کربلا و بازگشتِ اُخوت گمشده
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
«قاسط» و «کردوس» و «مقسط» فرزندان «زهیربنحرثتغلبی» از اصحاب حضرت علی(ع) بودند و در صفین کنار آن حضرت جنگیدند و در شب عاشورا به امام حسین(ع)پیوستند و با حضرت آن شب را صبح کردند و صبح روز عاشورا در مقابل دیدگان حضرت جهاد کردند تا در حملهی اولی که سپاه عمر سعد کرد پس از مقابلهای مردانه با بعضی دیگر از اصحاب آن حضرت شهید شدند.
این سه برادر با هم طوری تربیت شدهاند که یکجا و بدون هرگونه تردیدی تصمیم میگیرند به امام بپیوندند، در حالیکه از فضای کوفه اطلاع کافی دارند که امکان حضور امام در کوفه نیست، ولی به این اندازه از هوشیاریِ معنوی رسیدهاند که در هرحال باید مطابق میل امام خود عمل کنند و نه مطابق میل خود. به آن معنا که در زیر سایهی امامی معصوم هر سه در وحدتِ آمال امام و وفاداری به امام، خود را معنا کنند. آنچنان این سه برادر در زیر سایهی امامِ خود به هم پیوسته شده بودند که طوفان حوادث هرکدام را تکان میداد، آن دیگری نیز تکان میخورد و این نوع اخوت و برادری تنها در راستای دفاع از حق و در زیر سایهی امامی معصوم ظهور میکند. به همان معنایی که حضرت علی(ع) با رسول خدا(ص) در فضای اخوت و برادری قرار گرفتند و حضرت علی(ع)در وصف آن برادری میفرمایند: «أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُد»، من و رسول خدا مانند دو شاخ بودیم از یک درخت و مانند آرنج بودیم نسبت به بازو. این است آن اخوتی که وقتی اهدافی بزرگ در مقابل ما قرار میگیرد، ظهور میکند. وحدتی که حضرت علی (ع)در صدر اسلام از آن خبر دادند و گلهمند بودند که چرا در زمان آن حضرت آن وحدت از دست رفته و حال در کربلا دوباره آن وحدت ظهور کرد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر»[1] در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر «وحدت و برادرى» منّت گذارده بود، كه در سايه آن زندگى كنند، نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمىتوان همانند آن را تصوّر كرد، زيرا از هر ارزشى گران قدرتر، و از هر كرامتى والاتر بود.
با ظهور این برادری است که افراد در جامعه اسلامی به جای آن که گرگ همدیگر باشند رفیق همدیگر میشوند و دیگر کسی ارادهای برای چپاول از بیت الامال برادران مسلمان خود در خود نمیبیند. کربلا برگشت به این نوع اخوت و برادری است به همان صورتی که در صدر اسلام تا آنجا مطرح بود که خداوند در وصف آن نوع ایثار و برادری فرمود: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»(حشر/9) و آنها برادران خود را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند. این ایثار و اخوت وقتی ظهور کرد که مسلمانان متوجه «رسالت تاریخی» خود جهت تحقق اسلام در مقابل فرهنگ جاهلیت و یهودیتِ گرفتار سطحینگری، بودند ولی وقتی از آن رسالت تاریخی غفلت کردند و فراموش کردند اسلام توانایی آن را دارد که به عالیترین شکل به تربیت بشریت بپردازد، دل در گرو دنیا و غنایم دنیایی سپردند در آن حدّ که طلحه و زبیر به عنوان دو صحابهی پیامبر خدا(ص)و دو رزمنده دیروز با سرازیرشدن نعمتهای بیحساب در زمان خلفاء به سوی جهان اسلام و تقسیم غیرعادلانه ثروت و تبعیضهای ناروا، دچار بیماری مزمن «دنیازدگی» و «رفاه طلبی» شدند.با افرادی که تا چند سال پیش فاقد هرگونه ثروت و سرمایهای بودند دنیا کار خود را کرد به طوري كه مسعودی، صاحب «تاریخ مُرُوجُ الذَّهب» مینویسد: «زبیر بن العوّام خانه ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 (زمان خود مسعودی است) هنوز باقی است و معروف است و خانه هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از وفات، پنجاه هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود. خانه ای که طلحه بن عبدالله در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز (در زمان مسعودی) باقی است و به دار الطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش یک سی و دوم ثروتش هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد.» طلحه و زبیر از نزدیکترین افراد به رسول الله(ص) بودند، لکن سکرات نعمت و رفاه آنها را به سوی طمع ورزی و اشرافی گری سوق داد و باعث شد که در مقابل امیرالمومنینu(ع)بایستند.
وقتی به دستور خلیفه دوم فقط باید قرآن را خواند و هیچگونه تدبّر در قرآن ممنوع شود و وقتی امام معصومی که با معارف الهیِ خود میتواند نور ایمان و یقین را به قلبها برساند خانهنشین میشود و کعبالاحبارِ یهودیزاده مشاور خلفاء گردد و انسانها از اُنس با حقیقت محروم شوند تا از اموال دنیا احساس بینیازی کنند، سرنوشت جامعه آن میشود که شد.
مبدأ تولید برادری روحیه ایمان است به همان معنایی که حضرت علی(ع) میفرمایند: «عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ»[2] بر شما باد به محکمکردن پیوندهای محبّت و دوستی و بذل و بخشش به همان معنایی که قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(حجرات/ 10). مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید.
یگانگی در زندگی و مرگ
از این سه برادر وفایی دیده شد که گویی هر یک با دو دیگر و هر سه با امام حسین(ع)و هر چهار تن با علی(ع) متحد شدهاند و در زندگی و مرگ یگانه گشتهاند. این اندازه یگانگی و اتحاد از آن جهت است که میدانند در کنار این اتحاد چه اتفاقی برای بشریت پیش میآید و چگونه خداوند نظر رحمت خود را به جامعه اسلامی برمیگرداند و این تنها در وحدتِ آمال است که وحدت انسانها به میان میآید و با تفرقه آمال است که انسانها گرگ همدیگر میشوند و در مزرعه چنین جامعهای هرگز سلامت و دیانت سبز نخواهد شد.
وقتی هرکس ایثار و وفاداری را از خود شروع کند رحمت الهی به جامعه برمیگردد و تعاون که همان «ایمان اجتماعی» است دامن خود را میگشاید. با ایمان فردی امورات جامعه به سامان نمیرسد و عواطف زیبا که غذای روح است به درخشش نمیآید و کسی روشنایی دل خود را احساس نمیکند تا هر کس آغوش بازی باشد برای ارادت به دیگری و هر کدام از افراد موجب دلگرمی دیگری شوند.
آنهایی که جامعهی اسلامیِ مدینه را پایهگذاری کردند با برادران مهاجر خود آنچنان رفتار نمودند که حتی انبار آذوقه خود را با آنها نصف کردند و همین روحیه بود که کربلا را کربلا کرد و کربلا مبدأ تاریخ برادریِ شیعه گشت و این روزها در رخداد اربعین حسینی این برادری را مشاهده میکنید و میبینید که ایثار چه غوغایی به پا کرده تا باز تاریخ دیگری شروع شود.
رسول خدا(ص) فرمود: «المؤمنون اِخوة، اَبُوهُمُ النور و اُمُّهم الرحمة» مؤمنین برادر یکدیگرند، اخوت اسلامی چون نوزادی است که پدرش نور و مادرش رحمت است. آری اخوت اسلامی در دامان رحمت و با سرپرستی نورِ معرفت همچنان میبالد و برومند میشود و رشد میکند و تنها از ازدواج «نور» و «رحمت» است که «برادری» و «ایثار» متولد میشود.
این سه برادر به ما پیام میدهند که ای شیعیان ما در این خاک خفتیم تا معنای وفاداری به دیانت و اخلاق و امام، فراموش نشود و منشأ موفقیت صحنه کربلا که امروزش در رخداد تاریخی اربعین به تماشای آن نشستهاید، همین است. در این راه در کنار معارف الهی باید عواطف را سخت به صحنه آورد و از هر گونه ایثاری فروگذار نکرد تا باز ایمان به جامعه بازگردد و خدا نظر لطف و رحمتاش را را به میان آورد و انسانها متوجه شوند قیمت و بهای انسان بالاتر از مال و سرمایههای مادی است که آن را نه تنها از همدیگر دریغ میدارند بلکه سعی میکنند به قیمت برخورداریِ خود از مالِ دنیا، بقیه را محروم گردانند. این مشکل با کربلا و برگشتِ فرهنگ کربلا به این تاریخ رفع میشود زیرا در کربلا معلوم شد سرّ ربوبی در تعاون و یا ایمان اجتماعی است. راستی چه کسی باور میکرد که هفتاد و دو تن که به ظاهر همه شکست خوردند و کشته شدند اینهمه منشأ برکات باشند و خداوند از طریق همین کربلا انوار متعالی خود را به بشریت برساند و کربلا را مخزن رحمت غیبی خود گرداند؟ حال باید به خود آئیم که اگر سرّ ربوبی که برادری و ایثار است را بیاموزیم چه نتایج غیرقابل تصوری در پیش خواهیم داشت و این با احساس رسالت تاریخی که نسبت به انقلاب اسلامی داریم محقق میشود.
والسلام
[1] - نهج البلاغه، خطبهی192
[2] - نهج البلاغه، خطبهی 47 : «و من وصية لهu للحسن و الحسينu لما ضربه ابن ملجم لعنه الله»