بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14940
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: درباره ی کتاب اکنکار توشته تویئچل سوال داشتم. با اینکه انحرافاتی دارن این فرقه و ادیان رو رد کردن و به تناسخ اعتقاد دارن، ولی مطالب دیگه ای که مطرح میکنن خیلی به عرفان اسلامی شباهت داره و خودش هم گفته که منباش هم هست. راه نمایی به سفر روحی میکنن که مراحلش خیلی به هفت مرتبه ی، طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی و اخفا شبیه است. قسمت هایی از کتاب: اصول سیستم ماوراء الطبیعه سه بخش است: تئوری ذهنی یا عقلی: اصل ذهن است و مبدا مقدس ذهن، خود خداست، همه چیز در این نقطه شروع شده و در همین نقطه پایان میابد و ما باید آماده باشیم که پاداشی را که مستحق دریافتش هستیم همین جا دریافت کنیم تا اینکه منتظر زندگانی بعدی باشیم. این تفکر از کشور چین است. دوم: تئوری آگاهی کیهانی: اساس دین در هند است. ایدئولوژی علم الوجود حدود ده هزار سال قدمت دارد. این تئوری حرکتی است متحد کننده و یکی کننده. ما همه با هم برادریم و با هم زندگی می کنیم، با همه ی مردم و همه ی چیزها، اینجا و در ماورا و خدا همه جا با ماست. سیستم سوم: سفر روح (اکنکار) که از درون بقیه رشد کرده (آناهاد یوگا، صوفیسم (عرفان اسلامی) و لامائیسم) طریقی است برای اعطای قدرت سفری آزادانه به تمامی مراتب بالا تا بالاترین مرتبه. بسیاری از طرق عملی سفر روح توسط شعرا و نویسندگانی در عربستان و هندوستان از قرن هشتم تا یازدهم توسعه یافته. آنهایی که در اصل مسئولیتی در ارتباط با توسعه ی سفر روح داشته اند: تولسیداس، جلال الدین رومی، حافظ، کبیر، شمس تبریز هستند. در سفر روح بدن خود را ترک گوییم و به عنوان یک روح به نیرویی که همه جا در جریان است و از مرکز هستی سرچشمه می گیرد اجازه دهیم که از درونمان عبور کند. این نیرو روح خدا یا حق یا اک نام دارد. به صورت نیروی حیات خلاقیت و آفرینش نمود دارد و به صورت بینش و فراست. تمامی مسئله ی هستی یافتن رابطه ی فرد و روح کل است. خودشناسی بنیانگذار درک انسان از زندگی است. انسان قابلیت تولید (دوباره سازی) تمام خواص خدایی یا ابر روح را دارد. انسان روح است، محصولی از ابر روح. معلم هر کسی روح اوست در عین اینکه روح او نیست. تعلق و وابستگی به تمام چیزهایی که در زندگی بیرونی و درونی ما داده شده است. تنها باید عشق به تعلیم درون و عشق برای نور و صدای جهان هستی باقی بماند. روش هایی برای سفر روح بیان می کند. یکی از آنها روش خود تمرکز یا هیپنوتیزم است که از مرحله ی آگاهی جسمانی خارج شده و با تمرکز روی یک شی براق مثل سکه وارد نوع دیگری از آگاهی می شود. به آن خیره شده و بر روی خارج شدن از بدن تمرکز کنید. در این مدت با خود تکرار می کند من در حال ترک بدنم هستم، تا به واقعیت تبدیل شود. ناگهان خود را بیرون از بدن پیدا می کند که در حال نگاه کردن به آن وضعیت نشسته ی اولش است. یا روش هایی از این دست. بعد توصیه به ترک نفسانیات کرده، مگر نه سفر روح با درد و رنج همراه می شود. و توصیه به پیمودن راه خدا و موافقت با پیمان الهی کرده. تا بتوانیم با سفر، به مرحله ی پنجم (از هفت طبقه) برسیم که همان روح خالص است. به حالت استغراق دست یابد که در آن ارتباط با جهان بیرون قطع شده و تنها ارتباط با جهان درون برقرار است. اگر کسی دارای تجربه باشد می تواند بلافاصله از طریق استغراق به حالت خلسه در آید. بعد مراحل آن را توضیح میده. سوال من اینه که: 1. این همه در دینمان صحبت از ارتباط با غیب است. مثلا اگر همیشه وضو داشته باشیم یا بعد از نماز آیت الکرسی بخونیم وارد عالم غیب میشیم، از طرقی که این کتاب هم گفته میشه وارد اون عالم شد؟ یعنی کمک نمیکنه هنگام گفتن ذکر واقعا با باطن عالم راه پیدا کنیم, یا تو نماز واقعا به معراج بریم. یا حداقل کمی تمرکز پیدا کنیم از این همه پراکندگی خاطر. 2. در جواب یکی از سوالهای سایت درباره ی عرفان های شرقی فرموده بودید، اعتقاد به توحید، میتونه شاخص تشخیص درست و غلط بودن این فرقه ها باشه (نقل به مضمون). به نظرم این فرقه به توحید اعتراف داره اونم در حد مباحث عمیق عرفان اسلامی، ولی پیروی از ادیان رو به نظر قبول نداره، میدونم این موضوع این گروه رو رد میکنه، ولی آیا میشه روی توحیدی بودنش تاکید کرد و با روش هایی که آموزش میده، سفر روح رو امتحان کرد؟ 3. آیا می شود گفت، حالت هایی که از عرفا دیده شده، مثل زل زدن به مردم برای ساعت ها در حرم امامان بدون توجه به اطراف، حالت هایی شبیه به خصوصیات خلسه ی ذکر شده در کتاب است که از عرفا دیده شده، همان سفر روح است که این بزرگان داشته اند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چندین سال پیش بر روی کتاب‌های آقای «پال توئیچل» کار کرده‌ام. در نهایت چیزی دستگیرم نشد. انسان از طریق توصیه‌های ایشان در یک خلأ فردی قرار می‌گیرد، بدون این‌که مثل شریعت الهی پس از مدتی با نور اسماء الهی مرتبط شود! موفق باشید

13833
متن پرسش
با سلام: از اینکه گاهی در سوالات به شما بی احترامی می شود بنده معذورم. از نظر شما انسان کی می تواند به این نتیجه برسد که آمادگی شهادت در او پیدا شده است؟ در ضمن من از استاد دینانی چند سال پیش پرسیدم انسان کی عاشق می شود؟ ایشان گفتند که عشق خودش می آید ... نظر شما در مورد جمع بین این دو چیست؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که استاد فرمودند تنها از طرف ما باید آمادگی باشد، آمادگی برای پذیرش عشق یا شهادت. آمادگی آن است که در این موارد خودمان در میان نباشیم فقط حضرت حق در میان باشد. موفق باشید

12988
متن پرسش
سلام: خسته نباشید استاد. بنده یک طلبه ام خیلی به شما علاقه دارم و شما را استاد خودم می دانم اگر لیاقت داشته باشم. تقریبا در همه امورم هم با شما مشورت دارم. چون آثار شما افق جدیدی به تفکر بنده باز کرد فقط یک مشکلی هست. من می خواهم همانطور که شما فرمودید سیر و سلوک را ذیل شخصیت امام (ره) آغاز کنم با نور انقلاب اسلامی. و فرمایشات آیت الله بهجت (ره) را هم می دانم در این مورد. سخنان شما را هم گوش دادم، ولی تا میایم شروع کنم با جدیت، با مطالعه احوال عرفا، می بینم که همه شان گفتند که باید استاد داشته باشی و گرنه بدبختی راه است و چه و چه... مثلا حافظ می گوید: ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی یا جناب مولوی: هر که گیرد پیشه ای بی اوستا ریشخندی شد به شهر و روستا یا صحبت حتی خود امام (ره) که می فرمایند: بدون استاد شما ممکن است حجاب خود را بزرگ کنید و آنرا خدا پندارید. یا صحبت علامه طباطبایی و علامه حسن زاده و آیت الله جوادی در این رابطه ها... وقتی با این صحبتها روبرو می شوم افکارم متزلزل می شود. بین دو راهی قرار می گیرم و می ترسم که مبادا به هرکدام که بروم گمراه شوم. چون الان هم یافتن استاد کار مشکلی است بقول آیت الله جوادی حفظه الله: آنکه یافت می نشود آنم آرزوست از شما می خواهم در این مورد کمی راهنماییم کنید. من خیلی دوست دارم با سیر شما کاملا مأنوس باشم. ۲. آیا شما خود کسی را دیده اید که با همین روش سلوکی بدون استاد به جایی که باید رسیده باشد؟ این راهم اگر بگویید باعث دلگرمی بنده می شود. ببخشید طولانی شد. شاگردِ کوچکِ شما. التماس دعا. یاعلی (ع)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک طرف حضرت امام را مدّ نظر قرار دهید که چگونه توانستند راهی را در این تاریخ نشان جوانان دهند که به قول خودشان ره صد ساله را یک شبه طی کردند و از طرف دیگر سخن آیت‌الله بهجت را فراموش نکنید که معتقدند در این زمان افرادی مثل جناب‌عالی در هوشیاری و فهمی هستید که همان می‌تواند حکم استاد شما راداشته‌باشد. موفق باشید

12258
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: 1. آیا تجلی فعل خداست یا اینکه خداوند متجلی بالذات و متجلی بالوجود است؟ 2. نظر حضرتعالی در مورد عبارت سریان وجود خدا در اشیاء چیست؟ اگر این سریان نیست که هیچ و اگر هست، پس مساوی است با حرکت و تغییر آن هم حرکت و تغییر ذات.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طور که متوجه‌اید اسم «جواد» حضرت حق که اقتضای تجلیّات کمالی اسماء آن حضرت به اعیان ثابته‌ی ممکنات است، عین ذات حضرت حق است و این غیر فعل آن حضرت است که مبتنی بر نحوه‌ای از مخلوقیت مخلوق است 2- حق «مخلوقٌ به» یعنی این‌که در آینه‌ی امکان ذاتی ممکنات حضرت حق به وسعت ممکنات ظهور می‌کند و بدین معنا گفته می‌شود سریان حق در موجوادت هست، نه آن‌که گمان شود حرکتی در کار است مثل آن‌که نفس ناطقه‌ی شما در قوه‌ی بینایی شما سریان دارد و این به معنای حرکت نفس ناطقه‌ در قوه‌ی بینایی نیست. موفق باشید

10993
متن پرسش
سلام استاد: در یکی از سوالات ذکر شده بود فتنه ای سهمگین تر از ۸۸ بر اساس شهود علما در کار است. این درست است؟ استاد فتنه ۸۸ پیرمان کرد٬ دوباره چه‌خبر قرار است بشود؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند همواره برای آن‌که ملتی را بزرگ کند به شیطان اجازه می‌دهد تا وسوسه کند، و ملتی که در مسیر توحید قدم بردارد همواره با مقابله با شیطان، بزرگی‌ها و عظمت‌هایش ظهور می‌کند، و برعکسِ تصور جنابعالی آن فتنه‌ها ملت را جوان و جوان‌تر می‌کند. به گفته‌ی علی (ع) «وَ انَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ الّا عَلى ما جَعَلَها اللّهُ عَلَیْهِ مِنْ النَّعْماءِ وَ الْابتلاء»، بدان که دنیا مستقر نمى‏شود و سنت خدا در آن جارى نمى‏گردد مگر از طریق نعمت و بلاهایى که خدا در آن قرار داده است. یعنى خدا دنیا را ساخته است- از دستش هم درنرفته است- ولى سنتى که در آن جارى مى‏کند سختى و راحتى دادن است به طور توأمان. مدیر دنیا، مدیریت خودش را از طریق نعمت‏ها و بلاها اعمال مى‏کند. نه بلاها از دست خدا دررفته‏اند و نه راحتى‏ها از زمام اختیار او خارج شده‏اند. نه راحتى دادن‏ها مدیریتى جدا از سختى دادن‏ها دارد و نه سختى داراى مدیرى غیر از مدیر راحتى است. نه سختى گسسته از راحتى است و نه راحتى جداى از سختى. یک زندگى است که هم سختى دارد و هم راحتى، لذا مى‏توان به جایى رسید که گفت: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ/ اى عجب کس عاشق این هر دو ضدّ خدایا زندگى راحت بى‏تحرک و بى‏مزه به چه کار مى‏آید؟ یک شور و حیرت، مصیبت و جنگ یا محرومیتى بده تا از بى‏تحرکى و تنبلى به درآییم! هنگامى که مریض در تختش خوابیده، اگر مرتب پهلو به پهلو نشود بدنش زخم مى‏شود، و سختى‏ها و رنج‏هاى حیات، تکان‏هایى است که بر ما وارد مى‏شود تا خونمان لخته نگردد. لذا است که هم تقاضاى رفع مشکلات مى‏کنیم و هم نگرانیم که ما را به راحتى سردى گرفتار کند. نالم و ترسم که‏ او باور کند/ وز ترحّم جور را کمتر کند موقعى که مشکلى براى من ایجاد نموده و حالم را گرفته است، مى‏نالم و از خدا مى‏خواهم که مشکلم را برطرف کند. امّا در عین حال ترسانم مبادا حرف مرا باور کرده، مشکلات مرا کم کند. اگر در راحتى محض قرار گرفتم چه کنم؟ در آن وقت همانند بلبلى خواهم بود که از گُل جدایش کرده‏اند. بر من مباد که خدا مرا از سختى جدا کند- دقت کنید که دید خوبى است. نالم و ترسم که او باور کند / وز ترحم جور را کمتر کند واللّه ار زین خار در بستان شوم‏ / همچو بلبل زین سبب نالان شوم‏ باز هم ناله سر خواهم داد امّا این بار به خاطر آن که او سختیها را از من گرفته است. قرآن مى‏فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى کَبَد» (ما انسان را در سختیها مى‏پرورانیم) خدا مى‏فرماید شما پشته‏هاى سخت و گردنه‏هاى تنگ حیات را پشت‏سر نگذاشته‏اید. مرده و ساکت و ساکنید و تا به سختى‏ها نیفتید نمى‏توانید خودتان را آزاد کنید. تا سختى‏ها را ننوشید زنده نمى‏شوید. «فَلااقْتَحَمَ الْعَقَبَه». موفق باشید
6710

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. نظر به کتاب " دانش تفسیر در سنت یهودی و مسیحی" که مترجم این کتاب یکی از انگیزه های ترجمه ی خود را اقتباس روش تفسیر در یهودیت و مسیحیت برای تفسیر قرآن مطرح کرده است ، آیا این کتاب جایگاهی دارد ؟ و اساسا ما نیاز به اقتباس این روش داریم ؟ آیا روشی بهتر از روش علامه طباطبایی متصور است ؟ راجع به روش تفسیری علامه طباطبایی شما چه مطالبی دارید ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این کتاب را ندیدم ولی به نظرم کار خوبی است. بنده نظر خودم را در مورد جایگاه تفسیر المیزان در جزوه‌ی «چگونگی استفاده از المیزان» عرض کرده‌ام. موفق باشید
6438
متن پرسش
ایا نظر دکتر سروش درست تر نیست که ما نیاز به یک انقلاب انفسی داریم تا ظاهری؟چون رشد عقلی جهان به جایی رسیده که محتاج معرفت است نه تمدنی که در این سی و پنج سال نتوانسته یک خط هم علم اسلامی درست کند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکالات دکتر سروش از این حرف‌ها بیرون است. چه ارزشی دارد وقت خود را صرف نظرات کسی کنیم که تا این حدّ سقوط کرده که متوجه نور وَحی الهی نیست و معتقد است؛ «قرآن حرف‌های خود محمد است و محمد می‌پنداشته است پیامبر است». یعنی همان اتهامی را به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌زند که مشرکان به پیامبر زدند و گفتند جنّیان برروی ذهن حضرت تأثیر گذاشته‌اند. همان‌طور که در سخنرانی خود در روز تاسوعا تحت عنوان « جریان روشنفکری و تقابل آن با تمدن. » عرض کردم که متن سخنرانی را می‌توانید در صفحه‌ی اول سایت دنبال کنید؛ ما باید بیشتر به اشاراتی که یک سخن دارد توجه کنیم زیرا همواره هرکس با هر نیت منفی که داشته باشد به ظاهر حرف‌های خوبی می‌زند و بصیرت آن است که ببینیم جایگاه آن سخنان کجاست و به کجا اشاره دارد؟ اگر متوجه شدیم که دکتر سروش و امثال ایشان در عین حفظ تمدن غربی یک‌نوع دینداریِ اسلامی را در ذیل آن تمدن پیشنهاد می‌کنند و ما را از تمدنی که رجوع آن در نهایت به حاکمیت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» غافل می‌نماید دیگر نباید مشغول مفردات سخن او شویم و از کلیت آن سخنان غافل گردیم. موفق باشید
6058
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم استاد من یه متنی رو از کتاب موعود نامه - مجتبی تونه ای روی وبلاگم گذاشتم براتون میذارم نظرتون رو در موردش به من بگید شفاعت حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من در حوض کوثر بر شما وارد می شوم. و تو ای علی ساقی هستی، و حسن حمایت کننده، و حسین فرمان دهنده، و علی بن الحسین تقسیم کننده، و محمدبن علی نشردهنده، و جعفربن محمد بسیج کننده، و موسی بن جعفر شمارش کننده محبان و مبغضان و بازدارنده منافقان، و علی بن موسی زینت کننده مؤ منین ، و محمد بن علی فرودآورنده اهل بهشت به منزلگاه های شان و درجات شان، و علی بن محمد خطیب و سخنور شیعیانش و تزویج کننده آنها با حورالعین، و حسن بن علی چراغ اهل بهشت که از آن روشنی می گیرند، و مهدی شفاعت کننده آنها است در روز قیامت؛ روزی که خداوند اجازه نمی دهد شفاعت را، جز به کسی که راضی باشد به شفاعت او». طبقه این حدیث ـ با این که تمام امامان (علیه السلام) روز قیامت شفیع هستند ـ شفاعت به حضرت حجت (علیه السلام) اختصاص داده شده است. البته شفاعت ایشان به منکران حضرت مهدی (علیه السلام) نمی رسد، چون انکار حضرت حجت (علیه السلام) انکار پیامبر(صلی الله علیه و آله) است؛ زیرا امام صادق(علیه السلام) فرمود:« هر کس به امامت پدران و فرزندانم اقرار داشته باشد، ولی مهدی از فرزندان مرا انکار نماید، مانند آن است که به همه پیغمبران اقرار و اعتقاد داشته باشد و محمد(صلی الله علیه و آله) را انکار کند». استاد یکی از خوانندگان وبلاگم در مورد این مطلب اینطوری اظهار نظر کردن : (این حدیث را پیامبر-ص- فرموده؟؟!! پیامبر چطوری اسم 12نسل بعد از خود را به این صراحت میدانسته؟ پیامبری خوبی داریم چون طبق این حدیث برای همه یک کاری توی قیامت جور کرده تا بیکار نباشند. تا امروز طبق آنچه در کتب حدیث شیعیان خوانده بودم فکر میکردم که پیامبر-ص- و امامان شیعه فقط امور دنیا مثل روزی دادن- شفاعت مریض- راهنمایی گمراهان در بیابان- کلا رفع مشکلات دنیای مردم را از طرف خدا بر عهده گرفته اند ولی طبق این نوشتهء شما, در آخرت هم همهء امور را به عهده گرفته اند تا خدا را کمک کنند. با توجه به این مسائل در آخرت خدایی وجود نخواهد داشت و به مرخضی رفته و همهء امور را به این چند نفر سپرده که بالای حوض جمع شده اند. پس برای همین است که روافض به جای اینکه الله را صدا بزنند همیشه میگویند یا علی- یا حسین- یا موسی بن جعفر؟؟؟ چون با صدا زدن مداوم آنها باعث میشوند که در قیامت و در صف اب فروشی کوثر فراموش نشوند و پارتی داشته باشند. فقط یک سوال باقی میماند, شیعهء صفوی بسیار میگوید یا زینب- یا فاطمهء معصومه در قم- یا ابولفضل, پس اینها در شرکت آب فروشی چه کاره هستند؟) من در جواب ایشان چه باید بگوییم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان که این اشکال را کرده‌اند اول باید متوجه باشند شفاعت در فرهنگ شیعه و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» یک نوع هماهنگی روحی و اخلاقی و عقیدتی با انسان‌های معصوم است در این دنیا که انعکاس آن مثل هر عملی دیگری در آن دنیا ظهور می‌کند و از طرفی حتی در روایت‌های اهل سنت داریم که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اسامی 12 جانشین خود را نام بردند و فرمودند آخر آن‌ها مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است. بنده در کتاب «حقیقت نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» آن حدیث را که راوی آن جابربن عبداللّه انصاری است آورده‌ام. از طرفی اشکال‌کننده متوجه باشند روایت حوض کوثر مورد قبول شیعه و سنی است و به معنای یک آب معمولی نیست بلکه صورت عقیده‌ی توحیدی است که به موحدین می‌دهند و مگر در این عالم اگر می‌گوییم باید از وسایل استفاده کنیم خدا را به مرخصی فرستاده‌ایم؟ از طرفی این روایت نظر به چهارده معصوم و نقش آن بزرگان در این دنیا و آن دنیا دارد و به این معنا نیست که ما از برکات سایر بزرگان دین مثل حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» در ذیل چهارده معصوم نمی‌توانیم بهره‌مند شویم. موفق باشید
5409
متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم. میخواستم بدانم مرتبه اسم غفور خدا بالاتر است یا اسم عفو؟ آیت الله شجاعی در جلد اول کتاب مقالات خود اینگونه می فرمایند: "تفاوت بین عفو و غفران در این است که عفو الهی یعنی نادیده گرفتن و به حساب نیاروردن لغزشها و خطاها و محو آثار آنها ولی غفران الهی عبارت است از افاضات و رحمتهایی که متوجه سالک می شود و نقایص وجودی وی را تکمیل می کند. به عبارت دیگر عفو نادیده گرفتن موانع سیر و حرکت است و غفران از میان برداشتن موانع و اعطای کمال به جای آنهاست. عفوِ ذنب و خطیئه نادیده گرفتن و محو آثار آنهاست ولی غفرانِ ذنب و خطیئه مبدل ساختن آنها به طاعت و عبودیت و یا مبدل کردن نقیصه مزبور به حسن و کمالی است که منشا طاعت و عبودیت می شود." نتیجه آنکه طبق سخن ایشان اسم غفران برتر از اسم عفو است. آیت الله جوادی آملی در یکی از سخنرانی هایشان در شب قدر اینگونه می فرمایند: " همه ما نیازمندیم و اهل دعا لا یملک الا الدعا ولی به ما گفتند که در شب قدر و غیر قدر با خدا رازو نیاز کنید و به حضرتش بگویید با ما حبیبانه رفتار کن و نه غفارانه. تو می بخشی ولی بخشودنی به همراه محبت باشد. خدایا حبیبانه ببخش و نه غفارانه(ایشان اسم غفار خدا را در مقابل اسم قهار قرار می دهند)." سپس به دعای حضرت رسول در شب قدر اشاره می کنند: "ایشان اینگونه دعا می کردند: اللهم انک انت العفو تحب العفو فاعف عنی. خدایا با ما حبیبانه رفتار کن(یعنی با اسم عفو خودت با ما رفتار کن و نه با اسم غفارت) تا ما هم طعم محبت تو را بچشیم: الهی من ذالذی ذاق حلاوه من محبتک فرام منک بدلا. این غیر از این است که بگوییم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. باید بخواهیم که خدا با ما حبیبانه و طبیبانه رفتار کن." موید این سخن آیت الله جوادی، سخنرانی دیگر ایشان در شب قدر است که در رابطه با عدم خجالت مومن در روز قیامت در برابر خدا می فرمایند: "خداوند ایتدا از اسم ستار خود استفاده می کند. سپس غفاریت، سپس عفوبودن، سپس صفاح بودن و در آخر از اسم مُنسی خود استفاده می کند و گناه را از یاد مُذنب می برد تا او در قیامت و بهشت خجالت نکشد." نتیجه آنکه آیت الله جوادی اسم عفو را برتر از اسم غفار می دانند؟ حال کدام یک درست است؟ آیا می توان بین سخن هر دو بزرگوار جمع کرد.با تشکر فراوان.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم این دو اسم یعنی اسم غفار و اسم عفوّ را که هر دو به نحوی به معنای بخشیدن و گذشتن است، نسبت به جایی که به‌کار رفته می‌توان فهمید کدام معنا مورد نظر است و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» ابتدا نظر به معانی کلی آن‌اسماء داشته‌اند و سپس مطلوب خود را نسبت به اسم عفوّ و یا غفار حضرت حق مطرح می کردند. آن‌ها از خدا می‌خواسته‌اند نه‌تنها عقوبتم مکن بلکه آن گناه را از صحنه‌ی جانم طوری پاک کن که زمینه‌ی ریزش رحمت تو فراهم شود. دقت آیت‌اللّه شجاعی همچنان که خودتان ملاحظه کرده‌اید با مقایسه‌ی آیاتی است که این دو اسم در آنآیات مطرح است ولی رویهم‌رفته باید از سیاق آیات و یا ادعیه متوجه معنای اصلی آن اسماء شد که واژه‌ی غفار یا عفوّ را برای کدام مطلوب به‌کار برده‌اند. موفق باشید
2751
متن پرسش
باعرض سلام خدمت شما استاد ارجمند من دانشجوی سال دوم رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه امام صادق(ع) هستم . از ابتدا با هدف تولید علم اسلامی وارد این مسیر شدم هرچند که در همان زمان هم به وسعت این مهم آگاهی داشتم. هم اکنون فکر می کنم رشته فلسفه اسلامی بیش از رشته علوم قرآن و حدیث در این مسیر مرا یاری میکند . حال میخواستم مرا راهنمایی بفرمایید که در کدام یک از این مسیر ها گام بردارم که به آن هدف نزدیک تر باشد درضمن ازعلاقه ی خود نسبت به فلسفه مطلع هستم اما چگونه به استعداد خود به علوم عقلی پی ببرم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر صورت اگر بخواهید در تولید علم اسلامی وارد شوید نیاز دارید فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی غرب را بشناسید. موفق باشید
2089
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز مرحوم اقای قاضی به شهید دستغیب علیه رحمه می فرماید ما و شما هیچگاه از مثنوی مولانا بی نیاز نخواهیم شد و مرحوم ایت الله انصاری می فرماید اگر کسی بگوید به جایی رسیده ام که به مثنوی نیاز ندارم بدانید دروغ می گوید استاد عزیز با عنایت به اینکه این دو بزرگوار عرفای توحیدی بزرگ می باشند و هر دو در فضای معارف شیعی رشد نموده اند علت این حرف چیست مگر چه چیزی در مثنویست که این دو بزرگوار اینطور می فرمایند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مثنوی یک‌پارچه حضور است در مقابل حقائق عالم وجود و اگر کسی درست در آن وارد شود او را میهمان حقایق می‌کند. موفق باشید
1664

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام وصلوات بر محمد و آل محمد و سلام و عرض ادب خدمت استادعزیز؛ پس از انتخابات 12 اسفندِ مجلس نهم، برای ما جمعی از طلاب معصومیه قم سوالاتی مطرح شده ، که امیدواریم با عنایت شما استاد گرانقدر ، دریچه ای از فکر به روی ما بگشاید ؛ سوالات در 6 بخش تنظیم شده است: 1. اول یک سوال مبنایی جهت مقدمه سوالات بعدی اینکه : وجه تمایز «حکومت دینی» با «حکومت ولی فقیه» در چیست؟ حتی با وجود پذیرش بداهت اثبات ولایت فقیه در عصر کنونی، آیا لزومی دارد که بگوییم «حکومت دینی ، همان حکومت ولایتِ فقیه است»؟ و ازطرف دیگر آیا لازمه ی پذیرش ولایت فقیه، آن است که حکومتش را مصداقی از «حکومت دینی» و یا عین آن بدانیم؟ 2. آیا در جامعه موجودِ اسلامی ما ، «دیانت ما عین سیاست ما؛ و؛ سیاست ما عین دیانت ما» هست ، یا این شعاری است در جهت افق و آرمانی که در «جامعه ی موعود مهدوی» بدنبالش هستیم؟ در این رابطه ، چرا هنوز حوزه‌ی علمیّه تلقّی حکومتی ندارد ، و حکومت هم تلقّی حوزوی ندارد ؟! چرا جمع‌شدن این دو «سهلِ ممتنع» می‌نماید؟! در حوزه‌ی علمیّه رنگی از «فقه حکومتی» و «اصول فقه حکومتی» نیست و هنوز مشکل است که «ولایت مطلقه‌ی فقیه» را عموم فقها بپذیرند!؟ ما در «تثبیت» همین یک جایگاهِ رأسِ حکومت که باید «فقیه» باشد (و ولایت مطلقه دارد از خداوند بخاطر «فقه و تقوایش») هنوز اختلاف داریم ، حال چطور می‌خواهیم همین الگو را در تمام مناصبِ حکومت «تسرّی» بدهیم ؛ و قائل شویم تمام کسانی که منصبی جزیی یا کلّی دارند در هرجای نظامِ اسلامی ، فقط در صورتی «ولایت بر عامّه» می یابند که «مجتهد و متّقی» باشند؟! ( تا مگر از این طریق مقدمات رسیدن به حکومتِ دینی را فراهم کرده باشیم ، و نهایتاً «دیانت و سیاست» ما عینیّت پیدا کنند ؟!؟ ) 3. چرا باوجود داعیه ی حکومتِ دینی ، هنوز بین «منبرمسجد» و «منبرمجلس» تفاوت و فاصله هست؟ اگر سیاستِ ما عین دیانتِ ما باشد ، باید «نمایندگان مجلس» عیناً همان «نمایندگان اسلام» باشند؛ و «مجلس» ما هم عیناً «مسجد» باشد؛ امّا هنوز مجلس ما «مصلّی» هم نشده چه برسد که بیاییم برای آن «صیغه مسجد» هم بخوانیم !!؟ «مجلسِ قانونگذاری» در حکومتِ دینی ، حقیقتـاً «مسجدی» هست که حتّی نفس کشیدن هم در آن «عبادت» است (چون محلِّ اتّصال به مصادر تشریعیه‌ی «قوانین الهی» است -که در امورجزئیه بکار میرود- )؛ امّا درحال حاضر نگاه ما به مجلس و نمایندگان آن کاملاً حداقلی است ، که قانونش «تعارضِ قطعی» با شرع نداشته باشد و اینکه نمایندگانش «فاسق» نباشند!! آیا در «حکومتِ دینی» جهت رسیدن به کمالِ مطلوبِ الهی ، نباید نگاه ما به «قانون» حداکثری باشد؟! آیا نمایندگانِ ما جهت تشخیص مصادیق قوانین الهی نباید «مجتهد و متّقی» با نگاهِ حداکثری باشند؟!؟ 4. اگر دین همان حکومت است که امامِ عزیز ما در موردش فرمودند: الإسلام هو الحکومة، پس چطور برخی روحانیونِ با تقوا، در ضدّیّت با «حکومتی شدنِ دین» (یعنی ضدّ اصلِ ولایت فقیه و ضدّ انقلاب اسلامی) صحبت میکنند!؟ آیا باید بگوییم «آنها اصلاً دین ندارند!» ، یا اینکه ما باید کوتاه بیاییم و «دین و تقوای خالی از سیاست» را جایز و مصاب بدانیم ؟ و اینکه در ضدّیّت عام با «هویّـتِ انقلاب اسلامی» چطور میشود که وقتی در مصادیقِ آن دقّت میکنیم با اقترانی عجیب، می‌بینیم که دامنه‌ی همه‌ی ضدّیت‌های مرسوم (یعنی ضدّ انقلاب ، ضدّ فقه ، ضدّ ولایت فقیه ، ضدّ فلسفه ، ضدّ عرفان نظری ، ضدّ وحدت با اهل سنّت و.) در یک «مسجد ضِرار» (ضدّحکومتی) جمع می‌شوند !!؟ و از طرف دیگر «مهره‌های اصلی» انقلاب اسلامی و «روحانیون انقلابی» ، عموماً یا مبلّغ و معلّم فلسفه بوده اند و یا حداقل آن را مباح میدانستند!؟ ( البته منظور این نیست که مثلاً هر ضدّ فلسفه ای را ضدّ انقلاب تلقّی کنیم ، بلکه گویی «انقلابِ اسلامی» دارای یک «هویّتِ ذوابعاد» است که اگر با هر بُعدی از آن ، زاویه پیدا کنیم ، امکانِ این هست که در آینده‌ای نچندان دور ، این زاویه های به ظاهر ناچیز به «شکاف‌هایی عمیق» میانِ ما و «کلّیّت انقلاب اسلامی» بیانجامد)؛ و همان‌طور که امروز می‌بینیم بسیاری از یارانِ دیروزِ انقلاب، به خاطر این‌که مثلاً در 20 سال قبل به زاویه های فکری خود با انقلاب توجه نکردند ، ثمره‌ی شکافِ کوچکِ دیروز خود را ، امروز در هم‌پیالگی با استکبار و دشمنی با انقلابِ اسلامی ، برداشت میکنند !؟ و حال با این اوصاف ، ما امروز چه سلوکی داشته باشیم که ریشه‌ی این زوایای کوچک را قبل از عمیق‌شدن بخُشکانیم؟ 5. چرا عالمانِ متّقی برای حفظ جایگاهشان «منزّه» ازسیاست می‌شوند ، و از سوی دیگر ، برخی مسئولین درجهتِ مقبولیّت‌شان «تشبّه» به مقدّسات می‌کنند؟ چرا حوزویان خود را منزّه از حکومتی‌شدن می‌کنند ، و در طرف دیگر ، از «مردانِ سیاسی» تلقّی «مردانِ دینی» نمیشود!؟ چرا «تقوای دینی» از «تقوای سیاسی» جداشده است؟! تا جایی‌که درمصادیقِ «مردان دینی وسیاسی» بسیار سخت است که اشخاصی امثالِ امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری، علامه مصباح و(حفظهم ا..ه)را بیابیم که واقعاً در عین انقلابی‌بودن، «تقوای سیاسی» همسان با «تقوای دینی» در آنها حفظ شده باشد !؟6. و سؤال‌آخر درجهت شناختِ عمیقِ هویتِ خودمان اینکه: طلبه نمادِ «دین» است یا نمادِ «حکومت» ؟ ( بهتر بگوییم نماد «دینِ حکومتیِ موعود» است یا نماد «حکومتِ دینیِ موجود» )؟ باتشکر از شما استاد بزرگوارمان /والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام با آرزوی توفیق برای عزیزان و شکر الهی از هوشیاری عزیزان نسبت به شناخت صحیح آنچه در اطرافشان می‌گذرد. آنچه به نظرم می‌رسد و گمان می‌کنم برای عزیزان مفید است را به ترتیب شماره‌ی سؤال‌هایتان عرض می‌کنم: 1- با توجه به دلایل متقن عقلی و نقلی، در زمان غیبت امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه»، ولایت الهی از طریق ولیّ فقیه – با استفاده از کتاب و سنت – محقق می‌شود و انسان‌ها از این طریق تحت ولایت الهی قرار می‌گیرند تا «یخرجُهم من الظّلماتِ الی النّور» برایشان محقق شود. پس مسلماً در حال حاضر حکومت دینی فقط با ولایت فقیه محقق می‌شود و لا غیر، و ولایت فقیه عین دین است و نه مصداقی از حکومت دینی. 2- همیشه باید متوجه باشیم که بین آنچه هست و آنچه شایسته است باشد، باید فرق گذاشت، حتی در زمان حاکمیت امام معصوم همه‌ی نهادها صورت کامل آنچه مدّ نظر امام بود نبودند. با این فرض عرض می‌کنم همه‌چیز را دین تعیین می‌کند، دین است که روشن می‌کند چه موقع با چه کسی صلح کنیم و با چه کسی و چه موقع بجنگیم. به این معنا سیاست ما عین دیانت ما است و سیاست ما از دیانت ما منتج می‌شود. ولی باید دقت کنید که ما در کجای تاریخ خودمان ایستاده‌ایم و کدام گردنه‌ها را پشت سر گذاشته‌ایم و کدام گردنه‌ها را در پیش رو داریم. هزارسال است که حوزه‌ی فقاهتی ما از حاکمیت بیرون بوده و حاکمان ظالم امکان حضور احکام الهی را در امر حاکمیت جامعه به فقها نداده‌اند به طوری‌که تمام نظام فقهی و موضوعات مورد بحث در موضوعات فردی است و شکل استنباط و ورود و خروج‌ها همه به صورت کشف وظیفه‌ی مکلَّف در امور فردی بوده است. برای نظر به موضوعات فقه حکومتی شرایط تاریخی جدیدی باید فراهم شود و نسلی از فضلا و فقها باید به صحنه آیند که بتوانند تاریخ جدید را درک کنند و این از حساس‌ترین و ظریف‌ترین اموری است که باید شکل گیرد. چگونه انتظار دارید از مجتهدی که که در اوج جوانی و فراگیری، تماماً خود را در امور فقه فردی ساخته و ملکات خود را شکل داده، حالا در دوره‌ی کهولت - که انسان فقط از ملکات خود استفاده می‌کند – جایگاه تاریخی نظام اسلامی را بشناسد و مطابق آن بحث کند؟ این انتظار، انتظار منصفانه‌ای نیست. در هر حال این قسمت از سؤال‌تان وجوه مختلفی دارد که نمی‌توانم در این فرصت به همه‌ی آن بپردازم، همین‌قدر عنایت داشته باشید که عدم پذیرش ولایت مطلقه‌ی فقیه از طرف بعضی افراد به جهت تصوری است که از آن دارند وگرنه هیچ مسلمانی راضی نیست که امورات جامعه از طریقی غیر از فقه آل محمد«علیهم‌السلام» اداره شود. در جزوه‌ای که جواب آقای کدیور داده شده به مصداق‌های این موضوع پرداخته شده که چگونه علمای ما با تصورات متفاوت از ولایت فقیه، نظرات متفاوت داده‌اند. 3- می‌پرسید چرا هنوز بین منبرِ مسجد و منبرِ مجلس فاصله هست؟ گویا فراموش کرده‌اید هزار و پانصد سال حکومت شاهنشاهی و صد سال فرهنگ مدرنیته در حکومت قاجار و حکومت پهلوی، همه‌ی افکار و اندیشه‌های ما را در امور اجرایی با تعریفی که بر اساس آن فرهنگ، کرده‌اند، در قبضه‌ی خود دارند و همه‌ی امید نظام غرب آن بود که چیزی نمی‌گذرد نظام اسلامی تماماً به غرب رجوع می‌کند. حال انتظار دارید تحصیل کرده‌های دانشگاه‌های ما با حضور در نظام اجرایی کشور در بستری غیر از بستری که فرهنگ مدرنیته شکل داده‌است، حرکت کنند؟ بنده این را از الطاف خدا می‌دانم که در چنین فضای تاریخی، ملت و مسئولان و نمایندگان روی‌هم رفته زبان رهبری را می‌فهمند و نسبت به رهنمود‌های ایشان احساس بیگانگی نمی‌کنند درحالی‌که در شرائط تحصیلی و تربیت اکثر ما حرفی و ملاکی غیر از آن‌چه رهبری به عنوان یک عالم اسلامی می‌گویند، به ما القاء کرده‌اند. آری این یک معجزه‌ی تاریخی است که صورت گرفته و دارد جای خود را باز می‌کند تا آرام آرام جهت تربیتی مردم ما به سوی معارف حقّه‌ی الهی سیر کنند. من و شما باید سال‌ها تلاش کنیم و خون دل بخوریم تا به سوی تاریخی برگردیم که نظر به مهدی، «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» دارد و حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌علیه» را در علم و عمل، راه رسیدن به حاکمیت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» می‌شناسد. مطمئن باشید اگر شرائط تاریخی خود را درست درک کنید، مانند مقام رهبری با دلسوزی فراوان و با حوصله‌ی زیاد کاری می‌کنید که این ملت قدمی به سوی تاریخ نورانی و اهداف عالیه‌ی خود بردارد و متوجه خواهید شد کار فرهنگی تا شرائط تاریخی را عوض نکنید جای خود را پیدا نمی‌کند (وَه که چقدر رفقای ما از این موضوع غافل‌اند!) چقدر احساس ناتوانی می‌کنم در اظهار و تبیین این مطلب. در بحث اهل‌البیت «علیهم‌السلام» و زمان‌شناسی در کتاب «امام و امامت در تکوین و تشریع» تا حدّی این موضوع طرح شده‌است که چگونه شرایط و زمان تحقق یک آرمان فرهنگی را می‌توان فراهم کرد. امیدوارم بتوانید به بصیرتی نائل شوید که موضوعات فرهنگی را در جایگاه تاریخی آن ارز‌یابی کنید تا روشن شود برای رسیدن به کمال مطلوبِ الهی چه خون دل‌ها باید خورد و چه مطهری‌هایی باید به میدان بیایند و در گوشه‌ی گمنامی شرح بر اصول فلسفه‌ی علامه طباطبائی‌ها بنویسند. می‌دانم از مجلس هشتم انتظارات بیشتری داشتید ولی در عدم تفاهم بین مجلس هشتم و دولت آقای احمدی‌نژاد موضوع مهمی برای ما روشن شد که بهتر است از این به بعد بیتشر به آن بپردازیم و آن این که مجلس توان زمین‌گیر کردن رئیس جمهور را دارد، و این صرف نظر از آن است که چه کسی رئیس جمهور باشد و چه کسی رئیس مجلس. تا قبل از ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد، مجلس جایگاه خود را این طور تعریف کرده‌بود که جهت تحقق آرمان‌هایی که رئیس جمهور می‌خواهد دنبال کند ، قوانین مناسب را در اختیار او بگذارد. ولی مجلس در رابطه با آقای احمدی‌نژاد در تعریف و جایگاه خود بارخوانی کرد و بنا را بر آن گذاشت که خودش نیز برای کشور برنامه داشته‌باشد و حتی آن‌جایی که برنامه‌ی مجلس با برنامه‌‌ی رئیس جمهور همخوانی ندارد، مجلس بر برنامه‌‌ی خود تأکید کند بدون آن‌که چگونگی اجرای آن برنامه‌ را مدّنظر داشته‌باشد.با این‌که مقام معظم رهبری در جلسه‌ای که با فراکسیون انقلاب اسلامی داشتند تأکید کردند من موافق نیستم که لایحه‌ی بودجه‌ی دولت را به قول دولت تکه و پاره کنید و بعد بگوئید دولت آن را اجرا کند ولی مجلس بدون آن‌که بخواهد با سخن رهبری مخالفت کند به اقتضای تعریفی که برای خود کرده‌است، نمی‌تواند نقش برنامه‌ریزی برای خود را در امور کشور نادیده بگیرد و سخن آقای احمدی‌نژاد هم این است که این یک نوع استاد و شاگردی است و نه استقلال دو قوه. حال باید متوجه این موضوع در این شرائط تاریخی باشیم و بدانیم با تعریفی که مجلس برای خود کرده و فکر می‌کنم از این به بعد نیز مجالس آیند نیز با همین تعریف خود را ا دامه می‌دهند، دیگر نمی‌توان آن حساسیّتی که قبلا بر روی رئیس جمهور و برنامه‌های او را داشتیم را داشته‌باشیم. بیشتر باید برای کمک به اهداف انقلاب حساسیت را بر روی نمایندگان مجلس قرارداد و در فرصت چهارسال آینده طوری در امر تربیت دینی و بینش سیاسی، فعالیت فرهنگی انجام دهیم که مردم معیارشان نسبت به نمایندگان مثل معیاری شود که قبلا برای انتخاب رئیس جمهور داشتند. در این جاگزیده‌ای از سخنان رهبری با نمایندگان مجلس را که سعی دارند این مشکل را به نحوی حل نمایند، متذکر می‌شوم: «ما بایستى بیدار باشیم. اختلاف سلیقه، اختلاف نظر، اختلاف عقیده در مسائل سیاسى، نباید به چالش میان جناحهاى کشور، میان عناصر کشور منتهى شود. ... البته اگر برخى کوتاهى‌هاى ما نبود، برخى از ضعفهاى اخلاقى و غیر اخلاقى ما نبود، ما از این هم جلوتر میرفتیم… در مجلس، سلائق مختلف و جریانهاى مختلف هستند. …اختلاف سلیقه منتهى نشود به کشمکش و دعوا و چالش و دشمن خونى همدیگر شدن و فراموش کردن آمریکا. متأسفانه بعضى از جناحهاى ما اینجورى‌اند. وقتى با طرف مقابل مخالف میشوند، دیگر آمریکا فراموش میشود، اسرائیل فراموش میشود، مخالفین انقلاب و دشمنان امام فراموش میشوند؛ تضاد اصلى، میشود همینى که در مقابلش قرار دارد ….توصیه‌اى است که من همیشه دارم و آن، هم‌افزائى با قوه‌ى مجریه است - قوه‌ى مجریه و قوه‌ى قضائیه، لیکن عمدتاً قوه‌ى مجریه؛ چون سر و کار مجلس با قوه‌ى مجریه است - باید هم‌افزائى کرد. نبایستى کار را جورى تنظیم کرد، جورى پیش برد که معنایش دعوا و اختلاف باشد…گاهى دیده میشود که مثلاً در مجلس، در یک نطقى، در یک اظهار نظرى، یک حرفى زده میشود. .. اگر خداى نکرده حرفى باشد که کسى را یا جمعى را متهم کند، جبرانش به‌آسانى ممکن نیست؛ مردم را ناامید میکند. امروز مسئولین دارند تلاش میکنند، کار میکنند. نگوئید فلان ضعف و فلان ضعف وجود دارد. بنده به ضعفها آگاهم. شاید بنده بعضى از ضعفها را هم بدانم که خیلى‌هاى دیگر ندانند. با وجود این ضعفها، آن چیزى که امروز در قوه‌ى مجریه وجود دارد، یک شاکله‌ى خوب و مطلوب است. در کشور دارد کار انجام میگیرد. خب، بایستى همکارى کرد، باید کمک کرد؛ هم مجلس کمک کند به دولت، هم دولت کمک کند به مجلس؛ هم قانون فصل‌الخطاب است براى عمل دولت، هم گرایشهاى دولت و تشخیصهاى دولت یک اشاره است به قانونگذار براى کیفیت قانونگذارى. این مسئله با استقلال مجلس منافات ندارد. …. هیچ اشکالى ندارد که یک مجلسى قانون صحیح و درست و قوى و منطقى را جورى تنظیم کند که براى دولت، رفتار طبق آن قانون، عملى باشد، ممکن باشد، آسان باشد. …. انسان نگاه کند ببیند دولت چه جورى میتواند عمل کند، چه جورى بهتر میتواند عمل کند، چه جورى آسانتر میتواند عمل کند، قانون را تنظیم کند و در این مجرا بیندازد؛ ... آن که آدم نباید با او سازش کند، دشمن است؛ آدم با دوست باید سازگارى نشان دهد. بالاخره باید تحمل کنند؛ یک چیزى را این از آن تحمل کند، یک چیزى را آن از این تحمل کند.» و نیز در دیدار با فراکسیون انقلاب اسلامی می فرمایند: «من بارها این نکته را به بعضی از همین آقایان هم گفته‌ام. بنده معتقدم لایحه دولت را باید گرفت؛ اگر اشکالی دارد، اشکال را به دولت گفت تا خود دولت برطرف کند و مجدداً لایحه را بیاورد و تصویب شود. این حرفی که دولت می‌زند و می‌گوید لایحه من را می‌گیرند و یک 100 درصد را تبدیل می‌کنند به 50 درصد، 60 درصد، به اعتقاد ما این اشکال واردی است، این اشکال درستی است. حتی در مورد وزرا هم اعتقادم همین است. یک وقتی هم اینجا گفتیم، آقایان هم بودند؛ رؤسای سه قوه همه‌شان بودند، جماعت دیگری هم بودند. بعضی‌ها گفتند آقا دولت خودش ناسازگاری می‌کند، شما هم یک حرفی می‍زنید. گفتم این اعتقاد من است. واقعاً اگر چنانچه رئیس جمهور هیئت وزیران را به مجلس بیاورد و مجلس بگوید نه، من به خاطر این یک نفر، هیئت وزیران را قبول نمی‌کنم؛ برگرداند، او ترکیب را هر جور که می‌خواهد درست کند، مجدداً بیاورد؛ این برای دولت و مجلس بهتر است تا اینکه بگیرند وزرا را یکی یکی تکه پاره کنند. البته باید طبق قانون عمل کرد» 4ـ نه برادران هنوز بعضی از مؤمنین ـ‌‌اعم از روحانی و غیر روحانی‌ـ در موضوع ولایت فقیه تصور صحیحی از حکومت دینی ندارند تا چه رسد بخواهند تصدیق کنند و بفهمند لازمه‌ی حکومت دینی فقه و فلسفه‌ و عرفان وحدت بین مسلمین است. بسیاری هنوز از تصور دیانت فردی و شخصی یک قدم جلوتر نیامده‌اند و این است که دیانت خود را معارض با حاکمیتی با ساز و کار فرهنگ مدرنیته نمی‌یابند و برایشان معنی نمی‌دهد چرا ما اصرار بر حکومت دینی داریم. این نکته‌ی بسیار با اهمیتی است که متوجه شده‌اید هویت انقلاب اسلامی یک هویت ذو ابعاد است و حقیقتی است اشراقی که بر قلب مستعد حضرت امام تجلی کرده‌ و عقل و قلب و خیال آن مرد الهی را منوّر به فکر و اندیشه‌ای کرده که آثار عملی آن انقلاب اسلامی و آثار علمی آن کتاب‌های فلسفی و عرفانی ایشان شده. مکتب حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌علیه» یک مکتب جامعی است از اسلام که فقه و فلسفه و عرفان اسلامی را با همدیگر به میدان آورده و همین موجب جذابیّت و تأثیر آن شده. فاصله گرفتن از فلسفه و عرفان اسلامی و در این رابطه گرفتار اخباری شدن همین‌قدر خطر ناک است که ما در قرن دوازده در فقه گرفتار اخباری‌گری شدیم و می‌رفت که شیعه به بهانه‌ی رجوع به اهل‌البیت«علهیم‌السلام» با فشار اخباریون، نشاط و حیات علمی خود را در فقه از دست بدهد که مرد بزرگی چون علامه وحید بهبهانی از بزرگان علمای اصولی به میدان آمده و با تالیف کتاب “الاجتهاد و الاصول” موفق شد، مشرب اصولی را که دو قرن به حال انفعال بود، جان تازه‌ای ببخشد و عَلَم مبارزه با اخباریون را به حرکت درآورد. بهبهانی، پس از مبارزه بی امان با اخباریون در بهبهان، به کربلا، مرکز اصلی و عمده اخباری گری در جهان تشیع هجرت می کند، وی در این مبارزه تا بدانجا پیش رفت که سرانجام مکتب اخباری را مغلوب کرده و اصولی گری را بار دیگر در جهان تشیع رواج و رونق داد. مرحوم شهید مطهری در کتاب ده گفتار می فرماید: یک جریان مهم و خطرناکی در عالم تشیع در چهار قرن پیش‏ تقریبا، در موضوع اجتهاد پیدا شد و آن، موضوع "اخباری‌گری" است . و اگر گروهی از علماء مبرز و دلیر نبودند و جلو این‏ جریان نمی‏ایستادند و آنرا نمی‏کوبیدند معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم‏... به هر حال مکتب اخباریگری ضد مکتب اجتهاد و تقلید است . آن اهلیت و صلاحیت و تخصصِ فنی که مجتهدین قائلند او منکر است ، ملا امین استرآبادی که مؤسس این مکتب است و شخصا مردی با هوش و مطالعه کرده و مسافرت رفته‌ای بود کتابی دارد به نام «الفوائد المدنیه» در آن کتاب با سرسختی عجیبی به جنگ مجتهدین آمده . مخصوصا سعی دارد که حجیت عقل را منکر شود . مدعی است که عقل فقط در اموری که‏ مبدأ حسی دارند یا قریب به محسوسات می‏باشند ( مثل ریاضیات ) حجت است‏ . در غیر اینها حجت نیست . از قضا این فکر تقریبا مقارن است با پیدایش فلسفه حسی در اروپا . آنها در علوم حجیت عقل را منکر شدند و این مرد در دین منکر شد . حالا این‏ فکر را این مرد از کجا آورد ؟ آیا ابتکار خودش بود یا از کسی دیگر گرفته‏ ؟ معلوم نیست یادم هست در تابستان سال 1322 شمسی که به بروجرد رفته بودم و آنوقت هنوز مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه در بروجرد بودند و به قم نیامده‏ بودند، یک‌ روز سخن از همین فکر اخباریین شد . ایشان در ضمن انتقاد از این‏ فکر فرمودند که پیدایش این فکر در میان اخباریین اثر موج فلسفه حسی بود که در اروپا پیدا شد . این را من آنوقت از ایشان شنیدم ، بعد که به قم‏ آمدند و درس اصول ایشان به این مبحث یعنی مبحث حجیت قطع رسید من‏ انتظار داشتم دوباره این مطلب را از ایشان بشنوم ولی متأسفانه چیزی‏ نگفتند . الان نمی‏دانم که این فقط حدسی بود که ایشان ابراز می‏داشتند یا مدرکی داشتند ، من خودم تاکنون به مدرکی بر نخورده‏ام و بسیار بعید می‏دانم‏ که این فکر حسی در آنوقت از غرب به شرق آمده باشد . ولی از طرف دیگر ایشان هم بی‏مدرک سخن نمی‏گفتند . اکنون متأسفم که چرا از ایشان استفسار نکردم . به هر حال اخباریگری نهضتی بود بر ضدیت عقل . جمود و خشکی عجیبی بر این مسلک حکمفرما است . خوشبختانه افراد رشیدی مانند وحید بهبهانی‏ و شاگردان‏ ایشان، و بعد مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه با این مسلک‏ مبارزه کردند. مرحوم مطهری در ادامه می‌فرمایند: البته مکتب اخباری در اثر این مقاومتها شکست خورد و الان جز در گوشه و کنارها پیروانی ندارد ، ولی همه افکار اخباریگری که به سرعت و شدت بعد از پیدایش ملا امین در مغزها نفوذ کرد و در حدود دویست سال کم و بیش‏ سیادت کرد ، از مغزها بیرون نرفته ، الان هم می‏بینید خیلی‏ها تفسیر قرآن‏ را اگر حدیثی در کار نباشد جایز نمی‏دانند . جمود اخباریگری در بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پاره‏ای مسائل فقهی هنوز هم حکومت می‏کند. فعلا مجال شرح و بسط نیست . یک چیز که باعث رشد و نفوذ طرز فکر اخباری در میان مردم عوام می‏شود آن جنبه حق به جانب عوام‏پسندی است که دارد ، زیرا صورت حرف اینست که‏ می‏گویند ما از خودمان حرفی نداریم ، اهل تعبد و تسلیم هستیم ، ما جز قال‏ الباقر«علیه‌السلام» و قال الصادق«علیه‌السلام» سخنی نداریم ، از خودمان حرف نمی‏زنیم ، حرف معصوم را می‏گوئیم. شیخ انصاری در " فرائد الاصول " مبحث برائت و احتیاط ، از سید نعمت الله جزایری که مسلک اخباری دارد نقل می‏کند که می‏گوید : "آیا هیچ‏ عاقلی احتمال می‏دهد که در روز قیامت یک بنده‏ای از بندگان خدا را ( یعنی‏ یک اخباری را ) بیاورند و از او بپرسند تو چگونه عمل می‏کردی و او بگوید به فرمایش معصومین عمل می‏کردم و هر جا که کلام معصوم نبود احتیاط می‏کردم‏ و آنوقت یک همچو آدمی را ببرند به جهنم و از آن طرف یک آدم لا قید و بی‏اعتنا به سخن معصوم ( یعنی یک نفر اصولی و پیرو مسلک اجتهاد ) را که‏ هر حدیثی را به یک بهانه طرد می‏کند ببرند بهشت ! حاشا و کلا " جوابی که مجتهدین می‏دهند اینست که اینگونه تعبد و تسلیمها ، تسلیم به‏ قول معصوم نیست ، تسلیم به جهالت است . اگر واقعا محرز بشود که معصوم‏ سخنی گفته ما هم تسلیم هستیم ولی شما می‏خواهید جاهلانه به هر چه می‏شنوید تسلیم شوید . در اینجا برای نمونه که فرق بین طرز فکر جامد اخباری و فکر اجتهادی معلوم شود مطلبی را که اخیرا برخورده‏ام ذکر می‏کنم یک نمونه از دو طرز تفکر در احادیث زیادی امر شده تَحتُ الْحَنَک همیشه در زیر گلو افتاده باشد ، نه در حال نماز فقط بلکه در همه‌ی احوال . یکی از آن احادیث اینست : « الْفَرْقُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُشْرِکِینَ التَّلَحِّی بِالْعَمَائِم‏ » . یعنی فرق بین مسلمان و مشرک‏ تَحتُ الْحَنَک در زیر گلو انداختن است عده‏ای اخباریین به این حدیث و امثال آن تمسک کرده می‏گویند همیشه باید تحت الحنک افتاده باشد . ولی مرحوم ملا محسن فیض با اینکه به اجتهاد خوشبین نبوده ، در " وافی " باب الزی و التجمل ، اجتهادی دارد ، می‏فرماید در قدیم مشرکین شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا می‏بسته‏اند و نام این عمل را " اقتعاط " می‏گذاشته‏اند . اگر کسی این کار را می‏کرد معنایش این بود که من جزء آنها هستم . این حدیث دستور مبارزه‏ و عدم پیروی از آن شعار را می‏دهد . ولی امروز دیگر آن شعار از بین رفته‏ پس موضوعی برای این حدیث باقی نیست.(پایان سخن شهید مطهری) از این جهت در این قسمت از سوال عزیزان بیشتر ماندم که امروزه به جریان ضد فلسفه و عرفانی که در حال شروع است سوء ظن دارم و فکر می‌کنم عده‌ای که به این جریان دامن می‌زنند خواسته یا ناخواسته در مقابل انقلاب اسلامی ایستاده‌اند. بنده سعی کرده‌ام در مباحث «سلوک در ذیل اندیشه‌ی امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه»» به طور مفصّل به این موضوع بپردازم که چگونه مکتب صدرایی و اصالت وجود، با قرائت حضرت امام، مکتب مقابله با سوبژکتیویته‌ی غرب است و اگر بخواهیم از غرب عبور کنیم و گرفتار ثنویت ذهن و عین دکارتی و کانتی نشویم و به شکاکّیت گرفتار نگردیم، لازم است به مکتب تشکیک وجود رجوع کنیم، همان‌چیزی که مرحوم شهید مطهری«ره» در جلد اول مجموعه‌ی آثار صفحه‌497 به آ‌ن اشاره دارند و می‌گویند: «شک» امثال کانت و هگل به جهت آن بود که «اصالت وجود» در فلسفه‌ی غرب حلّ نشده بود. 5 – این سؤال را می‌توانید در عرائضی که مطرح شد بیابید. آری عزیزان وقتی سیاست ما در ریلی قراگرفت که روحانیت لازم بر آن حاکم نبود، مشکل همین پیش می‌آید ولی اگر به روش حضرت امام و مقام معظم رهبری به سیاست پرداختیم، اصلا تفکیکی بین سیاست و دیانت نمی‌ماند. آیا جز این است که مقام معظّم رهبری«حفظه‌الله» در انتخابات دوازده اسفند، مردم را توصیه به حضور فعّال کردند و عملاً سیاسی ترین موضوع سال 1390 را مطرح کردند و مردم با روحیه‌ای الهی در آن انتخابات شرکت کردند؟ پس از یک طرف وظیفه‌ی ماست که با همان روحانیّت و معنویّتِ امثال رهبری موضوعات سیاسی را بنگریم و گوشزد کنیم و از طرف دیگر مطالبه‌ی ما از مسئولان سیاسی کشور توجه به اهداف انقلاب و ساده‌زیستی و پاک‌دستی و تقوی باشد. این یکی از گردنه‌های تاریخی ماست که بنده احساس می‌کنم در حال عبور از آن هستیم. آینده با مسئولیتی روبه‌رو خواهیم بود که تقوایشان بر سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌هایشان حاکم است. داریم از اصول گرایی قبیله‌ای و حزبی به اصول‌گرایی حقیقت گرا نزدیک می‌شویم. آرام‌آرام در آینده‌ی این انقلاب با اصول‌گرایانی روبه‌رو نیستید که با فشاردادن یک تکمه برای خود فوق‌لیسانس دست و پا کنند. هنر انقلاب اسلامی این است که این نوع درجه‌دادن نمایندگان به خودشان را ـ‌ هر چند انجام گرفت‌ـ نپذیرفت. 6ـ در هر حکومت دینی ما از جایی شروع می‌کنیم و به هدفی بالاتر از آن‌جایی که هستیم نظر داریم. مسلّم طلبه نمادِ دین حکومتی موعود ‌است ولی در ذیل شخصیت اشراقی حضرت روح‌الله «رضوان‌الله‌علیه»، انقلاب اسلامی را هدیه‌ی حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» به حضرت امام خمینی می‌دانیم تا زمینه ‌را آماده کنیم و به تعبیر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» انقلاب را به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» تقدیم کنیم. موفق باشید.
339
متن پرسش
با سلام و عرض وقت بخیر خدمت شما استاد گرامی سوال بنده در مورد کلمه انزلنا در ایه 25 سوره حدید میباشد میخواستم بدانم کلمه انزلنا در این ایه به معنی از اسمان نازل کردن است یا به معنای خلق کردن میباشد ؟ این سوال من به خاطر شباهت این ایه با یکی از نظریه های زمین شناسی میباشد که میگوید اهن موجود در زمین منشا خارج از زمین دارد وبه صورت یک شهابسنگ به زمین رسیده است لطفا من را راهنمائی بفرمائید
متن پاسخ
اسمه تعالی علیکم السلام قرآن در آیه‌ی 21 سوره‌ی حجر می‌فرماید: « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» و هیچ چیز نیست مگر آن‌که گنجینه‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏اى معین فرو نمى‏فرستیم. پس طبق آیه‌ی فوق؛ هرچیز از نزد خدا نازل‌شده منتها نزول به آن معنی نیست که چیزی مثل قطرات باران از بالا به پایین بیفتد، بلکه به معنی آن است که حقیقت غیبی آن نزول کرده تا به صورت مادی درآمده. مثل معانیِ موجود در ذهن شما که به صورت لفظ در می‌آید و به ارتعاشات هوا تبدیل می‌شود. اما در مورد آن نظریه که می‌فرمایید چون رشته‌ی من زمین‌شناسی است فکر می‌کنم نظریات زیادی بر ردّ آن نظریه مطرح است که آن نظریه را غیر قابل اعتنا می‌کند. موفق باشید
277

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض تحیت و سلام استاد عزیز بنده الان دانشجوی رشته فلسفه و کلام اسلامی در یکی از دانشگاه های تهران می باشم . هدف خود من از انتخاب این رشته آشنائی عمیق با مبانی اعتقادی دین ، پاسخ به پرسش های دین پژوهانه جوانان ، کار در زمینه رفع شبهات ، خدمت به اسلام و مسلمین و ... از طریق خواندن این رشته و خواندن دروس قلسفی - کلامی و اعتقادی بوده . اما الان می بینم جامعه ما فقط به این ها احتیاج ندارد و در همه زمینه های دینی ما محتاج به کار هستیم .چه فلسفی ، چه کلامی ، چه اعتقادی ، و چه زمینه های اخلاقی ، عرفانی و ... سوال من این است که باید در جامعه امروز اساسا چه کار کرد ؟ آین راهی که من رفته ام با این هدف سازگار است ؟ چه کار کنم که از واقعیت جامعه خود دور نباشم و نیاز سنجی من از جامعه اشتباه نباشد ؟ چه کار کنم که مانند عده ای فقط به لنباشت اطلاعات در خود نپردازم ؟ رویکرد من به رشته فلسفه چگونه باشد ؟ الان رشته فلسفه و کلام چه نجاتی به بشریت خواهد کرد ؟ چقدر تلاش کنم ؟ روزی چند ساعت درس بخوانم ؟ 7-8 ساعت خوب است و متعادل است یا نه اگر استعداد دارم (که فکر می کنم این طور هم هست) باید حداقل روزی 14-15 ساعت کار کنم ؟ تا چقدر سرم به مطالعه باشد و تا چقدر در سیاست ؟ اساسا و اصولا راه زندگی و برنامه فردی زندگی من چیست ؟ و ... با سپاس و تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام ابتدا پیشنهاد می‌کنم مقاله‌ی«بازخوانی انقلاب پس از 22 خرداد 88» را با دقت و با توجه به پاورقی‌هایش بخوانید. در آن‌جا سعی شده مشکلاتی که پیش روی اسلام و انقلاب اسلامی هست تبیین شود و راه‌کارهای برون‌رفت از آن در برنامه‌ریزی درازمدت روشن گردد و لذا ملاحظه می‌فرمایید که در این راستا رشته‌ی شما؛ رشته‌ی کارسازی است. دیگر این که در موقعیت دانشجویی بیشترین فرصت را روی مطالعه بگذارید، چه مطالعات موضوعات مربوط به دروس دانشگاهی و چه موضوعات مذهبی و قرآنی. در درون مباحث انقلاب اسلامی که زیر چاپ است، دو قسمت آخر سؤالتان آمده است. کمی حوصله کنید. موفق باشید
11493
متن پرسش
با سلام خدمت جناب استاد: آیا رابطه خداوند با کائنات یک رابطه وجودی است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. خداوند عین وجود است و از عینِ وجود جز وجود صادر نمی‌شود. موفق باشید

10253
متن پرسش
سلام علیکم: برای فعالیت در فضای گفتمان انقلاب اسلامی و مباحث مربوط به جنبش نرم افزاری از جمله کارهایی که انجام می شود، برگزاری دوره های تربیتی و آموزشی است. موضوعی که اینجا مطرح است اینکه دو مقوله دغدغه مندی و مسئله مندی افراد در حیطه فعالیتهای فکری اهمیت دارد. اول اینکه به طور خاص دغدغه مندی و مسئله مندی چه تعاریفی دارند و نقاط اشتراک و افتراق این دو چیست؟ و یا به عبارتی چه نسبتی با هم دارند و به کدام بعد وجودی انسان برمی گردند (گرایشی، بینشی و ...)؟ و همچنین ار نظر تقدم و تاخر چه نسبتی بین این دو هست؟ آیا می توان مسئله مند بود ولی دغدغه مند نبود و بالعکس؟ دوم اینکه چگونه می توان دانشجویان را دغدغه مند و مسئله مند بار آورد؟ سوم، مسائل عمده انقلاب اسلامی از نظر شما چه مواردی هستند؟ (مثلاً اداره جامعه مبتنی بر نگاه دینی و ...)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی ظرف اراده‌ی الهی است جهت آن‌که ملت‌ها از ظهور مدرنیته عبور کنند، اگر کسی دغدغه‌‌اش این‌چنین شد و حقیقتاً متوجه ظلمانی‌بودن فرهنگ مدرنیته گشت، مسئله‌ی عبور از آن را با توجه بیشتر شناخت غرب از یک طرف و فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی از طرف دیگر مدّ نظر قرار می‌دهد. موفق باشید
9097
متن پرسش
با سلام: واقعا نعمتی هستید در جواب پرسش جوان 26 ساله آلوده به شهوات فرمودید: هرچه در زنان دیگر هست در زن خودتان هست و مابقی توهم است. سوال من این است (البته نه برای راه در رو. برای فهم) 1- اگر چنین است پس تفاوت زنها و زیباییشان یعنی هیچ تاثیری در جذابیت ندارد؟ 2- شاید این حدیث رسول الله (ص) در مورد روح زنها باشد و حال آنکه در این مسایل تفاوت جسم آنها جذاب نخواهد بود؟ 3- و از آن مهمتر اگر داشته تمام زنان در نزد همسر حاضر است پس وعده نعمت حورالعین و تعدد حورالعین و اینکه مثلا با هر گناه شهوت نکردن چه تعداد حور نصیب انسان می شود چطور توجیه می شود؟ خب انسان با یک حور بهشتی لذت میبرد دیگر. چرا تعدد حور؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در ابتدای امر همسر خود را پسندیدید، از آن به بعد اگر مواظب باشید شیطان وارد نشود، می‌توانید همه‌ی زیبایی‌هایی که در نوع زن سراغ دارید را در همسر خود بیابید و احساس محرومیت نکنید، وگرنه مثل اهل دنیا که هر روز به وَجهی از دنیا دل می‌بندند، در مورد زنان هم همان طورعمل می‌کنید. حورالعین؛ صورتِ عبودیت انسان‌های موحد است و موضوعی است بیرون از این حرف‌ها. موفق باشید
9030

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: بنده در مدینه دعاگوی شما استاد عزیز هستم با توجه به اینکه اواخر شعبان و اوایل ماه رمضان در مدینه و مکه هستیم لطفا توصیه های خودتان را برای بهره گیری بهتر از این مکان و زمان بفرمایید. لطفا دعا کنید که خداوند توفیق بهره گیری حداکثری و حضور قلب را به بنده عنایت کند. با تشکر البته چندین مرتبه برای خداحافظی و استفاده حضوری و حلالیت به مسجدتان آمدم که تشریف نداشتید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن عذر خواهی، عرایضی در جزوه‌ها‌ی «حقیقت حج» و «وظیفه‌ی حجاج پس از برگشت از حج»، داشتم إن‌شاءاللّه مفید افتد. موفق باشید
6311
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر چرا امام حسین با وجودی که حضرت علی اصغر بر طبق اشاره خودشان اگر آب میخورد هم جان میداد برایش تقاضای آب کردند؟آیا این نقل صحت دارد که پس از شهادت امام حسین دشمنان حتا متعرض حجاب اهل حرم و حضرت زینب شدند؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت سیدالشهدائ«علیه‌السلام» مأمورند تا عمق انحراف اسلام منهای امامت را نشان دهند و به نور امامت می‌دانند که عین ثابته‌ی حضرت علی اصغر«علیه‌السلام» طالب است در این مأموریت نقش داشته باشد 2- متأسفانه همین طور است این روایت قلب هر انسانی را به درد می‌آورد که می فرمایدفاطمه صغرا میگوید: من بر در خیمه ایستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه میکردم که با بدن‏هاى بى‏سر نظیر قربانیها بر روى رمل افتاده‏اند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان میزدند. من با خودم فکر میکردم که آیا بعد از پدرم از دست بنى امیه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آیا ما را بقتل میرسانند، یا اسیر میکنند؟ ناگاه دیدم مردمى که بر اسب خود سوار است زنان را با کعب نیزه خود میراند و آن زنان به یک دیگر پناهنده میشدند. کلیه چادر و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فریاد میزدند: وا جداه، وا ابتاه، وا علیا، وا قلة ناصراه، وا حسناه!! آیا فریادرسى نیست که بفریاد ما برسد، آیا کسى نیست که از ما دفاع نماید!؟ قلب من از این منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضایم بلرزه افتادند. لذا از خوف اینکه مبادا آن مرد نزد من بیاید از طرف راست و چپ خود را به عمه‏ام ام کلثوم میرساندم. من در همین حال بودم که ناگاه دیدم آن مرد متوجه من گردید. من از او فرار کردم- گمان میکردم که از دست او سالم خواهم بود. ناگاه دیدم وى مرا دنبال کرد و من از خوف او از خود بیخود شدم، ناگاه دیدم کعب نیزه در میان کتف من قرار گرفته است! من بصورت بروى زمین سقوط کردم و او گوشم را پاره کرد و گوشواره و مقنعه مرا غارت کرد و خونها همچنان بصورت و سر من فرو میریختند و آفتاب سرم را میگداخت. سپس آن مرد بسوى خیمه ‏ها برگشت و من همچنان غش کرده بودم. ناگاه دیدم عمه‏ام نزد من آمد و در حالى که گریه میکند میگوید برخیز تا برویم، من نمیدانم بر سر دختران و برادر علیل تو چه آمده است، من برخاستم و گفتم: اى عمه؟ آیا پارچه‏اى هست که من سر خود را از نظر بینندگان بوسیله آن بپوشانم؟ فرمود: دختر جان! عمه‏ات مثل تو میباشد! من نگاه کردم و سر او را نیز باز دیدم، پشت او بوسیله ضربه سیاه شده بود. : «فقالت یا بنتاه و عمتک مثلک فرأیت رأسها مکشوفة ». موفق باشید
5850
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی بنده در رشته فنی مشغول تحصیل هستم با مطالعاتی که در زمینه غرب و انقلاب داشته ام به این نتیجه رسیده ام که هر مسلمان وظیفه ای در گذار جامعه اسلامی از غرب به عهده دارد اما هرچه فکر کردم بیشتر به این نتیجه رسیدم که وظیفه من به عنوان یک خانم در حوزه صنعت نیست و در جبهه فرهنگی احساس مسئولیت میکنم. از طرفی نمیدانم در چه قالبی می توانم کار فرهنگی انجام دهم. چون محل زندگی من روستای کوچکی است که تعداد جوانان کمی دارد. برای همین تصمیم گرفتم در یکی از رشته های انسانی نظیر مشاوره یا علوم تربیتی ادامه تحصیل دهم تا به عنوان یک مشاور مذهبی رسالت خود را انجام دهم اما نمیدانم با ورود به این راه میتوانم اهداف خود را که رواج معرفت دینی به روش شماست دنبال کنم یاخیر؟ لطفا حقیر را راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: به نظرم فکر خوبی کرده‌اید و تجربه‌ی بعضی از خواهران نیز در این مورد جواب داده چون با مطالعات دینی توانسته‌اند راهنمایی‌های خوبی به مراجعین بکنند. موفق باشید
2015

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم حضرت عالی حاج آقا مجتبی موسوی را در درچه می شناسید،؟ تفکر ایشان را چطور می بینید و چگونه از ایشان اسفاده تمام را ببریم؟ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: درست نمی‌شناسم. موفق باشید
13094
متن پرسش
سلام استاد گرامی: روایاتی که در مورد مقام و منزلت عقل و جایگاه آن در کمال انسانی است ناظر بر کدام نوع، عقل است؟ آیات قرآن که تحت عنوان «افلا تعقلون» یا برعکس «لقوم یعقلون» به کرات تکرار می شود چطور؟ به نظر نمی رسد منظور از این عقل، عقل نظری باشد چرا که بسیاری از کفار و مشرکان در همه اعصار، عقولی قوی در زمینه مسایل نظری دارند ولی باز هم مخاطب آیاتی هستند که می فرماید چرا تعقل نمی کنید و همین طور وقتی در روایات عقل بیشتر نشانه فضل و کرامت شمرده شده به نظر نمی رسد این نوع عقل مدنظر باشد. لطفا علاوه بر پاسخ به سوال حقیر لطف بفرمایید منابعی در زمینه تعریف عقل، انواع و آثار آن و ...که بتواند پاسخگوی نیاز بنده در راستای پژوهشی در این مورد باشد معرفی فرمایید. لطفا اگر در تفسیر مبارک المیزان نیز بحثی در این مورد وجود دارد بفرمایید. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تفاوت عقل‌ها، موضوعی نبوده است که در تاریخ تفکر گذشته‌ی ما محل بحث باشد. زیرا اندیشمندان ما در جمعی از تفکر ریاضی و فلسفی و کلامی و قدسی به‌راحتی می‌اندیشیدند و سخن می‌گفتند تا این‌که در دوران جدید متفکرانی همچون دکارت پیدا شدند که در ذیل تفکر ریاضی خواست کار را جلو ببرد. و اما این‌که قرآن پس از طرح موضوعی خطاب می‌کند «افلا تعقلون» خطاب او به عقل انسانی است، همان عقلی که در فطرت هر انسان به‌راحتی می‌تواند موضوع‌های نزدیک به بدیهی را جمع‌بندی کند. ولی آن‌جا که می‌فرماید: «لقوم یعقلون» نظر به حقایق قدسی دارد و می‌خواهد ابعاد متعالی عقل را به صحنه آوریم تا آن موضوع را بیابیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان آن‌جایی که سه آیه به ترتیب بحث «یعقلون» و «یسمعون» و «یتفکرون» را می‌کند، نکاتی داشته‌اند. موفق باشید

13042
متن پرسش
استاد معظم سلام علیکم: امیدوار هستم که صحتمند باشید. از خدمت شما سه تا سوال داشتم. 1. در اعمال ایام البیض مخصوصا روزه شخص خوب است ماه هجری قمری را دنبال کند یا هجری شمسی را؟ 2. درباره حساب سال من از بیش از ده عالم پرسیدم درباره کسانی که حساب سال ندارند تکلیف آدم چیست؟ متاسفانه زیادتر از نود درصد مردم اصلا نمی دانند که حساب سال چیست و ده درصد باقیمانده خود را در سطح حساب سال نمی دانند در حالی که وضع مالی شان هم بسیار خوب است. بعضی علما در این باره می گویند شما اصلا نباید از غذای ایشان استفاده کنید. بعضی می گویند استفاده کنید بعدا خودتان غذایی که مصرف کرده اید در خانه ایشان حساب کنید و از پول خود ذکات آن را بدهید. بعضی دیگر می گویند اگر شما یقین پیدا می کنید که از پولی که برای شما غذا تهیه کرده است از عواید آخرش بوده و از آن سال نگذشته که شامل حساب سال شود استفاده کنید بدون ترس و بدون پرداختی. در اینجا وظیفه بنده چی خواهد بود؟ 3. آیا اعمالی مثل بجا آوردن نماز و یا بعضی دعاها مثل زیارت عاشورا، دعای ندبه، کمیل و یا دیگران در هوای آزاد و یا زیرسقف کدام فرقی دارد؟ البته بیشتر تاکید من در زیارت عاشورا است. با احترام شریفی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایّام‌البیض فقط در مورد روزهای 13 و 14 و 15 ماه‌های رجب و شعبان و رمضان می‌باشد و ربطی به ماه‌های شمسی ندارد 2- در این مورد هرکس باید بر اساس نظر مرجع خود عمل کند و عموماً ما نباید تجسس نماییم که آیا حساب سال دارد و آیا خمس به او تعلق می‌گیرد یا نه؟ 3- عمده آن است که متوجه باشید بهترین فضا برای اعمال عبادی کدام فضا می‌باشد. در بیشتر موارد در فضای آزاد، آمادگی بیشتری برای انتقال به انوار الهی در انسان هست ولی نباید بر آن اصرار داشت. موفق باشید

9403
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: با آرزوی قبولی طاعات و عبادات مدام وقتی به دوستان و هم کیشان طلبه خود که با شما و مباحث شما ارتباط دارند پیشنهاد می کنم که با هم یک سیر مطالعاتی بر روی مباحث غرب شناسی و انقلاب اسلامی و ... شما و دیگر اساتید داشته باشیم با این باسخ مواجه می شوم که: جناب استاد فرموده اند فعلا به همان طلبگی و درس و بحث خود بیردازید و نیازی نیست وقت خود را بر روی این مباحث بگذارید و نهایتا همان کتاب سلوک ذیل شخصیت امام را مطالعه کنید. سوالی برای بنده وجود دارد که عرض می کنم. ۱- در روایت وارد شده است که «من سار علی غیر بصیره لایزداد سرعه سیره الا بعدا». لذا طلبگی ما هم از این قاعده مستثنی نیست. ۲- کیست که نداند ما عنوان طلبه عصر انقلاب را یدک می کشیم پس زمانی می توانیم ادعا کنیم نسبت به حرکت طلبگی خود بصیرت داریم که شناخت دقیق و صحیحی از ماهیت انقلاب و جایگاه واقعی او داشته باشیم. رسالت تاریخی او را درک کرده و سیر طلبگی خود را در آن راستا برنامه ریزی کنیم. ۳- در محضر خود شما یاد گرفته ایم که رسالت تاریخی انقلاب اسلامی تکفل عبور ما از ظلمات مدرنیته و توهمی است که همگان را در آن گرفتار نموده است به سمت و سوی آن بهشت مهدوی انشا الله. نتیجه این سه مقدمه این می شود که طلبه عصر انقلاب برای اینکه بتواند شناخت صحیحی از وظیفه خود داشته باشد و به مدد این بینش جایگاه واقعی خود را درک نموده و مطابق آن بینش برای خودش برنامه ریزی نماید بایستی: غرب شناس دقیق و عمیقی باشد. انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی (ره) را به خوبی درک کرده و بداند به عنوان طلبه می خواهد مردم را به کجا دعوت کند. (البته اینها حداقل موارد ضروری است که طلبه باید بداند) با این توصیفات آیا می توان فقط به درس و بحث طلبگی مشغول شد؟ آیا عنایت دارید که کوتاهی در هر کدام از موارد فوق می تواند در کلیت طلبگی ما تاثیر گذار بوده، جهت گیری نادرستی را نصیب ما نماید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم با این منطق خوب و این روح مسئولیت‌پذیری آن. عرض بنده آن است که طلاب عزیز به بهانه‌ی غرب‌شناسی و سایر حواشی از طلبگی کم نگذارند به طوری‌که دروس پایه‌ی طلبگی ملکه‌شان نشود، وگرنه همین‌طور که می‌فرمایید رسالت تاریخی ما در عبور از ظلمات مدرنیته از یک طرف و رجوع به ملکوت حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از طرف دیگر است و این در ابتدای امر با مطالعه و تعمق در متون مربوطه به این دو موضوع ممکن میگردد. موفق باشید
4896
متن پرسش
یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ چرا خداوند در ان آیه می گوید دارند سر خود را شیره می مالند..؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:آیه می‌فرماید این‌ها گمان می‌کنند نسبت به خدا و مؤمنین خدعه می‌کنند در حالی‌که نسبت به خودشان خدعه می‌کنند بدون آن‌که بفهمند.مثل آن‌که شما معتقد باشید آب قدرت سیراب‌کردن ندارد در این حال خودتان را از سیراب کردن محروم می‌‌کنید.آن‌هایی که نقشی برای خدا قائل نباشند ویا مؤمنین را منحرف بدانند بر انحراف خود افزوده‌اند.موفق باشید.
نمایش چاپی