بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2132
متن پرسش
بسم الله با سلام خدمت استاد طاهرزاده با توجه به مطالب مطروحه در کتاب زن، آنگون که باید باشد، به نظر شما رانندگی خانم ها با روح کلی هسته توحیدی خانواده و لطافت روحی زن سازگار است؟ ضمن اینکه روایاتی وجود دارد که در آخر الزمان زنان مانند مردان بر مرکب سوار می شوند. آبا این دست از روایات نشان دهنده قبح این عمل است؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌توان در حال حاضر نتیجه گرفت رانندگی خانم‌ها با روح توحیدی خانواده مغایر است. در مورد این‌که آیا سوار شدن بر مرکب مصداقش سوار شدن در ماشین است باید کمی تأمّل کنیم زیرا وقتی زن سوار بر مرکبی مثل اسب می‌شود یک نحوه تبرج در میان می‌آید که در دین نهی شده. موفق باشید
2131
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در خصوص جوهر بنده به این نتیجه رسیده ام که جوهر کلا غیر مادیست یعنی در عالم ماده عوارض مادی سوارند بر جوهر های غیر مادی . و همانطور که بیان میکنند جوهر فقط از طریق عقل قابل کشف است و در فیزیک نظری هم عده ای معتقدند حقیقت ماده غیر مادیست و چون منظور انها از موجودات مادی همان عوارض است پس طبق حرف انها جوهر غیر مادی میشود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آن‌چه در عالم وجود دارد، تنها «وجود» است بامراتب مختلف،‌که یکی از مراتب وجود، عالم ماده است. وجود در مرتبه‌ی مادی‌اش عین حرکت است که عقل متوجه آن می‌شود منتها آن وجود در آن مرتبه به اعتبار انتزاع ذهن جوهری است عین حرکت، نه این‌که جوهر خودش یک واقعیتی داشته‌باشد غیر مادی، بلکه جوهر انتزاع عقل است از وجودی که در پایین ترین درجه‌اش عین حرکت است. پس نمی‌توان نتیجه گرفت اگر چیزی به کمک عقل درک شد حتما آن چیز باید غیر مادی باشد بلکه ممکن است انتزاع ذهن باشد. موفق باشید
2130
متن پرسش
سلام جناب استاد.خدا قوت. سوالی از حضور مبارکتان داشتم وا رد دنیایی شده ام که به شدت تشنه ی الله گشته ام و اورا همه کاره ی عالم میبینم تشنه ی ذکر هستم به مباحث شما هم با عمق وجود و نه یکبار بل چندین بار گوش جان میسپرم اما به این نتیجه رسیدم گفتن ذکر بدون داشتن استادی که دستور ذکر بدهد شاید راه به جایی نبردن باشد چرا که اذکار اعدادی دارند که اگر با اون اعداد تکرار بشن نتیجه خواهند داد که البته من به علم اعداد در اذکار اگاه نیستم اولا در صورت صلاح خواهش میکنم به بنده اذکاری بدهید که در طول روز تکرار کنم به همراه اعدادشان ثانیا من که استادی ندارم که مرا به شاگردی خود بپذیرد باید چه کنم مرا در این مهم راهنمایی فرمایید.چراکه بزرگان فرموده اند بدون استاد به حایی نخواهی رسید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده به‌جز اذکاری که در مفاتیح الجنان هست همراه با تعدادی که ائمه علیهم‌السلام گفته‌اند چیزی نمی‌دانم مثلا چون فرموده‌اند در ماه شعبان هفتاد بار بگوییم «استغفرالله و اسأله التوبه» اگر فراموش نکنم می‌گویم، ولی نمی‌فهمم چگونه باید به حروف ابجد اعتماد کنیم و بر اساس آن اذکار را تنظیم کنیم. درمورد استاد هم نظر شما را به جوابی که سوال شماره .( 1819) داده‌ام جلب می‌نمایم: ""س: باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟ ج: باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام. موفق باشید.""
2129
متن پرسش
سلام یک سیر مطالعاتی درموضوع غرب شناسی معرفی نمایید باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم کتاب‌های آقای رنه‌گنون و آقای دکتر داوری خوب است ولی بهتر است ابتدا کتاب فرهنگ و توسعه از مرحوم شهید آوینی خوانده شود. بنده خودم را در شناخت سیر مطالعاتی در غرب‌شناسی صاحب نظر نمی‌دانم چون به کتاب‌هایی که فعلا در بازار در باره‌ی غرب هست آگاهی کامل ندارم. موفق باشید
2127
متن پرسش
باسلام. معنای حقیقی وعرفانی ام ابیها چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:آیت‌ا لله حسن زاده «حفظه‌الله» در تفسیر عرفانی «اُمّ ابیها» می‌فرمایند: چون عقل کلّ، پدر است و نفس کل، مادر و موجودات از آن دو ظهور یافته‌اند و مادرِ انوار و فضائل، فاطمه، عقیله‌ی رسالت و مظهر نفس کلّیه بر وجه اتم است، پس فاطمه «سلام‌ الله‌علیها» مادر پدری است که خاتمیت با وی است.
2126
متن پرسش
سلام و وقت بخیر من دختری هستم 26 ساله چطوری در کشاکش گناه مقاومت کنم ؟ روحم خیلی خسته شده . از کجا شروع کنم برای شناخت خدا و خودم ؟ تصویر روشنی از خودم می خواهم . به دنبال فهم عملی هستم . کمکم کنید تا راه را بشناسم و عمل کنم . چه مقدماتی لاز م است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اول باید متوجه ابدیت خود بشوی و بدانی در ابدیت خودت هستی با خودت، آیا انسانی که همه‌ی فکر خود را مشغول امیال بدن خود کرده است در آن‌جا با چه کسی زندگی می‌کند؟ با خودی که هیچ بهره‌ای از اُنس با خدا ندارد؟ یا با خدایی که در دنیا با عبور از امیال خود پیدا کرده؟ کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله ما را با خود و با دیگران و با خدا آشتی می‌دهد و از این‌همه نظر به امیال بدنی آزاد می‌کند. میل به گناه مثل میل به خاراندن سری است که گرفتار قارچ کچلی است، هرچه بخارانی می‌خارد و تا خون‌افتادن پوست سر کار ادامه می‌یابد، کافی است انسان در مقابل این سرخاراندن مقاومت کند تا از سرخاراندن پی در پی نجات یابد. موفق باشید
2125
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. فرق دعا و آیات قرآن در چیست؟مگر نه اینکه قرآن بواسطه جبرئیل به قلب پیامبر صله الله علیه و آله و سلم رسیده و به صورت گفتار در کلام حضرت تجلی کرده یا به صورت مستقیم از خود حضرت حق جل جلاله دریافت کردند؟مگر دعا شهود ائمه نیست از حضرت حق،یا بهتر بگم خداوند به دل ائمه علیهم آلاف تحیه و الثناء انداخته و این عزیزان برای ما بیان کردند،راستش رو بخواید یه چی میگم میترسم بگم،ولی اگر یه دعا بیارن بذارن جلو من با یه آیه (اگر متنشو حفظ نباشم که آیس یا قرآن)قطعا تشخیصش سخته و غیر ممکن و یه آیت الله جوادی حفظه الله تعالی میخواد که میگن آیات قرآنی در کلام ائمه یه نورانیت خاصی داره.ما که نمیدونیم چه خبره. . . استاد خیلی دوستتون داریم. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: (قسمت اول سؤال حذف شود) خوشا به حال شما که هر دوی قرآن و دعا را نور می‌بینید و حقیقتاً هردوی آن‌ها معجزه اند و هر دو نوری است از حضرت پروردگار . دعا مثل سوره‌ی حمد است که خداوند به جای بنده‌اش می‌گوید: ایّاک نعبد و ایّاک نستعین و حضرت سجاد«علیه‌السلام» در دعای ابوحمزه مظهر همین سنت هستند و عرض می‌کنند: «ِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی لَوْ نَهَرْتَنِی [انْتَهَرْتَنِی‏] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاء» حالا بگو این دعا از زبان خدا است به خدا یا زبان امام سجاد«علیه‌السلام» است به خدا؟ موفق باشید
2124
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم خداقوت درمورد اینکه فرد بایددرسیروسلوک خودش استاد داشته باشدلطفاتوضیح دهیدکه مابایدبه دنبال استادباشیم وپیدا کنیم یانه واینکه استادبرای سیر وسلوک چه شرایطی بایدداشته باشد؟
متن پاسخ
بسمه تعالی سلام علیکم به سوال و جواب شماره(1819) مراجعه فرمایید.
2123
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز خدا قوت دانشجوی سال چهارم رشته علوم قرآن و حدیث هستم در جایی که تحصیل می کنم دروس حوزوی هم در قالب واحد ارائه می شود.ولی متأسفانه همان مطالبی را که در مورد مضرات سیستم دانشگاهی فرمودید دامنگیر من و دوستانم و این دانشگاه شده است از جمله اینکه صرفا درسها (حتی دروس حوزوی)برای پاس کردن خوانده میشود نه از باب انجام وطیفه و به نحو احسن هم اکنون هم دوستان من در حال آماده شدن برای کنکور ارشد هستند ولی من سر دوراهی گیر کرده ام که آیا به این روال مدرک گرایی ادامه بدهم و شروع کنم به تمرین تست زدن و ... یا از همین الان دروسی را که خوانده ام (اعم از ادبیات و فقه و اصول)را مرور کنم و از این سیستم بعد از اخذ مدرک لیسانس خارج شوم و به حوزه بروم و و ادامه تحصیل بدهم؟ خواستم نظرتان را در مورد مدرک دانشگاهی بدانم،آیا اگر من حس کنم در دانشگاه عمرم با یک سری دروس(در قالب واحد)در حال تلف شدن است و هیچ بار علمی ندارد باز هم باید در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم؟ یک دنیا ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:بالاخره حوزه‌ی علمیه جهت معارف الهی جای مناسب‌تری است و میدان گسترده‌ای جلوی ما باز می‌کند ولی شما باید به شرایط خود توجه کنید که ریسک نکنید. موفق باشید
2122
متن پرسش
سلام علیکم :خیلی از افراد هستند که چندین سال است سیر تالیفات شما را در دست گرفته اند و ادعا میکنند که با مطالعه منظم این کتب قلب میگیرند آیا خروجی دیگری مد نظر شماهست ؟لازم به ذکر است این افراد از مباحث استدلالی شدیدا گریزانند به نظر شما چگونه میتوان فهمید که دیگر به ساحل رسیده ایم و باید از مرکب عقل پیاده شویم نطر قرآن در این رابطه چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هرگز خودم چنین نمی‌کنم که از مباحث استدلالی و عقلی فاصله بگیرم و معتقدم عقل به حقایق عالم بالا اشاره می‌کند و شریعت الهی راه رسیدن و انس قلب با آن حقایق را نشان می‌دهد. پس هیچ‌وقت نباید از مرکب عقل پیاده شد بلکه نباید تنها به مفهوم حقایق بسنده کرد. استدلال عقلی راه را نشان می‌دهد و چیزی نیست که انسان از آن گریزان باشد. موفق باشید
2121
متن پرسش
بسمه تعالی عرض سلام دارم خدمت استاد طاهرزاده بنده 21 سال و چند ماه سن دارم. استاد حدود یک سال است که با شما آشنا شده ام.در طول این مدت به صورت پراکنده از طریق کتاب جزوه و سی دی با مباحث آشنا شده ام. ولی حالا قصد دارم از ابتدا شروع کنم و به صورت سیر مطالعاتی و مستمر خود را در اختیار مباحث قرار دهم. این است که در ابتدای کار چند سوال برایم مطرح است که خواهشمندم راهنمایی فرمایید. آنطور که من فهمیده ام اگر خود را در اختیار مباحث قرار دهیم و اعمال عبادی خود را هم انجام دهیم در حالت سیر و سلوک قرار گرفته ایم و این بسیار ارزشمند است.حال اگر اشتباه میکنم خواهشا راهنمایی نمایید. بنده جزوه ضرورت مطالعه را که مطالعه میکردم شما چند سیر مطالعاتی پیشنهاد کردید که یکی از آنها مربوط به آثار حضرت امام(ره) بود. حال نمیدانم سیر مطالعاتی را پیرامون مباحث شما داشته باشم یا حضرت امام.البته بیشتر به مباحث شما علاقه دارم ولی فکر میکنم کمی برایم دیر شده است. از طرف دیگر وقتی پیگیر مباحث هستم برنامه هایی مثل سمت خدا و این شبها را که از طریق رسانه ملی پخش میشوند تا حد قابل توجهی از دست میدهم. چون بنده دانشجو هستم و فعالیتهای درسی هم دارم حقیقتش را بخواهید نمیتوانم به طور همزمان پیگیر هردو باشم.این است که خواهشمندم در این زمینه هم مرا راهنمایی فرمایید. از پاسخ شما بسیار سپاسگذارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- مباحثی مثل «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و بحث معاد مقدمه می‌شود که آثار حضرت امام را راحت بفهمید 2- بالاخره به خودتان برنامه بدهید و بدون عجله هرکاری را در جای خودش انجام دهید. ابتدا زمانی که برای دروس دانشگاهی می‌گذارید را معلوم کنید و در وقت اضافه بقیه‌ی کارها را جای دهید. موفق باشید
2120
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی در وبلاگ حجت الاسلام حسن میلانیhttp://milani-hasan.blogfa.com نقدی در دو قسمت در مطالب تیر ماه 90 بر کتاب برهان و عرفان جنابعالی نوشته شده است اگر صلاح میدانید جوابیه ای بنویسید تا استفاده نماییم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:می دانید که دعوای بین اخباریون و حکماء چیز جدیدی نیست و بنده هم بنا ندارم وارد این دعوا ها شوم بحمد الله اساتید بزرگی در میدان هستند .تنها برای این که سوال شما را بی جواب نگذاشته باشم و وارد یک بحث فنی هم نشوم نوشته آقای حسن قربانی را تقدیم می کنم .« اسلام چه گوهریست که به دلیل انطباقش بر حقایق نظام تکوین و فطرت انسانی، در مواجهه با دشمنان خود می فرماید: «قل هاتوا برهانکم»؟ به راستی مکتبی که انسانها را دائماً به تفکر و تعقل دعوت کرده و از منکرین خود برهان طلب می کند، خود با چه برهان عقلی به سؤالات آنها پاسخ می دهد؟ ابرمرد دوران غیبت امام معصوم (عج)، امام خمینی (ره)، در سن حدود 60 سالگی پس از یک عمر کسب معارف، خودسازی و سیر و سلوک الی الله و نوشتن انواع کتابهای عمیق فقهی فلسفی عرفانی از جمله تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، سرالصلوة، رساله لقاءالله و حاشیه بر اسفار اربعه، پای در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و شجره ی طیبه ای به نام انقلاب اسلامی را که اولین ثمره اش، نظام جمهوری اسلامی ایران بود بنا نهاد اما به واقع، عظیم تر از تغییر ساختار سیاسی در ایران، انقلاب معرفتی آن حکیم الهی بود. سرگذشت عرفا و حکمای بزرگ الهی مالامال از سختی ها و فشارهای جانسوز است. از سر بر دار شدن منصور حلاج و شیخ شهاب الدین سهروردی، تا به آتش کشیده شدن عین القضات همدانی، تا تبعید صدر المتألهین ملا صدرای شیرازی به کهک قم، تا متهم شدن به صوفی گری اولیائی همچون حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبائی و اقدام نافرجام به قتل ایشان، تا تبعید عارف بیداردل سید حسن مسقطی از نجف اشرف، تا فحاشی و دشنام ها به امثال علامه طباطبائی و علامه حسن زاده آملی. علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) در کتاب «گفتگو با علامه حسن زاده آملی» می فرمایند: «روزی مرحوم علامه طباطبایی را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان، تا درب منزلشان رفتم. به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند. عرض کردم مرخص می شوم. ایشان، در پله بالا ایستاده بودند و من پایین بودم و رو به من کردند و گفتند: حکمای الهی این همه فحشها را شنیدند، سنگ حوادث را خوردند، قلمها به دشنام و بدگویی آنها پرداختند. این همه فقر و فلاکت و بیچارگی را از تبلیغات سوء کشیدند. گاهی به "کهک" بسر می بردند و گاهی ... با این همه حقایق را در کتابهایشان نوشتند و گفتند: آقایانی که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگی را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شورانیدید،حرف این است و حق این است که نوشته ایم و برای شما گذاشته ایم، حال هر چه می خواهید بگویید. آنها حرف حقشان را نوشتند و برای نفوس مستعد به یادگار گذاشتند و تمام تلاش این هست که منطق وحی را بفهمیم.» آنگاه که سید روح الله موسوی خمینی، ، در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جلسه ی تفسیر فلسفی عرفانی خود از سوره ی مبارکه ی حمد را به دلیل برخی اعتراض های تفرقه افکنانه نتوانست بیش از پنج جلسه ادامه دهد، حقیقت این اندیشه ی غالب در طول تاریخ بیشتر خودنمایی کرد. آن حکیم الهی و عارف کامل، در تاریخ 11 دی ماه 67، یعنی تنها چند ماه قبل از پایان عمر مبارکشان، پیامی به میخائیل گورباچف، رهبر بزرگترین دولت ملحد جهان، از طریق شاگرد محضر فلسفی عرفانی مرحوم علامه طباطبائی، آیت الله جوادی آملی ارسال کرده و آنان را به اسلام دعوت می کنند. اما ایشان کافران را با چه براهینی به اسلام فرا می خوانند؟ در این پیام آمده است: «انسان مى‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، مى‏توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‏هاى فارابى و بوعلى سینا - رحمة اللَّه‏ علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مى‏باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا و بخصوص محى الدین ابن عربى نام نمى‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 223) آن فیلسوف کبیر، کمتر از دو ماه بعد در تاریخ سوم اسفند ماه 67، در نامه ای به روحانیون و طلاب حوزه علمیه که به منشور روحانیت معروف شد، دردمندانه اینچنین نوشت: «عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان ازاین دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است . وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و درسیاست ]و[ حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد .به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک ، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت .و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی ، کفر و فلسفه و عرفان ، گناه و شرک بشمار می رفت . در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم ، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم . تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان ومجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.» پس از این مجاهدت معرفتی امام برای شکستن جو مخالفت با عرفان و فلسفه الهی، اخیراً جریانی از دینداران، متأسفانه به هر دلیلی، تردیدهایی در باب فلسفه و عرفان اسلامی به راه انداختند و بسیاری را دچار شبهه نمودند. سفر تاریخی فرزند خلف امام خمینی، حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی) به شهر مقدس قم و سخنان صریح، شفاف و مکرر ایشان در این باب که حاکی از اهمیت موضوع است، حجت را بر همه ی مؤمنین تمام کرد. ایشان در جمع مردم قم اینگونه از امام بزرگوار یاد کردند: «همه‌ى دنیا بدانند این انقلاب، یک انقلاب دینى و مذهبى است؛ هیچ تفسیر به رأیى، هیچ تفسیر مادى‌اى از این انقلاب نمیشود کرد؛ خاستگاهش قم است؛ رهبرش یک فقیه، یک فیلسوف، یک عالم بزرگ، یک روحانى معنوى است. شناسنامه‌ى انقلاب، اینجور در همه‌ى دنیا شناخته شده است.» و در جمع طلاب حوزه ی علمیه فرمودند: «اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند، امر لازمى است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.» « امروز حوزه نباید در صحنه‌هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهاى نوبه‌نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح میشود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهائى که مکاتب و فرقه‌هاى گوناگون میدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشید، پاسخ شما نمیتواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوى، منطقى و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود. دائم بایستى صادرات قم - همان طور که عرض کردیم، این قلب معرفتى دنیاى اسلام - پمپاژ بشود.» «یک مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولیاتى دارد، فلسفه هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چیزى که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام. اینها لازم است. در حوزه، اینها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم دیگر، تفسیر است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نباید از تفسیر محروم بمانیم. درس تفسیر مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اینها رشته‌هاى بسیار باارزشى است.» «امروز در همه‌ى دنیا اینجور است که وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیت، جوانها را بى‌حوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه مى‌بینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا میکند و یک عده‌اى طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزه‌ى علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قله‌هاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى، مرحوم علامه‌ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قله‌هاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخش‌ترین چیزهائى است که میتواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند. به نحله‌هاى فکرى و عرفانى اینها هم کارى نداریم. در اینجا مسئله، مسئله‌ى نظرى نیست. بعضى‌ها نحله‌هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سید مرتضى کشمیرى (رضوان اللَّه تعالى علیه) یکى از اساتید مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله‌ى فکرى اینها بکلى از هم متفاوت است. ایشان از داشتن یک کتابى بشدت منع میکند، ایشان به آن کتاب عشق میورزد؛ منافاتى ندارد. همین بزرگانى که در مشهد بودند، مردمانى بودند که ما اینها را به تقوا و طهارت و پاکیزگى شناختیم؛ مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شیخ مجتبى و امثال ایشان؛ اینها هم همین جورند. عمده این است که این دل زنگار گرفته را یک زبان معنوى، یک سخن برخاسته‌ى از دل شفا ببخشد و این زنگار را برطرف کند. بنابراین ما اینجا بحث عرفانهاى نظرى را نداریم.» به فرموده علامه حسن زاده آملی، فلسفه تفسیر برهانی قرآن کریم و عرفان تفسیر انفسی قرآن کریم است. ایشان در رساله شریف «صد کلمه در معرفت نفس» می فرماید: « آن که انسان کامل است، به تعبیر عارف، مبیّن حقایق اسماء است. فیلسوف گوید :فیلسوف کامل امام است، که فلسفه، علم به حقایق اشیاء است و اشیاء اسماء عینی اند. قرآن کریم فرماید: و علم آدم الأسماء کلها، و کل شیء احصیناه فی إمام مبین. پس قرآن و عرفان و برهان را از یکدیگر جدایی نیست.» اکنون به حول و قوه الهی، انقلاب عظیم معرفتی به رهبری امام خمینی در حال به بار نشستن است و سخنان شاگرد اول مکتب ایشان، امام خامنه ای حکیم در شهر مقدس قم همه ی سدّهای فراروی اسلام ناب محمدی را شکسته و نویدبخش برپایی بنای عظیم تمدن اسلامی جهانشمول است. إن‌شاء الله به امید آن روز» موفق باشید.
2118
متن پرسش
سلام علیکم. همان گونه که مطلع هستید نظر علامه طباطبایی در مورد ایه 2 سوره بقره چنین است: آنان که از هدایت تشریعی قرآن بهره می برند محفوف به دو هدایتند: یکی هدایت تکوینی فطری که ابتدایی و مربوط به قبل پذیرش قرآن است آیه «اولک علی هدی من ربهم» ناظر به آن است و دیگری هدایت تکوینی پاداشی که مربوط به بعد پذیرش هدایت تشریعی است و «هدی للمتقین به ان نظر دارد(تسنیم/جلد 2 / توضیح نظر علامه) سوال من اینست که با توجه به این نظر ایه «اولک علی هدی من ربهم» مربوط به هدایت تکوینی و فطری است؟اگر نه چگونه نظر علامه را توجیح می کنید.با تشکر،
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قرآن در ابتدای سوره‌ی بقره می‌فرماید: این کتاب برای متقین وسیله‌ی هدایت است و سپس خصوصیات متقین را برمی‌شمارد که « الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون‏ »مؤمن به غیب هستند و اهل عبادت و سپس می‌فرماید این‌ها بر هدایت رب خود می باشند. چون لازمه‌ی این هدایت را در قبل ایمان به غیب و عبادت پروردگار و دادن انفاق ذکر کرده، معلوم است که نظر به شایستگی‌های ان‌ها دارد که خودشان در خود ایجاد کرده‌اند و زمینه‌ای برای هدایت قرآنی را برای خود فراهم نموده‌اند. پس نمی‌تواند هدایت تکوینی باشد بلکه این‌ها با اراده‌ی خود این کارها را انجام داده‌اند و نه به جهت آن‌که لازمه‌ی وجود آن‌ها بوده باشد. موفق باشید
2117
متن پرسش
سلام استاد بنده تفسیر ایه های63و61سوره اعراف برایم کامل روشن نشده و خاستم اگرامکان دارد این دو سوال بنده را پاسخ بفرمایید: 1)قران چگونه به این سوال پاسخ میدهد:ایا متعجبید که مردی از جنس خود شما به طرف شما فرستاده شده است؟ وهمچنین در ایه 61 شما فرمودید:پیامبران میفرمایند من پیام اور رب العالمینم ورب العالمین هم خطا ندارد پس من که پیامم از طرف اوست در پیامم خطا نیست.حالا سوال بنده اینکه مردم چگونه بایدبه حقانیت پیامبران پی ببرند؟ ایا این درست است که در کتاب های دینیمان میخاندیم پیامبران برای اثبات ادعای خود معجزاتشان را به مردم نشان میدادند تا حقانیت خودشان را ثابت کنند؟و کلامردم چگونه باید به یک مرد الهی مثل نوح(ع)یقین پیداکنند که ازطرف خداست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- چون کفار به جای آن‌که به محتوای پیام توجه کنند گیر داده بودند چرا خداوند یک انسان را پیام‌آور خود قرار داده، آیه می‌فرماید آیا جای تعجب دارد که یک مرد از خودتان پیام‌آور خدا شده تا شما را از انحراف رها کند و به تعادل برساند و زمینه‌ی پذیرش رحمت الهی را بر زندگی‌شان فراهم کند؟ 2- پیامبران خداوند همگی به نحوی ثابت می‌کردند از طرف خدا هستند و بر اساس آمادگی مردم زمان خودشان چیزی را می‌آوردند که هر انسان منصف قانع شود این در حدّ طاقت هیچ بشری نیست. بعد از آن است که به آن‌ها تهمت می‌زدند شما گمراه هستید و آن‌ها آن جواب را می‌دادند. موفق باشید
2115
متن پرسش
با سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی در خصوص ارتباط فرزند بامادر و همسر آیا می توان گفت بر اساس آیات قران تقدم مادر بر همسر برداشت می شود؟ همسر بنده فردی متدین و متعهد است منتهی بعضا (هر چند خودم ایشان را به دیدار و ارتباط با مادرشان همیشه تشویق می نمایم و ابدا از این کار منع نمی کنم)در این زمینه من احساس می کنم حق من را ادا نمی فرمایند و می گویند تقدم با مادر است و آن کاری که من از ایشان تقاضا کرده ام را انجام نمی دهند. سوال دیگر این است که ما در روایات مشاهده می کنیم که به همکاری مرد در امور منزل و کمک به همسر توصیه فراوانی شده و شاهد مثال همکاری حضرت علی ع در امور منزل به حضرت زهرا س است.من احساس می کنم همسرم علی رغم مذهبی بودن تمایلی به این گونه روایات در عمل نشان نمی دهند و در امور منزل همکاری ندارند و حتی در شرایط سخت مانند بارداری کمکی در امور منزل ندارند و می گویند من از کار منزل خوشم نمی آید.(البته کمک قطره ای ایشان را نادیده نمی گیرم و متشکرم).چگونه می توان نگرش ایشان را تغییر داد چون واقعا بعضی مواقع به دلایل شرایط جسمی نامساعد انجام کار برایم مقدور نمی باشد.با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- والدین و همسر هرکدام حق خودشان را دارند و عدم رعایت حق هرکدام معصیت خود را دارد. چون عموماً وقتی انسان ازدواج کند والدین را فراموش می‌کند، بر حقوق والدین تأکید شده 2- به همان اندازه که زن و مرد کمک‌کار همدیگر باشند ثواب و برکات الهی را نصیب خود می‌کنند و مرد باکمک به همسرش در مواقعی که همسر نیاز به کمک دارد هنر عشق‌ورزیدن را در خود رشد می‌دهد. موفق باشید
2111
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی مرحوم حافظ می فرماید : بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار اب رکناباد و گلگشت مصلی را مرحوم ختمی لاهوری تفسیر جالبی از این بیت دارند ایشان می فرمایند کنار اب رکناباد و گلگشت مصلی کنایه از دنیا می باشد و قصد حافظ تذکر این مطلب است که فرصتی که انسان برای تعالی خود در این دنیا دارد دیگر در بهشت ندارد ولی نکته ای که قابل سوال است این است که می باقی به چه منظور است ابتدا به ذهن می رسد که منظور می باقی کننده می ای که باعث بقا می شود منظور باشد ولی در یکی از شروح دیدم که اثبات نموده بود از نظر ادبی نمی توان می باقی مانده معنی نمود و توضیحاتی بیان نموده بود به نظر جنابعالی منظور از می باقی چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ظاهراً منظور حافظ از میّ باقی، ادامه‌ی لطف الهی است که جنبه‌های بالقوه‌ی انسان را به فعلیت می‌آورد و این تنها در دنیا ممکن است که روز عمل است در حالی‌که فردا روز جزا است. موفق باشید
2110
متن پرسش
باسلام واحترام خدمت شما استاد گرامی سوال بنده این است که خداوند متعال چرا نفس آدمی را آفرید که به تبع آن نیز موجودات دیگر ونیز جهان را آفرید؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به کتاب «آشتی با خدا» مبحث «چرا خدا ما را خلق کرد؟» رجوع فرمایید. موفق باشید
2106
متن پرسش
با سلام چرا این سایت بخش نظرسنجی در مورد خود سایت همچنین بخش جستجو ندارد؟مجبور شدم در این قسمت سوالم را مطرح کنم. میخواستم خواهش کنم مطالبی که به صورت یادداشت ویژه یا جزوه موجود هست را هم در صورت امکان در قالب کتاب چاپ کنید.مثلا در بحث روزه و ماه رمضان مطالب زیاده ولی تا کنون فقط یک کتاب کوچک در این مورد چاپ شده.همچنین خواهش میکنم شرح مناجات شعبانیه راهم چاپ کنید.با تشکر
متن پاسخ
.
2104
متن پرسش
سلام علیکم چندی پیش بنده این سوال را از شما کردم ولی جوابی دریافت نکردم نظر شما در مورد حاج آقا مجتبی موسوی در درچه چیست ایشان را چگونه می بینید و باید چگونه از ایشان استفاده کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام :بنده چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
2099
متن پرسش
باسلام. نظر جنابعالی درمورد آقای ایت الله صمدی آملی وسخنان ایشان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آیت‌الله صمدی آملی انسان دانشمندی هستند که باید سخنان اخیر خود را درست شرح دهند که منجر به تبرئه‌ی شمر و یزید نشود. بنده در سوال شماره1751نظر خودم را در مورد سخنان اخیر ایشان عرض کردم.
2097
متن پرسش
سلام علیکم . هفته پیش یک نکته ای رو مطرح کردید که که بنده اینطور متوجه شدم که : از جزئیات به کل نمی توان رسید و لذا اینکه مثلا یک پزشک میگوید من بدن انسان را کالبد شکافی کردم و به خدا رسیدم این اشتباه است و یک نوری توحیدی است که موجب می شود انسان از جزئیات به کل برسد حال سوال من این است که اولا این کل و جزئی که فرمودید منظور کل و جزء منطقی است ؟ چون در این صورت کل باید مجموعه ی اجزا باشد و لذا اصلا نمیتوان گفت وجود خدا در مقابل مخلوقات کل است در مقابل جزء ... و اگر منظور چیز دیگریست طلب توضیح دارم . سوال دیگر در همین رابطه این است که آیا "کل"ی که مد نظر حضرت عالی است انتزاعی است یا مجرد یا غیر این دو ؟ و اینکه با احتساب حرف جنابعالی برهان نظم چطور توجیه میشود ؟ و آیا خود نظم یک امر کلی بر آمده از نگاه توحیدی به اجزا است ؟ و اگر اینطور است چطور مادی گراها نظم را می فهمند ؟ و اگر نظمی که آنها میفهمند یک نظم قراردادی و غیر توحیدی است چطور بعض آنها از همین نظم فهمیده شده پی به ناظم یگانه میبرند. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کلّی منطقی عبارت است از مفهومی که فرض آن بر مصادیق مختلف ممتنع نیست که جایگاه آن ظرف ذهن است بدون آن‌که در خارج وجود داشته باشد ولی یک وقت عقل متوجه حقیقتی در عالم می‌شود که دارای مظاهر گوناگون است مثل سنّت نابودی ظالم که یک حقیقت کلّی است با مظاهر گوناگون مثل نابودی شاه و صدام و امثالهم. اگر کسی متوجه سنّت نابودی ظالمان نباشد نابودی شاه و صدام را اتّفاقاتی می‌داند جدای از همدیگر. مولوی در همین رابطه مثال فیل را می‌زند که هر کس در اطاق تاریک به جزئی از بدن آن دست می‌کشید و چون کلّ فیل را نمی‌شناختند، فهم جزئی آن‌ها هیچ گونه اشاره‌ای به فیل واقعی نداشت. کلّی سِعی یعنی حقیقتی وجودی که مظاهر آن جلوه‌ای از آن است و حضرت حق ازین جهت کلّی است که تمام عالم مظاهر وجودی او هستند و این، غیر از کلّی مفهومی است. این کلیّ انتزاعی نیست بلکه انسان با سلوک به آن کلیّ می‌رسد و حکیم واقعی آن است که با حقایق کلی که کلّی سِعی هستند مرتبط می‌شود و حکم کثرات را بر اساس آن کلی معلوم می‌کند وجای آن‌ها را در آن کلی می‌یابد و آن‌ها را ارزیابی می‌‌کند و در همین رابطه فرموده‌ا ند برهان نظم یک تذکر است و اگر کسی متوجه حقیقت باشد مصداق ظهور آن حقیقت را در عالم می‌یابد و اگر متوجه آن حقیقت یگانه نباشد، کنار هم آمدنِ پدیده‌ها را یک اتفاق می‌داند که در طول تاریخ و بر اساس آزمون وخطا پیش آمده. موفق باشید.
2096
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد گرامی1- اینکه گفته میشود مباحث معرفت نفس چنین جایگاهی دارد که انسان متوجه میشود هرچه میبیند در نفس اوست یعنی چه؟ 2-اینکه انسان هرچه خیال میکند و میبیند خودش است و از خودش خارج نیست یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ یعنی می‌تواند در خودش تجربه کند. 2ـ تجربه کنید ببینید این‌طور هست یا نه. موفق باشید.
2093
متن پرسش
سلام علیکم 1- در کتاب معرفت النفس گفتید که زن و مرد بودن مربوط به تن است نه من پس تفاوتهای انها مثل احساساتی بودن زن اقتدار مرد و نیازهای روحی متفاوت آنها مربوط به کجاست؟2-هنگام خواب گاهی انسان اراده میکند که بخوابد و خوابش میبرد پس این چه جان گرفتنی است؟3-نظر کردن یعنی چه؟ و فرقش با نگاه کردن چیست؟4-فرق عقل عملی و عقل نظری چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ از آن‌جایی که هر کس بدون بدنش خودش است و بدن انسان زن یا مرد است،‌ پس زن و مرد بودن مربوط به بدن است اما این بدین معنی نیست که روح او گرایشی به زن بودن و یا مرد بودن نداشته. از آن‌جایی که روح او بدنی را برای خود شکل داده که یا زن و یا مرد است پس از این جهت نمی‌توان گفت که روح زن و مرد نسبت به هر بدنی بی‌تفاوت است که در کتاب «خویشتن پنهان» به این نکته اشاره شده. 2ـ انسان اراده می‌کند که بخوابد و دراز می‌کشد تا زمینه‌ی خوابیدن را فراهم کند و از این به بعد نفس انسان از طریق عالم بالا جذب می‌شود، زیرا اگر در این حالت هم اراده‌ای داشته باشد، هنوز بیدار است. 3ـ نظر کردن در این نوع مباحث مربوط به توجه قلب است به موضوعاتی که به صورت وجودی می‌خواهیم مورد توجه قراردهیم. 4ـ عقل نظری توجه به هست‌ها و نیست‌ها دارد و عقل عملی نظر به باید‌ها ونباید‌ها دارد. مفصل آن‌را باید در کتاب‌های فلسفی بخوانید. موفق باشید.
2091
متن پرسش
با سلام بنده این سوال را ارسال کردم ولی هفته هاست جوابی دریافت نکرده ام!!!! «با سلام من از جناب عالی شنیدم که فرمودید :«من پیشرفتم را مدیون کسانی هستم که مرا به فکر کردن واداشتند» میخواستم بپرسم فکر کردن یعنی چه ؟ چه مقدماتی دارد؟ چگونه وارد عالم تفکرو تعقل باید شد؟ من نیز دوست دارم با راهنمایی شما مسیر شما را ادامه دهم . باتشکر اگر مرا به تفصیل راهنمایی نمایید.» اگر لطف میفرمایید پاسخ دهید متشکر میشوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده این سوال را جواب دادم و با شماره‌ی 2028 در سایت هست. در پرسش و پاسخ سایت، قسمت همه‌ی موارد را بزنید و به شماره‌ی 2028 رجوع فرمایید. موفق باشید.
2090
متن پرسش
با عرض سلام محضر شما عزیز استاد میخواستم بدونم شما دقیقا پس از چه مدت زمانی بعد از ارسال سوال کاربرانجواب را عنایت میفرمایید؟ وبعد از چه مدت زمانی جواب روی سایت گذاشته میشود؟ الآن هفته هاست من منتظر دریافت جوابم هستم! با تشکر از زحمات گرانقدر شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پس از آن‌که سوالات از سایت کپی می‌شوند و پرینت آن‌ها در اختیار بنده قرار می‌گیرد ، بعد از دو الی سه روز جواب می‌دهم و جواب آن تایپ می‌شود و تصحیح می‌گردد و به سایت منتقل می‌شود، حدود یک هفته طول می‌کشد. البته اگر سوال طوری باشد که صلاح نیست در معرض عموم قرارگیرد و آدرس ایمیل هم نداشته باشید، سوال حذف می‌شود. موفق باشید.
نمایش چاپی