بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5795
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک استاد عزیز سلام عرض می‌کنم. چند سؤال در باره تأثیر تصویرهای اینترنتی – اعم از عکس و فیلم – بر نفس انسان و به تبع سلوک به سوی کمال دارم که مطرح می‌کنم. فکر می‌کنم پاسخ به این سؤالات و روشنگری در این زمینه، کمک بسیار بزرگی به جوانان ما می‌کند. و حتی عرض می‌کنم شاید این کار بتواند گشودن دری باشد که دیگر کاربران و ارادتمندان حضرتعالی آن را پی گیرند و با توسعه سؤالات این بخش، زوایای مختلف آن را مطرح کنند و با پاسخ مناسبی که از شما دریافت می‌کنند، مجموعه‌ای مفید در این باب تهیه شود. در هر صورت به نظر بنده در جای جای اینترنت دامهای متعددی به سان تارهای متنوع و زیبای عنکبوت – که برای یک جوان واقعا جذاب جلوه می‌کند- وجود دارد که تا در آن گیر نکرده، مشکلی ایجاد نمی‌کند ولی به محض نزدیک شدن به آن دام، چنان طرف را جذب می‌کند که رهایی از آن – نزدیک است که بگویم – غیر ممکن است. جالب توجه اینکه لازم نیست حتما بخواهی در دام بیفتی تا به سوی آن رهسپار شده باشی؛ چه بسا این تارها تو را ناخواسته غافلگیر و صید کند. می‌دانید که در این فضا، همه نوع تصویر زننده و مستهجن که می تواند یک جوان و به طور خاص جوانان مجرد را جذب کند، وجود دارد: تصاویر و فیلمهای فردی و جمعی بین افراد هم جنس و غیرهم جنس، روابط زناشویی و غیر آن و حتی روابط جنسی با حیوانات و ... . سؤالات بنده از این قرار است: 1- در اولین وهله که چشم انسان به این صحنه‌ها می‌افتد چکار کند؟ معمولا او یک کلیک روی تصویر اولیه می‌کند تا ببیند در صفحه ای که باز می‌شود چه خبر است. کلیک کردن همان و غلطیدن در تار عنکبوت همان! 2- حال به فرض – خواسته یا ناخواسته – آن تصاویر آمد و چشم او به آنها خورد. آیا در هر مرحله‌ای که متنبه شد از تصویر منصرف شود – که قاعدتا پاسخ همین است – یا ادامه دهد. می دانید چرا این را می‌پرسم؟ چون اگر ادامه ندهد یک انقلاب و غوغایی مخصوصا در دل جوان و نوجوان ایجاد می‌شود و دائم در حال نگرانی و اضطراب و تشویش خاطر است، و اگر ادامه دهد نتیجه آن– اگر تجربه قبلی داشته باشد - العیاذ بالله خودارضایی است و اگر نداشته باشد حالتی شبیه جنون است. 3- به فرض – از روی ایمان، حیا یا ترس – ادامه نداد، با این شهوت تحریک شده چکار کند؟ البته این سؤال برای شق دوم نیز قابل پرسش است اما در این شق سؤال مهمتری مطرح می شود و آن اینکه: 4- وقتی انسان از ادامه دیدن این تصاویر منصرف نشد، پس از مدتی حساسیت خود را نسبت به آنها از دست می دهد و بدون اینکه در نگاه اول قلبش تکانی بخورد با آرامش، چشم و ذهن خود را آلوده‌تر می‌کند؛ اگر چه در نهایت بازهم نتیجه خودارضایی یا دفع شهوت از طریق حلال یا حرام است، اما با این تحریک نشدن اولیه به خودفریبی روی می‌آورد و می‌گوید این تصاویر برای من اثر سوء ندارد. چنین شخصی را چگونه باید متنبه کرد؟ 5- اگر شخص مرتکب این گناه، مؤمن نباشد که با این گناه انس می‌گیرد و از آن، همان کارکردی را متصور است که انسانهای مؤمن از یک زوج حلال و پاک انتظار دارند. ولی اگر مؤمن باشد قاعدتا از کار خود پشیمان می‌شود و به درگاه خدا روی کرده، استغفار می‌کند. چکار کند که این توبه حفظ شود و دوباره به دام تارهای نفس اماره نیفتد؟ 6- فارغ از این وجوهی که عرض شد، اساسا دیدن این تصاویر تا چه حدی مخرب ایمان به خدا و سلوک در راه او خواهد بود؟ از اینکه مصدع اوقات شریف شدم معذرت می خواهم. التماس دعا - عماد
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اول باید متوجه باشید دیدن این نوع تصاویر مستهجن به دلایل مختلف نه‌تنها انسان را از مسیر الی‌اللّه محروم می‌کند بلکه در قیامت گرفتار انواع عذاب‌ها می‌نماید و در دنیا نیز از یک زندگی سالم به‌کلی محروم می‌کند. اولاً: باید سخت مواظب باشیم وارد این نوع سایت‌ها نشوید و حتی اگر احتمال می‌دهید با کلیک‌کردن این کلید با صحنه‌ای ناجور روبه‌رو می‌شوید بهترین تصمیم آن است که از کلیک‌کردن منصرف شویم چون می‌دانید تا خیال انسان با این صحنه‌ها روبه‌رو نیست در شرایط طبیعی قرار دارد ولی اگر گرفتار این تصاویر شد باید مدت زیادی وقت صرف کند تا تأثیر آن تصاویر از ذهن او بیرون رود تا بتواند به افقی که باید در منظر خود داشته باشد برسد. از حجاب ظلمانی تصاویر مستهجن غافل نباشید تا قبل از هر تصمیمی از نگاه کردن به آن ها منصرف شوید. و اما اگر گرفتار شده‌اید اولا: بدانید از زندگی با ارزشی که با نسیم‌های معنوی همراه است محروم شده‌اید ثانیاً: اگر همت کنید و مدتی از دیدن آن تصاویر فاصله بگیرید آرام‌آرام خیال شما آن تصاویر را پشت سر می‌گذارد و باور می‌کنید توان عبور از آن مهلکه‌ها را دارید. ثالثاً: زمینه‌های ورود به این سایت‌ها را در موقعی که در شرایط طبیعی هستید از بین ببرید تا وقتی نفس امّاره تحریک شده است ابزار جواب‌گویی به نفس اماره در دسترس نباشد مثل از بین‌بردن فیلترشکن و یا از بین‌بردن سی‌دی‌هایی که حاصل چنین عکس‌ها و یا فیلم‌هایی است. گفت: «درهای گلستان ز برایت گشوده‌اند.... در خارزار چند روی ای برهنه‌پا». موفق باشید
501

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
14753
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: از استاد عزیز خواهشمندم به سوالات زیر پاسخ بدهند؟ 1. آیا نامه عمرابن خطاب به معاویه حقیقت دارد که بعد از حادثه کربلا به عبدالله پسرش نشانش داد. 2. آیا این هم حقیقت دارد که (ابوعلی سینا در فصلی از کتاب شفاء گرچه علی را عالم‌تر و شجاع‌تر از عمر می‌داند ولی عمر را در امر حکومت عاقل‌تر از علی و در نتیجه شایسته‌تر می‌داند. (منبع ویکی پدیا، عمر ابن خطاب) مچکرم استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این مورد ندیده‌ام، آن‌چه می‌دانم نامه‌ی محمدبن‌ابابکر است به معاویه و سخن معاویه به او، که این ربطی به حادثه‌ی کربلا ندارد! 2- همین‌طور است و به همین جهت یا باید گفت ابن‌سینا گرایش شیعی دارد و یا شیعه‌ای است که تقیه کرده است. در جایی می‌فرماید: مَثَلِ علی در بین اصحاب پیامبر، مَثَلِ معقول در بین محسوس است. و این تمام تفکر یک شیعه می‌باشد و به همین جهت آل بویه که حکومت شیعی است، سعی در جذب او دارد. موفق باشید

13378

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد خدا قوت. در مورد سوال 13355 هنوز کمی مشکل دارم. شما در جواب فرمودید که: «سعی کنید در این شرایط نظر خود را به زنان نامحرم معطوف نکنید، حال در مقابل چشم شما قرار بگیرد، دیگر مشکل چندانی ایجاد نمی‌کند زیرا شما اراده نکرده‌اید که آن‌ها را نگاه کنید.» آخه مراجع می گویند قسمت هایی از بدن نامحرم که نگاه کردن به آنها حرام است چه به قصد لذت نگاه کنید و چه بدون قصد لذت نگاه کنید حرام است. و در قسمت دوم جواب فرمودید که: «و در مورد امر به معروف و نهی از منکر هم فراموش نکنید که باید شرایط آن فراهم باشد و سخن شما برای آن‌ها مؤثر واقع شود و اگر چنین نباشد وظیفه از شما ساقط است و شما موظفید به درس و بحث خود مشغول باشید.» ولی رهبری در جلسه ی پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران در تاریخ 22/02/1377 فرمودند که: «البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایی ممکن است به نظر بعضی منکر بیاید؛ در حالی که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضی گفته‌اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من می گویم احتمال تأثیر همه جا قطعی است؛ مگر در نزد حکومتهای قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمی رود و اثر نمی کند؛ اما برای مردم چرا. برای مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش برای شما که از من سؤال کردید، «زبان» است.» این اشکالات مرا به حساب مچ گیری نذارید قصدم این نیست می خواهم در این زمان تکلیفم را بدانم. ممنون
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید بدون قصد لذت هم نگاه به نامحرم حرام است، غیر از آن است که شما به استاد و تخته‌ی سیاه نگاه کنید و در جلوی چشم شما دانشجویان بدحجاب قرار داشته باشند! این‌جا موضوع به‌چشم‌خوردن است، نه نگاه‌کردن. و در مورد این‌که رهبری عزیز فرمودند منکر را بشناسید خواستند ما منکر را تنها در بی‌حجابی زنان نبینیم. آیا زیباجلوه‌دادن استکبار منکر محسوب نمی‌شود؟ موفق باشید

12628
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام: معنی و جایگاه اعمالی که در شب‌های احیاء انجام می‌شود برای بنده کمی مشکل است. نمی‌دانم چرا باید ابتدا قرآن را گشود و سپس بر سر گذاشت و نام ائمه (ع) را آورد؟ منظور از این اعمال حقیقتاً چه می‌باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که شب‌های احیاء یعنی شب‌هایی که زمینه‌ی ارتباط انسان با خداوند نسبت به شب‌های دیگر بیشتر فراهم است و لذا سعی می‌کنیم در چنین شرایطی بهترین شکل ارتباط با خدا را فراهم کنیم به این شکل که ابتدا قرآن را در جلوی خود می‌گشاییم و از خداوند با نظر به حقیقت قرآن و به حقیقت آن‌چه در قرآن هست و به حقیقت اسماء اکبر و اسماء حسنای او و آن‌چه موجب امید و خوف می‌شود، قسم می‌دهید که شما را از آزادشدگان از آتش قرار دهد. در چنین فضایی که نسبت خود را از آتش دوری از خداوند به نسبت رحمت نزدیکی به خداوند تبدیل کرده‌اید هر حاجتی که داشتید از خدا طلب می‌کنید و سپس در مرحله‌ی دوم قرآن را بر سر می‌گذارید تا زیر سایه‌ی قرآن و با نظر به حقیقت قرآن و حقیقت انبیاء و مؤمنینی که در قرآن مدح شده‌اند و با نظر به حقی که خداوند بر آن‌ها دارد، قسم‌های مشهور را شروع می‌کنید. عنایت داشته باشید که رویکرد شما در این قسم‌ها باید با نظر به نوری باشد که از طریق خداوند و اهل‌البیت به صحنه آمده است و شما با نظر به آن نور می‌خواهید به خداوند رجوع کنید و در آخر تقاضاهای خود را اظهار دارید. لذا ده مرتبه اظهار می‌دارید: «بک یا اللّه»، یعنی پروردگارا! به حقیقت خودت که جامع همه‌ی کمالات هستی و به حقیقت محمّد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» – با ده مرتبه‌گفتن «بِمحمّدٍ»- نظر را به نوری می‌اندازید که خداوند به محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» داد و همچنان به انواری که از طرف حضرت حق به سایر ذوات مقدس اهل البیت«علیهم‌السلام» متجلی شده، نظر می‌کنید و از این‌جا به بعد است که کار شروع می‌شود و شما باید تقاضاهای خود را در زیر سایه‌ی همان انواری که بر اهل البیت متجلی شده از حضرت حق تقاضا کنید. این بود راز قرآن بازکردن و قرآن برسرگذاشتن و نظر به حقیقتی که بر هریک از اولیاء متجلی شده است. التماس دعا. موفق باشید.

7901

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم با عرض خداقوت خدمت شما استاد گرامی بنده دختر 19ساله مذهبی هستم که از وقتی خودم را شناختم پدر و مادرم با هم اختلاف داشتن پدرم اعتیاد داشت و مادرم را کتک میزد و خیلی کار های خلاف دیگر... از همان ابتدای کودکی زندگی سختی داشتم چون شاهد تمام خلاف های پدرم بودم الان که حدود چهار سالی می شود پدر و مادرم از هم جدا شدن ماردم طلاق غیابی گرفت و من و دو خواهرم با مادرمان زندگی می کنیم و این قضیه برای من هنوز حل نشده و در لحظه لحظه زندگی من تاثیر گذار است همیشه از شخصیت پدرم هراس دارم که نکند کسی بفهمد.و در جمع دوستان و آشنایان همیشه به علت یک هم چین پدری و طلاق مادرم احساس ضعف می کنم حتی نمی توانم و نمی خواهم که کسی بفهمد پدرم که بوده و همیشه طلاق پدر و مادرم را از دوستان و محلی ک در ان جا فعالیت دازرم کتمان کرده و میکنم. وقتی خواستگاری پیدا می شود همیشه به علت شخصیت پدرم و طلاق مادرم احساس ضعف می کنک و هراسانم و خجل می شوم و با وجود این قضیه در برابر خواستگار ها احساس ضعف می کنم. حتی به بچه هایی که با پدر و مادرشان زندگی می کنند و پدر خوبی دارند حسادت میکنم. استاد لطفا بنده را راهنمایی کنید که چگونه با این قضیه کنار بیایم و در برابر دوستان و آشنایان و خواستگاران احساس ضعف نکنم و برخورد منطقی داشته باشم . خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی کلافه ام. ا هرگاه پدرم سر و کله اش پیدا میشود احساس تحقر میکنم و برایم این مسئله زجر آور است. چطور با این مسئله کنار بیایم . باتوجه به اینکه در سن ازدواج قرار دارم در مورد خواستگار ها با این قضیه چطور برخورد کنم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بنا را بر این بگذارید که خداوند می‌خواهد در چنین شرایطی به تعالی و شکوفایی لازم برسید. اولاً: خیلی راحت موقعیت خود را با دوستان و خواستگاران در میان بگذارید. ثانیاً: احترام پدرتان در جای خود محفوظ باید باشد. موفق باشید
6093
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام در مورد حضور زنان در اجتماع از دختران شعیب نامبرده می شود که چوپان بوده اند. یا عایشه که می گویند حتی به مردان نیز تاریخ درس می داده است و... و از این دست مثال ها به این نتیجه می رسند که زن می تواند هر نوع حضوری در جامعه داشته باشد. یک مسئله هم نگاه رهبری به زن در جامعه است که حضور زن در جامعه و پیشرفت های علمی را انکار ناپذیر دانسته اند. از طرفی رهبری در یکی از سفرهایشان از یک دختر در مورد لزوم درس خواندنشان در مهندسی متالورژی سوال کردند به این معنی که دلیلی ندارد یک دختر مهندسی بخواند. پس حضور در مشاغل جامعه در چه حد است؟ آیا دختران نباید در رشته های فنی تحصیل کنند؟ آیا می توان در هر شغلی وارد شد؟ برداشت من این است می توان در هر شغلی وارد شد ولی بعضی شغل ها با روحیه خانم ها سازگاری ندارد و نباید نسخه عمومی پیچید یا حمایت همه جانبه کرد. نظر شما را در این مورد می خواستم جویا شوم. با سپاس فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با نظر شما موافقم و در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در این رابطه عرایضی داشته‌ام مبنی بر این‌که بالاخره نباید زنان در کارهای اجتماعی از عالَمی که باید داشته باشند در آیند و به عالَم مردان وارد شوند. موفق باشید
5882
متن پرسش
سلام استاد. نظر شما در رابطه با بازی های کامپیوتری چیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده صاحب‌نظر نیستم می‌گویند ضررش بیشتر از نفعش هست به هرحال تا آن‌جا که ممکن است باید فرزندانمان را از امور لغو فاصله بدهیم. موفق باشید
4429
متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم.با تشکر از راه نمایی های شما،سوال بنده این است که 1.تعریف وعده دادن چیست؟یعنی آیا حرفی که می زنیم بدون به کار بردن واژه قول میدهم یا قرار می گزارم خودش به تنهایی قول محسوب می شود و عمل نکردن به آن خلف وعده که بسیار نهی شده محسوب می گردد؟ 2.در صورت چه شرایطی می شود انسان به قول و وعده خود عمل نکند.اگر شرایط عوض شد آیا مجاز است؟چگونه بوده است که بعضی اِئمه مثلا با نیامدن شخص سر قرار انقدر آنجا مانده اند که خلف وعده نشده باشد؟.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی سخنی به طرف مقابل بگوییم که انتظار او را برانگیزانیم در انجام عملی که باید از طرف ما صورت بگیرد، این در حکم وعده‌دادن است و انجام آن لازم است و تنها در صورتی می‌توان به آن وعده عمل نکرد که عرفاً انتظار طرف مقابل از انجام آن عمل که باید از طرف ما صورت می‌گرفت، منتفی باشد. موفق باشید
3895
متن پرسش
باسلام وعرض ادب محضر استادعزیز ،دکتر ابراهیم فیاضی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با طرح این پرسش که چرا انقلاب اسلامی ایران به سرعت به پیروزی رسید و این موضوع برای اندیشمندان علوم انسانی جای تعجب و پرسش دارد، گفته است: انقلاب اسلامی مبتنی بر فقه مردمی است و صدرایی نیست. فلسفه صدرا ضد تحول و پیشرفت است؛ درست است که حرکت جوهری در آن رخ می‌دهد اما مسئله وحدت وجود این مکتب فلسفی را به مکتب ضد پیشرفت و تحول نزدیک می‌کند.حال آنکه حضرت عالی یکی از اصلی ترین زیرساخت های شکل گیری انقلاب را همین فلسفه صدرایی می دانیدومعتقدید که امام (ره) در مشی سیاسی وانقلابی شان نگاه خاصی به شخص ملاصدرا وفلسفه وی داشته اند .استاد عزیز موضع شما در مقابل این طرز فکر چیست؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان ایشان را دیدم، برداشت درستی از وحدت وجود و حکمت صدرایی ندارند. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مورد ریشه‌ی تحقق انقلاب چیز دیگری می‌فرمایند و در در جواب حسنین هیکل که می‌پرسد چه کتاب‌هایی جز قرآن در شما اثر گذاشته، می‌فرمایند: ««در فلسفه: ملا صدرا، از کتب اخبار: کافی، از فقه: جواهر.»»،‌‌‌‌‌0(صحیفه‌ی امام، ج 5، ص 271.) و مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت...».. . موفق باشید
3096

باطن خوانیبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و احترام آیا یک مرتاض( که ممکن است به خدا هم اعتقاد نداشته باشد) یا حتی یک اولیائ خدا می توانند فکر انسان را دقیقا بخوانند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد مرتاض‌ها که ریاضت‌های غیر شرعی را تحمل می‌کنند عموماً شیاطین کمک‌شان می‌کنند، ولی اولیاء الهی اگر اذن الهی باشد در آن حدّ که آبروی طرف نرود و در جهت اصلاح او مفید باشد خداوند آن ولیّ خدا را به مکنونات آن فرد مورد نظر آشنا می‌کند ولی اصل بر ستارالعیوب‌بودن خدا است که اجازه نمی‌دهد کسی عیوب بندگانش را بداند. موفق باشید
1846
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی خداوند در قران می فرماید ما رسولی از خودتان فرستادیم تا ایات الهی را بر شما تلاوت نماید و شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت به شما تعلیم نماید. سوال این است که منظور از این حکمت چیست؟ اولا حکمت عملی نمی تواند مورد نظر باشد چون تعلیم حکمت در ایه مورد نظر بعد از این است که تزکیه شدند ثانیا تعلیمی است مانند کتاب ثالثا غیر از قران و کتاب است. رابعا باید مانند کتاب توسط پیامبر تعلیم داده شده باشد و موجود باشد.و این که عده ای در رد فلسفه می گویند این فلسفه یونانی است و ما به فلسفه یا حکمت قرانی نیاز داریم نمی تواند درست باشد چون خود قران حکمت را غیر از قران بیان نموده است.با تشکر و ارزوی توفیق روز افزون برای جنابعالی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ظاهراً با رعایت احکام الهی و تدبّر در قرآن و دقت در معارف قرآنی جان انسان آماده می‌شود تا خداوند یک نحوه بصیرت و شعور خاصی به انسان بدهد و خودش در قرآن می‌فرماید: « یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً» یعنی به هرکس حکمت داده ‌شود خیر کثیر به او داده می‌شود به این معنا که عده‌ای خاص مفتخر به حکمت می‌شوند. این عده بوده‌اند که متوجه شدند گمشده‌ی خود را در فلسفه می‌توانند بیابند، در واقع علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام و آیت‌الله مطهری در فلسفه به دنبال حکمتی بودند که خداوند به صورت اجمال به قلب آن‌ها متجلی نمود و مصداق آن را به صورت تفصیل در فلسفه یافتند و آنچنان آن حکمت را به تفصیل در آوردند که امروز شما با حکمت متعالیه‌ای روبه‌رو هستید که مبین سخن انبیاء می‌باشد اساساً فیلسوف نمی‌تواند مقلد باشد ولی حقیقت را در هر جایی که باشد می‌شناسد. موفق باشید
12663
متن پرسش
سلام استاد: من این طرف اون طرف میشینم و خودم را منتسب به شما می کنم و ادعای شاگردی تون اما خوب برای خودم در سیاست مجتهد هستم مثلا و تقلید نمی کنم مثلا مثل این نوشته در وبلاگم شما را ناخشنود می کنه آیا؟ و مرا ازتون دور یا اجازه داریم در این حد منتقد بمونیم؟ نوشتم اخیرا: هوالشاهد این روزا هر ساعتش مطلبی به ذهنم میزنه برای ازش نوشتن اما حسش نیست درباره دیدار اخیر دانشجویان با رهبری مث روز روشنه که حساب شده و فیلترشده هست باید اسمشو گذاشت «دیدار بخشی از دانشجویان موافق و معتقد به نظام با رهبری» این نحوه کار جز ضرر به نظام نفعی نداره، دیدارهای کلیشه ای و متن های سفارشی پ.ن: کاش من مشاور رهبری بودم!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی هم خوب است که هرکس خودش اهل فکر باشد، ولی مواظب باشید در ارائه‌ی نظر خود همه‌ی جوانب را بنگرید و اگر از جهاتی مثل بقیه فکر نمی‌کنید لااقل متوجه باشید مبنای نظر بقیه چیست. مثلاً در این مورد خاص، آیا آنچه توسط دانشجویان به گفته‌ی شما گزینشی ارائه می‌شود، روح اصلی دانشگاه  نیست؟ آیا باید عده‌ای که مقیّد به هیچ قیدی نیستند و حالت آنارشیست‌گری دارند هم در چنین جلساتی به میدان بیایند؟ مگر روح انقلاب که مردم انجام دادند از آنِ معاندان نظام است؟ موفق باشید

10307
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: جناب طاهرزاده مدتهاست شما را می شناسم از دوره دانشجویی کلاسها را آمده ام بحث ها را کار کرده ام شما هم حقیر را می شناسید اما شرم اجازه معرفی نمی دهد. اوضاعم خراب خراب است. مدتهاست می خواهم دردم را با شما در میان بگذارم اما احساس می کردم ثمری ندارد. آنچه باید بدانم می دانم و حل مشکلم اطلاعات و نصیحت و یادآوری جدیدی نمی خواهد و خودم باید در این جنگ پیروز شوم. اما حالا که در سراشیبی سقوط مدام زمین می خورم و می بازم دیگر چاره ای نمانده جز چنگ زدن به هر چیزی که به ذهن می رسد. شهوت امانم را بریده است. مجرد که بودم دوره دبیرستان و دانشگاه هر وقت شیطان به بادمان می داد چه با اینترنت چه با فیلم و خطورات و امثالهم، وعده می دادیم که ازدواج نجاتمان می دهد. ازدواج کردیم و باز هم گرفتار. هر دو سه ماهی یک بساطی داریم. یک چند وقتی اوضاع خوب است درس و مطالعه و... اما دوباره یک اتفاقی می آفتد مثل عصبانیتی، دعوای ساده ای و من مثل خواب نماها گویی ناخودآگاه خلوتی جور می شود و می روم اینترنت و سرچ نجاست و بعد ... کلافگی و عذاب وجدان و افتضاح روحی و ... چقدر جان بکنی تا توبه کنی و ... اوایل فکر می کردم مشکل از همسرم هست که نمی تواند در فضای خلوتمان سیرابم کند و لذا کلی انتظار و خرده فرمایش بی جا و با جا داشتم تا این نفس لا مذهب آرام بگیرد اما وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم آیا همسر من هر چقدر زور بزند می تواند مثل زنانی که در این نجاستخانه اینترت در این عکس ها و فیلم ها شغلشان این است بشود و ذائقه خراب شده و زیاده خواه من را آباد کند؟ بماند که آن بنده خدا هم خیلی با ما راه آمد اما دیدم گاهی اوقات حتی میل آمیزش سیر است اما باز هم به سمت اینترنت کشیده می شوم. گفتم شاید معنویت پایینم دست نفس را باز می گذارد اما دیدم در معنوی ترین شرایط مثلا فردای عرفه یا بعد کربلا یا ... باز اوضاع به هم می ریزد، بعد کلی گریه و لابه و دعا و مثلا معنویت گفتم شاید عادت کرده ام و این گونه ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شوم و لذا قسم خوردم اصلا در تنهایی اینترنت نروم چند وقتی موثر بود ولی باز شکست خوردم بعد اصلا اینترنت را قطع کردیم یک چند ماهی اینترنت نداشتیم خب اوضاع خوب بود اما دوباره به محض به دست آمدن اینترنت در اولین خلوت کار خراب شد. اوایل خیلی عذاب وجدان بود و زود از اینترنت بیرون می آمدم اما الان دیگر گویی قبحش هم ریخته است عذاب وجدانش هم کم شده است با عرض معذرت لذتبخش هم شده است. دیگر از توبه و گریه و حرم و فحش و ناسزای به خودم بعد این ماجرا هم خسته و کلافه شده ام و اعتقاداتم هم به هم ریخته است. نمی دانم چه ایمان مسخره ای داریم که این چنین در بازار فواحش حراج می شود. همسرم هم فهمیده است. ابتدا تهدید به طلاق کرد چند وقتی موثر بود اما ... اعتقاد دارد اعتیاد است، او بود که وادار کرد مشاوره بگیرم. هر چند که گمان نمی کنم چندان با مشورت اتفاقی بیفتد. نمی دانم. گفتم اراده ام ضعیف است آری اما من فکر می کنم مشکلم بزرگتر از این حرف هاست، من الان کلنجارم این است که چرا من از این فضای آلوده متنفر نیستم، حتی آن وقت که متنفر بودم هم باعث نمی شد که به سراغش نروم. اصلا انگار وقتی این حس بالا می زند خیلی هم بدم نمی آید گناه کنم. یادم به شهید بابایی می افتد که می گویند وقتی فضای گناه فراهم می شد ورزش می کرد، می دوید تا راحت شود، ولی آخر باید از افتادن در دام شیطان بدت بیاید تا بخواهی فرار کنی نه مثل منی که انگار با شیطان فعلا رفیق شده ام و خیلی هم از منحرف شدن فرار نمی کنم. من مدتهاست گرفتارم، از دبیرستان یا شاید هم راهنمایی، خانواده مان هم خانواده خیلی با محبت و خوب و عفیفی بوده است، نمی دانم چرا ما اینگونه شدیم. خودم آدمی نبودم که سراغ این مسایل بروم اما گاهی که خودش پیش می آمد تا خرخره غرق می شدیم. البته نه اینکه کلا چنین آدم هوسرانی بوده باشم، در عموم ایام سال یک بچه حزب اللهی دو آتشه با مطالعه بحثهای تشکیلاتی ولایتی ... اما احساس می کنم منافق شده ام. دعا کنید برای نجات این شاگرد بدبختتان. و اگر حرف نجات بخشی هست مثل همیشه دریغ نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانم چه می‌گویی؛ زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی. در این رابطه احساس کردم متنی را که جهت سخنرانی امسال در ماه محرم تهیه کردم برای شما بفرستم حرف‌هایم را آن‌جا زده‌ام. موفق باشید . متن صحبت من این است: باسمه تعالی کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین) 1- کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد. کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند. اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی: در شکست پای، بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته. مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد. ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود. جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی. این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی. قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد. اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست. حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت: پند مردان به گوش دل بشنو ره چنین است مرد باش و برو مرغ را پَری می‌برد تا آشیان پَرّ مردان، همّت است این را بدان اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا و قرآن فراموش نشود. در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد. از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد. والسلام
6056
متن پرسش
سلام.حضرت استاد من صحبت هایی در نقد منش آقای حسین الهی قمشه ای شنیدم به این مضمون که ایشان جنبه ی جمالی دین والله را تنها مطرح می کنند وغافل از جنبه جلالی الله می باشند واین به مرور زمان در قشر جوان وروشنفکر جامعه تاثیرگذاشته(با پخش مکرر صحبت های ایشان در شبکه4) وزمینه لاقیدی را با این دیدگاه در جوانان فراهم می کنند وآیا ایشان همان عرفان سکولار ومعنویت درونی را مطرح می کنند که در مواجهه با غرب مانند چاقو با دسته خود عمل می کند لطفا درباره این موضوع مختصر توضیحی دهید ونظر شما را به طور کلی درباره نوع معنویت وعرفانی که ایشان مطرح می کنند را بیان کنید.ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده کاری به شخصیت فردی ایشان ندارم. صحبت‌های ایشان بی‌مبنا نیست ولی هرگز ایشان مدعی نیست که همه‌ی اسلام را باید از ایشان گرفت و واقعاً هم این‌طور نیست که بشود از ایشان همه‌ی اسلام را اخذ کرد. موفق باشید
4763
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت شما موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد من " نقش باور به خدا در معنابخشی به زندگی در اسلام" هست. اکثر مقالاتی رو که در زمینه معنای زندگی وجود دارد مطالعه کردم بخشی از کتب علامه جعفری در رابطه با هدف زندگی که تا حدی مرتبط با این بحث هست را نیز خوانده ام و هنوز نحوه پیش برد بحث در فضای دین اسلام برایم ابهام دارد. ممنون میشم اگر در این زمینه راهنماییم کنید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید دو جلدکتاب‌ «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» کمک کند از آن جهت که به استناد سخنان علی«علیه‌السلام» روشن می‌کنید که چگونه زندگی معنای واقعی خود را به‌دست می‌آورد. موفق باشید
14849
متن پرسش
سلام استاد: نظرتون درباره ابراهیم حاتمی کیا چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده؛ ابراهیم حاتمی‌کیا را مظهر شعورِ تاریخیِ انقلاب اسلامی می‌دانم که می‌داند باید ما را از زیر سیطره‌ی فرهنگ مدرنیته در زیر سایه‌ی انقلاب اسلامی بیاورد؛ ولی بدون مقدس‌بازی‌های معمول و بدون احساسات ژورنالیستی و افراطی. موفق باشید 

10657

اصالت وجودبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد اگر ممکنه سوال بنده را کمی با تفصیل شرح دهید: در گزاره «اسان موجود است» آیا اصلا وجود می تواند بر محمول حمل شود؟ اصلا گزاره محمول دارد؟ ارکان قضیه کدام است؟ اگر ممکن است منبعی را هم برای فهم بیشتر معرفی بفرمایید. ممنون. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر بحث اصالت وجود بدایة الحکمة را دنبال کنید این مباحث برایتان روشن می‌شود. در آن‌جا بحث می‌شود که قضیه‌ی انسان موجود است، در ذهن است و در خارج، وجود است که به صورت انسان در آمده و لذا ملاهادی سبزواری می‌گوید: «إنَّ الوجود عارضاً مَهِیّاً.... تصوراً واتحدا هویة» یعنی در ذهن و تصور وجود بر ماهیت عارض می‌شود، ولی در خارج وجود است که به صورت ماهیت در آمده. موفق باشید
10401
متن پرسش
سلام علیکم: در مورد حرّ نوشتید. اما یک اما وجود دارد. حرّ زمانی از ظلمات بلوتوث و شهوت و حب جاه و مقام و زنان ساپورت‌پوش و سخن زیاد و غذای زیاد و پیشانی پینه‌بسته و ریای در عمل و تنبلی و خواب و ..... دل کند که با لقای خداوند چند ساعت بیشتر فاصله نداشت اما! ما تا کی باید این کارد بر استخوان را با عنصر صبر تحمل کنیم؟! شنیدم که فرموده‌اید دین‌داری تا آخر، تکلّف و جان‌کندن نیست و می‌رسید به جایی که دین غذای جانتان شود. به نظر می‌رسد حرّشدن و حرّیت به این راحتی نیست و کار هر بز نیست خرمن کوفتن! غرق در یادداشتتان در مورد حرّ بودم و باورم شده بود که می شود!!! و لذتی بردم نا گفتنی!! و انگار بار روی دوشم زمین افتاد و خواستم سجده‌ای بروم بدون بار روی دوش. تا آماده‌ی سجده شدم! چشمم به تمام کتاب‌هایتان بر روی قفسه افتاد!!! ناگهان ندایی آمد برو بچه؛ اگر حرّ شدن به این راحتی است، تمام این خط به خط‌ها و صفحه‌ها و نکات باریک‌تر از مو و ... برای کیست؟ و این‌ها مگر کاربردشان به این راحتی است؟! کتاب روزه با نخوردن، و آشتی با خدا و دل کندنش، و نامه‌ی 31 و سلوکش، و ادب خیال و جان کندنش، و امام شناسی و حیرت، و معاد و آماده‌نبودن، و رزق و سخت قبول کردنش و !!!! ... آمادگیم برای سجده تبدیل شد به بازگشت بار سنگین روی دوش. هیهات که کسی بتواند حرّ شود! هیهات!! فقط معجزه می‌خواد این دلِ سخت. باورم است از این سنگ قرار نیست ناقه‌ای خارج شود، قرار نیست این رود عمیق شکافته شود و لشکرِ دل عبور و لشکرِ کفر غرق. قرار نیست عصای دلمان مارهای ریز و درشت دنیای دنی را ببلعد، اما قرار است در دلِ ماهی دنیا و ظلمات دریای شهوات و نفهمیدن عقاید و معارف غرق شود و خبری از ناجی یونسِ جان نیست. مگر چند نفر می‌توانند طاهرزاده باشند و در دل شب بگویند (ان فی خلق السموات والارض) آیه‌ای است برای صاحبان لُب. شما لُب بیاور تا بعدش و فهمش طلبتان. هیهات از حرّشدن. کاربران عزیز شما کاری به این نوشتار نداشته باشید شما به حرّشدن امید داشته باشید، به دل من چکار دارید، کار خودتان را بکنید. من داستانِ بار خودم و سجده نکردن خودم را گفتم. کاملا معلوم است خدایِ دل شما با خدایِ دل من متفاوت است. سلام بر حسین و یارانش و حرّش. استاد آنگاه که محرم رفت چه کنیم با قهقه‌ی مستانه‌ی رجیم درگاهش؟ و نفس قوی‌تر از آن در نزد خودمان؟ و این داستان ناامیدی همچنان ادامه دارد. می‌ترسم آخرش هم جدّی جدّی خاک بر سر منتقل شوم. آه آه آه آه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مانند حرّ بتوانیم به امام حسین«علیه‌السلام» نگاه کنیم، آری با یک نگاه، همه‌چیز حل می‌شود. این کتاب‌ها که در جلو خود دیدی، تنها برای درست‌نگاه‌کردن است و مقاله‌ی «حرّ یعنی تجسم توبه در تاریخ پر از گناه» می‌خواهد نشان دهد چگونه از طریق حرّ به امام«علیه‌السلام» نگاه کنیم. قبول دارم برای حرّشدن معجزه نیاز است، ولی مگر این معجزه روی نداد؟ مگر نظر مبارک اباعبداللّه«علیه‌السلام»، زهیر را افلاکی نکرد؟ نگو داری شعار می‌دهی و این حرف‌ها عملی نیست، در جواب سؤال شماره‌ی 10358 عرایضی در این مورد داشته‌ام. بنا نیست همدیگر را در قاب عصمت قرار دهیم، بناست راهی را بگشاییم که با نظر به حسین«علیه‌السلام»، وجود مقدس حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» به ما نظر کنند تا از آن طریق خدا به ما نظر نماید. حرف خدا آن است که به قول مولوی: «من ز صاحب‌دل کنم در تو نظر / نی به نقش سجده و ایثار زرّ». پس عنایت ربوبی از طریق قلب مبارک حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» به ما خواهد رسید. گفت: «تو دل خود را چو دل پنداشتى / گفتگوى اهل دل بگذاشتى‏» اگر تو نظرت به قلب کل و صاحب‏دلِ مطلق نبود و خودت را دل گرفتى، از مسیر نظر حق به خودت، که همان دل صاحب‏دل است، محروم مى‏شوى، مثل ترى این لباس است که به ترى مطلق وصل نباشد چیزى از ترى آن نخواهد ماند. «صاحبِ دل، آینه شش رو بود / حق در او از شش جهت نازل بود» صاحبِ دل یعنى امام حسین و امام زمان (عج) کسى است که همه ابعاد وجودش رو به سوى خدا است و بنده محض اوست و نظر مطلق خداوند به او است. «هر که اندر شش جهت دارد مقرّ / کى کند در غیر حق یک‏دم نظر» هر کس که تمام ابعادش را خدا فرا بگیرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، یعنى معصوم است. «گر کند ردّ، از براى او کند / ور قبول آرد، همو باشد سند» اگر صاحبدل که تمام ابعادش را خدا گرفته، یعنى امام زمان (عج) اعمال ما را قبول کند، خدا قبول کرده است و اگر ردّ کند، خدا ردّ کرده است، او سند ردّ و قبول خداوند است. « چون که او حق را بود در کلّ حال / برگزیده باشد او را ذوالجلال»‏ خداوند امام زمان (عج) را به جهت آن‏که در تمام حالات در پیش خود دارد، برگزیده است و بقیه را با معیار امام زمان (عج) سنجش مى‏کند. «هیچ بى او حق به کس ندهد نوال / شمّه‏اى گفتم ز اصحاب وصال‏» بدون مسیر وجود مبارک امام زمان (عج) پروردگار به هیچ کس هیچ بهره‏اى نمى‏دهد و آن‏هایى که به مقام وصال رسیده‏اند، با همین قاعده رسیده‏اند. و با عزاداری برای امام حسین قلب مبارک امام زمان (عج)را به خود جلب می کنیم. این همان مفهوم واسطه فیض است، یعنى هر چه بخواهى از خدا بگیرى باید از امام زمان (عج) بگیرى و چون مفهوم این حقیقت را که امام واسطه فیض است همه مردم نمى‏فهمند و ممکن است کج‏فهمى و سوء تعبیر شود، تنها شمّه‏اى گفته است. این‏ها از اسرار است. بدون مقدّمه نمى‏توان گفت. «موهبت را بر کف دستش نهد / وز کف‏اش آن‏را به مرحومان دهد» خداوند به هر کس که بخواهد رحمت کند، به واسطه امام زمان (عج) او را مورد رحمت قرار مى‏دهد. «با کف‏اش دریاى کل را اتّصال / هست بى‏چون و چگونه در کمال‏» همه مخزن غیب در دست مبارک امام (عج) است، خزینه‏دار عالم غیب‏است، چراکه بى‏چون و چرا، عین کمال انسانى است. « صد جوال زر بیارى اى غنى/ حق بگوید دل بیار اى منحنى»‏ هر چه مى‏خواهى صدقه و اطعام کن، حضرت حق مى‏بیند که آیا از دل برخوردارى، دلى که به صاحب دل مطلق وصل است. اگر دل امام زمان (عج) را به دست نیاورى و جانت به قلب هستى نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازى و چراغانى کنى، سودى نمى‏بخشد. البته همه زحمات عزیزان إن‏شاءالله براى وصل‏شدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضى از مداحان اهل‏البیت مورد تأیید نیستند، امّا همین‏که صداى خوب خود را به روش صحیحى در این مسیر به کار مى‏گیرند یک توفیق است. حضرت حق مى‏فرمایند: «گر ز تو راضى است دل، من‏راضى‏ام / ور به تو مُعرِض بود، اعراضى‏ام‏» یعنى اگر آن دل مطلق از تو راضى است، من هم راضى‏ام و اگر او از تو روى‏گردان است، من هم روى‏گردانم. پس اوّلًا؛ یک دل حقیقى در عالم هست که همه دل‏ها باید توجّهشان به او باشد. ثانیاً؛ ملاک ارزیابى هر کس نزد خدا، هماهنگى با او و جلب رضایت او را نمودن است. «ننگرم در تو در آن دل بنگرم / تحفه آن را آر، اى جان در برم‏» به اندازه‏اى که به امام‏زمان (عج) نزدیک هستى، آدم هستى و دل دارى، خدا فقط به دلِ کلّ نگاه مى‏کند، هر دلى که عشق به پیامبر اکرم (ص) و امام (ع) دارد، به حق نزدیک است. یعنى تو وقتى عملًا چیزى در محضر حضرت حق برده‏اى تا بهره‏اى از رضایت حق نصیب خود کنى، تو را به دل امام‏زمان (عج) حوالت مى‏دهند که: «با تو او چون است؟ هستم‏من‏چنان / زیر پاى مادران باشد جنان‏» هر طور که امام زمان (عج) با تو هست، من هم که خداى تو هستم، همان‏طورم با تو؛ پس زیر این آسمان یک قلب کلّى هست که ملاک رضایت و غضب خدا است و هر کس باید خود را با او هماهنگ کند، همچنان‏که در روایت داریم که بهشت زیر پاى مادران است؛ پس اگر مى‏خواهى به بهشت بروى، باید مادرت از تو راضى باشد. اگر مى‏خواهى ببینى کجاى بهشت هستى، ببین کجاى قلب مادرت هستى، حالا همین را در مورد رضایت و عدم رضایت امام زمان (عج) قیاس کن. «مادر و بابا و اصل خلق، اوست / اى خنک آن‏کس که دل داند ز پوست‏» مادر حقیقى و پدر حقیقى که منشأ انسانیت ماست، اوست. خوشا به حال کسى که پدر و مادر حقیقى‏اش را از پدر و مادر پوست و بدنش مى‏تواند تفکیک کند. آن حضرت اصلِ اصل و قلبِ قلب هر انسانى است. «تو بگویى نک دل آوردم به تو / گویدت این دل نیرزد یک تِسو» اگر تو در محضر حضرت حق، دل جداى از قلب امام زمان (عج) بیاورى، یعنى دلى که به انسان کامل وصل نباشد، آورده باشى، اصلًا خداوند برایش هیچ ارزشى قائل نمى‏باشد. «آن دلى آور که قلب عالم است / جانِ جانِ جانِ جان آدم است‏» مى‏فرماید: باید دل خود را غرق دل آن حضرت کرده باشى و در واقع با رضایت قلب حضرت آمده باشى. قلبى که قلب عالم و اصل اصلِ اصل همه است. «از براى آن دلِ پر نور و بَر / هست آن سلطان دل‏ها مُنتظَر» به جهت آن دل پربرکت و نور است که امام زمان (عج) را «مُنتظَر» نام نهاده‏اند؟ یعنى دلى که خداوند هم منتظِر اوست و هر کس هر دلى را نزد خداوند بیاورد، خداوند انتظار دارد بهره‏اى از آن دلِ سلطان دل‏ها، یعنى‏ دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از براى آن‏که دل قطب عالم، فقط دل است و همه منتظِر آن دل هستند. «تو بگردى سال‏ها در سبزه‏زار / آن‏چنان دل را نیابى ز اعتبار» به این راحتى کسى به آن نمى‏رسد، ریاضت‏ها و ارادت‏ها باید پیشه کرد. «پس دل پوسیده پژمرده‏جان / بر سر تخته نهى آن سوکشان‏» بیا و این دل بدون ارتباط با امام زمان (عج) را که پوسیده و پژمرده است به طرف دل آن حضرت بکشان تا اعتبار گیرد و زنده شود. «گویدت این گور خانه است‏اى جَرى / که دل مرده به آن‏جا آورى‏» تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگى مى‏کنى. اگر خواستى این دنیا برایت قبر نباشد، باید دست را از این حالت مردگى با پیوست به سلطان دل‏ها زنده گردانى. «رو بیاور آن دلى آن شاه‏جوست / که امان سبزه‏وارِ کون از اوست‏» برو دلى را به دست بیاور که از طریق عزاداری برای امام حسین به دنبال امام زمان (عج) باشد، آن دلى که عالم کون و وجود به جهت وجود مقدّس او در امان و بقاء و طراوت هستند، چراکه در روایت داریم: در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانی: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاکُمْ» با جلب نظر سیدالشهداء«علیه‌السلام» اگر خروارها گناه داشته باشی مثل حرّ، تماماً به نور عصمت آن حضرت رفع می‌شود و با تولدی دیگر در دنیایی دیگر وارد می‌شوی. با زیارت و اشک و روضه به حضرت نظر کن، این می‌شود زیارت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» که مانند زیارت خدا در عرش است. موفق باشید
9486
متن پرسش

با نام حضرت حق با سلام خدمت استاد طاهرزاده: جناب استاد موضوعی به شدت رنجم می دهد و آن شبهه شرک است، وقتی زیارت میروم و توسل پیدا می کنم در ته قلبم این است که مبادا شرک باشد و من مشمول آن آیات شدید قرآن شوم که می گویند کسانی که غیر خدا را می خوانید الی آخر... استاد از شما نمی خواهم پاسخ دهید که اینها شرک نیست همه را می دانم کتابهای مختلفی خوانده ام از مباحث فلسفی و عرفانی صادر اول و این مسایل تا حدی آگاهم، اشعار مولوی، سخنان محی الدین، پاسخهای کلامی متکلمین آیات قرآنی که بزرگان در این حوزه آورده اند را می دانم، با کتابهای شما در این حوزه مثل مبانی نظری و عملی حب اهل البیت (ع) آشنا هستم و عقلم هم کاملا تصدیق می کند ولی وقتی زیارت می خوانم و توسل پیدا می کنم و اهل البیت (ع) را صدا می زنم و از این قیبل ته قلبم می لرزد و می گوید نکند شرک باشد؟ نکند پاسخهایی که بزرگان داده اند جائیش اشتباه باشد و این تصورات ته قلب حس مناجات و توسل را از من می گیرد. مثلا در اوج گریه در زیارت عاشورا این وسوسه ها دیگر توان ادامه را از من می گیرد، ولی وقتی دعاهایی که مستقیما با خدا صحبت و مناجات می کند را می خوانم کاملا راحت هستم و حال و گریه دارم از طرفی با توجه به مباحث واسطه فیض نگرانم نکند این تشکیک ها ارتباط مستقیم من را با خدا بی ارزش کرده است و من نمی فهمم؟ خلاصه در یک دو گانگی نکند شرک باشد از یک طرف و نکند این شک مرا در پیش خدا ساقط کرده از طرف دیگر غمی سنگین را بر دلم مستولی کرده است و حال از شما استاد عزیز که می دانم نقش اهل البیت (ع) و حضور و وجود نوری آنان همه وجودتان را پر کرده است راه حل می خواهم و البته این زمان طولانی است سراغم آمده است درست از زمانی که با شبهات و هابیت آشنا شدم با کمال تشکر از استاد عزیز.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه آماده‌اید تا یک قدم جلوتر بیایید و به اصطلاح به تلوین بعد از تمکین برسید. در تمکین انسان می‌رسد به این‌که فقط خدا در صحنه است، ولی در قدم بعدیِ توحید می‌یابید همه‌ی مخلوقات بالحق در صحنه‌اند و مظاهر کامل اسماء حسنای الهی یعنی اهل البیت«علیهم‌السلام» را از یک طرف بالحق می‌یابید و از طرف دیگر حق را در آن مظاهر جستجو میکنید و به توحید حقیقی که همان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است می‌رسید. یعنی کثرت‌ها را نیز در حق و بالحق یافته‌اید. إن‌شاءاللّه سه جلسه‌‌ی بحثی که در اعتکاف ماه رجب امسال عرض شد، کمک می‌کند. موفق باشید

8638
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام و آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون در ترویج معارف دینی، در کتاب « برگزیده المیزان»، تلخیص: مصطفی شاکر - ترجمه و تدوین: علی نریمانی - نشر ذوی القربی - 1390 ص 1227 در تفسیر آیات 5 و 6 سوره الشرح، آمده است: یعنی پس براستی در دل هر ناملایمی راحتی و سهولت است. یعنی با هر دشواری نوعی سهولت است. اما پس از آن نتیجه گیری می کند که : «پس هر دو با هم تحقق پیدا نمی کنند» که جمله اخیر به ظاهر متعارض با جملات قبلی و نا مفهوم به نظر می رسد. آیا همینگونه است؟ یا توجیه دیگری دارد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: قرآن می‌فرماید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» یعنی در دل سختی آسانی هست، نه آن‌که بعد از ان آسانی باشد. مثل آن‌که ما در دل دفاع مقدس شکوفا شدیم و هرچه داریم از همان هشت‌سال است و نه بعد از آن که دولت سازندگی آمد و اشرافیت را آورد و اگر هم هنوز چیزی داریم از همان سختی‌ها داریم. موفق باشید
5157
متن پرسش
سلام علیکم با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و بهره مندی کامل از برکات ماه مبارک رمضان امیدوارم پرسش مرا پاسخ بفرمائید: آیا می شود گفت حیوانات مانند یک سیستم رایانه هستند و از خود هیچ اختیاری ندارند؟ یعنی تمام غرائز و احساسات آنها و زندگی اجتماعی بسیاری از آنها برخاسته از همان برنامه ریزی دقیق و حساب شده است. به صورتی که حتی برای رویدادهای جدید هم برنامه ریزی شده اند و بی اختیار در مواجهه با آن رویداد طبق فرمولِ از قبل داده شده، عمل می کنند؟ اگر جواب مثبت باشد مواردی مانند رفتار ذوالجناح بعد از شهادت ابی عبد الله علیه السلام، هدهد سلیمان و آهوی پناهنده به امام رضا علیه السلام ، و . . . باید توجیه شود. و اگر جواب منفی باشد یعنی آنها هم مانند انسان ها دارای اختیارند و بنابراین نیاز به شریعت و . . . دارند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» در ذیل آیه‌ی «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» آیه‌ی 38 سوره‌ی انعام نکات ظریفی را مطرح می‌کنند که حاکی از یک نحوه اختیار برای حیوانات است ولی در آن حدّ از اختیار که به هدایت‌های تکوینی و غریزی خود دو شکل می‌توانند جواب دهند و لذا لازم نیست به آن نحو شریعت برای آن‌ها بیاید که در ریزترین موضوعات نیز لازم باشد انتخاب کنند. بنده نیز در شرح این آیه عرایضی داشته‌ام که شاید در جهت تبیین سؤال‌تان مفید افتد. موفق باشید
4105
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و تحیت خدمت استاد عزیز حدود ده سالی است که گرفتار عشقی شده ام و از ان جایی که حکم خدا و رضایت او و آل الله برام به لطف خدا مهم است خیلی سعی کرده ام از این عشق رها شوم چه تضرعها و اشکها که به در گاه خدا نداشته ام در مراسم متعدد اعتکاف شر کت کرده ام و چه زازی ها که با او نداشتم توسلات مکرر به ال الله داشته ام بعضی وقتها در سجده بسیار اشک ریخته ام و از خدا نجات خواسته ام بسیاری از کتب شما و بزرگان و تفاسیر قر ان و روایات ال الله را مطا لعه نمو ده ام قران را تلاوت می کنم و از تفاسیر ان لذت می برم بعضی وقتها در جملات بزرگان مثل امام ملا صدرا و دیگران تامل می کنم ولی نمی دانم چرا وقتی به قلبم رجوع می کنم ان عشق را در قلبم به شدت می بینم حا لا از چند جهت در عذابم یکی این که چرا من نا خواسته به عشقی دچار شده ام که مورد رضای خدا نیست و و قطعا نمی توانم به او برسم چرا که متا هل است و می دانم رب حکیم مهربان علیم انچه که به من داده بهترین چیز هایی است که مرا به تکامل می رساند و انچه نداده لطف او بوده است و سعادت حقیقی در قیامت و رضای خداست و دنیا محل گذر است ولی از جهتی ان عشق را به شدت در دل خود می یابم و به شدت زجر می کشم از شما استاد عزیز و مهربان می خواهم مرا راهنمایی فرمائید خدا شما را حفظ فرماید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر همین‌طور مقاومت کنید و همین که موضوع به ذهنتان آمد دنبال نکنید از آن آزاد می‌شوید به طوری که انشاءالله در سایر موارد هم به خوبی می‌توانید بر واهمه‌ی خود حکومت کنید. موفق باشید.
3466

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام این چندمین باراست که ازشماسوال میپرسم وشماجواب نمیدهیدومیگویدیکباردیگرسوال رامطرح کنیدحکم داشتن مجسمه ویاحیوانات خشک شده در خانه چیست وچکاربایدکردبرای زیادشدن رزق وروزی ممنون میشم جواب بدهید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این سؤال یک سؤال فقهی است و باید از مرجع تقلید خودتان بپرسید. موفق باشید
3447
متن پرسش
سلام علیکم من حدودیکسال است که عقدکرده ام باهمسرم اختلافی ندارم ولی خانواده ی همسرم چنان برمن فشار می آورند واذیتم می کنند که بارها آرزوی مرگ کردم وبا اینکه خودم مذهبی هستم ولی اینان اینقدرمتعصبانه بامن رفتار میکنندوزندگی من وهمسرم را تلخ کرده اند که از مذهبی ها متنفرشده ام وتصمیماتی که بدلیل دیکتاتور بودن آنها برای ما میگیرند باعث شده فکرجدایی به ذهنمان بخوردخواهشا مرا راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» عرض شده وقتی انسان متوجه کانون توحیدی خانواده شد حاضر است برای حفظ آن فداکاری کند و مزاحمت‌های بقیه او را از حفظ کانون توحیدی خانواده منصرف نمی‌کند. کار بزرگ موانع بزرگ دارد باید با خوشرویی با آن‌ها برخورد کنید. موفق باشید
نمایش چاپی