بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9801

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: در مورد بحث با اکبرجباری، در دو سه مورد فکر نمی کنید تندروی کردید؟ از جمله نسبت دادن اینکه ایشان ماموریت دارند و اینطور حرفها؟ آیا شما شناخت قبلی از ایشان دارید که این مطلب رو فرمودید یا صرف از لابه لای همین مطلب جباری به این رسیدید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به رفقا عرض کردم در راستای تحقق تمدن اسلامی باید طوری خود را تربیت کنیم که همه ی سلایقی که در ذیل اسلام و انقلاب جای می گیرند قابل احترام باشند ولی آنجایی که فرد یا جریانی حجاب تحقق تمدن اسلامی است تساهل و مسامح عین بی غیرتی است نسبت به خون شهدا و غفلت از جایگاه خطرناکی است که افکار امثال آقای جباری در نظام اسلامی پدید می آورند. عنایت داشته باشید حرف ایشان این نبود که بعضی رویات ضعیف و غیر موثق است، حرف ایشان آن بود که هیچ یک از کتب روایی ما قابل اعتماد نیست! این یعنی نفی کلّی اهل البیت«علیهم السلام». موفق باشید
8497
متن پرسش
سلام.امروز در کلاس یکی از شاگردان شما بودم.موضوع کلاس بحث پیرامون کتاب (گزینش تکنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی )شماست.این دومین جلسه بود که من حضور داشتم.در هر دو جلسه هم به شدت با بچه های کلاس بحث کردیم.موضوع اینه که اینجور که من برداشت کردم روح حاکم بر کلاس معتقد که ای کاش اصلا تکنولوژی های امروزی وجود نداشت که بخواهد چنین زیان هایی داشته باشد.و اگه این تکنولوژی ها وجود نداشت بشر از لحاظ معنوی الان در جایگاه بهتری بود.و اسلام خودش راه علم را باز می کرد و ما به همین جایی که الان از لحاظ علمی بشر در آن قرار دارد می رسیدیم منتها با نگاه اسلامی و معنوی.تازه در کلاس استاد و بچه ها اعتقاد دارند که گذشتگان ما (مثلا مادربزرگ های ما) خوشبخت تر بودند یا بیشتراحساس خوشبختی می کردن.من با این مسائل بسیار مشکل دارم.خواستم از شما بپرسم. اولا :اگه سوال زیر از شما پرسیده بشه به کدام گزینه جواب می دهید: 1- از لحاظ سیر معنوی فردی هر یک از ما بهتر بود هیچ یک از تکلنولوژی های امروزی در زمان ما وجود نداشت(نه با توجه به شرایط موجود بلکه از لحاظ ذات این تکنولوژی ها و اصالت سیر معنوی) 2-این که در زمان ما تکلنولوژی هایی وجود دارد که از طرفی دسترسی به اطلاعات رو برای ما بسیار آسان و سریع می کند واز طرفی کارهای ما را انجام می دهد و باعث می شود که وقت آزاد بسیار بیشتری داشته باشیم یک فرصت برای سیر وسلوک ماست که ما باید با آگاهی از جنبه های مختلف این ابزار و به بهترین نحو(یعنی آثار منفی آن رو حداقل کنیم)از این فرصت استفاده کنیم.و خدا را شاکر باشیم که در این زمانه زندگی می کنیم. ثانیا:استاد من به شدت معتقدم که باید آدم ها را دوست داشت و از ته قلب دلسوز آن ها بود تا بتوان روی آن ها تاثیر گذاشت.اصلا نوع دوستی واقعی به نظر من یکی از نشانه های معرفت به حق و قدر شناسی از خداست.مگر قرار نیست ما برای زمینه سازی ظهور آقا کار کنیم؟آیا این زمینه سازی فقط باید در محدوده ی جغرافیایی خودمان یا حداکثر مسلمان ها باشد؟آیا نباید به فکر غرب هم باشیم؟آیا با این بغض و کینه ای که ما از غرب و حتی ملت های غربی حرف می زنیم می توانیم به فکر آنها و دلسوز سرنوشت اخروی آنها باشیم؟در همین کلاسی که امروز بودم بچه ها چنان از غرب حرف می زنند که گویی در مورد چند صد میلیون جانی صحبت می کنند.در حالی که آیا نباید ملت های غرب و به خصوص آن نود و نه درصد معروف را از سرمایه داران و دولت ها جدا کرد؟آیا نباید شرایطی که بی اخلاقی ها و انتخاب های ملت های غربی را رقم زده نیز در نظر گرفت؟من رمان زیاد خوانده ام و معتقدم که رهبری هم به این دلیل خواندن برخی رمان ها را توصیه می کنند که ما باشرایط جوامع و ملت های غربی آشنا بشویم که نه تنها آنها را آرمان قرار ندهیم که شرایط آنها را درک کنیم و فکری به حال نجات آنها هم بکنیم.اگر این مسئله را حوزه های علمیه ی ما درک می کردند الان نصف از طلبه های ما مسلط به زبان های خارجی بودن و در شبکه ها و حتی سایت و وبلاگ های خارجی فعالیت بسیار زیادی داشتند ولی افسوس!وقتی اسم غرب می آید بچه مذهبی های ما طوری حرف می زنند و رفتار می کنند که انگار با آدم خوارهای بالفطره مواجهند. ملت غرب هم انسان است.مثل ما.در شرایط متفاوت.با این تفاوت که آن ها در قفسی قرار گرفته اند که شبانه روز به آنها دروغ تزریق می کنند و افسوس که همین تکنولوژی ها این امکان را به ما می دهد که قفل این قفس را برای آنها باز کنیم ولی به جای این کار از آنها متنفریم و رهایشان کرده ایم (همچنان که گرسنگان آفریقا را و مردم محروم و مستضعف افغانستان را که واقعا غصه فقر مادی و عقب ماندگی آنها دل آدم را می سوزاند.و هنوز مشغول دعواهای چپ و راست هستیم.) استاد!این که سرمایه داران عالم به فکر چپاول مستضعفان هستند و در این راه از هیچ کاری حتی نسل کشی و غارت و بمب شیمیایی هم دریغ نمی کنند درست ولی چند درصد ازمردم غرب جزئ این سرمایه دارانند و چند درصد بازیچه و فریب خورده ی آنها؟آیا مثلا وقتی در کشور خودمان مثلا صنعت خودرو زورش به مردم می رسد و حقوق آنها را نادیده میگیرد باید از گارگران و کارمندان کارخانجات و نمایندگی ها و تعمیرگاه های آن ها متنفر بود و آنها را گنهکار دانست!؟!چرا به بچه مذهبی های ما طوری القا شده که باید از غرب متنفر بود؟من قبول دارم که حتی ملت های غربی هم دید مثبتی نسبت به ما ندارند ولی رفتار آنها به دو دلیل قابل درک(نه قابل پذیرش) است: 1-اطلاعات غلطی که دریافت می کنند. 2-حسی و ذهنیتی که نسبت به عقب ماندگی ما دارند.در همین جامعه ی مسلمان ما بسیاری افراد همین حس را نسبت به هم کیشان افغانی ما دارند!یادم هست چند سال پیش در محله ی مادربزرگ من مردم معترض بودند که چرا افغانی ها را به حمام عمومی راه می دهند یا چرا به آنه خانه اجاره میدهند!در حالی که آنها خواهران و برادران دینی ما هستد و مظلوم و بی پناه.پس می توان از این جنبه حس مردم غرب را درک کرد. ثالثا:در همین کلاس مذکور غالبا بین من و بچه ها بحث پیش میاد و احساس می کنم بچه ها و حتی استاد کلاس از بحث های من خسته میشن.ولی چون این جمع افرادی هستند که همه از لحاظ معنوی از من بهترند و به خدا نزدیکتر و از طرفی تنها جمع مذهبی که من می تونم گاهی در اون حاضر بشم دوست دارم بازم به کلاس برم.ولی کلا ساکت نشستن و ابراز نظر نکردن و سوال نپرسیدن هم برام کار راحتی نیست!به نظر شما با این شرایط باز هم به این جلسات برم؟ساکت بشم؟ ببخشید که طولانی شد .لطفا اگه جایی از حرف هام و استنباط هام درست نیست بهم بگین واگه توضیحش طولانی میشه و برای جواب دادن به زحمت می افتین بهم کتاب معرفی کنین.سپاسگذارم.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- همین‌طور است. فرهنگی که در باطن این تکنولوژی نهفته است غیر قدسی است 2- در حال حاضر و در این سبک زندگی که در آن هستیم، کنارگذاشتن تکنولولوژی موجود عین بی‌عقلی است هرچند نباید در عین استفاده از آن از حجاب‌هایی که این نوع تکنولوژی بین بشر ایجاد کرده غفلت کرد که بحث آن مفصل است 3- در مورد این نکته‌ی بسیار خوبتان خدا را شکر می‌کنم که متوجه‌اید روح تمدن غربی غیر از مردم غرب‌اند. مردم غرب آماده‌ی متذکرشدن‌اند برای یک حیات عالمانه و معنوی، و شدیداً باید به این موضوع امیدوار بود و به همین جهت نظام اسلامی تلاش دارد ارتباط خود را با مردم غرب قطع نکند. این مافیای سرمایه‌داری است که مانع این ارتباط است. کار خوبی می‌کنید که این موضوع را به رفقایتان تذکر می‌دهید 4- همان‌طور که می‌فرمایید طی دو جلسه نمی‌توان این موضوعات را از هم جدا کرد. پیشنهاد می‌کنم حضور در جلسات را ادامه دهید تا إن‌شاءاللّه به جمع‌بندی لازم برسید. موفق باشید
8195
متن پرسش
با سلام خدمت حاج اصغر عزیز که به قول لسان غیب(قدح پر کن که من از دولت عشق .... جوانبخت جوانم گر چه پیرم)استاد عزیز متاسفانه روحیه برتری طلبی اذیتم میکنه مثلا دوست دارم دانشگاه که میرم از نظر لباس و زیبایی از همه بهتر باشم و درسم هم عالی باشه اما نه برای خدا بلکه برای تفاخر و بزرگی در برابر دیگران میدونم این روحیه انا خیر منه شیطانه میدونم این روحیه کثیف غربه و خیلی چیزای دیگه رو تو مکتب شما آموختم اما نمیتونم در این مسئله گذار کنم از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری خواهشا یکی دو خط جواب بنده رو ندید و حسابی کمک کنید با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: می‌خواهی خوش‌تیپ باشی تا همچون رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» جذبه‌ی ظاهری با روحانیت باطنی هماهنگ باشد. نمی‌دیدی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» چقدر خوش‌تیپ بودند و می‌خواهی خوب درس بخوانی تا اگر وارد یک کاری شدی آن کار را کامل کرده باشی. یادت هست رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» حتی وقتی قبر یکی از صحابه را درست می‌کردند چقدر محکم‌کاری کردند و بعد که اصحاب پرسیدند این قبر بعد از آن‌که طرف را دفن کردیم از خاک پر می‌شود، فرمودند: رحمت خدا بر کسی است که اگر عملی را انجام می‌دهد آن را متقن و خوب انجام دهد. پس هیچ‌کدام از کارهایت بد نیست، مواظب باش انگیزه‌ات خراب نشود. جهت‌گیری کار را درست کن. موفق باشید
7732

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد قبلا از محضر شما سوالی پرسیده بودم و عرض کردم که ارادت بسیار به محضر جناب صدرالمتالهین دارم و شوق قلبی آشنایی با نظرات و آرا ایشان را دارم و از شما منبعی برای مطالعه درخواست کردم که کتاب از برهان تا عرفان را معرفی فرمودید این کتاب را تهیه کردم و خیلی سریع در عرض چندساعت با شوق خوندمش و حظ بردم خیلی مفید بود برام. حال برای تعمق و تدبر بیشتر و گام بعدی مطالعه و انس با جناب صدرا درخواست راهنمایی دارم لطفا منابع بعدی رو برام تعیین بفرمایید
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: منبع کار بر روی افکار ملاصدرا به طور مشخص «اسفار» ملاصدرا است، ولی مقدمتاً بدایة‌الحکمه و نهایة‌الحکمه کمک می‌کنند. البته عنایت داشته باشید فلسفه‌خواندن باید با تامل همراه باشد. موفق باشید
7108
متن پرسش
سلام علیکم با وجود این وهابیها تکلیف شیعه چیست؟ با وجود حکمهایی که صادر می کنند . آیا می توان با دعا برای ظهور فرج را در خواست کرد. شما دعای فرج را کافی می دانید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه هر روز بیشتر از روز قبل لطف خدا در راستای نشان‌دادن ضعف اسلام قلابی وهابیت در صحنه است و ما هم با دعا برای ظهور مولایمان نه‌تنها فرج تامّ آن حضرت را نزدیک می‌کنیم بلکه موجب هرچه بیشتر نورانی‌تر شدن منطق نایب آن حضرت می‌شویم تا جهان اسلام با راهنمایی‌های رهبری عزیزمان از این معضلات رهایی یابد. موفق باشید
6443
متن پرسش
سلام علیکم جناب استاد.استاد شما فعالیت های گروه فرهنگی همیار ولایت را چطور می بینید؟مباحث مطرح استفاده از مباحث نیروهای ارزشی در کشور هست و از مروج اندیشه های مختلف در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است از جمله مباحث شما را هم بسط می دهد.رسالت گروه های فرهنگی چیست؟ما چطور از مباحث مطرح فرهنگی دوستان استفاده نماییم؟آیا مباحث مطرح باعث اظطراب جبهه حزب الله نمی شود؟این گروه فرهنگی با گروه فرهنگی المیزان در ارتباط هست؟آیا صحیح طرحی جدید در عرضه نظریات جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی دارد؟چون این دوستان برای ارتباطات فرهنگی خود معتقد به استفاده از تمام نیروهای ارزشی است حتی اگر فکر شما را استفاده نکند؟آیا مشکلی می بینید که ما گروه طلاب در بسط گفتمان با گروه فرهنگی همیار ولایت در ارتباط باشیم چون که پرسیدم این گروه واحد خواهران هم می پزیرند و طرح های مطالعاتی با موضوعات غرب شناسی،زن در آینه عرفان قرآنی و در آینه فرهنگ مدرنیته،دغدغه های فرهنگی امام و رهبری،ولایت شناسی از دریچه نگاه عارفانه به قرآن و... دارند. منشور خود را اینطور بیان نموده اند که: عرفان و سیرسلوک الی الله از جامعه و مسائل اجتماعی جدا نیست. انسان کاری جز خودشناسی و خودسازی ندارد. یه تعبیر علامه حسن زاده آملی: آن که خود را نشناخت چگونه دیگری را می شناسد ؟! همیار ولایت همان عمار ولایت است که در همه ی عرصه ها بدنبال نقش آفرینی به نفع جریان ملکوتی امامت و ولایت است و آنی از ولایت و دفاع تمام عیار غافل نمی شود.عمار وضع موجود ظلمانی منطق اومانیستی را می شکند و تبیین گری طلسم شکن است و وضع موعود الهی را با بصیرت دینی-فرهنگی-اجتماعی-سیاسی خود ترسیم و گفتمان قدسی انبیا را به جهان عرضه می کند.عمار معتقد است در سخت ترین شرایط و در مرد افکن ترین زمانه ،ما در انفتاح تاریخی قرار داریم و نه انسداد تاریخی.و ظهور یوم تبدّلات عالم بدست تفسیگر حقیقی وجود،قطبی قدسی،محوری ولایی است.عمار معتقد است دفاع تمام عیار از ولایت اگر او را در گودی قتلگاه هم سوق دهد او آماده است و رزمنده انقلاب اسلامی و اشراق ولایت را به صحنه ی نبرد نظامی می کشاند همانطور که اشراق ولایت را به صحنه ی نبرد هیولایی فرهنگی مدرنیته و منطق اومانیستی آورده است. مرکز مطالعاتی سبک زندگی انقلاب اسلامی گروهی اخلاقی-عرفانی-علمی ان شاءالله در تولید علم و در تحول علوم انسانی سکولار و ترویج علوم انسانی -اسلامی گامی بصیرت محور و انقلابی برداریم. لطفا تبیین کنید این حرکتهای فرهنگی چه جایگاهی در بسط تمدن نوین اسلامی دارد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با این وضعی که شما می‌فرمایید این گروه را بسیار می‌پسندم هرچند آشنایی مستقیم با آن عزیزان ندارم، چرا نباید در کنار آن عزیزان به فعالیت بپردازید؟. موفق باشید
5398
متن پرسش
استاد گرامی! سلام طاعاتتان قبول در خطبه 113 نهج البلاغه امام علی (علیه السلام) فرمودند: أسمعوا دعوه الموت آذانکم قبل ... . اگر این دستور امام را بخواهیم در زندگی خود کاربردی بکنیم و دعوت مرگ را به خودمان بشنوانیم چه کارهایی را باید انجام بدهیم؟ و برای اینکه در این راستا ساحتمان را عوض بکنیم لطف فرموده و ما را راهنمایی کنید و چند دستور العمل کاربردی به ما بیان کنید. بیانات شما بسیار متین و عالی است ولی قبول بفرمایید که کلی است و برای کسی که بخواهد مثلاَ از امروز شروع کند دقیقاَ نمی داند چکار باید بکند. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش حضرت علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمت‌اللّه‌علیهما»آن بود که تفکر را با ما در میان می‌گذاردند تا ما مناسب حال خودمان به کمک دستورات دینی جلو برویم. به نظرم این روش خیلی روش خوبی است از بنده نخواهید از این روش عدول کنم. پیشنهاد می‌کنم با حوصله‌ی زیاد جلد دوم کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» را مطالعه بفرمایید تا جواب سؤال خود را از بهترین منبع عالم هستی یعنی امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» بگیرید. موفق باشید 5399
5267
متن پرسش
سلام دی وی دی ها رو چطور باید دانلود کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم. در سایت فقط لیست معرفی عناوین مباحث ارایه شده است.برای تهیه ان با شماره تلفن 09136032342 تماس بگیرید.
4745
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدا قوّت. استاد غزیز:شما در سی دی رجب و اعتکاف فرمودین نبینم در جمع ما مومن بد اخلاق باشه خودتون را اصلاح کنین. در صورتی که یکی ازمعصومین فرمودند که بد اخلاقی درمان ندارد.چطور با هم جمع مکنین؟تناقضی نیست؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر می‌شود بداخلاقی درمان نداشته باشد؟ پس این‌همه توصیه برای ایجاد اخلاق فاضله برای چیست؟ موفق باشید
4017

بدن جنّیانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار با توجه باینکه روح انسان از طریق بدن مادی به تکامل می رسد جنیان که بدن مادی ندارند چگونه است و در بزرخ انسان که فقط بدن مثالی اش است جنیان در برزخ به چه نحوی هستند - آیا شما در امور زندگی و در زمینه سلوک فردی مطمئنی برای مشاوره تلفنی و حضوری سراغ دارید. تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جنّیان نیز علاوه بر روح، بدن دارند با خصوصیات خاص خودش و مسلماً بدنشان تماماً مجرد نیست. ولی در برزخ بدن ما صورت اعمال و عقاید و اخلاق ما است که در این مورد جنّیان فرقی با ما ندارند. مرکز مشاوره‌ی «إنشاء» قابل اعتماد است تلفن آن مرکز 6260205 می‌باشد. موفق باشید
2813
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز و دوستانی که درباره سوال همسر دوم نظر داده اند: من همان فردی هستم که از دوستم خواستم آن سؤال را از استاد بکند، بعد از آن‌که جواب استاد را گرفتم با سیل اشکالاتی که به جواب استاد داده شد روبه‌رو شدم ، حال خودم چند سوال دارم:آیا هر کس با این اوضاع اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و ... حتی یک بار ازدواج کند و بتواند حقوق زندگی مشترک را رعایت کند کاری بزرگ انجام نداده ؟آیا کسی که به خود جسارت داده و قبول کرده با رمسئولیت دو خانواده را به دوش بکشد آیا هوس باز است؟آیا اگر کسی اهل هوسبازی باشد راه های شرعی و غیر شرعی دیگری وجود ندارد؟آیا اسلام گفته ندانسته و بدون آگاهی همه را با یک چشم نکاه کن و به هر رابطه یا هر دو نفری که با هم هستند تهمت بزن؟آیا بعضی از مراجع عقد موقت را برای دختر رشیده حتی اگر باکره باشد جایز ندانسته؟آیا مردی 40 ساله اگر با دختری 36 ساله آشنا شود و بعد از محرمیت به نتیجه برسند ازدواج نمایند ولی به خاطر مصالح خانواده هر دو طرف به بزرگتری مراجعه و مشاوره نمایند باید توبه کارشان نمود و به جای کمک کردن آنان را به اعماق چاه فرستاد؟آیا عاشقی و وفاداری فقط در گوشه مساجد یافت می شود و نمی توان در هر جای اجتماع، پاک و بدون آلایش و از راه های شرعی زندگی کرد؟آیا کسی که همسر دوم اختیار کند باید همه به چشم جنایتکار و هوس باز به او نگاه کنند ولی در جامعه افراد زناکار به راحتی به فسادشان ادامه دهند و درکمال بی حیایی در اجتماع حاضر شوند، آیا هوس‌بازی زناکردن است یا زن دوم اختیار کردن؟ آیا دختر خانمی 36 ساله چون همدم و همزبان مورد نظرش را پیدا نکرده و حال و در این سن و به این حقیر تن می دهد و می داند باید با خیلی از لذات و حقوق دنیوی خود به خاطر این تصمیمش پشت کند هوس باز است؟ نه استاد عزیز نه دوستان گرامی : خدا به انسان اختیار داده، نه من آن دختر را اجبار کردم و نه او مرا اجبار کرده، هیچ کدام اهل هوس نبودیم ودر ارتباط ما ذره ای مسائل شرعی زیر پا گذاشته نشده است. ما به خاطر احترام به خانواده من و خانواده آن دختر به این نتیجه رسیدیم پای روی عشق خود گذاشته و در فراغ بسوزیم .اما با همه آموخته هایی که دارم نباید همه را به یک چشم نگاه کرد : التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام . بنده جهت هرچه بیشتر روشن‌شدن جواب‌های داده شده عین سخن جنابعالی را در معرض دید عزیزان قرار می‌دهم تا در هر حال هیچ‌کدام راه افراط و تفریط را در پیش نگیریم. موفق باشید
2805
متن پرسش
با سلام در مورد مباحث سازمان و مدیریت(منابع انسانی،رفتار سازمانی،تئوریهای سازمان،اصول مدیریت)در کدام یک از کتاب ها و جزوات شما میتوان اطلاعات کسب کرد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر نمی‌کنم چیزی در کتاب ها و جزوات بنده بتوانید پیدا کنید. نوارهایی در شرح نامه‌ی امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به مالک اشتر داشته‌ام اگر پیدا کنید شاید نکاتی داشته باشد ولی رویهم‌رفته نامه‌ی علی«علیه‌السلام» به مالک اشتر منبع خوبی است. موفق باشید
2133
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بند کتاب علل تزلزل تمدن غرب شما را می خوانم در صفحه 142 کتاب در نقد دموکراسی آورده اید که ( آنچه امروز تحت عنوان دموکراسی مطرح است این نیست که عده ای کثیر بر روی حقیقتی متعالی اتفاق نظر کنند بلکه بدون نظر به هیچ حقیقتی صرفا میل مردم نقش بازی میکند ) و اینکه ( نقش رهبری انسان های برگزیده وحتی وجود آنها با دموکراسی سازگار نیست دموکراسی کسانی را روی کار میآورد ه برتر از بقیه نیستند تا بقیه را به طرف کمال رهنمون کنند) و اینکه شخص حضرت امام (ره) نیز در جایی می فرمایند( ما آن چیزی را که می خواهیم حکومت الله است.ما می خواهیم قرآن بر ما حکومت کند ما حکومتی جز حکومت الله نمی توانیم بپذیریم) من این را قبول دارم اما این جمله امام (ره)که می فرمایند میزان رای ملت است آدمی را به فکر می اندازد که اگر زمانی این ملت به دونه اتصال به وحدت (خدا ) رای به موردی غیر دینی و اسلامی دهند آیا باید براین تصمیم درحکومت اسلامی مهره تایید بخورد. مگرنه اینست که حضرت امام (ره) می فرمایند جزحکومت الله نمی توانیم بپذیریم در اینجا چه باید کرد؟نظام اسلامی حرکتش چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امام در بستری که فقیه در رأس امور است و بستر حکومت الله فراهم است می‌فرمایند «میزان رأی مردم است» و وجود شورای نگهبان حافظ بستری است که رأی مردم در مسیر غیرالهی قرار نگیرد. موفق باشید
1737
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم شما در جزوات شیعه و تمدن زایی داستان برخورد خود با یکی از روحانیون را که مسئولیتی داشته اند را ذکر کردید که ان حاج اقا میز را کنار گذاشته بود تا احساس برتری نسبت به ارباب رجوع برای خودش و ارباب رجوع به وجود نیاید و شما به ایشان گفتید که این کار را نکند و این را شما یک جور برهم زدن تقارن می دانستید هر چند این تقارن شیطانی باشد اما برهم زدن تقارن در نظر شما بدتر از وجود تقارن شیطانی است این کمی برای بنده نامفهوم است و از شما درخواست دارم که مقداری مطلب را باز کنید ایا رجوعی که امروز به طب سنتی دارد صورت می گیرد را شما از جنس همین بر هم زدن تقارن می دانید و اگر این گونه است پس تکلیف ما با پزشکی صنعتی چیست
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام منظورم از به‌هم‌خوردن هماهنگی اداری در آن موضوع بود که مردم وقتی به آن آقا رجوع می‌کردند به مشکل می‌افتادند وگرنه وظیفه‌ی ما است که در بستر صحیح هرچه زودتر از بستری که مدرنیته برای ما فراهم کرده است فاصله بگیریم. موفق باشید
1621

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی؛سلام علیکم؛حضرتعالی در کتاب وزین تمدن زایی شیعه(صفحه138)فرمودید: """...در این صورت رهبر و مدیر جامعه اگر بخواهد جامعه را جلو ببر باید کاری کند که جامعه سوار تکنولوژی موجود شود و افسار آن را در دست بگیرد تا ...""" حال اگر جامعه ای را در نظر بگیریم که بخواهد بدون سوار شدن بر تکنولوژی غربی امروزی ، به ابزارسازی مورد نظر دین توجه کند و به آن بپردازد ، آنگاه چه اتفاقی ممکن است بیافتد؟ اگر در مراکز و مجموعه های فرهنگی ، مدیران بخواهند مدیریتی بر پایه معاد بدون در نظر گرفتن دوران گذار داشته باشند ، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: حرکت تاریخی یک جامعه غیر از یک فرد است. جامعه باید در افقی که در پیش دارد نوعی از زندگی را در نظر بگیرد تا بتواند به مرور از زندگی غربی عبور کند و این است که باید سعی کنیم تکنولوژی موجود را به مرور به سوی ابزار مورد نظر خودمان تغییر دهیم. در حال حاضر افراد جامعه تصوری غیر از ابزارهای موجود ندارند تا بخواهند به آن بپردازند. زندگی بر پایه‌ی معاد به آن معنا است که مردم به زندگی ابدی بیشتر اهمیت بدهند تا زندگی زودگذر دنیایی، ولی در هرحال باید زندگی کنند و طوری زندگی را شکل دهند که مشغول دنیا نشوند، با این‌همه آیا می‌توانند در حال حاظر ماشین سوار نشوند و یا از برق استفاده نکنند؟ این‌ها ابزارهایی است که برای داشتن‌اش ما را سخت گرفتار طبیعت می‌کند، پس باید با کمترین وابستگی از آن‌ها استفاده کرد تا شرایطی فراهم شود که از آن‌چه طبیعت خدا در اختیار ما می‌گذارد استفاده کنیم و به جای تخریب طبیعت آن را برای زندگی بهتر بپرورانیم. با دقت درمثال چاه عمیق با قنات که در کتاب تمدن زایی شیعه طرح شده شاید بتوان موضوع را درست دنبال بفرمائید . موفق باشید
21069

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: متاسفانه در چند روز گذشته و در آستانه سالگرد ۹ دی شاهد تجمعات اعتراضی مردم شهرهای مختلف در اعتراض به وضعیت نامطلوب اقتصادی کشور و همچنین فسادهای موجود در دستگاه ها هستیم. این مسئله موجب نگرانی جناح مومن و انقلابی کشور شده و هرکدام به نوعی دارند با قضیه برخورد می کنند و گاها انگشت اتهام را به سمت هم می گیرند. عده ای دولت را محکوم می کنند و عده ای می گویند مردم استحاله شده و غرب گرا و فاصله گرفته از دین شده اند. در برخورد با این مسئله نیز صدا و سیما (ظاهرا آن طور که شنیده ام) که مثل همیشه سانسور می کند و سخنان معاون اول را پخش می کند و لج مردم را بیشتر در می آورد. یک سری سایت های حزب اللهی هم که محکوم می کنند. در این میان عده ای هم می گویند باید با مردم همدل و به میان آنها رفت و نگذاشت جو به دست ضد انقلاب بیافتد و ... . به نظر شما برخورد دلسوزان انقلاب با این نوع قضایا باید چگونه باشد؟ معلوم است که این نوع اعتراضات خودجوش و از روی درد توسط مردم دارد برگزار می شود اما از طرفی جریان های ضد انقلاب به سرعت و مهارت بر این موج ها سوار می شوند. تحلیل ابعاد مختلف این مسئله برایم کمی پیچیده شده است. مسئله دیگری که وجود دارد این است که در برخی از این تجمعات علیه رئیس قوه قضائیه شعار داده شده است و این آشکار می شود که رفتار و عملکرد اقای احمدی نژاد در این قضیه بسیار موثر بوده است. ایشان و اطرافیانشان بعد از سخنرانی ۶ دی ماه رهبری سعی کرده اند از کنار آن به آرامی عبور کنند، اصل صورت مسئله را که حداقل بخشی از سخنان رهبری متوجه ایشان بود با انکار آن پاک کنند، در عین اینکه غیرمستقیم اشاره کنند رهبری صحبتی کرده که بی بی سی دارد از آن سوء استفاده می کند!، و در عین حال فردای آن روز به بوشهر می رود و سخنرانی می کند و همان مسیر را ادامه می دهد. به نظر شما این عملکرد آقای احمدی نژاد و اطرافیانشان تقابل با رهبری و تلاش برای عبور از ایشان نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در این‌که با مردمی که به جهت سوء مدیریت و برنامه‌های غلط به مشکل اقتصادی افتاده‌اند؛ همراهی کرد، بحثی نیست. به‌خصوص که دشمنان نظام می‌خواهند از چنین مطالباتی به نفع خود استفاده کنند 2- به نظر بنده آقای احمدی‌نژاد دست به کارهایی زدند که دیگر هیچ جایی در آینده‌ی انقلاب ندارند. در حالی‌که می‌توانستند به عنوان یک سرمایه برای انقلاب بمانند. آقای مهدی محمدی تحلیلی در این مورد داشته‌اند که برایتان می‌فرستم. موفق باشید

اصولي هست كه محمود احمدي نژاد تا بدانها پاي بند بود هم به مردم خدمت كرد و هم به انقلاب. اين اصول مستقل از احمدي نژاد وجود داشت و هميشه خواهد داشت. امام به ما آموخته شاخص آن هم ولي فقيه است نه خود ما و نه هيچ كس ديگر. در فتنه ٨٨ اهل بغي عليه آن اصول شوريدند نه عليه شخص احمدي نژاد و انقلاب با همه وجود پاي احمدي نژاد ايستاد. بايد هم مي ايستاد. صدبار ديگر همان وضع تكرار شود همان كار را بايد كرد. ديري نپاييد كه احمدي نژاد تصور كرد خود بخشي از اصول و بلكه عين اصول است. اينكه چرا و چگونه چنين شد خود داستاني است. انحراف از اينجا آغاز شد. او از خودش و از اصولي منحرف شد كه همه قدر و قيمتش به سبب پاي بندي به آنها بود. نظام جمهوري اسلامي تا توانست صبر پيشه كرد شايد او بيغوله را از شاهراه تشخيص بدهد. اما نشد. باز هم بماند كه چرا. در تمام اين مدت كه نظام صبوري مي كرد، او تلاش كرد پروژه انقلاب منهاي اصول را پيش ببرد. نتيجه نوعي اصلاح طلبي و چپ روي درجه سه بود كه البته با تهوري بي سابقه بيان مي شد. حالا مرزها روشن شده. راه بازگشت البته بسته نيست اما راه فعلي جز اينكه او را به خيل عظيم ايستادگان شكست خورده در مقابل انقلاب ملحق كند، عاقبتي ندارد. انقلابيون سربلندند كه چه در ٨٨ و چه امروز پاي اصول انقلاب به روايت رهبري ايستاده اند. فتنه گران حالا دربدر به دنبال راهي براي بازگشت مي گردند. عاقبت ديگران هم بهتر از اين نخواهد بود.

اعتراض به مشكلات اقتصادي حق مردم است. اگر مرز اعتراض با آشوب روشن باشد، بايد در برابر آن خاضع بود. اگر معترض در چارچوب جمهوري اسلامي فرياد مي زند كه براي جوانم شغل مي خواهم يا گله دارد كه مختصر پس انداز زندگي اش را در فلان موسسه اعتباري بالا كشيده اند، بايد سخنش را شنيد. به جاي برخورد با او، بايد با مسئولي برخورد كرد كه كار را به اينجا كشانده است. حتي اگر از منظر صرفا امنيتي نگاه كنيم، امروز بايد كنار مردم ايستاد. دشمن زماني قادر به سوء استفاده خواهد بود كه ميان مردم و نظام شكافي ببيند و به عميق تر شدن آن طمع كند. «آنها كه امكانات كشور دستشان است» بايد ياد بگيرند اگر نمي توانند از درد مردم بكاهند لااقل با مردم همدردي كنند. وقتي چنين شد، حناي شيادان و مدعيان هم ديگر رنگي نخواهد داشت.

19333
متن پرسش
کاش امروز، نیمه شعبان نبود...! بنظرم امروز یکی از تلخ ترین روزها برای حیات جمهوری اسلامی بود، حیات چهل ساله ای که قاعدتا باید در بلوغ نسبی بسر برد و این بلوغ را در بدنهِ مدیریتیِ درجهِ یکِ خود به ظهور رساند. اما حیف... نمی دانم و قلبا نمی خواهم بدانم چه در بین توده مردم می گذرد اما همین قدر «حس» می کنم که صدای انحطاط و افول این حیات بگوش می رسد و انگار که نه حیاتِ خود بلکه «جانِ» ما را می گیرد. «ما»یی که قلبمان به عشق روح الله می تپد... اما این جمعه «سیاه» حتی «سفیدی» نیمه شعبان را در حجاب برد. نیمه شعبانی که نه به عنوان یک روز در تاریخ قمری، بلکه به عنوان «آرزو» و «آرمان» این حیات چهل ساله همیشه مد نظر بود. نمی دانم شاید بعضی ها بگویند اوضاع اینقدرها هم وخیم نیست اما شاید ایشان وخامت اوضاع را در نابودی کاملِ ارزشها ببینند! در هر حال امروز فرای از افراد کاندیدا و فرای از انتخابات ۹۶، یک نقطه عطف بود، «عطفی» که به مرور در لایه های پنهان توده آشکار می شود و «زخمی» که شاید به زودی سر باز کند و «خشمی» که شاید به انفجار منتهی شود و شاید دیگر آن موقع «ما» نباشیم. نمی خواهم عاطفی و احساسی به اتفاقات امروز نظر کنم، اما چاره را تنها در یک چیز می بینم؛ «رجوع قلبی به خود الله و خواندن او»، اصلا شاید برای این حیات «فقط» باید گریست... همین. اصول کافی/ امام صادق: فاذا دعوت فاقبل بقلبک ثم استیقن الاجابه: در هنگام روی آوردن به خدا به قلب خود روی آور (قلبا آن را بخواه) پس یقین کن اجابت آن را... استاد می دانم این سوال دیگر برای شما خسته کننده است اما واقعا در این زمانه چه باید کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یک وجه حادثه همان بود که شما می‌فرمایید و نه‌تنها قلب شما بلکه قلب هرکس که به انقلاب اسلامی تعلق دارد را به درد آورد. ای کاش دولتمردان ما پاک‌تر از آن بودند که نشان دادند. ای کاش سجایای اخلاقی در آن مناظره، ظهور چشم‌گیرتری داشت. ولی یک وجه دیگر مناظره، ظهوری از قدرت قدسی انقلاب اسلامی بود و این‌که عقلِ انقلاب اسلامی زنده است و از خطاهایی که در نظام‌های دیگر جهانی پذیرفته شده است نمی‌گذرد و معده‌ی انقلاب اسلامی آن‌چنان حساس است که غذاهای مسموم حرکاتِ دولتمردان را بیرون می‌ریزد. مناظره‌ی سوم نشان داد انقلاب اسلامی بحمداللّه زنده است و دولتمردان نمی‌توانند با سخنان فریبنده‌ی خود، انقلاب را استحاله کنند و از هویت خود خارج نمایند. مناظره‌ی سوم تابلویِ ناکامی جریان‌هایی بود که ذیل واژه‌ی زیبای اصلاح‌طلبی در صدد بوده و هستند که انقلاب را از هویتِ اصلی خود خارج کند و به اسم ارتباط با جهان، ما را مثل ترکیه تبدیل به یکی از اقمار کدخدایِ جهانی بنماید. آری! اگر مردم از دیدن چنین صحنه‌هایی دل‌خورند که باید باشند، ولی از جهت دیگر باید به خود ببالند که عقلِ زنده‌ی انقلاب اسلامی همچون نگهبانی هوشیار اجازه نمی‌دهد که هرکس در پوشش دولت اسلامی و با ظرائف فریبنده ما را به کدخدا بفروشد. چه امیدهایی داشتند برای دوره‌ی دوم ریاست جمهوری‌شان!! که نمونه‌ی آن سند 2030 بود. حال دیگر مهم نیست که ادامه یابند یا نه، مهم این است که دیگر طشتِ آن‌ها از بام افتاد و ادامه‌ی آن نقشه‌ها برایشان سختْ مشکل شد. خداوندا! تو را سپاس که با این‌همه خطاها و کوتاهی‌های ما، ما را به خود وانگذاشتی، باز ما متوجه‌ی وعده‌ی الهی تو شدیم که فرمودی: «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ»(120)/ توبه) دوباره خواستی به ما بفهمانی زحمات شهدای ما، این محسن‌ترین شخصیت‌های تاریخِ معاصر که در طلب حاکمیت حق و حقیقت بودند؛ هرگز ضایع نخواهد شد. نکاتی در جواب سؤال شماره‌ی 19335 در این رابطه عرض شد، خوب است که نظری به آن جواب بیندازید. موفق باشید

 

18639

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: 1. طلبه ای هستم و اینکه می خواستم بحث عرفانی را شروع کنم ولی یکی از علما گفتند کار هر کسی نیست و باید یک شراطی داشته باشی یعنی می خواهم به طور تخصصی شروع کنم ولی نمی دانم که این بر سر جوم حیط است یا واقعا این را می توانم برای همیشه تخصصی وارد شوم؟ 2. استاد قبلا این سوال را پرسیدم: جامع السعاده از کتاب محجه البیضا و محجه البیضا از کتب احیا العلوم احمد غزالی و احمد غزالی از یونان گرفت اخلاق (ایت الله مظاهری) پس چرا بعضی ها توصیه می کنند محجه البیضا یا جامع السعاده را بخوانیم پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱- ا گر هم فرض کنیم غزالی از جهت ساختار اخلاقی و تعادل بین افراط و تفریط تحت تأثیر ارسطو است، مرحوم فیض کاشانی در «مهجة» و استاد آیت اللّه ملا مهدی نراقی و فرزند او ملامحمد، با رجوع به روایات اهل البیت«علیهم‌السلام» کتاب‌های خود را تنظیم کرده‌اند و به همین جهت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند نراقین را بخوانید که منظور «جامع‌السعادات» و «معراج السعادت» می‌باشد موفق باشید سوالی که داشتم: شما که می گویید ملا محمد نراقی هدف را بر روی آیات و روایت گذاشته چطور برای اینکه فقط حدیث و روایات اضافه کرده و کاری به غیر از این نکرده و بعضی احادیث اصلا مشکل اعتقادی دارد و کتابی که اصلا مشکل اعتقادی و اخلاقی دارد چطور می شود گفت این کتاب را بخوانیم و شاید به نظر خودم در این مساله یا بزرگان دیگر اشتباه کردند چون بزرگان خیلی بزرگوارند ولی خوب اشتباه کردند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد شروع کار عرفانی، سیر مطالعاتیِ سایت مقدمه‌ی خوبی می‌تواند باشد 2- به هر حال علمایی مثل ملا مهدی نراقی را نباید دست‌کم گرفت. از این گذشته چرا در حال حاضر که با کتاب ارزشمند «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام روبه‌روئیم، به آن نپردازیم؟ موفق باشید

18317
متن پرسش
آقای طاهرزاده لطفا جواب شبهات را مفصل بدهید هر چند می دانم پرمشغله هستید و البته هدایت گمشدگان توسط شما کم اجر معنوی ندارد. فرمودید عین خارجی قادر به تغییر عین ثابته هست. پس تبعیت علم حاکم از محکوم له را نمی پذیرید!؟ بنده کم از انوار غیوبه و...ندیدم، در روزگاری که مستجاب الدعوه بودم اما اجابت های مورد نیاز بنده بالقول بودند نه بالفعل. و همین امر باعث انقطاع بنده از منبع انوار شد. دانستم که آنچه از فیض اقدس به عنایت اولی به بنده رسیده است همان اقتضاء ات و استعداد های بنده است مشیتش چنین اقتضا کرد که چنین و چنان استعداد داشته باشم پس استعدادهای بنده بد یا خوب زشت یا زیبا توسط خدا در قالب وجودی بنده ریخته شده. می خواهم بدانم اگر عین بنده شقی یا کافر رقم خورده است پس تقصیر بنده چیست؟ و این با عدالت خدا مغایر نیست؟ در سرالقدر به طور مثال چنین رقم خورده که بنده چهل سالگی ازدواج خواهم کرد حالا چه دعا بکنم یا نکنم همان است که هست این نیز به نظر بنده باز باعدالت خدا مغایر است؟ چون بنده به دام معصیت افتاده ام و البته ان الله یریدکم الیسر ولا عسر درست است؟ استعداد بنده مثلا شیشه بنفش است و نور همان نور اما آنچه نقش می پذیرد همان رنگ بنفش است و صد البته این رنگ بنفش را هم خالق رنگ بنفش مشیت و عطا کرده است پس علنا من مجبور شده ی مختارم که طبق شاکله ی اعطا شده ام عمل می کنم. چه کنم از این حیرانی؟ بسیار مشتاقم عارفی نجاتم دهد. زیبایی خدا فوق العاده است اما این موضوعات چون حل نشدند متاسفانه مانع از ادامه ی سلوکم شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوعِ علم خدا به ما نباید نتیجه‌ی جبری گرفت، زیرا علم خداوند به واقعیت است بدان نحو که واقعیت واقع است.
1- اگر مقاصد سياسي و يا بيماري رواني در كار نباشد، هر انساني به طور بديهي خود را مختارحسّ مي‌كند و حتّي آنهايي كه مدّعي جبرند، درعمل آزادي را پذيرفته و بدان عمل مي‌كنند و اگر شما به آنها ضربه‌اي زديد، به شما اعتراض مي‌نمايند.
جمادات: صفراست، يعني هيچ عكس‌العمل دروني در مقابل تغييرات شرايط بيروني از خود ندارند.
گياهان: بسيار كم است، يعني در مقابل شرايط متفاوت خارجي عكس‌العملشان بسيار ضعيف است.
حيوان: گسترش دارد و مي‌تواند آب بخورد و يا راه برود و يا برگِرد خود حركت دوراني داشته باشد، ولي در همة اين اعمال، غريزه است كه حكومت مي‌كند و نه عقل و انتخاب؛ و كلاً نوع فعاليت آنها هم التذاذي است و نه تدبيري.
انسان: به قدري گسترش دارد كه مي‌توان بين غرايز و تمايلات عالي، در عين تحريك هر دوي آنها، يكي را انتخاب كند. از طرف ديگر وجود شك‌ها و پشيماني‌ها در انسان همه حكايت از اين موضوع دارد كه او داراي انتخاب است.
3ـ اشكال: چون بين علّت و معلول رابطه ضرورت حاكم است، پس وقتي علّت يك فعل به‌وجود آمد، چه ما بخواهيم و چه نخواهيم، ضرورتاً آن فعل را ما انجام مي‌دهيم.
جواب: آري؛ ضرورت بين علّت و معلول حقيقتي، غيرقابل‌انكار است، ولي فراموش نكنيد كه «ارادة انسان» جزيي از سلسله علل است و تا انسان اراده نكند، فعل انجام نمي‌گيرد و لذا جملة« چه بخواهيم و چه نخواهيم» ديگر مطرح نيست. يعني ارادة انسان است كه سلسله علل را كامل مي‌كند و معلول محقّق مي‌شود؛ پس هم ضرورت بين علّت و معلول در مورد اعمال انسان پذيرفتني است و هم ضرورت بين علّت و معلول در اعمال انسان منجر به جبر نمي‌شود.
4 ـ اختيار: يعني «انجام فعل و ترك فعل»؛ پس اختيار، نه انجام دادن فعل است به تنهايي، و نه انجام ندادن فعل است به تنهايي؛ بلكه عينِ «انجام دادن و ترك كردنِ» فعل را اختيار مي‌گويند. از طرفي «انسان در مختار بودن مجبور است»؛ يعني محال است مختار نباشد، حتّي اگر مسلك جبر را انتخاب كند، باز با اختيار خود آن را انتخاب كرده، و از طرفي آنچه را خدا اراده كرده، چون خدا اراده كرده، تخلّف‌پذير نيست و حتماً موجود مي‌‌شود، و چون ما متوّجه مي‌شويم، انسان از اختيار خود نمي‌تواند تخلّف كند، پس آن‌چيزي را كه خدا در مورد انسان اراده كرده است،« اختيار» انسان است و نه فعل انسان. و چون اختيار يعني انجام دادن و انجام ندادن فعل؛ پس اگر انسان مثلاً مسجد برود، چون به همان اندازه، قدرت ترك آن فعل را داشته و مي‌توانسته به ميخانه برود، پس مسجد رفتن يا ميخانه رفتن، مربوط به خود انسان مي‌شود و اگر كاري را هم انجام ندهد، چون به همان اندازه قدرت انجام دادنش را داشته، باز ترك آن فعل هم مربوط به انسان مي‌شود، در نتيجه؛ انسان، خودش مسئول ترك و انجام اعمالش هست.
5ـ اشكال: چون علم خدا مطلق است، پس هرچه ما بعداً بخواهيم اختيار و انتخاب كنيم، او از اوّل مي‌داند، و چون محال است علم او اشتباه شود، پس حتماً آن‌چه را خدا مي‌داند ما انجام مي‌دهيم، و در اين حال ديگر اختياري براي انسان معني ندارد، چنان‌چه گويا عمر خيّام گفته‌ است:
مي خوردن من حق ز ازل مي‌دانست
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود

جواب: آري؛ مسلّم است كه آن‌چه را ما بعداً انجام مي‌دهيم، خدا مي‌داند، ولي به همان شكل كه ما انجام مي‌دهيم وبه همان شكل كه واقعيّت دارد، خدا مي‌داند. و آن‌چه حقيقتاً امكان و واقعيّت دارد، همان واقع مي‌شود، و آن اين است كه ما با اختيار خود، در عيني كه مي‌توانستيم فلان كار را بكنيم و مي‌توانستيم نكنيم، آن‌كار را انجام داديم. مثلاً كلاس آمدن را امروز صبح ما خودمان اختيار كرديم و خداوند از قبل مي‌دانست كه ما امروز صبح به كلاس مي‌آييم ؛ يعني علم خدا علم به فعلي است كه ما با اختيار خود انجام مي‌دهيم، و اين علم، جبري در عمل ما به‌وجود نمي‌آورد، بلكه علم به عملي است كه ما با اختيار خود انجام خواهيم داد. يعني علم خدا، علم به آن حادثه است از راه علّت خود آن حادثه. يعني علم به فعل انسان است از راه خاصّ خودش كه همان اراده انسان باشد، و لذا علم خدا علم به همين جهان است با همين نظاماتي كه دارد و خداوند مي‌داند ما با اختيار خود (چون آن‌چه واقعيّت دارد، انساني است كه مختار است) فلان كار را در عيني كه مي‌توانيم انجام دهيم و مي‌توانيم ترك كنيم، با اختيار خود انجام مي‌دهيم و لذا علم خدا همين است كه آن‌كس كه معصيت مي‌كند با اختيار خود معصيت مي‌كند، مثل اين‌كه خداوند مي‌داند اين برج ده‌سال ديگر خراب مي‌شود، و چون خدا مي‌داند، حتماً هم خراب مي‌شود . ولي همان‌طور كه خراب مي‌شود، خدا مي‌داند، يعني ده‌سال ديگر بمبي به آن مي‌خورد و خراب مي‌شود، و نه چون خدا مي‌داند، خراب مي‌شود.
«لاجَبْرَ وَ لاتَفْويضَ بَلْ اَمْرٌ بَيْنَ الْاَمْرَيْنْ» يعني چه؟
يعني در انديشه شيعه، نه جبر اشعري جاي دارد كه بگويد: انسان بدون اختيار در سيطرة حق است و فكر كنيم اراده خدا به فعل انسان تعلّق مي‌گيرد و انسان هيچ اراده و اختياري در افعال خود ندارد، و خدا افعال ما را اراده كرده است، نه اختيار ما را؛ و نه تفويض معتزلي، كه فكر كنيم خدا انسان را رها كرده و انسان بريده از خدا در صحنه هستي آزاد است.
جملة فوق مي‌خواهد بگويد اراده انسان در طول اراده خداوند است، بدين معني كه خداوند اختيار انسان را اراده كرده كه عبارت باشد از انجام فعل و ترك فعل. و انسان، با اختيار خود كاري را، يا عدم انجام كاري را، اختيار و انتخاب مي‌‌كند؛ يعني نه آن‌چنان است كه اختيار انسان در اختيار خداوند نباشد، و نه آن‌چنان است كه فعل انسان از خود انسان نباشد و در انجام آن مجبور باشد. پس فعل انسان تماماً مربوط به انسان است و تماماً هم مربوط به خداوند، منتها در طول همديگر.

مشيّت الهي، و اختيار انسان
مشيّت خدا به اين معنا است كه خداوند حكم‌فرماي نظام آفرينش است و همه رويدادها در سلطه خواست و قدرت اوست. و عالم هستي در عيني كه مخلوق اوست، سدّي و مانعي در برابر قدرت مطلقه او نيست. مخلوقات همه در واقع در خدمت خداوند هستند و وسيله برآوردن اهداف او. نه تنها او علم پيشين دارد «عَلِمَ بِما كانَ قَبْلَ اَنْ يَكُونَ»، و عالم است به آن‌چه هست قبل از آن‌كه به‌وجود آيد. بلكه پيشاپيش به آمادگي امور مي‌پردازد (مي‌داند نوزاد هنگام تولد نياز به شير دارد و لذا قبل از تولد براي او در سينه مادر آماده مي‌كند، عين اين حالت در ساير امور هالم نيز عمل مي‌كند).
آن مقدار آزادي و اختياري كه به انسان داده نيز خواست اوست و مسلّم با آزادي و اختيار انساني مقابله نمي‌كند، و اختيار انسان هم مقابل اراده خداوند نيست، بلكه عطايي است از طرف ربّ‌العالمين، تا انسان در پروريدن ورسيدن به كمال خود قدم بردارد، فرمود: «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ، اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ؛ يعني هم راه نيك‌بختي را به انسان نمايانديم و هم او را آزاد گذارديم تا اگر خواست در آن راه برود، و اگر هم نخواست، باز خودش به راه نيك‌بختي‌اش پشت كرده باشد و نسبت به آن كفر ورزيده باشد، تا خوبي و بدي را با انتخاب خود، خودش سرمايه خويشتن قرار دهد. پس در واقع «مخلوق به راه خود مي‌رود، ولي هميشه خود را در راه خداوند مي‌يابد».
جهان قانونمند ومشيّت خدا
غفلت نكنيم كه خداوند به جهت عُلوّ شأني كه دارد، از يك جهت با واسطه‌ها و اسباب عمل مي‌كند و به‌همين‌جهت ما، قانون‌مندي ثابت را در طبيعت مشاهده مي‌كنيم؛ يعني واقعاً آتش است كه مي‌سوزاند و واقعاً انسان عملي را كه انجام مي‌دهد، خودش انجام مي‌دهد. آري؛ درست است كه وجود هر موجودي به خداوند است، ولي هر موجودي در مرتبة وجودي خاصّ خودش خواص خود را دارد. يعني خداوند به هر موجودي يك وجود و خاصيّت طبيعي بخشيده كه آن وجود و خاصيّت اصالتاً متعلّق به آن موجود است، ولي در عين حال اهداف الهي را بيان مي‌كند. و آن‌‌چه خدا مي‌خواسته همين است كه آتش بسوزاند و انسان خودش انتخاب‌گر اعمال خود باشد. آري خداوند از يك‌جهت به‌واسطة اسباب عمل مي‌كند، ولي از جهت ديگر هم او گاهي ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد كه در بحث «نقش عالم ربوبي» بدان مي‌پردازيم.
عمل خداوند به صورت عشق ونه قهر
خداوند در عيني كه قدرت انتخاب به انسان داده، ولي روح تمايل به نيكي را در گوهر وجود او به جنبش درآورده، يعني او را متمايل به راهي كرده كه سعادت او در آن است، ولي اين تمايل به نيكي، قدرت اختيار او را از بين نمي‌برد؛ يعني تأثير خداوند از اين جهت همانا تمايل به نيكي است، به عنوان علّت غايي؛ يعني در اين سطح، عمل خداوند به صورت عشق است و نه قدرت قهر، و در اين رابطه مانبايد خداوند را چنان در نظر آوريم كه گويي الكترون‌هاي درون اتم را جابه‌جا مي‌كند، بلكه هدايت و تمايل به نيكي است كه از طرف خداوند چون نسيمي بر جان ما مي‌وزد تا ما خود انتخاب كنيم. مي‌فرمايد:«وَما تَشاؤونَ إلاّ اَنْ يَشاءَالله» ؛ يعني شما نمي‌خواهيد مگر آن‌چه را خدا بخواهد. يعني ميل‌هاي شما را خدا به حركت درمي‌آورد. و نفرمود: افعال شما را خداوند انجام مي‌دهد، بلكه ميل‌هاي ما را ايجاد مي‌كند، هر چند انسان مي‌تواند در مقابل آن تمايلات و هدايت‌ها، عصيان كند و باز نبايد فراموش كرد كه اگر انسان‌ها به جهت ميل به گناه، ميل‌هاي نيك الهي را پذيرا نشدند و در اثر ميل‌هاي فاسد كه پشت كردن به تحريك مهربانة خداست، اعمال فاسد انجام دادند، خودشان مقصرند.
نقش عالم ربوبي در عالم ماده
ما نبايد طبيعت را به عنوان يك نظام عِلّيِ مكانيكي و جبري بدانيم و حضور معنوي خدا را در طبيعت حذف كنيم؟ همچنان‌كه نبايد نقش نفس انساني را در بدن او ناديده بگيريم و همة فعاليت‌هاي بدن را در سطح عكس‌العمل‌هاي زيست‌شناسانه تحليل كنيم. مثل اين‌كه گاهي بدن در اثر آتش از بيرون، و يا گاهي در اثر سوخت‌وساز داخلي گرم مي‌شود و گاهي هم غضب انسان موجب گرمي بدن مي‌شود. يعني نقش مستقيم‌تر علل معنوي را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد، هر چند در هر صورت همه چيز به خدا برمي‌گردد و فقط گاهي اسباب‌هاي بيشتري بين ما و خدا فاصله شده‌اند. يعني اراده خداوند با اين فاصله‌ها و اسباب‌ها تحقّق يافته و ظهور نموده است، همچنان‌كه مي‌گوييم ساقي خدا است، ولي آب، موجب تحقّق ظهور «اسم ساقي» در مرتبة عالم ماده است، پس آب واسطه‌اي است تا خداوند بندگانش را سيراب كند و در هر حال هميشه خداوند در صحنه است؛ چه واسطه‌هاي فعل او باشند و چه واسطه‌ها در بين نباشند.
هدايت خداوند به سوي ايده‌آل هر چيز
در علم خداوند قبل از خلقتِ هر چيز، نحوة ايده‌آل و كامل آن چيز موجود است و هر موجودي را در جهت تحقّق نحوه ايده‌آل و نهايي‌اش هدايت مي‌كند و انسان را نيز براي رسيدن به آن ايده‌آل و آن انسان كامل به انگيزش وامي‌دارد. ولي«اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ‌عدّه‌اي از آن هدايت و انگيزش استفاده مي‌كنند و عدّه‌اي به آن پشت مي‌كنند.
آزادي تكويني و هدايت تشريعي
خداوند، آزادي انسان‌ها را قرباني نمي‌كند، و مشيّت الهي با آنچه در انسان و بر انسان مي‌گذرد، در تضاد نيست؛ يعني انسان تكويناً آزاد است و تشريعاً براي چنين موجودِ آزادي، راه سعادت را پيشنهاد كرده‌اند و اين هدايت تشريعي و آن آزادي تكويني، شرايط لازم عشق الهي است و نه قهر او؛ يعني تشريعاً به او دستور مي‌دهد كه بايد ظلم نكني و يا بايد عبادت كني، ولي تكويناً او را آزاد آفريد، تا اگر خواست آن دستور را انجام دهد و اگر نخواست، بتواند انجام ندهد.
خواست خداوند حكيمانه است
آري خداوند هر كه را خواست گمراه مي‌نمايد و فرمود«فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» يعني؛ پس خداوند هر كه را خواست، گمراه مي‌كندو او قدرتمند و حكيم است؛ ولي خواسته است كه ظالم را هدايت نكند؛ چراكه خود مي‌فرمايد:«وَاللهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمين»  يعني؛ خداوند قوم ظالم را هدايت نمي‌كندو گمراه مي‌نمايد. يعني خواست خداوند، خواستي حكيمانه، نه بوالهوسانه است.مي‌فرمايد: «وَاللهُ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»؛ يعني خداوند كافران را هدايت نمي‌كند، پس درست است كه هر كس را خواست هدايت مي‌كند و يا گمراه مي‌كند، ولي خواسته است كه كافر و ظالم تا وقتي در ظلم و كفر خود پايدارند، هدايت نشوند و برعكس؛ فرمود:«يَهْدي اِلَيْهِ مَنْ انابَ»  يعني آن‌كس كه جهت خود را از ظلم و كفر تغيير داد، هدايت مي‌شود. پس مشيّت خدا آن‌چنان نيست كه انسان‌ها نسبت به تغيير سرنوشت خود دست بسته باشند، بلكه برعكس، مشيّت او همين است كه انسان‌ها با انتخاب خود بتوانند از هدايت خداوند بهره برگيرند.
شقي، خودْ شقي است
نكتة 1- اين‌كه روايات مي‌فرمايد:«اَلشَقيُّ شَقيٌّ في بَطْنِ اُمُّهِ وَ السَّعيدُ سَعيدٌ في بَطْنِ اُمِّهِ» يعني؛ انسان شقي و بدكار، از شكم مادر شقي و بدكار است و انسان سعيد و نيكوكار، از شكم مادر سعيد و نيكوكار است؛ اشاره به علم خدا دارد كه تابع معلوم است، يعني علم به اعمال انسان‌ها دارد، همان‌طور كه اعمال آنها با اختيار خودشان واقع مي‌شود. منتها علم خدا به اعمال بندگان قبل از اعمال آنهاست، روايت فوق را معصوم تفسير مي‌كند، در كتاب صدوق هست كه فرمودند:«اِنَّ ‌اللهَ تَعالي يَعْلَمَ اَنَّهُ سَيَعْمَلُ عَمَلَ الْاَشْقِياء»؛ يعني؛ خداوند مي‌داند كه اين انسان شقي به زودي عمل اشقياء را مرتكب مي‌شود. پس در اثر سوء اختيار خود به بيراهه مي‌رود؛ بااين‌كه مي‌تواند نرود.
از حضرت علي (علیه السلام) در كشف الغطاء آمده است: كه حضرت سرنوشت ميثم و قنبر را پيش‌بيني كرد؛ خواستند حضرت را آزمايش كنند، به حضرت خبر دادند:«خالدبن‌عرطفه» مُرد. حضرت فرمودند:«خير؛ او نمُرده، او يك فتنه‌اي راه مي‌اندازد و پرچم ضلالت را هم به دست حبيب‌بن‌جمال مي‌دهد» حبيب‌بن‌جمال در مجلس نشسته بود، برخاست و گفت:«من دوست شما هستم!»، حضرت فرمودند: «مبادا يك چنين پرچم ضلالت را به دوش بكشي، ولي حتماً اين‌كار را مي‌كني و از اين در مسجد هم داخل مي‌آيي، ولي اين كار را نكن». (در اين حديث هم نهي امام هست و هم علم به غيب امام) يعني چون تو مي‌كني، من علم دارم، نه چون من علم دارم تو مي‌كني. اين علم حضرت تابع معلوم است با همه مبادي، كه آن اختيار عامل است، آري؛ همه آن‌چه حضرت پيش‌بيني كردند، شد؛ و اين‌را مي‌گويند«علم غيبِ تابع معلوم»، اين است معني«قُلِ اللهُ اَسْرَعُ مَكْراً» يعني بگو خداوند سريع‌ترين مكرهاست؛ يعني خدا زودتر از آن‌چه تو عمل كني، مي‌داند و خنثي مي‌كند و مقابله مي‌كند.
نكتة 2- در حالي كه علي‌ (علیه السلام) در مسجد نماز مي‌خواندند؛ مردي از قبيلة مراد به حضور آن حضرت آمد و گفت: خودت را حفظ كن، زيرا مردي از قبيلة مراد قصد كشتن تو را دارد.
حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ مَعَ كُلَّ رَجُلٍ مَلَكَيْنِ يَحْفِظانِهِ مِمّا لَمْ يُقَدَّرْ، فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ، وَ اِنَّ الْاَجَلَ جُنَّةٌ حَصينَهٌ» يعني خداوند با هركس دو ملك گذارده كه او را نسبت به آنچه براي او مقدّر نشده حفظ مي‌كنند، پس چون آنچه مقدّر شده، رسيد؛ آن دو ملك ميان او و آنچه مقدر شده‌است را خالي مي‌كنند - تا آنچه مقدّر شده‌است واقع شود - و اَجَل و وقتِ معين شدة مرگ، سپري است محكم كه انسان را از همة بلاها حفظ مي‌كند
حضرت‌علي (علیه السلام) در اين حديث ما را متوجه قوانين ثابت عالَم وجود مي‌كنند كه اختيار ما تا اين‌جاها نفوذ ندارد، همچنان‌كه در تولد ما يا جنسيت ما اختيار ما نفوذ نداشت و توجه به اين قوانين ثابت عالم وجود، به معني جبري كه ما نتوانيم سعادتمندانه سرنوشت خود را براي زندگيِ قيامتي رقم بزنيم، نيست، بلكه بدين‌معني است كه خداوند نظام خود را در دست ما نداده‌است تا ما با ميل خود آن را تغيير دهيم، بلكه به ما امكان تغيير خود و تغيير سرنوشت خود را در دل نظامي متقن و حساب شده داده‌است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 

17900
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامي: جناب استاد چنديست درگير موضوع منتظري شده ام و بسياري از حرفها و گفته هاي ايشان را از طريق خاطراتشان مطالعه گرده ام، در مورد شخصيت و نوع نگاه ايشان تضادهاي زيادي به چشم مي خورد، تضادهايي که حتي باعث مي شود قاطي کنم بين درست و غلط، اما مي خواهم حقيقت را دريابم. مي خواهم نوع برداشت خودم را عرضه کنم تا شما بهتر توضيح دهيد برايم. آقاي منتظري در کتاب انتقاد از خود موضوعات مختلفي را بيان کرده و نظرات الان خودش را با نظرات دوران انقلاب مقايسه و نقد کرده است که چند مورداز مطالب کتاب ایشان را مختصر بیان میکنم: 1. اشتباه ديگر من تسخير سفارت آمريکاست من در آن فضا اين عمل را تاييد کردم در حالي که امروز بر اين باورم اين کار بدون اينکه فايده چنداني براي کشور داشته باشد ضررهاي فراواني به بار آورد و ملت آمريکا و ديگر ملت ها را نسبت به جمهوري اسلامي بدبين کرد. 2. در ماههاي اول انقلاب به امام گفتم در دنيا رسم است بعد از هر انقلابي هيئت هاي را به عنوان حسن نيت به اطراف مي فرستند و سياستهاي خود را توضيح مي دهند و... که امام گفت ول کن اين حرفها را و... در نتیجه منجر به حمله صدام به ایران شد! 3. نقد ديگري که بسا بيش از همه متوجه من گردد اين است در تدوين قانون اساسي بيشتر اختيارات را براي مقام رهبري قرار داديم و تقريبا قدرت را در وي متمرکز کرديم بدون اينکه براي پاسخ گويي و نظارت واقعي و مردمي بر عملکرد رهبري تمهيدي بيانديشيم. 4. اشکال ديگري که هم به من و هم مرحوم امام و هم ساير آقايان اهل مبارزه متوجه است اين است که همگي در فکر سقوط رژيم شاه بوديم بدون ابنکه به معضلات بعد از آن فکر و مطالعه جدي کرده باشيم و اينکه از تجربيات ساير کشورهايي که با انقلاب رژيم فاسدي را ساقط کرده و نظام مورد قبول خود را به جاي آن قرار داده اند مطلع باشيم. اين نکته را بارها گفته ام که انقلاب ما هنگامي که پيروز شد ما حداقل هزار قاضي مجتهد عادل عاقل نياز داشتيم در صورتي که ده تا قاضي واجد آماده نداشيم و از اين راه بسيار اسيب ديديم. 5. جو داغ و ملتهب اول انقلاب موجب شده بود که برخي تندروي ها و طرح هاي نپخته و نسنجيده و به اصطلاح انقلابي انجام پذيرد و يا صحبت هاي تندي بر زبان جاري شود که من هم کم و بيش در پاره اي از اين موارد تحت تاثيرقرار گرفتم. اينجانب در سالهاي اوايل انقلاب تحت تاثير شرايط ويژه آن زمان از جمله کساني بودم که از اين نهادها و مصوبات آن دفاع کرده ام و اين موضع گيري و دفاع امروز از موارد قابل نقد در مواضع من به شمار مي آيد جالب اينکه چندي پيش يکي از بستگان نزديک جمله اي را که من در آن سالها درجلسه اي خصوصي در دفاع از مصوبات فرا قانوني اين شورا گفته بودم و ضبط شده بود بدون ذکر نام گوينده براي من آورد من با خواندن آن جمله با ناراحتي گفتم: «اين حرفها چيست که نوشته اي؟!» و او بلافاصله گفت: صحبتهاي خود شماست که در آن سالها گفته بوديد!! 6. پس از حملاتي که در سال 1368 به بيت من شد و مهاجمان از من در شعارها به عنوان ضد ولايت فقيه!! ياد کردند، در سخناني که در جلسه درس بعد از حمله کردم ضمن ياداوري اين که اصولا من پايه گذار ولايت فقيه بوده ام و حدود چهار جلد کتاب در استحکام مباني فقهي دولت اسلامي نوشته ام و ذکر اين نکته که مرحوم آيت الله بروجردي اصل حکومت اسلامي را از ضروريات اسلام مي دانستند چنين تعبير کردم که هر کس مخالف ولايت فقيه باشد من چشم او را در مي آورم، و منظور من ولايت فقيه جاري که عموما از آن مي نالند نبود، بلکه ولايتي بود که مظهر آن پيامبر اکرم و امام علي بودند اما بسياري از دوستان مرا مورد نقد قرار دادند که چرا اين تعبير را به کار برده ام. من اکنون که روزگار ولايت فقيه به وضعيت تاسف بار کنوني رسيده است نقد دوستان را مي پذيرم و خودم را مورد سرزنش قرار مي دهم و مي گويم: چنين تعبيري در هيچ شرايطي صحيص نيست و آن تعبير من در حقيقت يک موضع انفعالي در واکنش به شعار ضد ولايت فقيه نسبت به من بود.) .پایان کلام منتظری. جناب استاد طاهرزاده قبل از اینکه سوالاتم را مطرح کنم چند نکته از برداشتهایم را بگویم: چقدر منتظری خودش را می بیند و حساب می کند!! در همه نوشته هایش خود را در حد امام حکیم حساب می کند!! مدام می گوید من و امام!! آخر اگر امام خمینی نبود کدام حرکت به ثمر می نشست ؟ و اگر منتظری نبود کدام حرکت ابتر می ماند؟؟!!! نمی دانم اما هرچه فکر می کنم خیلی خودش را بالاتر از آنچه هست مطرح می کند شاید باورش آمده رهبر جهان اسلام بوده و هست!! آقای منتظری بارها بیان می کند که من جوگیر شدم!! من احساساتی شدم!! آخر اگر یک جوان پرشور کم سن و سال بگوید من جوگیر شدم شاید بشود قبول کرد که آن هم قابل قبول نیست، اما این حرف را ظاهرا فقیهی می گوید که سن و سالی ازش گذشته بوده و خودش را در حد امام خمینی آن حکیم خبیر بصیر می بیند!! واقعا عجیب است جناب استاد، به نظرم این انتقاداتی که منتظری از خودش کرده می خواسته خودش را عاقل نشان بدهد و شاید می خواسته بگوید من عاقل شدم اما شخص امام عاقل نشد!! اما بیش از آنکه بخواهد چهره ای عقلایی از خودش برای ما ترسیم کند چهره ای کم فکر و ساده و لجباز از او برای ما روشن می شود!!!! این صحبت های منتظری برای ما روشن می کند که نظرات ایشان در اول انقلاب نه تنها فقیهانه نبوده بلکه بسیاری از آنها هیچ فکری پشتش نبوده است صرفا تحت تاثیر بوده و اصلا به راه ایمان نداشته است!! چه راحت می گوید احساساتی شدم!! من نمی خواهم بگویم احساسات در انقلاب و افراد نقشی نداشت، اما قطعا بزرگان مبارز و در راس آنها شخص امام خمینی به هیچ وجه از روی احساسات صحبت نمی کرد، اما منتظری امام خمینی را هم مانند خودش می بیند و امام را در حد خودش پایین می کشد!! مگر می شود شخصی هر روز حرکاتی انجام بدهد فردا بگوید جوگیر شدم چنین خطایی از یک جوان ساده هم بعید است!! اما انگار منتظری متوجه نیست دارد تمام مبانی خود را زیر سوال می برد، حرکاتی مانند تسخیر لانه جاسوسی که امام فرمود انقلاب بزرگتر است را به راحتی می گوید جوگیر شدم، تایید کردم!! پس فقاهت چه می شود تحقیق و کار روی مبانی چه می شود؟! منتظری می فهماند نه در انقلاب مبنای دقیقی داشته نه الان!!! احساس می کنم منتظری انقلاب را اصلا نمی فهمد! انقلاب را مثل انقلاب فرانسه می بیند! مانند آن یا کمی متفاوت، اما گویی ولایت فقیهی را که ادعا می کند خودش پایه گذاری کرده اصلا این ولایت فقیه را نمی فهمد و نمی بیند!! گویی هیچ نمی فهمد، نمی دانم چه بگویم!! بیشتر گفته های منتظری خوراک بی بی سی و منافقین بوده و است بیشترش خیانت است. منتظری در انقلاب بود اما با انقلاب نبود احساس می کنم همیشه زاویه داشته اما خودش را نشان نمی داده است!! چند سوال دارم جناب استاد: 1. الان هر روز بی بی سی فارسی خاطره و صحبتی را از منتظری علم می کند و جار و جنجال درست می کند واقعا منتظری متوجه نبوده چه خدمتی را به شیطان می کرده است؟؟!!! 2. جناب استاد آیا برداشتهای من صحیح است یا سطحی است؟ 3. در جایی منتظری گفته من گفتم چشم ضد ولایت فقیه را در می آورم و الان پشیمانم و می گوید منظورم از ولایت فقیه شخص پیامبر است یعنی چی استاد؟ چرا پشیمان است؟ 4. در جایی گفته من با ولایت فقیه مخالف نیستم منظورش اینست با شخص ولی فقیه مخالف است، استاد آیا همچین حرفی جایز است؟ اگر این سخن درست باشد دیگر ولی فقیه به چه کار می آید؟؟!! هر کسی می تواند بگوید من ولایت فقیه را قبول دارم با شخص مشکل دارم!!؟؟ 5. آیا منتظری پایه گذار ولایت فقیه است؟؟ مگر در نجف امام خمینی ولایت فقیه را شرح نداد؟ 6. من یقین دارم منتظری برای بعد از سقوط شاه هیچ برنامه ای نداشته است، اما آیا امام خمینی هم برنامه ای نداشت؟؟ 7. قانون اساسی را منتظری نوشته؟؟ 8. تمرکز قوایی که می گوید یعنی چی؟ مگر امام خمینی نفرمود اختیارات ولی فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده؟؟ 9. ایشان در جایی گفته بعد پیروزی انقلاب بیت امام را غرور گرفت و احساس می کنم منظور از بیت امام خود امام است، آیا چنین است؟ آیا امام از روی احساسات کاری انجام داده است؟ 10. ایشان گفته هزار قاضی مجتهد باید قبل از انقلاب می داشتیم، اصلا چنین چیزی در خفقان دوران شاه امکان داشت؟؟ این نحوه حرف زدن یک جور پرت و پلا گویی نیست؟؟ خیلی خیلی ببخشید از اینکه متن طولانی شد استاد واقعا به روشن گریهای شما نیاز دارم. خداوند شما را حفظ کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک کلمه می‌توان گفت: آقای منتظری جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را که بنا است بیرون از اردوگاه غرب و ارزش‌های غربی به صحنه آید، نشناخت و بنا داشت با به رسمیت‌شناختن غرب، زندگی را ادامه دهد و این موجب این‌همه پراکنده‌گویی‌ها شد که غرب امروز از آن بهترین بهره‌ها را در راستای مقابله با انقلاب اسلامی می‌برد. موفق باشید

13885
متن پرسش
با عرض سلام: سوالی که در خصوص اتحاد شخص پیامبر (ص) با صادر اول در قوس صعود پرسیده شده و شما پاسخ آیه الله جوادی را تایید کردید به این دلیل هست که شخص پیامبر هم با ورود به دنیا تشخص پیدا کردند و قبل از آن در قوس نزول تعین نداشته اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و عین ثابته‌ی انسان کامل مرز بین امکان و وجوب است و خلیفه‌ی اسمِ جامع اللّه می‌باشد و از این جهت در همه‌ی عوالم حاضر است و نمی توان آن را محدود به قوس نزول یا صعود کرد. با ظهور حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» در عالَم شهود آن حقیقت تعییّن پیدا می‌کند. موفق باشید

12250
متن پرسش
به نام خدا: با سلام خدمت استاد گرامی: می خواستم از شما خواهش کنم با یک مثال وحدت وجود را برایم تعریف کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل رابطه‌ی موج و دریا که موج‌ها در عین آن‌که هرموج از موج دیگری جداست، در عین حال همه همان دریا هستند. وحدت وجود معتقد است عالم همه به این شکل مظهر خدایند بدون آن‌که جدایی و دوگانگی در بین باشد و البته همان‌طور که موج، دریا نیست و از دریا هم جدا نیست، هیچ مخلوقی خدا نیست. موفق باشید

12010
متن پرسش
با سلام و احترام: در کتاب ازدواج در اسلام از آیت الله مشکینی می فرمایند: امام جواد (ع) مامون را امیرالمومنین خطاب قرار می دهند و حتی دختر مامون نیز به عقد امام (ع) درآمده است. آیا تمام این موارد منظور به تقیه بوده است؟ آیا تقیه تا ازدواج امام هم وجود داشته است؟ توضیح دهید؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. حضرت جواد«علیه‌السلام» در شرایط خاصی قرار داشتند که برای سازماندهی به شیعیان به این اقدامات دست زدند تا بحمداللّه شیعه سازماندهی شد در حدّی که با غیبت حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» سازمان شیعه ادامه یافت. موفق باشید

10876
متن پرسش
با سلام: استاد ممنون از وقت و حوصله ای که برای پرسش های این جانب صرف می کنید. بنده در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خمینی(ره)، متوجه ی اصطلاح عقل کلی نمی شوم. ایشان فرموده اند منظور از عقل در این حدیث عقل کلی است اما بنده متوجه ی تعاریف ایشان نشدم در مقاله ها جستجو کردم ولی می ترسم آنچه از مفهوم عقل کلی برداشت کرده باشم اشتباه باشد. اگه امکان دارد برای بنده توضیح مختصر و قابل فهمی دهید که منظور از این عقل کلی چیست؟ و نیز در صورت امکان تعریفی قابل فهم برای عقل جزئی بیان کنید. استاد سوال دیگر اینکه می شود این عقل در حدیث جنود عقل و جهل را، عقل دیگری در نظر گرفت؟ با تشکر. یا علی (علیه السلام)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه بفرمایید که در آن حدیث حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند خداوند به عقل فرمود برو، و رفت و سپس فرمود بیا و آمد. یعنی حقیقتی در این عالم هست که مطابق امر الهی می‌رود و مطابق امر الهی می‌آید، حال این حقیقت را به نام «عقل» نامیده‌اند و هرکس بهره‌ای از آن حقیقت داشته باشد مطابق امر خدا به عالم کثرات رجوع می‌کند ولی در عالم کثرات متوقف نمی‌شود، زیرا وقتی حضرت حق به او امر می‌کند که برگرد، برمی‌گردد. بر عکس جهل. حال این حقیقت را عقل کلی گویند از آن جهت که چیزی است ماوراء افراد بلکه افراد می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. عقل جزئی در اصطلاح به معنای آن تفکری است که به کثرات عالم مشغول است و زندگی دنیایی را سامان می‌دهد. موفق باشید
10589
متن پرسش
سلام: خواستم در مورد کار کردن برای رضای خدا که در جلسه مکارم الاخلاق این هفته صحبت کردید توضیحی بخواهم. و آن اینکه «کار کردن برای رضای خدا مطلوب است یا برای رضای خدا کار کردن؟ و اصلا اگر تفاوتی هست بین این دو نگاه، نگاه مطلوب چگونه کسب می شود؟» امیدوارم وقتتان را با این توضیح نگرفته باشم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی مقصد ما در تلاش‌هایمان جلب نظر و رضایت پروردگارمان باشد حضرت حق همه‌ی امورات ما را به عهده می‌گیرد. عمده رویکردی است که ما باید در کارهایمان داشته باشیم. موفق باشید
نمایش چاپی