امیرالمومنین علی(ع) ،حضرت زهرا(س) - سقیفه
( رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام)
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
مقدمه:
1- برای رهایی از اکنونزدگی و روکردن به آینده، نگاهی به آغاز حیات دینی خود یعنی اسلام و تشیع باید داشت. رسوبکردن در اکنون، مایهی جهل و تباهی یا لااقل درماندگی است. تشیع را اگر وارثان تشیع ندانند که چیست و با آن چه باید کرد، هرچه باشد تلف میشود. در حالیکه تشیع علاج ضعف دل و جان و خرد ماست.
2- تاریخ هویت ما از آن جهت مهم است که میتواند مادهی تذکر و تفکر امروز ما باشد تا بتوانیم به زمان خود بیندیشیم، و در زمان ما همهی اهل نظر باید در این اندیشیدن مشارکت کنند.
3- اگر بدانیم که اسلاف ما چرا به تشیع گرائیدند و بدانیم آن را چگونه دریافتند و به کدام سو بردند و دیانت آنها به چه سرانجامی رسید، با راههای تفکر و امکانهایی که برای دینداری داریم بهتر و بیشتر آشنا میشویم.
4- هر زمانی که آغازی باشد، تاریخ جان میگیرد، تاریخ یا آغاز میشود یا حرکتش را از نو آغاز میکند. تاریخ، منتقلساختن یک قوم به وظیفهی مقدّرشان همچون دخول به عطیهی آن قوم است. تاریخ، تبدیل یک جماعت بالقوه به یک جماعت زنده است، و آغاز ما با انقلاب اسلامی شکل گرفته، آغازی که بریده از گذشتهی ما نیست، گذشته ای که هویت دینی ما را تشکیل میدهد.
5- شخصیتهایی که الهامبخش ما برای زیستن قدسی هستند، تنها کسانیاند که مجالیِ اسماء الهی هستند. به همین دلیل آنها باید تابناک باشند. پیامبر خدا(ص) و امامان(ع) به عنوان آنهاییکه باید الهامبخش افراد در زندگی اسلامی باشند، باید بدرخشند و این با نظر به تاریخ تشیع ممکن است. در حالیکه مدرنیته حس خود نسبت به امر قدسی را کاملاً از دست داده است و در آن فرهنگ آدمیان و اشیاء را به گردِ خود فراهم نمیآورد تا به وسیلهی چنین گردهمآیی، تاریخ جهان و اقامتگزیدن در عالم روشن شود. با رجوع به فرهنگ سکولاریسم دنیای مدرن، دیگر خداوند به زندگی و فرهنگِ ما به عنوان یک کلّ، شکل نمیدهد، ما با فقدان پرتو الوهیت همراه خواهیم شد. به طبیعت و به خانواده بهعنوان اموری مقدس واکنش نشان نمیدهیم.
6- ما باید به تاریخ و وضع تاریخی خود -که همان تاریخ تشیع است- بیندیشم و بدون تذکر به چنین تاریخی راه به جایی نمیبریم. تقلید در بهترین صورت ما را به چین و کره میرساند.
7- در تاریخی که در آن هویت دینی خود را جستجو نکنیم هر نسلی نسل قبل خود را فراموش خواهد کرد و این یعنی بیتاریخی و عدم پیوستگی به گذشتهی خود، در حالیکه وجود این پیوستگی ضروری است. و این به جهت دلدادگی بیش از اندازه به زندگی غربی است که با فراموشی مواریث فرهنگیِ خود همراه است، زیرا ما هنوز به گذشتهی خود نگاه عمیق نداریم و شاید ندانیم که زمان گرچه به گذشته و حال و آینده تقسیم میشود، در حقیقت یکی است و پیوسته است؛ گذشته که نباشد، آینده هم نیست.
8- تاریخ، قلمرو امکانهاست، وقتی دوران یک تاریخ به پایان میرسد، امکان اینکه افق تازهای گشایش یابد و تاریخ دیگری بنا و آغاز شود بیشتر میشود. آیندهی هر تاریخ، امکانهای آن است و با نظر به سیرهی امامان(ع) در طول تاریخ گذشتهی شیعه میفهمیم چه امکانهایی برای حضور در آینده داریم. راه تاریخ با نظر به انسانهای قدسی گشایش مییابد، بنیادهای تاریخ را هم انبیاء و اولیاء استوار میکنند.
به امید آنکه نوشتهی روبهروی شما بتواند تذکری باشد برای قدمگذاشتنِ بنیادین در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد.
والسلام
طاهرزاده
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- در سقیفه همهچیز تمام نشده بود به همین جهت هم عدهای از بزرگان در مسجد مدینه با ابابکر بر سر بیعتگرفتن مقابله کردند و از این جهت علی(ع)هم در سقیفه حاضر نشدند، زیرا میدانستند راههای دیگری برای برگرداندن خلافت به خانوادهی پیامبر(ص) هست. حتی قبیله بنی اسلم(1) هم کار را نتوانست یکسره کند. برنامهریزان سقیفه مجبورند برای عبور از حضرت علی(ع) خانه را بر سر صاحباش خراب کنند و قصد کشتن علی(ع) را دارند چون قضیه با سقیفه تمام نشده.
2- سالها طول کشید تا شدت حساسیت مدیران سقیفه نسبت به علی(ع)کم شد، در حالیکه حضرت نام سه نفر از فرزندان خود را به نام سه خلیفه گذاشتند. حضرت تلاش دارند به هر شکل شده اسلام بماند و کار در دست کسانی نیفتد که علناً مخالف اسلام بودند.
3- انصار از ترس بنیامیه با ابابکر بیعت کردند در عین آنکه از نظر اعتقادی معتقد به علی(ع) بودند ولی گمان میکردند علی(ع) با یاران محدودی که دارد توان مقابله با بنیامیه را ندارد. انصار از اعتقادات خود چشم پوشیدند و به گمان خود به واقعیات نظر کردند و تا زمان خلیفهی اول و دوم هم خلیفه با انصار مشکلی ندارند، ولی با آمدن عثمان مشکل انصار هم شروع میشود.
4- اهل سقیفه با عباس و فرزندانش برخورد احترامآمیز دارند تا بنیهاشم که عبارت بود از فرزندان علی(ع) و فرزندان عباس، دو شقه شوند و از آن طرف عمر، زبیر را که تا دیروز یاور علی(ع) بود به عنوان یکی از اعضای شورا، در شورا میگذارد تا او خود را در عرض علی(ع) احساس کند و علی(ع) یک رأی و زبیر هم یک رأی داشته باشد و معلوم است از نظر اقتصادی نیز به زبیر رسیدهاند که دارای هزار غلام و هزار کنیز شده.
5- ممنوعیت نقل حدیث به جهت آن است که عموماً روایات رسول خدا (ص) به جایگاه علی(ع) اشاره دارد و حتی اجازه نمیدهند صحابهی پیامبر(ص) از مدینه بیرون روند، میگویند اگر اینها بیرون روند دین مردم را خراب میکنند چون چیزهایی از پیامبر(ص) نقل میکنند که بیشتر به علی(ع) اشاره دارد زیرا در تاریخ 23 سالهی پیامبر(ص) عموماً اسم علی(ع) در در میان است که چگونه آن حضرت کارهایشان را بهدست علی(ع)حل میکردند.
از آن طرف در فضایی که نقل حدیث ممنوع بود ابوهریره و عایشه و اَنَسِ بن مالک هزاران حدیث در مناقب خلفاء نقل میکنند.
حضرت زهرا(س)
6- تقاضای حضرت زهرا(س) از ابابکر جهت صحبت در مسجد مدینه برای توجه دادان به خلافت است و ابابکر بعد از آنکه حضرت زهرا(س) خطبه را تمام کردند متوجه میشود رودست خورده است زیرا گمان میکرد حضرت زهرا(س) موضوع فدک را مطرح میکنند و ابابکر به مردم خواهد گفت اینها -یعنی خانوادهی پیامبر- فدک را برای خود میخواهند و من آن را برای مسلمانان؛ لذا بعد از خطبه، ابابکر بسیار پرخاشگرانه برخورد میکند. صفت اُمّ طحال را به علی(ع) نسبت میدهد یعنی زنی که زنا برایش بهتر از بودنش با شوهرش است. چون جلسه ای که خود ابابکر از سران مهاجرین و انصار ترتیب داده بود نتیجه عکس داد و حضرت زهرا(س) در آن خطبه، موضوع فراموششدهی انحراف از حاکمیت علی(ع)را زنده کردند در حالیکه قبلاً خانه را آتش زده بودند. البته از آن به بعد فدک به عنوان نماد ظلم به اهل البیت(ع) در طول تاریخ مطرح بوده.
7- مردم روز اذانگفتن بلال که به پیشنهاد حضرت زهرا(س) انجام شد، بیشتر گریه کردند تا روز رحلت رسول خدا(ص)، از آن جهت که مردم احساس کردند جای خالی رسول خدا(ص)را بهدرستی کسی پر نکرد.
8- حضرت زهرا(س) با وصیت خود و نحوهی دفنشان داغ مهمی بر دل آنها گذاشت. و فرصت تشکیل جلسهی سوگواری برای حضرت را از خلیفه گرفت و وقتی آنها فهمیدند چه ضربهی فرهنگی خوردهاند، خواستند همهی قبرها را نبش کنند تا قبر حضرت مشخص شود که علی(ع) شمشیر بهدست، جلوی آنها ایستادند زیرا حضرت علی(ع) میدانستند برنامه زهرا(س) چه اندازه مهم است و نباید از بین برود.
9- هنر حضرت زهرا(س) آن است که در این مدت 45 روز یا 70 روز بین رحلت رسول خدا(ص) و شهادت خود، در دفاع از جریانی که باید دفاع کنند یک لحظه بیکار نمینشینند(2) در آن حدّ که نگذاشتند نه صورت سیلی خوردهشان و نه بازوی ورم کردهشان را حضرت علی(ع) در جریان قرار گیرند با اینکه آن دو زن و شوهرند.
10- بعد از رحلت رسول خدا(ص) به جهت جداشدنِ امت از امام، عملاً جاهلیت اُخری شکل گرفت و جامعهی اسلامی از مسیر هدایت خارج شد و مرگ آن جامعه مرگ جاهلیت شد و گرفتار انواع مشکلاتی شد که اسلام توان عبور از آنها را داشت.
11- با شهادت حضرت زهرا(س) آن سپری که حضرت علی(ع) داشتند دیگر در میان نبود و حضرت علی(ع) برای آنکه کار جامعهی اسلامی به دوقطبیبودن کشیده نشود، بیعت میکنند تا مسیری را که برای تربیت جامعهی اسلامی در نظر دارند بدون تشنج دنبال نمایند.
12- در این زمان جعل حدیث به صورت مشابهسازی شروع میشود، مثلاً حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» تبدیل میشود به «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ ابابکر اساسُها وَ عُمر جدارها وَ عثمان سقفها وَ عَلِيٌّ بَابُهَا». یا حدیث «الحسن و الحسين سيد الشباب اهل الجنة» مشابه سازی میشود به «الابابکر و العمر سیدا کهول اهل الجنة» در حالیکه اهل بهشت همه جواناند.
جعل حدیث بسیاری از مشکلات طبقهی حاکم را حل میکند و عدم مشروعیت طبقهی حاکم منتفی میگردد و بسیاری که رسول خدا نقد کرده بودند، تطهیر میشوند. احادیثی در راستای غضب فاطمه(س) بر علی(ع)به کرّات جعل میشود تا اشارهی حدیث پیامبر(ص) نسبت به غضب فاطمه(س) به اصحاب خاص، خنثی شود.
در زمان معاویه دستور نقل حدیث در فضیلت سه خلیفه داده میشود و جعل حدیث سر به فلک میگذارد، بهخصوص که معاویه دستور داده بود در نفی ابوتراب نیز حدیث آورده شود و معلوم است در این مورد احادیث فراوانی جعل میشود در آن حدّ که حتی معاویه تصوری منفی با جعل از پیامبر(ص) میسازد.
13- تلاش شده بود مردم به غیر از تفکر علی(ع) که منطبق بر سیرهی رسول خدا(ص) است عادت کنند، اعم از تحریم مُتعه و ایجاد طبقات در جامعه و بهره مندی متفاوت اصحاب از بیتالمال.
14- عثمان دولت گذار است برای بهصحنهآمدن بنیامیه که قدرت مقابله با علی(ع)را دارند. عمر شام را به بنیامیه داد و با اینکه به عثمان گفت اگر تو حاکم شدی بنیامیه را بر مردم حاکم میکنی ولی شورا را طوری شکل میدهد که عثمان حاکم میشود و تلاش میکند قبائل طرفدار علی(ع) مثل همدانیها به شام نروند تا شرایط مردمی شام به نفع بنیامیه بماند و در راستای امتیازدادن به بنیامیه شکایتهایی که از طرف مردم شام از معاویه میشد ترتیب اثر نمیداد.
15- عمر دغدغه داشت که نکند بعد از او همان کاری که بعد از رحلت رسول خدا(ص)انجام دادند در روی کارآوردنِ ابابکر، همان روش را امثال اباذر در روی کارآوردنِ علی(ع) بهکار برند لذا اصحاب را جمع کرد و گفت: «کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمین شرّها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه »(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ دار احیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29 )؛ بیعت با ابابکر لغزشی بود که خدا ما را از شرّ آن حفظ کرد، هرکس به چنین کاری دوباره برگشت او را بکشید. و با شورا بستر را برای بنیامیه فراهم کرد. شش نفر را جهت بیعت انتخاب کرد که عبارت بودند از: علی(ع)، طلحه، زبیر، سعدبنابیوقاص، عبدالرحمن عوف و عثمان. گفت اگر تعداد آراء مساوی شد هر طرف که عبدالرحمن عوف بود آن طرف برنده باشد. مشخص است که در این شورا عثمان به میدان میآید زیرا عثمان و سعد و عبدالرحم از جهت گرایش فکری، یک طرف قرار میگیرند و معلوم است که آنها عثمان را انتخاب میکنند.
16- در دورهی عثمان، اقوامِ عثمان یعنی امویان در حاکمیتاند و مردم به جهت بیبند و باریهای حاکمانِ اموی با آنها درگیر میشوند. مردم مصر به مدینه میایند و از حاکم مصر شکایت میکنند. وقتی نامهی عزل حاکم مصر را از عثمان میگیرند تا به مصر برگردند؛ در راه پیکی را میبینند که به سوی مصر در حرکت است، متوجه میشوند نامهای از عثمان دارد خطاب به حاکم مصر که این افراد که به مصر برمیگردند را تنبیه کند؛ لذا آن افراد به مدینه برمیگردند و کاخ عثمان را محاصره میکنند. معاویه سپاهی را از شام در نزدیکی مدینه گسیل میکند ولی دستور میدهد وارد مدینه نشوند. طلحه و زبیر و عمروعاص جزء شورشیان اطراف کاخ عثماناند، همچنان که مالک اشتر و محمدبن ابابکر که از یاران علی(ع)اند نیز جزء محاصرهکنندگان آن کاخاند. حضرت علی(ع) سعی میکنند قائله را بخوابانند ولی از یک جای دیگر که مسلّم توطئهای بوده تا عثمان کشته شود؛ کار از دست همه در میرود و علی(ع)میفرمایند: مرگ عثمان نه مرا خوشحال کرد و نه ناراحت.
17- بنیامیّه متوجهاند عمر سیاسی عثمان تمام شده و حضور عَمْروعاص در بین شورشیان هرچند صورت خود را میپوشانده، بیحساب نیست. طلحه و زبیر خودشان با امکاناتی که داشتند بیحساب در بین شورشیان نیستند. یاران علی(ع) هم در آن صحنه هستند تا اگر عثمان کشته شد کار به دست معاویه که لشکرش بیرون مدینه است نیفتد.
18- بیعت علی(ع) با خلفا موجب حفظ آن حضرت شد، هرچند وجود او از هزار شمشیر در مقابل حاکمیت بیشتر نقش داشت، از آن جهت که آن حضرت از همه جهات از حاکمان برتر بودند و وجود او مشروعیت آنها را زیر سؤال میبرد. هرجا خلفا و جامعه در موضوعی به مشکل برخورد میکنند با رجوع به علی(ع) مشکل حل میشود و آن طرف به صورتهای مختلف آنچه را حضرت زهرا(س) به عنوان اعتراض نسبت به انحراف مسیر خلافت مطرح کردند، زنده نگه داشته میشود مثل سخن امام حسن(ع) وقتی وارد مسجد شدند و ابابکر را بالای منبر دیدند به ابابکر فرمودند: «اَنْزِلْ عَن منبر أبي. فقال علي: لَيسَ هذا عَن ملأ منا.» از منبر پدر من بيا پايين. علي(ع) گفت: اين كار او به دستور ما نبوده است.(3)
19- در فضایی که نقل حدیث را ممنوع کرده بودند، علی(ع) از پای ننشستند و در جمع مسلمین میفرمودند: «من يشتري علما بدرهم؟» چه کسی است که حدیث پیامبر خدا(ص) را با درهمی از من بگیرد؟ به آن معنا که کاغذی بخرد تا آن حضرت بر روی آن حدیثی بنویسند. کار حضرت علی(ع) در این زمان، رشدِ انسانها است در آن حدّ که اشخاصی مثل محمدبنابیبکر و قیسبنسعد که پدرانشان در جبههی مقابل علی(ع) هستند در جرگهی یارانِ آن حضرت قرار میگیرند و آن حضرت نمادِ ارزشهایی میشوند که از دست رفته بود. به همین جهت گفته شده است: «سکوت علی(ع) فریاد است و فریاد عثمان بر باد.»
20- علی(ع) به ابابکر و عمر و عثمان در نماز اقتداء میکند و این در آرامکردن جوّ بسیار مؤثر است تا کینهی آنها را کم کند و قضیهی «تلک فرج قُصِبنا» هم در این رابطه هست، قضیه از این قرار بود که عمر از دختر علی(ع) به نام ام کلثوم صغری خواستگاری کرد و حضرت نپذیرفتند تا اینکه عمر از طریق ابنعباس علی(ع) را تهدید نمود و حضرت موافقت نمودند، هرچند راضی نبودند.(4) مماشات علی با خلفا به جهت آن است که در آن شرایط کار بهتری نمیشد انجام داد، در عین آنکه حضرت کار تربیتی خود و نشر احادیث را ادامه میدادند و زندگی خود را با آن زهد و تقوای خاص سپری مینمودند.
21- عایشه در مرگ عثمان با این جمله که گفت: « اقتلوا نعثلاً فقد كفر » این کفتار را بکشید کافر شده، بینقش نیست. معاویه بعد از عثمان نامهای تحت عنوان امیرالمؤمنین به زبیر نوشت، در آن نامه میگوید من برای شما از شام بیعت گرفتم و بعد از تو برای طلحه، بر تو باد کوفه و بصره و در همین رابطه زبیر و طلحه از علی(ع) تقاضای فرمانداری کوفه و بصره را دارند.
وقتی عایشه در جنگ جمل بر روی علی(ع) شمشیر کشید، حال معاویه هم چنین جرأتی خواهد کرد که از علی(ع)عبور کند و چنین نامهای به زبیر بنویسد، از آن جهت که عایشه به عنوان ام المؤمنین یک تقدسی بین مسلمانان دارد و علاقهای هم به طلحه دارد و مایل است او خلیفه شود. در عین حال خواهر عایشه همسر زبیر است و او خالهی عبدالله زبیر میباشد.
معاویه متوجه است اگر علی(ع) امروز به سراغ معاویه نیاید فردا میآید و امکان ادامهی حکومت معاویه را از او میگیرد و هرچه علی(ع) به معاویه فرصت دهد آمادگی بیشتری برای معاویه فراهم شده و تأیید معاویه را هم در بر خواهد داشت.
والسلام
----------------------------------------------
1 - قبیله بنی اسلم برای تهیهی آذوقه به مدینه آمده بودند که عمر از آنها دعوت میکند آذوقه برای شما تهیه میکنیم، شما هم به ایجاد بیعت برای ابابکر کمک کنید.
2 - مقابله با محاصرهی خانهی حضرت علی که منجر به آتشزدن خانه شد و حضور در بیتالاحزان و گرفتن نامهی فدک و برخورد عمر با حضرت و گرفتن آن نامه و صحبت در مسجد مدینه و صحبت با زنان انصار و آن دفاع جانانه از حضرت علی وقتی حضرت را ریسمان به گردن به مسجد بردند.
3 - انساب الاشراف للبلاذری - أمر الحسن بن علی بن ابی طالب«علیهماالسلام» - ح 1068
4 - عنایت داشته باشید که جناب امّ کلثوم تماماً تابع نظر پدر بزرگوارشان بودهاند و به مصلحت اسلام و مسلمین فکر میکردند و بدین جهت احساس نمیکردند این ازدواج بر ایشان از طرف پدرشان تحمیل شده است. و در تاریخ هست که فرزند همین بانوی بزرگ که از جهتی فرزند عمر نیز به حساب میآمد، در مقابل معاویه ایستادگی نمود و وسیلهای برای تضعیف نظام اُموی گردید.