بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17518
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر: ایام شهادت سالار شهیدان؛ امام حسین رو تسلیت عرض می کنم خدمتتون، ببخشید استاد مساله ای ذهن بنده رو درگیره خودش کرده، بنده تقریبا یک سالی هست و مراقبه دارم و توی این یک سال تا جایی که ذهنم همراهی میکنه گناه غیبت به اون شکل نداشتم یعنی از فضل خداوند این گناه رو کنترل کرده بودم، خیالم تا حدودی راحت بود تا اینکه چند شب پیش گله و شکایت کردم که چرا من دائم الحضور نمیشم و مگه مراقبت فقط مواظبت بر انجام واجب و ترک محرم هستش و من از این مرحله عبور کردم و باید وارد مراحل دیگه مراقبه بشم و نا امید که چرا نمیشم، تا اینکه دقیقا یک شب بعد از این گلایه و شکایت خیلی یه دفعه ای مرتکب گناه غیبت شدم، خیلی شوکه شدم اصلا باورش سخت بود برام که به این آسونی مرتکب گناه کبیره شدم، استاد سوالم اینه که آیا این به خاطر گلایه و شکایتم بود و آیا کسی که در این مسیر هست گناه کبیره میکنه آیا امید خیری بهش هست؟ از خودم نامید شدم، میگم اگه دوباره تکرار شد چی؟ ضربه بدی بود، خواهش می کنم راهنمایی بفرمایید که به این قضیه چه جوری نگاه کنم که ناامید نشم. تشکر، ببخشید طولانی شد. یا علی و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم برای آن‌که بنده‌ای گرفتار عجب نشود، او را به گناه می‌کشانیم زیرا آن عجب بدتر از این گناه است. از طرفی دیگر، ما تا آخر همواره باید بین خوف و رجاء زندگی کنیم به این معنی که نسبت به خود همواره بد بین و نسبت به لطف و کرم حضرت حق همواره خوش‌بین باشیم. موفق باشید

17286

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی: بنده کارمندم و حقوق ثابتی دارم توان انجام شغل دوم را نیز ندارم مدتی بود که همسرم اصرار داشت که فرزند دومی داشته باشیم ولی من به دلیل وضعیت مالی قبول نمی کردم ولی با اصرارهای او و این که می گفت روزی دست خداست و برکت به زندگیمان می آید قبول کردم ولی در این چند ماهی که از بارداریش می گذرد نه تنها برکتی در زندگیمان نیامده بلکه در چندین مورد دچار ضرر مالی نیز شده ایم الان به شدت پشیمان هستم و نمی دانم چطور هزینه های این بچه اضافه شده را تامین کنم گاهی به سقط فکر می کنم ولی دلم به حال همسرم می سوزد شما بفرمایید چکار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده موقعیت شما شبیه موقعیت سؤال‌کننده‌ی شماره‌ی 16617 می‌باشد، خوب است به جواب آن سؤال رجوع فرمایید. و عنایت داشته باشید که مسلّم فرزند جدید از رزق خالق خود بهره‌مند خواهد شد، منتها با برنامه‌ی خداوندِ عالم و نه برنامه‌ی شما. حتی ممکن است با تعادلی که در زندگی شما پیش می‌آید، جایِ رزق او باز شود. موفق باشید

17209
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شریف بخیر. استادی به بنده فرمودند «چون گرفتار خیالات هستم شعر نخوانم حتی مثنوی، ضمن اینکه فلسفه هم دارم می خوانم» و اینکه علامه طباطبایی به دکتر دینانی زمانی که مشغول خواندن فلسفه بودند و ضمنا شبها با دوستانشان قرار گذاشته بودند شعر بگویند فرمودندکه شعر گفتن را ترک کنند. برای بنده شبهه ایجادشده: اولا مثنوی و بوستان خیالات صادق را رشد می دهند و ثانیا علاوه بر خیال چون حکمت اند باعث رشد صورتی از عقل می شوند و ثالثا در باب تعارض خواندن فلسفه و خواندن شعر یا سرودن آن می توان گفت سه مقام داریم: 1. مقام اقامه برهان که استخراج اصول و فهم اصول است (سیر در اصول و کلیات) 2. مقام تبیین برهان (سیر از کل به جزء) 3. مقام فهم برهان که خود دو مرحله می شود: الف) فهم با عصای مثال که بنده در آن قرار دارم و ب) فهم بدون مثال. وضعیت ما و مقامی که در آن هستیم تعیین می کند شعر بخوانیم یا نه؟ برای امثال بنده که درمقام فهم برهان از طریق مثال هستیم مثنوی کمک زیادی می کند تا بتوانیم عبور کنیم و رشد خیال به رشد عقلمان کمک می کند تا به مقام عقل (عین التفکر شدن) برسیم (سیر از جزء به کل) اما شاید جناب دکتر دینانی در مقام فهم برهان بدون مثال بودند و علامه می خواستند شخصیت عقلیشان تثبیت شود و شعر وقفه ایجاد می کرد (سیر در کلیات و اصول) اما چرا ابن سینا موقع نوشتن فلسفه شعر نمی خواندند؟ شاید چون مشغول استخراج اصول بود و شعر باعث ماندن در جزء می شد. 2. صرف وقوع خارجی خواب یا مکاشفه دلیل بر حق بودن آن نیست و باید با میزان عقل و شرع سنجیده شود مثل برادری که در «هدف حیات زمینی آدم» اشاره فرمودید. درست متوجه شده ام؟ 3. گاهی پیش بینی حادثه ای را در آینده می کنیم کسی می آید و تصورمان را تایید می کند ممکن است مبدا تحریک شخص، شیطان باشد؟ همین مسئله در مورد رویاهای صادقه هم سوال است چه بسا شیطان مقدمات حوادث را از طریق اشخاص ایجاد کرده باشد. 4. آیت الله مصباح فرموده اند گاهی شیطان دعوت به نماز شب می کند تا در نهایت انسان را به فوت واجبی بکشاند اگر سالک بی خبر از مبدا القاء نماز بخواند هیچ ثوابی به او تعلق نمی گیرد؟ او که نمی خواسته دستور شیطان را اطاعت کند برای رضای خدا خوانده. 5. اینکه شیخ نخودکی بخاطر فوت نماز شبشان فرزندشان غرق شد یا یونس در دهان ماهی رفت این میزان سختگیری به ابرار از باب پاک کردن کامل آلودگی نیست؟ شاید حضرت حق دلش نمی آید بخشی از عقوبت را به برزخ بکشاند. 6. خیالات مقدمه گناه، گناه اند؟ 7. حساسیت امام در رد سریع امانت. 8. استادی در مورد کشف خانمی که سوال و جواب می پرسید و حتی معارفی در اختیارش می گذاشت فرمودند عالمی پرسید که خانم از او بپرسد کیست؟ بعد از پرسش جواب داده بود فاطمه زهرا (س) بعد هم گفته بود جواب فلان سوال ذهنی ات فلان می شود. عالم فرموده بودند شیطان است. مگر می شود شیطان معرفت هم بدهد؟! اینطور که سنگ روی سنگ بند نمی شود. یا از عالمی می گفتند که کسی دائم به ایشان سلام می داد و خودشان می گفتندکه شیطان است. اگر فرشته سلام دهد باید معارفی نصیبمان شود ولی شیطان چرا سلام می دهد؟ سلام یعنی آرزوی سلم و امنیت کردن یعنی امیدوارم در امنیت از گناه واقع شوی کمی عجیب است. لطفا توضیح بفرمایید. 9. چطور می توان مبدا همه القائات را فهمید؟ اگر صرفا با میزان عقل و شرع باشد برخی الهامات مثل خبر از حوادث دنیوی را نمی شود فهمید. راهی هست؟ علمای بزرگ از کجا می فهمیدند؟ با سپاس بسیار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب قسمت اول سؤال باید عرض کنم همان‌طور که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» مطرح شد؛ شعر از موطن خیال است و خیال پاک، اشعار ارزشمندی را به صحنه می‌آورد. با این همه اگر بنا بر آن باشد که در موقعیتی خاص عقل پروریده شود و به خیال هرچند خیال پاک، میدان داده نشود باید از شعر و شاعری فاصله گرفت. جواب بقیه‌ی سؤالتان طلبتان باشد تا موضوعات مخلوط نشود. موفق باشید

15805
متن پرسش
سلام و رحمت خداوند بر شما: یکی از اساتید درباره ی حرکت جوهری اشکالی مطرح فرمودند. خواهش می کنم، جواب آن را بفرمایید. فرمودند حرکت جوهری مربوط به ماهیت است یا وجود؟ اگر مربوط به ماهیت باشد، با اصالت الوجود جور در نمی آید و اگر مربوط به وجود، پس در مجردات و وجود خداوند متعال هم باید حرکت جوهری باشد که این هم فاسد است. لطفا این اشکال را برطرف فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که «وجود» در هر مرتبه‌ای خاصیتِ خاص خود را دارد، حرکت جوهری خاصیت یکی از مراتب وجود یعنی پایین‌ترین مرتبه‌ی آن که ماده است می‌باشد. مگر مجردات و خداوند مرتبه‌ی پایین وجودند که چنین خاصیتی را داشته باشند؟! موفق باشید

14158

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در جلسه امروز (شنبه) فرمودید علامه طباطبایی در المیزان در مورد آخر آیه ۱۰۳ آل عمران (کذالک یبین الله ...) صحبتهای خوبی کردند ولی در المیزانی که بنده دارم (ترجمه محمد باقر موسوی چاپ ۱۳۸۴) فقط در حد نصف خط سخن گفته شده. می خواستم ببینم یا نسخ المیزان با هم فرق می کنند؟ این است جمله علامه در رابطه با این قسمت از آیه: «آنگاه آنان را به خصوصیتی که در این بیان هست تنبه داده، می فرماید کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» در مجموعه‌ی چند آیه موضوع تبیین الهی را روشن کردند، نه ذیل خودِ آیه. موفق باشید

13977

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: بنده می خواستم کتب شفا را بخوانم (برهان شفا و الهیات شفا و طبیعیات شفا) خواستم از کتاب برهان شفا شروع کنم. 1.شرح جناب آیت الله مصباح بر آن خوب است؟ 2. کتاب نهایه را هم با شرح استاد مصباح بخوانم بهتر است؟ اگر کتابی یا صوتی قوی تر می شناسید معرفی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را خوب است از اساتیدی مثل استاد یزدان‌پناه دنبال کنید. بنده کتاب «شفا» را نخوانده‌ام. موفق باشید

13514
متن پرسش
سلام علیکم: فکر کنم سرنوشت ما بعد از دفاع مقدس مصداق آیه ۲۶ سوره مائده باشد که بنی اسرائيل در بیابان ۴۰ سال گرفتار شدند. نظر شما چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید از جهاتی این‌طور باشد ولی از جهات دیگر بحمداللّه مردم و رهبری، راه‌های نفیِ فرعون زمانه گشوده‌اند و جلو می‌روند. موفق باشید

13218

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: چگونه بعد از سلام نماز یا هر وقت دیگری به حضرت عزراییل سلام بدهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان سلامی که به عباد الصالحین می‌دهیم اگر حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» را هم مدّ نظر قرار دهیم، به آن حضرت نیز سلام داده‌اید. موفق باشید

12489
متن پرسش
با سلام: با توجه به اينکه در قانون اساسي مصوب 58 شرط بود که رهبري از بين مراجع انتخاب شود چرا در انتخاب آیت اللّه خامنه اي اين شرط لحاظ نشد و هر چه مي پرسيم مي گويند که به حکم حضرت امام خميني استناد کردند، در صورتيکه حکم کامل حضرت امام خميني اين بود که پس از اعمال تغييرات به راي مردم گذاشته شود و اگر مردم پذيرفتند وجهه قانوني مي يابد و چون هنوز تغييرات به آراي مردم گذاشته نشده بود قانون اساسي 58 همچنان معتبر بود و بايد خبرگان مطابق آن عمل مي نمودند و چون نکردند بنابراين انتخاب آیت اللّه خامنه اي مشروعيت نداشته و ندارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود قانون اساسی مصوبه‌ی سال 58 شرایط تجدید نظر و بازنگری را پیش‌بینی نموده است و لذا شورای بازنگری قانون اساسی پس از تصویب و همه‌پرسی در مورخ ۱۳۶۸/۰۵/۰۶، برابر اصل یکصدو بیست و سوم قانون اساسی رسمیت یافت

در رابطه‌ی مذکور نظر شما را که با بدبینی کامل موضوع را نگاه می‌کنید؛ به دو مقاله‌ی زیر جلب می‌کنم:

قانون اساسي در جوامع مختلف به عنوان سند ملي و مورد قبول عموم مردم جامعه پذيرفته مي‌شود. به علاوه، به دليل اهميت و كلي و عمومي بودن آن براي زمان‌هاي مختلف اين سند بايد از استحكام كافي و لازم برخوردار باشد تا زمامداران به آساني نتوانند آن­را تغيير داده، دستخوش دگرگوني كنند. البته از سوي ديگر، عدم امكان هرگونه تغيير در قانون اساسي نيز ممكن است از جواب‌گويي آن براي حل معظلات جامعه با توجه به نيازهاي گوناگون آن بكاهد. به همين دليل معمولا راه بازنگري، اصلاح، تغيير و نسخ قانون اساسي بايد در آن پيش­بيني شده باشد.[1]

قانون اساسي مصوب سال 1358، به خاطر دگرگوني‌هاي سريع ناشي از انقلاب اسلامي در كوتاه‌ترين زمان به تصويب رسيد. ترديدي نيست كه سرعت در تصويب چنين قانون بنيادين، كه كليه­ی امور و شئون جامعه بر پايه­ی آن استوار مي‌گردد، بدون اشكال و ايراد نمي‌توانست باشد. بازتاب نسبت تأسيسات سياسي نظام گذشته و انعكاس آن در قانون اساسي جديد و عدم تجربه‌ براي استقرار نظام بديع و جديد جمهوري اسلامي (كه تا آن زمان سابقه نداشت) مجموعا قانون اساسي را با اشكالت عملي مواجه ساخته بود.[2] كه رهبر انقلاب (امام خميني) نيز قول دادند كه در آينده اشكالات آن مرتفع گردد.[3]

در سال 1368 و با پايان رفتن جنگ عوامل متعددي باعث گرديد تا بازنگري در قانون اساسي مصوب سال 1358 در دستور كار قرار گيرد و تغييراتي در آن داده شود. اين موضوع باعث تحول در ساختار سياسي كشور و گرايش به نوعي تمركزگرايي در ساختار تصميم‌گيري و رفع برخي موانع اجرايي در ساختار سياسي گرديد.[4]

 

اشكالات عملي و عوامل بازنگري در قانون اساسي

از جمله عواملي كه موجب ضرورت اين بازنگري گرديد، مي‌توان به اشكالات عملي اشاره كرد كه اجراي قانون اساسي سال 58 در عمل طي دهه­ی اول انقلاب (از سال 58 تا 68) با آن مواجه بود كه مهم­ترين آنها در ناهماهنگي قوه­ی مجريه، شورايي بودن مديريت قوه­ی قضائيه و مسأله عدم توافق در قوه­ی مقننه مي‌توان ذكر كرد. كه اين امور به شدت كارايي سيستم سياسي را تحت تأثير قرار مي‌داد و به تنش‌هاي درون حاكميت دامن مي‌زد.[5]

طي اين سال‌ها، ساختار چهارگانه­ی رهبري، قوه­ی مقننه، قوه­ی مجريه و قوه­ی قضائيه تحولات بسياري به خود ديده بود و قانون اساسي نمي‌توانست پشتوانه حقوقي و قانوني مناسبي براي اين تحولات باشد. در مجموع اشكالات ناشي از پراكندگي امور در تجربه ده ساله­ی نظام جديد نشان داد كه با مديريت غير منسجم، امور به درستي سامان نمي‌يابد و مسئوليت‌ها لوث مي‌شود بدين خاطر بود كه فكر بازنگري قانون اساسي قوت گرفت.[6]

رهبري: در مسأله­ی رهبري، رويدادهاي مهمي اتفاق افتاده بود. از يك سو، قابليت تداوم شرط مرجعيت به عنوان يكي از شرايط رهبري مورد شكايت قرار گرفته بود. مخصوصا هنگامي كه قائم مقام رهبري، آيت­الله منتظري، از اين مقام عزل گرديد، چشم‌انداز روشني براي اين­كه مرجع ديگري بتواند رهبري سياسي جامعه را بر عهده بگيرد، مبهم بود و از سوي ديگر، شورايي ديدن رهبري نيز با توجه به عملكرد مديريت شورايي در كشور مورد انتقاد بود.[7]

قوه­ی مجريه: در قوه­ی مجريه وجود ناهماهنگي بين وظايف رئيس­جمهور و نخست­وزير منجر به آن شده بود كه اين دو نهاد هم از لحاظ تفكيك و برخورد صلاحيت‌ها و هم از نظر سلسله مراتب دچار مشكلاتي شوند[8] كه اين امر در عمل در دوران اولين رئيس­جمهور (بني صدر)[9] حتي دومين رئيس­جمهور (شهيد رجايي) با نخست­وزير آن زمان اصطكاكاتي را موجب گرديد.[10]

اعمال قوه­ی مجريه، جزء در اموري كه مستقيما بر عهده­ی رهبري گذارده شده بود از طريق رئيس­جمهور و دولت و نخست­وزير و وزراء اعمال مي‌گرديد.[11] رئيس­جمهور كه با رأي مستقيم مردم انتخاب مي‌شد. حق نظارت بر وزراء را نداشت[12] و نخست­وزير، رياست هيات وزيران را بر عهده داشت و بر كار آنان نظارت مي‌كرد.[13] اعضاي دولت در انجام وظايف و امور خود كاملا مستقل از رئيس‌جمهور عمل مي‌كردند. از سوي ديگر، چنانچه بين نخست­وزير و وزيران هماهنگي وجود نمي‌داشت، نخست­وزير در عزل وزير به تنهايي قادر به اقدام نبود، زيرا براي اين عزل، موافقت رئيس­جمهور لازم بود. حال اگر وزير با رئيس‌جمهور هماهنگ و با نخست­وزير ناهماهنگ بود، نخست­وزير نمي‌توانست در انجام وظايف رياست هيأت وزيران ايجاد هماهنگي كند، بنابراين در مديريت قوه­ی مجريه روند شايسته‌اي وجود نداشت.[14] اعضاي قوه­ی مجريه فقط در مقابل مجلس مسئول بودند[15] و مجلس بر كار آنان نظارت مي‌كرد.[16] در حالي­كه رئيس‌جمهور به عنوان مقام مافوق هيچ‌گونه قدرت مواخذه‌اي نداشت.[17]

قوه­ي قضائيه: در قوه­ی قضائيه نيز مشكلات مشابهي وجود داشت از آن جمله مي‌توان به مديريت قوه­ی قضائيه اشاره نمود. انجام مسئوليت‌هاي قوه­ی قضائيه بر عهده­ی شورايي به نام شوراي عالي قضائي گذاشته شده بود كه بالاترين مقام قوه­ی قضائيه بود و وظايف اداره­ی اين قوه را كاملا بر عهده داشت.[18] اما مديريت مذكور طي ده سال تجربه به هر دلايلي نتوانست موفق باشد.[19]

قوه­ی مقننه: در قوه­ی مقننه نيز اختلاف بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان نشان داد كه مرجع فيصله­دهنده‌اي به اختلاف اين دو نهاد مهم و ضروري است. در اين خصوص حاكميت ملي، صلاحيت عام تدوين قوانين مورد نياز و مصلحت كشور را بر عهده مجلس مي‌گذارد اما حاكميت اسلامي ايجاب مي‌كرد كه كليه قوانين براساس موازين اسلامي باشد كه تشخيص اين امر بر عهده­ی شوراي نگهبان بود.[20] بدين ترتيب هيچ راه قانوني جزء تبعيت مجلس از شوراي نگهبان وجود نداشت اما در جريان عمل مسايلي مطرح شد كه در آن مصالح نظام در مقابل موازين شرعي به نحوه­ی قابل توجهي قرار مي‌گرفت و اصرار شوراي نگهبان بر مواضع خود، مسايلي را به دنبال داشت كه نهايتا منجر به صدور فرمان 17/11/1366 امام خميني مبني بر تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل اختلاف آنها گرديد.[21] اين مجمع كه با توجه به اختيارات ولي فقيه از سوي امام جهت حل اختلاف مجلس و شوراي نگهبان طراحي شد مي‌بايست شكلي قانوني به خود گيرد و نهادمند گردد و اين امر ضرورت بازنگري در قانون اساسي را ايجاب مي‌كرد.[22]

 

مراجع درخواست­كننده بازنگري در قانون اساسي

مجموع عوامل فوق منجر به بحث در خصوص بازنگري گرديد. اما مشكل كار اين بود كه در قانون اساسي 1358 به دلايل خاص[23] هيچ‌گونه مكانيسمي براي بازنگري در آن قانون پيش‌بيني نشده بود.[24] البته در اصل 148 پيش‌نويس قانون اساسي كه به مجلس خبرگان قانون اساسي داده شده بود اين امر پيش‌بيني شده بود ولي اصل پيشنهادي به تصويب مجلس خبرگان قانون اساسي نرسيد.[25] و بدين ترتيب موضوع بازنگري قانون اساسي مسكوت ماند. برخي محققين از عواملي همچون بي‌توجهي، تازه كار بودن نيروهاي انقلابي، شرايط ناشي از عدم استقرار همه جانبه و كامل نظام و عدم تمايل آنها به تغيير را علت اين كار مي‌داند.[26] اما به نظر يكي ديگر از محققين كه خود عضو شوراي بازنگري بوده است، مي‌گويد: «مسكوت گذاشتن امر تجديدنظر ناشي از اين بود كه قانون اساسي را از دستبرد، هوا و هوس‌هاي گروه‌ها و خواسته‌هاي زود‌گذر و جريان‌هاي بحراني آن جامعه و تب و تاب‌هاي مقطعي دور نگه دارند.»[27]

به هر حال با پايان يافتن جنگ هشت ساله، فرصت زماني مناسبي پديد آمد تا فضاي كشور آماده نگرشي مجدد به قانون اساسي گردد. اما راه حل قانوني كه در متن قانون اساسي تصريح شده باشد، وجود نداشت و باز به نظر مي‌رسيد كه مقام رهبري انقلاب اسلامي و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، مي‌بايست با بهره‌وري از اختيارات ناشي از ولايت مطلقه و محبوبيت و مقبوليت مردمي خود، دست به يك اقدام فراقانوني بزند تا گره­ی ناگشوده باز و بن‌بست‌هاي قانوني، مرتفع گردد.[28]

اما ايشان في‌البداهه و از نزد خود دست به چنين كاري نزدند، بلكه هنگامي دست به اين اقدام زدند كه حكم بازنگري قانون اساسي مسبوق به دو نامه‌اي شد كه دو نهاد مهم و سرنوشت‌ساز مملكتي به ايشان نوشتند و در آن ضمن مشورت­دهي با لساني صريح خواستار بازنگري در قانون اساسي شدند.[29]

در تاريخ 27 فروردين­ماه 1368 عده­ی زيادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در جلسه­ی علني با قرائت متن نامه‌اي به مقام رهبري كشور از ايشان خواستند «برخي از فصول و اصول قانون اساسي از جمله در باب قوه­ی قضائيه، تشكيلات قوه­ی مجريه و رهبري و غيره داراي ايرادات اساسي است كه بدون اصلاح آن اداره­ی كشور با مشكلات جدي مواجه خواهد شد، چنانچه مصلحت بدانيد گروهي را براي بازنگري در قانون اساسي و تهيه پيش‌نويس اصلاحيه و متمم آن تعيين فرموده تا پس از تأييدات، مراتب توسط حضرت مستطاب عالي به رفراندوم گذاشته شود.»[30]

متعاقب اين نامه، اعضاي شوراي عالي قضايي، شامل آقايان عبدالكريم موسوي اردبيلي، محمد موسوي خوئيني‌ها، سيدمحمد موسوي بجنوردي، مرتضي مقتدايي و حسن ابراهيم حبيبي، همه نامه‌اي نوشتند و در آن از مقام رهبري انقلاب و كشور درخواست نمودند «اكنون كه تهيه متمم با اصلاحيه براي قانون اساسي در جامعه مطرح است، شوراي عالي قضايي لازم ديد نظر خود را در اين باره به حضور مبارك تقديم كند. تجربه ده ساله نشان داده است كه بعضي از اصول آن در فصول رهبري و قوه­ی مجريه و قضائيه و مقننه، نياز مبرم به متمم يا اصلاحيه دارد. شوراي عالي قضايي پيشنهاد مي‌كند اگر حضرت عالي صلاح بدانيد دستور فرماييد هيأتي تعيين شود و اصولي را در قسمت‌هاي فوق به عنوان متمم با اصلاحيه تهيه و به حضور مبارك تقديم نمايد تا در صورت تأييد براي تصويب به آراي عمومي گذاشته شود.»[31]

 

دستور امام خميني براي بازنگري

امام خميني با اتخاذ يك تصميم اساسي، روند مشورت­دهي، مشورت­گيري را تكميل نمودند و در تاريخ 14 ارديبهشت 1368، طي حكمي خطاب به رياست‌جمهوري وقت (آيت­الله خامنه‌اي) دستور تشكيل شوراي بازنگري قانون اساسي را صادر نمودند.[32] و حضرات حجج اسلام و المسلمين و آقاياني را كه براي اين مهم در نظر گرفته شده عبارت بودند از:

آقاي مشكيني، طاهري خرم­آبادي، مومن، هاشمي رفسنجاني، اميني، خامنه‌اي، مهندس موسوي (نخست­وزير)، حسن حبيبي، موسوي اردبيلي، موسوي خوئيني‌ها، محمدي گيلاني، خزعلي، يزدي، امامي كاشاني، جنتي، مهدوي كني، آذري قمي، توسلي، كروبي، عبدالله نوري.

امام خميني محدوده­ی مسايل مورد بحث را بدين شرح اعلام نمودند:

1.      رهبري

2.      تمركز در مديريت قوه مجريه

3.      تمركز در مديريت قوه قضائيه

4.      تمركز درمديريت صدا و سيما در صورتي كه قواي سه‌گانه در آن نظارت داشته باشند.

5.      تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

6.      مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل معظلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد.

7.      راه بازنگري به قانون اساسي

8.      تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي

امام خميني همچين مدت زمان اين كار را حداكثر دو ماه اعلام داشتند.[33]

 

شوراي بازنگري قانون اساسي

بدين ترتيب، كار بازنگري قانون اساسي با تشكيل و افتتاح شوراي بازنگري قانون اساسي آغاز گرديد و موضوعات مذكور طي 41 جلسه، از 7/2/1368 تا 20/4/1368، در اين شورا بررسي و مجموعا 46 اصل اصلاح و تغيير يافت و اصول يكصد و هفتاد و ششم (فصل سيزدهم شوراي عالي امنيت ملي) و اصل يكصد و هفتاد و هفتم (فصل چهاردهم، بازنگري قانون اساسي) نيز اضافه گرديد و آن‌گاه در همه‌پرسي روز 6/5/1368 به آراء عمومي گذاشته شد و به تصويب ملت رسيد.[34]

بر اساس بازنگري، پست نخست­وزيري حذف شد و اختيارات رئيس‌­جمهور افزايش يافت، تصميم‌گيري فردي در قوه­ی قضائيه جايگزين تصميم‌گيري شورايي شد و جايگاه مجمع تشخيص مصلحت نظام در نظام سياسي كشور به عنوان حل و فصل­كننده اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان تثبيت شد. همچنين قيد مرجعيت از شرايط رهبري حذف و اختيارات رهبري مطلقه اعلام گرديد.[35]

 

نتايج مذاكرات شوراي بازنگري در خصوص رهبري

در بازنگري قانون اساسي در باب رهبري در سه مورد بازنگري صورت گرفت:

1.      تعديل توقع شرايط احراز رهبري به شكل حذف شرط مرجعيت.

2.      توسعه اختيارات رهبري به شكل ولايت فقيه.

3.      حذف شورايي بودن رهبري.[36]

با اسناد به نامه امام خميني در پاسخ به نامه شوراي بازنگري مورخ 9/2/68 كه در آن فرموده بودن شرط مرجعيت لازم نيست و مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي‌كند،[37] شرط مرجعيت از شروط رهبري حذف شد. اصولا در مذاكرات شوراي بازنگري پيرامون حذف شرط مرجعيت، نظرات و آراي مختلفي ارائه شد، اما به طور كلي نظر غالب اين بود كه نزول در شرايط رهبري حدي دارد و اگر مايليم مرجعيت را حذف كنيم بايستي براي او افقهيت و اعلميت در نظر بگيريم تا حكمش نافذ باشد.[38]

در نهايت در مجلس بازنگري، با اصلاح اصل يكصد و نهم، اين اصل به اين صورت درآمد: 1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه، 2- عدالت و تقوي لازم براي رهبري امت اسلام. 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي‌تر باشد مقدم است.[39]

با تعاملات فكري كه صورت گرفت با افزودن قيد "مطلقه" به ولايت در اصل 57، اختيارات رهبري در خصوص اصل 110 قانون اساسي، اختيارات رهبري عبارت بودند از: تعيين سياست‌‌هاي كلي نظام و نظارت بر اجراي آنها، فرماندهي كل نيروهاي مسلح، فرمان همه‌پرسي، نصب و عزل فقهاي شوراي نگهبان، رئيس قوه­ی قضائيه، رئيس سازمان صداو سيما رئيس ستاد مشترك، فرمانده كل سپاه و فرماندهاي عالي نيروهاي نظامي و انتظامي، حل اختلاف قواي سه‌گانه، حل معظلات نظام، تأييد و عزل رئيس­جمهور.[40]

از نتايج ديگر بازنگري، حذف مبحث شورايي بودن رهبري بود كه با توجه به استدلالاتي مبني بر ناكارايي مديريت شورايي و احتمال اصطكاك در رهبري و عدم تجربه موفق تاريخي در دوران گذشته، اين تصميم اتخاذ شد كه هرچند در قانون اساسي، اين روش به عنوان موقت در زمان فوت و يا بركناري رهبر پذيرفته گرديد.[41]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی مجريه

مسأله عدم تمركز در قوه­ی مجريه منجر به تنش‌هاي متعددي در سطوح بالاي مديريتي اجرايي كشور و كند شدن روند اقدامات گرديده بود. به همين دليل اين موضوع به عنوان يكي از مباحث مجلس بازنگري مطرح شد. و آراء و نظراتي چند در اين باب ارائه شد. عمدتا موافقين تمركز با تاكيد بر لزوم كارايي در سيستم بر حذف پست نخست‌وزيري تأكيد مي‌كردند و مخالفين نگران رشد ديكتاتوري و افزايش قدرت قوه­ی مجريه بودند اما در نهايت با استدلال‌هاي مختلف، ساختار قوه­ی مجريه دگرگون شد و طرح نويني كه ارائه گرديد حاكي از حذف نخست­وزير و دادن اقتدارات و اختيارات بيشتري به رئيس­جمهور بود. قوه­ی مجريه پس از بازنگري تغيير كرد. در نظام نوين قوه­ی مجريه، ميدان وسيع رياست هيات وزيران و مسايل مربوط به آن در اختيار رئيس­جمهور قرار گرفت. به موجب اصل 134 رياست هيأت وزيران با رئيس­جمهور است كه بر كار وزيران نظارت دارد و با اتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميم‌هاي وزيران و هيأت دولت مي‌پردازد و با همكاري وزيران برنامه و خط و مشي‌ دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي‌كند.[42]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی قضائيه

در مذاكرات بازنگري نظريات مختلفي در باب اصلاح اصول مربوط به قوه­ی قضائيه در قانون اساسي ارائه گرديد كه عمدتا به لزوم تمركز در اين قوه­ی تأكيد داشتند.[43] در اين جلسات همچنين در مورد لزوم و يا عدم لزوم شرط اجتهاد براي رياست اين قوه (با توجه به اين­كه بخشي از وظايف او غير قضايي مي‌باشد) و همچنين منشأ نصب و عزل رئيس اين قوه و ميزان اختيارات او و رابطه او با وزير دادگستري در دولت مباحثي مطرح شد و در نهايت طبق اصل 157 قانون اساسي بازنگري شده، به منظور انجام مسوليت‌هاي قوه­ی قضائيه در كليه امور قضايي و اداري و اجرايي، مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه­ی قضائيه تعيين مي‌نمايد كه عالي‌ترين مقام قوه­ی قضائيه است.[44]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی مقننه

در جلسه‌هاي بيست و دوم، سي و هفتم و سي و هشتم و چهلم مذاكرات شوراي بازنگري جايگاه قانوني مجمع تشخيص نظام در قانون اساسي به تصويب نهايي رسيد. و به صورت اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي متجلي گشت. و در نهايت مقرر شد كه نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام يك بازوي مشورتي براي مقام رهبري است كه اختلافات بين مجلس و شوراي نگهبان در موضوع قانون­گذاري را حل و فصل خواهد كرد و رهبري مي‌تواند به كمك اين نهاد، نظام را از بن­بست‌هاي قانوني نجات دهد و حرف‌ آخر را بزند. براساس اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي، اعضاي ثابت و متغير مجمع تشخيص مصلحت نظام را رهبري تعيين مي‌نمايد و مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضا تهيه و تصويب و به تاييد رهبري مي‌رسد.[45]

 

درج اصل بازنگري قانون اساسي

يكي از موضوعات بازنگري قانون اساسي در سال 1368، اصل بازنگري است كه در فصل چهاردهم الحاقي (اصل يكصد و هفتاد و هفتم) قانون اساسي، تحت عنوان بازنگري در قانون اساسي، پيش‌بيني شده است.[46] بر اساس اين اصل، مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس­جمهور موارد اصلاح و... قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي پيشنهاد مي‌نمايد. اصل 177 تركيب شوراي بازنگري را در نه گروه به شرح ذيل بيان مي‌كند:

1- اعضاي شوراي نگهبان. 2- روساي قواي سه‌گانه 3- اعضاي مجمع تشخيص نظام 4- پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري 5- ده نفر به انتخاب مقام معظم رهبري 6- سه نفر از هيات وزيران 7- سه نفر از قوه­ی قضائيه 8- ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 9- سه نفر از دانشگاهيان.[47]

همچنين اصل 177 قانون اساسي مقرر مي‌دارد مصوبات شورا پس از تأييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراي عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت‌كنندگان در همه‌پرسي برسد. اما در اين مورد ذيل اصل 177 محدوديت‌هايي را بدين شرح پيش‌بيني نموده است. «محتوي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتنای كليه­ی قوانين و مقررات بر اساس موازين اسلامي و پايه‌هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر و امامت امت و نيز اداره­ی امور مذكور به اتكاي آراي عمومي و دين و مذهب رسمي ايران تغيير‌ناپذير است.».[48]

 


[1] . نظرپور، مهدي؛ تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، زمزم هدايت، 1388، چاپ چهارم، ص 162.

[2] . هاشمي، محمد؛ حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، دانشكده­ی حقوق دانشگاه شهيد بهشتي، 1370، چاپ اول، جلد اول، ص 32.

[3] . فوزي، يحيي؛ تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، 1380-1357، تهران، چاپ و نشر عروج، 1387، چاپ دوم، جلد دوم، ص 220.

[4] . همان، ص 219.

[5] . هاشمي، محمد؛ پيشين، صص 35-32.

[6]  . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220 و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص35.

[7] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220.

[8] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص33.

[9] . دفتر تحقيقات و انتشارات روابط عمومي نخست وزيري، چگونگي انتخاب اولين نخست وزير در جمهوري اسلامي ايران و مكاتبات رجايي با بني‌صدر، بي‌جا، دفتر تحقيقات و انتشارات روابط عمومي نخست وزيري، 1360، چاپ اول، صص131-125.

[10] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220.

[11] . اصل 60 قانون اساسي جمهموري اسلامي ايران، سال 1358.

[12] . اصل 11و 115 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران سال 1358.

[13] . اصل 134 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[14] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 34.

[15] . اصل 137 و 134 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران،  سال 1358.

[16] . اصل 87 و 89 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[17] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 34.

[18] . اصل 157 و 158 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[19] .  فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 221.

[20] . اصل 72 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[21] . نشر دبيرخانه مجمع، مجموعه قوانيني و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام،تهران، نشر دبيرخانه مجمع، 1371، چاپ دوم، صص4-3 و خميني، روح الله؛ صحيفه امام، تهران، عروج، 1379، چاپ سوم، جلد 20، ص 464.

[22] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 222-221.

[23] . عميد زنجاني، عباسعلي؛ فقه سياسي، تهران، اميركبير، 1378، چاپ اول، جلد اول، ص 448.

[24] . مدني، سيد جلال­الدين؛ حقوق اساسي در جمهوري اسلامي، تهران، بي‌نا، 1367، چاپ اول، جلدب5، ص 165.

[25] . مجلس شوراي اسلامي، راهنماي استفاده از صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي قانون اساسي، تهران، انتشارات مجلس شوراي اسلامي، بي‌تا، چاپ اول، جلد چهارم، ص 20.

[26] . مدني، سيد جلال­الدين؛ پيشين،  ص 165.

[27] . عميد زنجاني، عباسعلي؛ پيشين، ص448.

[28] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 222.

[29] . روزنامه­ی جمهوري اسلامي، 28 ارديبهشت 1368، ص 10.

[30] - هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 36.

[31] - فوزي، يحيي؛ پيشين، ص224.

[32] -  نظرپور، مهدي؛ پيشين، ص 162و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 36.

[33] . خميني، روح الله؛ پيشين، ج21، صص 264- 263 و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 37.

[34] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 226، و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص37

[35] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص219.

[36] . همان، ص227.

[37] . خميني، روح الله؛ پيشين، جلد 21، ص371.

[38] . اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، 1369، چاپ اول، جلد اول، صص197-189.

[39] . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1368، اصل 109.

[40] . همان، اصل 110.

[41] . همان، اصل 111.

[42] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 233-231.

[43] . خميني، روح الله؛ پيشين، جلد 21. صص 266-263.

[44] . اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي،‌پيشين، ص321 و  فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 235- 234.

[45] .  فوزي، يحيي؛ پيشين، صص234-233.

[46]. نظرپور، مهدي؛ پيشين، صص163- 162.

[47] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 236-235.

[48] . همان، ص236.

شیوه تعیین رهبری

 

نويسنده:مصطفي ناصحي

 

در نظام جمهوری اسلامی ایران ، مرجع خاصی برای تعیین رهبر مشخص شده است، قانون اساسی 58 یكی از طرق تعیین رهبری را پذیرش اكثریت مردم می دانست، چنان كه اصل 5 قانون اساسی 58 مقرر می دارد:«در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه اكثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند...» و همین طور طبق اصل 107 سابق كه مقرر می داشت:«هر گاه یكی از فقهای واجد شرایط مذكور در اصل پنجم این قانون از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همان گونه كه در مورد مرجع عالی قدر تقلید و رهبر انقلاب آیت الله العظمی امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ چنین شده است، این رهبر، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد، در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه كسانی كه صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می كنند.» هر گاه یك مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفی می نمایند، و گرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می كنند، در حالی كه در بازنگری قانون اساسی سال 68، اعضای بازنگری به این نتیجه رسیدند كه پذیرش مردمی رهبر، مخصوص امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ بوده و مردم هنگامی كه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ را بدون چون و چرا به رهبری انتخاب كردند، این گونه انتخاب را در اصطلاح فقهی «شیوع» می گویند[1] و برای دوره های بعد از امام خمینی باید یك طریق روشن و مشخصی وجود داشته باشد و رهبر از طرف مرجع خاصی انتخاب شود، لذا به این نتیجه رسیدند كه رهبر باید از طرف خبرگان انتخاب شود.
بنابر این، طبق اصل 107 قانون اساسی ، خبرگان، مرجع تعیین كننده رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران شناخته شده است:«پس از مرجع عالیقدر و رهبر كبیر انقلاب جهانی اسلامی و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ كه از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذكور در اصول پنجم و یكصد و نهم بررسی و مشورت می كنند، هر گاه یكی از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهی یا مسایل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یكی از صفات مذكور در اصل یكصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می كنند و در غیر این صورت یكی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد...».
پس قانون اساسی 58، برای انتخاب رهبر، دو راه پیش بینی كرده بود، یكی از طریق پذیرش و مقبولیت عامه از طرف مردم، دیگری از طرف خبرگان كه مورد اشاره قرار گرفت، اما در بازنگری 68 یك راه برای انتخاب رهبر پیش بینی گردید كه آن مجلس خبرگان است. در مجلس خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط رهبری مذكور در اصل پنجم و یكصد و نهم بررسی و مشورت می كنند كه در صورت تعدد اشخاص واجد شرایط رهبری، یك نفر را كه نسبت به دیگر واجدین شرایط، دارای برجستگی خاص باشد، به عنوان رهبر انتخاب می كند، اگر همه واجدین شرایط در یك سطح بودند، به نظر می رسد شخصی را كه دارای مقبولیت عامه بیش تری باشد، به رهبری برگزیند.

شیوه تعیین رهبر

شیوه و طریقه تعیین رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران در قانون اساسی 58، طبق اصل 5 و 107 به سه صورت بوده است:[2]
1. یكی از فقهای واجد شرایط مذكور در اصل 5 از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته می شود، همان گونه كه در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب اسلامی آیه الله العظمی امام خمینی ـ مدظله العالی ـ، تحقق یافت. (اصل 107 سابق)
2. اگر چنین انتخابی به هر دلیلی صورت نگرفت، خبرگان منتخب مردم درباره همه كسانی كه صلاحیت مرجعیت و رهبری را دارند بررسی و مشورت می كنند و یكی از مراجع را كه دارای برجستگی خاص برای رهبری هستند به عنوان رهبر، به مردم معرفی می نمایند.(اصل 107 سابق)
3. در صورتی كه به دلیل عدم برجستگی یا عدم امكان ترجیح یك فقیه، انتخاب یك فقیه از طرف خبرگان نیز ممكن نگردید، خبرگان 3 یا 5 مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می كنند. (اصل 107 سابق)
بنابراین، مجلس خبرگان رهبری در انتخاب رهبر موظف به رعایت ملاك های قانونی جهت انتخاب شخص واجد شرایط می باشد.[3] و آن ملاك ها عبارت اند از:
1. اعلم به احكام و موضوعات فقهی باشد؛
2. اعلم به مسائل سیاسی و اجتماعی باشد؛
3. دارای مقبولیت عامه باشد؛
4. واجد برجستگی خاص در یكی از صفات رهبری باشد.
به نظر می رسد در انتخاب رهبر، رهبری لزوماً نباید دارای همه این صفات باشد و داشتن بعضی از آنها كافی است و همان گونه كه در اصل 107 ذكر شد كلمه «یا» به كار رفته است، اعلم به احكام و موضوعات فقهی یا مسایل سیاسی و اجتماعی یا ... آمده است و این بیان گر آن است كه بعضی از صفات یا یكی از آن ها برای انتخاب شدن به رهبری كفایت می كند.

تعیین رهبر به انتخاب است یا به انتصاب؟

یكی از مباحث مهم در نظام ولایت فقیه و رهبری، بحث انتخابی یا انتصابی بودن رهبری است و آن این كه آیا رهبر باید از طرف مردم انتخاب شود یا این كه رهبر باید انتصاب شود اگر قایل به انتخابی بودن رهبر شدیم، باید بگوییم مرجع انتخاب چه كسی است؟ مردم یا مرجع دیگری و هم چنین اگر قایل به انتصابی بودن فقیه هستیم، این انتصاب از ناحیه چه كسی باید باشد؟ امام معصوم ـ علیه السلام ـ حضور ندارد كه شخصاً ولی فقیه را انتخاب كند، پس از طرف چه كسی باید منصوب شود. ماوردی می نویسد:
«امامت دو نوع منعقد می شود: یكی به وسیله انتخاب اهل حل و عقد (كه همان خبرگان باشد) و دیگری به وسیله امام قبلی، اما عده ای كه معتقدند امامت به وسیله اهل حل و عقد منعقد می شود در تعداد افراد اهل حل و عقد اختلاف نظر وجود دارد كه این تعداد باید چند نفر باشند؟ گروهی از آن ها بر این عقیده اند كه امامت منعقد نمی= گردد مگر این كه همه افراد اهل حلّ و عقد از بلاد مختلف بر امامت شخصی اجماع كنند و این بدان خاطر است كه امامت او فراگیر شود و همه مردم تسلیم اوامر او باشند.
اما عده ای دیگر می گویند امامت با حداقل رأی 5 نفر منعقد می شود و...»[4].
قاضی ابویعلی هم چنین می نویسد:
«.. امامت از دو طریق منعقد می شود، یكی با اختیار و انتخاب اهل حلّ و عقد (خبرگان) و دیگری با تعیین امام قبلی...»[5].
در كتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» چنین آمده است:
«همه پیشوایان مذاهب چهارگانه (حنبلی، مالكی، شافعی و حنفی) متفق اند كه امامت به وسیله بیعت اهل حل و عقد از علما، رؤسا و چهره های سرشناس مردم كه می توانند در یك امر اجتماع كنند، محقق می شود و عدد خاصی در تعداد آن شرط نیست...»[6].
هم چنین موارد دیگر كه ذكر آن به درازا می كشد. باید خاطر نشان كرد كه از این چند موردی كه ذكر شد، می توان استنباط كرد كه دو طریقه برای انتخاب رهبری در نظام اسلامی وجود دارد، یكی انتخاب و دیگری انتصاب.
حال بحث ما این است كه در نظام جمهوری اسلامی ایران ، گزینش رهبر بر اساس انتخاب است یا انتصاب؟ آیا تعیین رهبر مثل مقام نبوت است كه در اختیار خداوند باشد؟ یا این كه با اختیار مردم است؟
نظریه انتصاب[7]: در این دیدگاه خداوند پیامبر را به حاكمیت رسانده است و ولایت از طرف خداوند به پیامبر تفویض شده است و پیامبر منصوب برای اعمال ولایت است، «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»، هم چنین پیامبر هم امامان معصوم را بر اعمال ولایت بر مردم نصب كرده است،«من كنت مولاه فهذا علی مولاه»، ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ هم فقیه جامع الشرایط را برای اعمال ولایت نصب كردند. به تعبیر دیگر، فقیه جامع الشرایط برای اعمال ولایت منصوب شده است و مستند اعمال ولایت برای فقیه اختیاری است كه ائمه ـ علیهم السلام ـ به فقیه جامع الشرایط تفویض كرده اند. بنابراین نظریه، مردم شأن و منزلتی برای انتخاب ندارند، چون انتخاب صورت گرفته است.
نظریه انتخاب: بر اساس این نظریه، ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ كسی را به ولایت منصوب نكرده اند و هیچ كسی از جانب شرع به ولایت منصوب نشده است، آن چه وجود دارد این است كه مردم موظف اند كه تشكیل حكومت دهند، این فریضه دینی واجب است، اما در موقع تشكیل حكومت، حاكمیت را باید به دست فقیه جامع الشرایط بدهند، پس ولایت را مردم به فقیه تفویض می كنند.
بنابراین، در نظریه نصب، فقیه منتخب، ولایت را از شرع می گیرد، ولی در نظریه انتخاب، ولی منتخب، ولایت را از مردم می گیرد. منتها هر دو نظریه در این اصل مشترك هستند كه كسی كه انتخاب می شود، باید فقیه عادل باشد.
سئوالی كه مطرح می شود این است كه آیا شرع مقدس اصلاً حق اعمال ولایتی به فقها نداده اند؟ اگر مردم بر اساس نظریه انتخاب، به عنوان مثال اختیار حاكمیت در فرماندهی نیروهای مسلح را به فقیه ندهند و بگویندحاكمیت از آن مردم است و تمام بخش های حاكمیت را به فقیه داده ایم غیر از نیروهای مسلح، آیا در شرع چنین اختیاری به ولی فقیه داده شده است یا نه؟ اگر در شرع نیست پس نظریه انتخاب به دو نظریه منشعب می شود:
1- این كه شرع هیچ نوع حاكمیتی به ولی فقیه نداده است و هر چه مردم بدهند همان است.
2. این كه اگر مردم اختیاراتی را به فقیه بدهند یا ندهند، شرع بعضی اختیارات را به فقیه داده است.
این انشعاب از این جا پیدا شده است كه بعد از این كه نظریه انتخاب مطرح شد، بعضی از فقها در درس های خود این نظریه را مطرح كردند. این سئوال به عنوان اشكال مطرح شد كه آیا شرع هیچ اختیاری ندارد؟
برخی اختیاراتی وجود دارد كه شرع به فقیه تفویض كرده است، چه مردم تفویض بكنند و یا نكنند، متعاقب این پاسخ، سئوال دیگری مطرح شده و آن این بود كه حدود این اختیارات (كه شرع داده) چقدر است؟ در جواب گفته شده است كه حدود این اختبارات و این نوع حاكمیت كه شرع به فقیه جامع الشرایط داده است، عبارت از آن اختیاراتی است كه معمولاً حكومت ها دارند. این اختیارات را چه مردم تفویض بكنند یا نكنند، شرع به %

11071
متن پرسش
ﺳﻼﻡ ﺟﻨﺎﺏ ﻃﺎﻫﺮﺯﺍﺩﻩ: ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ‌ی ﺷﺮﺡ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﻟﻌﻤﻞ‌ﻫﺎی ﺳﻠﻮﮐﯽ آیت‌اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» ﮔﻔﺘﯿﺪ ﮐﻪ؛ (ﺍﯾﻨ‌ﮑﻪ الآﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻔﻬﻤﯿﺩ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﻨﺞ یا ﺷﺶ ﻣﺎه ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ)، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻫﺴﺘﻢ که ﺍین ﮐﺎﺭﻫﺎ به درد ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻫﺪﻑ، تنها ﺑﺎﯾﺪ قرب ﺍﻟﻬﯽ باشد. ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ به ﻣﻦ بگویید ﺑﺮﺍﯼ ﺍین ﮐﺎﺭ ﭼﻪ باید ﮐﺮﺩ؟ و کلاً مکانیسم این ﮐﺎﺭﻫﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ است؟ و ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ به ﺗﺠﺮﺩ روح چه باید کرد؟ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﺸﺎﺑﻪ دیگر؟ ﻟﻄﻔﺎ ﺗﻤﺎﻡ کتاب‌هایی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍین ﺯﻣﯿﻨﻪ می‌شناسید معرفی ﮐﻨﯿﺪ؛ هم از ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ و هم از دیگران. «ده نکته» و «برهان ﺻﺪﯾﻘﯿﻦ» را خوانده‌ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نفس ناطقه محدود به زمان و مکان نیست، بر همین اساس می‌توان آن را تا قرب الهی سیر داد، اگر با این رویکرد که بخواهیم به مکان‌ها و زمان‌های همین دنیا سرکشی کنیم باید ریاضت‌های خاصی جهت تضعیف حکم بدن انجام دهیم مثل ماندن در تنهایی و نخوردن گوشت و خوردن غذاهای ساده و منصرف شدن از رجوع إلی اللّه. و این غیر از آن است که روح خود را رشد دهید تا به مراتب عالیه‌ی وجود و عالم ملکوت نزدیک شود. این‌که عموماً غیر متدینین می‌توانند آن نوع حضورها را داشته باشند به جهت آن است که تصوری از سیر إلی اللّه ندارند، می‌ماند اولیاء الهی که آن‌ها به نور حق و حضور حق به همه‌ی مکان‌ها و عوالم آگاهی دارند. موفق باشید
10855
متن پرسش
سلام علیکم حاج آقا، پیرو مباحث سوبژکتیویته در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام سوالی ازتون می خواستم بپرسم. در جامعه خودمان بعضا می بینیم که کارهای خیریه توسط افرادی که ممکن است تقید چندانی هم به احکام اسلام ندارند انجام می شود. و یا از این جورکارها نظیر حمایت از کودکان بی سرپرست و یا مبارزه با فقر و از این قبیل توسط فوتبالیست ها و برخی دیگر از چهره های معروف در غرب انجام می گیرد. اگر ما بخواهیم در مورد این نوع کارها قضاوت کنیم چطور باید این کار را انجام بدهیم؟ یعنی مرز اینکه ما یک کاری را برای حال خوش خودمان اجام می دهیم و یک کاری را برای بندگی خدا کجاست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده نحوه‌ی رجوع و رویکردی است که در این امور هست. اگر در ذیل ولایت الهی و جهت رجوع به حق باشد تا تحت تجلیات انوار الهی قرار گیریم بیرون از سوبژکتیویته عمل کرده‌ایم وگرنه صرفاً برای راحتی روح است و اجرش هم همان راحت‌شدن روح می‌باشد. موفق باشید
9277
متن پرسش
چه اشکالی دارد که بگوییم: «کمالاتِ انسانهای برتر مثل علم و حیات، شدیدتر از انسانهای دیگر است؟»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است، هیچ اشکالی ندارد، ولی فراموش نکنید وقتی متوجه تشکیکی‌بودن علم و حیات در حوزه‌ی انسانی شدیم معنای خاص خود را دارد و لذا در ذیل انسان کامل باید این صفات تعریف شود. مثل آن‌که گرما در ذیل آتش تعریف می‌شود و نه در ذیل خدا. موفق باشید
9259
متن پرسش
سلام استاد: می خواستم ببینم این جمله ی حضرت امام که فرمودند: حفظ نظام اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر (عج) اهمیتش بیشتر است. را چگونه ارزیابی و تحلیل می فرمایید. خواهشا به تفصیل بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این حدّ جمله‌ی امام را در ذهن دارم که فرمودند: «حفظ نظام از اوجب واجبات است» چون می‌دانید تا نظام اسلامی محقق نشود، مقصد و هدف شریعت الهی که این‌همه پیامبر برای آن تلاش کردند و حتی سیدالشهداء«علیه‌السلام» جان مبارک خود را در راه آن فدا کردند، صورت عملی به خود نمی‌گیرد. در راستای حفظ نظام اسلامی بود که ما این‌همه شهید دادیم تا زمینه‌ی تحقق اهداف شریعت الهی فراهم شود. موفق باشید
8697
متن پرسش
سلام علیکم. می خواستم بدانم آیا اهل بیت (علیهم السلام) نیاز به خوردن غذا دارند؟ لطفا فلسفی پاسخ دهید.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این یک موضوع کاملاً روشنی است که هرکس بدن دارد برای تغذیه‌ سلول‌های بدن نیاز دارد که غذا بخورد. ائمه«علیهم‌السلام» به جای آن‌که مثل مرتاض‌ها بخواهند بر روی بدنشان متمرکز شوند و مدتی آن را از غذاخوردن باز دارند، بر روی خدا متمرکز هستند و بدن را به عنوان یک وسیله به‌کار می‌بردند. موفق باشید
7902
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیزم زیارت شما قبول به تازگی یکی از اقوام بنده فوت شدند که اهل نماز و قرآن و مسایل دینی نبودند اما مرد خوبی بودند(خدایش بیامرزد) دریکی از سخنرانی های استاد محمد شجاعی شنیدم که ایشان می فرمودند که اگر کسی در دنیابا کاری و حسنه ای انس نداشته باشند مثل خواندن یکی از سوره های قرآن بعد ازمرگ اگر بستگان برای او این سوره را بخوانند به او نمی رسد و او نمی تواند از صورت آن استفاده کند ، و باتوجه به مبانی دینی که از مباحث معرفت نفس دریافتم هم درست است، ایشان میفرمودند که حتی چه بسا صورت این حسنه برای او عذاب هم باشد چون ظرفیت پذیرش و استفاده از آن را ندارد و لذا باید حسناتی را هدیه کرد که میت قبل از مرگ با آن انس داشته، میخواستم نظر جنابعالی را جویا شوم. استاد با توجه به مبانی معرفت نفس ونظام مندبودن عالم هرکسی در این دنیا نتواند خودش را در سیر به سوی حق قراردهد در برزخ و قبر بشدت دچار مشکل می شود و نمی تواند سیر کند و لذا بایستی مدت های طولانی در ظلمت و عذاب گرفتار باشد ، آیا این برای همگان صادق است یا نه مربوط به افرادی است که در سیر بسوی درجات بالاتری از بهشت و شناخت حق قدم بر میدارند؟در بعضی روایات دیده می شود که میفرمایند حتی محبین و شیعیان تا قبل از مرگ و حتی در سکرات پاک می شوند و در برزخ مشکلی ندارند و این بادید فوق سخت قابل جمع می باشد کسی که مدت های طولانی در اثر وابستگی شدید به صورت های دنیایی مثل همسر و فرزند یا ... زندگی کرده و توان جدایی از آنها و تنهایی را نداشته چطور می تواند در برزخ بدون مشکل باشد، مثلا کسی که آنقدر به همسرش وابسته است که حتی تاب دوری اورا برای یک روز ندارد این در برزخ برای او عذاب نمی باشد چون در آنجا همسر او دیگر در کنار او نیست ولذا در فرمایشات عرفا آمده است که : به تنهایی بکن عادت که در گور بخواهی بود تنها تا دم صور البته متوجه هستیم که این تنهایی آن عزلت منع شد ه در اسلام نیست بلکه آن مربوط به دل انسان است یعنی باهمه بودن و تنها بودن. باتشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حرف حق همان است که استاد عزیز حضرت آیت‌اللّه محمد شجاعی فرمودند. ولی از طرف دیگر رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» به ما دستور داده‌اند: «لا تَقُولُوا فِی مَوْتَاکُمْ إِلاّ خَیْراً» در رابطه با اموات خود که خود را مسلمان می‌دانستند جز به نیکویی یاد نکنید پس با این امید برایشان طلب مغفرت نمایید. موفق باشید
7143
متن پرسش
با سلام واحترام خدمت استاد عزیز ضمن عذر خواهی بابت تصد یع اوقات شریف:1- وجه تمایز وجود ذهنی با علم درچیست؟(مثال؟)2- صورت خیالی و وجود ذهنی چه رابطه ایی با یکدیگر دارند؟3- وجود ذهنی با صورت ذهنی چه تفاوتی دارد؟ از لطف شما ممنونم-
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وجود ذهنی همان علم است، مثل علم شما به دیوار که همان وجود ذهنی شما است 2- صورت خیالی موجودات همان وجود ذهنی آن‌ها است 3- وجود ذهنی نظر به مرتبه‌ی وجود معلومات ما دارد و صورت ذهنی نظر به نحوه‌ی حضور معلومات ما. موفق باشید
6340

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خسته نباشید من کسی هستم که تا قبل از ماه رمضان امسال اصلا اهل نمازو... نبودم کلا ادم سستی در مسایل اعتقادی بودم اما از ماه رمضان شروع کردم به نماز خوندن با کسی اشنا شدم که کمی راه عرفان رو به من نشون داد ولی بعد از مدتی دیگه نتونسم پیداش کنم خیلی دوست دارم عرفان رو ادامه بدم ولی نمیدونم چجوری خلاصه از شما میخوام اگه میشه کمکم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید سیر مطالعاتی روی سایت شروع خوبی باشد. موفق باشید
5651

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: من در دانشگاه میروم و دوست دارم که به حوزه بروم ولی مادرم وقتی اسم حوزه و طلبگی من را می شنود خیلی ناراحت میشود و به کار من راضی نیست. بهترین کار برای من چیست تحصیل در دانشگاه یا تحصیل در حوزه علی رغم میل مادر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً نظر علماء در این موارد که جامعه نیاز به روحانی دارد آن است که رضایت والدین شرط نیست ولی با این‌همه اگر بتوانید قانع‌شان کنید که با اُنس با معارف امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» آینده‌ی فرزندشان و نسل‌های آینده‌اش در مسیر با برکتی قرار می‌گیرد، بهتر است. موفق باشید
5465
متن پرسش
سلام استاد.1 - میخواستم اگه می شه مردم سالاری دینی رو توضیح بدین و تفاوت اون با لیبرال دموکراسی غربی مقایسه کنید.2 - میشه بگین چرا حجاب در کشور ما اجباریه حتی برای مشرکان در حالی که در در زمان پیامبر (ص) و امام علی (ع) اینگونه نبوده؟نظر مراجع چیه؟ سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مردم سالاری دینی جامعه‌ای در کنار هم هستند که مبنای میل‌های خود را احکام الهی قرار داده‌اند ولی در جامعه‌ی لیبرال دموکراسی هوس‌های مردم است که مبنای اجتماع را تشکیل داده است در چنین جامعه‌ای «خوب» همان است که میل انسان‌ها می‌خواهد و «بد» آن است که میل انسان‌ها نمی‌خواهد که نتیجه‌اش غربی است که شما با آن روبه‌رو هستید 2- در زمان پیامبر و علی«علیهماالسلام» و سایر خلفا حجاب اجباری بوده و بی‌حجابی حکم فسق را داشته و بر افرادی که مرتکب بی‌حجابی می شدند حد جاری می کردند. ولی در جمهوری اسلامی علاوه بر بحث اسلامی ،حجاب یک قانون است و رعایت آن برای همه‌ی افراد جامعه الزامی است. موفق باشید
2581
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده. مطلب با نام حکمتی عرشی و فتح الفتوحی آخرالزمانی در وبnaghdemodernite.blogfa.com نوشته شده است.خواستیم نظر شما را در این مورد بدانیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: گشتم، نیافتم. موفق باشید
1762

تاریخ تمدنبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده 1-برای خواندن یک دوره تاریخ تمدن ،به غیر از تاریخ تمدن ویل دورانت، چه کتابی مناسب می باشد که هم معتبر و هم جامع و در عین حال خلاصه تر و مختصر از تاریخ دورانت باشد چرا که تاریخ دورانت قدری پر حجم می باشد؟ 2-برای آشنایی کامل با امهات آراء افلاطون و ارسطو و بیکن و دکارت خواندن چه کتاب هایی از این فیلسوفان را توصیه می نمایید؟(کتاب های خود این فیلسوفان نه کتاب هایی که درباره اینان نوشته شده)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- به نظرم این سؤال را باید با آقای موسی حقانی و یا آقای حجت‌الاسلام رهدار در میان بگذارید. 2- تاریخ فلسفه‌ی فردریک کاپلستون خوب است زیرا کاپلستون متون خود فیلسوفان را جمع‌آوری کرده، بیش از این را از اساتید فلسفه‌ی غرب بپرسید. موفق باشید
957

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز.آیا جبرائیل می تواند در عالم ماده بصورت یک انسان ظاهر شود؟ یا اینکه ملائکه فقط تمثل پیدا می کنند آنهم برای افرادی که طالب ارتباط با ملائکه باشند؟
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی بلی، چون حقایق غیبی اگر تا عالم ماده نزول یابند، صورت مادی به خود می‌گیرند مثل آن دو فرشته‌ای که بر حضرت نوح«علیه‌السلام» وارد شدند و همه‌ی مردم آن‌ها را دیدند، ولی این‌که آیا در نزول تمثل می‌یابند و در ذهن‌ها تجلی می‌کنند یا در حدّ مرتبه‌ی مادی نازل می‌شوند معلوم نیست هرچند نزول تا مرتبه‌ی عالم ماده ممکن است. موفق باشید
18765
متن پرسش
سلام: مي خواستم ببينم كه آيا مي شود با معيار هايي از جمله تورم و... كه زاده ي فرهنگ غربي است اقتصاد جامعه اسلامي خود را مورد بررسي قرار دهيم؟ يا اگر بخواهم سوالم را طور ديگري بپرسم آيا مفاهيمي مثل تورم و... كه الان اقتصاد ما با اين ها توصيف مي شوند يا حتي قسمت هاي ديگر جامعه اين ها مفاهيم حقيقي و كلي است يا زاده ي فرهنگ غرب است و ما بايد براي جامعه ي خودمان متناسب با انقلابمان مفاهيم ديگري را مورد بررسي قرار دهيم؟ خيلي ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: الحمداللّه این نکته در حال روشن‌شدن است که ما در بستر فرهنگ غربی و اقتصاد سرمایه‌داری گرفتار این تنگناها خواهیم بود. به همین جهت رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» می‌فرمایند ما در بن‌بست نیستیم زیرا خدا راه دیگری را در مقابل ما گشوده است که آن، سبک زندگی غربی نیست. موفق باشید      

17636
متن پرسش
با سلام: استاد گرامی در شهر مجاور ما افرادی به شغل دعا نویسی مشهور شده اند به اصرار و کنجکاوی خودم به آنجا رفتم. بین مردم شایع شده بود سر کتاب باز می کند اگر دعا بخواهد دعا می دهد و گاها به بعضی گفته دعا نمی خواهد باید نزد دکتر برود. یکی از دعا های ایشان را باز کردم اعراب خاصی ندیدم و سر در نیاوردم چه خطی است. به محض ورود افراد مسائلی را مطرح می کردند از بخت بسته شده تا گره کارها و ترس و مریضی. کتابی را باز می کرد و می گفت شما بختت بسته نیست دعا نمی خواهی هزینه را می گرفت و یا به دیگری چرا دعا می خواهی برو و دستوراتی می داد مثلا داخل آب بزن بخور یا وضو بگیر در همین زمان تلفن زنگ زد گویا آشنایی بود با کودک مریض پرسید دعا می خواهد ایشان نام مادر را پرسید کتاب را باز کرد و گفت نخیر دعا نمی خواهد پیش پزشک ببرید. هزینه دعا ها متفاوت هست. من ماندم ایشان فقط دعا نویسند یا علم غیب دارند یا ارتباط با عالم دیگر. مردم به ایشان اعتقاد پیدا کردند. استاد واقعا دعا نویسن فقط. با تشکر التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً این کارها یک نوع دکان‌بازکردن است. عرایضی در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» در رابطه با سؤال جنابعالی شده است. موفق باشید

17285
متن پرسش
آيا مي توان اين گونه برداشت كرد كه شهيد دكتر بهشتي نسبت به پديده هاي مدرن فهمي جامعه شناختي دارد چرا كه در كتاب اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا از لزوم تطبيق ايدئولو‍‍ژي اسلام با پديده هاي مدرن و جديد سخن مي گويد و به همين علت رويكردي گزينش گرانه نسبت به غرب مدرن دارد در حالي كه افرادي چون آيت الله جوادي آملي كه داراي صبغه اي فلسفي هستند با رويكردي مبتني بر هستي شناسي و جهان شناسي غرب مدرن را تحليل مي كنند و در نتيجه مدرنيته را يا رد ميي كنند و يا رويكرد گزينش گرانه كمتري نسبت به شهيد بهشتي دارند؟ با عرض معذرت اگر ممكن است جواب اين سوال را در اسرع وقت بدهيد چون براي موضوع پايان نامه ام حياتي و ضروري است. با تشكر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دوی این بزرگواران متوجه‌ی رسالت تاریخی و نقش تاریخی انقلاب اسلامی هستند و هر دویِ این امر باید در مواجه با غرب مدّ نظر باشد. از آن جهت که عقل غربی در محدوده‌ی نسبتی که انسان با پدیده‌های طبیعی برقرار می‌کند، فعلیت‌های خوبی به‌دست آورده‌است، منتها در فهمِ هستی گرفتار یک نوع سوبژکتیویته است یعنی فنومن را به‌جایِ نومن می‌گذارند و در نتیجه واقعیت را صرفاً آن می‌داند که در ذهن و فهم انسان است که البته در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرایضی شده است. البته این موضوع، جدایِ روح استکباریِ غرب است که امروز غرب به شدت گرفتار آن شده است و به این معنا گروگان صهیونیسم است. موفق باشید

نمایش چاپی