بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11523
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: دوستی دارم که از انقلاب و آرمان های آن به نوعی زده شده است. ایشان با مشاهده ی کم و کاستی هایی که در نظام وجود دارد و همچنین با مشاهده ی فسادهایی که در برخی مسولین دیده می شود، به کلی ناامید شده است. در جواب پرسش من که چرا کاستی ها را به مسول مربوطه انتقال نمی دهی یا به مسولین بالاتر مشکل را بازگو نمی کنی با ذکر چند مورد که انصافا به حق درست هم بودند، دلیل را ذکر کرد. درد دل اصلی این دوست بنده این بود که چرا رهبری که اختیارات تام دارند اعمال قدرت نمی کنند؟!؟ من به ایشان گفتم که وظایف رهبری در قانون اساسی تعریف شده است و نمی توانند در هر مسئل ای دخالت کنند. ولی این جواب به نظر بنده هم قانع کننده به نظر نمی آمد. به راستی برای رفع اشکالات اساسی در مدیریت کشور و فساد موجود باید چه کرد؟ رهبری چرا خود به صورت عملی پا در میدان نمی گذارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که برای از بین‌بردن مشکلات باید کار فرهنگی انجام داد و انقلاب اسلامی به نظر بنده تنها بستری است که اگر در متن جامعه مستقر شود چنین امکان تاریخی را فراهم می‌کند و رهبری انقلاب نیز تلاش می‌کنند تا انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی به جای تمدن غربی به تاریخ ما برگردد تا بتوانیم از این ضعف‌های تاریخی رها شویم. آیا دوست شما راه دیگری می‌شناسند؟ موفق باشید

2398
متن پرسش
سلام بنده دانشجویی هستم که بیش از سی کتاب از اثار شهید مطهری را مطالعه کرده و متفرقه از آثار بقیه بزرگان هم استفاده کرده ام اکنون به نظر شما قدم بعدی مطالعاتم باید چونه باشد؟ به نظر شما مطالعه المیزان با روش شما که در جزوه فرموده اید برای بنده مناسب است؟ استاد لازم ندارد؟ نظرتون راجع به استفاده از کتب علامه طهرانی نظیر معادشناسی امام شناسی و الله شناسی برای بنده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم اگر همت کنید و به شکل جدّی به المیزان بپردازید خیلی خوب است و در کنار آن‌ کتاب‌های علامه طهرانی را مطالعه بفرمایید. موفق باشید
75

(توبه)بازدید:

متن پرسش
باسلام آیاغفرانیت وبخشش خداوند شامل گناهکاران گناهان کبیره وبزرگ میشود که نه تنها او را پاک کند بلکه شخص بتواند ازمقربان خدا شود؟ دایره بخشش گناهان تا کجاست؟ باتشکر التماس دعا
متن پاسخ

جواب: سلام علیکم؛ غفرانیت خدا شامل همه گناهانی که انسان از آن‌ها توبه کند می‌شود،‌ منتها توبه بعضی گناهان به ادامه‌ندادن آن‌هاست،‌ همین که شما مثلا تصمیم بگیرید دیگر غیبت نکنید و یا نظام اسلامی را تضعیف ننمایید، به خودی خود توبه محسوب می‌شود ولی بعضی گناهان مثل شرکِ به خدا با توبه بخشیده می‌شود که بحث آن در سوال‌های قبل شد. موفق باشید

4795
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیز: آقای سعید جلیلی در چندین دوره مذاکره سنگین و پیچیده با نمایندگان کشورهای آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، روسیه و چین منظومه ای از اقتدار و عقلانیت و منطق و حقانیت و استواری و اعتدال توأم با انعطاف را از مکتب اسلام به نمایش گذاشته است بنحوی که غربیها را با همه حیله گری و چموشی بر مداری منطقی و گریز ناپذیر وارد کرده است و آنان را بین پذیرش واقعیت ها و یا رفتارهای نابخردانه و رسوای در دیپلماسی رایج امروز در تعارضی آشکار قرار داده است . نگاهی اجمالی بر فضای حاکم بر گفتگو ها از سوئی و موضوع و متن گفتگو از سوی دیگر و بعلاوه هندسه و تسلسل مذاکرات بیانگر آن است که یک نگاه و مدیریت جامع توام با اقتدار و خودباوری جهت مذاکرات را از فضای تاریک و مبهم و غیر قابل محاسبه به مداری منظم و مشخص و قابل پیش بینی و منطبق بر واقعیتها برگردانده است . این اقتدار و خودباوری بیانگر اعتقاد و ایمانی توام با یقین و بصیرت می تواند باشد . با توصیفات فوق آیا چنین شخصی با این تجربه موفق در صحنه اجرایی کشور قادر خواهد بود انقلاب رو به تکامل و رشد در حرکت خود چندگام به جلو ببرد . و آیا چنین فردی می تواند تیلور آمال و آرزوهای انسانهای فرهیخته و مردم انقلابی در صحنه اجرای کشور و ادامه دهنده تجربه های موفق دولت فعلی و پیراسته از نقصهای آن باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به این‌که معتقدم انقلاب اسلامی، بر عکس سایر انقلاب‌هایی که در صدساله‌ی اخیر گرفتار ارتجاع و عقب‌گرد شده، حقیقتی دارد که به‌خوبی می‌تواند رو به جلو رود و به اهدافی که هنوز دست نیافته برسد و همان‌طور که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» فرمودند: «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدّی با جهان‌خواران حلّ نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟» پس ما نباید از این نکته‌ی مهم غفلت کنیم که تنها با روحیه‌ای حماسی و با تلاش برای قدرتمندشدن در مقابل جهان امروز می‌توانیم به حیات مستقلانه‌ی خود ادامه دهیم . حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: « کسى‏ تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمى‏دانیم. ولى هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند! البته ما مطمئنیم که در همین شرایط نیز آنها که با روحانیت اصیل کینه دیرینه دارند و عقده‏ها و حسادتهاى خود را نمى‏توانند پنهان سازند آنان را به باد ناسزا گیرند. ولى در هر حال آن چیزى که در سرنوشت روحانیت واقعى نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله‏هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستى‏مان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هر گز امان نامه کفر و شرک را امضا نمى‏کنیم.». این روحیه تنها روحیه‌ای است که ما را از گرفتارشدن از ارتجاع گفتمانی نجات می‌دهد هرچند متهم شویم این گفتمان ،گفتمان طالبانی است. خطری که از سخنان بعضی از کاندیداها و یا نمایندگان فکری آن‌ها به‌چشم می‌خورد، خطر غفلت از موقعیت جهانی نظام اسلامی ایران و انقلاب اسلامی است. گویا آقایان گمان می‌کنند ملت از اهداف تاریخی خود دست برداشته‌ ملتی که بنا است نظامی ماوراء نظام جهانی نظامی را به بشریت ارائه دهد. ارادت به رهبری ارادت به روحیه‌ی انقلابی کسی است که می‌داند در جهان امروز چگونه باید عمل کرد و لذا در توصیه‌ی خود به نامزدها در سالگرد امام فرمودند: «بعضی با این تحلیل که به دشمنان امتیاز بدهیم تا عصبانیت آن‌ها را نسبت به خودمان کم کنیم، عملاً منافع آن‌ها را به منافع ملت ترجیح می‌دهند»، این نشان می‌دهد روحیه‌ی مورد نظررهبری روحیه‌ی کوتاه‌آمدن در مقابل بیگانگان نیست، بلکه برخورد مقتدرانه با بیگانگان است. این روحیه در جناب آقای دکتر جلیلی به‌خوبی نهادینه شده و بدین لحاظ در مقابل نمایندگان شش قدرت جهانی در پای میز مذاکره، خود را نمی‌بازد چون فهمیده است ایران به‌عنوان یک ابرقدرت دارد جای خود را در جهان امروز باز می‌کند. بنده این روحیه را در سایر نامزدها – در عین آن‌که برای بعضی از آن‌ها احترام قائل هستم – ندیدم. لذا اگر ما به دنبال آن هستیم که نقش تأثیرگذاری خود را آن‌طور که شأن انقلاب است حفظ کنیم نمی‌توانیم از آقای دکتر جلیلی به عنوان رئیس جمهور این کشور چشم‌پوشی کنیم و امیدوار به نامزدهایی باشیم که مطمئن نیستیم در حال حاضر می‌توانند ماوراء سبک مدیریت غربی، انقلاب اسلامی را مدیریت کنند و کشور را از ضایعات مدیریت غربینجات دهند. از این جمله‌ی رهبری در سالگرد رحلت حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ساده نگذرید که فرمودند: نامزدها «قول بدهند که به مسئله‌ی اقتصاد که امروز میدان چالش تحمیلی بر ملت ایران از سوی بیگانگان است، به‌خوبی خواهند پرداخت» آیا از این جمله بر نمی‌آید که ما باید در همان راستایی که با بیگانگان درگیر بوده‌ایم و هر روز به جلو رفته‌ایم، مسائل اقتصادی را نیز حل کنیم؟ پس چرا بعضی‌ها گمان می‌کنند می‌توانیم با کوتاه‌آمدن در مقابل بیگانگان مشکلات اقتصادی را مرتفع نماییم و در این راستا ملت ایران را از روحیه‌ی انقلابی و قاطع آقای دکتر جلیلی می‌ترسانند که اگر ایشان رئیس جمهور شوند کار بدتر می‌شود. این به جهت آن است که نمی‌دانیم ما تنها با مقاومت در مقابل بیگانگان می‌توانیم از تنگناهای زندگی غربی و اقتصاد غربی رها شویم. رهبر عزیز«حفظه‌الله» فرمودند: «عصبانیت آن‌ها ناشی از این است که شما هستید، ناشی از این است که جمهوری اسلامی هست» آن‌هایی که می‌خواهند از عصبانیت دشمن کم کنند می‌دانند در عمل باید از هویت خرج کنند و موجودیت ما را به عنوان جمهوری اسلامی بفروشند. چه سخن عالمانه‌ای است سخن دکتر جلیلی که می‌فرماید: «نخواهیم گذاشت ما را به اسم تنش‌زدایی از پشت خیمه‌های دشمن عقب بکشند» و لذا می‌فرماید: « تهدیدزدایی را به جای تنش‌زدایی دنبال می‌کنم». و این با قدرتمندشدن نظام ممکن است در حالی‌که روحیه‌ی انقلابی خود را به بهانه‌ی تعادل فرو ننهیم و بدانیم تعادل در امروز همین روحیه‌ی رهبری است که می‌فرمایند من انقلابی‌ام و نه دیپلمات. و تنها با روحیه‌ی انقلابی و تقابل با کفر جهانی است که در مسیر انبیاء تاریخ قرار می‌گیریم و مفتخر به مددهایی می‌شویم که ریشه‌ی کفر و استکبار را برمی‌کند و وعده‌ی الهی بر ملت ما جاری می‌شود که فرمود: « فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا» پس به جهت روحیه‌ی مقاومت شما ریشه‌ی ظالمان و ستمکاران قطع خواهد شد. موفق باشید
10136

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. استاد منظور از رضا در حدیث جنود عقل و جهل چیست؟ آیا منظور رضای بنده از خداست یا رضای خدا از بنده یا هر دو را شامل می شود؟ چرا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم کدام قسمت را می‌فرمایید زیرا «رضا» در آن‌جا که قرآن بحث «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» را می‌کند هر دو مورد مصداق دارد. حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» این حدیث را شرح کرده‌اند. به کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» مراجعه فرمایید. موفق باشید
11929
متن پرسش
سلام علیکم: اصالت روش ها و ابزار چگونه و در چه شرایط تاریخی مدرنیته پا به عرصه ظهور گذاشته است و باعث شده تا تکنولوژی خودش را از بشر تا حد زیادی مسنقل کند؟ می دانم که قطعا در یک پرسش و پاسخ این حل نمی شود. کدام یک اساتید در این بحث صاحب نظر هستند. اگر کتابی سراغ دارید معرفی نمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای زرشناس در این مورد تحقیقات خوبی دارند. مختصر نظر ایشان را در کتاب «امام خمینی - رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه - و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» در صفحه‌ی 179 به بعد آورده‌ام. موفق باشید

11588

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی: پیشنهاد می شود روی سایت خود، برنامه ای که سایت را به تمام زبانها ترجمه می کند نصب نمایید و از اندیشمندان دنیا بخواهید سوالات خود را بپرسند تا بابی برای دعوت به اسلام شود. سوالات آنها هم به فارسی خودبخود ترجمه می شود. می توانید این برنامه را از اینترنت دانلود نمایید. موفق باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برنامه‌ی ناقصی است، خیلی قابل استفاده نیست. موفق باشید

6538
متن پرسش
سلام علیکم .امیدوارم حالتان خوب باشد .در سوال 6519 که از حضورتان داشتم احساس کردم انتهای سوال ناراحت و غمگین شدید .اول اینکه من منظور بدی نداشتم گاهی حرف ها در قالب کلمات بد جلوه میکنند شاید من بد منظورم را رساندم . آثار شما زندگی من را تا جایی عوض کرد مخصوصا نامه 31 نهج البلاغه و به هرحال اگر درشتی در سخن حقیر ملاحظه کردید ببخشید . من چون فعلا روی مبحث علم النفس کار میکنم سوالات مکرر پیش می آید حوزوی هم نیستم که از اساتیدحوزه بپرسم .دوستان حوزوی ام هم زیاد روی فلسفه کار نمیکنند.در حال حاضر چند سوال از خدمتتان داشتم گرچه تعداد سوالات زیاد و باعث مزاحمت .میخواستم سوالات را تقسیم کنم سپس بفرستم ولی باز دیدم همانقدر وقتتان گرفته میشود .شرمند ه استاد 1-ما نفس هایی به اسم نفس لوامه , اماره , ملهمه , مطمئنه , ناطقه داریم . میگویند نفس اماره مربوط به اخلاق است و نفس ناطقه مربوط به فلسفه . مگر خود حقیقت نفس واحد نیست ؟ پس این اسم های متنوع حالت مراحل مختلف کمال نفس را دارد یا منظور چیزه دیگر است ؟ یعنی باید از نفس اماره گذشت تا بتوانیم روی نفس ناطقه کار کنیم ؟ و نفس ناطقه چه رابطه ای با ملهمه و مطمئنه دارد . من کلا در این موضوع گیج شدم کمی میشود توضیح دهید 2-من در کتابی خواندم که بدن مرتبه ی نازله ی نفس است .این یعنی چه ؟ وقتی بدن در رحم مادر هست مدتی بدون روح و نفس به سر میبرد . اگر بدن نازله ی نفس است چرا از اول در معیت هم نیستند . بالاخره شما یک لامپ را که روشن بکنی در همان لحظه نورهایی با شدت و ضعف های مختلف در سراسر اتاق داریم .پس چرا بدن مدتی بی نفس به سر میبرد . 3-آیا پیامبر که به دنی فتدلی و کان قاب قوسین او ادنی رسید از ملک روح هم گذشت یا خیر ؟ یعنی بدون واسطه در محضر حضرت حق بود یا باز هم ملک روح بود ؟ 4-چرا خداوند ابتدا ملک روح را آفرید و در او بطور کامل تر از بقیه موجودات جلوه کرد و سپس انسان را از ملک روح آفرید ( و نفخت فیه من روحی ) چرا خود خدا مستقیم جلوه نکرد و انسان را بیافریند 5-آیا بقیه موجودات هم از جلوه ی ملک روح هستند یا جلوه ی خود خدا . مثلا وقتی کنار دریا می ایستی و در نگاه به بی کرانگی دریا یک خوفی درون انسان بوجود می آید و میفهمی اسم جلال بر دریا تجلی کرده و یا وقتی زیبایش را میبینی میفهمی اسم جمال تجلی کرده . حال این تجلی جمال و جلال برای دریا توسط همان ملک مقرب روح است یا توسط خود خدا . 6-وقتی خداوند می فرماید که إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى گوید: «موجود باش!»، آن نیز بى درنگ موجود مى شود)سوره یس آیه 82 . هرچیزی که کن فیکون باشد به امر پروردگار باید خالی از زمان , مکان , حرکت , تبدیل , ماده و.... باشد پس آیا هرچیزی که با کن فیکون بوجود آید مجرد است ؟ 7-ملک روح خودش مجرد است و اگر دریا و درخت تجلی صفات جمال و جلال هستند و این صفات از خدا به روح تجلی کرده و از روح به دریا و درخت تجلی کرده چرا آنها مجرد نیسند . مگر میشود از موجود مجرد موجود غیر مجرد پدید آید 8-با دوستم صحبت نفس میکردم . به او گفتم تو با چه چیزی فکر میکنی ؟ اگر راست میگویی اندیشه هایت را به من نشان بده ؟ ایشان معتقد بود که این اندیشه ها در مغز انسان ذخیره میشود و هیچ ربطی به نفس ندارد شبیه به یک هارد کامپیوتر که اطلاعات درونش ذخیره میشود و با یک ضربه دچار عیب میشود . همانطور که مغز انسان با ضربه از کار میفتد . این مساله را چگونه باید عقلانی برایش روشن کرد ؟ 9-در سوال 6519 فرمودید وقتی ملاصدرا می‌گوید هرگز روح انسان بدون جسم نمی‌شود و روشن می‌کند آن جسم از جنس روح است، بهتر متوجه می‌شویم حضرت صادق«علیه‌السلام» در آن روایت(الروح‌ جسم‌ رقیق‌ قد البس‌ قالبا کثیفاً " روح جسمی رقیق و لطیف است که در غالبی ضخیم و غلیظ (بدن) قرار گرفته است بحارالانوار 10-185) به کجا اشاره دارند.میشود کمی توضیح دهید . خب روح حتما باید جسم داشته باشد . در عالم ماده میشود همین بدن , در عام برزخ بدن مثالی , در عالم قیامت هم بدن خاص خودش را . ولی بازهم متوجه نشدم که جسم رقیق منظور امام صادق کدام جسم است .جسم مادی که رقیق نیست , جسم برزخی هم و اخروی هم که مثالی است و نه مادی که بتوان واژه رقیق را برآن حمل کرد . میشود کمی توضیح دهید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز این‌طور نبوده که از صحبت شما ناراحت شده باشم. حقیقت این است که مشرب‌ها متفاوت است، همان‌طور که بعضی خراباتی و بعضی مناجاتی هستند. در امور معرفتی نیز همین‌طور است که مثال آیت‌اللّه بهاءالدین و حضرت امام را در عرایضی که داشته‌ام، زده‌ام که چگونه آیت‌اللّه بهاءالدین از مشرب آیت‌اللّه شاه‌آبادی نتوانستند استفاده کنند بدون آن‌که در سیر الی‌الحق ضرری کرده باشند 1- اگر به موضوع مورد بحث نگاه وجودی داشته باشیم می‌گوییم از جهت فلسفی به موضوع می‌نگریم زیرا فلسفه از موجود بما هو موجود سخن می‌گوید و اگر نگاه ارزشی به موضوع داشته باشیم می‌گوییم از جهت اخلاقی به موضوع می‌نگریم. نفس ناطقه پدیده‌ای است که دارای ابعاد مختلف می‌باشد از جهت وجودی، موجود مجردی است که «جسمانیة‌الحدوث و روحانیة البقاء» است ولی همین موجود دارای گرایش‌هایی است که منجر به ظهور نفس لوامه و یا نفس مطمئنه می‌شود 2- همین‌طور که متوجه شدید منظور آن نیست که بدن تجلی نفس است بلکه به این معنا است که بدن محل ظهور حالات و تدبیرات نفس می‌باشد 3- در مقام «دنی فتدلی» هیچ واسطه‌ای بین ذات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و حضرت حق نبود که به آن تجلی ذاتی می‌گویند و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن مرحله به رابطه‌ی وجودی که خدا با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» داشتند و موجب ایجاد آن حضرت شدند، رسیدند که این بالاترین درجه‌ی ممکن برای بشر است و بحث آن را باید در تجلی ذاتی که در عرفان بحث می‌شود دنبال بفرمایید 4- لازمه‌ی وجود، تشکیکی‌بودن و مرتبه‌داشتن است و هر مخلوقی ظرفیت درک مرتبه‌ای خاص از وجود را دارد 5- همواره برای تجلی اسماء الهی واسطه‌ در میان است منتها آن واسطه‌ها مظاهر همان اسم‌اند و به همین جهت شما در مظاهر با نور همان اسم مرتبط می‌شوید 6- ظاهراً همین‌طور است 7- موجودات غیر مجرد مظاهراند و این غیر از رابطه‌ی وجودی است که بین عین وجود و سایر موجودات هست که در بحث برهان صدیقین بحث شده 8- در بحث ده نکته در معرفت نفس عرایضی داشته‌ام. ایشان را به آن مباحث راهنمایی کنید 9- نباید انتظار داشت ائمه«علیهم‌السلام» با واژه‌های ما سخن بگویند ما باید بتوانیم سخن آن‌ها را با مباحث فلسفی تطبیق دهیم. واژه‌ی بدن مثالی یک واژه‌ی فلسفی است وقتی دقت کنیم متوجه می‌شویم منظور حضرت از بدن رقیق تطبیق می‌کند با بدن مثالی، از طرفی ائمه«علیهم‌السلام» با نور شهود خود سخن می‌گویند و فیلسوف با تفکر انتزاعی خود سخن خود را بیان می‌کند، هرچه جلوتر برویم به نگاه ائمه نزدیک‌تر می‌شویم زیرا نگاه آن‌ها گزارش عین حقیقت است. موفق باشید
110

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بعضی معتقدند که حکومت با ولایت فقیه همان دیکتاتوری اسلامی است. لطفا به این شبهه پاسخ دهید؟ با تشکر
متن پاسخ
جواب: دیکتاتور یعنی کسی که نظر خود را بر بقیه دیکته کند، بدون آن‌که مبنایی جز میل خود در نظرش داشته باشد، ولی اگر کسی حکم عقل را حاکم کند دیکتاتور حساب نمی‌شود، بلکه باید با آوردن دلیل ثابت کند عقل چنین حکمی را اقتضاء می‌کند، همین‌طور که پزشک وقتی بر اساس علم پزشکی دستور به بیمار می‌دهد نمی‌گویند دیکتاتورانه نظر خود را بر بیمار تحمیل کرد، چون حکم پزشک بر مبنای علم پزشکی است، فقیه نیز کارشناس کشف حکم خدا از متون آیات و روایات است و حکم خدا را اظهار می‌دارد نه این‌که نظر خود را بر جامعه تحمیل کند، به همین جهت هم اگرفقهای مجلس خبرگان از او دلیل خواستند، باید بتواند مبنای حکم خود را بر اساس آیات و روایات روشن کند.
14869

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: بنده می خواستم یک سیر مطالعاتی از شما بگیرم. من از استاد محمد شجاعی (منتظران منجی) برنامه گرفتم و یک سری از مباحث (سی دی) و کتاب های خودشان و سایر کتاب ها را توصیه کرده اند (به مدت 6 ماه و بعد از 6 ماه باید برنامه جدید بگیرم.) در قم کلاس های ایشان را شرکت می کنم و در آنجا که محصولات خودشان را که به فروش می رسانند، کتب شما رو هم دیدم ... تقریبا همه ی آثار شما را دارن در آنجا. اساسا کتاب هایی را می آورند که معمولا در برنامه ها توصیه می کنند. بنده اتفاقی چشمم به چند تا کتاب افتاد و خواندم و خیلی به دلم نشست .... مثلا زیارت آل یاسین و اتحاد روحانی با امام حسین (ع). فکر کنم استاد شجاعی هم از آثار شما استفاده می کنند و یا اینکه مباحثشون نزدی به مباحث شماست. میشود یک سیر مطالعاتی به بنده بدهید ( مثل استاد شجاعی که هم صوت و کتاب میدهند و هم توصیه های عبادی ) خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر است که با همان استادی که شروع کرده‌اید ادامه دهید ولی با این حال سیر مطالعاتی پیشنهادی بنده بر روی سایت هست. موفق باشید

8434
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده. استاد اگه اجازه بدید میخوام باهاتون درد و دل کنم.(طولانیه ولی خواهش میکنم تا پایان بخونید)لطفادرپایان نظرتونو صادقانه بگید وکمکم کنید.من باعرض شرمندگی مجبورم رک وپوست کنده یه سری مسائل رو بی پرده بگم.استاد من الان24سال و 9ماه سن دارم.دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی،در دانشگاه سراسری هستم.6 سال پیش وارد دانشگاه شدم.تاقبل ازاون خیلی ازاسلام چیزی نمیدونستم.من الان که به دوران 5 ساله لیسانسم نگاه میکنم،یک زندگی کاملا جاهلانه و پر از غفلت میبینم.البته نکات مثبتی هم داشت که عرض میکنم. اول قسمت های منفی: خوب به دلیل فشار جنسی و شرایط بد جامعه و محیط و ناآگاهی اینجانب و پایبند نبودن قلبیه من به اسلام، من استمنا میکردم(گفتم مجبورم بی پرده حرف بزنم) هر از چندگاهی فیلم پورن نگاه میکردم، به سایتهای سکسی هر از چندگاهی سری میزدم و بدترین قسمت منفیه اون دوران ، آشنایی من با داستانهای سکسی بود که بزرگترین ظلمی بود که در حق خودم کردم که البته همش به خاطر بی بصیرتی و نا آگاهی من بود. (و البته سیگار هم میکشیدم) در کنار این مواردی که تو زندگیم جریان داشت(بعضی وقتها کم ،بعضی وقت هازیاد)، موارد نسبتا مثبتی هم بود.من اصلا آدم مذهبی نبودم ولی چون یک مسلمان زاده بودم از همون اوایل دوران نوجوانی ، یک ته اعتقادی به دین داشتم. البته خیلی محدود و سطحی.وقتی وارده دانشگاه شدم دیدم دغدغه دین دارم و باید تکلیفمو با اسلام روشن کنم. باید ببینم چی هست اصلا،حرفه حسابش چیه،اگه خوبه پس چرا اینقدر مخالف و منتقد داره، چرا جوامع اسلامی نسبت به جوامع سکولار انقدر عقب مونده اند ، چرا تو اسلام سنگسار هست، قصاص هست،دست قطع میکنن،چرا دیه و حق ارث زن نصفه مرده ،شیعه این وسط چی میگه ،اصلا کی گفته حق با حضرت علی هست، پس این یک میلیارد مسلمون سنی چی میگن، و از اونجایی که در ابتدای دورانه دانشجوییم یک مقدار نژاد پرست بودم و گرایشات تعصبیه ایران پرستی و باستان گرایی داشتم و قتی حمله اعراب به ایران را مطالعه میکردم ، نسبت به اسلام نگرشم منفی شد. خلاصه من بودم و هزا ان هزار شبهه که تو محیط دانشگاه و فضای سایبری هر روز بهش اضافه میشد. یک خورده سرعت و زیاد میکنم.از شریعتی شروع کردم. حرفای خوبی میزد.تو کتاب ما متهمیم وتشیع علوی صفوی میگفت خرافات زیادی وارده دین شده.تو کتاب اسلام شناسیش،اول گفت ارزش هر کس به میزان شناختش از مقدساتشه و مقدسات ما هم اسلامه،پس باید اسلامو شناخت،بعد گفت واسه شناخته اسلام اول باید تاریخ اسلامو بخونی، بعد ببینی محتواش چیه.چون خودم به تاریخ خیلی علاقه داشتم شروع کردم به خوندن تاریخ اسلام. خیلی خوندم. از کتابای درسیم بیشتر میخوندم.حدودا 5 جلد ازتاریخ طبری،2 جلد از تاریخ کامل ابن اثیر، یه مقدار تاریخ یعقوبی و چنتا کتاب تاریخ تحلیلی صدر اسلام(رسول جعفریان خیلی مفید بود) و یک عالمه مقاله تو اینترنت از مخالف و موافق و بیطرف. بعدش با چنتا از کتابهای مطهری با محتوای اسلام یه مقدار آشنا شدم.مطهری فوق العاده بود.خیلی دوستش دارم.اینا حدودا دو سه سال طول کشید. تدریجا نظرم نسبت به اسلام داشت عوض می شد. تو قضیه حمله اعراب،خدماته متقابل مطهری خیلی کمکم کرد.با مطالعه های گسترده و مباحثه با دانشجو ها و اساتید اهل فن،روز به روز شبهاتم کم میشد(اینو بگم من خیلی دیر باورم و یک مطلب خیلی خوب باید برام روشن بشه تا قبولش کنم)تا رسیدم به این که عقلم میگفت اسلام و تشیع برحقه،ولی اسلام به قلبم نرسیده بود چون موانع داشتم. اون موارده منفی، موانعه جدی برام بودن.با کمک خدا شروع کردم به رفع موانع، خلاصه میکنم،خدا کمکم کرد و تونستم در نهایت موانع را با ارده ای که خدا بهم داد به تدریج بزارم کنار. خدا رو صد هزار هزار مرتبه شکر. کار بزرگی بود، مخصوصا ترک استمنا، وقتی موانع رفع شد، انگار از یک اسارت و بردگی آزاد شده بودم .سیگار هم که یک سال قبلش با خواست خدا ترک کرده بودم،با ترک سیگار و استمنا، انگار روح و جسمم آزاد شده بود.احساس میکردم می تونم نفس بکشم،راحت تر وعمیق تر فکر کنم و از همه مهمتر از نمازم لذت ببرم.( اینو بگم تا قبل از اینکه با عقلم به حقانیت اسلام پی ببرم تقریبا تارک الصلات بودم،بعد از اون هم تا زمان حذف موانع، یه خط در میون میخوندمو به اون صورت لذتی از نمازهام نمیبردم)نمازهام همه اول وقت شده بود و بیشتر با جماعت، از زندگی لذت میبردم،بهترین دوران زندگیم همون اوایل بعد از ترک استمناع بود.الان که یاده اون موقع افتادم اشکم در اومد. انگار تازه متولد شده بودم. با یک دریایی به اسم اسلام مواجه شده بودم که هر چی ازش میخوردم سیراب نمیشدم.اصلا اسلام ته نداره.تازه میفهمیدم اینکه میگن انسان فقط ماده و جسم نیست،بعد معنوی و روحی هم داره یعنی چی.فقط حسرت میخوردم که چرا از این همه استعداد و ابعاد معنوی که در درونم وجود داشت،من غافل بودم.اینجا بود که به ماهیت تمدن غرب پی بردم و فهمیدم فرهنگ غربی از همه ی ظرفیت و استعداد انسان استفاده نمیکنه و نمیتونه بشریت را رستگار کنه.(تا قبل از اون یه جورایی غربگرا هم بودم،به لیبرالیسم و سکولاریسم دلخوش بودم)تا قبل از اینکه معنی زندگی دینی را بچشم، با انقلاب و ولایت فقیه و امام خمینی و حکومت اسلامی ضدیت داشتم و تقریبا مخالف بودم.یعنی درک صحیحی ازشون نداشتم.بعد از تولده دوباره ام، شروع کردم به مطالعه و تحقیق راجع به انقلاب و شخصیت هاش و هدف از تشکیل حکومت اسلامی(تقریبا ترم اول ارشدمو براش وقت گذاشتم).انگار خدا یه بصیرتی بهم داده بود که کلا نظرم عوض شد و فهمیدم هدف از انقلاب چی بوده و امام خمینی چه کار بزرگی کرده.(توی بحث ماهیت و هدف از انقلاب و حکومت اسلامی،حسن عباسی و توی بحث دشمن شناسی و یک سری مسائل متفرقه،رائفی پور،خیلی کمکم کردند)دورانه عجیبی بود .تو این دوران بود که ماهواره هم تو خونمون به دستور من جمع شد.حرفم را خلاصه میکنم.هرچی از اون دوران بگم کم گفتم.اما یه مشکلاتی هم بود و هست.اصلا این مشکلات باعث شد با شما درد و دل کنم.در دوران جاهلیتم به خاطره اون موارد منفی که کم یا زیاد تو زندگیم جریان داشت،یک سری تصاویر و صحنه ها و داستان هایی تو ذهنم باقی مونده که بعضی وقتا خیلی آزارم میده.بعضی وقتها احساس میکنم اون خاطرات و افکار چنان به وجودم حمله میکنه و چنان جاذبه وکششی در من ایجاد میکنه که توی این لحظات قدرت فکر کردنو از دست میدم.انگار به زور میخاد منو بر گردونه به اون دوران،حال و هوای خیلی بدی بهم دست میده.یه جورایی زجرم میده. حتی برای فرار از این افکار مجبورم بعضی وقتها روزه بگیرم. فقط از این میترسم این حیاتی که دوباره به دست آوردم را از دست بدم و برگردم به دوران جاهلیت.علاوه بر این، توی این مدت بعد از تولده دوباره(حدودا 8 ماه شده تا الان) بعضی وقت ها احساس میکنم که با یک رکود مواجه شدم و انگار دارم درجا میزنم و حرکت رو به جلویی ندارم،مثلا مثل قبل از عبادتهام لذت نمیبرم.احساس کردم باید از یک منبع معرفتی تغذیه بشم و آگاهیم را بالا ببرم تا ایمانم بیشتر بشه.این بود که خدا کتاب های شمارو جلوم گذاشت. بحمدالله از وقتی سیر مطالعاتی شمارو شروع کردم مشکله دومم (رکود و درجا زدن)تقریبا حل شده.اما هنوز بعضی وقت ها اون افکار و حال و هوا بهم حمله میکنن .استاد نظرتونو راجع به این 6 سال زندگیم بگید و برای رهایی از مشکلاتم کمکم کنید.کمکم کنید تا این راهی رو که شروع کردمو تا قله آخرادامه بدم.ببخشید اگه سرتونو درد آوردم.التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همان‌طور که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شده؛ صورت‌های خیالی بعد از مدتی باز در ذهن انسان ظهور می‌کنند تا انسان را به عهد قبلی با آن صورت‌ها بکشانند و معنای صبری که در قرآن بر آن تأکید شده در این‌جاها است که اگر انسان در مقابل جذبه‌های قبلی مقاومت کند و بر عهد جدید خود پافشاری نماید، آن صورت‌ها نه‌تنها قدرتشان را از دست می‌دهند بلکه هویت آن‌ها نیز معلوم می‌شود و به عبارت دیگر انسان دیگر زشتی گناه را احساس می‌کند. تنها راه، صبری است که منجر به گشایش حیات طیبه می‌شود. موفق باشید
5129
متن پرسش
با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات در این ماه عزیز آیا موسیقی سنتی و آوازهای ایرانی جز موسیقی حرام می باشد؟ نظر استاد در مورد ردیف موسیقی سنتی و آواز ایرانی چیست؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را از فقهاء باید بپرسید چون یک موضوع فقهی است. موفق باشید
109

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام؛ خداوند می فرماید« خلق الموت و الحیاة» با توجه به بحثهای کتاب از برهان تا عرفان و اینکه موت عدمِ حیات است چگونه عدم خلق می شود؟ و چرا بر حیات تقدم دارد؟ ممنون
متن پاسخ
جواب: علیکم السلام آری درست است که مَوْت عدمِ حیات است، ولی تا خداوند حیات را نگیرد، مرگ واقع نمی‌شود، پس به‌طور غیر مستقیم مرگ را نیز خداوند می‌آفریند. همچنان که می‌فرماید: « وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً» و خداوند برای شما از آنچه خلق کرد سایه را آفرید. با این که سایه به‌طور مستقیم خلق نمی‌شود و به تبع نور خلق می‌شود، ولی باز به خودش نسبت دادو فرمود: سایه را خداوند آفرید.
33

ظهوربازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم مطلبی از آیت الله بهجت – حفظه الله- نقل می کنند که ایشان فرموده اند زمانی مژده ظهور را به جوانان می دادیم و لی امروز آن مژده را باید به پیران داد که زمان ظهور را درک می کنند . از طرفی هم جنابعالی در مدرنیته و توهم عقیده داشتید که تا انسانها دارای روحیه حضوری و وجودی نشوند اگر امام زمان – علیه السلام – هم تشریف بیاورند دوباره به حاشیه رانده می شوند و با توجه به اینکه مردم فعلا در همان مفاهیم و دنیا مانده اند و آن شرایط هنوز فراهم نیست حرف آقای بهجت چگونه می باشد؟
متن پاسخ
جواب: بحمدالله شرایط سیر انسان‌ها از مفاهیم به حقایق فراهم است. شاید ایشان چنین شرایطی را به عنوان یکی از منازل ظهور کشف کرده‌اند.
17361
متن پرسش
با عرض سلام و احترام. در رابطه با سوالات 17327 و 17305 : سوالاتم ناظر به «مردان متأهل» ااست نه مجرد. خواهش و تمنا می کنم هیچ کدام از سوال هامو بدون جواب نگذارید. خیلی بهتون ارادت دارم ولی دستگاه هاضمه ام برای هضم همه ی آنچه که گاهی می فرمایین، خیلی کوچک است. گاهی به قوای ادراکی ام شک می کنم. قوایی که حرفهای شما، اسلام، هستی و انسانیت را درک می کنن. همیشه در حالت معلقی هستم که سوالات اساسی زندگی راحتم نمی گذارند. سوالایی که نمیدونم چطور و کجا و ... بپرسم ولی از اینکه دیگران اینقدر آسوده زندگی می کنند، تعجب می کنم. چطور میتونن با این همه سوال و حیرت، اینقدر راحت و منظم باشند؟ ببخشید این مقدمه ها ربطی به سوالاتم ندارن و فقط بیان حال زارم هستن. حال زاری که نه عرفانی است و نه از وجودم جدا می شوند. گاهی خودم رو به خواب می زنم تا راحت تر زندگی کنم. ولی فایده ای نداره و سوالاتم به اندازه ای هیبت دارن که دوباره یقه ام رو می گیرن... ببخشید وقتتان را می گیرم، سوالات اساسی ام چیزای دیگه ای هستن ولی سوالات زیر رو قبلا داشتم که الآن به مناسبت پرسش و پاسخی که تو سایتتون شد، باز سر در آوردن. 1) به چه دلیل پیامبر فرمودن تا حضرت خدیجه زنده باشن من زن دیگه ای نمی گیرم؟ و مشابها حضرت علی؟ چه دلیلی داره؟ ممنون میشم به تفصیل بیان کنید. 2) چرا با وجود اینکه زنهای بدون شوهر -در زمان پیامبر - امنیت و سرمایه و زندگی و ... نداشتند و فضای اقتصادی و فرهنگی و ... مثل الآن نبود که زنها بتوانند خودشون برن سر کار و تنها زندگی کنند، چرا حضرت زهرا هوو نگرفتند و به خواستگاری مجدد برای حضرت علی نرفتند در حالی که می تونستن زنهای زیادی رو از بی شوهری و نداشتن زندگی نجات بدن؟ همین طور چرا حضرت خدیجه برای پیامبر ، نرفتن خواستگاری مجدد برای گرفتن هوو؟ برای نجات زنهای بی شوهر؟ 3) پرسیدن این سوال، خیلی سخت است و غالبا جدی هم گرفته نمی شود. در حالی که به تجربه متوجه شدم یه سوال اساسی برای مردم اینه که صاحبنظران بین نظرات کارشناسی شون و زندگی شخصیشون چه نسبتی برقرار می کنن، به عنوان مثال جسارتا آیا حضرتعالی حاضرید که مثلا دخترتان زن دوم یا سوم یا چهارم یک مرد بشه؟ یا چرا استاد طاهرزاده الآن چند زن دیگر نمی گیرند تا آن زنها از بی شوهری نجات پیدا کنند؟ نسبت همسر شما با احیانا هوویشان چه می شود؟ حاضرید پسرتان چند زن بگیرد؟ یا صیغه کند؟ آیا از این مسائل در زندگی خود و نوامیستان اکراه دارید یا خیر؟ آیا همسر محترمتان جسارتا حاضرند در این امر پیش قدم شوند؟ و هوو بگیرند؟ 5) سوال آخر اینکه، استاد بزرگ، برای خودم متأسفم که حرف های شما را نمی فهمم. من حقیقتا خیلی فکر کردم سر حرف شما. حتی سعی کردم خودم رو خارج از شرایط زمانی امروز تصور کنم بلکه حرفتان را هضم کنم، ولی نشد که نشد. اگر واقعا زمان قحطی مرد باشد، من حاضرم شوهرم را - اگر خودش بخواهد - به زن دیگری بدهم. ولی مثل یک شیء، پارت تایم (ینی مثلا یک شب از هر دو یا سه یا چهار شب!!!!) با شوهرم نباشم! این اسمش خودخواهی است؟ یعنی اینکه حاضرم تمام سهمم را به دیگری بدهم ولی حاضر نیستم هوو داشته باشم اسمش خودخواهی است؟ 6) ببخشید، مسئله ی جمعیت را هم سرچ کردم و اجمالا به این نتیجه رسیدم که تعداد مردها بیشتر از زنهاست. در «ایران» رو فقط سرچ کردم. ممنون میشم اگه شما هم سرچ بفرمایید تا خودتان ببینید. جدای از این مسئله اصلا نمی فهمم چرا مسئله ای انسانی رو باید با این مسائل مثل بی شوهر نماندن زنان بیوه و دختران، خلط کنیم! یعنی تعریف و تصورمون از ازدواج چیه؟ شما که فرمودین روح انسان با تک همسری می تواند به وحدت برسد، اونوقت آرامش خانواده و ... که به خاطر این راهکارها از بین میره با چی میشه جایش را پر کرد؟ چی داریم می دیم و چی داریم می گیریم؟! شوهرها اون هم تو زمانه ی امروز، پارت تایم باشن در ازای بی شوهر نماندن یک نفر دیگه؟ مگه ازدواج چیه که اینقد غیرانسانی، مثل یک شیء تقسیمش می کنیم؟ 7) این سوال هم جدی است، می ترسم حوصله اش را نداشته باشید و جدی نگیرید. چون نمی دانم چرا عرفا به جای اینکه در برابر سختی ها و احیانا حرف هایی که نمی پسندند مقاوم و استرلیزه شوند، به جایش آنقدر لطیف می شوند که حوصله ی جواب دادن به سوالات امثال من را ندارند. حداقل اگر سوالاتم را جواب نمیدین، دلیل جواب ندادنش را واضح بگید تا زحمت نوشتن و انتظار پاسخ کشیدن را به روح معلقم ندهم و وقت شما را هم نگیرم. این سوال: اگه تنها دلیلتون، برای ازدواج مجدد مردان متأهل، بی شوهر نموندن برخی زنهاست، اونوقت اگه جامعه با کمبود زن مواجه بشه (که ظاهرا طبق سرچ هایی که من کردم اصلا بعید نیس و در حال حاضر جمعیت مردهای ایران بیشتره)، چه راهکاری دارید؟ احیانا باز هم میخواین بگین بی خیال بنیاد خانواده بشیم و به خاطر مشکل کمبود زن، زنان را پارت تایم برای مردها صیغه کنیم؟ یعنی زنها تشکیل خانواده ندهند تا بتونن صیغه بشن و مشکل مردها حل بشه؟! 8) این شماره ی آخر صرفا درددل هست: متأسفانه خیلی سوالات اساسی دارم ولی وقتی این چیزا رو می بینم توی سایتتون، به اندازه ای تعجب می کنم که نمیتونم بقیه سوالای حقیقی ام رو بپرسم. حقیقتا بارها این حرفهای شاذ را از دیگران هم شنیده ام اما ذره ای برایم اهمیت نداشته. ولی وقتی این حرفهارو از شمایی می شنوم که معرفت نفس و معاد و شرح دعای ندبه و ... رو ازتون شنیدم و میدونم از معدود افراد مذهبی هستید که متوجه جایگاه زنان هستید و خانمتون رو دیدم که .... باورش برام سخته که این راهکارهای غیرانسانی، نتیجه ی تفکرات حضرتعالی باشد! که در نهایت به این نتیجه برسیم: زنها خودخواهند که حاضر نیستند مردانشان پارت تایم با زنهای دیگه باشند! حاج آقا این پیام آخر فقط یه درد دله که نمیدونم چقد درکم می کنید. سالها معرفت نفس، حرکت جوهری، معاد، مدرنیته ...، تاریخ فلسفه غرب، جایگاه و معنی واسطه ی فیض، پوچی فعالیت های فرهنگی، تفسیر ، ..... شنبه شب های سراسیمین ..... چهارشنبه ها، کتابخونه ی شهرداری که هر قدم بهش نزدیک می شدم همه ی وجودم از شوق پر می شد... همه ی روزهایی که غربت دوری از خانواده توی خوابگاه رو با مباحث شما سپری کردم، شب هایی که سخنرانی های معادتان لرزه به اندامم می انداخت... نتیجه اش چیه؟ راهکارهایی که غیرانسانی بودنشون برام از روز روشن ترن..... دلم می خواست هرگز خلق نمی شدم. چون من مسائل فکری رو خیلی جدی می گیرم و جزئی از وجود و زندگی ام هستند. به عنوان سوال آخر، میخوام بدونم تو قیامت از این خواسته ی خودم «آرزوی خلق نشدن»، پشیمون میشم یا نه؟ و به نظرتون ممکنه تو قیامت چیزی ببینم که خدا رو برای خلق شدن خودم شکر کنم؟ من اصلا عددی نیستم که بخوام آدم بد به حساب بیام، فقط برخی حرفاتون رو نمی فهمم. لطفا سوالاتم رو جدی بگیرید. با تشکر فراوان و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که هنوز جنگی شروع نشده بود تا جهان اسلام از یک طرف با زنان شهداء روبه‌رو شود و از طرفی با همسران کسانی که در جبهه‌ی مقابل کشته شده بودند و آن شهر فتح شده بود؛ مسئله همین‌طور است که می‌فرمایید. ولی در مورد علی«علیه‌السلام» در موقعی که هنوز زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» در قید حیات بودند، موضوع فرق می‌کند به طوری‌که به عنوان نمونه در بعضی از متون خبری داریم که: حضرت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در جنگ یمن با کنیزی که از خمس غنائم بود و از سهم پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» محسوب می‌شد، هم‌بستر شدند و خالدبن ولید برای آن‌که آن حضرت را در مقابل پیامبر بدنام کند، نامه‌ای از طریق «بَریده» به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌نویسد بريده مى گويد: «وارد مدينه شدم و به مسجد رفتم. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در منزل بود و گروهى از يارانش بر در خانه پيامبر بودند. آن ها گفتند: چرا زودتر از ديگران خود را به مدينه رسانده اى؟ گفتم: به دليل كنيزكى است كه على از خمس غنايم جنگى برداشته است. آمده ام اين خبر را به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گزارش دهم. آن ها گفتند: آرى اين خبر را به پيامبر برسان; زيرا با اين خبر على از چشم پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى افتد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اين گفت و شنودها بين من و آن ها را در منزلش مى شنيد. در اين هنگام رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از اتاق بيرون آمد. يكى از آن چهار نفر برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! آيا نظر نمى كنى كه على چه كرده است؟ و قضيّه كنيز را خبر داد. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله روى مبارك از او برگرداند و جوابى نفرمود. دومين و سومين نفرى كه همراه بريده بودند نيز به همين گونه اظهار نظر كردند، ولى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از آنان نيز روى گرداند. بريده مى گويد: «من نامه خالد را به پيامبر تقديم كردم. او با دست چپ نامه را از من گرفت. من سرم را پايين انداختم و شروع به بدگويى از على كردم تا اين كه سخنانم به پايان رسيد و سرم را بلند كردم. در برخى از متون آمده است: بريده گويد: «من از كسانى بودم كه بغض و كينه زيادى از على داشتم. از اين رو، از على بد گفتم و كلامم كه به پايان رسيد، سرم را بالا گرفتم. ناگاه آن چنان خشمى در چهره رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مشاهده نمودم كه مانند آن را جز در جنگ با يهود بنى قريظه و بنى نضير نديده بودم. سپس پيامبر فرمود:
ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ إنّ عليّاً منّي وأنا منه وهو ولي كلّ مؤمن بعدي.
از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ به راستى كه على از من است و من از على هستم و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است و شنيدنى است كه بنا بر نقل سنن الكبرى تأليف بيهقى، معرفة الصّحابه تأليف ابونُعَيْم اصفهانى، تاريخ مدينة دمشق نگارش ابن عساكر، سُبُل الهُدى والرَّشاد و منابع ديگر، بريده مى گويد: سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به آنان فرمود: إنّ له في الخمس أكثر من ذلك. به راستى كه بهره على ازخمس بيش ازاين است.  2 و 3 و 4- با توجه به عرضی که در جواب سؤال 17327 شد، موضوع را در رابطه با مشکل جامعه بررسی کنید که اگر زنان بی‌شوهر به عنوان یک پدیده در جامعه شکل گرفتند، آیا اسلام راه‌کاری نسبت به آن دارد؟! یا آن‌که باید نسبت به آن بی‌تفاوت بود؟ و در آن سؤال، بحث «متعه» در میان بود که در سیره‌ی امامان نیز به چشم می‌خورد و ربطی به ازدواج مجدد به عنوان همسر دوم و هووی همسر اول در میان نبود!!  و تازه این وظیفه‌ی زنان و مردانی است که از همه جهات می‌توانند نسبت به این موضوع، رفعِ مشکل کنند نه مردانی که یا به دنبال شهوترانیِ بیشتر باشند و یا اگر بخواهند به این عمل اقدام کنند، متهم به زنبارگی می‌شوند. لذا به نظر بنده اتفاقاً آن‌هایی که باب این نوع مسائل را به عنوان یکی از راه‌های رفع مشکل جامعه می‌گشایند، خودشان نباید پیش‌قدم شوند تا تصور شود به فکر امیال خودشان هستند 5 و 6- هنوز هم معتقدم روحِ انسان با تک‌همسری بهتر می‌تواند به وحدت برسد و برای مردانی که با همان همسر خود زندگی را به انتها می‌رسانند، احترام خاصی قائل هستم، مگر آن‌که پدیده‌ی زنان بی‌شوهر مشکلی برای جامعه بشود و عده‌ای در شرایطی باشند که بتوانند نسبت به رفع این مشکل اقدام کنند؛ اینان نیز به عنوان انسان‌های متعهد، مورد نظر هستند. در سوره‌ی نساء با نظر به همین مشکل، بحث چندهمسری پیش آمده است و علامه‌ی طباطبایی با توجه به این‌که زنان زودتر از مردان آماده‌ی ازدواج می‌شوند؛ روشن می‌کنند که در عین بیشتربودنِ تعداد مردان، باز زنان آماده‌ی ازدواج، بیشتر از مردان‌اند. و از این جهت موضوعِ بی‌تفاوت‌نبودن نسبت به این کثرت پیش می‌آید 7- هرگز چنین پیشنهادی که در آن شرایط زنان پارت‌تایم باشند نمی‌کنیم. زیرا نظام جنسیت در تولد و تناسل مربوط به خداوند حکیم است و او همیشه عالم را درست تدبیر می‌کند 8- گاهی انسان وقتی مفتخر به زیارت حرم امام معصومی می‌شود می‌گوید: «الحمداللّه که خدا مرا خلق کرد حتی برای همین یک زیارت». این یعنی زندگی زیبایی‌هایی دارد که وقتی با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم راز خلقت خود را به روشنی می‌یابید و این به شرطی است که سعی نماییم تعریفِ درستی از زندگی و از خود داشته باشیم. در آن تعریف درست، شاید حتی موضوعی که در جواب آن کاربر عرض شد، با نگاهِ دیگری دیده شود. عنایت داشته باشید بنده در جواب به آن سؤال عرض کردم که این یک مشکل تاریخی است و با این‌همه نتوانستم جوابِ سؤال دقیق و دلسوزانه‌ی آن کاربرِ محترم را ندهم. منتهی زاویه‌ای که در جواب، مطرح شد با نظر به وَجهی بود که معتقدین به انقلاب اسلامی باید در رابطه با آن فکر کنند، وگرنه افراد لااُبالی که قصه‌ی خود را دارند. بالاخره نباید نسبت به این موضوع بی‌تفاوت بود و جرأت فکرکردن به خود نداد. در حالی‌که با فکرکردن به چنین موضوعاتی حتماً افقی گشوده می‌شود و روشنی‌گاهی مطابق حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ مدّ نظرها قرار می‌گیرد. بنده تصور می‌کنم فکرنکردن به این موضوع، مشکل را پیچیده‌تر کرده و ما را با فجایعی روبه‌رو می‌کند که دیگر قابل جبران نباشد، هرچند امثال بنده وظیفه‌ی دیگری دارم و به خودی خود وارد این موضوعات نخواهم شد. موفق باشید                                        

2179
متن پرسش
باتوجه به مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» این‌گونه می‌فهمیم که باید در رجوع‌مان به معارف اسلامی با توجه به منظر حضرت امام به آن معارف نظر کنیم و باید نگاهی که نسل امروز مثلاً در تفسیر قرآن داشته باشد همان منظری باشد که حضرت امام در تفسیر حمدشان نشان دادند که ظاهراً با رویکردی که علامه در تفسیرشان داشتند متفاوت است. ما چگونه این دو را با هم جمع کنیم؟
متن پاسخ
تفسیر شریف المیزان با آن نحوه استحکامی که در خود دارد عقل شما را آماده می‌کند تا بتوانید در قرآن تدبّر کنید و نگاه عرفانی خود را مبتنی بر نگاهی قرار دهید که در تفسیر المیزان به‌دست آورده‌اید. مسلّم ما در نگاه وجودی به قرآن باید تعقل را در صحنه داشته باشیم وگرنه به اسم تفسیر عرفانی حرف‌هایی به میان می‌آید که صرفاً ذوقی است در حالی‌که شما در تفسیر سوره‌ی حمدِ حضرت امام با نگاهی روبه‌رو هستید که در عین تعمق عقلی در قرآن متوجه تجلیات انوار و اسماء الهی نیز هست.
17305
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه: جناب استاد تا پرسش از ازدواج موقت می آید در جواب مسئله موضوع ایجاد مشکل در خانواده مطرح می شود و صورت مسئله پاک می شود و گفته می شود صیغه برای ضرورت آن هم در موارد نادر آن هم برای مجردها یا متاهلینی که دست رسی به همسر ندارند است ولی آیا نمی شود از منظر دیگری نیز به مسئله نگاه کرد؟ آمار بسیار بالایی از زنان مطلقه و حدود یک ملیون پیر دختر بالای 35 سال در جامعه وجود دارد سالانه 155 هزار طلاق که 60 در صد آن مال زنان کمتر از 30 سال است رخ می دهد. تعداد زنان بدون همسر بر اثر فوت شوهر 6 برابر تعداد مردان بدون همسر بر اثر فوت همسرشان می باشد. حجم بسیاری از آنها به دلایل مختلف امکان ازدواج دایم مجدد یا برای همیشه یا تا سالیانی برایشان وجود ندارد. خوب آیا براحتی می توان نیاز غریزی و طبیعی و بسیار قوی این تعداد زیاد زنان را نادیده گرفت و آیا نادیده گرفتن این قضیه زمینه ارضاء نامشروع را در جامعه فراهم نمی کند و فشارها و بیماریهای روانی و بعضا جسمانی که از این رهگذر نصیب خویشتن داران آنها می شود را می توان نادیده گرفت؟ از طرفی مردان بسیاری در جامعه هستند که هم تمکن مالی دارند و میل به متعه و باید بپذیریم طبیعت مرد چنین است. این مسئله حتی در بین مردهای مذهبی هم ملاحظه می شود صرف نظر از آن تعداد قلیلی که به خاطر روحیات عمیق عرفانی از این مسئله مستثنی هستند. یکی از اساتید در چند سال پیش می گفت در تحقیقی نشان داده شد اکثر زناها در شهر اصفهان توسط متاهلین انجام گرفته است. ما چه بخواهیم چه نخواهیم بسیاری از متاهلین طبیعتا به این مسئله گرایش شدیدی دارند و منطقی آن است اگر می شود شرایط اسلامی بدون گناه فراهم شود زمینه سازی شود، چرا ورود در این گناه زمینه ورود در بسیاری گناهان دیگر و تا حد بی ایمانی پیش رفتن را فراهم می کند، آن هم با این شرایط بسیار مهیج و تحریک کننده وحشتناک حتی برای کسانی که سعی در حفظ خود دارند. عامل اصلی که که مسئله متعه را تا این اندازه به حاشیه برده و بد جلوه داده و مشکلات ایجاد کرده عدم پذیرش این موضوع توسط زنان است که اگر خود به جای آن زن مطلقه یا شوهر مرده قرار گیرند احتمالا تغیر موضع می دهند. آیا وقت آن نرسیده فرهنگ سازی متعه شروع شود چرا که جامعه یا باید به متعه تن دهد یا به زنا. حتی برای متاهلین و این چیزی است که تجربه کاملا نشان می دهد. نمی دانم این حرف درست است یا نه ولی یکی از دوستان می گفت تحقیق شده که چرا در لبنان که این همه بی حجابی و فساد وجود دارد بچه های حزب الله لبنان اینقدر سالم هستند و متوجه شدند مسئله صیغه در بین حزب الله امری کاملا مرسوم و متداول است و حتی همسران شهدای حزب الله براحتی به متعه دیگر نیروهای حزب الله در می آیند و حتی خود از بین پیشنهاد دهندگان فرد مورد نظر را انتخاب می کنند. راستی آیا امروز ایران ما برای نجات از زنا و دیگر گناهان جنسی و عواقب معنوی و جلو گیری از مشکلات روحی روانی نیاز مبرم به مطرح کردن متعه به طور عام ندارد؟ و آیا دیگر دلایل رد متعه در جامعه فعلی ناتمام نیست؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین این‌که موضوع، بسیار حساس و ریشه در تنگناهای تاریخیِ ما به عنوان کشور ایران دارد؛ موضوع همان‌طور است که می‌فرمایید. به گفته‌ی علامه طباطبایی؛ زنان شوهردار نباید گرفتار یک نوع غیرت بی‌جا باشند که مربوط به مردان است و تحمل زن یا زنان دیگری را در کنار شوهر خود نداشته باشند. در حالی‌که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سیره‌ی دیگری را برای زنان گشوده‌اند. و عملاً این یک نوع خودخواهیِ پنهان است که اگر بتوانند از این رذیله خود را آزاد کنند، نه‌تنها بسیاری از مشکلاتی که نام بردید در جامعه رفع می‌شود، یک نحوه سعه‌ی صدری در زنان شوهردارِ ما در آن‌ها ظهور می‌کند و تنگ‌نظریِ پنهان آن‌ها که منجر به یک نحوه دوگانگی با شوهرانشان هست نیز از بین می‌رود. و البته این به شرطی است که مردان نیز به عنوان یک مسئولیت نسبت به زنان بی‌شوهر با موضوع، برخورد کنند و به تنهایی و بی‌سرپرستیِ آنان فکر کنند، به جای آن‌که صرفاً قصد شهوت‌رانی داشته باشند و ارتباط با زن اول خود را تعطیل نمایند. آری! در لبنان و در اکثر کشورهای عربی زنانِ شوهردار پذیرفته‌اند در صورتی‌که شوهرشان زن دومی را اختیار کند، خللی در شخصیت و زندگی‌شان پیش نمی‌اید، زیرا زندگی را در معنایی وسیع‌تر جستجو می‌کنند، و وقتی شوهرشان زن دیگری را متعه کند بالاخره در راه شرعی این مشکل را رفع کرده، وگرنه شیطان از طریق غیر شرعی راه‌های خود را می‌گشاید. و این آن چیزی است که امروزه شما با آن روبه‌رو هستید، و تا زیرساخت‌هایِ فرهنگی این مشکل رفع نگردد، همچنان راه‌های شیطانی گشوده خواهد بود و مرد و زن هر دو ضرر می‌کنند. موفق باشید 

4833
متن پرسش
باعرض سلام ودعای خیرخدمت استادگرامی جناب آقای طاهرزاده. این حقیرجنابعالی رادارای هندسه فکری منسجم وتفکری ناب ازجنس امام ورهبری عزیز شناخته ام ونظرشمارامهم واثرگذاربرای همه علاقمندانتان می بینم.ارائه نظرحضرتعالی دردفاع ازآقای جلیلی راباآنچه ازشمادرکتب ومباحث مختلف دریافته ایم متناقض یافته ام خواهشمندم جهت تنویراذهان دوستداران،مواردذیل را توضیح فرمائید. درکتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی صفحه 48 به استنادسخنان رهبری عزیزدر24/7/90نوشته شده است (که ولایت فقیه مسئولیت اجرایی ودخالت درکارهانیست وبعضی دوست دارندبگویند؛فلان تصمیمهابدون نظررهبری گرفته نمی شود.نه اینطورنیست)این سخنان بامواضع آقای جلیلی وحسن روحانی که ازرهبری سپری برای عملکردضعیف خود درشورای امنیت ساخته اند،متناقض است. رهبری عزیزدرابتدای امسال فرمودند رئیس جمهور آینده بایدنقاط قوت دولت کنونی راداشته ونقاط ضعف آنرانداشته باشد،ودردیدار هیئت دولت فرمودند یکی ازنقاط قوت شمااین است که وابسته به هیچ جزیان وحزب وگروه نیستید.این درحالیست که آقای جلیلی درمناظرات درموضع یک اصولگرای حزبی تمام قد ظاهرشدودرمیدان پاسخگویی عملکرداصولگرایان حزبی قرارگرفت. امام خامنه ای در14خرداد90فرمودنداگربه نام انقلابیگری،اخلاق رازیرپابگذاریم ازخط امام منحرف شده ایم.واگر به نام عدالتخواهی به مردم مؤمن وکسانی که ازلحاظ فکری بامامخالفندامامیدانیم که به اصل نظام اعتقاددارند اهانت کردیم ازخط امام منحرف شده ایم.ودرجای دیگرفرمودندمسئولیت وتشخیص انحراف با رهبری است ودرصورت انحراف باید یقه رهبری راگرفت.این درحالیست که آقای جلیلی(که به گفته خودسربازرهبری است!) درگیلان اظهارداشت که احمدی نژاد دارای گفتمان انقلابی بود و اورا حب قدرت منحرف کرده است! حتی اگرازایشان بپذیریم که احمدی نژاد منحرف شده است(احمدی نژادی که دارای مسئولیتهای کلیدی ومهم بوده وبیش ازهمه انقلابی بوده وهنوزدارای حکم تنفیذرهبری معظم است)نظربه اینکه آقای جلیلی سابقه اجرایی قابل توجهی هم ندارد،احتمال منحرف شدن وگرفتاری درحب قدرت برای وی بیشتراست.ایشان نه ازجایگاه مردمی همانند احمدی نژاد برخورداراست نه علمدارگفتمان انقلابی همچون احمدی نژاد است ونه عملکردقابل ارزیابی داردکه خودرانمانیده گفتمان انقلاب میداندداحالیکه احمدی نژاد علیرغم برخورداری ازحمایتهای همه جانبه رهبری به علت قرابت گفتمانی،خودرانماینده گفتمان انقلاب مطرح نکرد. انتظارمیرفت استادمحترم همانگونه که بسیارخوب توصیه فرمودندکه افرادصاحب فعالیت فرهنگی ازآقای مشایی حمایت نکنند،ازخودبرای چنین شخصی سرمایه نمی گذاشتند وهمانگونه که رهبری نیزفرمودندرأی به هریک ازاین افرادرأی به نظام است.ظاهراًازنظررهبری نیزاین افرادلقمه دهانگیری نیستندوتفاوت چندانی باهم ندارند!
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با این‌همه در آن مناظره در آن قسمت خاص که مربوط به مذاکرات هسته‌ای بود چون جریان به رهبری مربوط بود یک کمی با سایر امور اجرایی متفاوت است 2- نمی‌دانم چرا از سخنان آقای جلیلی در مناظره چنین برداشت کردید که ایشان اصول‌گرای حزبی است؟ چرا برداشت نکردید که پای‌بند به اصول ارزشی است که طرف مقابل به آن اصول و ارزش‌ها مقید نیست؟ 3- اگر این سؤال مطرح شد که آقای احمدی‌نژاد چرا در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری مثل دوره‌ی اول عمل نکردند و حرکاتی از ایشان ظاهر شد که ما مجبور شدیم برای دفاع از آن به زحمت بیفتیم، این موضوع پیش می‌آید که علت آن چه بوده؟ به همین جهت نظرات مختلفی مطرح می‌شود که یکی از آن‌ها این است که آقای جلیلی فرمودند و یکی از نظرات آن است که آیت‌الله مصباح می‌فرمایند و ده‌ها نظر دیگر که شما حتماً شنیده‌اید. بنده به این نتیجه رسیده‌ام که شیفتگی بیش از حدّ اقای احمدی‌نژاد نسبت به آقای مشائی حکمت ایشان را تحت تأثیر احساساتشان قرار داده و لذا حرکاتی از ایشان سر زد که قابل قبول نبود 4- اما این‌که می‌فرمایید چرا از یک طرف توصیه می‌کنم آقایان از نامزدی آقای مشائی حمایت نکنید و از طرف دیگر از نامزدی آقای جلیلی برای ریاست جمهوری حمایت کردم؛ علت آن را در همان نکته‌ای بدانید که بنده وظیفه‌ی خود دیدم از آقای احمدی‌نژاد تا آن‌جا که ممکن است دفاع کنم تا راهی که از طریق آقای احمدی‌نژاد در انقلاب اسلامی گشوده شد مسدود نشود. عنایت داشته باشید وقتی بنا نشد از آقای احمدی‌نژاد عبور کنیم و تنها از اشتباهات ایشان عبور کنیم و مسئولیت اشتباهات شخصی ایشان را به‌عهده نگیریم و وقتی متوجه شدیم آقای جلیلی بر همان گفتمانی تأکید دارد که آقای احمدی‌نژاد تأکید داشت، پس نباید در مقابل آقای جلیلی ساکت باشیم. در حالی‌که ملاحظه کرده‌اید اگر آقای جلیلی انتقادهایی از عملکرد اقای احمدی‌نژاد دارد از اصل گفتمان آقای احمدی‌نژاد دفاع می‌کند و اگر انتقاد دارد به حاشیه‌های آقای احمدی‌نژاد است و نه به متن گفتمان او. ما هرگز از گفتمانی که بر ساده‌زیستی و خدمت به محرومین و تأکید بر طرح انقلاب در سطح جهان تکیه دارد و عبور از فرهنگ غرب و استکبار را جزء کار خود می‌داند و پس از شانزده‌سال ما را از سکولاریسم پنهان نجات داد، عبور نمی‌کنیم. ما هرگز گرفتار توطئه‌ای نمی‌شویم که می‌خواهند به اسم عبور از حاشیه‌های آقای احمدی‌نژاد از سیره‌ی او عبور کنند و کاری کنند تا ما از شعارهای اصلی انقلاب دست برداریم. بنده در مقایسه با سایر نامزدها با نظر به طرز فکر آن‌ها به آقای جلیلی نظر دارم چون معتقدم از طریق او می‌توانیم راهی را ادامه دهیم که در سوم تیرماه سال 84 جریان اصلاح‌طلب و اصول‌گرای حزبی را حیران کرد و از این جهت در شرایط بسیار حساسی به‌سر می‌بریم چون از یک طرف دولت قبول ندارد که آقای جلیلی ادامه‌دهنده‌ی همان راهی است که آقای احمدی‌نژاد شروع کرده واز طرفی ما معتقدیم به همان دلیلی که آقای احمدی‌نژاد را پذیرفته‌ایم و از همان جهت که او را پذیرفته‌ایم می‌توانیم آقای جلیلی را بپذیریم و ملاک ما شخص آقای احمدی‌نژاد نیست ملاک ما آن چیزهایی است که آقای احمدی‌نژادرا با آن‌ ملاک‌ها در سوم تیر 84 پذیرفتیم. آیا این پارادکس کمی گیج‌کننده و حساس نیست؟ بنده معتقدم راه دقیقی در شرایطی بسیار حساس در مقابل عزیزان است که نمی‌توانند به طور عادی فقط ناظر صحنه باشند در این صورت با آن بن‌بست سیاسی که در عرایض قبلی خود برای بعضی از عزیزان پیش‌بینی کردم روبه‌رو خواهید شد. با کمی تواضع دست و آستین را بالا بزنید و خود را وارد تاریخ جدیدی بکنید که انقلاب وارد آن شده است. تشکیلاتی و گروهی تصمیم نگیرید که نسبت به همدیگر در محذورات باشید. موضوع جدّی است و نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت ماند وگرنه ناخواسته به سرنوشتی دچار می‌شوید که انجمن حجتیه در مقابل با انقلاب اسلامی به آن دچار شدند و عملاً از سیر تاریخ به سوی مهدویت بیرون افتادند. کمی تواضع و آزادشدن از تفکر گروهی راه را می‌گشاید. موفق باشید
11618
متن پرسش
با سلام: منظور از لقاء الله که بعنوان هدف نهایی انسان است دقیقا" چیست؟ اینکه گفته می شود به قرب الهی و وصال الهی برسیم به این معنی است که وجودمان با وجود خداوند یکی شود و نهایت این قرابت و نزدیکی تا کجاست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان به جایی می‌تواند برسد که جنبه‌ی حقانی همه‌چیز را بیابد و جز حق نبیند و حتی خود را بر اساس جنبه‌ی حقانی‌اش بنگرد که خواجه عبداللّه انصاری در منازل السائرین در قسمت «نهایات» یعنی از منزل 90 تا 100 به‌خوبی آن را تبیین می‌کند. موفق باشید

2130

استاد سلوکیبازدید:

متن پرسش
سلام جناب استاد.خدا قوت. سوالی از حضور مبارکتان داشتم وا رد دنیایی شده ام که به شدت تشنه ی الله گشته ام و اورا همه کاره ی عالم میبینم تشنه ی ذکر هستم به مباحث شما هم با عمق وجود و نه یکبار بل چندین بار گوش جان میسپرم اما به این نتیجه رسیدم گفتن ذکر بدون داشتن استادی که دستور ذکر بدهد شاید راه به جایی نبردن باشد چرا که اذکار اعدادی دارند که اگر با اون اعداد تکرار بشن نتیجه خواهند داد که البته من به علم اعداد در اذکار اگاه نیستم اولا در صورت صلاح خواهش میکنم به بنده اذکاری بدهید که در طول روز تکرار کنم به همراه اعدادشان ثانیا من که استادی ندارم که مرا به شاگردی خود بپذیرد باید چه کنم مرا در این مهم راهنمایی فرمایید.چراکه بزرگان فرموده اند بدون استاد به حایی نخواهی رسید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده به‌جز اذکاری که در مفاتیح الجنان هست همراه با تعدادی که ائمه علیهم‌السلام گفته‌اند چیزی نمی‌دانم مثلا چون فرموده‌اند در ماه شعبان هفتاد بار بگوییم «استغفرالله و اسأله التوبه» اگر فراموش نکنم می‌گویم، ولی نمی‌فهمم چگونه باید به حروف ابجد اعتماد کنیم و بر اساس آن اذکار را تنظیم کنیم. درمورد استاد هم نظر شما را به جوابی که سوال شماره .( 1819) داده‌ام جلب می‌نمایم: ""س: باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟ ج: باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام. موفق باشید.""
3695

مدارا کنیدبازدید:

متن پرسش
سلام برادری دارم که اهل مسایل دینی نیست قبل از ازدواجش دنبال کار های غلط میرفت تابحال هم که2سالی ازازدواجش بایک زن مقیدبه مسایل دین میگذردوتاچندماه دیگرهم پدرمیشوددست بردار نیست وحتی روابط نامشروع هم داشته امادراین رابطه گوش به حرف کسی نمیدهد همسرش ازماکمک وراهنمایی برای نجات او وخودش خواسته (حتی برای طلاق) لطفاراهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد چیزی بهتر از بقیه نمی دانم خوب است این موارد را از بقیه بپرسید همین قدر می دانم تا می‌شود فکر طلاق نکنید، با او مدارا کنید تا وقتی سرش به سنگ خورد بتواند به زندگی برگردد. موفق باشید
12623
متن پرسش
سلام بر استاد. دوستی برایم فرستاد: "سلام علیکم طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق مطلب زیر را در جایی دیدم. حیفم آمد در این روز ها که به امیرالمؤمنین اختصاص دارد آن را به اشتراک نگذارم. ملتمس دعا‌ امام علی علیه السلام چگونه بود؟ وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد. وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت «مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش می کنم». اینطور که برخی می گویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند. اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت «به خانه روید و مطیع باشید». گفت «در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد». سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و «خواص بی بصیرت» خواندش. طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت «می دانم حج نمی روید!»؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و «سران فتنه» خواندشان. شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش انديشه بود. «غلام آن کلماتم که آتش انگیزد». روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت «اللهم اشهد» (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت «اللهم اشهد». تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت «خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم» آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت «کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!». حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را «محارب و منافق و فتنه گر» نخواند، گفت «برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!» نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت «من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!» در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر «فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود»، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح «انديشه» سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح «انديشه» به کار نگرفت. خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد. خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند «فاصبر، ان وعد الله حق». همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام. می گفت «نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ». وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت «سیاه نمایی نکنید». خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت «مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد»! بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را «لیبرال» خواند! آنجا که در کتاب «آینده انقلاب» گفت «تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست»." البته من جواب مفصلی دادم بی انکه خیلی سیاسی بحث کنم خواستم نظر شما را بدانم ، مشخصا منظورم اینه که اگر کسی نه از روی غرض از روی شبهه طرح کند این ها را چه باید گفت؟؟ هرچند کلمه الحق و یراد بهالباطل برای من تابلوست
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بسیاری موارد حضرت علی«علیه‌السلام» همانی است که در این تابلو ترسیم شده، مگر آن‌که فراموش نشود وقتی فتنه‌گرانی چون طلحه و زبیر رو در روی نظام اسلامی ایستاده‌اند، پس از نصیحت و تذکر به‌شدت با آن‌ها جنگید زیرا در آن موقعیت اصل نظام اسلامی را نشانه رفته بودند و دیگر در مورد توطئه‌ی خوارج در متن جنگ با معاویه بود که این آزاداندیشی نیست که به اجازه‌ی علی«علیه‌السلام» چنین میدانی به آن‌ها داده شده بود بلکه نقشه‌ی عمروعاص بود و بازی‌خوردنِ خوارج، و بعد هم فریبی که عمروعاص به ابن عباس داد مورد پذیرش امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» قرار نگرفت. چرا نویسنده‌ی محترم فرموده‌اند: علی«علیه‌السلام» «باز رأی بر حق خود را بر مردمش تحمیل نکرد» این حرف عجیبی است مگر خوارج مردمِ علی«علیه‌السلام» بودند، پس جای مالک اشتر و محمدبن ابابکرها کجاست؟ متن تاریخ چیز دیگری را می‌گوید، گویا نویسنده‌ی محترم تلاش نکرده‌اند همه‌ی علی«علیه‌السلام» را ببینند! حداقل به اندازه‌ی مولوی که ادعای تشیع آن حضرت را ندارد، باید علی«علیه‌السلام» را می‌دیدند که در وصف آن حضرت می‌گوید: «در شجاعت شیر ربانیستی / در مروت، خود که داند کیستی». موفق باشید

4451
متن پرسش
سلام استاد من مسئول یکی از حلقات صالحین هستم. که وظیفه تربیت بچه ها را عهده دار هستم. احساس می کنم این کار به سلوک فردیم ضربه می زند. به نظرتان منی که دانشجوی رشته فنی هستم اگر به تحصلیل علمی خودم مشغول بشم و مراتب علمی رو بگذرونم و مسئولیت تربیتیمو رها کنم بهتر نمیتونم به انقلاب کمک کنم و ظیفمو در قبال امام زمان انجام بدم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید تعادل را رعایت کنید. وظیفه‌ی اصلی شما خوب درس‌خواندن در رشته‌ی خودتان است ولی اگر بعد از مطالعات معرفتی فرصتی برای تربیت نونهالان پیدا کردید کوتاهی نکنید. موفق باشید
564

صفات خداوندبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز.به نظر می رسد که صفاتی مثل حیات و قدرت و علم لازمه ی صفت عدل می باشند یعنی ریشه ای تر هستند.پس چرا عدل از اصول دین است.اصلا چرا یک صفت خداوند از اصول دین باید باشد آیا این صفت(اصل دین)در اصل توحید قرار ندارد که بطور جداگانه از اصول دین شده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: این اصول دینی که فعلاً در بین شیعه مطرح است ریشه‌ای در روایت ما ندارد، بلکه علماء علم کلام در مقابل اشاعره و معتزله آن را تنظیم کردند و گرنه به گفته‌ی شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» اعتقاد به ملائکه کمتر از اعتقاد به آن مطالبی نیست که فعلاً آن‌ها را از اصول دین می‌دانیم.
301

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. در باب کتاب رزق تان دو سوال داشتم. اولا اینکه اگر روزی را خدا تامین کرده چرا برخی از گرسنگی می میرند؟ ثانیا با تقریر ارائه شده حکم داشتن پس انداز چیست؟ متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام حضرت پروردگار فرموده است من رزق شما را در جهان قرار داده‌ام؛ ولی دو نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد، یکی آن‌که اندک تلاشی برای به‌دست‌آوردن رزق به عهده‌ی بندگان است. دیگر این‌که اگر کسی یا جامعه‌ای خودش رزق خود را از بین برد و گرفتار گرسنگی شد باید بداند سرنوشت اصلی آن این نبوده است. در موضوع پس‌انداز به عنوان مسیر تأمین رزق در واقع همان تلاش معقول و بدون حرصی است که بندگان باید انجام دهند و در غیر این‌صورت «کنز» است هرچند نام آن پس‌انداز باشد. موفق باشید
نمایش چاپی