بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9999
متن پرسش

سلام علیکم: به نوشته ای از شهید آوینی برخورد کردم که سخنرانی منتشر نشده ایشان بود (احتمالا). مفید دیدم دوستان دیگر هم مطالعه کنند. سخنرانی منتشر نشده‏ شهید آوینی/ شبکه ایران: "آوینی سخنران" با "آوینی نویسنده" متفاوت است. هنگام سخنرانی باید مقدمه چینی کند و یک شمای کلی از مبانی و معتقداتش بگوید اما در حین نوشتن یک مقاله چنین نیست. او چنان فاتحانه و با اطمینان می‏نویسد که گاه شاید لازم نمی‏بیند که از آغاز همه مبانی تفکرش را بگوید. این سخنرانی در جمع تعدادی از طلاب صورت گرفته و شاید در هیچ یک از متون و سخنان منتسب به سید مرتضی آوینی، او چنین آشکار و مدون اصول فکری خودش درباره تمدن غرب، فلسفه و سینما بیان نکرده است.********** سید مرتضی آوینی: تصوری که از پیش درباره جمع حاضر داشتم این بود که آنها عده‏ای از دوستان هستند که درباره فیلمنامه نویسی تحقیق می‏کنند و قصدم نیز آن بود که تذکراتی را در این باره با آنان درمیان بگذارم؛ اما وقتی به اعلانی که زده بودند برخوردم، دیدم عنوانی که برای این بحث گذاشته‏اند «حکمت سینما» است. عنوانی که انتخاب شده خیلی بزرگتر از آن چیزی است که من توقع داشتم و باید بگویم این کلاهی است که بر سر ما گشاد است؛ اما به هر تقدیر، حسب الامر دوستان، آنچه را به نظرم می‏رسد در ذیل تذکراتی چند عرض می‏کنم. امیدوارم که مرضیّ خدا واقع بشود و نیز مورد استفاده دوستان قرار بگیرد. 1. اوّلین تذکری که می‏خواستم عرض کنم این است که تمدن امروز اصلاً محصول فلسفه است؛ شجره‏ای است که ریشه‏اش فلسفه است و بالطبع همه لوازم و محصولات تمدن امروز موالید فلسفه هستند؛ و نیز سینما، چه آن را همچون هنر بنگریم و چه همچون صنعت. ممکن است ارتباط آنچه به مثابه ثمره این تمدن در خارج محقق شده است با ریشه‏اش، یعنی فلسفه، چندان واضح نباشد، یعنی فی المثل نتوان از همان آغاز نسبت ماشین رختشویی را با فلسفه پیدا کرد اما در باطن امر، با کمی تأمل همراه با تفکر در سیر تاریخی تمدن غرب، خواهیم دید که این تمدن و لوازمش ثمرات درخت فلسفه هستند. مگر گلابی چقدر با اصل درخت خویش شباهت دارد؟ باغبان است که این تناسب و تشابه را باز می‏یابد نه هر ناآشنایی که نظر در باغ کند. اینکه اصلاً چرا من به این تذکر پرداخته‏ام علتی دارد و آن اینکه ما در قرن پانزدهم هجری قمری، با واقعه عظیمی در کره زمین مواجه هستیم که انقلاب اسلامی است و اعتقاد این حقیر بر آن است که با این انقلاب، سیر اضمحلال و فروپاشی تمدن غرب از نقطه عطف تاریخی خویش گذشته و در قوس نزول افتاده است. تاریخ آینده تاریخ غرب نیست، تاریخ اسلام است و البته این مدعا نیاز به توضیح بیشتری دارد که برای حفظ اجمال و ایجاز باید از آن درگذریم. با این فرض، در آینده میان ما و غرب مبارزه‏ای همه جانبه درگیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه تنها یک مبازره نظامی نیست و مبارزه نظامی در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی، فکری و فلسفی است که میان ما درگیر است. مبارزه نظامی فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن جنگی بسیار عظیم‏تر در جریان است که تعبیر من از آن «جهاد فکری» است. لازمه پای نهادن در این مبارزه آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه‏هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست، چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن مولود فلسفه است. از آغاز قرون جدید، یعنی در رنسانس، بنیان فکری تمدن حاضر با رجوع به تفکر فلسفی یونان گذاشته شد و هر آنچه اکنون وجود پیدا کرده، موجودیت خویش را مدیون این بنیان نخستین و بسط تاریخی آن است؛ پس ما خود را بی نیاز از فلسفه ندانیم. بسیاری از ساده انگاریهایی که در برخورد با غرب وجود دارد ناشی از این عدم شناخت است و این نقص جز به مدد فلسفه علاج نمی‏شود و اصلاً کسی که غرب را بدون عنایت به بنیانهای فلسفی آن بنگرد، امکان تحقیق در ماهیت آن را پیدا نمی‏کند و به تبع آن، لزوم این مبارزه را نیز در نمی‏یابد. البته در باب این مسأله که انسان برای رسیدن به حق بالذات محتاج به خواندن فلسفه باشد سخن بسیار است و نگفته روشن است که انسان برای طی طریق حق ضرورتا نیازمند به فلسفه نیست، اما سخن ما در مبارزه با غرب است. وقتی می‏گوییم غرب، شرق سیاسی را هم در نظر داریم؛ مارکسیسم و کمونیسم نیز مظاهری از همان تفکر واحدی است که در غرب حاکم است. اینها همه ثمرات و شاخ و برگ درختی هستند که ساقه‏اش «اومانیسم» است. برای مثال، اخیرا در یکی از همین مجلاتی که این روزها انتشار پیدا می‏کند سخنی دیدم که یکی از انتلکتوئلهای پیر این جامعه گفته بود؛ اینکه «روشنفکر مدافع چیزی نیست!» اگر با پشتوانه تفکر فلسفی غرب به سراغ این سخن نرویم، اصلاً امکان درک آن برای ما موجود نیست. ما با این تفکر مخالفیم اما بنیان این مخالفت باید بر مبنای شناختی که از این سخن داریم بنا شود. ممکن است گوینده این سخن فلسفه نداند، که همین طور هم هست، اما این سخن که از دهانش برآمده لزوما سخنی فلسفی است زیرا از دهان کسی برآمده که شخصیتش را مدیون غربزدگی است. هیچ یک از نحله‏های فکری یا حتی محصولات تکنیکی این تمدن را جز با فلسفه نمی‏توان بررسی کرد و به اعتقاد اینجانب بخشی از روشن بینی معجزآسای حضرت امام(ره) در برابر غرب نیز از اینجا مایه گرفته است که ایشان ید طولایی در فلسفه و عرفان نظری دارند؛ و البته بنیان اصلی احاطه حکیمانه ایشان را بر همه مسائل باید در جایی دیگر جستجو کرد که در اینجا محل بحث ندارد. 2. تذکر دومی که می‏خواستم عرض کنم این است که بشر امروز وجود انسان را عین حیوان می‏داند. تعریفی که قدما از انسان داشتند، یعنی «حیوان ناطق»، با آن تعریفی که بشر غربی از انسان دارد به طور کلی متفاوت است. قدما نطق را فصل وجود انسان از حیوان می‏دانستند؛ حقیقتی که چون در وجود بشر تحقق یابد، تحولی ذاتی و ماهوی اتفاق می‏افتد و انسان از نظر تعالی وجود بـه مرتبه‏ای می‏رسد که دیگر نمی‏توان او را حیوان دانست. در حکمت اسلام، نفس انسان را نفس ناطقه می‏نامند و این نطق را نباید فقط به معنای ظاهریِ «سخن گفتن» گرفت. سخن گفتن انسان ریشه در تفکر و تعقل او دارد، چنان که لفظ «منطق» را هم از ریشه نطق گرفته‏اند. اما امروزه به تبعیت از تفکر غربی، بشر را اصالتا با رجوع به حیوانیت او معنا می‏کنند. اگر توجه نکنیم که تمدن غرب و آثار و لوازمش در ذیل این تعریف قرار دارد، امکان تحقیق در ماهیت آن از دست می‏رود. اگر انسان این چنین تعریف شود، آثار این تعریف در همه اموری که مربوط به انسان است به نسبت قرب و بعد ظاهر خواهد شد؛ مثلاً در علوم انسانی این تأثیرات ظهور بیشتری دارد تا علوم تجربی. در اقتصادِ امروز بنگرید که نیازهای حیوانی وجود بشر را اصل می‏گیرند، یا فی المثل در تعبیر آنها از آزادی. اشتباه در تعریف انسان کار را به آنجا کشانده که امروز بعد از چند قرن، انسان به یک از خود بیگانگی ذاتی دچار آمده و به نوعی حیوان اجتماعی تبدیل شده است. این اصلاً تفاوت اصلی دوران ماست با دورانهای دیگری که بر کره زمین گذشته است. تفاوت اساسی آنجاست که پیش از این عصر، چه بسا انسانهایی وجود داشته‏اند که این تعبیر در موردشان مصداق داشته؛ انسانهایی که از حقیقت وجود خویش دور افتاده بوده‏اند و غیر اهل حق، همه این چنین‏اند؛ اما هیچ گاه کار به آنجا نرسیده که در تفکر غالب بشریت، این تعریف وارونه پذیرفته شود و مثل امروز همه تأسیسات و مناسبات و معاملات اجتماعی بر همین اساس وارونه بنا شود. بعد از چند قرن اکنون در غرب آثاری مشهود است دال بر اینکه آنها به پایان راه رسیده‏اند و وقت آن است که به این اشتباه کلی خویش در تعریف انسان پی ببرند و توبه کنند، و به اعتقاد اینجانب این «عصر توبه بشریت» با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و هر چه بگذرد ما با تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق‏تر و وسیع‏تری دالّ بر یک توبه کلی به سوی دین و دینداری و حق پرستی مواجه خواهیم شد. قرن آینده، این چنین قرنی است و آثار اولیه آن نیز از هم اکنون ظهور یافته است.انسان را باید همچنان که در حکمت اسلام مطرح است با نفس ناطقه از حیوان جدا دانست و اصل در وجود انسان، همین روح است که متعالی و الهی است. بین انسان و حیوان نسبتی که غربیها قائلند برقرار نیست و اگر ما برای خصوصیات حیوانی وجود انسان قائل به اصالت شویم، باعث دوری انسان از وجود حقیقی خودش خواهیم شد، آنچنان که اکنون در غرب رخ داده است. 3. تذکر سومی که باید عرض کنم مستقیما راجع به خود سینماست. اگر سؤال این باشد که «چه چیزی سینما را از این جذابیت برخوردار کرده است؟» در جواب باید گفت: «توهّم واقعیت». اما ما معنی توهّم واقعیت را نمی‏توانیم بفهمیم مگر اینکه بدانیم این جذابیت چه چنگ آویزی در درون ما دارد. هر آنچه بیرون از ما، ما را به خود جذب می‏کند، اگر نسبتی با وجود ما نداشته باشد و چنگ آویزی در وجود ما نیابد تا خود را به آن بیاویزد اصلاً ما به طرفش نخواهیم رفت. این توهّم واقعیت چیست، چگونه ایجاد شده و چه خانه‏ای در درون ما دارد که ما را به خود جذب می‏کند؟ جستجوی جواب این سؤالها برای شناختن ماهیت سینما لازم است و البته ما در طی این یک جلسه نمی‏توانیم به همه سؤالها جواب بدهیم و فقط طرح سؤال می‏کنیم، چرا که در خود این سؤالها نیز تذکراتی بسیار جدی وجود دارد. اگر این توهّم واقعیت یا واقعیت سینمایی سیری داستانی به خود نگرفته بود، باز هم این همه جذابیت نداشت. جذابیت سینما در آنجاست که چنگ آویزهایی در فطرت ما یافته است و فی المثل درباره داستان باید گفت که بشر از آنجا که در نسبت بین مرگ و زندگی و مبدأ و معاد و نسبتی که بین او و زمان برقرار می‏شود وجود پیدا می‏کند، به سیر داستانی و قصه و تاریخ گرایش دارد و به همین علت است که جذابیت قصه و داستان و تاریخ برای انسان امری فطری است، یعنی ریشه در فطرت انسانی دارد. اگر بشر نمی‏مرد و جاودانه بود، علاقه‏ای هم به قصه و تاریخ نداشت. یکی از مهمترین صفاتی که واقعیت سنیمایی را از جذابیت فعلی برخوردار کرده سیر داستانی است و جذابیت سیر داستانی هم در نسبتی است که بین انسان و مبدأ و معاد و مرگ و زندگی وجود دارد. از داستان گذشته، سینما آن گونه که اکنون در دنیا محقّق شده این صفات فطری را اغلب در جهت ضعفهای بشری خوب شناخته و بر همین اساس رابطه خویش را با انسان بنا نهاده است. 4. تذکر چهارم اینکه سینما، یا به عبارت بهتر، تماشای فیلم جز به توسط الیناسیون انسان تحقق پیدا نمی‏کند. الیناسیون را از خود بیگانگی ترجمه کرده‏اند و مصداق اتمّش را در مجانین می‏یابیم. دیوانه‏ها بدون آگاهی از هویت اصلی خودشان شخصیتی موهوم برای خود تصور کرده‏اند و در آن فرو رفته‏اند. تعبیر الیناسیون در نحله‏های مختلف فلسفی در غرب معانی مختلفی پیدا کرده است، ولی ما بدون توجه به این تفاوتها الیناسیون را به معنایی گرفته‏ایم که با فرهنگ ما بیشتر سازگاری دارد. دنیا دار المجانین بزرگی است و بجز اهل حق، یعنی کسانی که بین خود و حقیقت مطلق رابطه‏ای آنچنان که باید برقرار کرده‏اند، همه انسانها کم و بیش و در صورتهای مختلف دچار جنون هستند چون در عوالمی ساخته و پروده توهّمات خودشان زندگی می‏کنند. یکی در جهانی زندگی می‏کند که خدایی ندارد و در آن جهانِ وهمی، یکباره در وسط آسمان، روی یک کره کوچک صورتهای ابتدایی حیات به وجود آمده و بدون علتی معلوم در یک جهت احتمالی، پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده و کمال یافته است تا اینکه انسان پای به عرصه وجود نهاده و شروع به تفکر درباره خود و جهان خارج از خود کرده است! دیگری در جهانی زندگی می‏کند که همه مثل گرگ مترصّد دریدن یکدیگر هستند و در چنین دنیایی تنها قانون است که آنها را از تجاوز به یکدیگر باز می‏دارد، دنیایی که در آن همه دزدند مگر کسانی که قدرت دزدی ندارند... و اما حقیقت چیست؟ وقتی کسی بدون آگاهی از اینکه هویت حقیقیش چیست خود را ناپلئون می‏داند یا مثلاً بزرگترین روشنفکر جهان سوم می‏پندارد بدون آنکه نگران حقیقت امر باشد، این شخص دچار الیناسیون است و از خود بیگانگی به معنای اتمّ در مورد او اتفاق افتاده است. تعبیری در قرآن مجید وجود دارد که در ذهن من با این مسأله الیناسیون یا از خود بیگانگی مربوط است و آن «خوض» است که به معنای فرو رفتن آمده: «قل اللّه‏ ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»: رهایشان کن تا در این حالت فرورفتگی و استغراق که دارند، مشغول بازی باشند. همه این تعبیرات محل بحث هستند،بحثهایی اساسی؛ اما نه در جلسه‏ای با این محدودیت. انسانها به طور معمول گرفتار غفلتی هستند که با خوض در امری خارج از خودشان محقّق شده است. وقتی انسان در چیزی خارج از وجود خودش فرو برود و در آن غرق شود، از خود غافل می‏شود و به همه تقدیر معنای از خود بیگانگی به نحوی از انحاء درباره‏اش مصداق می‏یابد. همه انواع این از خود بیگانگی مذموم نیست، چنانکه انسان در هنگام عبادت نیز در امری خارج از خویش مستغرق می‏شود. اما ما خدا را وجودی «غیر خود یا ناخود» نمی‏دانیم که با فنای در وجود او معنای از خود بیگانگی درباره ما صدق کند؛ خدا غایت الغایات وجود ما و اصل حقیقت هستی است و فنای در وجود او، در واقع امر «بازگشتن به خویش» است. معنای لفظی «توبه» نیز همین است: بازگشت؛ بازگشت به حقیقتی که از آن دور افتاده‏ایم. آنچه در شریعت مذموم است از خود بیگانگی ذاتی است یعنی فی المثل همان امری که امروزه درباره بشریت به طور عام و بشر به طور خاص اتفاق افتاده: انسان به نوعی حیوان اجتماعی و ابزار ساز استحاله یافته است. دیوانه‏ها بیمارانی بیش نیستند؛ اغلب یک نقص جسمی یا عصبی باعث شده است که جنون پیدا کنند، اما مجانین واقعی آدمهایی هستند که نه فقط نسبت به هویت حقیقی خویش آگاهی ندارند بلکه خود را کس دیگری می‏انگارند. در بعضی از روایات وجود دارد که حضرت رسول(ص) از جایی گذر داشته‏اند. برخورده‏اند به مردمی که دور بنده خدایی جمع آمده‏اند. می‏پرسندکه این کیست و جواب می‏دهند که مجنونی است. سخنی می‏فرمایند قریب به این مضمون: او بیماری بیش نیست، مجنون حقیقی کسی است که با تکبر روی کره زمین راه می‏رود. یک بشر متکبر یا مستکبر مصداق کاملی است برای آن از خود بیگانگیِ ذاتی که مورد نظر ماست. قراردادی که بین تماشاگر فیلم و فیلمساز وجود دارد آن است که تماشاگر با پای خودش می‏رود و در فضای تاریکی روی صندلی می‏نشیند و خودش را تسلیم فیلمساز می‏کند تا به هر سان که می‏خواهد او را در یک واقعیت موهوم غرق کند، آنچنان که در تمام مدت تماشای فیلم اصلاً هویت حقیقی خویش را به یاد نیاورد و رجعتی به خویش نداشته باشد. مع الاسف میزان توفیق فیلمساز نیز در همین جاست؛ فیلم خوب فیلمی است که در تمام مدت تماشاگر را زمین نگذارد و با رشته این جذابیت سحرانگیز تا آنجا او را گرفته باشد که امکان رجعت به خویش را به او ندهد. وقتی به بچه‏هایی که در حال بازی هستند بنگریم، درمی یابیم که تعبیر «خوض» در قرآن چقدر عمیق و بلیغ است. بچه‏ها در نقش موهوم خویش در بازی آن همه فرو می‏روند که غرق می‏شوند و زندگی غیر اهل حق نیز این چنین است؛ بازی موهومی بیش نیست. اینها از جهان خارج از خودشان توهّمی دارند که اصلاً مطابق با واقع نیست و ما میزان صحت ادراک را مطابقت با واقع یا نفس الامر می‏دانیم. جهانی که اینان بر اساس شناخت خویش پیرامون خود آفریده‏اند، جهانی غیر واقعی و خیالی است و از همین روست که عرض کردم جهان دارالمجانین بزرگی است. 5. تذکر پنجم این است که بشر امروز از این غفلتی که نسبت به حقیقت و وجود حقیقی خویش دارد استقبال می‏کند. وقتی خود آگاهی انسان با درد و رنج همراه است، غفلت ملازم بالذت است و این چنین، غالب انسانها، جز اولیای خدا، خود را به آن می‏سپارند. در نهادهای اجتماعی بشر امروز، موارد مختلفی از مصادیق و شواهد این مدعا را پیدا خواهیم کرد: دیسکوتکها، کاباره‏ها، میخانه‏ها، شهرهای بازی، قمارخانه‏ها، سینماها، کلوبهای مختلف بیلیارد، بولینگ و بسیاری از بازیهایی که تحت عنوان ورزش پنهان شده‏اند... همه و همه مظاهری هستند از همان معنایی که گفته شد: غفلتکده‏هایی که بشر امروز برای فرار از عقل و اختیار و خودآگاهی ساخته است. نقطه گرایش انسان به سوی مستی، ترک عقل و اختیار و آسودگی از رنجهای وجود و حیرت و دهشتی است که با آن همراه است. سینما نیز آنچنان که امروز به طور عموم وجود دارد، مفرّی است که بشر برای گریز از خود ساخته است و البتّه همان طور که بعدها عرض خواهد شد، ما سینما را منحصر در این غفلتکده‏ای که امروز کمپانیهای تجارتی فیلمسازی بنا کرده‏اند نمی‏دانیم و برای آن وظایف دیگری نیز قائل هستیم... هر چند آنچه اکنون وجود دارد همان است که گفتیم. بشر در هنگام تماشای فیلمی که همه وجود او را به خود جذب کند، به نحوی از بیخودی و غفلت و مستی دست می‏یابد که بسیار لذتبخش است؛ این لذت است که انسان را به سوی سینما می‏کشاند. اگر در تعبیرات عرفانی ما، مستی و بیخودی بالاترین مرتبه‏ای است که انسان بدان نائل می‏شود، نباید این هر دو را به یک معنا گرفت. از این نظر بیخودی مقامی همسنگ با ولایت است، چرا که وجود انسان عین ربط و تعلق به حق است، اما نفس یا خود، حجاب این تعلق می‏شود و لذا وجود حقیقی انسان هنگامی ظاهر می‏گردد که «خود» او از میان برخیزد. بزرگ‏ترین حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد خدا از وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بیخودی است؛ همسنگ با ولایت. در اینجا همان طور که عرض کردم، تعبیر از خود بیگانگی درست نیست چرا که اصلاً بیگانگی واقعی در این خود است که انسان را از خدا باز می‏دارد. 6. تذکر ششم اینکه شاخص اصلی وجود انسان همین عقل و اختیار اوست. حرکت بالاراده در مورد حیوانات نیز تحقق دارد و آنچه انسان را متمایز می‏سازد اختیار است نه حرکت ارادی که حیوانات نیز به یک معنا از آن برخوردار هستند. باز به همین علت است که این اختیار را به همان امانتی تفسیر کرده‏اند که انسان از ازل عهده دار آن شده است. تماشاگری که با پای اختیار به فضای تاریک سینما می‏رود و خود را در صحنه واقعیت سینمایی غرق می‏کند، اصلاً بدون ترک اختیار امکان پرداختن به فیلم و تماشای آن را پیدا نمی‏کند، یعنی استغراقش در آن واقعیت، موکول به این امر است. برده یا بنده به کسی اطلاق می‏شود که از خود اختیار ندارد و از آن آزادی که شاخص وجود بشر است برخوردار نیست. غربیها هم با اینکه آزادی را طور دیگری معنا کرده‏اند اما آن را شاخص وجود بشر می‏دانند. در مقابلِ لفظ بنده یا برده، کلمه حرّ یا آزاد وجود دارد. پس انسانی که اختیار ندارد، بنده یا عبد است اما عبودیت نیز مطلقا مذموم نیست. عبودیت به معنای ممدوح آن، قله غایی تکامل و تعالی روح بشر است و مقام عبداللهی همان مقام خلیفة اللهی است. آنچه هست این است که اگر لازمه تماشای فیلم ترک اختیار و گذشتن از خود و خودآگاهی است، پس این کار فی نفسه نوعی عبودیت یا عبادت است که هم می‏تواند ممدوح باشد، هم مذموم. میزان حسن و قبح این عمل، در جواب این پرسش است که آیا فیلم جانب حق را نگاه داشته است یا خیر؟ 7. تذکر این نکته نیز لازم است که ترک اختیار هنگام تماشای فیلم مطلق نیست و هر چه تماشاگر بیشتر در واقعیت موهوم پرده سینما غرق شود، از خود و اختیار خویش بیشتر و بیشتر فاصله می‏گیرد و این عمل بیشتر مصداق آنچه گفتیم واقع می‏شود. از یک سو تماشای فیلم برای انسانهای متکامل اصلاً با ترک اختیار همراه نیست و از سوی دیگر، درباره کودکان و انسانهای ضعیف النفس، سحر و جادوی فیلم تأثیر بیشتری دارد. تعبیری که یکی از دوستان فیلمساز ما داشت هیپنوتیزم بود؛ یعنی می‏گفت عملی که سینما با انسان می‏کند، هیپنوتیزم است. و او این را از ذاتیات سینما و اصلی‏ترین مشخصه ذاتی آن قلمداد می‏کرد و بشدت اعتراض داشت نسبت به آنان که درباره جذابیت سینما چون و چرا می‏کنند و می‏خواهند سینما را به سمتی بکشانند که از جاذبیتهای کاذب پرهیز کند. می‏گفت چه کسی می‏تواند بگوید که این جاذبیت کاذب است یا نه و می‏گفت که اصلاً هیپنوتیزم رکن اساسی سینماست و همان چیز است که سینما از طریق آن محقّق می‏گردد. نتیجه‏ای که او می‏خواست بگیرد درباره بچه‏ها بود؛ می‏گفت اصلاً سینما وسیله سرگرمی و تربیت بچه‏هاست؛ بزرگترها شخصیت نهایی خود را یافته‏اند و دیگر امکان تحول و تغییر ندارند. سینما متعلق به بچه‏هاست و از طریق سینما است که ما می‏توانیم نسل آینده انقلاب را بسازیم. مثالی که او می‏آورد در مورد آثار رودیارد کیپلینگ بود ـ هم او که متهم به فراماسونری است. می‏گفت: بعد از بیست سال همان قهرمانهای فراماسونرکیپلینگ، تمام سطح ممالک مستعمره امپراتوری بریتانیا را در جستجوی همان اهدافی که کیپلینگ داشت، پر کرده‏اند. می‏گفت که تأثیر معجزه آسای داستانهای او در سادگی و جذابیت آنهاست و بعد این نتیجه را با وضع فعلی خودمان قیاس می‏کرد. می‏گفت: از این جذابیتی که سینما دارد باید استفاده کنیم و نسل آینده انقلاب را بسازیم. باید اسوه هایی را برای جوانان و نوجوانان بسازیم که بعدها در وجود آنها محقّق بشوند. آنچه نقل به مضمون کردم، در همه وجوه و با همه وسعتش، منتهی به آن مطلبی که مورد بحث بود نمی‏شود؛ قصد حقیر فقط تکیه بر این گفته بود که ایشان هم اعتقاد داشت که تا آن هیپنوتیزم کذایی درباره تماشاگر اتفاق نیفتد، فیلم و سینما به معنای حقیقی تحقق نمی یابد. حالا اگر دقت کنیم خواهیم دید همان طور که بچه‏ها و انسانهای ضعیف النفس در برابر سینما کاملاً خلع اختیار می‏شوند، کسانی هم هستند که به راحتی در برابر فیلم از عقل و اختیار خود صرف نظر نمی‏کنند. بنده هم می‏شناسم کسانی را که اصلاً تحمل سینما و تلویزیون را ندارند و اصلاً نمی‏توانند خود را به فیلم تسلیم کنند؛ احتراز دارند و می‏گریزند، چرا که شرط اول تماشای فیلم و لذت بردن از آن، این است که انسان از خود خارج شود و در سیر عواطف و احساسات فیلم و حوادث آن شریک گردد و البته مقصود از این خود، «خودبالفعل» یا شخصیت فردی هر کس نیست بلکه مراد شخصیت حقیقی نفس است. حالا با توجه به این مقدمات می‏خواهم پرسشی طرح کنم و آن اینکه آیا مخاطب سینما عامه مردم نیستند؟ آیا سینما با انسانهای متکامل نیز می‏تواند ایجاد رابطه کند؟ آیا باید هدایت عام و خاص را از هم تفکیک کنیم و درباره وظیفه پرورشی سینما، بحث کنیم در این معنا که آیا سینما انسانهای متکامل و خواص را نیز مورد خطاب دارد؟ می‏دانید که اگر در سینما محاوره و مخاطبه‏ای در کار باشد، آنگاه فهم و درک مخاطب یکی از موازین اساسی است که باید رعایت گردد. به طور عموم در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بگردید و بعد از خود سؤال کنید که مخاطب عام سینما و تلویزیون کیست. تأثیرات سینما بر غالب مردم، جوانان و نوجوانان و بچه‏ها واقعا شگفت‏انگیز است و این واقعیتی است که بسیاری از جوانان اسوه‏های خویش را از سینما انتخاب می‏کنند؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که این حکم مطلق نیست. در همین جامعه خودمان و در همین جایی که اکنون جوانان بالای شهر غایات زندگی خویش را در فیلمهای آمریکایی می‏جویند، در شب بیست و سوم ماه رمضان، در غالب مساجد پایین شهر، جوانهایی هستند، شانزده، هفده و زیر بیست سال که نشسته اند و به خاطر چیزهایی که در چشم آن بالاشهریها موهوم، پرت و اصلاً دور از واقعیت است، زارزار گریه می‏کنند و اسم حضرت زهرا(س) که می‏آید، اختیار از کف می‏دهند. اینها آن نسبت مورد نظر را با سینما و تلویزیون ندارند و اعتنایی هم به تلویزیون و تئاتر ندارند، رمان هم نمی‏خوانند. اسوه‏هایشان را در تاریخ اسلام، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا می‏جویند و اصلاً دنیایشان دنیای دیگری است. هستند کسانی که این چنین‏اند و هستند کسانی که آنچنان. اما شکی نیست که چهره غالب اجتماعات ما را همانها می‏سازند که بشدت متأثر از تبلیغات رسانه‏های گروهی و فضای جامعه و مخصوصا تلویزیون هستند، چرا که اکنون تلویزیون می‏رود که بسیاری از وظایف کنونی سینما را بر عهده بگیرد. از تأثیر سینما و تلویزیون بر این اقشار عظیم انسانها نمی‏توان غافل شد و با کمال جدیت باید جوانها، نوجوانهاو مخصوصا بچه‏ها را دریافت. همان دوستی که از او صحبت کردیم بشدت اعتراض می‏کرد به اینکه چرا در مقام تئوری بافی برای سینما، در این روزگار عده‏ای عنوان می‏کنند که سینما نباید خودآگاهی تماشاگر را نفی کند. می‏گفت که اصلاً سینما با نفی خودآگاهی تماشاگر موجودیت پیدا می‏کند و وقتی گفته می‏شود که نباید سینما خودآگاهی تماشاگر را نفی کند، مثل این است که ما بگوییم «فیلمی بسازیم که فیلم نباشد!» می‏گفت که اصلاً این مباحث روشنفکرمآبانه را باید کنار گذاشت و از جذابیتی که سینما دارد باید برای جذب این نوجوانانی که اکنون آتاری همه زندگیشان را پر کرده است استفاده کرد. البته باید در این معنا تحقیق و تفکر کرد که سینما باید در چه جهتی حرکت کند. باید دست از نفی خودآگاهی تماشاگر بردارد و یا نه، از این سحر و جادو در جذابیت و تأثیر هر چه بیشتر سود بجوید؟ آیا در روی آوردن به جاذبیتهای سینمایی محدودیتی نیست؟ اصلاً این جذابیت چیست؟ وقتی انسان به سمت ظرف غذا کشیده می‏شود، مشخص است که چرا، معلوم است که غذا چه نسبتی با وجودش دارد؛ اما سینما چطور؟ جذابیت سینما در کجای وجود ما خانه دارد؟ به هر تقدیر ما باید سینما را بشناسیم و چون سینما محصول فلسفه است، خود را بی نیاز از فلسفه و چون و چرا کردن در بدیهیات مشهور و مقبول ندانیم. فطرت بشر را نیز بشناسیم، نه آنچنان که در علوم رسمی عنوان می‏شود. باید به سراغ راههایی برویم که به معرفت دینی و یقینی منتهی می‏شود، یعنی باید عالم را در نور حکمت اسلام بنگریم. ******************** http://nasr1212.blogfa.com/post/112

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً سخنان حکیم فرزانه شهید اهل قلم مرحوم آوینی چیزی است که تا انقلاب اسلامی ادامه دارد عامل قوت‌دادن و جلوبردن انقلاب اسلامی است و إن‌شاءاللّه افق را برای طلوع خورشید نهایی حقیقت فراهم می‌کند. موفق باشید

9998
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز 1) رابطه رذایل اخلاقی و گناهان چیست؟ توضیح فرمایید. 2) در خصوص تفسیر المیزان فرمودید باید به مقام طهارت رسید تا بتوان بهره برد آیا بدون ایجاد آمادگی در خود می توان به بهره کافی رسید؟ 3) در خصوص آثار آیت الله محمد شجاعی (حفظه اله) و مباحث سلوک، ایشان را تایید می فرمایید؟ چطور است؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- رذائل اخلاقی همان گناهان است. وقتی کسی رذیله‌ی دروغ‌گویی دارد یعنی گرفتار گناه دروغ‌گویی است 2- تفسیر قرآن چیزی جز توجه‌دادن به اشارات قرآن نیست و کسی که قلب‌اش آمادگی نظر به اشارات را ندارد و گرفتار دنیا و آرزوهای دنیایی است چیزی دستگیرش نمی‌شود 3- فدای ایشان بشوم از بس نورانی و خودساخته و دلسوز و بصیر هستند. موفق باشید
9997
متن پرسش
سلام علیکم: چرا خود شما شرحی بر فصوص نمی نویسید، حداقل با اسم مستعار؟ به کدام دسته از شاگردانتان و تا چه حد سیر کرده، اجازه خواندن فصوص و فتوحات را می دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- زمانه؛ آماده‌ی طرح فصوص‌الحکم محی‌الدین است و باید شرح و ترجمه‌ی خوبی از آن به صحنه آید. امیدوارم بنده نیز در انجام این وظیفه‌ی تاریخی بی‌نصیب نباشم 2- اگر عزیزان مباحث را تا «خویشتن پنهان» و «آن‌گاه فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» کار کرده باشند می‌توانند اشارات محی‌الدین را درک کنند. تنها به طلاب عزیز توصیه نمی‌کنم که قبل از درس خارج به فصوص رجوع کنند، زیرا از تعمق در دروس رسمی‌شان باز می‌مانند. موفق باشید
9996
متن پرسش
سلام علیکم: آیا غیر از سوره کوثر و سوره انسان و سوره فجر که مشخصا در شان حضرت زهرا و حضرت امیر و حضرت سید الشهدا علیهمالسلام هستند در جایی ذکر شده که برای تک تک معصومین و به نامشان سوره ای باشد، مثلا امام سجاد امام عسکری امام باقر اما رضا علیهمالسلام سوره ای به نامشان باشد؟ چرا برای جواب سوالی که در مورد سخن علامه طرانی در مورد استاد کامل و حضرت موسی (ع) و پیامبر عرض کردم برای جواب لایق ندیدید آیا سخن لغو و اغراق آمیز بود یا در نهایت سکوت شما علامت تایید بود؟ مگر نه اینکه تا ابراز عقیده نکنیم درست و غلطش مشخص نمی شود؟ من این عقیده را جایی ابراز تکرده و نمی کنم برای اطمینان قلب خودم عرض کردم. نکند ریشه ای از کفر در آن بوده؟ آیا برای این عقیده نیاز به توبه است؟ عمر شما با عزت إن شاء الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر، زیرا در آن زمانی که آیات نازل می‌شد بقیه‌ی امامان حضور خارجی نداشتند و نام بردن از ان ها موجب ابهام می‌شد 2- در جریان قسمت دوم سؤال‌تان نیستم ولی اگر در مورد افراد باشد جواب را در معرض دید عموم نمی‌گذاریم و اگر ایمیل نداشته باشید نمی‌توانیم جواب دهیم. موفق باشید
9994
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: کتاب ادب عقل که گفتید بخوان را مطالعه کردم. استاد همچون آبی بود که بر روی آتش ریخته شود، اما دوباره آن خیالات و حالات برگشته، کتابی دیگر لطف کنید. چند سوال داشتم: آیا در راه سیر و سلوک استفاده از غذاهای لذیذ اشکال دارد و ریاضت کشیدن و کم خوردن غذا چطور؟ آیا لباس شیک پوشیدن و خود را زیبا و آراسته کردن با توجه به مطالبی که در کتاب آشتی با خدا گفته اید (ناخود به جای خود) و (گم کردن خود) اشکالی دارد؟ آیا گوش دادن به موزیک های خارجی بدون کلام و فکرکردن به آیات و نشانه های خدا در همان حین که تاثیر عجیبی دارد (برای ادب خیال که در کتاب ادب عقل گفته بودید) اشکال دارد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد؛ اگر ما ذهن خود را به صورتی درست مدیریت نکنیم، ذهن ما، ما را به دنبال انواع خیالات واهی می‌برد و مدیریت ذهن تنها از طریق تدبّر در موضوعات حقیقی ممکن است، مثل تفسیر قرآن و کتاب‌های معرفتی. و در این راستا است که جای غذا و لباس نیز معلوم می‌شود که نباید مطابق وَهم خود عمل کنیم همچنان گوش‌دادن به موزیک که عموماً واهمه را تغذیه می‌کند و عقل و قلب را به حاشیه می‌برد. موفق باشید
9990
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب و ارادت خدمت استاد گرامی: برای روشمند خواندن کتاب شریف اصول کافی و بهره بردن از روایات این کتاب چه روش و چه استادی را معرفی می کنید؟ با تشکر و آرزوی سلامتی برای شما استاد گرامی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خودم از همان اول شروع کردم و روایات مهم آن را یادداشت نمودم تا بیشتر در روحم تثبیت شود، این دوران از بهترین دوران زندگی‌ام بود و هست. موفق باشید
9989
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم: با عرض سلام خدمت استاد عزیز: در زیارت حضرت رضا«علیه‌السلام» به لطف ایشان با کتاب کامی از نام مرحوم سید علی نجفی آشنا شدم و علاقه شدید به دعای جوشن کبیر پیدا کرده و هر روز چند بند از آن را می‌خوانم و الحمدلله حال و اشک خوشی دارم ولی سوالم این است که ما این اسماء را می خوانیم که خداوند به آنها بر ما جلوه کند حال اسمایی مثل «یا ضارّ» و اسمایی که ما نمی‌خواهیم خدا با آن اسم با ما روبه‌رو شود را در حین خواندن این دعای جلیل القدر چه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خلیفة اللّه، طالب تجلی همه‌ی اسماء الهی است باید رویکرد خود را درست کرد. آیا نمی خواهید حضرت ضارّ جلوه کند و ما را از دست رذایل نجات دهد؟ آیا نمی‌خواهید حضرت ضارّ جلوه کند و دودمان استکبار را در هم بپیچید؟ موفق باشید
9988
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: 1- وجه التفاتی شهود فرد (مثل شهود قلبی مرگ) ماده اش چیست؟ 2- آیا صورت های خیالی حقه و نورانی می توانند ماده وجه التفاتی شهود افراد باشند؟ 3- غیر از صورت های خیالی نورانی چه چیز دیگری می تواند وجه التفاتی شهود قرار گیرد؟ 4- آیا اصطلاح خواطر رحمانی معادل کامل صورت های خیالی حقه است؟ یا صورت های خیالی حقه قسمی از خواطر رحمانی به حساب می آیند؟ خداوند بر توفیقات شما بیفزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در امور مجرد از جمله شهودی اموری که نفس ناطقه دارد بحث ماده و صورت معنا ندارد و تنها بحث حضور نفس در مراتب مختلف عالم مطرح است و احساس حضوری نفس در آن مراتب 2- صورت‌های حقه‌ی نورانی همان حضور نفس است در آن مرتبه‌ای که آن صُوَر بر نفس تجلی می‌کنند که اصطلاحاً گفته می‌شود بر قلب سالک تجلی کرده. ولی حقیقت قضیه آن است که نفس وقتی در آن مرتبه قرار گیرد یک نحوه یگانگی و اتحاد با آن حقایق نورانی پیدا می‌کند 3- عرض کردم اساساً بین شهود حقایق و حضور نفس در آن مرتبه دوگانگی مطرح نیست. تنها باید سالک تلاش کند از کثرات منصرف شود تا به آن حضور دست یابد 4- حرف خوبی است تنها بحث در شدت و ضعف درجه‌ی صورت‌های حقه‌ی خیالی است که مراتب بالاتر آن را خواطر رحمانی تشکیل می‌دهد. موفق باشید
9986
متن پرسش
سلام استاد: استاد شما هم می رفتید ملاقات رهبری همه فتند شما هم می رفتید خب!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر راهم می‌دادند با سر می‌رفتم. عیادت از مقام معظم رهبری عیادت از نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است. موفق باشید
9985
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد طاهر زاده: از حضورتان سوالی داشتم. بنا به توصیه استادی قرار شده کتاب خویشتن پنهان، شرح 10نکته از معرفت نفس را مطالعه کنم. چند سال پیش کتاب آشنایی با خدا از طریق آشتی با خود راستین و کتاب 10نکته از معرفت نفس شما را خریده ام. آیا این دو جلد کتاب که من دارم . الان با نام خویشتن پنهان منتشر شده؟ یا اینها با هم فرق دارند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است «ده نکته» را با شرح صوتی آن وکتاب «آشتی با خدا» مطالعه شود و بعد «برهان صدیقین» با شرح صوتی آن و سپس به «خویشتن پنهان» بپردازید که اگر قبل از آن «معاد» را با شرح صوتی آن مطالعه کنید بهتر است. موفق باشید
9984
متن پرسش
سلام: مطمئنا یکی از اصلی ترین دلایل رشد شخصیت و اعتماد به نفس فرزند، در خانواده است. حال اگر ما به هر دلیلی دچار کمبود محبت هستیم و همیشه نیازمند تعریف و توجه دیگران هستیم، برای رفع این نقیصه و بی نیازی مطلق نسبت به غیر خدا چه کنیم. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این خطورات تا وقتی است که انسان وارد حوزه‌ی دین‌داری نشده، ولی وقتی وارد حوزه‌ی دین‌داری و معارف دینی شدید به‌کلّی این‌گونه نگاه‌ها از میان می‌رود. یکی از معانی این‌که می‌فرماید: وقتی دین‌دار شدند، «لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» آن سیئه و محدودیت‌های فکری از آن‌ها پاک می‌شود؛ همین است. موفق باشید
9983
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: من در خانواده‌ای بزرگ شدم که خودکم‌بین هستیم و خودمان را از بقیه پایین‌تر می‌بینیم و درنتیجه با این خودکم‌بینی که سبب حقارت نفس می‌شود، دچار تکبر می‌شویم. شاید نسبت به بقیه از خیلی جهات در واقع بالاتر و بهتر باشیم، اما همین‌که در جمع قرار می‌گیریم احساس کوچکی می‌کنیم. برای رفع این حقارت و خودکم‌بینی نفس چه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی ملاک را تقوا قرار دهید به‌کلّی از همه‌ی این مشکلات آزاد می‌شوید. به اندازه‌ی تقوایتان به خود امید وارید و بقیه را نیز به اندازه‌ی تقوایشان بزرگ می‌دارید. موفق باشید
9982
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد گرامی: منظور از آیت الکرسی آیه اول تا و هو العلی العظیم است یا هر سه آیه تا هم فیها خالدون و اگر کسی قصد داشته که یک عملی را 40 روز انجام دهد اگر یک روز آن عمل از او فوت شود باید دوباره عمل را از سر بگیرد (40 روز) یا ادامه بدهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بفرمایند آیت‌الکرسی؛ منظور همان یک آیه است مگر این‌که بفرمایند تا «هم فیها خالدون». اگر یک روز از آن فوت شد لازم نیست از اول شروع کنید یک روز به آخر آن اضافه نمایید. موفق باشید
9981
متن پرسش
سلام: خدا قوت بهتون بدهد که خیلی سریع جواب سوالمان را می دهید. ببخشید می خواستم بدونم شما در حال حاضر جایی هست که درس بدهید و من بتونم شرکت کنم؟ من کتاب شما رو مقداریشو مطالعه کردم و چون زیاد متوجه بعضی مفاهیمش نمیشم از یک آقایی که در موسسه صولاله به نام آقای اسماعیلی بود مشورت کردم ایشون گفتن بهتره تو کلاساتون شرکت کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شنبه شب‌ها در مسجد انبیاء نزدیک سه راه سیمین بعد از نماز مغرب و عشاء بحث قرآنی داریم. فایل صوتی مباحث بر روی سایت هست. موفق باشید
9980
متن پرسش
با سلام: از استاد تقاضا دارم در پاسخ سوالات دو قسمتی که با 1 و 2 نوشته نشده دقت فرمایند که کامل جواب داده بشه چون بعضا قسمت دوم سوال بی جواب می ماند. نظیر سوال 9950 و ...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عنایت بفرمایید هر دو سؤال جواب داده شده است منتها «آری‌آری‌های» قسمت اول جواب قسمت دوم است که می‌پرسد؛ آیا امیدواری هست که چون رزمندگان در شب عملیات عبادت کنیم؟ موفق باشید
9979
متن پرسش
سلام استاد گرامی: جریانی از امام صادق (ع) خواندم که نصرانی که مسلمان شده بود از ایشان می پرسد آیا با خانواده ام معاشرت کنم؟ یا هم غذا شوم؟ ایشان می فرماید آیا گوشت خوک مصرف می کنند؟ نصرانی می گویدخیر. امام می فرماید اشکال ندارد. سوال:با ارحام خودکه می دانم گاهی ممکن است چیز حرامی یا همین کالباس خوک استفاده می کنند یا گوشت کوسه که فلس ندارد، باید معاشرت کنم؟ وقتی می گوییم حرام است میگن اینها را ازخودشان درآورده اند!!! مسلمان هستند نماز هم می خوانند. خسته شدم بخدا از صله ارحام به این شکل. و شما هم به استناد به آیات و روایات تاکید بر صله رحم و ایفای حقوق اینها دارید. چه کنم؟ من فکر می کنم مفهوم مخالف فرمایش امام صادق (ع) این بوده اگر خوک می خورند پس معاشرت نکن... بنده از کجا بدانم دستی که به آن گوشت گرفته شده، حتی اگر غذای دیگری برای من پخته باشد دستش را شسته یا نه وقتی اعتقاد به نجس بودنش ندارد. اکتفا به اصل براعت کنم؟ اگر هم یک جا غذا نخورم بدشان می آید و ناراحتی ایجاد می شود. ماهواره هم روشن... این صله ارحام است؟!!!!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مسئله را باید از مرجع تقلید خود سؤال کنید ولی رویهم‌رفته فقها می‌فرمایند وقتی طرف مسلمان است، حرکات او را باید حمل بر برائت بکنید. موفق باشید
9978
متن پرسش
سلام استاد: من خیلی سعی در غیبت‌نکردن دارم. اما گاهی فقط با همسرم حرف می‌زنم و افکار و قضاوت‌هایم را روی کسانی که به شدت ناراحتم کرده‌اند، میگم آرام‌تر میشم و بیشتر اوقات او کمکم می‌کند چون مؤمن است. آیا پیش همسرم هم که هردو یک تن به‌شمار می‌رویم غیبت محسوب می شود؟ مطمئنم اگر به او هم نگم دق می‌کنم. می‌دونم این مجوز غیبت نیست. اما گاهی که خیلی دلم می‌گیره با ناراحتی از آن‌ها که اذیتم کردند حرف می‌زنم. آیا من مجازات غیبت‌کردن را می‌کشم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید طوری به موضوعات نگاه کرد و طوری خود را وارسته از موضوعات سطحی نمود که نیاز به غیبت پیدا نکنیم تا در اثر غیبت از رحمت الهی محروم گردیم. موفق باشید
9977
متن پرسش
سلام استاد. شاید اصلا سوال جالبی نباشه. ولی مگه اینگونه بوسیدن اشکال نداره. http://dl.aviny.com/Album/defa-moghadas/Shakhes/navab/kamel/41.jpg http://dl.aviny.com/Album/defa-moghadas/Shakhes/navab/kamel/40.jpg شهید رجایی و شهید نواب صفوی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری همین‌طور است که می‌گویی، کراهت دارد ولی مرحوم رجایی و نواب دل را به دریا زده‌اند و نهایت ارادت خود را نسبت به همدیگر این‌گونه اظهار کرده‌اند. موفق باشید
9976
متن پرسش
سلام استاد عزیز تر از جانم: متاسفانه من اعتراضی به شما دارم هرچند می دانم که به جا نیست اما دیگر تحمل ندارم و مجبورم این اعتراض را به عرضتان برسانم. متاسفانه یا خوشبختانه شما درباره ازدواج خانم ها پیشنهاد می دهید با مردی ازدواج کنن که حلال و حرام را رعایت کنن در ثانی مانع دینداری آنها نباشد و بقیه موارد اگر وجود نداشته یا کم باشد مهم نیست (مثل تحصیلات، مال و ...) خب ظاهر این امر برای خانم ها کارگشاست همین که مرد بتواند زندگی مستقلی را اداره کند و در زندگی بین زن و شوهر کلام حق ،انتخاب آنها باشد نیز حرف قشنگی است اینکه قرآن هم می فرماید از فقر نترسید و ازدواج کنید یک توکل خاص به مرد و زن برای تشکیل زندگی به آنها می دهد و اینکه در روایات آمده حتی ناچیزترین چیز زندگی خود را از خدا بخواهید هم عالی است. اما به گفته خود شما روایات نسبی هستند یعنی ممکن است برای یکی مصداق داشته باشد یا برای یکی نداشته باشد تا اینجای سخن مشکلی وجود ندارد اما حالا اجازه دهید شما را با یک زندگی آشنا کنم تا متوجه اعتراضم شوید وارد یک زندگی می شویم که طبق فرمایشات شما این ازدواج رخ داده خانم با مردی ازدواج می کند که از لحاظ خانواده همسطح هستند و مانع دینداری او نیست مرد در حد توانش حلال و حرام را رعایت می کند. اختلاف تحصیلات ملاک نیست چون آنچه مطرح می شود حقانیت است نه من و تویی یا هر که زورش بیشتر است یا مدرکش بیشتر است به نظر باید عالی باشد اما زندگی که توام با سختی های مالی است آیا این اشکال را بوجود نمی آورد که چرا استاد به خانم ها تذکر نمی دهد مردی که در ابتدای امر توان مالی متوسط دارد از عهده مخارج تا حدودی بر می آید ممکن است خداوند روزی او را بیکار کند؟ مرد می کوشد تا شغلی پیدا کند زن طبق کتاب زن آنگونه که باید باشد به خود اجازه نمی دهد وارد هر شغل و منصبی شود البته این خواسته مرد هم هست بنابراین تمام فشار مالی بر دوش مرد است زن و شوهر بیچاره فبل از آنکه وضعیت مالی به شکل قرمز در بیاید بر این شعار که قدیمی ها می گفتند خداوند پول خانه و ازدواج را جور می کند با اندک پس اندازی که داشتن تصمیم می گیرند خانه پیش فروشی را بخرن حالا وضعیت قرمز است، مرد بیکار با 700 هزار تومان قسط ماهیانه روبرو شده (قبل از بیکاری توان پرداخت وجود داشته) و با خرج روزانه زندگی که دیگر از عهده آن بر نمی آید و با کلی قرض هم روبرو شده است. خب مهم این است که از گرسنگی نمی میرند چون مرد تمام تلاشش این است که غذای روزانه را فراهم کند زن در افسوس اینکه چرا به این وصلت تن داده، چون هیچگاه به این قضیه فکر نکرده بودکسی که امنیت شغلی ندارد ممکن است روزی بیکار شود، قطعا درکشور ما در وضعیت کنونی کسی از گرسنگی نمی میرد پس بحث شکم وجود ندارد، زن و شوهر اهل ریخت و پاش هم نبودن که بگویم قناعت اگر داشتن موفق بودن خلاصه نه سخن خدا صحت پیدا می کند و نه روایات و نه حرف شما که خداوند در شرایط سخت یاریگر است. شاید پیش خود بگویید اگر انفاق در زندگی شما بود یا خمس می دادید این طور نمی شد در حالیکه جایی برای این سخن ها نیست شاید بگویید باید حرکت کرد تا خدا برکت داد بازهم اینطور نیست مرد برای اینکه خجالت زده زن و بچه نشه به کثیف ترین شغل هم رو آورده (جمع کردن ضایعات و فروش آنها) چه برسد به دست فروشی، حالا زن کم کم راضی می شود همسرش برای کار به تهران برود هرچند مرد فکر می کند از چاله به چاه افتادن است. حرف اصلی من اینجاست استاد شما را قسم می دهم از این به بعد مسئله مالی را گوشزد کنید، نه اینکه همه منتظر آدم ثروتمند باشند، نه اصلا، بلکه برای انتخاب یک هوشیاری وجود داشته باشد که اگر مشکلاتی سر راه ایجاد شد توان هضم آن را داشته باشند. آگاهانه انتخاب کرده باشند. استاد زنی که تحمل فقر مالی را ندارد چطور می تواند به زندگیش دلخوش باشد چون به تنها چیزی که فکر می کند طلاق است. همه آدمها از لحاظ اعتقادی پدر حد شما و درک شما نیستند. یک جک با مزه وجود دارد و می گویند دختر ها از خدا یک شوهر می خواهند و از شوهر تمام آرزو هایشان را. که این واقعا مصداق دختران امروزی است مسئله مالی کم اهمیت نیست (برای همین است که در جامعه کنونی مردان به سراغ زنان شاغل برای ازدواج می روند، مردی که حداقل حقوق را دارد نمی تواند از پس زندگی بر بیاید) مردی که مقروض است مردی که تمام تلاشش را می کند و دری باز نمی شود را نمی توان با چیزی دلخوش کرد، پس خواهشا در کنار آن موارد به خانمها یاد دهید وقتی وارد سرنوشت یک مرد می شوند زندگی مشترک را به بازی نگیرند. ممکن است فقیر هم بشوند اگر قرار است به خاطر فقر مالی شوهرشان طلاق بگیرند به قول خودشان فقر غیر قابل تحمل، پس از همان ابتدا عرف خانواده شان را در نظر بگیرند و به اینجور وصلت ها تن ندهند چه بسا مجرد ماندن در خانه پدری به مراتب بهتر از اینگونه ازدواج هاست. زنی که به قول خودش بدون افکار شما زندگیش را نمی گذراند و انتخاب نمی کند توان این امتحان الهی را ندارد البته ممکن است امتحان الهی نباشد اما واقعا سرانجام چنین زندگی هایی چیست؟ نداشتن امنیت شغلی چیزی است که به زنان جامعه گوشزد نمی شود، البته موارد دیگری هم هست که از مباحث ازدواج شما سوء برداشت شده است مثل این موارد که خانم دکتری را می شناسم که با طرز تفکر شما با یک بنا ازدواج کرده است، درسته مشکل مالی وجود نداشته اما اختلاف طبقاتی منشا طلاق آنها شده است، یا فرد دیگری که اننتخابش با فرمایشات شما سازگار بوده اما اگر از لحاظ فکری با همسرش مشکلی ندارد با خانواده شوهرش به خاطر خیلی از مسائل مشکلات عمده دارد. خواهشا فقط پیشنهاد ندهید یک مرد حرام و حلال را رعایت کند و مانع دینداری زن نباشد این شعار برای زنان امروزی کمی تا قسمتی زیادی هم هست. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که ما امروز در شرایطی قرار داریم که از یک طرف در افق جامعه‌ی خود نظر به زندگی دینی و با رویکرد تمدن اسلامی داریم و از طرف دیگر روح فرهنگ غربی تعریف دیگری از زندگی را در مقابل ما قرار داده و بحران خانواده حاصل چنین شرایطی است، حال چه آن خانواده مشکل مالی نداشته باشد و چه به جهت نوع رؤیاهایی که زمانه بر آن‌ها تحمیل کرده، گرفتار مشکل مالی شده باشند. از طرفی به هرحال تعداد خانم‌های آماده‌ی ازدواج نسبت به مردان آماده‌ی ازدواج بیشتر است و بالاخره آن آقایی که در آمدِ مُکفی ندارد اگر از ترس مشکلات اقتصادی تن به ازدواج ندهد، عملاً بر تعداد خانم‌های مجرد افزوده می‌شود و به همین جهت باید چاره‌ی کار را در همین راه‌هایی که اسلام می‌گوید جستجو کرد مبنی بر آن‌که اگر مرد از ترس فقر ازدواج نکند به خدا سوء ظن پیدا کرده، و در دل این راه‌کار، مشکلات را حل کند، نه آن‌که از ترس فقر از ازدواج فرار نماید. موفق باشید
9975
متن پرسش
به نام خدا با سلام و ارادت خدمت استاد عزیز در قرآن دو نوع نگاه به انسان وجود دارد و در واقع دو تعریف متفاوت از انسان داریم: برخی آیات الهی، انسان را برتر از دیگر موجودات (انعام: 165)، خلیفه خدا روی زمین و دارای بالاترین ظرفیتها و قابلیتهای علمی و آشنا به همة حقایق هستی(بقره: 33-31)، مسجود ملائکه (بقره: 34)، برخوردار از فطرت خدا آشنا (اعراف: 172)، بهره مند از عنصری ملکوتی و الهی در سرشت خود و آراسته با روح خداوند (سجده: 9)، موجودی آزاد، مستقل، انتخاب گر امانتدار خداوند در روی زمین (احزاب: 72)، بهره مند از وجدان اخلاقی و ملهم به خیر و شر و دارای قدرت درک زشتی ها و زیبایی ها (شمس: 8 و9)، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان و نیز هدف نهایی خلقت بودن (بقره: 22 و 29/ ابراهیم: 33)، و برخوردار از شرافت و کرامت ذاتی (اسراء: 70) معرفی می کند. اما قرآن کریم در کنار این ستایشها و تجلیلها، بدترین مذمت ها و نکوهش ها را نیز دربارة انسان بیان می کند. بر اساس برخی آیات، انسان، دوستدار مال دنیا (عادیات: 8)، حیله گر (یونس: 21)، طغیانگر (علق: 6 و 7)، ناسپاس و ستمگر (ابراهیم: 34)، جدال پیشه (کهف: 54)، مأیوس (اسراء: 83)، بخیل (اسراء: 100)، ضعیف (نساء: 28)، حریص (معارج: 19)، شتابگر (اسراء: 11)، تابع هوی و هوس (قیامت: 5)، خودبین و فخرفروش (یونس: 12)، معرفی می شود. لذا می خواستم دلیل تفاوت این دو نوع نگاه به انسان را برایمان بیان فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «آدمی‌زاده طرفه معجونی است/ کز فرشته سرشته و ز حیوان. گر کند میل این، شود پس از این / وار کند میل آن شود به از آن». آیات الهی که به جنبه‌ی الهی انسان نظر دارد ما را متذکر گوهر گرانمایه‌ی پاک انسان می‌کند و آیاتی که به جنبه‌ی نفس امّاره‌ی انسان نظر دارد ما را متوجه جنبه‌ی خاکی ما می‌نماید و می‌گوید: «پیکر خاک طلسم است و تو گنج» و آن گنج درون ما «خوش کمندی است به سوی مقصود». ما باید از این نوع تذکرات قرآنی به‌خود آییم که: «ما کشته‌ی نفسیم و بس آوخ که برآید/ از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم» و تا دیر نشده چون مولایمان حضرت زین‌العابدین«صلوات‌اللّه‌علیه» در مناجات الشاکین ناله سر دهیم: «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً» و مواظب باشیم آن وجه منفی شخصیت ما، ما را احاطه نکند. موفق باشید
9974
متن پرسش
با سلام: شخصی کتابی نوشته و در آن ادعا کرده آیات 30 نازعات و 11-9 فصلت با هم تناقض دارند. اولی به آفرینش زمین بعد از آسمان و دومی به آفرینش زمین قبل از آسمان اشاره دارد. چه پاسخی برای این شبهه وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ایه‌ی 30 سوره‌ی نازعات بحث گسترده‌کردن زمین است و آماده‌شدن آن جهت کشت‌زارهای آن و در آیات 9 تا 11 سوره‌ی فصلت، بحث خلقت زمین است و سپس به استواء و به انضباط خاص درآوردن آسمان، در حالی‌که به صورت دخان بوده، بنابراین تناقضی پیش نمی‌آید. موفق باشید
9973
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: در خصوص حدیثی که از امام صادق علیه السلام نقل است که تلاش برای دنیایی که برای رفاه خود و عیال و استفاده از آن برای صدقه و حج باشد آخرت است نه دنیا، چطور می شود انسان بدون تزکیه خودش را گرفتار دنیا به امید کسب آخرت بکند؟ برای امثال ما که نفس و شیطانی سرکش داریم آیا این حدیث مصداق دارد و این فرمایش حضرت برای مومن واقعی نمی باشد؟ راهنمایی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مخاطب این حدیث کسانی‌اند که بنای خودسازی دارند و گمان می‌کنند تلاش اقتصادی مانع خودسازی است. حضرت تذکر می‌دهند آن نوع تلاش اقتصادی هم نوعی تلاش برای آبادانی آخرت است. موفق باشید
9972
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام، ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار در یکی از برنامه های رادیو معارف (از زبان استاد محمدی) شنیدم که پس از جریان مباهله نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از محضر خداوند سه درخواست کردند (برداشتن عذاب استیصال از نوع بشر، مرتد نشدن امت اسلام به یکباره و منحرف نشدن امت ایشان پس از رحلت حضرت محمد (ص) که خداوند دو در خواست اول را پذیرفتند و اما درخواست سوم آن حضرت مستجاب نشد. حال سوال این است که با توجه به مستجاب الدعوه بودن آن حضرت و داشتن علم غیب ایشان چگونه ممکن است دعایشان مردود گردد یا ایشان دعایی بکنند که می دانند مستجاب نمی گردد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر می‌شود پیامبری که خداوند در وصف او فرموده: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» از سر میل خود سخنی بگوید و تقاضایی بکند که با اراده‌ی الهی متفاوت باشد؟! لذا از آن‌جایی که ائمه‌«علیهم‌السلام» به ما فرموده‌اند؛ اگر سخنی از ما نقل شد که مطابقت با قرآن نداشت آن را به دیوار بزنید، ما نمی‌توانیم به این نوع روایات اعتماد کنیم. موفق باشید
9970
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: آیا مگر امروز به تعبیر حضرت عالی (در شرح برهان حرکت جوهری) تفکر غرب بی تفکری نیست؟ پس چگونه غرب در حال مقابله تمام قد با اندیشه انقلاب اسلامی است و توانسته در مواردی پیروزی های قابل توجهی را کسب می کند؟ مگر پیروزی بدون اندیشه قابل حصول است؟ اساس سوال بدین جهت در ذهن من شکل گرفت که اندیشه اصیل امام روح (ره) که بر پایه افکار ملاصدرایی (ره) که در دربار صفویه در مقابل (تفکر) دکارتی قرار گرفت، مگر می تواند به مقابله با بی تفکری! غرب برود؟ و من الله توفیق ...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید تفاوت عقل و وَهم در آن است که عقل به حقایق رجوع دارد و وَهم به خیالات و در این رابطه تفکر از طریق عقل رجوع به حقایق است و بی‌تفکری از طریق وَهم، رجوع به خیالات است و از آن‌جایی که فرهنگ مدرنیته به حقیقتی رجوع ندارد و حقیقت را همانی می‌داند که انسان در ذهن خود آن را پذیرفته، گرفتار بی‌فکری است و لذا هرچه جلو ‌رود به ناکجاآباد می‌رسد و در همین رابطه هر تلاشی برای مقابله با انقلاب اسلامی می‌کند از آن جهت که انقلاب اسلامی نظر به حقیقت دارد، غرب ناکام می‌شود. مثل کاری که ابوسفیان‌های تاریخ در مقابل انبیاء انجام می‌دادند. موفق باشید
9968
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم حضور استاد سلام علیکم: به نظر شما کدامیک از شروح فارسی فصوص برای تدریس بهتر است؟ شرح خوارزمی و ممد الهمم چطور است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً هیچ‌کدام از این شروح یا ترجمه‌های فارسی نمی‌تواند حق مطلب را به‌جا آورد،. شرح خوارزمی با نثر قرن دهمی‌اش باز برای فارسی‌زبان مشکل را حلّ نکرده و شرح ممدالهمم هم که بعضاً ناقص است. موفق باشید
نمایش چاپی