بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8980
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیز مدتی قبل خدمت حضرت عالی پیام دادم و مشکلاتی که داشتم در میان گذاشتم، مریضی سختی دارم که درمانش سخت هست، که خداوند بزرگ طبیب های ستنی را در راهم قرار داد که الان در حال درمان هستم، دکتر بهم گفته که درمانش زمان بر هست و ان شالله نتیجه می گیریم. خیلی روحیه ام را از دست داده بودم دلیلش هم به خاطر نامزدم بود، چون این مشکل یه دفعه به وجود آمد و من به ابعاد این مریضی بعد از نامزدی متوجه شدم. دوباره می خوام سیر مطالعاتی و انسان شدن را شروع کنم، توکل و امید عجیبی به خداوند بزرگ و مهربون بستم. بعضی موقعه ها یه نیرویی هی بهم میگه اگه خوب نشی آبروت میره و بی آبرو میشی، راستش من در روستامون تقریبا یه الگو در بچه مذهبی ها هستم، هی یه نیرویی بهم میگه تو خوب نمیشی و تو همه جا میگن این بچه مذهبی مریض رفت به خواستگاری دختر و اون را بدبخت کرد، نمیدونم این حرف ها را چگون دفع کنم؟ یه حرفی می زنم شاید کمی سطح پایین حرف بزنم "دلم برای خداوند خیلی خیلی تنگ شده" لطفا راهنمایم کنید و برای شفای همه مریضان و من حقیر دعا فرمائید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت «رهرو پیغمبرانی ره سپر .... طعنه‌ی خلقان همه بادی شمر» شما خود را در محضر خدا قرار دهید و او مدافع هرکس است که به او رجوع کند. موفق باشید
8900
متن پرسش
سلام علیکم. شهید آوینی می گفتند که باید جوهر تکنیک را تسخیر کرد نه قالبش. حالا بفرمایید: 1- جوهر تکنیک کامپیوتر چیست ؟ 2- قالبش چیست ؟ 3- چه طوری پی ببریم که جوهر آن چیست؟ با خواندن کتاب یا از راه دیگر مثل تفکر؟ 4- حالا اگر جوهرش را تسخیر کردیم بعد چه کار کنیم؟ 5- متاسفانه بحث های ما خیلی کلی است و باید به مصادیق نیز بپردازیم تا دقیقا نقشه راه معلوم شود و با آوردن چند مثال نمی شود کار را پیش برد. (خواهشا یک راه حل درست درمون بدین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: وقتی روح و رویکرد تکنولوژی را شناختیم که انگیزه‌ی تصرف در طبیعت را دارد و نه تعامل با آن را، و تأمل و تدبّر را به شتاب تبدیل می‌کند؛ نوع برخورد ما با تکنولوژی عوض می‌شود، این یک کار عمیق معرفتی است. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» و «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه‌« در این مورد عرایضی داشته باشم. سعی بفرمایید چنین مطلب مهمی را با پشتکار و حوصله‌ی زیاد دنبال بفرمایید. موفق باشید
7431
متن پرسش
سلام خدمت استاد چند ماه پیش در جلسه تفسیر شنبه، اشاره کردید به روش تعلیم و تربیت غربی ها که در ان با شرطی کردن انسان ها، کاری می کنند که بشر غربی هنگام تخلف از قانون یک حس ناخوشایند ذهنی پیدا کند. و اشاره فرمودید به کتابی با همین موضوع. اگر می شود لطف فرمایید نام کتاب و نویسنده اش را عنوان کنید چون یکی از دوستان که به شدت معتقد است عمل به قانون در اروپا ناشی از یک خودآگاهی عقلانی است ، مشتاق است این کتاب را مطالعه کند. با تشکر از استاد عزیز
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «تعلیم و تربیت» از آقای ماکارنکو از دانشمندان روسی است. فکر می‌کنم استاد شریعتمداری هم در کتاب‌های تعلیم و تربیت‌شان نکاتی از این جنس دارند. موفق باشید
5943
متن پرسش
سلام.یکی از آشناهای ما خوابی دیده است.این فرد بسیار محترم و مومن است اما اهل فلسفه و اصطلاحات عرفانی نیست.ایشان خواب یک پیرمرد را دیده بودند و گفته بودند تو کیستی و او گفته بود:من امام زمانم، من پیامبر زمانم، من بایزید زمانم و به سوی آسمان رفته بود.مدت ها بعد دوباره خواب آن شخص را دیده بود و پرسیده بود منظور شما از آن تعابیر چیست و او گفته بود من جمیع صفات الهی هستم(بنده در سوالی جدا همین قسمت را پرسیدم و گفتم ممکن است فرشته ای جمیع(نه جامع)صفات الهی باشد؟ که فرمودید ظاهرا چنین چیزی نیست و در احادیث نداریم).علت این که می دانم این خواب صادق است این است که آن فرد اصلا با این مفاهیم ارتباط و آشنایی ندارد که بگوییم خیالات خود اوست.نظر شما در مورد این خواب و تعابیری که آن پیرمرد در مورد خودش به کار برده چیست؟البته اصل خواب این شکلی است که در خواب می بیند آن پیرمرد زیر یک درخت دراز کشیده و او سر بالینش می رود و به خیال آن که مرده است برایش گریه می کند که ناگهان آن پیرمرد بیدار می شود و می گوید چرا گریه می کنی؟مگر نمیبینی فصل بهار است؟اولیا الله هیچ وقت در بهار نمی میرند.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده علم تعبیر خواب ندارم. موفق باشید
5150
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید در بحث برهان صدیقین گفته شد که هر نقصی ناشی از عدم هست و هر کمالی ناشی از وجود مثلا جهل به تنهایی وجود نداره بلکه عدم علم یا عدم عقل معنی جهل میگیره از طرف دیگه در حدیث شرح جنود عقل و جهل حضرت صادق می فرمایند خدا جهل را آفرید و برایش سربازانی قرار داد... من متوجه نمیشم که اگر جهل به معنی عدم عقل است مگر عدم هم خلق دارد؟ ممنون از زحمات شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرح آن حدیث عرض شد؛ جهل در آن حدیث، علم به جهل است و نحوه‌ای از اراده است در انسان که اراده عدم برگشت به حق است و از این جهت نحوه‌ای از وجود است، مثل آن است که شما اراده می‌کنید که نماز نخوانید. نماز نخواندن فعلی نیست ولی اراده‌ی نمازنخواندن فعل است نسبت به شما. موفق باشید
4594
متن پرسش
من سه سال ازدواج کردم همسرم در مورد علایق جنسی ودیگر مسایل زناشویی با من صحبت نمیکد دوبار با زنان دیگه دوست شده وپس از فهمیدن من اضهار ندامت کرده.من دیگه بهش اعتماد ندارم .به زنان کوچه وخیابان زیاد توجه داره.اگه در خانه برایش ارایش ونظافت کنم اهمیت نمیده درضمن یک بار هم گفته که علاقه بهم نداره ولی من بخاطر بچه ام مانده ام.چگونه کمک کنم اصلاح بشه حسش میکنم در زندگی با من کمبود داره.کمکم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد چیز به‌خصوصی جز همان دستوراتی که شرع مقدس در مورد رعایت حلال و حرام الهی دارد، نمی‌دانم. موفق باشید
4403

آفات مراءبازدید:

متن پرسش
باسلام استاد شما دردفاع خودبه آقای دهقانی فقط فرمودیدکه اگراینهاخشونت را کنار بگذارندهمه چیز درست می شود و فرمودید جدل نمی کنم سئوال این است پس چرا کسان دیگری در سایت با شما این همه تند صحبت می کنند جوابشان را می دهید ولی یه ایشان که اشکالات اساسی برهندسه فکری شما دارند جوابی نمی دهید؟ اگر شما جواب نمی دهید و دفاع نمی کنید اجازه بدهید کسانی که مباحث شما را درککرده اند دفاع کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در خدمت عزیزانی هستم که سؤال بفرمایند و در حدّ توان خود جواب دهم ولی آن عزیزان در آن دی‌وی‌دی قضاوت کردند و بر آن نظر و برداشت خود تأکید داشتند. مگر جایی برای جواب‌دادن مانده؟ مگر مراء جز آن است که کسی یک نظر را بدهد و بر آن تأکید کند؟ دستور دین آن است که در این حالت وارد بحث نشویم. موفق باشید . اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مراة بحثی را که تهیه کرده ام تا بعدا به شرح نامه 31 اضافه کنم خدمتتان ارسال دارم شاید مفید افتد. انگیزه های خطر ناک در علم آموزی. حضرت علی (ع) در توصیه به فرزندشان می‌فرمایند: «فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُکَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ کَما عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بَتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ» فرزندم! اگر نفس تو به تمکین از گذشته‌گان تن نمی‌دهد و دانستن مبانی علومِ آنان را ترجیح می‌دهد، بکوش که تلاش‌ات از سر فهمیدن و آموختن باشد، نه آن که با آموختن‌ها بخواهی به ورطه شبهات بیفتی و به دشمنی‌ها دامن بزنی. ممکن است نفس انسان از پذیرفتن آنچه که گذشتگان بر آن مسیر رفتند اِبا کند با این حال باید بداند اگر مى‏خواهد مثل گذشتگان خودش زندگی را از ابتدا تجربه کند و به دنبال علمی است که با آن زندگی را جلو ببرد، لااقل به دنبال علمی نباشد که او را گرفتار انواع مغالطات و شبهات و دشمنی‌ها کند. با این انگیزه جلو رود که بخواهد حقیقت را بشناسد نه آن‌‌که از دانائی به دنبال قدرت‏نمایى و فضل‏فروشى باشد که عملاً در آن صورت در ورطه شک و شبهه درغلتیده و کارش به جدال و مراء با دیگران می‌کشد. این تذکر، تذکر بسیار ارزشمندی است، به گفته‌ی بزرگان: «عالم حقیقى آن کسی است که بداند چه چیزی آموختنى و چه چیزی ناآموختنى است». کسى عالم حقیقى است که حدّ عقل خود را بشناسد و در ذیل اخلاق و معارف دینی و سیره اولیاء الهی عقل خود را جلو ببرد تا اسیر مراء و جدال‌های بی‌جا نگردد. اگر شما به گونه‏اى هستید که فکر کردید هرچه به ذهنتان رسید می‌توانید بر زبان آورید و نظام خاص فکری برای بررسی معلومات خود نمی‌شناسید بدانید که هنوز عقل خود را نشناخته‏اید. آدمى که راه را گم کرده است نمی‌تواند از استعدادهای خود استفاده کند و لذا عقل خود را صرف مغالطات می‌کند و با فروافتادن در انواع جدل‌ها عمر خود را ضایع می‌گرداند. از آنجا که چنین انسانی، انسان سرگشته‏اى است به راحتی به هر راهى تن مى‏دهد و از آنجا که استعدادهای خود را در ذیل یک شخصیت الهی قرار نداده نمى‏تواند تشخیص دهد که چه چیزهائی را باید بداند و از دانستن چه چیزهائی باید صرف‏نظر کند. عرض شد در جواب آن‌هایی که می‌گویند: «دانستن همه‌ی این مطالب که در دنیای امروز مطرح است، چیز بدى نیست» و باید بگوییم اتفاقاً چیز بدى است، چون فرصت‌های ما را می‌سوزاند و از امور مهمِ تعالیِ خود باز می‌مانیم. گیرم که آنقدر عالم شدی که هر وقت اراده کردی تا به کسی اشکال بگیری، توانستی؟ بعد از آن چی؟ مگر دانایی برای چنین کارهایی است؟ هر انسانى در ابتدا باید بفهمد در مسیر علم به دنبال چه چیز مى‏گردد و چه چیزى را طلب مى‏کند، و چگونه آنچه را که مى‏خواهد باید به‌دست ‏آورد. اگر شما بخواهید بدانید در قیامت کدام اعمال شما پذیرفته است و کدام اعمال شما نفعی برای شما ندارد نمى‏توانید به هر کسى رجوع کنید بلکه باید به پیامبر اکرم مراجعه نمائید که حقیقت را می‌شناسد و خودش مى‏فرمایند: «الاْنَ قِیامَتى قائِمٌ» یعنى همین حالا قیامت من قائم است و من ناظر بر آن هستم. در غیر این صورت هر قدر هم که مطالعه کنید نباید انتظار رسیدن به پاسخ مناسب را داشته باشید، چون مسیر درستی برای رسیدن به مطلوب‌تان را نرفته‌اید. هنر بعضى‏ها آن است که خیلى زود پى مى‏برند عقل واقعى، عقل پیامبر است و با عقلشان به عقل پیامبر پناه می‌برد، در این راستا می‌توان گفت: چه بسیار کورها که بینا هستند و چه بسیار بیناها که کورند! کورى که دستش را به دست یک بیناى بصیر مى‏دهد هیچ گاه به دلیل کور بودنش زمین نمى‏خورد امّا بیناهایى که به تجربه دیگران نظر نمى‏کنند دوباره به همان چاهى مى‏افتند که گذشتگان با بی‌محلی به گذشته‌گان خود، به آن چاه افتادند. کسى که از بی‌‌بند بار بودن فردى خبر دارد و مى‏داند که او آبروى خود و خانواده را برده است، با این حال سعی نمی‌کند از آن نوع زندگی فاصله بگیرد، با داشتن چشم، کور است! ولی کسانى که اطلاع زیادى از مسائل ندارند ولى رسیده‌اند به این نکته که عقل خود را به دست یک نفر عاقل‏تر و باتجربه‌تر از خود بسپارند، خیلی عاقل‌تر از آن‌هایی‌اند که با اطلاعات زیاد از تجربه‌ی گذشتگان استفاده نکرده‌اند به قول معروف مقلدان محقق آن‌هایی هستند که چون عاقلى را یافتند از او تقلید مى‏کنند و به یک معنا خود را در تجربه‌های او شریک می‌گردانند. هیچ‌کس نمى‏تواند بگوید من با عقلم فهمیده‏ام که چرا نماز صبح، دو رکعت است. اما می‌تواند بفهمد که پیامبر خدا عاقلانه‌ترین حقایق را از طرف خدا آورده و عاقلانه‌ترین کار آن است که عقل‌اش را به او بسپارد و به کمک عقل‌اش در دین خدا تدبّر کند. این افراد از سرگرمى‌های فرصت‌سوز بیزارند و از سرگردانى نجات یافته‌اند، برخلاف عده‌ای که سرگرم شدن و سرگردان بودن در این دنیا را زندگی پنداشته‌اند و معلوم است که تفاوت این دو گروه از زمین تا آسمان است. آفت علمی که مراء افزاید حضرت مى‏فرمایند: فرزندم! اگر مى‏خواهى خودت تحقیق کنى و علمِ لازم جهت ادامه امورات را خودت کسب کنی مانعی نیست ولی مواظب باش به بهانه‌ی عالم‌شدن در گرداب شبهات غرق نگردی و در ورطه مجادلات و مراءهای برتری‌طلبانه گرفتار نشوی. «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ»: به گونه‏اى به دنبال دانایی مباش که ناخودآگاه در ورطه شک و شبهه بیفتى و یا به حالت برتربینى گرفتار شوی. زیرا تحقیقى که براى اثباتِ مهم‏تر بودن محقق صورت پذیرد، جان را نورانى نمى‏کند. حتى ممکن است به سراغ قرآن مجید برویم و آیات مختلف آن را بررسى کنیم تا به رقیبمان ثابت کنیم نظرش اشتباه است و سواد خودمان را به رخ او بکشیم. حضرت مى‏فرمایند این برترى‏طلبىِ خصمانه، آفت هدایت‌یافتگی است. و نفعى براى انسان ندارد. گاهى نیز اطلاعات خود را گسترده می‌کنیم تا دائم از دیگران اشکال بگیریم این در اسلام نهی شده و در روایت داریم که رسول خدا فرمودند: «وَ أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.» پارساترین مردم کسى است که مراء را ترک و نماید و اگر چه حقّ با او باشد. از على داریم «ثَمَرَةُ الْمِرَاءِ الشَّحْنَاء» میوه مراء دشمنى است . چون تو حرف خود را مى‌گوئى او هم حرف خود را مى‌گوید بى آن‌که رجوع به خیرى در کار باشد ‏ و یا حضرت می‌فرمایند: «مَنْ عَوَّدَ نَفْسَهُ الْمِرَاءَ صَارَ دَیْدَنَهُ» کسى که خود را به مراء عادت دهد خوى او تغییر می‌کند. و لذا عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد. امیر مؤمنان می‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» . از مراء و خصومت بپرهیزید که این‌ها دل‌های برادران را بیمار می‌کند و نفاق را می‌رویاند. از زبان چند نفر از صحابه داریم: «خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُمَارِی ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَ‏ الْمُمَارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُمَارِیَ لَا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِیمٌ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ فِی رِیَاضِهَا وَ أَوْسَطِهَا وَ أَعْلَاهَا لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِی عَنْهُ رَبِّی بَعْدَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ الْمِرَاء» روزى پیغمبر اکرم بر ما وارد شدند در حالى‌که مشغول مراء در یک مسئله‌ی دینى بودیم، پیغمبر به شدت غضبناک شدند که او را تا آن زمان آن‌گونه ندیده بودیم سپس فرمود: اقوام قبل از شما به خاطر همین کارها هلاک شدند. مراء را رها کنید که مؤمن مراء نمى کند، مراء را رها کنید زیرا مراءکننده گرفتار خسارت کامل مى‌شود، مراء را رها کنید که من روز قیامت براى مراءکننده شفاعت نمى کنم ، مراء را رها کنید که هرکس آن را رها کند هرچند حق بگوید من ضامن سه خانه‌ی بهشتى براى او هستم؛ خانه‌اى در ریاض بهشت و خانه‌اى در وسط و خانه‌اى در بالاى بهشت. مراء را رها کنید که اولین چیزى که خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى کرد مراء بوده است. در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم آمده است: «ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ لَا تُفْهَمُ حِکْمَتُهُ وَ لَا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه‏» ؛ مراء را ترک کنید چرا که حکمتى از آن فهمیده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهید بود. از امام صادق آمده : «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِیٌّ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّین‏»؛ مراء درد بدى است و هیچ صفتى براى انسان بدتر از آن نیست و آن ، اخلاق ابلیس و منسوبین به او است و هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر کسى که نسبت به موقعیت خود و دیگران جاهل است، و از حقایق دین محروم مى‌باشد. در حدیثى آمده است که مردى به امام حسین عرض کرد بنشین تا در مسائل دینى با یکدیگر مناظره کنیم . امام در پاسخ او فرمود: «یَا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَیَّ هُدَایَ فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ» ‏ ؛ اى مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دینت جاهل هستى برو و تحقیق کن، مرا با مراء چکار و (بدان ) شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى کند و در گوش او مى گوید با مردم مناظره و جر و بحث در دین کن تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستى. این بحث را با حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم ادامه مى دهیم که فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ»؛ هیچ‌کس ایمان نمى‌آورد مگر این‌که اهل بیت مرا دوست دارد و مراء را هرچند حق با او باشد ترک کند. مراء؛ حجاب حقیقت تأکیدهاى فراوانی که در آیات قرآن و روایات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جرّ و بحث‌هاى پرخاشگرانه وارد شده به خاطر آن است که اوّلا: نخستین اثر منفى این کار پرده‌افکندن بر چهره‌ی حقایق است و بدترین حجاب را میان انسان و درک حقایق ایجاد مى‌کند به گونه‌اى که بعضاً واضح‌ترین بدیهیات انکار می‌شود و این نیست مگر به خاطر این‌که انسان وقتى مشغول مراء و جدال مى شود همه‌چیز را غیر از آنچه خودش مى‌گوید، انکار مى‌کند. این‌که در بعضى از روایات فوق خواندیم مراء، قلب را بیمار مى‌کند ممکن است اشاره به همین معنى باشد زیرا قلب به معنى عقل است و بیمارى آن به معنى عدم درک حقایق می‌باشد. و نیز اگر در حدیث امیرمؤمنان على آمده کسانى که به جدال روى آورند کارشان به کفر مى‌کشد و یا این‌که جدال موجب شک در دین خدا و فساد یقین مى گردد، همه‌ی این‌ها اشاره‌ی لطیفى است به آنچه در بالا گفته شد. دیگر از آثار منفى این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنى در میان دوستان و فراموشى یاد خدا و کشیده‌شدن به انواع دروغ‌ها است که در احادیث گذشته به آن‌ها اشاره شده بود دلیل آن هم روشن است زیرا کسى که مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برترى بجوید آن‌ها را بر ضدّ خود تحریک مى کند و غالبا گفتار آن‌ها به تحقیر و دشنام یکدیگر مى‌کشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدائى است حتّى گاهى براى توجیه سخنان خود به انواع دروغ‌ها متوسّل مى‌شوند که این خود بلاى بزرگ دیگرى است و مجموع این‌ها سبب مى‌شود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود و انسان را به هلاکت معنوى بیفکند. به همین دلیل در احادیث گذشته خواندیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمى یابد تا زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هر چند خود را بر حق بداند زیرا سخنان ستیزه جویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومت‌ها و عداوت‌ها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبّر و برترى جوئى آلوده مى کند. چه بهتر که انسان بحث‌هاى خود را با دیگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار کند که هم از علم و دانش آنها بهره گیرد و هم آنها از علم و دانش او بهره‌مند شوند و با کمک یکدیگر بتوانند مطالب پیچیده را بشکافند و به واقعیّتها برسند و این همان جدال بر حق است . از عوامل مهّم جدال و مراء کبر و غرور است که به انسان اجازه نمى‌دهد به آسانى در برابر حق تسلیم شود و او را وفادار مى‌کند که براى حفظ برترى‌جویىِ خود حق را از طریق جدال و مراء انکار نماید لذا در حدیثى از امام صادق از پدران بزرگوارش نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ یُسَلِّمَ‏ عَلَى مَنْ یَلْقَى وَ أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏»؛ در این حدیث امام چهار چیز را نشانه تواضع دانسته : نشستن در هر جاى مجلس که میسّر باشد و سلام‌کردن بر هرکسى که ملاقات مى‌کند و ترک مراء هرچند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستایش ستایش‌گران در برابر تقوا. یکى دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء آن است که انسان بخواهد فضیلت خویش را به بقیه نشان دهد یا بخواهد در برابر ارباب فضل جایى براى خود بگشاید، در این رابطه از امام حسین داریم که فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل‏»؛ شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى‌کند و در گوش او مى‌خواند و مى‌گوید با مردم در امر دین مناظره کن تا گمان نکنند تو عاجز و نادانى. نفرین امام بر اهل مراء امام صادق طالبان علم را به سه گروه تقسیم مى‌کنند؛ گروهى که براى جدال و مراء طالب علم‌اند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مى‌فرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال‏»؛ آن‌کس که علم را براى جدال و مراء مى‌طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى که شخصیت‌ها حضور دارند سخن مى‌گوید و خودنمایى و اظهار فضل مى‌کند و در پایان حدیث امام به او نفرین مى‌کنند و مى‌گویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»‏؛ خداوند بینى او را بر خاک بمالد. از دیگر انگیزه‌هاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا آن‌کس که می‌خواهد مراء کند، خود را بزرگ‌ترین و عالم‌ترین مى‌پندارد و دیگران را جاهل و نادان لذا در حدیثى که قبلا از امام صادق نقل کردیم بعد از آنکه امام مراء را یک بیمارى دردناک مى‌شمرند و آن را از صفت‌های شیطانى معرّفى مى‌کنند مى‌فرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر آن‌که نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است . انتقام‌جوئى و حَسد، دو انگیزه‌ی دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء است ؛ براى اینکه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرد و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بکاهند متوسّل به جر و بحثهاى تواءم با توهین و تحقیر مى شوند تا از این طریق آبى بر آتش کینه و حَسد که در دل‌شان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا که اشخاص ‍ متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى‌ایستند و پیوسته جرّ و بحث مى‌کنند، آسمان و ریسمان را به هم مى‌بافند و به هر حشیشى متشبث مى‌شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر کرسى بنشانند کوتاه سخن این که عوامل منفى فراوانى دست به‌دست هم مى‌دهد و انسان را به مراء و جرّ و بحث‌هاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مى‌کشاند و او را وادار مى‌کند که با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستند و در برابر باطل دفاع کند. قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی‏ ضَلالٍ بَعید» آگاه باشید آن‌ها که در وجود قیامت مراء مى‌کنند در گمراهى عمیقى هستند. هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مى‌گیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به کار شود و آن را درمان کند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان که شاید جزء مقدّمات یا یک عامل تسکین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سکوت است در هر جا که احتمال مى‌دهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سکوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشکلاتش را تحمل کند، زمینه‌ی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مى‌شود. دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این گونه افراد که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى کشاند یکى دیگر از راه‌هاى درمان مراء است . در حدیثى از امیرمؤمنان على مى‌خوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال» کسى که با آدم جاهل همنشین شود باید آماده‌ی قیل و قال و جدال و مراء باشد. نقطه‌ی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد که به سخنان خویش مى‌نگرد و از آن همان گونه دفاع کند که از سخن خویش دفاع مى‌کند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هرکس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گوینده‌ی حق یک فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، حتّى اگر کودکى یا کافر و ظالمى سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مى‌خوانیم که امام صادق فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ- إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ- حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال‏»؛ برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آنجا که چیزى را براى خود نخواهى مگر این‌که همانندش را براى آن‌ها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذکر خدا در هر حال. جالب این‌که در بعضى از روایات مى بینیم که امام صادق هنگامى که چهارخانه‌ی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مى‌کنند ترک مراء را سوّمین عمل و انصاف‌دادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مى‌شمرند که ممکن است اشاره‌اى به انصاف در سخن بوده باشد. مراء؛ دروازه‌ی ورود به اخلاق رذیله اساتید اخلاق یکی ا زشاخه‌های خودپسندی را مراء می‌دانند. مراء و جدال یعنی حالتی که انسان بخواهد حرفش را به هر صورتی شده بر کرسی بنشاند با این فرض که از ابتدا در مورد موضوع مورد بحث قضاوت خود را کرده و حالا به دنبال اثبات آن است، بدون آن‌که ابتدا از طرف مقابل سؤال کند که آیا برداشت او از سخن آن فرد درست است و یا منظور گوینده چیز دیگری بوده. «مراء» یعنی حرف را بردن و آوردن! مرتب بگوید دو دفعه بشنود و بگرداند دو مرتبه بگوید و کوتاه نیاید. قرآن می‌گوید مراء و جدال از آن شیطان است که به تو وسوسه می‌کند. «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» شیطان دوستان خود را به مراء‌ و جدال با شما وامی‌دارد. لذا هرکس در زندگی خود سعی در مراء و جدال دارد بداند شیطان دوست او، و او دوست شیطان است و بداند که مراء و جدال کار شیطانی است نه کار رحمانی. فقیه بزرگ شیعه، شهید ثانى در کتاب «منیة المرید فى آداب المفید والمستفید» در آفات و نتایج سوء مراء و جدال مى‏گوید : باید متوجه باشیم مناظره‏اى که به منظور غلبه بر دیگران و اسکات طرف و تمایل به اظهار فضل صورت مى‏گیرد، منبع و سرچشمه‌ی همه خوى‏ها و رفتارهایى است که از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از دیدگاه ابلیس ستوده است. همان‏گونه که اگر کسى میان شرب خمر و سایر گناهان و زشت‏کارى‏ها مخیّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچیزشمردن جرم آن، بر دیگر گناهان ترجیح دهد و در نتیجه‌ی همین گناه به طرف گناهان دیگر کشیده شود، همین‌گونه نیز اگر بر روحیه‌ی کسى حس علاقه به غلبه بر دیگران و اسکات آن‏ها در مناظره و جاه‌طلبى و مباهات بر دیگران چیره و مستولى گردد، این‏گونه تمایلات او را به اظهار و ارتکاب علنى تمام پلیدى‏ها سوق مى‏دهد و باید دانست که جدالِ غیرِ احسن و مراء دروازه‌ی ورود به آفات فراوان اخلاقی و روحی است. حضرت امام باقر می‌فرمایند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا» هرکس علم بجوید، تا به وسیله‌ی آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد، همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست. شیوه‌ی مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن ، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکارساختن خلل آن، و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، می‌خواهد برتری هوش خودرا بنمایاند. سیره‌ی ائمه‌ی دین در این‌که چه وقت با دشمن، بحث می‌کردند و چه موقع، از بحث اعراض می‌نمودند و در چه شرائطی سکوت می‌کردند جهت روشن‌شدن بحث بسیار مهم است. اگر بحث، برای افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان به نیت کشف حقیقت باشد، خوب است. گرچه شنیدن حرف مخالف، دشواراست، اما تحمل‌کردن و صبوربودن و از کوره، در نرفتن، شجاعت است. [تحمل ناپذیری] نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچ‌وقت جلوی فکری را نمی‌گیرد واندیشه‌ای را از رسوخ و نفوذ، باز نمی‌دارد. لیکن؛ باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت. به گفته‌ی فردوسی: مجال سخن تا نیابی، مگوی.....چو میدان نبینی، نگهدار، گوی اگراستعداد پذیرش نباشد، قوی‌ترین بحاث هم کاری از پیش نمی‌برد و تیغش در میدان جدل نمی‌بُرد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر! به قول سعدی: فهم سخن چون نکند مستمع.......قوت طبع ،از متکلم مجوی فسحت میدان ارادت بیار .........تا بزند مرد سخنگوی ، گوی توصیه‌ی امام صادق چنین است: با مردم مخاصمه نکنید، مردم اگر[ توانائی] داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست می‌دارند، خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمی‌تواند بکند» یعنی بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینه‌ی لازم‌اند جرّ و بحث و دعوا کرد. ادب مناظره مرحوم فیص کاشانی برای مناظره، شروط و آدابی می‌شمارد، به قرار زیر: 1. هدف باید، رسیدن به حق و آشکارشدن آن باشد، نه آشکارشدن درستی نظر من و فورعلم ...! که این، مراء است و از آن نهی شده است. قصد حق از آنجا دانسته می شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد، و اگر انسان بداند که صحبت بی‌تأثیراست و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب می‌شود. 2. مناظره‌کننده، صاحب‌نظر در مسئله باشد و اگر حق، بر زبان طرف مقابل جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف مقابل عدول کند. 3. اَهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند و سپس وارد بحث شود. 4. مناظره، کمتر در ملاء عام باشد، زیرا در حضور مردم، انگیزه‌های [ریا] و [حرص] و [برتری‌جوئی] بیشتر آشکار می‌شود و عمل می‌کند. 5. در پی‌جوئی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشده‌ای است که اگر یافت، خوشحال شود، هرچند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن . 6. هرگاه رقیب می‌خواهداز سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود، بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته‌ی مورد نظر، یاری کند. 7. با کسانی، مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری از افراد از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث با افراد پائین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند. جدال احسن و بحث آزاد، کار هرکس نیست. هم سعه‌ی صدر و وسعت نظر می‌خواهد، هم تسلط برمطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصله‌ی نتیجه‌گیری . امامان معصوم به ما تذکر داده‌اند که هرگاه انسان با دانشمندى مراء کند، وى پى مى‌برد که آن فرد در جست و جوى علم نیست و دانش خویش را عرضه نمى‌کند و اگر با جاهل مراء کند، جاهل او را خوار و پست مى‌سازد؛ پس انسان در هر دو صورت باید از این عمل بپرهیزد. امام صادق از وصیت ورقه بن نوفل بن خدیجه مى‌فرماید: «لَا تُمَارِی جَاهِلًا وَ لَا عَالِماً فَإِنَّکِ مَتَى مَارَیْتِ جَاهِلًا أَذَلَّکِ وَ مَتَى مَارَیْتِ عَالِماً مَنَعَکِ عِلْمَهُ وَ إِنَّمَا یَسْعَدُ بِالْعُلَمَاءِ مَنْ أَطَاعَهُمْ الْخَبَر» با فرد نادان و با دانشمند مراء نکن؛ زیرا اگر با جاهل مجادله کنى، آزارت مى‌دهد و اگر با دانشمند مجادله کنى، علمش را به تو عرضه نمى‌کند. کسانى به وسیله‌ی دانشمندان سعادتمند مى‌شوند که خواهان علم، و در برابر دانش و دانشمند فروتن باشند. حضرت رضا مى فرمایند: «لَا تُمَارِیَنَّ الْعُلَمَاءَ فَیَرْفُضُوکَ وَ لَا تُمَارِیَنَّ السُّفَهَاءَ فَیَجْهَلُوا عَلَیْک‏» با دانشمندان مراء نکن ، تا تو را از خودشان دور نسازند و با نادانان نیز مراء نکن، تا با تو جهالت نکنند. امام صادق در جاى دیگرى مى‌فرمایند: «لَا یُمَارِیَنَّ أَحَدُکُمْ سَفِیهاً وَ لَا حَلِیماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِیماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِیهاً أَرْدَاه‏» هیچ‌یک از شما نباید با بردبار و نادان مراء کند، همانا هرکس با بردبار مراء کند، بردبار او را (از خود) دور مى‌سازد و هرکس با سبک‌مغز مراء کند، آن نادان او را به نابودى مى‌کشاند. مراء موجب نابودى اعمال نیک انسان مى‌شود. امام صادق به محمد بن نعمان فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَک‏» اى پسر نعمان! از مراء بپرهیز، همانا مراء عمل تو را از بین مى‌برد. پیامدهاى مراء غیر از این‌که در وجود خودِ فرد آشکار مى‌شود، به اجتماع نیز سرایت مى‌کند. این رفتار ناپسند سبب مى‌شود از محبت دو طرفه کاسته شود تا به آن‌جا که شاید این محبت، از بین برود. امام صادق فرمودند: «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَلَا تُمَازِحْهُ وَ لَا تُمَارِه‏» اگر کسى را دوست دارى با او شوخى و مراء نکن . امیرمؤمنان على هم مى‌فرمایند: «لَا مَحَبَّةَ مَعَ کَثْرَةِ مِرَاء» هیچ محبتى با مراء بسیار پایدار نخواهد ماند. خرده‌گیرى از گفتار دیگران، دوستى‌ها را از بین برده، دل‌ها را از هم چرکین مى‌کند تا جایى که در پى آن دشمنى و کینه پدید مى‌آید. در این صورت شخص یا دشمنى خودش را ظاهر مى‌کند یا اگر نتوانست، به ظاهر ادعاى دوستى کرده، در باطن کینه مى ورزد که این رفتار، دورویى است. امام صادق به نقل از حضرت على مى‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» از مراء و دشمنى بپرهیزید. همانا این دو، دل‌هاى برادران (دینى) را بیمار مى‌کند و نفاق بر آن دو مى‌رویاند. مراء نه‌تنها انجام‌دهنده‌ی خویش را به وادى گناه مى‌کشاند، بلکه طرف مقابلِ او را نیز به نفاق وا مى‌دارد. عامل مراء چه بسا مى‌کوشد تا طرف مقابل را با دروغ، تهمت و توهین، کوچک کند یا حتى براى رسیدن به هدف خود سخنان رکیک و ناهنجار بر زبان آورد. از حضرت زین العابدین چنین روایت شده است: «وَیْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا یَزَالُ مُمَارِئاً» واى بر آن امت فاسقى که خلق و خوى آن ها مراء است . امام صادق فرمودند: «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُک‏» مراء نکن تا ارزش تو از بین نرود. روشن است که رشد و کمال جامعه به دو چیز بستگى دارد: یکی وحدت و یگانگى قلب‌ها و دیگری پیشرفت دانش. حال اگر در جامعه‌اى مراء و پیکار لفظى رایج شد، پیوند قلب‌ها گسسته، یک‌پارچگى از بین مى‌رود. همچنین در آن جامعه دیگر دانشمند علمش را عرضه نمى‌کند، و بیش‌ترِ افراد گرفتار فسق، بدبینى و بى‌منطق مى‌شوند؛ در نتیجه، دانش از رشد باز ایستاده، جامعه از ارزش تهى می‌شود. بهترین توصیه در علم‌آموزی همه‌ی‌ این روایات طولانی به این جهت عرض شد تا بدانیم چرا حضرت مولی‌الموحدین به فرزندشان می‌فرمایند: اگر به دنبال علم و دانش هستی قصد تو فهمیدن و آموختن باشد و نه برای طرح شبهات و برتری بر دیگری و دشمنی‌ورزیدن بر رقیبان، که تحت عنوان نهی از مراء در روایات ما مطرح شده است. یکى از بیمارى‏هایى که در راه علم به جان انسان مى‏افتد همین روحیه‌ی مراء است. بعضى‏ها وارد علم کلام و فلسفه مى‌شوند تا بتوانند اشکال کنند و رقیب را بشکنند، و این حالت براى تحقیق بسیار خطرناک است، حتى بعضاً انسان مطلبى را براى فهمیدن مى‏خواند ولى همین که قلب او آماده‌ی پذیرش شده ناگهان شیطان خود را وارد انگیزه‌ی انسان می‌کند که «خیلی خوب است یاد بگیر تا بتوانی بر رقیبان خود پیروز شوی» این هم یکی از آفاتی است که در راه علم‌یابی باید متوجه آن بود چون در جای خودش به انسان ضربه مى‏زند و او را متوقف می‌کند در این که نور آن علم به قلب او برسد. به همین جهت حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ ابَدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فى ذلِکَ بالاسْتِعانَةِ بِاِلهِکَ وَ الرَّغْبةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اَوْ اَسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» فرزندم! پیش از قدم‌گذاشتن در این راه، ابتدا از خدایت کمک بخواه و این‌که توفیق تو را در این راه، در رغبت به سوی خودش قرار دهد، و این که ترک کنی هر انگیزه‌ی آلوده و یا فرورفتن در شبهات و ضلالت را. وقتی معلوم شد مى‏خواهید به عنوان یک شخصیت علمی زندگی خود را دنبال کنید، باید قبل از این‌که تحقیق را آغاز کنید از خدا کمک بخواهید که در این راه توفیق لازم را مرحمت کند، چون خودتان تجربه کرده‌اید بسیارى مواقع به دنبال یک تحقیق علمی رفته‏اید ولى چون مدد الهی در میان نبوده نه تنها نور ایمانمان در آن مسیر افزون نگشته بلکه گرفتار حجاب‌هایی شده‌ایم که از همه‌ی حجاب‌ها غلیظ‌تر بوده، همان حجاب‌هایی که در موردش فرموده‌اند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ‏ الاکْبَر» علم حجاب بزرگی است. در جلسه‌ی‏ تفسیر قرآن شرکت کرده‏ایم امّا به جاى این‌که با انگیزه‌ی الهى مطالب را دنبال کنیم که ذکری برای قلبمان باشد، با انگیزه‌ی کسب دانایى وارد شده‌ایم و همین انگیزه حجاب ما گشته و روحیه‌ی فخرفروشی بر دیگران را به همراه آورده. حضرت مى‏فرمایند قبل از این‌که وارد تحقیق شوى از پروردگارت کمک بخواه، به او بگو: خدایا! در این راه کمکم کن تا آنچه تو مى‏خواهى بشوم. «وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ» و در جهت به‌دست‌آوردن رستگاری و توفیق مخلصانه روی به سوی او بیاور، «وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اوْ اسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» و هرگونه آلودگی که تو را در شبهه اندازد و یا به گمراهی بسپارد را ترک کن. بعضاً ملاحظه می‌کنید که علمایی مثل علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به اندازه‌ی فلان آقا درس خوانده امّا مسائلى که براى علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به صورتی روان و زلال و نورانى و صریح روشن شده براى آن آقا لاینحل مانده و با این که اطلاعات زیادى دارد ولی هنوز اندیشه‌اش پر از شبهات است به طوری که این سخن‌اش با سخن دیگرش موافق نیست و هر دو سخن او با سومین سخنش هماهنگی ندارد. چیزهاى زیادى مى‏داند امّا اندیشه‌اش پاک و یک‌دست نیست چون آن استعانت و دستگیری الهی به کمک‌اش نیامده، به همین دلیل به شما پیشنهاد مى‏شود کتاب هر کسى را نخوانید. بگردید نوشته‌های افراد مطمئن و شناخته شده را بخوانید تا از طریق آن افراد نوری یگانه و هماهنگ به شما برسد. بعضى‏ها سخنان مهمی دارند ولى به جاى این که جواب سؤالات ما رابدهند تحیّر و سرگردانى ما را افزون مى‏کنند. حضرت می‌خواهند ما گرفتار این نوع علم‌یابی‌ها نشویم لذا مى‏فرمایند طورى در علم‌یابی سیر نکن که در شبهه و ضلالت بیفتى. از خدا بخواه یک اندیشه ناب و صریح و زلال به تو بدهد. بعد مى‏فرمایند: وقتی مطمئن شدی که قلب‌ات صفا و جلاء لازم را یافته و خاصعانه پذیرای حقیقت شده است و افکارت از پریشانی درآمده و همت‌ات در یافتن حقیقت، همت واحدی شده، نظر کن بر آنچه برایت روشن کردم. در آن حال است که وصیت‏هاى من به دردت مى‏خورد وگرنه، نه ! ممکن است فردى به جلسه‏اى که مباحث قرآنی می‌شود برود تا ببیند سخنران چه مى‏گوید که عده‏اى جوان به دور او جمع شده‏اند. معلوم است که این فرد از اوّل تا آخر جلسه، چیزى به دست نمى‏آورد چون قلب او به دنبال مطلب دیگرى بوده است. بعضى‏ها مى‏گویند ما «تفسیر المیزان» را خوانده‏ایم، مطلب مهمى ندارد! آیا واقعا «المیزان» مطلب مهم ندارد یا آنها به دنبال مطلب دیگری بودند که المیزان برای آن نوشته نشده است. معلوم است که نمى‏توان آن مطالب را از المیزان استخراج کرد و بعد جلوى مردم خودنمایى نمود. «المیزان» آنقدر عجیب است که گاه مطلبى بسیار مهم و قیمتى را به قدرى آسان و روان بیان مى‏کند که خواننده گمان مى‏کند اصلاً علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» چیزى نگفته‌اند. چون علامه نمى‏خواهند فخرفروشى کنند بلکه مى‏خواهند حرف حقی که به نظرشان رسیده است بزنند. در داستانى آمده که مرغ و غاز حرفشان شد، غاز گفت: نمى‏دانم چرا با این که تخم‏هاى من بزرگتر و از لحاظ مواد غذایى مقوى‏ترند، مردم بیشتر به سراغ تخم مرغ مى‏روند!؟ مرغ گفت: چون ما مرغ‌ها قبل از تخم‌کردن، مدتی «قُدقُد» مى‏کنیم تا دیگران به ما توجّه کنند. بعد هم که تخم کردیم آن قدر به قدقدمان ادامه را مى‏دهیم تا همه متوجه شوند تخم گذاشته‏ایم. امّا شما غازها یواشکى به گوشه‏اى مى‏روید و تخم خود را می‌گذارید و مى‏روید پى کارتان. از آن‌جا که مردم ساده‏اند، فریب تبلیغات ما مرغ‌ها را مى‏خورند و این است که تخم مرغ گران مى‏شود! حالا حکایت ما آدمیان هم همین است. بعضى‏ها وقتى مى‏خواهند سخن بگویند آن قدر مطلب‏شان را در بوق و کرنا مى‏کنند که همه خیال مى‏کنند واقعاً مطلب مهمى است. در برابر این‌گونه افراد، عده‏اى هستند که بدون سر و صدا، با بى‏تکلّفى نظراتشان را بیان مى‏کنند و با وجود این‌که نظر این‌ها مهم‌تر و عمیق‏تر است امّا مردم قدر آن را نمى‏فهمند. حضرت می‌فرمایند: «فَاِذا اَیْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَاْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کانَ هَمُّکَ فى ذلِکَ هَمّاً واحِدا فانْظُرْ فیما فَسَّرْتُ لَکَ». فرزندم! چون مطمئن شدى که قلبت صفا یافته و روحیه‌ی خودنمائی در آن نیست و خاشع و خاضع است و همت تو بر این کار جمع است که نمی‌خواهی خودنمایی کنی، بنگر به آن چه از حقایق برایت آشکار کردم. از تأکید حضرت بر این نکته معلوم می‌شود اگر متوجه شدید جلسات دینى و تحقیق در معارف الهی بر روی قلب شما اثر نمى‏گذارند بفهمید که یا گوینده، قلب صاف و همت کامل ندارد، یا شنونده، انگیزه‌ی درستى ندارد و یا هر دو. در یک تحقیق صحیح، سلامت محقق نقش به‌سزایى دارد. و محقق سالم کسى است که اولاً: صفاى قلب و نیّت سالم داشته باشد و همین‌که به حقى رسید در مقابل آن خشوع مى‏کند، ثانیا: هدفش واقعاً تحقیق است نه چیز دیگر. انگیزه‌ی شایسته در تحقیق حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَراغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فاعْلَمْ اَنَّکَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى که مى‏طلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فکر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا برده‌ای و به ورطه سیاهی غلتیده‌ای. انسان در آن حال هرچند که انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى می‌ماند که جلوش را نمى‏بیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مى‏خورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطه‌ی تاریکى‏ها مى‏افتد. تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزه‌های الهی محروم‌اند، آدمى که هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مى‏رود و دائم زمین مى‏خورد؟ چنین عالمانه این‌گونه زندگی می‌کنند. در جامعه افراد زیادى داریم که مطالعات زیادى کرده‏اند و استادان مختلف دیده‏اند امّا از آنجا که انگیزه زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشته‏اند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست کرده‏اند. آرزو مى‏کنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار کند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهر کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند. بعضاً کتاب‏هایى را مشاهده می‌کنید که پر از آیه و روایت است ولى نورى نمى‏دهد که انسان را به امام معصوم نزدیک کند. این‌ها نکاتى است که باید به آنها توجّه داشت. حضرت مى‏فرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاک، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشه متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى که در ورطه‌ی تاریکى‏ها افتاده است و کسى که مى‏خواهد دین را پیدا کند با این خصوصیات، راه به جایى نمى‏برد. «وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمى‏افتد و حق و باطل را ممزوج نمى‏کند. انگیزه افراد خیلى مهم است. کسى که مى‏خواهد در مورد دین تحقیق کند باید متواضع باشد و پیامبران را نوکرى کند تا بهره‌ی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با کسى که از ابتدا مقابل دین سینه سپر مى‏کند و مى‏گوید: «من این حرف‌ها را قبول ندارم» که سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسان‌های معصوم که نمونه‌ی کامل دینداری هستند، نظر می‌کند. محققى که دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممکن است دانا بشود امّا هیچ‌گاه حکیم نمى‏شود تا با استحکام شخصیت راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به کسانى که اندیشه‌ی زیکزاکى و پراکنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یک نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند که سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مى‏گذرد نورشان بیشتر مى‏شود. شهید مطهرى«رحمت‌الله‌علیه» را مى‏توان در زمره‌ی این‌گونه افراد نام برد. اگر دقت کنید پى مى‏برید که اولین سخنان شهید مطهرى هیچ‌گونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است که تفاوت ایشان را با کسانى که سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مى‏کند. سوز حقیقت‌یابی لذا حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ الاِْمْساکُ عَنْ ذلِکَ اَمْثلُ». اگر دیدى هنوز در طلب دین قلب‌ات خاضع نیست، خودداری کن! که در چنین حالى، امساک ورزیدن و خودداری کردن سزاوارتر است. چون کسی که سوز طلبِ حقیقت ندارد به اسم علم ما را مشغول حاشیه‌ها می‌کند و انسان در حین نداشتن انگیزه‌ی زلال به نام علم به دنبال جواب به سؤالاتی می‌رود که هیچ ارزشی ندارد. مولوى مى‏گوید کسانى که سوز ندارند، سؤالات‌شان هم بیهوده است. در مثنوى آمده که فردى با دستش محکم به پشت گردن دوستش مى‏زند. دوستش یقه‌ی او را مى‏گیرد و مى‏پرسد: «فلان فلان شده.... چرا زدى؟!» مى‏گوید: «صبر کن! اوّل من یک سؤال مى‏کنم، تو جواب مرا بده، بعد می‌خواهی مرا بزنی بزن!» مى‏پرسد: «سؤالت چیست؟» مى‏گوید: «وقتى که من با دست‌ام به گردنت زدم یک صدایى بلند شد. بگو ببینم این صدا مربوط به دست من بود یا مربوط به گردن تو!؟» آن یکى زد سیلیى مر زید را حمله کرد او هم براى کید را گفت سیلى‏زن سؤالت مى‏کنم پس جوابم گوى وانگه مى‏زنم بر قفاى تو زدم آمد طراق یک سؤالى دارم اینجا در وفاق این طراق از دست من بوده است یا از قفا گاه تو اى فخر کیا؟ گفت از درد این فراغت نیستم که در این فکر و تأمل بیستم تو که بى‏دردى همین اندیش این نیست صاحب درد را این فکر هین یعنى تو چون سوز ندارى فکرت دنبال این سؤال است که این صدا از گردن من است یا از دست تو. انسانی هم که سوز حقیقت‌یابی ندارد در مسیر علم‌یابی به بیراهه مى‏رود و به دنبال چیزهایى است که هیچ ربطی به ارتباط او با حقایق عالم ندارد. بعد مولوى ادامه مى‏دهد که: دردمندان را نباشد فکر غیر خواه در مسجد برو خواهى به دیر کسى که درد اصلى خود را شناخت، که دردش بى‏خدایى است و می‌داند تمام حقیقت نزد خداست و با دورى از خدا از همه‌چیز خود دور شده است، این آدم دنبال این‌که چگونه اوقات فراغتش را بگذراند نمى‏رود، این آدم تحقیقش براى گذراندن عمر نیست، این آدم به هر کوى و برزن و کتاب و جلسه‏اى که سر مى‏زند دنبال گمشده‏اش می‌باشد و به همین جهت هم نمى‏شود او را با این سرگرمی‌ها فریب داد. مى‏گوید: غفلت و بى‏دردى‏ات فکر آورد در خیالت نکته بکر آورد جز غم دین نیست صاحب درد را مى‏شناسد مرد را وگرد را انسان صاحب درد فریب نمى‏خورد چون غم دین و انگیزه‌ی رفتن در مسیرى را دارد که به حق ختم ‌شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مى‏دهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران می‌شود. «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
3577
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و عزیزان سایت لب المیزان سوال: یکی از دوستان نزدیک سوالی کردن که خدا چرا مارو افرید در صورتی که میدانست سرنوشت مارو یعنی بهشت و جهنم مارو میدونست....میگفت چه نیازی به افرینش انسان داشت و هدف از خلقت خدا که مارو افرید و سرنوشت مارو میدونست چی بود....بنده در جواب بهشون گفتم که خدا بی نیاز و نور هستی عالمه ومارو برای بندگی به این دنیا برای به کمال رساندن روح معنویت در ابرزخ وقیامت افرید و در ادامه گفتم که این افرینش خدا در مورد انسان شاید ازمایشی هم برای موجودات دیگر و یا فرشتگان و ملائکه که در عالم غیر ماده هستن باشه خدا هم خواسته بی نیازیشو نشون بده و هم قدرتشو......ازتون تشکر میکنم که این سوال پر محتوا وکامل جواب بدین اگرم نقصی در حرفام بود اصلاح ودرست گفته بشه ....خیلی ممنون تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» بنده عرایضی در این مورد داشته‌ام شاید مفید باشد. موفق باشید
2805
متن پرسش
با سلام در مورد مباحث سازمان و مدیریت(منابع انسانی،رفتار سازمانی،تئوریهای سازمان،اصول مدیریت)در کدام یک از کتاب ها و جزوات شما میتوان اطلاعات کسب کرد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر نمی‌کنم چیزی در کتاب ها و جزوات بنده بتوانید پیدا کنید. نوارهایی در شرح نامه‌ی امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به مالک اشتر داشته‌ام اگر پیدا کنید شاید نکاتی داشته باشد ولی رویهم‌رفته نامه‌ی علی«علیه‌السلام» به مالک اشتر منبع خوبی است. موفق باشید
1056

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلان خدمت استاذ طاهرزاده و باسپاس از اینکه وقت خود رابرای پاسخ به سوالات ما اختصاص میدهید. سوال اولم از شما این بودکه: من دانشجوی یکی ازرشته های فنی در دانشگاه صنعتی هستم.چند وقتی است دغدغه اینکه این رشته وازآن مهمتر فضای مختلط آموزشی که درآن حضوردارم مرابه سمت آن انسانی که باید بشوم پیش نمیبرد ذهنم را به خود مشغول کرده است.درفرازی از دعای مکارم الاخلاق خواندم:"واکفنی ما یشغلنی الاهتمام به واستعملنی بما تسا لنی غدا عنه واستفرغ ایامی فیما خلقتنی له"واز خدا خواستم که راه بندگیم رابه من نشان بدهد.افرادمختلفی سر راهم قرار گرفتندودر نهایت مرا به این جمع بندی رساندند که "شکوفایی فطری من در گرو همسر داری و تربیت است".اما آن علمی که بتواند مرا در مسیر تربیت اسلامی جلو ببردوشیوه های تربیت یک انسان(به معنی واقعی کلمه)رابه من یاد بدهد چیست؟آیا توی رشته های دانشگاهی یا حوزه میتوان چنین مباحثی را پیدا کرد؟مباحثی که به معنای واقعی کلمه مرادر مسیر تربیت یک سربازمهدوی(انشاالله) پیش ببرد.نمیخواهم درآینده مثل بعضی مادران فطرت پاک بچه رابه خاطر جهلم ازبین ببرم.لطفا مراراهنمایی کنید. سوال دومم این بود که اینکه یک مسلمان باید اصول دینش راتحقیقی پذیرفته باشد نه تقلیدی واقعا یعنی چی؟یعنی مسلمان به دنیا آمدن و احکام را رعایت کردن کافی نیست؟راه یقینی شدن اونها چیه؟ازکجا باید شروع کرد؟آیا باید به این قدرت برسیم که هر شبهه ای را در زمینه اعتقادی-دینی جواب بدهیم؟ درآخربازهم ازاینکه مصدع اوقات شما شدم پوزش میطلبم.محتاج دعای خیر شما هستم.
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی خداوند در جواب سؤال اول شما، دین اسلام را آورده و به ما دستور داده در قرآن تدبّر کنیم و امثال علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله علیه» در تفسیر المیزان به کمک نور اهل البیت«علیهم‌السلام» راه تدبّر در قرآن را برای ما گشوده‌اند. پیشنهاد می‌کنم پس از مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» یک برنامه‌ی درازمدت جهت تدبّر در قرآن بر روی مطالعه‌ی تفسیر المیزان بگذارید تا آن راهی که در جستجوی آن هستید را إن‌شاءالله پیدا کنید. در جواب سؤال دوم شما عرضم این است که باید عقل و قلب در فهم حقایقی که دین از آن خبر داده – مثل خدا و نبوت و امامت و معاد – مانعی نداشته باشد و بتواند با دلی آرام به دستورات دین عمل کند تا إن‌شاءالله نور آن اعمال بر قلب انسان تجلی کند و او به یقین برسد. موفق باشید
499

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم اگر بپذیریم که رحمت خدا وند متعال بر غضبش سبقت دارد(اصل رحمت است و غضب به تبع آن است) چگونه می توان خلود در دوزخ را توجیه کرد زیرا اگر عذاب کافران از صفت رحمت حضرت حق و برای پاک کردن روح آنها ناشی می شود بحث خلود و جاودانگی موضوعیت ندارد سوال دوم اینکه در کتاب معاد به تفاوت در لقای حضرت حق تصریح شده است اگر بپذیریم که این تفاوت در لقا به دلیل الودگی روحی بعضی افراد است و همچنین اگر بپذیریم که مواقف برزخ برای رفع این الودگی هاست پس چرا باید به تفاوت در لقا معتقد شویم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- رحمت حضرت پروردگار بر غضب او سبقت دارد، منتها اگر انسان زمینه‌ای جهت تجلی رحمت حق در خود ایجاد نکرده باشد و به‌کلی ولایت طاغوت را پذیرفته باشد «اولئک اصحاب‌النّار هم فیها خالدون» در آتش مخلد خواهد بود . 2- یک وقت موضوع رفع آلودگی‌های مؤمنین در برزخ مطرح است، یک وقت موضوع جهت‌گیری و معرفت مؤمنین در میان است. تفاوت لقاء بعد از رفع آلودگی در برزخ به جهت معرفتی است که انسان به حق دارد و به اندازه‌ای که خداوند را می‌شناسد و نظر به او دارد به او نزدیک می‌شود و در زیر سایه‌ی رحمت او قرار می‌گیرد. عین این موضوع در مورد ائمه«علیهم‌السلام» هست که هرکس به اندازه‌ای که به حقیقت نوری آن ذوات مقدس معرفت دارد پس از رفع قیدها ،در زیر سایه‌ی انوار آن ذوات مقدس قرار می‌گیرد. موفق باشید
18103

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: در هر تاریخی که شروع می شود (مخصوصا تاریخ مدرن) آیا مسئله ریاضیدان هم به تاریخش مربوط می شود؟ مثلا چرا «گراف و درخت» که از مباحث ریاضیات گسسته است در تاریخ مدرن اهمیت ویژه یافت تا آنکه کاربرد آن را اکنون در راه سازی و کامپیوتر و ... مختلف می توان یافت؟ یا اینکه ریاضیدان گوشه خانه نشسته و دارد مسائل و قضایای ریاضی را کشف می کند و به تاریخش بی توجه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر تمدنی که بخواهد در تمام ابعاد جوابگوی بشر باشد باید در موضوع تفکر ریاضی نیز، تدبّر لازم را داشته باشد مثل حضور شیخ بهائی در به‌صحنه‌آوردنِ تمدن صفوی. موفق باشید

17663

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: در جلسات نورانی مدرنیته و توهم در مورد اینکه چگونه می توان از مدرنیته عبور کرد اجمالا اشاره کردید که به علت عدم شناخت مدرنیته عموم اقدامات ما اتفاقا در متن مدرنیته است و طبیعتا هم اثر لازم را ندارد. برداشت بنده این است که فضای دولت آقای هاشمی و بعد اصلاحات به این مطلب دامن زد و جامعه را از عالم انقلاب دور کرد و مذاق جامعه را عوض نمود فلذا ما امروز بیان آقا را می شنویم و از حیث لغت مشکلی نداریم ولی چون در عالم ایشان که همان عالم انقلاب است نیستیم در واقع با ایشان هم زبان نیستیم. بر همین اساس شاید یکی از مهمترین کارهایی که می شود در این فضا برای تحقق اهداف انقلاب و عبور از مهمترین مانع انقلاب یعنی فرهنگ مدرنیته و تبلور آن در طاغوت اعظم امریکا انجام داد تلاش در یادآوری عالمی است انقلاب اسلامی در سالهایی به ما هدیه کرد. هرچند برهه ای مانند دوران دفاع مقدس و فکر حاکم در آن مقطع مانند ماه رمضان در بقیه سال است که برای کسی که آن را تجربه نکرده اصلا قابل توصیف نیست اما زنده نگه داشتن آن مانند محرم و صفر است که علت نمردن روح اسلام و فکر عاشورا در لایه های قلوب در طول تاریخ است. بر این اساس در صورت تأیید برداشت بنده بفرمایید چگونه و با چه ملاحظاتی از ظرفیت زنده نگه داشتن خاطرات دفاع مقدس در جنبه های مختلف و یاد شهیدان به عنوان زمینه ای برای ورود مجدد به عالم انقلاب که همان عالم قدسی است استفاده کنیم؟ چگونه و با چه ملاحظاتی و مراقبت از چه آسیب هایی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف کاملاً درستی است. با طرح شخصیت شهداء و سخنان امثال شهید آوینی و تفصیل‌دادن و تبیین‌کردن سخنان مقام معظم رهبری حتماً آن نتیجه حاصل می‌شود. موفق باشید

17385
متن پرسش
با عرض سلام: بنده کنکور را در رشته مکانیک قبول شدم و حدود یک سال در این رشته تحصیل کردم بعد با پیشنهاد پدرم و علاقه خودم آماده کنکور برای رشته دندانپزشکی شدم. دو سال پیاپی کنکور دادم اما نتیجه قابل قبول برایم حاصل نشد. چند وقتی است پدرم و خانواده اصرار دارند که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم و در آنجا ادامه تحصیل بدهم و این طور که حساب کردم حدود شش سال طول می کشد. و من کمی نگران دینداری ام هستم چون همانطوری که می دانید اگر اینجا باشم در سیر و سلوک پیشرفت بیشتری دارم تا آنجا. پدرم هم به هیچ وجه کوتاه نمی آید لطفا راهنمایی ام کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در دستورات دینی به ما توصیه شده است اگر نگران دین خود در این نوع مسافرت‌ها هستید، هرگز اقدام نکنید و در این موارد اصرار والدین، تکلیفی برای شما نمی‌آورد، بالاخره رزّاق خدا است و نباید برای چند لقمه نان مسیر معنوی خود را به خطر انداخت. موفق باشید

15650

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد و خدا قوت: در دعای ماه رجب می گوییم اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب .... که منظورش امام جواد (ع) و پسرش هست در صورتی که شهادت امام هادی (ع) را در پیش داشتیم و ولادت حضرت علی علیه السلام در ماه رجب اومده پس چرا دو مولود اسمی از امام اول نیست ولی دو مولود را یکی تولد امام جواد و دیگری تولد پسرش که شهادت پسرش هست، منظورش را نفهمیدم. التماس دعا. موفق و سربلند باشید. اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود بنده هم موضوع برایم روشن نیست. به یکی از کاربران که همین سؤال را فرمودند عرض شد شاید چون تولد حضرت علی«علیه‌السلام» به خودی خود برجسته است، ذکر نشده. در هر صورت اگر کسی اطلاعی از موضوع دارد، بنده را نیز در جریان بگذارید. موفق باشید

13661

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم بر استاد عزیز: خسته نباشید. ایام تسلیت. استاد بنده توفیق دارم مباحث شما را کار می کنم. یک سوال دارم و یک راهنمایی می خواهم. 1. شما فرموده یودید حضرت امام با دیدن فضای جامعه تفسیر سوره حمد را فرمودند. مگر آن تفسیر چه ویژگی خاصی داشت؟ می دانم تفسیری عرفانی بود. ولی قبل آن هم تفسیر عرفانی داشتیم. دیگر اینکه مبانی تربیتی با مبانی تفسیر مگر دو مقوله جدا نیستند؟ 2. استاد، بنده مقالات و شرح صوتی آن را کار کردم و به نتیجه رسیدم. حال چه صلاح می دانید تا آن کار را کنم؟ لطفا بر روی سایت قرار دهید چون بنده ایمیلم حذف شده. خیلی ممنونم استاد عزیز. التماس دعا. یا علی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- قبلاً چنین مباحثی به طور علنی مطرح نبود. اگر قرآن درست طرح شود بار تربیتی آن کاملاً در دل آن نهفته است 2- کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و شرح تفسیر سوره‌ی حمد و شرح کتاب «مصباح الهدایه» افق خوبی را در جلوی شما می‌گشاید. موفق باشید

13642
متن پرسش
سلام استاد: در مورد جواب سوال ۱۳۶۲۳ می خواستم دلیل شما رو از فاصله نگرفتن بدونم. چون برخی از بزرگان از رفتن به این جلسات نهی می کنند همچنین قصدم از آن سوال این بود که شما این مسئله و امثال این را برای ما تبیین کنید که وظیفه ما چیست به هر حال در انقلاب اسلامی و حرکت به سمت مقصد آن به این تبیین شما نیازمندیم که جایگاه استاد امجد و امثال ایشان در انقلاب روشن شود چون بعد از سال 88 کسانی که به جلسه ایشان می رفتند و حتی علما و بزرگان نسبت به ایشان دو گروه شدند عده ای تمام حرف های ایشان را درست می دانند و تقریبا شده اند چپی و منتقد نظام و عده ای مواضع ایشان را درست نمی دانند و از رفتن به جلسات ایشان نهی می کنند و هر دو گروه از بزرگان هستند و ما نمی دانیم حرف کدام یک را گوش کنیم مثلا مشهور است آیت الله خوشوقت که با ایشان رابطه عمیقی داشتند بعد از اینکه در جلسات سوگواری اباعبدالله استاد امجد امثال آقای محمد هاشمی شرکت می کردند ایشان را از راه دادن آقای هاشمی به جلسه نهی کردند و چون استاد امجد این کار را نکردند رابطه استاد خشوقت با ایشان قطع شد و هم اکنون هم استاد امجد با استاد فاطمی نیا هر ساله محرم در منزل آقای هاشمی جلسه دارند. البته استاد امجد گفته اند که من بدخواه و مخالف آیت الله خامنه ای را لعن می کنم و باید برای این سید دعا کرد چون بار بر روی دوش اوست ولی رویکرد ایشان در سال های اخیر بیشتر به سمت انتقاد رفته و معتقد است که با نقد هست که جامعه رشد می کند. مثلا ایشان می گویند: «انقلاب عظیمی شد به نام جمهوری اسلامی، متاسفانه [امروز] نه جمهوری است نه اسلامی! انقلاب بسیار بزرگ و عظیم و بی نظیری به رهبری یک عالم دینی رخ داد که به نقل یکی از معتبرترین مجلات فرانسه: «مردی که جهان را تکان داد» اما افسوس و هزاران افسوس ما دنیاپرستان خودپرست همه چیز را ضایع کردیم و آبرو و حیثیت پر ارزش خودمان را بر باد دادیم. این همه هزینه، این همه فداکاری، این همه شهدا، جانبازان، آزادگان و وفاداری مردم که از همه چیز برای نظام گذشتند.» یا می گویند: «ما امام را معصوم نمی دانیم که بگوییم حتی یک اشتباه لفظی نمی کند. امام نمی خواست حکومت کند. اما زمانی که مجاهدین به نزدش رفتند و با او دیدار کردند به آقای مطهری گفت اگر حکومت بخواهد به دست این ها بیافتد من به تلویزیون می روم و دست شاه راه در تلویزیون می بوسم.» مملکت و مردمی که در آن نقد و ناقد محترم نباشد و چاپلوس محترم باشد ساقط است. هیچ چیز برایش نمی ماند. ما نوع انسان را ضایع کرده ایم و علما مسئولند. پیش از این نیز گفته ام دو طبقه اگر سالم باشند جامعه سالم خواهد بود. علماء و امرا. منظور از علما همه ی دانشمندان و فرهنگیان است. از معلم مدرسه تا مرجع تقلید. بیایید همه به اسلام بازگردیم.» استاد رویکرد مقام رهبری بیشتر امید دادن و نقاط مثبت را دیدن است البته خودشان در سخنرانی های اخیرشان فرمودند که من از ضعف ها با خبرم .... اما در سخنان استاد امجد و امثال ایشان مثل استاد حکیمی بیشتر رویکرد نقد جلوه گر است غیر از سوالاتی که اول سخنم عرض کردم چند سوال مطرح است: 1. رویکرد ما در مسائل کشور چگونه باید باشد آیا باید منتقدانه باشد یا مانند رهبری باشد؟ با توجه به اینکه ممکن است این گونه رویکرد رهبری مخصوص خودشان باشد و وظیفه ما چیز دیری باشد؟ 2. آیا اینگونه انتقاد به شیوه استاد امجد و حکیمی صحیح می باشد؟ 3. آیا کوتاهی ای در مواضع رهبری حس نمی شود و آیا نباید قاطعانه و بیش از این رویکردشان، انتقاد از اوضاع کشور کنند؟ 4. آیا نباید در جامعه ای که می خواهد اسلامی باشد نسبت به ظلم هایی که در جامعه می شود حساس تر بود؟ ببخشید سخن طولانی شد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم اگر با هوشیاری و بصیرت سیاسی لازم از افرادی مثل جناب آقای امجد عزیزان فاصله نگیرند، بهتر می‌توان مسیر تمدن‌سازی انقلاب اسلامی را طی کرد. زیرا با دست خود چنین افرادی که بالاخره نسبت به انقلاب حساسیت مثبت دارند را از صحنه بیرون نکرده‌ایم تا ذهنیات آن‌ها نسبت به مسائل منفی تقویت شود. 2- آری! مسلّم انقلاب در ابتدای راه خود قرار دارد و با ضعف‌هایی از جهات مختلف روبه‌رو است. ولی همان‌طور که رهبر انقلاب فرمودند به جای آن‌که بخواهیم همه‌ی آرمان‌هایمان به زودی به ثمر برسد، انقلاب را در 40 ساله بودنش با 40 ساله‌بودن سایر انقلاب‌ها مقایسه کنیم و کشور را با سایر کشورهای اطراف خود مقایسه نماییم تا در عین تلاش برای رفع مشکلات اساسی از رویکرد درخشان و امیدوارانه‌ی انقلاب در تاریخ آینده‌ی جهان غافل نباشیم و در این رابطه است که رهبری عزیز انقلاب سعی دارند ضعف‌ها را آنچنان برجسته نکنند که حقیقت تاریخی انقلاب نادیده شود و دشمنان انقلاب امیدوار گردند. 3- آری! ظلم و ظلم‌های فراوانی هست ولی راه عبور از آن‌ها راه ترکیه و آل سعود است یا تأکید بر همین انقلاب و ارزش‌های آن؟! موفق باشید

13405
متن پرسش
با سلام و احترام: علت وجود سختی و مصیبت و بلا در زندگی چیست و چه لزومی دارد که برای رسیدن به کمال این همه سختی و گرفتاری و بیماری رو تحمل کرد؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مصائب در ذات خود مصیبت نیست بلکه بستگی به تعلقات ما دارد و به همین جهت معصوم می‌فرمایند: به اندازه‌ای که در مقابل مصائب صبر و رضایت پیشه کنید، مقام شهداء نصیبتان می‌شود. یعنی از هرگونه تعلقی مانند شهداء آزاد می‌شوید، کافی است ما نگاهمان را به زندگی عوض کنیم تا همچو شاعر ندا سر دهیم: «در بلا هم می‌کشم الطاف او / مات اویم مات اویم مات او». شاعر در بلا هم آن‌چنان خدا را یافته است که ماتِ خدا شده‌است و هیچ‌چیز دیگر در منظرش نمانده. موفق باشید

13383

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: یه دو ماهی هست که یکی از دوستانم را با کتاب ها و صوت های شما آشنا کرده ام و بعد از معرفی کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» ، صوت 10 نکته از معرفت النفس را گوش کرد که خیلی لذت برده بود و الان هم در حال گوش کردن مباحث مدرنیته است. غرض از طرح این مباحث اینکه دوست من قصد ازدواج داره و اقدام هم کرده ولی متاسفانه هنوز نشده و در این بین سوالی براش پیش اومده که از من خواست که از محضر شما بپرسم و اون اینکه چرا بیشتر مواقعی که آدم روی کاری یا هدفی برنامه ریزی میکنه و همه ی جوانب اون را می سنجه و بعد انجام میده اون کار یا هدف به بن بست میخوره و نمیشه، ولی مواقعی که در مورد کاری هیچ برنامه ریزی نداره ولی فقط تو ذهمپنش بوده که اون کار را انجام بده بدون هیچ زمینه سازی و برنامه ریزی انجام میشه؟ در ازدواج هم کفو بودن یعنی چی؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عليّ عليه السّلام می‌فرمایند: «عرفت اللَّه بفسخ العزائم و حلّ العقود، و نقض الهمم» حضور خدا را در عالم بدین شکل یافتم که بعضاً تصمیمات من عملی نمی‌شد. بنابراین کار را به خدا واگذارید و شما در حدّ وظیفه عمل کنید 2- کفوبودن یک مؤمن برای مؤمن دیگر در این دوران علاوه بر رعایت دستورات دین، ولایی‌بودن نیز شرط است. موفق باشید

12834
متن پرسش
بسمه تعالي سلام عليكم: استاد بزگوار ما در شهر تهران به دليل بي بند و باري بسيار زيادي كه در شهر است خيلي توفيق امر به معروف و نهي إز منكر پيدا مي كنيم كه اين در نوبه ي خود هم خوب و هم بد است. غرض اين بود كه ما در حين انجام وظيفه هولي پيدا مي كنيم اما نه احساس ترس. لطفا راه حلي هم عملي و هم نظري بفرماييد. شرمنده از اين كه مصدع شدم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی باید کرد زمینه‌ای فراهم گردد که طرف مقابل متوجه‌ی دلسوزی شما گردد زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید حوزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مؤمنین است در إزای اظهار محبتی که باید به هم داشته باشند یعنی در فضای دوستانه، نه در فضای تحکم و تحقیر. فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (71توبه)». موفق باشید

12250
متن پرسش
به نام خدا: با سلام خدمت استاد گرامی: می خواستم از شما خواهش کنم با یک مثال وحدت وجود را برایم تعریف کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل رابطه‌ی موج و دریا که موج‌ها در عین آن‌که هرموج از موج دیگری جداست، در عین حال همه همان دریا هستند. وحدت وجود معتقد است عالم همه به این شکل مظهر خدایند بدون آن‌که جدایی و دوگانگی در بین باشد و البته همان‌طور که موج، دریا نیست و از دریا هم جدا نیست، هیچ مخلوقی خدا نیست. موفق باشید

11960

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: ممنون می شویم با توجه به نزدیکی ماه رجب، کتاب ماه رجب ماه یگانه شدن با خدا رو برای دانلود بذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فایل کتاب «ماه رجب، ماه یگانه‌شدن با خدا» بر روی سایت هست و امکان دانلود‌شدن نیز دارد. موفق باشید

11896
متن پرسش
سلام علیکم بر استاد عزیز: بنده پاسخ بسیاری از پرسش های خود را گرفتم، امیدوارم واقعا بتوانم آن را حس کنم و در راهی که شما از روح الله آدرس می دهید گام بردارم. ان شاء الله نگاه شما به سخنان مخالف بتواند بیش از پیش هنر و مهارت الهی صبر با همدیگر را در شاگردان شما پرورش دهد. استاد بنده دو سوال دیگر را خدمت شما عرض کنم تا به امید توضیحات حضرتعالی نگرش شما برای بنده شفاف تر شود. اول این که استاد، بنده با نگاه اشراقی شما به حقیقت انقلاب آشنایی اندکی دارم و به همین جهت بعد از سخنرانی مدرسه ولیعصر(عج) که فرمودید امکان این وجود دارد با انحراف خواص و به دنباله آن عوام انقلاب ما دچار سرنوشت مشروطیت شود، از شما در راه برگشت سوال کردم، این سخن را واقعا از جانب خودتان فرمودید و یا صرفا یک تشر به طلاب بود و جواب فرمودید: «نه خیر من از قول بقیه این سخن را گفتم و باید عمق سخن امام را مورد توجه قرار داد که اگر من هم سازش کنم ملت اسلام بر نمی گردد» عرض بنده این بود، به چه جهت باید دولت اصلاحات را بعد از دولت موقت دانست؟ صرف نظر از افراد چه تفاوتی میان مرام و مبانی فکری نهضت آزادی با اصلاحات چی هایی مثل خاتمی وجود دارد؟ کسی که با جورج سوروس دیدار آنچنانی می کند و سخن از جامعه باز و روش های ایجاد آن در ایران می زند و هزینه های تبلیغاتی خود را از آل سعود تامین می کند را باید بعد از دولت موقت دانست؟ (وقتی به مجموع اسناد دیدار خاتمی با سوروس نگاه می کنیم همدیگر را پشتیبانی می کند و قابل انکار نیست) بله رهبر معظم انقلاب در پی نجات ایشان بودند ولی خوب ایشان به قول پدر مرحومشان به شدت غرب زده اند و جز غرب نمی بینند. بنده هم معتقد به نقش والای مردم در پیشبرد اهداف انقلاب هستم. واقعا باید به همدلی و همزبانی میان دولت و ملت فکر کرد و دولتها باید خودشان را مدام با مردم 22 بهمن سازگار کنند و مردم هیچ انتظار نا به جایی از دولت نداشته باشند و دولت را رفیق خود ببینند. بیشتر سوال بنده در زمینه هسته ای به این نکته برمی گشت که چگونه شما راهبرد دولت را غلط می دانید و در عین حال سیستمی که براساس آن چیده شده است را تا آن حد تایید می فرمایید که شایسته عنوان «صلح حدیبیه» می دانید. راهبرد این دولت به رسمیت شناختن نگرانی های غرب و تلاش برای رفع آن است؛ به هر حال غرب حق دارد از ما نگران باشد ما 28 مرداد 32 در آمریکا کودتا کردیم، ما شاه ستمگر آنها را پشتیبانی کردیم، ما علیه آنها 8 سال جنگیدیم؛ ما به دشمنان آنها بمب شیمیایی دادیم و بدتر از آن ایران تنها استفاده کننده از سلاح هسته ای است و از این جهت باید نگرانی های آنها را در زمینه هسته ای رفع کنیم. شما قطعا و یقینا با چنین راهبردی مخالفید و از خارج کردن بهانه از دست دشمن سخن گفته اید که هیچ تناسبی با این راهبرد دولت ندارد. در بحث رآکتور اراک به عینه می توان ظهور چنین راهبردی را مشاهده کرد؛ رآکتور اراک پلوتونیوم تولید می کند ولی پلوتونیوم آن به دلیل تفاوت در عدد اتمی اساسا نمی تواند در بمب اتم مورد استفاده قرار گیرد و این چیزی نیست که از لحاظ فنی بر غربی ها پوشیده باشد. در عمل در لوزان چه شد؟ به جای این که با شدیدترین سیستم نظارت موافقت کنند، قرار است قلب راکتور را دیسترویت کنند و یا صادر کنند؛ همچنان که معمر قذافی تاسیسات هسته ای اش را صادر کرد!!! در عین حال قبول کرده اند پلوتونیوم های راکتور جدید هم از کشور خارج شود؟ خوب اگر قرار باشد ما بمب بسازیم که پلوتونیوم خارج می شود و چه معنایی دارد ما پیچ و مهره های قلب رآکتور را از هم باز کنیم؟ این مضحک نیست؟ استاد این راهبرد چه نسبتی با صلح حدیبه دارد؟ پیامبر اکرم (ص) نگرانی های مشرکین را به رسمیت شناخت و یا از یک موضع برابر بهانه های مشرکین مبنی بر از دست رفتن افراد قبیله هایشان را از چنگ آنها خارج کرد و امکان ائتلاف کفار را به صفر رسانده و فرصت فرهنگی به دست آورد؟ راه حل هایی که در لوزان به دست آمد به هیچ عنوان حتی یک توافق خوب با عقلانیت ابزاری هم نیست و همچنان که ما باید برای یک مذاکره عقب نشینی های هدفمندی انجام دهیم؛ باید دستاوردهایی هم داشته باشیم. استاد به نظر حقیر باید صلح حدیبیه و ایجاد ظرفیت فرهنگی در جهان اسلام و جهان غرب را در القصیر، حمص، جرف الصخر ، تکریت و قنیطره جست و جو کرد. آنجا که دست قدرت اسلام برای اولین بار در تاریخ اسلام دوگانه جعلی شیعه – سنی را تبدیل به دوگانه حقیقی اسلام اموی – علوی کرده است. آنجا که آمیخته شدن خون شهدای لبنانی و ایرانی به همگان نشان داده است که چیزی به نام اسلام خشن و اسلام طالبانی وجود ندارد و این همان صهیونیست ها هستند؛ نشان به نشان قنیطره، نشان به نشان حضور حزب الله در جنگ با داعش. آنجا که خون شهدای مدافع حرم نشان داده است؛ دعوایی هم اگر میان مسلمانها هست بر سر حقیقت تاریخی اهل بیت (ع) است و میان قریب به اتفاق مسلمانان در عین فضیلت بودن این خاندان اتحاد مبنایی وجود دارد. آنجا که برای اولین بار وهابیت تندروی افراطی نمی تواند خود را پشت لوای اسلام مخفی کند و باید سر ببرد و وحشی گری کند و اگر استراتژیست های هفت خط صهیونیست احتمال حضور این چنینی جمهوری اسلامی را در صحنه می دادند هرگز انگاره ی 150 ساله اسلام وهابی را این چنین ارزان در طی 5 سال نابود نمی کردند. سعی کرده بودند اسلام هراسی را در متن جامعه غربی نهادینه کنند و در اویل بحران سوریه نیز مسلمانان جهان تحت فشار بودند ولی الان سیر رجوع به اسلام حزب الله لبنان و سپاه قدس در حال شتاب گرفتن است. لوزان بیشتر شبیه احد است تا حدیبیه و ما دلواپسیم که هند جگر خواری هوس جگر حمزه ما را کرده باشد. دلواپسیم نکند عده ای به طمع دنیا حاضر باشند جان فرمانده کل قوا را به خطر بیاندازند؟ ببخشید استاد وقتتان را گرفتم؛ تمام این سخنان را نوشتم تا بگویم استاد دلم برای حضرت روح الله تنگ شده است، با این که او را همیشه از سیاهی بر سفیدی دیده ام و یا از سفیدی بر سیاهی. اگر نبود «ولاتیاسو من روح الله» هر آیینه دق می کردم. نمی دانم چرا این قدر بهانه گیر شده ام؛ این قدر با خودم حرف می زنم که صبور باش ولی صبرم طعم بغض دارد، آنچنان که مرادم هم از من گله کند که چرا دعوا می کنی. به آینده امیدوارم ، آن سان که مطئنم عهد، عهد انقلاب و انقلابی است ولی گلویم دیگر توان فرو بردن بغض هایم را ندارد. دلم به نفس های پر شور سید علی خوش است ولی سینه ام آرام نمی گیرد، تلاش می کنم ولی ضمیرم آرام نمی شود. دلم تنگ شده استاد ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این غم مقدس شما به لطف الهی شما را آن‌چنان بزرگ می‌کند که از آن به بعد مجبورید تنها با رازهای سینه‌ی خود به‌سر ببرید مگر آن‌که خداوند اجازه سخن‌گفتن به شما بدهد لذا هیچ اشکالی در اصل قضیه نمی‌بینم که دولت را در مسیری نمی‌بینید که انقلاب اسلامی عزیز بنا دارد در آن مسیر وارد شود و این نشانه‌ی هوشیاری و بصیرت شما و امثال شما است. بحث بر سر آن است که ما باید آن حضوری را که خارج از محتوای بیانیه‌ی لوزان، در جهان غرب پیدا کرده‌ایم را نادیده بگیریم و به اسم آن‌که از طریق این دولت انجام شده؟ و یا جایگاه تاریخی بیانیه‌ی لوزان چیزی است از جنس انقلاب که با قاطعیت‌های مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» تحقق یافت و در مسیر محدودیت‌هایی که رهبری عزیز آن را تأکید کردند ما کار بزرگی را در این تاریخ شکل دادیم که دشمن سال‌های سال طول می‌کشد تا بفهمد ما چه کردیم و با درایت رهبری عزیز چه فرهنگی را وارد اردوگاه نظام استکباری نمودیم! دشمن کوتاه‌بین است و نمی‌فهمد مواضع ما چه بلایی بر سر او خواهد آورد وقتی هیبت تمامیت‌خواهی‌اش از طرف ما به رسمیت شناخته نشد مطمئن باشید ما آینده‌ی بسیار درخشانی خواهیم داشت وقتی با هیبت رهبری در انقلاب جلو چشمان جهانیان اُبهت استکباری غرب چون مومی در حال ذوب‌شدن است. هرچند پیروزی‌هایِ از جنس حضور ما در القصیر و جرف الصخر بسیار زلال‌تر است. موفق باشید

11791
متن پرسش
سلام: استاد تو رو خدا به این تندروهای مدعی اصولگرایی تفهیم بفرمایید نفس توافق و قرارداد گناه نیست. با این نگاه است که می شود صلح امام حسن علیه السلام را هم زیر سوال برد؛ استاد دیگه از معاویه بدتر که نداریم کل موضوعات و موارد صلح نامه با امام حسن رو زیر پا گذاشت ولی آیا این باعث شده که شیعه واقعی بگوید اعیاذبالله امام حسن علیه السلام اشتباه کرد؟ نه هرگز. در آن مقطع تاریخی بهترین کار را امام علیه السلام انجام داد. حالا دشمن دون پایه که از همان اول هم معلوم بود به هیچ صراطی مستقیم نیست عدول کند ... در موضوع هسته ای هم همینطور است حالا اگر طرف غربی عهدشکنی کند چیز عجیبی نیست که و نمی شود کل مذاکرات را زیر سوال برد. نمیدونم تا چه حد حرف منو تصدیق می فرمایید استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت اصل چنین بیانیه‌ای که در لوزان سوئیس مطرح شد نشانه‌ حضور مستقل انقلاب اسلامی در تاریخی است که مدرنیته با تمامیت‌خواهی خود حاضر نبود هیچ رقیبی را تحمل کند و حالا توسعه و تحقیق در انرژی هسته‌ای ایران را به رسمیت می‌شناسد و این یعنی حضور فرهنگی انقلاب اسلامی با هویتی که مخصوص به خودش است و این غیر از آن است که محتوای قرارداد لوزان را بی‌عیب بدانیم. موفق باشید

10399

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ سوالات قبلی ﺍم ﺩﺭﺑﺎﺭه ﺭﻭزه ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺳﻮﺍﻝ کرده بودم، ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺍﻟﻬﯽ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ یا ﻧﻪ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض کردم شریعت تکلیف هرکس را مطابق شرایط و احوالش تعیین کرده و لذا هرکس باید نسبت به موقعیت خود مستحبات را انجام دهد. موفق باشید
نمایش چاپی