بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24929
متن پرسش
سلام: استاد، فکر کردم که نظری به سخنان آقای مهدی نصیری در رابطه با تأیید دکتر فردید و نفیِ حکمت صدرایی بیندازید و نظر خود را بفرمایید. سخنان امروز مهدی نصیری در مراسم رونمایی از مستند «تئوریسین خشونت» : بسم الله الرحمن الرحیم. از سازمان اوج و کارگردان جناب آقای کوقان و تهیه کننده جناب آقای مطهر بابت ساخت این فیلم تشکر می کنم. این کمترین ادای دینی است که جمهوری اسلامی نسبت به مرحوم فردید باید می کرده. بالاخره این باید جایی ثبت می شد که پس از پیروزی انقلاب، جریانی که مدعی جامعه باز و تساهل و مدارا بوده با یک استاد و معلم و متفکر و حکیم و انقلابی و پیرمرد و مسن ـ که نه در پی ریاست و مقامی بود و نه اهل کار سیاسی ـ به گونه ای برخورد و جوسازی کرد که کمتر کسی جرات تفوه به اندیشه ها و گرایش به ایده ها و افکار او را داشته باشد. . نه فردید به دنبال ایجاد فردیدیسم بود و نه هیچ یک از شاگردان و علاقه مندان به او دنبال چنین چیزی هستند. ایسم و مکتب سازی اختصاص به خدا و پیغمبر و امام معصوم دارد و شیعه هیچ شخصیت و اندیشمند غیر معصومی را مطلق و غیر قابل نقد نمی داند و اصل اجتهاد در شیعه معنایی جز این ندارد. تمام حرف این است که می گوییم ـ به خصوص به نسل جوان ـ که فردید مانند تعدادی دیگر از متفکران حرفهایی برای خواندن و تامل کردن دارد. افراد و متفکران زیادی در قبل و پس از انقلاب جذب حرفها و اندیشه های فردید شدند و آن را جدی گرفتند و براساس آنها منشا آثار شدند که از جمله آنها شهید سید مرتضی آوینی بود. کتاب غرب زدگی جلال آل احمد نمی از نم اندیشه های فردید بود. حتی کسانی که بعدا با اندیشه فردید زاویه پیدا کردند تمام شهرتشان را از آثاری گرفتند که تحت تاثیر فردید نوشته بودند. مرحوم دکتر شایگان با آسیا در برابر غرب، شایگان شد و نه با زیر آسمان های جهان. برخی می گویند اندیشه فردید منجر به انفعال می شود. بهترین دلیل رد این حرف این است که اگر چنین بود باید مخالفان لیبرال فردید که با انقلاب اسلامی میانه ای نداشتند، بیش از همه از اندیشه های فردید استقبال می کردند ولی می دانیم که آنها دشمن اصلی فردید بودند. از اندیشه فردید نه انفعال و کنش گریزی بیرون می آید و نه برخورد سطحی و سیاست زده با تمدن غرب و مدرنیته. اندیشه فردید از آن جهت برای بنده اهمیت دارد که می تواند خلا و فتور و سستی غرب شناسی در جمهوری اسلامی را جبران کند و ما را از گفتمان سطحی نقد صرفا اخلاقی و برخی از وجوه فرهنگی مدرنیته به نگاه ماهیت کاو و پرسش از ذات عمیقا خودبنیاد و نیست انگار مدرنیته رهنمون کند. یکی از مهمترین عناصر اندیشه فردید طرح مساله تفکر آماده گر و اصل مهم انتظار است که شهید آوینی هم از این عنصر قویا الهام گرفته است و می گوید فصل الخطاب و خاتمه دهنده وضع موجود عالم انسان کامل و حجت معصوم خداوند علیه السلام است. به نظرم این اندیشه ای بسیار راهگشا برای جمهوری اسلامی می تواند باشد که از یک طرف مدعی تحقق اتوپیا فراتر از توان و ظرفیت یک حکومت و حاکمیت غیر معصوم و تحت فشار دنیای مدرن نشود و از طرف دیگر در حد توان خود به زمینه سازی و آماده سازی ذهنها و جانها برای ظهور موعود همه ادیان و منجی انسان کمک کند. والسلام علیکم.
متن پاسخ


باسمه تعالی: سلام علیکم: چیز عجیبی که در آقای نصیری به چشم می‌خورد آن است که از یک طرف نظر به دکتر فردید به عنوان فیلسوفی که نسبت به فلسفه‌ی غرب آگاهی لازم را دارد؛ نگاهش مثبت است. ولی در نظر به فلسفه‌ی صدرایی که حتی خود آقای فردید معتقد است نگاهی است پس‌فردایی، و بر خود عهد می‌کند که آن را بازخوانی کند؛ بی‌توجه و بی‌التفات است. در حالی‌که اگر متوجه‌ی مواجهه‌ی تاریخی جناب صدرا با مستشرقینی شویم که در آن زمان به اصفهان می‌آمدند و دائم دکارت دکارت می‌کردند و فلسفه‌ی دکارت را به عنوان تاریخِ جدید غرب به رُخ می‌کشیدند؛ تأمل کنیم متوجه می‌شویم جناب صدرالمتألهین فلسفه‌ی حکمت متعالیه و اصالت وجود را در مواجهه در آن زمان و زمانه و آن تاریخی که گشوده شده است، به میان آورد تا با اصالت وجود، خطرِ دوگانگیِ سوبژه و اُبژه در جمله‌ی «من فکر می‌کنم پس هستم» را نه‌تنها متذکر بلکه راهِ عبور آن را به میان آورد و «وجود» آن‌چنان مدّ نظر قرار بگیرد که حتی فاعلِ شناسا در آغوش تجلیّات و نفحات وجود باشد و موضوعِ در دستی به مشکلِ فرا دستی تبدیل نشود و بشر از ایده‌آلیسمی که بعد از کانت با هگل به اوج خود رسید را زودتر از دغدغه‌ی هایدگر متوجه شود. و البته این بدین معنا نیست که بنده نگاه هایدگر به وجود را با نگاهِ صدرا به وجود منطبق بدانم، ولی سختْ معتقدم اگر بعد از سفر به سوی فلسفه‌ی غرب به‌خصوص بعد از کانت و هگل، به هایدگر و گادامر، به حکمت صدراییِ خود برگردیم متوجه‌ی استعدادهایی خواهیم شد که به‌خوبی ما را در این تاریخ تغذیه می‌کند و تفکری که سختْ برای این زمانه بدان نیاز داریم را به ما عطا می‌نماید. مشکل آقای نصیری در بدفهمیدنِ حکمت صدرایی است. موفق باشید    

24928
متن پرسش
سلام علیکم: استاد آیا به نظر شما این سخنان حجت الاسلام محمد تقی سبحانی صحیح است: متاسفانه فلسفه ما مجموعه ای از معارف حقه و مدعیات ناسفته فراوانی است که به دلیل سایه سنگین تعبد و تقدس از سوی اصحاب فلسفه و حربه تکفیر و تهجیر از سوی مخالفان آن، هنوز به صحنه اندیشه ورزی اجتهادی نیامده است و چه بسا مدعیاتی که در طول قرنها بدون تامل و تحقیق تکرار شده است. بر اصحاب فلسفه است که بدون تعصب و با اندیشه ای باز و سینه ای فراخ و بدون تجهیل دیگران و سخن ار موضع عالی و متعالی گفتن، حاضر شوند که نظریه های فلسفی به مصاف نقد دیگران برود و دیدگاه های نو و افق های جدید فراروی حوزه تفکر اسلامی قرار گیرد. به گمان بنده تنها سرگذشت تفکر فلسفی ما و نیز وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه در روزگار ما بهترین دلیل بر حاکمیت نگاه تعبدگرایانه و شخصیت زدگی بر محافل فلسفی ماست، چنان که با ورود در عرصه نقد اندیشه های فلسفی، چماق تجهیل و حربه مخالفت با شخصیت های محترم، بر سر شما فرود می آید. متاسفانه این رویه حتی شامل اساتید صاحب نام فلسفه نیز می شود و شخصی چون استاد فیاضی تنها به جرم این که برخی اسرار فلسفی را فاش می گوید، از سوی شاگردان خود به فلسفه نادانی متهم می شود و کم له من نظیر. از این رو بر این باورم که اصحاب فلسفه که از حربه تکفیر آزرده اند، بهتر است چماق تجهیل را بیاندازند و بدون هیچ دلواپسی، دل به دریای اجتهاد فلسفی بسپارند که این روش، تعقل فلسفی را سودمند تر است از چسبیدن به داشته های موجود. فلسفه معاصر اسلامی با تاملات ژرف علامه طباطبائی و فکر صافی و روحیه منصفانه استاد مطهری و سپس نقادی های موردی استاد مصباح در استانه یک تحول جدی قرارگرفت اما تلاش های گسترده، پرحجم و پرهزینه ای که زان پس در دهه های اخیر صورت گرفت (با همه ارزش های والای آن) بازگشتی است به عرفانی سازی فلسفه که به تدریج سلاح عقلانیت را از حوزه تشیع بازمی ستاند و باب تاویل و باطن گرایی را بر معرفت دینی می گشاید و هزاران آسیب تصوف زدگی و خواب نمایی و قدسی سازی را در فرهنگ دینی ما تشدید و تاکید می کند. ایشان نیز در سلسله نشست هایی تحت عنوان توسعه و تکامل فلسفه (که علت برگزاری آن به گفته خود ایشان تحول در فلسفه و تکامل آن با سوالات امروزه که فلسفه از آن، سال ها غافل بوده و هیچ تحولی نداشته، است) نیز گفته اند که فلسفه اسلامی حاضر نتوانسته در ۱۴ یا ۱۵ مورد که خود ایشان استقراء کرده (در موضوعات اخلاق، انسان شناسی و معرفت شناسی) پاسخگو باشد: ۱. مسئله تعریف هویت انسان با توجه به اراده و فاعلیت. ایشان بعد به این نتیجه می رسند که (فلسفه باید مسئولیت اخلاقی انسان به فعلش را با توجه به اراده و آزادی ثابت کند ولی با توجه به مسئله حاکمیت علیت آن را به دوش علت تامه می گذارد در نتیجه مسئولیت از انسان سلب می شود) ۲. در مسئله تاثیر و تاثر طبیعی. ایشان می گویند طبق قواعد فلسفی محال بودن انتقال عرض و کل ما بالعرض ینتهی ما بالذات، رطوبت و سیالیت آب عرض است در کاغذ نیز خشکی هست طبق قاعده فلسفی تری آب نباید به کاغذ منتقل شود که اینگونه نیست و فلسفه در این مورد بی پاسخ است. ۳. مسئله تجرد نفس. ایشان می گویند فلسفه غافل از بعد مادی انسان و تعلق نفس به آن است و نفس تحت تاثیر ماده تغییر می پذیرد و فلسفه فقط تفسیر تک نگاری از انسان می کند (که به نظر ایشان باید دو انگاری باشد) و این بر خلاف قرآن است که انسان را از نطفه بودن تا روح او می نگرد و به او انسان می گوید و فلسفه با این توضیحات در تعریف تجرد نفس ناقص بوده ۴. مسئله نسبت کل و جزء. به نظر ایشان در فلسفه فقط در مورد کلی و جزئی بحث شده نه از نسبت کل به جزء. ۵. مسئله صور ذهنی. ایشان می گویند بر صور ذهنی فلسفه به خاطر فقدان دلیل برای آن و اینکه فلاسفه گفته اند صور ذهنی از نظر ماهیت با واقع یکی اند ولی از نظر وجود تفاوت دارند اشکال وارد است چرا که چگونه یک ماهیت با دو وجود متباین می تواند وجود پیدا کند؟ و مسئله مشکل تطابق آن با واقع و عدم ادراک وجود ذهنی و چگونگی تحقق صورت در نفس بر نظر فلاسفه اشکال کرده و می گویند باید اساسا منکر صور ذهنی شویم و به قول خودشان (اسطوره صورت در فلسفه را بیخیال شویم) تا به این مشکلات بر نخوریم. با عرض پوزش نمی شد متن اصلی را کپی کنم و کمی طولانی شد این ها مربوط به ۴ جلسه از نشست ها بود متن کامل آن در آدرس http://www.morsalat.ir/Portal/home/?news/181408/205795/585758/توسعه-و-تکامل-فلسفه؛-افق-ها-و-راهکارها--حجت-الاسلام-و-المسلمین-محمدتقی-سبحانی--جلسات-مستمر موجود است. استاد آیا واقعا فلسفه اسلامی از این جور مسائل ناتوان است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف درستی است که باید نگاه فلسفیِ ما نقد و بررسی شود. ولی در این مسیر باید با همان روحیه‌ی فلسفی، فلسفه نقد شود و نه با پیش‌فرض‌های کلامی و یا با فهم اولیه‌ای که از یک موضوعِ فلسفی داریم. مثل این‌که می‌گویند فلسفه غافل از بُعدِ مادی انسان و تعلق نفس به آن است. این جمله نشان می‌دهد که گوینده یک حرف از فلسفه‌ی صدرایی نسبت به نفس نمی‌داند و این نوع ندانستن‌ها، حجابی خواهد شد که به‌کلّی از فهم فلسفی محروم شویم. موفق باشید

24927
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به سوال ۲۴۹۲۳ : بنده این متن را پیدا کردم که بله انگار برای ماده و صورت تحلیل عقلی دارد استاد غلامرضا فیاضی بدایة الحکمة 040 بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: ماده و صورت در بحث جوهر و عرض گفتیم که جوهر بر پنج قسم است: جسم، ماده، صورت، عقل و نفس. اکنون در فصل رابع به دومین و سومین قسم جوهر رسیده ایم که ماده و صورت می باشد. علامه می فرماید: هر جسمی که در نظر گرفته می شود در آن دو حیث یافت می شود. به این معنا که جسم از این حیث که جنس است یعنی طول و عرض و عمق دارد و این حیثیت در آن بالفعل است یعنی اگر الآن طول و عرض و عمق را نداشته باشد و بالقوه بتواند داشته باشد، الآن به آن جسم نمی گویند. جسم حیثیت دیگری هم دارد و آن این است که هر جسمی که در عالم در نظر گرفته شود می تواند صورت های مختلفی را دریافت کند و به تبع آن اعراض آن صورت ها را نیز داشته باشد. مثلا جسم می تواند گاه گیاه شود و گاه بقر و گاه انسان. بنا بر این هر جسم یک حیثیت دارد که هم اکنون آن را دارد و جسم بودنش به آن است و یک حیثیت دیگر هم دارد که آنها را ندارد ولی می تواند دارا شود. حال که در جسم این دو حیثیت وجود دارد، این دو نمی تواند به یک حیثیت بر گردد زیرا حیثیت بالفعل یعنی چیزی که جسم الآن آن را دارد و حیثیت بالقوه یعنی چیزی که جسم الآن آن را ندارد. واضح است که دارا بودن و دارا نبودن نمی تواند به یک معنا باشد. مثلا در خاک یک حیثیت بالفعل است که همان خاک بودن است که بعد دارد و فضایی را اشغال کرده است ولی می تواند به شکل انسان شود، یا سیب و یا شکل دیگر که این صور الآن وجود ندارند. وقتی خاک، تبدیل به سیب شد، اعراض سیب را می پذیرد و رنگ و بوی سیب را دارا می شود. آن حیث از جسم که فعلیت جسم را تأمین می کند به آن صورت جسمیه می گویند که همان طول و عرض و عمق داشتن است. آن بُعد دیگر که جسم آن را بالقوه می تواند داشته باشد همان ماده و هیولا است. با این بیان هم ماده ثابت می شود و هم صورت. جسم بودن از بدیهیات است و در آن شکی نیست. بعد با تحلیل عقلی می بینیم که هر جسم، این دو حیثیت فوق را واقعا دارد و دو بُعد فوق، امری خیالی نیست. بعد این دو بعد هم نمی توانند عین هم باشند نتیجه اینکه هر جسمی این دو حیثیت را دارد و مدعی هم همین است. بعد علامه می فرماید: ماده با صورت جسمیه اش، ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود. در عالم جسم به تنهایی وجود ندارد. مثلا جسمی که نه خاک باشد و نه آتش و نه آب و نه هیچ چیز دیگر. جسمی (که طول و عرض و عمق دارد و دارای ماده است) باید یکی از صورت ها را به خود بپذیرد. مثلا صورت آهن روی ماده و صورت جسمیه می رود (نه ماده ی تنها). در اینجاست که ماده و صورت جسمیه اش، ماده برای صورت نوعیه می شود. ماده ای را که در ابتدا اثبات کرده بودیم همان ماده ی بی رنگ است که بالقوه ی محض است که ماده ی اولی و هیولا نام دارد ولی در اینجا ماده و صورت جسمیه، که ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود ماده ی ثانیه نام دارد. (البته ماده ی ثانیه فقط به این معنا است که ماده ی اولی نیست نه اینکه این ماده در رتبه ی دوم است زیرا گاه واقعا در رتبه ی دوم هم هست مانند جایی که ماده و صورت جسمیه، ماده ی برای صورت نوعیه می شود و گاه ماده و صورت جسمیه و یک صورت نوعیه، ماده برای صورت نوعیه ی دیگر می شود. مانند اینکه اکسیژن و هیدروژن هر کدام ماده و صورت فلسفه دارند و صورت نوعیه هم هستند (زیرا نوعی از جسم می باشند) بعد خودشان ماده برای صورت مائیه می شوند. هکذا در مثال وجود انسان می گوییم: انسان در عین اینکه در ابتدای پیدایش، جسمی است که ماده و صورت جسمیه دارد و صورت نوعیه ی خون را هم مثلا دارد و بعد تبدیل به نطفه می شود و یا بعد صورت نطفه را که دارد، هر سه ماده برای صورت علقه می شود و هکذا.) الفصل الرابع في إثبات المادة الأولى والصورة الجسمية (فصل چهارم در اثبات ماده ی اولی و صورت جسمیه می باشد.) إن الجسم من حيث هو جسم (جسم از آن جهت که جسم است) - ونعني به ما يحدث فيه الامتداد الجرمي أولا وبالذات (یعنی جسم چیزی است که در آن امتداد جسمانی پدید می آید یعنی طول و عرض و عمق دارد. بر خلاف سطح که از دو جهت طول و عرض امتداد دارد و بر خلاف خط که امتداد طولی دارد و بر خلاف زمان که امتداد طولی دارد.) - أمر (بالفعل)، (جسم از حیث جسم بودن امری است بالفعل یعنی هم اکنون طول و عرض و عمق دارد.) ومن حيث ما يمكن أن يلحق به شئ من الصور النوعية ولواحقها أمر (بالقوة)، (و از این حیث که ممکن است به آن جسم چیزی از صور نوعیه و التبع آنها لواحق و اعراض و آثار آن ملحق شود امری بالقوة است. زیرا الآن آن صور را ندارد) وحيثية الفعل غير حيثية القوة، (و واضح است که حیثیت فعلیت که همان طول و عرض و عمق داشتن است که جسم آن را الآن دارد غیر از حیثیت قوه ی آن است که الآن آن را ندارد.) لأن الفعل متقوم بالوجدان، والقوة متقومة بالفقدان. (زیرا قوام فعل به دارا بودن است زیرا فعل به معنای تحقق در این زمان است ولی قوام قوه بودن به این است که الآن محقق نباشد.) ففيه جوهر هو قوة الصور الجسمانية، (بنا بر این در هر جسم دو نوع جوهر است: یک نوع جوهری است که توان صور جسمانیه است. البته جوهر توان تمام صور است و یکی از آنها توان صور جسمانیه است.) بحيث إنه ليس له من الفعلية إلا فعلية أنه قوة محضة، (به گونه ای که این جوهر، هیچ فعلیتی ندارد مگر اینکه قوه است. یعنی قوه بودن را بالفعل دارد ولی هیچ چیز دیگری را ندارد. اگر قرار بود قوه ی او هم بالقوه باشد به تسلسل می انجامید. بله صورت نوعیه را الآن ندارد ولی توان اینکه آن صور را داشته باشد را الآن دارد.) وهذا نحو وجودها، (نحوه ی وجود آن همین است یعنی چیزی است که قوه ی محض است.) والجسمية التي بها الفعلية (پس آن جسم بودن که فعلیت جسم به سبب آن است یعنی این جسم به این سبب جسم است که طول و عرض و عمق دارد یعنی صورت جسمیه را دارد) صورة مقومة لها (صورتی است که مقوّم آن قوه می باشد یعنی آن قوه را این نگاه می دارد چرا که قوه ی محض در عالم موجود نیست و قوه همواره زیر چتر فعلیت وجود دارد. قوه به تنهایی چیز مبهم محض است و به حدی ضعیف است که نمی تواند موجود شود زیرا قوه ی محض است و با صرف ایجاد شدن فعلیت می یابد بنا بر این ایجاد نمی شود مگر اینکه صورت جسمیه ای برایش حاصل شود. بنا بر این صورت جسمیه همان چیزی است که آن ماده را نگه می دارد در نتیجه مقوّم آن می شود.). فتبين أن الجسم مؤلف من مادة وصورة جسمية، (پس روشن شد که هر جسمی دو بُعد دارد یکی همان چیزی است که همان بُعد بالقوه ی جسم است و صورتی جسمیه که بُعد بالفعل جسم است) والمجموع المركب منهما هو الجسم. (مجموعی که مرکب از این دو است را جسم می نامند.) (البته از این سخن روشن می شود که ماده در فلسفه با ماده در علم فیزیک فرق دارد. ماده در علم فیزیک به معنای جسم است یعنی چیزی است که حجم و وزن دارد ولی در فلسفه به معنای چیزی است که هیچ یک از آثار فوق مال او نیست بلکه قوه ی محض است و آثاری مانند حجم و وزن و رنگ و مانند آن مربوط به صورت آن است. حجم آن مربوط به صورت جسمیه و رنگ و یک سری اعراض دیگر مربوط به صورت نوعیه ی آن می باشد.) تتمة: فهذه هي المادة الشائعة في الموجودات الجسمانية جميعا، (همین ماده که قوه ی محض است همان چیزی است که در تمامی موجودات جسمانیه سریان دارد.) وتسمى: (المادة الأولى) و (الهيولى الأولى). (البته هیولی به معنای ماده ی اولی است در نتیجه دیگر احتیاج به قید اولی ندارد. البته گاه هیولی به معنای ماده ی مطلق گرفته می شود که در نتیجه اعم از ماده ی اولی و ماده ی ثانیه می شود و علامه به سبب این اطلاق بود که قید اولی را آورده است.) ثم هي مع الصورة الجسمية (بعد همین ماده با صورت جسمیه ای که دارد) مادة قابلة للصور النوعية اللاحقة، (می تواند ماده ای باشد که صور نوعیه ی آینده را قبول می کند. یعنی این جسم که ماده دارد می تواند آهن، خاک و یا انسان شود) وتسمى: (المادة الثانية). (به این ماده که با صورت جمع می شود و ماده برای چیز دیگر می شود ماده ی ثانیه نام دارد. البته ماده ی ثانیه به این معنا است که اولی نیست و خودش می تواند ثالثه، رابعه و بیشتر باشد.) فصل پنجم: بعد از اینکه جسم این دو بعد را دارد یک بعد دیگر را هم دارا است. ما تا به حال دو جنبه ی جسم را ثابت کردیم: یکی همان طول و عرض و عمق آن است که آن را صورت جسمیه نامیدیم و یک جنبه همان قوه ی محض است که آن را ماده می نامیم. علاوه بر این دو آثار مختلفی در اجسام هست و آن اینکه می بینیم اجسام، اثرهای مختلفی دارند. مثلا گاه اگر حرارت به آن داده شود نرم می شود مانند آهن ولی جسم دیگر با حرارت هرگز نرم نمی شود مانند چوب. یا اینکه بعضی از اجسام بوی خاصی دارند مانند سیب که جسم دیگر آن را ندارد. این امر از بدیهیات است و چنان روشن است که احتیاج به اثبات ندارد. ما فقط در صدد این هستیم که علت این آثار را مشخص کنیم. شکی نیست که این آثار خودشان عرض هستند و به جسم وابسته می باشند و علت آنها یا باید یک عرض دیگر باشد و یا یک جوهر. اگر قرار باشد که علت آنها امر جوهری باشد باید ببینیم از ماده است یا از صورت که دو قسم از جوهر می باشند. این آثار نمی تواند مال ماده باشد زیرا حیثیت ماده حیثیت قبول تأثّر است نه اعطاء و تأثیر. یعنی خودش می تواند صورت هایی را بپذیرد نه اینکه صورت هایی را ایجاد کند. علاوه بر آن اگر قرار علت آنها ماده باشد، چون ماده در همه جا یکسان است پس معلول هم باید در همه جا یکسان باشد زیرا از معلول یک سنخ آثاری هم سنخ خودش صادر می شود. ماده یعنی قوه ی محض و این قوه ی محض در همه جا همان قوه ی محض است نه چیز دیگر. بنا بر این باید به سراغ صورت جسمیه برویم یعنی چون جسم است این آثار را گرفته است. این هم صحیح نیست زیرا جسم بودن بین همه ی اجسام مشترک است بنا بر این باید این آثار در همه ی اجسام مشترک باشد یعنی هر جسمی بوی سیب داشته باشد. بنا بر این جسم بودن یعنی طول و عرض و عمق داشتن نمی تواند علت برای این آثار باشد. نتیجه اینکه این آثار باید مبدایی غیر از ماده و صورت جسمیه داشته باشد. همچنین نمی توان گفت که این آثار از جوهر نشأت نمی گیرد بلکه از یک عرض دیگری نشأت می گیرد مثلا اگر سیب این بو را می دهد به این دلیل است که رنگش زرد یا سرخ است. علامه می فرماید: اگر هم این درست باشد ولی آن عرض آخری خودش از کجا به وجود آمده است. زیرا عرض بالاخره آثر است و باید مؤثر از چیزی باشد. عرض بالاخره باید به یک امر جوهری بر گردد که قائم به خودش باشد و این اعراض به آن وابسته باشند. آن امر جوهری هم نه ماده است و نه جوهر پس باید به جوهرهایی برگردد که در همه ی اجسام یکسان نیستند این همان است که به آن صور نوعیه می گویند. یعنی جوهرهایی که در هر جا که ظاهر می شود نوع خاصی از جسم را ارائه می دهند. مثلا صورت نوعیه در قالب سیب می تواند ارائه شود که یک نوع خاصی از جسم است که اعراض خاص خودش را دارد. این صور نوعیه، جسم را که یک جنس است به انواع مختلف تبدیل می کند. این صورت نوعیه است که مبدأ همه ی آثار است مثلا اگر آتش می سوزاند به خاطر صورت نوعیه اش است. اولین صورت های نوعیه ای که روی ماده آمدند و اجسام را تشکیل داده اند بحثی است که در فلسفه از آن بحث نمی کنند. سابقا در فیزیک می گفتند که چهار صورت نوعیه هست که چون صور نوعیه ی اولیه اند به آنها عناصر می گفتند که به معنای مواد اولی است که عبارت بود از صورت نوعیه ی بادی، خاکی، آبی و آتشی. در فیزیک قائل بودند که اجسام در ابتدا به این چهار قسم تقسیم می شوند و بعد خودشان ماده برای صور نوعیه ی بعد می شود. سابقا فلسفه ی الهی این بحث را به عنوان اصل موضوعی از فلسفه ی طبیعی می گرفت. اما امروزه طبیعیات به این نکته رسیدند که آن چهار تا ماده های اصلی نبودند بلکه خودشان از ماده های دیگری تشکیل شده اند. امروزه می گویند این عناصر اصلی به صد و چند عنصر بالغ می شود. به هر حال جایگاه این مباحث در فلسفه نیست زیرا روش فلسفه روش تعقلی است. این عناصر ماده برای اجسام بعدی می شوند. این عناصر مجموعه ای ماده و صورت جسمیه و صورت نوعیه می باشند. الفصل الخامس في إثبات الصور النوعية (فصل پنجم در اثبات صورت نوعیه است.) الأجسام الموجودة في الخارج تختلف اختلافا بينا (اجسامی که در خارج موجودند با هم اختلاف روشنی دارند) من حيث الأفعال والآثار، (اختلاف آنها از حیث کار و آثار است مثلا آتش کارش این است که می سوزاند ولی آب نمی سوزاند و آثار آنها هم فرق دارد مثلا یکی رنگ و بو و طعمی دارد و دیگری رنگی دیگر.) وهذه الأفعال لها مبدأ جوهري لا محالة، (این افعال حتما باید منشایی داشته باشد که امری جوهری است. البته علامه دیگر آثار را ذکر نمی کند زیرا آثار خود به نوعی همان افعال است رنگ هم طبق این دید اثر نیست بلکه فعل است زیرا چیزی آن را ایجاد کرده است و رنگ فعلی از افعال آن مؤثر است.) وليس هو المادة الأولى، (آن منشأ جوهری نمی تواند ماده ی اولی باشد) لأن شأنها القبول والانفعال دون الفعل، (زیرا کاری که از ماده ی اولی بر می آید همان تأثر گرفتن از دیگری است و قوه ی محض بودن است و کار او تأثیر گذاشتن نیست. همچنین ماده بین همه چیز مشترک است و اگر قرار بود ماده علت باشد می بایست آثار، در همه جا یکسان باشد. از اینکه آثار مختلف است مشخص می شود که علت نمی تواند ماده باشد.) ولا الجسمية المشتركة، (یعنی مبدأ جوهری، صورت جسمیه که همان طول و عرض و عمق داشتن است هم نمی تواند باشد) لأنها واحدة مشتركة (زیرا جسم بودن یک چیز است و مشترک بین همه است) وهذه الأفعال كثيرة مختلفة، (ولی این افعال، زیاد و مختلف اند زیرا یک چیز یک جا می سوزاند و یک جا سرد می کند.) فلها مباد مختلفة، (بنا بر این برای این افعال منشاها و علت های مختلفی وجود دارد که این علت در آتش یک چیز و در آب یک چیز دیگر است و به همین دلیل آنها اثر مختلف دارند.) ولو كانت هذه المبادئ أعراضا مختلفة وجب انتهاؤها إلى جواهر مختلفة، (اگر خود این علل متشکل از عرض های مختلفی باشد مانند اینکه بگوییم آهن سفت است به سبب عرض دیگری از آن که همان رنگ آن است. بالاخره باید به جواهر مختلفی منتهی شوند) وليست هي الجسمية، (و این جواهر مختلف نمی تواند جسم باشد) لما سمعت من اشتراكها بين الجميع، (زیرا این اجسام، بین همه مشترک است) فهي جواهر منوعة (پس این مبادی، جوهرهای منتوهی هستند) تتنوع بها الأجسام، (که اجسام به سبب آنها نوع نوع می شوند) تسمى: (الصور النوعية). (که نام آن جواهر را صورت های نوعیه می گویند.) تتمة: أول ما تتنوع الجواهر المادية - بعد الجسمية المشتركة - إنما هو بالصور النوعية التي تتكون بها العناصر، (اول باری که جواهر مادی متنوع می شوند بعد از اینکه همه جسمند و در جسمیت مشترکند، به سبب صور نوعیه است که به وسیله ی آن عناصر که همان اجسام بسیط اند تحقق می یابند.) ثم العناصر مواد لصور أخرى تلحق بها، (بعد خود این عناصر ماده هایی برای صورت های دیگری می شوند که به آنها ملحق می شوند.) وكان القدماء من علماء الطبيعة يعدون العناصر أربعا، (پیشینیان علوم فیزیک که در علوم طبیعی کار می کنند این عناصر را چهار تا می دانستند.) وأخذ الإلهيون ذلك أصلا موضوعا، (و حکماء همان موقع آن را به عنوان اصل موضوعی می پذیرفتند یعنی چیزی که در جای خودش ثابت شده است و فیلسوف به صحت و سقم آن کاری ندارد و آن را به عنوان اصلی ثابت شده می پذیرد و احکامی را بر آن بار می کند.) وقد أنهاها الباحثون أخيرا إلى ما يقرب من مائة وبضع عنصر. (ولی اخیرا، بررسی کنندگان، این عناصر را به بیش از صد و چند عنصر رسانده اند.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این‌که صورت، محلِ ظهور هیولا یا ماده است، غیر از آن است که پرسیده شود دلیل وجود عقلیِ ماده چیست که اگر کسی گرفتار سوفسطایی‌گری نباشد با نظر به پدیده‌های خارجی متوجه آن می‌شود به همان معنایی که در متن آقای استاد فیاض هست ـ با تحلیل عقلی می بینیم که هر جسم، این دو حیثیت فوق را واقعا داردـ تازه تئوریِ تحلیلِ ماده به صورت و هیولا، یک فرضی است که به وسیله‌ی آن می‌توان جواب بعضی از سؤالات را بدهیم. علاوه بر آن استحضار داشته باشید که این سایت نمی‌تواند در موضوعاتی وارد شود که باید در کلاس و درس مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد. موفق باشید

24926
متن پرسش
سلام: فرمودید «برای آزاد شدن از زمان، وقتی نماز می‌خوانید سعی کنید خود را در عالم برزخ احساس کنید.» دقیقاً چگونه باید این کار را بکنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «عالم انسان دینی» در این مورد تذکراتی را با شما در میان می‌گذارد. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

24925
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به اینکه اگر مومن اگر در توانش هست باید خود برای خود کار کند و کسب روزی کند، آیا با در نظر گرفتن اینکه با افزایش سازو کار اینترنت و فضای مجازی و غیره که ساخته و پرداخته فرهنگ مدرنیته است، بهتر است شخص با کار یدی و انجام فعالیت تولیدی کسب روزی کند و یا نه او هم مانند بسیاری وارد فرهنگ مدرنیته شود و کسب و کاری اینترنتی در فضای مجازی ایجاد کند؟ متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید این‌که جهت کسب روزی تأکید بر کدّ یمین و عِرق جبین شده؛ بر این مبنا است تا مسیر کسب روزیِ انسان متزلزل به میل و هوس بقیه نباشد. مثل کاری که یک کشاورز انجام می‌دهد و خودش غذای خود را می‌کارد و درو می‌کند. ولی یک لوستر فروش امیدش به میل و هوس مردم است. با این‌همه به هرحال امروز نمی‌توان خود را به این بهانه‌ها از کسب درآمد محروم کرد. مهم آن است آن نکته‌ی آرمانی در کسب روزی مورد غفلت قرار نگیرد و به کارهایی که بیشتر مورد نیاز مردم است پرداخته شود. موفق باشید

24924
متن پرسش
سلام علیکم: ممنون بابت پاسخ شما در خصوص سوال ۲۴۹۱۸ لطفا بفرمایید راه تشخیص چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، شهودِ معصوم است اگر مطابق سخن اولیاء معصوم بود، صحیح است وگرنه، نه. موفق باشید

24923
متن پرسش
با سلام: لطفا بفرمایید عالم ماده (نه عالم خارج) چگونه اثبات یا تنبیه می شود و یقین ما و علم یقینی ما به عالم ماده و جوهر ماده چگونه بدست می آید؟ ماده چه خصوصیتی دارد که منحصر به فرد است که خود را به ما می‌نمایاند؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعجب می‌کنم! مگر آن‌چه را که به راحتی می‌توانیم حسّ کنیم، هم باید اثبات کرد؟ طرف رفته بود که جنگل را ببیند بعد به رفیقش گفت: از بس درخت بود، جنگل را ندیدم، و رفیقش از او پرسید مگر همین ازدحام درخت‌ها، جنگل نبود؟ موفق باشید

24922
متن پرسش
سلام: میرم سر اصل سوال، آیا ما چند دنیا داریم در کل که جلوه اش هی نزول پیدا کرده و شده این دنیای مادی؟ غیر از یکیه؟ بذارین اینجوری بپرسم مگه ما چند تا خالق داریم؟ خدا شاهده همش یکیه و هر چه بالاتر بریم معانی بیشتری دارند، خب چرا من باید بیام این معانی رو برم دنبال همش؟! بحث بنده روی شهداست، آقا مگه شهید ۱۳ ساله چی داشت که به وصال رسید، خدا شاهده هدف وصال و فناست و خداوند متعال داور و راهنما و اصل هستند، بنظرتون این، یک دنیای خلق شده که در آیه داریم بازیه ما باید توش بتابیم و هی بخوایم همه چیزشو بفهمیم، قصد وصاله و بسیار سخته گذشتن از همه دنیا مگه حضرت رب العالمین کافی نیستند برای ما؟ البته اگر این حرف ها برای مردم زده بشه جز تنبلی و گناه و قتل عام و فساد ازشون به ندرت آدم حسابی در میاد اما خدا وکیلی غیر از اینه؟ حالا شایدم من دارم اشتباه می کنم من تعصب ندارم رو هیچ چیز و جز شرع مبین اسلام و پی روی چیزی نیاز نمی بینم در خودم گر چه بازم شک کردم به نوع نوشتارم چون در نیومد و اون نشد آخر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که خداوند چگونه با جلوات مختلف، حقایقی را در افق جان کسانی که صادقانه با او برخورد می‌کنند، قرار می‌دهد. موفق باشید

24921
متن پرسش

سلام علیکم: استاد عزیز شما حضور خانمها در اربعین رو توصیه می کنید بنده پارسال به لطف خدا رفتم ولی تو کربلا به قدری ازدحام و شلوغی بود که مرتب تنه می خوردیم و خیلی ناراحت و معذب بودیم و احساس می کردیم کار خداپسندانه ای نیست و چون شاغل بودیم فرصت نداشتیم بمونیم تا خلوت بشه آیا با این اوضاع و برخورد با نامحرم شما توصیه می فرمایید بنده امسال برم؟ ممنونم التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا وارد شلوغی‌ها شدید؟! پس از طی مسافتی طولانی از همان دور که حرم مولا را مشاهده می‌کردید، سلامی می‌دادید و برمی‌گشتید. داستان معاشقه و دل‌دادگیِ خود را شکل می‌دادید. برمی‌گشتید و بر خلاف میل خود، دل خود را می‌کَندید و اشک‌ریزان از محبوب خود جدا می‌شدید. ولی دلِ خود را دلی که فرسنگ‌ها به شوق دیدار محبوب‌تان در محضر او آورده بودید، جا می‌گذاشتید و برمی‌گشتید. آن امام عزیز جز این از ما می‌خواهد که ما عهد خود را به هر شکل و شمایلی در نسبت با مولایمان در میان آوریم. بگذریم که قصّه‌ی راه‌های ورود به عشق حسین «علیه‌السلام» بیش از این حرف‌ها است که در کلمه و کلام آید. نه! باید زنان نیز، مردانه و مردان نیز، با اوج عاطفه در حماسه‌ی اربعینی حاضر شوند. هوایی‌ام کردید. موفق باشید

24920
متن پرسش
سلام: یادم هست جایی به کتاب گلستان یازدهم اشاره کردید و آنجایی که همسر شهید چیت سازیان می گفت «انگار یکی به من می گفت خوب این بدن را نگاه کن و بخاطر بسپار، چشم گوش بازو و....» و از این قسمت به نیکی یاد کردید، حال یک سوال دارم: درست است که این بدن همان ظهور نفس متعالی آن شهید بوده ولی آیا این جسم مادی که پایین ترین درجه وجود هست ارزش این همه نگاه و بخاطر سپردن دارد؟ و آیا مانع از ارتباط نفس ناطقه خود همسر شهید با نفس شوهرش نمی شود؟ حتی شما در دروس معرفت نفس می فرمودید وقتی شما به من نگاه می کنید با من من در ارتباط هستید و ممکن است حتی تن من رو نبینید!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌جا موضوع فرق می‌کند. در این‌جا آن دست و پا، مظهر کسی است که روحش سختْ در حال پرواز است شبیه حرم امامان که مظهر نور امام است. آن خانم در این دست و پا، بدن را نمی‌نگرد، روحِ در حالِ پرواز شهید را می‌بیند. «در آینه، رخ یار دید». موفق باشید

24918
متن پرسش
سلام علیکم: آیا شیطان می تواند خود را در خواب در شمایل امام زمان (عج) ظاهر سازد و بندگان را فریب دهد؟یا به شکل ائمه دیگر و حضرت رسول؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر مُسَیلمه‌ی کذاب‌ها در همین دنیا از طریق شیطان ادعای پیامبری نکردند؟ در خواب هم این امکان هست که شیطان به صورتی بیاید و ادعای پیامبری بکند. آری! برای کسانی که چهره‌ی مبارک پیامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را دیده باشند شیطان به چهره‌ی آن حضرت نمی‌تواند در آید. موفق باشید

24917
متن پرسش
سلام علیکم: استاد محترم اول از همه می‌خواستم بدانم حضرتعالی تقسیم‌بندی که رنه گنون بر پایه‌ی تقویم هندو و قوانین سوریا از تاریخ ارائه می‌دهد را چقدر قبول دارید، چون در برخی موارد این تقسیم‌بندی شباهت بسیاری به آموزه‌های دینی ما دارد و شرایط عصر فعلی (عصر ظلمت) در تقویم هندو با شرایط آخرالزمان قرابت عجیبی دارد. دوم این‌که آیا با این حکم جناب گنون که ما هم‌اکنون از سه چرخه از چرخه‌های چهارگانه‌ی یوگاها (ساتیایوگا، ترتایوگا، دواپرایوگا) گذر کرده‌ایم و وارد عصر کالی‌یوگا (عصر گناه یا به عبارتی عصر سیطره‌ی کمیت) شده‌ایم و این‌که تمدن مدرن مرحله‌ی کمیت محض و آخرین حد انجماد است موافق هستید یا نه؟ علاوه بر آن به نظر شما آیا ما واقعاً سیطره‌ی کمیت محض را پشت سر گذاشته‌ایم؟ تلقی خود من این است که از عصر انقلاب اسلامی ما وارد دوره‌ای شده‌ایم که رنه گنون آن را «ترمیم» می‌نامد؛ اما وقتی برخی واقعیات موجود را بررسی می‌کنم می‌بینم در عوض این‌که وضع بهتر شود خود ما هم به عنوان پرچم‌دار و مقر مبارزه با مدرنیته قربانی مظاهر آن شده‌ایم و روز به روز با پیشروی بیش‌تر فردگرائی، سرمایه‌سالاری و اخلاق مادی در جامعه‌ی خودمان مواجه هستیم، مظاهر تمدن غرب روز به روز بیش‌تر سر بر می‌آورند و از لباس‌هایی که بر تن مردم است تا معماری و هنر و ... را تسخیر می‌کنند؛ روز به روز کارگاه‌های صنایع دستی بیش‌تر تعطیل می‌شوند و ماشین‌ها (که رنه گنون آن‌ها را تجسد تام و تمام کمیت می‌داند) بیش‌تر حضور خود را نشان می‌دهند؛ و در نهایت اخبار فساد و گناه هر روز بیش‌تر به گوش می‌رسد. بدین ترتیب نتیجه می‌گیرم که هنوز وارد دوره‌ی ترمیم نشده‌ایم و آخرین مرحله‌ی سقوط و سیطره‌ی کامل کمیت و شرایط هولناک انجماد کامل عالم و از بین رفتن هر نشانه‌ای از دین، سنت و آن‌چه گنون «رازآموزی حقیقی» می‌نامد هنوز در پیش است. اما از طرفی هم برخی مظاهر اقتدار روزافزون انقلاب اسلامی آن‌قدر چشم‌پرکن هست که امیدی به بهبود اوضاع داشته باشیم. البته باید بگویم خودم قلباً خیلی خوش ندارم تاریخ اسلام و انقلاب را با متر و میزان آموزه‌های دیگر ادیان مثل هندوئیسم بسنجم، اما تقویم یا فلسفه‌ی تاریخ شیعی مدون و مفصلی در دست نیست که نگاه اسلام به ادوار تاریخ را به شکل قابل استناد و جزئی ارائه دهد. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی که جناب رنه گنون می‌فرماید روی هم رفته نکات قابل توجه و تفکر است. ولی وجهِ حضور تاریخی انقلاب اسلامی را همان‌طور که خودتان نیز متذکر هستید نباید نادیده گرفت از آن جهت که در هر حال، ذات انقلاب اسلامی راهِ دیگری است. شواهد حکایت از آن دارد که جهانِ در حال طلوع و آینده‌ی پیشِ رو، طوری در حال شکل‌گرفتن است که آن‌چه ماورای فهم بشر روزمرّه است را به ارمغان می‌آورد تا هرکس در آن فضای گشوده بتواند «خود» را نیز آغاز کند و به یک معنا متولد شود و همدیگر را در جهانِ گشوده‌ای درک کنند که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده و نه در جزیره‌های منقطع.[1] با ظهورِ رخداد انقلاب اسلامی و ظهور توانایی‌های بشر برای مقابله با کفر و استکبار، هرکس به جهت طلوع جهانی دیگر، از خویش درکی بس متعالی یافته است، هرچند هنوز آن جهان نامتعیّن است، ولی با نظر به آن می‌توانیم از عرصه‌ی روزمرّگی و نیهیلیسمی که در آن سرگردانیم، خارج شویم و راهی به سوی آینده‌ی خود پیدا کنیم. با توجه به این امر، رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» می‌فرمایند: «من این را از روی اطلاع عرض می‌کنم که کشور در حال پیشرفت است، انقلاب و مبانی انقلابی در حال پیشرفت است... کشور دارد به سمت مفاهیم انقلابی و آرمان‌های انقلابی و حقایق انقلابی حرکت می‌کند... ما داریم پیش می‌رویم. ما در ماده و معنا پیش می‌رویم، ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.» (در دیدار با خبرگان رهبری، در تاریخ 15/6/97). موفق باشید

 


[1] - اخیراً رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» در حکم خود به امام جمعه‌ی بندرعباس فرمودند: تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن و رویِ گشاده و دست مهربان با عموم طبقات؛ توصیه‌ی مؤکد اینجانب است. توفیقات شما را از خداوند متعال مسألت می‌کنم. سیّد علی خامنه‌ای۲۶ تیرماه ۱۳۹۸

24916
متن پرسش

سلام: آیا امسال هم همانند سالهای قبل حضور حداکثری در اربعین به همراه خانمها و بچه ها را تاکید دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته و صد البته، مگر کودکانی که اگر بتوانید به آشنایان نزدیک بسپارید تا کم‌تر اذیت شوند. موفق باشید

24915
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و وقت بخیر سوالم در رابطه با ولایت و مراتب آن در امور شخصی و اجتماعی و حاکمیتی و نشانه های آن است. همانگونه که برای ایمان درجات مختلف (درجات ده گانه) ذکر شده، آیا در مورد ولایت نیز همینگونه است. در امور شخصی و فردی آیا به صرف اینکه یک شخص امام زمان خود را نشناسد و با او مرتبط نباشد از دایره ولایت خارج است یا اینکه درجات و مراتب وجود دارد. در مورد حاکمیت و حکومت وضعیت چگونه است؟ در مورد یک حاکمیت آیا دو طبقه حاکمیت ولایی و امام زمانی و غیر داریم یا اینکه اینجا هم مراتب مخلف وجود دارند؟ در صورت امکان پاسخ مبسوط بیان فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ولایت امام بر همه‌ی جهان است و بر افرادی که رابطه‌ی خاص با آن حضرت برقرار کنند از طریق رعایت دستورات شرع، آن حضرت ولایت خاص دارند. ولی موضوع حاکمیتِ اجتماعی، سیاسیِ آن حضرت بستگی به آمادگی بشریت دارد. موفق باشید

24914
متن پرسش
سلام استاد: من طلبه ی پایه .. حوزه هستم در مدرسه طبق تشویق یکی از آشنایان وارد حوزه شدم (البته بدون شناختی از حوزه و همینطور بدون علاقه) البته شاید علاقه ای که باعث شد وارد حوزه شوم البته که (استعداد و ذهن خوبی دارم) (علاقه ام حضور در قوه قضائیه یا سازمان های نیروهای مسلح) تعبیر بشود به جو گیری خب به هر حال وارد حوزه شدم. بعد از چند سال است که حس می کنم پشیمانم و اشتباه کردم و اگر وارد دانشگاه می شدم برایم مفید تر بود. می خواستم ببینم به نظر شما و طبق دیدگاه و تجربه شما من بعلت دلسرد شدن از حوزه و کتب حوزه یا وضعیت آموزشی حوزه چه کار کنم آیا ادامه بدهم و بعد از سطح دو وارد دانشگاه بشوم که این هم به لطف دلسرد شدن کمی برام سخته. شما بفرمایید چکار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حوزه علمیه یک اقیانوس است. سعی کنید راهِ خود را و جای خود را در این اقیانوس پیدا کنید تا عمرتان به ثمر برسد. موفق باشید

24912
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهر زاده: خواستم بگویم که آیا نظر و توجیهاتان نسبت به آن شرکت کننده عصر جدید که شعبده بازی می کرد عوض شد؟ چون در قسمت سوالات بار اول گفتید که به سبب تجرد نفس می تواند حوادث آینده عالم ماده را ببیند ولی بار آخر گفتید که این کار ها تردستی است و از مقوله خطای خیال است. خواستم ببینم نظرتان کدام یک از این دو است؟ هر چند شاید موضوع چندان مهمی نباشد. لطف بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عرض اول فرض بر این بود که کار آن آقا مثل مرتاض‌ها باشد و نه تردستی. ولی وقتی خودش نشان داد با خطایِ دید، آن کارها را انجام می‌دهد و نه با قوای نفس؛ موضوع تغییر کرد. موفق باشید

24910
متن پرسش
با سلام بر استاد عزیز: شما در صوت های مربوط به حقیقت نوری اهل بیت، این مطلب را پیش فرض گرفته بودید، که فرشته، حامل یک یا چند اسم است، و حامل اسماء به جامعیت نمی تواند باشد، چرا؟ دلیل این پیشفرض از کجاست؟ سوال بعدی اینکه، چرا جن حامل همه اسماء نمی تواند باشد؟ و فقط انسان به این کیفیت آفریده شده است؟ سوال سوم، ملائکه که تحت تعلیم نور محمدی و علوی بودند، چطور پس از خلقت آدم و قرار گرفتن این ذوات در صلب او (که خود این هم مبهم است که خلقت اول، چطور حاملش خلقت مادون می شود و محدود به او می گردد)، چطور ملائکه دوباره آن ذوات را نشناختند و گفتند خون ریزی خواهد کرد و...؟ نسبت بین آدم و انوار محمدی و علوی چیست؟ آیا نباید آدم را عین الانسان بگیریم و آن حقایق نوری را عین الوجود بگیریم که یکی از مصادیقش انسان است؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. قرآن در مورد ملائکه و جایگاهی که آن‌ها برای خود می‌شناسند می‌فرماید: «و ما منّا الا و له مقامٌ معلوم» یعنی هرکدام از آن‌ها جایگاه خاصی و حامل اسم خاصی هستند. ۲. قرآن در مورد آدم فرمود که همه‌ی اسماء را توانست تعلیم بگیرد. ۳. علامه به خوبی روشن می‌کنند فرشتگان متوجه‌ی نحوه‌ی بودن آدم در زمین و تنگناهای آن بودند، ولی متوجه‌ی مقام جامعیت آدم نبودند. ۴. نکاتی در این رابطه در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» عرض شده است. موفق باشید

24909
متن پرسش
عرض سلام و ادب: سوالی در رابطه با شهید مطهری داشتم ممنون میشم جواب بدهید. پیشاپیش پوزش می طلبم از این که مقدمه طولانی می شود: بسیاری از اشخاص و جریان های فکری در دهه های اخیر شهید مطهری را به عدم درک صحیح از غرب و مدرنیته متهم می کنند. گزاره هایی پراکنده هم از کتب شهید می آورند برای اثبات حرفشان تا جایی که بعضا در محافل فکری حزب اللهی به استناد همین چند گزاره شهید مطهری را به راحتی کنار می گذارند. در صورتی که با مطالعه دقیق آثار شهید مطهری و فهم نظام فکری ایشان، همچنین با در نظر گرفتن زمانه ای که شهید در آن میزیسته _هجوم انواع و اقسام مکاتب الحادی و التقاطی_ در می یابیم که ایشان با استفاده از سنت فلسفی صدرایی برگرفته از علامه طباطبایی و همچنین سنت اجتهادی فقه جواهری برگرفته از حضرت امام دست به بازخوانی عظیمی از مفاهیم اساسی اسلام چون آزادی، عدالت، اجتماع، امت، انسان و... زده اند و البته این بازخوانی در نسبت و تقابل گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم با آرا و اندیشه های غربی شکل گرفته. مثلا در بحث انسان شناسی ایشان در عین اینکه انسان از منظر اسلام را شرح و توصیف می کنند مبانی انسان شناسی اگزیستانسیالیست ها، مارکسیست ها و پوزیتویست ها را نقد و به چالش می کشند. حضرت استاد جدای از اشکالاتی که برخی به نحوه آشنایی مطهری با سنت فکری غرب می گیرند _مثلا می گویند تقی ارانی و فروغی منابع مطهری بوده اند که الله اکبر از این حرف!، مگر شما انتظار داشته اید عالمی با این تراز برود منابع زبان اصلی بخواند؟ یا می گویند که چرا مطهری به هایدگر نپرداخته و اساسا وی را نمی بیند اما از سارتر که کمی متاخر از هایدگر هست نام می برد، که شاید بتوان اینگونه جواب داد که هایدگر در آن زمان مثل بعد از انقلاب در ایران مطرح نبوده و اساسا دعوای هایدگر و پوپر، فردید و سروش بعد از انقلاب و شهادت مطهری داغ شد_ به نظر شما اندیشه شهید مطهری در رویارویی با افکار و مکاتب غربی و به طور کلی غرب شناسی و مواجهه ایشان با مدرنیته از چه نقطه ضعف و یا احیانا عدم التفاتی رنج می برد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما شهید مطهری را عالِمی می‌دانیم که زمانه‌ی خود را به‌خوبی تشخیص داد و با سرمایه‌ی عظیم علمی و فهم عمیق و تعهد و مسئولیتِ دینی بهترین کار را در زمانه‌ی خود انجام داد، حال اگر دانستن و ندانستن نگاه هایدگر در آن کار عظیم که او انجام داد؛ چه اندازه می‌توانست نقش داشته باشد؟ آری! بنا به گفته‌ی رهبر معظم انقلاب، نباید در شهید مطهری متوقف شد، ولی همین امروز هم در بسیاری موارد آثار شهید مطهری با ما حرف دارد. موفق باشید

24908
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت حضرت استاد: ۱. برای ورود به محرم الحرام قصد داشتم با آمادگی بیشتری وارد شوم. به نظر حضرتعالی چه اعمالی به چه نحوی انجام دهم؟ ۲. در لسان اهل البیت علیهم السلام دنیا مجاز است و حقا هم چنین است، لذا با این حساب فضای مجازی دیگر حساب خود را دارد، و گمان می کنم بخاطر این است که به شدت غفلت زاست. حال بنده برای اینکه شغلی پایدار داشته باشم مجبورم کمی بیشتر برای بحث های شبکه و اینترنت وقت بگذارم، حال چه کنم که حتی ذره ای غافل نشوم؟ و این مجاز اندر مجاز بودن این فضا از یاد قلبم نرود. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب گرانسنگ «حماسه‌ی حسینی» یکی از الطاف خدا به مرحوم شهید مطهری و به خوانندگان آن کتاب است. ۲. به حکم وظیفه و رسالت باید در همین دنیایِ مجازیِ مجازی جلو رفت و آن‌چه لازم است را انجام داد. موفق باشید

24907
متن پرسش
سلام استاد عزیزم‌: ببخشید استاد من یه مشکل بزرگ دارم. اینکه میدونم خدا ما رو ول نمیکنه و ما عین فقریم. ولی وجودا این رو حس نمی کنم و تا میام دعا کنم، این فکر میاد سراغم که چه فایده داره من خودم باید کارام رو درست کنم. از طرفی هم می بینم حتی کاری رو هم که سپردم به خدا، آخرش جوری شده که بازم می بینم زوایایی که از قبل تدبیرش نکردم و ازشون غافل بودم، خدا هم یاری نرسوند، این مساله بیشتر من رو به این میندازه که باید خودت روی همه چی فکر و برنامه ریزی کنی. لطفا من رو راهنمایی کنید. آیا از نظر عملی یا فکری باید خودم رو اصلاح کنم یا چیز دیگه؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرموده‌اند: «با توکل، زانوی اشتر ببند». ما در حدّ فهم و توان خود امور خود را تدبیر می‌کنیم ولی به عنایت الهی، بیشتر امیدواریم که فرمود« «مِن حیث لا یحتسب» از آن‌جایی که تو گمان نمی‌کنی نتایج کارت را به بهترین نحو به تو می‌دهیم. موفق باشید

24905
متن پرسش
سلام علیکم: وقتتون بخیر. در مورد موارد اندکی که بخت دختران بسته می شود آیا امکان این هست که طلسم مال شخص دیگری باشد ولی دختر از رویش رد شود و بختش بسته شود؟ اصلا طلسم یک چنین قدرتی می تواند داشته باشد؟ صحبت بعضی عوام الناس است. به نظرم خیلی غیر واقع و مسخره می آید. نظر شما چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً نباید به این حرف‌ها توجه کرد. به تقدیرات الهی فکر کنید که در جای خود می‌تواند مأوای ما باشد. موفق باشید

24902
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم: در باب خارجیت عالم، اگر ما از باب وجود وارد شویم، و از جنبه وحدت وجود و بخصوص وحدت شخصیه وجود و تجلی به موضوع نگاه کنیم، حتما مشکل برخی در این زمینه برطرف می شود شکی باقی نمی ماند، وقتی کسی همه هست و وجود را خدا ببیند و بفهمیم که دائما در حال شدنیم و وجودی از خود نداریم و به اعتبار عین وجود است که متجلی هستیم و اگر نخواهد نیست می شویم، و از طرفی هم می فهمیم که اشیا و موجودات اطراف ما وجودشان در اختیار ما نیست پس از نظر وجودی مستقل از ما هستند و وجودشان هم مانند ما به اعتبار عین وجود متجلیست و در وجود خود هم خارجیت دارند چون وجودشان از خودشان نیست و از عین وجود است، حال که همه هست از اوست و غیر او به اعتبار او متجلی اند با شدت و ضعف، و در وجود هیچ اختیاری ندارند و هیچ استقلالی ندارند و همه از اویند، پس اگر همه به عالم و عوالم که سراسر وجود است اینگونه نگاه کنند دیگر چه جای اینگونه بحث هاست و دیگر عالم خارج و غیره و ذالک مطرح نیست و فقط عین وجود و تجلی و فقر محض و شدت و ضعف وجودی متجلیست مطرح است و انسان می‌رسد به اینجا که جز حق در صحنه نیست و عالم محضر خداست و در محضر خدا نباید معصیت کرد و جز نور وجودی اهل البیت و سیره ایشان چیز دیگری نمی‌تواند نفس را از نظر وجودی شدید کرده و به عین الوجود نزدیک تر، حال چرا همه اینگونه عالم را نمی‌بینند نمی‌فهمم و چرا تلاش نمی‌کنند اینگونه ببینند باز نمی‌فهمم، و چرا این آرامش محض را که در این دیدگاه و اینگونه دیدن است رها کرده اند باز نمی فهمم، ان شاءلله همه انسانها عالم را اینگونه بنگرند. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این امید هست که بشریت متوجه شود از نظر وجود باید خود را فانی در حق احساس کند تا تلاش او به اراده‌ی الهی امور را جلو ببرد. موفق باشید

24900
متن پرسش
استاد سلام: با توجه به سوال ۲۴۸۹۴ چرا هیوم که به داده حسی تکیه می کند، در جایی به این نتیجه می‌رسد که طبیعت خود به گونه ایست که مجبوریم به خارجیت آن یقین کنیم، خب این حرف هیوم یعنی رسیدن به خارجیت طبیعت و اشیا و اینکه با این حرف اعتراف می کند واقعیت خارج یا طبیعت، مستقل از ذهن است و خود مستقلاً خارجیتش را می‌نمایاند چه بخواهیم چه نخواهیم، چگونه هیوم که به داده حسی تکیه می کند به این درک وجدانی می‌رسد و به آن اعتراف می کند. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود هیوم هم می‌گوید در زندگی‌اش مقیّد به آن‌چه که فلسفه‌ی آمپریست به او می‌رساند، نیست. عرایضی در همین رابطه در جزوه‌ی «تاریخ فلسفه‌ی غرب» شده است. موفق باشید

24898
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: دو سوال خدمتتون داشتم: ۱. با توجه به اینکه در مسأله هبوط حقیقت حضرت آدم به صورت شخصیت جزئی نازل شد آیا ابلیس هم که مخاطب فرمان هبوط پروردگار واقع شد هم حقیقتی داشت و نزولی در مورد او صورت گرفت؟ ۲. استاد عزیز درباره بحث ولایت فقیه گفته می شود که منظور از ولایت، ولایت زعامت است و از منظر حضرت امام (ره) و حضرت آقا و برخی دیگر از فقها تمام اختیارات حکومتی و زعامت مسلمین که رسول خدا صل الله علیه و آله و امامام معصوم علیهم السلام در اختیار داشتند در اختیار ولی فقیه زمان است. سوالم این است که چرا در کلام برخی بزرگان اینطور بیان می شود که ولی فقیه بر تمام شئون ما ولایت دارند و حتی اگر حکم به حرام بودن زن و شوهری بکنند حکمشان جاری و لازم الاجراست؟ خیلی ممنون و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به دلیل این‌که خداوند ضمیر جمع به کار برده است و می‌فرماید: «اهبطوا» باید همه‌ی آن‌ها از بهشت خارج شده باشند. ۲. به نوع نگاه آن‌ها به موضوع ولایت فقیه ربط دارد. به نظر می‌آید اگر ولایت فقیه را در جایگاه ولایتِ زعامتِ امور مسلمین در نظر بگیریم بهتر مورد قبول قرار می‌گیرد. موفق باشید

24896
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار بنده چند وقتی است که محبتم نسبت به خدا زیاد شده ولی محبتم نسبت به اطرافیان و دوستان خوبی هم که داشتم کم شده، البته وظیفه ام را در قبال آنها و خانواده انجام می دهم و نمی‌گذارم کمبود محبت احساس کنند، خواستم بدانم این حال بنده خوبه یا درآمد اشکالی است، ملاک و معیار اگر دارد بفرمایید، ترسم از این است که با محبت خدا در دام شیطان افتاده باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید سعی کنید از منظر محبت به خدا به خلقِ خدا محبت بورزید در آن حدّ که مثل جناب ابوالحسن خرقانی به همه‌چیز نگاه کنید که گفته بود: «هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آن‌کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» موفق باشید

نمایش چاپی