باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر آنکه در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچیها» بحثی در رابطه با اشک بر امام حسین «علیهالسلام» شده است، در یادداشت ویژه نیز نکاتی عرض شده که در ذیل خدمتتان ارسال میشود: موفق باشید
جایگاه اشک بر حسين (ع)
قال الحسین (ع) : أ َنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر [1] من كشته ام براى اشك، مؤمن يادم نكند جز آنكه گريه اش گيرد.
اشكي كه در شيعه هست با ناراحتيهاي عاطفي و احساساتي فرق اساسي دارد، اشك براي حسين(ع) عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسي و لذا نه تنها شادي و نشاط را از شيعيان نميگيرد، بلكه شادي و نشاط در زندگي شيعيان موج ميزند. ولي نبايد آن را با لذتگرايي يكي گرفت، زيرا تفاوت زيادي است بين آن شادي كه با پرهيزکاري همراه است و روح معنوي دارد با آنچه امروز در غرب هست كه لذتگرايي در آن مقصد و معبود شده است. در شيعه، شور زندگي با يادآوري غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ مرگ آگاهي راه خود را از قهقهههاي اهل غفلت جدا كرده و سعي دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ كند و اشك بر حسين (ع) نوعي طلب آن فرح است و آنهايي كه غم غربت در اين دنيا را ميشناسند ميفهمند حزن مقدس چه حلاوتي دارد و مواظباند گرفتار لذتگرايي و خوشگذراني اهل دنيا نشوند و از ارتباط با حقايق وجودي عالم محروم گردند.
شیعه و غم و شادی و اشک
در زندگی شیعه شادی و طرب موج میزند، اما نباید آن را با لذتگرایی یکی گرفت، تفاوت زیادی است میان آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و ویژگی معنوی دارد و آنچه امروز در فرهنگ غرب هست که در آن لذّتگرایی مقصد و معبود شده است.
در شیعه شور زندگی یا فرح، با یادآوری نوعی غمِ غربت نسبت به وطن معنوی، همراه است، که موجب حزن میگردد. این حالت از جمله حالاتی است که در اشعار عرفانی ما هویدا است و معلوم است که این حزن با ناراحتی عاطفی فرق بسیار دارد.
از آنجا که ما مرگ را در پیش داریم ناممکن است چون غافلان از غیب و قیامت از زندگی لذّت مستانه ببریم، و لذا فرهنگ شیعه در این «مرگآگاهی» راه خود را از قهقهههای مستانهی اهل غفلت جدا کرده است و با حزنی معنوی در فرحِ حضور است و متوجه است که ما در مقام موجوداتی معنوی با این عالم بیگانهایم و یک نحوه باطنگرایی را دائماً مدّ نظر داریم.
آنهایی که غم غربت را میشناسند در دل حزن مقدس، فرح و حلاوتی مییابند که قابل مقایسه با شادیهای اهل دنیا نمیباشد.
دیدگاه شیعه با پیروی از ائمه «علیهمالسلام» این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقصتر از آن است که بتوان با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد.
اگر این غم مقدس نبود عناصر شادیبخش افراطی بر زندگی تشیع غالب میشد و به مردمی تبدیل میشدند که بیشتر لذتگرا و خوش گذرانند.
حزن شیعه نیز به جهت احساس غم غربت یا حزن معنوی او است که خود را و بقیه را در این غم شریک میبیند و اگر این حزن معنوی نبود، خیلی زود فرح، شکل شادیِ بیمحتوا به خود میگرفت و گرفتار لذّتجویی حسی میشد.
جایگاه عزاداری برای امام حسین «علیهالسلام»
۱. عزادران امام حسین«علیهالسلام» با حضور در مراسم عزای آن حضرت، در واقع خویشتن را مصیبتزده و داغدارِ حادثهی عاشورا مییابند، گریه سر میدهند و بیتاب میشوند.
۲. در اشک برای حسین«علیهالسلام» آرامشی ویژه و لذتی خاص هست متفاوت با غمها و اشکهای زندگی روزمرّه، غم معنویت، غم سوختن برای مظلوم، غمی است منشأ حرکت، و پویایی اجتماعی افراد را افزایش میدهد و به قلب و روح انسان نشاط همدلی با مظلوم را پدید میآورد و لذا از تکرار این غم و اشک ملول نمیشود.
۳. مهر و محبت به امام معصوم در ژرفای احساسات و عواطف شیعیان آن حضرت جای دارد و با تلاش شیعیان این پیوندِ عمیق عاطفی هرسال تکرار میشود، آنهم تلاش برای پیوندی عمیقتر. و لذا رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا» [2] برای شهادت حسین «علیهالسلام» در قلوب مؤمنین حرارتی است که هرگز خاموش و سرد نمیشود.
۴. با توجهِ عاطفی به حضرت امام حسین «علیهالسلام» سایر ابعاد شخصیت امام و اسلام مدّ نظر قرار میگیرد تا علاوه بر نظر به آزادگی و ظلمستیزی و ایثار و حقیقتجویی که غذای جان انسان است، به مقام امامت نیز نظر شود و آن دری میشود برای فهم معارف اسلامی از طریق روایات آن بزرگان، و فربهشدن در فضائلی چون صبر و حلم که زمینهی نزدیکی به امامان معصوم میگردد و مرز تولّی و تبرّی که عامل نجات جامعهی اسلامی است شکل میگیرد و معنویت به عنوان یک ارزش جا باز میکند.
5- گریه بر امام حسین «علیهالسلام» از نوع گریههای نیمهشب اولیاء الهی است که حسین «علیهالسلام» توانست آن را برای عموم مردم عملی کند و خودِ آن حضرت بهخوبی متوجه بودند که صحنهی کربلا عامل چنین گریههایی باید باشد تا زمینهی اُنس قلب با حقایق فراهم شود و حجابها بین عبد و معبود رفع گردد. چرا که هرکس ناظر آن اندازه زیبایی وفاداری بین حسین «علیهالسلام» و ابوالفضل عباس یا بین امام حسین «علیهالسلام» و حرّ شود، از عمق فطرت گریه سر میدهد تا از اتصال به این زیباییها محروم نباشد و موجب پایداری بر عهد خود با حقیقت میشود و پیوندی جاودانه را که بین جان انسان است با دل اولیاء الهی به صحنه میآورد.
بنا به فرمایش امام خمینی «رضواناللهعلیه»؛ «هر مکتبی تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، حفظ نمیشود. گریهکردن بر عزای امام حسین «علیهالسلام»، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنی است که یک جمعیتِ کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد... آنها از همین گریهها میترسند. برای اینکه این گریهای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است».
با لباس سیاه به تنکردن و سینه و گریه جمعی نهایت تعلق خاطر را نشان میدهد که تا چه اندازه به آرمانهای شخص مظلوم وفادار است و نیز کودکان این جامعه را متوجه چنین تعلق خاطری میکند و با نمادهای کربلا و عاشورا آشنا مینماید.
رسول خدا (ص) فرمودند: «كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْن»[3] هر چشمى فرداى قيامت گريان است غير از چشمى كه در مصيبت حسين «علیهالسلام» گريه كند.
روایت فوق خبر از عمق تأثیر اشک بر امام حسین «علیهالسلام» در عمیقترین ابعاد انسان میدهد که در قیامت ظاهر میشود.
آنکس که عاطفهی خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیهی عواطف بیابد، میپذیرد اشک برای اباعبدالله «علیهالسلام» موجب صیقل قلوب و گشادگی روح میشود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف، و دوری از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر میشود.
اشک برای حسین «علیهالسلام» نمونهی به فعلیترسیدن ایمان است، زیرا ایمانی که به پاککردن قلب و زلالساختن دل و دگرگونی آن منتهی نشود، ایمانِ فعلیتیافته نیست و نمیتوان به وسیلهی آن، انس با خدا را از یک طرف، و ایثار و فداکاری و جهاد از طرف دیگر بهدست آورد.
اشک برای حسین«علیهالسلام» موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوسها و غفلت ها است و در همین راستا حضرت رضا «علیهالسلام» به «دعبل خزایی» میفرمودند: قصیدهی خود را در رابطه با شهادت حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» بخواند و حضرت با تمام وجود اشک میریختند و دو بیت نیز به آن اضافه نمودند.
«والسلام»
باسمه تعالی: سلام علیکم:چرا که نه! مگر علمای ما در هر زمانی مطابق روح آن زمان، حقیقت را به میان نمیآوردند؟ علامهی طباطبایی «رحمتاللّهعلیه» در مواجهه با دنیای جدید و موضوعاتی که بعد از مشروطه به میان آمد، قرآن را مطابق چنین شرایطی به نطق آوردند و حقیقت را مطابق روح این زمان ظاهر کردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نه؟ مگر سوگند اول سوره با جملهی «والعصر» ما را متوجهی بستر تاریخی که با اسلام در آن قرار میگیریم؛ نمیکند تا بدانیم اگر زمانهی خود را پاس نداریم گرفتار روزمرّگی میشویم مگر آنکه متوجهی ارادهی حضرت حق گشته که در دل این تاریخ به ظهور آمده و انسانها در مواجههی یکدیگر در چنین فضایی به شکوفایی میرسند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید همان حالت اول باشد. ۲. نه. ۳. به هر حال ما در حد توان خود عمل می کنیم و امیدوار به رحمت الهی هستیم. گفت: گر چه بهشتش نه به همت دهند / آن قدر ای دل که توانی بکوش. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر این حقیر در آن روایت و جریان نظر به ششصدبالِ حضرت جبرائیل، منظور مرتبهای از حضور است که خیال، قوت بیشتری دارد و از این مرحله عبورکردن، به معنای عبور کلی از خیال نیست از آن جهت که خیال، بُعدی از ابعاد انسان است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. چون هنوز در نشئهی دنیا هستیم. ۲. چون هنوز در همین نشئه هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است که بحث «ده نکته در معرفت نفس« و «برهان صدیقین»را با شرح صوتی آن دنبال کنید. وگرنه این نوع سرگردانی همواره برایتان پیش میاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آنها سالهای قبل از خلافت علی علیه السلام بود و اینکه تربیت لازم جهت مقابله با لشکر معاویه به عنوان یک معاند پیدا نکرده بودند. به هر حال این نکتهای است که باید در یک تحقیق تاریخی متوجهی روانی شد که بر یک ملت تحمیل میشود و آن را متزلزل مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانروز از طریق پیامرسان سروش جواب ارسال شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در امور فردی باید در حدّ کفایت از دنیا استفاده کرد ولی در امور اجتماعی صدها نخل را مولایمان میکاشتند و در خدمت منافع اجتماع صرف میکردند. سرمایهداران واقعی کارآفرینانی هستند که در زندگی فردی مانند بقیهاند ولی در مدیریت ثروت، مسئولیتهای خود را فراموش نمیکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید، یک نگاه است به حقیقت و اگر مظاهر آن حقیقت مد نظر نیاید عملاً در حد یک باور انتزاعی میماند و این برای انس با خدا کافی نیست. باید انسانها در عین نگاه توحیدی به عالم و آدم، مظاهر تام و تمام توحید را بیابند و زیر سایه آنها موحدانه زندگی کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره اگر نمیتوانیم یکشبه ره صدساله را طی کنیم، لااقل مباحث سورهی فتح که بر بنرِ سایت هست، را با حوصله دنبال فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید از جلد ۶ تا ۹ لازم است بهخصوص جلد ۸ و ۹ که حضرت امام هم به آن تأکید کردهاند و تعلیقات ایشان هم از این دو جلد محفوظ مانده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که در این مورد به سؤال و جوابهای شمارهی 29417 و 29420 رجوع بفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای یزدانپناه با توجه به شرح استاتیدِ قبلی، جمعبندی خوبی را ارائه دادهاند از این جهت اگر کسی بخواهد مطالب فصوص را دنبال کند از طریق ایشان عملاً از بقیه اساتید نیز بهره برده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً معلم باید در عالم معرفت حضوری فعّال داشته باشد. ولی همانطور که در جواب سؤال شمارهی ۲۷۲۷۲ عرض شد اگر در عین دنبالکردنِ معارفی که نیاز دانشآموزان است در فعالیتهای جهادی حاضر شوید، خود به خود به معارف و بصیرتهایی میرسید که امثال شهید حسن باقریها رسیدند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود علامه جوادی آملی جملاتی دارند حاکی از آنکه این علوم نظر به آثار خداوند است. شاید آنکه میفرمایید، مربوط به علوم انسانی باشد که فرمودهاند باید دینی شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکر به مردم توسط مجامع فرهنگی و تلویزیون و متفکران جامعه راهی است که باید در پیش است. مشکل آن است که هنوز زبان مناسب این تاریخ در مجامع فکری و فرهنگی ما به ظهور نیامده است زیرا تفکر، تاریخی است و معانی گذشتهی الفاظ، پس از مدتی دیگر تأثیر گذشته را ندارد و در اینجاست که باید از نگاه هرمنوتیکی غافل نبود و این هنوز برای متفکران دینی ما بهخوبی روشن نشده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». آنچه فعلاً میتوانید انجام دهید را شروع کنید، در دلِ راه است که انسان به راههای دقیقتری برخورد میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم بد نیست بحث «حضور اربعینی و اصیلترین بودن» را استماع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: امکانِ ما، از ما است و خداوند وجودِ ما را به ما میدهد. وقتی ذات انسان، امکانِ صرف است و امکان، همان ظرفیت و استعداد است، پس وجوددهیِ حضرت ربّ العالمین به یک مرحله ختم نمیشود بلکه از آنجایی که انسان امکانات بیشماری در وجود خود دارد همواره خود را میتواند از طریق عبادات و معارف آماده کند برای تجلی وجودی شدیدتر تا آنجایی که کلّ اسماء الهی را در خود شکل دهد و در اوج قرب با حضرت ربّ العالمین قرار گیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد که انسان چه اندازه به بدنش نظر داشته باشد و به آن مشغول باشد. اولیاء الهی که در مقام نفس ناطقهی خود مستقرند، متوجهی اجنّه و شیاطین هستند، ولی توجه به آنها ندارند زیرا به نحوی روحشان نازل میشود همانطور که به بدنشان توجه خاص ندارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح صوتی آن بسیار ضعیف است. میتوانید برای استفاده از آن با جناب آقای حاجآقا نظری به شمارهی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب و احترام. خداوند منان رو شاکرم بسیار زیاد که در سیر دادن بندگان حقیر و روسیاهی چون ما بواسطه کلام شما دریچه ای جدید را به سوی ما گشود که بعد از شنیدن معارف الهی و لذت شنیداری که حاصل میشد ما را سوق داد به سوی چشیدن لذت بیکرانه حضور در محضر حضرت محبوب ازلی که جنسش به قول استاد چشیدنی است الحمدلله. استاد گرامی شاید باور نفرمایید اما ما و گروهی از دوستان نزدیک به چهارسال است هفتگی و مستمر، حضوری و غیر حضوری در فضای مجازی، کتاب خویشتن پنهان و برهان صدیقین و حرکت جوهری و بصیرت حضرت زهرا سلام الله علیها را شروع کرده ایم و مباحثه وار پیش میرویم و البته در کنارش صوتها و مقالات و کتابهای دیگر را مخصوصا مناسبتی هم به جد مرور می کنیم اما همین چهار کتابی که عرض کردم با مباحثه و تکرار و تمرین در مصادیق، دریچه ای جدید را که بالخصوص، نقطه عطف آن ماه های مبارک رمضان است، به رویمان گشوده که خود را با هویتی جدید در این تاریخ می یابیم هویتی که قرار است نقشهایی بر اساس مقتضیات این زمانه برای ما بگشاید و خداوند رحمان انگار مشغول پرورش بندگان است برای حضوری همگانی و البته مخصوص به کرامت کریمانه خویش. این حرفها را من باب روایتی از امام صادق علیه السلام عرض کردم امام صادق عليه السلام در ذيل آيه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» فرمودند: «حدث بما اعطاك الله و فضلك و رزقك و احسن اليك و هداك» «3» آنچه از عطاها، برترىها، رزقها، احسانها و هدايتهاى اوست بازگو كن. «الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی ان هدانا الله» کاری جز دعای خیر برای استاد گرامی از دست این شاگردان حقیر بر نمیاید پس فراوان دعاگو هستیم ان شاءلله تحت عنایات خاصه حضرت ولیعصر (عج) مؤید و موفق باشید. اما استاد بزرگوار مساله ای است که مدتها درگیرم کرده بود و الان به وضوح خودنمایی می کند و مانند مانعی جلوی راهم را میگیرد اینکه در درونم پر از آرامش است به حول و قوه الهی با جلوه گری هایی که از جنس ظهور حضرت حق است در اتفاقات ریز و درشت با حضرت حق مدتها به گفتگو هستم و میبینم او را که جلوه نمایی می کند و دایم اظهار لطف کریمانه، نگاهش را حرفش را محبتش را و... را می بینم و قابل وصف نیست. گاهگاهی که حتی عشقبازی می کنم و به شوق این عشق زندگی را ادامه میدهم. «حتی القاک و قد وفیت بعهدک و میثاقک فتغشینی رحمتک» اما در بیرونم ابا دارم از بروز دادن، میترسم بگم و از دست بدهم. میترسم بگم و باور کنم منم هستم و گاهی هم که زبان به گفتن می گشایم واضحا میبینم که زبانم چیزی دیگر می گوید انگار می ترسد و به جای دیگری می زند و با دیگران هم گفتار می شود البته در جمع خوبان و هم مباحثه ایها گاهی همان که میچشیم بر زبان می آید و در جمعی خوش فی شغل فاکهون میشویم اما به وضوح تازگی در اذیتم از زبانی که با درونم سازگاری ندارد. شغلم که مدیریت امور فرهنگی است می طلبد که سخنور خوبی باشم که قبلا هم بودم و می توانم بگویم حراف خوبی بودم اما دیگر سخنانم با درونم نمی خواند و زبانم الکن دارد می شود. به وضوح می چشم که «یفقهو قولی» ام به مشکل خورده تا حدی که دیگران هم متوجه تلونم شده اند وقتی خودم هستم در کمال آرامش و طمانینه به الطاف حضرت حق و وقتی با دیگران هستم انگار پوسته قبلی ام در حال ترک برداشتن و این صدای شکستن دایم بلند تر می شود و انگار نفسم میخواهد با پوششی موقت این پوسته در حال ترک را از دیدها مخفی کند. به زبان ساده بگویم آن حالتی که در کنار دیگران دارم حس واقعی ام نیست و انگار در حال نقش بازی کردنم که کسی نداند اندرونم چیست و این دوگانگی کم کم دارد مشکل ساز می شود مخصوصا در کار. سوال اول: به شدت از «یحسبون انهم یحسنون صنعا» میترسم که نکند گرفتار وهمیاتم و این عشقبازی درونی کوهی است از نفسانیات که فرو میریزد. چگونه از تردید حقیقت و مجاز رها شوم و بدانم که توسلاتی که به حضرات معصومین علیهم السلام دارم و حضور کریمانه شان را در این الطاف می بینم و عشقبازی با حضرت حق را از ایشان الگو و درس می گیرم واقعی است یا ساخته های نفس چموش و شیطان لعین؟ سوال دوم: چگونه درونم بیرونم را یکی کند و راحت شوم از ریای معکوسی که میترسم از اینکه پرده درافتد و خلق با خبر از غوغای پر شور درونم شوند گاهی با تمام وجود می خواهم فریاد بزنم و به همه نشان بدهم مثلا در این لبخند زیبای فرزندم، خداوند عز و جل چگونه عشقش را به من هدیه کرده یا در این نهیب غریبه ای با من چگونه خداوند رب العالمینی خود را دارد به من نشان میدهد و... اما سکوت می کنم و تمام فریادم قطرات اشکی می شود که عاشقانه در لذت با رب جاری می شود که آن هم هدیه اوست. ترسم از برملا کردن این حالات و زبان گشودن به حقیقتی که در درون با من راز می گوید، مرا به خلوت هدایت می کند و از طرفی، انجام تکلیف، مرا به حضور پر رنگ در اجتماع مخصوصا در این برهه که زمان جهاد تبیین است و شغلم به شدت مرتبط با این امر است میخواند و البته در این حضور اجتماعی زبانم مثل دیگران به عادت گفتارهای روزمره میچرخد و ناسازگاری اش گوش خودم را میخراشد چون جمع ها را محرم این حرفها نمیدانم و آنها این حرفها را انگار نا آشنا می دانند چگونه جمع کنم؟ و از این دوگانگی آزاد شوم تا تمام شود. آن چیزی که مرا هنوز به چشمم می آورد و نکند اشتباهی بزرگ در همه اینهاست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه بدهید در ابتدا این غزل خوب مولوی در دیوان شمس تبریزی را با شما در میان بگذارم که میفرماید:
تن مَزَن ای پسر خوشدم خوشکام بگو بهر آرام دلم نام دل آرام بگو
پرده من مَدَران و در احسان بگشا شیشة دل مشکن قصة آن جام بگو
گر در لطف ببستی در امید مبند به سر بام بر آی و به لب بام بگو
چونکه رضوان بهشتی تو صلایی برده چونکه پیغمبر عشقی حِلِهْ پیغام بده
سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو صفت راه مگوی و ز سرانجام بگو
آه زندانی این دام بسی بشنیدیم حال مرغی که رهیده است از این دام بگو
شرح آن بحر که واگشته همه جانها اوست که برون است ز ایام ز اعوان بگو
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی سخن خاص نهان در سخن عام بگو
ور از آن نیز بترسی هِلِه چون مرغ چمن دمبدم زمزمة بی اِلفِ و لام بگو
همچو اندیشه که دانی تو و دانای ضمیر سخنی زان لب شیرین ز سرانجام بگو
نکتة روحفزا از دهن دوست بیار نامة خوشخبر از عالم اسرار بگو
و منظور عرضم بیشتر این بیت بود که میفرماید:
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی سخن خاص نهان در سخن عام بگو
اینجا است که فکر میکنم اگر با نور قرآن و روایات مأنوس شوید، جانتان در ارائه حقیقت با آرامش کامل سخن خودش را به میان میآورد. در مورد نکته آخر که فرمودهاید به نظر بنده این دوگانگی و ریا به حساب نمیاید. آری! باید آمادگی افراد را در نظر گرفت و عقل آنها را مخاطب قرار داد و نه احساسات آنها را. مگر رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نفرمودند: «انّا معاشر الانبیاء کلم الناس علی قدر عقولهم» ما پیامبران در حدّ عقل مردم با مردم سخن میگوییم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. روبهرو شدن با تجلیات اسم لطیف را حمل بر چند همسری کردهاند. ولی در همان قاعده قیامتی آن ۲. همانطور که حضرت عسکری «علیهالسلام» فرمودند در عالم بزرخ و قیامت شجره ممنوعه که به صورتهای متفاوتی مطرح است مثل گندم یا سیب، فرمودند همه آنها بوده است زیرا همانطور که جناب صدرالمتألهین میفرمایند موجودات مجرد دارای چنین ظرفیتهایی هستند که مثلاً در عین گندم بودن، سیب باشد همچنانکه حضرت حق را وحدت ذات و صفات هست و در عین احدبودن، الله است به جامعیت اسماء. از این جهت زن و یا مرد در عین زن یا مرد بودن که سُکنای وجودیِ آنهاست؛ حامل ظواهری هستند که با اعمال و عقاید خود شکل دادهاند. ۳. عین ثابته، بنیادیترین وجه هر انسانی است و امری اعتباری نیست. موفق باشید
