سلام استاد: تو کتاب کیمیای سعادت توی بخش علاج شهوت، یجایی اش داستانی از عمر هست که عمر میگه: «از رسول (ص) شنیدم : هرکه را آرزویی باشد و بخرد و آنگاه دست بدارد، از برای حق تعالی، خدای تعالی وی را بیامرزد.» و توی ادامه هم مثال های زیادی از افراد بزرگ دیگر میاره که جلوی میل خود را گرفتند (البته تمام مثال ها درباره خوراکی ها بود) خداوند نیازها و میل هایی درما قرار داده برای زنده موندن و راه کارهای صحیح آنها هم گفته، حال پس این گفته پیامبر رو من متوجه نمیشم. میشه لطفا نظرتون رو راجب این گفته پیامبر بگید🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: جوابگویی به میلها در حدّ برآوردهشدنِ نیازهای منطقی، غیر از جوابگویی به هوسها میباشد که در واقع جوابگویی به نفس امّاره است که انسان را گرفتار توهّم میکند. موفق باشید
سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: در مورد کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل البیت و حقیقت نوری اهل البیت سوالی داشتم خدمتتون، که برای رویت قلبی حقیقت نوری اهل بیت از طریق دیدن حرکات و سکنات آنها در شرایط مختلف رو خودتون خواندن سیره اهل البیت و عرفا رو پیشنهاد کرده بودین میخواستم چند مورد کتاب در مورد سیره اهل البیت که نتیجه ارتباط بهتر با آن حقیقت نوری میشوند رو معرفی کنید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید بهترین راه، توجه به روایات آن عزیزان است و البته در کنار آن روایات، مطالعه سیره آن اولیای معصوم کارساز است. در قسمت جزوات سایت، نظر به جزوه «هویت گمشده شیعه در تاریخ اسلام» إنشاءالله مفید خواهد بود. https://lobolmizan.ir/leaflet/360?mark=%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87 موفق باشید
«إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ» سلام استاد: به نظر شما چرا ما با حضور سرمایههای بزرگی مثل خدا و اهل البیت در هستی که در امثال کتاب حقیقت نوری اهل البیت و مقام لیلة القدری حضرت فاطمه سلام الله علیها متذکر هستید، نمی توانیم مسائل خودمان را حل کنیم و خودمان را نجات بدیم؟ به نظر شما مشکل ما در کجاست؟ و چرا نمیتوانیم از آن همه حضور و تصرف در جهت نجات از باتلاق و گرداب گرفتاری ها استفاده کنیم؟(چگونه می توان مثل چشمه ای که همیشه جوشان و جاری است و همواره می توان از آن آب برداشت، از وجود همیشه جاری و جوشان خدا و اهل البیت، زندگی و آب حیات برداشت کرد؟)
باسمه تعالی: سلام علیکم: خودمان را درست نمیشناسیم که چه ظرفیتهای گسترده و گشودهای داریم و کجاها باید خود را دنبال کنیم و چرا متوجه حضور ابدی اکنون خود نیستیم؟ پیشنهاد میشود جهت ماه رمضانی که در پیش است، برای درک این موضوع، سوره مرسلات همراه با شرح صوتی آن دنبال شود. موفق باشید
سلام و رحمت: مطالعه پرسش و پاسخهایتان درباره عرفان عملی، چنین مینماید که میان اهل کرامات و اهل عرفان تفاوت قائل هستید. بهطوری که امثال مرحوم شیخ رجبعلی را از دسته اول و امثال مرحوم قاضی را از گروه دوم دانستهاید. در صورتی که بسیاری از زبدگان عرفان از جمله همین آیت الحق قاضی و امثالهم، کرامات عدیده داشتهاند؛ مشهور در این میان مرحوم بهجت است! آیا صرف کرامت داشتن یا نداشتن را ملاک درستی یا اشتباهی مسیر اشخاص قرار دادن کار اشتباهی نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که ملاحظه میکنید صرف کرامتداشتن و یا نداشتن، ملاک درستیِ راه نیست؛ ملاک درستی راه، حضور در شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» در عقاید و اخلاق و احکام است. آنچه هست باید متوجه باشیم هر اهل کرامتی را نمی توان اهل عرفان به معنای حضور توحیدی نامید و این امر را میتوانید در یکی از پاورقیها مفصل کتاب «آیت الحقّ» که جریان رجوع مرحوم شیخ رجبعلی خیاط به آیت الله قاضی را نقل میکند ملاحظه فرمایید. موفق باشید
با سلام و ادب خدمت استاد عزیزم: همان طور که مستحضر هستید انسان دارای ابعاد گوناگون است. تربیت و رشد انسان در مکتب اسلام ناب مبتنی بر رشد همه ابعاد انسانی است. لذا برای تربیت یک انسان جامع اسلامی که بر مسیر صراط مستقیم حرکت کند باید برای تربیت اعتقادی، اخلاقی، علمی، جنسی، جسمی، روانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی و فرهنگی او برنامه ریزی کرد. بر اساس مقدمه فوق، به خصوص در دوران هجمه فکری، فرهنگی، رسانهای و جنگ اقتصادی اجانب به حریم نظام اسلامی و آلوده شدن سطح وسیعی از جوانان و نوجوانان به انحرافات گوناگون، به نظر شما در شرایط امروز، کدام یک از وجوه فوق که به صورت تفصیل در زیر آمده، در راهاندازی یک طرح تعالیبخش برای نجات جوانان و رشد آنان در سطح یک شهر باید محور باشد و نسبت بقیه انواع تربیت با آن چیست؟ ۱. تربیت اعتقادی مستقیم از طریق پاسخ به شبهات ذهنی. ۲. تربیت اخلاقی مستقیم از طریق اصلاح سبک زندگی در امثال برگزاری مجالس آل الله صلوات الله علیهم اجمعین و انس با زندگینامه شهدا. ۳. تربیت علمی از طریق ارائه آموزشهای مؤثر و مورد نیاز به همراه مهارت افزایی در خصوص کنترل خشم، ارتباط مؤثر و... ۴. تربیت جنسی و تسهیل شرایط ازدواج و همسریابی و مشاوره در این خصوص و تبیین مسئله حجاب و پوشش ۵. تربیت جسمی و آموزشها و مهارتهای لازم در نوع تغذیه و ورزش و تندرستی ۶. تربیت روانی و ارائه مشاورههای روانشناختی و خانوده ۷. تربیت سیاسی با رویکرد تقابل با جنگ روایتها، دشمنشناسی و تبیین کارآمدی انقلاب اسلامی و محور قراردادن ارشادات و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از مردم و جوانان. ۸. تربیت اقتصادی از طریق کارآفرینی و توانمندسازی جوانان در حوزه اشتغال مبتنی بر خلاقیت و روشهای نوین. ۹. تربیت اجتماعی از طریق اصلاح شبکه روابط در امثال رسیدگی به حال محرومان، اردوهای جهادی، راهیان نور، زیارت مشهد و قم با رویکرد ارتقای مسئولیتپذیری اجتماعی. ۱۰. تربیت دفاعی و ارائه آموزشهای نظامی و دفاع شخصی و تبیین عناصر جنگ شناختی و سواد رسانهای. تربیت فرهنگی که به نوعی حاصل جمع همه موارد فوق است. سؤال فوق از بابت تنظیم ایده اولیه برای انسجامبخشی به فرایندهای هدایتی و تربیتی در سطح یک شهرستان با جمعیتی حدود ۷۰ هزار نفر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب متوجه ابعاد تربیتی که باید انسانها متذکر آن باشند، شدهاید. حقیقتاً اکثر مواردی که میفرمایید در جای خود اولویت دارد. عمده آن است که این امور در دلِ حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و توجه اصلی به آن، هرکدام پیش آمد را باید دنبال کنیم. با این افق که در دلِ انقلاب اسلامی است که بنا داریم وارستگیِ خود را در این ابعاد رشد دهیم و به جهانی که استکبار در حال افول است، فکر کنیم. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: یکی با استفاده از آیات و واژه اجتباه برای یونس نتیجه میگیرد که او ترک اولا هم نکرد یکی با استفاده از همین واژه و آیات نتیجه میگیرد که یونس از پیامبری مدتی ساقط شد و بعد خدا او را برگزید. من فوق لیسانس علوم قرآنم و گاهی واقعا میمانم کدام قول درست است. آیا اینکه بگویم خوش به حال کسانی که یک نفر را قبول دارند که همه اقوالش برایشان حجت است و مساله تمام میشود برایشان آیا ناشکری کرده ام؟ چون من اصولا گیر اشخاص نیستم که چون فلانی گفت پس حتما درست است و لاغیر و لذا گاهی در انتخاب میمانم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مبنا را باید بر قرآن گذاشت و در دل قرآن روایات را مدّ نظر قرار داد. کاری که حضرت علامه در تفسیر «المیزان» انجام دادند. به نظر بنده ظرائف خوبی را در رابطه با معنای ترک اولی در مورد پیامبران و از جمله در مورد حضرت یونس «علیهالسلام» بیان میکنند حاکی از آنکه آن حضرت منتظر نماندند تا حکم خدا بیاید، و نه آنکه بین دو حکم، حکمی را انتخاب کردند که اولی و ارحج نبود. گویا همین اندازه نیز برای پیامبر خدا شایسته نبود و خود آن حضرت نیز در شکم آن نهنگ متوجه این امر شدند و اظهار داشتند: «سبحانک انّی کنت من الظالمین». موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: خدا قوت. وقتی حال و روز جامعهام و فریاد زنان در کوچه و خیابان را میبینم برایم خیلی چیزها آشناست. همان ذره ذرههایی که از کودکی تا الان در درونم تلمبار شد. همانها که هرگز برایش جوابی نیافتم و هر چه گشتم گاهی اوضاعم را بدتر نمود. شاید برای برخی این فریادها غریب و ناملموس باشد اما برای خیلی از ما زنها آشناست. با وجودی که دلم برایشان میسوزد که برای همان ذره ذرهها که در وجودشان کوه شد راهی معکوس درپیش گرفتهاند اما گاهی انگار با اصل درد صدایشان همراهم! صدایی که از درون برخاسته است. صدایی که قدمتی در تمام تاریخ دارد. استاد شما در جلسهی سوم تقابل حجاب و آزادی چرا؟ داستانی را ذکر کردید که امام خمینی دخترشان را از این که به داماد خانواده سلام کنند نهی نمودند. برای من درک این موضوع اصلا راحت نیست و برایم سؤال شد که در این جهان امروزی این موضوع واقعا جایگاهش کجاست؟ یعنی من به عنوان یک انسان حق ندارم به آقایانی که میشناسم به عنوان یک انسان حتی سلام بکنم؟! با اینکه در جواب میگویند ضرورتی ندارد نمیتوانم همراه شوم چون گاهی از زوایای مختلف مسئلهساز میشود. و اصلا استاد همین مرز بندیهای زیاد از حد احساس محدود شدن میدهد. همین شعار آزادی که با جهت اشتباه دارد فریاد کشیده میشود انگار فریاد جان ماست. در طول تاریخ راهها را چنان بر ما زنان تنگ گرفتهاند و آنچنان در بنبستها و تنگناها قرار دادهاند که ما حتی خودمان را فراموش کردیم و از خودمان دور شدیم. روح ما کی طعم آزادی واقعی و لذت واقعی از زن بودن خودمان را چشید؟ کدام یک از ما هست که در طول حیات زندگیش بارها به جرم دختر بودن روحش از عبارات و حرفهایی آزار ندید؟ حتی با روایتها و احادیثی که زن را در کنار سفیه و طفل قرار داد. ببخشید طولانی شد. حرف زیاد است اما گویی ما حتی زبان گفتنش را هم از دست دادهایم که این چنین در جهتی اشتباه در خیابانها فریاد میکشیم. استاد بزرگوار ممنونم که با این همه سعهی صدر خودتان در گوش دادن و خواندن حرفهای مردم ما را به شوق میآورید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! بحث در حضوری است که انسانها در این تاریخ در خود احساس میکنند، که هر کدام جهانی هستند بسی گسترده و باید آن را پاسداشت و نباید دیروز خود را که معنای دیگری از «بودن» بود، با امروز مقایسه کرد و بخواهیم دیروزِ تاریخی خود را بر امروزمان تحمیل کنیم و از امروزمان باز بمانیم و درک حضور امروزین انسان چه مرد و چه زن بسیار امر حساسی است تا در عین زندهنگهداشتن احساس آزادی که غذای جان بشر امروز است، از وجوه قدسی خود بهره لازم را ببریم. ۲. در دل همین احوالات دیروزین و امروزین باز باید آنجا که زن و مرد در عین انسانبودن یکی باید زن باشد و دیگری مرد، امر پروردگار خود را فراموش نکرد و مرز زنبودن و مردبودن در جای خود حفظ شود. زیرا اگر این حضور با آن مرزبندی در کنار هم در صحنه نباشد، همان بلایی که بر عقل تکنیکی آمد و گِشتل جای حضور بشر در آغوش خدا تا مرزهای طبیعت را تنگ کرد، حضور آزادی که گشودگی هرچه انسان است تا بیکرانهها، و به نام لیبرالیسم اسیر بیپرواییها و اباحهگریها میگردد. چه سخت است بر صراطی قدم گذاریم که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. موفق باشید
سلام علیم: در برهان صدیقین که توی کتاب شرح براهین صدیقین و جوهری، تقریر فرموده اید بدون استدلال، کمال را عین وجود می دانید. مفهوم وجود را می دانیم اما کمال به چه معناست؟ نقص و کمال مبهم هستن و باید تعریف درست و حسابی داده شود. مثلاً ارسطو مثال میزنه میگه نطفه ناقص هست و وقتی تبدیل به انسان شد کامل میشه. همینکه «ماهیت» گرفت میشه کامل.
باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای کمال و نقص را هرکس به صورت بدیهی درک میکند و به خودی خود تعریفبردار نیست مگر در مقایسه و نسبت. آری! میتوان گفت که نطفه یک موجود نسبت به فعلیتیافتنِ آن موجود، ناقص است. موفق باشید
با سلام استاد عزیز: در مورد اینکه فرمودید در برزخ و قیامت تبدیل قوه به فعل به معنای اینکه بنده اراده کنم و قوه را به فعل درآورم نیست، ۱. استاد آیا می توانیم بگوییم که کسی که افق و کلیت شخصیتش خدا را قبول دارد اما در این دنیا اراده به پیگیری ادامه راه و زدودن غبارِ کثرات از وجودش را نداشته در آن دنیا بدون اراده خود و به اجبار با قرار گیری در عالمی که کثرات را قبول نمی کند با عذاب و آتش این کثرات را از وجودش پاک می کنند تا شایسته قرب طلب اصلی خود شود ودر آتش مخلد نیست. ۲. آیا می توانیم نتیجه بگیریم که کسانی در جهنم مخلد هستند که با شناختن خدا و رسیدن پیام ایمان آوردن به آنها نه تنها ایمان نیاوردند بلکه به خصومت و دشمنی پرداختند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر ایمان در او باشد همینطور است که میفرمایید زیرا با شرک است که عمل، قبول نمیشود. ۲. از رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» داریم که فرموده باشند: « «النّار لا تأكل محلّ الايمان» بدین معنا که اگر به هر حال قلب انسان بهرهای از ایمان دارا باشد تماماً در قبضه آتش قرار نمیگیرند و پس از عذابی که باید بچشد، از آتش آزاد میشود. موفق باشید
سلام علیکم: خیلی افراد هستند که به اصول دین معتقد هستند و با استدلالات عقلی پذیرفته و علم تحصیلی بدست آورده اند. اما این علم، تبدیل به علم حضوری نشده و به قلب آن ها نرسیده. به خاطر همین در عمل و رفتار، زیاد پایبند به دستورات دینی نیستند. با اینجور افراد باید چطور برخورد کرد و چگونه آن ها را رشد داد؟ اگر خودمون اینجور باشیم باید چگونه خودمون را رشد بدهیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه به مرور متوجه میشویم ظرفیت بیشتری در مواجهه با دستورات دینی داریم، عملاً به کمالات بیشتری نظر خواهیم کرد و این به گفته آیت الله جوادی منجر میشود که «از علم به عین» سیر کنیم و این همان رسیدن به حضور قلب است. موفق باشید
سلام عليكم: لطفا در مورد استنشاق روح در متون دینی و تغالیم اسلامی شرحی نموده و راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطلوب روح انسان به حکم فطرت الهیاش، اُنس با حضرت حق است و آلودهشدن به گناهان، این شوق را به حاشیه میبرد و با رعایت دستورات شرع، آن شوق به میان میآید و در همین رابطه قرآن میفرماید: « «فَاقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لَا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ اكْثَرَ النَاسِ لَايَعْلَمُونَ»[1]پس به پا خيز و جهت خود را در جهت دينِ حنيف قرار ده كه آن همان سرشت و فطرتى است كه خداوند انسانها را بر اساس آن خلق نموده، اين فطرت در بين انسانها يكسان است، اين دين و راه پايدارى است ولى اكثر مردم متوجه اين موضوع نيستند. درنتيجه به زندگى خيالى و كارهاى ناپايدار خود را مشغول مىكنند و با پوچى و بى ثمرى زندگى روبه رو مى شوند. انسان بايد به پا خيزد و جهتش را جهت پيامبران بزرگ قرار دهد. چون جهت آنها بر اساس دين خدايى است كه سرشت آدميان را نيز بر آن اساس سرشته اند. اينكه مى گويد سرشت انسانى به دست خدا سرشته شده يعنى گرايش «جان» انسان به سوى خداست. به عبارت ديگر بنيان «جانِ» انسانها الهى است. پس كسى كه به خدا رجوع كند به بنيان جان خودش رجوع كرده است و كسى كه از خدا دور شود از «جانِ» خودش دور شده است. موفق باشید
[1] ( 1)- سوره روم، آيه 30.
با سلام و وقت بخی! استاد عزیز! این چه احساسی ست که در اثر فشار و مشکلات دنیایی بیش از پیش دچار قبض می شوم؛ تا حدی که نمیتوانم با ائمه و شهدا ارتباط قلبی بگیرم! اما همین قلب، سخت این احساسات و افکار را منکر میشود و این دوگانگی به شدت من را آزار میدهد. میدانم نباید اینچنین باشم اما هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته جناب مولوی: «ای بردار عقل یکدم با خود آر/ دم به دم در تو خزان است و بهار» از یک طرف باید آنگاه که قبض ما را فرا میگیرد سعی کنیم معارف الهیه خود را وسعت دهیم، و از طرف دیگر متوجه باشیم آنگاه که بسط و بهاری به سراغ ما میآید، در بهرهبرداری از معارف و تقوای خود بیشترین تلاش را داشته باشیم. موفق باشید
سلام استاد: کوتاه عرض میکنم وقتی بعضی مراجعه میکنند و راهکار میخواهند برای نماز خوان کردن شخص تارک نماز، راهکار قرآنی و روایی چیست؟ خودمان چه صحبتهایی با تارک الصلوة داشته باشیم که نماز خوان شود؟ ممنون خدا حفظتون کنه
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید این افراد را متوجه حضور ابدیشان نمود که مباحث «معرفت نفس» چنین توانی را دارد. پیشنهاد میشود مباحث مطرح در کتابهای «جوان و انتخاب بزرگ» و «ده نکته در معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» که همه در سایت موجود است؛ را با آنها در میان بگذارید. موفق باشید
با سلام و احترام: آیا با توجه به بی احترامی که بعضا به لفظ جلاله در پرچم کشور می شود (انتخابات، مراسم و...) آیا مناسب نیست جایگزینی برای آن داشته باشند؟ با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید از آن جهت که به قصد بیاحترامی به لفظ جلاله نیست، میتوان از موضوع اغماضاً عبور کرد. موفق باشید
نوحه خوانی و سینه زنی برای حسین. در آیه ۱۲سوره ممتحنه میخوانیم ک پیامبر، شرط قبول بیعت با خود را، پیروی از عرف اسلامی قرار میدهد (لا یعصینک فی معروف) ثقة الاسلام کلینی در کتاب کافی ج ۵ ص ۵۲۷ از دو طریق از امام صادق نقل میکند که: «لا یعصینک فی معروف، یعنی اینکه برای عزاداری نوحه خوانی و شعرخوانی نکنید، کنار قبور زیاد نمانید، سیاه نپوشید و خودتان را نزنید.» و از امام باقر نقل میکند که «پیامبر همین توصیه ها را به دخترش فاطمه کرد و فرمود اینها همان معروفی است که الله بآن دستور داده.» علامه مجلسی در مرآة العقول ج ۲۰ ص ۳۵۸ مینویسد این حدیث موثق یا صحیح است. همچنین کلینی در کافی ج ۳ ص ۲۲۲ و مجلسی در بحارالانوار ج ۷۹ ص ۸۹ و از امام باقر نقل میکند که فرمود: «نوحه خوانی و سینه زنی و واویلا برای مردگان مذموم است.» شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۳۷۶ و ص ۵ و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعة ج ۳ ص ۲۷۲ همین روایت را نقل میکند. و همچنین از پیامبر اسلام نقل میکند که «نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است.» و «پیامبر از نوحه خوانی و مصیبت سرایی و آه و ناله نهی کرده» همچنین شیخ قمی در تفسیر قمی ج ۱ ص ۲۹۱ و شیخ مفید در الاختصاص ص ۳۴۳ و سید بروجردی در جامع احادیث شیعه ج ۳ ص ۴۸۸ و البته در خیلی از منابع اهل سنت هم نقل شده که پیامبر اسلام فرموده که نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است. شیخ ناصر مکارم شیرازی در کتاب دروس فی الحیاة ج ۱ ص ۴۴ همین روایت امام باقر را نقل میکند که پیامبر فرموده نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است. و ذیل این روایت اینطور توضیح میدهد که «نوحه خوانی از کارهای اشتباهی بوده که در زمان جاهلیت عرب رواج داشته. نوحه خوانی و ماتم سرایی برای حوادث و شدائد فردی و اجتماعی، کاری عبث و بی فایده است که فقط باعث به هدر رفتن امکانات میشود.» رج مجلسی در بحارالانوار ج ۵۵ ص ۲۲۶ از پیامبر نقل میکند که «چهار رسم از رسوم جاهلی در امت من باقی خواهد ماند؛ افتخار کردن به اصل و نسب، تحقیر دیگران بخاطر خانواده و قومشان، فالگیری و نوحه خوانی. و نوحه خوان اگر توبه نکند در قیامت بیدار میشود درحالیکه لباسی سنگین از ماده مذابی که سرد نمیشود بر تن دارد که بر تنش میچسبد.» این روایت هم در منابع مهم اهل سنت آمده. شهید ثانی در مسكن الفؤاد ص ۹۹ و نوری طبرسی در مستدرک ج ۲ ص ۴۵۲ نقل میکنند که پیامبر لعنت کرده کسی را که برای عزاداری نوحه و واویلا کند. با وجود اینهمه روایت و حدیث، شیعیان با اینکه نوحه خوانی و سینه زنی را جایز نمیدانند ولی برای حسین استثناء قائلند: شیخ حر عاملی در کتاب الفصول المهمة ج ۳ ص ۴۱۳ مینویسد (ادعا میکند): «احادیث زیادی هست از امام معصوم که میفرماید نوحه و زاری مکروه است مگر برای حسین.» سوالاتی ک مطرح میشود اینست که: ۱. چرا پیامبر این استثناء را خودش نگفته؟ مگر کسی میتواند بعد از آیه ی قرآن و حکم صریح پیامبر، حکم جدیدی صادر کند؟ تعریف بدعت در اسلام چیست؟ ۲. اگر فقط حسین استثناست، چرا شیعیان برای فاطمه و رقیه و ابولفضل و دیگران نیز نوحه و عزا میکنند؟ ۳. خود حسین هم این دستور پیامبر را تایید کرده: شیخ مفید در کتاب الارشاد ج ۲ ص۹۴ و سیدبن طاووس در کتاب الملهوف ج ۱ ص ۱۴۱ و شیخ بحرانی در العوالم ص ۲۴۶ و نوری طبرسی در مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۴۵۲ نقل میکند که حسین، خواهرش و خانواده اش را قسم داده ک بعد از مرگ من نوحه و ماتم و خودزنی نکنید. حتی امام صادق هم که بعد از امام حسین آمده، همینرا تایید کرده؛ بعنوان مثال، محدث نوری در کتاب المستدرک ج ۲ ص ۴۵۶ نقل میکند که امام صادق نیز اهل خود را از عزاداری و نوحه و ماتم برای مرگش نهی شدید کرده. همچنین روایات زیادی از خود حسین و امامان بعد از او در نهی از نوحه و خودزنی نقل شده. ۴. شاید کسی از مرگ عزیزش بی اختیار نوحه کند و این قابل درک باشد ولی اینکه یک رسم جاهلی تبدیل به رسم و آئین اسلامی شیعی بشود و بعنوان شعائر و مراسم عبادی قرار گیرد و ثواب زیادی هم داشته باشد، قابل درک نیست. پس سوالی ک تکرار میشود اینست که بدعت در اسلام چیست و چه تعریفی دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن نوحه و حنین و واویلایی که در روایات نفی شده برای مرگ عزیزان، غیر از این نوع عزاداری است که برای حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» به عنوان شهید انجام میشود که نوعی احساس حضور در تاریخی است که امام و شهدا آغازگرِ آن تاریخ هستند در مقابل ظلم ظالمان. موفق باشید
با سلام و عرض ادب محضر استاد طاهرزاده: لطف بفرمایید اهمیت راهپیمایی امسال از جهت اهمیت تاریخی و همچنین از جنبه معرفتی و سلوکی بیان فرمایید با تشکر
تعالی: سالم علیکم: به نظر بنده اگر 22 بهمن سال 57آغازی بود برای
حضور در تاریخی که دیگر ادامه تاریخ سیطره استکبار بر روح و روان ما نبود؛ راهپیماییِ امسال، آغاز دیگری است برای حضور در تاریخی که عبور از سیطره شبکه جهانیِ رسانه های استکباری است و این، نوعی از تولد را برای انسان به همراه دارد، تولد درجهانی که ماورای حرّافیهای رسانههای دنیای استکبار، خود را در دل سنتهای جاری الهی احساس کنیم که چگونه خداوند راهی بسی گشوده و زندگیساز جلو بندگانش میگذارد، هرچند شیطان قویترین دامهای خود را به میان آورده باشد. موفق باشید
بسمه تعالی. با سلام: عرض داستان واقعه ای را دارم و از شما خواهشمندم که نظر استادانه خود را به این شاگرد ارائه نمایید. در این داستان سه شخصیت اصلی هستند: پدر خانواده، پسر بزرگ خانواده و پسر کوچک خانواده. پدر شخصی انقلابی و مذهبی است و تعصبی ویژه روی موضوعات انقلابی دارد و ناراحت و بعضا عصبانی میشود از اینکه یک نفر حتی به اندازه ارزنی از انقلاب، نظام، دولت و عوامل حکومت انتقاد کند. پدر جانباز اعصاب از دوران جنگ است. پدر به برخی از مسائل، همانند دزدی ها و اختلاص ها معترض است و دل نگران. پسر بزرگ خانواده فردی است که تا پدر را میبیند عقده دلش را میگشاید و با پدرش درد دل میکند و امیدوار است که پدرش با او همراهی کرده و پاسخی به او بدهد. در بعضی از مواقع این عقده گشایی و این درد دل به مباحثه پدر پسری تبدیل میشود. پسر بزرگ سؤالاتی را مطرح میکند: (چرا با وجود اینکه روی زر و نقره خوابیده ایم فقر در بعضی خیابانها به وضوح نمایان است؟ چرا نخبگان باید از وطن شان فراری باشند؟ چرا حکومت با معترضان اینگونه رفتار میکند؟ چرا رهبری درباره آن موضوع چنین نظری داده اند؟) و از این قبیل چرا ها... هر گاه بحثی پیش میآید، پدر، دو حرف را نصیحت وار به پسر بزرگ میزند: ۱. تو غربگرا و تحت تأثیر فضای مجازی هستی. ۲. تو آب به آسیاب دشمن میریزی و نگاهت به بیرون از وطن است. و پسر بزرگ هربار میخواهد بگوید من درست است که معترضم ولی اصلا اینگونه که شما میگویید نیستم. من میخواهم ایران پیشرفت کند ولی حسم این است که این «چرا های» در ذهن من اختلال اساسی کشور است که باید به آن پاسخ داده شود. و پسر کوچک خانواده فردی انقلابی و مذهبی است و در عین حال به مسائل کشور در یکسری از موارد معترض است. پسر کوچک این روحیه را در خود احساس کرده است که میتواند بیان مشترکی باشد بین پدر و پسر بزرگ تا بتوانند حرف یکدیگر را متوجه بشوند و از قضاوت های نادرست ذهنی جلوگیری بکنند. روزی سر این مباحث باز میشود و دوباره پدر میگوید: تو نگاهت به خارج است و تحت تأثیر غرب هستی. و به پسر بزرگ اجازه سخن گفتن را نمیدهد. پسر بزرگ در ذهنش میخواهد بگوید که: «نه! من غرب زده نیستم. من از غرب بیزارم!» ولی باز پدر اصرار دارد که «خیر! تو همانی که من میگویم.» در این حین پسر کوچک که ۷ یا ۸ سالی از پسر بزرگ، کوچکتر بود لب به سخن میگشاید برای تبیین یک موضوع: «پدر! برادر بزرگم با اصل نظام مخالف نیست بلکه با یکسری از افعال مسئولین مخالفت دارد. به قول آیت الله مصباح یزدی: انتقاد به این ارگان و آن دولت، تضعیف نظام نیست اتفاقا خیلی هم برادرم انقلابی است. او با اغتشاش مخالف است ولی معترض است». پسر بزرگ حرف برادر کوچکترش را تأیید میکند و میگوید: «آری! این همان حرف من است». پدر دوباره میگوید: «نه حرف تو این نیست. تو نگاهت به سمت بیرون است که به رهبری انتقاد میکنی. رهبر ما بهترین رهبر جهان است نباید درباره او بگویی که چرا فلان نظر را داده. او مصلحت اندیش است و میداند که چکار میکند». پسر بزرگ میگوید: «پدر گفتم من اصلا طرفدار اغتشاش و کشتن پلیس و تضعیف امنیت ملی نیستم.» و پدر باز میگوید: «در حرف های تو معلوم است که طرفدار اغتشاشات هستی». پسر کوچک دوباره وارد میشود و خیلی شمرده شمرده میگوید: «دانش جویان در حضور رهبری از او انتقاد میکنند و ایشان سراپا گوشند و گوش. و بعد اینکه ما ۲ گروه معترض داریم: گروهی که نسبت به اوضاع کشور بیمناک اند و دوست دارند وضع درست شود ولی معترض اند و گروه دوم حدشان را رد کرده اند و به اغتشاشگر تبدیل شده اند. خود من، برادر بزرگم هم از این دسته اولیم. ما نظام را قبول داریم ولی معتقدیم باید در فلان قانون، فلان مسئول و... تغییر ایجاد شود». پدر میگوید:« اگر حرفتان نتیجه ای ندارد آنرا نزنید و حرفتان هیچ نتیجه ای ندارد پس اعتراضتان باطل است». و به پسر بزرگتر که در چشمانش اشک حلقه زده میگوید: «اگر جنبه بحث را نداری خب بحث نکن. من هم جنبه اش را ندارم و زود عصبی میشوم و راهت را سد میکنم!». پسر کوچکتر وارد سخن میشود و میگوید: «الان برادر بزرگم اقرار میکند که مدافع نظام و مخالف اغتشاش است. چرا دارید به او می قبولانید که تو غربزده ای، تو فلانی و...؟ او خودش میگوید که من، این نیستم!!». پدر میگوید: «الان او اینگونه شده، قبلا حرفهایش مدافع اغتشاشات بود». پسر بزرگ میگوید: «پدر من! من میخواهم این مشکل بین مان حل شود، من که هیچگاه قسم نمیخورم میگویم که والله من آنگونه که شما فکر میکنید نیستم». ولی پدر راضی نمیشود و میگوید:« تو خودت را اثبات باید بکنی و اثباتت هم اینگونه است که دیگر این بحث ها را نکنی». پدر حرفهای پسر کوچک را قبول میکرد ولی با حرف های پسر بزرگش مخالف بود نمیدانم چرا! همین باعث شد که پسر بزرگ بگوید: «آری همین حرف من را برادر کوچکم زد منتها با لحنی دیگر». ولی پدر معتقد است که این حرف همان حرف نیست. خلاصه که پسر کوچک که روی حرف زدن زیادی هم جلوی دو بزرگتر نداشت باز سخن میگفت که: «نباید به فردی بگوییم که تو شخصیت آمریکایی داری، این انقلاب انتهایش میرسد به انقلاب امام زمان علیه السلام، اگر یک نفر را از این قافله دور کردیم یعنی یک سرباز را از لشکر امام زمان علیه السلام بیرون کشیده ایم. بعد پدر میگوید: «خودت نگاه کن! آیا با این حرفها، برادر بزرگت یار امام زمان علیه السلام است؟». در دل پسر کوچک این مسئله مانند سیر و سرکه میجوشید که: «نکند با حرف پدر، برادر بزرگم مأیوس شود؟، بر ضد انقلاب شود؟ » و پس از آن گفت: «از روی ظاهر نمیشود انسانها را مقایسه کرد، شاید شخصی وارد اینجا شود که از نظر ظاهری خیلی بد باشد ولی در رابطه اش با خدا از منی که ادعای انقلابی دارم، خیلی خیلی بهتر و خوبتر باشد و بعد این شعر را برای برادر بزرگتر خواند: هر که در این راه مقرب تر است... جام بلا بیشترش میدهند...». چون معتقد بود که خودش شخصیتی است که میگوید انقلابی است و همه حرف او را باور میکنند ولی برادرش انقلابی است و پدر که مهم ترین سرمایه پسر است او را باور ندارد و همین امر باعث شده که برادر بزرگتر سختی بیشتری را متحمل شود. مهمانی با روبوسی تمام میشود و همه به زندگانی خویش میرسند. اما اصل کار اینجاست: توصیه جنابعالی به شخصیت های داستان چیست؟{شخصیت های داستان فرضی اند} توصیه تان به پدر، توصیه تان به پسر بزرگ و توصیه تان به پسر کوچک. با تشکر از وقتی که گذاشتید 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده به مطلب خوبی پرداختهاید. اگر هم به گفته جنابعالی شخصیتهای مطرحشده فرضی هم باشند، بسیار واقعی هستند و موجب تفکر نسبت به افراد مختلف جامعه میگردد تا به افراد و افکارشان فکر کنیم و خیلی خودِ آنها را نفی ننماییم. اگر پدر، پدری است دلسوز و با سوابق خوب انقلابی؛ ولی به هر حال همچنان در جهان و تاریخ خودشان ماندهاند و هرگونه حضور در جهانهای انسانهای دیگر که جهان خودشان نباشد را نفی میکند؛ در حالیکه پسر بزرگ متوجه جهان بزرگتری میباشد و باید همان انقلاب اسلامی را که پدرش برای آن فداکاری کرده است را، در جهانی گستردهتر حاضر کند و با عقل بشر جدید آن را قابل فهم نماید. نام این تفاوت را نباید گسست نسلها قلمداد کرد. این نوعی غفلت از حضور تاریخی است. و پدر از این نحوه حضور بهره کافی ندارد، هرچند در تاریخ خود بسیار جانانه در صحنه بوده است. برادر کوچک که از یک طرف رابطه عاطفی خود را با پدر حفظ کرده و در درک سخنان برادرش هم هوشیاری دارد و در جریان روح اغتشاشات و اعتراضات نیز هست، شخصیتی است که میداند راهی که در پیش است راه عبور از نظام نیست، ولی تسلیم هر آنچه مسئولان میگویند و یا عمل میکنند هم، نمیباشد و در نتیجه متوجه میباشد به تعبیر مقام معظم رهبری باید با روحیه مطالبهگری کار را جلو برد. در این که رهبر معظم انقلاب انسانی فوقالعاده حکیم و هوشیار هستند، حرفی نیست و پدر این را به خوبی تجربه کرده. ولی پرسشگری از رهبری نهتنها بیحرمتی به ایشان نخواهد بود، بلکه موجب میگردد تا اتفاقاً حکمت و هوشیاری ایشان در امور بیش از پیش روشن گردد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: از غم و درد چند روزی هست به خودم می پیچم. درد و ناله دارد عمری درب خانه اهل بیت گدایی کنی و به قول حضرتعالی سلوک قلبی داشته باشی و آخر امر مصداق این بیت شعر باشی: دردا که دوش طاعت سی سال خویش را / دادم به می فروش به یک جرعه برنداشت / عمری درب خانه احمدبن موسی شاه چراغ شب نشینی و زیارت و سلوک داشته باشی آخر امر متوجه شوی که حضرتش شما را لیاقت خویش ندانسته و در آن شب حادثه ترور به ماموریت خارج از شهر رفته باشی لااقل برای دفاع از حرمش نباشی. من که خودم رو دوستار اهل بیت میدانم نکند که آنان ما رو لیاقت خودشان ندانند. حرفی حدیثی جناب استاد بفرمایید که خیلی احساس حقارت و کوچکی میکنم. نکند همه زیارات و شب نشینی خیال بوده. نکند شاهچراغ من رو اصلا به چشم ندیده. نکند این همه رفت و آمد به حرم در سرما و گرما و باران و... الکی بوده و حضرتش ما را لیاقت خویش ندانسته. نکند. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا اینطور فکر میکنید؟! همهچیز روی حساب است حتی خارجشدن شما از شهر. ما باید همواره امیدوار رحمت حضرت حق باشیم و نه امید به اعمال خود. و در امیدواری به رحمت حضرت ربّ العالمین، یأسی در میان نمیماند. موفق باشید
سلام علیکم و رحمه الله: خدمت استاد بزرگوار بنده ۱۶ سال سن دارم و منطقی که مدرسه آموزش داده است را گذرانده ام ولی مطمئنم کافی نیست و آن طور که باید درک نکردم میخواستم منطق جناب منتظری مقدم را شروع کنم آیا به نظر شما مناسب هست یا منطق مظفر را شروع کنم؟ بعد از پایان منطق چه سیر مطالعاتی برای ورود به فلسفه باشد پیشنهاد می کنید ممنون. (این منطق و فلسفه را بر اساس صوت های اساتید بزرگوار میخواهم بگذرانم)
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. «منطق مظفر» را که بنده میشناسم، کتاب خوبی است بخصوص که اساتید خوبی نیز آن را شرح کردهاند. ۲. کتاب «بدایة الحکمه» با شرح آقای امینی نژاد برای شروع خوب است. موفق باشید
با سلام: میخواستم بدونم که الان که من کتابهای شما را می خوانم این عمل من به خودی خود سبب میشود که از نظر وجودی شدید تر شوم، یا باید کار دیگری هم انجام دهم؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» تأکید شده، اگر مطالعات ما، ما را نسبت به مفهوم موضوعات آگاه کند، آن نتایج اصیلی که باید بیابیم را نخواهیم یافت. ولی اگر مطالعات ما، راهی باشد در راستای اُنس با حقیقت، آری! آن گشودگی وجودی و شدّیّت در شخصیت را در ما شکل میدهد. در این رابطه خوب است به تذکرات کتاب مذکور توجه شود. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: در سفر اربعین امسال نسبت به سالهای قبل و حتی نسبت به سفرهای مشهد، فرصت حس و حال معنوی در طول سفر بسیار محدود برای بنده ایجاد شد و بعد از سفر هم نه تنها هیچ اثر و برکت معنوی نبود که حتی نسبت به نمازهای واجب نیز دچار بی ارادگی شدم، در جمع ۶،۵ نفره دوستان که همگی اهل معرفت و اهل تفکر و کارهای فرهنگی بودند و آنها نیز عازم شده بودند مطرح کردم، همه آنها نیز هرکدام به نحوی احساس بهره از این سفر را نداشتند، و یکی از دوستان به نقل از یکی از مادران شهدا که هنوز با شهید خود ارتباط دارد گفت سوال شده آیا شهید به شما گفته اند در آشوب های اخیر چه کسی مقصر است؟ ایشان نقل از شهید خود فرمودند که شهید گفته همه در رخ دادن این وضعیت مقصر هستند. بنده بعداز شنیدن این سخن احساس کردم ندیدن اثر و برکت و حتی حس پسرفت روحی از این سفر معنوی و پرخیر دلیل بر کوتاهی و مقصر بودن ما، در شکل گیری وضعیت فعلی است، آیا این احساس میتواند صحیح باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: درک تاریخی که در این رخداد اربعینی با مواجهه با ایثار خدّام و شور زائران پیش آمده، بالاتر از آن است که تنها به دنبال یک حال معنوی فردی باشیم. درک این تاریخ، نیاز به تأمّل دارد که این شور متقابل، چه آیندهای را در ما و در جهان پیش میآورد. هنر ما با حضور در این صحنهها آن است که متوجه چنین امر عجیبی شویم که اینچنین مردمان را در بر گرفته است. بحث کوتاهیهایمان، بحث دیگری است ولی آن حضور، خود به خود در رفع آن کوتاهیها نیز مؤثر خواهد بود به همان معنایی که خداوند میفرماید: «إنّ الحسنات یُذهبن السیئات». موفق باشید
سلام: چرا آیت الله بهجت در موضوعات گرانی و تورم تحمیل شده به مردم موضعی نداشتند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع امور مربوط به مسئولین اجرایی کشور بوده و هست و بهتر است که همانطور که علماء عمل میکنند، تذکر اصلی مربوط به مسئولان باشد و به آنها تذکر داده شود. موفق باشید
با سلام: آیا جملات زیر درست است؟ «عالم خدا نیست اما عالم جدای از خدا نیست.» با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همه عالم، مظاهرِ انوار اسماء الهی هستند و از این جهت مولایمان علی «علیهالسلام» میفرمایند: «مَا رَأَيْتُ شَيْئاً الّا وَ رَأَيْتُ اللّه قَبْلَه وَ بَعْدَه وَ مَعَهُ» [1] من هرگز چيزى از موجودات را نديده ام مگر آن كه خدا را قبل از او و بعد از او و با او ديده ام. ولی این به معنای دیدن ذات خداوند نیست. از این جهت هرگز کسی عالَم را ذات خداوند نمیداند. موفق باشید
[1] ( 1)- مصباح الهداية، ص 89 88.
سلام بر استاد عزیز: سخنرانی ای از شهید حاج قاسم سلیمانی وجود دارد که ایشان می فرمایند: در جمهوری اسلامی هیچ اقدامی و تصمیمی به منصه ظهور نمیرسد مگر اینکه منافع ملی ایران مدنظر قرار میگیرد. هیچ تصمیمی از نظام بدون منافع ملی در هیچکجا به اجرا گذاشته نمیشود مگر اینکه منافع ملی در صدر آن هست - «اسلام و حمایت از اسلام هم جزء منافع ملی است» ما بدون اتکا به اسلام نمیتوانستیم این قدرت مقاومت را داشته باشیم. چه تحلیلی از این کلام دارید؟ آیا اسلام وسیله ای است برای رسیدن به منافع ملی؟ با توجه به اینکه در برنامه سوره فرمودید که ایران توهمی بیش نیست و در گذشته با حکمت خسروانی و بعد از تشیع با تشیع هویت پیدا کردیم. این پدیده را چگونه بررسی کنیم؟ بالاخره کدام اصل است و کدام وسیله ای برای رسیدن به آن اصل؟ جمعِ بین این دو یعنی: ایرانی بودن و مسلمان بودن قطعا امکان پذیر هست؛ چگونگی این ارتباط چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاه آن شهید عزیز به ایران به عنوان امّ القرای اسلامی باید فکر کرد و اینجا است که مناقع ایران و ایرانی به معنای حضور در آرمانهای الهی و انسانی به حساب میآید. آرمانهایی که ما با نسبت با انقلاب اسلامی برای خود تعریف کردهایم. و از این جهت منافع ملی معنای خاصی پیدا میکند که همان روح استکبارستیزی است. و این غیر از ایران است به صرف ایرانی، که بعضی از روشنفکران مدّ نظر دارند. موفق باشید
سلام استاد وقت بخیر: برای مباحثه تربیتی کودک و نوجوان استفاده از کتب استاد عباس ولدی مناسب است یا صوت های آقای شجاعی. لطفا راهنمایی بفرمایید. و استادی گفته اند که آقای شجاعی اصل تبری در اسلام را قبول ندارند، آیا این سخن حقیقت دارد و با توجه به آن نباید از صحبت های ایشان در رابطه با مسائل تربیتی استفاده نمود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله هر دو استاد مذکور از اساتید دلسوز و صاحبنظر ذیل اسلام و ائمه «علیهمالسلام» هستند. بستگی به ذوق افراد دارد که با کدامیک مسیر سلوکی خود را میتوانند طی کنند. موفق باشید