بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34109

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم. در رابطه با مطالعه و تحقیق در باب فلسفه علم چه منابعی پیشنهاد می‌فرمایید؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان آخرین کتاب‌ها که قابل اطمینان باشد نیستم. شاید با کتاب «علم و دین» جناب آقای آیان باربر شروع کنید به اعتبار این‌که ایشان به عنوان یک فیزیسین نگاه خوبی به امور عقلی و دینی دارند، افق ارزشمندی را در مقابل شما می‌گشاید. خلاصه آن کتاب تحت عنوان «کلام جدید» روی سایت هست. موفق باشید  https://lobolmizan.ir/leaflet/236?mark=%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF

34034
متن پرسش

سلام علیکم استاد طاهرزاده بزرگوار: خداوند به عالَم شما وسعت ها دهد تا ما هم در عالم بسیار گشوده ای که انقلاب اسلامی ایجاد کرده هرچه بیشتر حاضر شویم. دعا کنید زبان ما در نسبت با مسائل امروز جهان، باز شود و بتوانیم در عالم انقلاب اسلامی با طغیانگرها، معترضین و افراد عصیانگر حرف بزنیم و در واقع با بشر امروز که گویا سر ناسازگاری با عالَم و آدم دارد بتوانیم گفتگو نماییم. گویا بشر امروز، مسئله اساسی دارد اما فکر می‌کنم نمی داند مسئله او چیست؟ شاید همان پوچگرایی (نیهلیسم) یا به زبان من بیفکری عمیق او را احاطه کرده و او نمی‌داند که دچار بحران هویت شده است. بدور از نگاه سیاسی ـ شاید دولتهای اصلاح طلب، روح جامعه را دچار آسیب جدی کرده اند و جامعه هم نمی‌داند چه بلایی بر جان او افتاده است. به مطالبی که برای شما ارسال می‌گردد عمومأ توجه دارم و بعضأ احساس می‌کنم گاهی، بعضی از مطالب را افرادی می‌نویسند که مکانت شما را نمی‌شناسند و این شاید گناه زمانه هست که نمی دانیم شما به عنوان متفکر، بالاتر از حادثه ها، باطن و فرا حادثه ها را می‌بینید و مانند کاروان سالار، زمانه را تغذیه می‌کنید و این ما مردم (کاروانیان) هستیم که باید از شما و سایر رهبران دینی عالَم دار و متفکران حقیقت بین، تغذیه شویم تا در مسیرها و افق های پیش رو، دچار گمراهی نشویم. گاهأ احساسم اینست که بعضی از دوستان در سطح جامعه با خود حقیقی شان در کشمکش هستند و راهی به سوی حقیقت پیدا نمی‌کنند تا از عصیان خارج شوند و حتی شاید باز به خاطر همان روح غربزدگی، حقیقت را فقط در واژه ها و نوشته ها می‌دانند. نمی‌دانم!!! ـ شاید فطرت های ما ــــ که ما را به حقیقت باید متصل گرداند ـــ اسیر وهمیات ظاهرگرایی تمدن غرب شده باشد و شاید خود فطرت (نور خدا جوی) ما در ظلمات غلیظ زمانه ے مادی گرایی شدید، به بند کشیده شده است. نمی‌دانم!!! امّا از سوی دیگر، منادیان راه حقیقت التماس می‌کنند تا به سویشان راهی شویم اما گویا ما گوش شنوا نداریم و صدایی نمی‌شنویم و در همین راستا، فکر می‌کنم بعضی از رفقای ما در پرسش ها یقه جنابعالی را می‌گیرند که چرا چنین و چنانست؟ بنده ـ به تجربه عینی ـ عرض می‌کنم در همدلی با این رهبری حکیم و انقلاب و شهدای سراسر نور، چنان نور یقین در قلب و روح و جان ما سرازیر می‌شود که گویا خود ما، عین بهشت که نه، بلکه تمام بهشت ها هستیم و معدن آرامش هستیم. ان‌شاء الله با نور محبتی که در دل این حوادث، بر اثر دلسوزی شدید ما نسبت به جوانان عزیز معترض به ظهور می آید هرچه بیشتر انقلاب اسلامی، نور هدایتگری خود را در جانها نفوذ دهد. به برکت صلوات بر محمد و ال محمد و السلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت‌ را / که کس آهوی وحشی را از این بهتر نمی‌گیرد».

آری! همه آن‌هایی که می‌فرمایید، هست. هم آن‌هایی که سختْ به دنبال آن می‌باشند تا در این کشمکش‌ها حقیقت را بیابند و به سوی آن قدم بردارند؛ در حالِ تولداند و هم عده‌ای به جهت حساس‌نبودن نسبت به حقیقت، سرگردانند و به فرمایش شما، گرفتار پوچی و نیست‌انگاری. حال این وظیفه خردمندان جامعه است که با رفتار و گفتار خود نشان دهند حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده است، چه اندازه آرامش‌بخش و حیات‌آفرین است. کافی است با توجه به این نسبت، نظر به حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بیندازند و جهانی که او در مقابل ما گشود. https://eitaa.com/matalebevijeh/12099 و در همین رابطه آری! «طالب مردی چنینم کو به کو» وگرنه در راه می‌مانم و باز در راه می‌مانم. موفق باشید               

34014
متن پرسش

استاد عزیز و گرانقدر با سلام مجدد: در مورد پاسخی که فرمودین «برای سرنگونی این نظام باید مانند آن‌هایی که برای سرنگونی نظام شاهنشاهی کشته دادند و شکنجه شدند، کشته بدهند.» استاد بفرمایید تفاوت سخن شما با این که بگوییم بسیاری دلباختگان به نظام و انقلاب مطمئنا تا پای جان پای نظام می ایستند چیست؟ شما حداقل در نظر بگیرید این نظام سی هزار نفر داشته باشه تا پای جان پای نظام باشن (حد بسیار بسیار پایین در نظر گرفتم) اینها تا پای جان پای نظام بایستند، دشمن حمله کنه، از کشتن ابایی نداشته باشه، بعد از جنایت طیف خاکستری به نفع نظام برنگرده و ..... ، این افراد اونقدر با ملایمت برخورد کنند که اگر ده نفر از اینان کشته شد یک نفر از طرف مقابل بیشتر کشته نشه، با این اوضاف باز شد همون حرف - دشمنان و مخالفان همون عدد سه هزار رو کشته میدن یعنی واضح است وقتی می گوییم دلباختگان نظام تا پای جان می ایستند، آن حرف شما رو در بطن خودش داره ولی اون حرف تحریک آمیز که باید کشته بدین، و ظاهر استکباری داشته باشه، در این جو رسانه ای کجا و این بیان کجا؟ استاد همچنین فرمودین : «واین جریان، با نظر به وابستگی شدیدش، خواسته و ناخواسته جریانی است که باید در دل آیه «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» مدّ نظر داشت» استاد سران و تحریک کنندگان اصلی شاید ولی بدنه ای که توخیابونن نه، بسیاری از اونهایی که طرفدار جریان مخالف هستند نه، طیف خاکستری نه اینطور نیست از قضیه ای ناراحته حرفی می زنه، آزادیش گرفته شده ، حقی ازش خورده شده و اجازه حرف زدن بهش داده نشده ...، حتی شاید کسی از زندگی نا امیده دنبال مقصر می گرده، دنبال هیجانه ، و ... («ویژگی مشترک همه آنها این بود که چیزی برای از دست داشتن نداشتند.») استاد مورد سوم که فرمودین : «نه‌تنها حتی به دنبال سرگونی نظام بلکه به دنبال نابودی کل ایران می‌باشند. جریان‌های استکباری و تحجّر منطقه، به این نتیجه رسیده‌اند که اگر ایران باشد حتی با حاکمیتی که غیر اسلامی است به جهت سابقه تاریخی و فکری و فرهنگی که دارد، همچون تیغی است در چشم آن‌ها.» دقیقا دو سه هفته است به همین موضوع فکر می کنم، در حد خودم از این آدمین های گروه ها و کانال ها می پرسم فرض بگیریم معترضا موفق شدن و نظام برگشت و نظام جدید و کاملا همسو با غرب در ایران مستقر شد، سود و زیان کشورهای منطقه و جهان به چه صورته؟ آیا خود آمریکا منفعت می بره؟ (کی بیاد این کشورهای عربی رو بترسونه و باعث لزوم تحق قیمومیت قرار گرفتن اونها توسط امریکا و فروش چند صد میلیارد دلاری سلاح بشه؟ چجور بتونن قیمت نفت رو کنترل کنن؟) آیا ترکیه سود می بره؟ آیا اروپا سود می بره؟ آیا کشورهای عربی سود می برن؟ طالبان سود می بره؟ روسیه سود می کنه؟ ایران یکپارچه غربی به سود هیچکدوم نیست، خیلی دوست داشتم در یک برنامه آزاد چند نفر بشینن توجیه کنن که چرا ایران طرفدار غرب به نفع آمریکا و بقیه کشور هاست؟ اگر ایران یکپارچه به نفع کسی نباشه حتما تجزیه اش می کنند.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که هر کدام از نکاتی که می‌فرمایید دارای ابعادی است. به نظر می‌آید به تقابل دو جبهه در کلیّت آن نظر کنیم به معنای کلیّت یک جبهه با اصراری که در باطل دارد و جبهه دیگری که نظر به حق می‌کند، آن هم در کلیّت. در این شرایط است که می‌توانیم میدان تفکر به آنچه می‌فرمایید را گشوده نگه داریم. آری! بحث در انگیزه دشمن است ولی توجه دارید که در دل همین فتنه‌ها است که حقّانیت نظام اسلامی در مقابل استکبار به ظهور می‌آید و حضوری که در جهان آینده خواهی نخواهی برای آن رقم خورده است. به هر حال مثل روز روشن است که جهان استکبار متوجه آینده نظام اسلامی شده است و همه تلاشش آن است تا مانع آن حضور بشود و ما بیشتر اتفاقات را در دل این نحوه تلاش‌ها تحلیل می‌کنیم، وگرنه در این‌که چند نفر موتور سوار بعضی از مردم و یا نیروهای انتظامی را به رگبار ببندند، هیچ معنایی نخواهد داشت و معلوم است که هیچ نتیجه‌ای که دشمن بتواند روی آن حساب کند، حاصل نمی‌شود. موفق باشید 

33874

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و رحمت خدا بر شما: برداشتم از دنبال کردن مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و امام خمینی را در نکات زیر خلاصه کرده ام، ممنون می‌شوم ایرادات و نکات تکمیلی را بفرمایید: بسم الله الرحمن الرحیم ۱. انقلاب اسلامی تجلی اراده خدا در این تاریخ است. ۲. خداوند عین هستی است و از هستی، هستی صادر می شود. ۳. خداوند در قید زمان و مکان نیست. انقلاب اسلامی نیز، مرزهای زمان و مکان را درنوردیده است. ۴. انقلاب اسلامی مسیری است که از غدیر، بلکه از بعثت، آغاز گشته و به ظهور منتهی می شود. ۵. قبل از تجلی اسمی از اسماء الله، انسان مسوولیتی نسبت به آن ندارد و مخاطب آن اسم نیست، اما پس از ظهور آن اسم، انسان با اختیار و انتخاب خویش، آیینه ای از این اسم می‌شود. خواه مکدر باشد و نور را پس‌ زند، خواه صیقلی باشد و همه نور را یکجا از آن خود کند. ۶. انقلاب اسلامی به حکم «هو الاول و والاخر»، ازلی و ابدی است. شاید منظور سید شهیدان اهل قلم، از «کرانه وجود» نیز همین باشد که «ای شهید ، ای آنکه بر کرانه ابدی و ازلی وجود برنشسته ای. دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.» ۷. شهدا با درک این چنین ، مرزهای زمان و مکان را در نوردیده و از یک سو با شهدای صدر اسلام، و از دیگر سو با شهدای وقت ظهور، بل؛ رجعت، احساس یگانگی کرده اند. ۸. انقلاب اسلامی مثل هر امر وجودی و مجرد دیگری، هر ماهیت و وجودی را که جز جنس خود (وجود) نیست، پس می‌زند. شهید دیالمه می‌فرمایند: «هر از گاهی انقلاب موجی می‌زند و زباله هایش را بیرون می اندازد.» ۹. مسوولیت و نقش تاریخی هر فردی، بنابر تقدیر الهی در آن تاریخ، رقم می‌خورد. قبل از بعثت، مسوولیت ابوطالب ها، با بعد از آن تفاوت داشت و نیز مسولیت و نقش عمارها، قبل و بعد غدیر، و نیز مسولیت و نقش عباس بن علی ها، قبل و بعد از کربلا، و نیز مسولیت و نقش مطهری ها و سلیمانی ها، قبل و بعد از انقلاب... و این تجلی های پی در پی و نقش های به ظاهر متفاوت، اما در باطن، یگانه را بروز می‌دهد. «جلوه کند نگار من، تازه به تازه، نو به نو / دل برد از دیار من، تازه به تازه، نو به نو» ۱۰. آنگاه که اسم مرید خداوند به صحنه می آید، آزادی و اختیار انسان نیز، ذیل این اسم، تجلی میابد. به عبارتی خداوند، تقدیر انسانها را به دست خود انسانها رقم می‌زند. در بستر ظهور تقدیری جامع‌تر، یا همان اجتماع. «ان الله لایغیرما بقوم حتی لا یغیر ما بانفسهم» ۱۱. هر سیر توحیدی نیاز به زعیمی دارد، که در سفر از خلق بسوی خلق با حق، آنهایی را که عزم سفر دارند، با وِلایت و وَلایت، تا سرچشمه خورشید برساند. من به سرچشمه خورشید، نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد و حضرت روح الله در چنین زمانه ای، زعیم امتی است که روح خدا را در او دیدند و با او بسوی «الله»، رهسپار گشتند. ۱۲. هر حرکت توحیدی ظاهری دارد و باطنی، «هو الظاهر و والباطن». واگر علمدار اسم ظاهر انقلاب اسلامی، حضرت روح الله هست، علمدار اسم باطن آن، مقام معظم رهبری است. که او مامور به تنزیل بود و این مامور به تاویل. ۱۳. هنگامه طلوع، وقت تفکری انتزاعی درباره نور نیست. فقط باید خاموش بود و ناظر. ناظری که نور را محیط بر خود می‌بیند، با آن متحد گشته و یکی می‌شود. دیگر نه نور بر او سبقت دارد و نه او بر نور. این نسبتی است که شهدا با انقلاب اسلامی یافته اند. شهدا با انقلاب، تعریف می شوند و انقلاب با شهدا. دوئیت و بینونیتی در کار نیست. ۱۴. نسبت شهدا با امام و رهبری، دلدادگی است. اما نه یک دل و یک دلبر. بلکه از هر دو سو چنان جذبه ای به یکدیگر دارند، که از هر ولیجه ای در این راه دل می‌کنند. اگر تنها وصیت شهدا، تنها نگذاشتن امام و رهبری است، آرزوی امام نیز، چنین است: «خدایا مرا با بسیجیانم محشور گردان» و این معجزه انقلاب اسلامی است.: ظهور عشق در زمانه ای که همه چیز هست، جز عشق. ۱۵. و اینک ماییم و انقلاب اسلامی و شهدا: اگر نسبتمان استدلال و بحث و اغنا باشد، در تاریکستان خویش، فرو می‌مانیم. و اگر ناطر خلوت شهدا و انقلاب و دلدادگی آنها با زعیم دوران باشیم، خویش را فانی در این سیر میابیم. من خس بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می‌رفت، مرا هم به دل دریا برد. والسلام علی من اتبع الهدی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر به تک‌تک نکاتی که فرموده‌اید، کار مشکلی است. ولی بحمدلله متوجه نکات خوبی شده‌اید و چه خوب است که کاربران محترم نسبت به نکاتی که مطرح شده توجه لازم را بنمایند. موفق باشید

33048

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: روزتون بخیر. من یه مدته از این که رزقم کمه و از خیلی از نعمت ها محروم بودم احساس تنگنا می‌کنم و هر روز خودخوری. نمیدونم چیکار کنم. حس می‌کنم عقب افتادم یا حس می‌کنم خدا کم محلی بهم کرده. چه کار کنم از این جهنم بیرون بیام؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که خداوند در این موقعیت‌ها نیز ما را امتحان می‌کند به همان معنا که می‌فرماید: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» و چون او را باز برای آزمودن تنگ روزی کند (دلتنگ و غمین شود و) گوید: خدا مرا خوار گردانید. موفق باشید

32980
متن پرسش

عرض سلام و خدا قوت خدمت شما استاد بزرگوار: در رابطه با شرایطی که در دوران کنونی در سطح جامعه پیش آمده و ادامه انقلاب اسلامی در بستر این جامعه، نگرانی های زیادی به وجود آمده است. بالاخره انقلاب اسلامی در بستر این مردم و با کمک آنها باید جلو برود آیا با نوع نگاهی که در شرایط کنونی در بسیاری از افراد دیده می‌شود مثل نارضایتی از عملکرد مسئولین که به نارضایتی از نظام هم ختم شده است، مشکلات هویتی نسل جدید و بی اهمیتی این موضوعات برای مسئولین و مشکلات دیگری که همه آگاهیم و مردم به خصوص نسل جوان رو نسبت به انقلاب دچار تردید کرده آیا به ادامه انقلاب اسلامی در بستر این مردم باید امیدوار باشیم یا ممکن است انقلاب آنقدر در پس پرده برود که مثل همان چیزی که در صفویه شاهد بودیم به دورانی برسیم که شاهد رکود باشیم مگر نه اینکه این مردم عقل درک این انقلاب و پیشبرد آن را داشته باشن و ما به یک حرکت و اعتقاد مستمر در این راستا نیاز داریم نه اینکه لزوما حاج قاسم شهید بشود و مردم تکانی بخورند و بعد از مدتی انقدر گرفتار نارضایتی و اختلاف افکنی های دشمنان شوند که فراموششان شود. ما با نسل جوانی که گرفتار مشکلات هویتی هستند و نارضایتی های خانواده هایشان از اوضاع داخلی هم روی ذهن و قلبشان اثر می‌گذار و قرار است آینده این کشور را هم بسازند چطور می‌خواهیم انقلاب اسلامی را پیش ببریم؟ آیا ممکن است انقلاب اسلامی جایی غیر از این کشور مسیر خود را ادامه دهد؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند کوتاهی‌هایی شده و همین امور موجب نارضایتی‌هایی است که می‌فرمایید. و از طرفی دشمنان ملت‌های آزاد موانعی را ایجاد می‌کنند تا آن ملت‌ها را مستعمره خود نمایند و بحمدلله مردم ما این آگاهی تاریخی را در خود و مدّ نظر دارند ولی ذات انقلاب طوری است که خیلی زود در هر مرحله از خود، به خود می‌آید و از این مشکلات عبور می‌کند. چیزی که شما در جریان بنی‌صدر و فتنه‌هایی که ایجاد کرد و سپس با جنگ تحمیلی ملاحظه کردید و این به دلیل جهت توحیدیِ کلّی نظام انقلاب اسلامی در ایران است و ملاحظه کرده‌اید که خداوند بدین جهت در موارد متعدد نقشه‌های دشمن را خنثی و دل‌های مردم را متوجه اصل انقلاب نموده است و مطمئن باشید با حضور بیشتر انقلاب در جهان، ما آینده خوبی را در مقابل خود داریم و امیدواری‌های رهبر بصیر و الهیِ انقلاب بی‌حساب نیست. موفق باشید.

 

 

 

 

 

32841

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: در کتاب آشتی با خدا فرمودین که «کسی با دنیا آرام نمی‌شود و آرامش فقط با خدا فرا می‌رسد». مسیر بندگی هم که آرامشی ندارد و همه اش اضطراب است؟ مانند خوف از خدا، ترس از رانده شدن از سوی خدا، درگیری قبل از گناه، دلهره بعد از گناه و ... این نوع اضطراب که آرامش را به هم می‌زند چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسیر بندگی، مسیر اعتماد به راهی است که خالق ما و خالق عالَم در مقابل ما گذارده‌اند و از این جهت انسان در زندگی خود وقتی رعایت دستورات الهی را بکند، سرگردان و مضطرب نیست و آن خوفی هم که در مسیر بندگی پیش می‌آید خوف از آن است که در بهره‌مندی‌های حضور در دیانت خود کوتاهی نکنیم و این غیر از اضطرابی است که اهل دنیا نسبت به دنیایی که هرچه می‌دوند به آن نمی‌رسند؛ برایشان پیش می‌آید. موفق باشید

32808

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و روز بخیر: من ان شاءالله در نظر دارم سیر مطالعاتی استاد طاهرزاده را شروع کنم. در لیست پیشنهادی برخی از کتب را به همراه سی دی نوشته اند. فایل کتاب ها که در سایت هست برای تهیه سی دی ها چگونه اقدام کنم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد با جناب حاج آقا نظری به شماره 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

32717

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: محضر جناب استاد طاهرزاده طاعات و عبادات قبول. لطفا تفاوت و وجه اشتراک تمرکز، تفکر، تعقل و توجه رو بفرمائید؟ ممنون میشم جواب و با ذکر جزئیات و مثال توضیح بفرمائید. تفصیل: اینکه در مکتب معرفت نفس توصیه به توجه به نفس شده و گفته شده انسان توجهش به هر ساحتی معطوف بشه بعد از مدتی خودش رو در اون ساحت خواهد دید و فطرتش باز خواهد شد به چه معناست؟ تمرین این توجه به من حقیقی و تمییز اون از تمرکز و تفکر و تعقل چه جوریه؟ متشکرم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این نوع موارد مفصل است. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» إن‌شاءالله زمینه تفکر در این موارد را می‌گشاید. موفق باشید

32709

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: ان شاءلله که شهد شیرین طاعت و عبادت در ماه مبارک رمضان برجانتان بیش از پیش نشسته باشه، سوالی از خدمتتون دارم ممنون میشم بنده رو راهنمایی کنید که از این حال بد و سردرگمی نجات پیدا کنم. بنده به لطف خدا ۲۲ سال دارم از سن۱۶ سالگی باز هم به لطف خدا در مسیری قرار داده شدم و تونستم ۳ سال حساس نوجوانیم رو در مدرسه ای مذهبی با مدیر و معلمانی دلسوز بگذرانم، در این سه سال از همنشینی با این خوبان خصوصاً در سال آخر دبیرستانم از لحاظ معنوی بسیار بسیار حال خوش و سبکی داشتم، ارتباط با شهدا، امام زمان، نماز شب، مطالعه ی کامل کتب مذهبی مثل نهج البلاغه، نهج الفصاحه، مطالعه ی عالی دروس مدرسه از الطاف ویژه ی خداوند به بنده بود و طی همین حال خوب عهدی که با خدا بستم که در رشته ای قبول شوم که واقعا مفید باشم و بتوانم تمام تلاشم را در خدمت به خلق او و امام زمان (عج) انجام دهم مشوق عالی من در این مسیر بود، به لطف خدا با تمام سختی ها و مشقتی که در زندگی شخصی و تحصیلی ام داشتم توانستم در رشته ی مشاوره دانشگاه فرهنگیان قبول شوم، در ابتدای ورود به دانشگاه همچنان این حال خوب و این امید و تلاش همراهم بود اما بعد از گذشت مدت کمی با گذراندن اوقات در خوابگاه دانشجویی در اتاق های ۱۰ نفره با افراد متفاوت و اهمال کاری و غفلت خودم بسیاری از این حال خوب را از دست دادم، نه توانایی حفظ مطالب دارم نه حتی انگیزه ای برای حرکت در مسیر، هدف همچنان هست اما من تغییر کردم نمی‌دانم علت دقیقش چیست ولی هرچه که هست شرایط جدید اصلا خوب نیست. نه قرائت قرآن و نمازش مثل قبل است نه دیگر مثل گذشته مطالعه ی کتب دینی دارم، حتی از لحاظ درسی نیز بسیاار افت کرده ام، حافظه ام ضعیف شده، دوره ی حفظ قرآن که روزی آرزویم بود را شرکت کردم اما نیمه رها کردم، شوق درس خواندن ندارم وقتی هم سراغ کتاب های درسی ام می روم نمی‌توانم مطالب را حفظ کنم و همان مطالبی هم که از رو خواندم فراموش می‌کنم، دیگر آن شوق نماز شب را ندارم ولی برای رهایی از عذاب وجدان همراه نماز صبح قضای ۳ رکعتش را می‌خوانم آن هم با عجله، سعی می‌کنم دوره های معرفتی مثل تبیین منظومه ی فکری رهبری را شرکت کنم اما باز هم در وسط راه ادامه نمی‌دهم، برنامه ریزی برای انجام کار های روزمره که انجام می‌دهم به برنامه اصلا عمل نمی‌کنم، حال خوشی ندارم هدفی که داشتم کمرنگ شده و اینکه زیر قولم با خدا بزنم اشکم را در می آورد با اینکه جلسات مشاوره برنامه ریزی و تقویت انگیزه و اراده را شرکت کردم اما با این لالایی ها خودم خواب نمی‌روم، از اینجا رانده و از آنجا مانده شده ام، اگر نسخه ای برای این حال دارید از جوانی که سردرگم شده دریغ نفرمایید. 🙏😓

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید بالاخره برای حضور در مرتبه معرفتیِ بیشتر، باید معلوم گردد معارف قبلی را باید رشد داد تا اعمال ما با نشاط بیشتر و مطابق معارف عمیق‌تر شکل بگیرد و از این جهت حالتی که پیش آمده حالت بدی نیست تا به حکم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ » خود را با حضور در معارف عمیق‌تر بازخوانی کنید. توصیه بنده رجوع به مباحث «معرفت نفس» از یک‌طرف و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان سرباز این انقلاب از طرف دیگر می‌باشد. موفق باشید

31048

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد خدا قوت: استاد چطور میشه به حکمت برسیم؟ تشکر از پاسخگوی شما و التماس دعا از شما استاد دلسوز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تدبّر در قرآن در این موضوع، بسیار مهم است. موفق باشید

39876
متن پرسش

اعجازگونگی خلقت مابین روزمرگی ها آنچنان گم شده که انگار نه انگار عالم را رمزی هست! با کت و شلوارهایی اتو کشیده شغل و صاحب‌خانه بودن و درآمد ثابت و تعداد فرزندانمان را به یکدیگر متذکر می‌شویم که نکند خدایی ناکرده بی معرفت بمیریم! لابلای غربزدگی‌هامان می‌گوییم بیچاره مردم مظلوم غزه و یمن باید یاری شوند تا وجدانمان قبل و بعد از مذاکره آرام بگیرد! به هم لبخند می‌زنیم و می‌خواهیم سر به تن هیچکس نباشد! آه ای انسان ای غریب‌ترین مخلوق هستی... کاش نبودی تا همه آسوده باشند! انگار فقط مشکل تویی ای انسان! مواظب باشیم موقع بالابردن دستمان در نماز جمعه هنگام تکبیر و مرگ بر آمریکا گفتن، خدایی نکرده اتوی کتمان خراب نشود! کاش خطبه دوم زودتر تمام شود آخر ناهار خانه پدرخانم به صرف کباب دعوتیم! الناس عبید الدنیا هم باشد برای بعد از آروغ ناهار... بیایید به هم لبخند بزنیم، راستی دوغ آبعلی با کباب می‌چسبد. [در راه خانه پدرخانم وقتی شیشه‌های جلو پایین هستند] چقدر امروز اکسیژن هوا لطیف است و ما را یاد بهار دل‌ها می‌اندازد... پسرم دَرسَت را بخوان بروی دانشگاه برایمان دندانپزشک شوی! (یک کلام از وجدان: کاش دندانپزشکی بود که دندان حرص و طمعت را می‌کند.) لَش شدن بعد از کباب هم خیلی می‌چسبد! گور بابای معرفت! اصلا تقصیر مردم است که اشتباه رای می‌دهند، این بد حجابها را باید توی گونی کرد (خطابات مرد شریف نماز جمعه خوان بعد از میل کردن کباب به همراه دوغ آبعلی و اتفاقات پس از آن به پدرخانم)... _کادر بسته: بوس پدرخانم از لپهای نوه_ داماد نمازجمعه خوان بعد از هضم غذا: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا را در ذهن مرور می‌کند که مجلس، مجلس غفلت نبوده باشد خدای ناکرده که تفکر ساعتی افضل است از عبادت ۷۰ سال! وسطهای موت اختیاری مادر خانم میوه و چایی را آورد... هرچه زده بودیم پرید... آه غزه ان شاالله کار تو باشد برای شنبه... تو که کلی برای بیداریمان صبر کردی، یک روز که دیگر بجایی بر نمی‌خورد... شنبه هم که انگار نافش به جمعه بعدی گره خورده! جمعه بعدی هم که صبح کله پاچه میهمان همکارمان هستیم که با او رفت و آمد خانوادگی داریم! آخرین سکانس: دیگر دیر وقت است برویم بخوابیم، شب بخیر...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ولی نه!!! ای غزّه! تو ما را کُشتی. خدا می‌داند حتی اگر مُردن در این زمانه همراه با اشک و آه برای مردم غزّه نباشد، مُردن نیست، سَقَط کردن است. ولی حکایت رهبر عزیز و بصیر ما، حکایت وجدان و وجدان‌هایی است که تماماً با مظلوم‌ترین مردم به سوی آینده‌ای نظر دارند که نه‌تنها انتقام آن مردم مظلوم گرفته می‌شود، متوجه اراده و عزمی هستیم که حضرت ربّ العالمین با توجه به آه و اشک مردم جهان که همه هر روز با مردم غزّه می‌میرند؛ می‌باشد و محال است، آری! محال است خداوند ذیل آن وجدان و این عزم و اشک و آه، اراده‌ای را به ظهور نیاورد و در راستای ظهور آن اراده، در موقعیتی که آسان‌ترین کار شهیدشدن زیر بمب‌های رژیم صهیونیستی است، ما اطمینان داریم به انتقام بزرگ الهی برای ویران‌کردن خانۀ هرگونه غرب‌زدگی و نژادپرستی. و این‌جا است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «ایمان به هدف و یقین به حقّانیت مسیر بسیار مهم است» که البته به گفتۀ ایشان تلاش‌های خصمانه‌ای برای مخدوش‌کردن آن وجود دارد، در عین آن‌‌که اگر به گفتۀ شما عده‌ای گمان می‌کنند با زندگی‌های عادی می‌توانند در آن جبهه حاضر باشند؛ به اشتیاق وصف‌ناپذیر صدها و هزاران جوان مؤمن و پرانگیزه در این حضور باید نظر کرد، آن طور که رهبر معظم انقلاب در نگاه واقع‌بینانۀ خود به آنان نظر دارند. در بیانات (24 فروردین 1304). موفق باشید        

34448
متن پرسش

خدایا مرا به دریای جنون خودت ببر ولی آنجا دستم را نگیر، رهایم کن، بگذار در دریای جنونت غرق شوم، من اصلا درد دیوانگیِ تو را دارم، این جنون طعم دیگری دارد. خدایا همه اش فدای یک لبخند شیرینت، همه آسودگی ساحل امن عقلم فدای یک لبخندت. خدایا به کسی نگو بگذار بین خودمان بماند ولی من تو را خیلی دوستت دارم؛ نگاه نکن به سربه هوایی و بی‌توجهی‌ام، نگاه نکن به این همه گناه و بدی‌ام؛ به عزّت و جلالت قسم که تو را خیلی دوستت دارم، کاش هر صبح چشمم که باز می شد اول از همه خیره در چهره تو بود، خدایا بگذار بگویند کافرم، دیوانه ام ، مجنونم، ولی به خودت قسم که بارها گرمای وجودت را حس کرده ام، گرمی دستانت را! خدایا عقل و استدلال راست می گوید که تو جسم نداری اما قلبم بارها گرمی دستان تو را چشیده! بارها لبخند و دلجویی تو را دیده، این عقل، خودش انگار بیشتر آدم را دیوانه می‌کند. خدایا راستی یک سوالی داشتم، یعنی خیال می‌کنم که سوالی دارم چرا که تو خودت سوال منی و جواب سوالم هستی، یعنی شاید خودت را در کالبد سوالی مثل یک برقی، مثل شهابی از خاطرم عبور می‌دهی و می‌گذرانی، خدایا من که از خودم چیزی ندارم؛ اصلا خودم هم چیزی نیستم که چیزی داشته باشم و گویا همه‌ سوال‌ها در واقع تو هستند که جلوه می‌کنی؛ یا شاید همه نوشته‌ها، همه شعرها. خدایا اگر کسی به مقام ثبات برسد و در ساحت بهشت قرار بگیرد می گویند با حوریان دمساز است اما چگونه کسی که تو را داشته باشد حاضر می‌شود حضور تو را کنار نهد و سرگرم حوری شود!؟ چه معامله اندوهبار و زیان باری! نکند که حوری هم خودت هستی؟ حتی اگر تو حوری نباشی باید آن‌وقت آدم‌ها دیوانه باشند که حوری بطلبند! خدایا! ببین همین کارها را می‌کنی که می‌گویم به میدان آمده‌ای تا دیوانه‌ام کنی، قربان عهدت بروم خدا، حالا که به میدان آمده‌ای کار را تمام کن؛ یکسره مرا دیوانه خودت کن! همه جانم را، همه ایمانم را، همه سامانم را، خدایا رهایم نکن که می‌میرم. خدایا مدتی است خیلی گرفتار دنیا شده‌ام، دنیا مثل غذای متعفنی است که کلی اسانس و چاشنی به آن زده‌اند تا لذیذ به نظر آید، وقتی می‌چشیم هم انگار لذیذ است، ولی آخرش کار خودش را می‌کند، اگر نکُشد، دست کم مریضمان می‌کند. خدایا! خیلی ادعایم می‌شد سر خودم، آب نبود وگرنه شناگر ماهری بودم، اما آنقدر دریای دنیا عمیق و بی‌سر و تَه است که حتی ماهرترین شناگر هم که باشی آخرش توان جانت کم می‌شود، خسته می‌شوی و اگر پناهی پیدا نکنی غرق می‌شوی. خدایا! حیف نیست وقتی اینهمه جا در آسمان برایم گذاشته‌ای در دریا غرق شوم؟ خدایا وحشتم گرفته از این دنیای سیاه و گود و بی‌ساحل، التماست می‌کنم که مرا برکش، خدایا حیف نیست وقتی تو را داشته باشم با گناه‌آلودگی‌ام؛ تو باشی و من با تو نباشم، خدایا مرا تنهایم نگذار، خدایا دیگر کم آورده‌ام از فرط کوتاهی‌هایم، آه مردم مرا دعا بکنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوش است که حضرت محبوب آغوش می‌گشاید تا خود را به ما بشناساند و سپس رُخ برمی‌کشد تا ما را با سوز جدایی از او همچنان تنها بگذارد و در همین رابطه به ما گفته‌اند: «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند».

قصه دل‌دادگی به حضرت محبوب، اتفاقاً بیشتر از دیروز قصه امروزینِ بشر جدید است با ظرفیت گسترده‌ای که دارد. بشری که جناب مولوی خیلی زودتر از امروز در فضای آن قرار گرفت و گفت:

آزمودم عقلِ دوراندیش را / بعد از آن دیوانه سازم خویش را

عقل، بندِ رهروان است ای پسر /  وان رها کن ره عیان است ای پسر

حال باز مائیم و جلوه او، و باز رُخ‌برکشیدنش، و ما و سوز حرمان او. این‌جا است که همراه جناب مولوی ندا سر می‌دهیم:

رحم کن برآن‌ که چون روی تو دید /  فرقت تلخ تو چون خواهد کشید

موفق باشید                        

34376

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم حضرت استاد: ذیل پرسش ۳۴۳۴۳ مطالب اکهارت توله را به احوالات مرتاض ها و قدرت های نفسانی (که ربطی به سلوک ندارد) تشبیه کردید. بنده اندکی مطالعه کردم دیدم مطالبش شبیه کریشنامورتی یا همون کتاب تفکر زائد آقای مصفا هست. از طرفی شما قبلا از این کتاب و شخصیت تعریف کرده بودید و فرموده بودید نکاتی قابل استفاده دارند. خواستم بپرسم همچنان نظرتان همان است؟ یا اینکه نسبت به کتاب های آقای مصفا بی اعتنا شده اید و مثل مطالب اکهارت توله این حالات را امور نفسانی متمایز با سلوک توحیدی می‌دانید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان جناب کریشنامورتی در کتاب «نگاه در سکوت» و یا سخن آقای مصفا در کتاب «تفکر زائد» در موضوع نگاه بدون پیش‌فرض به واقعیات است که به نظر می‌آید هرکس باید متذکر آن باشد. ولی صفحاتی که در دل سؤال مذکور پیشنهاد کردید از آن کتاب خوانده شود، بنده را به چنین مطلبی نرساند. بیشتر نوعی حضور در نفس ناطقه است بدون حضور توحیدی، شبیه کاری که اهل کرامت مانند مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می‌کرده‌اند. و این غیر از روش اهل توحید است که امثال آیت الله قاضی طباطبایی در آن حاضر بودند. موفق باشید

33311

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد طاهرزاده ی عزیز اینجانب صوت دو جلسه ی آزادی و مردم جنابعالی را گوش دادم و به نظرم رسید استاد طاهرزاده جلسه ی دوم خلاف جلسه ی اول به آزادی فکر نمی کردند و هرچه می گفتند هرچه بود غیر از آزادی. به نظر می رسد سخن گفتن از آزادی، این فرزند دنیای مدرن نیازمند جسارتی است همانطوری که زمانی که از علم سخن می گوییم علمی که به هرحال تصرف طبیعت است. به نظر می رسد شما از آزادی پریدید و اصلا آزادی فرصتی بروز پیدا نکرد. در شوروی جز به تکنولوژی و ایدئولوژی و سیاست به چیزی اعتنا نشد و با این توجه گزینشی و بی اعتنایی به روح و تفکر، نظام بلشویکی از درون تهی و مستعد فروپاشی شد. همان طور که شما در جلسه ی اول اشاره کردید اگر به نسبت آزادی و مردم توجه نشود آینده ی انقلاب در خطر است و اگر منصف باشیم در علم نمی توانیم گزینش کنیم یعنی شرکت دانش بنیانی که جهادی در حال کار است در نهایت یک طرف آن آلودگی محیط زیست است اما راهی جز دانش بنیانی ما نداریم در نسبت با آزادی هم نمی توان گزینش کرد و باید جسارت رو به رو شدن با آزادی را داشت نمی توان آزادی را گزینش کرد یا تقلیل داد یا جنبه هایی از آن را نادیده گرفت به نظر می رسید بعضی جاها شما آزادی را با عرفان تفسیر می کردید و به دشت کربلا می زدید. کربلا ارزشمند است اما در قصه ی آزادی آیا شما جسارت این را دارید که کربلایی عمل کنید و آزادی را بپذیرید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در جلسه دوم معنایی از آزادی در نگاه آقای دکتر داوری به میان آمد به آن معنا که آزادی با پیروی از میل و هوس متفاوت است و مربوط به انسان‌هایی است که بنای حضور در راهی را دارند که در پیش است. از این جهت نکته زیر که برگرفته از نگاه جناب آقای دکتر داوری است خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

مشکل این‌جا است که کم‌تر متوجه هستیم اصل و آغاز توانایی،  نخواستن است. آن کس که محکوم امیال سرگردان خود می‌باشد نباید پیروی از امیالی که نمی‌تواند آن‌ها را نخواهد، آزادی بگذارد، در حالی‌که به «بودنِ» اصیل خود نظر ندارد تا به چشم‌اندازهایی نظر کند که او را در نخواستن‌هایش توانا کرده است. معلوم است آن‌هایی که آزادی را پیروی از امیال خود پنداشته‌اند، اهل راه‌پیمودن نیستند و مردمی‌بودن نظام اسلامی به معنای مانع نبودن آن نظام است در مقابل مردمی که اهل راه و اهل راه پیمودن هستند، این است آن فرهنگی که باید در بستر آزادی آن را بزرگ‌داشت و مورد توجه قرار داد تا انسان‌ها به «بودنِ» اصیل خود نظر کنند. آیا ما نباید سخنگوی تاریخی باشیم که آزادی انسان را به این معنا مدّ نظر آورده و منتقد موانع حضور این نوع از آزادی باشیم؟ اگر سخنگوی تاریخی نیستیم که آزادی انسان را به معنای ظهور امکاناتی که او مدّ نظر دارد، محترم می‌شماریم، در هیچ کجای این عالم نیستیم.

32961

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام وعرض ادب فراوان محضر استاد عزیز: در اینستا مشغول وقت تلف کردن بودم که به مطلبی برخوردم از یکی از این اساتید قانون جذب به این آدرس https://www.instagram.com/p/CegqPAvIXZt/?igshid=YmMyMTA2M2Y= مطلبش برام جالب شد که طی دو روز حدود 5800 لایک و2400 کامنت خورده بود. مطلبش روک خوندم دیدم ی آش دهن سوزی هم نیست بلکه... دلم نیومد جواب بهشون ندم ی پاسخی رو من براش از درسهایی که از مباحث برهان صدیقین تون آموختم کامنت کردم که در ذیل👇👇👇 میارم لطفا مطالعه بفرمایید و درس پس دادنم رو تایید و یا رد و یا رفع اشکال کنید. سپاس فراوان و التماس دعا متن پاسخ 👇👇👇 ببخشید باید یک منی باشه که تمرکز کنه روی یک چیز یا نه؟ اما در واقع منی در کار نیست که تمرکزی بخاد داشته باشه یا نداشته باشه😂😂😂😂   ابن مطلب رو ملا صدرا حدود ۳۰۰  سال پیش ثابت کرده در برهان صدیقین نش. حالا اون چیزی که هست چیه؟؟؟؟؟ واضح هست اون خداهست و بس>>> نتیجه اینکه چون من بی عرضه فقیر نیستم پس خدای باعرضه غنی هست. پس من این وسط چی هستم؟؟؟!!! یک هست نمای قلابی که نه تنها باید 68 ثانیه بلکه باید مافوق زمان یعنی همیشگی که حتی ی لحظه غفلت از این تمرکزم نداشته باشم، به این هست نما بودنم توجه داشته باشم تا اینکه به همه چیز برسم و به اصطلاح به غنی بذات وصل بشم که گفته اند «چون از او گشتی _همه چیز از تو گشت»***** نتیجه طلایی اینکه این قانون جذب شما یک قطره از دریاهای بی کران حقیقت  رو هم به من نداده بلکه اگر دقت کنین آن‌چیزی که می‌دهد سرابی  ببش نیست زیرا که منی که اشرف و بزرگ مخلوقاتم در کار نیست چه برسد به چیزی مثل ثروت که بخاهم به اون چیز 68 ثانیه تمرکز کنم «ای هیچ برای هیچ بر خویش مپیچ» 😂😂😂😂😂

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. آری! انسان با نسبتی که با حضرت حق پیدا می‌کند، بودنِ خود را که عین فقر است، به وجودِ بیکرانه حضرت حق متصل می‌نماید و خود را در بیکرانگی پروردگار عالم هستی احساس می‌نماید. موفق باشید

32952

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و آرزوی سلامتی برای استاد عزیز و گرامی: بنده مشکلی یا میشه گفت رذیله ای دارم که خیلی داره اذیتم میکنه و اونم اینه که با اومدن مهمون به خونمون راضی نیستم و دوس دارم بیشتر واسه خودم خلوت داشته باشم و به برنامه های خودم برسم، مهمون اگر یه روز بمونه خوبه اما با مهمونهایی که میان ۲ هفته یا یک ماه خونمون میمونن بیشتر مشکل دارم، دو تا خانواده هستن که اومدنشون خونه ما اینجوریه و میان مدت زیادی میمونن و شاید اومدنشون هم همزمان باشه و توی این مدت زیاد ما ۲ تا خانواده مهمونمون باشن، حالا این موضوع روح و روان منو اذیت میکنه نمیخوام باعث بشه خللی در بندگیم ایجاد بشه بخاطره این عدم رضایت از اومدن مهمون، شما بفرمایید رفتار درست که مورد رضای خدا باشه چیه؟ ممنون از راهنمایی و وقتی که اختصاص می‌فرمایید. خداوند یار و نگهدار همیشگی شما استاد عزیز

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه آن‌که باید به میهمان احترام گذاشت، این‌طور نیست که زندگی خود را به‌کلّی در اختیار به اصطلاح آن نوع میهمان‌ها قرار دهیم. باید در عین احترام به آن‌ها برایشان روشن شود که خودتان برای زندگی خود برنامه دارید و سعی کنید برنامه‌های خود را داشته باشید تا آن‌ها متوجه باشند بالاخره میهمان یکی دو روز است. موفق باشید

32008

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: سوال بنده این است که چگونه از تقدیراتی که خداوند برای ما در نظر گرفته راضی شویم؟ من آنقدر در مشکلی که از نظر جسمی برایم ایجاد شده فرورفته ام و از نظر ذهنی درگیر آن هستم که تمام فرصت های زندگی را دارم از دست می دهم و نمی دانم چگونه از آن عبور کنم با این مشکل موجود هیچ آینده ی خوبی برای خود تصور نمی کنم هر چند می دانم خدایی که درد را داده درمان را نیز می دهد و جای ناامیدی نیست ولی هنوز قلبم اطمینان کافی ندارد. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راضی‌شدن به مقدّرات الهی در عین انجام آنچه نسبت به آن وظیفه داریم، به خودی خود راه‌گشا است و موجب می‌شود خداوند آینده‌ای که در آن صفا و آرامش هست را برای ما اراده نماید. موفق باشید

31124

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر. استاد ملاصدرا در چه کتابی راجع به افلاک صحبت کرده؟ چه نظری راجع به افلاک داره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به یاد ندارم. احتمالاً در اسفار باید باشد. موفق باشید

28007

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: پهلو گرفتن نفت کش ایرانی در ونزوئلا بسیار خوشحال کننده و باعث افتخار هست تبریک به همه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نیز آینه‌ای دیگر نسبت به فرآیند حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ است که خداوند ذیل ولایت فقیه در مقابل ملت ما می‌گشاید. موفق باشید

39882

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی: در صوت جدیدی که در جوابِ سوال «عارف چگونه دنیا را می‌بیند» فرمودید که عارف واصل خوب زندگی می‌کند و بعد فرمودید که > کاش در همین صوت تعریف درستی از زندگی میکردین. از حرفای شما در این صوت این طور برداشت میشه که من از امروز بشینم پای نگاه کردن سریال های بی سرو ته تلویزیون و مشغول بازی هایی بشم که به تازگی مد شده مثل مافیا و پانتومیم و گل یا پوچ و یا از فردا هر شب بریم پارک و بازار گردی و و یا منی که مراعات می‌کردم که دو روز پشت سرهم گوشت نمی خوردم از این به بعد بخورم و در جمع های لغو که همراه با جک و خنده است وارد بشم و از فردا مبل و لوستر و زندگی آنچنانی و پرده های گرانقیمت و ... داشته باشم و شروع کنم به تعویض وسایل زندگی و... چون تعریف زندگی در این تاریخ یعنی همین. امروزه من متهم هستم که زندگی نمی‌کنم. با این صوت، بیشتر این اتهام به بنده زده میشه. البته بنده امکانات زندگی رو در حد معمول دارم و کم و کسری نیست. ولی خب من که سعی می‌کردم که خیلی با مد زندگی نکنم و به کفاف زندگی کنم با این صوت انگار باید روش زندگیم رو عوض کنم. مثلا من هنوز تلویزیون ۲۱ اینچ ۱۷ سال قبل رو دارم استفاده می‌کنم، با وجود اصرار بقیه به خرید ال سی دی و ال ای دی هنوز با همین دارم زندگی می‌کنم و هیچ مشکلی هم ندارم و اصلا احساس کمبود نمی‌کنم. شما در جلسه ۴۳ معاد فرمودید که اولین شرط سلوک فاصله گرفتن از زندگی عوام الناس است. در بحث های حدیث معراج نیز همین نوع زندگی رو تاکید می‌کنید که از دنیا در حد کفاف داشته باشید. به من انگ خشک بودن می زنند چون نمیشینم پای تلویزیون و فیلم و سریال ببینم نفریح و شادی رو نشستن پای سریال ها میدونند و بالاتر از اون نشستن پای این نوع برنامه ها رو جزئی از دین به عنوان تاکید اسلام به تفریح میدونند یا اینکه عمرم رو در پارک ها و شب نشینی ها و مسافرت های پوچ و بی معنی نمی‌گذرونم و یا اینکه جشن تولد رو قبول نمی‌کنم و عروسی شرکت نمی‌کنم. در یک کلام من متهم به زندگی نکردن هستم ولی من در اوج نشاط هستم. تعریف زندگی امروز یعنی زندگی در عیش مردن در خوشی. همیشه مثال عینک امام خمینی رو می‌زنید اما مردم اکثرا این رو زندگی نمیدونن و عقیده دارند که باید بهترین چیزها رو استفاده کنیم. پس خطبه ۱۶۰ نهج‌البلاغه رو چکار کنیم؟ ببخشید که طولانی شد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در سؤالی که تحت عنوان «عارف دنیا را چگونه می‌بیند» شد بحث در آن بود که «ره چنان رو که رهروان رفتند» مانند علمای جلیل‌القدر که نمونۀ روشن آن حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بودند. نمی‌دانم از کدام قسمت از آن بحث، این برداشت شد که ما خود را مشغول زندگی اهل دنیا کنیم که اکثراً زندگی را به بطالت می‌گذرانند؟!!! موفق باشید 

34329

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب خدمت استاد عزیزم: همان طور که مستحضر هستید انسان دارای ابعاد گوناگون است. تربیت و رشد انسان در مکتب اسلام ناب مبتنی بر رشد همه ابعاد انسانی است. لذا برای تربیت یک انسان جامع اسلامی که بر مسیر صراط مستقیم حرکت کند باید برای تربیت اعتقادی، اخلاقی، علمی، جنسی، جسمی، روانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی و فرهنگی او برنامه ریزی کرد. بر اساس مقدمه فوق، به خصوص در دوران هجمه فکری، فرهنگی، رسانه‌ای و جنگ اقتصادی اجانب به حریم نظام اسلامی و آلوده شدن سطح وسیعی از جوانان و نوجوانان به انحرافات گوناگون، به نظر شما در شرایط امروز، کدام یک از وجوه فوق که به صورت تفصیل در زیر آمده، در راه‌اندازی یک طرح تعالی‌بخش برای نجات جوانان و رشد آنان در سطح یک شهر باید محور باشد و نسبت بقیه انواع تربیت با آن چیست؟ ۱. تربیت اعتقادی مستقیم از طریق پاسخ به شبهات ذهنی. ۲. تربیت اخلاقی مستقیم از طریق اصلاح سبک زندگی در امثال برگزاری مجالس آل الله صلوات الله علیهم اجمعین و انس با زندگی‌نامه شهدا. ۳. تربیت علمی از طریق ارائه آموزش‌های مؤثر و مورد نیاز به همراه مهارت افزایی در خصوص کنترل خشم، ارتباط مؤثر و... ۴. تربیت جنسی و تسهیل شرایط ازدواج و همسریابی و مشاوره در این خصوص و تبیین مسئله حجاب و پوشش ۵. تربیت جسمی و آموزش‌ها و مهارت‌های لازم در نوع تغذیه و ورزش و تندرستی ۶. تربیت روانی و ارائه مشاوره‌های روانشناختی و خانوده ۷. تربیت سیاسی با رویکرد تقابل با جنگ روایت‌ها، دشمن‌شناسی و تبیین کارآمدی انقلاب اسلامی و محور قراردادن ارشادات و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از مردم و جوانان. ۸. تربیت اقتصادی از طریق کارآفرینی و توانمندسازی جوانان در حوزه اشتغال مبتنی بر خلاقیت و روش‌های نوین. ۹. تربیت اجتماعی از طریق اصلاح شبکه روابط در امثال رسیدگی به حال محرومان، اردوهای جهادی، راهیان نور، زیارت مشهد و قم با رویکرد ارتقای مسئولیت‌پذیری اجتماعی. ۱۰. تربیت دفاعی و ارائه آموزش‌های نظامی و دفاع شخصی و تبیین عناصر جنگ شناختی و سواد رسانه‌ای. تربیت فرهنگی که به نوعی حاصل جمع همه موارد فوق است. سؤال فوق از بابت تنظیم ایده اولیه برای انسجام‌بخشی به فرایندهای هدایتی و تربیتی در سطح یک شهرستان با جمعیتی حدود ۷۰ هزار نفر است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب متوجه ابعاد تربیتی که باید انسان‌ها متذکر آن باشند، شده‌اید. حقیقتاً اکثر مواردی که می‌فرمایید در جای خود اولویت دارد. عمده آن است که این امور در دلِ حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و توجه اصلی به آن، هرکدام پیش آمد را باید دنبال کنیم. با این افق که در دلِ انقلاب اسلامی است که بنا داریم وارستگیِ خود را در این ابعاد رشد دهیم و به جهانی که استکبار در حال افول است، فکر کنیم. موفق باشید

34319
متن پرسش

سلام استاد خسته نباشید: استاد در مورد صدای گوساله سامری از آقای پناهیان عزیز شنیدم که امام باقر علیه السلام فرمودند: حضرت موسی علیه السلام از صدای گوساله از خداوند سوال پرسیدن خداوند در جواب فرمودند: این صدا فتنه من بود برای... در موردش تحقیق کردم در تفاسیر متفاوت حتی از علامه طباطبایی بزرگوار هم تفاسیری خوندم ولی واسم مشخص نشد که جریان صدا واقعن چی بود. از طرفی راستش بخواین به شخصه من به فتنه های خدا واسه عیار سنجی و الگو کردن اجتماع اعتقاد دارم. ولی خواستم بدونم نظر شما در مورد این حدیث امام باقر علیه السلام چی هست و آیا معتبر هست یا خیر؟ خدا شما را حفظ کنه🙏

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی کلام مولای‌مان حضرت باقر«علیه‌السلام» در همین است که متذکر حقیقت صدای آن گوساله هستند که کارش فتنه‌ای بود که در بنی‌اسرائیل ایجاد کند. آری! ظرائف معارف اهل بیت در همین جا است که ما را به جایگاه واقعه‌ها سوق می‌دهد و امروز ما در فضای مجازی صدای خُوارِ گوساله‌هایی را می‌شنویم که به ظاهر، شبیه موجودات زنده سخن می‌گویند ولی چیزی جز گوساله‌های فریب‌کاری که توسط سامری‌ها به صدا در آمده‌اند، نیستند. موفق باشید 

34269
متن پرسش

با سلام و عرض ارادت و آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما استاد گرامی: بنده آرزو دارم در قیامت در ذیل شاگردان شما محشور بشوم البته اگر شما بنده را به شاگردی بپذیرید. استاد نظر شما درباره چاکراه ها و منابع دریافت انرژی در بدن چیست؟ ممکنه راهنمایی بفرمایید و منبعی برای مطالعه معرفی فرمایید. در ضمن دوره های که با عنوان باطل سحر و جادو... آموزش می‌دهند را تایید می‌فرمایید؟ ممکنه ملاکی بفرمایید تا بنده متوجه بشوم خداوند اعمال را قبول می‌فرماید یا نه؟ آیا امام زمان (عج الله) از من راضی هست یا نه؟ همیشه ذهنم درگیر این مسئله است اما نشانه ای در خواب و بیداری در رد و قبولی اعمالم نمی‌بینم؟ خداوند بر توفیقات روحانی و معنوی شما بیافزاید. ما را هم دعا بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در رابطه با تمرکزی که در این روش‌ها هست، می‌توان از آن‌ها استفاده کرد ولی با مبانی معرفت نفسی خودمان. ۲. بنا نیست که وارد این نوع کارها و دوره‌ها بشویم. کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» متذکر می‌شود که چگونه با رجوع به آیات قرآنی ما به کلی حیطه خود را از حیطه جنّیان جدا کنیم. ۳. همین توفیق انجام واجبات و ترک محرمات بهترین ملاک است که حضرت ربّ العالمین ما را از انس خود محروم نفرموده‌اند. قصه آن عارف سالک را دارید که شیطان به او القاء کرد اگر عباداتت قبول است، پس چرا لبیکی و جوابی از طرف حضرت حق نمی‌شنوی؟ جناب مولوی این‌طور موضوع را با ما در میان گذارده است که:

آن يکي الله مي گفتي شبي

تا که شيرين مي شد از ذکرش لبي

گفت شيطان آخر اي بسيارگو

اين همه الله را لبيک کو

مي نيايد يک جواب از پيش تخت

چند الله مي زني با روي سخت

او شکسته دل شد و بنهاد سر

ديد در خواب او خضر را در خضر

گفت هين از ذکر چون وا مانده اي

چون پشيماني از آن کش خوانده اي

گفت لبيکم نمي آيد جواب

زان همي ترسم که باشم رد باب

گفت آن الله تو لبيک ماست

و آن نياز و درد و سوزت پيک ماست

حيله ها و چاره جوييهاي تو

جذب ما بود و گشاد اين پاي تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست

زير هر يا رب تو لبيکهاست

جان جاهل زين دعا جز دور نيست

زانک يا رب گفتنش دستور نيست

بر دهان و بر دلش قفلست و بند

تا ننالد با خدا وقت گزند

موفق باشید      

34259
متن پرسش

بسمه تعالی. با سلام: عرض داستان واقعه ای را دارم و از شما خواهشمندم که نظر استادانه خود را به این شاگرد ارائه نمایید. در این داستان سه شخصیت اصلی هستند: پدر خانواده، پسر بزرگ خانواده و پسر کوچک خانواده. پدر شخصی انقلابی و مذهبی است و تعصبی ویژه روی موضوعات انقلابی دارد و ناراحت و بعضا عصبانی می‌شود از اینکه یک نفر حتی به اندازه ارزنی از انقلاب، نظام، دولت و عوامل حکومت انتقاد کند. پدر جانباز اعصاب از دوران جنگ است. پدر به برخی از مسائل، همانند دزدی ها و اختلاص ها معترض است و دل نگران. پسر بزرگ خانواده فردی است که تا پدر را می‌بیند عقده دلش را می‌گشاید و با پدرش درد دل می‌کند و امیدوار است که پدرش با او همراهی کرده و پاسخی به او بدهد. در بعضی از مواقع این عقده گشایی و این درد دل به مباحثه پدر پسری تبدیل می‌شود. پسر بزرگ سؤالاتی را مطرح می‌کند: (چرا با وجود اینکه روی زر و نقره خوابیده ایم فقر در بعضی خیابانها به وضوح نمایان است؟ چرا نخبگان باید از وطن شان فراری باشند؟ چرا حکومت با معترضان اینگونه رفتار می‌کند؟ چرا رهبری درباره آن موضوع چنین نظری داده اند؟) و از این قبیل چرا ها... هر گاه بحثی پیش می‌آید، پدر، دو حرف را نصیحت وار به پسر بزرگ می‌زند: ۱. تو غربگرا و تحت تأثیر فضای مجازی هستی. ۲. تو آب به آسیاب دشمن می‌ریزی و نگاهت به بیرون از وطن است. و پسر بزرگ هربار می‌خواهد بگوید من درست است که معترضم ولی اصلا اینگونه که شما می‌گویید نیستم. من می‌خواهم ایران پیشرفت کند ولی حسم این است که این «چرا های» در ذهن من اختلال اساسی کشور است که باید به آن پاسخ داده شود. و پسر کوچک خانواده فردی انقلابی و مذهبی است و در عین حال به مسائل کشور در یکسری از موارد معترض است. پسر کوچک این روحیه را در خود احساس کرده است که می‌تواند بیان مشترکی باشد بین پدر و پسر بزرگ تا بتوانند حرف یکدیگر را متوجه بشوند و از قضاوت های نادرست ذهنی جلوگیری بکنند. روزی سر این مباحث باز می‌شود و دوباره پدر می‌گوید: تو نگاهت به خارج است و تحت تأثیر غرب هستی. و به پسر بزرگ اجازه سخن گفتن را نمی‌دهد. پسر بزرگ در ذهنش می‌خواهد بگوید که: «نه! من غرب زده نیستم. من از غرب بیزارم!» ولی باز پدر اصرار دارد که «خیر! تو همانی که من می‌گویم.» در این حین پسر کوچک که ۷ یا ۸ سالی از پسر بزرگ، کوچکتر بود لب به سخن می‌گشاید برای تبیین یک موضوع: «پدر! برادر بزرگم با اصل نظام مخالف نیست بلکه با یکسری از افعال مسئولین مخالفت دارد. به قول آیت الله مصباح یزدی: انتقاد به این ارگان و آن دولت، تضعیف نظام نیست اتفاقا خیلی هم برادرم انقلابی است. او با اغتشاش مخالف است ولی معترض است». پسر بزرگ حرف برادر کوچکترش را تأیید می‌کند و می‌گوید: «آری! این همان حرف من است». پدر دوباره می‌گوید: «نه حرف تو این نیست. تو نگاهت به سمت بیرون است که به رهبری انتقاد می‌کنی. رهبر ما بهترین رهبر جهان است نباید درباره او بگویی که چرا فلان نظر را داده. او مصلحت اندیش است و می‌داند که چکار می‌کند». پسر بزرگ می‌گوید: «پدر گفتم من اصلا طرفدار اغتشاش و کشتن پلیس و تضعیف امنیت ملی نیستم.» و پدر باز می‌گوید: «در حرف های تو معلوم است که طرفدار اغتشاشات هستی». پسر کوچک دوباره وارد می‌شود و خیلی شمرده شمرده می‌گوید: «دانش جویان در حضور رهبری از او انتقاد می‌کنند و ایشان سراپا گوشند و گوش. و بعد اینکه ما ۲ گروه معترض داریم: گروهی که نسبت به اوضاع کشور بیمناک اند و دوست دارند وضع درست شود ولی معترض اند و گروه دوم حدشان را رد کرده اند و به اغتشاشگر تبدیل شده اند. خود من، برادر بزرگم هم از این دسته اولیم. ما نظام را قبول داریم ولی معتقدیم باید در فلان قانون، فلان مسئول و... تغییر ایجاد شود». پدر می‌گوید:« اگر حرفتان نتیجه ای ندارد آن‌را نزنید و حرفتان هیچ نتیجه ای ندارد پس اعتراضتان باطل است». و به پسر بزرگتر که در چشمانش اشک حلقه زده می‌گوید: «اگر جنبه بحث را نداری خب بحث نکن. من هم جنبه اش را ندارم و زود عصبی می‌شوم و راهت را سد می‌کنم!». پسر کوچکتر وارد سخن می‌شود و می‌گوید: «الان برادر بزرگم اقرار می‌کند که مدافع نظام و مخالف اغتشاش است. چرا دارید به او می قبولانید که تو غربزده ای، تو فلانی و...؟ او خودش می‌گوید که من، این نیستم!!». پدر می‌گوید: «الان او اینگونه شده، قبلا حرفهایش مدافع اغتشاشات بود». پسر بزرگ می‌گوید: «پدر من! من می‌خواهم این مشکل بین مان حل شود، من که هیچگاه قسم نمی‌خورم می‌گویم که والله من آنگونه که شما فکر می‌کنید نیستم». ولی پدر راضی نمیشود و میگوید:« تو خودت را اثبات باید بکنی و اثباتت هم اینگونه است که دیگر این بحث ها را نکنی». پدر حرفهای پسر کوچک را قبول می‌کرد ولی با حرف های پسر بزرگش مخالف بود نمی‌دانم چرا! همین باعث شد که پسر بزرگ بگوید: «آری همین حرف من را برادر کوچکم زد منتها با لحنی دیگر». ولی پدر معتقد است که این حرف همان حرف نیست. خلاصه که پسر کوچک که روی حرف زدن زیادی هم جلوی دو بزرگتر نداشت باز سخن می‌گفت که: «نباید به فردی بگوییم که تو شخصیت آمریکایی داری، این انقلاب انتهایش می‌رسد به انقلاب امام زمان علیه السلام، اگر یک نفر را از این قافله دور کردیم یعنی یک سرباز را از لشکر امام زمان علیه السلام بیرون کشیده ایم. بعد پدر می‌گوید: «خودت نگاه کن! آیا با این حرفها، برادر بزرگت یار امام زمان علیه السلام است؟». در دل پسر کوچک این مسئله مانند سیر و سرکه می‌جوشید که: «نکند با حرف پدر، برادر بزرگم مأیوس شود؟، بر ضد انقلاب شود؟ » و پس از آن گفت: «از روی ظاهر نمی‌شود انسانها را مقایسه کرد، شاید شخصی وارد اینجا شود که از نظر ظاهری خیلی بد باشد ولی در رابطه اش با خدا از منی که ادعای انقلابی دارم، خیلی خیلی بهتر و خوبتر باشد و بعد این شعر را برای برادر بزرگتر خواند: هر که در این راه مقرب تر است... جام بلا بیشترش می‌دهند...». چون معتقد بود که خودش شخصیتی است که می‌گوید انقلابی است و همه حرف او را باور می‌کنند ولی برادرش انقلابی است و پدر که مهم ترین سرمایه پسر است او را باور ندارد و همین امر باعث شده که برادر بزرگتر سختی بیشتری را متحمل شود. مهمانی با روبوسی تمام می‌شود و همه به زندگانی خویش می‌رسند. اما اصل کار اینجاست: توصیه جنابعالی به شخصیت های داستان چیست؟{شخصیت های داستان فرضی اند} توصیه تان به پدر، توصیه تان به پسر بزرگ و توصیه تان به پسر کوچک. با تشکر از وقتی که گذاشتید 🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده به مطلب خوبی پرداخته‌اید. اگر هم به گفته جنابعالی شخصیت‌های مطرح‌شده فرضی هم باشند، بسیار واقعی هستند و موجب تفکر نسبت به افراد مختلف جامعه می‌گردد تا به افراد و افکارشان فکر کنیم و خیلی خودِ آن‌ها را نفی ننماییم. اگر پدر، پدری است دلسوز و با سوابق خوب انقلابی؛ ولی به هر حال همچنان در جهان و تاریخ خودشان مانده‌اند و هرگونه حضور در جهان‌های انسان‌های دیگر که جهان خودشان نباشد را نفی می‌کند؛ در حالی‌که پسر بزرگ متوجه جهان بزرگ‌تری می‌باشد و باید همان انقلاب اسلامی را که پدرش برای آن فداکاری کرده است را، در جهانی گسترده‌تر حاضر کند و با عقل بشر جدید آن را قابل فهم نماید. نام این تفاوت را نباید گسست نسل‌ها قلمداد کرد. این نوعی غفلت از حضور تاریخی است. و پدر از این نحوه حضور بهره کافی ندارد، هرچند در تاریخ خود بسیار جانانه در صحنه بوده است. برادر کوچک که از یک طرف رابطه عاطفی خود را با پدر حفظ کرده و در درک سخنان برادرش هم هوشیاری دارد و در جریان روح اغتشاشات و اعتراضات نیز هست، شخصیتی است که می‌داند راهی که در پیش است راه عبور از نظام نیست، ولی تسلیم هر آنچه مسئولان می‌گویند و یا عمل می‌کنند هم، نمی‌باشد و در نتیجه متوجه می‌باشد به تعبیر مقام معظم رهبری باید با روحیه مطالبه‌گری کار را جلو برد. در این که رهبر معظم انقلاب انسانی فوق‌العاده حکیم و هوشیار هستند، حرفی نیست و پدر این را به خوبی تجربه کرده. ولی پرسش‌گری از رهبری نه‌تنها بی‌حرمتی به ایشان نخواهد بود، بلکه موجب می‌گردد تا اتفاقاً حکمت و هوشیاری ایشان در امور بیش از پیش روشن گردد. موفق باشید

 

نمایش چاپی