بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35959
متن پرسش

سلام خدمت استاد گرامی: این‌که مکرر شما بحث توحید را به میان می‌آورید و تأکید دارید وقتی خود را مقابل توحید الهی احساس کنیم، خود به خود راه گشوده می شود؛ چگونه این نوع ورود را نسبت به توحید داشته باشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این نکته می‌توان فکر کرد که آن کس، که با هیچ خواستی متلاطم نمی‌شود و به هیچ روی نمی‌خواهد چیزی جر آنچه هست، شود  همچون دریایی آرام ؛ او همان کسی است که متوجه «حضور اکنون بیکرانه جاودانه» خود شده است، حضوری که در عین حال از نظر وجودی خود را عین اتصال به هستیِ مطلق احساس می‌کند، امری که هرکس در تکوین خود از آن بهره‌مند است و کافی است به آن نظر کند، و این است راهی که در عین اهمیت، آنچنان دشوار نیست که ذهن و زندگی انسان را گرفتار انواع بحران‌ها نماید به همان معنایی که جناب عطّار فرمود: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید کرد». در این حال وقتی به ارزشمندترین امیدها و اهداف بشر مدرن می‌نگریم می‌یابیم در این موارد، جدّی‌ماندن بر اساس رسیدن به اهدافِ ساخته‌شده جهان مدرن، چه اندازه دشوار است و چه اندازه با توهّمات همراه است. پس باز مائیم و «حضور اکنون بیکرانه جاودانه خود» که در واقع نظر به راهی است که همان توحید الهی است در مقابل ما. موفق باشید    

35958
متن پرسش

«بسم ربّ اُمّ اَبیها» «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» نون؛ به قلم قسم و به آنچه می‌نویسند، هفته‌ای از اربعین نگذشته است و ما اربعینان، به دنبال قصه خود پیاده به هجرت زدیم تا بازیگر قصه گمشده خود باشیم. و هفته ای ست به شهر بازگشته‌ایم در شهر و امان از روزمرگی و بی قصه‌گی‌اش و درد از غربت شهر آشوبان در شهر که خاک غربت بر سر می‌زنند و درد غربت را کوله بار خویش کرده اند تا شاید دوباره، در صحرایی دیگر قصه خود را بیابند؛ حال خواه این صحرای ۱۴۰۰سال پیش، پس از هجرت پسر رسول خدا در کربلا میان کوفه و مدینه باشد، خواه میان هورها و بیابان های خوزستان شلمچه و چزابه و خواه رمل های فکه و یا هم اوج و فرود کوه های سرد کردستان، شایدم دشت ها و صحرا‌های سوریه، حلب و ادلب و لاذقیه... و ما چه کنیم که زادگان شهرهای شلوغ و پر ازدحامیم؟! شهرهای بی وقت و بی امان شب و روز ما اهالی خانه های سرد و پوچ شهریم که خود را در آشفتگی و پریشانی شهرسازان و مهندسان و پزشکان و مدیران پیدا کردیم و به دنبال راهیم و کوله بار بر دوش در انتظاریم، در انتظار حادثه یا که هم خبر تا در بی نظمیِ نظمِ شهر کوره راه بگشاییم. آخر کوچه های شهر تنگ تر از جان های منتظر ماست که خراب کنیم و دوباره بسازیم. میدانی از پس ماهی کم تر به شهر که برگشتم فقط یک چیز در درونم نجوا می‌کرد و موریانه وار وجودم را می‌جوید: «از شهر بیزارم» از انتظارِ در صف های شلوغ فلان باجه و فلان دکان و اداره، از نامه های بی روح از این اداره و سازمان به آن سازمان دیگری. بیزارم از ترافیک ها و شلوغی های هر روزی شهر بیزارم، از زیبایی زشت مصنوعی شهر بیزارم، از خاک و درخت و چمن پارک های مصنوعی شهر بیزارم، از پاهای خسته ای که مرکبش مرده است و اسبی برای انس و تاختن در بیابان ها و دشت ها و کوه ها ندارد، روحم خسته است، از بازی های هر روزگی‌مان آخر ما بازیگران شکست خورده بازی مناسبات بی روح و جان شهریم؛ ما بیزار خواب های خوش و آسوده مسافرخانه های شهریم. آری! بیزاریم و تن و جانمان بی رمغِ سرما خوردِگی های سَرمای شهر است و آه اگر تو نبودی تو، آری تو را خطاب می‌کنم ای شهر آشوب شهرهای ما که با فریادت و نجوای شبانه نماز شب هایت؛ خاک بیداری بر ما خواب زدگان زدی و ما را مهاجر و غریب و نا آشنای شهرها کردی و مقصدمان را نا آشناتر و در انتظار وعده و ایمان و امید تو، می‌سوزیم. ای امام ای متصل غروب شهر جدید به طلوع مدینة النبی چه کنیم امیدی هست بر میز های موریانه خورده شهر یا هم ابزار زنگ زده مهندسان شهر؟ یا اصلا به جوانه‌های نوظهور شهر؟ کاش میلاد آن ادبار کرده بر ظاهر دینداران کعبه پرست، همان مولود شهرهای خاک خورده ما باز می‌آمد و ما به امید آمدنش خرابه شهر را دوباره می‌ساختیم و مهیای حضورش می‌کردیم. کاش در انتظار تو ای مولای ما ابزارها را نو و قلم ها را آغشته به جان و دل‌ها را مشتاق و در پیش چشمانت می‌ساختیم و فریاد تو سر می‌دادیم. ای مولای من قلمم در این غروب غربت وفات جدّت همان بعثت آخرین رسول رسالت حق بر کره ارض سخت به گردش می‌آید و پر لکنت و اشاره است تو را یاد کردیم، در جان و تن بر سینی زیارت و خدمت جدّت ابا عبدالله گذاشتن و امروز به شهر برگشته ایم و خواستار عزمی نو و شهر آشوبی ایم برای دوباره گرد حیات بر ممات شهر زدن. بَر شُکر خدای اگر، شب روز و ماه و سال بجنگیم و داد برآوریم که شُکر تو را که ما را در این زمان عشق انقلابِ امام و وصی و شهدایش دادی، تو خوب می‌دانی که حقا حقش بجا نیاورده‌ایم. پس تو یاد کن ما را و پیشش بخوان به نامِ بچه بسیجی‌های خمینی ندیده و سید علی دیده و قوت ایستادگی و جنگیدن و خسته نشدن در این راه را بر ما صد افزون کن. ای مولای غریب و نا آشنای محبوب ما تو خوب می‌دانی که تو را با آل یاسین های رهبرمان یاد کردیم و خواندیم و یافتیم و اگر تو را یاد می‌کنیم در یاد او تو را یاد کرده ایم. به امید عزم و امیدی نو، برای ساختن دوباره، به قول حاج قاسم قرارگاه جدّت حسین بن علی، انقلاب اسلامی ایران.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قصه ما همین است که می‌فرمایید. در جستجوی چه چیزی باید بود که این سرگردانی به حضوری بس گسترده تبدیل شود؟
همان‌طور که در آخرین کلمات خود می‌فرمایید؛ وقتی می‌توان به مردان بزرگی نظر کرد که نمونه برتر ما می‌باشند، جایی برای ناامیدی و سرگردانی نمی‌ماند. مهم آن است که با تماشای آنان، کارِ خود را در راهی که مقابل‌مان گشوده شده است، ادامه دهیم. باید بدانیم ما در نزد خود تنها با «توحید» آرام می‌گیریم و مردان بزرگ، نمونه‌های حضورِ توحیدی ما نزد ما می باشند. آیا در این راه می‌توان به مولایمان علی «علیه‌السلام» نظر کرد؟  
اگر نیاز امروزین خود را با واقعی‌ترین انسان‌ها جواب ندهیم، و در این زمانه متوجه رهبر معظم انقلاب که به گفته حاج قاسم؛ توجه به ایشان رمز عاقبت بخیری است نشویم؛ جواب نیاز خود را اشخاصی قرار می‌دهیم که در نهایت توهّم جواب توهّم نهاییِ ما را خواهند داد. مانند توجهی که به شخصیت‌هایِ بزرگ‌شده توسط رسانه‌ها می‌شود و باز سرگردانی و باز پوچی. زیرا تفاوت بسیاری است بین واقعیت و شخصیت‌هایی که متذکر واقعیت‌اند و توهّمات و شخصیت‌هایی که توهّم برانگیزند. موفق باشید  

 

35957
متن پرسش

سلام: استاد تکلیف ما با هدیه ها چیه؟ استاد قبل خواب چه آیه یا سوره ایی بخونیم بهتره؟ استاد من هر وقت میام که به سمت سیر مطالعاتی یا کتابای خوبی که شما معرفی کردید برم یه طوری میشه که نتونم. میخوام ولی همزمان نمیتونم، مثلاعاشق کتاب خوندنم اینقدر که دوستدارم مدام جلوی چشم باشن، در عین حال اصلا کتاب نمیخونم و همیشه آرزوی خوندنش رو دارم! استاد چطور از نادانی گفت و گوها دربیام؟ استاد برای دست پیدا کردن کوتاه مدت به ثبات شخصیت راهکاری که بشه روش مداومت داشت هست؟ استاد برام دعا کن آدم بشم از دست خودم خستم، ببخشید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. قبول هدیه به خودی خود اشکال ندارد. ۲. حداقل خوب است سوره واقعه و آیه آخر سوره کهف خوانده شود. ۳. سعی کنید با یادداشت‌برداریِ نکات مهم کتاب‌ها و انتخاب نکات مهم متوجه هدف و مقصد نویسنده بشوید. ۴. صبر و سکوت. موفق باشید

35956
متن پرسش

با سلام و احترام: بنده ارشد الهیات دارم، از زمان دبیرستان، ارتباط بنده با قرآن شکل گرفت، با قرایت و ترجمه و بعد از دانشگاه، تفسیر و تدبیر و تعمق در قرآن، بشکلی‌که در طی این سالها کمتر روزی بوده که سر سفره قرآن به شکلهای مختلف نباشم و تا جایی که فهم و توانم اقتضا داشته همراه با عمل بوده. اما مدت ۳ سال است، بطور کامل از اصل قرآن فاصله گرفتم. هرچه تلاش کردم، که بتوانم روزی حداقل یک آیه بخوانم، تلاشم به نتیجه نرسیده، کانه همه آیات تکراری بی معنا دارند. این دوری یک حس درونی است، چیزی من را پس می‌زند. البته مطالعات کتابهای با محتوای معنوی دارم، که محتوا برایم تازگی داشته باشد، ولی همچنان با خود قرآن نتوانستم ارتباط بگیرم. علت این امر چیست؟ و چگونه باید درست شود؟ ضمن اینکه در زندگی نامه بزرگان، می‌خوانیم، برنامه واجب هر روز تلاوت قرآن بوده. و سفارش ارتباط با خود قرآن زیاد بوده، منهای مراجعه به تفاسیر یا کتب مرتبط.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آنچه از طریق قرآن برای ما پیش می‌آید، درک مسائل اصلی عالم وجود و ابعاد وجودی خودمان است تا متوجه شویم چگونه نزد خود و در جهان حاضر گردیم. و در این مورد تفسیر «المیزان» به عنوان راهی جهت تدبّر در قرآن، کمک فراوانی به انسان می‌کند. پیشنهاد می‌شود قبل از رجوع به آن تفسیر، سری به جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن»https://lobolmizan.ir/leaflet/182?mark=%D8%A7%D9%84%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86  بزنید. موفق باشید

35955
متن پرسش

سلام و ادب وقتتون بخیر: استاد نظر شما درباره کتاب (حکمت تاریخ) آیت الله میرباقری چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کتاب مذکور نیستم. موفق باشید

35954
متن پرسش

سلام علیکم: استاد در ارتباط با نگاه به المیزان، آیا با در جریان المیزان قرار گرفتن نیازی به دیگر کتب دینی، به عنوان مثال کتاب آزادی معنوی شهید مطهری و مقالات آیه الله شجاعی و آداب الصلاه امام و از این دست هست یا نه؟ جایگاه رجوع به المیزان در برابر دیگر کتب از بزرگان چگونه است؟ (در این زمینه بحثی طرح کرده اید تا ذهنیتی ایجاد کند)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر کدام از کتاب‌های مذکور، افقی را در مقابل ما از انوار توحید می‌گشاید. البته مبنا را باید همان تدبّر در قرآن قرار داد که تفسیر «المیزان» در این مورد نقش مهمی دارد. موفق باشید

35953
متن پرسش

سلام استاد. من ................................... میدونم که باید توحیدی نگاه کنم. در این مورد چگونه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، مطالعه شود. موفق باشید

35951
متن پرسش

از روزی که کتاب «بر نامه فیلسوف» (https://eitaa.com/varastgi/506) به دستم رسید مشغول مطالعه‌اش هستم. نمی‌دانم این سخن سنجیده‌ای بود یا نه ولی به یکی از رفقا گفتم این کتاب «روضه» دکتر داوری است؛ از این جهت که می‌بینی افرادی که به اصطلاح اهل فکر و اندیشه این کشورند با چهار صفحه نامه‌ای که داوری نوشته است چه نسبت‌های عجیب و غریبی گرفته‌اند. نمی‌دانی باید گریه کنی یا بخندی! نسبت به واکنش‌های اهل سیاست و ژورنالیست‌ها _چه منتقد و چه موافق_ به جز خنده کاری نمی‌توان کرد و اصلا انتظاری هم از آن‌ها نیست؛ ولی وقتی یادداشت‌های حوزویان و دانشگاهيان را می‌خوانی و وزان فهم و درک آن‌ها برایت عیان می‌شود، دلت می‌گیرد. منتقدان که هیچ، درباره واکنش مدافعان هم باید گفت به غیر از چند مورد، بقیه نسبتی ایدئولوژیک با نامه داوری گرفتند. ۲۰۰ صفحه از این کتاب به سخن دکتر داوری اختصاص دارد (شامل چند یادداشت، سخنرانی، میزگرد و مصاحبه با ایشان که برخی از آن‌ها برای اولین بار منتشر شده است) و ۶۰۰ صفحه دیگرش حواشی نامه ایشان است (شامل واکنش‌های موافقان و منتقدان). بی‌تردید اگر بخواهیم سختی زندگی اهل درد و تفکر، در عالم توسعه نیافتگی را دریابیم این کتاب گزینه خوبی است و به نظرم «متفکر در زمانه عسرت» عنوان دیگر این کتاب است!

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری برادر! اگر می‌بینی در بقیه امور نیز زمین‌گیر هستیم، به جهت آن است که نمی‌توانیم با اهل تفکر حتی اگر غیر از آنچه ما فکر می‌کنیم؛ همراهی کنیم. نگفتم همفکری کنیم ، نه! نسبت به آنچه فکر است و اهل تفکر آن را با ما در میان می‌گذارند، چرا نباید همفکری کرد؟ جناب آقای دکتر داوری کسی است که نمی‌تواند فکر نکند، و به خوبی همانند هایدگر می‌داند «در این زمانه بهترین فکر آن است که بدانیم «فکر نمی‌کنیم». و تا زمانی که ما در میدان تفکر حاضر نشویم، هر روز یا در تنهایی‌های خود سرگردانیم، یا در اجتماع خود به هم می‌پریم و حرف‌های همدیگر را نفی می‌کنیم و اساساً راهی را نمی‌شناسیم که در آن قدم بزنیم ,آن هم در زمانه‌ای که «زبان، خانه وجود شده است» و تنها خود را در کلمات بنیانیِ خود و دیگران می‌توانیم جستجو کنیم.
راستی! آیا جهانِ آنانی که فکر می‌کنند و می‌نویسند، جهانی نیست که ما در امروز و فردای خود نیازمند آن هستیم؟ گویا اگر تا دیروز با عقل تکنیکی، بشرِ جدید به دنبال آن بود که خود را در آینه فهمِ عمیق‌تر طبیعت جستجو کند، ولی گرفتار گشتل شد و آن آینه در مقابلش تیره گشت و نیهیلیسم حاصلِ آن شد؛ امروز عقلی به جای عقل تکنیکی به میان آمده است که انسان در هستی خود کلمات اصیلی را جستجو می کند و به ظهور می‌آورد تا جهان خود را در کلمات فاخر بیابد، به همان معنایی که والاترین انسانِ تاریخ با «اقْرَأ» شروع شد و قرآن، راهی شد برای آن‌که در فضای ربّ اکرم، انسان «بگوید» [1] نه آن‌که فقط قرآن بگوید، نه! مانند آن‌که آن مرد الهی در فضای ربّ اکرم گفت و گفتِ او قرآن شد؛ بگوید و بشر آخرالزمانی در این «گفتن» به نهایی‌ترین حضور برسد.
حرف بنده آن است: چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان می‌کنیم و به آنچه پیش آمده است نظر نمی‌کنیم که همان میدان حضور ما است نزد خودمان با به سخن در آوردن هستی مان؟ سخت‌گیری نسبت به خود، روح لطیف و پاکیزه انسان را که با خود می‌تواند به‌سر برد، منجمد می‌کند. آیا جوانانی که در جهان گشوده خود، دیروزِ دینداری ما را تجربه کرده‌اند و نمی‌توانند آن باشند، و امروز و فردای بشر مدرن را نیز تجربه کرده‌اند و می‌فهمند و باز خود را در آنچه نیستند می‌یابند؛ جز به پس‌فردایی که همان پریروز است، نظر دارند؟ پس فردایی که باز با «گفتن» ولی گفتنِ پس فردایی شروع می‌شود و این یعنی ما راهی جز خانه‌ای جز «زبان» برای وجود خود نداریم. موفق باشید      

 

 

[1] - فرمود: اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ

 

 

35950
متن پرسش

سلام استاد خداوند خیرتون بده. چطور باید بیماری ها رو بدون دارو درمان کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. به هر حال سیره بزرگان دین نیز دوری از دارو نبوده است ولی شفا را از خداوند می‌دانستند و در حدّ معمول و بدون افراط از دارو نیز استفاده می‌کردند. آنچه تأکید شده است «پرهیز» است. از رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم که فرموده باشند: «فإن المعدة بيت الداء والحمية رأس الدواء» معده، جایگاه همه بیماری‌ها است به جهت خوردن‌های غیر معمول و پرهیز از پرخوری اصل هرگونه دارو و درمان است. موفق باشید  

35949
متن پرسش

با سلام و احترام: مدت ۱۰ سال هست، در زمینه‌های مختلف فرهنگی، فعالیت دارم، اما الان هر چه به عقب نگاه می‌کنم، چیزی نمی‌بینم، کانه آب در هاون کوبیده‌ام. چه به لحاظ درونی و چه به لحاظ بیرونی. علت چنین ذهنیتی چیست!؟ اصلا جایی قرار هست خود ما متوجه شویم، چه کردیم؟ یا دنیا و کار دنیا از ما بی نیاز است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مسیری که حضرت ربّ العالمین به حکم ربوبیتش پیامبران را به میان آورده است؛ می‌توانیم فعالیت فرهنگی خود را معنا ببخشیم و جهت بدهیم. زیرا فعالیت فرهنگی چیزی نیست جز آنکه انسان جهت هرچه بیشتر نزدیک‌شدن به حقیقت که همان ربّ العالمین است، تلاش کند و به همین جهت خداوند به حکم ربوبیت خود پیامبران را ارسال فرمود و پیامبران نیز جهت هرچه بیشتر تعالی انسان به میدان آمدند. حال با توجه به این امر، وقتی هرکس وظیفه خود را انجام داد دیگر به عهده افراد است که بپذیرند یا نپذیرند. همچنانکه بسیاری از هدایت‌های پیامبران سر باز زدند ولی پیامبران وظیفه خود را انجام دادند و در راه هدایت بشریت به تعداد هدایت‌شدگان نظر نداشتند به همان معنایی که مولایمان علی «علیه‌السلام» در خطبه ۲۰۱ فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ». ای مردم! در طريق هدايت از کمى پويندگانش وحشت نکنيد سپس به دليل آن اشاره کرده، مى فرمايد: «زيرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سيرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است» (فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مائِدَة شِبَعُهَا قَصِيرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ). اشاره به اينکه اگر رهروان جاده هدايت کم هستند به جهت جاذبه هاى دنياست. امام (عليه السلام) در اين کلام پرمعنا دنيا را به سفره رنگينى تشبيه مى کند که موادّ کم ارزش يا بى ارزشى از نظر تغذيه در آن گذارده شده; ولى آنها را با زرق و برق آراسته اند. دنياطلبان اطراف آن را مى گيرند غافل از اينکه موادّ غذايى آن تنها در مدّتى آنها را سير مى کند و به دنبال آن گرسنگى طولانى در پيش است.
با توجه به امر فوق، انصافاً مردم ما با مردم زمان امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» تفاوت اساسی دارند. حقیقتاً اگر با آن نوع حکمتی که مولایمان با آنان سخن می‌گویند، ما با آنان آن نوع اندیشه‌ها را در میان بگذاریم، بسیاری از آن استقبال می‌کنند هرچند بالاخره عده‌ای از اهل دنیا هستند که به دنبال حقیقت نمی‌باشند. موفق باشید      

 

35948
متن پرسش

با سلام: استاد محترم جنابعالی در اکثر مطالب تان روی حضور تاریخی و درک آن حضور تأکید فراوان دارید و حتی شرط عبور از نیست‌انگاری را درک حضور تاریخی می‌دانید. حال برای ما این سؤال هست که چگونه می‌توان تاریخ را آنطور که منظور نظر جنابعالی است، درک کنیم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته بسیار مهمی است و حقیقتاً مسئله امروزِ ما می‌باشد بخصوص که در روایات ما نیز شرط بصیرت و عقلانیت را، زمان‌شناسی می‌دانند. عرایضی تحت عنوان «معنای حضور تاریخی و درک حضور خود در آن تاریخ» در 9 فراز تنظیم شده. امید است بتواند این مهم را مدّ نظر عزیزان بیاورد بخصوص که موضوع درک حضور تاریخی، موضوعی نیست که صرفاً با علم به تاریخ و اطلاعات زیادی که از زمانه خود به دست می‌آوریم، حاصل شود. بلکه نیاز به حساسیت و تأمّل خاصی دارد. موفق باشید

معنای حضور تاریخی و درک حضور خود در آن تاریخ

باسمه تعالی

 در رابطه با درک حضور تاریخی ، خوب است به تلاش بی‌وقفه سعید بن عبدالله حنفی نظر کنید که چگونه از یک طرف با طی مسافتی به طول ۳۰۰ فرسنگ، نامه سران کوفه را به امام حسین «علیه‌السلام» رساند، و سپس با طی همان مسافت جواب نامه امام را به کوفیان برگرداند و سپس از کوفه با طی همان مسافت نامه مسلم بن عقیل را به امام رساند، و سپس در شب عاشورا خطبه‌ای خواند و در آن خطبه خطاب به امام حسین «علیه‌السلام» عرض کرد: «به ذات خداوند تو را ترک نمی‌کنیم» و پس از او زهیر بلند شد و آن خطبه مشهور را خواند. در روز عاشورا در مقابل امام در قبله امام آن چنان استوار ایستاد كه هر تيرى به سوى امام حسين «علیه‌السلام» مى‏ آمد سینه را سپر قرار مى‏ داد و نمى‏ گذاشت آسيبى به آن حضرت برسد، تا اين‌كه پيكرش پر از زخم شد، در اين هنگام به امام حسين «علیه‌السلام» رو كرد و عرضه داشت: «يا بن رسول اللَّه اَوَفَّيتُ؟:» اى پسر رسول خدا آيا به عهد خود وفا كردم؟» امام فرمودند: «نَعَمْ، أَنْتَ أَمامِي فِي الْجَنَّةِ، فأقرء رسول اللَّه عنّى السّلام، و اعلمه انّى في الاثر» آرى! تو جلوتر از من در بهشت هستى، سلام مرا به رسول خدا «صلى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌وسلم» برسان، و به آن حضرت عرض كن كه من نيز به دنبال تو خواهم آمد. در همین رابطه به شیدایی جناب بُریر، آن پیرمردِ معلّم قرآن شهر کوفه نظر کنید که چگونه شب عاشورا شوخی سر می‌داد. عبدالرحمن به او گفت: دست از شوخی بردار، سوگند به خدا که این ساعت، موقع مزاح و باطل نیست. بُریر در پاسخ گفت: سوگند به خدا که تمام عشیره و قوم من می‌دانند که من اهل مزاح و سخنِ درهم و باطل نبوده ام، نه در سن جوانی و نه در سن کهولت، ولیکن قسم به خدا که الآن نسبت به آنچه ما به آن برخورد خواهیم کرد بسیار خوشحال و مسرورم.  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


۱. با نظر به شخصیت سعید بن عبدالله و بُریر خُضیر هَمدانی و امثال آن‌ها می‌توان به معنی حضور در تاریخی که با امام حسین «علیه‌السلام» شروع شد فکر کرد، به معنای حضور در تاریخ توحیدی که انسان با درک آن حضور، نه شب می‌شناسد و نه روز، تمام جان و همّت خود را به میان می‌آورد تا خود را در آن آغازی حاضر کند که انسان را در وسعت آن تاریخ تا انتها وسعت و گسترده می‌کند.

۲. حال ما باید از خود بپرسیم چگونه باید مسیری را که با انقلاب اسلامی در پیش گرفته‌ایم ادامه دهیم؟ با توجه به آن‌که ما دارای سنت معنویِ چشمگیری هستیم که با حضورِ خود در آن سنت می‌توانیم متذکر هستی و بنیاد خود شویم.

۳. روشنفکران غرب‌زده ما به گذشته اصیل خود نظر ندارند، در حالی‌که شخصی مانند هایدگر که می‌خواهد در سنت تاریخی خود حاضر شود، یونان را به عنوان گذشته خود می‌بیند تا اکنونِ خود را دریابد و از این طریق چشم اندازی را مقابل ما می‌گشاید. حال باید از خود پرسید امکاناتی که ما در تاریخ خود داریم کدام‌اند؟ در حالی‌که با نظر به فلسفه اسلامی می‌توانیم به میراث مهمی نظر اندازیم و اگر صخره‌هایی در مقابل خود داریم که باید از آن‌ها عبور کنیم، از آن طرف سنت‌هایی داریم بسی گشوده و گسترده که راه را بسی هموار می‌کنند، به‌خصوص اگر به حکمت صدرایی متفکرانه نظر کنیم.

۴. اگر پاسخ‌های گذشته برای امروز کافی نیست، می‌توان برای امروز و فردای خود، بصیرت‌هایی را از حکمت صدرایی بیابیم. مسلماً تفکر در یک سنت شکل می‌گیرد و از این جهت به همان اندازه که از سنت‌های خود، به جهت نوعی غرب‌زدگی فاصله داشته باشیم، به همان اندازه در بحران تفکر گرفتار می‌شویم.

۵. حضور در یک تاریخ و گفت و گو با نظر به «وجود»، در بستر رخدادی ظهور می‌کند که آن رخداد نمادی از «وجود» باشد وگرنه به صرف اینکه انسان‌ها در یک زمان در کنار همدیگر باشند گفت و گو صورت نمی‌گیرد. در کنار هم بودن و گفت و گو داشتن مربوط به کسانی است که بحران را می‌بینند و متوجه شده‌اند آدمیتِ عالَم مدرن تغییر کرده، در حالی که متاسفانه بعضی‌ها با غفلت از این موضوع می‌خواهند همه چیز را به عالم خود و به گذشته برگردانند، چه سنت‌گراها باشند که از امکاناتی که بشر جدید و عالم جدید دارا است غفلت می‌کنند و چه افرادی که خود را تنها در جهان مدرن دنبال می‌کنند.
آری! اگر آینده به گذشته نظر دارد ولی در گذشته متوقف نیست و غرب اگرچه نظر به آینده داشت ولی آن روشناییِ بنیادینی که مربوط به هستی انسان بود را انکار کرد و لذا به تاریکی گرایید، روشنایی بنیادینی مانند آزادی و مذهب.

۶. اگر متفکران ما تحت تاثیر مسیر جناب فارابی در بستر عقلانیت دینی حاضرند که در جای خود امر میمونی است، باید مواظب باشیم عقلانیت فلسفی ما گرفتار نوعی متافیزیک که مانع تفکر است، نشود و از این جهت در مواجهه با دنیای مدرن، ادامه روش فارابی کافی نیست بلکه باید با جهان مدرن و با اکنونِ تاریخیِ آن مواجه شد وگرنه شکاف بین ما و جهان جدید همچنان باقی می‌ماند، شکاف دو دریایی که در این زمانه باید همدیگر را درک کنند.

۷. به گفته پروفسور هانری کربن شیعه چون باطنی‌تر بود، ایرانی‌ها آن را پذیرفتند زیرا خرد ایرانی در ذات خود نبوی است و لذا در مواجهه با اسلام در اصیل‌ترین نوع حضور، خود را یافت. آیا در این زمانه نیز جز این است که باید با نظر به اصالت‌های خود و از منظر سنت‌های تاریخی ِخود، به جهان جدید بنگریم؟ زیرا حیات انسانی، تاریخی است و باید همواره با تاریخ مرتبط بود. آیا از خود پرسیده‌ایم جهت ارتباط با ایده‌های بشر جدید، چگونه برای عزم ملی باید به سوی آن ایده‌ها روانه شد تا بتوانیم رابطه‌ای متفکرانه با تاریخ خود برقرار کنیم؟ و حضور تاریخی ما معنوی و قدسی و وجودی باشد.

۸. روشنفکران دینی نمی‌توانند از مقوله دین و معنویت دفاع کنند. زیرا درک معرفت دینی در حدّ مجموعه‌ای از گزاره‌ها، به معنای  مرگ حیات معنوی است. از آن جهت که دین، ابژه می‌شود و روشنفکران دینی درکی از خطر ابژه‌شدنِ دین ندارند و در غفلت از درک هستی و نسبتی که با هستی باید داشت، به‌سر می‌برند و متوجه نیستند معنا، قابل تقلیل به گزاره نیست بلکه درک وجودی انسان‌ از خود و یا به تعبیر هایدگر «دازاین» است که سطح معنا را تعیین می‌کند، به این معنا ما در کدام سطح از «وجود» هستیم؟ که با درک حضور خود در تاریخ، بتوانیم در مقابل نیهیلیسم و سوبژکتیویته جدید باشیم، نیهیلیسم و سوبژکتیویسمی که روشنفکران دینی در آن دست و پا می‌زنند و لذا نسبت به حضور تاریخی، به‌خصوص حضوری که با انقلاب اسلامی پیش آمده، در غفلت‌اند و از معنایی که جریان‌های حاضر در انقلاب اسلامی، همانند سعید بن عبدالله حنفی‌های این زمان در خود احساس می‌کنند، بی‌بهره‌اند.

۹. همچنان باید از خود پرسید چه تصویری باید از جهان کنونی و انسان کنونی داشت تا نه از سنت‌های دینیِ گذشته مانند کربلا، منقطع باشیم و نه نسبت به حضوری که در این تاریخ باید داشت غفلت کنیم؟ تا کربلا همچون کوزه‌ای نگردد که از زندگی خارج شده و به موزه‌ها سپرده شده. در حالی‌‌که کربلا، آرمان بزرگ امروزین ما می‌تواند باشد و البته انسانی که هیچ آرمان بزرگی ندارد به هر وضعی تن می‌دهد و این شروع نیست‌انگاری است که با حضور در تاریخ کربلا و در نسبتی که در امروز تاریخ‌مان یعنی در نسبت حضور در انقلاب اسلامی، می‌توانیم با امام حسین «علیه‌السلام» پیدا کنیم؛ امکان عبور از آن نیست‌انگاری فراهم است.  

35947
متن پرسش

خدایا با من کمی حرف می زنی؟ من با تو حالم خوش می شود وگرنه که خیلی ها هستند برای حرف زدن؛ من ولی دلم می خواهد حرفهایم را فقط تو بشنوی و در عوضش تو هم با من حرف بزنی... خدایا دلت برای من هم تنگ می شود؟ حالا چطور؛ دلت برای من تنگ نشده؟ یا از سر کرمت پس نمی زنی ام؟ خدایا تو را به خدا قسم تو من را دوست داری؟ خیلی برایم این مسئله مهم است، خیلی خیلی مهم است، خدایا هرچه هست راستش را بگو طوری نیست...... خدایا اگر دوستم نداشته باشی وجداناً به تو حق می دهم ولی اگر دوستم داری حالا من به تو می گویم پس چطور دلت می آید که اینقدر من در تعفن گناه، آلوده بمانم؟ خدایا تو که سنگدل نبودی هیچوقت؛ پس چطور دلت می آید من اینقدر سرگردان خودم، بی خبری هایم، ابدیتم، تو، تعالی، دیدن، شنیدن، و کجا رفتن باشم و تو هیچ به من حرفی نزنی!....... نه؛ از تو این کار هرگز ممکن نیست؛ پس یا من نمی شنوم یا ...... خدایا می شود حساب و کتابم را همینجا برسی؛ خیلی خواسته ی سخت و دردناک و بلکه وحشتناکی است ولی راستش من می خواهم این بدنم که مُرد دیگر فقط پیش تو بمانم و هیچ جا نروم، فقط در آسمان بالای سر تو پرواز کنم، خدایا کنار تو که جای عذاب نمی تواند باشد؛ پس یا باید همین دنیا حسابم را برسی و تمامش کنی و تمامم کنی و پاکم کنی و یکسره خاکم کنی یا که آرزویم را با خودم به گور نفسم ببرم تا همیشه!.... خدایا من دلم تو را دوست دارد و دلم می خواهد داد بزنم و این حرف را همه جا بگویم؛ تو اگر دوستم نداری که هیچ؛ اگر اما دوستم داری فریاد نزن؛ لااقل درِ گوشم یواشکی بگو، بگو تا دلم ولم کند؛ خدایا اگر دوستم نداری خب یکسره رهایم کن؛ اینطور لااقل اینقدر دلم کلافه ام نمی کند..... در ذهن خود کلاف سردرگمی دارم که آدمها را کلافه می کند، خدایا تو دلت می خواست من بهشت قشنگی باشم ولی خیلی وقتها جهنمی شدم که بنده ی خوب و بدت در آن سوخت! عجب نامردی شده ام من!.......«خدایا مرا در خدمت آن راهی که برایش خلقم کرده ای بگیر»، خدایا با من حرف بزن، هر روز حرف بزن، هر ساعت هر دقیقه هر لحظه؛ صدای تو که باشد من حیفم می آید گناه کنم و تو از پیشم بروی و من تو را نشنوم، خدایا، از پیش چشمانم مرو تا در تو شیدایی کنم..... خدایا دستم را بگیر؛ آنقدر محکم بگیر که خوبِ خوب همیشه حس ات کنم؛ تا که شرمم بیاید که در حضورت شرم نکنم، خدایا مثل یک نسیم در بدنم جاری شو و در زبانم خانه کن؛ خدایا زبانم را حرم امن خودت گردان، این حرفها همینقدر که ساده و تند تند و راحت می آیند همینقدر ساده و تند تند و راحت مرا بی تو کرده! خدایا خودت یکطوری درستش کن؛ به حُرمت موسای خودت درستش کن، درستم کن،؛ دارم راه دیگری غیر از تو می روم؛ دلم برایت تنگ می شود؛ برای موسی، برای محمدت، برای علی، برای فاطمه ات، خدایا نگذار اینقدر بروم که تا بخواهم بازگردم پیر شده باشم، پیش از اربعین عمرم اربعینی ام کن؛ وای بر آنکه در حرم حسین اهل نشود، و من تا خودِ خودِ سرچشمه هم رفتم و تشنه برگشتم؛ چقدر تاسف بار، خدایا انگار صدای تو را می شنوم که داری می گویی عملت چیست که فردوس برین می خواهی؛ اما، بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم.... راست می گویی خدایا، خودم هم که گفتم اما خدایا با این همه بدی ام هیچ وقت کارهایم را دوست نداشتم؛ پس هنوز هم آیا نظر به من نمی کنی، نگاهم نمی کنی؟ خدایا راست می گویی ولی من بی تو خب چه کنم؟ «من آن عبد پشیمان تو هستم ، همان که بارها پیمان شکستم ، خدایا با تو دارم گفت و گویی، به پیشت آمده بی آبرویی...» خدایا تو حق داری ولی من نیازمند تو هستم بگو بی تو چه کنم؟ اگر راهی می شناسی که بی تو بشود بود بگو تا زحمتم را کم کنم و آسوده ات کنم؛ ولی اما جز تو مگر راهی هست؟......... خدایا با من حرف بزن، خدایا تا دیرم نشده برم گردان........ خدایا با من حرف بزن من خیلی بی تو تنها هستم؛ من هیچکسی را جز خودت نمی خواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان جنابعالی مرا به یاد آن داستانی انداخت که جناب مولوی در مثنوی به میان آورده‌اند که می‌فرماید:
آن یکی الله می‌گفتی شبی
تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیک کو
می‌نیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله می‌زنی با روی سخت
او شکسته‌دل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خَضِر را در خُضَر
گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای
چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای
گفت لبیکم نمی‌آید جواب
زان همی‌ترسم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست
وآن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو
جذب ما بود و گشاد این پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یا رب تو لبیک هاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زانک یا رب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر دلش قفلست و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
موفق باشید

35946
متن پرسش

سلام: شما صبح ها چه ساعتی میرین کوهنوردی؟ هر روز میرید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته به غیر از صبح یکشنبه، بقیه صبح‌ها، پس از اذان بعد از آنکه نماز خوانده شد، قدمی می‌زنیم. موفق باشید

35945
متن پرسش

با سلام: من پسر هفت ساله ای دارم که سوالات زیادی می پرسد و بنده جواب بعضی از سوالاتش را نمی‌دانم مثلا می پرسد چرا خدا با قدرت خود کاری نکرد که امام حسین (ع) شهید نشوند؟ یا چرا امام جواد (ع) سم را خوردند (با توجه به کراماتی که از امامان برایش از کتاب ها خواندم) چرا امام زمان (عج) کاری نمی‌کند ما باید همه کار بکنیم تا امام بیاید چرا خدا مهسا امینی و امثال او را آفریده که در دنیا شر به پا شود؟ جواب های من مبنی بر این که ائمه قرار نیست با قدرت خود در هرچیزی نفوذ کنند یا انسان اختیار دارد و.... او را قانع نمی‌کند لطفا اگر می‌شود کتاب و جزوه ای هم در این زمینه به بنده معرفی کنید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اهل نظر معتقدند افراد در این سن، بیشتر دوست دارند سؤال کنند تا از طریق سؤال رابطه برقرار نمایند. پیشنهاد می‌شود قسمت دوم کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را برای او بخوانید. کتاب روی سایت هست. موفق باشید

35944
متن پرسش

سلام علیکم: استاد با اعضای درجه یک خانواده که مبتلا به غضب هستند و هیچ کنترلی روی اون ندارن باید چه رفتاری داشت؟ لطفا کتاب یا منبعی معرفی کنید. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این مورد نکات قابل استفاده‌ای دارد. موفق باشید

35943
متن پرسش

سلام و رحمت: یه سوال دارم اگه میشه از استاد بپرسید. بنده خیلی به علم فلسفه واقف نیستم ولی یه سوالی برام پیش اومده ممنون میشم پاسخ بدید، اینکه ذات خداوند متعال برای آفریده ها غیر، محسوب میشن؟ یعنی عالم ،غیر از خداوند است, و این حد برای خدا تعیین نمیکنه؟ یعنی ذات اقدس الهی وقتی بینهایت هستند چگونه می‌توان آفریده های خدا را غیر از او محسوب نکنیم و این بینهایت مطلق را براش حد تعیین نکنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خداوند از آن جهت که وجود مخلوقات را به آن‌ها می‌دهد؛ عین وجود بدانیم، پس در عین آن‌که وجودِ مخلوقات را به آن‌ها می‌دهد، آن‌ها از نظر وجودی از او جدا نیستند که از این جهت دوگانگیِ خالق و مخلوق مانند مادر و فرزند پیش بیاید. بیشتر می‌توان مثال موج و دریا را زد که هر موجی از یک جهت موج است و از جهت دیگر جدا از دریا نیست. موفق باشید

35941
متن پرسش

سلام استاد: از چند روز پیش عکس کودکان گرسنه ی سومالی را که دیدم اصلا یه حال بدی دارم. آیا نهاد و خیریه ای در کشور وجود داره که کمک مالی ما را هرچند اندک به آن کودکان مظلوم برساند؟ همسرم میگه اگه بخوای پول واریز کنی باید به حساب دولتهای آنها واریز کنی. و آن دولتها به دست کودکان که نمی‌رسانند. استاد نکنه آن دولتمردان به اصطلاح بیزینس راه انداختند و اصلا این کودکان را اینگونه در اینترنت به نمایش گذاشته اند تا کمکهای خیریه مردم خیِر دنیا را جمع کنند ولی به خود کودکان ندهند؟ به هر صورت، در ایران کجای معتبر سراغ دارید. لطفا معرفی کنید که ما به آنجا مراجعه کنیم حداقل  و از این طریق کمک کنیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال «کمیته امداد» همان طور که شعبه‌ای جهت مردم یمن دارد شعبه ای هم باید جهت همین امورداشته باشد و قابل اطمینان نیز می‌باشند. موفق باشید

35940
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: مدتی با سایت سخنرانی شما آشنا شده ام و بسیار برایم مفید و تاثیر گذار بود اما نمی‌دانم سیر مطالعاتی ام را از کدام مبحث شروع کنم لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال پس از مباحث معرفت نفسی مثل «ده نکته در معرفت نفس» اگر باز آمادگی داشتید و بحث کتاب «خویشتن پنهان» را ادامه دادید، خوب است به سراغ «برهان صدیقین» و شرح صوتی آن بروید. و البته در کنار این مباحث از مباحث قرآنی غفلت نفرمایید تا ان شاءالله گذارتان به کتاب «معاد، جدّی‌ترین زندگی» بیفتد با شرح صوتی آن. موفق باشید

35939
متن پرسش

با سلام: قرآن می‌فرماید: «و الله اسماء الحسنی» (خدا دارای اسمای حسنی است پس خدا را به آن نامها بخوانید) شما در شرح سوره حمد امام خمینی فرمودید که الله اسم است. در حالیکه این آیه می‌گوید برای الله اسمهای نیکو است. نتیجه این که الله در اینجا ذات است نه اسم. لطفاً توضیح دهید! با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در فراز «بسم الله الرّحمن الرّحیم» خودِ قرآن «الله» را به عنوان اسم مطرح کرده و حضرت امام بر همین مبنا بحث اسم‌بودنِ «الله» را به میان آوردند. آری! «الله» به عنوان اسمی که جامع جمیع صفات و اسماء است این‌جا مدّ نظر است و در آیه سوره اعراف بحث در الله است به جلوه های مختلف اسماء. موفق باشید

35938
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخير بنده برای انتخاب رشته بین «علوم قرآن و حدیث» و «نهج‌البلاغه» مردد هستم. اگر جنابعالی بودید کدام را انتخاب می‌کردید؟ هدف بنده هم در آینده کار تربیتی هست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جایی که نهج البلاغه نیز جدای از قرآن و حدیث نیست؛ می‌توانید ان شاءالله با ورود به رشته نهج البلاغه با بشر جدید از حکمت‌های آن کتاب بزرگ سخن بگویید. حکمت‌هایی که امروز، بشر جدید سخت بدان نیازمند است. موفق باشید

35935
متن پرسش

سلام و نور: عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت. از مجموعه خانه طلاب جوان قم (نشریه خط) هیئت تحریریه در شماره جدید نشریه علاوه بر پیگیری موضوع اصلی آن که به نظم نوین جهانی می‌پردازد، همچنین به دنبال بررسی و تبیین سبک زندگی علمی طلبه عصر انقلاب هستیم، در این میان برخی ریزموضوعات انتخاب شده اند که به پیوست خدمت تان تقدیم می شود، لکن اگر فراغت بالی برای حضرت استاد حاصل است توفیقی است که از قلم جنابتان در رابطه با موضوع عرفان نظری و سوالاتی که ذیل این موضوع مطرح شده استفاده کنیم. سوالات درباره عرفان نظری: اولا عرفان نظری آری یا نه؟ (با توجه به کلیپ معروف رهبری و موضع ایشان نسبت به عرفان نظری که منجر به حرف و حدیث هایی است) چرا عرفان نظری ضرورت دارد؟ ثانیا آیا این درس باید عمومی باشد یا خصوصی (نظر حضرت امام نسبت به تعطیلی درس فلسفه مرحوم علامه و ممشای ایشان در طرح مباحث عمیق عرفان نظری در جلسات تفسیر سوره حمد از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به ظاهر متناقض به نظر می رسد)؟ عرفان نظری چه کاربردی دارد آیا مبانی این علم در جامعه شناسی سرریز دارد؟ می توان از مباحث عرفان نظری در تحلیل های سیاسی بهره برد؟ چه میزان در امامت و رهبری امت دخیل است؟ شیوه مطلوب تحصیل این علم چیست؟ برای تعمیق در اندیشه و مکتب علمی امام آیا تحصیل عرفان نظری لازم است یا خیر؟ و در نهایت اگر عرفان نظری نخوانیم از چه چیزی محروم خواهیم شد؟ پیشاپیش از بذل توجه حضرتعالی سپاسگزاریم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:

۱. عرفان نظری به عنوان مبانی معرفتی که دستورات شریعت بر آن بنا شده است، همواره مورد توجه دین و ائمه هدی «علیهم‌السلام» بوده است. در آن حدّ که امام صادق «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه»؛ بالاترين عبادت ادامه‏ تفكر در باره ‏خدا و قدرت او است. در اين روايت، خداوند و آلاء و نشانه ‏هاى قدرت او موضوع تفكر است. مى‏ فرمايند تفكرى كه موضوعش خدا و آثار قدرت پروردگار باشد، بالاترين عبادت است. ولی عرفان نظری به عنوان موضوعاتی که تحت این عنوان بحث می‌شود مثل «اعیان ثابته» و یا «احدیت» و امثال آن، موضوعاتی نیست که نیاز همگان باشد و ملاحظه فرمودید که شهدای ما ره صدساله را یک شبه طی کرده‌اند آنهم با نظر به شخصیت حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و اشاراتی که ایشان نسبت به حقایق داشتند و به نظر می‌آید رهبر معظم انقلاب متذکر این امر هستند که فکر کنیم همه مردمان باید متوجه این اصطلاحات باشند.

۲. به هر حال مباحثی که در عرفان نظری مطرح است از آن جهت که نظر به اسمای الهی دارد بسیار مهم است و قرآن می‌فرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛ (اعراف/۱۰۸) براى خداوند اسماء حسنايى هست، او را به آن اسماء بخوانيد. يعنى گاهى حق به صفت رحمان جلوه مى‏‌كند، به آن تجلى مى‏‌گويند: «اسم رحمان» يا به صفت رحيم جلوه مى‏‌كند، به آن تجلى مى‏‌گويند: «اسم رحيم» اين‏ها اسماء حسناى الهى هستند يعنى حق ‏اند در صفاتى خاص. آن وقت آن اسماء مظهر مى‏ خواهد تا به نمايش در آيند: امام صادق«علیه‌السلام» در رابطه با آيه‏ فوق مى‏ فرمايند: «نَحْنُ وَ اللّه الاسْماءُ الْحُسْني» به خدا سوگند ماييم اسماء حسناى الهى. ملاحظه كنيد امام خودشان را چطورى به ما معرفى مى‏ كنند و ما را به كجا راه‏نمايى مى‏ فرمايند. ابتدا بايد متوجه بود «اسماء حسنا» يعنى چه که عرفان نظری در این مورد به ما کمک شایانی می‌نماید بخصوص اگر گرفتار اصطلاحات نباشیم و اشارات مطرح شده در عرفان نظری را مدّ نظر داشته باشیم. بعد از آن است که می توانیم متوجه باشیم چرا ائمه‏ معصومين (عليهم السلام) اسماء حسناى پروردگار هستند.

۳. همان‌طور که متوجه هستید حضرت امام در مرحله‌ای از تاریخ متوجه هستند مباحث عرفانی اگر عمومی گردد و لقلقه زبان عده‌ای شود، علاوه بر آنکه آن معانیِ بلند از جایگاه خود تقلیل می یابند، حتی ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد ولی با ظهور انقلاب اسلامی و افق جدیدی که برای مردم ما پیش آمد، اصطلاحات عرفان نظری اشارات خاص خود را به میان آورد و ملاحظه فرمودید که چه اندازه حضرت امام در شرح سوره «حمد» از آن اصطلاحات به طور خاص استفاده کردند و چه اندازه جایگاه آن خالی بود تا معلوم شود آموزه‌های دینی تا کجاها انسان را جلو می‌برد و چه اندازه جای تأسف دارد که ما آن راه را با جوانان خود در میان نگذاشتیم تا آن حدّ که آن‌ها گمان می‌کنند دین، تنها همین اصطلاحات عرفی و تکالیف ساده است. در حالی‌که بشر جدید و نسل جوان ما نظر به نهایت‌ها دارند که مباحث عرفانی متذکر آن می‌باشد.

۴. مسلّماً عرفان نظری به معنای خاص آن که جایگاه انسان را در هستی در ابعاد متعالی آن مدّ نظر قرار می دهد، امری نیست که در مباحث سیاسی بتوان از آن سخن نگفت و جامعه ایده‌آل مدّ نظرِ اسلام را از آن طریق تبیین نکرد.

۵. مسلّماً شخصیت حضرت امام خمینی از مباحث عرفانی ایشان جدا نیست و اگر متوجه باشیم امروز که انسان‌ خودش برای خودش مسئله شده است و موضوع سوبژگیِ انسان در میان است؛ شخصیت فکری حضرت امام مدّ نظر نیاید، عملاً انسان جدید همواره از گمشده خود محروم خواهد بود و این‌جا است که با نظر به شخصیت امام و مباحث حِکمی و عرفانیِ ایشان می‌توان بشر امروز را که به نهایت‌ها نظر دارد؛ مورد خطاب قرار داد و با او به گفتگو نشست.

۶. به نظر می‌آید امروز بیش از هر روز ما نیاز به معارف عرفانی و حِکمیِ موجود در آموزه‌های دینی خود داریم زیرا بشر آخرالزمانی بشری است که اگر نتواند خود را در نهایتِ خوبی‌ها حاضر کند, خود به خود برای جوابگویی به خلأ درونی خود در میدان ظلمانی‌ترین ظلمات‌ها قرار می‌گیرد و این امری است که متفکران امروز متوجه آن شده‌اند و نباید جایگاه طرح سوره «حمد» امام را در تلویزیون را ساده گرفت و یا از آن غزل خاصی که خانواده حضرت امام پس از رحلت ایشان مطرح کردند را ساده گذشت. غزلی که در یکی از ابیات می‌فرمایند: «در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم». باید از خود پرسید این میخانه کدام میخانه‌ای است که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» طالب گشوده شدنِ در آن می‌باشند و آن مدرسه و مسجد کدام مدرسه و مسجدی است که حضرت ایشان از آن بیزار گشته‌اند؟ در حالی‌که همه می‌دانیم آن مرد بزرگ فرزند مدرسه و مسجد بوده‌اند. موفق باشید      

35933
متن پرسش

سلام استاد جان: وقتتون بخیر. از قول علامه طباطبائی نقل می‌کنند که گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد. کیش مهر، صفحه ۲۴۰ از قول آیت الله سعادت پرور تهرانی نقل کرده اند که ایشان فرمودند: یک‌ بار بیشتر در عمرم عصبانی نشدم در حالی که حق با من بود ولی بعد از آن خیلی سریع از دلِ طرفِ مقابلم در آوردم و او را شاد کردم!شب در عالم رویا دیدم که به من گفتند: یک عصبانیت ۲۰ سال انسان را عقب می‌اندازد! نزد استادم علامه طباطبایی رفتم و اتفاق رخ داده را تعریف کردم. ایشان فرمودند: این سخن، به حق است! در موارد متوجه نمیشم جایگاه توبه چی میشه که آدم بیست سال عقب می افته ولو توبه کنه و جبران کنه؟ نظرتون چیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت این موارد مربوط به فرد خاص می‌باشد بخصوص که به خواب آن فرد مربوط است. زیرا به هر صورت معارف ما حکایت از آن دارد که «توبه» موجب جبران گناه و آثار آن می‌شود. موفق باشید

35929
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: بنده نسبت به آینده ی تاریخی خودم دچار خوف و هراس هستم. نه از جهات مادی، بلکه از این جهت که نمی دانم در تاریخی که در پیش است چه بر سر ایمانم خواهد آمد. حال پرسش بنده این است که با توجه به ضعف ها و تجاربی که در گذشته داشته ام، اگر از خدا تقاضای مرگ کنم تا در اوج ظلماتی که در پیش است از این بدتر گرفتار نشوم، کار درستی است؟ آیا خدایی که ارحم الراحمین است پاسخ چنین تقاضایی را می دهد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در مسیر توحید راهِ کمال انسان و رسیدن به حقیقت گشوده است تا انسان به ابعاد متعالیِ خود دست یابد؛ یأسِ از آینده چرا؟! به ما فرموده‌اند: «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» و این‌جا است که همواره باید با نظر به الطاف الهی و نسیم‌های ربّانی که همان «رَوْحِ اللَّه» است باشیم. موفق باشید

35928
متن پرسش

با سلام: استاد شاید یه ازفقه مسایل آن و مباحثی معرفتی و غیره گمانم هوا و اب خیلی روی لطافت روح موثره و شاید برخی ریزش ها و آسیب ها به دلیل نادیده گرفتن این نوع لطافت هست یه جایی خوندم هوای صبح گاهی و سحر لطافت داره حالا فرض کنیم این لطافت هوا بعضی شهرها و کوهستانها در غیر اوقات سحر هم هست سوای زمان موقعیت شرعی اون شاید نوع هوای آن موقع هم مدنظرهست؟ و در تربیت خیلی موثر وقتی هوای تمیز اینقدر آدم را سبک میکنه ایا در سیر انسانها موثر نیست و یا همان آب؟ گاه فکرمیکنن بعضی این افراد که واقعا بخش زیادی از هزینه هاشون صرف تفریح میشه و یا بعضا به خاطر وضعیت مادی دارای تفریح و طبیعت گردی زیادن رشدشون بیشتر است کاش بعضی گروههای فرهنگی حالت طبیعت گردی داشت تا همه میتونستن از طبیعت استفاده کنن و فقط مخصوص بالا شهرنشین های تهران و بعضی شهرها نبود. متاسفانه شهرداری تو بعضی شهرها مناطق خوش آب و هوا حتی دست. اقلیت های مذهبی بیشتره تا شیعه

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً شرایط آب و هوایی در رابطه با روح و روحیه، مؤثر است ولی به گفته متفکران، در حدّ زمینه و نه در حدّ علت حقیقی. و از این جهت ملاحظه کرده‌اید اگر اراده انسانها محکم باشد، سیطره شرایط آنچنان نیست که اصل قضیه را که تعالی روح است در راستای اراده انسان به مشکل بیندازد و از آن طرف اگر انسان زندگی خود را مشغول امور تفریحی کرد، از مهمّ خود که همان درک حقیقی جایگاه خودش در هستی و در ابدیت است؛ باز می‌ماند. موفق باشید

35927
متن پرسش

سلام و عرض ادب: استاد بزرگوار سوال بنده در مورد منطق مسابقه در کار خیر می باشد. با توجه به اینکه رقابت آنطور که در ذهن همه جا افتاده به معنی برنده شدن یک عده و باختن بقیه است در غیر این صورت مسابقه بی معنی است. مثل کنکور. حالا اگر در کار خیر مسابقه بدهیم باید بخواهیم از بقیه جلو بزنیم و آنها عقب بمانند. خود این نوعی خودخواهی نیست؟ چرا همه با هم به سمت کمال حرکت نکنیم و سبقت بگیریم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه قرآن می‌فرماید: «فاستبقواالخیرات» به جهت فطری بودنِ امور خیری است که خود شریعت الهی متذکر می شود و این امر موجب تلاش دیگران در همان جهت تعالیِ فطری و شخصیت آنها می‌گردد و البته این غیر از رقابت‌هایی است که موجب تحقیر رقیب می‌باشد. موفق باشید

نمایش چاپی