۴ ساختمان پزشکی و سه مجموعه نگهداری اطفال و معلولان وابسته به سازمان ملل را ویران کرد و بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم غزه را به شهادت رساند و چندین برابر آن را مجروح نمود و پس از آن هم محاصره این منطقه که از سال ۱۳۸۸/ ۲۰۰۹ شروع کرده بود را تشدید نمود.
بیحاصلی تحریم و محاصره در مسیر مقاومت توحیدی
۹. طوفان الاقصی ثابت کرد تحریم، محاصره و سرکوبِ مداوم غزه، سبب ضعف جبهه مقاومت نمیشود، بلکه به روحیه و عزم مقابله آنان با تجاوز افزوده میگردد. بنابراین عملیات طوفانالاقصی یک اقدام اساسی اولیه در موازنه نظامی و امنیتی میان دو طرف است و البته این گام لازم و نه کافی برای آزادی نهایی است.
گذار از نظم جهانی کهنه
۱۰. طوفان الاقصی، یک جنگ معمولی نیست. بلکه بخشی از تحولات مربوط به گذار از نظم جهانی کهنه به نظم عادلانه تر و متکثر تر است. طرف بازنده این تحولات که منطقه ای وسیع از تایوان در شرق آسیا تا اوکراین در شرق اروپا، و فلسطین و سوریه و لبنان در غرب آسیا را شامل می شود، جز آمریکا و اسرائیل و انگلیس نیست.
تغییر معادلات قدرت
۱۱. به نظر میآید در رابطه با آنچه این روزها در جبهه مقاومت از طریق فلسطین پیش آمده خبر از آن میدهد که جهان دیگری در این تاریخ مقابل ما در حال ظهور است، جهانی که دیگر نه تنها جهان اسرائیل، بلکه جهان جریان استکباری، دیگر امکان ادامه خود را ندارد و عملاً معادلات قدرت در حال تغییر است.
حضور در تاریخی که در حال حضور است
۱۲. باید از خود پرسید با توجه به آنچه جبهه مقاومت در این روزها در مقابل اسرائیل پیش آورده، ما در کجا ایستادهایم؟ و خصوصیات و سابقه این حضور را تا کجا میدانیم؟ همچنانکه ما باید نسبت به جبهه مقابل بیندیشیم که سابقه آن جبهه کجاست و تا کجا میتواند خود را ادامه دهد. در این حالت میتوانیم متوجه شویم تاریخی در راستای ادامه انقلاب اسلامی در جهان اسلام در حال ظهور است و ما باید جایگاه خود را نسبت به این تاریخ معلوم کنیم.
اصیلترین اندیشه
۱۳. آیا متوجه هستیم، سنتهای جاری در عالم که پایدارترین بنیادها و در عین حال، در دوردستها جای دارند؛ چه اندازه میتواند مبنای تفکر و تحلیل ما در تقابلی که در رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، باشد؟ این نوع توجه، اصیلترین اندیشه را به میان میآورد.
برکات درک سنتهای الهی
۱۴. آیا در صحنههای تجاوزی بس سنگین که رژیم صهیونیستی در مقابل مردم فلسطین پیش آورده، به حقِّ حیات برای مردم فلسطین در سنت الهی اندیشیدهایم؟ یا گمان میکنیم اسرائیل به جهت قدرتی که دارد، پیروزی را نیز صاحب میشود؟ کافی است متوجه حضور فعّال سنتهای الهی باشیم تا معنای آینده مردم مبارز فلسطین را فهم کنیم. این است بصیرتی که با درک سنتهای جاری الهی برای انسان پیش میآید.
مقابله با ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل
۱۵. در رخداد طوفان الاقصی آنچه ما را به اندیشه دعوت میکند، چیزی نیست جز آنکه جایگاه جریانها روشن و روشنتر میشود تا معلوم شود اپوزیسیونِ مقابل ایران در واقع فرزندان اسرائیل بودهاند و این هشدارباشی است جدّی تا به کلیّتِ جریانها بیندیشیم و نه به ضعفها و قوتهای جزئی. زیرا به خوبی روشن شد مقابله با نظام اسلامی ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل است.
آینده فوق تصور
۱۶. آیا نظر به موشکهای امروزِ مبارزان فلسطین فریاد مظلومیتی نیست که سنت خدا در دل آن مظلومیت، سنگهای دیروزین را به موشکهای امروزین تبدیل کرد؟ تا معلوم شود در مسیر توحید «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» (فتح/۲۹)، در آن صورت همانانی که راهی را در مسیر سنتهای الهی شروع کردند در همان مسیر با امری بس بزرگ روبرو شدند که خود شان نیز تصور آن را نمیکردند و این وعده الهی است برای هر آنکس که ایمان به خدا و سنتهای الهی دارد و مطابق امر الهی عمل میکند. این یعنی حضور در آینده ای فوق تصور.
جایگاهی برای تفکر
۱۷. در تقابلی که با رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، اگر کسی همچنان جبهه حق را در این زمانه نشناخته است، بداند که جای دیگری برای اندیشه و تفکر تاریخی وجود ندارد تا خود را در آنجا معنا کند، هرچند علامه دهر باشد.
جایی برای فهم فریب سایبری
۱۸. فهمِ حیلههای جنگ سایبری تنها با تشخیص و تعیین ملاک حقّانیت فلسطین و باطلبودنِ اسرائیل ممکن است. اینجا است که میتوان با تعیین مرزها به شفافترین شکل، فریب حیلههای سایبری را به خوبی درک نمود.
عبرتی بزرگ
۱۹. چهره وحشی تمدن غربی در آینه اسرائیل و امید برای وارونه نشاندادنِ حقیقت به کمک رسانه، امری است که ما در امروزِ خود میتوانیم به عبرت بزرگی نایل شویم به همان معنایی که خداوند در قرآن در مورد یهودیان فرمود: «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»(حشر/۲)
غفلت بزرگ
۲۰. طوفان الاقصی، حکایت فروپاشی هژمونی و حضور همهجانبه اسرائیل شد تا معلوم شود اسرائیل چگونه ضربهپذیر است به همان معنای پیروزی «خون بر شمشیر». و غفلت از کلیّت این دو صحنه، غفلت از حضور در تاریخی است که در مقابل ما گشوده شده است و در این زمانه این غفلت بزرگی است.
معنای پیروزی «خون» بر «شمشیر»
۲۱. آیا جز این است که به گفته حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» مقابله ملت فلسطین با اسرائیل، ظهورِ انرژیِ نهفته همه مسلمانان است که از طریق مجاهدان فلسطینی به میان آمده و به گفته حضرت امام: «شکی نیست که این آوای الله است، این همان فریاد ملت ماست، فلسطین راهِ گمکرده خود را از راه برائتِ ما یافت و لذا خون بر شمشیر پیروز شد.» امری که عامل حضور در تاریخ دیگری میشود. آیا حکایت طوفان الاقصی همان حکایت پیروزی «خون» بر «شمشیر» نیست که شهادت، مرحلهای از مبارزه و پیروزی است؟
سرفصلی برای تجدید نظر
۲۲. طوفان الاقصی، سرفصلی خواهد شد برای آنکه جهان متوجه باشد باید نسبت به امکانات خود تجدید نظر کند، به همان معنایی که مبارزان غزّه توانستند از دیوارهای بتونی عبور کنند و در زیر زمین کارگاه موشکسازی بنا نمایند.
برکات امید به رحمت الهی
۲۳. اگر اسرائیل به گمان خود سازمان آزادیبخشِ فلسطین را به جایی رساند که آن سازمان در پیمان «اسلو» اسرائیل را به رسمیت شناخت، حال با نظر به انقلاب اسلامی ما در غزه با حرکتی روبهرو هستیم که با امید به رحمت الهی بنا دارد معنای جدیدی از توسعه و انسانیت انسان به میان آورد و این با نابودی اسرائیل پیش میآید، به معنای نابودی جریانی که در غرب هیچ محدودیتی برای اسرائیل قائل نبود.
معنای «به خود واگذاشتگی»
۲۴. آیا تا کنون از خود پرسیدهایم راز معجزه غیر قابل پیشبینیِ مقاومت در چیست؟ در این مورد خوب است به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فکر کنیم، راهی که گشودگیِ آن در دل حضور در آن پیش میآید، در مقابل جبههای که تنها با محاسبات مادی آینده خود را پیشبینی و خود را معنا کرده است و روشن شد که این یعنی «به خود واگذاشتگی» که عین بیثمری است. والسلام.
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: ببخشید وقت شما را می گیرم. در رابطه با جلسه ی بنیان ها آنچه پیش آمد را خدمتتان می فرستم. و از راهنمایی شما خیلی ممنونم. در مورد «نفس جسم عالیه»؛ یک شخصی بود که گوشش را تکان می داد یک سانت بالا پایین می برد. در صورتی که بنده اصلا این عضله ی سرم را حس نمی کنم. توجهم در این مساله به جسم به عنوان مبنای ادراک انسان و حضور نزد خود است. اینکه خداوند می فرمایند من چشمش میشوم با من میبیند. گوشش میشوم با من می شنود. ( آیا می توانیم در نظر بگیریم: خداوند می گوید من قلبش می شوم؟) انسان که در دوگانگی ذهن و عین گرفتار است چگونه متوجه شود که قلبش او را به یگانگی فرا میخواند؟ از این جهت توجه به قلب صنوبری، بسیار اهمیت دارد. و در توجه مستمر و احساس وجودی حیات در ضربان قلب، آزادی از تصاویر ساخته شده ی ذهن، پدیدار می شود. «تربیت ذهن» با قلب، باعث می شود ذهن زود تر از قلب، تصویر سازی نکند. تلاش کند با صورت حقیقت زنده مرتبط شود و خودش را نزد قلبِ اشیاء بیابد. تا به جای اینکه تصویر سازی کند تصاویر، خودشان پدیدار شوند. (شاید همراه معنی و نحوه ی خدمت رسانی). آیا میتوان گفت، از آنجایی که توجه به قلب صنوبری برای ارتباط با حقیقت، در رساله ی سیر و سلوک بحرالعلوم نیز آمده است؛ اگر انسان بخواهد با حقیقت در هر شیء، ارتباط برقرار کند می تواند از توجه به قلب صنوبری خود، در ارتباط وارد شود؟ برای ارتباط روحی در نسبت با ارتباط جسمی (فیزیکی). هر چند روح و جسم در یگانگی هستند، «از کدام افق با کدام افق» ارتباط برقرار کردن متفاوت می شود. زیرا صمدیت و «به سوی» نشان از جهت گیری اشیاء است. آیا میتوانیم بگوییم وقتی انسان با اشیاء هم جهت باشد با قلب آنها مرتبط شده است. وجه الله بودن هستی نیز، از افق ارتباط برقرار کردن می گوید. همچنین علوم هم از این جهت که صورت سازی می کنند نمی گذارند اول قلب با حقیقت اشیا مرتبط شود و بعد ذهن از قلب حس نگاه را بگیرد و صورتِ حقیقت ببیند. زیرا در نگاه وجودی، تکیه گاه علمی مانند ابزار است، و ممکن است، اثر نکند. زیرا اثر گذاری از وجود است. از طرفی اینکه می گویند اگر الهی باشی در و دیوار با تو حرف میزند، و یا شعر ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم، آیا می توانیم بگوییم، یعنی اشیاء، خودشان می خواهند نور شناختِ خودشان را به انسان بدهند. چون خودشان در عین ثابته خودشان هستند. و در مورد صمدیت و احدیت؛ آیا می توانیم بگوییم نور صمدیت «به سوی»، سیاست را نیز متذکر می شود؟ زیرا سیاست از جهت گیری و ارتباط با عالَم وجود سخن می گوید. و همچنین نور صمدیت و حرکت جوهری و حرکت حبی، در نسبتی با هم احدیت را جلوه گر می کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را به میان آوردهاید که هر کدام برای خود متذکر نکتهای است. آری! بشر جدید همانطور که آب را با آنهمه لطافت از طریق قلب درک میکرد؛ تنها به عنوان H2o میبیند. در بقیه امور نیز قصه از همین قرار است و به حضوری که به تعبیر قرآن «قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا» است نمیرسد که اتفاقاً ابتدا رابطه قلبی با موجودات و موضوعات پیش میآید و سپس فهم آن را به صورت جزئی درک میکند. قلب صنوبری، مرکز همان احساسی است که نفس ناطقه باید در آن حاضر باشد و هر اندازه ما قلب صنوبری خود را مدّ نظر داشته باشیم، بیشتر در نزد خود حاضریم و بیکرانگی خود را احساس میکنیم. موفق باشید
آیا اخلاق نسبی هست یا مطلق و اینکه دلیل هر کدام از جواب ها چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اخلاق نسبی یعنی یک امر اخلاقی در زمانی، درست است نسبت به آن زمان، و در زمانی با توجه به زمان دیگر درست نیست. در حالیکه وقتی اخلاق، مبتنی بر حقایق باشد همیشه ثابت است و بدین معنا نیست که مثلاً موضوعی در زمانی درست باشد و در زمان دیگر درست نباشد. موفق باشید
سلام علیکم: تسلیت می گم ایام اربعین حسینی را، جسارتا حجاب عرفی در تهران با اصفهان متفاوت است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید همینطور باشد ولی در هر صورت، مرز آن را برای متدینین، شریعت الهی و برای غیر متدینین قانون تعیین میکند. موفق باشید
سلام علیکم: برای آشنایی با تفکر و آثار رنه گنون، کدام کتاب ایشان را پیشنهاد می کنید؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر سه کتابی که بنده از ایشان مطالعه کردهام کتابهای خوب و حکیمانهای بوده است مثل «بحران جهان غرب» و «سیطره کمیّت» و «راز صلیب». موفق باشید
از یک سال پیش تاکنون که دغدغه فهم سخن دکتر داوری در وجودم شکل گرفت، حدود ۱۵ تا از کتابهای ایشان را مطالعه کردم و ساعتهای زیادی هم صرف مباحثه و گفتگو با افرادی شد که عمری در مطالعه آثار ایشان گذراندهاند. این حجم از وقتی که برای آثار دکتر داوری گذاشتم این خیال را در من تقویت کرده بود که تقریبا کلیت حرف و دغدغه این فیلسوف را درک کردهام؛ شاید هم تا حدودی همینطور بوده است ولی دیروز که در جلسه پنجم متنخوانی کتاب «بلای بیتاریخی و جهان بیآینده» شرکت کردم فهمیدم گرفتار نگاه ایدئولوژیک بودهام. فهم اخلاقی_کلامی_اجتماعی از سخن داوری امر شایعی است که رهایی از آن برای ساکنین عالم توسعه نیافتگی و سوداگران نیهیلیسم، امری به غایت مشکل است زیرا حرف از «تاریخ» و «عالم» است. وقتی سراسر وجودت را نیهیلیسم گرفته است یا به بیان دیگر اصلا در توسعه نیافتگی، «بیوجود» شدهای باید هم نگاهت به سخن متفکر زمانه که انگشت اشارهاش به این «بیتاریخی» است، خالی از سوداگری و نگاه ایدئولوژیک نباشد. بدون تعارف میگویم که احساس شکست میکنم. شاید روز اولی که کتابهای دکتر داوری را به دست میگرفتم _و میخواندم و حقیقتا لذت هم میبردم_ برایم سخت بود که تصور کنم بعد از یکسال مطالعه و مباحثه و گفتگو با اساتید و رفقا و... در فهم و درکش انگشت حیرت به دهان بگیرم! طعم شکست تلخ است و قبول آن تلختر و ممکن است گاهی به ناامیدی بينجامد، اما چاره چیست؟ آیا راه را اشتباه آمدهام که به بنبست رسیدهام؟ من که غیر از مطالعه و گفتگو کار دیگری بلد نبودم و اساتید و رفقا هم که ظاهرا همین مسیر را رفتهاند! در وهله اول گفتم شاید از «هوش بالا» بیبهرهام و آنها که فهمیدهاند باهوشند؛ اما بعد دیدم این همان جواب ساده و دمدستی است که مساله را میپوشاند. من که به لطف خدا در حوزه از پس فهم کتابهای سختی مثل کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی بر میآمدم الان چطور میتوانم مساله را با پذیرش این جواب مخفی کنم؟ شاید مشکل این بوده است که عمق و عظمت مساله را نادیده گرفته بودم. مگر شوخی است؟ خود داوری میگوید «چهل سال است که حیران سبب سازی و سبب سوزی وجود هستم!» حالا این متفکر فیلسوف دارد از آن ساحت برای ما سخن میگوید و تا وقتی نتوانی عظمت مسالهاش را درک کنی، یک سال که سهل است صد سال هم مطالعه کنی در فهمش شکست میخوری و نتیجهاش این میشود که یا خودت را متهم به بیهوشی میکنی و یا داوری را یاوهگو و پریشانخاطر مینامی. اینکه عظمت مساله داوری را نادیده میگیریم به «بیفکری» تاریخ ما بر میگردد که در آن سکنی گزیدهایم و با سوداگری خوشیم و این ربطی به هوش و استعداد افراد ندارد. سال قبل که استاد عزیزی چندساعت از وقتش را در روز برای تبیین فلسفه هایدگر به ما اختصاص داده بود، برایمان از نیهیلیسم میگفت و اینکه چطور «حقیقت» به «ارزش» بدل شد و ارزشها هم بیارزش شدند... دیروز فهم عمیقتری از این غلبه سودای سود و زیان در عالم ما، نصیب شد. ( @varastgi وارَستِگی)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه را در این کلمات متذکر هستید، بیش از این حرفها است و باز هم باید رفت. مسلّماً نسبتی در پیش است که نه در آن نسبت میتوان از آقای دکتر داوری و آقای مارتین هایدگر عبور کرد و نه از جناب ملاصدرا. نسبتی که در منظر خود تقدیری به ظهور میآید که در آن قامت بلندِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» است در حال اشاره به آخرین شریعت برای آخرین انسان. و این یعنی باید به نسبتی که در پیش است اندیشید، که قابل توصیف نیست. موفق باشید
سلام علیکم استاد طاهر زاده: جناب آقای شیخ محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری اخیرا از ساده زیستی رهبری و حقوق نگرفتن و گذران زندگی با هدایا و نذورات و ملک و املاک نداشتن ایشان و....سخن گفتند! اگر یک نظر سنجی انجام شود صد درصد مردم ایران یا شاید هشتاد درصد مردم دنیا آرزو داشته باشند مثل رهبر ایران ساده زیست باشند! من هم دوست داشتم هر روز نان و حلوا بخورم اما تمام اختیارات و قدرت رهبری را داشتم. هرکس را می خواستم بر مسند می نشاندم. هرکس را می خواستم رد صلاحیت می کردم و... و چه قدرت و اختیارات بی قید و شر طی داشتم، هر کاری که می خوانستم انجام میدادم. خوشا بحال چنین ساده زیستی شیک و بی دردسری، نه میدانی قیمت های مواد غذایی هر روز چقدر گران می شود. نه می دانی درد بیماری و بی پولی چیست. نه درد مستاجری می دانی چیست. نه مثل فرهنگیان می دانی حقوق ۲۹ اسفند ماه واریز شود چه خاکی باید بر سر بگیری. نه می دانی از کار بیکار شدن و پیش زن و بچه شرمنده شدن چه حسی دارد. از همه مهمتر اینگونه ساده زیست کردن این خاصیت را دارد که هیچ کس و هیچ چیز برات مهم نمی شود و هیچ درد و رنجی در قبال مردم و ملت نخواهی داشت. شاید حرف بزنی و ادایش را در بیاوری اما در عمل نه خودت کاری خواهی کرد و نه اجازه میدهی کسی برای مردم کاری انجام دهد. یکی حب مال دارد و دیگری حب قدرت البته حب قدرت ویرانگر تر است. یک سوال پایانی؛ امام علی علیه السلام هم با هدایا و نذورات و کمک یارانش زندگی می کرد؟ من که اینگونه روشی در زندگی از امام علی سراغ ندارم. با تشکر و سپاس
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به سخنان شهید کاظمی توجه کنید. شاید به خود آیید و به گفته این مرد الهی، با زبان کسانی که انسان را تا قعر جهنم جلو میبرند؛ سخن نگوییم!! https://eitaa.com/khakestary_amar/38459 از سخنان شهید بزگوار حاج قاسم سلیمانی غافل نباشید که فرمود: « والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی {رهبر معظم انقلاب} است که امروز سکّان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است. موفق باشید
سلام علیکم: وقتی گفته می شود حکمت متعالیه، این حکمت موضوعش که محور و کانون همه مباحث است باید متعالی باشد و موضوع حکمت متعالیه که وجود است باید از وجودی که مشاء و اشراق می گوید متفاوت باشد این وجودی است که مساوق وحدت است و با تعالی از مرحله فلسفه عبور کرد و عدل مرتبه عرفان شده است آیا این ادعا درست است؟ دوم مرحوم صدرالمتالهین (ره) با مطرح کردن اصالت وجود مخاطب را از ذهنیات به حقایق خارجی متوجه کرده است حال چطور می توان در مقام انتقال علوم از ذهنیات خلاص شد و با حقایق خارجی علوم را فهمید و دوباره در دام ذهنیات نیفتاد و دیگر سراغ ماهیات نرفت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. جناب صدرا با طرح اصالت وجود از فلسفه عبور نکردند بلکه با چنین نگاهی حتی عرفان با شخصیتی عقلانی به میدان آمد. ۲. وقتی نظر به «وجود» باشد و به تشکیکیبودنِ آن، بر هرچه مینگری آن را در حیطه وجود مییابی. موفق باشید