بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15087
متن پرسش
سلام: جنابعالی در فایل صوتی مبحث حرکت جوهری فرمودید: «جسم شما حرکت می کند از ماده بودن به غیر ماده بودن تا مرز جسم مثالی که در جسم مثالی تا ابدیت هست بنابراین هیچ انسانی در قیامت بدون جسم نیست» حال می خواهم بدانم آیا همین جسم دنیوی بعد از تبدیل شدن قوه هایش به فعل و حرکت به صورت مجرد در می آید و بدن اخروی ما رو تشکیل می دهد؟ یا اینکه این جسم دنیوی جز چرخه طبیعت میشه و حرکتش جز کره زمین محسوب میشه و اعمال ما جسم اخروی رو می سازند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت همین‌طور که روح شما در این دنیا، جسمِ شما را می‌سازد در برزخ و قیامت نیز روح شما، جسمِ شما را شکل می‌دهد. موفق باشید

14381

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در احادیث و راوایات آمده است که خلوت زن و شوهر گناهان را مثل برگ درخت می ریزاند و ... اما من نمی دانم چرا گاهی احساس دوری از خداوند در این موضوع دارم. آیا شیطان حیله می کند؟ چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. این اُنس و مودّت، الهی است باید در مسیر لذتِ حلال از آن استفاده کرد. موفق باشید

13644

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام استاد: درباره ظرفیت وجودی می خواستم بدونم. اینکه هر کس به مقدار ظرفیت وجودی بهرمند می شود یعنی چه؟ بالاخره خدا عین وجود است و از او جز وجود ساطع نمی شود و ممکنات هم که نبودند تا بگوییم خدا به هر ممکنی به اندازه ظرفیت وجودیش وجود می دهد این مسئله چگونه قابل حل است چون وقتی از اختلافات و ظلم ها پرسیده می شود اشاره به ظرفیت هر ممکن می شود خب مگه ظرفیت ها هم خدا خلق نکرده پس چرا محدودیت ها را به هر موجود نسبت می دهیم؟ مثلا چگونه می شود شخصی می شود امام حسین علیه السلام و شخصی یزید لعنت الله علیه؟ این ظرفیت هر کس چگونه تعیین می شود ؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث امکان ذاتی موجودات و عین ثابته‌ی آن‌ها داریم که خداوند بر اساس امکان ذاتی مخلوقات با آن‌ها برخورد می‌کند و «امکان» ذاتیِ خود ممکن الوجود است که بحث آن هم در کتاب «عدل الهی» شهید مطهری آمده است و هم در قسمت آرشیو سؤالات این سایت تحت عنوان عین ثابته مباحثی مطرح شده. موفق باشید

13600
متن پرسش
سلام: 1. لطفا در مورد عالم قلب اگر امکان دارد توضیح بدید یا بفرمایید در کدام یک از کتابهاتون می تونیم شناخت پیدا کنیم. اینکه قرآن می فرماید «لهم قلوب لا یفقهون بها» منظور چی هست؟ 2. آیا مراتب قلب همان مراتب ایمان است که مثلا از مراتب ایمان توکل و یقین است و هر چه ایمان درجه بالاتری پیدا کند وارد این عوالم می شود. اگر این نیست پس مراتب قلب چی هست؟ 3. عقل قدسی کدام عقل است، همان عقلی که در حدیث امام صادق (ع) دارای 75 جنود است را عقل قدسی می گویند؟ 4-عقل قدسی چه نسبتی با قلب دارد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام قلب مقام فوق نفس است و مقام اُنس با حق می‌باشد و چنان‌چه کسی به نور قلب در عالَم تفقه کند، با انوار الهی مأنوس می‌گردد و نه با مفاهیم قدسی. و به همین جهت می‌توان گفت که انسان در مقام قلب به ایمان می‌رسد، یعنی مقامی که قلب، حقایق جاری در عالم را حس می‌کند و معلوم است که این حالت با شدت و ضعف همراه است و می‌توان به همان معنای مراتب قلبی اشاره کرد. شاید بتوان گفت عقل قدسی همان قلبِ دارای تفقه است. موفق باشید

13597

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: نظر شما راجع به دراز کردن پا به سمت کمدی که قرآن در آن هست چیست؟ {با توجه به این که در کمد بسته باشد و به عنوان یک اتاقک محسوب شود} آیا این هم مثل دراز کردن پا به سوی قرآن بی احترامی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعی است که خودتان باید در آن فضا متوجه باشید که آیا شکل کار شکل درازکردن پا به سوی قرآن است؟ یا فضا طوری است که چنین موضوعی را پیش نمی‌آورد. موفق باشید

11243

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام حاج آقا: خدا به شما عمر با برکت بده. حاج آقا لطف کنید یک کتاب در مورد زندگی یکی از بزرگان عرفان معرفی کنید تا بنده مطالعه کنم و تذکری بر این قلب رمیده باشه.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «روح مجرد» از آیت‌اللّه طهرانی، کتاب عالمانه‌ای است. موفق باشید
10748

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ضمن آرزوی سلامتی برای استاد طاهرزاده لطفا مقالات سایت برای من بفرستید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت
9165
متن پرسش
در پاسخ به سؤال قبلی شما فرمودید: «ارسطو وقتی مثال پیری را می‌زند، نظر به تبدیل قوه به فعل دارد. و در آن دستگاه، پیری به همین معنا است.» آیا این جملة شما به این معناست که: «غایت پیری همین الآن موجود است اما بالقوه.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر، غایت پیری که همان صورت‌های بالفعلِ بالقوه‌های انسانی است که هنوز پیر نشده، در خارج هست. موفق باشید
8513
متن پرسش
سلام علیکم. یکی از دستورات دینی مبارزه با هوای نفس است. در بعد گناه خب این محدودیتی ندارد. اما در مسائل نفسانی مثل اینکه مثلا دل بنده بستنی میخواد، یا غذاهای خوشمزه جلوی انسان میگذارند و... باید چگونه برخورد شود؟ آیا این پرهیز از این خوردنیها محدوده سنی خاصی دارد؟ بنده یک مدت رعایت میکردم چند کیلو از وزنم کم شد. آیا کارم درست است یا این عمل مخصوص افراد مشخصی است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در این موارد که موارد مباح است باید میانه‌روی پیشه کرد تا مزاج از تعادل خارج نشود. موفق باشید
8346
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم. چند سوال خدمتتان داشتم که امیدوارم فرصت کنید و سوالات را به صورت مجزا پاسخ دهید. 1- علامه طباطبایی در رساله انسان قبل از دنیا عوالم را به عالم خلق، مثال(برزخ) و عقل(روح) تقسیم می کنند. از طرفی آیت الله شجاعی در کتاب عروج روح عوالم را به عالم ماده، مثال و تجرد تقسیم می کنند. آیا این تقسیم بندی ها بر هم منطبق هستند؟ 2- آیا فرق عالم مثال و عقل در این است که با اینکه هر دو منفک از ماده هستند ولی در مثال صورت و شکل وجود دارد؟ منظور از این صورت و شکل چیست؟ 3- علامه در ادامه مطالبشان به اثبات عالم امر و بیان ویژگی های آن می پردازند ولی دقیقا مشخص نمی کنند که عالم امر همان عالم مثال است یا عالم عقل؟ 4- عالم قیامت در مرتبه ای بالاتر از این عوالم است یا خیر؟ 5- اگر مطلب یا منبع و کتابی در رابطه با عالم امر و خلق معرفی کنید، ممنون میشوم. 6- بنده چند ماه قبل طرح تفصیلی پایان نامه ام را برای حضرتعالی با عنوان "تحلیل مقایسه ای سنن الهی و قوانین طبیعی مکتب فیزیوکراسی و تاثیر آنها بر رفتار اقتصادی انسان" فرستادم. حال مکانیسمی برای تحقق سنن الهی در نظام هستی به ذهنم رسیده است. میخواستم ببینید که از لحاظ مبنایی مشکلی دارد یا خیر. این مکانیسم برای مجاری تحقق سنن الهی بر اساس "توحید افعالی" تعبیه شده است. به این ترتیب که تحقق سنن الهی بر اساس توحید افعالی اولا مربوط به خداوند و عالم امر است، ثانیا مربوط به انسان و عالم خلق است(البته با در نظر گرفتن رابطه طولی یا همان توحید افعالی). به نظرم همه سنن الهی با یکدیگر پیوندی ناگسستنی در عالم امر دارند به گونه ای که اگر دست بر روی هر کدام از آنها بگذاریم و بخواهیم آن را تحلیل کنیم قطعا و بدون شک با همه سنتهای دیگر برخورد میکنیم حال اثر یکی کمتر و دیگری بیشتر. (دقیقا مشابه اتصال اتمهایی که در آزمایشگاه های فیزیک مشاهده می شود که با تکان دادن یکی همگی به لرزش می افتند، حال یکی بیشتر و دیگری کمتر). این سنن الهی همگی در عالم امر(با همه ویژگی هایش) حضور دارند و در صورت حاصل شدن همه شرایط توسط انسان در عالم خلق، محقق می شوند. این شرایط که با استفاده از اختیار انسان در عالم خلق صورت می گیرد یا دفع موانع هستند و یا ایجاد عوامل( به عبارت معروف مانع مفقود و مقتضی موجود). 8- من میخواهم بدانم اگر استاد طاهرزاده از فردا فقط به خالقیت خدا اعتقاد داشته باشند و نه به ربوبیت و پروردگاری حضرت حق، رفتارهایشان چه تغییری خواهد کرد. به عبارت دیگر میخواهم تاثیر جهان بینی بر رفتار انسان را بدانم؟ اگر در خلال پاسختان چند مثال عینی و مصداقی بزنید ممنون میشوم(اگر مثالهایتان اقتصادی باشد بهتر است. یعنی چگونگی تاثیر جهان بینی بر رفتار اقتصادی انسان). این سوال را از آن جهت پرسیدم که ظاهرا! اعتقاد به قوانین طبیعی منجر به حذف ربوبیت خدا و اعتقاد به خدای ساعت ساز و رخنه پوش و ... می شود. حال میخواهم بدانم که اگر مکتبی همچون فیزیوکراسی (یا حاکمیت طبیعت) اعتقاد به این مساله دارد، چه تاثیری بر رفتارهای اقتصادی پیروانش می گذارد؟ با تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- کاملاً منطبق است چون عالم خلق به تعبیر علامه عالَم تألیف اجزاء مخلوق است که تنها در عالم ماده معنا می‌دهد 2- عالم مثال مثل صورت‌های ذهنی جرم ماده را ندارد ولی شکل دارد، به همین جهت به آن برزخ بین ماده و عقل می‌گویند 3- عالم امر یعنی عالم بی‌زمان که شامل عالم مثال و عالم عقل هر دو می‌شود 4- عالم قیامت دارای وسعتی است که می‌توان گفت جامع بین عالم مثال و عالم عقل است و انسان‌ها از بُعد عقلیِ خود با وجه عقلی عالم قیامت مرتبط‌اند و از بُعد خیالیِ خود با وجه مثالی عالم قیامت مرتبط هستند 5- به طور مشخص چیزی در ذهنم نیست 6- همین‌طور است که می‌فرمایید رابطه‌ی عالم امر با عالم خلق مثل رابطه‌ی الفاظ ما است نسبت به فکری که در پشت این الفاظ القاء می‌کنیم و اگر فکر نکنیم و الفاظ را اداء کنیم. الفاظ تنها صورت‌های پراکنده‌ای خواهند بود. قسمت آخر سؤال‌تان فرض بی‌ربطی است. بیکارید از این فرض‌ها می‌کنید تا ذهن و فکر خود را اسیر توهمات بگردانید؟ موفق باشید
5418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام نظرتون در مورد هییت رهپویان وصال شیراز چیست؟این هییت مدرسه دبیرستان پسرونه و دخترونه تاسیس کرده آیا این که دین در عرصه های آموزشی بروز وظهور کند را میشود مصداقی معرفی فرمایید آیا این جور کارها مصداق آن است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ذکر خیرشان را شنیده‌ام ولی اطلاع کافی از کار عزیزان ندارم و متوجه نشدم منظورتان چیست. موفق باشید
2426
متن پرسش
قبض وبسط قلب چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی قلب سالک متوجه حقایق شد و آماده‌ی تجلی انوار اسماء الهی گشت، در بعضی مواقع به‌راحتی آن انوار را می‌پذیرد و به نشاط می‌آید که به آن «بسط» می‌گویند و بعضی مواقع آمادگی لازم جهت تجلی انوار الهی را ندارد که به آن «قبض» می‌گویند. هر دو حال برای سالک لازم است تا در بسط شکر کند و در قبض صبر نماید. موفق باشید
1193

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم! بنده این سوال را بحال 3 یا 4 بار از شما پرسیده ام اما هنوز جوابی نگرفته ام. خیلی منتظرم. سوال این است: حدیثی دیدم که ذهن مرا به خود مشغول کرده . حدیث به شرح زیر است:«... قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ آدَمَ خُلِقَ مِنْ حَوَّاءَ أَوْ خُلِقَتْ حَوَّاءُ مِنْ آدَمَ قَالَ بَلْ حَوَّاءُ خُلِقَتْ مِنْ آدَمَ ع وَ لَوْ کَانَ آدَمُ خُلِقَ مِنْ حَوَّاءَ لَکَانَ الطَّلَاقُ بِیَدِ النِّسَاءِ وَ لَمْ یَکُنْ بِیَدِ الرِّجَالِ قَالَ فَمِنْ کُلِّهِ خُلِقَتْ أَمْ مِنْ بَعْضِهِ قَالَ بَلْ مِنْ بَعْضِهِ وَ لَوْ خُلِقَتْ مِنْ کُلِّهِ لَجَازَ الْقِصَاصُ فِی النِّسَاءِ کَمَا یَجُوزُ فِی الرِّجَالِ قَالَ فَمِنْ ظَاهِرِهِ أَوْ بَاطِنِهِ قَالَ بَلْ مِنْ بَاطِنِهِ وَ لَوْ خُلِقَتْ مِنْ ظَاهِرِهِ لَانْکَشَفْنَ النِّسَاءُ کَمَا یَنْکَشِفُ الرِّجَالُ فَلِذَلِکَ صَارَتِ النِّسَاءُ مُسْتَتِرَاتٌ قَالَ فَمِنْ یَمِینِهِ أَوْ مِنْ شِمَالِهِ قَالَ بَلْ مِنْ شِمَالِهِ وَ لَوْ خُلِقَتْ مِنْ یَمِینِهِ لَکَانَ لِلْأُنْثَى حَظٌّ کَحَظِّ الذَّکَرِ مِنَ الْمِیرَاثِ فَلِذَلِکَ صَارَ لِلْأُنْثَى سَهْمٌ وَ لِلذَّکَرِ سَهْمَانِ وَ شَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ مِثْلَ شَهَادَةِ رَجُلٍ وَاحِدٍ قَالَ فَمِنْ أَیْنَ خُلِقَتْ قَالَ مِنَ الطِّینَةِ الَّتِی فَضَلَتْ مِنْ ضِلْعِهِ الْأَیْسَر ...»طبق این حدیث، چرا زن باید حجاب داشته باشد؟ اگر میگویید برای اینکه مردها فاسد نشوند؛ جواب میدهیم. چرا برای حفظ مردان از فساد، زنها باید به زحمت بیفتند؟ جواب حقیقی را این حدیث نبوی داده. فرموده: حجاب بر زن واجب شد، چون حوّا از باطن آدم خلق شده. چرا طلاق به دست مرد است نه زن؟ جواب: چون حوّا از آدم خلق شده نه بالعکس. چرا اگر مردی زنی را کشت، قصاص نمیشود، بلکه دیه میدهد؟ جواب: چون حوّا از جزء آدم خلق شده نه از کلّش. چرا ارث مؤنث، نصف مذکر است؟ جواب: چون حوّا از یسار آدم خلق شد نه از یمینش. خوب این با این توجیهاتی که الان در زمینه های بالا وجود دارد زمین تا آسمان متفاوت است. توضیح چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: عنایت داشته باشید که این روایات نظر به حقایق تکوینی انسان‌ها اعم از زن و مرد دارد و می‌خواهد بفرماید دستورات تشریعی ریشه در حقایق تکوینی دارد ولی فهم فقرات آن کار مشکلی است و از امثال بنده برنمی‌آید. این حدیث رابطه‌ای بین وجوب حجاب زن با خلقت حوّا از باطن آدم برقرار می‌کند، آیا به این معنی است که باطنی‌بودن حوّا اقتضاء می کند که حجاب داشته باشد تا با حقیقت خود که باطن بودن است هماهنگ باشد؟ والله اعلم. موفق باشید
993

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باعرض سلام وخداقوت.موضوع پایان نامه من حیات طیبه درقرآن میباشدلطفااگرامکان داردباتوجه به سیرمعرفتی کتابهای جنابعالی ساختاری مناسب ومنابع مربوط به آن موضوع رابه این حقیر معرفی فرمایید.باتشکر فراوان والتماس دعا
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی به نظرم مبنای کار خود را باید مباحث حیات طیبه‌ای قرار دهید که علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در المیزان قرار داده‌اند و بر آن مبنا اگر به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه در کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» رجوع کنید نکات خوبی به‌دست می‌آورید. موفق باشید
724

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد اگر دل کسی از کسی خوشش بیاد یعنی دلش اسیر او بشه یعنی احساس بکنه که اون دل را برای دل او آفریدند آیا این دوتا دل می تونند به هم برسند یعنی شرایط ازدواج را فراهم کنند البته این ها فقط یک طرفه است از دل طرف ما خبری نداریم استاد نظر شما چیه ؟طرف از لحاظ ظاهری هم مناسبه یعنی چادری درضمن دختر سنگین ورنگینی. سنش هم از ما کمتر است .باتوجه به اینکه الان هم سن ازدواج من شده وشدیداً احساس نیاز به انس با جنس مخالف می کنم درضمن ما چند سالی هم با آثار شما مرتبط بودیم و تا الان هم نسبت به مسائل عاطفی کم توجه بودیم فقط کتاب می شناختیم ودرس و....اما الان دلم گرفته وشدیداًاحساس نیاز به ازدواج می کنم با توجه به اینکه 90درصد جمعیت کلاس هم دختر هستندوبا توجه به شخصیت مذهبی من نمی تونم زیاد توی کلاس شاد وشنگول باشم مخصوصاً که در مجموع دختر های کلاس ما هم از لحاظ اسلامی رعایت نمی کنند موسیقی های آنچنانی و.... استاد آیا باید از خانواده طرف هم تحقیقی بکنم ؟ استاد خواهشاً مرا به صورت عملی راهنمایی بفرمایید .آدم که نمی تونه فقط عقلی وخشک باشه آدم دلم می خواهد استاد نمی شه که توی هر کاری بشینیم یک ساعت فکر کنیم با این حالت هیچ وقت نمی تونیم عمل کنیم هی می گیم حالا هنوز زوده باید فکر کنیم به نظرم مرده شور باید این فکر را بشوره .نظر شما چیه ؟استاد خواهشاً جواب بدهید .خدا دل شما را برای شما حفظ کنه تا ما بتوانیم زیر سایه اون بهره مند بشیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام چه کسی گفته آدم نباید به دلش جواب بدهد و فقط عقلی و غیر عاطفی زندگی کند! مثل یک پسر خوب یک طوری موقعیت خودت را با طرف در میان می‌گذاری، یا می‌توانید با هم کنار بیایید که والسلام، و یا به هر دلیلی نمی‌توانید، در آن حال از این‌همه فکر آزاد می‌شوید و با یک نفر دیگر مسئله‌ی خود را در میان می‌گذارید. این‌همه فکر و خیال که نمی‌خواهد ،باید عمل کرد، دنیا آخر نمی‌شود. موفق باشید
24018

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: با توجه به اینکه معلمان اصلی عالم ففط اهل بیت علیهم السلام هستند، سوالی برایم ایجاد شده است که چرا شغل روزانه برخی از ائمه، تعلیم و تربیت به روش مستقیمی که غالبا در اذهان عمومی جامعه فعلی است، نبوده است؟ یعنی چرا اهل بیت بعضا بجای تاسیس مدرسه و حوزه علمیه و کلاس و درس و بحث، به کشاورزی و غیره می پرداختند؟ در واقع اینطور به نظر می آید که بیشتر وقت مستقیم خود را صرف کشاورزی می کردند و ما بقی را در حاشیه به تعلیمات مستقیمی که در چارچوب های ذهنی ماست می پرداختند. سپاسگزارم از لطفتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حکومت در اختیار آن‌ها نبوده و خلفا مانع حضور فعّال ائمه«علیهم‌السلام» می‌شدند، آن حضرات سعی می‌کردند با عملِ خود راه را نشان دهند وگرنه در اندک‌فرصت مثل فرصتی که در دورانِ زوال بنی‌امیه برای حضرت باقر و حضرت صادق «علیهماالسلام» پیش آمد؛ ملاحظه کردید که توانستند ۴۰۰۰ شاگرد تربیت کنند. موفق باشید

18091
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ با سلام و تشکر از سایت خوبتان: حقیقتا هیچ چیز سنگین تر از بار گناهان نیست شدیدا خود را نیازمند می بینم که کاش کسی بود که می توانستم تقصیرها را به گردنش بیاندازم ولی آیه قوق در ذهنم متبادر می شود. اختیار چالش بزرگی در زندگی انسان است هم اوج احترام خداوند به انسان است و هم اشد حسرت ها را در پی دارد. در آتش حسرت و گناهانم می سوزم چگونه از این عذاب رهایی یابم ؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین چیزی که به نظرم آمد خدمت جنابعالی ارسال دارم متنی بود که قبلاً در رابطه با جناب «حرّ» نوشته بودم. موفق باشید  باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته   

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

 

 

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

16796

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد عزیز! می دانم وقت شما بسیار با ارزش است و شاید سوالم بی اهمیت باشد ولی برای من حیاتی است. من بنده ای گناهکار از بنده های خدا هستم که اسیر یک گناه شهوانی شده ام. هرچه تلاش می کنم نمی تونم ترک کنم. من حضرت علی (ع) را خیلی دوست دارم دلم می خواهد شیعه ایشان باشم ولی این گناهان نمی گذارد. چه کنم که اراده ام برای ترک گناه زیاد شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت باید بدانید که شهوات حرام، حقیقت بزرگی را از مقابل جان ما به حجاب می‌برد. لذا از توبه‌کردن غافل مباشید و اگر باز گرفتار گناه شدید از توبه‌کردن مأیوس نگردید. حضور در نماز جماعت و زیارت امام‌زاده‌ها و ائمه«علیهم‌السلام» کمک‌کارند. مطالعه‌ی کتاب ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست می‌تواند در تصمیم شما موثر باشد. موفق باشید

16236

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: 6 سالی هست که در تهران با یک سری از دوستان مباحث شما را کار و مباحثه می کنیم و جلسات به صورت منظم هفتگی برگزار میشه که به لطف خدا دستاوردهای خوبی هم داشته، معرفت نفس و خویشتن پنهان دوبار، برهان صدیقین و حرکت جوهری دو بار، انسان از فراخنای... یک بار، آشتی با خدا و معاد هم یک بار مباحثه شده می خواستیم از شما راجع به بحث بعدی نظر بخواهیم که کدوم مبحث را پی بگیریم؟ ما در حین کار مباحثاتی در حال انجام کارهای فرهنگی هم بودیم حالا کم و بیش مثلا یه صندوق قرض الحسنه تشکیل دادیم و به مومنای نیازمند واقعی وام میدیم و ... دوستان میخوان بدونن در حال حاضر اولویت کار فرهنگی ما چی باشه؟ چون نظر خود بنده این هست همین سیر معرفتی و تحکیم مبانی معرفتی خودش بهترین کار فرهنگیه اما بازخواستیم نظر شما که همیشه برای ما مثمر ثمر بوده را بدونیم، آیا ما باید بیشتر ریز بشیم تو کارهای جزیی تر یا همین سیری که میریم و درکنارش کارهای دیگه هم می کنیم خوبه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند توفیق کامل به عزیزان مرحمت کند. هر اندازه در معارف الهی عمیق‌تر شوید، رسالت فهم دین خدا و تبیین آن را که به گفته‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» نیاز امروز جامعه است، بهتر انجام می‌دهید. پیشنهاد بنده آن است که بعد از مطالعه‌ی کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» به شرح تفسیر حمد امام مشغول شوید که صوت آن مباحث، بر روی سایت هست. در ضمن در مباحث غرب‌شناسی از کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» و «مدرنیته و توهّم» غفلت نشود تا إن‌شاءاللّه رفقا آماده‌ی اُنس با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گردند. موفق باشید

15975
متن پرسش
با عرض سلام: 1. آیا همه انبیا از مخلَصین بودند؟ 2. آیا شهدای انقلاب اسلامی بعد از شهادت در برزخ به کمال می رسند؟ 3. چه کنیم وظیفه مان را نسبت به رهبری عزیز ایفا کنیم؟ 4. در سوالات پاسخ داده شده اینطور برداشت کردم که فرموده اید نهایت ترقی و کمال و رشد انسان رسیدن به مقام احدیت است؟ آیا برداشت من درست است؟ پس مقام احدیت ذاتیه که در بعضی کتب نوشته شده برای کیست؟ مثلا انبیا ممکن است به آن برسند یا خیر؟ لطفا توضیح بدهید. همچنین از شما تشکر می کنم که با جواب گویی به سوالات و برگزاری جلسات و نوشتن کتاب ها برای رشد سطح معارف جوانان وقت می گذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نهایت مقام انسان، فنای فی اللّه است که در آن مقام، اراده‌ی انسان در اراده‌ی الهی فانی می‌شود. شاید واژه‌ی احدیت ذات واژه‌ی مناسبی جهت این مقام نباشد و مطلب را در ابهام ببرد. زیرا احدیت ذات مقام حضرت حق است. موفق باشید

15687

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
زمان نسبی رسیدن به تکامل و فتح باب چقدر است؟ در جایی می خواندم آیت الله قاضی ۴۰ سال و محمدتقی بهاری ۹ سال و ملا حسینقلی همدانی ۲۲ سال مجاهدت کرده اند. این زمان به چه چیزهایی بستگی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. شاید کسی نتواند مشخص کند. باید کار را به خدا واگذار کرد و امیدوار رحمت او بود. موفق باشید

15199

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد چی میشه که بعضی وقتا احساسم نسبت به اهل بیت (علیه السلام) و حتی خدا یه جوری میشه، مثلا من واقعا اسم امام علی (علیه السلام) رو می شنوم همه وجودم میشه ایشون و واقعا بعضی وقتا اشکم میاد از اسم ایشون، ولی یه چند وقتیه یه جوری شدم، بعضی وقتا میشه حتی تو مجلسی اسم حیدر میاد و من اون حس همیشگی رو ندارم، یه جورایی دنبال دلیلم واسه منقلب شدن!!! سن هیجده سالگی فک کنم عجیب ترین سن انسانه!! حتی بعضی وقتا این حس در مورد خداوندی و ربوبیت خدا بهم دست میده، دنبال نشونه خدام و اون حسه خودبه خودی رو بعضی وقتا ندارم!!! و شدیدا عذاب میکشما، شدید، حس می کنم تمام داراییمو از دست دادم، حاضرم هر چی دارم بدم فقط دوباره اسم امام علی منو منقلب کنه البته این حس الحمدلله بر من قالب نیست، نمیدونم این "الحمدلله" که گفتم درسته یا نه، چون نمیدونم این حسه خوبه یا بد، شما بهم بگید، مصداق این حس همون جملس که میگن «شک مقدمه یقینه»! یا نه من گناهی کردم و به خاطر اون این ثروت عظیم از من گرفته شده!؟ خلاصه خودتونو بذارید جای من، یه لحظه احساس می کنید به حیدر کرار هیچ حسی ندارید؛ بدترین عذابه، نه؟ پس راه نجاتو نشونم بدید لطفا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً بنده تخصص جوابگوی به این سؤالات را ندارم. اگر کاربران محترم سؤالات عقیدتی داشته باشند و بتوانم جواب دهم؛ در خدمتشان هستم و إن‌شاءاللّه کوتاهی نمی‌کنم. موفق باشید

15133

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خسته نباشید. برای من پذیرفتنی نیست که رهبر انقلاب آن چنان حمایتی از احمد نژاد کردند و شد آن چه که نباید می شد و شما ایشان را ناب امام زمان بدانید. لطفا توضیح دهید چقدر ایشان حمایت کردند. و کشور را به روز سیاه نشاندند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید تفاوت نظرمان در این باشد که آیا با روش‌های آقای احمدی‌نژاد از معضلات تاریخیِ کشورمان عبور می‌کنیم؟ یا با روش‌های کارشناسان تحصیل‌کرده‌ی فرهنگِ غربی؟ اگر به این نتیجه برسیم که باید برای عبور از مشکلات اجتماعی‌سیاسی و اقتصادی راه دیگری را انتخاب کرد، جایِ آقای احمدی‌نژاد را برای عبور از چنین بحران‌هایی خالی خواهیم دید؛ البته به شرطی که ایشان، ضعف‌های شخصی خود را نداشته باشد. موفق باشید

14134

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب: کتابهای «آشتی با خدا» ، «ده نکته در معرفت نفس» ، «برهان صدیقین و حرکت جوهری» «معاد» «زن آنگونه که باید باشد» ، «هدف حیات زمینی آدم» ، «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» و چند کتاب دیگه را مطالعه کردم. برای ادامه علاقه مندم آثار امام را بخوانم تحت یک سیر منظم. از شما استاد بزرگوار خواهشمندم یک سیر مطالعاتی از آثار امام بفرمایید. دعاگویتان هستم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده دنبال‌کردن شرح تفسیر حمد حضرت امام و شرح کتاب «مصباح الهدایه» می‌باشد. موفق باشید

13784
متن پرسش
سلام: قبلا به شما عرض کرده بودم که کتابهای شما را برای کتابخانه نابینایان گویا می کنم، در کتابهایی که در سیر مطالعاتی نوشته شده، بخش اول را به غیر از کتاب معاد گویا کردم. بخش دوم را نمی دانم کدام کتاب مطابق با صوت سخنرانی شما نیست تا گویا کنم، یکی از آقایان اساتید گفتند کتاب زیارت عاشورا خیلی متفاوت با سخنرانی است که در برنامه ام هست گویا کنم اما بقیه کتابها را نمی دانم چقدر مطابق با سخنرانی هست لطفا بفرمایید. بخش سوم، سه کتاب حقیقت نوری، امام و تعلیم به ملائکه و امام در تکوین و تشریع رو دیدم که کاملا مطابق صوت سخنرانی است، گویا نکردم و کتاب مقام لیلة القدری را هم از خودتان پرسیدم که گفتید گویا کنم و قابل فهم برای عموم هست. بقیه این بخش را گویا کردم. در بخش چهارم، همه کتابهای مهدویت را گویا کردم غیر از فلسفه حضور تاریخی حضرت حجت که کتاب کم حجمی است و کاملا متن و عناوین شبیه کتاب دعای ندبه بود. در بخش پنجم همه کتابها را گویا کردم و در انتهای کتاب تمدن زایی شیعه هستم. بخش ششم را هنوز شروع نکردم و نمی دانم آیا همه کتابها را بخونم یا بعضی کتابها مطابق صوت سخنرانی هستند. لطفا بفرمایید در این بخش ها کدام مورد را بخوانم. این کار را رایگان به خاطر علاقه به مباحثی که مطرح کردید و علاقه برای ترویج این مباحث انجام دادم انتظار دریافت حق الزحمه هم نداشته و ندارم اما متاسفانه مشکلی که پیش آمده و قبلا هم به شما گفتم باعث شده که من نتونم امسال برای اربعین کربلا برم و بعضی مشکلات دیگری را در خونه و بیرون آن برای من درست کرده اگر امکان دارد محبت کنید و بمن راهنمایی کنید که چه باید بکنم. با تشکر. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: گویاکردن کتاب‌های مذهبی برای روشن‌دلان کشور کار ارزشمندی است تا آن‌ها از معارف دینی بیگانه نباشند. ثانیاً: این‌که مشغول گویاکردنِ کتاب‌های سخنرانی‌شده نگشته‌اید، روش درستی است. ثالثاً: اگر سؤال و جواب‌های مهمی که بر روی سایت هست را گزینش کنید و گویا بفرمایید، فکر می‌کنم از این جهت هم کمکی به طبقه‌ی روشن‌دلِ ما کرده‌اید. رابعاً: از خدا بخواهید بهشتِ رضایت به آن‌چه برای شما تقدیر کرده است را در مقابل شما بگشاید. حال چه در اربعین در کربلا باشید و چه در گوشه‌ی خانه، بهشت را در راضی‌بودن به تقدیرات الهی جستجو کنید و در این مسیر خود را رشد دهید. موفق باشید

نمایش چاپی