بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1076

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام به محضر استاد طاهرزاده بنده یک چند ماهی هست با سیر شما اشنا شدم وتا معرفت النفس پیش رفته ام . در حال حاضر من دانشجویی در تهران می باشم وخوابگاهی هستم و توانستم بعضی از توصیه های شما رو پیش ببرم برای مثال کم حرف زدن/ کم خوردن/روزه گرفتن/کنترل نگاه /و... اما این اعمال رو در منزل نمیتوانم انجام دهم مثلا نمیتوانم کم بخورم روزه بگیرم چون خانواده مخالفت می کنند و نگاه نکردن مثلا به اقوام نامحرم که با واکنش والدین رو برو میشوم و زود خوابیدن که نماز اول وقت صبح بخوانم {در خوابگاه میشود اما در خانه همه اعضا خانواده دیر میخوابند ومن هم مجبورم دیر بخوابم} ودر واقع هر وقت به خونه میرم افت دینی پیدا میکنم والان برای تابستان که میخواهم به خانه بروم نمیدانم چکار کنم.برای مثال قصد دارم برای ماه رجب روزه بگیرم اما میدانم مادرم کمی مخالفت میکند لطفا بنده راراهنمایی کاربردی کنید.التماس دعا
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی به هرحال در آن حدّ که شرایط اجازه می‌دهد کوتاهی نکنید، بالاخره پرخوری نکنید ولی اگر والدین نسبت به روزه‌ی مستحبی ناراضی هستند از رضایت والدین تبعیت کنید، إن‌شاءالله برکات بیشتری نصیب شما می‌شود. موفق باشید
908

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و عرض ارادت و ادب خدمت استاد طاهرزاده - اینجانب با مطالعه و گوش دادن به سخنان {فایلهای صوتی} شما در خصوص معرفت النفس و آشتی با خدا و....... سوالاتی برایم پیش آمده که امیدوارم پاسخ مناسب آنرا از حضرتعالی دریافت نمایم : 1-با توجه به اینکه فرموده اید هیچ اسم و صفتی از او از اسم و صفت دیگرش سبقت نگرفته است، بلکه تماماً با تمام اسماء حسنایش در صحنه حاضر است و این حدیث قدسی که میفزماید" سبقت رحمتی غضبی" چگونه تفسیر میشود؟ 2-آیا میتوان گفت تجلی خدا و ظهور او در انسان همان من و نفس انسان است ؟ 3-انسانهایی که معلوم است به کمال موردنظر در زندگیشان نرسیده اند چطور نفس یا روح تن آنها را رها میکند که معمولا عموم مردم چنین اند!آیا منظور شما از کمال کمال معنوی نیست ؟ 4-آیا خلق و خو و رفتار انسانها جز حقیقت آنها نیست اگر بلی پس چگونه میفرمایید که پدر در حقیقت فرزند نقشی ندارد در حالیکه فرزند از خلقیات والدین ارث میبرد و اصطلاحا علاوه بر خلق – خلق او هم به آنها میرود ؟ 5- چرا نگوییم بدن قیامتی همان من انسان است ؟ 6-گاهی اوقات انسان خواب دزدی را میبیند که وارد خانه اش شده و او برای کمک گرفتن از دیگران با تمام تلاش سعی میکند فریاد بزند اما نمیتواند – اگر این همان من انسان است که حقیقت گفتار از اوست پس چرا نمیتواند داد بزند مگر من هم لال میشود؟ 7- فرق صحبت کردن با ارواح و احضار ارواح در چیست ؟ آیا شخصی که با ارواح صحبت میکند با اراده خود و با میتی خاص ارتباط برقرار میکند یا اینکه با هر میتی بخواهد میتواند صحبت کند !آیا دارای مراتب است و از سلسله ریاضتهای خاص پیروی میکند توضیح کامل بفرمایید؟ وفقناالله لما تحب و ترضی
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1ـ در مقام ذات، صفات خداوند عین ذات است یعنی عین علم و حیات است چون دوگانگی نقص است و نقص در خداوند راه ندارد ولی همان ذات در صفات فعل یعنی نسبت به مخلوق با رحمت برخورد می‌کند. 2ـ وجود نفس انسان تجلّی الهی است همان طور که الهاماتی که به قلب شما می‌شود تجلّیات الهی است. 3ـ این قسمت در شرح ده نکته بحث شده به آن‌جا رجوع فرمایید. 4ـ حقیقت انسان همان نفس ناطقه‌ی اوست که در هر شرایطی که ظهور کند از آن شرایط تأثیر می‌پذیرد مثل خلقیّات والدین؛ ولی آن‌طور نیست که آن خلقیّات جزء ذات او باشد و نتواند آن را تغییر دهد. 5ـ اشکالی ندارد ولی فراموش نکنید که نفس انسان حالتی جسمانی به خود می‌گیرد. 6ـ چون ملکه‌ی به کار بردن دهان بدن مادی بر او حاکم است و در خواب از آن به راحتی نمی‌تواند استفاده کند. 7ـ بنده بیش از آن‌چه در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» چیزی جهت جواب این قسمت از سؤال ندارم. به آن کتاب رجوع فرمایید،‌ انشاءالله جواب خود را می‌گیرید. موفق باشید.
24927
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به سوال ۲۴۹۲۳ : بنده این متن را پیدا کردم که بله انگار برای ماده و صورت تحلیل عقلی دارد استاد غلامرضا فیاضی بدایة الحکمة 040 بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: ماده و صورت در بحث جوهر و عرض گفتیم که جوهر بر پنج قسم است: جسم، ماده، صورت، عقل و نفس. اکنون در فصل رابع به دومین و سومین قسم جوهر رسیده ایم که ماده و صورت می باشد. علامه می فرماید: هر جسمی که در نظر گرفته می شود در آن دو حیث یافت می شود. به این معنا که جسم از این حیث که جنس است یعنی طول و عرض و عمق دارد و این حیثیت در آن بالفعل است یعنی اگر الآن طول و عرض و عمق را نداشته باشد و بالقوه بتواند داشته باشد، الآن به آن جسم نمی گویند. جسم حیثیت دیگری هم دارد و آن این است که هر جسمی که در عالم در نظر گرفته شود می تواند صورت های مختلفی را دریافت کند و به تبع آن اعراض آن صورت ها را نیز داشته باشد. مثلا جسم می تواند گاه گیاه شود و گاه بقر و گاه انسان. بنا بر این هر جسم یک حیثیت دارد که هم اکنون آن را دارد و جسم بودنش به آن است و یک حیثیت دیگر هم دارد که آنها را ندارد ولی می تواند دارا شود. حال که در جسم این دو حیثیت وجود دارد، این دو نمی تواند به یک حیثیت بر گردد زیرا حیثیت بالفعل یعنی چیزی که جسم الآن آن را دارد و حیثیت بالقوه یعنی چیزی که جسم الآن آن را ندارد. واضح است که دارا بودن و دارا نبودن نمی تواند به یک معنا باشد. مثلا در خاک یک حیثیت بالفعل است که همان خاک بودن است که بعد دارد و فضایی را اشغال کرده است ولی می تواند به شکل انسان شود، یا سیب و یا شکل دیگر که این صور الآن وجود ندارند. وقتی خاک، تبدیل به سیب شد، اعراض سیب را می پذیرد و رنگ و بوی سیب را دارا می شود. آن حیث از جسم که فعلیت جسم را تأمین می کند به آن صورت جسمیه می گویند که همان طول و عرض و عمق داشتن است. آن بُعد دیگر که جسم آن را بالقوه می تواند داشته باشد همان ماده و هیولا است. با این بیان هم ماده ثابت می شود و هم صورت. جسم بودن از بدیهیات است و در آن شکی نیست. بعد با تحلیل عقلی می بینیم که هر جسم، این دو حیثیت فوق را واقعا دارد و دو بُعد فوق، امری خیالی نیست. بعد این دو بعد هم نمی توانند عین هم باشند نتیجه اینکه هر جسمی این دو حیثیت را دارد و مدعی هم همین است. بعد علامه می فرماید: ماده با صورت جسمیه اش، ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود. در عالم جسم به تنهایی وجود ندارد. مثلا جسمی که نه خاک باشد و نه آتش و نه آب و نه هیچ چیز دیگر. جسمی (که طول و عرض و عمق دارد و دارای ماده است) باید یکی از صورت ها را به خود بپذیرد. مثلا صورت آهن روی ماده و صورت جسمیه می رود (نه ماده ی تنها). در اینجاست که ماده و صورت جسمیه اش، ماده برای صورت نوعیه می شود. ماده ای را که در ابتدا اثبات کرده بودیم همان ماده ی بی رنگ است که بالقوه ی محض است که ماده ی اولی و هیولا نام دارد ولی در اینجا ماده و صورت جسمیه، که ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود ماده ی ثانیه نام دارد. (البته ماده ی ثانیه فقط به این معنا است که ماده ی اولی نیست نه اینکه این ماده در رتبه ی دوم است زیرا گاه واقعا در رتبه ی دوم هم هست مانند جایی که ماده و صورت جسمیه، ماده ی برای صورت نوعیه می شود و گاه ماده و صورت جسمیه و یک صورت نوعیه، ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود. مانند اینکه اکسیژن و هیدروژن هر کدام ماده و صورت فلسفه دارند و صورت نوعیه هم هستند (زیرا نوعی از جسم می باشند) بعد خودشان ماده برای صورت مائیه می شوند. هکذا در مثال وجود انسان می گوییم: انسان در عین اینکه در ابتدای پیدایش، جسمی است که ماده و صورت جسمیه دارد و صورت نوعیه ی خون را هم مثلا دارد و بعد تبدیل به نطفه می شود و یا بعد صورت نطفه را که دارد، هر سه ماده برای صورت علقه می شود و هکذا.) الفصل الرابع في إثبات المادة الأولى والصورة الجسمية (فصل چهارم در اثبات ماده ی اولی و صورت جسمیه می باشد.) إن الجسم من حيث هو جسم (جسم از آن جهت که جسم است) - ونعني به ما يحدث فيه الامتداد الجرمي أولا وبالذات (یعنی جسم چیزی است که در آن امتداد جسمانی پدید می آید یعنی طول و عرض و عمق دارد. بر خلاف سطح که از دو جهت طول و عرض امتداد دارد و بر خلاف خط که امتداد طولی دارد و بر خلاف زمان که امتداد طولی دارد.) - أمر (بالفعل)، (جسم از حیث جسم بودن امری است بالفعل یعنی هم اکنون طول و عرض و عمق دارد.) ومن حيث ما يمكن أن يلحق به شئ من الصور النوعية ولواحقها أمر (بالقوة)، (و از این حیث که ممکن است به آن جسم چیزی از صور نوعیه و التبع آنها لواحق و اعراض و آثار آن ملحق شود امری بالقوة است. زیرا الآن آن صور را ندارد) وحيثية الفعل غير حيثية القوة، (و واضح است که حیثیت فعلیت که همان طول و عرض و عمق داشتن است که جسم آن را الآن دارد غیر از حیثیت قوه ی آن است که الآن آن را ندارد.) لأن الفعل متقوم بالوجدان، والقوة متقومة بالفقدان. (زیرا قوام فعل به دارا بودن است زیرا فعل به معنای تحقق در این زمان است ولی قوام قوه بودن به این است که الآن محقق نباشد.) ففيه جوهر هو قوة الصور الجسمانية، (بنا بر این در هر جسم دو نوع جوهر است: یک نوع جوهری است که توان صور جسمانیه است. البته جوهر توان تمام صور است و یکی از آنها توان صور جسمانیه است.) بحيث إنه ليس له من الفعلية إلا فعلية أنه قوة محضة، (به گونه ای که این جوهر، هیچ فعلیتی ندارد مگر اینکه قوه است. یعنی قوه بودن را بالفعل دارد ولی هیچ چیز دیگری را ندارد. اگر قرار بود قوه ی او هم بالقوه باشد به تسلسل می انجامید. بله صورت نوعیه را الآن ندارد ولی توان اینکه آن صور را داشته باشد را الآن دارد.) وهذا نحو وجودها، (نحوه ی وجود آن همین است یعنی چیزی است که قوه ی محض است.) والجسمية التي بها الفعلية (پس آن جسم بودن که فعلیت جسم به سبب آن است یعنی این جسم به این سبب جسم است که طول و عرض و عمق دارد یعنی صورت جسمیه را دارد) صورة مقومة لها (صورتی است که مقوّم آن قوه می باشد یعنی آن قوه را این نگاه می دارد چرا که قوه ی محض در عالم موجود نیست و قوه همواره زیر چتر فعلیت وجود دارد. قوه به تنهایی چیز مبهم محض است و به حدی ضعیف است که نمی تواند موجود شود زیرا قوه ی محض است و با صرف ایجاد شدن فعلیت می یابد بنا بر این ایجاد نمی شود مگر اینکه صورت جسمیه ای برایش حاصل شود. بنا بر این صورت جسمیه همان چیزی است که آن ماده را نگه می دارد در نتیجه مقوّم آن می شود.). فتبين أن الجسم مؤلف من مادة وصورة جسمية، (پس روشن شد که هر جسمی دو بُعد دارد یکی همان چیزی است که همان بُعد بالقوه ی جسم است و صورتی جسمیه که بُعد بالفعل جسم است) والمجموع المركب منهما هو الجسم. (مجموعی که مرکب از این دو است را جسم می نامند.) (البته از این سخن روشن می شود که ماده در فلسفه با ماده در علم فیزیک فرق دارد. ماده در علم فیزیک به معنای جسم است یعنی چیزی است که حجم و وزن دارد ولی در فلسفه به معنای چیزی است که هیچ یک از آثار فوق مال او نیست بلکه قوه ی محض است و آثاری مانند حجم و وزن و رنگ و مانند آن مربوط به صورت آن است. حجم آن مربوط به صورت جسمیه و رنگ و یک سری اعراض دیگر مربوط به صورت نوعیه ی آن می باشد.) تتمة: فهذه هي المادة الشائعة في الموجودات الجسمانية جميعا، (همین ماده که قوه ی محض است همان چیزی است که در تمامی موجودات جسمانیه سریان دارد.) وتسمى: (المادة الأولى) و (الهيولى الأولى). (البته هیولی به معنای ماده ی اولی است در نتیجه دیگر احتیاج به قید اولی ندارد. البته گاه هیولی به معنای ماده ی مطلق گرفته می شود که در نتیجه اعم از ماده ی اولی و ماده ی ثانیه می شود و علامه به سبب این اطلاق بود که قید اولی را آورده است.) ثم هي مع الصورة الجسمية (بعد همین ماده با صورت جسمیه ای که دارد) مادة قابلة للصور النوعية اللاحقة، (می تواند ماده ای باشد که صور نوعیه ی آینده را قبول می کند. یعنی این جسم که ماده دارد می تواند آهن، خاک و یا انسان شود) وتسمى: (المادة الثانية). (به این ماده که با صورت جمع می شود و ماده برای چیز دیگر می شود ماده ی ثانیه نام دارد. البته ماده ی ثانیه به این معنا است که اولی نیست و خودش می تواند ثالثه، رابعه و بیشتر باشد.) فصل پنجم: بعد از اینکه جسم این دو بعد را دارد یک بعد دیگر را هم دارا است. ما تا به حال دو جنبه ی جسم را ثابت کردیم: یکی همان طول و عرض و عمق آن است که آن را صورت جسمیه نامیدیم و یک جنبه همان قوه ی محض است که آن را ماده می نامیم. علاوه بر این دو آثار مختلفی در اجسام هست و آن اینکه می بینیم اجسام، اثرهای مختلفی دارند. مثلا گاه اگر حرارت به آن داده شود نرم می شود مانند آهن ولی جسم دیگر با حرارت هرگز نرم نمی شود مانند چوب. یا اینکه بعضی از اجسام بوی خاصی دارند مانند سیب که جسم دیگر آن را ندارد. این امر از بدیهیات است و چنان روشن است که احتیاج به اثبات ندارد. ما فقط در صدد این هستیم که علت این آثار را مشخص کنیم. شکی نیست که این آثار خودشان عرض هستند و به جسم وابسته می باشند و علت آنها یا باید یک عرض دیگر باشد و یا یک جوهر. اگر قرار باشد که علت آنها امر جوهری باشد باید ببینیم از ماده است یا از صورت که دو قسم از جوهر می باشند. این آثار نمی تواند مال ماده باشد زیرا حیثیت ماده حیثیت قبول تأثّر است نه اعطاء و تأثیر. یعنی خودش می تواند صورت هایی را بپذیرد نه اینکه صورت هایی را ایجاد کند. علاوه بر آن اگر قرار علت آنها ماده باشد، چون ماده در همه جا یکسان است پس معلول هم باید در همه جا یکسان باشد زیرا از معلول یک سنخ آثاری هم سنخ خودش صادر می شود. ماده یعنی قوه ی محض و این قوه ی محض در همه جا همان قوه ی محض است نه چیز دیگر. بنا بر این باید به سراغ صورت جسمیه برویم یعنی چون جسم است این آثار را گرفته است. این هم صحیح نیست زیرا جسم بودن بین همه ی اجسام مشترک است بنا بر این باید این آثار در همه ی اجسام مشترک باشد یعنی هر جسمی بوی سیب داشته باشد. بنا بر این جسم بودن یعنی طول و عرض و عمق داشتن نمی تواند علت برای این آثار باشد. نتیجه اینکه این آثار باید مبدایی غیر از ماده و صورت جسمیه داشته باشد. همچنین نمی توان گفت که این آثار از جوهر نشأت نمی گیرد بلکه از یک عرض دیگری نشأت می گیرد مثلا اگر سیب این بو را می دهد به این دلیل است که رنگش زرد یا سرخ است. علامه می فرماید: اگر هم این درست باشد ولی آن عرض آخری خودش از کجا به وجود آمده است. زیرا عرض بالاخره آثر است و باید مؤثر از چیزی باشد. عرض بالاخره باید به یک امر جوهری بر گردد که قائم به خودش باشد و این اعراض به آن وابسته باشند. آن امر جوهری هم نه ماده است و نه جوهر پس باید به جوهرهایی برگردد که در همه ی اجسام یکسان نیستند این همان است که به آن صور نوعیه می گویند. یعنی جوهرهایی که در هر جا که ظاهر می شود نوع خاصی از جسم را ارائه می دهند. مثلا صورت نوعیه در قالب سیب می تواند ارائه شود که یک نوع خاصی از جسم است که اعراض خاص خودش را دارد. این صور نوعیه، جسم را که یک جنس است به انواع مختلف تبدیل می کند. این صورت نوعیه است که مبدأ همه ی آثار است مثلا اگر آتش می سوزاند به خاطر صورت نوعیه اش است. اولین صورت های نوعیه ای که روی ماده آمدند و اجسام را تشکیل داده اند بحثی است که در فلسفه از آن بحث نمی کنند. سابقا در فیزیک می گفتند که چهار صورت نوعیه هست که چون صور نوعیه ی اولیه اند به آنها عناصر می گفتند که به معنای مواد اولی است که عبارت بود از صورت نوعیه ی بادی، خاکی، آبی و آتشی. در فیزیک قائل بودند که اجسام در ابتدا به این چهار قسم تقسیم می شوند و بعد خودشان ماده برای صور نوعیه ی بعد می شود. سابقا فلسفه ی الهی این بحث را به عنوان اصل موضوعی از فلسفه ی طبیعی می گرفت. اما امروزه طبیعیات به این نکته رسیدند که آن چهار تا ماده های اصلی نبودند بلکه خودشان از ماده های دیگری تشکیل شده اند. امروزه می گویند این عناصر اصلی به صد و چند عنصر بالغ می شود. به هر حال جایگاه این مباحث در فلسفه نیست زیرا روش فلسفه روش تعقلی است. این عناصر ماده برای اجسام بعدی می شوند. این عناصر مجموعه ای ماده و صورت جسمیه و صورت نوعیه می باشند. الفصل الخامس في إثبات الصور النوعية (فصل پنجم در اثبات صورت نوعیه است.) الأجسام الموجودة في الخارج تختلف اختلافا بينا (اجسامی که در خارج موجودند با هم اختلاف روشنی دارند) من حيث الأفعال والآثار، (اختلاف آنها از حیث کار و آثار است مثلا آتش کارش این است که می سوزاند ولی آب نمی سوزاند و آثار آنها هم فرق دارد مثلا یکی رنگ و بو و طعمی دارد و دیگری رنگی دیگر.) وهذه الأفعال لها مبدأ جوهري لا محالة، (این افعال حتما باید منشایی داشته باشد که امری جوهری است. البته علامه دیگر آثار را ذکر نمی کند زیرا آثار خود به نوعی همان افعال است رنگ هم طبق این دید اثر نیست بلکه فعل است زیرا چیزی آن را ایجاد کرده است و رنگ فعلی از افعال آن مؤثر است.) وليس هو المادة الأولى، (آن منشأ جوهری نمی تواند ماده ی اولی باشد) لأن شأنها القبول والانفعال دون الفعل، (زیرا کاری که از ماده ی اولی بر می آید همان تأثر گرفتن از دیگری است و قوه ی محض بودن است و کار او تأثیر گذاشتن نیست. همچنین ماده بین همه چیز مشترک است و اگر قرار بود ماده علت باشد می بایست آثار، در همه جا یکسان باشد. از اینکه آثار مختلف است مشخص می شود که علت نمی تواند ماده باشد.) ولا الجسمية المشتركة، (یعنی مبدأ جوهری، صورت جسمیه که همان طول و عرض و عمق داشتن است هم نمی تواند باشد) لأنها واحدة مشتركة (زیرا جسم بودن یک چیز است و مشترک بین همه است) وهذه الأفعال كثيرة مختلفة، (ولی این افعال، زیاد و مختلف اند زیرا یک چیز یک جا می سوزاند و یک جا سرد می کند.) فلها مباد مختلفة، (بنا بر این برای این افعال منشاها و علت های مختلفی وجود دارد که این علت در آتش یک چیز و در آب یک چیز دیگر است و به همین دلیل آنها اثر مختلف دارند.) ولو كانت هذه المبادئ أعراضا مختلفة وجب انتهاؤها إلى جواهر مختلفة، (اگر خود این علل متشکل از عرض های مختلفی باشد مانند اینکه بگوییم آهن سفت است به سبب عرض دیگری از آن که همان رنگ آن است. بالاخره باید به جواهر مختلفی منتهی شوند) وليست هي الجسمية، (و این جواهر مختلف نمی تواند جسم باشد) لما سمعت من اشتراكها بين الجميع، (زیرا این اجسام، بین همه مشترک است) فهي جواهر منوعة (پس این مبادی، جوهرهای منتوهی هستند) تتنوع بها الأجسام، (که اجسام به سبب آنها نوع نوع می شوند) تسمى: (الصور النوعية). (که نام آن جواهر را صورت های نوعیه می گویند.) تتمة: أول ما تتنوع الجواهر المادية - بعد الجسمية المشتركة - إنما هو بالصور النوعية التي تتكون بها العناصر، (اول باری که جواهر مادی متنوع می شوند بعد از اینکه همه جسمند و در جسمیت مشترکند، به سبب صور نوعیه است که به وسیله ی آن عناصر که همان اجسام بسیط اند تحقق می یابند.) ثم العناصر مواد لصور أخرى تلحق بها، (بعد خود این عناصر ماده هایی برای صورت های دیگری می شوند که به آنها ملحق می شوند.) وكان القدماء من علماء الطبيعة يعدون العناصر أربعا، (پیشینیان علوم فیزیک که در علوم طبیعی کار می کنند این عناصر را چهار تا می دانستند.) وأخذ الإلهيون ذلك أصلا موضوعا، (و حکماء همان موقع آن را به عنوان اصل موضوعی می پذیرفتند یعنی چیزی که در جای خودش ثابت شده است و فیلسوف به صحت و سقم آن کاری ندارد و آن را به عنوان اصلی ثابت شده می پذیرد و احکامی را بر آن بار می کند.) وقد أنهاها الباحثون أخيرا إلى ما يقرب من مائة وبضع عنصر. (ولی اخیرا، بررسی کنندگان، این عناصر را به بیش از صد و چند عنصر رسانده اند.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این‌که صورت، محلِ ظهور هیولا یا ماده است، غیر از آن است که پرسیده شود دلیل وجود عقلیِ ماده چیست که اگر کسی گرفتار سوفسطایی‌گری نباشد با نظر به پدیده‌های خارجی متوجه آن می‌شود به همان معنایی که در متن آقای استاد فیاض هست ـ با تحلیل عقلی می بینیم که هر جسم، این دو حیثیت فوق را واقعا داردـ تازه تئوریِ تحلیلِ ماده به صورت و هیولا، یک فرضی است که به وسیله‌ی آن می‌توان جواب بعضی از سؤالات را بدهیم. علاوه بر آن استحضار داشته باشید که این سایت نمی‌تواند در موضوعاتی وارد شود که باید در کلاس و درس مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد. موفق باشید

18754
متن پرسش
سلام علیکم: استاد با توجه به اینکه همواره تاکید عرفای اسلامی بر این بوده است که طی طریق در مسیر عرفان و مکاشفه تنها از طریق عمل به شریعت و دین امکان پذیر است و تعبد به دین شرط لازم سیر و سلوک است، اما عرفان در ادیان دیگر به ویژه مسیحیت در طول تاریخ و در قرون وسطی و حتی در سال های اخیر رایج بوده است و انسان هایی که از آنها به عنوان قدیس یاد می شود اهل کشف بوده اند و با مراجعه به کتب عرفان مسیحی می توان نام بسیاری از مسیحیان قرون وسطی را یافت که آنها شهود عرفانی داشته اند. حال سوال بنده این است که اگر رسیدن به مقامات عرفانی و شهود غیب در عصر بعد از نبی اکرم تنها با عمل به احکام اسلام و شریعت امکان پذیر است (چرا که دین راستین و مسیر حق همان است و اگر بخواهد راهی طی شود تنها از همین طریق امکان پذیر است قاعدتا)، این اخبار رسیده از عالم مسیحیت و ادیان دیگر به ویژه ادیان هند و این کشف و شهود ها چگونه توجیه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ (114)/آل‌عمران). همه‌ی اهل کتاب یک‌طور نیستند بعضی‌ها انسان‌های متدینی می‌باشند که مشغول تلاوت آیات الهی در نیمه‌شبان و اهل سجده‌اند، اینان به خدا و روز قیامت ایمان دارند، اهل امر به معروف و نهی از منکرند و در رسیدن به خیر، سرعت دارند و از صالحین هستند. و در ادامه می‌فرماید: «وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ (115). اینان آن‌چه به عنوان عمل خیر انجام می‌دهند از طرف حضرت حق نادیده گرفته نمی‌شود و خداوند به شخصیت‌های با تقوا ایمان دارد. آری! اگر کسی مسلمان بود مسلّم به کامل‌ترین دین دست‌یافته و اگر به معنای واقعی چنین مسلمانی سلوک کرد با ریاضت‌های راحت‌تر به نتایج عمیق‌تری می‌رسد ولی آیه‌ی مذکور می‌فرماید که حتی در همان زمان که اسلام هست، عده‌ای از اهل کتاب با خصوصیات فوق،تلاشهایشان بی‌نتیجه نمی‌ماند. موفق باشید   

18475

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: چرا اجسام برخی صحابه اهل بیت علیهم السلام، مثل حجر ابن عدی و بزرگان دیگر مانند برخی علما که نبش قبرشون کردن بعد از سال ها سالم مانده، اما بدن شهدای دفاع مقدس وقتی در مناطق جنگی پیدا می کنند، همگی پوسیده شده؟ آیا مقامشان پایین تره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه‌ی سالم‌ماندنِ بدن آن نیست که آن بدن‌ها نسبت به شهدایی که بدن‌شان سالم نمانده؛ در مقامِ توحیدیِ بالاتری باشند. بلکه به جهت صفات و اعمالِ خاص است که بدن سالم می‌ماند. مثل استدام در نافله‌ی شب. موفق باشید

17057
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: بحثی شد در خصوص امر به معروف و نهی از منکر، عده ای از اساتید ما قائل اند که اولا معروف چیزی را گویند که در جامعه عرف شده باشد و تا چیزی عرف نشود امر به آن نشده، بعد در خصوص حجاب چون حجاب در جامعه عرف نشده ما امر به حجاب نداریم، از آن بالاتر امر به حجاب امر به منکر و ناشناخته در جامعه است و نه تنها آثار مفید ندارد بلکه آثار سوء دارد از طرف دیگر ما نباید اولویتهای بالاتری مثل عدالت را فدا ی حجاب کنیم تمام تلاش ما باید ترویج عدالت در جامعه باشد نه حجاب، واقعا گفتن خانم حجابت رو رعایت کن به یک بی حجاب تاثیری دارد؟ اگر داشت بعد 37 سال روز به روز وضع حجاب بدتر نمیشه، پس کار ما اشتباه است. می خواستم نظر استاد محترم را در این خصوص بدانم. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «معروف» یعنی آن‌چه در جان و فطرت انسان‌ها شناخته شده است. آری! برای تذکر به «معروف» باید شرایطی فراهم شود که حجاب‌های ظلمانی از مقابل فطرت زدوده گردد. از این جهت باید در مسیر رفع حجاب‌ها که از جمله تحقق عدالت است، تلاش نمود ولی با رویکرد نظر به «معروف» و «نهی از منکر». موفق باشید

16246
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. آیا سیر نفس در هر مرتبه از سیر الی الله بدلیل قطع تعلقات همراه با رنج است و اگر مثلا در انجام عبادتی احساس رنج نکنیم نشانه آن است که سیری در کار نیست؟ ۲. آیا ممکن است در مواردی سیر الی الله تنها با لذت همراه باشد و از رنج خبری نباشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان به راحتی از تعلقات نفس امّاره عبور کرد و فطرت او به میدان آمد، در همه حال در سیر إلی اللّه خود در ابتهاج و لذت قرار می‌گیرد، حتی در هنگام شهادت. موفق باشید

16144

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: با توجه به آیه ۲۹ بقره آیا نتیجه نمی گیرم که حرف فلاسفه کی می گویند: اول عالم غیب خلق شده بعد دنیا. اشتباه است چون در آیه انگار اول خلقت زمین بیان شده بعد آسمانها.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی مذکور می‌فرماید: آن‌چه در زمین خلق شده برای شماست – نه آن‌که شما برای آن‌ها باشید - پس بعد از آن‌ به آسمان‌ها پرداخت – نه آن‌که بعد از آن، آسمان‌ها را خلق کرد - به آسمان‌ها پرداخت در رابطه با مراتب آسمان و نحوه‌ی حضوری که باید حضرت حق در آسمان‌ها داشته باشد، معنا می‌دهد. موفق باشید

15917

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. در مورد پیغمبران، روحانی ای می گفت که سیصد و سیزده نفر آنها رسول بوده اند و با توجه به اینکه پیامبر ما اعظم پیامبرانند و پنج پیامبر اوالعزم بوده اند و سیصد و سیزده نفر رسول و کلا صد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند، آن پیامبرانی که رسول و اولوالعزم نبوده اندچه ویژگی هایی داشته اند؟ آیا از نظر مقایسه ایی هر چند که فقط خدا اراده می کند که کسی را برای اصلاح زمین برانگیزند و صرفا خواست خداست پیغمبر شدن، و آخرین پیامبر هم پیامبر ما بوده اند و بعد از آن امامت ماند. آیا اشخاصی مثل ملاصدرا و... را می توان هم رده آن بزرگان بر شمرد نه از لحاظ تبلیغ و پیامبری بعثتی؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نبوت و رسالت، با حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به هر دو صورت ختم می‌شود. حال این‌که کدام‌یک از پیامبران قبلی تنها، نبیّ بوده‌اند و کدام‌یک رسول و نبیّ بوده‌اند، دست ما خالی است. تنها در آن حدّ که قرآن متذکر می‌شود که بعضی «نبیّا» و بعضی «رسولاً و نبیّا»، ما اطلاع داریم. موفق باشید

15856
متن پرسش
با سلام: در کتابتان این بحث شما در مورد عالم داشتن انسانها، اینکه ما در خارج فقط وجود داریم و اعتبارات و ماهیات عدم و ساخته ذهن ما هستند. مثلا میز اعتباری است و در اصل چوب است و چوب در اصل چیز خاصی نیست، یک چیزی است که مثلا آهن نیست، فهم قسمت اول یعنی اینکه در خارج فقط چوب است و در اصل میز ساخته ذهن ماست، برایم آسان است ولی فهم قسمت دوم یعنی آنجایی که می فر مایید در اصل چوب هم نیست فقط وجود هست برایم سخت است. خواهشا خواهشا اگر امکان داره با یک مثال یا توضیح این بحث را برایم روشن کنید. و دوم اینکه در مورد اینکه فرمودید که خداوند به تبع خالق نور بودن و فاعل سایه بودن خالق ظلمت و فاعل غیر سایه هم هستند، اگه امکان داره با یک مثال در مورد ساخته های انسان و یا یک مثال دیگر کمی توضیح دهید که چگونه می شود که به تبع خلق یک چیز خالق چیز دیگری هم بود. خواهشا خواهشا خواهشا به هر دو سوالم را پاسخ دهید که به جوابشان نیاز دارم. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مگر جز این است که همه‌ی عالم را «وجود» پر کرده است؟! و همه‌ی پدیده‌ها، صورت‌های مختلف وجوداند. مشکل کجاست که نیاز به مثال داشته باشد؟ 2- چون خداوند عین وجود است، پس از خداوند جز وجود صادر نمی‌شود و هرچه جنبه‌ی عدمی دارد، به تبعِ وجود شکل می‌گیرد. مثل محدودیت‌های مخلوقات که بعد از به‌وجودآمدنِ آن‌ها، محدودیت‌های آن‌ها معنا پیدا می‌کند، ولی محدویت‌های آن‌ها خدا خلق نکرده است. موفق باشید

15823
متن پرسش
سلام و درود: استاد فاضل و ارجمند، استاد شهید مطهری که از بزرگان اهل علم و عمل هستند. آیا موافقید آثارشان عرفانی و معرفتی و توحیدی نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ؛ ولی در تاریخی که قرار داشتند باید با آن زبان سخن می‌گفتند. عرایضی در این مورد در جزوات «مطهریِ تاریخ ما» داشته‌ام. موفق باشید

15580

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: به نظر استاد از مارکس و پوپر هم می توان چیز یاد گرفت؟ یا بنیان اندیشه شان ایرادات زیادی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید افراد متفکر را با فکر، فهمید و مواظب بود جهت‌های سیاسی، ما را از فهم تفکر آن‌ها در حجاب نبرد. موفق باشید

14864
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: من یک زن متخصص در رشته های پزشکی هستم که در دانشگاه نسبتا مذهبی ...در حال گذراندن دوره طرح تخصصی خودم هستم. بنده در مورد اشتغال خانم ها بخصوص شرایط خودم که در مقطع دکترای تخصصی، سوال داشتم. به این امر واقفم که بهترین شرایط برای خانم ها فعالیت در منزل است و یقین دارم و هیچ مشکلی با خانه نشستن ندارم و به همین دلیل هم تنها در مورد دوره طرح خودم، با توجه به استفتایی که از مرجع تقلیدم داشتم، مجبور به کار در دانشگاه شدم و الان پایان طرح بنده رسیده، ولی در محل کارم به من و ظرفیت هایی کاری که دارم، احتیاج است که خودم هم قبول دارم. سوالم این است که تخصص من برایم تکلیفی ایجاد می کند که با تمام جوانب منفی اشتغال زن، باز هم باید کار کنم، یا نه برای هر زنی در هر شرایطی بهتر است کار در محیط های مختلط نکند؟ از توجه شما بسیار متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال وقتی رسالت تاریخی پیش بیاید خانم نسیبه هم در جبهه و در میان مردان جنگجو حاضر می‌شود و زخمی‌ها را مداوا می‌کند و در برهه‌ای هم شمشیر گرفته از پیامبر دفاع می‌کند و زخمی می‌شود و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نه‌تنها او را از این کار منع نکردند، بلکه فرمودند: «یا نُسَیبه! بارک اللّه فیک». و امروز نیز زنان نمی‌توانند از حضور در جامعه خودداری کنند. موفق باشید

14092
متن پرسش
گفته شده است که عصمت از ابتدای تولد به امام معصوم از طرف خدا عطا شده است و هنر امام این است که این عصمت را تا آخر عمر حفظ کند و به عبارت دیگر تمام کمالاتی که امام معصوم باید داشته باشد از ابتدای تولد به صورت بالفعل دارد. اشکال به این حرف این است که این سخن با مبانی فلسفی و عقلی مخالف است زیرا طبق مبانی فلسفی نفس وقتی به بدن تعلق گرفت از ابزار بدن استفاده می کند تا از قوه به فعل برسد و اصلا عالم ماده عالم قوه و فعل است و قوه و قابلیت لازمه عالم ماده است پس چگونه می گویید که نفس امام معصوم در عالم ماده به بدن مبارکش تعلق می گیرد و در عین حال نسبت به هیچ کمالی حالت بالقوه ندارد؟ از سوی دیگر تعلیم پیامبر (ص) به امام علی (ع) را چگونه توجیه می کنید زیرا اگر امام معصوم تمام کمالات را داشته باشد تعلیم واقعی صورت نمی گیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که اگر فطرت انسان از ابتدا بالفعل باشد تمام کارهایش مطابق عقل و فطرت انجام می‌گیرد و مواظب است از حکم عقل و فطرت عدول نکند، اگر انسان‌هایی را خدا انتخاب کند تا برای بشر حجت باشند، از همان ابتدا آن‌ها را منوّر به «نور عظمت الهی» می‌کند. پیشنهاد می‌شود در این مورد با حوصله‌ی کامل کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» خوانده شود. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

13538
متن پرسش
سلام استاد لطفا نظرتون را بفرمایید: بسم تعالی "از منا تا منّا " در ایامی قرار گرفته ایم که «کل یوم عاشورا» در لباس دیگری آمده خود را نشان دهد انگار این حق است که در سپیدی احرامش خود را شهادت می دهد، او آمده تا جور دیگری آدمیان را در وادی عطش مستقر کند و در خانه ی خود و در آغوش خودش «کل ارض کربلا» را به تماشا نشیند و آن را تفسیر عینی کند. انگار این بار «عرفه» نه به معنای انتزاعیش بل در حقیقت و واقعیت بیرونیش رقم خورد و آدمی به حکم «من عرف نفسه فقد عرف ربه» به معرفتی از جنس «خلیفه» بودنش رسیده و از این پس «الهی» شده است. انگار آسمان به زمین چسبید، این بار آیات حج پیامبر جور دیگری تعبیر شدند، «سلمان» و «ابوذر»ها در «منا» به مقام «منّا» رسیدند، به طوری که دیگر نه پیامبری بود و نه سلمانی و نه ابوذری، بلکه حق بود که خودش بود و خودش را در لباس مظلومیت مظلومانش نشان داد. «کل یوم عاشورا» ، «اسم مضل» را روزی در شمر و یزیدی نشان داد و روز دیگری در پادشاهان ظلم ابوسفیانی و اعراب جاهل وهابی. و «تبت یدی ابی لهب» را به تماشا نشست. حکایت و رازهاست بین «قربان» و «غدیر»ست، «کل یوم عاشورا» آمده تا بگوید این عاشوراست که در همیشه ی تاریخ «دست ولایت غدیر» را احیا می کند. و این حیات «قربانی» می خواهد و فقط «حسین» بود که در الست «قالو بلی» آن را لبیک گفت، که روزی در لباس «اسماعیل» به صحنه آمد، روزی در هفتاد دو لاله ی پرپر، و روزی در محرمان حرم عشق، و ایام ایام بیعت است با این دست ولایت که مردمان پارس به حکم «السابقون السابقون» در این بیعت سبقت گرفتند و مقرب درگاه حق شدند و بقیه را هم به دنبال خود کشاندند. ذیحجه/1436
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. شهدای منا در مقام وجودی خود و در عمیق‌ترین ابعاد انتخاب‌شان، لبریز از جواب لبیکی شدند که در آن طالب نفی حجاب‌های اسلام ناب محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بودند. و شهادت آن عزیزان به گواهی دوست و دشمن، چهره‌ی اسلام آمریکایی را هرچه بیشتر نمایان کرد. موفق باشید

12045
متن پرسش
با سلام: کارشناس یک مرکز توانبخشی هستم و گاهی از طرف بیماران یا همکارها سوالاتی در مورد حکمت این بیمارها و درد و.... می شود که نمی توان مطلب را بخوبی و روان بحث کرد. کتاب عدل الهی شهید مطهری را مطالعه کرده ام اما نمی توانم آن را به زبان یک فرد معمولی ساده ترجمه کنم. آیا راه حل دیگری هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید عرایض بنده در مورد عدل الهی که به صورت صوت در دی‌وی‌دی‌های اصول عقاید هست قواعدی را در اختیار شما بگذارد. اهل ايمان با يك جواب مختصر و در عين حال دقيق، خود را از اين اشكال‌ها مي‌رهانند. آنها معتقدند چون ادله‌اي قاطع وجود خداي قادر و حكيم و عليم را اثبات كرده و چون ريشة ظلم، يا جهل است و يا فقر و خدا نه جاهل است و نه فقير، پس انگيزة ظلم در خداوند نيست و آنچه هست يا ريشه در اعمال خود انسان‌ها دارد و يا بنا به مصلحتي است كه براي ما روشن نيست؛ يعني « سِرِّ قدر » است.

12035

معرفت نفسبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: من حین مطالعه متنی برای جواب این پرسش به دو جواب برخوردم: حقیقت نفس چیست؟ 1. حقیقت نفس، کمالات ذاتی آن (واجدیت نور ولایت تکوینی) می‌باشد که از سنخ کمالات الهی است و حجاب آن: در حقیقت، بدن و تعلقات دنیوی،‌ حجاب معرفت نفس است. نفس با تعلق به بدن، خود و موطن اصلی‌اش و کمالات داده شده به آن را فراموش کرده است. معرفت نفس یعنی آنکه انسان به کمک ریاضت،‌ تعلق نفس به بدن را بکاهد تا نفس به آن سابقه کاملش نزدیک شود. 2. حقیقت نفس، نه کمالات آن،‌ که فقر ذاتی آن است. و حجاب آن، توهم استغناء و ذاتی دیدن کمالات و نور ولایت و غفلت از فقر ذاتی نفس و فراموش کردن آن است. به نظر شما پاسخ صحیح چیست و تقاضا دارم اشکال و اختلافی که در این جواب ها هست را برای بنده شرح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دوی مطالبی که فرموده‌اید در جای خود درست است، زیرا انسان از طریق ریاضت‌ها متوجه فقر ذاتی خود می‌شود. عمده آن معرفت اولیه است که بتوانیم از یک طرف متوجه تجرد نفس بشویم و از طرف دیگر تعلقِ وجودی نفس به حق را بشناسیم. موفق باشید

10010

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام حضور استاد عزیز: لطفا اگر فرصت داشتید سایت زیر و قریب صدها رساله و کتاب نویسنده را در خصوص عرفان اسلامی بنگرید و در صورت صلاح دید نظرتان را راجع به استفاده - یا عدم استفاده از کتب مربوطه اعلام نمایید/ /khanjany.com
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه‌ی اظهار نظر در این موارد آن است که بنده فرصت زیادی جهت بررسی گوهر و مغز تفکر عزیزان بگذارم که برای بنده مقدور نیست و لازم هم نمی‌باشد. شما خودتان بررسی کنید آن سخنان و نوشته‌هایی که از یک طرف در امور فردی موجب قرب بیشتر جنابعالی به خداوند می‌شود و از طرف دیگر در امور انقلاب و رجوع به ولیّ فقیه حدااقل مانعی نباشد کافی است که مورد استفاده قرار دهید. موفق باشید
9619
متن پرسش
مدتی است در محافل دانشجویی و فضای مجازی کتاب الکترونیکی با نام نقد قرآن اثر فرد مجهول الهویه ای با نام مستعار دتر سها منتشر شده است، خواهشمندم در صورت امکان در اسرع وقت جوابیه ای بر این اثر مظل نوشته و آن را در فضای مجازی منتشر کنید. در ضمن این کتاب را می توانید از اینترنت دانلود کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بی‌خودی وقت‌تان را صرف این حرف‌ها نکنید، اگر یک سوره را درست ارائه دهیم هر عقلی می فهمد این حرف‌ها از حدّ عقل بشر بیرون است. گفت: «گر شوم مشغول اشکال و جواب ... تشنگان را کی توانم داد آب» فکر می‌کنم این نقشه‌ی دشمن است که ما را مشغول جواب‌دادن به این اشکال‌ها بکند و از درک معارف عالیه‌ی قرآنی بازمان دارد، با این‌که خودشان می‌دانند این اشکالات، جواب دارد ولی برای نقشه‌ای دیگر آن را طرح می‌کنند. موفق باشید
8245

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید.1-کدامیک ازکتب دکتر شریعتی درمورد غرب رامناسب برای خواندن می دانید؟2-کدام کتاب ایشان در مورد امامت سیاسی است؟باسپاس بی نهایت
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: یک سخنرانتی در دانشگاه نفت کرده بود که بعداً چاپ شد، خوب بود ولی حالا در آثار ایشان چگونه چاپ شده نمی‌دانم 2- کتاب «امت و امامت» و «قاسطین و مارقین و ناکثیین». موفق باشید
7720
متن پرسش
سلام استاد عزیز 1-ایا انجائی که می فرمائید ضعیف شدن روح درایجاد بیماری موثراست این ضعیف بودن روح به مومن وغیر مومن بستگی داردومنظور از ضعف روحیه دراین مورد چیست 2-ایا اینکه بیماری دراثر ضعف روحیه است یاعامل خارجی دارد قابل تشخیص است
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همین‌طور است، هر اندازه که روح با اُنس با خدا قوت یابد تأثیر عوامل بیماری‌زا کمتر می شود 2- عامل خارجی مثل شمشیر یا سمّ حکم جدایی دارند و ملاحظه می‌کنید که هم شمشیر فرق مبارک امام را می‌شکافد و هم سمّ جگر مبارک امام را تکه‌تکه کرد. موفق باشید
7688
متن پرسش
سلام. نظر جناب عالی در مورد سخنان اخیر آیت الله مصباح یزدی چیست؟ ((کسانی که فرمایشات حضرت امام(ره) را در سخنرانی‌ها و کتاب‌هایشان دیده باشند، می‌دانند که امام(ره) از لفظ حکومت اسلامی استفاده می‌کردند، اما از آنجا که واقعه انقلاب در این جهان اتفاق می‌افتد و جهان می‌خواهد بداند چه حکومتی در ایران قرار است بر سرکار بیاید، امام از ادبیات سیاسی روز استفاده کرده و منطقی را اتخاذ کردند که مورد توافق و فهم دیگران باشد.امروز در ادبیات سیاسی دو نوع حکومت سلطنتی و جمهوری وجود دارد و نوع سومی ذکر نشده است، لذا امام(ره) وقتی قرار است با کسانی سخن بگویند که حکومت را منحصر در دو نوع می‌دانند و از طرفی امام(ره) در صدد نفی حکومت سلطنتی موجود در ایران بودند، باید به گونه‌ای سخن می‌گفتند که آنها هم متوجه شوند و لذا لفظ جمهوری را به کار بردند، هرچند امام قید اسلامی را هم اضافه کردند که آن‌ها متوجه نقش دین در این نوع حکومت بشوند و این یکی از زیرکی‌ها و دوراندیشی‌های امام راحل(ره) بود. لذا وقتی برخی گروه‌ها در اویل انقلاب، جمهوری دموکراتیک را مطرح کردند، امام (ره) فرمود "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر".لذا اینکه امام(ره) مثلا می‌فرمایند میزان رأی ملت است، نه به این معنا که اگر ملت دیگر اسلام را نخواستند، ما هم اسلام را کنار بگذاریم، بلکه از آنجا که آنچه در ادبیات سیاسی امروز ملاک عمل قرار گرفته، رأی مردم است، امام (ره) برای اقناع طرف‌های مقابل، به رأی مردم استدلال می‌کنند. لذا امروز هم اگر رهبری از حقوق بشر و نقض حقوق بشر در غرب سخن می‌گویند نه به دلیل این که حقوق بشر غربی را پذیرفته باشند، بلکه از باب جدال و استفاده از مقبولات آنها برای اقناع آنهاست. )) آیا واقعا امام برای اقناع طرف های مقابل به رای مردم استدلال میکنند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این یک موضوع فقهی فنی است که آیا رأی مردم عامل مشروعیت نظام اسلامی است یا عامل مقبولیت آن. در هر دو حال رأی مردم مطرح است ولی با دو نگاه. موفق باشید
7369
متن پرسش
سلام علیکم در کتاب امام و مقام تعلیم ملائکه فرموده اید:ارتباطی بین نفس ناطقه پیامبر و اسم علیم(جبرئیل) و مقام نوری پیامبر در وحی برقرار میشود.آیا منظور این است که پیامبر به واسطه رجوع به حقیقت نوری خودشان به اسم علیم الهی رجوع میکنند و وحی را دریافت میکنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وَحی توسط حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» بر نفس ناطقه‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نازل می‌شود تا به تشریع الهی عالم شوند، ولی حقیقت نوری آن حضرت فوق جبرائیل است و علم در آن مقام نیز حقیقت شریعت است. تشریع، تفصیل آن حقیقت می‌باشد. موفق باشید
7257
متن پرسش
سلام علیکم استاد لطفا بفرمایید که معنای این فرمایش که وجود مبارک حضرت رسول اکرم(ص) با افراد به قدر عقولشان صحبت میکرد، یعنی چه؟ با شخصی که سنش بالاست ولی عقلش حضیض، چطور بایست با او برخورد نمود؟و برخورد با نوجوان و جوان چگونه است؟ باتشکر-غفرالله لنا و لکم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید که موضوع روشن باشد. بالاخره باید درجه‌ی فهم افراد را در نظر گرفت و معارف الهی را در حدّ فهم مردم با مردم در میان گذارد، اعم از سالمند یا نوجوان. به یک معنا باید با آن‌ها همراهی کرد و از مبانی خود آن‌ها در مسیر هدایت‌شان استفاده کرد. موفق باشید
7026
متن پرسش
باسلام آیا این جمله صحیح است یا خیر؟ توضیح تکمیلی در صورت امکان بفرمائید : « حیف ازین قرآن که بجای اینکه برای تعالیِ بیشترِ مومنین مطالب و راهکارهای بیشتری ارائه دهد،باتوجه به کارشکنی های کفار و مشرکین اکثر وقتش را برای اثبات توحید به آنها صرف کرده است.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر این طور نیست. خداوند به هر بهانه ای حرف های خودش را زده و به همین جهت در آخر فرمود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم‏» و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید؛ هیچ کس نمى‏تواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست‏ . موفق باشید
نمایش چاپی