بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9091

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: فرموده اید همه به قیامت که مرحله ای عقلانی است نمی رسند. آیا میشود توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این بحث نیاز به مقدماتی دارد که در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» هست. سعی بفرمایید نگاهی به آن کتاب بیندازید. موفق باشید
8112

ای معلمبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم با توجه به نزدیک شدن به روز معلم خواهمندم مقاله شما در مورد روز معلم را یا برایم ایمیل کنید یا بر روی سایت قرار دهید تا استفاده کنیم. التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: درقسمت یادداشت های ویژه سایت قرار دارد . موفق باشید
7825
متن پرسش
با سلام ...کتابهای سید عباس معارف را از کجا می شه گیر آورد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: کتاب مشهور ایشان تحت عنوان «نگاهی دوباره به مبادی حکمت اُنسی» را بنیاد حکمی و فلسفی دکتر فردید چاپ کرده با تلفن 6412643 چهارراه ولی‌عصر، صبای شمالی، کوچه مهربان، شماره‌ی 46. موفق باشید
6234
متن پرسش
باسلام 1.به نظرشما آیا برگزاری مراسم شیرخوارگان درست است واینکه بچه ها را می آورند و گریه میکنند؟ 2.مراسم جشن نیکوکاری به نظر شما حسن فاعلی دارد چون معمولا دختر بچه ای را در تلویزیون می آورند که ما محتاج یاری شما هستیم و مردم به خاطر دلسوزی و ترحم به آنها کمک می کنند و حال اینکه شهیدمطهری می فرماید فعل اخلاقی به غریزه های نوع دوستی تعلق نمیگیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت دلیلی بر نفی آن نداریم می‌توان از هر دوی آن‌ها نگاه‌های خوبی را متذکر شد؛ به مادران گفته شود شما علی اصغر تربیت کنید و به مردم متذکر شویم برای خدا کمک کنید و نه صرف جواب‌گویی به عواطف. موفق باشید
5417
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عبادات قبول چند نفر از اقوام نزدیک بنده از من خواستن تا چند تا کتاب خوب اعتقادی بهشون معرفی کنم خودشون میگن که احساس می کنن ایمانشون روز به روز داره ضعیف تر میشه در حدی که می ترسن ایمانشون رو از دست بدن!! به نظر شما کدوم یک از کتاب های شما را بهشون معرفی کنم ( در ضمن اطلاعات دینی شون هم در حد ابتداییه و زیاد مقید نیستند) لطفا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب‌های «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبی» و «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» و «آشتی با خدا» خوب باشد. موفق باشید
5205
متن پرسش
باسلام.ا1)ینکه انسان دعا میکنه واز خداچیزی رو میخواد چه جوریه؟خداکه میدونه ماچی میخوایم خودش اجابت کنه دیگه.2)درصلوات خدا دورود میفرسته یعنی چی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بعضی از چیزهایی که خداوند می‌خواهد به بنده‌اش بدهد مشروط به تقاضای بنده است 2- در کتاب « صلوات بر پیامبر(ٌص)عامل قدسی‌شدن روح» عرایضی در این مورد داشته‌ام به آن کتاب رجوع فرمایید. موفق باشید
4861

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد سلام. نظر شما در این خصوص چیست؟ مهدوی کنی: آقای جلیلی، جوان خوبی است اما اینکه به درد ریاست جمهوری می خورد یا نه، بحث دیگری است شنبه, خرداد ۱۱, ۱۳۹۲, ۱۳:۰۶ 31,535 بازدید www.IE92.IR آیت الله مهدوی کنی: آقای جلیلی، جوان خوبی است اما اینکه به درد ریاست جمهوری می خورد یا نه، بحث دیگری است. آیت الله مهدوی کنی در پاسخ به این که ” آیا سعید جلیلی برای ریاست جمهوری مناسب است یا خیر” گفتند: (( با احساسات رای ندهید وگرنه دوباره پشیمان می شوید. آقای جلیلی، جوان خوبی است اما اینکه به درد ریاست جمهوری می خورد یا نه، بحث دیگری است.)) ایشان در ادامه فرمودند: (( این موضوع که ایشان ( سعید جلیلی) را به عنوان کاندیدای خود معرفی کنیم، بعید است. برای من روشن نشده است که آیا ایشان می توانند رئیس جمهور خوبی باشند یا نه. اما قطعا همین مورد که ایشان نزد من نیامدند یعنی شرح صدر ندارند.))
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که آیت‌الله مهدوی کنی این موضوع را تکذیب کردند. موفق باشید
4786
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز بعد از اینکه خیلی از مباحث شما اعم از غرب شناسی و ... رو مطالعه کردم و با مبانیی که جنابعالی به ما یاد دادید ، بنده با چندتن از دانشجویان دانشگاه امام صادق که درباره ی تکنولوژی که اقای قالیباف خیلی از این کلمه استفاده می کردند و مبنای پیشرفت خودشان را استفاده از تکنولوژی میدانند ، بحث میکردم که یک مسئله خیلی ذهن بنده را مشوش کرد: انها میگفتند که حضرت آقا درباره مباحث غرب شناسی نظرات متفاوتی با اقای طاهرزاده دارند. میخواستم صحت با عدم صحت این موضوع را از خودتان بپرسم؟ ممنون التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که در این رابطه به جواب سؤال‌های شماره‌ی 4254 و 3359 و به‌خصوص شماره‌ی 3360 رجوع فرمایید. نهایت وظیفه‌ی ما آن است که طوری نظرها را متوجه غرب کنیم که دانشجویان و طلاب ما بتوانند حرف حضرت امام و رهبری عزیز را درست بفهمند. به دوستانی که می‌فرمایید مباحث غرب‌شناسی که بنده عرض می‌کنم با نگاه رهبری به غرب متفاوت است، بفرمایید بیاییم همه بر روی نگاه رهبری به صورتی کارشناسانه متمرکز شویم به هر نتیجه‌ای که رسیدید برای ما مبارک است. موفق باشید
4069
متن پرسش
با سلام و احترام با توجه به اینکه برخی از سوالات که پرسید می شود را همکاران و شاگردانتان می توانند جواب دهند مثل سوال ذیل(سوال اول) و برای اینکه ما با این سوالات وقت شریف جنابعالی را تضیع نکنیم و شرمنده نشویم پیشنهاد می کنیم قسمت پرسش و پاسخ به دو بخش پرسش از استاد و پرسش از همکاران یا ... تقسیم شود : آیا فایل صوتی کتاب ده نکته با شرح ده نکته فرق می کند - آیا کتابهای حضرتعالی را امام خامنه ای(مدظله) مطالعه کرده اند و نظری در این مورد داده اند . ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هنوز متأسفانه رفقا جهت جواب به سؤالات به میدان نیامده‌اند 2- شرح ده نکته یعنی خویشتن پنهان نکات دقیقی دارد که بهتر است بعد از مباحث معاد دنبال شود 3- نمی‌دانم، اطلاعی در این مورد به من نرسیده. موفق باشید
4023
متن پرسش
استاد گرامی! سلام، خسته نباشید بفرمایید اینکه در روایات وارد شده است که مسلمان هر روز حداقل 50 آیه باید تلاوت کند، اینجانب نسبت به این دستور کمی سنگین هستم گاهی می خوانم و گاهی نه، اما حاضرم ساعتها وقت صرف کنم برای مطالعه و یا تفسیر آیه ای از کتابهای جنابعالی یا تفسیر علامه طباطبایی و یا آیت الله جوادی آملی. به طور خلاصه عرض کنم که به فهم آیات بیشتر علاقه مندم تا قرائت صوری. آیا این کفایت می کند؟ لطفاَ راهنمایی بفرمایید. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید 50 آیه را بخوانید و جان خود را با آهنگ آن آیات هماهنگ کنید و در حدّ توان تدبّر هم داشته باشید. موفق باشید
3333
متن پرسش
باسلام. از خدمت جنابعالی چند سئوال داشتم از اینکه وقت شما را می گیرم پوزش می طلبم: 1.با اینکه فرمودید چون روح یکی از بالاترین مخلوقات است باز برای من این ابهام است که چرا خداوند با آن همه عظمت خودش را به روح نسبت می دهد و چه نیازی هست که خودش را به روح نسبت بدهد؟ 2.من انسان در برزخ هم جسم برزخی دارد می خواستم ببینم چه زمانی من انسان جسم ندارد و به عبارت دیگر من که همیشه هست چه نیازی دارد که جسم داشته باشد خب مثل خدای متعال بدون جسم در این عالم کار کند؟ 3.اگر من انسان مجرد است چرا خیال برای نفس است؟ 4.اگر نفس مجرد است پس چرا در برخی از روایات داریم که نفس مادی است؟ 5.من انسان نسبت به عالم برتر خود چه حدی دارد؟ 6.در کتاب آشتی با خدا فرمودید نباید در رابطه با شناخت خود بخواهیم چیز خاصی را بشناسیم بلکه باید با هست خود ارتباط برقرار کنیم این جمله با روایت امیرالمومنین که فمودند اعظم الحکم معرفه النفس نفسه چگونه جمع می شود؟ 7.آیا در خواب هم هست انسان بدنی به عنوان ابزار دارد؟ 8.اگر من انسان جدای تن است چرا وقتی وسایل بیهوشی را به تن می زنند من ادراک نمی کند؟ 9.فرق بغض با کینه چیست چرا فرموده اند بغض به اهلبیت داشته باشید نه کینه؟ 10.جایگاه موعظه و کلاس اخلاق در مباحث شما چیست چون در بحثی فرمودید اخلاق اعتباری است و فقط مشکل شما را پنهان می کند ÷س صحبت امام که فرمودند کلاس اخلاق در حوزه ها تشکیل بشود با صحبت شما چگونه جمع می شود؟ 11. دکتر شریعتی در بعضی مواقع حتی به روحانیون جسارت می کنند با این وجود چرا شما فرمودید مغرض دین نبوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- روح را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید آن روح از من است. مثل آن‌که کعبه را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید «بیتی»، این به جهت عظمت روح است که عالی‌ترین مخلوقات است. در کتاب «خویشتن پنهان» روایات مربوطه آورده شده است 2- نفس ناطقه‌ی انسان همان‌طور که در موطن عالم عقل بی‌جسم است، در عالم خیال یا مثال همیشه جسم دارد و بُعد خیال او هیچ‌وقت از آن جدا نیست. همان‌طور که خدا بدون تجلیات در عالم مثال نیست 3- خیال یکی از ابعاد نفس ناطقه است 4- بعضاً اصطلاحات فلسفی با اصطلاحات در روایات فرق می‌کند. ائمه«علیهم‌السلام» مقید نیستند مطابق اصطلاحات فلسفی سخن بگویند ولی اگر در همان روایات دقت بفرمایید متوجه می‌شوید نفس را جسمی لطیف تعریف می‌کنند 5- نفس ناطقه استعداد حضور در تمام عوالم وجود را دارا است 6- در معرفت نفس نیز باید متوجه بود که نفس فقط هست، نه زن است و نه مرد، و نه اصفهانی است، و نه تهرانی 7- بدن انسان در خواب صورت مثالی نفس ناطقه است و نه ابزار نفس ناطقه مثل بدن مادی 8- منِ انسان در هنگام بی‌هوشی تن را رها می‌کند پس نباید آن‌چه به تن وارد می‌شود ادراک کند 9- یعنی مواظب باشید در مقابل حاکمان ظالم که شما را مجبور به تبری از اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌کند از درون خود با اهل‌البیت«علیهم‌السلام» فاصله نداشته باشید 10- کلاس‌های اخلاق باید حضوری و وجودی باشد و نه اعتباری. که این در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» عرض شده 11- در این مورد نظرات مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» را دنبال بفرمایید. بنده از سخنان ایشان نیز همین را استنباط کرده‌ام چون شریعتی بین روحانی و عالم فرق می‌گذارد. موفق باشید
3309
متن پرسش
باسلام لطفا بفرمائید نظر فلاسفه اسلامی و مطالب انان در خصوص تدبیر منزل چگونه است و ایا با حقوق خانواده و مبانی فقهی ان ارتباطی دارد یاخیر با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: فلاسفه‌ی اسلامی در کتاب‌های عقل عملی یا اخلاق سعی کرده‌اند سخنان دین را تدوین کنند. موفق باشید
3160

اهداء عضوبازدید:

متن پرسش
آیا اهدای عضو باعث ازار دیدن روح شخص نمی شود و در کل زا نظر شرعی مشکلی ندارد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ظاهراً فقها اشکال نگرفته‌اند. موفق باشید
2370
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی 1-اگر ما نفس اهل بیت علیه السلام را با آن حقیقت نورانیت متحد بدانیم پس روایاتی دال بر افزوده شدن علم ایشان یا اختلاف کیفیت دریافت وحی و.... که نشان دهنده نوعی دوگانگی است چگونه توجیه می شود؟ 2-اینکه سیر ممکن به واجب بی نهایت است و حدی ندارد یعنی چه ؟ 3-کتابی عمیقتر پیرامون توحید معرفی نمایید ؟(مباحث کتاب از برهان تا عرفان و شرح خطبه های توحیدی نهج البلاغه را گذرانده ام به توفیق الهی)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- تلاش اهل البیت«علیهم‌السلام» در نماز و عبادات برای حفظ آن اتحاد است و مقام عصمت آن‌ها برای هدایت جامعه ولی در این‌که ماوراء مقام عصمت، آن‌ها برای خود کمالاتی دارد و بر همان اساس برایشان صلوات می‌فرستیم سخن دیگری است. 2- ممکن‌الوجود هراندازه مابالقوه‌هایش را به مابالفعل تبدیل کند این‌طور نیست که یک‌جا دیگر از مقام امکانِ ذاتی در آید و به واجب بالذات برسد. 3- کتاب‌های حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مثل «شرح دعای سحر» و «مصباح‌الهدایه» و «تفسیر سوره‌ی حمد» و «چهل حدیث» و..... موفق باشید
1034

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم 1-در ادامه سوال 1018؛میخواستم بدانم که بنده منظور شما را درست فهمیدم:تنگی و وسعت رزق به معنای کاهش و افزایش "کمی" در مقدار رزق نیست بلکه به معنای سخت یا آسان رسیدن روزی به انسان است.پس گناه سبب کاهش رزق از لحاظ کمی نمی شود و فقط باعث می شود که آنچه که برای ما مقدر شده است سخت تر به دستمان برسد و به نوعی ما گرفتار رزق خود میشویم. 2-اگر مطلب فوق صحیح باشد احساس میکنم که با مطلبی که در کتاب فرمودید تناقض دارد.شما در کتاب فرمودید که «رزقی که با التماس به دست می آید به جهت گناهانی است که انجام داده ام و رزق خود را از بین برده ام.»به نظر میرسد که از بین بردن رزق در اینجا به معنای کاهش کمی در مقدار رزق باشد.از طرفی هم در چند سطر بعد حدیثی از پیامبر اعظم نقل کرده اید که این مطلب راتایید میکند."ان الرجل لیحرم الرزق بالذنب یصیبه".اگر به سبب گناه رزق انسان تمام و کمال برسد ولی فقط به سختی برسد دیگر اسم آن محروم شدن از رزق نیست.لطفا توضیح بفرمایید. 3- اصلا عواملی وجود دارد که رزق انسان را از لحاظ کمی کاهش دهند؟ 4- چرا عده ای از انسانها در آفریقا و بعضی از کشورهای جهان از گرسنگی می میرند.مگر خدا رزق آنها را نیز مقدر نفرموده است.مگر قرار نیست که روزی انسان به سمتش بیاید و او برای کسب رزق حرص نورزد؟ 5- در قسمتی از کتاب فرمودید که هم امیرالمومنین و هم معاویه می دانستند که انسانهای سطحی نگر به باطل گرایش پیدا می کنند.آیا افرادی نظیر عمروعاص انسان عمیقی نبوده است؟ حال او از این نعمتش در راه شیطان استفاده کرده است. سوال اصلی بنده اینجاست که آیا لزوما عیق فکر کردن سبب هدایت انسانها میشود و یا شرایط دیگری نیز لازم است؟موفق باشید-یاعلی مدد
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی 1- احسنت، همین طور است. 2- از بین‌بردن رزق را باید به معنی از بین‌بردن راهی دانست که رزق به راحتی به ما می‌رسید و سخن رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌‌وعلی‌آبائه» را باید با سایر سخنان حضرت و سخنان ائمه«علیهم‌السلام» که تأکید دارند در هر صورت رزق تو به تو می‌رسد معنا کرد. 3- ظاهراً نه؛ چون می‌فرمایند: رزق از همان اول مقسوم است و قسمت‌شده. 4- اگر موضوع آفریقا را از نزدیک مطالعه کنیم به چیز دیگری می‌رسیم و آن قحطی‌زدگی است و ظلم فرهنگی که به آن‌ها شده. 5- عمروعاص و معاویه در یک زمره‌اند و حضرت صادق«علیه‌السلام» آن را حیله‌گری می‌دانند و نه عقل. موفق باشید
832

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم (باسلام خدمت استاد گرانقدر: مصاحبه زیر در جمعه ای که با شما به کوهنوردی آمده بودیم انجام شد که متن زیر پیاده شده آن مصاحبه با مختصر ویرایش ادبی و احیانا محتوایی می باشد و نیز در ادامه مصاحبه بعضی پرسش و پاسخهای گرفته شده از سایت در این مورد نیز اضافه شده تا بحث تکمیل شود از شما خواهشمندیم که برای غنای بحث متن را ملاحظه کرده و اگر جایی از آن نیاز به اصلاح و تکمیل و یا حذف دارد را تذکر دهید تا برای چاپ واستفاده طلاب موثر واقع شود باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم التماس دعا-شبان-از طرف مجله خط) سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما تقریبا" دراموراتمان از قرآن هیچ استفاده ای نمی کنیم. تقریبا"را هم به این دلیل می گویم که گاهی درامور فردی، به عنوان یک ذکر فردی استفاده می کنیم. اما اینکه می گویم هیچ، برای این که درامور اجتماعی و زندگی کلی هیچ استفاده ای نمی کنیم. پس اول باید دلیل بیاوریم که ما هیچ استفاده ای از قرآن نمی کنیم. دوم این که وقتی فهمیدیم ریشه این مشکل کجا است که از قرآن نمی توانیم استفاده کنیم آنگاه آن ریشه را نفی می کنیم و برمی گردیم به استفاده از قرآن. ما معتقدیم که اصلا" رجوع به قرآن، به نحوی که بشود به قول امیرالمومنین «فاستنطقوه» یعنی قران را به حرف درآوریم چنین رجوعی را نمیتوانیم انجام دهیم. خودشان هم می گویند که شما نمی توانید چنین کاری را بکنید، یعنی با نگاهی غیر ولایی و غیر نظر به آن جمال نورانی که اهل البیت به ما نشان می دهند، نمی شود. پس این یک سرفصل شد که چرا از قرآن استفاده نمی شود؟ مثلا چرا قرآن را بعنوان ذکر للعالمین نمی بینیم. چرا که قرار بود ما ادبیات و مفاهیم کارکنیم تا این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه قرار دهیم.(این یک) خوب در دل این بحث منظورمان چیست؟ منظور این است که برخورد ما با قرآن، برخوردی که برایمان خشیت و خوف اجلال ایجاد کند، نمی باشد. آن هم خشیتی که ما را از عذاب خدا می ترساند، نه اینکه مثلا فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه با بر اساس آن سیاق قرآنی که ربا را محاربه با خدا معرفی می کند باید تبین شود به نحوی که طرف بفهمد با ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. یعنی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده می شود و در دلش خوف اجلال بوجود می آید. به نظرم این را از این جهت ازما بپذیرید که یک کارخوبی را سرفصل بزنیم که وقتی که می خواهیم از قرآن ا ستفاده کنیم مقصود اصلی قرآن حاصل نمی شود(ناقص) خلاصه اینکه وقتی از طلبه ها سوال شود که چرا قرآن نمی خوانند؟ می گویند ما هنوز بلد نیستیم از قرآن استفاده کنیم. لذا باید بتوانیم از قرآن کاربردی استفاده کنیم. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا » یعنی رهاشان کن بعد می گوید «و ذکر به» (به وسیله قرآن به آنها تذکر بده) «به» در اینجا به قرآن بر می گردد. از یک طرف به پیغمبر می گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکر به» می دهد. خب ما اگر بخواهیم این را کاربردی کنیم، یعنی فرهنگ و فکر آنها را نگذار غالب بشود و بعد که می گوید «وذکربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این و«ذکر» در ادامه آیه نبود مثلا میگفتیم تضاد بین ما وسرمایه داری تمام شد اما با وجود این «ذکر» می گوید ای پیغمبر باید کاری کنی که در جمع مسلمین هیچ انس و تاییدی برای نظامی که دین را بازی زندگی گرفته بوجود نیاید. دقت شود که دین را بازی زندگی گرفتن، غیر از این است که دین را رها کرده باشند بلکه دین دارد و نماز می خواند و حج می رود ولی جدی نیست. یعنی می گوید اول این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد تذکر ده، اما آیا ما واقعا این فرهنگ را نفی کردیم؟ من نظرم این است که جنس دولت سازندگی این بود که یک دینی در حاشیه زندگی آورد و آن دین حضرت امام را برد، یعنی حضرت امام دین به شدت برایشان جدی بود اما اینها دین را به حاشیه راندند این آیه می گوید «اینهایی را که دین را به بازی گرفتند» که ما این گونه برداشت می کنیم که دین را به حاشیه بردند که در آن صورت، حجش را می رود، نمازش را می خواند، ولی آن گونه باوری که زندگیش را براساس دین تعیین کند ندارد، حضرت امام شخصیتی بود که همه زندگیش را برای کار دین گذاشت اما عده ای اینگونه نیستند. ادامه آیه می گوید«و ذکربه» یعنی با همین قرآن تذکر بده، یعنی حضرت امام همین تیپها را که رها نکرد بلکه همین به آنها تذکر داد که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما در زندگی از قرآن استفاده نمی کنیم . اینجاست که اولین رویکرد باید این باشد که زندگی مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید. ممکن است که بگویید که همه این را می گویند که باید گفت ما باید از خود بازخواست کنیم، مثلا ما از المیزان می خواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند، نه اینکه قرآن یک گوشه ای باشد و زندگی درگوشه ای دیگر. وانصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را داده اند. بیش از این را دیگر باید خودمان ان شاء الله حساس شویم که می خواهیم با قرآن زندگی کنیم. همین که ما این دید را پیدا کردیم، می بینیم که ما با آیات صحبت داریم و آیات هم با ما حرف دارد. هر چند که این مسأله پخته نشده است اما بالاخره تا این مسأله حل نشود، ما نمی توانیم به فرمایش رهبری عمل کنیم. لذا با توصیه و اندرز کار پیش نمی رود بلکه بستر می خواهد یعنی باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، به جد بتواند با آن زندگی کند که آن وقت می بیند که زندگیش طور دیگر می شود. عروس حضرت امام می فرموند که ایشان روزی هشت بار قرآن می خواندند، من وقتی این قضیه را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت من این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کند و مطلب می گیرد و شارژ می شوند برای ادامه برنامه هایشان، واین است که انسان را منقلب می کند که یک شخص درقطعه قطعه روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند. این گونه نگاه کنید که چگونه توانسته با قرآن وارد زندگی شود و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کند واقعا مطلب می گیرد مثلا دیده اید که به حافظ رجوع می کنید و قشنگ مطلب می گیرید و جلو می روید، چرا؟ چون حافظ از آن روح کلی برخوردار است یعنی از این حالات جزیی بیرون آمده است. حالا قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این برخوردار است. منظورم از روح کلی این است که درتمام عالم گسترده است. پس بنابراین موضوع شما که درهمان عالم است، روشن می شود. )باید بیشتر توضیح داده شود) حال مگر خود حافظ نمی گوید که ما هر چه داریم از قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم که با آن روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم آنگاه باید ما هم روزی هشت مرتبه قرآن بخوانیم. اگر این روحیه پیدا شود دیگر شما نمی توانید که رجوع نکنید و وقتی که رجوع کردید آنگاه فرمایش رهبری مبنی بر انس با قرآن عملی می شود. س: با این دغدغه ها ومشکلاتی که هست و ما اگر بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم بخوانیم آنگاه چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن داشته باشیم یعنی مثلا برای اینکه نفس بکشیم نمی گوییم که نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. یادم هست آن وقتی که مثنوی می خواندم خیلی وقتم را می گرفت ولی هیچ احساس خستگی نمی کردم، با اینکه معلم هم بودمف باید کارهای علمی ام را هم انجام می دادم و جزوه هایم را باید می نوشتم وتایپ می کردم، خلاصه خیلی وقتمان گرفته می شد اما تمام اینها منجر نمی شودکه مثنوی را نخوانیم، علتش هم این بودکه راه افتاده بودیم که آن را می خواهیم، یا اینکه یاد هست سال ششمی که المیزان را تمام کردم، سر سفره صبحانه بود که خط آخر را کشیدم و به خانواده گفتم که بالاخره تمام شد. علتش هم این بودکه المیزان با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن اسوه زندگی مان است، قرآن وارد زندگی می شود. البته من احتیاط می کنم که این ها را بگویم که مبادا دوباره در همان شعار و احساسات بماند و بشود کالاول. اما واقعا" شما امروز که می خواهید بروید سرکلاس اگر برسیم به این که با نگاهی که مذکر خدایی به شما می دهد، راحت تر سرکلاس می روید، آنوقت می گویید که یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید؟ ممکن است بگویید که مقدماتش مثل تفسیر را نداریم، که می گوییم خب ازتفسیر شروع کنید. یعنی به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی؟ در حالیکه این نگاه ظلم به قرآن است چرا که تفسیر یعنی همان نماد قرآن که ما اصلا تفسیر نمی خوانیم بلکه ما قرآن عزیزمان را از زبان یک دل قرآنی دنبال می کنیم، البته ما هرتفسیری را قبول نداریم. مثلا بنده هیچ وقت نه تنها توصیه نمی کنم بلکه می گویم خدایا مردم را نجات بده از تفسیرآقای صادقی. چرا که تفسیر باید دل را قرآنی کند و ما این دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی عزیز می گیریم یا از تفسیر کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می گیریم که حضرت امام در مورد ایشان می فرمایند «العارف الکامل الکاشانی»، البته خودش اولش می گوید اگر این را به عنوان تفسیر گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. لذا باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه. من واقعا" نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن المیزان را دارند می نویسند. پس دیگر معنا ندارد که ما تفسیر بخوانیم تا بعدش برویم تفکر قرآنی پیدا کنیم. یا اینکه تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به قرآن یک نوع نگاه انحرافی است. خود قرآن و تفاسیر درواقع یکی هستند و تفسیر غیر قرآن نیست بلکه تفسیر قصه تبین قرآن است. حال بر می گردیم سر همان مثال امام که این هشت بار قرآن خواندن یعنی اینکه شما دائم بپذیرید که باید به قرآن رجوع کرد، دوباره مثال می زنم گاهی که حافظ را باز می کنید گویی برایتان حرف دارد. علامه طباطبایی می فرمایند وقتی آیت الله بروجردی آنگونه برخورد کردند که شما فلسفه را ادامه ندهید، من ازحافظ نظر گرفتم و ادامه دادم. چطور می شود که همان لحظه حافظ را باز کرد و برنامه از آن گرفت؟ یعنی حافظ اینقدرحرف دارد؟ نه، بلکه روح کلی که منجرشده است این غزل سروده شود، فوق حافظ است. وقتی شاعر این شعر را می گوید خودش می فهمد که این یک کشف بزرگ است. مثلا" تمام ائمه ازکشف امیرالمومنین درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه این را بلد نیستند؟ می گوییم همه شان بلد هستند اما این یک کشف خاص است که آنها به قربانش می روند، چون می بینند که این در چشمه علی جوشیده است. حال این غزل از این جنس است، خود حافظ و بقیه می بینند این یک سروشی بود که آمد لذا رجوع می کنند واز آن روح کلی، بهره خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه قرآن شناس هم از غزل حافظ بهره می برند. این را اگر نسبت به قرآن وسعت دهیم می بینیم این که من اگر بخواهم تفسیر بخوانم، وقتم گرفته می شود مطرح نمی شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی کردن مدتها تفسیر نگاه میکند. یعنی همانطور که ما زندگی می کنیم و عروسی می کنیم وخانه کرایه کنیم، با این رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی کنیم. لذا زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. (در ادامه مصاحبه برای تکمیل بحث پرسش و پاسخهای زیر را قرار است چاپ کنیم(برگرفته از یادداشت نسبت ما قرآن در جهان معاصر) لطفا در چینش پرسشها و کم و اضافه کردن آنها نیز اگر نکته خاصی دارید به ما تذکر دهید توضیح اینکه برخی سوالات ویرایش شده و برخی جوابها با هم تلفیق شده تا متناسب بحث قرار گیرد اگر این تلفیق و ویرایش مشکلی ایجاد کرده تذکر دهید که اصلاح شود) سوال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 21) اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی در تفاسیر متوقف نشد، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نمود. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و و اُنس بگیرید. سوال: آیا فلسفه اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظر ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی ایجادشوندگی انتزاع کردید ،وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن حقیقت تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساس قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیم» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد که به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی می‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل می‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد . باید تمدنی به صحنه بیاید که دیگر با این‌همه گسستگی در بین مسلمانان روبه‌رو نباشیم. تمدن غرب که در نهایتِ مادیّت و شتابزدگی است هرگز نمی‌تواند جواب‌گوی نیازهای واقعی انسان باشد و پایدار بماند، تمدنِ مقابل تمدن غربی، تمدنی است که شیعه مسئولیت بنیانگزاری آن را به عهده گرفته است انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخیِ مخصوص به خود، مرحله‌ی گذار و عبور از فرهنگ مدرنیته به تمدن اسلامی است. نظر به وسعتِ حضور امامان در هستی نه تنها عامل نمایش راه گسترده‌‌ای است که انسان‌ها می‌توانند طی‌ کنند بلکه موجب می‌شود تا روشن شود امامان از چه افقی بشریت را هدایت می‌نمایند
متن پاسخ
بسم الله الرحمن الرحیم باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم. سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می‌تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما درامورات اجتماعی و جهات کلی زندگی هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی کنیم. وقتی روشن شد ما هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی‌کنیم با ریشه‌یابی صحیح برمی گردیم به قرآن. هنوز آن طوررجوع به قرآن نداریم که به تعبیر امیرالمومنین«علیه‌السلام»: «ذلک القرآن فاستنطقوهُ» آن فرآن را به حرف درآورید و از آن بخواهید تا سخن بگوید و در ادامه می‌فرمایند: شفای دردهای شما و سامان‌دهنده‌ی امور شما در قرآن است. باید بتوان قرآن را به‌عنوان «ذِکْرٌ لِلْعالَمین‏» دید، لازم است که ادبیات ومفاهیم کارکنیم اما باید این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه بیابیم تا برایمان خشیت و خوف ایجاد کند، خشیتی که ما را از عذاب خدا بترساند، نه اینکه فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه بفهمیم ربا در حکم محاربه با خدا است به نحوی که طرف بفهمد با نزدیکی به ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. وقتی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده شد در دلش خوفِ اجلال بوجود می آید و مقصود اصلی قرآن که ترک معصیت است حاصل می شود و به همین جهت خداوند می‌فرماید: « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏» چون قرآن قدرت ایجاد خشیت در انسان‌ها را دارد پس ما باید با این رویکرد به آن نظر کنیم. اگر از طلبه‌ ها سوال شود چرا با قرآن مأنوس نیستند؟ می‌گویند ما هنوز نمی‌دانیم چگونه از قرآن استفاده کنیم. درست می‌گویند ولی باید راه استفاده از آن را پیدا کرد تا بتوانیم از قرآن به صورت کاربردی استفاده کرد. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» آن‌هایی که دین خود را جدّی نمی‌گیرند و آن را وسیله‌ی بازی و سرگرمی می‌پندارند رها کن و زندگى دنیا، آنها را مغرور ساخته‏. در ادامه می‌گوید: « وَ ذَکِّرْ بِهِ ‏» به‌وسیله‌ی قرآن به آن‌ها تذکر بده. از یک طرف به پیغمبر«صلواةالله‌علیه‌وآله» می‌گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکّر به». اگر ما بخواهیم این آیه را کاربردی کنیم این طور می‌شود که نگذارید فکر و فرهنگ آن‌هایی که دین را به بازی می‌گیرند در جامعه غالب بشود و بعد که می گوید «وذکّربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این « وَ ذَکِّرْ بِهِ» در ادامه آیه نبود می‌گفتیم باید بین ما و آن‌هایی که در دینداری جدّی نیستند یک تضاد شدیدی حاکم باشد اما با وجود «ذکّربه» می‌رساند که باید رهایشان نکرد و بر اساس قرآن به آن‌ها تذکر بدهیم تا در جمع مسلمین هیچ تاییدی برای کسانی که دین را شوخی می‌گیرند باقی نماند. دقت شود که دین را بازی و سرگرمی قلمدادکردن غیرازاین است که دین را رها کنند مثل کسانی‌ که نماز می‌خوانند و حج می روند ولی جدی نیستد به این معنی که همه‌ی زندگی را در زیر سایه‌ی دین تعریف نکرده‌اند. در آیه‌ی فوق می‌فرماید: ابتدا این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد آنچه باید باشند را تذکر ده، اما آیا ما واقعا در امورات اجتماعی فرهنگ جدی گرفتن دین را نفی نکردیم؟ به نظر من دولت سازندگی دین را به حاشیه‌ی زندگی برد در حالی‌که برای حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» دین به شدت جدّی بود. مسئولانی که دین را به حاشیه بردند نمازشان را می‌خواندند، ولی آن گونه که زندگیشان را و سیاست و برنامه‌ها را براساس دین تعیین کنند نبود در حالی‌که باز تأکید می‌کنم؛ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» شخصیتی بودند که همه‌ی زندگیشان برای دین‌داری بود و نه‌تنها خودشان چنین رویکردی به دین داشتند بر اساس آن قسم از آیه که می‌فرماید: «وَ ذَکّربه» به بقیه نیز تذکر می‌دادند که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما چگونه می‌توانیم در زندگی از قرآن استفاده کنیم. باید عزم اصلی ما در رجوع به قرآن این باشد که زندگی‌مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید همه این را می گویند ولی باید از خود بازخواست کنیم که برنامه‌ی رجوع به قرآن را تدوین کرده‌ایم یا به همین که معنی آیات را فهمیدیم و به تفسیر آن‌ها رجوع کردیم قانع شدیم؟ مثلا ما باید از المیزان بخواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند. و انصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را به حوزه‌ها داده اند. بیش از این را باید خودمان دنبال کنیم و حساس شویم که چگونه با قرآن زندگی کنیم. همین‌که این دید را پیدا کردیم که قرآن را در همه‌ی امور باید وارد زندگی کرد، ملاحظه خواهید کرد آیات با ما حرف دارند. وقتی این مسئله به‌خوبی روشن شد می‌توانیم به توصیه‌ی رهبری در رجوع به قرآن عمل کنیم ولی این با نصیحت عملی نیست بستر می‌خواهد باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، بتواند با آن زندگی کند، اساس را بر این بگذارد که رویکردهای کلی زندگی را باید از قرآن بگیرد.عروس حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» می فرمودند که امام روزی هشت مرتبه قرآن می خواندند، وقتی این خبر را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت بنده این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کرده‌اند و برای ادامه‌ی برنامه‌هایشان راه‌کار به‌دست می‌آورده‌اند. آنچه انسان را منقلب می کند این است که چگونه یک شخص درقطعه قطعه‌ی روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند و ما اگر یک بار هم در بیست و چهارساعت به قرآن رجوع کنیم نمی‌دانیم چه‌چیزی از آن بگیریم. این‌گونه نگاه کنید که چگونه امام توانسته‌اند با قرآن وارد زندگی شوند و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کنند واقعاً مطلب به‌دست می‌آورند. ملاحظه کرده‌اید که چگونه به دیوان حافظ رجوع می کنید و راه‌کار می گیرید و جلو می روید. چون حافظ از روح کلی برخوردار است از مطالب جزیی بیرون آمده است. قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این حالت برخوردار است. روح کلی آن نحوه حضوری است که درتمام عالم گسترده است و قرآن صاحب اصلی چنین روحی است و لذا هرکس در هر زمانی بتواند با رویکرد به روح کلی قرآن با آن روبه‌رو شود مطابق نیاز آن زمانه قرآن با او سخن می‌گوید. مگر خود حافظ نمی‌گوید که ما هرچه داریم از دولت قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم همان‌طور که با دیوان حافظ برخورد می‌کنیم با روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم حکم مربوط به آن زمان را از آن دریافت می‌کنیم و قرآن به این معنی ذکرٌ للعالمین است. اگر این روحیه در رابطه با قرآن در ما پیدا شود دیگر شما نمی توانید رجوع مکرر به قرآن نداشته باشید. س: با توجه به دغدغه‌ها ومشکلاتی که هست اگر ما بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم که هست، چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن برایمان پیش آید تا ملاحظه کنید به هیچ‌وجه مشکل وقت‌نداشتن در میان نمی‌ماند همین‌طور برای این‌که نفس بکشیم نمی گوییم نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. زمانی که بنده مثنوی می خواندم با این‌که خیلی وقتم را می گرفت و مشغول تدریس معارف اسلامی بودم، ولی هیچ احساس خستگی و تنگی وقت نمی‌کردم، علتش هم این بودکه می‌خواستم متذکر بشوم و نه مطلع، شش سال بر روی تفسیر شریف المیزان وقت گذاشتم و یادداشت‌برداری کردم، این شش سال از بهترین اوقات زندگی بنده بود چون المیزان به نور قرآن با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن نقشه‌ی راه زندگی ما بشود و آن را وارد زندگی خود بکنیم و بدون شعاردادن راه درست فکرکردن و درست عمل‌کردن را در آن جستجو کنیم نمی‌توانیم از آن جدا شویم. امروز که می خواهید بروید سرکلاس درس اگر برسید به این که با نگاهی که قرآن به شما می‌دهد به کلاس بروید، راحت‌تر بر سر کلاس حاضر می‌شوید و با نگاه قرآنی موضوعات را تجزیه و تحلیل می‌کنید. با توجه به این امر در هر فرصتی می‌گویید خوب است یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید ممکن است بگویید مقدمات فهم قرآن، مثل تفسیر را نداریم، بسیار خوب؛ ازتفسیر شروع کنید. به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید. ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی، در حالی‌که این‌طور نیست، چون تفسیر یعنی جمع‌بندی پیام قرآن پس ما در مطالعه‌ی تفسیرقرآن با قرآن و تفکر قرآنی روبه‌روئیم، ما در رجوع به تفاسیر، قرآن عزیز را از زبان یک دل قرآنی دنبال می‌کنیم، البته ما هرتفسیری را توصیه نمی‌کنیم باید تفسیر قرآن از دل انسان قرآنی برخاسته شود ما دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیه» احساس می‌کنیم یا از تأویل عبدالرزاق کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می‌توان استفاده کرد، که حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» در مورد عبدالرزاق کاشانی می‌فرمایند: «العارف الکامل القاشانی»، البته خود او اول کتابش می گوید اگر این کتاب را به عنوان تفسیر قرآن گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه». بنده نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن تفسیر المیزان را نوشتند. پس دیگر معنا ندارد که بگوییم ما تفسیر می‌خوانیم تا بعداً برویم تفکر قرآنی کنیم. یا اینکه گفته شود تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به تفاسیر قرآن یک نوع نگاه انتزاعی است. قرآن با رجوع به تفاسیر با ما سخن می‌گوید پس تفسیر چیزی غیر از پیام قرآن نیست. امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» که در بیست و چهارساعت هشت‌مرتبه قرآن خواندند به این معنی است که پذیرفته بودند باید دائماً به قرآن رجوع کرد، با همین رویکردی که بعضی‌ها به دیوان حافظ دارند. علامه‌ طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ «رحمة‌ الله‌ علیه‌ » دستور دادند که‌ شهریّة‌ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند. و بر همین‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ بمن‌ رسید، من‌ متحیّر شدم‌ که‌ خدایا چه‌ کنم‌؟ اگر شهریّة‌ طلاّب‌ قطع‌ شود، این‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ که‌ از شهرهای‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهریّه‌ است‌ چه‌ کنند؟ و اگر من‌ بخاطر شهریّة‌ طلاّب‌، تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمی‌ و عقیدتی‌ طلاّب‌ وارد می‌آید!؟ من‌ همینطور در تحیّر بسر می‌بردم‌، تا بالاخره‌ یکروز که‌ بحال‌ تحیّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور کرسی‌ می‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بدیوان‌ حافظ‌ افتاد که‌ روی‌ کرسی‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ که‌ چه‌ کنم‌؟ آیا تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌، یا نه‌؟ این‌ غزل‌ آمد: «من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ که‌ ترک‌ شاهد و ساغر کنم‌ ... محتسب‌ داند که‌ من‌ این‌ کارها کمتر کنم‌« «من‌ که‌ عیب‌ توبه‌ کاران‌ کرده‌ باشم‌ بارها.... توبه‌ از مِی‌ وقت‌ گل‌ دیوانه‌ باشم‌ گر کنم‌« «چون‌ صبا مجموعة‌ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست .... کج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحة‌ دفتر کنم‌« « عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دریا میکده ... سر فرو بردم‌ در آنجا تا کجا سر بر کنم»‌ «لاله‌ ساغر گیر و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق‌ ... داوری‌ دارم‌ بـســـی‌ یا ربّ کــرا داور کنم‌« «بازکش‌ یکدم‌ عنان‌ ای‌ تُرک‌ شهرآشوب‌ من ....تا ز اشک‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر کنم‌« « من‌ که‌ از یاقوت‌ و لعلِ اشک‌ دارم‌ گنجها...... کی‌ نظر در فیض‌ خورشید بلند اختر کنم‌« «عهد و پیمان‌ فلک‌ را نیست‌ چندان‌ اعتبار...... عهد با پیمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر کنم‌ « «من‌ که‌ دارم‌ در گدائی‌ گنج‌ سلطانی‌ بدست .... کی‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور کنم‌« «گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌ ...... گر به‌ آب‌ چشمة‌ خورشید دامن‌ تر کنم‌« «عاشقان‌ را گر در آتش‌ می‌پسندد لطف‌ دوست‌ .... تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمة‌ کوثر کنم‌« «دوش‌ لعلش‌ عشوه‌ای‌ میداد حافظ‌ را ولی ..... من‌ نه‌ آنم‌ کز وی‌ این‌ افسانه ها باور کنم‌» باری‌، دیدم‌ عجیب‌ غزلی‌ است‌؛ این‌ غزل‌ می‌فهماند که‌ تدریس‌ «أسفار» لازم‌، و ترک‌ آن‌ در حکم‌ کفر سلوکی‌ است‌. همان‌ روز یا روز بعدآقای خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدینگونه‌ پیغام‌ کرده‌ بودند: ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزة‌ علمیّة‌ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگیر خان‌ «أسفار» می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌؛ چند نفر بودیم‌، و خُفیةً بدرس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علنی‌ در حوزة‌ رسمی‌ بهیچوجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود! من‌ در جواب‌ گفتم‌: به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ایم‌؛ و از عهدة‌ تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. من‌ که‌ از تبریز بقم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزة‌ با عقائد باطلة‌ مادّیّین‌ و غیره‌ می‌باشد. در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیة‌ الله‌ با چند نفر خُفیةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبة‌ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیدة‌ پاک‌ بودند و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ «أسفار» نبود؛ ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازة‌ قم‌ می‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! و امروزه‌ باید بدرد طلاّب‌ رسید و آنها را برای‌ مبارزة‌ با ماتریالیست‌ها و مادّیّین‌ بر اساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد و فلسفة‌ حقّة‌ اسلامیّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ نمی‌کنیم‌. ولی‌ در عین‌ حال‌ من‌ آیة‌ الله‌ را حاکم‌ شرع‌ می‌دانم‌؛ اگر حکم‌ کنند بر ترک‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ دیگری‌ بخود خواهد گرفت‌. علاّمه‌ فرمودند: پس‌ از این‌ پیام‌؛ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ دیگر بهیچوجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سالهای‌ سال‌ بتدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. و هر وقت‌ آیة‌ الله‌ برخوردی‌ با ما داشتند بسیار احترام‌ می‌گذاردند، و یک‌ روز یک‌ جلد قرآن‌ کریم‌ که‌ از بهترین‌ و صحیح‌ترین‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هدیّه‌ برای‌ ما فرستادند.(آیت الله حسینی طهرانی، مهر تابان ص 60) علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دیوان حافظ را باز می‌کنند و برنامه‌ی خود را می‌گیرند. این یعنی حافظ اینقدرحرف دارد، چون با اتصال با روح کلی این غزل و سایر غزل‌ها را سروده است. وقتی شاعر شعر را می گوید خودش می‌داند آن شعر یک کشف بزرگ است و نه یک فکر، همین‌طورکه تمام ائمه ازکشف بزرگ امیرالمومنین«علیه‌السلام» درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه«علیهم‌السلام» این نوع مناجات را نمی‌دانند؟ می‌گوییم همه‌ بلدند با خداوند مناجات کنند اما این یک کشف خاص است که بر قلب مبارک علی«علیه‌السلام» متجلی شده، آن‌ها خوب می بینند که این در چشمه‌ی علی«علیه‌السلام» جوشیده است. سروش عالم غیب تجلی می‌کند و حافظ این غزل‌ها را می‌گوید و بقیه رجوع می کنند واز آن روح کلی بهره‌ی خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه طباطبایی قرآن‌شناس هم از غزل حافظ بهره می‌برند. اگر این نوع رجوع را نسبت به قرآن داشته باشیم با آن وسعتی که قرآن دارد دیگر احساس نمی‌کنیم با تفسیرخواندن وقتمان گرفته می‌شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی‌کردن به تفسیر نگاه می‌کنید. همان‌طور که ما زندگی می کنیم ، با رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی می‌کنیم. در آن صورت زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. سؤال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی نباید در تفاسیر متوقف شود، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نماید. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و اُنس بگیرید. سؤال: آیا فلسفه‌ی اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظم ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین‌که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی و ایجادشوندگی را انتزاع کردید، وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باید باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساسِ قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیمِ» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد تا بتوانید به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی ‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل ‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود، به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد و این با تفکر قرآنی و رجوع به قرآن ممکن شد و ادامه می‌یابد. موفق باشید
780

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشید حضوراستاد گرامی و همکاران. استاد، عقیده من بر این است که انسان البته با اختیار خود اقدام به انجام امور و انتخاب و .. می کند، اما در این بین هرکاری انجام می دهد در دایره قدرت و اختیار خداونداست. اگر کار نیکی انجام می دهد توفیق از جانب خداوند بوده. اگر روزی به او می رسد البته سعی و تلاش خودش هم سنت الهی است و باید باشد، اما روزی را خداوند قسمت او کرده و به هر طریق به دست او میرساند حال روزی یا مادی باشد یا معنوی. اگر رشته ای قبول می شود، اگر ازدواج میکند، اگر شغلی پیدا میکند تماما روزی او بوده و باید به او میرسیده و امکان نداشته که به او نرسد. و حتی اگر انسانی تلاش کند اما ضعیف باشد و مثل برخی افراد گرگ گونه بدنبال کسب روزی نباشد، خدا خودش روزی او-مادی و معنوی- را بدست او میرساند. عقیده ام بر این است که انسانی که بر خدا توکل کند و امورش را به وی بسپارد خدا خودش تمشیت امورش را بر عهده میگیرد و اور را به آن راهی که باید می کشاند و صلاح و مصلحتش را جلوی پایش میگذارد. عقیده ام بر این است که درست است ما تلاش میکنیم و باید تلاش کنیم برای زندگی، اما خیلی از مسائل را ما نمیدانیم و از دایره علم ما خارج است و خود خدا مستقیما اراده شان می کند. استاد گرامی سوال من این است آیا این عقاید درست است؟ خواهشا اگر اشکالی در آن هست متذکر شوید تا من اصلاحشان کنم و مسئله دیگر این است که من زمانی سوالی از محضر شما پرسیدم و شما این مسئله اراده و اختیار انسان را آنقدر پررنگ قلمداد کردید که نظام فکری من بهم ریخت. آخر من ازکتابها و سخنرانی های خودتان همیشه چنان برداشت کردم که دنیا دارای مدیریت قوی -خداوند متعال - است و جنگل نیست و خدا همه امور را تحت کنترل و فرمان دارد و لا موثر فی الوجود الی الله و حتی اگر ما اراده کنیم و با اختیار خود بخواهیم کاری را انجام دهیم در خیلی موارد بطور نامحسوس ممکن است خدا بعللی مانع شود و نتایج جور دیگری شود و ... اما جوابی که آن روز شما به سوالم دادید مرا بهم ریخت. خواهشمندم به من بگویید آیا عقاید من درست است؟ اگر نه درست آن چیست؟ استاد ما برای شما آرزوی طول عمر با برکت میکنیم. چرا که در زمان غیبت امام زمان و زمانی که ما از درک محضر ایشان محرومیم و محرومیم از این که در حضورش بنشینیم و انبوه سوالاتمان را بپرسیم، شما در ظل عنایات ایشان، با صبر و حوصله پاسخگوی سوالات ما هستید. خدا انشاءالله به حقیقت امام مهدی عج الله فرجه بر توفیقات شما بیفزاید و خودش اجر شما را بدهد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: به نظر بنده آنچه می‌فرمایید حکایت از عقیده‌ی پاک و نورانی دارد و اگر طوری در اختیار داشتن انسان تأکید کرده‌ام که اختیار انسان در عرض اراده‌ی حضرت باری تعالی قلمداد شده و به آن عقیده خوب شما خدشه‌ای وارد شده است از خدا طلب مغفرت می‌کنم و از جنابعالی عذرخواهی می‌نمایم. در راستای تأکید بر آنچه در قسمت اول سؤال فرمودید اخیراً در شرح آیه‌ی59 سوره‌ی انعام عرایضی مطرح شده مبنی بر این‌که: «وَ لا رطبٍ و لا یابِسٍ إلاّ فی کتابٍ مبین» هیچ تر و خشکی نیست مگر آن‌ در کتابی نورانی ثبت است. موفق باشید
546
متن پرسش
با سلام خدمت شما....ایا شناخت علوم طبیعی علاوه بر استفاده برای ساخت ابزار فایده های دیگری هم داشته..........ایا این دیدگاه درست است که علوم طبیعی شناخت اسما الله و ایات الله و اوصاف الهی است ....ذات اقدس الله چه هدفی از این کار داشته اند فلسفه اش جیست.....به نظر شما انسان ها باید جه دیدگاهی را در این باره اتخاذ کنند .......بیشتر دوست دارم بدانم که جه حکمتی پشت این علوم طبیعی است و در حیات زمینی ما جه نقشی و جه هدفی را ایفا و دنبال میکند...............استاد مطهری گفته اند......یک سوال دیگر هم داشتم.هدف از حیات زمینی انسان ها جیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: نسبت به سؤال دوم پیشنهاد می‌کنم کتاب «هدف حیات زمینی آدم» را مطالعه فرمایید. و اما سؤال اولتان مبهم است. اگر منظور علوم طبیعی موجود است که این علوم با مبانی فکری سکولار پایه‌ریزی شده و بیش از آن‌که ما را متوجه خداوند و اسمائ الهی بکند، حجاب حقیقت است، زیرا از منظری می‌نگرد که مشکل دارد و تا کسی ذهن خود را از نگاهی که مدرنیته بر اندیشه‌ها حاکم نکرده، آزاد نکند نمی‌تواند عالم را آینه‌ی جمال الهی ببیند. موفق باشید
17900
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامي: جناب استاد چنديست درگير موضوع منتظري شده ام و بسياري از حرفها و گفته هاي ايشان را از طريق خاطراتشان مطالعه گرده ام، در مورد شخصيت و نوع نگاه ايشان تضادهاي زيادي به چشم مي خورد، تضادهايي که حتي باعث مي شود قاطي کنم بين درست و غلط، اما مي خواهم حقيقت را دريابم. مي خواهم نوع برداشت خودم را عرضه کنم تا شما بهتر توضيح دهيد برايم. آقاي منتظري در کتاب انتقاد از خود موضوعات مختلفي را بيان کرده و نظرات الان خودش را با نظرات دوران انقلاب مقايسه و نقد کرده است که چند مورداز مطالب کتاب ایشان را مختصر بیان میکنم: 1. اشتباه ديگر من تسخير سفارت آمريکاست من در آن فضا اين عمل را تاييد کردم در حالي که امروز بر اين باورم اين کار بدون اينکه فايده چنداني براي کشور داشته باشد ضررهاي فراواني به بار آورد و ملت آمريکا و ديگر ملت ها را نسبت به جمهوري اسلامي بدبين کرد. 2. در ماههاي اول انقلاب به امام گفتم در دنيا رسم است بعد از هر انقلابي هيئت هاي را به عنوان حسن نيت به اطراف مي فرستند و سياستهاي خود را توضيح مي دهند و... که امام گفت ول کن اين حرفها را و... در نتیجه منجر به حمله صدام به ایران شد! 3. نقد ديگري که بسا بيش از همه متوجه من گردد اين است در تدوين قانون اساسي بيشتر اختيارات را براي مقام رهبري قرار داديم و تقريبا قدرت را در وي متمرکز کرديم بدون اينکه براي پاسخ گويي و نظارت واقعي و مردمي بر عملکرد رهبري تمهيدي بيانديشيم. 4. اشکال ديگري که هم به من و هم مرحوم امام و هم ساير آقايان اهل مبارزه متوجه است اين است که همگي در فکر سقوط رژيم شاه بوديم بدون ابنکه به معضلات بعد از آن فکر و مطالعه جدي کرده باشيم و اينکه از تجربيات ساير کشورهايي که با انقلاب رژيم فاسدي را ساقط کرده و نظام مورد قبول خود را به جاي آن قرار داده اند مطلع باشيم. اين نکته را بارها گفته ام که انقلاب ما هنگامي که پيروز شد ما حداقل هزار قاضي مجتهد عادل عاقل نياز داشتيم در صورتي که ده تا قاضي واجد آماده نداشيم و از اين راه بسيار اسيب ديديم. 5. جو داغ و ملتهب اول انقلاب موجب شده بود که برخي تندروي ها و طرح هاي نپخته و نسنجيده و به اصطلاح انقلابي انجام پذيرد و يا صحبت هاي تندي بر زبان جاري شود که من هم کم و بيش در پاره اي از اين موارد تحت تاثيرقرار گرفتم. اينجانب در سالهاي اوايل انقلاب تحت تاثير شرايط ويژه آن زمان از جمله کساني بودم که از اين نهادها و مصوبات آن دفاع کرده ام و اين موضع گيري و دفاع امروز از موارد قابل نقد در مواضع من به شمار مي آيد جالب اينکه چندي پيش يکي از بستگان نزديک جمله اي را که من در آن سالها درجلسه اي خصوصي در دفاع از مصوبات فرا قانوني اين شورا گفته بودم و ضبط شده بود بدون ذکر نام گوينده براي من آورد من با خواندن آن جمله با ناراحتي گفتم: «اين حرفها چيست که نوشته اي؟!» و او بلافاصله گفت: صحبتهاي خود شماست که در آن سالها گفته بوديد!! 6. پس از حملاتي که در سال 1368 به بيت من شد و مهاجمان از من در شعارها به عنوان ضد ولايت فقيه!! ياد کردند، در سخناني که در جلسه درس بعد از حمله کردم ضمن ياداوري اين که اصولا من پايه گذار ولايت فقيه بوده ام و حدود چهار جلد کتاب در استحکام مباني فقهي دولت اسلامي نوشته ام و ذکر اين نکته که مرحوم آيت الله بروجردي اصل حکومت اسلامي را از ضروريات اسلام مي دانستند چنين تعبير کردم که هر کس مخالف ولايت فقيه باشد من چشم او را در مي آورم، و منظور من ولايت فقيه جاري که عموما از آن مي نالند نبود، بلکه ولايتي بود که مظهر آن پيامبر اکرم و امام علي بودند اما بسياري از دوستان مرا مورد نقد قرار دادند که چرا اين تعبير را به کار برده ام. من اکنون که روزگار ولايت فقيه به وضعيت تاسف بار کنوني رسيده است نقد دوستان را مي پذيرم و خودم را مورد سرزنش قرار مي دهم و مي گويم: چنين تعبيري در هيچ شرايطي صحيص نيست و آن تعبير من در حقيقت يک موضع انفعالي در واکنش به شعار ضد ولايت فقيه نسبت به من بود.) .پایان کلام منتظری. جناب استاد طاهرزاده قبل از اینکه سوالاتم را مطرح کنم چند نکته از برداشتهایم را بگویم: چقدر منتظری خودش را می بیند و حساب می کند!! در همه نوشته هایش خود را در حد امام حکیم حساب می کند!! مدام می گوید من و امام!! آخر اگر امام خمینی نبود کدام حرکت به ثمر می نشست ؟ و اگر منتظری نبود کدام حرکت ابتر می ماند؟؟!!! نمی دانم اما هرچه فکر می کنم خیلی خودش را بالاتر از آنچه هست مطرح می کند شاید باورش آمده رهبر جهان اسلام بوده و هست!! آقای منتظری بارها بیان می کند که من جوگیر شدم!! من احساساتی شدم!! آخر اگر یک جوان پرشور کم سن و سال بگوید من جوگیر شدم شاید بشود قبول کرد که آن هم قابل قبول نیست، اما این حرف را ظاهرا فقیهی می گوید که سن و سالی ازش گذشته بوده و خودش را در حد امام خمینی آن حکیم خبیر بصیر می بیند!! واقعا عجیب است جناب استاد، به نظرم این انتقاداتی که منتظری از خودش کرده می خواسته خودش را عاقل نشان بدهد و شاید می خواسته بگوید من عاقل شدم اما شخص امام عاقل نشد!! اما بیش از آنکه بخواهد چهره ای عقلایی از خودش برای ما ترسیم کند چهره ای کم فکر و ساده و لجباز از او برای ما روشن می شود!!!! این صحبت های منتظری برای ما روشن می کند که نظرات ایشان در اول انقلاب نه تنها فقیهانه نبوده بلکه بسیاری از آنها هیچ فکری پشتش نبوده است صرفا تحت تاثیر بوده و اصلا به راه ایمان نداشته است!! چه راحت می گوید احساساتی شدم!! من نمی خواهم بگویم احساسات در انقلاب و افراد نقشی نداشت، اما قطعا بزرگان مبارز و در راس آنها شخص امام خمینی به هیچ وجه از روی احساسات صحبت نمی کرد، اما منتظری امام خمینی را هم مانند خودش می بیند و امام را در حد خودش پایین می کشد!! مگر می شود شخصی هر روز حرکاتی انجام بدهد فردا بگوید جوگیر شدم چنین خطایی از یک جوان ساده هم بعید است!! اما انگار منتظری متوجه نیست دارد تمام مبانی خود را زیر سوال می برد، حرکاتی مانند تسخیر لانه جاسوسی که امام فرمود انقلاب بزرگتر است را به راحتی می گوید جوگیر شدم، تایید کردم!! پس فقاهت چه می شود تحقیق و کار روی مبانی چه می شود؟! منتظری می فهماند نه در انقلاب مبنای دقیقی داشته نه الان!!! احساس می کنم منتظری انقلاب را اصلا نمی فهمد! انقلاب را مثل انقلاب فرانسه می بیند! مانند آن یا کمی متفاوت، اما گویی ولایت فقیهی را که ادعا می کند خودش پایه گذاری کرده اصلا این ولایت فقیه را نمی فهمد و نمی بیند!! گویی هیچ نمی فهمد، نمی دانم چه بگویم!! بیشتر گفته های منتظری خوراک بی بی سی و منافقین بوده و است بیشترش خیانت است. منتظری در انقلاب بود اما با انقلاب نبود احساس می کنم همیشه زاویه داشته اما خودش را نشان نمی داده است!! چند سوال دارم جناب استاد: 1. الان هر روز بی بی سی فارسی خاطره و صحبتی را از منتظری علم می کند و جار و جنجال درست می کند واقعا منتظری متوجه نبوده چه خدمتی را به شیطان می کرده است؟؟!!! 2. جناب استاد آیا برداشتهای من صحیح است یا سطحی است؟ 3. در جایی منتظری گفته من گفتم چشم ضد ولایت فقیه را در می آورم و الان پشیمانم و می گوید منظورم از ولایت فقیه شخص پیامبر است یعنی چی استاد؟ چرا پشیمان است؟ 4. در جایی گفته من با ولایت فقیه مخالف نیستم منظورش اینست با شخص ولی فقیه مخالف است، استاد آیا همچین حرفی جایز است؟ اگر این سخن درست باشد دیگر ولی فقیه به چه کار می آید؟؟!! هر کسی می تواند بگوید من ولایت فقیه را قبول دارم با شخص مشکل دارم!!؟؟ 5. آیا منتظری پایه گذار ولایت فقیه است؟؟ مگر در نجف امام خمینی ولایت فقیه را شرح نداد؟ 6. من یقین دارم منتظری برای بعد از سقوط شاه هیچ برنامه ای نداشته است، اما آیا امام خمینی هم برنامه ای نداشت؟؟ 7. قانون اساسی را منتظری نوشته؟؟ 8. تمرکز قوایی که می گوید یعنی چی؟ مگر امام خمینی نفرمود اختیارات ولی فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده؟؟ 9. ایشان در جایی گفته بعد پیروزی انقلاب بیت امام را غرور گرفت و احساس می کنم منظور از بیت امام خود امام است، آیا چنین است؟ آیا امام از روی احساسات کاری انجام داده است؟ 10. ایشان گفته هزار قاضی مجتهد باید قبل از انقلاب می داشتیم، اصلا چنین چیزی در خفقان دوران شاه امکان داشت؟؟ این نحوه حرف زدن یک جور پرت و پلا گویی نیست؟؟ خیلی خیلی ببخشید از اینکه متن طولانی شد استاد واقعا به روشن گریهای شما نیاز دارم. خداوند شما را حفظ کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک کلمه می‌توان گفت: آقای منتظری جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را که بنا است بیرون از اردوگاه غرب و ارزش‌های غربی به صحنه آید، نشناخت و بنا داشت با به رسمیت‌شناختن غرب، زندگی را ادامه دهد و این موجب این‌همه پراکنده‌گویی‌ها شد که غرب امروز از آن بهترین بهره‌ها را در راستای مقابله با انقلاب اسلامی می‌برد. موفق باشید

17246

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
خدمت استاد عزیزم جناب آقای طاهر زاده سلام عرض می کنم. اینجانب حدود دو سال است که پدرم فوت کرده است و از آنجایی که حضرت امیرالمومنین (ع) درباره رد نشدن دعای پدر صالح در حق فرزندش حدیث می فرمایند، پس چگونه می توانم از نعمت دعای پدرم در حق اینجانب محروم نمانم؟ متن حدیث: «أربَعةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ: الإمامُ العادلُ لرعیَّتِهِ و الوالدُ البارُّ لولدِهِ و الولدُ البارُّ لوالدِهِ و المظلومُ.»(الإرشاد، ج 1، ص 3ظ 4) «دعاى چهار گروه رد نمى شود: (اول) دعای پیشواى دادگر در حقّ ملّتش. (دوم) دعای پدر صالح در حقّ فرزندش. (سوم) دعای فرزند صالح در حقّ پدرش و (چهارم) دعای ستمدیده.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: چون بر مزار متوفی وارد شدی برای او 7 مرتبه سوره‌ی «انّا انزلنا» بخوان و سپس برای او دعا کن و او نیز برای تو دعا خواهد کرد و از این طریق جنابعالی از دعای پدر محروم نخواهید شد. موفق باشید

17082

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: من در دبیرستان رشته ی ریاضی را با هدف ریاضت ذهن و سامان دادن و نظم ذهنی که به دنبالش بودم تا برای بعدها بتونم هدفی را دنبال کنم انتخاب کردم و الان با رتبه 3500 در کنکور پذیرفته شدم. می خواستم هدفم را با شما مطرح کنم و از شما مشاوره بگیرم اینکه هدف من تبیین یک معماری بر مبنای مبانی اسلامی است و اینکه معماری سنتی و ایرانی اسلامی خودمان را احیا کنم با شخصی که خودشون رشته ی رباضی خواندند و بعد تغییر رشته انسانی دادند و در مقطع دکتری مدیریت شهری تحصیل می کنند که صحبت کردم ایشون گفتند شما با در نظر داشتن چنین تفکراتی دو راه در پیش دارید یکی اینکه وارد رشته های علوم انسانی بشین و با نگاه نقادانه با آنها برخورد کنین و یا اینکه مثل کشور آمریکا مبانی فلسفی رو در زمینه های مختلف تقویت کرده و به سایر علوم تزریق کنید. حقیقتا من راه دوم را بیشتر می پسندم چون به نظرم هنوز به طور کامل در مسائل اعتقادی و فکری اسلامی پخته نیستم تا بتونم با تفکر خودم سایر علوم را نقد کنم و در دانشگاه امام صادق ثبت نام کردم و به مصاحبه دعوت شدم اگر بخواهم در این دانشگاه تحصیل کنم رشته فلسفه و کلام را ادامه می دهم. می خواستم نظر شما را بدونم در این مورد که در کارشناسی به رشته معماری روم و ارشد را فلسفه بخوانم یا برعکس یا کلا برای تزریق مبانی اسلامی به رشته معماری اصلا لازم نیست وارد این شوم و اگر لازم نیست پس چه طور می توانم به هدفم نایل شوم و با توجه به این موضوع که بنده دختر هستم و در یکی از شهرستانهای اصفهان زندگی می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال داشتن یک تفکر منظم فلسفی در این امور لازم است. از این جهت شاید بد نباشد ابتدا نظم تفکر فلسفی را تجریه کنید و سپس به کاری که می‌خواهید، ادامه دهید. موفق باشید

16152

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بهترین روش برای تزکیه نفس چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین روش تزکیه رعایت تقوای الهی است. به نظر بنده سه جلد کتاب «مقالات» مرحوم آیت اللّه شجاعی«رحمة‌اللّه‌علیه» در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

15491

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیزتر از جانم، سلام علیکم: سال 1395 بر شما و خانواده محترمتات مبارک و میمون باشد و ان شاءالله شاهد بهترین اتفاقات و از جمله مهمترین ها فرج و ظهور امام زمان (عج) باشید. وقت گرانبهایتان را نگیرم، اصل سوالم یک نمونه عرض حال و حدیث نفس است در صورت صلاحدید و اقتضا مورد تفقد و راهنماییم قراردهید. در چند ماهی که به فضل الهی توفیق توبه یافته ام حالاتی بر من گذشته که پیشتر مصدع شده بودم و عرض نمودم. نکاتی که جدیدا به نظرم آمده است این است که یک سری تغییراتی به حمدالله در رفتار و کردارم پیدا شده و باعث شیرینی کام و شادی روانم شده است و تغییراتی گنگ و مبهم که نمی دانم منشاء آن چیست و آن این است که در برخی از ساعات اشتیاق زیادی برای عبادت و تمرین بندگی دارم و بعضی وقتا نه؛ به طوری که گاهی احساس می کنم به پلشتی و دونی گذشته بازگشته ام و برخی صفات رذیله در من هویدا شده که سابقه ی چندانی ندارد مانند حسد و بخل و ... و این حالات به اینجا ختم نمی گردد که آن احساس ضعف و عدم حضور قلب در هنگام بعضی عبادات و نگرانی و عجله در زمان زیارت بقاع متبرکه که بسیار آزار دهنده شده است به طوریکه بیش از یک نماز و یا یک نماز واجب نمی توانم در این بقاع بمانم و احساس می کنم دافعه عجیبی بین من و آن بقعه متبرک وجود دارد. مثلا شب جمعه ای در حرم مطهر حضرت معصومه (س) بودم نماز مغرب و عشاء را که خواندم راهی مسجد جمکران شدم که در آنجا بیتوته و صبح جمعه به مسجد بروم و رفتم موضوعی باعث شد که از مسجد خارج شدم اما موقع بازگشت نمی دانم چه چیزی باعث شد که دیگر نتوانم وارد مسجد شوم و مجبور به رفتن از آنجا شدم و با احساس بهت و پشیمانی و دلگیری عجیبی ترک کردم و هنوز دراین موضوع مانده ام که چه باعث شد که آنطور فرار کنم. عرض معذرت فراوان به جهت تصدع اوقات شریفتان. خدا عاقبت کار ما و شما را ختم بخیر و عافیت بگرداند . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یا علی مدد
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: سلام علیکم: أميرُ المؤمنين علي (عليه السَّلام) می‌فرمایند: "إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض.» برای قلب‌ها اقبال و روی‌آوری به معانی و یا ادبار و فاصله‌گرفتن از معانی است. پس چون قلب در حالت اقبال بود، اعمال مستحبی را بدان عرضه کنید. و چون در حالت ادبار بود، به واجبات بسنده کنید تا فشاری بر روی شما نیاید. شما نیز همین کار را انجام دهید و زیاد به خود زحمت ندهید تا إن‌شاءاللّه قلبْ به تعادل لازم برسد. موفق باشید

15296
متن پرسش
بسمه تعالی استاد محترم (زید عزه) با سلام و احترام. مقام معظم رهبری مدتی است در سخنرانی های خود تاکید فراوانی بر «انقلابی بودن» ، « افراد انقلابی» ، « حفظ روحیه انقلابی» ، « انقلابی ماندن» ، انقلابی فکر کردن » و... می نمایند. نظر به اهمیت موضوع و تاکیدات مکرر معظم له لطف کرده و راهنمایی بفرمائید: 1. مفهوم « انقلابی» در فرمایشات ایشان چیست؟ و اهمیت این میزان از تاکید و تکرار چیست؟ 2. چه شاخص هایی را می توان برای آن ذکر کرد؟ 3. این مفهوم در نظریه «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» و « این نقطه از تاریخ» کجاست و چگونه قابل تعریف است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جایگاه انقلاب اسلامی در این تاریخ، عبور از فرهنگی است که به هیچ حقیقتی معتقد نیست و حقیقت را نسبی می‌داند و انقلابی‌بودن یعنی وفاداری نسبت به حق و حقیقت. و در دلِ این پایداری است که تعارض اصلی انقلاب اسلامی با روحِ استکبار مشخص می‌شود. خوب است در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 15295 و به متن «زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که در قسمت «یادداشت ویژه» بر روی سایت همراه با صوتِ مربوطه هست نیز رجوع فرمایید. موفق باشید

12562
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: در صحبتهای بزرگان شنیده ام که کسی انزال ملائکه را در شب قدر در قلبش حس کند؛ فردای شب قدر یک آدم دیگری است؛ اصلا نمیتونه سمت گناه بره؛ هر سال با نزدیک شدن به شبهای قدر یک امیدی دارم؛ اما فردای آن شب قدر چون آنچه از بزرگان شنیده بودم برایم محقق نشده بسیار یک حالت دلسردی و بغضی در گلو مرا می گیرد؛ امسال از چند روز مانده به شبهای قدر یک نگرانی مرا گرفته که اگر امسالم امام زمان (عج) یک سرسوزنی به قلبم نظر نکنند چه کنم؟ چون از دست خودم خیلی خسته ام. خیلی ممنون از شما استاد گرامی؛ التماس دعای فراوان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که نوری که از طریق ملائکه و روح در شب قدر بر قلب مؤمنین متجلی می‌شود از جنس وجود است و نه ماهیت. یعنی مثل آن نیست که شما مطلبی بخوانید و علم و فهمی در شما ایجاد شود، بلکه شخصیتاً در ابعاد وجودی شما نوعی گرایشی فراهم می‌شود که در انتخاب‌های خود وَجه مثبت عالَم را مدّ نظر قرار می‌دهید و به همین جهت می‌فرمایند تقدیر انسان شکل می‌گیرد. مثل آن‌که شما در تقدیر مردبودن و یا زن‌بودن‌تان انتخاب‌های مناسب مردبودن و زن‌بودن می‌کنید، بدون آن‌که در فکرتان آن باشد که زنانه انتخاب کنید یا مردانه. و به همین جهت باید امیدوار باشید که بعد از شب قدر ناخودآگاه به لطف الهی در تقدیر برتری قرار گرفته‌اید. موفق باشید

نمایش چاپی