بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

نتایج جستجو برای :تغابن

نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38988
متن پرسش

بسمه تعالی؛ سلام علیکم: ۱. در جلسه تفسیر سوره مبارکه تغابن در تاریخ ۱۷ شهرویر ماه به یادم هست که فرمودید؛ در استدلال نوعی انکار وجود دارد و استدلال به درد دیندار شدن نمی‌خورد بل برای محاجه در مقابل ضد دینان است. چرا علامه طباطبائی تفسیر خود را برپایه استدلال و عقل گمارده اند به حدی که به فرموده شما ذره ای هم از آن خارج نگشته اند؟ ۲. چه کنیم در رزق گم نشویم؟ در وقت گم نشویم؟ رزق وقتم کم است و برکتی ندارد و نمی‌توانم کارهای علمی ام‌ را بخوبی پیش ببرم، متوجه بی توجهی خودم به وقت هستم که وقت نیز به من رو نمی کند و خود را در اختیارم نمی گذارد. ۳. چگونه صاحب رزق شویم و بتوانیم در نیاز حقیقی قرار گیریم تا خدای متعال نیز آن را بی جواب نگذارد بلکه ما هم مشغول نشده باشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خداوند آن مرد الهی را رحمت کند. همان‌طور که در مبحث «نگاهی هرمنوتیکی به شخصیت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان» عرض شده ایشان بنا داشتند شبهات پیش‌آمده بعد از مشروطه را از منظر قرآن جواب دهند تا دین‌داران متوجه حقیقت قرآن بشوند و از این جهت آری! باید استدلال می‌کردند تا شبهات رفع شود و این به معنای آن نیست که مطلب تمام باشد و از آن به بعد طرف، دینداری خود را ادامه دهد. به همین جهت در کنار آن نوع استدلال سعی می‌کردند منظور آیات را که مطابق با فطرت افراد بود، به میان آورند و این امر موجب ایمان افراد و تقویت آن ایمان می‌شد ۲. اولاً: برنامه‌ریزی ثانیاً: حوصله‌ای به وسعت یک اقیانوس. موفق باشید

38898
متن پرسش

سلام و عرض ادب استاد بزرگوار: می‌بخشید مدتیست، همسرم درگیر بیماری صعب العلاجی شدند و پزشکان هم امیدی ندارند. اضطراب بالایی دارم و واقعا کم آوردم، غم زیادی بر دل و قلبم وارد شده. شما چه توصیه ای دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این نوع سختی‌ها در دل انجام وظایفی که داریم از امتحان‌بودن این نوع مسائل غفلت نکنیم. عرایضی اخیراً در رابطه با سوره تغابن تحت عنوان «بسط وجود انسان در سایۀ بلا و ابتلا»https://eitaa.com/matalebevijeh/18004 شده است خوب است به آن عرایض توجه شود. موفق باشید

38829
متن پرسش

سلام استاد: از کجا شروع کنم و برایتان بگویم. گفتن هم خودش زبان می‌خواهد، دل نازکی مثل من توان دیدن این بستر را ندارد، زخم را رویش پانسمان پوشانده است و حال دیگری را از آن دارم. من که دل این را ندارم زیر زخم را نگاه کنم. اما زخم من زخم دیگریست، نه از جنس کم آوردن بلکه از جنس درد، همان معشوق نشسته در کنج دلم. دلم هم نمی خواهد این گونه باشم که خود را در برابر سرطان بزرگ «اسرائیل» یک ژنده پوش و نا امید ببینم. ولی چگونه؟ در حال نوشتن هستم و بسیاری از حرف ها به گونه های مختلف به ذهنم می رسد، به کدام یک از آن ها گوش کنم؟ شاید بهتر باشد صدا را کم کنم و به صدای بی ندای انقلاب اسلامی گوش کنم. نه که جای آن حرف ها نباشد، اما حرف و حال سازنده کدام است؟ برای این امر هم باید زمان را درست بشناسیم، اما باز هم چگونه؟ نو به نو شدن چگونه است؟ در تمام این ها که دارم فکر می‌کنم خدا را هم می خواهم، بهتر است سر این موضوع بمانم، انگار که خدایم به صرف رسیده و بلاخره من بلدم دین دار باشم. آمریکا پیش خود می پندارد دارد من جوون را سرگرم کرده و نشانده بر صندلی های سیرک خودش، اما نمی‌داند که تسخیر و فاش شدن لانه ی جاسوسی ها درپیش است. از خدا کمک می‌خواهم برای یاری رساندن و زنده کردنم، و خودش راه را نشانم بدهد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در این عرصه‌ها موجب بصیرت ما می‌باشد؛ کلام خداوند است. خداوندی که یک برگ بدون اذن او سقوط نمی‌کند و در این رابطه پیشنهاد می‌شود عرایضی که در سه جلسه اخیر در رابطه با سوره «تغابن» شد را مدّ نظر قرار دهید و باز بنویسید. موفق باشید

38798
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: بعضی ها می‌گویند تغابن یعنی در معامله کلاه سررفتن بین مستکبرین و مستضعفین و بعضی دیگر گفته اند تغابن یعنی در معامله ای کلاه سررفتن کافر ها و کلاه سررفتن مؤمنین. میشه با دلیل بگین نظر شما کدام مورد است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در سوره تغابن شده است. مهم دقت به خود آیات است از طریق تفسیر قیّم المیزان. موفق باشید

38398
متن پرسش

«إلهی، چون عوامل طاحونه،‌ چشم بسته و تن خسته‌ام؛ راه بسیاری می‌روم و مسافتی نمی‌پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهایی‌ام ندهی» سلام استاد. نمی دانم چرا هر چی غزل جدید رهبر معظم انقلاب را زیر و رو می کنم و با دقت نگاهش می کنم می بینم انگار قصه من است! یعنی در آینه این غزل فقط خودم را می بینم. خدا می داند سال هاست سرگشته روزگاری پرگاروار دارم. شبانه روز دارم دور خودم می چرخم. هم خیلی زخمی و خسته ام. هم چاره ای از رفتن نیست. هم راه به شدت سنگلاخ است. استاد بحث طلوع و غروب ایمان تا کی ادامه دارد؟ یک زمانی مثلاً ۱۵ سال پیش اصلا این حرف ها نبود. فقط طلوع بود طلوع!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه ایمان زنده‌تر باشد، نازش بیشتر است. در جلسه چهارم سوره تغابن در این مورد عرایضی شد.  https://eitaa.com/matalebevijeh/17347 و در جلسه اخیر هم غزل حضرت آقا مواردی را در نسبت با ایمان پیش آوردند که راهگشا بود https://eitaa.com/matalebevijeh/17553. موفق باشید

38377
متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: حکمت اینکه در قرآن در چندین آیه بیان فرمودند که پیامبرانی از جنس بشر قرار دادند رو لطفا از منظر خودتان توضیح بفرماید. اجرتان با آقا امام زمان (عج)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جلسه اخیر شرح سوره «تغابن» شد در رابطه با آیه «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا». البته ان شاءالله ادامه می‌یابد. امید است که بتوانید جواب خود را دریافت کنید. موفق باشید

38263
متن پرسش

وقتی مهربون ترین آدم دنیا، وقتی دلنازک ترین آدم دنیا، تو را به خودش راهی نده و دست رد بهت بزنه یعنی خیلی بدبخت شدی. حسین، خودمانیم، تو دلت می آمد هیچ کسی را رد کنی؟ تو حتی دلت برای قاتلت هم سوخت ولی دست رد به من زدی. باشد، این هم بماند به یادگاری برای من و ابدیتم و اینهمه شرمندگی. حتما این ناکامی حقّ من است، وگرنه عدل شما که پایدار است. این بار از شما هم سوالی ندارم، این ها را فقط می نویسم مثل یک اقرارنامه، مثل یک وصیتنامه. باشد به یادگاری دست شما، باشد به امانت دست شما. ما که دستمان به خدا نرسید، به بالابلندانش هم نرسید، کاش این متن من به جای شما به دست رهبری می رسید، به دست نایب مهدی، بگذار اگر قرار است غرق شوم در عمیق ترین هایش غرق شوم، بگذار اگر قرار است طرد شوم از بالاترین هایش طرد شوم، بگذار اگر قرار است تمام شوم از کامل ترین هایش تمام شوم، بگذار اگر قرار است رانده شوم رو به کریم ترین ها بزنم که بعدها دلم نسوزد، بگذار اگر قرار است مجازات شوم اگر معدوم شوم اگر سوخته شوم به دست حضرت عدلشان باشد، به دست کریمان مردن مرگش شیرین تر است، بگذار اگر قرار است تمام شوم و بمیرم لااقل مرگ شیرین مرا در بر بگیرد، بگذار پایان این زیستن تلخ، این بودن تلخ، این راه تلخ، شیرین باشد. کاش این متن به دست ایشان می رسید، یا کاش صدای دردهای من، و کاش حرف های من،، دوست دارم به ایشان برسد تا خبردار باشد که جوانی، جوانی اش طی شد، ولی به ناکامی، به غفلت، به بی خبری، ولی با اینهمه دوست داشت به راه او باشد، برای او باشد، ولی نشد، حالا در بی خیال ترین حالت ممکن به سر می برم، من وسط اقیانوس زندگی، وسط اقیانوس حیات بی هیچ کمکی، بی هیچ نیرویی، فقط غرق تماشای غرق شدن خویشم، تماما غرق تماشای تمام شدن خویشم، مَثَل من مَثَل آن کشاورزی است که روزها و مدتها در زمینش رفته و آمده و کار کرده و انتظار کشیده ولی اصلا جنس بذرش جنس پرورش یافتن نبوده، فقط زمین حیف شد و زمان حیف شد و آب و باد و خاک و حتی آتش هم حیف شد، آری آتش هم حتی حیف شد، اینهمه در انواع آتش سوختم ولی حالا از درد خامی دارم می میرم. سلام مرا به ایشان برسانید و فقط بگویید که گفت شرمنده، من در میان نبودم که بتوانم در میدان باشم. آری اگر اهل هدایت باشم پس شاید «علمه بحالی» کفایتم بکند، وگرنه نمی دانم کلید قفل روحم کجا افتاده که سری به خودم بزنم!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با حضور دیروزین نمی‌توان در امروز و فردای خود زیست. باید به حضور دیگری نظر کرد، وگرنه «تغابن» و «مغبون‌شدن». عرایضی در مورد سوره تغابن شروع شده است که خوب است به آن‌جا رجوع شودhttps://lobolmizan.ir/sound/1514 موفق باشید

38236
متن پرسش

سلام علیکم: مدتیه با مسئله «زن» در رابطه با جریان زندگی اجتماعی و‌ فردی آشنا شدم، پیش از این هیچ وقت فکر نمی‌کردم زنان این اندازه مهم باشند اما همواره این احادیث در ذهنم بود که: «(در آخرالزّمان) تمام همّت مرد، شکم او و قبله‌اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.» ۱۳ «مرد از همسرش اطاعت می‌کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می‌کند.» ۱۴  «در آخرالزّمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می‌کند، آنچه را که او نمی‌خواهد، انجام می‌دهد، اموال شوهرش را به ضرر وی خرج می‌کند.» ۱۵  تازه فهمیدم بزرگترین مشکل زندگی همین مسئله است از لحاظ عرض و طول بسیار وسیع و تاثیر گذاره. اونقدر تاثر گذار که من از نشناختن این مشکل رنج می‌دیدم اما نمی‌دانستم دلیل رنج هایم از کجاست که با یافتنش متوجه شدم مشکل همینجاست. آنقدر تعداد مشکلات ایجاد کرده از این مسئله زیاده که در این متن نمی‌گنجه. از کودکی وقتی بسیار حال بدی داشتم سوره تغابن رو می‌خوندم و واقعاً آرومم می‌کرد، الان که با این سوره در مقیاس جهانی مطابق آخرالزمان رجوع کردیم و فرصتی شده برای شناخت خودمون و بازگشت حقیقت به زندگی از این فرصت دوست دارم کمال استفاده را بکنم زیرا این دلیلی برای ضربه های که خوردم و زندگی آزادی که نیاز دارم هست و شوخی بردار هم نیست. ولی به هر حال رفتن به سوی چنین مسائلی برای من یک وظیفه است نباید من را سرزنش کرد زیرا می‌خواهم خودم را در آزادی و زندگی پیدا کنم، چیزی که پیش از این نداشتم. خیلی خب جهانیان! به ما آسیب زدید، ولی اینطور نیست که ما ببازیم یا بی دلیل جایی حاضر شویم بدون اینکه یقین بر پیروزی زندگی بر جهل نداشته باشیم. بزودی جهل خار و حیات طیبه به قدرت خواهد رسید تا هر آزاد و حیات جویی بتواند حق زندگی کردن را در عزت داشته باشد بی آنکه کسی بتواند با قالتاق و دیوث بازی زندگی را برایشان بمیراند. واقعا مرگ بر آمریکا و اسرائیل که این همه، از بنیان آنها بوجود آمده. چه زیباست زنی که در انسانیت و توحید خود را یافت یا بدانند جایگاه زن موحد بسی برتر از تعریفی است که تمدن کفر از او کرده. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿١٤﴾ إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ ۚ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿١٥﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ ۗ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٦﴾ 13. بشارة الاسلام، ص 132. 14. إلزام الناصب، ص181، یزدی حائری. 15. اصول کافی، ج 8، ص 38.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که آیه می‌فرماید: «مِن» ازواجکم، یعنی بعضی از همسران شما مانع مسیر توحیدی شما ممکن است باشند. تازه می‌فرماید در نسبت با آن‌ها برخورد خشن نداشته باشیم. بنابراین نباید این مسئله را اولاً: به موضوع زن نسبت داد. ثانیاً: می‌فرماید: بعضی از همسران‌تان. موفق باشید  

38148
متن پرسش

بسمه تعالی. سلام و درود خدا نمی‌دانم چگونه بنویسم؛ ممکن است سوالم خیلی حساس و یا سخیف باشد. چند وقتیست که از حد آنچه که می‌دانستم اشتباه است فاصله گرفتم و خود را مشغول به جنود عقل و جهل و اذکار کرده ام و میلی به زیاده خواهی غذا ندارم، مشغولیتی ندارم. شب ها مسبحات نیز خوانده می‌شود. ورزش نیز مستمر دارم. خلاصه به گمانم ظواهر را از هر جهت رعایت کرده ام. اما گمان می‌کنم آن موقع که گناهی سر می‌زد با آتشی رو برو می‌شدم که مرا چنان از جا می‌کند و متحیر می‌کرد و نیروی راسخی برای حرکت میافتم. از طرفی گناه در حد اعلا، از طرفی توبه و تضرع و تلاش دردمندانه برای رسیدن به انتهای این تونل وحشت؛ که چه برکاتی داشت. اما حال که به ظاهر عبادات مشغولم، سکون یافتم و از حرکت باز ایستادم و دچار خمودگی و مردگی شدم. مردگی ای نه از آن‌جهت که قوه واهمه دارد ضعیف می‌شود و من خود را آن واهمه بیابم و در عذاب باشم که ظاهرا دارم از دست می‌روم و بخواهم باز گردم به همه آن کاری که توهمم را زنده کند، نه، این نه. بلکه غیر از این میابم که به خواب رفته ام و حرارتی برای تحرک ندارم. عجب نعمتی شد این گناه! عجب فرصتی شد این عصیان! عجب رفیقسیت این شیطان! استاد امیدوارم توانسته باشم مقصود را برسانم؛ در خواست دارم در صورت اشتباه بودن، آن را با صرف نه گفتن انکار نکنید که بنده بخواهم تعبدا بپذیرم راز گناه و شیطان چیست؟ چه جایی باید در زندگی مان برایش متصور باشیم؟ به سمت گناه همچون طاعت بشتابم تا باز با تنفر روبرو شوم؟ بلکه عائدی حاصل آید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به عرایضی که در جلسات سوم و چهارم مربوط به سوره تغابن پیش آمد، توجه فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/17260 و https://eitaa.com/matalebevijeh/17341 . موفق باشید

36151
متن پرسش

سلام و عرض ادب یه سوالی چند وقته برام جدی شده: در جلسه ۱۹ ام عرفان نظری ذیل بحث اعیان ثابته سوالاتی از شما پرسیده می‌شود و بحث است که محیط و ژن و وضعیتهای خارجی دلیل بد یا خوب شدن نیست، انسان انتخابگر است، و محدودیت‌ها به طور ذاتی ضرر ندارد و درکم این بود که دنیا و شرایط و وضعیت بستری است که انسان با اختیار خویش، خود را بروز می‌دهد. اما این روزها مباحث به سمتی رفته که وضعیت و شرایط تاریخی است که انسان‌ها را به کاری می‌کشاند. می‌فهمم این نگاه تاریخی است و روح کلی تاریخ موثر است و بستری است برای اینکه انسان خودش را شکوفا کند. ولی گاهی طوری بیان می‌شود(نه فقط در کلام خودتون) که دیگه پیش آمد است، متوجه ام که ابعاد وسیعی داره این بحثها و جایگاه تفکر داره چندتا مساله برام پیش آمده اگر چون شهدا مجاهدانه در عرصه انقلاب اسلامی ایستاده باشیم و خودمان را مصداق حق نپنداریم بلکه عبدی فقیر مضطر درک کنیم، این بیان و نگاه منجر به رویت آغوش حق و میدان واقعی می‌شود و پیش امدهایش همه جلوات اوست و با توکل و باوری از جنس اهل بیت علیهم السلام می‌توان استقامت و نشاط داشت یا به قول شما در انتظار و وارستگی میشه حرکت کرد و هر دمش شهادت است. اما اگر دچار تنبلی یا فشلی یا حق پنداری خود شویم، قضیه مبدل به ظلمهایی به اسم خدا خواست و تاریخ چنان است و... می‌شود و قصه هایی دردآور دیدم که عرض می‌کنم، عده ای آسیب دیده اند و تازه کل فضای فکری رو می‌زنند و تفکیک شخص و تفکر ابتلای زمین گیری عده ای می‌شود. مساله دوم که سوال جدی تری شده برایم، قصه معاد و حشر است، پس معنای حساب و کتاب حق و مواجهه با اعمال چه می‌شود؟ اینگونه که هرکسی بنا بر احوال و وضعیت خویش کاری کرده پس دیگه یوم حشر و تغابن و قیامت و... به چه معناست؟ گویا دیگر هرکس به وسع خود ایستاده و عمل کرده و دیگر جهاد و تلاش فقط منجر به شدت وجود می‌شود. انگار جواب خودم رو دادم ولی سوالمم هست هنوز

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! در هر حال، قرارگرفتن در شرایط تاریخی همچنان از ما انتخابِ مناسب آن شرایط را می‌طلبد و دیگر آنکه می‌توان با قرارگرفتن در معرض جلوات الهی، در عین حضور در نوعی استقامت و نشاط، در میدان انتظار و وارستگی حاضر شد و جمع این دو بسیار مهم است و حقیقتاً اینکه انسان گرفتارِ حق‌پنداری خود شود، خطری است بسیار جدّی و مسلّماً چنانچه در مقابل انسان، افق توحیدی گشوده شود - به جای ابژه‌کردن وجود خدا- به خوبی می‌یابد که نسبت به آن افق بیکرانه توحیدی هیچ است هیچ، ولی در عین امیدواری. زیرا با افق گشوده ای که تجلیات خاصی به سوی انسان دارد، روبرو می‌باشد. ۲. معاد و حشر، حضور در ساحتی است که اجمال حضور انسان موحد در این دنیا در آن ساحت به تفصیل می‌آید و حقیقتاً آن ساحت است که انسان با اصیل‌ترین و روشن‌ترین حضوری که به دنبال آن بود در خود و در جهانی که در آن حاضر می‌شود، روبرو می‌گردد. موفق باشید
 

 

25502
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: با عرض پوزش ترجیحا بدون مقدمه وارد اصل مطلب میشوم خدمت شما عارضم من امام خمینی را قبول دارم ولی منتقدشان هستم و همچنین آیت الله خامنه ای را هم قبول دارم ولی به بعضی از رفتارهای ایشان نقد جدی دارم و شاید هم خلاف امرشان رفتار کنم و جسارتا شما را هم قبول دارم و بسیار به شما ارداتمندم و عشق می ورزم اما منتقد شما نیز هستم آیا این به منزله انحراف من هستش؟ و دیگر شما مرا نمی پذیرید؟ و یا کلا من از خط انقلاب اسلامی و اهدافش خارج شدم؟ آیا فقها معصوم هستند؟ ایا ایت الله مکارم شیرازی یا ایت الله نوری و غیره با آن فقاهت خطا ندارند؟ آیا آیت الله جوادی آملی از حدتعادل گاهی سخنانش خارج نشده است؟ ( فرمایش صریح شما در خصوص از تعادل خارج شدن سخن آیت الله جوادی در خصوص رحلت اقای رفسنجانی — بخاطر خلاصه کردن موضوع را بیان نمی کنم) و بسیاری از فقهای ما - پس عقل و تفکر من در انتخاب راه چه نقشی دارد؟ هرچند اطاعت از فقها را در جای خویش لازم می بینم و قطعا اطاعت می کنم آیا در تاریخ و راویات نداریم شخصی با امام صادق (ع) جهت سفری مشورت کردند و امام ایشان را نهی کردند ولی آن شخص به سفر رفت هر چند از لحاظ معنوی ضرر کردند اما آیا رفتار آن شخص به منزله این بود که از خط امام صادق (ع) خارج شده است؟ اصلاً فقیهان به کنار فرض که دوران امام علی (ع) است و ایشان مالک اشتر را منصوب فرموده است مگر در خود نهج‌البلاغه در نامه به مردم مصر پس از کلی تعریف و تمجید و تأیید مالک تذکر نداده‌اند که به‌شرطی اطاعتش کنید که مطابق حق فرمان دهد؟ چرا فکر می‌کنید مردم امکان شناخت حق را ندارند و باید هرچه ولی فقیه گفت را بپذیرند حال آنکه حتی امام علی (ع) چنین رابطه‌ای میان خود و مردم قائل نبود؟ این توجیهاتی که دربارهٔ عدم امکان اشتباه رهبری در برخی افکار وجود دارد براستی تفاوت چندانی با نظریهٔ باب شیخ احمد احسایی که از دلش بابیت و بهاییت درآمد ندارد با این تفاوت که این بار باب مفروض، فقها و مشخصاً ولی فقیه است و با این طبقهٔ اجتماعی سر دشمنی ندارد که هیچ دوست توجیه‌گر هم هست! شاید اگر شیخ احمد و شاگردانش هم به‌جای مقابله با فقیهان، تأییدشان می‌کردند و می‌گفتند باب یکی از فقیهان زمان است که از همه عالم‌تر و عادل‌تر و شجاع‌تر است کارشان به سرکوب و اعدام و تبعید نمی‌کشید! خیلی تصادفی صحبت شما را درخصوص خارج شدن جناب احمدی نژاد از خط ولایت را شنیدم با وجود اینکه به برخی از رفتارهای ایشان منتقدم با این حال ایشون را ولایی تر از دولت موجود و بقیه دولتها می دانم و صد البته مردمی تر اما این به این معنا نیست که بطور مطلق قبولش دارم و برخلاف نظر شما رفتار ایشون را درخصوص انتخابات ۹۶ خلاف ولایت نمی دانم ایشون صرفا مشورت کردند همانطور که هر انسانی مشورت می کند ولی قرار نیست با نظر مشاور مسئله ای را به خودمان تحمیل کنیم حتی اگر آن مشاور رهبر باشد. وقتی بخشی از جامعه پیرو تفکری است چرا نباید نمایندهٔ آن تفکر حق حضور در انتخابات را داشته باشد؟ مگر غیر این است که امام علی به‌ صراحت می‌فرماید چون خیل جمعیت حجت را بر من تمام کرد خلافت را پذیرفتم؟ حتی امام علی (ع) که حکومت حق مسلمش بود و غصب شده بود وقتی تن به آن داد که مطمئن شد اکثریت مردم او را می‌خواهند. اگر کسی معتقد است حق را شناخته و خود نماد بارز آن است پس حتماً خوب هم بلد است آن را عرضه و تبلیغ کند و اگر واقعاً حق است و اگر به لطف جمهوری اسلامی طاغوت که حجاب حق است برچیده شده است چرا باید از شنیدن صدای مخالف و به رأی گذاشته شدن نظرش بترسد؟ ۴۰ سال حماقت صغیر تصور کردن مردم و تحمیل نظارت استصوابی به آنان که از دلش انتخاباتی بین بد و بدتر و مجلس و دولت‌هایی هریک بی کفایت تراز قبلی کافی نیست؟ هرچند از نظر رهبری این دولت بهترین است و مهم نیست مردم هرروز دارند بیشتر از دیروز له می‌شوند مهم امنیت و حفظ نظام است (نظریهٔ اصالت دولت (نظام) و در خدمت نظام بودن همهٔ مردم که اگر قدری افراطی‌تر شود می‌شود همان فاشیسم!) هرچند از نظر ایشان امنیت فقط نبود جنگ و ترور است وگرنه باقی عناصر امنیت به فنا رفته است. شما اگر در شرایط کنونی چیزی از امنیت روانی، اقتصادی و حتی سیاسی سراغ دارید بفرمایید بماند که در روایات داریم فقر از هر دری بیاید ایمان از در دیگر می‌رود. بی‌شک اینکه رهبری به خود اجازه دهد تعیین تکلیف کند چه کسی در انتخابات شرکت کند یا نکند عین طاغوت و صغیر فرض کردن مردم است. بیایید با خودمان صادق باشیم اگر جمهوری اسلامی است و اگر این حکومت همان حکومت است که امام خمینی انتظار داشت مردم حق داشتند که رهبرش را استیضاح کنند و امثال بهشتی از آزادی بیان و اظهار عقیده حتی در وسط جنگ می‌گفتند پس «من صلاح نمی‌دانم» و «من این را می‌گویم» را بریزیم در سطل آشغال! رهبری هم باید به مردم پاسخگو باشد رهبری هم فقط باید نظرش را بگوید و تحمیلی در کار نیست رهبری هم باید در مقابل هر دستوری که می‌دهد برای مردم دلیل کافی بیاورد و اگر مردم نپذیرفتند کوتاه بیاید مگر آنکه خودش را از امام علی هم بالاتر بداند که در آن صورت بهتر آن است که به عقیدهٔ آیت‌الله مصباح تن دهیم و نام جمهوری را حذف کنند. مگر استاد عزیز نظر علامه طباطبایی دربارهٔ آیهٔ دوازدهم سورهٔ مدنی تغابن این نیست که حتی اگر مسلمانان نافرمانی کردند پیامبر وظیفه‌ای جز تذکر دادن ندارد؟ (در تفسیر المیزان در توضیح این آیه آمده است: «و معناي‌ جمله‌ ‌اين است‌: ‌که‌ ‌اگر‌ ‌شما‌ ‌از‌ اطاعت‌ ‌خدا‌ ‌در‌ آنچه‌ ‌از‌ دين‌ تشريع‌ كرده‌، و ‌يا ‌از‌ اطاعت‌ ‌رسول‌ بدان‌ جهت‌ ‌که‌ ولي‌ امر ‌شما‌ ‌است‌ ‌در‌ آنچه‌ ‌به‌ ‌شما‌ دستور مي‌دهد اعراض‌ كنيد، ‌رسول‌ ‌ما نمي‌تواند ‌شما‌ ‌را‌ مجبور ‌بر‌ اطاعت‌ كند، ‌براي‌ اينكه‌ ‌او‌ مامور ‌به‌ ‌اين رفتار نشده‌ بلكه‌ تنها مامور ‌شده‌ ‌که‌ رسالت‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌شما‌ برساند، ‌که‌ رسانيد») صراحت این آیه و توضیحات علامه و تأکید قرآن بر عدم تسلط پیامبر بر مردم یعنی حکومت اسلامی توسط خود مردم پیاده می‌شود و مردم باید بخواهند فلان مسئله طبق نظر شرع پیش برود و هیچ جبری بر آنان نیست حتی اگر پدرانشان در ۴۰ سال قبل چنین جبر طاغوت‌واری را پذیرفته باشند. مطمئن هستم شما اهل مطالعهٔ تاریخ هستید و خوب می‌دانید بسیاری از توجیهات امروز را زمانی بنی‌امیه و بنی‌عباس بهتر و دقیق‌تر و مستندترش را می‌ساختند تا صدای مخالفت مردم در برابر خلیفه را خفه کنند. پس لطفا اجازه ندهید تفکر از دیگران گرفته شود و چشم بسته همه مسائل را به رهبری وصل کنیم و بگوییم چون زعیم ماست خداوند کمکشان می کند و ایشون اشتباه نمی گویند و یا اشتباه رفتار نمی کنند که نمونه هایی مبنی بر اشتباه رفتن مسیر در طی رهبری ایشان وجود داشته است که حتی خود رهبری گاها به ان موارد اشاره کرده است (یه نمونه از چند نمونه را عرض می کنم در خصوص کاهش جمعیت ایران که بعدها رهبری گفتند که حمایتش از این طرح اشتباه بوده هرچند شما این را اشتباه ندانید ولی تاثیر سوء آن در مردم دیده شد) حتی نمونه های اعترافی امام خمینی مبنی بر بعضی از تصمیمات اشتباهش در تاریخ وجود دارد. باید پذیرفت وقتی یک غیر معصوم را در حد معصوم بالا ببریم و مقدس پنداری می کنیم و تمام رفتارهایش را از روی حکمت و حکیم بودنش می دانیم در واقع چشمان واقعیت را بسته ایم و تعقل را تعطیل کردیم و اشتباهات را توجیه می کنیم چه آن شخص من نوعی باشم و یا آقای احمدی نژاد و چه رهبری و یا هر شخص دیگری باشد به نظر بنده باید حد تعادل را نگه داشت و امکان خطا را در زمانی که معصوم حضور ندارد برای همه در نظر داشت حتی ولی فقیه و توجیه نکنیم که اشتباهات آنها فاحش نیست چرا چنین جواز ناچیز بودن اشتباه را فقط برای ولی فقیه جایز می دانیم؟ بدانیم تنها کسی که از خطا عاریست فقط امام معصوم است و این عقیده ایست که شما به ما شاگردان خود آموخته اید ببخشید که با این صراحت نظر دادم و انتقاد کردم امیدوارم چنین انتقادی به معنای این نباشد که از خط ولایت خارج شده ام یا ارداتم به شما کاسته شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه جامعه‌ی ما به آن‌چنان بلوغی رسیده است که از دوره‌ی «فراروایت» عبور کرده است. به این معنا که افراد، چراغ خرد خاموش کنند و بدون فکر از کسی تقلید نمایند. آری! بسترِ گشوده‌ای است به نام اسلام و انقلاب، که خود به خود میدانِ تفکر است و تفاوتِ فهم‌ها نسبت به اسلام و انقلاب، نشانه‌ی سعه‌ی ملکوتیِ اسلام و انقلاب است و ما را از انجمادِ فکری نجات می‌دهد. از سخنان شما چنین برداشت کردم که نمی‌خواهید در انجمادِ فکری، خود را متوقف و راضی کنید و همین امر موجبِ ارادت بنده به امثال شماست. حقیقتاً در این تاریخ، باید در بسیاری از برداشت‌ها و فهم‌های خود تجدید نظر کنیم و آن‌ها را بازخوانی نماییم، هرچند که در بعضی نکات به نظر خودم عجله کرده‌اید. مثل آن‌که گمان فرموده‌اید علت مخالفت بنده با آقای احمدی‌نژاد مربوط به سال ۹۶ و عدول ایشان از مشورتی است که با مقام معظم رهبری داشت. چنین نیست؛ ولی فعلاً هم مهم نیست. مهم آن است که شما در موضوعات فکر می‌کنید و حتی برای مقام معظم رهبری، جایگاهِ عصمت قائل نیستید. از آن طرف انتظار بنده آن است که اهل تفکر به سخن متفکران از جمله متفکری مثل آقای خامنه‌ای فکر کند و در مقایسه با سخن مخالفانِ ایشان آن‌چه بهترین است را دنبال نماید. بنده به هیچ‌وجه نگاهِ شخصیت‌هایی امثال شما را، نه‌تنها نگاهِ مغرضانه نمی‌دانم، بلکه چشم‌اندازی می‌بینم برای آینده‌ای که سختْ بدان امیدوارم. همان‌طور که اشاره دارید بحث در حکمِ حکومتی رهبری است که در آن‌جا نه به اعتبار آن‌که آن سخن و آن حکم، بی‌عیب است بلکه از آن جهت که باید بالاخره به گفته‌ی افلاطون، یک کسی حرف آخر را بر مبنایِ معارف تعریف‌شده بزند تا امورِ شهر و کشور جلو برود.

اجازه بدهید به تک‌تکِ اشکالاتی که فرمودید پرداخته نشود؛ ولی در جمع‌بندی معتقدم «عقل» و «حکمت» اقتضاء می‌کند نظام ما آن‌چنان بی‌هویت و بی‌اصالت نشده است که به براندازی نسبت به آن فکر کنیم؛ بلکه برعکس، شاید بگویم از بی‌نظیر نظام‌هایی است که اگر دلسوزانه و بی‌سر و صدا در رفع مشکلات آن قدم برداریم، حتماً به نتیجه خواهیم رسید. بنده بر اساسِ تجربیات گذشته‌ی خود در این وادی قدم برمی‌دارم و سختْ امید به رحمتِ الهی دارم و سخنان مقام معظم رهبری را نه از آن جهت که «باب اللّه» است بلکه به اعتبار این‌که گویا خدا بنا دارد از طریق سخنان ایشان، هدایتی به این ملت عطا کند؛ ارج می‌نهم در آن حدّ که گاهی به این فکر می‌افتم چقدر خوب است این سخنان را مثل یک متن ارزشمند در جمع دوستان مورد بحث و بررسی قرار دهیم، به نظر بنده ارزش این کار را دارد. موفق باشید

9368
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم محضر استاد طاهرزاده سلام علیکم و رحمة الله با توجه به اینکه در دین شریف اسلام و اخلاق اسلامی به عفو و بخشش و مهرورزی تأکید فراوانی شده که از آن نمونه است آیات و روایات ذیل: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأجْرُهُ عَلَى اللّه ِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (الشوری :409) إنْ تُبْدُوا خَیْرا أوْ تُخْفُوهُ أوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإنَّ اللّه َ کانَ عَفوَّا قَدِیرا (النساء :149) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّه ُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (آل عمران :134) یأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ( التغابن : ١٤ ) قل لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَغْفِرُواْ لِلَّذِینَ لَا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِىَ قَوْمَا بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُونَ الجاثیة (الجاثیة : ١٤) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجْاهِلِینَ (الأعراف : 199) وَ لْیَعْفُواْ وَ لْیَصْفَحُواْ أَ لَا تحُبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکمُ‏ْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (النور : ٢٢) - رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أ لا اُخبِرُکُم بِخَیرِ خَلائقِ الدّنیا و الآخِرَةِ ؟ : العَفوُ عَمَّن ظَلَمَکَ ، و تَصِلُ مَن قَطَعَکَ ، و الإحسانُ إلى مَن أساءَ إلَیکَ ، و إعطاءُ مَن حَرَمَکَ (میزان الحمه/ج7/ح13292) - عنه صلى الله علیه و آله : إذا اُوقِفَ العِبادُ نادى مُنادٍ : لِیَقُمْ مَن أجرُهُ عَلَى اللّه ِ و لْیَدخُلِ الجَنَّةَ . قیلَ : مَن ذا الّذی أجرُهُ عَلَى اللّه ِ؟ قالَ : العافُونَ عَنِ النّاسِ (میزان الحمه/ج7/ح132939) ادعیه ی شریفه ای که در آن دشمنان مورد نفرین و بدخواهی قرار گرفته اند مانند: واجعل من أرادنی بسوء من جمیع خلقک تحت قدمی (دعای ابوحمزه) اللهم ومن أرادنی بسوء فارده ومن کادنی فکده (دعای کمیل) "و ترد عنی کید الکیدة و مکر المکرة اللهم من أرادنی فأرده و من کادنی فکده و اصرف عنی کیده و مکره و بأسه و أمانیه و امنعه عنی کیف شئت وانی شئت اللهم اشغله عنی بفقر لا تجبره و ببلاء لاتستره و بفاقة لا تسدها و بسقم لا تعافیه و ذل لا تعزه و بمسکنة لا تجبرها اللهم اضرب باذل نصب عینیه وأدخل علیه الفقر فی منزلیه و العلة و السقم فی بدنه حتی تشغله عنی بشغل شاغل لا فراغ له و أنسه ذکری کما أنسیته ذکرک و خذ عنی بسمعه و بصره ولسانه و یده ورجله وقلبه وجمیع جوارحه و أدخل علیه فی جمیع ذلک السقم و لا تشفه حتی تجعل ذلک له شغلا شاغلا به عنی و عن ذکری "(دعای صفوان معروف به دعای علقمه) چگونه تحلیل و تفسیر می شوند و خصوصا فرازهای دعای صفوان (علقمه). آیا غیر از این است که انسان مؤمن خصوصا انسان کامل برای تمامی آحاد بشر جز خیر و نیکی چیزی آرزو نمی کند آنگونه که مشی عملی او نیز اینگونه است و مظهر رحمت بر همگان مگر بر دشمنان حق (که آنان مغضوب حق اند) چگونه ممکن چنین انسانی هر گونه بدی و بیماری و بلا را برای دیگری خواستار باشد و حال آنکه قرار بود در مقابل بدی خوبی کند. پیشتراز راهنمایی شما متشکرم 26تیر1393 نوزده رمضان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در فضای نظام اسلامی همواره توصیه به عفو مطرح است زیرا وقتی افراد در زیر سایه‌ی اسلام قرار دارند ضعف‌هایی که از آن‌ها سر می‌زند آنچنان نیست که قابل گذشت نباشد زیرا مسیر توجه در چنین فضایی به بهترین شکل فراهم است، کافی است ماه رمضانی یا محرمی پیش آید و طرف مقابل ما از نظر اخلاقی تغییر کند. ولی وقتی تقابل تمدنی در میان است موضوع فرق می‌کند، دیگر این‌جا دشمنی با حق و حقیقت در میان است و نه‌تنها هرگز نباید تا وقتی دشمن اسلام از مواضع خود برنگشته با او سازش کرد، بلکه جای هیچ گذشتی نیست و از خدا می‌خواهیم آن‌ها را دفع کند زیرا وجود چنین افرادی با چنین افکاری مانع کمال کل بشریت است. موفق باشید
7402
متن پرسش
سلام علیکم. علامه طباطبایی در جایی میگویند مسبحات را توصیه میکنند که در آن سوره اعلی دارد ولی جمعه ندارد ولی در جای دیگر توصیه میکند که در ان اعلی نیست ولی جمعه نیست. بالاخره مسبحات کدام یک است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبائی فرموده اند: « ...سوره های مسبحات که با یسبّح و سبّح شروع می شود پنج عدد است: سورهای حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن. و سوره اعلی که با «سبّح» به فعل امر شروع می شود، جزء مسبحات نیست، گرچه در روایتی وارد شده است ولیکن در روایت معتبره، مسبحات را همان پنج سوره تعیین کرده است. موفق باشید
2157
متن پرسش
سلام.من ایمیل داده ام که اگر این سوال قابلیت نمایش عمومی ندارد لطف کنید و جواب را به ایمیل بنده بفرستید1.چند وقت پیش شروع کرده بودم به خوندن مسبحات ست.اولین شبی که خوندم و خوابیدم یهو نصف شب انگار بین خواب و بیداری(شایدم فقط تو خواب)پیامبر رو تو اتاقم بالای سرم احساس کردم(یه جور دیدن خاص) که با عتاب به من فرمودن بلند شو سوره جمعه و تغابن بخوان! این صدا انقدر بلند بود که انگار به تمام سلول های بدنم خطاب شده باشه و من یهو راست ایستادم و تمام بدنم می لرزید از ترس و دوباره دراز کشیدم و شروع کردم سوره جمعه رو از حفظ خوندن(با اینکه حفظ نبودم) و خوابم برد.بعد چند روز از این ماجرا و خوندن اون سوره ها هر شب،یه حال خیلی عجیبی داشتم.برای اولین بار تو زندگیم دیدم که نور خدا به همه ی وجودم تابیده و چند روز اینجوری بودم. باورتون میشه؟! من نور خدا رو میدیدم نه نور محسوس فقط میدونم نور بود!شاید برای اولین بار فهمیدم اون نوری که شما و بقیه هی می گین چیه!اگه اینجوریه و هزارن برابر این نور رو عرفا دارن که خوش به حالشون خیلی خوش به حالشون!اصلا انگار خدا عیان شده بود و من می دیدم که چجوری همه وجودم با اونه.اما یواش یواش نخوندم و تنبلی کردم و همش از بین رفت.با توجه به تجربیاتم هر چیزی رو که شروع می کنم فقط دفعه اول یه اتفاقی میفته و بعدا خودمم بکشم هیچی نمیشه.چرا اینطوریه؟من چکار باید بکنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در ابتدا نشان می‌دهند که اگر مرتب ادامه دهید در آخر در این مقام قرار می‌گیرید ولی این طمع خامی است که انتظار دارید آنچه در ابتدا نشان‌تان می‌دهند تا آخر برایتان بماند. در همین رابطه حافظ می‌گوید: «عکس روی تو چو در آینه‌ی جام افتاد... عارف از خنده‌ی وی در طمع خام افتاد». موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!