باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم چرا میفرمایید بنده آن کلیپ را ندیدهام؟ مگر میشود با ندیدن و نشنیدن آن سخنان، این اندازه صریح نظر داد؟ آری! همینطور که میفرمایید سخنرانی در ۱۷ آذر 97 بوده است ولی متأسفانه بعضی از سایتها تاریخ آن را اینطور نوشتهاند که عرض شد. عیناً کپی آن را اینجا میآورم: (فیلم/ سخنرانی حسن عباسی در مراسم ۱۶آذر دانشگاه علامه طباطبایی ۱۶ آذر ۱۳۹۳ – و بعضی دیگر سال 92 را اشتباهاً اعلام کردهاند. ولی در هر حال بحث بر سر محتوای سخنرانی است که بسیار سخنرانی دور از اخلاق و دور از واقعیت است. و اگر بنده نگران ضرری برای انقلاب و جوانان نبودم، هرگز ورودی اینچنین نمیکردم. شما اگر آن سخنرانی را دیده و شنیده باشید، آیا این نوع حملهکردن به کسی که در زمان حضرت امام به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی تعیین میشود و همچنان در این مسئولیت هست را، چه میبینید؟ بهخصوص که آقای دکتر داوری از معدود اساتیدی است که قبل از انقلاب به عنوان اساتید انقلابی با مرحوم شهید مطهری حشر و نشرهای طولانی داشتهاند. کتاب ایشان در مورد انقلاب اسلامی تحت عنوان «انقلاب اسلامي و وضع کنوني عالَم» یکی از بهترین توصیفات در رابطه با انقلاب اسلامی است. حال شما که آن کلیپ را دیدهاید برای من روشن کنید چقدر باید طرف بیحساب سخن بگوید وقتی اینطوری آقای دکتر داوری را متهم میکند به مسیحیِ امت محمد «صلواتاللّهعلیهوآله»، و رسماً نظرها را به شخص ایشان معطوف میکند؛ در حالیکه رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» وقتی که مثلاً از مجوس امت سخن میرانند هیچوقت شخصی را معین نمینمایند.
من نگران امثال شماها هستم که خدای ناکرده با تأسی به امثال آقای دکتر عباسی صمیمیتی که باید در بین جامعه باشد، از میان برود. مقایسه کنید طرز سخنان آقای دکتر عباسی را با سخنان اخیر مقام معظم رهبری که در جمع محققان عرصۀ «تمدن نوين اسلامي»، فرمودند: «کارهای نظری به صورت قوی و فاخر صورت گیرد تا جوامع نخبگانی تحت تأثیر آن قرار گیرند» و بر ادبیاتِ فاخر برای تبیین نگاه تمدنی تأکید کردند. اگر سخنان ایشان را با طرز گفتار آقای دکتر عباسی مقایسه کنید معلوم میشود چرا بنده سختْ نگران این نوع ادبیات هستم. و واقعاً میپرسم اگر این سخنان، تکفیرگونه نیست، پس چیست؟ حقیقتاً بنده در طرز گفتار آقای دکتر عباسی فاجعهای را در حال شکلگیری میبینم تا آنجایی که ملاحظه کردید ایشان مدعیاند بزرگترین کرسی های نظریه پردازی ایران را در اختیار دارند و دانشگاه و حوزه را اصلاً به چیزی نمیگیرند. این غرور خیرهکننده و خودبزرگبینیِ افراطی چه کمکی به جوانان ما میکند که بنده به عنوان یک معلم در مورد آن نگران نباشم و سکوت کنم؟
نخبگان فکری عموماً سخنان آقای دکتر عباسی را به چیزی نمیگیرند و حتی در حدّ جوابدادن به این سخنان و ادعاها هم ورود نمیکنند، ولی بنده به عنوان کسی که نگران آیندهی انقلابی هستم که باید با وسعتی خاص که تمدن اسلامی مدّ نظر دارد، در تاریخ حاضر شوند؛ وظیفهی دیگری دارم تا همچنان که عرض شد جامعهی جوان و متدین و انقلابی ما گرفتار چنین روحیههایی نگردند و به راحتی گَرد در چشمِ حقیقت بپاشند. معلوم است که به گفتهی جناب آقای موسی نجفی، جریان اصلاحطلبی سعی میکند آقای دکتر داوری را برای خود مصادره کند؛ ولی چرا ما آتشبیارِ این معرکه باشیم؟ حقیقتاً اگر با دقت سخنان آقای دکتر عباسی را در آن جلسه استماع فرمایید، هیچ نامی جز داعشیگری شیعی نمیتوان به آن داد. بعضی از عزیزان میفرمایند این خصوصیات ژورنالیستی آقای عباسی است، ولی فراموش نکنید که ایشان در آن سخنرانی با یک رقیب سیاسی و حزبی روبهرو نشده است.
فرض را بر این بگذارید که حتی دکتر داوری از نظر تحقق علوم انسانیِ اسلامی تفاوت نظر با رهبر معظم انقلاب داشته باشد، بسیار خوب، جای انتقاد باقی است، ولی اتهامِ مسیحیت امت پیامبر با این أدایی که در سخنرانی خود در میآورد که با حرکت دست خود صلیبی را بر روی سینه میانگارد و بعد میگوید اللّه اکبر!! آیا چنین انسانی ارزش آن را دارد که جوانان ما به او دل بسپارند؟! البته همچنان که قبلاً تأکید کردم به هیچوجه آنچه آقای دکتر داوری در مورد علوم انسانی میگوید با آنچه رهبر معظم انقلاب مطرح میکنند، یکی نیست و به همین جهت بعد از آنکه آقای دکتر داوری آن نامه را به جلسهی هماندیشیِ علوم انسانی ارسال داشتند، دبیر محترم جلسه که بخوبی متوجهی معنای صحبت آقای دکتر داوری بود، با چه احترامی جواب ایشان را داد. به هر حال موضوع علوم انسانی که آیا میتواند اسلامی باشد یا نباشد، یک بحث بسیار مهمی است.
همین اندازه به پیام آقای دکتر داوری به جلسهی هماندیشیِ علوم انسانی توجه فرمایید که ما را به چهچیز دعوت میکند وقتی میگوید:
« جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی آنکه از توانایی های آن برخوردار باشد. اگر می توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد. توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»
حقیقتش تنها خواستم بگویم ما در آیندهای زندگی میکنیم که وسعت انقلاب اسلامی بسی گستردهتر از آن چیزی است که آقای دکتر حسن عباسی در مقابل جوانان ما میگشاید. و ما هرچه ضربه خوردهایم از همین روحیه که آقای دکتر عباسی بدان دامن میزند، است. باید به آقای دکتر عباسی گفت: «ما به دنبال جذب نخبگان هستیم که نیاز به ادبیاتی فاخر دارد». بنده نگران آن هستم که از این موضوع غفلت شود، وگرنه هیچکس بیعیب و بیانتقاد نیست، مگر اولیاء معصوم «علیهمالسلام». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید هرگز نمیتوانید جواب این سؤالات خود را با خواندن یک جزوه بهدست آورید و هیچ نویسندهای هم همهی اصول موضوعیهی سخن خود را در یک نوشته مطرح نمیکند و سپس نتیجه بگیرد. بسیاری از مبانی این جزوه در دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و «امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» مطرح است و آنهم تازه در صورتی قابل استفاده خواهد بود که با نگاهِ وجودی به آن متون رجوع شود و نه با نگاه مفهومی و بهدستآوردن علم حصولی. مخاطبان این جزوه طلبههایی بودند که مبانی را میشناختند. از طرفی مگر مطالبی که ملاصدرا و ابن عربی میگویند بر اساس همان آیات و روایاتی نیست که بدان استناد مینمایند؟ و مگر روایات ما نمیگوید قرآن هفتصد بطن دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب «رسالة الولایه» با دقت تمام نشان میدهند که این خودِ دین است با ابعاد مختلف، نه آنکه عرفا و حکما چیزی بر دین افزوده باشند. از طرفی بنده معتقدم بهترین کار در رابطه با مطالعهی چنین کتابها و جزوات آن است که تلاش کنید خودتان جواب سؤالاتتان را از فضای متون بهدست آورید نه اینکه با اندک مجهولی که پیدا میکنید سریعاً یک سؤال برای خود ایجاد کنید و متوقف شوید. در این رابطه و در رابطه با این متون مولوی میگوید:
چون گهر در بحر گويد بحر كو |
وآن خيالِ چون صدف ديوار او |
|
گفتن آن كو، حجابش مىشود |
ابرِ تابِ آفتابش مىشود |
|
با اینهمه اگر احساس کنید نمیتوانید با متن ارتباط پیدا کنید و اشارات متن شما را معطوف به نکتهای نمیکند سعی کنید وقتتان را در مسیر دیگری صرف کنید. بنده در مورد خودم هم اینطور بوده که اگر میخواستم با اندک سؤالی که این نوع متون برایم پیش میآورد سؤال برای خود ایجاد کنم بسیاری از اینگونه کتابها را مطالعه نکرده بود! حتی فکر کنم قرآن هم نمیتوانستم بخوانم. باید تلاش کرد بیش از آنکه به مفاهیم جملات نظر شود به جایگاه و اشارات آنها نظر نمایید مثل اینکه در مورد آیت اللّه شجاعی در رابطه با عرایض بنده در آن جزوه طوری با سؤال روبهرو شدهاید که میفرمایید نتوانستید موضوع را با نظر به حرکات رزمندگان جمع کنید، در حالیکه وقتی ملاحظه کنید آیت اللّه شجاعی متوجه شدند باید برای ادامهی انقلاب زیربنایِ یک کار اخلاقی و سلوکی را شکل دهند تا رسالت خود را در این تاریخ انجام دهند، دیگر جنابعالی نتیجه نمیگیرید که سخن دو پهلویی در کار است بلکه موضوع «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» پیش میآید. متونی در دست تهیه است که إنشاءاللّه بعد از آن دو کتاب میتواند کمککار باشد. در هر صورت سخت معتقدم تاریخی شروع شده است که ما برای ادامهی حیات دینی در این ظلمات غلیظ دنیای مدرن باید نگاه عرفانی را در سطح عموم به میان آورد و بر قلهی خدمات عرفای گذشته در جادهای که حضرت امام روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» گشودهاند، کار را جلو برد و زیرساختهای فکری این نوع ورود را باید فراهم نمود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید در کنار کتاب «فروغ ابدیت»، مغازی واقدی هم خوب باشد. 2- بنده از ایشان اطلاع ندارم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنقدر مطالب مطرحشده در این نوشتار، درهم و برهم است! و آنچنان راست و دروغ و شایعه و واقعیت در هم تنیده شده که جایی برای جواب نگذاشته است!! خودش گفته و خودش هم نتیجه گرفته. این نوع گفتگوها مواردی نیست که طرف به دنبال جواب باشد، اشکال و سؤال باید حکیمانه و محققانه باشد تا در سؤال و جواب، آگاهیِ مخاطبان رشد کند نه آنکه بر توهّمات و ابهامات افراد افزوده شود! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال شمارهی 13450 اینطور عرض کردم: باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقایان در غفلت از تقابل تمدنیِ اسلام با استکبار است. و اساساً روح دینی در إزاء تقابل با استکبار شکوفا میشود و مفتخر به مددهای الهی میگردد. به همین جهت خداوند شاخصهی روح شیطان را، استکبار و زیر بارنرفتنِ حق معرفی کرد و فرمود: «أبا واستکبر». و مسلّم امروز آمریکا مظهر تامّ و تمام استکبار و شیطانصفتی است و رئیس جمهور آمریکا نماد کامل شیطان در این دوران است و طبیعی است که دستدادن با رئیس جمهور آمریکا، یعنی دستدادن با شیطان و یعنی زیرپاگذاشتنِ همهی عهدی که ملت مؤمن ایران با خدا بستهاند آنجایی که خداوند فرمود: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» (60/ یس) ای بنی آدم! مگر عهد نکردی که شیطان را نپرستی که او دشمن آشکاری برای تو میباشد؟ و لذا هرگز نباید به بهانهی رعایت احترام با شیطان دست داد. زیرا همهی انبیاء«علیهمالسلام» آمدهاند تا بنیآدم، شیطان را تحقیر کند و آن را زیر پا بگذارد. نه آنکه به بهانهی رعایت احترام به آن دست دهد و عملاً با اینکار، عهدی که همهی انبیاء و اولیاء و امامان با خدا بستهاند را، زیر پا بگذارند. البته جنابعالی نگران نباشید، همیشه نقشههای شیطان به ظاهر، پیچیده، ولی در باطن ضعیف و بینتیجه است به همان معنایی که قرآن عزیز فرمود: «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» (76/ نساء) كسانى كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مىكنند؛ و آنها كه كافرند، در راه طاغوت[ بت و افراد طغيانگر]. پس شما با ياران شيطان، پيكار كنيد! (و از آنها نهراسيد!) زيرا كه نقشه شيطان، (همانند قدرتش) ضعيف است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم میکنند که به آن علم کلام میگویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب میشود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمیشود. موفق باشید