المنه لله که در میکده باز است. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: کدام اگزیستانسیالیسم؟ اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر یا اگزیستاسیالیسم جناب هایدگر؟ و اگر اگزیستانسیالیسم حقیقی تفکر جناب هایدگر است، پس چرا ایشان خود را یک رهرو اگزیستانسیالیسم نمیداند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیرا آقای ژانپلسارتر این عنوان را برای خود انتخاب کرده و مدعی بوده آن را از هایدگر گرفته. در حالیکه هایدگر معتقد است سارتر هیچ مطلبی از فلسفه هایدگر را متوجه نشده. و بدین لحاظ سعی دارد از سارتر فاصله بگیرد. موفق باشید
سلام علیکم: استاد گرامی، بنده بیش از ۱۲ سال است که با آثار شما مانوسم و به شدت متاثر از شما هستم و حقیقتا در بین علمای حاضر افق فکری شما را به شدت به مقام معظم رهبری نزدیک می بینم و شاید هم نزدیکترین! اما از یک طرف خود آقا در بین علمای معاصر، دانشجویان و اهل علم را به دستگاه فکری مرحوم آیت الله مصباح یزدی ارجاع می دهند اونم با تعابیری عجیب و تمجید زیاد از استاد مصباح!!! اما از طرف دیگری شما استاد گرامی بعد از فوت استاد مصباح جلسه ای برای بزرگ داشت این عالم ربانی نگذاشتید و صحبتی نکردید! در صورتی که از استاد فاطمی نیا گرفته تا حاج قاسم عزیز تا علامه حسن زاده تا شهید حججی تا نادر طالب زاده، حرف زدید و تفصیل کردید اجمال ها را. چرا در مورد ایشان صحبت نکردید؟ چون بنده سایت را زیر و رو کردم چیزی ندیدم! شاید هم بنده درست نگشتم و نگاه نکردم. این تناقض بین تاکید رهبری بر استاد مصباح و سکوت شما در مورد ایشان چیست!؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله در سالهای قبل شبهای جمعه در منزل ایشان خدمتشان میرسیدیم و از مباحث کلامی ایشان بهرهمند میشدیم. در جلسهای که در مرکز «سیمای هنر و اندیشه/ سُها» به صورت میز گرد شکل گرفت، عرایضی نسبت به تعهد و حساسیتهای ایشان نسبت به اسلام و انقلاب خدمت رفقا عرض شد. موفق باشید
با سلام: آیا درست است که ما بگوییم که، الله مظهر ذات خداوند است و امام زمان (عج) مظهر الله؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اینطور در نظر بگیریم با مبانی عرفانی ما بهتر هماهنگی داشته باشد که بگوییم همهچیز مظهر ذات است به جلوههای مختلف و انسان کامل خلیفة الله است به اعتبار آنکه حضرت «الله» نیز جلوهای از جلوات ذات میباشند. موفق باشید
با سلام: آیا ملا ئکه همان اسماء الله هستند یا تجلی اسما ء الله یا جور دیگری؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه با حوصله و بعد از طی مقدمات مربوطه، مباحث «فصوص الحکم» ابن عربی را حتماً با شرح صوتی دنبال بفرمایید روشن میشود که اساساً مقام اسماء، چه مقامی است و نسبت آن با فرشتگان چگونه خواهد بود. موفق باشید
سلام و احترام: ببخشید درباره سوال ۳۳۳۴۱ فکر می کنم اولا آقای امید دانا تقابل مستقیم با امام خمینی نکرده و دوما حتی رهبری فرمودند اگر کسی من را قبول ندارد ولی انقلاب را قبول دارد جزو جبهه انقلاب است. خود رهبر اینطور فرمودند آن وقت شما می گید اگه کسی رهبر انقلاب رو قبول نداشته باشه ضد انقلابه؟ ببخشید این اظهار نظرتون کاملا مخالف حضرت آقاست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اصراری ندارم که ایشان در نزد رفقا قبول و یا ردّ شوند. به نظر میآید خوب است صوت مورد بحث را دقیقاً استماع فرمایید و بعد به هر نتیجهای رسیدید، مربوط به خود شما است. نکته دیگر اینکه عنایت بفرمایید حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» آغاز تاریخی است که برای ما شروع شده است و اینطور مناقشه در شخصیت ایشان، بنیانی برای ادامه این تاریخ نمیگذارد. عنایت داشته باشید که بحث در شخص آقای هادی مطر و تأیید و یا ردّ ایشان توسط مثلاً سید حسن نصرالله نیست. اگر صوت ایشان را در این رابطه با دقت استماع فرمایید، بحث در اصل موضوع برخورد حضرت امام با سلمان رشدی است و تقابل ایشان با حضرت امام به جهت آن فتوا است. در حالیکه به گفته مقام معظم رهبری آن فتوا از متن قرآن است و تعطیلبردار نیست. موفق باشید
با سلام: جملات زیر بر مبنای برهان صدیقین است یا عرفان جناب ابن عربی «عالم فقط خداست وهیچ عالمی در عرض خدا (کنار خدا) نیست. قادر فقط خداست و هیچ قادری در عرض خدا نیست.» با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته را هم میتوان از «برهان صدیقین» و هم از طریق عرفان دریافت کرد به اعتبار آنکه همه عالم مظهر اسمای الهی هستند و اسمای الهی، همان ذاتاند به صفت خاص. و البته این غیر از آن است که گمان کنیم مثلاً زمین و یا آسمان که ماهیاتی بیش نیستند، ذات خداوندند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: بنده یه رذیله بدبینی دارم که وراثتی از سمت پدر و مادر به ارث برده ام. چند سال پیش تست روانشناسی دادم پارانویید مثبت بودم و در خانواده هم افراد دیگری بودند که درتست مثبت بودند. حتی این موضوع به نوه های خانواده هم سرایت پیدا کرده ۲ الی ۳ سالی با این رذیله مبارزه کردم، زیر نظر استاد اخلاق که مدام بدبینی مرا به من تذکر می داد و اینکه علت ناسازگاری ام با آدم ها بدبینی من هست واقعا نمی دانم چگونه با این رذیله مبارزه کنم، توسل؟ قبلا شما در فرمایشتان فرمودید که باید، نسبت ها را با حضرت حق در نظر بگیرید و در کتاب ادب خیال هم فرمودید اثر استقلالی قائل نشوید تا خیال سوء نیاید ولی چه کنم می آید که می آید. کاملا برگشته هست. چون این رذیله آسیب زیادی به افراد می زند و آرامش را از افراد سلب می کند، ای کاش درمان می شد. چند سال پیش روانشناس بهم گفت اگر ادامه دهی به مصرف قرص هم کشیده می شوی. دعا کنید برای ما که از پس این رذیله هم بر بیاییم. مبارزه اش واقعا سخت است. فکر می کنم باید ربوبیت الهی برایم شهودی شود تا نجات کامل از این جریان پیدا کنم با عقیده و استدلال ربوبی کار درست نمی شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که حضرت حق میفرمایند: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً» خداوند انسان را در ابتدای امر هرکس که باشد به نحوی ضعیف و با انواع ضعفها خلق کرده و بحث در اینجا است که ضعیفبودن بد نیست، ضعیفماندن بد است. یکی را عجول خلق کرده و دیگری را ترسو و سومی را بیباک و چهارمی را بدبین، و بنا است هر کدام از این افراد در زندگی خود به نور الهی از این ضعفها عبور کنند تا هرکدام معنای خود را در تولد جدیدشان احساس نمایند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام: دختری ۲۰ ساله هستم. متولد یک شهر کوچک و اکنون در رشته پزشکی مشغول تحصیلم. مشکل بنده اختلافنظریست که با خانواده خود دارم. خانوادهای نسبتا مذهبی، که نماز و روزه و خمس و حجاب و حقوق حلال و نذری عاشورایشان سر جایش هست، اما شبیه اکثر مردم جامعه ما، تمام دین را در همين اعمال و... میبینند. دقیقتر بگویم، آن بخشی از دین را میپذیرند که با عرف مطابقت دارد. و آن بخشی از دین که توسط اکثریت جامعه رها شده را رها میکنند (البته این فقط داستان پدر و مادر من نیست، اکثر جامعه ما همینگونه اند و دینداری گزینشی دارند). معیاری برای زندگیشان ندارند، هرچه مردم بپسندند میپسندند. نکته غمانگیزتر اینجاست که حاضر به پذیرش غلطبودن این شیوه هم نیستند!! میگویند اسلام دین تعادل است و دیندارتر از خودشان را «افراطی» مینامند. شاید هم درک میکنند اشتباهشان را، اما به روی خود نمیآورند! اینکه گاهی اشتباهاتی از افراد مذهبی دیدهاند، واقعا دلیل محکمی نیست که همه آنها را به چشم افراطی و «ریاکار» ببینند. من هم در همین خانواده بزرگ شدم و از آنجایی که پدر و مادرم فرهنگیاند و بهشدت معتقد به درس، ۱۸ سالِ تمام، همه دغدغه و هدف و زندگی من درس بود. نماز و روزه و حجاب به جای خود، اما فقط و فقط و فقط درس خواندم (البته سال کنکور معمولا نماز اول وقت و قرآن روزانهام هم ترک نمیشد). سال کنکور که فشار روحی و روانی واردشده به بچهها فوقالعاده زیاد میشود، کم آوردم. آن سال یکی از آشنایان پادکستهای کتاب «معجزه شکرگزاری» لاندا برن را به من معرفی نمود و من تمام تمریناتش را موبهمو انجام دادم و پس از آن هم کتاب معروف «راز» (درباره قانون جذب و از همان نویسنده) توجهم را جلب کرد. سرتان را درد نیاورم، تا آخر آخرش رفتم، آخرش هیچ بود..! وهم و خیال و دیگر هیچ.. تصور کنید! سال کنکور چه زمان زیادی را برای انجام تمرینات وهمزدهشان از دست دادم و آخرش هیچ بود. آن روزها دقیقا حال مسافر یک کشتی در حال غرقشدن را داشتم و آنجا بود که برای اولین بار عمیقا خدا را حس کردم و با او صحبت کردم. تمام امیدم برای کنکور، یک آیه قرآن با موضوع توبه بود که در درس دینوزندگیمان خوانده بودیم و با تکیه به همان، کنکور دادم و به لطف خدا نتیجه چندان هم بد نشد و پزشکی یکی از بهترین دانشگاههای کشور قبول شدم. اما دیگر خیلی چيزها در من تغییر کرده بود. تازه فهمیده بودم چقدر اسلام خودمان کامل است و چقدر بینیازیم از داروهای تقلبیای که غرب برای روحمان تجویز میکند. و چقدر فرق میکند اسلام واقعی با آنچه در خانه و مدرسه آموزش دیدهام!!... خدا را هم انگار تازه یافته بودم، با اینکه نسبت به معارف دینی تقریبا بیگانه بودم اما با همان سطح بسیار اندک از معرفت، آنقدر شیرینی ارتباط با خدا برایم عمیق و زنده بود که هیچ تجربهای به پای آن نمیرسید. قبل از آن در محرمها هم ذرهتحولهایی را احساس می کردم. مثلا اوایل دبیرستان، تازه خواندن هریپاتر را تمام کرده بودم و شبیه تقریبا همه نوجوانان، بسیار مجذوب شجاعت و قهرمانگری شخصیت اصلی داستان شده بودم که محرم رسید. جزء معدود مواردی بود که در مراسم هیئت شرکت کردم. یک جمله «احلی من العسلِ» روضه، تمام شکوه هریپاتر را برایم فرو ریخت. دو سه سال منتهی به کنکور، هر محرم تلنگری شبیه این برایم اتفاق میافتاد. قبل از کنکور گوشی همراه نداشتم، پس از کنکور و قبولی در دانشگاه، وارد فضای مجازی شدم. بهخاطر مشغولیت زیاد در درس هم فرصت قرارگیری در جمعهای دوستانه مذهبی را اصلا نداشتم، خانوادهام هم زیاد اهل مسجد و هیئت نبودند. اتفاقی در برخی کانالهای مذهبی عضو شدم و مطالبشان نظرم را جلب کرد، این را اضافه کنید به اشتیاق بزرگی که برای شناخت اسلام حقیقی و حقیقت اسلام پیدا کرده بودم و لطفهایی که از امام حسین (ع) دیده بودم... یکی دو سال همینگونه طی شد، کتابهای مختلفی خواندم (مخصوصا از شهید مطهری) و البته کتابهایی را هم ناتمام گذاشتم. گاهی هم اشتباهاتی داشتم البته. کمکم دروغ و غیبت را هم ترک کردم و برای چادریماندن مصمم شدم. شروع دانشگاه همزمان شده بود با شیوع کرونا و تقلبهای فراوان در امتحانات مجازی. برای امتحانات خودم که تقلب نکردم، به برادرم هم کمک نمیکردم. یکی از اقوام اصرار زیادی میکردند که در امتحانات دخترشان، تلفنی کمکش کنم، و من که همیشه دختر خوب و مطیع و تسلیم پدرومادرم بودم، برای اولین بار جلوی آنها ایستادم و گفتم که تقلب نمیکنم. اختلافات من و خانوادهام از همینجا شروع شد. من میخواستم تمام دین را رعایت کنم و آنها، همانقدر که دلخواهشان بود و سخت نمیشد برایشان. البته این موارد بسیار کم اتفاق میافتاد. من عموما دانشگاه بودم و منزل نبودم، وقتی هم بودم، از سر درونگرایی و حس درکنشدن، معمولا از احساسات درونیام - که تماما معطوف دین و مخصوصا دغدغه ظهور بود- حرفی نمیزدم. در مدرسه که تکبعدی بودم، در دانشگاه هم مادرم توصیه کرده بود که سمت تشکلهای مذهبی نروم و به درسم برسم. نرفتم، اما مگر انگیزهای مانده بود برای درسخواندن؟! من همیشه عاشق درس و مطالعه بودم به این دلیل که عشقهای بزرگتر را تجربه نکرده بودم. در این یکی دوسال، توفیق شد یک سفر قم و جمکران و یک سفر عتبات هم رفتم، و از هریک، یک دنیا حرف دارم برای گفتن.. دوگانگی شدیدی در خود حس میکردم. از یک طرف حالا اهلبیت را شناخته بودم و پیچ تاریخیای که در آن هستیم را درک میکردم و مشتاق ظهور بودم و دغدغهام این بود که من هم کاری انجام دهم، از یک طرف قید و بندهای دوران کودکی هنوز هم با من بود: «بایدها و نبایدهای مادرم». ضعیفترین حالت اعتماد به نفس و جرئتمندی را داشتم. چند ماه پیش به روانشناس مراجعه کردم. اینکه الآن با اطمینان کامل تقصیرها را گردن خانواده و مادرم میاندازم به خاطر تاییدیست که پس از چند جلسه صحبت از آن روانشناس گرفتم، تایید «کنترلگری بیش از حد مادرم» در خانواده (البته درباره من بیشتر از برادرانم) و اینکه به هرحال در وجود من نهادینه شده بود «دختر خوب» پدر و مادرم باشم. با نظر مشاور در بسیج دانشجویی ثبتنام کردم، با اشتیاق کامل و حس رهاشدگی، که خودم قرار است انتخاب کنم در مسیری که دوست دارم قدم بردارم. شاید باورتان نشود اما شور و شوقی بیشتر از شوق قبولی در دانشگاه را داشتم. با نظر همان روانشناس به مادرم هم نگفتم چون لزومی نداشت. البته از وقتی در بسیج دانشجویی فعالیت میکنم نمراتم به طرز عجیبی هم رشد داشته. از یک طرف بهخاطر اعتمادبهنفس و حس زندهبودنی که پیدا کردهام، از یک طرف چون جهاد علمی فرمان آقاست و در راستای همان عشقیست که با آن زندهام. یعنی دلیل دارم و هدف دارم برای درسخواندن. اهل تعریف از خود نیستم، شما هم که مرا نمیشناسید، با صراحت میگویم تمام دلیل زندگیام و تمام آرزویم ظهور امام زمانم است. در تمام سفرهای مذهبی اخیر که داشتهام، تنها خواستهام (و نه مهمترینشان) یاری امامم بوده است. دیگر نه نظر اطرافیان برایم اهمیت دارد و نه سختی مسیر. سختیهایش را، هرچه باشد، با تمام جانم میخرم. آدم مؤمن و باتقوایی نیستم، سعی میکنم خود را اصلاح کنم اما با آنچه رهبرم از من انتظار دارد خیلی فاصله دارم. اما از صحت آرزوها و اهداف و مسيرم کاملا مطمئنم. تا اینجا ظاهرا همه چیز به خیر گذشته است اما.. مشکل اساسی و مسئله بزرگ آنجايی پیش میآید که صحبت ازدواج میشود. مدتی پیش به خواستگاری همکلاسیام، که عقاید و تفکراتی شبیه من داشت و تنها مشکلش سطح متوسط خانوادهاش بود (البته خانوادهاش مثل خانواده من فرهنگی بودند، اما آنقدر بالا نبودند که مادرم بعدا پُزشان را بدهد) و مادرم او را شبیه من «افراطی» میدانست، به خواست مادرم جواب منفی دادم و حتی اجازه ندادم حرف بزنیم یا به خانوادهاش اطلاع دهد. آنجا با خودم فکر کردم من چطور میتوانم ازدواج کنم درحالیکه کسی که مورد تایید من است، خانوادهام مخالفت میکنند و کسی را که آنها قبول دارند، من نمیتوانم بپذیرم... با مورد اول مشکل ندارم، اگر خانوادهام مخالف باشند حاضرم قبول کنم و حتی تا آخر عمر مجرد بمانم، اما در مورد دومی، واقعا نمیتوانم قبول کنم با کسی که آنها میخواهند و من نمیپسندم ازدواج کنم. متاسفانه چنین موردی اتفاق افتاد و خانوادهای به خواستگاریام آمدهاند که همکار صمیمی پدر و مادرم میباشند و اتفاقا سِمَت و مقام و درجه بالا، زیاد در فامیلشان پیدا میشود. شغل پسرشان که با من نمیخواند بماند (ایشان مهندس برق است. خدا را گواه میگیرم بهخاطر موقعیت اجتماعی و .. نیست که میخواهم همسرم پزشک باشد، فقط و فقط به خاطر اینست که مسیر من را رفته باشد و بهتر شرایط مرا درک کند) گویا از نظر عقاید و تفکرات هم، مسلمان است شبیه همان مسلمانی پدر و مادرم..!! میگویند خیلی خوب است، قبول دارم اما خوببودن باید جهتدار باشد. با توصیفاتی که عرض کردم، من چطور میتوانم با کسی که دغدغه ظهور ندارد زندگی کنم؟! اگر قرار باشد درک نشوم و سکوت کنم و آرزوهایم را در قلب خودم دفن کنم، همین الان هم در خانه پدرم همین کار را میکنم!! چرا به تعداد افرادی که مرا درک نمیکنند یک نفر (و البته یک خانواده) اضافه کنم؟! من هم در مسائل سیاسی افراط نمیکنم، در همان حد هستم که نسبت به جامعهام بیتفاوت نباشم و تا حدی بتوانم - آنطور که رهبرم از یک دانشجو انتظار دارد - تحلیل سیاسی از اوضاع داخلی و خارجی داشته باشم و معیار -که همان تفکر امام و رهبریست- را بشناسم تا موضعگیریام در اتفاقات و جریانات، درست باشد. این آقا حتی اگر علیرغم تفکرات خودش، با فعالیت من در بسیج و.. فعلا موافقت کند، بعد از ازدواج با کوچکترین خللی که فعالیت من به زندگیام وارد کند (چون گفتم که با سختیهای مسیر مشکلی ندارم و خود را برایش آماده کردهام بنابراین احتمال این مشکلات بالاست)، پشتم را خالی خواهد کرد و مطمئنا در چنین شرایطی خانوادههایمان هم طرف او را میگیرند، کما اینکه همین الان هم از من خواستهاند در صحبتهایم با ایشان از مسائل سیاسی حرفی نزنم. آنجا چه کنم؟ از مهمترین دغدغه زندگیام بگذرم؟! خانواده من و ایشان بسیار مُصر به این ازدواج هستند، حتی مادرم که میداند این مسائل برایم مهم است و احتمال میدهد مخالفت کنم، بعضی مطالب را جابجا به من میگوید و صحبتهای متناقضی از ایشان میشنوم!! اول که با کل قضیه مخالفت میکردم، با «فقط یک جلسه گفتگو تا ببینیم هم را میپسندید یا نه» راضیام کردند اما الآن بین صحبتهایشان اینطور میشنوم که انگار همین اسفندماه میخواهند خطبه عقد بخوانند!! اگر قبلا تردید داشتم الان با این حجم از پنهانکاری و فریبکاری مادرم مطمئنم آن آقا مورد تایید من نیست که میخواهند زود قضیه را جمع کنند!! آنقدر پدر و مادرم با خانواده آن آقا رودربایستی دارند که نگو و نپرس (اگر خوشبین باشیم و نگوییم تحت تاثیر موقعیت اجتماعی آن خانواده است). میگویند اگر خواستی جواب مثبت میدهی اگر نخواستی، نه. اما من که میدانم اگر بگویم نه، برنامهها خواهند داشت برای راضیکردنم! احتمالا آنقدر در گوشم بخوانند که نتوانم مقاومت کنم (با توجه به همان اثرگذاری و کنترلگری مادرم نسبت به من) و اگر هم مقاومت کنم بعید نیست به زور متوسل شوند! (با توجه به سوابق قبلی، مثلا اخیرا از من خواستهاند از تمام گروههای مذهبی و سیاسی لفت بدهم وگرنه خودشان گوشیام را میگیرند و چک میکنند و ..). من میدانم و درک میکنم که اینها همه از سر دلسوزیست اما آنچه آنها از زندگی میخواهند و فکر میکنند عامل خوشبختیست، با آنچه من میخواهم فرق میکند. نقطه ضعفم را هم میدانند، میتوانند تهدید به عاقکردن کنند!! به همین راحتی!! [این سوال را هم در حاشیه بپرسم که در مقابل چنین تهدیداتی من «مجبور» به اطاعت از پدر و مادرم میشوم یا نه] از طرف دیگر، من بیست سال بیشتر ندارم و از نظر ویژگیهای دیگر هم تقریبا چیزی کم ندارم و تقریبا مطمئنم موقعیتهای بهتر (که حداقل از نظر روحی و فکری در کنارش احساس امنیت داشته باشم) برای کسی شبیه من کم نخواهد بود. شما بفرمایید چه کنم؟ به ازدواجی تن دهم که مهمترین معیار من در آن نادیده گرفته میشود و تا وقتی ادامه داشته باشد، جز عذاب روحی و حسرت، نتیجهای نخواهد داشت؟ خواهش میکنم این را هم نگویید که با تربیت فرزند صالح هم میشود در ظهور موثر بود!! آن هم به روی چشم، اما نمیتوانم الآن تمام ظرفیت خودم را در خانه و پای درس و کار نگه دارم که بعدا فرزندانم را - تازه اگر پدرشان مانع نشود - آنطور تربیت کنم. زیباترین لحظههای زندگی من همانهاییست که در بسیج کنار دوستانم برای نظام و انقلاب کاری انجام میدهم. فرضا با ازدواج با آن آقا جهاد علمی را هم ادامه بدهم و دلم را به آن خوش کنم، این مسئله که هیچکس را نخواهم داشت که باورها و آرمانهای مرا درک کند، تا آخر عذابم خواهد داد. میدانم دنیا کوتاه است و سراسر امتحان، اما در این مورد واقعا نمیتوانم زیر بار ظلم پدر و مادرم بروم. واقعا نمیتوانم. فعلا در ظاهر واکنشهای مثبت به پدر و مادرم نشان میدهم که فکرشان سمت تهدید نرود. تا حدی امیدوارم بتوانم از چیزی غیر از افکار این آقا، ایراد بگیرم تا باز مسئله افراطی بودن من را پیش نکشند. یا شاید طوری حرف بزنم که خودش منصرف شود و بگذارد و برود!! شما بفرمایید چه کنم؟ و احیانا اگر تهدید کردند که شیرشان را حلالم نمیکنند و عاق میکنند و...، در قضیهای مثل ازدواج، میتوانم سرپیچی کنم؟ از زمانی که برای خواندن این مطلب صرف کردید حقيقتا متشکرم و بیصبرانه منتظر کسب تکلیف و راهحل میمانم. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به روحیهای که در خود میبینید و فعلاً خود را در جای دیگری جستجو میکنید و از این جهت، روحاً آمادگی این نوع ازدواجها را ندارید؛ بر همین نکته تأکید کنید که فعلاً آمادگی برای ازدواج ندارید و آن آقا برود زندگی دیگری تشکیل دهد و شما هم بدون جدال و درگیری با همان سعه صدری که در آموزههای دین میشناسید، از مسائل عبور کنید. ولی طوری نباشد که شخصیتتان شخصیت مخالف ازدواج قلمداد شود. موفق باشید
سلام سوال: چه دلیلی دارد که معصومین در دعا ها به گناهان شخص خودش اعتراف می کنند؟ دقیقا لفظ «لی» می آورد یعنی گناه من. نمونه اش دعای عرفه، دعای ابوحمزه و.... از چند منظر پاسخ شنیده ام قانع نشده ام. متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه نسبت انسان با خدا نزدیک و نزدیکتر شود متوجه شأن حضرت پروردگار میگردد که نسبت به آن شأن، حقِ ربوبیت او با عبودیتِ ما رعایت نشده است. در آن حدّ که حضرت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» عرضه میدارند: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» ما تو را چنان كه حق معرفتت مىباشد نشناختيم، و ما تو را آن گونه كه حق عبادت تو است پرستش نكرديم. وامام صادق «علیهالسلام» میفرمایند: «وُجُودُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنب» (الوافی، ج 1، ص 103.) وجود تو گناهی است که هیچ گناهی با آن مقایسه نمیشود. در این رابطه حتی نظر به وجود خود را در محضر حق گناه احساس میکنند. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: سخنرانی میگفتند کسانی که از صراط رد میشوند اندکند و بعد صراط مقام محمود است که همان شفاعت هست. درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با شفاعت اولیای الهی، انسانهای اهل توحید بهتر و سریعتر از صراط عبور میکنند. مثل صراط دنیا که شهدای عزیز با نور ولایت، سریعاً عبور کردهاند و ننگ به شهادت رساندن آنها بر پیشانی قاتلانشان گذاشته شد. در حالیکه همان قاتلان به آنها کمک کردند تا سریعتر راهی که باید طی کنند طی نمایند و با دستانی هرچه گشودهتر به مدد اسلام و انقلاب وارد شوند. موفق باشید
سلام استاد گرانقدر: چرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خالد بن ولید را با وجود آنکه عدهای از مسلمانان قبیله جذیمه را کشته بود کیفر نداد؟ (اهل سنت، جنایات خالد را در قضیه کشتن مالک بن نویره در زمان ابوبکر، و قصاص نشدن وی را با این مساله قیاس و توجیه میکنند) چرا امیرالمومنین اینقدر با برخی یارانشان مدارا میکردند؟ (مثلا با اشعث) همین امام جای دیگر مثلا در موضوع ولید حاکم کوفه در زمان عثمان به اونصورت قاطع عمل میکنند؟ اشعثی که بقول آقای پناهیان: خوارج به علی (ع) اعتراض میکردند و میگفتند که اشعث پای رکاب تو چهکار میکند؟! این اشعث را دور بینداز! یا امیرالمومنین سر موضوع خواستگاری جعده از امام حسن راحت مقابل اشعث کوتاه میاد. یا مثلا گفته میشود امام حسن یکی از دلایل صلحش با معاویه حفظ جان یاران مخلص و تربیت یاران جدید بود. خب این یاران که ۱۰ سال بعد همگی اشان به راحتی توسط حاکم جور کشته شدند. در واقع ظاهرا به عقل ناقص من اینکار عجیبی مینماید؟ من به این موضوع واقفم که باید شرایط زمان و مکان رو لحاظ کرد اما واقعا گاهی دوگانگی هایی میبینم که برایم اصلا قابل حل نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید برای باقیماندن اصل اسلام و کمکردن انگیزه مخالفت با آن، جهت به فعلیتآمدن ظرفیت تاریخی اسلام، که بنا بر آن است تا آن ظرفیت به ظهور آید؛ حرکات پیامبر و ائمه حکایت از بصیرت آنها دارد. در این رابطه به همان صورتی که رهبر معظم انقلاب با آقای هاشمی در عین آنکه خودشان فرمودند در بعضی موارد نگاهشان با آقای هاشمی متفاوت است، مقابله مستقیم نکردند تا انقلاب دو تکه شود. ولی در مورد خالد بن ولید و ظلمهای وی در نبرد با بنی جذیمه و نیز مجازات نشدنش از طرف پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) باید گفت: ۱. بخشیدن خون مقتول و یا قصاص قاتل، در اختیار ولیّ مقتول است و اگر او بخواهد قاتل را قصاص نماید، حاکم اسلامی وظیفه دارد که قاتل را قصاص و حکم اسلامی را اجرا نماید؛ اما اگر او بخواهد با گرفتن دیه، از کشتن و قصاص قاتل بگذرد، حکومت اسلامی نیز نظر او را محترم خواهد شمرد. اگرچه حکومت در صورت صلاحدید، میتواند مستقلاً متخلف را به دلیل نقض قانون، مورد مجازاتی هرچند خفیفتر قرار دهد.
2- در قضیه بنی جذیمه نیز چنین بوده است؛ یعنی رسول خدا (صلواتاللهعلیهوآله) بعد از اطلاع و آگاهی از بروز چنین حادثه تلخی، امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را برای جبران خسارات وارده و نوعی پوزشطلبی به آن منطقه اعزام کرد و تمام خسارات؛ حتی قیمت کاسه آبخوری سگهای آن قبیله را نیز پرداخت نمود:
وقتی خبر به پیامبر (ص) رسید، دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! من از آنچه خالد انجام داده بیزارم». سپس علی (ع) را خواست و به او فرمود: «ای علی! بدانجا برو و حالشان را بپرس و روش جاهلیت را زیر پا بگذار.
علی (علیهالسلام) با اموالی فراوان به طرف آن قبیله رفت، خونبها، خسارت اموال و حتی قیمت کاسههای سگان آنها را نیز پرداخت نمود و سپس از آنان پرسید: «آیا خونبها و یا مالی مانده که به شما نپرداخته باشم؟!» همگی گفتند: خیر. علی (علیهالسلام) فرمود: «باقی مانده اموالی را که به همراه آورده بودم را نیز به خاطر رعایت احتیاط کامل از جانب پیامبر (صلواتاللهعلیهوآله) به شما میپردازم». سپس به مدینه بازگشت و آنچه انجام داده بود را به رسول خدا گزارش کرد. حضرتشان فرمود: کار درست و زیبایی انجام دادی». سپس رو به قبله ایستاد، و دستها را بلند کرد ... و سه بار فرمود: «خدایا من از آنچه خالد انجام داده بود، بیزارم. ولی در مورد جنایاتی که خالد بن ولید با مالک بن نویره و همسر او انجام داد؛ صاحبان قتل از او نگذشتند . متأسفانه خود خلیفه او را معاف کرد. در حالیکه جناب عمر در این مورد به خلیفه یعنی جناب ابابکر اعتراض نمود. موفق باشید
با سلام و عرض ادب استاد گرامی: استاد ارجمند سؤالی از محضرتان داشتم؛ ما که در زیارت جامعه عرضه می داریم: «وَ أَنَّ أَرْواحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ واحِدَةٌ، طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» اینکه بزرگان می فرمایند اصحاب خمسه علیهم السلام، افضل از دیگر ائمه علیهم السلام هستند، و غیر از اصحاب خمسه علیهم السلام، امام زمان (عج) افضل از اجداد مطهرینشان علیهم السلام هستند، می تواند معنای این فراز «طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» باشد؟ و اینکه افضلیتشان به چه وجهی اشاره دارد؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً همینطور است که ائمه «علیهمالسلام» در مواجهه با شرایط تاریخی که در آن حاضر بودند بعضاً امکان ظهور کمالات باطنی آنها بیشتر فراهم میشد و از این جهت بعضی نسبت به بعضی دیگر در رابطه با هدایت مردمان، فرصت راهنمایی بهتری داشتهاند وگرنه از نظر مقام غیبی، همه در نور واحد انسانیت مطلق هستند. موفق باشید
یا فارس حجاز: با عرض سلام و تشکر من صوت که فرمودید را دو سه روز پیش گوش دادم. به استاد بفرمایید من غلط کردم به شما بزرگوار ایراد بگیرم منظورم این بود که فکر میکردم روی این دو تا آیه بیشتر. صحبت میکنند و ادامه این نور الهی را به ظهور مرتبت میدونن آخه من خودم وقتی این آیات سوره ی صف را میخونم به این فکر میکنم که از زمان پیامبر تا حالا چقدر دشمن کار میکنه که بتونه نور خدا را خاموش کنه ولی خداوند بشارت میده که با فرستادن این رسول دینش را بر همه ی ادیان چیره میدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان این موضوعی که میفرمایید و صوت مورد نظر نیستم. موفق باشید
با سلام و عرض ادب! آیا میتوان گفت که خدا چشم و گوش ندارد اما قوه بینایی و شنوایی دارد؟ (چون خدا سمیع و بصیر است)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حضرت ربّ العالمین به عنوان علیم مطلق، علمِ به دیدنیها و علم به شنیدنیها دارد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: بنده معلول هستم و از ویلچر استفاده میکنم. چگونه میتوانم تسلیم باشم؟ خیلی استرس دارم استرس مدام. حتی این مشکل تمرکز من را گرفته است و نمیتوانم یک خط کتاب را دنبال کرده و حفظ کنم. چه کنم؟ حتی در نماز مقداری تمرکز ندارم. احساس میکنم زندگی را باخته ام. اگر روی این ویلچر نبودم حتما شرایط بهتر و لذتهای بیشتری از زندگی را تجربه میکردم! خشم و نارضایتی زیادی از شرایط و موقعیت و واقعیتی که با آن روبه رویم، دارم که برایم غیرقابل کنترل است. از آن طرف عشق و علاقه ی شدیدی به اهل و بیت و خدا دارم و زبانم از شکایت به آنها بسته است. ولی این احساسات درونم را ضد و نقیض کرده است. در درونم همواره جنگی به پاست! چه کنم!؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امر بسیار مهمی است که انسان بتواند در هر موقعیتی که به هر حال برایش پیش آمده است، خود را در همان موقعیت بپذیرد تا حضور او برایش حضوری الهی شود. در این مورد به سخن رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نظر کنید که میفرمایند: «لَأَنْ تَصْبِرُوا عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُوَافِيَنِي كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمِثْلِعَمَلِ جَمِيعِكُمْ وَ لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ ظَفِرَ بِكَمَالِ ثَوَابِهِ ثُمَّ قَرَأَ «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا» (بحار الأنوار، ج79، ص: 138) و اگر شما بر آنچه هستيد صبر كنيد در نزد من بهتر است از اين كه هر يك از شما به اندازه همه، عمل انجام دهد ولى مىترسم بعد از من دنيا بر شما گشوده شود، آنگاه يك ديگر را انكار نماييد. در آن وقت اهل آسمان شما را انكار نمايند. پس هر كه در راه خدا صبر كند به كمال ثواب و پاداش خويش نايل مىگردد.» سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (نحل/96) بنابراین پیامبر اکرم «صلواتاللهعلیهوآله» میفرمایند اگر بر آنچه هستید شکیبا و پایدار باشید برای من پذیرفتنیتر و دوست داشتنیتر است تا آنکه عبادات همه اصحاب را داشته باشید، زیرا شکیبایی در آن «بودن» که برایمان پیش آمده، عملاً انسان را در مرکز «وجود» حاضر میکند. موفق باشید
سلام بر شما: انسان باید چه رویه ای را در شبانه روز دنبال کند تا همیشه متذکر حضور خداوند و فراگیری او باشد؟ در صورتیکه وقتی این حضور را از یاد می بریم و دچار فراموشی میشویم در این مورد؛ بسیار احتمال گناه کردن و خروج از صراط مستقیم زیاد می شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه بیشتر انسان متوجه ضعفها و ناتواناییهای خود شود، بیشتر متوجه حضور خدا در همه ابعاد زندگی میگردد که چگونه حضرت حق همواره ما را از سقوط در مشکلات میرهاند. از این جهت است که ندا سر میدهیم:
صد هزاران دام و دانهست ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم بدم ما بستهٔ دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
میرهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی میرویم ای بینیاز
موفق باشید
با سلام وعرض ادب: استاد زمانهایی که محدودیت در عبادات داریم مثلا نماز را نمی توانیم بخوانیم یا قرآن را از رو بخوانیم، باید چه کاری را جایگزین آن کنیم؟ البته من تعقیبات و بعضی دعاها را میخوانم که البته نمیدانم باید حتما با ترجمه بخوانم یا نه، و صوت سوره هایی که باید بخوانم را گوش میدهم که مطمئن نیستم از نظر شرعی درست باشد وهم چنین سخنرانیها و...، در کل من ماهی یکبار انگاررفرش میشوم وباید از اول شروع کنم و نمیدانم چاره چیست؟! کار خاصی هست که باید انجام دهم؟ مشکل روالی که پیش می روم چیست؟ با سپاس فراوان🌺
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید در انجام واجبات کوتاهی نکرد و سپس سعی کنیم معارف توحیدی خود را رشد دهیم زیرا عبادات ما به اندازه معارف ما تأثیرپذیر و نتیجهبخش است و پس از آن انجام امورات زندگی و مستحبات، برکات خود را خواهد داشت. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام الله علیکم: استاد ممنون می شوم اصلاح فرمایید. چون انسان مظهر اسماء و صفات پروردگار عالمیان است. و از آنجا که ذکر و ذاکر و مذکور یکی است. میتوان در نظر داشت که در هنگام نماز و ذکر و دعا، خود را با حقیقت آیات و اذکاری که در همه عالم یکی است، هم جهت کرده ایم تا آنها به ذهن و زبان ما جاری شوند. و ما در این لحظه با هرچه که مظهر این کلمات است یکی شده آیم. و با اراده خود میشود با ذکر دیگری هماهنگ شد، به آن منتقل شد و آن را بروز داد؟ به همین طریق همه اعمال دیگرمان را؟ و غفلت از این حضور همان گناه و معصیت است؟ سایه حضرتعالی مستدام. آمین 🤲
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رحمت حضرت حق همچنان گشوده و واسعه میباشد و ما را به سوی افقهای بلندمرتبه میخواند تا در آن عوالم عالی حاضر شویم. پس چرا با اذکاری که موجب قرب بیشتر به حضرت «الله» که جامع جمیع اسماء است و با اعمالی که ما را در آغوش حضرت محبوب قرار میدهد، ورود نکنیم؟ آری! «کم نخواهد شد بگو دریاست این». موفق باشید
سلام بر اهل جمهوری اسلامی و آنان که خواهند آمد! زیرا نه جای دیگری اینقدر عمیق است که تا قیامت جوابگوی آدمی است، و نه اصلاً جای دیگری وجود بنیادین دارد. قطعِ به یقین، بشر منتظر تحول است تا تاریخی که در او مرده و تاریخ دیگری که در آن ورود کرده و یا آن را جستجو میکند، به عمل برساند، تا آسمان و زمین یکی شود، و آنچه در اول اسلام توسط رسول خدا «صلواتاللهعلیه» شروع شد امروز به منزل بشر آخر یعنی جمیع ابعاد انسانی محقق شود. تا به اینجا صحبتها شعرگونه و خبر از افقِ روبرو بوده اما «تمدن»! تمدن یعنی زندگی آغاز شده... و سلوک همان زندگی عامیانه خواهد بود که این بهترین هدیه انقلاب اسلامی به ما است. این جملات اگر نوعی جستجو برای ما آفریند هر کدام از ما یابنده و گوینده خواهیم شد تا بدانند ما در نسبتِ با حقیقت، خود را اندازه گیری خواهیم کرد و در نه نسبت با غیر، تا جهان سوم خطابمان کنند و هیچ وقت هم به آنها نرسیم. باور دارم «تحول» که خواسته بشر است را غرب دیگر نمیتواند بسرقت ببرد! زیرا مدرنیته با سرقت اساس های انسانیت توانست سحر مدرن را با دروغ های زیبا و گوساله سامری بنا کند برای پرستش. تازه سامری مدرن را خیر خواهانشان می دانم و اِلا مستکبرین غرب فروعون و معاویه و داعش و تمام جهنمهای تواریخ را در خود جمع کرده اند و تقویت تا به نفوس بشر تجاوز کنند و شراب جهنم های پیچیده را به زور به خورد کودکان معصوم دهند، تا شیطان بزرگ باشند. ای امام خمینیای کسی که میتوان با او زندگی کرد و خسته نشد! ای کسی که همه عاشقانِ بیدارِ زندگی توحیدی تو را جستجو می کنند و تو را نهایت و میزان و ملاک سعادت و مسلمانی و رضایت یافتهاند، سلام خدا و درجات متعالی خدا بر تو باد. عید «رأیدادن به نظام جمهوری اسلامی» مبارک باد
باسمه تعالی: سلام علیکم: بر شما هم این عید، که آغازی است برای مواجههشدن با جهانی که جهان دیروز نیست؛ مبارک باشد. مواجههشدن با جهانی که فتنههای اخیر مقابل ما گشود تا از خود بپرسیم چه چیزی و یا چه اموری جوانان ما را به نوعی از نیستانگاری کشانده. تبریک به جهت آنکه بدانیم با انگشتگذاردن روی خلأهای خود، خود را بهتر و درست درک کنیم و به تحولی بیندیشیم که از آن سخن گفتیم. خدا میداند هر اندازه عمیقتر به نیستانگاریِ پیشآمده بر روان جوانانمان بیشتر فکر کنیم، بیشتر متوجه عظمت راهی میشویم که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» مقابل ما گشودند ولی ما آنطور که شایسته است، نه آن را فهمیدیم و نه توانستیم آن را تبیین کنیم. آری ما نسبت به حضور تاریخیِ آن مرد بزرگ آنطور که باید نیندیشیدیم. موفق باشید
سلام ببخشید مسئله مشکلی ذهن بنده را درگیر کرده است: «چرا زندگی و همه چیز هایی که به آن متعلق است باید طوری صرف شود که گام به گامِ انقلاب اسلامی پیش برود و ترقی کند؟». سؤالم را تشریح میکنم: از گفتار شما برمیآید که گویا تنها راه نجات سردرگمی بشریت این است که رو به انقلاب اسلامی بیاورد. «علم» بیاموزد که انقلاب در مسائل علمی تقویت شود. «فلسفه» بخواند تا پایه های عقلی انقلاب را محکم کند. «سیاست» بداند و مشکلات سیاسی انقلاب را بهبود ببخشد. «رسانه» را گسترش بدهد تا انقلاب برای جهانیان نمایان شود. و از این قبیل مطالب... چرا همه شان در تحقق انقلاب اسلامی باید صرف شوند؟ مگر چه هدفی است این انقلاب که تنها و تنها باید در ذیل آن و در گرو آن بود که به سعادت و رستگاری رسید؟ خیلی از مردمان هستند که علم می آموزند و ترقی می کنند و کسب معرفت می نمایند، ولی هدفشان اصلا انقلاب اسلامی نیست. این افراد چه تفاوتی با افرادی دارند که همه اینها را برای تحقق انقلاب اسلامی می خواهند؟ اصلا اساسی تر بخواهم بپرسم: «چرا انقلاب اسلامی و آرمانهای اسلامی انقلاب؟». در سرتاسر جهان ارزش ها یکسان هست: اخلاق نیکو، رعایت و مراعات یکدیگر، احترام، ادب، کمک به نیازمندان و... این چه سرّی است که همه اینها را باید ذیل انقلاب اسلامی معنا کنیم تا سودبخش باشند؟ با تشکر 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثْ در بهترین حضور است که انسان باید در نزد خود آن را احساس کند بخصوص در تاریخی که بشر جدید طیّ ۴۰۰ سال تلاش کرد به هر آنچه از نظر دنیایی نیاز داشت، برسد. و درست در همان جهان مدرن، ناگهان پوچی و نیستانگاری تمام وجود بشر جدید را فرا گرفت، به طوریکه به گفته میشل فوکو: در قرن گذشته خواستیم بگوییم خدا مُرده است، ناگهان در این قرن متوجه شدیم بشر مُرد. انقلاب اسلامی، روحی است در مواجهه با چنین جهانی تا انسان ذیل اراده الهی خود را در این تاریخ، آری! در همین تاریخ ادامه دهد تا در عین وسعتیافتن به وسعت انسانِ آخرالزمانی معنا و گرمی حیات را از دست ندهد، یعنی زمین خود را به ملکوت عالَم متصل کند. موفق باشید
سلام و رحمت: مطالعه پرسش و پاسخهایتان درباره عرفان عملی، چنین مینماید که میان اهل کرامات و اهل عرفان تفاوت قائل هستید. بهطوری که امثال مرحوم شیخ رجبعلی را از دسته اول و امثال مرحوم قاضی را از گروه دوم دانستهاید. در صورتی که بسیاری از زبدگان عرفان از جمله همین آیت الحق قاضی و امثالهم، کرامات عدیده داشتهاند؛ مشهور در این میان مرحوم بهجت است! آیا صرف کرامت داشتن یا نداشتن را ملاک درستی یا اشتباهی مسیر اشخاص قرار دادن کار اشتباهی نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که ملاحظه میکنید صرف کرامتداشتن و یا نداشتن، ملاک درستیِ راه نیست؛ ملاک درستی راه، حضور در شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» در عقاید و اخلاق و احکام است. آنچه هست باید متوجه باشیم هر اهل کرامتی را نمی توان اهل عرفان به معنای حضور توحیدی نامید و این امر را میتوانید در یکی از پاورقیها مفصل کتاب «آیت الحقّ» که جریان رجوع مرحوم شیخ رجبعلی خیاط به آیت الله قاضی را نقل میکند ملاحظه فرمایید. موفق باشید
سلام علیکم: چندی ست که با گروه های منتقد برپایی حکومت قبل ظهور ارتباط گرفتم. افرادی که مطلع هستند و خلاق در قبولاندن حرف ها. خیلی ترس دارم. ترس از انحراف. نظر تان در رابطه با این گروه ها که ادله شان را با روایات نهی از برپایی حکومت قبل ظهور ارائه میکنند چیست؟ آیا این ادله روایی اصالتا صحیح و قابل اعتناست و یا اگر قابل اعتنا هست آیا برداشتی غیر از برداشت این افراد دارد؟ منبع و کتابی در رابطه با صحت برپایی حکومت قبل ظهور معرفی بفرمایید. یاعلی
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به شرایط تاریخی آن روایات توجه کرد که عدهای خود را دائماً به عنوان مهدی امّت معرفی میکردند، از محمد نفس زکیه بگیر که پدرش او را مهدی امت معرفی میکرد؛ تا مهدی عباسی از سلسله عباسیان. بنابراین روایاتی که آقایان مدّ نظر دارند متذکر این امر است که قبل از ظهور حضرت نباید کسی به عنوان مهدی ادعایی داشته باشد، نه آنکه حکومتی جهت امر به معروف و نهی از منکر و جاریشدن دستورات الهی تشکیل نشود. حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در کتاب «ولایت فقیه» متذکر این نکات شدهاند. در ضمن کتاب «تحلیل تاریخی نشانه های ظهور» از استاد مصطفی صادقی نکات خوبی در این مورد دارد. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: استاد چه میکنید با ما؟ در حال گوش دادن به سخنرانی بشر جدید و آزادی و دینتون هستم. استاد با سخنرانیهاتون ما رو کافر میکنید!! جنس حرفاتون به طوری هست که لمسش میکنم ولی جایگاه در شریعت درش مشخص نیست. سردردگممون میکنه. چه کنیم استاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدای کتاب «انقلاب اسلامی، طلوع جهان بین دو جهان» اگر ملاحظه کرده باشید بحث سکراتیبودنِ این مباحث پیش کشیده شد، زیرا حضوری که افراد قبلاً در دینداری خود داشتند و با آن به راحتی بهشت میرفتند، به هم میخورد و جریان شیخ عطّار به میان آمد که میفرماید: «نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کین خمار خام است. میان مسجد و میخانه راهی است / بجوئید ای عزیزان کین کدام است. آیا به راهی که میان مسجد دوران تاریخ سنتی ما و میخانهی جهان مدرن وجود دارد، فکر کردهایم؟
آری! بحث، در حضور در تاریخی است که لازمه دینداری آن رعایت دستورات الهی است با افقی که با انقلاب اسلامی گشوده میشود و عملاً انسان در بودنی خاص قرار میگیرد، بودنی که بنا به بودنِ مولایمان، نه برای بهشت عبادت میکند و نه برای نرفتن به جهنم، «لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك» لکن تو را ای پروردگار عالمیان شایسته عبادت دیدم و عبادتت کردم، آیا این نوع عبادات اگر برای جهنم نرفتن نمیباشد و برای بهشت رفتن هم نیست؛ پس برای چیست؟ برای هرچه بیشتر حاضرشدن در نزد خود که عین تعلّق به او است و احساس در آغوش او بودن نیست؟ موفق باشید
با عرض سلام و احترام: بنده یک جلد کتاب پیمانه و دانه که به شرح داستان های مثنوی میپردازد جهت هدیه دادن به شخصی تهیه کردم. بعد از مطالعه بخشی از کتاب متوجه شدم مولانا داستانهایی در مدح خلیفه اول و دوم دارد. سوال من این است که آیا اشکالی ندارد که این کتاب را هدیه بدهم؟ نگرانی من بیشتر از این جهت است که شخص مذکور مطالعات دینی عمیقی ندارد و ممکن است با این کتاب در عقاید او خللی وارد شود. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه جناب مولوی طوری سخن میگوید که به گفته آیت الله حسینی طهرانی، از نظر عقیدتی، شیعه است، هرچند از نظر فقهی به فقه حنفی مقیّد است؛ بعید است دنبالکردن تفکر مولوی با توجه به ارادت بیکرانهای که به حضرت علی «علیهالسلام» دارد، مشکلی پیش بیاید. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: یکی با استفاده از آیات و واژه اجتباه برای یونس نتیجه میگیرد که او ترک اولا هم نکرد یکی با استفاده از همین واژه و آیات نتیجه میگیرد که یونس از پیامبری مدتی ساقط شد و بعد خدا او را برگزید. من فوق لیسانس علوم قرآنم و گاهی واقعا میمانم کدام قول درست است. آیا اینکه بگویم خوش به حال کسانی که یک نفر را قبول دارند که همه اقوالش برایشان حجت است و مساله تمام میشود برایشان آیا ناشکری کرده ام؟ چون من اصولا گیر اشخاص نیستم که چون فلانی گفت پس حتما درست است و لاغیر و لذا گاهی در انتخاب میمانم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مبنا را باید بر قرآن گذاشت و در دل قرآن روایات را مدّ نظر قرار داد. کاری که حضرت علامه در تفسیر «المیزان» انجام دادند. به نظر بنده ظرائف خوبی را در رابطه با معنای ترک اولی در مورد پیامبران و از جمله در مورد حضرت یونس «علیهالسلام» بیان میکنند حاکی از آنکه آن حضرت منتظر نماندند تا حکم خدا بیاید، و نه آنکه بین دو حکم، حکمی را انتخاب کردند که اولی و ارحج نبود. گویا همین اندازه نیز برای پیامبر خدا شایسته نبود و خود آن حضرت نیز در شکم آن نهنگ متوجه این امر شدند و اظهار داشتند: «سبحانک انّی کنت من الظالمین». موفق باشید