با سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد بنده مدتی پای صحبت های استاد معمار منتظرین بودم تا بعد از مدتی به پیشنهاد یکی از دوستان با شما آشنا شدم و از هر دو بهره بردم به حمدالله، ولی یه بار یه کاربری سوال از شما کرده بود، گمانم شما یه نقدی اگر اشتباه نکنم داشتید. استاد الان یه وقتهایی خیلی موضوع درگیرم میکنه و دوست دارم بدونم نقد شما دقیقا چی بود؟ با تمام احترامی که برای هر دو بزرگوار و همه خدمتگذارن نظام قایلم، استاد قبلا یه ثباتی داشتم در سلوک ولی مدت زیادیه هرکی یه عالم معرفی میکنه، وقتی حرفهای هر کدوم را گوش میدم دقیق گاه میبینم همه یه چیز میگن ولی به زبان های مختلف، یه بار هم ازتون سوال کردم فرمودید برای این که به یه وحدت برسید بیاید ذیل شخصیت امام، به حمدالله خیلی نتیجه دیدم ولی چون در اجتماعی هستم که به قول یکی از دوستان صد میلیون آدم دارن کار فرهنگی روت میکنن اذیت میشم، قبلا خیلی لطیف با اهل بیت ارتباط برقرارمیکردم ولی متاسفانه به دلیل سخت گیری یه عده دچار مشکلاتی شدم، نمیتونم حرکت کنم. قبلا راحت مسافرت میرفتم الان نمی تونم، قبلا نمیدونستم خدا همه جا هست و ازم محافظت میکنه ولی خیلی راحت تا توی دل مشکلات میرفتم الان میدانم خدا برعالم حاکم است و نمیتونم تکون بخورم، الانم پر از سوال و ایده و نظر راجع به مطالبی که از شما یاد گرفتم هستم ولی اگر بخواهم صحبت کنم طومار میشه استاد. التماس دعا ممنون ازتون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: توجه داشته باشید وقتی در راهی که راه توحیدی است، قدم می گذارید تازه وسوسههای شیطان شروع میشود و اینجا است که با صبر و شکیبایی در مسیر دینداری به مرور راههایی گشوده میگردد که خودتان جواب سؤالهایتان را خواهید داد و مزه دینداریتان برایتان شیرین میشود. موفق باشید
سلام علیکم: ضمن تشکر از بحث های عاشورایی شبکه ۱ حسینیه ایران. آنطور که من برداشت کردم حضور تاریخی امروزمان باید در مواجهه با استکبار تعریف شود و این اصل اساسی انقلاب است. سوال من این است که افرادی مانند بن لادن و امین الظواهری از سرکردگان القاعده که بنام اسلام با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا مبارزه کرده و به منافع آنها آسیب زده اند و هردو بدست نیروهای آمریکایی کشته شدند نیز آیا در این حضور تاریخی که شما تعریف کردید حاضرند؟ لطفا توضیح بفرمائید با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آنها سلفیگری و تحجّر است. لذا به جای حضور در جهانی که دیانت، جوابگوی بشر جدید و در این تاریخ باشد تلاش میکنند انسانها را به گذشته و تاریخ را به گذشته برگردانند و عملاً مجبور به نوعی خشونت میشوند زیرا بشر جدید بنا ندارد به گذشته خود برگردد و از بودن امروزین خود منصرف شود. اینجا است که بحث انقلاب اسلامی به عنوان «جهان بین دو جهان» پیش میآید. موفق باشید
سلام: ببخشید سوالی دارم: من به نماز بسیار علاقه مندم و همیشه با علاقه می خونم. همه کتاب های شما رو هم خوندم. سوالم اینه چرا باید نماز اجبار باشه یعنی اگه یک نوبت هم خوانده نشد عذاب های سختی داشته باشه. مثل اینه که من به دوستم بگم سه بار در روز «باید» با من تماس بگیرید. حتی اگه دوستم مشتاق باشه روزی ده بار با من تماس بگیره با خودش میگه این چه حرفیه؟ سخت گیرترین افراد هم مثلا در آزمون ها میگن مثلا از ده مورد، نه مورد ضروریه و یک مورد به انتخاب خودتون حذف کنید. این اجبار از طرف خدا که ما باهاش صحبت کنیم حتی وقتی به نفع خودمون باشه، برای من قابل درک نیست. چرا مثلا نمیشه کسی بگه من امروز صبح کشش نداشتم و معذرت می خوام که این بار رو نمی خونم و نوبت بعدی رو می خونم؟ ممنون میشم توضیح بدید. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در باقیماندن در هویت تعلّقیمان است نسبت به حضرت ربّ العالمین و اینکه این تعلّق، امری است دائمی. و برای باقیماندن در این هویت در ساحت حرکات و سکنات فرمودهاند سه یا پنج موقع نماز برگزار کنیم و تشریع این امر در راستای حاضرشدن در تعلّقِ دائمی ما است نسبت به حضرت ربّ العالمین. موفق باشید
به جهت برگزاری اعتکاف در چند روز آینده؛ از جوابگویی به سؤالات عزیزان معذور هستیم. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این زمان بگذار تا وقت دگر.
یه سوال دارم از کتاب خویشتن پنهان: در صفحات ۲۳۹ و ۲۴۰ اشاره شده به اینکه اگر درجه وجودی انسان، شدید بشه که از عالم ملکوت هم بالاتر بره، قبض روح توسط خود خداوند انجام میشه و نه تجلی نور حضرت عزرائیل علیه السلام ۱۴ معصوم بزرگوار که درجه وجودیشون از همه بالاتر هست درسته؟ طبق این مطلب، خود خداوند قبض روحشون رو انجام میده درسته؟ اگر درسته پس اون موضوع که میگن حضرت عزرائیل علیه السلام به شکل پیرمردی اومدن و از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذن گرفتن برای قبض روح، چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با توجه به آن روایات که میفرماید خود خداوند اولیای خود را قبض روح میکند؛ میتوان به این نتیجه رسید که حضرت حق با نور قابض خود در جلوۀ عزرائیل «علیهالسلام» به ظهور میآید و این قبض، غیر از قبضی است که نسبت به بقیه پیش میآید که متوجۀ نور قابض حضرت حق نمیشوند. موفق باشید
سلام علیکم: پیرامون مباحثاتی که از پرسش ۳۸۲۴۵ آغاز شد مطالب و سوالاتی هست: ۱. اگر حضرتعالی اشعار ملای رومی را ناشی از کشف میدانید و اگر اعتباری که برای فتوحات و شطحیات منصور و عین القضات قائلید و آن ها را اصول اصول اصول دینی دانسته که لا یمسه الا المطهرون بر آن ها صادق است معیار صحت و سقم مکاشفات، را چه میدانید؟ مکاشفات را از جنس علم حضوری تلقی میکنید که خطایی در آن راه ندارد؟ کشف و شهود و شبه یقینِ شخصی را مطابق نفس الامر تلقی میکنید؟ اگر چنین است، تناقضات مکاشفات و شهودات را چگونه توجیه میفرمایید؟ اگر چنانچه صدرا و ابن عربی و تمهیدالقواعد و... ، یکی از راه های اعتبار کشف و شهودات را همان وحی میدانند، دسترسی ما به وحی مگر جز همان نصوص وحیانی و الفاظ نورانی حضرت صاحب الوحی ست؟ اگر می توان تفسیر و تاویل آن الفاظ را کاملا عکس و ناقضِ خود الفاظ دانست، مبنا و معیار صحت و سقم مکاشفات دوری نمیشود؟ به عنوان مثال وحی میگوید (الف ب است و ج نیست). آن فردی که عارف کامل دانسته اید میگوید الف ج است و ب نیست و این بطن همان وحی است. از طرفی تضاد ظاهر و باطنِ وحی را پذیرفته اید. لذا هیچگاه وحی قابلیت تفکیک میان مدعیِ کاذب و عارف حقیقی، عرفان صادق و کاذب را ندارد. چون عارفِ ۱ وحی را به خود تفسیر کرده و خود را ناقضِ وحی نمیداند ، عارف ۲ نیز همینطور. میان عارف ۱ و عارف ۲ نیز تضاد و تباین و تناقض است. ۲. چرا وحی اساسا معیار سنجش دیگر گزاره هاست؟ اگر وحی نیز کشفی ست بالاتر از دیگر تجربه ها و مکاشفات، چه کسی گفته کشف پیامبر معیار کشف دیگران ست؟ مگر جنابعالی کشف پیامبر را تجربه کردید که بدانید کشف او معیارست؟ اختلاف مکاشفاتی که میان اهل علم و عرفان و معنویت بوده و هست و خواهد بود از چه روست؟ اگر مدعی باشید اختلافات مکاشفات تشکیکی ست که به سادگی قابل رد است، چرا که تناقض بودن بسیاری از آن ها به سادگی قابل فهم است و حتی خود مکاشفه کننده ها نیز با همدیگر تفاوت تشکیکی ندارند بلکه درگیری و نقض و ضدیت ظاهری و باطنی دارند، یکی دیگری را خوک میبیند، آن یکی او را سگ. اگر فرضا تشکیک را بپذیریم، با این حال نشانه ی نقص و کمال که هست. اگر نقص و کمال را بحث کنیم، فهم این نقص و کمال اگر قبل از پذیرشِ گزاره های آن عارف باشد عقلانی و انسانی است، اما اگر بگویید فهمِ همان وحی اکمل نیز مشروط ست به اینکه گزاره های آقای الف را بپذیری و نه گزاره های آقای ب را، باز از کجا معلوم منی که ناقص تر از هر دوی آن دو نفر باشم، به وسیله ی عینک ناقص فرد ناقص تر، گزاره های وحی را یا اکمل را ناقص یا خطا تفسیر کنم و نتیجتا آقای اکمل را ناقص تر فرض کنم. لذا چاره ای از رجوع ابتدایی به همان وحی نیست، و چاره ای از حجیت ظاهر نداریم، و این تنافی با فرض وجود بطن و تاویل ندارد که باز همان وحی، صاحب تاویل و تفسیر و معیار صدق و کذبش را به ما میدهد، با این تفاوت که در نگاه شما، فرد ناقص تر میتواند اکمل معرفی گردد اما در روش عقلانی و انسانی، فرد اکمل کشف شده و معیار برای انقص قرار میگیرد. پس بر مبنای حضرتعالی که میتوانید وحی را خلاف و متباین و متضادِ ظاهرش ترجمه و تفسیر کنید سنگ روی سنگ بند نمیشود که هیچ، هر کسی می تواند تفسیر خودش از قرآن را ارائه کند، و به این روش نص وحی را که معیارست تغییر دهد، سپس خود را اعرف عارفان بنمایاند. این دور ست جناب استاد. دور است و دور است و دور... تمنا دارم از کپی کردن نامه ی گورباچوف نیز صرف نظر کنید که ایراد به خویش را مجدد تقویت میکنید و نتیجه همینست که شاهدید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این موارد بسیار بیش از حرفها است که در این میدان بتوان از آن گفتگو کرد. موفق باشید
سلام علیکم و رضوانه بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و درود خدا بر مجاهدان خدا در تاریخ حضور توحیدی اسلام و درود بر روان پاک شهدای مظلوم و کودکان شهید مظلوم و سلام بر خانوادههای صبور و مردم مقاوم و غیور که صحنه ساز تاریخی دیگر در عالم شدند و انسانی دیگر را به صحنه آوردند. جناب استاد با عرض پوزش از جسارت و زحمتی که از مطالعهی این متن برای شما و عزیزان دارد، خدمتتان نوشته ای را فرستادم تا بلکه توانسته باشم در گفتگوی تاریخی انسان انقلاب اسلامی با شما به گفتگو بنشینم و زبان ها بتواند حکایت تاریخی شود که دارد بر ما می گذرد. آنچه ما در غزه با آن روبروییم یک تولدی جدید یا بهتر بگویم یک آغاز تاریخی جدید در دل تاریخ نهیلیسم، در زمانه ای که زمین بازی را انسان خود بنیاد و نیست انگار و به گل نشسته ی زمانه ی لیبرال در جستجوی لذت و تمتع و بهره های نفسانی بیش تر دنبال می کند و در دستیابی به آمال ها حاضر است تا وجوه تعالی انسان را نادیده بگیرد و انسانیت را فدای جنسیت و سبعیت و به توهم بهره ی بیش تر، از ملکیت ارض و اعتباریات أرضی بهره ی ملکوتی اش را فدا کند. ما با تولد انسانی جدید در این تاریخ مواجه هستیم، انسانی که در بستر اسلام زیست کرده است و مناسبات اجتماعی اش را از دل اسلام کشف کرده است. انسانی علیه نظم جهانی تاریخ که بریده از آسمان تصمیم می گیرد و اراده می کند اما در بن بست تاریخ با جبهه ای مواجه می شود که عملا مطابق با روح زمانه در حال ساخت تاریخی دیگر است و انسانی دیگر را مد نظر قرار داده است. انسانی زنده، پویا، فعال، حاضر و معتقد با انگیزه ی زیستی متعالی که حاضر است بهره های دنیایی و توهمات اعتباری اش را فدا کند اما ارزش انسانی و کرامت و خلافت دگر باره ی انسان را در تاریخ زنده کند فلذا در این صحنه حاضر می شود جان و مال و خانواده اش را فدا کند تا بار دیگر انسان از دل تاریکی تاریخ پوچی ها سر برآورد و خلافت را از آن خود کند و بت انانیت و اومانیسم را بشکند و این همان تبری است که امروز بر دوش ملت غزه قرار گرفته است و حماسه ای است که با فرماندهان و دلاوران این سرزمین رقم خورده است. اگر نتوانیم به این تاریخی که از دل عالم اسلام از دستان غزه بیرون آمده است بنگریم چیزی از مناسبات جبهه ی نبرد تاریخی حق و باطل را درک نکرده ایم. غزه نه تنها تولدی از حضور تاریخ اسلام در این زمانه بود بلکه مناسباتی از غلبه ی جبهه ی حق را به ظهور آورد تا انسان ها با نوعی از حضور معنوی و قدسی و ملکوتی از انسان در برابر یک زیست تکنیکی محض که صحنه ی قدرت را در ارتش و ابزار و سلاح و قلدری می بیند آشنا شوند و به تماشای انسانیت بنشینند که با کرامت و عزت و ایستادگی و انکسار دعا و ظُّل عبودیت و افتقار و مسکنت در پیشگاه حق تمام آن میکنه را به هیچ می گیرند و در نوعی دیگر از رزم و صورتی دیگر از مبارزه، مناسبات زمین جنگ را به دست ربوبیت الهی می فهمند و پیروزی را دنبال می کنند بی آنکه گرفتار ترس و واهمه ی همینه ی قدرت ها شوند و مگر این جز فهم عمیق قرآنی حاصل می شود؟! و مگر انسان در این عصر جز به این بینش و زیست معنوی و قدسی از تاریک خانه ی موهوم عالم مدرن رهایی می یابد؟! میدانم که امروز باید با غزه به انسان و تاریخی جدید با بشر سخن گفت و نگذاشت تا این ندای جهانی بین المللی که بپاخواسته و با فریاد قسط و عدل و مبارزه ی با ظلم در یک زمانه ی تاریخی به پشتوانه ی یک حرکت اسلامی بلند شده است فرو بنشیند و این فریاد بلندی که از سرزمین قدس بر سر استکبار و استبداد جهانی بپا خواسته فروبنشیند. آری! شروع وحدت انسان ها برای خروج از ظلمت با مبارزه ی با ظلم و کفر و جور آغاز می شود تا آنگاه که به توحید ختم شود و مگر امام امت نفرمود راه قدس از کربلا می گذرد؟! این را چگونه تفسیر می کنید؟! غزه امروز در حال ایمان است و این رنجی که می برد رنج تحمل زایمان انسانی است که تاریخ فردای عالم اسلام خواهد بود و ما منتظر تولدی مبارک از از دل این حماسه ی طوفان الاقصی هستیم و آماده ایم تا این انسان از بطن غزه متولد شود. و وای بر ما اگر خود را از حضور در این تاریخ محروم کنیم. که اگر اینچنین شد یقین بدانیم راهی جز سرگردانی و تحیر و پوچی نصیبمان نخواهد شد و منتظر باشید و به تماشا بنشینید انسان هابی را که امروز نسبت به این حیات تاریخی جدید برای خود معنایی نیافتند و در این حضور حاضر نشدند که یا فردایی بدتر از امروزشان خواهند داشت و یا اصلا فردایی نخواهند داشت همچون تاریخ عالم غرب که فردایی در این تاریخ ندارد. دوست داشتم در نسبت با آیه ی ۱۲۰ سوره ی مبارکه بقره در مناسبت با جریان پر فتوح غزه سخن بگویم که ان شالله دوست دارم اگر توفیق یار بود و مزاحمت و زحمتی برای جناب استاد طاهرزاده نبود در یک یادداشتی دیگر گفتگویی داشته باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میتوان در رابطه با غزه، این سرزمینِ صعود انسانهای بسی بزرگ سخن گفت؟!! عزمهایی به میان آمدهاند از جنس عزمِ پیامبران اولیالعزم که رسالت رساندن «توحید» به جهانیان را داشتند و لذا نشاندادنِ معنای حضور قدس، باید از درون انسانها نسبت به مردم غزه شروع شود. و این راه، بدون شهادت و شهادت و شهید را بزرگ و مؤثر دانستن، ممکن نمیشود با حضور نسبت به آنچه در فلسطین و غزه میگذرد؛ ما در جهان گسترده خود که انقلاب اسلامی مقابلمان گشود، حاضر میشویم تا گرفتار بلای بیتاریخی و بیجهانیِ روشنفکران غربزده و متحجرین نشویم، و برای این حضور و حتی برای شهادت در این حضور، فردا دیر است. اتفاقی پیش آمده که منتظر آن بودیم.
آری! فلسطین سکویی است که صدایش به همه جهان میرسد تا مسلمانان در این فضا، به گفته حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» خودشان مقدّرات خود را به دست گیرند. اینجا است که ملاحظه میکنید با شهادت هر انسانی که در آن سرزمین شهید شود، عموم مسلمانان احساس میکنند خودشان هستند که شهید شدهاند تا با بالهایی بسی گشوده و با تأثیری بیشتر در هدم و نابودیِ اسرائیل و جهان استکبار حاضر باشند. بیحساب نیست که رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» فرمودند: «امروز یکی از مظاهر قدرت اسلام همین مسائلی است که در فلسطین در حال روی دادن است... این قضایا، نشاندهنده قدرت باورنکردنیِ اسلام در فلسطین است».
حال، نسبت ما با انسانهای صبور و اهل توکل غزه، همان نسبتی است که جناب شاعر فرهیخته آقای قیصر امینپور اینچنین توصیف میکند:
دوستترت دارم از هرچه دوست / ای تو به من از خودِ من خویشتر
دوستتر از آنکه بگویم چقدر / بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغِ تو را از همه داراترم / درد تو را از همه درویشتر
موفق باشید
من در شرف جدا شدن از همسرم هستم و دو دختر ۱۴ و ۷/۵ دارم و همسرم در قبال حضانت و طلاق خواستار بخشیدن کل مهریه و سه دونگ خانه ای است که به نام من هست و متاسفانه پدرم فوت کردن و برادرم با این درخواست موافق است و مسر هستند که من موافقت کنم و طلاق خود را از این طریق بگیرم و به دلیل اینکه من هیچ منبع درآمد و حقوقی ندارم، ایشان (برادرم) میگویند من خرجی تو و فرزندانت را من بعد میدهم به نظر شما این کار درست است یا نه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد مواردی نیست که ما بتوانیم نظر صریح بدهیم. بهتر است به افرادی رجوع فرمایید که طرفین را می شناسد. البته به نظر می آید تا آنجا که ممکن است کوتاه بیایید و زندگی خود را ادامه دهید و اگر واقعاً نمی توانید نباید از حقوق خود بگذرید. موفق باشید
سلام عليكم استاد عزیزم: خدا قوت. برای خواندن فلسفه نظر شما را دیدم که روی بدایه و نهایه است آیا می شود با شرح منظومه شروع کرد یا همان بدایه بهتر است؟ آیا کلا به خواندن منظومه نیازی هست یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به تدوین «بدایه الحکمه» و «نهایه الحکمه» توسط علامه طباطبایی و از آن مهمتر با وجود استادانی که آن دو کتاب را به خوبی شرح دادهاند مانند جناب آقای امینینژاد و جناب آقای یزدانپناه، نباید از این فرصت غفلت کرد. به نظر میآید با توجه به این امر، رجوع به منظومه جناب سبزواری چندان نیاز نباشد هرچند که کار ارزشمندی است بخصوص که با وجود آن اشعار، مطالب به خوبی در ذهن میماند. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: آیا موسیقی رپ اشکال شرعی ندارد؟ در کانال مطالب ویژه در ایتا یک کلیپی منتشر شده که با ریتم رپ هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر معظم انقلاب سالها قبل در سخنرانی خود در دانشگاه تهران فرمودند هیچ نوع موسیقی در ذات خود حرام نیست، حرمت موسیقی به محتوای آن و یا آنچه باعث فتنه و فحشاء میگردد؛ میباشد. موفق باشید
با سلام: می خواستم بدانم تا چه اندازه خودم را مشغول نوشته ها و قلم کنم؟ دوباره نوشته های دیگری دارم، نمی دانم ادامه شان دهم یا نه. نمی دانم اصلا بنویسم باز یا نه دیگر؟ ممنون میشوم راهنمایی ام بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در مواجهه با تفکرِ متفکران و تأمّل در آن افکار و بررسی آن افکار نسبت به مسائل خود، چرا قلم به دست نگیریم و در حضور تاریخیِ خود سخن به میان نیاوریم؟! موفق باشید
با سلام: آیا یک مجتهد اگردرعمل اشتباه کند ازمقام فقاهتی میفتد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فقه، یک علم است حال چه فقیه عامل به آن علم باشد و یا نباشد، بحث علمیِ فقه جداست. موفق باشید
با سلام: در قرآن بسیار حمد را با تسبیح آورده است. مثلا «فسبح به حمد ربک» سوال این است که چگونه با تسبیح گفتن خدا به حمد او نیز پرداخت؟ آیا این کار زبانی است و با گفتن تسبیحات اربعه انجام می شود یا موضوعی است قلبی و نیازمندیهایی برای ادای آن دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! میفرماید با نظر به کمالات او که همان حمد حضرت ربّ میباشد، او را منزه از هر نقصی بدان و این امری است که انسان در نسبت با پروردگارش میتواند برقرار کند که بهترین نسبت است. موفق باشید
سلام و ادب خدمت استاد: تشکر از لطفتون بابت وقتی که به مخاطبین هدیه میدید: استاد در جلسه دوشنبه هفته پیش به دعایی در زیارت امیرالمومنین اشاره فرمودید: «اللهم ارزقنی عقلا کاملا و لبا راجحا...» با توجه به اینکه مقام عصمت مقام یقین به معنای: لاریب فیه است و در مقام عصمت انتخابگری ونخبه گزینی بی معناست وهرچه هست فقط حق وحقیقت است؛ آیا این دعای منقول از امام سجاد را میشه در راستای اشارت و دعوت ما دانست؟ و آیا میشه گفت: به میزانی که قوت عقل و ایمان شدیدتر بشه، انتخابگری بشر از معنا میافتد به این لحاظ که فقط حق را می بیند و برای غیر حق ظهوری نیست تا جایی که حتی انتخاب خوب و خوب تر هم رنگ می بازد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند آنچنان میدان گشودۀ نظر به حق بیمنتهاست که: «چه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» چه مشکلی از این زیباتر که انسان بهخصوص اولیای الهی هر اندازه در آن حاضر و حاضرتر شوند و در راستای عبودیت حضرت محبوب جلو و جلوتر روند؛ باز «حجاب چهره جان میشود غبار تنم /
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم». اینجا است که از درون جان ندا سر میدهد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً...». حال آن، چه عقل مبارکی است که متوجۀ نور «ربّ» میگردد و منوّر به آن حکمت میشود که خیر کثیر است «که صاحبدل بداند وان چه حال است». از آن عجیبتر تقاضای «وَ لُبّاً رَاجِحاً» که انسان در این فراز طلب بنیانی را میکند که از هر خوبی به خوبترینها نظر نماید و روحی رجحاندهنده در او شکل بگیرد که آن احوالِ احوالها میباشد، حضوری که به کم قانع نشود یعنی: «غرقِ حق خواهد که باشد غرقتر». موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد عزیز و فرزانه که تلاش بسیاری در زمینه روشنگری و آگاهی به جان های تشنه ی معرفت می نمایید و حقیقتا خلا پاسخگویی به انبوه سؤالات ذهن های جستجوگر را تا حدی مطلوب اما با حداکثر توان خود پر نموده و می نمایید و این بسیار ارزشمند است و اجر آن نزد خداوند محفوظ می باشد. استاد عزیز لطفاً درباره نظرات و سخنان و منش وروش استاد حمید رضا مروجی سبزواری (علامه مروجی سبزواری) اگه امکان دارد نظرتان را بیان بفرمایید. با بررسی سؤالات متوجه شدم که چندین سؤال درباره ایشان شده و شما فرمودین فرصت مطالعه نظرات ایشون رو نداشتین، اگه برای شما استاد عزیز مقدور است و می دانم که چقدر وقت شما گرانبها بوده و فرصت ندارین اما حتی الامکان با بررسی گوشه هایی از نظرات ایشون ممنون میشم پاسخی اطمینان بخش وروشنگر برای پاسخگویی به این تردید ذهنی ما بفرمایید چرا که ایشان مطالب بسیاری در زمینه های عرفانی و شرح های زیبا و شیرین و روشنگری در زمینه مفاهیم قرآنی، اخلاقی دینی و مثنوی و منطق الطیر و ... و اسرار نماز و ... دارن که متاسفانه با تردیدی که یکی از عزیزان روحانی نسبت به ایشون بیان داشتن ما را دچار سرگردانی وتردید نمودن، به همین خاطر به استاد و مرجعی مطمئن چون شما رجوع نمودیم. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً این کار مشکلی است. زیرا لازم است فرصت زیادی صرف شود. خود عزیزان با تأمّل در نظرات ایشان ان شاءالله با حجّتقرار دادن سیرۀ حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب میتوانند به جمعبندی لازم برسند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. زمانی که هوای نفس غلبه میکند و انسان در آستانه معصیت است چه بکند که بتواند بر این هوا پیروز شود؟ بارها شده که تصمیم گرفته شده که وقتی هوا فشار میآورد مبارزه کند چون بارها لمس کرده و میدانسته که بعد از انجام معصیت نابودی و پشیمانی است اما موقع فشار هوای نفس همیشه هوای نفس برنده میشود و انسان بیچاره نمیداند چه کند؟ بارها هم توبه میکند اما گویا توبهها واقعی نبوده با اینکه با آه و ناله و گریه همراه است. نمیداند چه کند؟ لطفا کمک کنید جواب این سؤال برای من حیاتی است بطوری که سرنوشت من به آن گره خورده. خواهش میکنم کمکم کنید. 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! همان توبهها که میفرمایید واقعی نبوده، حقیقتاً واقعی بوده به عنوان تذکرات معنوی نسبت به آثار آن گناهان و به خودآمدنی نسبت به افقی که در اثر آن گناهان بسته میشود. میماند که برای عبور از میدان گناه، باید به میدان توحید نظر کرد و افقی که میدان رحمت الهی به نور ایمان در مقابل انسان گشوده میشود تا هرچه بیشتر معلوم گردد چه اندازه گناه، موجب تاریکی رابطه انسان با توحید و ایمان میشود. مباحث «معرفت نفس» برای درک توحید مؤثر است. موفق باشید
بیابان رازی است که هنوز دست فکر بشر به آن راه نیافته؛ رازی که خودش؛ هم راز است هم محل کشف و شهود رازها، بیابان جنس برهنگی است، خالی بودن، جنس فقر، نمی دانم خدا چه قراری با بیابان دارد که برای هرکسی آغوش باز کرده در بیابان بوده گویا انگار فطرت انسانی هم بیابان را می شناسد که هرآنگاه که کسی از دنیا می بُرد دوست دارد سر به بیابان بگذارد نه به جنگل های سبز و دشتهای رنگارنگ، زیرا که دلش هیچ نمی خواهد و بیابان پر از هیچ هاست همچنانکه پر از هست هاست، آری فطرت، از جنس بیابان خوب خبر دارد هرچند درک آدمی آن را حس نکند؛ راستی چه تفاوتی میان فطرت است با درک؟ یعنی چه که بعضی چیزها را به اصطلاح عموم، فطرتاً، ذاتاً یا قلباً می فهمیم ولی درک نمی کنیم؟ مگر ما خودمان، خودمان نیستیم؟ چه شده و چگونه است که خودمان خبر از خودمان نداریم! یعنی چه که ما نزد خودمان حاضر نیستیم؟ چطور است که ما یک موجودیم ولی چند تا خودیم؟ بیابان جای عجیبی است؛ در و پیکر ندارد اما برای فریاد زدن جای امنی است، و برای دیده نشدن، و برای دیدن، برای گریستن، برای خلوت کردن! بیابان نه غذایی دارد و نه آبی ولی رفع عطش می کند، رفع گرسنگی؛ بیابان قانونش شاید با قانون آفرینش فرق می کند؛ برای خودش گویا یک آفرینش جداست؛ که به عاریت در زمین جا داده شده که هرگاه تاب بشر بی تاب شد به او پناه ببرد؛ نکند بیابان، خانه ای از خداست که در زمین پهنش کرده و از فقر الی الله فرشش کرده؟ بگذار بگویند دیوانه ام اما دلم می خواهد عاشقانه در بیابان قدم بزنم، و خدا را در آنجا بو بکشم، دلم می خواهد تا آخرین رمق در بیابان قدم بزنم و عطر نفس انبیا را تنفس کنم، دلم هوس گرسنگی کرده، هوس فقر، هوس عطش کرده، همان عطشی که خبر از تشنگی حسین برای خدایش را داد، هیچ می دانید خدای حسین با خدای من دو تا بودند، نکند بگویید مشرکم، نه، نمی دانم خدا چطوری هم واحد است و هم اینقدر متکثر؛ نه که تجلی اش و صفاتش متکثر باشد نه؛ گویا این خودش است که در عین اینکه واحد است ولی برای بعضی ها خدای جداگانه ای است؛ خب خود ما هم انگار به یک نحوی همینطوریم؛ یک نفریم ولی چند تا خود داریم! خوش بحال آدم های بیخود! نمی دانم چرا آدم های بد را بیخود می گویند؛ این یک اشتباه ادبی بزرگ است؛ هر آدمی که بیخود بشود چقدر خوشبخت است، بیابان حرف هم می زند؛ هیچ شنیده اید؟! به خدا من دیوانه نیستم؛ باورم کنید، من فقط از بیابان رانده شدم و در دنیای رنگارنگ خودم را تبعید کردم! ببینید حتی خیلی از همین شهدای گمنام هم برای ما گمنام اند ولی همصحبت بیابان اند، مسکنشان است، محل تسکین شان! مردم خیال می کنند در شهرها زندگی جریان دارد و بیابان جای سختی است! و ما دلمان به اشتباه برای مردم سختی دیده ی بیابان می سوزد، چقدر بی خبریم! به خیال باطل ما بیابان ها جای نبرد است و شهر جای زندگی! خدایا گذرنامه ی سکنی در بیابان چیست؟ همین پیاده روی اربعین شاید یک جذبه اش رفتن در بیابان است؛ آنقدر که من طبیعت را دوست دارم ولی نای اینقدر راه رفتن در طبیعت را ندارم؛ پایم می بُرد، ولی در اربعین اصلا دلم دنبال درد می گردد و خدا زندگی را در چند جا خیلی جاری کرده؛ بیابان، مسجد، حرم، چشمه، روضه، خلوت، و لابلای رفقای ایمانی. کاش از بیابان هم می نوشتید؛ نگذارید از این همه راز بی بهره بمانیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان گفت وقتی انسان به «حضور بیکرانه اکنون جاودانه» خود نظر کند، گویا در بیابان وجود خود با بیکرانگیِ همراه با سکوتی عمیق همراه شده است. آیا این حضور، همان حضوری نیست که ما خود میتوانیم به رازهای تنهاییمان آگاه شویم؟ آن نوع تنهایی و سکوتی که هزاران راز در آن نهفته است. مانند انسانی که در مسیر خود با پیری و کهنسالیاش روبرو میشود که در عین کهنسالی چه اندازه ریشههای وجودش در عمیقترین معانی حاضر است بدون آنکه گفتنی از گفتنهای انسانهای معمولی بر زبان داشته باشد. به قول جناب مولوی: « یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه؟» در غزلی که اینطور شروع میشود:
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبتِ جانانه؟
هر گوشه یکی مستی دستی زبرِ دستی
و آن ساقیِ هر هستی با ساغرِ شاهانه
تو وقفِ خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
ای لولیِ بربطزن تو مستتری یا من؟
ای پیشِ چو تو مستی افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
موفق باشید
سلام علیکم استاد طاعات و عبادات قبول، التماس دعا دارم. هرچقدر خواستم مزاحمتون نشم دیدم دیگه چاره ای ندارم. استاد دارم از دست خودم دیوانه میشم. از بچگی تخیلات بد و باطل داشتم که به لطف حق دو سه سالی میشد که برطرف شده بود ولی بیشتر از دو ماهه که دوباره گرفتارش شدم، گاهی از خدا از اعماق وجودم خواهش می کنم نجاتم بده و بعد از اون یک روز به طور عجیبی تخیلی نیست ولی از فرداش دوباره میاد، و من انگار گم شده ام رو پیدا کردم، یاد حرف شما می افتم که طرف میوفته دنبال شیطان که بدون تو نمی تونم زندگی کنم. از خدا و امام زمان شرمنده ام، استاد نور بیداری در من خاموش شده، حس می کنم دیگه عاشق خدا نیستم فکر و ذکرم دیگه فقط خدا نیست، اسم علی (ع) رو که میارم دیگه دهنم شیرین نمیشه، احساس اینکه عمر داره می گذره و من دست خالیم ندارم، شرح نهج البلاغه تون رو گوش می دم اثر نداره، شرح مقالاتتون رو که گوش می کردم دست و پام از شوق می لرزید ولی الان انگار حرف عادی می شنوم. نزدیک سی سالگی میشم و به جای اینکه دست و پام رو جمع تر کنم هی تو دلم می گم همش مشغول بچه دنیا آوردن و بچه داری بودی داره عمرت می گذره و لذتی نبردی!!! انگار که فقط برای لذت های دنیایی آفریده شده باشم! انگار که تو مملکت آقام سید علی بچه شیعه دنیا آوردن و بزرگ کردن لذت نداره! استاد پارسال ماه رجب، عجب حالی داشتم شب آخر رجب سر سجاده بودم که شخص نورانی رو دیدم که اومد و گفت من ماه رجب هستم و با صوت زیبایی برام دعا و استغفار کرد و بعد از هر دعا جمعیت فراوانی که پشت سرم بودن آمین می گفتن بعد من رو به شخص دیگه ای سپرد که اون ماه شعبان بود، وقتی می خواستم وارد ماه رمضان بشم انگار از شوق روحم داشت از بدنم خارج می شد و برای اولین بار به وضوح بسته بودن شیطان رو حس کردم. چقدر منتظر این رجب و شعبان و رمضان بودم اما افسوس که یکی از یکی خاموش تر شد. اینکه اگر خدا نخواد حتی توفیق نماز واجبمم نخواهم داشت و این از لطف رب هست، و اینکه توان جذب هیچ خیر و دفع هیچ شری رو ندارم، و چقدر ضعیف و ناچیز و ناتوان هستم رو در این مدت با اعماق وجودم حس می کنم. استاد غم غربت ندارم، چیکار کنم با این بی غمی؟ چیکار کنم با این خاموشی و وهمی که امانمو بریده؟ ببخشید طولانی شد، لطفاً راهنمایی ام کنید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه میکنید که این تنها داستان و قصه شما نیست. در جواب سؤال شماره 34944 در این رابطه عرایضی شد که خوب است به آن سؤال و جواب رجوع شود. در مورد خودتان نیز بدانیدبناست در ساحتی بس گشودهتر حاضر شوید. سؤالات اخیر کاربران شما را متوجه این امر میکند مثل سؤال شماره 34880. موفق باشید
استاد عزیزم سلام: من ظاهراً زندگی فردی خوبی دارم. ۲۶ سالهام، ازدواج خوبی کردهام، باردارم، در حال نوشتن پایاننامه ارشد در رشتهای که دوست دارم هستم، در حوزهای که مورد علاقه ام هست و مفید میدانم مشغول به کارم، از نوجوانی فعالیتهای فرهنگی و علمی داشتهام و... . اما در باطن، آدم پوچ شکستخوردهای هستم که هیچ چشماندازی مرا به ذوق نمیآورد. همهچیز دنیا مثل تیر در قلبم فرو میرود. سختی های این عالم را نمیتوانم تحمل کنم. دوست دارم بمیرم ولی دوست ندارم جهان بعد از مرگی باشد. از وجود داشتن خودم ناراحتم. چون میدانم حتی اگر بمیرم هم از رنج کشیدن راحت نمیشوم. بارها و بارها و بارها آرزو کردهام که کاش خاک بودهام! من نمیتوانم در این دنیا انسان باشم. من نمیتوانم بار امانت خدا را به دوش بکشم. من خستهام. جانی برای تلاش کردن ندارم. هیچ لذتی در این دنیا نیست که مرا سر شوق بیاورد. خوشیهایم لحظهای و سطحی است. مدتها برای امام زمان نامه مینوشتم و جواب میگرفتم و از لذت شنیده شدن سرمست بودم. اما حالا دیگر به آن دنیایی که سختی های اینجا را میشود به خاطر شیرینیهای آنجا تحمل کرد راهی ندارم. دیگر نامه نوشتن به امام هم به من حس شنیده شدن نمیدهد. استاد! من کسی بودم که آدمها وقتی بیانگیزه میشدند به من پناه میآوردند. من روزهای دبیرستانم را با نامه شهید بیضایی و سوختن در آتش خیال مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور میگذراندم.من توی سرمای زمستان لباس گرم نمیپوشیدم چون شنیده بودم سوریه خیلی سرد است و میخواستم از راه دور همدرد مجاهدان راه خدا باشم. من با شیخ زکزاکی گریه میکردم. من قید سهمیه استعداد درخشان برای ورود به ارشد را زدم و یک سال پشت کنکور ماندم چون فکر میکردم برای کمک به حکومت اسلامی باید در حوزه دیگری تخصص داشته باشم. من میخواستم شهید شوم و جز این عاقبت دیگری را برای خودم تصور نمیکردم. من... اما حالا برای صبحها بیدار شدن از خواب هم انگیزهای ندارم. من به دعای شما اعتقاد دارم. برای من دعا کنید و لطفا راهی به من نشان بدهید. ماندن در جهنم و پیدا نکردن راه خروج درد زیادی دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این تنها مشکل جنابعالی نیست. همان طور که در جواب یکی از کار بران محترم عرض شد ،این قصه روح بشر جدید است که برای هرکس به نوعی ظهور میکند و در این رابطه بنده در سال اخیر بیشتر از قبل با رفقایی که در این نحوه از حضور وارد شدهاند، روبرو شدهام. نه! قصه، قصه دیگری است و آن اینکه بنا است در جهانی بسی گشودهتر با هستی خود روبرو شویم، وگرنه در دل حرکات مذهبی و فعالیتهای دینی به بودنی که وسعت ما را با انسانیت انسانها یگانه کند، نمیرسیم. در این رابطه پیشنهاد اولیه بنده آن است که عرایض مطرحشده در سوره «صف» را دنبال بفرمایید و این شروعی است برای درک انسانیت گسترده انسانها تا همان کس و کسانی که نزدیکترینها به شما هستند و دورشان میپنداریم، به نحوی دیگر نزدیکی و نزدیکتربودنشان را بیابید. ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و اینجا است که بیش از آنکه شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم. پیشنهاد بنده آن است که قسمت دوم مصاحبهای که با مجله «سوره» شد را دنبال بفرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424
به نظر بنده اگر رفقا از طریق انقلاب اسلامی وارد روحیه آخرالزمانی خود نشوند، بالاخره نوعی نیستانگاری که مخصوص این تاریخ است، به سراغ آنها میآید. پیشنهاد میشود در ماه رمضان به کتاب «تفسير انفسی سوره مرسلات و اشارههای قدسی» همراه با شرح صوتی آن رجوع شود.
https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA
موفق باشید
سلام استاد: در فص یعقوبی محی الدین چنین فرموده اند که «اگر نسبت به آن قوانینی که مطمئن هستیم باعث تقربمان به حضرت حق میشود کوتاهی کنیم فاسق هستیم» حال میخواستم بیشتر توضیح بفرمائید. زیرا من در این خصوص تنبلی میکنم یا خودم را توجیه میکنم. استاد آیا این فسق با آن فسقی که عرق خورها و زناکاران انجام میدهند یکی است؟ لطفا کمی توضیح بفرمائید. ان شاءالله زیر سایه ی امام زمان (عج) باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! یکی نیست. عنایت داشته باشید معارفی که در مباحثی چون کتاب «فصوصالحکم» پیش میآید باید بر اساس مقدماتی خاص، تجزیه و تحلیل شود، به همین جهت تأکید میشود کسانی وارد مباحث مطرح در کتاب «فصوصالحکم» شوند که آن مقدمات را گذرانده باشند وگرنه همینطور که ملاحظه می کنید با سؤالاتی روبرو میشوند که آنها را متوقف میکند. موفق باشید
با سلام و خسته نباشید: درود بر شما: میخواستیم بدانیم که آیا واقعا، جناب مرحوم ابن عربی، مبشره ای که مشاهده نمودند حقیقت دارد؟ یعنی آیا حقیقتا خود شخص پیامبر مهربانی به ایشان کتاب شریف فصوص را داده و تصمیم بر نشر آن داشتند؟ تشکر. اجرکم عندالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: از عمق معارفی که در «فصوص الحکم» نهفته است میتوان احتمال داد آن مبشّره، صادق باشد بخصوص که علمایی همچون حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و علامه طباطبایی «رحمتاللهعلیه» نیز توجه خاصی به ابن عربی دارند. موفق باشید
سلام: تحلیل شما از اعتراضات مردمی فرانسه و انگلیس و دولت غاصب صهیونیست چیست؟ ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بحث بسیار زیاد است و جوانب مختلفی دارد. اصل قضیه آن است که فرهنگ مدرنیته، آرزوهای دستنایافتنی و زندگیهای توهّمی را در مقابل انسانها قرار میدهد که برآوردنی نیست. و این همان نقطه سقوط آنها خواهد بود که البته با احساس پوچی شروع میشود. و اینجا است که میتوان متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی شد که چگونه بنا دارد بشر جدید را از آن نوع زندگی عبور دهد تا زمین او را به آسمان معنویت متصل گرداند تا بشر بتواند جواب آرمانهای خود را در حیات معنویاش بیابد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد بزرگوار: نظرتان راجع به این برداشت را مرحمت بفرمایید. خداوند متعال در سوره مائده یکی از مهمترین سنت های خود را به مذهبی ها متذکر می شود، اینکه جایگاهی را که میخواهند باید ببینند که آیا تقوای کافی را برای آن جایگاه دارند یا نه! داستان از این قرار است که قابیل و هابیل (علیه السلام) برای مشخص شدن جایگاه خلافت خداوند، قربانی هایی به درگاه او بردند، نشانه قبولی قربانی آتش گرفتن هدیه بود، و هدیه قابیل پذیرفته نشد مشخص شد که خلیفه خدا در روی زمین هابیل علیه السلام است، قابیل از این موضوع ناراحت شده و به هابیل گفت تو را خواهم کشت برای به دست آوردن این جایگاه. هابیل گفت من برای قتل تو برنامه ریزی نمیکنم ولی طوری برنامه ریزی می کنم که گناه تو در جامعه و در تاریخ بماند و تو نتوانی خود را ادامه دهی، قابیل هابیل را کشت و در جایگاه او نشست فکر می کرد آن جایگاه را صاحب شده است، خداوند به خاطر اینکه جامعه از هدایت محروم نماند هدیه به حضرت آدم داد بنام شیث (علیه السلام) «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف سواة اخیه قال یا ویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاواری سواة اخی فاصبح من النادمین» خداوند؛ غرابی یعنی یک تمدن ساز و یا بانگ زننده را مبعوث کرد تا جایگاه خالی برادر را پرکند وقتی قابیل این جانشین بحق را دید فهمید که جانشین خوبی به جای برادر خود نبوده است و نتوانسته جایگاه او را بگیرد واز نادمین شد، چون تلاش خود را بیهوده یافت، این درس عبرتی برای تمام مذهبی های دوران هست. اینکه وقتی توان بزرگان را ندارند اقدام به گرفتن جایگاه آنها نکنند. بهمین خاطر حضرت امام رحمت الله علیه فرمودند: ولی فقیه باید کشف شود، ببینید چه کسی را خدا برای این کار برگزیده است و بقیه به او تمکین کنند. در جایگاه های دیگر هم باید توجه شود که خداوند چه کسی را برای این زمانه تربیت کرده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. آری! انسان باید متوجه عنایات الهی به دیگر انسانها شود و بپذیرد خداوند هرکسی را برای کاری و وظیفهای میپروراند و هنر ما آن میباشد که توفیقات هرکس را درک کنیم به جای آنکه آن را انکار نماییم و یا نسبت به آن توفیقات، حسادت بورزیم و چنانچه از توفیقاتی محروم شدهایم، ریشه آن را در خودمان جستجو کنیم و نه آنکه در انکار و نفیِ توفیقات دیگران بخواهیم خود را تثبیت نماییم. تازه مگر جز این است که هرکس توفیقاتش بیشتر است، مسئولیتاش بیشتر میباشد؟ موفق باشید
سلام علیکم: جوان ۳۰ ساله بیکاردارم و همسر بازنشسته با ناراحتی اعصاب وروان، بحت و دعوا میکنند، برای بیکاری پسرم چکار کنم؟ ۲. برای اینکه همسرم اعصاب ما رو خورد نکنه چکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این سایت شرایط جوابدادن به موارد شخصی افراد را ندارد بخصوص که جنابعالی حتی ایمیل خود را هم ندادهاید تا به صورت شخصی جواب داده شود. با اینهمه بدانید در چنین موقعیتهایی بهترین راه آن است با تواضع و با قوت ایمان در این ماه رجب زمینه گشایش رحمت الهی را برای خود فراهم کنید. بالاخره آن جوان سی ساله باید بداند اگر تواضع به خرج دهد و سختگیری در کار نکند، خداوند وسیله مشغولشدن به کار را برای او فراهم می کند. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: ناظر به کتاب فاخر «انقلاب اسلامی طلوع جهانی بین دو جهان» برداشتهایی به ذهن این حقیر رسیده با حضرتعالی در میان میگذارم که اگر نکتهای هست ما را مستفیض فرمایید. بنده در این کتاب هیچ تضاد و تناقضی با مطالب قبلی شما ندیدم. و از اینکه برخی از حضار محترم سخن از تغییر استاد طاهرزاده مطرح میکردند تعجب میکردم. چرا که شما معتقدید «انقلاب اسلامی همچون روحی است که در کالبد یا جنینِ جهان مدرن و اندیشه های تجلی یافته و آن را دربرگرفته». و از این طریق تمام جهان مدرن با تمام مظاهرش میتواند در اختیار و در قبضه روح انقلاب اسلامی قرار بگیرد و جلو برود. و همه چیز رنگ و رویی توحیدی و قدسی به خود بگیرد. کافی است بشریت متذکر این حضور تاریخی و توحیدی از طریق انقلاب اسلامی بشود و از این طریق وارد جاده و مسیری مقدس و پرامید و آیندهداری بشود که همواره به سوی او گشوده و در تجلی و در تابش و وزیدن هست. مثل کاری که در عرصههای اجتماعی و نظامی و فضای مجازی در حال رخ دادن است. حضور انقلاب اسلامی در عرصه نظامی و مجازی با رویکرد توحیدی و نفی کفر و استکبار است. در حالیکه جهان غرب و استکبار و استعمار، هدفش از این موارد سیطره و سلطه جویی و بسط نیهیلیسم در جهان است. حال انقلاب اسلامی به عنوان «طلوع جهانی بین دو جهان»، همچون روحی آمده تا این خلأ عظیمی که در جهان مدرن وجود دارد را برطرف کند. لذا نه از خرد مدرن فاصله میگیرد و نه هضم آن میشود. درست مثل حضور نفس ناطقه در بدن. که نه بیرون از بدن است و نه درون بدن! و این رخداد تاریخی و جهان بین دو جهان، همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانی که انقلاب اسلامی به کمال خودش برسد و از این بدن (جهان مدرن) به کلی بینیاز شود. و عصر «ظهور تامّهی» حضرت مهدی «عجلّ الله تعالی فرجه الشریف» با خصوصیات خاص خودش فرا برسد. البته نه اینکه قبل از ظهور تامّه، از مراتب نازله و از تجلیات خورشید ظهور تامّه حضرت از افق آینده بی بهره باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید آن عزیزانی که میفرمایند طاهرزاده تغییر کرده، انتظار دارند تا انقلاب اسلامی در همان محدوده اولیهاش میماند و ماها نیز در همان محدوده در آن مرحله متوقف میشدیم. در حالیکه این انقلاب اسلامی است که مانند یک انسان متولد میشود و همچنان رشد میکند تا به بلوغ خود نزدیک شود، بلوغی که بحمدلله جنابعالی بهخوبی تبیین نمودید. حقیقتاً همینطور است که میفرمایید. «حال انقلاب اسلامی به عنوان «طلوع جهانی بین دو جهان»، همچون روحی آمده تا این خلأ عظیمی که در جهان مدرن وجود دارد را برطرف کند. لذا نه از خرد مدرن فاصله میگیرد و نه هضم آن میشود.» آری! راز امیدواریِ رهبر معظم انقلاب دقیقاً همین نکته است که متوجه معنای جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هستند که چگونه جای خود را در تاریخ آینده بشر جدید باز میکند زیرا ما با بشری روبهرو هستیم که در عین جهانیبودن بنا دارد از روح سکولاریته جهان مدرن به سوی هویت قدسی خود حرکت کند و این جز با ماهیت کلی انقلاب اسلامی که جهانی است بین دو جهان، محقق نمیشود. ای کاش عزیزانی که به انقلاب اسلامی اشکال میکنند و یا به ما خرده میگیرند که «چرا با توجه به ضعفهایی که در نظام اجرایی ما هست، از انقلاب اسلامی دفاع میکنیم؛» متوجه این امر تاریخی میشدند، امری که با حضور در آن، عملاً خود را ذیل اراده الهی در افق تاریخی انقلاب اسلامی احساس خواهند کرد و این همه معنای زندگی در این زمانه است. موفق باشید
