باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه بعضی از رفقا آنطور که شایسته است به جوابها دقت نمیکنند. بحث در وجود اسلام است که تا قیام قیامت، مأوای انسانهایی است که بنا دارند زیر سایه خدا زندگی کنند و در این تاریخ، ذیل اسلام مأوای ما انقلاب اسلامی میتواند باشد وگرنه گرفتار انواع پوچیها و افسردگیها خواهیم شد. عرایضی در کتاب «کتاب آینده دینداری ما چگونه محقق می شود؟» شده است و إنشاءالله کتاب، این روزها از زیر چاپ در میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد، به خود افراد مربوط است. نهایتش اگر زمینه داشته باشند میتوان به آنها تذکر داد. ولی خداوند به پیامبر خود نیز میفرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (قصص/56) هرکه را که دوست داشته باشی هدایت شود نمیتوانی هدایت کنی، ولکن هرکس را خداوند بخواهد هدایت میشود و خداوند است که مییابد چه کسی شایسته هدایت است. موفق باشید
ب تعالی: سلام علیکم: آری! روح انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام چنین بود و به همین جهت اکثر افرادی که با آثار و سخنان مرحوم دکتر شریعتی مرتبط بودند به خوبی از رهنمودهای حضرت امام استقبال کردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. با مردم بودن، غیر از آن است که انسان، تنهایی نداشته باشد. ۲. آن قضیه که امام آن افراد را راه ندادند، به جهت ادعایی بود که میکردند و پس از آنکه از آن ادعا دست برداشتند، امام اجازهی ملاقات دادند. که بحث آن را میتوانید در سلسله مجلدات «امام شناسی» آیت الله حسینی تهرانی دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» ملاک، ایمان به خدا و قیامت و اعمال صالحی است که در هر دینی متدینینِ به آن دین بدان مقیّد باشند زیرا همهی ادیان از توحید خدا و رعایت حقوق انسانها سخن میگوید و به همین جهت فرمود: «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله ازهمین شنبه جلسات شروع میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر آنجایی که متکفّلِ هستها و نیستها، حسّ انسان است برای محسوسات. برای معقولات، عقل است که با استدلالهای خود میتواند متوجهی معقولات شود و جهانبینی، جمعِ بین محسوس و معقول میتواند باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه در صفای ایمانی و مادری خود در خانه چون شمع بسوزید و نور دهید، خود به خود دیر یا زود تأثیر خود را میگذارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید مسئولان رویهمرفته از سر دلسوزی آنچه را که وظیفه دارند، انجام میدهند. ظاهراً دشمن است که سعی میکند موارد را از مسیر انتظارهای منطقی خارج کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به صورت شخصی جواب داده شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. جنابعالی نسبت به برادرانتان مسئولیتی ندارید. ۲. تا آنجا که برایتان ممکن است خوب است که به پدرتان کمک کنید و نسبت به اعتیاد آن سختگیری ننمایید. ۳. سعی کنید به هر حال ازدواج کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است نظری به کتاب «آشتی با خدا» بکنید و آن را تا آخر ادامه دهید، امید است که افقی در راستای حضور در فراخنای جهانی بس گشودهتر از جهان کمّیتها، در مقابلتان طلوع کند، إنشاءاللّه. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل مدرن وقتی وارد تاریخ ما شد که ما تقریباً از آن نوع زندگیِ اصیلِ خردِ ایرانی و شیعی خود در زمان قاجار غفلت کرده بودیم و لذا به جای برگشت به زندگی اصیل خود، زندگی غربی را که هیچ هماهنگی با روح ایرانی – اسلامیِ ما نداشت پذیرفتیم. راهکار شناخت روحی است که از دست رفته است. در این مورد عرایضی در کتاب «انقلاب اسلامی و جهانِ گمشده» که آرامآرام بنا است به زیورِ چاپ آراسته شود، شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که استاد ارجمند جناب آقای پروفسور رفیعپور در مورد سید شهدای مقاومت فرمودند آن شهید توانست به جایی برسد که سختْ مشتاقِ لقای الهی باشد. در ضمن، تذکرات بعدی ایشان نیز تذکرات حکیمانهای است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میاید همینطور است که میفرمایید. موفق باشید
سلام استاد عزیز: ۱. راز شهادت اولیاء الله (شهدا) در چیست؟ آیا چیزی جز عمل به انجام وظیفه در هر جایی که حضور دارند میباشد؟ ۲. در این تاریخ چه باید کرد تا مرگ ما شهادت باشد؟ (اخلاص قلبی نسبت با ولایت - جهادی و شهید گونه زندگی کردن و... به راستی چه باید کرد؟ ۳. به نظر شما اصلی ترین ویژگی برای کسب شهادت در این تاریخ در چیست؟ لطفا کمی توضیح دهید. انسان احساس عقب ماندگی عجیبی از شهدا دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: راز شهید و شهادت بسی بالاتر از آن است که جز شهدا بتوانند از آن سخن بگویند. همین اندازه میدانم که اینان در دلِ تاریخی که توسط پیامبران و اولیای الهی آغاز میشود، متوجه عمق آن تاریخ و وجوه توحیدی آن میگردند و آینده آن تاریخ را درک میکنند و مییابند چه اندازه زیبا است که در همه این تاریخ حاضر گردند، و لذا است که ابداً راضی نمیشوند به مرگ طبیعی از دنیا بروند. آری! میخواهند قصه آنها قصهای باشد که رهبر معظم انقلاب در موردش فرمودند: «دربارهی شهیدان، در دو جای قرآن تصریح شده که شهیدان مرده نیستند، زندهاند؛ این دیگر با صراحت است. یکی در سوره بقره است: «وَ لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ اَمواتٌ بَل اَحیاء»؛ به اینهایی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید، اینها زندهاند. دیگر از این واضحتر، روشنتر؟ یکی هم در سورهی آلعمران: «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمواتًا بَل اَحیاء»؛ تصریح شده. حالا اینکه حیات شهدا چگونه حیاتی است، یک بحث دیگری است؛ یقیناً متفاوت است با حیات زندگی مادّی ما و متفاوت است با حیات برزخیای که خیلی از افراد دیگر هم در برزخ روحشان فعّال است و زنده است به یک معنا؛ این هم نیست؛ یک چیز سوّمی است و به هر حال یک حقیقت مهمّی است که قرآن به آن تصریح میکند.»
موفق باشید
سلام : از قول بعضی علما گفته میشه که مثلا فلان ذکر بگی به فلان تعداد فلان اتفاق میفته. مثلا برای روزی حلال و فراوان روزی ۱۱۰ مرتبه سوره عادیات را بخوانید. با توجه به رواج این اذاکار در فضای مجازی خصوصا اینستاگرام و نظرات ضد و نقیض در این مورد آیا شما مسائل فوق را رد یا قبول میکنید؟ خصوصا در بخش نظرات خیلیها با تمسخر انتقاد میکنند که اگر قرار بود با این اذکار بجایی برسیم که دیگر نیاز به کار و تلاش نبود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که اساتید این فنّ میفرمایند تأثیر این نوع اذکار، اولاً: به شرایط خاص آن اذکار بستگی دارد و ثانیاً: به شرایط روحیِ فردِ ذکرکننده و ثالثاً: به تقدیر الهی که آیا با این نوع اذکار، تقدیر فرد تغییر میکند یا نه. و از این جهت نباید کار این نوع امور به فضای مجازی کشیده شود. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: استاد عزیز و بزرگوارم خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید. سالهاست هر کجا در مسیر بندگی حق دچار مشکل می شوم سریع برای شما پیام میفرستم و پاسخ شما را به لطف خدا کلید حل مشکل میکنم. بر این نعمت خدای را سپاس. استاد جان سوالی برایم پیش آمده. بنده و همسرم هر دو از آثار شما بهره بسیار برده و نظرات صائب شما را قبول داریم. مدتی است همسر من یک استاد پیدا کرده و پیش ایشان می رود ظاهرا استادشان انقلابی و در خط رهبری است اما اینطور است که افراد برای حل مشکلاتشان می آیند نزد ایشان و ایشان نگاه میکند و مشکلشان را می فهمد و... امشب همسرم میگفت که در جلسه استاد جن آمده همه رو زده به جز استاد و این زدن مثل این است که از چند طبقه به پایین پرت شده باشی و... به همسرم میگویم که راه هدایت، رفتن به دنبال این راه ها نیست اینها نتیجه ای برایت به همراه نمی آورد و....اما گوش نمی دهد، بهشون گفتم در کتاب جن و جادو و....استاد طاهرزاده میگن دنبال این مسیر ها نروید و....در نهایت قرار شد شما رو حکم قرار دهیم و از شما بپرسیم، و نظر شما رو راهنمای مسیر قرار دهیم. ممنون از لطف شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً در این جلساتی که جنیّان جرأت میکنند حاضر شوند، حتی اگر تأثیر هم نداشته باشند؛ نباید شرکت کرد. نفسِ طمعِ جنّیان برای حضور در این جلسات، نشانه آن است که از معارف توحیدیِ عالیه و سلوک ربّانیِ الهی چندان در میان نیست. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: دخترم ۱۲ ساله شون هست چه کتابهایی رو می توانند مطالعه کنند تا از همین سنین نوجوانی بتوانند به این درک و فهم برسند که همه چیز بدن و مادیات نیست؟ اصل انسان فطرت و روح است. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را اگر در کنارشان با همدیگر بخوانید و سپس این کار را با کتاب «چه نیازی به نبی» انجام دهید مفید خواهد بود. کتاب «داستان راستان» مرحوم شهید مطهری نیز افق خوبی را در مقابل نوجوانان میگشاید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد: استاد اولین جایی است که خواستگاری رفتم و چند جلسه ای صحبت کردیم و فکر میکنم تا الان در کلیات تناسب با همدیگر داریم ولی در یکسری مسایل اختلافاتی است که تصمیم گیری را برایم مشکل کرده و از طرفی نمیخواهم الکی مورد را کنار بگذارم و سراغ موارد بعدی بروم و از طرفی هم فکر میکنم این مسایل هم قبل ازدواج باید حل بشود تا پیش زمینه مشکلی در آینده نشود. مثلا من اصلا اهل موسیقی نیستم ولی خانم اهل موسیقی هستند و من گفتم نمیتونید موسیقی رو کنار بگذارید؟ گفتند نه و یکسری مواقع نیاز به موسیقی دارم و به این نرسیدم که این موسیقی هایی که گوش میدم مشکل دارد و حرام است و نهایتا جاهایی که مشترکا دو نفر هستیم میتونم گوش ندم ولی به صورت انفرادی و در خلوت گوش میدم. من هم حرمت موسیقی هایی رو که گوش میدهند نمیدونم ولی حتی اگر حرام هم نباشد من اصلا اهل گوش دادن به موسیقی نیستم و فکر میکنم اثرات وضعی خودش را روی خانم دارد و برای بحث تربیت فرزند و اینکه خانم قرار است مادر بچه های من بشوند این مسئله اهمیت دارد. این نکته رو هم بگم که خانم حافظ قرآن هم هستند واین هم یکم من رو سردرگم کرده که کسی که حافظ قرآن است و مأنوس با قرآن است مگر میشود اهل موسیقی باشد. لطفاً بنده رو در این امر راهنمایی کنید. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه موسیقی از نظر ذاتی حرام نیست و لذا نمیتواند اثر وضعی داشته باشد و با اینکه بنده در مورد موسیقی صاحبنظر نیستم؛ ولی به این فکر کنید که بنا نیست همسر شما در جاده برداشت شما از دین، حرکت کند. باید هر دو در جادهای که خداوند مقابل شما قرار داده و حرام و حلال و مکروه و مستحب را تعیین کرده است حرکت کنید و همدیگر را تحمل نمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب هگل در موضوع روح نکات دقیقی دارد که اقلاً باید با استادی که او را فهم کرده است، مدتی بحث «روح» را دنبال کرد. پیشنهاد اولیه بنده مطالعه هگل است در جزوه «تاریخ فلسفه غرب» و پس از آن کتاب آقای بیزِر در رابطه با هگل نکتههایی را روشن میکند. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: سوال شده بود:
"""سلام علیکم وقتتون بخیر استاد گرانقدرم. نظرتون راجع به این متن چیست؟ به نظرم خیلی زیبا بود. خاطره ای از دکتر زرین کوب:
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند.
همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار.
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟
گفت: سؤالی داشتم
گفتم: بفرما
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم: خب بله، صددرصد
گفت: ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟
گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟
گفت: یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.
حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید."""
و بنده در جواب سوال عرض کردم:
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم هیچ راهی جز آنچه آن پیرمرد از آن دریافت کرد، نیافتم که همان اشک ریختن است با دیدن این غزل و با توصیفی که در آن شرایط پیش آمدهاست. راستی را آیا جز این است که جناب حافظ لسان الغیب است و غیب، چیزی است که هر جا ظهور کند همهی آنچه باید به ظهور آید به میان میآورد و چه چیزی زیبا تر از قصهی حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» وقتی که لسان الغیب از ابعاد غیبیِ آن سخن بگوید؟ موفق باشید
----------------------------------------
حال عرض بنده آن است که این موارد، سند معتبر نمی خواهد بهانه ای است تا با حضور جناب حافظ به کربلا نظر شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت عرضه داشتند: « أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ (۱۰۱) یوسف) کاربرد آن در خود معنای آن نهفته است که چگونه حضرت تقاضا می کنند که مسلمان از دنیا بروند و به صالحین یعنی ائمه معصومین ملحق بشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نسبت با انسانها، این انسانها هستند که باید جهان خود را خدایی کنند. همیشه طاغوتها مزاحم بودهاند و مبارزه با طاغوت که حجاب حضور خداوند است به عهدهی مؤمنین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: محبت در همهی مظاهر.
صدهزار انگشت ایما گر بر آید زآستین / در حقیقت جز جمال نیّرِ یکتاش نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی شهدا فوقالعادهاند. بستگی به رویکرد شما دارد. لذا شهیدی را انتخاب کنید و کار را شروع بفرمایید تا بگویداز این انقلاب اسلامی چه فهمیده است که تمام جان خود را فدای آن کرده است؟ هر کدام از آنها با ما سخنی دارند و از عالَمی که در مقابلشان از طریق انقلاب اسلامی گشوده شد، شرحهایی خواهند داد. موفق باشید