بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27090
متن پرسش
سلام استاد جان: همون طور که بارها فرمودین ما باید کاری که حس می کنیم وظیفمونه رو انجام بدیم تا ببینیم خدا چه راهی جلومون باز میکنه. استاد من در حال حاضر به جز درس و مطالعه وظیفه ای نمی بینم برای خودم. ولی اصلا عقل و قلبم آروم نیست. همش احساس می کنم اون کاری که باید بکنم رو نمی کنم و من یار امام زمان نیستم. گاهی با اینکه خوابم نمیاد عمدا می خوابم تا از این حجم افکار و استرس فرار کنم. استاد من دائما غصه دارم و همش خواب جنگی می بینم که کسی میخواد من رو بکشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا به تذکرات و رهنمودهای نایب امام زمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» توجه نکنیم؟ یار امام زمان‌بودن با توجه به راهی که نایب او به الهامات آن حضرت در مقابل ما می‌گشایند، محقق می‌شود. موفق باشید

27088
متن پرسش
استاد بزرگوار سلام علیکم: در بحث حرکت جوهری در صورتیکه مقدمه بحث این باشد که حرکت در اعراض ناشی از حرکت در ذات است و اگر حرکت جهت نداشته باشد و به کمالی منتهی نشود حرکت نیست. سوال اینکه حرکت در اجزای اصلی جهان نظیر آب طی میلیونها سال علیرغم تغییرات در اعراض (جامد مایع گاز) دارای حرکت سیکلیک هستند که قاعدتاً نمی توان جهتی برای این نوع حرکت قایل بود. با این فرض که جهتی برای حرکت سیکلیک نمی توان قائل بود حرکت در اعراض در آب را قاعدتا نمی توان به تغییر در جوهر نسبت داد. آیا این عبارت صحیح است؟ به نظر دیگر اجزا تشکیل دهنده جهان مادی نظیر عناصر آهن و ... نیز پس از مدتی کوتاه یا بلند و رسیدن به حداقل سطح انرژی خود دیگر از حرکت متوقف می شوند و تغییر در اعراض نیز متوقف می شود. البته ممکن است از ماده ای به ماده ی دیگری منتقل شوند ولی تغییرات دارای جهتی خاص در مقیاس کلان نیست و صرفا دچار تغییر شکلهای تکراری می شوند. پس حرکت در این مواد نیز یا سیکلیک است یا در نهایت متوقف خواهد شد. پس حرکت ذات کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. زیرا حرکت اعراض، در نسبت‌ها ظهور می‌کند مثل حرکت رنگ سیب در سبزبودنش نسبت به رنگ زرد یا سرخ. ولی حرکت جوهری به ذات خودش و در ذات خودش محقق می‌شود. آری! ظهور آن حرکت در اعراض نمایان می‌گردد ولی ذات آن حرکت در خودش می‌باشد. باید به کمک شرح صوتی بحث «حرکت جوهری» به معنای حرکت در جوهر فکر کرد. موفق باشید

27087
متن پرسش
با سلام و عرض تبریک اعیاد شعبانیه و سال جدید: استاد بزرگوار چه کنیم ظرفیت وجودی مان برای دریافت ملکات و علوم و فضایل الهی بیشتر شود تا بتوانیم بهتر و بیشتر در جامعه مثمر ثمر باشیم و بر روی ریل عبودیت الهی قدم برداریم؟ آیا عبادت یا ذکر و تمرین خاصی مورد سفارش و تاکید است (فرع بر کلیت عبودیت خداوند)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب است به جزوه‌ی «قرارگرفتن در بودنِ تاریخی خود» که بر روی بنر سایت هست، سری بزنید إن‌شاءاللّه راه‌گشا خواهد بود. موفق باشید

27086
متن پرسش
سلام خدا قوت و برکت. سالیان سال متوالی قرآن تلاوت داشتم ولی راضی نیستم دلم گواه عدم رضایت است با توجه به اینکه اهل صوت نیستم تفاسیر‌ یه جلدی المیزان و بهرام پور را دارم. دو بحث آیا تلاوت باید جدای از شرح تفسیر باشد؟ خواهشمندم با توجه به رخدادهای زمانه و نحوه برخرد با قرآن را جهت دستورالعمل عنایت بفرمایید. در خصوص نماز و نحوه برخورد با آن کتبی از علما‌، آیات عظام ملکی تبریزی، جوادی عاملی و مطهری در دستور کار قراردادم در این باره هم قبول زحمت‌ و رهنمایم باشید. و چه کنم که باطن تکوین لایقف حقیقت خود را با امور یاد شد منطبق با تشریع هماهنگ کنم. ملتمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عمده نوع رویکردی است که باید به قرآن داشت، وگرنه همان «خلاصة التفاسیر» خوب است. مقدمه‌ی بحث سوره‌ی جاثیه که در آن توجه به رویکرد قرآن شده است را با جلسه‌ی اول آن سوره، ذیلاً خدمتتان می‌فرستم. ۲. به نظر بنده هر دو کتاب و از جمله «آداب الصلواة» از امام، راه‌گشاست. ۳. باید سعی کرد با احساسِ حضور در جهان هستی، نماز خواند تا با خدایی که در همه‌ی عالم حاضر است رابطه برقرار شود. موفق باشید

زبان قرآن، اصیل‌ترین زبان

باسمه تعالی

1- اگر زبان اصیل، گزارش‌گر حقیقت است و دورانِ ما دوران تکنیک و به حجاب رفتن حقیقت می‌باشد، در این زمانه بهترین راه که ما در مقابل خود داریم، زبان قرآن است و هوشیاری و تفکر اقتضا می‌کند که مواظب باشیم زبانِ قرآن را گم نکنیم؛ زیرا گر زبانی اصیل نباشد، گزارش‌گر آن حقیقتی که راه نجات را نشان دهد، نخواهد بود.

2- وظیفه‌ی ما با آگاهی از جایگاه زبان قرآن، نسبت به روح زبان قرآن پاسبانی است تا کلام الهی نسبت به رسالتی که دارد محفوظ بماند و گرفتار زبان روزمرّه نگردد.

3- قرآن، آینه‌ی گشوده‌ای است که با هنرمندیِ تمام تلاش شده نگاه ما را به عالم تسهیل کند تا بتوانیم رابطه‌ای بین آن‌چه در روبه‌روی خود داریم، با عالم مثال برقرار کنیم و این، با نگاه درست انجام می‌گیرد و این‌که بی‌واسطه‌ی محفوظات ذهنی با عالَم زندگی کنیم و نه با آن نوع آگاهی‌ها که درآن، انسان با مفهومی از واقعیتِ عالم به‌سر می‌برد.

4- در آیات قرآن حقیقت به صورت کلماتی شاعرانه به ظهور آمده‌است تا روح انسان را در بر بگیرد و انسانیت نسبت به آن‌چه آن کلمات متذکر آن هستند، احساس دوگانگیِ سوبژه و اُبژه نکند و بی‌عالم شود.

5- آیات قرآن آن‌چنان است که عالَمی را در مقابل انسان می‌گشاید  تا انسان نسبت خود را با خدا و اسماء ‌او به صورت یگانه احساس کند و از این جهت قرآن، آینه‌ی رخداد حقیقت است، حقیقتی که در همه‌ی موجودات به خصوص در  تاریخ، قابل احساس است و انسان‌ها را در برگرفته.

6- زبان قرآن، زبانی است که انسان می‌تواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند واین، وقتی صورت می‌گیرد که با تدبّر در قرآن، به لایه‌ها‌ی زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمده‌است و از آن گزارش می‌دهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها می‌کند.

7- زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و می‌توانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آن‌چه قرآن در مقابل ما می‌گشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوه‌ای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان می‌گردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم می‌شود و در آن صورت نحوه‌ی زیست ما را شکل می‌دهد.

8- قرآن، پیام «وجود» است که در هر جایی و به‌خصوص در تاریخ با آن روبه‌رو هستیم و در عین حال نسبت به آن غفلت داریم، زیرا عموماً از گشودگیِ خود و این‌که هستی دارای ظهور است، غفلت می‌کنیم و متوجه‌ی مجاورت و قرب حقیقت با خود نیستیم آن‌طور که فرمود «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد».

9- زبان قرآن، زبان اشاره به «وجود» یا حقیقت است و با تذکرات آن می‌توان با حقیقت نسبتِ وجودی برقرار کرد و در این مسیر که ظهور حقیقت به حضور ما است، همواره با حضور مجددی روبه‌رو هستیم و اگر نوعی گشودگی در میان نباشد چگونه می‌توان پیام قران را یافت؟ آن نوع گشودگی که گشودگی متقابل انسان نسبت به آیات الهی و گشودگی آیات الهی نسبت به ما است. این یعنی به روی هم گشوده‌بودن و در آینده و در امکاناتِ روبه‌رو نیز حاضرشدن و همواره امور والا را در هر چیز مدّ نظرقراردادن.[1]

10- زبان قرآن، از آن جهت که زبان آشکار کردن حقیقت است و وجود و جایگاه عالَم را منعکس می‌کند، به ما امکان رابطه برقرارکردن با عالَم و آدم را می‌دهد، به شرطی که با همان روحیه‌ی شاعرانه‌ی قرآنی با همه‌چیز رابطه برقرار کنیم و در زبان قرآن سُکنی گزینیم.

11- زبان قرآن، زبانِ به ظهورآوردنِ عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان می‌توان در همه‌ی عالم حاضر شد، بدون احساسِ دوگانگی بین خود و عالَم. درست به همان اندازه که آن زبان، آشکار می‌کند، رازگونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار می‌‌شود، در حالی‌که حقیقت هیچ‌وقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن می‌گوید، سنت‌هایی که ظاهری دارند و باطنی و به کمک آن زبان می‌توان نحوه‌ی زندگی‌کردنِ اصیل را که زندگی‌کردن در سنن الهی است، به‌دست آورد.

12- زبان قرآن، ظهور واژه‌هایی است که حامل قداست‌اند و وجوه پنهانی آن زبان متذکر حقایق بزرگی است که ما را فرا می‌خوانند و می‌توان با آن‌ها روبه‌رو شد و با آن‌ها زندگی کرد. معرفتی است برای زندگی‌کردن و نه صِرف دانایی؛ بلکه نوعی بصیرت عملی است، زیرا انسان با عمل‌اش انسان است و تا ایمانِ خود را به عمل نکشاند،‌ حقیقت از طریق او به ظهور نمی‌آید تا او را در بر بگیرد و آن حقیقت از آنِ انسان شود و انسان سرمستِ حقیقتی گردد که عالم را فراگرفته‌است.

آن‌چه بنده سعی کرده‌ام در مباحث قرآنی دنبال نمایم، حاضرکردنِ خود و مخاطبان در عالمی است که قرآن در مقابل بشر گشوده ‌است و بشرِ امروز بیش از پیش به آن نیاز دارد تا به بودنِ گشوده و گسترده و متعالیِ خود دست یابد.

13- زبان قرآن، زبان قوام‌دهنده به «بودنی» است که هرکس برای اُنسِ با حقیقت باید در آن ورود کند تا وجودش بسط یابد و درکرانه‌ی وجودِ هستی حاضر شود و بتواند همه چیز را به هم پیوند دهد. از آن جهت که خداوند پیامبر خود را برانگیزاند تا محلّ ظهور زبان قرآن شود و تفکر، همان احساس حضور می‌باشد که انسان در وجودِ گسترده و گشوده‌ی خود می‌یابد. این همان پیداشدنِ نسبت انسان با «وجود» است. پیداشدنِ نسبت با وجودِ خود و وجود دیگر موجودات و دیگر انسان‌ها. در این راستا است که عالَمِ انسان گسترده می‌شود. آری! زبانِ قرآن عالَم‌ساز است و بدبخت انسانی که عالم ندارد تا در پیام وجود، سکنا گزیند و در تاریخ خود که آینه‌ی ظهور اراده‌ی خاص الهی است، حاضر شود.

14- با نظر به لایه‌های زیرینِ زبان قرآن که زبان حقیقت است، از طرف آن زبان چیزی به انسان داده می شود که تمامِ وجود انسان را در بر می‌گیرد و بدین لحاظ انسان سرمست می‌گردد و آن کلمات را قصه‌ی وجود خود احساس می‌کند. در واقع در این حالت زبان قرآن، دارد قصه‌ی جان انسان را تکلّم می‌کند و به انسان قوام می‌دهد تا در موجود هم به سراغ وجود برود و در همه چیز پیام وجود را بشنود.

15- وقتی انسان متوجه می‌شود که قرآن تکرار ناپذیر است که متوجه باشد در آن کلمات قرآن حقیقت است که رخ داده‌است و به عنوان رخداد، هبه‌ای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و تا این زمانه بنیاد پیدا کند.

16- رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شده‌است و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درک پوچی دوران موجب می‌شود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیت گمشده‌ی ما است و برگشت به نسبتی که از دست داده‌ایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همه‌ی همّت بنده با نظر به آن‌چه گفته ‌شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.

طاهرزاده

سوره مبارکه جاثیه – جلسه‌ی 1- سوره‌ی جاثیه و تجلی اسم عزیز حکیم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

 

]حمتَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ & إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ[

هر سوره‌ی جدید‌ی که نازل می‌شود شروع آن با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم است.

وقتی آیاتی برجان پیامبرf نازل می شد. حضرت بر اساس آن آیات و نورانیتی که بر قلب مبارک‌شان تجلی می‌کند، با آن آیات زندگی می‌کردند. پیامبرf در عالَم آیاتی که برای‌شان نازل می‌شد، زندگی وجودی و روحانی و معنوی قدسی خود را داشتند.

یک مرتبه نسیمی جدید از عالم بالا به قلب حضرت می‌وزید که ظهورش با کلمه‌ی مبارکه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود. در نظر بگیرید این بسم اللّه همین‌که به جان پیامبرf می‌وزید، چه احوالاتی برای جان و قلب حضرت ایجاد می‌کرد. این فرق می‌کند با این‌که آدم خودش بخواهد صحبت کند، رسول خداf تمام وجودشان آماده‌ی شنیدن می‌شد و در نتیجه وَحی الهی به ظهور می‌آمد، به همان معنایی که در سوره‌ی شعرا داریم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»(شعرا/۱۹۳ و ۱۹۴) قرآن از طریق روح الامین بر قلب تو نازل شد، تا بشریت را از انحراف‌ها برحذر داری. صوت قرآن را گوش رسول اللّهf می‌شنید و جانشان آن را درک ‌می‌کرد و عقل‌شان می‌فهمید. یعنی وَحی الهی با تمام ابعادش، تمام ابعاد رسول خداf را در بر می‌گرفت. به گفته‌ی حضرت علامه طباطبایی«رحمۀالله‌علیه» هم جان‌شان حس می‌کرد و هم می‌فهمیدند و هم قلبشان به نور وَحی منوّر می‌شد و هم گوش‌شان می‌شنید. یکی از معارف خوبی که در مسلمانان هست همین است که متوجه هستند همین قرآن کلام الهی است و صوتی از عالم بالا بر قلب رسول خداf جاری شده است. حتماً آن صوت چون همراه با معانی قدسی است، قلب پیامبرf را متحول می‌کرده است، این‌که جان انسان آن‌چنان سعه و وسعتی پیدا کند که صوتی قدسی محور معارف عالی بشود، چیز مهمی است.

نمی‌خواهم مقایسه کنم، ولی در شرح حال سقراط داریم که در معبد دِلفی می‌رفته، تمرکز می‌کرده و به قول خودش پیام‌هایی را دریافت می‌نموده است. شنیدن صوتِ حقایق آمادگی خاص می‌خواهد. سقراط هم متوجه بود اگر می‌خواهد سقراطی فکر کند باید گوش بسپارد. حقیقت آنقدر وسعت دارد که تا موطن قوه‌ی سامعه نازل شود و با خودش محتوا و معنا را به همراه آورد. نمی‌خواهم روی این مطلب زیاد بمانم، هر چند بحث مهمی است یکی از افتخارات ما مسلمانان آن است که متوجه‌ی این معارف هستیم که قرآن کلام الهی است. معارفی که الحمدالله ما معتقدیم از عظیم‌ترین مبانی تفکر بشر است. امروز هم فیلسوفان زبان بر روی آن بحث می‌کنند. در این رابطه عرایضی در کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی» شده است. لازم است بر روی این موضوع فکر کنیم که قلب چه اندازه باید وسیع باشد که حقیقت از موطن عقل و قلب تا موطن درک صوتی، انسان را فرا بگیرد و خطورات قلبی مانع نزول حقیقت تا این‌جاها نشود.

چه احوالاتی بر رسول خداf گذشت وقتی یک مرتبه ندایی از عالم ملکوت آمد و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» قبل از آن‌که سوره‌ای با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شود با آیات و سوره‌های قبلی که برایشان شناخته شده بود به‌سر می‌بردند. آری! همه‌ی قرآن به شکل اجمالی در شب قدر بر پیامبرf نازل شده است و این یعنی روح کلی قرآن در نزد آن حضرت هست ولی باز منتظرند تا آن روح کلّی به صورت تفصیلی ظهور کند. نمی‌دانم برای خود شما پیش آمده است که چیزهایی را می‌فهمید اما توان ارائه‌ی آن‌ها را ندارید، به‌خصوص شعراء بهتر متوجه می‌شوند. شاعر می‌داند چیزی باید بگوید اما اراده‌ی او کافی نیست، تا یک‌مرتبه برایش حالتی پیش می‌آید که صورت حقیقی آن معنا در الفاظ مناسب آن معنا به «گفت» می‌آید و احساس خوبی را تجربه می‌کند. در صحن مطهر حرم حضرت امیرالمومنینu نشسته بودم آقایی هم کنارم بود که یک‌مرتبه به من گفت، گرفتم و بلند شد تا برود. قلم و کاغذی در دست داشت به بنده گفت مدتی بود شعری می خواستم بگویم و حالا امیرالمومنینu کمک کردند.

به‌خوبی می‌توان متوجه بود که الفاظ قرآن، صورت معانی و حقایق متعالی است که پیامبر خداf کلیات آن را به صورت اجمالی می‌دانند ولی منتظرند تا به تفصیل در آید، زیرا آن معانی برای اظهار به بشریت کافی نیست و قلب خودشان هم با تفصیل آن بیشتر در شعف می باشد.

شاعر با این‌که اجمال آن‌چه را می‌خواهد بگوید؛ احساس می‌کند، ولی وقتی آن شعر را می‌سراید خودش هم حیرت می‌کند. مثل یک نقاش که وقتی تابلو را به عالی‌ترین شکل کشید، خودش را هم در آن پیدا می‌کند. البته گفت:

خاک بر فرق من و تمثیل من                   ای برون از گفت و قال و قیل من

 این مثال‌ها کجا و وَحیِ الهی کجاست!

پیامبر خداf اجمالاً می‌دانند حقیقتی در میان است و متوجه‌اند آن حقایقی که از طریق نزول وحی به ظهور آمده است همان‌هایی است که با هر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شده است. یعنی همین‌که نسیمی غیبی بر قلب آن حضرت می‌وزد ایشان متوجه می‌شوند چهره‌ای از آن حقایقی را که به صورت اجمال می‌شناختند، با شروع «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به تفصیل در می‌آید. این نکته‌ی ارزشمندی است برای تفکر و خوب است رفقا بر روی آن فکر کنند. آیا اگر ما خودمان را وارسته و آماده کنیم، در بستر اسلام از آن نوری که اصلش برای پیامبر بوده، به‌کلّی بیگانه‌ایم؟

حضرت علامه طباطبایی در مورد سوره‌ی «جاثیه» می‌فرمایند این سوره شما را متذکر می کند به دین توحیدی و به جایگاه شریعت محمدیf و در مقابل شما ابدیتی ماورای این دنیا قرار می‌دهد و هرکس باید خود را در آن‌جا بیابد.

«حم». حروف مقطعه‌ی اول سوره‌ها هرچه هست، رمز و رازی است بین خدا و رسول خداf و معلوم است اشاراتی است که افقی را در مقابل رسول خداf می گشوده تا آماده پذیرش بقیه محتوای سوره باشند.

«تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» معنای ظاهری آیه روشن است، می فرماید آنچه بر تو می خوانیم قصه نزول کتابی است از طرف حضرت «اللّه» که عزیزِ حکیم است. فرو فرستادن کتابی از طرف خدا با مظهریت اسم عزیزِ حکیم. ای پیامبر! آن‌چه می‌شنوی، آن‌چه که صوتش را شنیدی و قلبت می‌خواهد درک کند و جانت می‌فهمد، قصّه نزول کتابی است از طرف حضرت اللّه که عزیزِ حکیم است. این از نظر فضای آیه. خود قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ای پیامبر «أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل/44) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین و روشن کنی، آن‌چه را که بر مردم نازل شده است. پس بر قلب شما انسان‌ها هم چیزهایی نازل شده که پیامبر خداf مأمورند آن‌‌ها را تبیین کنند.

با توجه به نکته‌ی بالا متوجه می‌شویم این نور حضرت محمدf است که کمک می‌کند بفهمیم بر ما چه می‌گذرد و چه خبر‌هایی در درون ما هست و ما از آن‌ها غافلیم. این نکته را از این جهت عرض می‌کنم که با آمدن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» برای پیامبر گشودگی خاصی صورت می‌گیرد و برای دریافت سوره‌ای جدید آماده می‌شوند.

عرض شد؛ حقایق برای پیامبرf به صورت اجمالی بود. حال شروع می‌شود به تفصیلِ آن کلمه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به عنوان سروش غیبی که چه روحانیتی را با خودش به همراه می‌آورد! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» چه غوغایی در جان رسول خداf به پا می‌کند که آماده‌ی پذیرش آن سوره می‌شوند.

«بسم الله» یعنی به اسم حضرت «اللّه، که جامع همه‌ی انوار کمالات و اسماء است، به جلوه‌ی خاصِ اخصِ رحمانی و به جلوه‌ی اَخصُّ الاخصّ و صورت نهایی رحیمی.

ملاحظه کنید در احساس وجودی‌تان با تجلی «بسم الله» و پیرو آن به صورت خاص «اسم رحمان» و در ادامه و در عمق بیشتر «اسم رحیم» چه احوالاتی سراغ‌تان می‌آید! یک مرتبه آن حقیقت با هویت این الفاظ چه معناهایی را به وزش در می‌آورد! اسمی از اسماء اللّه با خصوصیات رحمانی‌اش می‌خواهد بشریت را نجات دهد و وقتی با بشریت روبه‌رو می‌شود، دست آنها را می‌گیرد و اگر آماده بودند وارد نور رحیمی‌شان می‌کند.

آن لطف واسعه الهی را اسم «رحمان» می‌گویند که شامل کافر و مؤمن می‌شود و این قرآن به این اعتبار به جلوه رحمانی حضرت حق به سوی مردم آمده تا خداوند با آن‌ها صحبت کند و آن‌ها برای رحمت خاصه الهی آماده شوند. مثل آن‌که در شهر وارد می‌کنند تا به بالاخره به مهمان‌خانه ببرند‌شان. «اسم رحیم» تجلیات خاص است مثل پذیرایی در مهمان‌خانه. می‌فرماید: «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» کتابی به بشر ارائه شده تا متذکر اموری شود که از آن‌ها غفلت کرده است. روح و جایگاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از این قرار است وگرنه شما از من بهتر معنی آن را می‌دانید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» روحانیتی با خود می‌آورد که خوب است آن روحانیت را بشناسیم که وقتی به سراغ‌مان آمد بگوئیم:

چون یافتمت جانان                بشناختمت جانان

هرچند وقتی به سراغ‌تان آمد خواهید گفت که:

دیر آمدی ای نگار سرمست                زودت ندهیم دامن از دست

برگردیم به آیات اولیه‌ی این سوره. «حم»: عرض شد رازی است بین خدا و پیامبر، بیش از این هم ما نمی‌فهمیم. ولی می‌شود روی آن فکر کنید که عجب این دو حرف، چه پیامی به پیامبر داد، چه اشاراتی بین پیامبر و خدا محقق شد؟ چه چیزی را گشود که پیامبر را آماده کرده تا سوره ادامه پیدا کند. ابن عربی در اوایل «فتوحات» بحث خوبی در مورد حروف دارد که بنده چیزی از آن نفهمیدم. بحث حروف را که مطرح می‌کند نکاتی دارد برای گفتن و این‌که در علم حروف اسراری نهفته است. همین «حم» بی‌حساب در ابتدای این سوره نیامده است. حتماً خبری در آن هست. خداوند سخن لغو نمی‌گوید پس معلوم است این حروف در نسبتی که بین خدا و پیامبرش هست، گشودگی‌های خاصی را به میان می‌آورد و اشاراتی دارد که عبارت‌ها نمی‌توانند معانی آن‌ها را ارائه دهند. در دل این رمز، بقیه‌ی مطالبی که در سوره هست قابل طرح است و آن آیه، یک حرف و دو حرف نیست، یک عالَم است. ملاحظه کنید خداوند چگونه با پیامبر خود صحبت می‌کند. می‌فرماید آن‌چه با نزول این سوره در حال شنیدن هستی، «تَنْزِيلُ الْكِتَاب...» فرودآمدن کتاب است از حضرت اللّه، مگر منتظر نبودی که آن‌چه شب قدر یافتی، باز و گشوده شود؟  

«تنزیل»، نزول تدریجی را می‌گویند که نوعی شکوفا شدن حقیقت را به همراه دارد. در «انزال»، نزولِ دفعی نهفته است به همان معنایی که در مورد نزول قرآن در شب قدر فرمود: «إِنَّا اَنزَلْناهُ...» آن‌چه در شب قدر به صورت اجمال نازل شد، هم اکنون آرام آرام در حال نزول است. چه حال خوشی به پیامبر خداf دست می‌دهد، وقتی با نور حقایق عالَم به صورت مشخص و به حالت تفصیلی روبه‌رو می‌شوند.

]تنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ«2»[

این «تنرِیلُ الکِتاب...» از بنیاد هستی یعنی «مِنَ اللّه...» است، از حضرت اللّه هست. اما حضرت اللّه به اعتبارِ «عزیزِ حکیم». حوصله کنید و مواظب باشید مطلب گم نشود. نفرمود کتابی است که از طرف خدا آمد و دیگر هیچ. بلکه حضرت اللّه به نور اسم «عزیزِ حکیم» در این سوره به ظهور و به صحنه آمده است. چه فهم و دریافتی باید با روبه‌روشدن با اسماء «عزیزِ حکیم» در این سوره از خود داشته باشیم؟ این کافی نیست که بفرمایید «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّه» زیرا حضرت اللّه، هزاران جلوه و نور و اسم دارد. ای پیامبر! در سوره‌ی جاثیه حضرت اللّه با جلوه‌ی عزیزبودن و حکیم‌بودن به سراغ تو آمده است. «عزیز» را ترجمه می‌کنند: شکست ناپذیر. در زبان عرب زمینی را که بالا باشد و آب به آن نرسد «اَرضُ العَزیز» می‌گویند حضرت حق عزیز است یعنی کنارش کس دیگری امکان حضور ندارد که همسنگ خدا باشد.

می‌خواهد بفرماید وقتی خدا در صحنه است کس دیگری در صحنه نیست. در حقیقت مژده می‌دهد که با این سوره خدایی وارد تاریخ شده و دوران جهان‌های متکثر انسانی به پایان رسیده است. این‌که انسان‌ها هرکدام در جهانی جدایِ جهان دیگران در تنهایی به‌سر ببرند، و هرکس مشغول خودش باشد و همه پراکنده، بدون هویت یگانه زندگی خود را با پوچیِ تمام بگذرانند، با نور اسم «عزیز»، کثرتِ همه در وحدت محو می‌شود.

می‌فرماید با این سوره هدیه‌ای را برای بشریت می‌آورم که در این هدیه، بشریت با همدیگر هم‌خانه می‌شوند، با رفع منیّت‌ها، یگانگی خدا در تمام رابطه‌های بشر پیدا می‌گردد. این سوره چنین عطایی برای بشریت آورده، می‌ماند که حال آیابشریت می‌خواهد وارد چنین جهانی بشود که خدا به او عطا فرموده؟ یا نه.

بنده معتقدم رفقا هنوز عادت ندارند در آیات تعمق شود، انتظار دارند به آیات بعدی بپردازیم ولی گمان می‌کنم زمانه، زمانه‌ای نیست که از متون مقدسی مثل قرآن به سادگی بگذریم. اگر تصور می‌کردم با این اندازه گفتن، مطلب تا اندازه‌ای ظهور می‌کند؛ مطمئن باشید سراغ آیه‌ی بعدی می‌رفتم.

عادت نکرده‌ایم با «اسماء الهی» که حضرت حق در جلوی ما می‌گذارند، فهم تاریخی پیدا کنیم. به پیامبرش فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و بعد گفت: «حم، تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» اگر آن دو اسم «عزیز و حکیم» را نفرموده بود پیامبر خداf تکلیف خود را نمی‌دانستند که باید به چه صورتی کار را ادامه دهند. خداوند می‌فرماید: کتاب با این هویت آمد که ای انسان‌ها! نور حضرت حق به جلوه‌ی «عزیز» در این تاریخ به صحنه آمده است. از آن جهت که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29) هر روز و روزگاری با شأنی می‌آید.

وقتی حضرت حق به شأن عزیز بودن تجلی کند، اسم وحدانی خداوند به ظهور می‌آید، وجه وَحدانی خداوند همه را در بر می‌گیرد، به همان معنایی که او «یکی می‌باشد که دو ندارد» یعنی عالَم را فرا گرفته و جایی برای غیر نگذاشته است. حال اگر حضرت حق به نور وحدانیتش به ظهور آید معلوم می‌شود هیچ‌کس در امور، استقلالی ندارد. دیگر این احساس که من این کار را کردم یا شما کردید در میان نیست. عملاً آن می‌شود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن وقت که نورِ عزّت حضرت حق به قلب یک ملت متجلّی شد، همه متوجه می‌شوند که این خداست که خدایی می‌کند.

سوره‌ی جاثیه نازل شد تا با تجلی اسم عزیزِ حضرت اللّه، کثرت‌گرایی و خودخواهی‌ها برود، خودخواهانی که برای ثروتمندشدن خودشان حاضرند بقیه به نان شب محتاج شوند و از آن بدتر کاری بکنند که گمان شود نظام اسلامی کارایی اداره‌ی جامعه را ندارد و عملا ًبا این کار خون شهداء را زیر پا بگذارند.

وقتی من غیر شما شدم یک نوع زندگی شکل می‌گیرد و وقتی من و شما همه در مأوای نور حضرت حق خود را یافتیم نوع دیگری زندگی شکل می‌گیرد و سوره‌ی جاثیه برای زندگی دوم به بشر عطا شد. در آن صورت رزق من آن اندازه است که خدا مقدر کرده نه آن اندازه که از جیب شما خالی کنم تا جیب خود را پُر کنم. با تجلی نور اسم «عزیز» منیّتی نمی‌ماند. در نتیجه همان شکوه در صدر اسلام به ظهور آمد.

در صدر اسلام کار به جایی کشید که مردم مدینه یعنی انصار، تمام زندگیشان را با مهاجرین نصف کردند. بعداً هم که به خاطر فتوحات، وضع مهاجرین خوب شد و خواستند آن‌چه را انصار داده بودند، پس بدهند؛ انصار نپذیرفتند. آن‌چنان در صفای آن ایثار، مأوا گزیده بودند که هرگز نمی‌خواستند از آن خارج شوند.

وقتی نور اسم «عزیز» تجلّی کرد و جامعه را فرا گرفت و هرکس را از خودخواهی‌اش آزاد کرد، دیگر این‌که هرکس جهانی داشته باشد و در جهانش تنها شود، از میان می‌رود. همه یک جهان پیدا می‌کنند و آن، جهانِ اسلام و اهل بیتh است. منتها این هم کافی نیست بلکه حضرت حق در کنار نور اسمِ عزیزش، حکیم‌بودنش را هم می‌آورد.

نورِ اسم «حکیم» نور عجیبی است. فرموده‌اند: با جلوه‌ی عزتش قهر خودش را بر کفر و بر منیّت ظاهر کرد و با جلوه‌ی نورِ حکیم‌بودنش، حقیقت را به تفصیل آورد؛ حرف خوبی از جناب عبدالرزاق کاشانی است. می‌فرماید: وقتی اسم حکیم به ظهور آید، حقیقت را از اجمال به تفصیل می‌آورد تا انسان متوجه‌ی جایگاه حقیقی هر چیزی باشد. اگر به نور اسم «عزیز» منیّت را از ما گرفت، با نور اسم «حکیم»، خودش را در همه‌ی مظاهر به ما داد تا معلوم شود تمام عالم پر از انوار الهی است، و هرچیز با حکمت خاصی در صحنه است. با توجه به آن‌چه گفته شد می‌فرماید: در سماوات و ارض به من نگاه کن و در آیه‌ی بعد می‌فرماید: در خلقت خودتان و جنبندگان زمین به من نگاه کن و در آیه بعد می‌فرماید: در این انضباطی که در عالم هست به من نگاه کن.

در این آیات سه گانه بحث و گفتگوی خدا با ما در میان است، زیرا در آیه‌ی 6 می‌فرماید ما آن‌ها را به نور حق بر تو خواندیم، یعنی آن‌چه در آسمان‌ها و زمین و در جنبندگان است گفتگوی خدا است با ما.

ابتدا فهمیدیم در این سوره بناست با خدای عزیزِ حکیم رابطه برقرار کنیم. در ادامه می فرماید بنا است در آسمان‌ها و زمین و در آینه جنبندگان و در انضباط عالَم، با من رابطه برقرار کنید. می فرماید:

]إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ«3»[

برای مؤمنین که باور به حضور حضرت حق و خالقیت او دارند، در آسمان‌ها و زمین آیاتی هست که چشم اندازند در نظر به خدا. از این زاویه مواظب باشید که تنها و روی این آیات فکر نکنید. نگاه کنید ببینید خداوند از طریق نظرانداختنِ ما به عالَم از این زاویه دارد با ما گفتگو می‌کند. مثل همین حالا که بنده دارم با شما سخن می‌گویم که ناخودآگاه با احوالات بنده ارتباط برقرار می‌کنید، صِرف  فهمیدن معنای کلماتِ بنده مسئله تمام نمی‌شود.

 «آیت»، یعنی چیزی که نشانه است. مثل گنبدِ مسجد که نشانه‌ی مسجد است. گنبد نمی‌گوید من مسجدم، بلکه با نشانه‌ای که به ظهور آورده، حرف خود را زده است. خداوند می‌فرماید در سماوات و ارض، برای مؤمنین اشاراتی است. اولاً: چرا فرمود مومنین؟ و چرا در آیه بعدی فرمود «لِقَوْمٍ يُوقِنُون» و در آیه بعد فرمود: «لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». این معلوم است که باید با رویکردهای متفاوت با چهره‌های مختلفِ مخلوقات روبه‌رو شد و با آن‌ها گفتگو کرد. مؤمن کسی است که باور دارد این دنیا خداوند دارد. مؤمن کسی است که قبول دارد این عالم بدون هدف خلق نشده است. برای همین قرآن با کسی حرف می‌زند که در این حد از شعور برخوردار است که این عالم به خودی خود نمی‌شود موجود باشد و فهم این نکته چندان مشکل نیست. بنده همیشه عرض کرده‌ام شیطان هم این اندازه قبول دارد که به خدا می‌گوید: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَار» این‌که بعضی‌ها می‌گویند خدا را قبول نداریم، خودشان هم می‌دانند دروغ می‌گویند. عموماً دنبال بهانه‌ای برای کارهای خلافی هستند که می‌خواهند انجام دهند. یا می‌گویند ما خدا را قبول نداریم چون از موضوعی ناراحت‌اند. علماء می‌فرمایند این‌ها عصبانی‌اند نه این‌که مرتد شده‌اند.

می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی این عالَم، «بودنی» دارد که نمی‌تواند از خودش باشد و از این زاویه دارد خود را به تو نشان می‌دهد و با تو سخن می‌گوید. علامه طباطبایی دقت خوبی به شما می‌دهند می‌فرمایند در آسمان و زمین آیاتی هست برای مؤمنین، خودِ آسمان و زمین هم آیات است. یک وقت می‌گوییم کف مسجد را به خوبی مهندسی کرده‌اند، ولی یک وقت منظورمان کلّ مسجد است. به گفته‌ی علامه خود آسمان‌ها و زمین و جهات مختلف آن‌ها طوری است که اشاراتی به حضور یگانه‌ی حق دارند و برای مؤمنین تغذیه‌ی خوبی است که با خدا مأنوس باشند.

اگر کسی در این حدّ باور دارد که عالَم، خدا دارد؛ می‌توانیم با او این نکته را در میان بگذاریم که خداوند چه نوع «بودنی» را به عالَم داده است؟

با نظر به یگانگی که در عالم هست و هرچیز در جای خودش قرار دارد و انضباطی که دارد و بهتر از آن ممکن نیست؛ حضور خدا را در کلیّت عالَم به یگانگی می‌یابیم. یعنی:

یا سبو، یا خُم میّ، یا قدح باده کنند                یک کف خاک درین میکده ضایع نشود

ممکن است بفرمایید ما از این‌ها گذشته‌ایم. بنده هم قبول دارم که نسل موجود از این نحوه نگاه به عالم، گذشته است و روی‌هم‌رفته پذیرفته است که عالم را خدای یگانه خلق کرده است، ولی اگر می‌خواهید با این نسل در این رابطه گفت و گو کنید باید وجوه عمیق‌تری از حضور خدا در عالم را با او در میان بگذارید. بنده هم به همین جهت تأکید دارم فضایی که آیه می‌خواهد با شما در میان بگذارد بیش از این حرف‌ها است.

گفتگوی آیه با مؤمنین است و نه با کافران. می‌فرماید به این عالم نگاه کن، در این عالم اشاراتی برای وجه ایمانی‌ات می‌یابی. در واقع می‌خواهد تو را با وجه ایمانی‌ات آشنا کند، می‌گوید مگر مؤمن نیستید؟ پس نحوه‌ی نگاه‌تان را در خلقت آسمان‌ها و زمین و در راستای روبه‌روشدن با وَجه ایمانی‌تان شکل بدهید. در همین رابطه به آیه نگاه کنید. می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ».

ممکن است بفرمایید وقتی از این زاویه به آیه نگاه کنیم از ابعاد دیگر مسئله غفلت می‌کنیم، بنده با شما موافقم، به همین جهت آیات بعدی را به میان می‌آورد. در این آیه ما را دعوت می‌کند که با فطرت‌مان که بر توحید نگاشته شده به صحنه بنگریم که خداوند در این آیه با تو در میان می‌گذارد که در کلّ آسمان و زمین می‌یابی، خداست که با یگانگی خود دارد خدایی می‌کند.

]وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«4»[

اگر اهل یقین باشید و اگر وجه یقینی خود را بشناسید، در خلقت خودتان و خلقت جنبندگان نشانه‌هایی را می‌یابید که جوابگوی وجه یقینی شما و هر آن‌چه مربوط به اهل یقین است می‌باشد. وجه یقینی، همان وجه قلبی انسان است که متوجه‌ی ملکوت عالَم است. یعنی اگر قلبت را حفظ کرده باشی و در حسیّات منجمد نشده باشید، متوجه مقام تجرد خود و جنبندگان می‌شوید. در خلقت خودتان «فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ» و در آن‌چه از موجودات جنبنده که در عالم پراکنده هستند، برای اهل یقین چیزهایی هست. یعنی اگر اهل یقین باشیم عالَم از زاویه بودن موجودات زنده اعم از خود ما و دیگر جنبندگان، با ما حرف دارد. این روزمرّگی‌ها است که نمی‌گذارد وَجه ملکوتی عالم را بنگریم و با آن وَجه رابطه برقرار کنیم. اگر بتوانیم در هویت اهل یقین قرار بگیریم می‌بینیم عالم پر است از اشاراتی که نشان می‌دهد چگونه عالم به خدا وصل است. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(یس/۸۳) منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز به‌دست اوست و همه چیز به او ختم می‌شود. اهل یقین متوجه این نحوه «بودن»‌ برای عالم هستند و ابراهیم‌وار، ملکوتِ عالم را می‌نگرند و خود را در وَجه یقینیِ خود حفظ می‌کنند و مواظب‌اند روزمرّگی‌ها آن‌ها را از حضور در آن ساحت محروم نکند. خدا رحمت کند شهید حججی را که یک‌مرتبه در تاریخ ما ظهور کرد تا معلوم شود راه ملکوت بسته نشده است. بعضی‌ها فکر می‌کردند قصّه‌ی شهادت تمام شده است. یک‌مرتبه آن مرد الهی، ملت ایران را با ملکوت انقلاب اسلامی آشنا کرد. تشییع پیکر بی سر ایشان را دیدید چه غوغایی به پا کرد؟ عرایضی در این مورد در جزوه «شهید حججی وجدان تاریخی ما و انقلاب اسلامی» شد، إن‌شااللّه آن بحث متذکر امر ملکوتی ما باشد. شهید محسن حججی، وجدانِ تاریخی ما و انقلاب اسلامی شد تا ما ملکوت خود را که منجر به بازگشت به یقین می‌شود، فراموش نکنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» صبح زود به زیارت بدن مبارک او بروند که با هیچ سرداری این کار را نکردند. شهید حججی با ملکوت ما به گفتگو نشست و آیه‌ای شد تا انقلاب اسلامی را متذکر شود. خداوند می‌فرماید: «وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» در خلقت شما، در ابعاد ملکوتی‌تان اشاراتی هست و در مواجهه با مقام یقین‌تان.

اگر به ابعاد ملکوتی یعنی وجه مجرد و حیات خود و سایر موجودات زنده نظر کنید و قلب خود را به صحنه بیاورید، می‌یابید که چگونه «بودنی» هستید. به همین جهت وقتی به «گلستان شهداء» مشرّف می‌شوید، متوجه «بودنی» خاص از خود می‌شوید. این همان احساسِ بودن با وجه قلبی است که می‌فرماید اگر بُعد قلبی خود را به میان آورید، می‌یابید که در عالم چه خبرهایی هست. باور بفرمایید در آن زندگی که نتوانیم به ملکوت آیات الهی نظر کنیم آن زندگی، مرگ است. آن زندگی که نتوانیم جان‌مان را زنده نگه داریم و شهید حججی‌ها به عنوان اشاره‌ای به ملکوت انقلاب اسلامی به ظهور آیند، ولی ما نتوانیم رابطه برقرار کنیم و آن‌ها را نفهمیم و نسبت به شهادت آن‌ها بی‌تفاوت باشیم؛ این سیاه‌ترین مرگِ ممکن برای ما است، مرگی سیاه، می‌خواهی فیلسوف باش و می‌خواهی عارف. زندگی یعنی با جلوات الهی و مظاهر عالیه‌ی او زندگی‌کردن.

خدا علامه طباطبایی را رحمت کند می‌فرمایند چرا در آن آیه فرمود: «المؤمنون»، ولی این‌جا می‌فرماید: «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»؟ چون «یوقنون» یعنی آن‌هایی که همواره در یقین ادامه می‌یابند. مؤمن در حدّی است که معتقد است این دنیا خالق دارد، اما «یوقنون» یعنی کسانی که در یقین سیر می‌کنند. به تعبیر ایشان در «یوقنون» استمرار هست.

این‌ موضوع را که اهل یقین با ملکوتِ عالم مرتبط‌اند، می‌توانید در آیه‌ی 75 سوره‌ی انعام دنبال کنید که می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» اهل یقین، ملکوت را می‌بینند.

جسم من، ناسوتِ من است. روح من، احوالات و احساسات و ملکوت من است. می‌فرماید اهل یقین با ملکوت عالم روبه‌رو می‌شوند. إن‌شاءاللّه شما در این دنیا با نظر به آیات الهی از وجه ملکوتی‌تان بهره‌مند شوید.

                                                                                    والسلام

 


[1] - وقتی انسان کلِّ «بودنِ» خود را تا آن‌جا که برایش ممکن است احساس کند، آنچه آینده است را که در اصل، «امکانِ» بودنِ اوست که به سوی او می‌آید. وقتی نسبت به آن گشوده باشد، احساس می‌کند و آنچه پیش روی اوست را نیز در خود احساس می‌‌نماید و در عین آن‌که در «حال» قرار دارد، «گذشته» و «آینده» نیز در نزد اوست.

27084
متن پرسش
با سلام و عرض ادب محضر استاد عزیز: در رابطه با شروع مطالعه تفسیر المیزان بنا به نیاز به شرح تفسیر و با مشورت حضرتعالی که فرمودید از سوره رمز و عنکبوت و آل عمران شروع کنم، مطلبی باعث سوال برایم شده و آن اینکه ترتیب گوش کردن یا مطالعه به ترتیب سوره ها و ترتیب کتاب المیزان باشد بهتر نیست، و اینکه اگر بهتر است شرح حضرتعالی در سوره های ابتدایی موجود هست؟ ببخشید مزاحم زمانتان می شوم (یخورده وسواس نظم در مطالعه دارم، پیوسته ترجیح دارم که از ابتدا هر موضوعی را مورد مطالعه قرار بدهم و نمی دانم این خوب است یا وسواس بی مورد)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً می‌دانید که ترتیب امروزین قرآن، ربطی به ترتیب نزول آن ندارد ولی وقتی بخواهید به تفسیر المیزان رجوع کنید، خوب است از ابتدا شروع نمایید. زیرا مرحوم علامه آنچه از ابتدا فرموده‌اند را ملاک قرار داده‌اند برای تفسیر آیات بعدی. موفق باشید

27083
متن پرسش
سلام استاد: پیرامون صحبت شما رو در مورد کرونا؛ این جمله «وانصره بالرعب» که در دعاهای امام زمان هست رو میشه الان ازش تعبیری داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید آن نکته که می‌فرمایید جا دارد، از آن جهت که مؤمنین در مصائب هم به برکاتی می‌رسند که بعضاً در راحتی‌ها به‌دست نمی‌آید. موفق باشید

27082
متن پرسش
سلام خدا قوت: من چند وقته به خاطر اینکه گفته می شه قبل از طی مراحل عرفانی انسان باید مزاجش رو تعدیل کنه و به خاطر مشکلاتی که خودم در بدنم دارم و من رو تو مسیر رسیدن به خداوند کند کرده خیلی از دکتران معروف طب سنتی و اسلامی رو دروشون سیر کردم تا ببینم کدومشون حق رو می گند ولی این باعث سردرگمی و ناراحتیه من شده چون به نتیجه ای در درمان بدنم نرسیدم حالا از شما استاد بزرگوار تمنا دارم که من رو به یکی از اینها که واقعا حقند یا به چیز دیگه ای که خودتون مصلحت می دونید که بدن من رو در مزاج متعادل قرار بده و بیماری هام رو از بین ببره راهنمایی کنید تا مسیر من در تقرب الهی ان شاءلله باز بشه و من رو از این ناراحتی و دقدقه نجات دهد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش در این موارد اطلاعتم در حدّی نیست که بتوانم نظر دهم. موفق باشید

27081
متن پرسش
با سلام: اراده ام بر این است علوم خفیه را در دایره ای که اسلام آن را جایز بداند برای لمس عالم غیب فرا بگیرم. ولی راه را نمی شناسم و نمی دانم از چه منابعی و یا محضر کدام اساتید و علما میتوانم به مراد برسم. اگر می شود راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد ورودی نداشته‌ام و چیزی نمی‌دانم. موفق باشید

27080
متن پرسش
سلام علیکم: حضرتعالی طی این ایام اخیر به کرات فرموده اید ما در مسیر حضور تاریخی خود در شرایطی قرار داریم که دیگر مواظب نیستیم که سیل جهانگیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی قرار داریم که می‌توانیم، دنیای مدنی خود را شکل دهیم که آن نه دنیای غرب است و نه دنیای گذشته خود. من نزدیک چند سال هست بصورت جدی وارد مباحث شما شده ام و الحمدلله از محضرتان واقعا بهره بردم و به مطالعه و استماع آثار نوشتاری و صوتی تان مشغول شدم و دیدم که حضرتعالی به مراتب ویژه در کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» و کتاب «تمدن زایی شیعه» بر روی مراقبت نسبت به نفوذ فرهنگی و استحاله انقلاب و حتی تقلب ارزشی در جامعه هشدار داده اید و سعی در تبیین هویت و چشم انداز تاریخی داشته اید که با انقلاب اسلامی به طلوع آمده و ما می توانیم از طریق آن حس حضور در این تاریخ رو داشته باشیم و در تقدیر توحیدی زمانه مون حاضر بشویم. اما کمی تعبیر اخیرتان مبنی بر اینکه دیگر نباید نگران سیل و نفوذ فرهنگ مدرنیته در کشور و انقلاب باشیم برایم مبهم است. تلقی شخصی من این است که باید با خودآگاهی و توجه به اینکه بر عهد غربی نمی توان شالوده تمدن اسلامی و ادامه فعالیت در بستر انقلاب را داشت، بایستی عهد دینی مان را تجدید کرده و به تصرف در جوهره مدرنیته پرداخته و روند تصرف و استحاله را در پیش بگیریم کما اینکه حضرت امام متوجه شدند می توان با تعیین ولایت فقیه و اجرای ولایت الهی بعنوان نقطه ثقل سیاسی جامعه، ساز و کاری مثل مردمسالاری را با توجه به اینکه هویت جمعی و در عین حال اینکه هر فردی جهانی شده و جهانی متعالی دارد با مختصات معین در ذیل نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه مستحل نمودند. ولی به نظرم هنوز مسئله تهاجم فرهنگی و نفوذ و استحاله به قوت باقیست و اتفاقا مانعی برای تجدید عهد دینی و تصرف در جوهر مدرنیته و گشودن افقی ماورای مدرنیته است و سعی اش بر مدار گسست ما با عهد دینی مان ویژه در این تاریخ است و سعی دارد ما را به فضایی ببرد که خود را ذیل اندیشه و انسان تراز مدرن معنا کنیم و نظام سازی کنیم و در عین حال هم مناسکی مثل نماز رو بجا بیاوریم ولی ادبیات ما ادبیات انسان ابزار ساز بیکن و ادبیات توسعه باشه. هر چند باور دارم حضرتعالی هم در بطن همین جمله باور به ضرورت خودآگاهی در تهاجم و استحاله تمدنی و فرهنگی انقلاب دارید و در عین حال نسبت به عقل تکنیکی هم به جد باور دارید نباید بی توجهی شود، ولی کمی این سخن برایم ابهاماتی داشت و ان شاء الله با تبیین خودتان امید دارم رفع بشود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عهد دینی را تجدیدکردن و با آن روحیه در جوهر مدرنیته، تصرف‌نمودن، اراده‌ی مهمی است که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشوده‌اند. و این که می‌فرمایید باید نگرانِ تهاجم فرهنگی بود، حرف درستی است. زیرا تا مردم ما متوجه‌ی حضور تاریخی خود نشده‌اند، چنین مشکلی در میان است و به همین جهت باید بیش از پیش مردم را متوجه‌ی حقیقتی کرد که در جانشان به اراده‌ی الهی برای حضور در این تاریخ نهفته است. عرایضی تحت عنوان «انقلاب اسلامی و جهان گمشده» شده است که چند نکته‌ی آن را جهت نظر به افقی که در پیش است؛ خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید

حیا و حریم

۳. نمونه‌ای روشن از جهان گمشده را می‌توان در غفلت از «حیاء» و «حریم» دانست. گوهر زندگیِ اصیل، «حیاء» و رعایت «حریم افراد» است. «حیاء»، موجب می‌شود تا انسان‌ها از آشکارساختن و نمایش و برخوردهای تند پرهیز کنند و «حریم»، نگاهبان مرزها است. حریم، فقط نوعی جدایی نیست. هرچند هاله‌ای را ایجاد می‌کند که مانع تجاوز دیگران باشد، ولی ضمن آن‌که تمامیت آدمی را حفظ می‌کند، حریم دیگران را نیز نگه می‌دارد. زیرا اساساً در صورتی می‌توان حریم داشت که برای حریمِ دیگران هم اهمیت قائل شد. حریم، طرفین را به هم می‌پیوندد، بدون آن‌که در هم‌شان آمیزد. آن‌ها را با هم یکی می‌کند، بی‌آن‌که به اختلاط بگرایند. آن صمیمیت، غیر از اختلاط و ترکیبی است که امروز در جهان مدرن باب شده است. این دو با هم تفاوت جوهری دارند. زیرا صمیمیت واقعی در صورتی میسر است که حریم‌ها حفظ شود.

بازگشت به ادب ایرانی و همدلی اسلامی

۴. حریم، شهوات را به «عواطف» و خواست‌ها را به «تمنّا» و توقعات را به «تفاهم» تبدیل می‌کند. حریم، فقط در روابط اجتماعی مصداق نمی‌یابد بلکه می‌توان جوهر آن را در نحوه‌ی همزیستی مرد و زن، در تنظیم فضای خانه، در تقسیم فضای شهر، در لباس پوشیدن، در عفتِ کلام و در تعارف و تواضع جستجو کرد، با نحوه‌ای از سازش و سکوت و بردباری.

حریم، حافظ خلوت فرد است و بستری است برای شکفتگیِ ذهنی، فضایی است که امکان سیر در حالات درون را به انسان می‌دهد و همان‌طور که امروز با روح غربی، محیط زیست در معرض نابودی است، خلوت درونی انسان‌ها هم در معرض آلودگی است. زیرا حریمی که حافظ محیط ذهنی است مورد اصابت قرار گرفته و به اعتباری دیگر گمشده است.

حریم، عامل مؤثر در ایجاد هماهنگی ناشی از طلب یگانگی با مبدء هستی و طبیعت و اجتماع انسان‌ها است. هماهنگی در صورتی میسر است که هیچ‌چیز از مقام خود فرو نیفتد و جای دیگری را نگیرد و اختلاط پدید نیاید و موقعی که همه‌چیز در جای خود است، تصرف، تعدّی و رقابت از میان می‌رود و در غرب این نوع هماهنگی به هم خورده و تبدیل به نظام مدنی شده و برخوردها و اجتماع‌ها در قالب ساعت ملاقات و قرار قبلی شکل گرفته و ساعت، حاکم بر روابط عمومی شده است و آنچه نوعی رابطه‌ی عاطفی بود، به ارتباط قانونی و فرمول‌های خشک آداب تبدیل شد. در نتیجه طبقه‌بندی‌هایی که از این راه به‌وجود آمد دیگرحریم نبود، فاصله بود و مرزهای جدایی به صورت قراردادهای قانون بر ما تحمیل گشت و از آن طرف آن صمیمیتِ مقدس مبدل به آمیزشی شد که دیگر نه مرزی می‌شناسد و نه حریمی و بعضاً این نوع به ظاهر صمیمیت چه اندازه به خشونت مبدل می‌شود. با حضور در فرهنگ غربی، به نام انتقاد نه‌تنها چیزی برای هم باقی نمی‌گذاریم و زخم‌های التیام‌ناپذیری بر روان همدیگر وارد می‌کنیم، بلکه با خشونت‌های مشمئزکننده، بی‌ادبی را به نهایت می‌رسانیم، زیرا در ادب غربی فقط رعایت اصول اجتماعی و مدنی، ادب به حساب می‌آید و این غیر از آن فروتنی است که مجال شکفتگی به دیگران می‌دهد. ادب غربی، زائیده‌ی همکاری قانونی است و ادب ایرانی‌اسلامی، پرورده‌ی همدلی و همدمی است. انقلاب اسلامی، مسیر برگشت به ادب ایرانی و همدلی اسلامی است.

حیاء؛ بازتابی از «راز»

۵. حالتی که حریم را آشکار می‌کند و جان می‌بخشد، «حیاء» است. حیاء احساسی آمیخته با «راز» است. حیاء می‌پوشاند و می‌گشاید و از نمایش می‌پرهیزد. حیاء، نحوه‌ی بروز حریم است و به یک اعتبار کاشف است و به یک اعتبار حاجب.

جامعه‌ای که افراد آن آراسته به «حریم» و «حیاء» باشند، جامعه‌ای است گشوده به راز. حیاء، بازتابی است از وجهِ رازآمیز عالم در حریم ارتباطات اجتماعی.

زنی که پوشش لازم به تن دارد و بدون شتابزدگی، خرامان راه می‌رود، ضمن آن‌که خود را پوشانده، به حرکاتش دو چندان معنا می‌دهد. زیرا آن نوع پوشیدگی در حین دفع، نوعی به ظهورآوردنِ حیاء و وقار و رعایت حریم‌ها نیز هست. به همین جهت در جامعه‌ای که حریم واقعی باشد، حیاء نیز هست.

در حریمِ میان زن و شوهر، در سکوتی که استاد را به طالب دانش پیوند می‌دهد، در فروتنی میان دوستان، در احترام فرزند به والدین، نوعی محوشدن است در برابر دیگری، مثل محوشدن ماده‌ی تابلوی نقاشی در صورت‌های تابلو، از آن جهت که آن رنگ از آن به بعد خود را در کلیّت تابلوی نقاشی‌شده احساس می‌کند. و این‌ها همه در فضای تمدنی خاصی صورت می‌گرفته که امروز از منظر ما پنهان شده و تنها امیدی که برای برگشت آن جهان گمشده در میان است، به تحقق‌رسیدن اهداف انقلاب اسلامی است. 

27078
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و تبریک اعیاد: آیا می توان گفت دجال یا اعور یک چشم همان عقل مدرن چهارم تجدد است که با تک ساختی بودن یا تقلیل همه ساحات وجودی موجب حجاب بسیار عظیم و عمیق شده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید آوینیِ عزیز «رحمت‌اللّه‌علیه» متوجه‌ی این امر شده بودند. آری! چشمِ عقل مدرن یک چشم بیشتر نیست. موفق باشید

27077
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: من ٢٠ سالمه و از وقتی که یادم میاد همیشه حس می کردم گم شده ای دارم با هیچی هم آروم نمی‌شدم. همش دنبال این گمشده ام بودم ولی چون با مسائل معرفت نفس آشنا نبودم همش علت های مختلف براش پیدا می کردم. جالب اینکه در سن ١۵ سالگیم که با مطالب دینی آشنایی نداشتم از دوستام می‌پرسیدم من کیم؟ تو کی هستی؟ برای اینکه کمبود روحیم رو پر کنم چند بار دل بسته رفیقام و... شدم ولی کمبود هام رو پر نکرد و از این فضا خسته شدم. تا رسیدم با آثار شما آشنا شدم و سعی می کنم با من واقعیم در ارتباط باشم. ولی به یکی از رفیقام هنوز دل بستگی دارم ولی من رو خیلی از فضای توجه به خودم دور میکنه و تصمیم گرفتم یه مدتی از کثرات و از اجتماع دور بشم تا کمبود های معنوی رو جبران کنم آیا دور شدن از اجتماع و دوستانم برای یه مدت کوتاه کار درستیه؟ ممنون استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار بد نیست. ولی به این فکر کنید که وسعت روح موجب می‌شود که کاری انسان را از کارِ اصلی‌اش باز ندارد. باید دریا شد.

بود مرد تمامي آن‌كه از تن‌ها نشد تنها        ولكن به تنهايي بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها

موفق باشید

27076
متن پرسش
با سلام استاد عزیز: ۱. در مورد آیات ۲۷ و ۲۸ سوره مبارکه شورا «ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدر ما یشا انه بعباده خبیر و بصیر» و «و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما اقنطوا و ینشر رحمته و هو الولی الحمید.» دو تفسیر مطالعه کردم، اما در مورد اشاره به غیبت و ظهور امام زمان (عج) چیزی نیافتم، آیا نمی توانیم رزق را بودن امام در نظر بگیریم که بخاطر ظلم برخی انسانها از ما گرفته شد و با توجه به اینکه در انتهای آیه دوم، اسم ولی آمده نزول باران را ظهور رحمت او به اسم ولی بدانیم. ۲. استاد عزیز، آیا می توانیم اینطور بگوییم که قبل از انقلاب اسلامی، جهان شاید تبدیل به یک کفر واحد شده بود و طبق سنت الهی که اگر خداوند برخی از مردم را بوسیله برخی دیگر نابود نکند، کفر فراگیر می شود، با ظهور انقلاب اسلامی و ماهیت کلی آن که طبق فرموده بنیانگدار کبیر آن این است که حکم خداوند در کشور حکمفرما باشد، جبهه ای ایجاد شد که همچون رقیقه ای و پیشواز ظهور تام امام زمان (عج) است که دشمنان خط کلی جبهه انقلاب در اصل دشمنان امام زمان (عج) بوده اگر انقلاب را درست فهمیده باشند، که با ایجاد این جبهه ها اراده های مدافع انقلاب در مقابل دشمنان واقعی انقلاب، دو جبهه ای هستند که با شدت گرفتن جنگ بینشان، یاران و دشمنان زمان ظهور امام از این جبهه ها ساخته می شوند. ۲. استاد عزیز نطر شما در مورد این مطلب چیست؟ ۳. آیا بسته به میزان شدت اراده در جبهه دشمن، میزان اراده در جبهه حق شکل می گیرد؟ ۴. در آخر اینکه اگر ظهور امام زمان (عج) را ظهور باطنی ترین بعد هستی بدانیم که برای غلبه بر پلید ترین دشمنان تاریخ بشریت ظهور می کنند و ایجاد حکومت صالح، اگر طبق سوال ۳ بخواهم بپرسم آیا می توانیم بگوییم که بنیان جبهه یاران امام زمان (عج) با انقلاب اسلامی گذاشته شده آیا به موازات شدت گرفتن جبهه دشمنان، اراده جبهه حق قوی شده و در اوج این شدت ها باید منتظر ظهور شد؟ آیا این درست است که مبنا را در میزان شدت جبهه باطل گرفته و به موازات آن هم که جبهه حق قوی می شود؟ ۵. آیا می توانیم بگوییم در عین خودسازی که ما باید داشته باشیم، هر وقت پلیدترین بشر تاریخ ظهور کرد برای غلبه بر آن ظهور اتفاق می افتد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده جا دارد که این‌طور نسبت به آیات که فرمودید فکر شود ۲. حرف خوبی است. ولی بعضی از سر جهالت با انقلاب اسلامی مخالفت می‌کنند، این‌ها را نباید دشمن بدانیم. ۳. همین‌طور است. ۴. هرچه جبهه‌ی حق با صفای بیشتر، حق را بنمایاند، مخالفانِ آن خود به خود بیشتر در باطل‌بودنِ خود فرو می‌روند و آن را ظهور می‌دهند تا در زمان حضور حضرت، حیرانی بشر چندان نسبت به جبهه‌ی حق و باطل شدید نباشد. ۵. تشخیص پلیدترین افراد، کار مشکلی است و به همین جهت نمی‌توانیم به آن بپردازیم، مگر آن وقتی که حضرت ظهور کنند و سردمدارانِ جبهه‌ی مقابله با حضرت به میدان بیایند. موفق باشید

27075
متن پرسش
سلام و عرض ادب: با توجه به مصاحبه سروش و حواشی پیرامون بنظر حضرتعالی تفکرات سروش بیشتر حجاب انقلاب می تواند باشد، یا تفکرات امثال آقای عبدالکریمی آیا می توان نسبت با سروش، عبدالکریمی ها را در به تفکر انداختن ارزشمندتر دانست، یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:۱. آقای سروش در آن مصاحبه حقایق ظریفی را منکر شده‌اند که بنده در بحث «نگاه الهیاتی ما به ویروس کرونا» از جهتی نظرم به سخنان آقای سروش در آن مصاحبه بود ۲. آقای دکتر عبدالکریمی بعضاً سخنانی در تأیید آقای محمد شبستری که منکر کلّیِ وحی الهی است؛ گفته‌اند که موجب می‌شود انسان احساس کند بعضی از دل‌سوزی‌هایشان در رابطه با آینده‌ی ایران اصالت ندارد.

27074
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خواستم در موردی راهنمایی بفرمایید. اینکه در آیات قرآن کریم داریم که قبل از قیامت شهری نیست مگر اینکه هلاک یا عذاب شدید شوند و این در کتاب قوانین الهی است و اینکه داریم خداوند شهری را هلاک نکند مگر اینکه قبل آن با ارسال رسول با مردم اتمام حجت کند، در ذهنم اینگونه بود که رسول، حتما نبی است. حال با توجه به ظهور امام زمان (عج) و اتمام حجت در آینده تاریخ، خواستم لطف بفرمایید که در مورد آن قسمت اول و ارسال نبی رسول و اینکه امام زمان (عج)، امام هستند راهنمایی بفرمایید که آیا این رسول و امام فقط یک مصداق در کلمات متفاوت است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باطن نبوت و امامت، ولایت است و ولایت به معنای قرب بی‌واسطه با حضرت حق می‌باشد. موفق باشید

27073
متن پرسش
با سلام و تشکر. لطفا بفرمایید: ۱. نظریه تناسخ و دونا دون (نظریه اهل حق) در اسلام اصلا وجود ندارد و یا به صورت دیگر موجود است؟ اینکه افراد آنقدر باید به این دنیا بیایند و بروند تا به رشد لازم برسند اصل حرفشان از کجا می آید؟ و یا اینکه می گویند سختی هایی که بعضا در این دنیا پیش می آید نتیجه اعمال انسان در دوره های قبلی زندگی اش بوده (یا قبل از خلقت و یا بعد آن در دنیا) حقیقت دارد و در عقاید شیعه هست و اصل مطلب چیست؟ ۲. اینکه می گویند: انسان باید مسولیت زندگی خودش را بپذیرد و هرچه در زندگی انسان رخ می دهد را قبلا خودش دعوت کرده و یا نشان دهنده کم و کاستی هایی است که باید جبران کند. واقعا این طور است؟ اگر این آموزه درست است چه کار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اساساً نظر به تناسخ به آن معنا که فرمودید، هیچ مبنای علمی و عقلی و شرعی ندارد. ۲. انسان، جایگاه خود در هستی را خودش انتخاب کرده و با همان انتخاب در هر مقطعی از زندگی خود می‌تواند مطابق فطریاتش انتخاب دیگری داشته باشد. موفق باشید

27072
متن پرسش
سلام علیکم: در نقد دموکراسی گفته می شود که معایب بزرگی مثل سرنوشت مردم بازیچه ی هوس گروهی از مردم قرار می گیرد، مردم چون تجربه ی سیاست خارجی یا اقتصادی ندارند از داوری صحیح نسبت به امور سیاسی ناتوانند؛ همه رهبران از نیکان نیستند و نمی توان به آنها اعتماد کرد. رهبران برای کسب رأی درصدد جلب رضایت مردمند نه تأمین مصلحت واقعی آنها و در حکومت دموکراتیک آزادی در عقیده اگر چه خوب است ولی باعث از بین رفتن وحدت جامعه می شود. حال واقعا با این مباحث وجه تمایز بین مردمسالاری دینی و دموکراسی چیست و می شود دموکراسی را اساسا با این مشکلات در بستر دین تعریف کرد و در هویت دینی که قصد تحقق حکم الهی بر جامعه را دارد، گذاشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به جهت همین مشکلات که در دل دموکراسی به صِرف دموکراسی نهفته است. بنای نظام اسلامی آن است که انتخاب مردم در بستر سنت و شریعت الهی انجام گیرد و معنای حضور شورای نگهبان در انتخابات از همین قرار است تا کلّیّت نظام و اهداف قدسی آن همواره محفوظ بماند. موفق باشید

27070
متن پرسش
سلام و عرض ادب: من مدتهاست دچار حالاتی میشم که نمیدونم از کجا نشعت می گیره از پارسال تابستان وقتی داشتم تو کوچه به سمت خونه می رفتم احساس کردم انگار از خود جدا شدم. البته بگم من چیزی من باب جدایی ندیدم و فقط احساس غریبگی داشتم و اونی که داشت راه می رفت و نمی شناختم و این موضوع به دفعات برای من اتفاق افتاده اوایل فکر کردم به نسیان دچار شدم اما به واقع چیز دیگری بود من در عرض چند ثانیه انگار در جسمم نبودم و این کسی که می رفت رو نمی شناختم با دفتر آیت الله سیستانی تماس گرفتم مسائلی رو بیان کردن و گفتن و توجه نکن اما خیلی دوست دارم ببین این چه حالیه در سلامت عقلی کامل هستم و هیچ مشکلی من باب هضیان و توهم و مالیخولیا ندارم در زمانی که دچار این حال میشم کاملا مسلطم بر راه و اینکه کجا میخوام برم و فقط اندازه ی چند لحظه من دو نفر میشم و این جسم رو نمی شناسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده چیزی برای گفتن ندارم. موفق باشید

27069
متن پرسش
سلام علیکم: استاد من یه مطلبی برخورد کردم که سوالاتی برایم پیش آمد. (جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی سه تا مجلس [سلوکی] مطابق مقامات اشخاص داشتند. به عده ای فرموده بود که روز در محفلش باشند و برخی بعد از نماز مغرب و عشاء و بعضی هم شاگردان سحری بودند و مجذوب او بودند. بعضی از اساتید ما فرمودند که چه بسا پیش آمده بود بعضی از آقایان صاحب کمال و زحمت کشیده بودند خدمت آقای قاضی رسیدند و ایشان فرمود: شما نمی توانید [متحمل ریاضات و...] بشوید، زده می شوید، شما کار خودتان را انجام دهید که برای آن کار ساخته شدید. آقای قاضی عین ثابت و وضع و حال و لوح وجودی [کسانی که نزدش می آمدند] را می خواند و آگاهی داشت و اگر بعضی را مستعد می دید خیلی استقبال می کرد.) ۱. من دچار یک حیرتی و اضطرابی شدم که واقعا عین ثابت من چیه آیا میتونم به توحید برسم نمیتونم یا تا چه حد آیا فنای ذات احدی میسر هست یا نیست؟ دچار نوعی یاس شدم چه کنم؟ ۲. استاد من چطور متوجه بشم که کمال توحید برایم ممکنه یا نه؟ ۳. در فلسفه دعا گفتن که چند حالت داره یا به نفع و مصلحت شخص نیست یا خدا بهتره ش رو میده. کسی که از خدا توحید بخواهد چطور مصلحت بالا تر نیست و از آن بهتر هم نیست که خدا بخواهد در قیامت بدهد؟ ۴. عالم اعیان ثابته در عالم واحدیت است آیا آنهایی که به ذات احدی می رسند از اعیان ثابته خودشان خارج می شوند و عین ثابتشان الله می شود؟ ۵. گفتن که قبل از حضرت محمد (ص) هیچ پیامبری به مقام قاب قوسین او عدنا نرسیده. این یعنی آن که پیامبران قبلی به فنای واحدی و احدیت ذات نرسیده بودند و در عین ثابتشان متوقف شدند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱ و ۲. ما هرکدام به سوی دین خدا رجوع می‌کنیم و بدون سخت‌گیری‌های بیجا و با نظر به سیره‌ی اولیاء معصوم «علیهم‌السلام» جان تشنه‌ی خود را سیراب می‌کنیم. لذا در إزاء تشنگیِ خود سعی کنید آب معرفت بنوشید. ۳. وقتی از خدا توحید بخواهیم، خودش می‌داند چگونه مناسب روح ما، ما را هدایت کند. ۴. با توجه به جمله‌ی مشهور ابن‌عربی در مورد «اعیان ثابته» که فرمود: «ما شمّت رائحة الوجود» اعیان ثابته در مقام علم خداوند یعنی در مقام فوق اسماء که همان احدیت است، قرار دارد. ۵. خیر! درجه‌ی توحیدها متفاوت است. آن‌ها نیز در مقام خود به ولایت که شرط نبوت است، رسیده‌اند. موفق باشید

27068
متن پرسش
سلام علیکم: آیا تمرینات تنفسی که در یوگا که بعضا با چند ثانیه دم، سپس نگه داشتن تنفس و سپس بازدم انجام می شود، آیا مغایرتی با احکام شرعیه و مبانی دینی اسلامی دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم چیز خلاف شرعی باشد. حتی ممکن است آن نوع تمرکزی که در یوگا واقع می‌شود، در احساسِ سعه‌ی بودنِ ما در هستی کمک کند به شرطی که متوجه‌ی آموزه‌های اصالت وجود باشیم. موفق باشید

27067
متن پرسش
سلام و عرض ادب استاد گرانقدر: جدیدا سوالات زیادی به ذهن حقیر می رسد یا مکشوف می شود. جواب مرحمت کنید ممنون می شوم: آیا درست است بگوئیم که جهنم برای هیچ انسانی ابدی نیست؟ اگر خواهید گفت طبق وعده های قرآن، جهنمِ خالد داریم از کجا معلوم که مخاطب آن جن نباشد که به اصل خود (آتش) باز خواهد گشت؟ حالت خیربینی حقیر خیلی قوی شده و نمی دانم درست است یا خیر؟ ضمن اینکه در دستورات الهی و در عمل، سست تر از قبل نشده ام. تعلیم یا تذکری مرحمت فرمایید. ایدکم الله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نظر ابن‌عربی هم همین است که انسان در عذاب، مخلّد نیست. ولی علامه‌ی طباطبایی دلایلی دارند بر مخلّدبودنِ عذاب، از آن جهت که وقتی انسان در شرک فرو رفت در دوری از رحمت الهی فرو رفته است و این همان مخلّدبودن در عذاب است. ۲. الحمداللّه، شکر کنید. موفق باشید

27066
متن پرسش
سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده. چند سوال حقیر: ۱. این ابزارهای ماشینی مانند دستگاه حکاکی غیردستی روی نگین یا مثلا کفن با جوشن‌کبیر چاپ شده آیا همان اثر که باید داشته باشد را دارد؟ ضمنا در بعضی ریزه کاری ها مثل کاغذ و جوهری که از بلاد کفر آمده، برای برخی دعاها و حرزها چطور؟ ۲. آثار عجیب نماز اول وقت را بنده می بینم و تازه به حد وسع خودم می فهمم که چرا اولیایی مثل مرحوم نخوانی یا شیخ بهجت به آن توصیه می کردند. سوال بنده این است که آیا این آثار برای خواهران هم برقرار است؟ در ایام معذوریت باید کاری کنند؟ ۳. بهترین وقت برای زیارت آل یاسین، زیارت عاشورا و سجده یونسیه چه موقع است؟ ۴. کجا شما را ملاقات کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. إن‌شاءاللّه با نیّت خیر اثر خود را به همراه خواهد داشت. ۲. فرق نمی‌کند، در ایام معذوریت هم وظیفه‌ای ندارند. ۳. بستگی به روحیه‌ی خودتان دارد. بر روی عصر جمعه یا بین‌الطلوعینِ صبحگاهان فکر کنید. ۴. نماز صبح را در مسجد خدیجه‌ی کبری «سلام‌اللّه‌علیها» هستم. موفق باشید

27065
متن پرسش
سلام و احترام خدمتتان استاد گرانقدر: جهت دلگرمیتان عرض کنم که این روسیاه بسیار از سوالات قبل که پرسیدم بهره ها بردم و متشکرم از شما. ۱. می خواهم خوب بدانم که فکر چیست که بالاتر از ذکر است و طبق فرمایش پیامبر به امیرالمومنین، سالکان فکری از سالکان ذکری بالاتر هستند؟ ۲. شرح حالات اولیا و دستوراتشان را زیاد خوانده ام. بسیار معدود دیده ام که استاد به شاگرد خود نوع فکر و طریق فکر را بیاموزد. البته می دانم که هست ولی ندیده ام و مانند همان خود فکر باطن است. راستش کمی گله دارم که چرا طریق تفکر را به اندازه ی طریق تذکر نیاموخته ام. ۳. ملتمسانه می خواهم بدانم که به چه اعمال یا دعایی متوسل شوم تا خدا استاد عنایت کند؟ فقط چونکه پیشرفت داشته ام می گویم که حالت مراقبه ام بد نیست؛ لطفا نگویید آب کم جو تشنگی آور بدست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تفکری که بالاتر از ذکر است، تفکر توحیدی است و در همین رابطه از حضرت صادق «علیه‌السلام» داریم: «افضل العبادة، إدمان التّفکر فی اللّه و فی قدرته» که حضرت امام در حدیث ۱۲ در کتاب «چهل حدیث» نکات ظریفی در شرح آن فرموده‌اند. ۲. تفکر، طریقه‌ای نیست که بتوان به کسی آموزش داد. خودِ انسان باید با نظر به موضوعاتی که قابل تفکر است مثل سرنوشت ظالمین، به تفکر فرو رفت. ۳. سری به جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت است بزنید خوب است. موفق باشید

27064
متن پرسش
سلام علیکم: آیا می توان گفت سیدالشهدا ولو به ظاهر در مقابل ابن زیاد و یزید قیام فرمودند، ولی در باطن از وقایعی که پیش آمد – چون همگی جلوه قضا و قدر الهی بود- راضی بودند چرا که می دانستند اگر ابن زیاد و یزیدی نباشد، او هم به آن مقامات عالیه نخواهد رسید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه کار اولیای الهی چنین است که می‌دانند در هر حرکتی در نظام احسن الهی برای مؤمنین، مصیبتی نهفته است و لذا در بلا هم الطاف او را می‌چشند، حتی به نظر می‌آید در جریان کروناویروس در نسبت با ایران، چنین مصلحتِ نهفته‌ای در میان است. موفق باشید

27063
متن پرسش
سلام: ما یک جلسه هفتگی ۵ نفره داریم که حدود ۱۰ در حال برگزاری می باشد و در حال حاضر مباحث ذیل رو کار می کنیم: ۱. خواندن صحیفه سجادیه. ۲. نهج البلاغه. ۳. جدیدترین سخنان امام خامنه ای. ۴. تحلیل اخبار. ۵. مباحثه کتب سیر استاد طاهرزاده لطفا راهنمایی کنید ۱. به نظرتان تفسیر المیزان را اضافه کنیم؟ ۲. پیشنهادتان برای اضافه کردن یا حذف موضوعاتی که کار می کنیم چیست؟ ۳. برای مطالعه کتب استاد چه سیری را پیشنهاد می دهید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شماره‌ی ۱ و ۲ را بگذارید بعد از مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» کار کنید. ۲. بعد از شروع سیر مطالعاتی و در ادامه با استماع شرح چند سوره مثل سوره‌ی زمر و آل‌عمران؛ با توجه به جزوه‌ی «روش کار با المیزان» که بر روی سایت هست، وارد تفسیر المیزان شوید. ۳. همان سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست را می‌توانید دنبال بفرمایید. موفق باشید

27062
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: اگر علم ناقص سبب غرور انسان می شود آیا این سخن معتبر است که توصیه شود انسانها یا در یک فن کامل متخصص و متبحر شوند یا اینکه در جهل و عدم اظهار مطلب باقی بمانند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در بستر عقل دینی و قرآن، می‌توان در یک رشته متخصص شد ولی نمی‌توان شخصیت خود را به آن رشته محدود کرد. موفق باشید

نمایش چاپی