بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10309
متن پرسش
سلام علیکم: 1. چرا حضرات معصومین علیهم السلام در احادیثشان گاهی بعد از لفظ الله. جل جلاله و تبارک و تعالی استفاده می کردند و گاهی بدون این عبارات بکار می بردند. آیا به مقام بقا و فنایشان مربوط بوده؟ 2. چرا حضرت رسول (ص) فرمودند به اهل زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند؟ آیا وجود اینگونه مکان مند به نظر نمی رسد و وجود واسع به حجاب نمی رود؟ 3. من گاهی که به مرگ فکر می کنم و اخبار مربوط به مراقبه را متذکر می شوم تصمیم می گیرم که قید رابطه با هر موجودی را اعم از انسان و غیر انسان و آشنا و غیر آشنا را به حد صفر برسانم و فقط به حد وظیفه با محیط و وجود اطرافم مرتبط باشم. و کاربرد زبان را به حد صفر برسانم نظرتان چیست؟ اگر بفرمایید اینگونه انسان از جامعییت می افتد عرض می کنم پس با فاصله گرفتن از حضرت حق و دور شدن از مراقبه و حال بسیار بد شب و قبض شدن چه کنم. در نهایت دیده ام که در جمع بودن باعث سیاهی عجیبی است. هر چند اعتراف می کنم که فاصله از دیگران باعث ناراحتی نفس اماره ام می شود اما در عوض فطرتم به وجد می آید و شب حالم بهتر است. کلا نظرتان در مورد محاورات زبانی روزمره چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که می‌فرمایید گاهی در معرض تجلی خاصی قرار می‌گیرند و مطابق آن حضرت حق را توصیف می‌کنند و یا فضای سخن آن عزیزان طوری است که شائبه‌ی کم‌حرمتی به حق پیش می‌آید که با توصیف جلال حق آن را جبران می‌کنند 2- در این توصیه بحث ایجاد زمینه جهت تجلی انوار اسم رحمان است که ما با برخورد خوب با مردم در خود ایجاد می‌کنیم 3- در سفر من الخلق الی الحق این کار که انجام می دهید لازم است، ولی در سیری که باید حق را در مظاهر بیابید و با او مأنوس شوید نیاز است که از خلق فاصله نگیرید بلکه در خلق، حق را بیابید که إن‌شاءاللّه با دنبال‌کردن مباحث منازل‌السائرین قدم‌های جامعی برمی‌دارید. موفق باشید
9875
متن پرسش
سلام علیکم: با احترام محضر مبارک استاد طاهرزاده: یکی از موضوعاتی که در خصوص شهدا مورد پرسش اقشار مختلف مردم خصوصا علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت است، عبارتست از اصل و کیفیت حیات شهید بعد از شهادت و به تعبیر دیگر اینکه آیا شهید بعد از شهادت - آنگونه که قرآن اشاره فرموده است - حیّ است؟ این حیات آیا بقای روح او در عالم برزخ است؟ که در اینصورت همه اموات هم چنین اند و معنا ندارد که خداوند بفرماید: ولاتحسبنّ ... امواتا! و یا حیات مادی و استمرار حضور و تاثیرگذاری و تاثر از امور دنیاست؟ نوع و کیفیت این حیات از نظر جنابعالی چگونه است؟ خداوند بر توفیقات شما و همه مرزداران اندیشه و حکمت اسلامی بیافزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خود حضرتعالی مستحضرید حیات بعد از مرگ تنها منحصر به شهداء نیست و قرآن هم از این جهت در مورد شهداء سخن نمی‌گوید، بلکه در دو آیه‌ای که بحث حیات شهداء را مطرح می‌کند نظر به حیات خاصی دارد. در آیه‌ی 154 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» نگویید آن‌کسی که در راه خدا کشته شده به آن صورت که همه می‌میرند، مرده است بلکه نوعی از حیات دارند که شماها متوجه‌ی آن حیات نیستید. در حالی‌که عموماً متوجه حیات بعد از مرگ هستند. و در آیه‌ی 169 سوره‌ی آل‌عمران نوع حیاتی را که شهداء دارند تبیین می‌کند و می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏» آن حیات طوری است که در نزد پرودگارشان مرزوق هستند و روزی داده می‌شوند، مثل آن‌که یک انسان زنده روزی داده می‌شود، با این تفاوت که شهداء جسمی ندارند که برای ادامه‌ی حیات رزق جسمانی به آن‌ها داده شود، بلکه برای ادامه‌ی برنامه‌هایی که در دنیا داشته‌اند مثل یک انسان زنده روزی داده می‌شوند تا بتوانند آن برنامه‌ها را به ثمر برسانند و تا آن‌جایی دست آن‌ها در حیات دنیایی باز است که در آیات بعدی یعنی آیات 170 و 171 سوره‌ی آل‌عمران نوع حضور آن ها را در ادامه‌ی کارشان روشن می‌کند که چگونه همچون سرداری خط‌شکن به سایر رفقایشان که هنوز شهید نشده‌اند خبر می‌دهند، بدون خستگی راه را ادامه دهید که این راه، راه بدون شکست است و راهی است که نه‌تنها انواع نعمت‌های الهی در آن هست بلکه نتیجه‌ی این مبارزه‌ی توحیدی بیش از آن‌که شما تصور می‌کردید خواهد بود «آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏». و شما امروز با حضور انقلاب اسلامی در معادلات جهانی صدق بشارت آن‌ها را ملاحظه می‌کنید. خدا کند یک لحظه از اُنس دائم با این سرداران جهاد و شهادت که در حیات برزخی خود نیز در حال گشودن راهی هستند که ما باید در آن وارد شویم فاصله نگیریم. موفق باشید
9005
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: چند سؤال از کتاب زن آنگونه که باید باشد داشتم. از لطفتان ممنونم 1- فرمودید که زن باید تمنی بپذیرد و مرد تمنی کند تا ... حال سؤال این است که آیا این به این معنا است که مرد باید دستور بدهد و همیشه درخواست کند تا زن جواب بدهد (غیر از مسائل جنسی)؟ پس چرا امام (ره) هیچگاه به خانمشان دستور نمی دادند که مثلا یک لیوان آب بیارید برای من؟ 2- در مقابل زن که مظهر اسم رحمن است، مرد مظهر چه اسم هایی است؟ 3- برای آنکه بدانیم مرد چگونه باید باشد به چه منبعی رجوع کنیم؟ آیا در این زمینه کتابی نمی نویسید؟ 4- آیا حضرت زکریا علیه السلام قبل از دیدن نعمت ها پیش حضرت مریم سلام الله علیه برای بچه دار شدن متوجه دعا نبود؟ که شما فرمودید: که حضرت زکریاء متوجه شد از ماوراء اسباب عادی از قدرت لدنی درخواست فرزند نماید. 5- با توجه به آیه 96 نحل اگر ما یکبار نماز خوب خواندیم ولی بارهای بعد نشد می توان امید وار بود که این نمازهای ضعیف هم مانند آن خوبه محاسبه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید بتوان این جمله‌ی شهید مطهری را بیشتر در حوزه‌ی مسائل جنسی معنا کرد 2- زن و مرد هر دو به عنوان انسان، محلِ تجلی همه‌ی اسماء الهی می‌باشند منتها اسم رحمن در زن ظهور بیشتری دارد 3- مشکل امروز جهان بیشتر در رابطه با نقشه‌هایی است که استکبار برای زنان کشیده تا آن‌ها را از هویت خود خارج کند، وگرنه در شرایط عادی شریعت الهی تکلیف همه را تعیین کرده 4- موقعیت حضرت مریم«سلام‌اللّه‌علیها» در آن صحنه طوری بود که حضرت زکریا«علیه‌السلام» را امیدوار کرد که تا آن حدّ می‌توان ماوراء امور عادی از خدا طلب کرد 5- اگر همواره آن عالی‌ترین نماز مدّ نظرتان باشد، باید امیدوار باشید همه‌ی نمازهایتان را به صورت آن عالی‌ترین نماز بپذیرند. موفق باشید
8935
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد عزیز: اینجانب دانشجوی سال سوم دکتری رشته مهندسی هستم که حدود دو سال دیگه دوره دکتری رو تمام خواهم کرد. سالهاست که عشق و کشش روحی تحصیلات حوزوی را در خود احساس می کنم مخصوصا با هدف تخصص در حکمت متعالیه و تدریس و پژوهش آن به منظور کمک به رفع نیازهای انقلاب اسلامی در حوزه تمدن سازی. حال از جنابعالی درخواست دارم که یک روال معین را برای بنده مشخص بفرمایید تا حین تکمیل تحصیلات دانشگاهی، همزمان تحصیلات حوزوی را شروع کنم ترجیحا غیرحضوری تا بعدها بتوانم در آزمون ارتقایی حوزه شرکت کنم. بسیار متشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان تحصیلات غیر حضوری در حوزه نیستم ولی به نظرم اگر سیر مطالعاتی روی سایت را برای شروع دنبال کنید و سپس با خواندن ادبیات عرب کار را ادامه دهید آرام‌آرام افق برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
8870
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشد. چرا مسئولین حقیقت توافق نامه هسته ای را برای مردم نمی گویند و آقای ضرغامی می گوید فعلا به صلاح نیست و نمی گذارند نمایندگان مجلس در رسانه ملی حرف بزنند و ..... حال سوال من این است: اگر این روشنگری و افشای حقیقت از طرف خود مردم باشد آیا کار خوبی است؟ و به صلاح جامعه است؟ آیا ما با این کار در خط رهبری هستیم یا داریم کار را خراب تر می کنیم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: حقیقت امر آن است که در عین انتقاد نسبت به توافق‌نامه‌ی ژنو، نباید پشت دیپلمات‌ها را خالی کرد تا نتوانند با قوت در پشت میز مذاکره حاضر شوند. همین روش که تا حال جلو رفته ایم، بد نیست. ولی اگر موجب تضعیف دولت شود خوب نیست. موفق باشید
7706

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. جوان 21 ساله ای هستم که تازه قصد ورود به حوزه علمیه را دارم. چند وقتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم ولی با توجه به اینکه دیرتر وارد حوزه میشوم و این طور که شنیدم 6-7 سال اول را در حوزه فقط باید درس خواند و فرصت کسب و کار متفرقه ای نیست. آیا بهتره که سطح یک را بخوانم بعد ازدواج کنم یا با توجه به مهم بودن امر ازدواج داماد شوم و در آن واحد درس بخوانم؟ و اگر گزینه دوم بهتر باشه برای موضوع اقتصادی چه کار کنم؟ آیا موقعیتی در حوزه دارم که بتوانم امرار معاش هم داشته باشم. راستش نمیخوام دستم جلوی هیچ کس حتی اولیا دراز باشه. ولی به این هم ایمان دارم که خدا از جایی که فکرش نمیکنیم روزی میرساند ولی باید جنبشی هم از سوی بنده باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: با همه‌ی این احوال سعی بفرمایید سال‌های اول حوزه را فارغ‌البال فقط به درس بپردازید. موفق باشید
7664

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام عرض خدا قوت خدمت استاد عزیز و گرانقدر، پرسش دومی نیز از استاد داشتم به شرح ذیل که چه میشود که شخصیت های عظیمی در گذشته مانند برصیصای عابد ، زبیر ، ابن عباسی که وکیل امام حسن مجتبی علیه السلام بود ، وکیل امام کاظم علیه السلام ، شلمغانی که یار ویزه حضرت حجت ارواحنافداه بود ، و همچنین در امروزه اشخاصی همانند آیت الله شریعت مداری که مرجعیت تقلید را بر عهده داشت و علی الخصوص متفکر بزرگ آقای دکتر عبدالکریم سروش و... با این همه عظمتی که در عرصه های مختلف از جمله فلسفه ، فقه ، عرفان(شلمغانی) و... یافته بودند آن چنان زمین می خورند و آنچنان چپ میکنند که به طور کلی از مسیر حق منحرف میشوند ؟ آن هم به صورتی که امیرالمومنین علیه السلام بالای جنازه زبیری که در واقعه سر تراشیدن به امر حضرت از اولین نفراتی بود که حضور یافت ، اشک میریزند که حیف زبیر بود که از مسیر حق منحرف شد؟ یا آقای دکتر سروش که پس از متفکر شهید استاد مطهری اعلی الله مقامه الشریف حساب باز شده بود که از ایداولوژی پردازان تشیع خواهد بود اینچنین از مسیر حق به بیراهه میروند؟ خداوند به حق عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها همه ما را از دام های شیطان برهاند و عاقبت به خیر کند که از مسیر حق منحرف نشویم و پای مکتب مولایمان امیرالمومنین علیه السلام بمیریم جان چه باشد که نصار قدم دوست کنم این متاعی است که هر بی سر و پایی دارد از لطف استاد سپاس گزارم.....یاحق
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همان‌طور که فرمودید خداوند همه‌ی ما را از شرّ نفس امّاره برهاند تا بتوانیم میل‌های آن را روز به روز ضعیف کنیم. بنده در این دو جلسه‌ی اخیر که در قم در مدرسه‌ی معصومیه داشتم موضوع غفلت از تقدیر زمانه را در رابطه با امثال آقای سروش و کدیور مطرح کردم شاید مفید افتد . آن‌ها اسلامی را می‌خواهند که مسلمانان در ذیل غرب دینداری کنند ولی انقلاب اسلامی به نور اسلام به دنبال تمدنی است غیر از آنچه فرهنگ غربی برای انسان در نظر گرفته.. موفق باشید
6675
متن پرسش
سلام علیکم از این که وقت شما را میگیرم عذر خواهی می کنم. قبلا در این موضوع از شما سئوال کرده بودم ولی شما فرموده بودید هرگونه که وارد این موضوعات شوید درست است اما بنده دچار تزلزل شدم. بنده سیر معرفت نفس و معاد و برهان صدیقین شما را کار کردم الان می خواهم بطور عمیق سر این موضوعات کار کنم بخاطر همین یک لیستی تهیه کرده ام از کتب و از شما دو خواهش دارم:1.از آنجا که برخی از این کتب سنگین تر هستند به کتب دیگر برای بنده بصورت شماره بندی بفرمایید کدام را اول بخوانم و کدام را دوم و....2. اگر کتب دیگر هم نیاز هست به این سیر افزوده بفرمایید: شروع سیر:سیرمعرفت نفس: 1.دروس معرفت نفس:حسن زاده آملی 2.شرح دروس معرفت نفس:صمدی آملی 3.عیون مسائل نفس:حسن زاده آملی 4.صدکلمه در معرفت نفس:حسن زاده آملی 6.انسان در اسلام:جوادی آملی 7.تفسیرانسان به انسان:جوادی آملی 8.صورت و سیرت انسان در قرآن:جوادی آملی 9.حیات حقیقی انسان در قرآن:جوادی آملی 10.انسان شناسی در اندیشه امام خمینی. لطفا ترتیب بندی بفرمایید و اگز کتاب دیگری هست که ذکر نشده به ترتیب اضافه بفرمایید. سیرتوحیدی: 1.توحیدعلمی و عینی:علامه طهرانی 2.الله شناسی:علامه طهرانی 3.توحید در قرآن:جوادی آملی 4.تبیین براهین اثبات خدا:جوادی آملی 5.توحید صدوق لطفا ترتیب بندی بفرمایید و اگز کتاب دیگری هست که ذکر نشده به ترتیب اضافه بفرمایید سیر معاد: 1معاد یا بازگشت بسوی خدا:محمدشجاعی 2.تجسم عمل و شفاعت:محمدشجاعی 3.قیام قیامت:محمدشجاعی 4.مواقف حشر:محمدشجاعی 5.معادشناسی:علامه طهرانی 6.معاد:جوادی آملی 7.یاد معاد:جوادی آملی 8.ده مقاله در مبدا و معاد:جوادی آملی 9.منظره پیرامون معاد:جوادی آملی و سیدان 10.سیاحت غرب:قوچانی 11.منازل الآخره:شیخ عباس قمی 12.معاد:امام خمینی لطفا ترتیب بندی بفرمایید و اگز کتاب دیگری هست که ذکر نشده به ترتیب اضافه بفرمایید. بسیار بسیار معذرت می خواهم از اینکه اینهمه وقت شما را می گیرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظرم در مورد موضوعات شماره 1 بعد از بحث ده نکته و برهان صدیقین و معاد، اگر خویشتن پنهان را درست کار کنید تقریباً به هیچ‌یک از کتاب‌هایی که در شماره 1 نوشته‌اید نیاز ندارید و باید به سراغ المیزان بروید 2- در مورد توحید همان اندازه که از معرفت نفس و برهان صدیقین به‌دست آورده‌اید فعلاً کافی است، سعی کنید با خطبه‌های توحیدی نهج‌البلاغه معرفت توحیدی خود را کامل کنید 3- در مورد معاد غیر از کتاب‌های آیت‌اللّه شجاعی و شماره‌ی 12 که معاد حضرت امام است، بقیه را تا حدّ زیادی دارید یا با کتاب‌های آیت‌اللّه شجاعی به‌دست می‌آورید. سعی کنید با آیات و روایات بیشتر آشنا شوید. موفق باشید
6271
متن پرسش
سلام یکی از اساتید بنده ادعا کرده که ماباجبر وخواست خدا بروی زمین امدیم ولی بااختیار زندگی میکنیم ماصددرصددرسرنوشت خود نقش داریم ومرگمان هم دست خود ماست حتی ساعت وحالت ان راهم خودمان با اعمالمان تعیین میکنیم.واقعا ما بازور واجبار به دنیا امدیم یا خودمان خواستیم بیایم؟ 2-ماصددرصد در سرنوشتمان دخیلیم؟لطفا بازبان ساده جواب دهید تا متوجه بشم .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو صورت می‌تواند درست باشد از آن‌جهت که اگر شما به خودتان به عنوان این جسم و این بدن نظر کنید متوجه می‌شوید شما نبودید تا انتخابی داشته باشید. ولی اگر به وجود خودتان در علم خدا نظر کنید که به آن عین ثابته می‌گویند، عین ثابته‌‌ی شما در علم خدا تقاضای خلقت داشت به همان نحوی که انتخاب کرده بود که مثلاً زن باشد یا مرد و یا در اصفهان به دنیا بیاید یا در تهران، و خداوند نیز شما را بر اساس تقاضای خودتان خلق کرد. در مورد مرگ هم همین‌طور است؛ از یک نظر ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در نظامی قرار داریم که بالاخره می‌میریم ولی از نظر دیگر چگونگی مرگ خود را خودمان تعیین می‌کنیم که خوب بمیریم و یا بد بمیریم و یا با قطع رحم زود تر بمیریم و یا مطابق اجل مسمایمان بمیریم. موفق باشید
5730
متن پرسش
بسم الله سلام علیکم مدتی است وقتی در موقه نماز خواندن حضور قلب حاصل بنده می شود هر قسمتی را که با حضور قلب می خوانم قلبم درد میگیرد و حالت غمی به بنده دست میدهد ٰ ٰ؛ آیا حضور قلب بدرد بخوری نصیب بنده شده است ؟ لطفا راهنمایی بفرمایید تا بتوانم به حضور قلبی با بالاترین مرتبه حضور بجای آورم و کمکی باشد برای همیشه در حال حضور بودن در محضر حضرت حق.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه خیر است. بزرگی می‌گفت: «در ابتدای راه حاضر بودم هزار رکعت نماز بدون حضور قلب بخوانم و یک رکعت نماز با حضور قلب نخوانم» این اندازه سخت بود چون باید وارد عالم دیگری می شد. با حوصله و بدون فشار ادامه دهید إن‌شاءاللّه به نشاط می‌آیید. موفق باشید
4502
متن پرسش
باسلام:ایاشما کتب روانشناسی غربی راقبول داریداگرندارید پس معنای سخن حضرت علی (ع) که می فرماید حکمت را بگیر ولو از کافر یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرجا حکمت باشد باید ما اَخذ کنیم، چه در غرب و چه در شرق، می‌ماند که با ملاک‌های صحیح و دینی باید بین حکمت و غیر حکمت فرق بگذاریم. در روانشناسی بین خود صاحب‌نظران روانشناس بحث است. چند سال پیش رئیس دانشکده‌ی علوم تربیتی که دکترای روانشناسی دارند فرمودند آقای دکتر باقری که ایشان هم دکترای روانشناسی دارند، آمدند و طی چندین جلسه زیرآب روانشناسی را زدند و رفتند. منظور عرضم آن است که نمی‌توان روانشناسی را یک علم حِکمی دانست، هرچند در کارهای بالینی و تجربی‌اش قابل استفاده است. موفق باشید
3916
متن پرسش
سلام استاد عزیز. مردم در زمان ائمه این فرصت را داشتند که می توانستند عقایدشان را بر امامان عرضه کنند و درستی و غیر درستی آن را متوجه شوند؛ ...استاد من نمیدانم عقایدم درست است است یا نه، با توجه به تدبر حضرتعالی در دین خواهشمندم این سوال مرا پاسخ دهید؛ عقیده من صحیح است یا خیر؟ استاد من معتقدم: «در خصوص حضور امامان معصوم در عالم، فرقی بین زمان حیاتشان با مماتشان نیست. آنها در کل عالم حضور دارند که هیچ حضوری فرازمانی و فرا مکانی دارند. همانگونه که خداوند صدای ما را می شنود؛ ائمه را که صدا می زنی، در هر جای عالم که باشی آنها می شنوند و پاسخ می دهند. در حقیقیت فرقی در حضور بین خدا و ایشان نیست جز اینکه خدا خالق است و آنها مخلوق، قدرت خدا بالذات است و از خودش اما ائمه هر چه دارند از خدا دارند و استقلالی نیست این قدرتشان. ائمه به اذن خدا، قدرت نفوذ در عالم دارند فلذا حاجتی از ایشان بخواهی با استعانت از قدرتی که خداوند به ایشان داده برآورده اش می سازند» استاد این عقاید درست است؟تکمله اش چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما درست است در ادامه خوب است مباحث شرح زیارت جامعه ی کبیره را کار کنید. موفق باشید
1960

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم! یکی از اساتید بنده می فرمود هر چند احتلام شبانه را اکثریت قریب به اتفاق جوانان دارند اما احتلام نشانه آلودگی ذهن است مخصوصا اگر همراه با خواب دیدن باشد. و هر چه احتلام بیشتر باشد(البته احتلام عادی نه احتلامی که بخاطر مصرف غذاهای خاص یا در شرایط خاصی نه کسی که عادتا احتلامش بیشتر است.) نشانه آلودگی بیشتر ذهن است. به همین خاطر معصومین (ع) و معدوی از اولیاء الله که هیچ آلودگی ذهنی نداشته اند احتلام نیز نداشته اند. آیا این نظر درست است!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از کجا که احتلام لطف خداست به جوانی که عفت خود را نگه داشته تا پاداش جسمانی آن عفت را را نیز به او بدهند. این طور نیست که بتوانیم بگوییم همیشه احتلام نشانه‌ی آلودگی ذهن است. موفق باشید
216

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
یک سوال اساسی دارم و آن اینکه اگر کسی از شما سوالی پرسید تا چند ماه بعد باید برای یافتن پاسخ هر روز سایتتان را چک کند؟!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ سلام علیکم: سعی بر آن است که در حدّ امکان پس از یک هفته جواب عزیزان داده شود، مگر آن‌که سفری در پیش بیاید. إن‌شاءالله موفق باشید.
76
متن پرسش
با سلام بنده دانشجو هستم بین انتخاب حوزه وادامه دانشگاه مشکل دارم آیا دروس دانشگاه میتواند از علومی باشد که ما را به خدا نزدیک کند آیا میتوان بین علوم حوزه ودانشگاه جمع بست من خود به هر دو علاقه دارم ولی کدام میتواندراه درست باشد کدام نیاز فعلی دوره غیبت مام زمان (عج) است
متن پاسخ

جواب: سلام علیکم؛ همچنان که خودتان می دانید جامعه امام زمانی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» هم نیازمند کسانی است که دروس دانشگاهی را گذرانده باشند، و هم نیازمند کسانی که عالم به علوم دینی باشند. منتها شما به قلب خود نگاه کنید و ببینید خداوند کدام‌یک از آن دو را بر قلب شما غالب کرده است، چرا که:
هر کسی را بهر کاری ساختند..... میل آن اندر دلش انداختند
فکر این را نکنید که کدام یک از شغل‌ها درآمد دنیایی‌اش بیشتر است،‌ رزق دست خداست و با اندک فعالیت به ما می‌رسد. عمده؛ پیداکردن راهی است که بتوان بندگی خدا را بهتر انجام داد.
البته جمع بین دروس دانشگاهی و حوزوی بدین صورت ممکن است که جنابعالی در کنار دروس دانشگاهی ادبیات عرب را تا حدی کامل کنید و سپس از آثار بزرگانی چون حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» و حضرت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به‌خصوص تفسیر قیّم المیزان استفاده نمایید. موفق باشید.

15110
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: مدت هشت ساله که با مشکلی مواجه هستم که بسیاری از وقت و انرژی من رو می گیره و باعث ناراحتی خودم و اطرافیانم میشه. اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید تا بتونم حلش کنم. مشکل اینجاست که هر وقت با کسی در هر موضوعی خصوصا در مورد مباحث دینی یا سیاسی یا حتی خانوادگی بحث می کنم از پذیرفته نشدن حرفم بسیار ناراحت میشم (چون اعتقاد به درست بودنش دارم و در مودرش مطالعه و فکر کردم). اما مشکل بزرگتر وقتی شروع میشه که مدتی از اون بحث گذشته و بحث تموم شده ولی من داخل تنهایی خودم اون بحث رو ادامه میدم و ناراحتی های همراهش خیلی خیلی بیش تر میشه و من و بسیار برافروخته می کنه. با اینکه مدت هاست از بحث کردن دوری می کنم ولی بحث و جدل هایی که در گذشته برام اتفاق افتاده مدام برام تکرار میشه و روز به روز به ناراحتی هام اضافه می کنن. امیدوارم بتونم به توصیه هاتون عمل کنم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح آزاداندیشی و تفکر، انسان را به وجوهِ مثبت و درست سایر اندیشه‌ها آگاه می‌کند. ما چون از نظر تاریخی گرفتارِ فقر تفکر هستیم و تک‌ساحتی و ایدئولوژیک فکر می‌کنیم، نمی‌توانیم وجوه سایر افکار را بنگریم. موفق باشید

12449
متن پرسش
سلام: ببخشيد استاد به نظر شما مي توان از تفسیر الميزان براي جذب جوانان (جواناني که نه امام را ديدند و نه انقلاب را درک کرده اند و در خانواده هاي غير مذهبي و در فضاهاي ضد ديني در دوراني که هجمه ي حملات فکري بر آنان است) به دين استفاده کرد و نيروي مخلص و به قول رهبري جوان مومن انقلابي پروراند؟ در قرآن کريم مي خوانيم: «ادعوا الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه» در داستان حضرت ابراهيم (ع) (سوره انعام اني وجهت ) در الميزان نظر به جنبه ي موعظه اي ان حقيقت کريمه اشاره دارد (البته به نظر حقير که معلوم است اشتباهات فراواني دارد ولي اين نظر را با توجه نظر شما درباره ي موعظه در اين آيه ي شريفه است) باز هم سپاسگزارم که به نوشته بي سر و ته من توجه کرديد.
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام در ذات خود ذکری است تا بشریت اشارات فطرت خود را فراموش نکند و اشارات فطرت از جهتی عقلانی و از جهتی روحی و روحانی است و قرآن به هر دوی آن توجه دارد و تفسیر قیّم المیزان بعد از آن‌که متذکر وَجه عقلانی ما می‌شود، راه‌های روحانیِ گشوده به سوی ما را می‌نمایاند. این عارف بزرگ که این‌چنین المیزان را تنظیم کرده است عجب استحکامی داشته است که در اوج شیدایی و عشق، خود را کنترل کرده است و با عقل ما با ما سخن گفته است. در حالی‌که در مکتب مرحوم علامه‌ی قاضی سال‌های سال بود که از حجاب عقل به اقیانوس عشق رسیده بود. موفق باشید .

11440
متن پرسش
سلام علیکم: سی دی های شرح نهج البلاغه و تفسیر قرآن یا چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی و آن‌گاه كه فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود، رو در تهران چطور میشه تهیه کرد؟ آیا این مواردی که عرض شد برای دانلود روی سایت قرار می گیره؟ آیا مکتوب دروس شرح نهج البلاغه یا تفسیر قرآن هم هست یا فقط صوتش هست؟ ممنون از زحماتتون، اجرتون با عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله)، امام رضا (علیه السلام).
متن پاسخ

باسمه تعالی. با سلام: آن دسته از فایل های صوتی که  هم متقاضی داشته باشد و هم دارای کیفیت مناسب باشد به مرور زمان روی سایت قرار خواهد گرفت، ولی بهتراست که با شماره تلفن«09136032342»(پخش آثار استاد) جهت تهیه و ارسال آن تماس بگیرید. بعضی از دروس شرح نهج البلاغه یا تفسیر قرآن نیز بصورت کتاب با عناوینی مثل فرزندم و... چاپ شده است. «مدیریت سایت»

11122

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: کجا می تونم فرق و حیثیت استعمالی مفاهیم «سبب و مسبب و علت و معلول و لازم و ملزوم و دال و مدلول» را به دقت مطالعه کنم؟ لطفاً یا منبع ارائه بدید یا خودتون توضیح دقیق بفرمایید. متشکرم
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: منبع خاصی جهت توضیح این واژه‌ها غیر از کتب لغت سراغ ندارم. بیشتر باید از جمله‌هایی که به‌کار می‌برند متوجه معنای آن‌ها شوید. به طور اولیه معنای سبب و مسبب یا علت و معلول تفاوت نمی‌کند ولی لازم و ملزوم همیشه به معنای علت و معلول نیست زیرا گاهی به معنای تقارن است بدین معنا که یکی مقارن یا همراه دیگری است مثل رسیدن زمستان با سرما و باز دال و مدلول در بسیاری موارد به معنای علت و معلول به‌کار می‌رود ولی بعضاً یکی علامت و نشانه برای دیگری می‌تواند باشد بدون آن‌که رابطه‌ی علت و معلولی در میان باشد مثل رابطه‌ی خشم و سرخی گونه. موفق باشید
10970
متن پرسش
اینکه صفت جواد بودن خداوند اقتضا می کند دست به خلقت بزند آیا جبر برای خداوند ایجاد نمی کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جبر در مقابل اختیار مطرح است و مربوط به بشر است، ولی وجوب ذاتی حق که به معنای وجوب همه‌ی کمالات است به معنای جبر نیست، بلکه اقتضای واجب الوجودی اوست. موفق باشید
10955
متن پرسش
بنده یک زمانی به عقایدم شک کردم و خواستم به تحقیق بپردازم در کنار مباحث اسلامی خیلی مختصر به برخی مباحث در تاریخ فلسفه غرب سری زدم البته وقت زیادی نگذاشتم، در کتاب مقدمات فلسفه نوشته واربرتون توحید و برخی شبهات مربوطه را مطرح کرده بود و اونجا گفته شده که آوردن برهان فلسفی برای یگانگی خداوند کار ساده ای نیست و ولی من هیچ وقت به اینکه خدا یکی نیست فکر هم نمی کردم، حتی بعد از آن که این مطلب رو خوندم، پس از مدتی هم کتاب از برهان تا عرفان شما رو خوندم که باز در آنجا به یگانگی خداوند شکی نداشتم و این دو برهان خیلی از سوالاتم درباره خداوند و نحوه حضورش در عالم حل شد، حالا بعد از گذشت حدود 3 سال سوال احساس می کنم موضوع توحید برایم حل نشده و آن بحثی که در کتاب واربرتون آمده با اینکه کامل هم نخوندمش به ذهنم میاد که ممکنه که خدا یکی نباشه؟ 90 درصد اوقات بهش اهمیت ندادم و به عنوان یک فکر احمقانه بهش نگاه کردم اما الان طی یه جریانی این سوال دوباره به ذهنم اومده. ذهنیاتم رو آوردم رو کاغذ بیشترشون مغلطه بودن است و تونستم ردشون کنم جز یکی از آنها. اینکه عالم ساخته پرداخته صانعی با علم و قدرت فوق بشری است، امری است قطعی تا حد بداهت، اما اینکه این صانع واحد باشد چه؟ قطعا این موجود موجود مرکبی نیست اینکه فرض کنیم صانع یا صانعان بر اساس کار فکری عالم را اداره می کنند فکری است غلط اما اگر این فکر به ذهن خطور کند که شاید صانعانی باشند که اتحادشان ذاتی است و نیازی به کار فکری برای اداره عالم ندارند و منجر به اختلاف بینشان نمی شود چه؟ این فکر من را آزار می دهد و باید بتوانم زمینش بزنم. سوال مهم و کلیدی دیگر: البته به نظرم این ها جزء سوالات کلامی باشند راه تصدیق قرآن و اصول دین به طریق برون دینی چیست؟ من وقتی که نیاز به استدلال آوردن برای این امور پیدا می کنم قفل می کنم، طوری که جدیداً به خاطر اینکه سوالات ذهنیم پاسخ داده نشده موقع نماز خوندن وقتی می خوام شهادت بدم نمی تونم، برام سنگینه، طوری که حس می کنم اگه هم به زبان بیارم دارم دروغ می گم، چیز دیگری هم که وجود داره استدلالهای درون دینی و خصوصاً کلامی را من قانع نمی کند یا حال بدی بهم دست میده، شاید به خاطر اینکه خیلی غلط اینها را در مدرسه و دانشگاه به ما یاد داده اند طوری که زدگی ایجاد شده، یعنی من از علم کلام بدم میاد! این اواخر فکر می کردم علامه طباطبایی گزینه خوبی باشند، چند روز پیش یه کتابشون رو گرفتم اون هم حال ما را عوض نکرد، نمی دونم بقیه کتاباشون چطور باشه، به نظر می رسه بهترین و کاملترین گزینه تفسیر المیزان باشه، که نیاز به زمان خیلی زیادی داره.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آری یک وقت سؤال‌مان عقلی و کلامی است که در این صورت باید به صورت عقلی و کلامی جواب عقل خود را بدهیم مثل شبهه‌ای که در یگانگی خدا پیدا کرده‌اید. ولی یک وقت سؤال‌مان روحی است و روح ما نیاز دارد که از آن‌چه می‌داند تغذیه شود، در این موارد باید با سیر قلبی مطلب را احساس کنید. علامه طباطبایی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» سعی می‌کنند هر دو وجه را جواب دهند. قرآن در ابتدا در یک نگاهِ برون‌دینی با ما سخن می‌گوید. بنده مطالبی که در دو مورد فوق دارم را خدمتتان می‌فرستم، ولی در عین حال توصیه می‌کنم سعی کنید با سلوک قلبی مسائل خود را حلّ کنید که دیگر جای این‌گونه شبهات در میان نباشد. موفق باشید. برهان وحدت خداوند: علاوه بر اثبات وجود خداوند، باید متوجه بود که خدای واحدی در جهان هستی هست، چون می‌بینیم نظم جهان نظمی است ارگانیکی و یک آهنگی و اندام‌وار. یعنی همة اجزاء آن در خدمت همة اجزاء است، مثل بدن که هر عضوی در خدمت همة بدن است، فرض چند تدبیری در چنین نظام یک آهنگی، محال است. زیرا از چند ذات متفاوت آثار و برنامه‌های متفاوت ظاهر و تدبیر می‌شود که در جهان چنین چیزی وجود ندارد. اشکال: مگر حالا جهان ناهماهنگ نیست که آب تر می‌کند و آتش می‌سوزاند؟ جواب: این‌که اجزاء جهان همدیگر را محدود می‌کنند را نباید ناهماهنگی نامید، ناهماهنگی آن است که قانونی، قانونی را در نظام عالم نقض کند و دیگر آن قانون در جای خود مؤثر نباشد، در حالی که با همین محدودکردن‌ها طبیعت به مقصد می‌رسد. مثل دوکفة ترازو که در عین جهت متفاوتی که دارند کار توزین را عملی می‌سازند. اشکال: چرا فرض نکنیم که دو یا چند خدا در امر تدبیر جهان به توافق رسیده‌اند که به خاطر مصلحت با هم اختلاف نکنند و مانع تدبیر یکدیگر نشوند؟ جواب: توافق در نظام معنی می‌دهد برای رسیدن به هدفی مشخص، در حالی که خدا یعنی آن کس که خالق نظام است و فعل او همان نظام است و توافق یعنی پیروی چند نفر از قواعد عقلی موجود در نظام. مثل دو مهندس که توافق می‌کنند در این قسمت که استحکام بیشتری دارد پایه‌های پل را قرار دهند چون هیچ‌کدام از این مهندسین خالق نیستند، بلکه برروی استفاده از مخلوقی که خدا آفریده است توافق می‌کنند. در حالی‌که خدا خالق پدیده‌هاست، و به‌همین جهت توافق برای خدا معنی ندارد. دریچه‏هاى اعجاز قرآن‏: قرآن مى‏فرماید: «وَ انْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه» اگر در معجزه‏بودن آنچه بر بنده‏ى ما نازل شده شک دارید، سوره‏اى مانند آن بیاورید. مبناى برهان این است که او یا به‏واقع پیامبر است و این آیات از طرف خدا بر او نازل شده، و یا پیامبر نیست و با استعدادهاى بشرى‏اش این آیات را تنظیم کرده است. در حالت دوم از آن جهت که بشر است این آیات را آورده، پس شما هم که بشر هستید، مسلم اگر همه‏ى شما جمع شوید مى‏توانید یک سوره مثل سوره‏هاى این قرآن بیاورید و اگر نمى‏توانید، معلوم مى‏شود که او از جنبه‏ى بشرى‏اش به چنین توانایى نرسیده، پس او پیامبر خدا است. در رابطه با معجزه‏بودن قرآن نمونه‏هایى در ذیل؛ مورد اشاره قرار مى‏گیرد: 1- از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه‏ى کلمات و نظم خاصى که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طورى‏که نه تا آن زمان بشریت با این ترکیب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسان‏ها توانستند از آن تقلید کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگویند. قرآن داراى آهنگ خاصى است که در عین دارا بودن مفاهیم معنوى، بدون تکلف و تصنع، عالى‏ترین معانى را در عالى‏ترین قالب‏هاى لفظى اظهار مى‏کند به طورى‏که معلوم نیست الفاظ تابع معانى‏اند و یا معانى تابع الفاظ. قرآن در زمانى به صحنه آمد و مبارز طلبید که اوج تکامل فصاحت عرب بود. از آن عجیب‏تر بعد از آمدن قرآن نیز سخن رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) در عین فصاحت زیادى که دارد، اصلًا شکل و هندسه‏ى قرآن را ندارد. و این مبارزه طلبى هنوز هم به قوت خود باقى است، مضافاً این‏که تا حال کسى نیامده بگوید قبل از قرآن چنین کلماتى به این شکل در فلان کتاب بوده است. همچنان‏که کسى نیامده بگوید من مثل آن را آورده‏ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصیح‏تر باشد بیشتر متوجه مى‏شود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنان‏که جادوگران متوجه شدند کار حضرت‏موسى (ع) از نوع سحر نیست. 2- از نظر عُلوّ معنى و محتوى: بى‏گمان مطمئن‏ترین راه براى شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیف‏ها و تعبیرهاى آن در باره‏ى خود مى‏باشد، توصیف‏هایى از قبیل «هُدى للنّاس»، «هُدى للمتّقین»، «تبیاناً لکلّ شَیئ»، «حکیم» و «فرقان» که همه حکایت از آن دارد که وقتى مى‏فرماید: اگر مى‏توانید مثل آن را بیاورید، یعنى آن چیز مثل قرآن از حیث هدایت‏گرى و آوردن معارف هدایت‏گر و از حیث مطالب حکمت‏آمیز، همسنگ دانش‏هاى قرآن باشد و از این زاویه بشر را به آوردن چنین اندیشه‏هایى در حد قرآن دعوت مى‏کند. جامعیت و کمال قرآن بدین معنى است که قرآن مجید تمامى مواد و مصالح علمى جهت رسیدن انسان به سعادت فردى و اجتماعى را دارا است و با معارف خود رابطه‏ى انسان با «خدا»، «خود»، «انسان‏هاى دیگر» و با «جهان» را تبیین مى‏کند و همه‏ى این معارف داراى سطوح و لایه‏هاى متکثر هستند و در آن براى هرموضوعى بطن‏ها وجود دارد. در پایین‏ترین سطح با مردم عادى صحبت مى‏کند و هرچه مخاطب خود را دقیق بیابد، بطنى از بطون خود را براى او مى‏گشاید و آوردن سوره‏هایى با این حدّ از علوّ در معانى به هیچ‏وجه در حدّ بشر نیست. انسانى که قرآن طرح مى‏کند وسعتى از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه‏ى ابعاد این انسان را با همه‏ى دقایق روحى‏اش فرا گرفته است، در حالى که انسان معرفى شده از راه حس و اندیشه‏ى بشرى در میان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد. در قرآن همه‏ى اصولِ معارف قرآن از توحید استنتاج شده و سپس گسترش یافته و به صورت اخلاق و عقاید و احکام در آمده به این معنى که هر حکمِ فرعى آن اگر تحلیل شود به «توحید» مى‏فرماید: «کِتابٌ احْکِمَتْ ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر» قرآن کتابى است با آیات محکم که سپس به صورت تفصیل درآمده، یعنى این کتاب با آیات متعدد داراى غرض واحدى است که وقتى به تفصیل در آید، در یک مورد به صورت «اصول دین» و در مورد دیگر به صورت موضوعات «اخلاقى» در مى‏آید و در جاى خود به صورت احکام شرعى ظاهر مى‏شود، به این معنى که هرچه نزول کند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلى خارج نمى‏شود و از مسیر توحیدى خود عدول نمى‏کند. به عنوان مثال: توحید خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنى» و «صفات علیاى» الهى و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق کریمه مثل رضا، شجاعت و دورى از رذایل و همان توحید در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شایسته و پرهیز از محرمات و رعایت حلال و حرام. همه‏ى این‏ها به توحید برمى‏گردد و انسان را به توحید مى‏رساند زیرا آیات قرآن یک جهت وحدت دارند و یک جهت کثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوى بشر، سیرى از وحدت به سوى کثرت را دارا مى‏باشند ولى از جهت سیر از طرف انسان به سوى خدا، سیر از کثرت به وحدت را دارا هستند. قرآن کتاب انسان شناسى است، اما آن‏گونه که خدا انسان را آفریده و در همان راستا انسان را تفسیر مى‏کند تا انسان از خود بیگانه نشود، به طورى‏که در تمام فرهنگ بشر و نه در فرهنگ انبیاء انسان در حدّ سوره‏ى والعصر مطرح نیست، و اندیشه‏ى بشر نسبت به انسان به اندازه‏ى تبیینى که‏ یک سوره‏ى کوچک قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پیوند با خدا را در همه‏ى شئون زندگى جریان مى دهد و انسان را در حد یک باور تئوریک متوقف نمى کند، بلکه خداى حاضر و محبوب را معرفى مى‏نماید که مى‏توان به او نزدیک شد و با او انس گرفت. مرز ایمان و شرک در آن است که انسانِ موحّد توانسته است حقیقت وَحدانى عالم را در هر مخلوقى بیابد و انسان مشرک پدیده‏هاى عالم را مستقل از حقیقت وحدانى مى‏نگرد. 3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پیامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرایط اجتماعى و روحى متفاوتى که براى رسول خدا (ص) پیش مى‏آمد، بدون آن که رسول خدا پیش‏نویسى داشته باشد و یا پس از نزول آن به و حکّ و اصلاح آن بپردازند با این همه هیچ‏گونه تناقض و اختلافى در میان مطالب آن نیست. هرگز کسى ندید که مثلًا پیامبر (ص) یادداشتى داشته باشند و مطابق آن یادداشت آیات را قرائت کنند و یا طورى آیات را بخوانند که بعداً معلوم شود یک کلمه را اشتباه گفته‏اند و بخواهند آن را تصحیح کنند، آن هم آیاتى که قبلًا هیچ‏کس چنین کلماتى در هیچ کتابى نگفته بود و بعداً هم کسى نیامد بگوید شبیه آن کلمات در کتاب‏هاى رومى‏ها و یا ایرانى‏هاى متمدن آن زمان دیده شده است. قرآن طورى است که آیه‏اى مفسّر آیه‏اى دیگر و مجموعه‏ى آن شاهد بر مجموع آن است و در عین تنوع- حتى در یک موضوع وحدت نگاه‏ کاملًا درآن حاکم است. مثلًا در مورد عبادت و یا تقوا هزاران نکته‏ى متنوع دارد ولى همه با یک بینش و یک جهت و یک نگاه. خودِ قرآن مى‏فرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» آیا این منکران قرآن در قرآن تدبّر و تفکر نمى‏کنند تا متوجه شوند اگر از طرف غیرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى‏یافتند زیرا: اولًا: فکر انسان دستخوش تحول و تکامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانیاً: افکار انسان در طول زندگى تحت تأثیر حالات متفاوت روحى‏اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: کسى که کارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى‏افتد، در حالى‏که هیچ‏کدام از موارد بالا در قرآن نیست و یگانگى و وحدت کاملى بر آن حاکم است. 4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفى معنى حیات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مى‏راند که انسان به هیچ‏وجه آن را از جان خود جدا نمى‏بیند و به‏خوبى جذب آن مى‏شود. قرآن انسان را بر عقده‏هاى درونى‏اش پیروز مى‏کند، مرگ را برایش معنى مى‏نماید، او را دعوت به تدبر در آیاتش مى‏کند، مى‏گوید: «افَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ امْ عَلی قُلُوبٍ اقْفالُها» آیا تدبّر در قرآن نمى‏کنند و یا بر قلب‏هاشان قفل زده شده است که حقایق آن را نمى‏فهمند؟ به همین جهت عقل انسان در حین تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانیت آن را تصدیق مى کند و خودِ قرآن شرط تشخیص حقانیت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آیا تا حال دیده‏شده کسى در قرآن تدبّرِ لازم را کرده باشد و براى او در حقانیت آن ذره‏اى شک باقى بماند؟ و یا بیشتر کسانى گرفتار شک نسبت به قرآن هستند که از دور و بدون تدبّر در آن نظر مى‏دهند؟ 5- اعجاز قرآن از نظر اخبار غیبى: آن واقعه‏هایى که در حین نزول قرآن با فکر بشرى درستى و نادرستى آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طورى‏که بشر پس از سال‏ها به درستى آن پى‏برده است مثل: پیش‏بینى غلبه‏ى روم بر ایران در شرایطى که در آن زمان چنین غلبه‏اى به ذهن‏ها هم خطور نمى‏کرد. حفریات باستان‏شناسان، که پس از سال‏ها داستان حضرت یوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأیید کرد. و یا این‏که قرآن براى فلک، مدار قائل است، برعکسِ پیشینیان که فلک را جسم مدورى مى دانستند که ستارگان در آن میخکوب شده‏اند ولى بعدها معلوم شد که ستاره‏ها داراى مدار هستند و در مدار خود در گردش‏اند. 6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناورى مطلب: از طریق کسى که برترى فوق العاده‏اى از نظر اطلاعات نسبت به دیگران نداشت و در محیطى آنچنان محدود زندگى این وسعتِ علمى و دقت روحى مطرح شود حکایت از آن دارد که از طرف خداى حکیم و علیم بر او نازل شده است. دکتر واگلیرى مى‏گوید: «کتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن کتابى است که نمى‏توان از آن تقلید کرد ... چطور ممکن است این کتابِ اعجاز آمیز کار محمد باشد؟ در صورتى که او یک نفر عرب درس ناخوانده بوده است ... ما در این کتاب مخزن‏ها و ذخایرى از دانش مى‏بینیم که مافوق استعداد و ظرفیت با هوش‏ترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قوى‏ترین رجال سیاست است».( استاد دانشگاه ناپل، کتا ب«پیشرفت سریع اسلام»، ترجمه‏ى سعیدى، ص 49.) قرائنى که اندیشه را بر صدق گفتار نبى مى کشاند: علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن که دلیل است برمعجزه بودن آن، توجه به شخصیت پیامبر (ص) نیز اندیشه را به حقانیت شخص نبى مى‏کشاند که موارد زیر از این نوع مى‏باشد: 1- محیط دعوت: اندیشه نمى‏پذیرد که انسانى درس نخوانده در محیطى چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائین‏ترین خرافات جاهلى، بدون ارتباط با خالقِ علیمِ هستى، چنین معارفى را ارائه دهد. 2- سابقه‏ى تاریخى و خصوصیات اخلاقى: 40 سال در محیطى زندگى‏کردن که کوچک‏ترین خطاى اخلاقى نمایان مى‏شود و در عین حال هیچ نقطه ضعفى نداشتن، به طورى که او را «امین» لقب دادند و حتى‏ در اتهاماتِ بعد از بعثت او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولى به جهت نوع عمل‏کردش هرگز جامعه اتهام اخلاقى را نسبت به شخصیت او نمى‏پذیرفت، چگونه اندیشه مى‏پذیرد چنین انسان پاکى یک مرتبه دروغى به این بزرگى بگوید و 23 سال هم همه‏ى زندگیش را بر سر این دروغ بگذارد و با آن همه مشکلات یک لحظه هم عقب‏نشینى نکند؟ 3- محتواى مکتب و دعوت: مکتبى که محور فکرى خود را «توحید» قرار داده و آن را چون خونى در رگ جامعه جارى ساخته و مدعى است هیچ‏کس جز خدا نجات‏دهنده‏ى انسان‏ها نیست و آورنده‏ى آن مکتب براى خود هیچ ادعایى جز بندگى خداى واحد ندارد و اجازه‏ى هیچ غلوّى را در مورد خود نمى‏دهد و مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کند و بندگى غیر خدا را بدترین گناه مى‏داند و در جامعه‏ى طبقاتى آن روز شعار برادرى مى‏دهد و محیط کینه و جهل را به محیط برادرى و دانش تبدیل مى‏کند، چگونه اندیشه مى‏پذیرد چنین مکتبى آورنده‏اش یک دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غیب مطلق چنین مکتبى را ارائه دهد، باید یا او پیامبر باشد و یا دغلکار، و چنین حرکات و کلماتى هرگز از یک انسان دغلکار صادر نمى‏شود که براى خود در دینى که آورده هیچ سهمى نخواهد و تماماً خود را نفى کند. 4- تأثیر دعوت پیامبر در محیط: رسول خدا (ص) در طى 23 سال از قومى متروک که ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ایران و روم را هم نداشت تمدنى شگرف به‏وجود آورد به طورى که جهانِ آن روز در قبضه‏ى مستقیم یا غیر مستقیم آن دعوت قرار گرفت و به این دلیل انسان‏ اندیشمند نمى‏پذیرد بدون تأثیر خالق هستى بر قلب ملت ها چنین تأثیرى ممکن باشد، به این معنى که باید همان خالق روح و قلب انسان، آورنده‏ى اصلى این مکتب باشد که بین محتواى کتاب الهى و قلب انسان‏ها این‏چنین هماهنگى حاکم است. یکى از دانشمندان هندى مى‏گوید: کشور هندوستان با این‏همه پندهاى حکیمانه که از بزرگان دین هندو به ما داده شده، هنوز دچار شراب‏خوارى و استعمال مسکرات است، اما محمد همین که شراب را حرام کرد پیروان او هرکجا خُم شراب را دیدند شکستند و همه از شراب‏خوارى دست برداشتند. 5- وسایل نیل به هدف: رسول خدا (ص) از طریق دستورات اخلاقى که در آن دستورات هیچ انسانى بى‏دلیل تحقیر نشود هدفش را پیش مى‏برد، قرآن مى‏فرماید: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» کارهاى ناشایستِ هیچ قومى، شما را به مقابله‏اى ناشایست وا ندارد، عدالت پیشه کنید که این به تقوى نزدیک‏تر است. و لذا پیامبر اسلام هرگز براى اهداف خود از وسایل نامشروع و یا جهل مردم استفاده نکرد، حتى در مرگ فرزندشان که مصادف با خورشیدگرفتگى شد و مردم مدینه آن را به مرگ فرزند پیامبر (ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفى فرمودند. به این دلایل است که انسان اندیشمند نمى‏پذیرد چنین کسى با این طرز رفتار، یک سیاست باز حرفه‏اى و یا یک مدعى دروغین و یا یک شهرت‏طلب باشد زیرا رفتارش تأییدکننده‏ى این حقیقت است که او مأمور و فرستاده‏ى خداوند است و در افقى ماوراء دنیا زندگى مى‏کند و متذکر حقیقتى است بسیار متعالى. 6- میزان ایمان پیامبر به هدف: رسول خدا (ص) آنچنان به هدف خود ایمان داشتند که طاقت‏فرساترین مشکلات، ایشان را از راهشان منصرف نمى‏کرد، حتى در جنگ احد که همه فرار کردند یک تنه ایستادند. حال چگونه اندیشه مى‏پذیرد که ایشان یک مصلح ساده و یا یک شهرت‏طلب باشد؟ زیرا آنگاه که همه‏ى تحلیل‏ها به این نتیجه مى‏رسید که کار اسلام تمام است و هیچ شاهد عقلى هم دلیل بر وقوع پیروزى نبود باز امیدوارانه مقاومت مى‏کردند. اگر باور و اعتماد به خدا در آن صحنه‏ها نداشتند هرگز اینچنین پایمردى نمى‏کردند و خیلى زود مأیوس مى‏شدند. 7- سرعت تأثیر و دوام اثر: به طور طبیعى مى‏توان اقرار کرد که باید این دعوت از جان انسان ها و نوع آفرینش آن‏ها خبر داشته باشد که این چنین تأثیرى عمیق و دراز مدت در روان فرد و اجتماع گذاشته و این نشان مى‏دهد که دعوت اسلام، عامل اتصال تکوین عالم و آدم با تشریع است، و انتخاب‏انسان‏ها نه تحمیلى زورمدارانه و نه تبلیغى پرغوغا و بدون محتوى بوده وگرنه وقتى زور مى‏رفت و غوغا فرو مى‏نشست باید اثرش خنثى مى‏گردید، به‏خصوص که چنین دعوتى در جامعه‏اى پر از کینه نسبت به همدیگر پاى گرفت و ادامه یافت، و بقیه‏ى تمدن‏ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. آرى این نشانه‏ى آن است که در این دین تکوین با تشریع متصل است، یعنى همان که خالق هستى و خالق قلب انسان‏ها است، آورنده این دین است و انسان‏ها بر اساس خلقت خود با آن آشنا هستند و آن را از خود مى‏دانند. به همین جهت اگر کسى با اسلام آشنا شد و آن را پذیرفت و بدان عمل کرد و جانش حقیقت آن را چشید، جدایى از آن را مساوى جدایى از وجدان خود مى‏داند. این‏ها همه نشان مى‏دهد که این دعوت باید از جان انسان‏ها خبر داشته باشد که این‏چنین عمیق و پایدار در طول تاریخ مانده است و ادامه مى‏یابد. 8- ایمان آورندگان: ارزش هر مکتبى به اطرافیان آن مکتب است، همچنان‏که افراد ناصالح افرادى مثل خود را جذب مى‏کنند. حال آیا اندیشه مى پذیرد با توجه به اطرافیان صالح و صادقى چون على (ع) و سلمان و مقداد و بلال و ابوذر و ... که همه الگوهاى صداقت و حکمت بودند این مکتب انگیزه‏هاى دنیاطلبانه داشته باشد؟ در تاریخ داریم که مغروران قریش خدمت رسول‏الله (ص) آمدند، آنگاه که سلمان و صهیب و خَباب و ابوذر و عمار و ... حاضر بودند. جهت تحقیر آن‏ها گفتند: اگر بوى عرق این بى‏سر و پاها را از ما دور کنى ما با تو خواهیم نشست و حرفت را خواهیم پذیرفت، آنچه مانع پذیرش شده افرادى هستند که اطرافت را گرفته اند. پس آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ» اى پیامبر روزگار خود را با کسانى بگذران که همواره پروردگار خود را مى خوانند و از آن‏ها چشم بر مدار. در حالى که اگر پیامبر (ص) اهل قدرت و معامله‏ى
10643
متن پرسش
سلام استاد: سوالی مدتها ذهن مرا مشغول کرده در رابطه با سرگذشت اهل بیت در اسارت. اینکه مدفن حضرت زینب و سکینه و رقیه و بعضی دیگر از مخدرات سلام الله علیهن در شام می باشد این را به ذهن می رساند که آنها در دوران اسارت از دنیا رفته اند و داستانهایی که در رابطه با بازگشت مجدد آنها به شام گفته می شود با عقل جور نمی آید به نظر می رسد مصیبتی که اهل بیت (علیه السلام) در اسارت کشیده اند ورای فکر و اندیشه ما باشد به نحوی که در تاریخ هم ذکر نگردیده است و شاید گریه خون امام زمان (عج) برای امام حسین هم ناشی از مصیبت های شام باشد. نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تاریخ به روشنی خبر می‌دهد که حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» بعد از شام به مدینه آمدند و پس از مدتی از مدینه خارج شدند و شاید با توجه به زمینه‌ای که در شام فراهم کرده بودند بی‌سر و صدا به شام رفتند و فعالیت‌های خود را در آن‌جا شکل دادند و بالاخره رحلت نمودند. خدایا: به بزرگی زینب«سلام‌اللّه‌علیها» که پس از این‌همه مصیبت، باز از پای ننشستت و از مدینه به جایی که باید برود هجرت کرد؛ ما را شور انجام وظیفه عطا بفرما. موفق باشید
9354

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
شما فرمودید که اگر کمالات پیامبر را اگر عارض بر ذات بدانیم، فرقی با ابوسفیان ندارد. پرسیدم: «کمالات ملائکه ذاتی آنهاست یا عارض بر آنها؟»، شما فرمودید که در ملائکه بحث عارض و معروض نداریم. وقتی کمالات ملائکه ذاتی آنهاست اما لازم نمیآید حقیقت «ملکبودن» در آنها باشد و تشکیکی هم باشد، پس میشود پیامبر هم کمالاتش ذاتیاش باشد ولی به شدت و ضعف در انسانیتش برنگردد، مثل ملائکه.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم کمالات پیامبر ذاتیِ نفس ناطقه‌ی حضرت است ولی در حوزه‌ی حیاتی انسانی آن حضرت، وگرنه فرقی بین خدا و پیامبر نمی‌ماند. موفق باشید
7618
متن پرسش
سلام علیکم آیا امکان دارد که قوای ذهنی عارف کامل که در مقام سیر فی الخلق به الحق و موظف به دعوت مردم به حق است در اثر کهولت سن یا دیگری بیماری ها آنچنان دچار ضعف شود که از تشخیص حق و باطل در سیر عملی خویش باز بماند و باعث گمراهی مردم شود؟ البته ما این را در مورد هیچ کدام از معصومین سراغ نداریم. اما در مورد غیر چهارده معصوم آیا برای کسی که به این مقام شامخ عرفانی رسیده باشد چنین عارضه ای ممکن است یا این که چنان مقامی بالضروره از هر نقصی که مایه خطای در تشخیص باشد نیز جلوگیری میکند؟ سوال از این جهت حساس است که اگر بپذیرم عارف کامل در اثر کهلوت سن یا بیماری دچار چنین عارضه ای شود تبعا شایستگی اقامه حق در خلق را نخواهد داشت. اما آن چه ذهنم را به این سوال مشغول کرد این بود که علامه طباطبایی که البته مثل مرحوم حضرت امام (ره) قیام اجتماعی به حق نداشتند در انتهای عمر حواسشان درست کار نمی کرده و دچار نقصان حافظه شده بودند البته نمی دانم آیا آن مقامی را که برای حضرت امام با تمام لوازمش محقق می دانیم برای حضرت علامه هم محقق می دانیم یا نه. نظر ما در مورد خود امام (ره) این است که ایشان تا آخر عمر حتی در سال های پایانی که قلبشان با باطری کار می کرده است نیز از لحاظ قوای ذهنی و حواس در سلامت کامل بوده اند.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در سیر بالحقِ فی الخلق، انسان تنها احکام الهی را در میان خلق اظهار می‌کند هرچند ممکن است حواس ظاهری او از بیرون چیزی را نگیرد و حتی مثل علامه تشنگی بدن و نیاز به آب را احساس نکند ولی در همان حال اگر از ایشان سؤال شود در اظهار حق کوچک‌ترین نقصانی ندارند. در مورد حضرت امام می‌توان گفت چون در سیر بالحق فی الخلق مأمور توجه به جزئیات امور اجتماعی بودند می‌توانستند حکم حقانی آن امور را هم مطرح کنند. موفق باشید
6874

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. قرار است برای سفر به راهیان نور بسته فرهنگی تهیه شود. به نظر بنده کتاب " جوان و انتخاب بزرگ" با توجه به جو دانشگاه ها و فضای فکری و... مناسب میباشد. آیا به نظر این کتاب مناسب این سفر میباشد؟ یا اینکه کتاب دیگری را پیشنهاد میکنید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کتاب خوب است. جزوه‌ای هم در رابطه با زیارت شهداء با کاروان‌های راهیان نور تهیه شده که إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
نمایش چاپی