بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25534

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: من در محیطی کار می کنم که همکاران گاهی میان و غیبت میکنن. من نمیخام بشنوم. با ملایمت میگم این غیبته و نگید. اما میگن صفتش و... تکلیف چیه؟ چکار کنم که شنونده غیبت نباشم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: استماع غیبت حرام است؛ یعنی توجه کنیم به آن‌چه غیبت می‌شود و بخواهیم آن را دنبال کنیم. موفق باشید

24836
متن پرسش
استاد عزیز سلام: اینجور که بنده متوجه شده ام نفس اماره و شیطان یک رابطه قوی مثل استاد و مرید دارند و هرچه شیطان بگوید نفس اماره می گوید چشم، حال برای خلاصی از وسوسه های شیطانی یا باید این رابطه را گسست، یا باید با راه کاری شیطان را دور کرد که وسوسه ای نباشد تا نفس عماره اطاعت کند و یا باید نفس لوامه قوی شود تا جای برای نفس عماره نماند، در ظاهر امر هر دو راه یکیست و یک اثر دارد و آن قطع ارتباط شیطان با نفس اماره، حال سوال بنده این است که چگونه این ارتباط قطع شود با چه راه و روشی، آیا استاد اخلاق می خواهد؟ آیا ذکر های عام و آنجایی واجبات و ترک محرمات کافیست؟ اینجور که پیداست هر کس به خصوص مومن تا آخر عمر درگیر این ارتباط است و در جنگ و جدال با این ارتباط، لطفا راهی کاربردی پیش پای بنده بگذارید. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است. استاد واقعی، امامان معصوم‌اند. با راهی که آن‌ها در مقابل ما قرار می‌دهند مسلّم از وسوسه‌های شیطانی عبور خواهیم کرد. موفق باشید

24575
متن پرسش
سلام استاد عزیزم، خدا قوت، دو سوال داشتم: اول در مورد کتاب نیروی حال اکهارت توله، و این به حال بقاء در عرفان نزدیک هست یا نه؟ مورد تایید شما هست؟ من تا نصف کتاب رو خوندم میتونم از کتاب استفاده کنم؟ دوم در مورد روستای تبریزی ها در طالقان هست، به نظر میاد بیشتر به تمدن درست انسانی که شما در موردش تو کتاب هاتون دارید نزدیک باشن، نظرتون رو می خواستم بدونم، با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  ۱. آن کتاب را نخوانده‌ام. ولی رویهمرفته جناب اکهارت تحت تأثیر عرفان ابن عربی است. ۲. بنا نیست ما در این تاریخ و در مواجهه با فرهنگ غربی عقب‌نشینی کنیم، بلکه باید به راه برتری فکر کرد که در این رابطه عرایضی در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» شده است و نمونه‌ی آن را در جواب سؤال شماره‌ی ۲۴۵۷۳ ملاحظه می‌کنید. موفق باشید

24390
متن پرسش
سلام و ارادت محضر استاد فاضل و مهربان: وقتی قرآن می‌فرماید: «بهشت به اندازه همه آسمان‌ها و زمین است»، یعنی این بهشت برای نفس انسان است. آن قاعده همیشگی‌مان یادمان نرود که این بهشت و جهنمی که در نفس ماست، در همینجا و همین دنیا است، نه نفس ما در بهشت و جهنم. چون نفس وسعتش از بهشت بیشتر است و جایگاهش از بهشت بالاتر. بهشت و جهنم، شئونات و باطن نفس خود انسان هستند. هر چه که انسان در حیات ملکوتی خودش و نیز حیات قیامتی و ابدی خودش می‌بیند، ظهورات و جلوه‌های نفس خودش است. حتی آنچه که انسان در زندگی دنیایی خودش می‌بیند، باز از ظهورات نفس خودش است. لطف بفرمایید ۱. لطفا مطلب فوق را مبسوط توضیح فرمایید. ۲. هربلا یا شادی که سراغ انسان در دنیا می آید ظهورات نفس خودش است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. حرف درستی است. بیش از آن را باید به کتاب «معاد» رجوع فرمایید ۲. بهتر است این‌طور بگوییم که هر بلا و شادی که سراغ انسان می‌آید، نفس انسان در به‌وجودآمدنِ آن نقش دارد. آری! در این حالت این نفس انسان است که بالاخره با هویت‌های مختلف با خودش به‌سر می‌برد. موفق باشید

24386

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: یه سوالی دارم ولی پیشاپیش از محضرتان عذر میخوام بابت اینچنین سوالی که در شأن و جایگاه علمی و معرفتی شما نیست: آیا این درست است که بین بچه های خواهر و بچه های برادرم فرق بگذارم و بگویم چون بچه برادرم از خون خودمان است پس عزیزتر است؟ استاد دیروز به برادرم گفتم که بین بچه های تو و بچه های خواهرم هیچ فرقی نمی گذارم ولی برادرم ناراحت شد و گفت باید بچه برادر رو به خاطر اینکه از خون همدیگه هستین بیشتر دوست داشته باشی. خواهش می کنم راهنماییم بکتید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این سخن درست نیست. مگر اسلام دینِ نژادی است که به خون اهمیت بدهد؟ ملاک، تقوای انسان‌ها است. موفق باشید

24372
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ۱. استاد با توجه به اینکه علم و عمل صالح سبب وسعت نفس می شود سوالم این است که علومی که بعد از مدتی انسان آنها را فراموش می کند چگونه تحلیل می شوند؟ آیا زمانی که انسان آنها را فرا می گیرد نفسش توسعه می یابد و زمانی که آن علم را فراموش می کند نفسش تضییق می شود؟ ۲. با توجه به وجودی بودن علم و تشکیکی بودن وجود آیا می توان گفت علوم از نظر شدت و ضعف با یکدیگر متفاوت هستند؟ مثلا علوم الهی و دینی از مرتبه شدیدتری نسبت به سایر علوم برخوردار هستند؟ به این معنا که مثلا اگر کسی یک ساعت علم توحید و فقه بیاموزد نفسش بیشتر توسعه می یابد تا اینکه یک ساعت مثلا علم شیمی بیاموزد؟ ۳. استاد جان اگر شخصی به کسب علم روی بیاورد با این هدف که توسعه وجودی پیدا کند تا بهتر بتواند خدا را که نهایت وجود است بیابد، آیا این هدف برای کسب علم خالصانه و قربت الی الله محسوب می شود؟ ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که علومی موجب شدیت نفس ناطقه می‌گردد که علوم معرفت‌بخش و علوم حقیقی باشد. ولی علوم اعتباری به خودی خود موجب شدیت نفس نمی‌گردد مگر آن‌که نیّت و قصد انسان جهت کسب آن‌ها قربت إلی اللّه باشد که ارزش خاص خود را دارد. علوم حقیقی اگر هم به یک معنا مفهوم و تصور آن از حیطه‌ی نفس و حافظه‌ی انسان خارج شود به جهت شدیّت نفس و شخصیتی که برای انسان به‌وجود آورده است، همواره تأثیر خود را باقی می‌گذارد. موفق باشید

31519

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد سلام: نظر ابن عربی را چگونه می‌توان با مبانی حکمت متعالیه جمع کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسفار جناب صدرالمتألّهین یعنی شرح فصوص الحکم و فتوحات المکیه ابن عربی. موفق باشید

31508

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده تعدادی از کتب شما را مطالعه کرده ام و در تعدادی از جلسات شما شرکت کرده ام. در خلال صحبت ها و متن کتب شما چیزی که من می بینم این است که نسبت به توسعه ای که منجر به استفاده از منابع زمین بیش از حدی که زمین قابلیت جبرانش را داشته باشد انتقاد دارید. برای مثال، اگر اشتباه نکنم نسبت به احداث چاه های عمیق، انتقال آب یزد به اصفهان و پروژه هایی از این قبیل انتقاد داشتید. برای من این امر طبیعی است. امروز با فجایع محیط زیستی که در کشور رقم خورده خیلی از مردم می فهمند که استفاده نامتوازن از منابع محیط زیست چه مشکلاتی ایجاد می کند. اما سوالی که همواره موقع خواندن کتب شما یا گوش دادن به سخنرانی های شما مد نظرم بوده این است که ما از کجا بفهمیم «حد» استفاده از محیط زیست برای تامین معاش چقدر است؟ مثلاً اگر اشتباه نکنم خوانده بودم که نسبت به احداث قنات ها در یزد دید مثبتی داشتید، اما نسبت به تاسیس تعدادی از سدها معترض بودید. برای من سوال این است که هر دو این کارها دخالت بشر در طبیعت است. چگونه بفهمیم کدام یک از این دخالت ها محیط زیست را دچار اختلال غیرقابل جبران می کند و کدام یک نه؟ با توجه به اینکه از نه سال پیش متونی از شما خوانده ام و سخنرانی هایی از شما گوش داده ام ممکن است در بعضی از نقل به مضمون ها از شما خطا وجود داشته باشد. از این بابت معذرت می خواهم. با تشکر از شما. خدانگهدار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» عرایضی در این رابطه شده است. آری! آن‌جایی که سعی شود استعدادهای طبیعت به ظهور آید، تمدنِ اسلامی شکل خواهد گرفت. ولی آن‌جایی که برای برآوردن هوس‌ها، طبیعت سرکوب می‌شود و یا بستر ظهور آن منحرف می‌گردد؛ ما را از ظهور تمدن اسلامی دور می‌کند. موفق باشید

31337

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد گرانقدر: دو سول از حضرتعالی داشتم: ۱. نوشته مربوط به روش استفاده از تفسیر المیزان را مطالعه نمودم ولی بعد از چند بار متوجه نشدم اگر امکان دارد با یه آیه مثالی بزنید. ۲. یکی از دوستان که از خانواده مومن می باشد متاسفانه متوجه خیانت زن خودش شده است البته آن خانم بسیار نادم و پشیمان است و دایم گریه می کنه و طلب عفو از خدا و گذشت شوهر را داره و روانپزشک هم گفته چون ایشون تحت درمان بوده و دو قطبی بوده است حتی ممکنه خودش متوجه این عمل نشده ولی برای دوستمون این مسئله بسیار سنگین است. خواهشمند است ایشون را راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شما نمونه‌های کار را در جزوات «لُبّ المیزان» می‌توانید ملاحظه کنید. به عنوان نمونه، قسمتی از سوره «فتح» خدمتتان ارسال می‌شود.

سوره فتح

 مدنيّه «29 » آيه

بسم الله الرحمن الرحيم

اين سوره؛ حول محور صلح حديبيه دور مي‌زند.

إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا«1»

     حال كه براي حج در حالي از مكه خارج شديد كه اميد برگشت برايتان نبود و با عدة قليل هزاروچهرصد نفري با توكل الهي و با پاي خود به طرف قريش كه داغ دل جنگ بدر و اُحد و احزاب در دل داشتند، حركت كرديد و از قدرت و شوكت آنها هراسي به خود راه نداديد، براي شما فتحي آشكار را گشوديم كه همان صلح حديبيه باشد كه در راستاي اين صلح همة موازنه‌ها به نفع شما تمام خواهد شد، هم قريش با آن همه شوكت راضي شدند با شما صلح كنند و هم زمينة اسلام‌آوردن قبايل زيادي فراهم شد و هم شما به‌عنوان يك قدرت به رسميت پذيرفته شديد و هم بنا شد كه سال بعد سه روز مكه را براي انجام حج، براي شما خالي كنند و.....

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا«2»

     اين فتح بدان جهت است كه گناهان گذشته و آينده‌ات آمرزيده شود - البته باید متوجه بود صِرف رابطة بين «فتح» و «آمرزش گناهان» ما را متوجه مي‌كند كه اين گناه، گناه فردي نيست كه راه آمرزشش توبه است و لذا با توجه به معني «ذنب» كه يعني هر عملي كه آثار شوم داشته باشد و معنی «مغفرت» که به معنی پوشاندن هرچيز است. مي‌گوييم؛ قيام رسول‌الله«صلواة‌الله‌عليه‌واله» در ابتدای رسالت در مکه، عليه كفر، عملي حادثه‌آفرين و دردسرساز بود، و كفار قريش در مقابله با او بسيار مصرّ بودند خداوند با صلح حديبيه(يا فتح مكه) شوكت قريش را از آنان گرفت و در نتيجه گناهاني كه رسول‌خدا«صلواة‌الله‌عليه‌وآله» در نظر مشركين داشت را پوشانيد و آن‌جناب را از شرّ قريش ايمني داد و اين‌كه مي‌گويد گناهاني كه بعد هم كرده‌اي مي‌پوشانيم، همان خون‌هايي است كه بعد از هجرت از سران قريش ريخت كه با ضعف بنية قريش آثار آن كينه‌ها از بين رفت-  و بعد در ادامة آیه مي‌فرمايد: و نعمتش را بر تو تمام كرد، هم در دنيا با غلبة بر دشمنان و هم در آخرت، و در ازاء اين فتح به صراط مستقيمي كه سالك خود را به‌سوي بهشت مي‌كشاند، رهنمون شدي.

     پس حاصل دو آیه این شد که در شرایط تحقق صلح حدیبیه پیروزی آشکاری به تو دادیم که حتی در اثر آن فتح آثار کینه و ناراحتی‌های مشرکین برای همیشه – اعم از گذشته و آینده-  از بین رفت و نعمت را نیز بر تو تمام نمود و به سوی صراط مستقیم راهنمایی‌ات کرد.

وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا«3»

     و خداوند شرایط را براي يك نصرت عزيز، نصرت کم نظیری كه هيچ جبّاري نتواند آن‌را بشكند، آماده مي‌كند و موانع را مرتفع مي‌سازد. چنانچه مكه و طائف را براي پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌واله» فتح كرد. شرك را در سرزمين حجاز ريشه‌كن كرده و يهود را ذليل و اسلام را حاكم نمود.

۲. در هر صورت چیز مشکلی است. اگر حقیقتاً پشیمان شده است می‌تواند ایثار کند و اغماض نماید. موفق باشید

30405

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: سالروز ولادت مولانا امير المومنین مبارک. استاد جان چرا در برخی منابع اهل سنت نظیر بلاذری در کتاب انساب الاشراف، بخاری در صحیح بخاری و ترمذی نوشته شده زندگی فاطمه با علی همراه با اختلافات و کشمکش‌هایی بین این زوج بود و رفتار علی با فاطمه همراه با «شدة» و «غلاظ» بوده‌است؟ یعنی واقعا می شود که حتی یک بار امام علی علیه السلام چنین رفتاری با حضرت زهرا سلام الله علیها داشته باشند؟ چرا چنین مطالبی مطرح شده؟ سپاس از لطف شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً در راستای پروژه‌ی مخدوش‌کردن چهره‌ی امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» از طریق جریان اُموی باید این نوع روایات را تحلیل کرد. مرحوم علامه‌ی امینی در کتاب «الغدیر» به خوبی و به طرز عالمانه‌ای جایگاه این نوع روایات را نشان داده‌اند بخصوص که در روایات کاملاً مطمئن، قضیه بر عکس بوده است و آن دو بزرگوار در نسبت قدسیِ همدیگر، هم را یافته بودند و رابطه، فوقِ رابطه‌های عادی بوده است. موفق باشید

30329
متن پرسش
جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم: فایل صوتی صحبت آقایان وطن فدا، عبدالکریمی و شهرستانی به همراه تقریری نقد و کوتاه از شما به دستم رسید. با شنیدن صحبت آقایان محترم به انضمام تقریر شما، برآن شدم آنچه پیشِ روست را عیان کنم. می دانم چنانچه انسان صاحب همّ باشد، هرگز بریده از دیگری نیست اما من به خود دیگر این همّ را این گونه و در گفتگو دنبال نکرده ام بلکه می دانم هر چه شود من تهِ چاه دیگری ام هستم. سخنم را با رجوع به پرسش و پاسخی که بواسطه ی یکی از مخاطبین شما عرضه داشته شده است، آغاز می کنم. سلام بر استاد گرامی: و با سلام به آن رفیقی که از جنابعالی «وداع» کرد؛ پیرو سؤال و جواب شماره 22474 خواستم نکاتی را در خطاب به ایشان عرض کنم. بنده آن روزهایی که کتاب «آشتی با خدا» و «ده نکته در معرفت نفس» را مطالعه کردم در این تصور بودم که همه‌ی آن‌چه باید به‌دست آورم را، خدا به من داده است. تا این‌که با برهان صدیقین و کتاب «خویشتن پنهان» و بحث‌های معاد شما روبرو شدم و دیدم عجب میدانی است میدان معارف اسلامی. تصورم این بود که دیگر بهتر و بالاتر از این نمی‌شود تا بالاخره با شرح شما در کتاب حبّ اهل البیت و کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ می‌شود» روبرو شدم. در پیش خود گفتم خدایا! آیا بشر بعد از چنین نگاهی به اهل البیت، جایِ دیگری هم می‌تواند برود و باز کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی» پیش آمد تا بفهمیم امروزه راه اهل البیت چگونه می‌تواند ادامه یابد. خدا می داند با مطالعه آن کتاب احساس کردم در مغز عالم قرار دارم و همه چشمه هایی که باید بر روی انسان گشوده شود از طریق «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام» پیش خواهد آمد و این علاوه بر مباحثی بود که شما در کتاب های مربوط به انقلاب اسلامی نمودید. همچنان با کتاب سلوک بسر می بردم و می برم که با مباحث «گوش سپردن به ندایِ بی صدای انقلاب اسلامی» روبرو شدم و متوجه گشتم در بستر سلوک ذیل شخصیت امام، راهی به سوی عالم معنا به صورتی گشوده می شود که دیگر می توان به چیزی گوش سپرد که آن قصه حقیقت این تاریخ است و در ساحتی می توان وارد شد که ثمره همه آن چیزی است که انقلاب اسلامی به بشر این تاریخ عطا کرده است. این سخنانی است که بنده از خود شما آموختم. سؤال من از آن رفیق عزیزی که بنا دارد با شما وداع کند آن است که (تو در آینه این تاریخ به کجا خواهی رهسپار شوی که در آن جا صدایی حقیقی تر از صدای انقلاب اسلامی به گوش می رسد). این سخن بنده بود با آن رفیق. نمی دانم می توان گفت نکند آن رفیق انتظار دارد شما با نظر به مشکلاتی که مردم را فرا گرفته است در امور جزئی وارد شوید. نظر شما چیست؟ - باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این‌که انسان متوقف در شخص و شخصیتی نشود، چیزِ پسندیده‌ای است. عمده آن است که کمک کند و بگوید: «رهسپار چه میدانی است» تا بقیه را نیز به وسعتی که او بدان دست یافته است، وارد کند. هایدگر از استادش هوسرل در رابطه با پدیدارشناسی عبور کرد و نشان داد که پدیدارشناسی استادش هنوز در گردونه‌ی سوبژکتیویته است و با این کار، خدمت بزرگی به ما نمود تا بفهمیم که پدیدارشناسی اگزیستانسیالِ ما می‌باشد و برای ما شبکه‌‌ای از حضور با پدیده‌ها پیش می‌آورد. و چه خوب بود که در این شرایط تاریخیِ تفکر، گفتمانِ این نوع عبورها به میان آید تا هرچه بیشتر به صورت حضوری و وجودی با حقیقتِ دوران که انقلاب اسلامی است مرتبط باشند. بنده هم نمی‌دانم که آیا چنین انتظاری از من هست که در امور جزئی و موسمی وارد شوم، در حالی‌که تجربه‌ی سه دوره‌ی مدیریت، بنده را متوجه کرد که اگر به صورت زیربنایی مسائل خود را حل نکنیم و معارف لازم را به میدان نیاوریم باید به گفته حافظ «چو بید بر سر ایمانِ خویش می‌لرزم» مصداق ما باشد. موفق باشید. در توجه به صحبت آقایان محترم (وطن فدا، عبدالکریمی و شهرستانی) و همچنین پرسش و پاسخ آن مخاطب گرامی با جنابعالی، تا حدودی چرایی این پنداشتها از خویش را دریافتم. من نمی دانستم در این نقشه، راه بدین سان واضح است و مهیّا و ما، از بی چشمی پیِ خود می گردیم. نمی دانستم آب این چنین در دست است و ما دیوانگان به خودآزاری مفرط گرفتار آمده ایم. نمی دانستم می شود عطش را حلوا حلوا کرد و عمری در خیالِ آب به اشارت زیست. میان کدامیک از اینان دیگر تفاوتی ست؟ آنکه ندایِ سنت و مدرن و پس و پیشش را سر می دهد یا آنکه در ایستگاه فروبستگی و گشودگی سخن می گوید؟ دل ما در وقوع می تپد و حالا هر چه می شنویم از خیالِ آب، آب می خورد. اما بی چاره به بی راهه می زند. دیر هم بشود، دستْ خالی را به خیال، خوشتر می دارد. اینک ناشکیبایی و تعجیل در تعیین تکلیفِ همه، گویا مرز میان مرزبانی انقلاب و اثباتِ آن را به آشوب انداخته است. تعجیل با اثبات، پیِ تمایز است و با تمایز امان می گیرد. تیغ تعجیل، تند است. راه را می بُرد. متانتِ چشم به راهی، راه می شود اما به خنجر و در سینه. سینه را می شکافد از پیِ راه. ایستاده، این پا و آن پا میز گفتگو را در حرارتِ سینه تبر می زند. دیگر با جوهر سرد حاضر نمی شود بلکه این آتشِ اشک و خون است که یکی در میان سخن می گوید و می سوزد و به قدرِ مرگ، لحظه به لحظه تاب می آورد. تعجیل؛ به اثبات شکم سیر می کند و پاسداشت؛ گرسنه و نزار، چشم به راهی را فرا می خواند. شاید حقیقت قبل از زبان به دست هایمان نگاه می کرد. دست کشیدن از مفهوم، دست کشیدن از همه ی داشته هاست و تعجیل، دل به دست و پیمانه ی خالی نمی دهد. نیک می دانم نمی شود انسان بود و به این بی چارگی خوی گرفت و به صرافت نیفتاد. اما یوسف هم تهِ آن چاه است و از برادارن تهی تر. پیغامبران هم اگر به معجزه خواندند در برابر حقیقت سابقا بر دیگری عاجزند. با این همه؛ بانگِ گشودگی چطور دست از نهیبِ فروبستگی ها می شوید وقتی همه در یک چاه نشسته اند؟ و این بی صبریِ تعجیل، آه از تعجیل که در آن یا باید سر به دروازه ی گشودگی ها خم کرد، یا به موج ساختارها پیوست، یا از آن طرف، حظّ ِ نبودن را بُرد. در غیر این صورت صلاحِ خسروان آن است به دعوت و میانجیگری دلسوزان، رنج و اندوه را «دغدغه» نام نهند و سرها را به بند مناسبات و حوالاتش گردن زنند. آنکه نیهیلیسم را به ذره ذره چشیده باشد، لابد باید بداند نیهیلیسم وضع پلید و تأسف بار یا فحش و دشنام نیست که در طرف مقابل، شایسته و پسندیده باشد از آن عبور کنیم و با آن به فاصله افتیم. به یُمن نیهیلیسم است که دریافته ایم حقیقت کمر شکن است و آذوقه ی راه نیست که مبادا رهرو به ضعفِ بنیاد گرفتار و درمانده شود و در انتها؛ در خیال فترت، قوتِ فقر بمکد. زکریایِ سخن به یحیی نشانه خواست و مهر سکوت بر زبان مردِ اراده ی الهی، تمام آن بشارت بود. می شود در اراده ی الهی به گنگِ سکوت افتاد اما پاسدار حقیقت ماند. می شود اراده ی الهی به سستیِ عافیت نرود اما جرعه ی تلخ ناچاری را به مژده ی بشارت سرکِشد. نوش باد بی چارْگان را. تا آن روز...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا ما را عهدی هست؟! عهدی که بتوان آن را عهد دانست؟! در نسبت با آن عهد در کجا هستیم؟! بیگانه با آن؟ و یا بر سرِ پیمان با آن همچنان حاضریم؟ در آقای عبدالکریمی هرچند دوست دارند همه را دوست داشته باشند، ولی معلوم نیست چرا و بر اساس چه عهدی؟!! آیا صِرف ایرانی‌بودن برای این دوست‌داشتن کافی است؟ آقای شهرستانی مانده‌اند چکار کنند، باید در مورد ایشان عجله نکرد. آقای وطن‌فداء نسبت به عهد خود سرزنده است و آرام‌آرام به پهن‌دشت‌های وسیعی که آقای شهرستانی بنا داشتند برسند، و هنوز نرسیده‌اند؛ می‌رسد. آیا ما را عهدی هست؟! نسبت به آن عهد، کجا هستیم تا بقیه را به جرم آن‌که بر آن عهد وفاداریم، اتّهام یهودی‌گری نزنیم. عجبا! اگر بر عهد اصیلی اصرار شود و در مسیر سنت انبیاء کوتاهی نکنیم، ما در تعصب یهودی‌گری هستیم؟ و خود را امت برگزیده پنداشته‌ایم؟ در حالی‌که آموزه‌های دینی آنچنان آغوش ما را گشوده کرده است که صد لعن و نفرین بر داعشی‌گری می‌فرستیم، اما از ترسِ یهودی‌گری، از عهدِ خود پای بیرون نمی‌نهیم. آری! همه را باید دوست داشت، اما این را هم در بستر عهد دینی شکل می‌دهیم تا نسبت به عهد خود بیگانه نباشیم. موفق باشید 

30310
متن پرسش
عرفا قایلند که در صقع ربوبی اسما به واسطه تعین اول و به ویژه تعین ثانی متاخر از مقام ذات دارای کثرت حقیقی اند ولی این کثرت به گونه ای نیست که به وحدت آن مقام خدشه ای وارد کند. برای مثال هم حالت ذهن یا فکر برای نفس انسان را ذکر می کنند و اینکه گر چه فکر متاخر از ذات نفس است ولی در عین حال وحدت حقیقی با آن دارد و اینکه گویا خداوند در آن مرتبه در حال فکر کردن در نفس خود است. برخی احادیث در منابع معتبر مثل حدیث خلق اسما توسط خداوند در اصول کافی نیز ممکن است صحه ای بر این نظر باشد. البته این احادیث متواتر نیستند و قاعدتا به تنهایی قابل استناد در اصول دین نیستند و محدثی مثل علامه مجلسی آن‌ را از احادیث متشابه می داند. علی ای حال از نظر تحلیل عقلی این کثرت و این وحدت در صقع ربوبی قابل تعقل نمی باشد یعنی یکی شی که دارای وحدت حقیقی است متکثر هم باشد قابل دفاع عقلانی نمی باشد (زیرا جهت کثرت و وحدت یکی فرض شده و بر یک موضوع واحد از جهت واحد دو محمول متضاد قابل حمل نیست) شاید به همین دلیل باشد که حضرت علامه طباطبایی در رسایل توحیدی این تکثر را مفهومی می داند نه حقیقی. البته شاید نظر نهایی علامه هم کثرت حقیقی باشد که شواهدی منجمله تذییل ایشان بر بحث مرحوم کمپانی و مرحوم سید احمد کربلایی هم گواه آن باشد. و خلاصه اینکه اگر این نظر را کسی پذیرفت ادعای نصارا بر اینکه او سه تاست و در عین حال یکی است نباید از نظر وی قابل مناقشه باشد. در حالی که صدها سال است به ایشان پاسخ داده ایم اگر تکثر حقیقی باشد وحدت جایگاهی ندارد و اگر وحدت حقیق باشد تکثر واقعی نخواهد بود. آن وقت خودمان به جای اقانیم سه گانه، ده و صد و هزار و بلکه بی نهایت اسم متکثر در آن ذات قایلیم. این چگونه ممکن است؟ بنده برخی مباحث جناب استاد یزدانپناه منجمله کتاب عرفان نظری ایشان را برای پاسخ به این سوال ملاحظه کردم ایشان به صورت کلی و در حد یک جمله از آن عبور کرده اند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألّهین به خوبی متذکر می‌شوند علم به کثرات، موجب کثرت در ذات نمی‌شود زیرا از جنس علم است و علم با ذات اتحاد دارد و وحدت او را از او نمی‌گیرد. به نظر می‌اید در این دستگاه باید فکر کرد، زیرا بالاخره نمی‌توان از وحدت ذات عدول نمود زیرا تحقق ذات منوط به تحقق اجزاء می‌شود. علمِ به اسماء هم موجب کثرت در ذات نمی‌گردد زیرا از جنس علم است. موفق باشید

30198

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: بعضی از شخصیت های سیاسی عزم خود را برای ورود به صحنه انتخابات جزم کرده اند و با ظاهری انقلابی و شعار دولت توسعه گرا مدعی حل مشکلات و ایجاد دولت اسلامی هستند. استاد چرا با اینکه آقا بارها فرمودند در عدالت عقب هستیم باز هم شعار دولت توسعه گرا می‌دهند؟! آیا به دنبال این هستند که از دل توسعه، عدالت زاییده شود؟! آیا قرار نیست در دل عدالت اجتماعی، مردم به سعادت و زندگی دینی و قرب الی الله فکر کنند؟! استاد دقیقا دولت توسعه گرا میخواد چه طوری عدالت اجتماعی را محقق کنه؟! توزیع عادلانه در آمدها و توزیع عادلانه منابع ثروت چگونه از دل توسعه گرایی بیرون میاد؟! دولت توسعه گرا چگونه اقتصاد اسلامی و بانکداری اسلامی را میاره تو صحنه؟! استاد میشه بگید الزامات و نتایج این توسعه گرایی که همه دارند خودشون را کشته و مرده اون نشون میدن چیه؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توسعه‌گرایی اگر به معنی توجه به عقلی باشد که بشر امروز باید خود را مطابق امروزین مناسباتش را شکل دهد که این همان پیشرفتی می‌شود که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند، و امر لازمی است؛ ولی با نظر به افق‌های قدسیِ انقلاب اسلامی. باید عمده نظر به «جهان بین دو جهان» باشد که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در این زمانه است. موفق باشید

29816

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: ۱. شما را آزاد اندیش و روشنفکر دینی می دانم. ۲. احساسم این است که پامنبری ها و اطرافیان و هم مباحثه های ضعیف انسان را راکد می کنند. ۳. فکر می کنم خیلی سخت مطالب را ارایه می دهید و نمی خواهید مخاطبین اهل سوق و سازمان و درگیر موضوعات اجتماعی را درک می کنید. ۴. اصرار دارید لذت های خود را به دیگران بچشانید. اصلا درک درستی از روابط اجتماعی ندارید که اینگونه آسمانی حرف می زنید. ۵. اصلا می فهمید مخاطبین شما گرفتاری هایی دارند که با طرز فکر شما از درد خود دور می شوند و مخدر می گیرند. چرا آخوندی حرف می زنید. این چه غرور و جدایی است که ثمره قرآن و اهل بیت است. ۶. چرا فکر می کنید بقیه باید تلاش کنند تا حرف شما را بفهمند. از شما که سابقه اجرایی داشته اید خیلی انتظار می رفت تا تصویر درستی از مخلوقات غرب بدهید و تصویر درستی از کار درست در فضاهای سازمانی با این همه ظلم های سیستمی ارایه دهید. ۷. طرز تفکر شما در رابطه با رزق و علم و نورانیت و هدایت... حاکی از نوعی انجماد فکری شماست. ۸. بدتر از همه اینکه شما به جای اینکه سردار سلیمانی را درک کنید و رازش را بفهمید او را در قالبهای فکری و گفته های خود تفسیر می کنید. ۹. روزی خواهد آمد که مردانی در این سرزمین روشنگری خواهند کرد و مردم را نورانی و قدسی می کنند و گفته های شما را عملی می کنند. تعارفات را کنار گذاشته و مانند امام خمینی آزاد اند و خود را با رهبری تنها و محصور بین آخوندها و سردارها و انقلابیون ظاهری و دنیا دوست مقایسه نمی کنند. امیدم این است اگر اشتباهی و خطایی در گفتار داشتم خیلی روشن من را هدایت کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چاره‌ی مشکلات را در فهم درست حضور تاریخی‌مان که با انقلاب اسلامی پیش آمده، می‌دانم و در این راستا وظیفه‌ی خود را تشخیص داده‌ام تا در مسیرهایی که امثال آقای امجد گرفتار شدند، گرفتار نشویم. موفق باشید

29812

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: اینکه الله نور السموات و الارض است، یعنی این نور تمام افعال عالم را انجام می دهد؟ همان مثال دریا و موج می شود؟ قبلا در توحید افعالی فرموده بودید، که یعنی هر فعل و حرکتی دیدید متوجه نقش جلالی و کبریایی حضرت حق شوید ‌و در کتاب مقام لیله القدری حضرت فاطمه فرمودید برای فهم کبریایی خداوند باید از روح فاطمه کمک بگیرید. این دو موضوع به هم مربوط است؟ یعنی برای یقین در توحید افعالی باید از حضرت فاطمه کمک گرفت؟ چه طور باید به یقین در توحید افعالی رسید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً این‌طور است. زیرا حضرت زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیها» نوری دارند که قبل از خلقت حضرت آدم در عرش جاری بوده است یعنی نوری عرشی که همه‌ی عالم فرش را منوّر می‌کند. در  رابطه با توحید و ابعاد آن، خوب است به مباحث سوره‌ی «فتح» که در سایت هست رجوع فرمایید. که اگر با حوصله و پشتکار مطالب را دنبال بفرمایید، إن‌شاءالله نکات قابل استفاده‌ای به دست می‌آورید. موفق باشید

29802
متن پرسش
سلام علیکم: استاد شما در کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود فرمودید علم حصولی شدت وجودی برای ما نمی آورد. این فرمایش با تعریف علم توسط صدرا و اتحاد عالم و معلوم که نوعی توسعه وجود است چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام بحث جناب صدرالمتألّهین در نظر به «وجود» است و نه مفهوم وجود. مفهوم وجود که شدت و ضعف ندارد، ذات وجود، عین شدت و ضعف است در افقی که انسان به علم حضوری احساس کند. موفق باشید

29638

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد سلام عليكم: استاد مطلبي از شما داخل كتاب «راز شادي امام حسين در قتلگاه» ديدم كه به نظرم با عقايد شيعه همخواني نداره. در يكي از صفحات كتاب فرموده بوديد كه خلفا منكر اسلام نبودند. در حالي كه ما آنها رو منافق ميدونيم كه به خاطر نفاق درونشون كفر خودشون رو پنهان نكردند. درسته آيا؟ مگر خليفه ي دوم نبود كه به پيامبر توهين كردند و گفتند در لحظات آخر عمر پيامبر كه ايشان ديوانه شده و حرف ناصحيح مي‌زند؟ آيا نفس تصاحب سلطنت به دست آنها و خارج كردن مجراي ولايت الهي از مسير اصلي خودش دليل و مدعايي بر كفر آنها نيست؟ و شرايطي كه در سقيفه به وجود آمد، دليل بر نقشه ي از پيش كشيده شده ي آنها براي تصاحب خلافت نبود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به همه‌ی این نکات که می‌فرمایید می‌توان گفت آن‌ها منکر نبوت نبی نبودند، ولی نبوت را تقلیل می‌دادند. مثل بعضی از علمای شیعه که «سهو النّبی» را جایز می‌دانند در حالی‌که عقاید ناب شیعه برای نبوت نبیّ مقامی بس والا قائل است به همان معنایی که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب شریف «مصباح الهدایة الی الخلافه والولایة» مطرح می‌فرمایند. موفق باشید

29455
متن پرسش
سلام علیکم: استاد چه دلیلی داره که حضرت آقا این همه روی علم و دانش تاکید می‌کنند؟ یکی از مهمترین توصیه های ایشون در بیانیه گام دوم هم علم و دانش هست. به خصوص اینکه بسیاری از اوقات ایشون به یادگیری همون علومی تاکید می‌کنند که علوم مدرنی هستند. ایشون در دیدار با اعضای شرکت های دانش بنیان فرمودند که باید تعداد شرکت های دانش بنیان از ۴۰۰۰ عدد برسه به ۴۰۰ هزار تا. دلیل این همه تأکید حتی با وجود مدرن بودن این علوم چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل تکنیکی غیر از روحیه‌ی تجاوز به طبیعت است و فهم عقلی است که به بشریت عطا شده تا حقیقت را در طبیعت بیابد. در این مورد می‌توانید به مباحث «تذکر به عقل تکنیکی» که طیّ 9 جلسه بحث شد، به آدرس http://lobolmizan.ir/sound/1225 و به جزوه‌ی «نظر به ماهیت تکنیک» به آدرس http://lobolmizan.ir/leaflet/1573/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9

رجوع فرمایید. موفق باشید    

29193

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ببخشید سوالی داشتم که ذهنم را درگیر کرده برای یک محصل دینی که مشغول درس و بحث است چه اندازه باید از مسائل سیاسی آگاه باشد؟ کسانی می‌بینم که غرق در مسائل سیاسی اند! و کسانی گوشی ساده دارند و می‌گویند ذهنمام مشغول می‌شود. استاد من ذهنم زیاد مشغول می‌شود مسائل سیاسی را که دنبال می‌کنم و گاهی تحلیل ها ی نادرست می‌کنم که حس می‌کنم موجب حق الناس می‌شود. اگر من مسائل سیاسی را دنبال نکنم آیا مشکل دارد از نظر اخلاقی و... به این دلیل که استعداد تحلیل سیاسی ندارم؟ نمی‌دانم تونستم منظورم را برسانم یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم دنبال‌کردن نگاه رهبر معظم انقلاب و تأکیداتی که ایشان می‌کنند، در این موارد کارساز است. موفق باشید

28828

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: فایل های تفسیر سوره حمد در مورد الله را گوش کردم. نکات فوق العاده ای داشت. فقط جمله ای است در قران تسنیم «یک کسی که به حقیقت اسم خدا واصل شد با اسم الله کاری می کند، که خداوند با کن انجام می دهد» حقیقت اسم خدا یعنی همان الله؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی با اتحاد اراده‌ی خود از طریق نفیِ خود، با اراده‌ی خداوند. موفق باشید

28465

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: با گوش کردن جلسه اول شرح کتاب مقالات آقای شجاعی از سایت، سوالی برایم پیش آمده: اگر روح خدا به معنای ذات خدا نیست و بلکه نزدیک ترین موجود به خدا است پس در آیه «نفخت فیه من روحی» نیازی به آوردن کلمه «من» نبود. چون اگر حقیقت انسان همان مقام قرب کامل باشد و از طرفی روح خدا هم همان مقام قرب کامل باشد (نه ذات) پس باید بگوییم حقیقت انسان همان روح خداست، نه «از» روح خدا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به شرطی که بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را مقدمه‌ی مطالعه‌ی مباحث مربوط به کتاب «مقالات» قرار دهید؛ ملاحظه خواهید کرد که «مِنْ» در «من روحی» منظور، نازله‌ی روح است و نه جزئی از کلّ. موفق باشید

28333

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد چند کتاب می‌خواهم بگیرم و از آنجایی که شنیده ام بعضی از کتب ها هم از لحاظ ترجمه ای و ... مختلف و هم اشکالاتی به بعضی از کتاب ها از جهت های گوناگون وارد است، لطف می کنید از جهت ترجمه، ناشر، صحت و ... بهترین را بفرمایید تا حقیر بتوانم منبعی قابل اعتمادی را جمع آوری کنم. ۱. من لا یحضره الفقیه ۲. ارشاد ۳. اقبال ۴. اصول کافی ۵. امالی ۶. عیون الاخبار الرضا ۷. جلاءالعیون ۸. حق الیقین ۹. عین الحیاه ۱۰. حیاه القلوب ۱۱. ابواب الجنان و اگر نکته ای هم در رابطه با این منابع است حقیر را بهرمند بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با ترجمه و ناشر کتاب‌های فوق، احاطه‌ای ندارم. ولی فکر می‌کنم نباید چندان حساس بود، رویهمرفته خوبند. موفق باشید

28022
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در کتاب آداب نماز امام خمینی (ره) نماز را می گوید انشایی و ایجادی است و به این تعبیر که از طرف ماست و قرآن را قرائت می گوید به این معنا که از طرف خداست. تفسیر بسم الله سوره زمر را که گوش کردم، فرمودید که بسم الله مقام ایجاد است. ایجاد در نماز به چه معناست؟
متن پاسخ

بسمه تعالی: سلام علیکم: مقام ایجاد همان إنشاء است یعنی مقام «کن». به همین جهت نمازگزار قدم در ساحتی که پیش است می‌گذارد و نماز را قیام می‌کند تا در معرض آن قرار گیرد. موفق باشید

27815
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: این روزهای خوب ماه رمضان هر جا که میشینی از تلویزیون گرفته تا منبر علما، همه از رحمت و قابل توب بودن پروردگار صحبت می‌کنند و داستان و احادیثی از توبه و تحول های درونی گنهکاران نقل می‌کنند که به حق هم درسته و امیدوار کننده. ولی استاد عزیز تو همه این حکایات و احادیث فردی که بش رحم شده و توبه کرده با محیط مذهبی و ادعیه و ائمه بیگانه بوده و بنا بر صفای ذاتی و مصلحت الهی متحول شدند و خب خدا هم واسه کسی که برگشته سنگ تموم میذاره. اما من و امثال من چه کنیم که از بچگی سر سفره اهل بیت بودیم، نمک خوردیم و نمکدان شکستیم. من آدم ظاهر الصلاحیم، از بچگی فرائض دینی رو به جا می آوردم و جلسات رو شرکت می‌کردم. روم سیاه پام لغزید. بدم لغزید؛ خیلی بد. اتفاقی افتاده که روم نمیشه به خدا بگم ببخشید جبران می‌کنم؛ چه جوری میخوام جبران کنم؟ من که خیر سرم از قبل نماز و روزه و زیارتم به جا بوده دیگه چه کاری مونده که بخوام خودم رو بش دلخوش کنم و به خدا قول بدم. من عمل کردنم خوب بوده ولی گناه نکردنم نه! الان حتی روم نمیشه کسی نماز خوندنم رو ببینه؛همش میگم خدایا بنده هات نماز خوندن و زیارت رفتنم رو می‌بینن؛ زشتی و پلیدیم رو نمیبینن فکر میکنن من آدم حسابیم؛ می‌ترسم وقتی با باطنم آشنا بشن آبروی امام حسین و بچه مذهبیا رو ببرم. من میدونم من تو زرد از آب دراومدم و بقیه بچه مذهبیا اینطوری نیستن و نمیخوام باعث بی آبرویی و بدبینی بقیه بشم. استاد دست و دلم دیگه به توبه، نماز و دعا خوندن و زیارت رفتن نمیره؛ همش فکر می‌کنم دارم خدا رو مسخره می‌کنم با این کارم. استاد عیب نماز خوندن من چی بوده که تنهی عن الفحشا و المنکر نشد؟ زیارت رفتنم کجاش می‌لنگید که بعد دو هفته دیگه مانع لغزشم نمی‌شد؟ چه کنم که خدا رسوام نکنه و باعث بی آبرویی بقیه نشم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیه‌ی ۵۳ سوره زمر فکر کنید که خداوند به پیامبر خود می‌فرماید به بنده‌های من یعنی به همان‌هایی که خود را از تعادل و انسجام و یگانگیِ شخصیت محروم کرده‌اند به آن‌ها بگو برای جبران آن کوتاهی‌ها راهشان بسته نیست، «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم‏» ای بنده‌های من که در مورد خود تندروی کرده‌اید و از مرز بندگی خدا خارج شده‌اید! از رحمت خدا مایوس نگردید. به تعبیر «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» نظر بفرمایید تا روشن شود چه اندازه خداوند متوجه نحوه لغزش‌های ما می‌باشد و در همان راستا تذکر می‌دهد راه جبران بسته نیست. اسرافِ بر جان، یعنی روح و روان و جان خود را از تعادل و یگانگی خارج‌کردن. یعنی یک بُعدی‌شدن و در اموری که مهم نیست افراط و تفریط به خرج‌دادن. گاهی انسان نمی‌فهمد مشکلش چیست، وقتی خداوند به آن مشکل اشاره می‌کند تازه می‌فهمیم دردمان و مشکل‌مان جهت و ریشه‌ی آن کجاست و چرا کارمان به انتخاب اموری کشیده شده که ربطی به شخصیت اصیل انسانی‌مان نداشته و عملاً گرفتار نوعی از خودبیگانگی شده‌ایم، در آن حدّ که نمی‌دانیم چگونه باید باشیم و چه نوع شخصیتی را در رابطه با خود باید دنبال کنیم؟ احساس می‌کنیم که نمی‌دانیم چه هستیم و آن انضباط قلبی را که راحت با آن با خدا بتوانیم ارتباط پیدا کنیم را گم کرده‌ایم. حسرت افرادی را می‌خوریم که در عالم روحانی خود به‌سر می‌برند و ما آن کیفیتی را که به کمک آن بتوانیم ماورای زمان، با روح تاریخی که اولیای الهی در آن زندگی می‌کردند، زندگی کنیم از دست داده‌ایم.

خداوند دقیقاً در آیه‌ی فوق به چنین انسانی پیغام می‌فرستد که ای پیامبر به همان‌هایی که در به کارگیری خود جانب افراط را طی کردند بگو راه بسته نیست و می‌توانید به همان نقطه‌ی کمالی که در طلب آن بودید برسید. مگر تحت تأثیر دام‌های دنیای مدرن زندگیت را خراب نکرده‌ای و انضباطی را که باید در بندگی داشته باشی از دست نداده‌ای؟ از رحمت الهی مأیوس نباش. باز هم آن حالات روحانی رزمندگان، باز مناجات‌های شبانه‌ی دلسوختگان. باز ایثار و محبت همه‌ی آنها در سعه‌ی رحمت الهی، در پیش است. چرا یأس؟

آنچه مانع می‌شود تا به راحتی وارد این نجوا و نیایش با خدا شویم این تصور است که می‌دانیم نسبت به جان و نفس خود اسراف کرده‌ایم و از تعادل لازم خارج شده‌ایم، پس امکان برگشت نیست و خداوند درست بر روی همین نکته دست گذاشته است و می‌فرماید ای پیامبر به بندگان من بگو، ای بنده‌های من، «يا عِبادِي‏». خداوند خطاب به همان گنهکاران می‌فرماید: ای بندگان من. آن وقت من و شما بگوییم چون ما گرفتار انواع افراط و تفریط‌ها شده‌ایم، ما را به بندگی قبول ندارد. می‌فرماید با همان شما هستم که «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» با همین خود شما حرف دارم که نتوانستید در مسیر صحیح جلو بروید. ای پیامبر به بنده‌های من که رعایت بندگی را آن‌طور که شایسته است نکردند بگو از رحمت خدا مأیوس نشوید. انسان در تصور اولیه پیش خود می‌گوید مگر می‌شود خداوند متعال منِ گنهکار را جزء بنده‌های خود به حساب آورد؟ ولی خدا درست با قبول این‌که آن افراد در مسیر انحراف قدم گذاشته‌اند به معنای «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، آن‌ها را بنده‌های خود می‌نامد، تا راهی بس گشوده و حیات بخشی را در مقابل آن‌ها بگشاید، تا راه ارتباط با خدا را که دوست‌داشتنی‌ترین دوست‌داشتنی‌هاست، به ما نشان دهد و از روزمرّگی‌ها و یأس‌های بی‌جا رهایمان سازد. ای پیامبر به همین افراد بگو با حضور در رعایت دستورات ساده الهی، حق مأیوس‌شدن ندارید. «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» از رحمت خدا مأیوس نباشید، در حالی‌که راه رجوع به رحمت الهی به‌راحتی در مقابل شما گشوده است.

در ادامه نکته‌ای فوق‌العاده امیدبخشی را با ما درمیان می‌گذارد که با نظر به آن می‌توانیم امیدوار راهی باشیم که خداوند آماده است در آن راه، همه‌ی حجاب‌های بین ما و خود را رفع کند. لذا می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» خداوند همه‌ی گناهان را می‌بخشد. آری! درست دیدید، همه‌ی گناهان را، همه‌ی آن کوتاهی‌هایی که موجب آشفتگی شخصیت ما گشته و نمی‌توانیم خود را در گستره‌ی ارتباط با خدا بیابیم. این همان برآورده‌شدن آرزوی یگانگی با حضرت حق است تا در افق حضور حق در عالم، در عالم حاضر شویم و احساس ما، احساس حضور حق در عالم باشد و نه احساس حضور در محدوده‌ی تنگ و تاریک خودمان. احساس حضور در بیکرانه‌ی عالم وجود. در این قسمت از آیه‌ی مذکور نه‌تنها جایی برای ناامیدی به جهت افراط و تفریط‌ها نمی‌گذارد، بلکه امیدی بسیار عمیق را در مقابل بنده‌ی گنهکارش می‌گذارد، در مقابل همان بندگانی که «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، امیدی که همه‌ی بهشت‌ها در مقابل‌ انسان‌ها گشوده می‌شود و می‌توانند بدون هرگونه حجابی با حضرت محبوب مأنوس شوند و شب هجران را به کمک پروانه‌ی امید به صبحگاهان وصل بدل کنند. امیدی که قبل از آن، تصور این را هم نمی‌کرد که بتواند با آن‌همه کوتاهی، در آینده‌ای دیگر خود را درک کند که آینده‌ی رفاه‌زده و اشرافیِ هم‌کلاسی‌های گذشته‌اش نیست که حسرت زندگی آن‌ها را می‌خورد.

 با شمایی که «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» دارد آن موضوع را درمیان می‌گذارد که «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» پس مواظب باشید به این وعده‌ی الهی جفا نکنید و تصور نمایید برای ورود به عالم عرفا شأنیت دیگری نیاز است. به گفته‌ی جناب جامی:

غرّه مشو، که مرکب مردان مرد را         در تنگنای بادیه، پِی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش، که رندان جرعه نوش        ناگه ز یک ترانه به منزل رسیده‌اند

 آیه‌ی مذکور از همین زاویه با ما سخن می‌گوید. یعنی حال که می‌خواهی از زندگیِ اهل دنیا فاصله بگیری و وارد جهان گسترده‌ی معنویت شوی؛ نگاه نکن به عرفای بزرگ و ریاضت‌های آن‌ها و بگو مرا در آن وادی‌ها راهی نیست، بلکه بدان اگر رند جرعه نوش شدی و با آزادی تمام بنای اُنس با پروردگار خود را از طریق همین مناجات‌ها شروع کردید، با یک کرشمه خود را در منزل انس با پروردگارتان می‌یابید. با دقت در آیه‌ی فوق جای دوست داشتن و عشق ورزیدن به خداوند در میان است و نه جای محاکمه‌کردن خود. موفق باشید

27703

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بنده به عنوان یکی از اعضای مجموعه خبرگزاری دفاع مقدس (متعلق به بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس) درخواست دارم در صورتی که استاد بزرگوار در خصوص موضوع «مطبوعات و رسانه» و ارتباط آن با فقه و تمدن اسلامی و همچنین در مقام نظام مقایسه با تمدن غرب مطلبی دارند، هماهنگی های لازم جهت برگزاری جلسه مصاحبه با ایشان و انتشار، انجام شود. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر روحی آمادگیِ لازم جهت آن امر را ندارم. موفق باشید

نمایش چاپی