بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8476
متن پرسش
سلام استاد. من جدیدا طوری شدم که اصلا دلم نمی خواد از خونه بیرون برم، با دیدن مردم متشتت می شم، حواسم پرت می شه و اگه چشمامو کنترل نکنم سردرد می گیرم، مخصوصا با دیدن نا محرم که خیلی شدیدتر میشه، دوست ندارم زیاد تو جمع ظاهر بشم و اگه زیاد تو جمع برم و صحبت کنم سردرد می گیرم و احساس پراکندگی حواس می کنم، نمی دونم می خوام بپرسم آیا این حالت بده یا خوب؟ اینکه من نمی دونم بدون مشکل با دیگران روبرو بشم آیا نشونه نداشتن عزت نفسه یا نه؟ البته با همه هم این طوری نیستم، خب کی از مصاحبت با خوبا سردرد که نمی گیره هیچ، لذت هم می بره؟ آیا هنر به این نیست که آدم حاضر در جمع باشه و بتونه خودش رو حفظ کنه تا اینکه زمینه رو برا خودش از بین ببره؟ خیلی ممنون از شما و حقیقتا التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: به هرحال همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 8471 از حضرت صادق«علیه‌السلام» آن حدیث نقل شد؛ حضور در جمع مؤمنین لازم است. از طرفی آنچه می‌گویید دو حالت دارد: یا یک حالت معنوی است، و یا یک مشکل روحی است که با اختلالات هورمون‌ها ایجاد شده. که در حالت دوم باید به پزشک رجوع کرد. از ورزش و تغذیه‌ی مقوی غفلت نکنید. موفق باشید
7239
متن پرسش
سلام علیکم نحوه ی انتخاب یک شخص بعنوان مرجع تقلید ، به چه صورت انجام می شود؟ و آیا هر آیت اللهی مرجع تقلید می تواند باشد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در حوزه به صورت طبیعی اگر کسی توانست پس از تدریس رسائل و مکاسب خود را نشان دهد و آرام‌آرام تدریس درس خارج را شروع کرد و نشان داد دارای ملکه‌ی اجتهاد است، فضلای حوزه از جمله جامعه‌ی مدرسین نظرها را به او می‌اندازند. در واقع حوزه بستری است که توان فرد به خودی خود ظهور می‌کند. موفق باشید
7136
متن پرسش
با سلام شما در جواب سوال6943 فرمودید: چون فلسفه عین دین نیست که مشکل‌داشتن با آن مساوی مشکل‌داشتن با دین باشد... حال آنکه آیت الله جوادی آنچنان که در سایتشان هست فرمودند : مسئله وجود یا عدم وجودِ علم دینی را هیچ علمی به جز فلسفه نمی تواند مشخص کند، فقط فلسفه است که می تواند عهده‌دار این مسئله باشد چون فلسفه ثابت می‌کند که دین هست یا نیست؛ چون همه علوم هر کدام برابر ظرفیت خودشان سخن می‌گویند و تنها فلسفه است که جهان‌بینی دارد و درباره تمام جهان حرف می‌زند... این دو چگونه جمع می شود؟ و چگونه برخی بزرگان بدون فلسفه دین شناس شده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بگوییم چه می‌تواند جایگاه دین را معنا کند مسلّم نگاه فلسفی است که عهده‌دار چنین کاری است، ولی اگر بگوییم آیا برای دینداربودن باید فیلسوفی کرد مسلّم این‌طور نیست، زیرا متدینین بسیاری داریم که نگاه فلسفی به دین ندارند ولی با ایمان قلبی دین را پذیرفته‌اند. امروز که با صدها شبهه در رابطه با نفی دین روبه‌روئیم نه‌تنها فلسفه‌ی اسلامی نیاز است که توان جواب‌گویی به این شبهات را در ما رشد دهد، بلکه فلسفه‌ی اسلامی افق‌هایی از معرفت دینی را در جلو ما می‌گشاید که در عرصه‌ی امروز جهانی بتوانیم با قوت بیشتری دینداری کنیم. موفق باشید
6668
متن پرسش
ضمن سلام و احترام. نظر حضرتعالی راجع به استفادۀ چارلز داروین از یزدان‌شناسی در خاستگاه انواع چیست ؟ با تشکر. http://tarjomaan.com/archives/3413/?q=استفاده چارلز داروین از یزدان http://tarjomaan.com/archives/3448/?q=استفاده چارلز داروین از یزدان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که داروین خودش دانشمندی نیست که منکر وَحیانی‌بودن کتاب مقدس باشد ،ولی مارکس و انگلز سعی کردند از تکامل انواع داروین در جهت نیّات خود استفاده کنند و در همین رابطه انگلز نامه‌ای به مارکس دارد که می‌توانند از نظریه‌ی تکاملی داروین در جهت جبر تاریخی مورد نظرشان را بهره گیرند. و البته نظریه‌ی تکامل انواع ایشان در جای خود اشکالات خود را دارا می‌باشد. موفق باشید
5477
متن پرسش
بسمه تعالی باعرض سلام و ادب با توجه به اینکه نفس انسان در همه جا حضور دارد و به علت تعلق آن به بدن با جابه جایی بدن به مکان های مختلف به آنجا نظر می کند ، حال اگر انسان کمی نفس خودرا قوی کند شاید نیاز به جا به جایی بدن هم نباشد مثل مرتاض ها . حال اگر ما نیز خور را به حضور ائمه علیهم السلام ببریم می توانیم برکات این حضور در حرم آنها را دریابیم پس با این حساب رفتن جسمانی به آن حرم ها غیر از زمان های خاص که سفارش شده و علاوه بر زحماتی که بر انسان وارد می شود که خود در رشد انسان میسر است چه نقشی دارد آیا در زمانی که امکان رفتن جسمی برای انسان نیست می توان با نظر به ایشان از فیض و برکات آن زیارات مکانی بهره مند شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری اگر نفس قوی شد مفتخر به آن حضور می‌شود ولی با این‌همه در حضور جسمانی یک نحوه کمال هست که نمی‌توان از آن گذشت. بعد از حضور جسمانی تا مدتی نفس قدرت حضورش در آن مکان ها بیشتر می‌شود و این غیر از خاطره‌ای است که با زیارت نصیبش می‌گردد. موفق باشید
4911
متن پرسش
سلام علیکم به راستی چه می شد اگر اعضای کابینه دولت نهم با اقتدا به مولایشان علی اندکی خون دل می خوردند و وجود امثال مشایی را تحمل می کردند و اینگونه پشت دکتر را خالی نمی کردند اری حزب الله باید خون دل خوردن را یاد بگیرد فرض کنیم که رجوع دکتر به مشایی صد در صد اشتباه بود اما ایا راهش قهر کردن با کابینه و دیگر حاضر به کار کردن نشدن و خط بی امان تخریب را دنبال کردن و غیره است نه برادر این مرام علوی نیست!! مرام علوی ایستادن و برای حفظ ارزشها با بدترین حکمرانان همکاری کردن و خون دل خوردن است نه رها کردن و تخریب کردن در حقیقت به نظرم بعضی اقایان را وهم گرفت و به زبان بی زبانی گفتند اگر مشایی نرود ما می رویم و اگر ما برویم انقدر رسانه در اختیار داریم که دولتت را ناکارامد جلوه دهیم انگاه در دور بعد خودمان قدرت را به دست می گیریم!!بدون تو و بدون مشایی اری برادر حزب الله باید خون دل خوردن را یاد بگیرد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:مخالف نظر شما نیستم ولی کمی هم به آن ها حق دهید که می‌گفتند حضور و نفوذ آقای مشایی در دولت دهم طوری بود که هرگونه تحرکی و ابتکاری از ما گرفته می‌شد و حتی نمی‌توانستیم به ارزش هایی که بر اساس آن‌ها آمده‌ایم پای‌بند باشیم.موفق باشید.
4245
متن پرسش
با سلام. 1. استاد آیا در منایع اهل سنت حدیث حدیث لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیماخلقتک لولا فاطمه....به طور کامل آمده است؟ اسنادش کدام است؟ در کدام کتب ؟برخی میگویند قسمت دوم و سوم حدیث در منابع اولیه نبوده است درست است؟2.در سایتی از قول ایت الله خویی آمده بود که قضیه کتک زدن حضرت زهرا را انکار کردند؛ درست است؟ایشان انکار کردند؟تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این در تخصص بنده نیست 2- آیت‌اللّه طهرانی در کتاب‌های امام شناسی این طور می‌گویند: در مورد آتش ‏زدن درِ خانه فاطمه (س) و آن برخورد عجیب با على (ع) علاوه بر متون شیعه، حتّى مورخین اهل‏ سنّت که سخت تحت‏ فشار بودند نیز هر چند ناقص واقعه را ذکر کرده‏ اند. ابن‏ ابى‏ الحدید در شرح نهج‏ البلاغه (ج 1، ص 134 و ج 2، ص 19) پس از ذکر سند مى‏گوید: ابابکر به دنبال على (ع) فرستاد و از او بیعت خواست، و على (ع) بیعت نکرد و با عمر شعله‏ اى از آتش بود. فاطمه (س) عمر را در خانه خود دید و گفت: «یابْنَ‏ الْخَطّاب! اراکَ مُحَرِّ قاً عَلَى بابى؟ قالَ: نَعَمْ، وَ ذلِکَ اقْوى فیما جاءَ بِهِ ابُوکِ وَ جاءَ عَلِى (ع) فَبایع»؛ یعنى فاطمه (س) عمر را در درب خانه خود دید و گفت: اى پسر خطاب! مى‏بینم که مى‏خواهى در خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: آرى، و این آتش‏ زدن در آنچه پدر تو آورده، استوارتر است، و على (ع) آمد و بیعت کرد. با توجه به این‏که مورخین اهل سنّت عادتشان آن است که در آنچه روایت مى‏کنند، مقدار همراه با دردسر را ذکر نکنند و اگر متوجّه شوند در روایت خود علیه خلفاء روایت مى‏کنند از روایت خود دست مى‏کشند، باید در چنین فضایى روایات آن‏ها را بررسى کرد. چنانچه ابراهیم بن سعید ثقفى با طرح سند روایت مى‏گوید: «وَاللهِ ما بایعَ عَلِى حَتّى رَأى الدُّخان قَدْ دَخَلَ بَیتِهِ‏»؛ یعنى به خدا سوگند على با ابابکر بیعت نکرد، مگر این‏که دید دود داخل خانه شد (امام‏ شناسى، آیت الله حسینى تهرانى، ج 10، ص 395) .. با ید متوجه بود مقابله با فاطمه (س)، با هر بهانه‏ اى که باشد، نشانه موجودبودنِ شرایطى است که چنگ بر روى معنویت زده شده‏ و وجود فاطمه (س) چنین پیامى را در پشت این حادثه‏ ها به گوش ما مى‏رساند. موفق باشید
4243
متن پرسش
ایا جهت تزکیه ویا بازگشت به خدا ویا یادگیری معارف دینی سن خاصی مشخص گردیده ویا در هر سنی میتوان دست به تزکیه و خودسازی زد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ محدویت سنی برای ورود به آستانه‌ی اُنس با خدا نیست. مرحوم جهانگیرخان قشقایی در سن چهل‌سالگی وارد زندگی خاص دینداری شد و حاصل کارشان شهید مدرس و حاج‌آقارحیم ارباب و فاضل تونی- استاد عرفان آیت‌اللّه جوادی و حسن‌زاده آملی - و مرحوم آیت‌اللّه بروجردی- شد. موفق باشید
3502
متن پرسش
سلام علیکم. منظور از " روزی تضمین شده که در احادیث بیان شده چیست؟ یعنی اگر چند شغله باشیم در کل رزق و روزی ما ثابت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب «جایگاه رزق در هستی» عرایضی در این رابطه داشته‌ام به کتاب رجوع فرمایید تا مسئله به‌کلی برایتان حل شود. موفق باشید
1745

مکتب صدراییبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت شما استاد گرامی. لطفا نظر صریح خودتان را درباره سید حسین نصر و اندیشه های ایشان بیان کنید. ایا تفاوت اصولی و مبنایی خاصی بین تفکر ایشان و تفکر صدرایی هست و یا اینکه در اصول و مبنا یکی هستند؟ (طبق شنیده ها ایشان قائل به فلسفه اشراقی هستند) اگر تفاوتی هست کدام دو مکتب به واقعیت نزدیکتر است؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مکتب صدرایی صورت تکامل‌یافته‌ی مکتب مشاء و اشراق است و از این مهم‌تر مکتب صدرایی قدرت نظام‌سازی و تمدن‌سازی دارد و حضرت امام از این جهت به مکتب صدرایی نظر دارند. نوشته‌های جناب آقای سید حسین نصر بیشتر به جنبه‌ی فردیِ فلسفه‌ی اشراق و حکمت متعالیه نظر دارد و از این جهت خوب است. مسلّم است که فلسفه‌ای که به «وجود» نظر دارد و به وجود تشکیکی که عین خارجیت است اصالت می‌دهد در قله‌ی تفکر قرار دارد که بحث آن در مباحث سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» شده است. موفق باشید
1173

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
دلم خیلی برای خودم و همه مردمی که از یادخدا غافل هستند میسوزه وقتی به درگاه خدا گریه میکنم از خدا میخواهم که سر تقصیرات همه بندگانش بگذره و هیچ کسی رو عذاب نکنه آیا این دعای من مستجاب میشه؟
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی شما دعا کنید تا ثواب چنین دعایی نصیب شما شود و روح شما از خود خوهی آزاد گردد ولی راضی باشید به آن‌‌چه حکمت الهی اقتضاء می‌کند. موفق باشید
962

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد بنده جهت درمان یکی از مشکلات روحی ام قصد مشاوره داشتم. چند سالی است که از نظر ذهنی دچار فرورفتن در خیالات و عدم تمرکز حواس شده ام. به طوری که در حین انجام خیلی از کارها از نماز خواندن گرفته تا درس خواندن و غیره دچار حواس پرتی می شوم و ذهنم مشغول به گذشته یا آینده می شود و خیلی از چیزهایی که دیده یا شنیده ام به طور ناخودآگاه به ذهنم سرازیر می شوند. لطفا راهکارهای عملی جهت درمان این مشکل را ذکر بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی بنده سعی کرده‌ام جواب این نوع سؤالات را در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» خدمت عزیزان عرضه کنم فکر می‌کنم اگر آن کتاب را به حوصله مطالعه فرمایید راهکاری عملی مناسب روح خود پیدا کنید. موفق باشید
188

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام بر تنهای زندگی من مربوبی که هیچ جنبنده ای نمی تواند ربوبیتش را به تمامی انچه اوهست در ک کند مربوبی که به خاطرمخلوقاتش ارباب شد وخم به ابرو نیاورد . مربوبی که تمام زندگی این تبعیدی غربت زده شد تا غم غربت وتنهایی رادر این سرزمین فانی به جان بخرد دستان خسته اوراگرفت تا تکیه گاهش شود زانوان خسته اش را توان داد تا از حرکت کردن نهراسد واینگونه همه زندگی اوشد حالا که خوب فکر می کنم می بینم جدایی بین من و تو امکان پذیرنیست ... نمی دانم چه شده است انقدر درغدیر گم شده ام که نوشتن برای من سنگین شده است وغدیر تنها کلمه ای بوده است که اینگونه در گیر خود کرده است وهنوز اوجودم نرفته است ... انچنان در غدیرگم شده ام که هنوز فکر می کنم در غدیرم وهنوز در فکر دلنوشته قبلی هستم .. خوب من نمی دانم روز های سختی را گذرانده ام در این دوهفته اخیر وحس الان من یک حس خاص است تمام سلول های بدنم ترسی خاص را فراگرفته است احساس می کنم وجودم تهی شده است از چه نمی دانم اما من با اشوب زندگی کرده ام واین ارامش های لحظه ای مرا می ترساند وهیچگاه معنای انرا نفهمیده ام .... خدای من به راستی که ناخدای بدون دریای طوفانی ناخدا نیست چراکه هرگاه در این دریا سفیدی برمن مشهود شد انچنان طوفان سهمگین براین ناخدا چیره کردی که ببینی ایا انقدر مشهود سفیدی شدهام که بدون توجه به طوفان در دریا به جلوبرانم واین برای ناخدا کمال نقص است که دریای ارام وبی تلاطم را از توخواستار باشد وهرجا که ناخدایت احساس کرد به جزیره ای مینایی رسیده است تو انقدر جهاد بیرون را بر اوسخت گرفتی که ناگهان به او یاد اوری کنی که دستیابی به این جزیره مینایی به راحتی انچه تومدعی اش بودی نیست ... می دانی ناخدایی که به مسیر مطمئن شده است دیگر ابائی از طوفان سهمگین ندارد اصلا ناخدا باطوفان زاده می شود . نمی دانم انقدر گیج ومبهوت هستم که احساس می کنم در همه عوالم گم شده ام شاید در غدیر گم شده ام.. با انکه تحمل تهجم طوفان های بیرونی خیلی سنگین است ولی احساس می کنم در دریائی ژرف غرق شدهام ماننند ذره ای حباب خود را کف اقیانوسی احساس می کنم که نمی دانم راز این احساس وان طوفان در چیست هرچه هست از غدیر است وبه غدیر ختم می شود . خوب من خدای من زیبای خفته در من دنیای من تکیه گاه من عبور من زیبای نهان در انوار طلائیه عشق گمشده ام در چه ! نمی دانم ؟ گن کرده ام چرا نمی دانم ؟ اما دردل گمشده ام گویی چیزی هویدا شده است چیزی که هنوز نمی دانم وهربار که بهذهنم خطور می کند چون کودک بازیگوشی خود را از چشمان مادر پنهان می کند ان گوهر ودر چیست ؟ که خود را از چشمان مادر پنهان می کند بهای ان چیست ؟ هیچ کس ندانست .... گفتم: چیستم ؟ گفتی : هیچ گفتم: کیستم ؟ گفتی:موجود گفتم: کیستم یعنی چه ؟ گفتی : وجود گفتم : کیستم را چه کسی پرسید ؟ گفتی : وجود گفتم : مهم است کیستم ؟ گفتی : نمی دانم به خودت بر می گردد گفتم : خودت یعنی چه ؟ گفتی : یعنی وجود واجد نام گفتم : بازی کلمات زیباست گفتی : همه چیز بازی است گفتم : نفهمیده ام گفتی : می فهمی گفتم : کی ؟ گفتی : هرگاه وجودت واجد من شد گفتم : چه سخت !!!! گفتی : هیچ چیز اسان نیست مگر واجد باشی گفتم : وجود واجد من را معنی کن ؟ گفتی : وجود واجد من یعنی فان گفتم : فان یعنی چه ؟ گفتی : در عین وجود در مقابل واجب الوجود عدم باشی گفتم : ترکیب وجود وعدم تناقض است ؟ گفتی : عدم مقابل واجب الوجود عین وجود است گفتم : کجا بودم ؟ گفتی: مهم نیست کجا بودی وهستی ؟ مهم اینست که کجا می روی گفتم: به کجا می روم ؟ گفتی : از دنیای فانی ها به وجود سپس از وجود به عدم در مقابل واجب الوجود گفتم : مقصد کجاست ؟ گفتی : قلبت گفتم : چیست ؟ گفتی : همان واجب الوجود گفتم : یعنی تو ؟ خندیدی !!!!!!!! گفتم : وجود چیست ؟ گفتی : عین واقعیت گفتم : کدام واقعیت ؟ گفتی : هستی گفتم : هستی !!! هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی وباز گفتم : هستی !!!!! هستی یعنی چه ؟ گفتی : یعنی بودن شدن رفتن امدن انجامیدن استن خوردن اشامیدن کردن خوابیدن رسیدن ....... گفتم : همه این ها باهم در یک کلمه گفتی : راز این کلمه تنها در یک حرف هست که هر چه به ان ختم شود معنی هستی را می دهد وان حرف نون است به همین راحتی گفتم : یافتم انجا که تو می گویی "ن والقلم " رازش همین است بار ها به ان فکر کردم وهیچ گاه راز یک حرف رانفهمیده بودم واکنون فهمیده ام چرا که همیشه راز کلمات است که بر انسان هویدا می شود این گونه هست که هستی می شود ن گفتی : تمام نقش جهان هم در این حرف خلاصه شده است ان نقطه تنها وهمه گرد او زیبا بود ؟ گفتم :اری زیبای زیبا هرچه تو بگویی زیباست !!!! گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : تو گفتی : مرا که مدتها پیش یافته ای !! گفتم : در کجا ؟ گفتی : همین جا گفتم : پس تورا گم نکرده بودم که بخواهم پیدایت کنم گمشده من چیز دیگری است باز گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : گمشده ام گمشده است ؟ گفتی : پیدایش کن گفتم : از کجا ؟ گفتی : از هرجایی که فکرش را بکنی . گفتم : جایی غیر از تو را سراغ ندارم .. گفتی : پس بگرد گفتم : تو کجایی که من بگردم ؟ گفتی : قلبت گفتم : باز رسیدیم به همان نقطه گفتی : رازش هم انجاست . . گفتم : مسیرش چیست ؟ گفتی : خودت رادر خودم پیدا کن گفتم : سخت شد گفتی : اولین چیزی که اموختی چه بود ؟ گفتم : کی ؟ گفتی : اولین درس زندگی که تو با ان خوگرفتی ؟ گفتم : لذت بالا رفتن بیشتر از لذت در قله ماندن است چرا که لحظات بالا رفتن از لحظه ای که در اوج هستیم بیشتر است پس سعی کنیم از صعودمان بیشتر لذت ببریم نقه اوج ها فانی وگذرا هستند گفتی : خوب نتیجه ؟ گفتم:فشار زیباست !!شکافتن برای دانه زیباتر از گل شدن است سختی عین زیبایی است سختی عین مسیر است . گفتی: پس خودت را در خودم پیدا کن ؟ می خواستم بگویم سخت است اما دیدم با اموخته هایم برابری نمی کند ... گفتم : "خودت رادر خودم پیدا کن " یعنی چه ؟ خودت رادر خودم پیدا کن ....... خودت رادر خودم پیدا کن ...... خودت رادر خودم پیدا کن ... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن خودت رادر خودم پیدا کن ..... گفتی : خودت را بیاب تا جایگاه مراپیدا کنی بعد خودت را چون تلالویی در نور در من محو کن .. گفتم : خودت را بیاب یعنی چه ؟ گفتی : خودت را انچنان پیدا کن که خوف جلال من انچنان تورا کوچک کرده باشد که نقطه جلال من باشی ... گفتم : انچه را که می خواهی همان است که سالک در انتهای راه به ان می رسد ؟ گفتی: تا خوف جلال من انرا کوچک نکند سالک هیچ گاه بزرگ نمی شود رسیدن در قاموس ما معنا ندارد .. گفتم : عشق را که از تو نمی توانم طلب کنم چرا که عابد مشوق مقلوب نیستم (بنابر دل نوشته قبلی ام که در ان عشق را اینگونه معنی کردم که ابتدا باید عبد خوبی باشی بعد شوق را در خود زنده کنی وبعد شوق را در قلبت جای ذهی ....) منازل باید طی شود تا شوم ؟ چه چیز می خواهم ؟ گفتی : نمی دانم ؟ تو می خواهی ؟ گفتم : براستی که تقلب در امتحان بندگیت گو یی راه ندارد هرجا که می خواهم راه باریکی پیدا کنم انرا می بندی که خود پیدا کنم .. گفتی : اخر تو خواستی تو ندا کردی تو طلب داشتی تو صدایم کردی من که خودم را صدا نکردم تو خواستی و من امدم پس من از تو می پرسم چه چیز می خواهی نه تو از من ؟ گفتی : چه چیز می خواهی !!!! گفتم : چه چیز می خواهم ! بگذار از اول شروع کنم از بدو ورودمان به این فانی زودگذر به این سرزمین غربت زده .... گفتی : هرچه توبخواهی .. گفتم : در شروع در هنگام تبعید من خواستم تبعید شوم یا تو مرا تبعید کردی ؟ می دانم لفظ تبعید کردن در مقابل تو پست وکوچک است اما این سرزمین انقدر غربت بدون تورا چشیده است که لفظ تبعید را فقط می توان برد مراببخش ... گفتی : تو چه فکر می کنی ؟ گفتم : من با اختیار نیامدم اما به من گفته اند تو با اختیار امدنت را بلی گفته ای ؟ بار ها این سئوال را کرده ام وتو هربار طفره رفته ای . ... گفتی : ایا واقعا مهم است که با اختیار امده ای یا با جبر ؟ گفتم : اخر امدنم تور اازمن دور کرد ؟ گفتی : تو هنوز راز قالو بلی را نگرفته ای که این گونه می پرسی باز گفتی : قالو بلی این نشد که فقط تو مشهود به شهود بودنت وامدنت باشی قالو بلی عهدی بود که من با توبستم که هرجا توباشی من هم باشم چه با اختیار چه با جبر ! با تو عهد بستم که هیچ گاه از تو جدا نشوم و جایگاهی بنام قلب در وجود تو برای خودم ساختم که هیچ گاه تنها نباشی وتونیز با من عهد بستی که درهر مکان ودر هر شرایطی مرا فراموش نکنی وانجا من با اختیار خودم بتو وجودی عطا کردم واینگونه تو انرا جبری مذموم خواندی ... گفتم :اری واقعا مهم نبوده است این جبر واختیار مهم این بوده است که تو معهود خوبی بوده ای عهد خود را فراموش نکردی اما من چه ؟ گفتی :برگردیم به سئوالمان . گفتم : کجا بودیم ؟ گفتی : چه چیز می خواهی ؟ گفتم: یادم افتاد ! خوب ! شروعمان زیبا بوده است اما برای چه شروع کردیم ؟ گفتی : تو امدی تا عاشق من شوی ! تو امدی تا عبد من باشی ! تو امدی تا مرا ظهور دهی ! برای شروع کافی نیست ... گفتم : اخه اخه اخه ....... گفتی :تو را خلیفت الاه خواندم ! اگر دانه سیب می شدی بازهم اینگونه بی مهابا شروعت رازیر سئوال می بردی ؟ تا به حال از خود پرسیدی چرا دانه سیب نشدی ؟ بلکه تورا خلیفــــــــــــت الاه خواندم خلیفه خودم جانشینم در روی زمین به جای من در زمین حکمرانی کنی .. تورا از جنس خودم افریدم تورا برای خودم افریدم امدی تا جاذبه ای که درقوه داشتی بالفعل کنی ؟ امدی تا نماینده من باشی امدی تا سر سپردگیت را به من نشان دهی که عین کمال توست امدی تا وجودت را واجد اسماء من کنی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در امتحان بندگی شرکت کنی امدی تا ........ وتمام راز قالو بلی در این بود که انچه هستی هدیه من است به تو وانچه می شوی هدیه توست به من خودت می خواستی وطلب داشتی تا هدیه ای برای من داشته باشی ... وگرنه من اجبار نداشتم ! هدیه ام که وجود توست را بدون در نظر گرفتن انچه تو می شوی بر تو عرضه داشتم وتمام راز قالو بلی در لیبلوکم خلاصه شده است . امدی تا حامی امانتی که زمین واسمان از نگاه داشتنش سرباز زدند امدی تا عاشقم باشی ...... گفتم :تسلیم تسلیم اما یک سئوال اینکه بیایم عبد تو باشم وعاشق تو باشم به نظر تو دلیل کافی است ؟ گفتی : بستگی دارد اگر عبد را وعشق را انچنان که اموختی معنی کنی اری اما اگر عبد وعشق را انچنان که دیگران می پندارند معنی کنی نه .... عبدی که مخلوقی را کنیز وکنیزی را بنده وبنده ای را عبد می کند انچنان هدفمند است که نتنها کافی است بلکه برای شروع زیادهم هست امده ام تا عبد شوم ! امده ام... امده ام تا عبد شوم ! امده ام تا عاشق باشم ....عشق عشق ..... عشق...نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم !!!! گفتی : گفتی : گفتم : گفتی :می فهمی ؟ فهمیده ای ! می دانی خود خبر نداری ؟ خوب فهمیده ای خوب در ک کرده ای ادامه دارد ..... !!!! انشا ئ الاه تا تایپش تمام شود بقیه را می فرستم
متن پاسخ
سلام علیکم : باسمه تعالی در هر صورت یک مرحله از زندگی، مرحله‌ی با خودبودن و از آن زاویه با خدابودن است، که ربطی به حوزه و دانشگاه و خانه، ندارد. این همان است که در موردش گفته‌اند: بود مرد تمامی آن‌که از تن‌ها نشد تنها ولکن بتنهایی بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها نوشته‌های جنابعالی نوشته‌های خوبی است، قصه‌ی مرحله‌ی اول زندگی را می‌سراید و متذکر می‌شود. مرحله‌ی دیگر زندگی، مرحله‌ی با بقیه‌بودن است که باید با قلبی الهی کنار بقیه بود، حال این مرحله را به عهده‌ی خدا بگذارید تا هرجا گشایش فرمود جلو بروید. موفق باشید
22056
متن پرسش
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما. در پاسخ به سوال ۲۲۰۴۷ در مورد مرحوم آیت الله سید محمدحسین طهرانی (ره) مطلبی نوشتید که شبهه جسارت به آن مقام شریف را دارد. هر چند در پرسش‌های پیشین رعایت ادب و احترام آن وجود نازنین شده بود اما احتمالا برخی رفتارهای فرزند کوچک ایشان (آقای سید محمد محسن) شما را بر آن داشت تا از لفظ «فرقه بازی» استفاده کنید والا آن مرحوم اگر می‌خواست فرقه بازی راه بیندازد بسیار می‌توانست در آن زمینه گروه و دسته شکل دهد. اما جسارتا چند نکته را از جایگاه یک دانشجو خدمت شما یادآوری می‌کنم. ۱. نقل قول مشهوری از پسر ارشد و همچنین داماد ارشد مرحوم شهید مطهری مطرح شده است (و بنده ندیدم این نقل توسط هیچ یک از فرزندان دیگر یا وابستگان آن شهید والامقام تکذیب شود) که آن شهید بنا بر رویای صادقه‌ای به دستور پیامبر اکرم (ص) و سید الشهدا (ع) در سال‌های آخر عمر و با هدایت مرحوم علامه طباطبائی (ره)، در کسب مقامات معنوی از مرحوم آیت الله طهرانی راهنمایی می‌گرفتند. عزیزان برای جزئیات ماجرا می‌توانند با جستجویی نقل قول‌ها را بخوانند. حال یا ما باید ناقلان آن ماجرا را دروغگو بدانیم یا اگر بپذیریم ماجرا واقعیت داشته و مرحوم شهید مطهری با وجود کبر سن و اعلمیت در علوم فلسفی نسبت به مرحوم آیت الله طهرانی و همچنین با وجود حاضر بودن مرحوم علامه طباطبائی (ره)، زانوی شاگردی نزد آن مرحوم زدند. حقیقتا برای اهل تحقیق این سوال در مواجهه با آن واقعه مطرح می‌شود که چرا باید خداوند متعال آن شهید والامقام را با آن درجه فهم و درک فلسفی و فقهی برای کسب فیوضات معنوی به در خانه آیت الله طهرانی بفرستد؟ و نکته عجیب‌تر ماجرا این است که طبق این نقل، شهید مطهری از استادشان (یعنی مرحوم علامه طباطبایی) سوال می‌کنند و با راهنمایی آن بزرگوار آن شهید به شاگردی معنوی مرحوم طهرانی می‌رود. برای اهل اندیشه همین ماجرا دارای درس‌های عمیقی است در مقام و مرتبه معنوی و جایگاه عرفانی مرحوم طهرانی و علم به این جایگاه نزد استادشان یعنی علامه طباطبائی. ۲. الفاظی که مقام معظم رهبری در مورد مرحوم طهرانی به کار بردند اتفاقا بسیار دقیق بیان کننده مراتب عرفانی آن بزرگوار است. البته شما و دیگران حق دارند در اموری از این دست با مقام رهبری موافق نباشند و نظر دیگری داشته باشند، اما سیره رهبری این است که در پیام‌های کتبی خود به شدت در به کار بردن الفاظ دقت دارند و اهل مبالغه نمی‌باشند. اینکه در مورد آن مرحوم آن الفاظ را به کار بردند و در مورد دیگران یا أصلا به کار نبردند یا موارد بسیار نادری بوده نشان از اعتقاد ایشان به جایگاه استثنائی و بسیار خاص مرحوم آیت الله طهرانی دارد. بر خلاف جنابعالی که به هر دلیل آن مرحوم را مانند دیگران برشمردید. ۳. این نقل مشهور از مرحوم آیت الله بهجت (ره) که افراد را تشویق به تبعیت از علم خودشان کردند و ظاهرا بر خلاف سیره استادشان (مرحوم آیت الله سید علی قاضی) شاگرد پروری نداشتند باعث شده برخی به اشتباه فکر کنند ایشان بالکل با روش استاد-شاگردی در مسائل سلوکی مخالف بودند. اما حقیقت امر آن است که آن بزرگوار این صحبت‌شان برای عموم بوده است و برای جلوگیری از راه افتادن شیادی در بازار سیر و سلوک. والا برای اهل تحقیق و کسانی که از نزدیک با ایشان ارتباط داشتند ایشان اتفاقا شاگردان سلوکی داشتند، به ایشان دستورات چله نشینی و ذکر هم می‌دادند و ارتباط شاگرد-استادی بین آن بزرگوار و خواصی از شاگردان (که ایشان در آنها صلاحیت ورود در این مسائل را می‌دیدند) وجود داشته است. بنده به نقل از دو بزرگوار از اساتید حوزه و دانشگاه و متخصصین این أمور و کسانی که از نزدیک با آن مرحوم و سیره ایشان اطلاع دارند این برداشت را دارم. ۴. متعجبم از جنابعالی که کتاب منتشر می‌کنید، سخنرانی می‌کنید، راهکار ارائه می‌دهید، اما در مسائل سلوکی به ظاهر این کلام مرحوم بهجت که «استاد شما علم شماست» اتکا کرده و نیاز به استاد سلوکی را علی الظاهر انکار می‌کنید. بله، در این أمور متاسفانه آنقدر کلاش و دغل باز زیاد است که أمثال مرحوم بهجت را وادار به اظهار آن دست عبارات کردند اما نه عقلا و نه بنا به سنت بزرگان رسیدن به مقامات معنوی بدون دستگیری استادی کامل ممکن نمی‌باشد (مگر در موارد نادر که النادر کالعدم). ۵. پسندیده‌تر بود شما نیز یا به سیره اهل احتیاط در اظهار نظر در مورد امثال آیت الله طهرانی سکوت می‌کردید یا اظهار ندانستن. نه اینکه صحبتی کنید که متاسفانه شائبه توهین دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید بحث در شخصیت علمی و سلوکی آیت اللّه حسینی طهرانی نیست. بحث در این است که عده‌ای می‌خواهند ایشان را تافته‌ای جدابافته نسبت به دیگر علماء قلمداد کنند و به انواع خواب‌ها هم متوسل می‌شوند. با این‌که این‌همه در روایات ما تأکید شده است که خواب، حجت نیست. و این نحوه برجسته‌کردنِ آیت اللّه حسینی موجب محروم‌شدن اهل دل از سایر علماء باللّه است به‌خصوص که تاریخ ما تاریخِ نظر به حقیقتی است که از طریق انقلاب اسلامی و حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور کرده است. به طوری‌که در این مکتب، حججی‌ها به میدان آمده‌اند که مورد حسرت و غبطه‌ی هزاران شب‌زنده‌دارِ اهل سلوک است. زیرا راه را در این زمانه درست پیدا کرده است و رهِ صدساله را یک‌شبه طی نموده. به آوینی‌ها بنگرید که چگونه در مکتب امام پروریده شده‌اند.

کسی با جنابعالی سخن می‌گوید که می‌تواند ادعا کند روی هم رفته همه‌ی آثار آیت اللّه طهرانی را مطالعه کرده و از بعضی از آن‌ها بهره‌مند شده. ولی با توجه به آن‌که علماء باللّه در ذیل اسلام و فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» آن‌چه می‌نویسند و یا می‌گویند آثار إشراق و یافتی است که به آن‌ها می‌شود؛ بنده در مقایسه با سایر علماء باللّه ایشان را چیزی بالاتر از آن‌ها نیافتم و این بدین معنا نیست که شخصیت علمی و سلوکی ایشان را نفی نمایم. بلکه برعکس، بنده همواره رفقا را به مطالعه‌ی آثار ایشان توصیه می‌کنم. ولی باز تأکید می‌کنم به هیچ‌وجه این راه را درست نمی‌‌دانم که ایشان تافته‌ای جدابافته قلمداد شوند که در آن صورت رجوع طالبان راه حقیقت را به سوی سایر علماء باللّه به‌خصوص آثار حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که حقیقتاً قابل مقایسه با بسیاری از علماء نیست؛ مسدود کرده‌ایم. موفق باشید

19823
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: همچنان که مستحضر هستید، ارتباطات کلامیِ نامحرم با نامحرم به ویژه در فضای کاری و فضای فامیلی راحت گشته!! نکته قابل تامل آن است که یک طرف این ارتباطات گاها خواهران متدینه و برادران متدین هستند و نیز برادران و خواهران معمولی که تقیدی به دین ندارند! و انصافا بنده وقتی به این روابط و به این افراد توجه می کنم، هیچ سوء نیت و ذهنیت ناشایستی از هر دو قشر برداشت نمی کنم و اکثراً به دلایل خاص و حُسن قصد دیگه ای این طور راحت هم کلام می شوند و اغلب هم ملاحظه کردیم به هیچ اتفاق و امر مذموم و نابهنجاری هم کشیده نشده است. نظر مبارکتان را از این پدیده که در متن فوق تا اندازه ی توصیف شد را بفرمایید؟ با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ارتباط غیر معمول با نامحرم از هر نوعی که باشد، بدون این‌که انسان‌ها در ابتدای امر متوجه باشند قوه‌ی واهمه را بر قلب و عقل انسان غالب می‌کند، و از یک طرف صفای باطن او را که می‌توانست با معنویت مأنوس باشد، از بین می‌برد و از طرف دیگر او را گرفتار بدترین انتخاب‌ها در زندگی می‌نماید. موفق باشید

16452
متن پرسش
در آخر نامه ی 31 نهج البلاغه آمده است: «زنان را در پرده ی حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، .... بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آوری و اگر بتوانی به گونه ای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند، چنین کن.» خب این متن واضح می گوید حتی الامکان نگذار زن بیرون برود مگر موارد ضروری. حال چطور با بیرون رفتن زنان و این همه حضور آنان در اجتماع سازگاری دارد؟ ظاهرا حتی مذهبی ها هم مقید به این فراز از نهج البلاغه نیستند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» عرایضی در این مورد شده است. فراموش نفرمایید در آن تاریخ که حالت قبیله‌ای حاکم بوده است، همه‌ی نیازهای زندگی در همان خانه و قبیله قرار داشته، فروشگاهی نبوده تا کسی بخواهد از آن خرید کند. لذا معنا نداشته زنان از خانه بیرون آیند. از طرفی مشهور است که بعضی مردان در کوچه می‌نشستند برای چشم‌چرانی، و در این رابطه آن دستورات داده شده است. با این‌همه بالاخره تا آن‌جا که ممکن است انسان چه مرد و چه زن، نباید بدون دلیل با نامحرم ارتباط داشته باشد. موفق باشید

15473

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: حضرت آقا در سخنرانی ابتدای سال وقتی به موضوع فرهنگ رسیدن بر روی حرکت های خودجوش مردمی تاکید کردند و الگوی این حرکت را شهید آوینی دانستند. به نظر حضرتعالی چه روحی در کار آوینی نهفته است که حضرت آقا به ایشان اشاره داشتند و از طرف دیگر چنانچه در عرصه فرهنگ از آوینی غفلت شود چه خطری حرکت های خودجوش فرهنگی را تهدید می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرکت‌های فرهنگی نباید اداری و رسمی باشد. نگاه قدسی مرحوم شهید آوینی به انقلاب و فرهنگ را باید در متن مردم آورد و این تنها راه نجات مردم و انقلاب است. حداقل دولت مانع نباشد. موفق باشید

11696

رزق‌بازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: در مورد علت حسادت میگن دلیلش اینه که شخص فکر میکنه خدا عادل نیست یا اینکه نمی دونه هر کسی روزی ای داره یا اینکه فکر میکنه روزی دیگران مانع رزق او میشه. سؤال من اینه که برخی دوستان مذهبی بنده که با پارتی رفتند سرکار دولتی... مثلا دوستی با وجود ترم دوم دانشگاه و ۲۰ سال سن که نه مدرک لیسانسی داره نه هیچی و به عنوان حراست یک شرکت دولتی با پارتی استخدام میشه... این آیا رزق طرف بوده؟ یعنی رزق تقدیر شده یک بچه مذهبی اینه که اینطور بره سر کار دولتی؟ ۲_ اساسا حقوقی که این شخص میگیره حلاله؟ ۳_ در این موارد ما باید خوشحال باشیم که یک بچه مذهبی کار گرفته است یا اینکه متعجب باشیم از چنین پارتی بازی ای؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر کسی در مسیر صحیح به دنبال رزق‌اش باشد، رزق او به همان اندازه می‌رسد که از طریق پارتی‌بازی خواهد رسید، منتها چون از طریق غیر صحیح رزق خود را به‌دست آورد آن رزق برای او حرام می‌شود 2- از نظر فقهی باید از فقیه سؤال کند که وضع این رزق چگونه است ولی از نظر سلوکی این نوع رزق‌ها برکت ندارد 3- اغماض کنیم و دنبال موضوع را نگیریم چون همه‌ی مطلب را نمی‌دانیم. موفق باشید

11083
متن پرسش
سلام: ببخشید با اینکه ما خودمان می گوییم فقره اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان نیست _ آیا صرفا با قصد اینکه جزء اذان نگیریم بدعت گزاری برداشته می شود؟ آیا این عمل باعث نمی شود که خیلی جاهای دیگر با همین قصد اعمالی را بنیان کنیم مثل دست دادن بعد از نماز (برای قبولی) بدون قصد ورود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سنت‌های حسنه بدعت نیست، این‌که شیعه در اذان خود نظر به ولایت علی«علیه‌السلام» می‌کند و آن را در جامعه‌ی خود متذکر عموم می‌گرداند، یک سنت حسنه‌ است مثل ساختن حسینیه‌ها. امام صادق (ع) فرمود شش چیز است که مؤمن پس از مرگ خود از آن سود برد، فرزند صالح که برایش آمرزش خواهد قرآنى که خوانده شود، چاه آبى که بکند و درختى که بکارد و صدقه آبى که مجرى سازد و سنت حسنه ای که از آن پیروى شود. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ خِصَالٌ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُقْرَأُ مِنْهُ وَ قَلِیبٌ یَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ یُجْرِیهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ یُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَه‏( أمالی الصدوق، ص: 169 ).موفق باشید
9148
متن پرسش
در پاسخ شما به سؤال 9135 برای اثبات استدلالیِ این مطلب که امام زمان به دنیا آمده‌اند و الآن در قید حیات هستند، نهایت استدلال شما این قسمت است: «ختم نبوت، با ظهور بالفعل نبی مکرم محقق شد، ولی ختم ولایت که با حضور حضرت امیرالمؤمنین به نحو محمدی شروع شد، با ظهور مهدی به انتهای خود می‌رسد.»، حداکثر توان این استدلال این است که ثابت می‌کند باید در نهایت امام زمانی بیاید، اما ثابت نمی‌کند که: «آن امام زمان به دنیا آمده و الآن هم هست اگرچه غائب.»! این که شما در ادامه می‌فرمایید: «حقیقت ولایتی که از طریق امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» ظاهر شد، حتماً آن ولایت در حال حاضر صورت خاص در انسان خاص را می‌طلبد.»، این هم مدعای شماست، دلیل شما برای این مدعا چیست؟ و دلیل شما برای این مدعا نمی‌تواند قاعده‌ای باشد که قبلش فرمودید: «هر حقیقتی، صورت خاص مناسب خود را در عالم مادون دارد.»؛ چرا که ممکن است شرایط ظهور آن حقیقت به طور کامل فراهم نباشد؛ کما این که قبل از پیغمبر اسلام، شرایط ظهور انسان کامل وجود نداشت و لذا هیچ صورتی مناسب آن حقیقت، در عالم نبود. خلاصة اشکال: چگونه میتوان از طریق «غایت مفقود، محال است.»، وجود امام زمان حیّ را ثابت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید همان‌طور که روح یا نفس انسان بدن مناسب خود را می‌سازد و از طریق بدن ظاهر می‌شود وقتی نبوت به صورتی کامل در شخص حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کرد، ولایت که باطن نبوت است باید در شخص ولیّ کامل ظهور کند و در راستای ظهور نبوت، آن ولایت همچنان در اشخاص مختلف به ظهور خود ادامه می‌دهد و به همان دلیل که شرایط ظهور نبوتِ کامل فراهم شد و حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کردند، شرایط ظهور ولایت که جزء لاینفک نبوت است و به اعتباری نفس رسول اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است، فراهم شده و به ظهور خود در سایر امامان ادامه می‌دهد. موفق باشید
9012
متن پرسش
سلام استاد: مدتی کتابهای شما را میخواندم و همزمان حوزه هم میرفتم اما متاسفانه به دلیل ازدواج و مشکلات دیگر حوزه را رها کردم و به دلیل بچه دار شدن خیلی کم فرصت مطالعه دارم سوالی که ذهنم را مشغول کرده این است که قبل از ازدواج خیلی خوابهای روحانی میدیدم اما الان تقریبا صفر شده و برایم سوال شده که بنده طبق کتاب زن آنگونه باید باشد از کار بیرون زدم و تمام تلاشم این است: خوب شوهر داری و تربیت نسل خوب. حتی میتوانم حوزه ای بروم که برای بچه ها مهد دارد اما به دلیل خواندن کتاب شما این کار نکردم. پس چرا رشد روحی حس نمیکنم قبلا نشاط روحی داشتم اما الان ندارم نمیدانم مشکل کجاست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکلی در میان نیست. مگر در روایت نداریم هر اندازه عقل انسان رشد کرد، خواب‌دیدن‌هایش کم می‌شود. إن‌شاءاللّه با حضوری جامع‌تر در حال تربیت کودکی هستید که سراسر وجودش را ملائکة اللّه فرا گرفته‌اند و شما دست در دست آن‌ها گذاشته‌اید تا آن کودک را تربیت کنید. موفق باشید
7686

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم آنچه بنده از فرمایشات شما در باره انقلاب اسلامی متوجه شده بودم این است که کسانی که در فضای انقلاب اسلامی زندگی نمی کنند خود را از یک حیات برتر معنوی محروم کردند و امروز اگر کسی بخواهد سیر الهی داشته باشد این سیر از طریق انقلاب اسلامی محقق می شود .ولی در جلسات قبل نکاتی قرمودید که برای ما تکان دهنده بود وآن اینکه اکنون جبهه کفر ایمان مشخص شده است و اگر کسی در جبهه ایمان (مسیر اتقلاب )نباشد در جبهه کفر است و بحث دیگر که فرمودید بحث حبط اعمال بود . بعضی از مردم ما شیعه هستند و دوستدار اهل البیت ولی نسبت به انقلاب بی تفاوت هستند و ته قلبشان از کفر بدشان می آید . درست است که اینها خودشان را از حیات معنوی محروم کرده اند ولی چگونه می شود انها را در جبهه کفر دانست و یا اینکه اعمال آنهارا حبط شده دانست ؟ آیا منظور حضرتعالی کسانی که با انقلاب به محاربه می پردارند بوده است؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: از آن‌جایی که هدف اصلی اسلام ایجاد نظام اسلامی است اگر کسی در عین انجام عبادات فردی نظر به تحقق نظام اسلامی نداشته باشد و عملاً راضی به حاکمیت جریان کفر باشد به تعبیر قرآن اعمالش هبط است و عملی انجام نداده که در زمره‌ی مسلمانان قرار گیرد. موفق باشید
7162

رزقبازدید:

متن پرسش
با سلام منظور از بحث رزق که در کتابتان مطرح کردید چیست؟فقط شامل غذا میشود یا شامل پوشاک و مسکن و حتی همسر هم میشود؟آیا حدیث حضرت علی که دو نوع رزق را مشخص کرده اند شامل همسر هم میشود یا خیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب رزق عرض شد که رزق شامل همه‌ی این‌ها که در سؤال فرموده‌اید می‌شود. موفق باشید
6771
متن پرسش
نام عالمانی که امام مهدی (عج) انتخاب کرده که برای ارتباط با مردمان در دوران غیبت او
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نایبان خاص امام مهدی(ع) به ترتیب عبارتند از: ـ ابو عمرو عثمان بن سعید عمری؛ تاریخ رحلت ایشان معلوم نیست. ـ ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری؛ او در آخر ماه جمادی الاولی سال 305 هـ .ق رحلت نمود. ـ ابالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ او در هجدهم شعبان سال 326 هـ . ق رحلت نمود. ـ ابی الحسن علی بن محمد سَمُری؛ بنابر مشهور، وی در پانزدهم شعبان سال 329 هـ .ق رحلت نمود. . موفق باشید
3733
متن پرسش
سلام استاد گرامی، شرمنده شما هستم که وقت عزیزتان را می گیرم. امیدوارم خداوند در این زمان که ما را از برکات ظهور امام برحقش محروم کرده بر توفیقات استادانی چون شما بیافزاید که پشت ما جوانان بی کس و تنها را خالی نمی کنید. استاد مادری دارم از سادات طباطبایی است و متاسفانه به خاطر مشقات فراوانی که در زندگی متحمل شده دچار بیماری روحی شده. به طوری که دیگر آنگونه که باید و شاید حواسش به کارهایش نیست.مثلا وقتی برای درمان و معالجه نزد پزشک میبریمش در ملا عام داد و بیداد می کند و یک حرف را صدبار تکرار می کند. در خانه هرچه به او می گوییم نمیخواهیم ظرف بشویی و ... بلند میشود و آب را باز کرده گل آشپزخانه را به گند می کشد و ظرفا را یعنی می شوید و... البته بنده خدا تقریبا همین دو سه مدل اذیت را دارد اما به حدی من ناراحت می شوم که حد و حساب ندارد. به خودم مدام می گویم فلانی هدف از آمدن تو به این دنیا این نبوده که در خانه مرتب زندگی کنی و ...بلکه هدف این بوده که مادرت رو بداری و به نیکی تحمل کنی....اما استاد گاهی ناراحت می شوم و جلوی مادرم به خودم غر میزنم و از خدا مرگم را از دست مادرم میخوام...استاد خداوکیلی شما بودید چه می کردید؟من چه باید بکنم چه ذکری بخوانم که حلم و صبرم بالا رود و چیزی به مادرم بگم. باتوجه به اینکه این بنده خدا از ذریه رسول الله است و زن مظلومی است و جالب اینکه هرکس چیزی بهش میگه بلایی سر طرف می یاد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از پیگیری درمان او، حوصله و صبر خود را به میان آورید و از این طریق راه بهشت را به سوی خود بگشایید. اشکال ندارد به روش‌های معقول او را کنترل کنید ولی بی‌حرمتی نکنید. موفق باشید
نمایش چاپی