باسمه تعالی: سلام علیکم: به غایتبودنِ پیری برای کودک فکر کنید که بالفعلبودنِ آن غایت در جای خود، غیر از بالفعلبودن آن است برای کودک. مثل بالفعلبودنِ تهران در جای خود که غیر از بالفعلبودن آن است برای کسی که در حال مسافرت به سوی تهران است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بخواهیم هگل را با اسلام مقایسه کنیم، میتوان آنطور که فرمودید اندیشه را ادامه داد ولی اگر معتقد باشیم تفکر، تاریخی است و باید ظهور وجود را در اعصار مختلف دنبال نمود، هگل متذکر امری از نحوهی نگاه تاریخی به عالم میشود که پس از آن، هایدگر و گادامر در پرتو نگاه تاریخی هگل توانستند تا اینجاها پیش بیایند که «فاهمه به نحو ریشهای تاریخی است» و یک قدم از آنکه انسان ابژه باشد، جلوتر آمدند که البته این نوع بحث ها باید در حقیقت و روش گادامر دنبال شود که چگونه از یک طرف از هگل استفاده کردهاست و از یک طرف نظر را بیشتر به «وجود» انداختهاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم؛ ولی آنچه وظیفهی ماست دوست داشتن انسانهاست مگر آنهایی که دشمنان انسانیت باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود آن فرد باید به این مطلب برسد که یک فرد متدین را ملاک اعمال خود قرار دهد و در اموراتش مانند او عمل کند و نه مطابق توهّمات خودش. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! این قبض و بسط است که همواره در مسیر دینداری با انسان روبهروست. گفت: «ای برادر عقلْ یکدم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حکم دین اسلام همانی است که فقها میگویند. آن کس که در روایت لعن شده، مصداقش این افراد نیستند، مربوط به کسانی است که تماماً مردند و خود را شبیه زن میکنند و یا بر عکس. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال بنا بر این است که خود را وارد حیاتی بکنید که احساس ابدیتتان شما را در بر بگیرد. پیشنهاد میشود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن دنبال فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «بدیهی» که دلیل نمیخواهد، امر روشنی است، اگر روشن نبود که بدیهی نمیگفتند حتی در استدلال هم مبتنی بر بدیهی، انسانها سخن همدیگر را میپذیرند. موفق باشید
سلام استاد جان: من دلداده انقلاب و رهبریم، سالهاست افتخار شاگردی حضرتعالی را دارم همین امروز در گلستان شهدا برای خاتمه فتنه ها دعا کردم. اما استاد جان فضا بشدت فتنه انگیز و شبهه ناک شده. وقتی مادر بچه شهید شده در ایذه علنی میگه مأموران بچه منو کشتن، آخه آدم چی بگه؟ یعنی دروغ میگه؟ دیشب در یکی از محلات اصفهان شلوغ بوده، از حاضرین در صحنه که میپرسم مخالفین میگن مامورها به مردم شلیک میکردن مستقیم و مردم رو میزدن، مردم فحش میدادن، موافقین نظام میگن نه اینطوری نیست و....از انقلاب هم که دفاع میکنیم میگن مغزهای شما رو شستن. استاد موندم کی راست میگه کی دروغ؟! حقیقت رو از کجا بفهمم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در این موارد متوجه سنتهای الهی شد. به این معنا که خداوند در جبهه توحید چه برکاتی قرار داده است و در جبهه شرک و کفر چه ظلماتی هست. آنچه مشخص است جبهه مقابله با نظام اسلامی و جمهوری اسلامی که حاج قاسم شهید آن را «حرم» نامید، جبهه ظلمات است هرچند بهانههای جزئی که ناشی از بعضی کوتاهیها میباشد را بخواهند بهانه کنند. در این مورد خوب است به بحثی که اخیراً تحت عنوان «راهی برای حضور در جهان خدا» شد رجوع فرمایید. موفق باشیدhttps://eitaa.com/matalebevijeh/12047
سلام و خسته نباشید خدمت استاد: سوال ۱: شما در نکته های معرفت نفس گفتید که ما عین حیات ایم، خود زنده بودن ایم، زنده ایم به جلوه أسم حی، و زنده بودنشون رو با تو نمایش بگذارند نه چیزی هستید که زنده اید و نه مرده بودی زنده ات کردن. حال برداشت من از حرف شما اینه که من دائما زنده بوده ام و از همون لحظه که خدا اراده کرده به من هستی(وجود) بخشیده تا ابدیت و چون ما جلوه (أسمی) از خدا ایم پس از خدا ایم و خدا هم که عین حیات است و دائما بوده است پس ما هم دائما بوده ایم نه اینکه مرده (نیست) بودیم و زنده شدیم. اما شما در نکته ده معرفت نفس فرمودین که ما مستقیم از ذات خدا نیستیم بلکه مخلوق خدایم چون مقام روح بالا است خدا روح رو از خودش میدونه و ذات خدا مثل ماده تقسیم پذیر نیست وحدت دارد. حال معنی خلق کردن چیست مگر این نیست که یعنی فلان چیز اول نبوده بعد ایجاد شده ساخته شده و اگر مستقیم از ذات خدا نیستیم چطور جلوه ای (أسمی) از خدا ایم یا برداشت من از نکته دهم اشتباهه و اشتباه متوجه شده ام؟ سوال ۲: در کتاب معرفت نفس، آشتی با خدا، آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوج میشود، چگونگی فعلیت یافتند باورهای دینی، أسماء حسنی متوجه شدیم که باید خدا دار باشیم (ارتباط با حق، حضور قلب، متجلی شدن أسماء بر قلب، احساس حضور) نه خدا دانی صرف. از طرفی متوجه شدیم که این کار توسط استعداد بعد قلبی وجودی روحی انجام میشه و اگر خدا با أسماء اش با ما برخورد کند احساس سرزندگی و بی نیازی رو تجربه میکنیم و پی میبریم که این احساس وجودی و تجربه از جنس فکر و خیال نیست از جنس دیگری (قلبی) است و این کار توسط بعد قلبی انجام میشود. اما شما در مباحث عالم خیال فعال فرمودید که با عالم غیب الغیوب که نمیشه مرتبط شد و أسماء الهی در عالم خیال منفصل (مثالی) تجلی میکنه و وقتی پای تجلی میاد وسط پای صورتِ حقیقت معنا میاد وسط و ما از طریق خیال متصل خودمون با عالم مثال با صورت أسم یا صورت معنا مرتبط میشیم. حال سوال اینجاست که بالاخره ارتباط با أسماء از طریق خیال فعال صورت میگیره یا از طریق استعداد قلبی؟ تفاوت جایگاه خیال فعال با قلب چیست؟ آیا به هم مرتبط اند؟ البته فرمودید که خیال فعال با خيال پردازی (وهم) درون ذهن تفاوت دارد و با فکر درون ذهن تفاوت دارد و خیال فعال چیز دیگری است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نفس ناطقه انسانی همانطور که ملاحظه فرمودهاید عین حیات است همانطور که آب عین رطوبت و تری است ولی وجود آنها از خداوند است به این معنا که مخلوقات در ذات خود ممکنالوجود هستند و وجودشان را از خداوند میگیرند که عین وجود است و از این جهت تنها خداوند است که خداوند است و بقیه در «وجود» نیازمندِ خداوند میباشند و از جهتی مظاهر انوار اسماء او هستند. ۲. همچنانکه در پاورقی آن کتاب عرض شد، خیالات پاک در موطن حضور قلبی عامل ظهورات صور معنوی میشوند و از این جهت میتوان تفاوتی بین آنها قائل نبود. موفق باشید
با سلام و احترام استاد، بنده چند سال هست که درگیر سرطان هستم و در این مدت به طور پیوسته درمان های سخت و سنگین انجام دادم، بارها مرگ رو احساس کردم ولی خواست خداوند اینچنین نبود. قبل از ابتلا به سرطان ورزشکار و پرانرژی بودم اما مدتی بخاطر بیماری های دیگر و ناراحتی های مرتبط دچار افسردگی شدم و به نوعی تضادهای فکری داشتم و دنیا رو کافی نمی دونستم اما برای رسیدن به حقیقت سردرگم بودم. از لحاظ اعتقادی ادعایی ندارم ولی قبل و حین بیماری به اصولی پایبندم و حداقل میتوان گفت به لطف خدا محبت اهل بیت از کودکی در دلم هست (هرچند در عمل ازشون فاصله داشتم) مدتی قبل هم با یک شخص قابل اعتماد و آگاه به علوم غریبه دیدار داشتم و اعتقاد به وجود طلسم داشتند و راهکارهای شرعی بیان کردند. به هرحال و به هرعلتی این ابتلا به بنده رسیده و صلاح خدا اینگونه بوده و بنظرم علت اصلی ینک نوع ضعف در خودم بوده. پرسش بنده از جنابعالی این است که در این شرایط چگونه میتوانم از این سختی ها بهترین بهره را ببرم؟ گاهی اوقات خیلی نگرانم نکنه گناهی کرده باشم که مستحق این ابتلا شدم. و همچنین دغدغه ی کار و فراهم نبودن شرایط تشکیل خانواده و عقب افتادن در زندگی دارم. البته در این مدت نشانه ها و خواب هایی دیدم که به عنایت و خیرخواهی خدا باور دارم. ممنون میشم راهنماییم کنید. موفق باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر در همین سختیها، عمق معارف توحیدی خود را بیفزائید، با جهانی بس گشوده و متعالی روبهرو میشوید. تا آنجایی که به گفته جناب مولوی انسان در شرایطی قرار میگیرد: «زیر دریا خوش بُود یا روی آن/ مِهر او دلکش بود یا قهر آن». بنابراین سلامتی جسم و بیماری جسم تفاوتی نخواهد کرد. معارفی مانند «معرفت نفس» از این جهت نقشی اساسی دارد. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: پیرامون اسفار اربعه صحت و سقم برداشتم رو میخواستم از شما جویا شوم بلکه اصلاحش فرمایید، ممنون می شوم: بجز سفر چهارم سیر سالک انفسی و باطنی هست که در سفر اولش از بطون ملکوت و جبروت و عالم اسماء گزر کرده به صقع ربوبی ورود پیدا می کند و تا مقام واحدیت اوج می گیرد و بعدش سفر سوم رو از اسماء تا اعیان ثابته طی می کند۔ علاوه ازین وقتی سفر چهارم رو سفر من الخلق الی الخلق بالحق عنوان می کنیم مراد از خلق اول اعیان ثابته در صقع ربوبی هست و خلق بعدش خلق خارجیست۔ لطفاً بفرمایید آیا درست متوجه شده ام۔ اگر مقدور باشد لطفاً با پاسخ کوتاه و مختصر بسنده نفرمایید۔ پیشاپیش خیلی سپاسگزارم۔
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت خوبی است و البته باید مبانی آن روشن شود. حتماً میدانید که اسفار «من الحق الی الخلق» با زاویههای گوناگونی مطرح شده است. در این مورد خوب است به مقدمه شرح «منازل السائرین» جناب عبدالرّزاق کاشانی رجوع شود. بنده در جواب یکی از کاربران سؤالی فرموده بودند و جوابی داده شد که ذیلاً سؤال و جواب را خدمتتان ارسال کردم.
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: حضرت علامه طباطبایی «رحمةاللهعليه» راجع به آیه ۲۲ سوره اعراف ميفرمايند: «همين كه از آن درخت چشيدند، عيبهايشان بر ملا شد: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءاَتُهُمَا» به علت نزديكي به طبيعت، نقصهاي آنها پيدا ميشود، حالا هر چه بيشتر به آن نزديك شوند- به اميد بر طرف شدن نياز- نيازشان بيشتر ميشود». در کتاب شریف «هدف حیات زمینی آدم» توضیحات بسیار خوبی در این باره ایراد فرموده اید. با الهام از آن توضیحات و مطالعاتی که بنده در حال انجام آن هستم، برداشتی از این آیه شریفه داشتم که نظر جنابعالی را در این زمینه جویا هستم (اینکه آیا چنین برداشتی می تواند صحیح باشد؟): حکما و محققین در رابطه با ارتباط میان نفس و بدن بیان کرده اند که نفس با قطع نظر از تعلقی که به بدن دارد، «عقل» است و صفات عقلى، مَلكى است و به اقتضاى سرشت خود ناظر به كمال و ديار مناسب خود است كه: «العقل ما عُبد به الرحمن، و اكتسب به الجنان»... بدین سبب گرفتاری انسان به اخلاق و عاداتی که مانع از این اتصال به عالم اعلی می شود به سبب تعلقی است که بعد از کینونت عقلی خود به بدن می یابد. یعنی تا در عالم عقل و آن بهشت نزولی است غرق در تماشای جمال یار است اما به محض تعلق به بدن، گرفتار نقائص مزاجی خود می شود و تا بر اقتضائات این مزاج غلبه نکند و قوای حیوانی را تحت حاکمیت عقل به اعتدال نرساند در بند تعلقات بدنی و مادی خود گرفتار خواهد بود. حال سوال بنده این است که آیا این حالتی که برای آن موجود عقلی و مَلکی بعد از هبوط در عالم طبیعت پیدا می شود، به علت همان قاعده ای است که در این آیۀ شریفه ذکر شده؟ یعنی انسانی که در کینونت عقلی خود موجودی ربانی است، به علت نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه و کثرات عالم طبیعت، انسانی طبیعی می گردد که در طبیعت خود حائز نقص های مختلف است که همین نقائص مانع از شهود حق می گردد در حالی که در عالم قبلی این نقائص آشکار نبودند یا مزاحم وصل او به مبدآ ایجادی اش نمی شدند؟ همچنین: و آیا این تقریر صحیح است که چون هر موجودی مظهر اسمی از اسماء الهی است و این اسماء در مقایسه با اسم جامع الله دارای نقص می باشند، اگر از عالم وحدت و آن بهشت نزولی به عالم کثرت هبوط کنند، همین نقصی که در جامعیت اسمائی خود دارند در عالم طبیعت نمودار می شود و عدم اعتدال ناشی از نقص در مظهریت اسماء برای انسانی که مستعد ظهور همۀ اسماء است بصورت عدم اعتدال در مزاج و ترکیب جسمانی نمودار شده و او را به سوی عادات حیوانی و جاذبۀ مادی سوق می دهد؟ و انسان در مواجهه با این مزاج باید روشی را پیش بگیرد که نقائص مزاجی خود را با قاهریت و حاکمیت نفس بر آن به اعتدال نزدیک کند تا بدین صورت از تاثیر آن خلاصی یابد و نقص اسمائی خود را در فرصت حیات زمینی جبران نماید؟ با تشکر فراوان از شما استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و به همین جهت بعد از آنکه فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» پس از آن میفرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين» حقیقتاً انسان را در بالاترین قوام خلق کردیم، سپس او را به پایینترین پایینها ارجاع دادیم؛ این سؤال پیش میآید چرا خداوند اگر قوام ما را در ابتدا آن بالا بالاها قرارداده و سپس گرفتار پایینترین پایینها کرده است؟ عجیب است که میفرماید خودمان آنها را به «أَسْفَلَ سافِلين» ارجاع دادیم و پایین آوردیم. آیا این آیه خبر از آن ندارد که اگر مقام «أَحْسَنِ تَقْويم» را چشیدی، حال باید در دل یک تاریخ آشفته، «أَسْفَلَ سافِلينِ» هزار ساله را نیز تجربه کنی؟ تا ابر مردی بشوی به وسعت همهی عالم و همهی تاریخ. اینکه ما را در «أَسْفَلَ سافِلين» آورد، جز این است که میخواست ما در همهی عوالم حاضر باشیم؟
حتماً دربارهی چهار منزل عرفانی فکر کردهاید. منزل اول «سیر من الخلق الی الحق» است. سپس سیر «من الحق فی الحق» میباشد که انسان در این منزل چه عشقی با خدا میکند. اصلاً کاری به کار مردم ندارد. در سیر سوم که سیر «من الحق بالحق الی الخلق» است، سالک در عین حضور در عالم انوار، بنا است در عالم سافل نیز حاضر شود تا این عالم را نیز تجربه کند و تا اینجا سیر سالک جریان دارد تا سلوکش کامل شود و با نور خدا در جامعهی بشری حاضر گردد. ولی سیر چهارم مأموریت است برای هدایت بشریت و مربوط به نبوت و نبیّ میباشد، پیامبر میآید تا رسالت خود را نسبت به مردم انجام دهد و از این جهت در واقع نوعی مأموریت است. آنچه سلوک را کامل میکند منزل سوم است که انسان جرأت خطرکردن داشته باشد و در این جهان حاضر شود تا بداند بر مردم چه میگذرد. خداوند ما را نیافریده است تا شیخی باشیم در گوشهای پنهان. اگر فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» و ما را در جایگاه خوب و خوشی آغاز کرد، مانند اوایل انقلاب و حالت خوشی که فضا را فرا گرفته بود ولی یک مرتبه در تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی قرارمان داد تا برای حضور در جهان، این سختیها و تنگناها را تجربه کنیم و آن تجربهی حضور خودمان در «أَسْفَلَ سافِلين» است ولی با حفظ هویت «أَحْسَنِ تَقْويم». در این حالت است که ظلمات به نور تبدیل میشود و انسان آتش را ابراهیم گونه برای خود گلستان میکند. موفق باشید
سلام جناب استاد گرامی وقت عالی بخیر: یک تأمل نظری داشتم درباره مفهوم کمیت که در بیانات شما به کرات برای نقادی فرهنگ مدرن به کار میرود. به نظرم استناد به این مفهوم نیازمند دقتهایی است. این طور نیست که بشر مادیگرای جدید فقط به دنبال کمیتها است. ما کمیت را با پول و خانه و ماشین و این جور مادیات شناسایی میکنیم اما همین امور را برای لذتهای حسی و وهمی طلب کنیم که این لذات از سنخ کیفیت هستند نه کمیت! به علاوت کیفیات قابل اشتداد هستند و از این جهت خودشان قابل کمیت هستند. لذا است که میشود از «مقدار» ایمان افراد مثلا سخن گفت همان طور که از «مقدار» خودخواهیشان. میشود از «بزرگی» قصر بهشتی و «عده» خادمین بهشتی آنها سخن گفت چنان که از «مقدار» ثروت دانلد ترامپ و «اندازه» پنتهوسهایش! لذا تعبیر دقیقتر از خصوصیت فرهنگ مدرن انحصار زندگی به کمیتها و کیفیتهای حسی و خیالی است و غفلت از کمیتها و کیفیتهای معنوی نه غفلت از مطلق کیفیتها. این اشکالی بود که با مطالعه سیطره کمیت رنه گنون نیز در ذهنم پدیدار شد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی که میفرمایید در جای خود صحیح است ولی عرایض بنده مربوط به جهان کمیتها و جهان کیفیتها است. به طوری که در جهان کمیتها هر کیفیتی هم رجوع به جهان کمیتها دارد و برعکس، جهان کیفیتها طوری است که هر کمیتی با روح کیفی آن مدّ نظر قرار میگیرد. موفق باشید
حاج آقا وقتتون بخیر: جوانی هستم ۳۰ ساله و متاهل، با اینکه رشته تحصیلی من علوم معارف هست اما متاسفانه اهل معصیت (عموما جنسی) هستم. با اینکه میدانم در محضر خداوند هستم و اعمال من ضبط میشه و با اینکه میدانم گناه خواری دنیا و عذاب آخرت را به دنبال دارد، با اینکه میدانم ابدیت در پیش داریم و در این فرصت محدود دنیا باید برای ابدیتمان تلاش کنیم اما مع الاسف با اینکه میتوانم اما در برابر وسواس نفسانی و شیطانی مقاومت نکرده و به راحتی مرتکب گناه میشوم. و در موقع گناه هیچ چیزی از قبیل شاهد بودن خدا، یاد مرگ و عذاب های اخروی و ... بروی من موثر نیست. رزائل اخلاقی و راه های دفع آنها را تا حدودی میدانم اما مشکل اصلی این است که اراده و عزمی برای تقوا و پرهیز از گناه ندارم، چه باید بکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه متذکر گناهبودنِ این اعمال هستید، آن را لطف خدا بدانید که حضرت حق شما را به خود واگذار نکرده و البته متوجه باشید گناهانی که دین الهی متذکر آن میشود، عواملی است که انسان را از حضور در عوالم پاک و جهانهای معنوی محروم میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه مرحوم آیت الله قاضی میباشد و بعداً متوجه شدند آن توصیه مبتنی بر روایت هست و ربطی به حروف ابجد ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: امید است عزیزان با توجه به تأکیدات رهبر معظم انقلاب و توصیه های ستاد کرونا، از رعایت آنچه باید بکنند غفلت ننمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تاریخ، تاریخ دیگری است. در حال حاضر صوت این مباحث به لطف الهی نقش خود را ایفا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه در جزوه «نحوه حیات بدن اُخروی» عرض شده، لازمه جسمانیبودنِ معاد و معراج، جنسانی بودنِ آن به معنای مادیبودنش نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسانهای فرهیخته در همه جهان زمینه دلگرمی حضرت خواهند بود برای ظهور. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر. عرایضی در این رابطه در جواب سؤال شماره 30894 خدمت عزیزان شده است. امیدوار به موفقیت هرچه بیشتر جنابعالی هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همه این موارد را باید در آموزه مقسومبودنِ رزق دنبال کرد و رزقی که قسمت ما شده است، تنها از آنِ ما میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید این یک لطف باشد تا راهِ تعمق در معارف دینی که جنبهی وجودی دارد، مقابل شما گشوده شود. پیشنهاد اولیهی بنده، دنبالکردن مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» است همراه با شرح صوتی آنها. تا إنشاءالله به جایی برسید که بودنتان عین جهان شود و آنجا است که هیچ شکی در میان نمیماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خداوند است که جهان را اداره میکند. و برای سرنگونی نظام شاهنشاهی میتوان به این آیه فکر کرد: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا»و ما چون اهل دیاری را بخواهیم به کیفر گناه هلاک سازیم پیشوایان و متنعّمان آن شهر را امر کنیم آنها راه فسق در آن دیار پیش گیرند پس آنجا تنبیه و عقاب لزوم خواهد یافت، آن گاه همه را هلاک میسازیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این مورد خوب است به جزوهی «ریشههای انقلاب» به قسمت بحث «انجمنهای ایالتی و ولایتی» رجوع فرمایید. جزوه روی سایت هست. ۲. همینطور که میفرمایید موضوع شهادت حاج آقا مصطفی محل تأمّل است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: برزخ، شرایطی است که انسان با شخصیت اجمالی خود نسبت به آنچه برای خود شکل داده، روبهرو میشود و مسیر تفصیل آن شخصیت به مرور شروع میشود تا بالاخره زمین آمادهی قیامت شود و برزخیان که نسبتی هم با زمین دارند، به کلّی خود را در قیامت بیابند. موفق باشید