عقل و ادبِ ادامهی انقلاب اسلامی در اين تاريخ
اصغر طاهرزاده
فهرست مطالب
نظر به حضور تاريخي زعماي دين 49
راه شناخت نقش تاريخي علماي دين.. 57
زعماي دين و تجلي اسم «الله» 69
امام خميني«رضواناللهعليه» و نظر به جايگاه جريانها 85
نظر به جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي.. 88
سياست جزء انفکاکناپذير دين.. 92
امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» و مبارکترين نگاه در دنياي معاصر 105
حضرت مهديg و اميدواري بيشتر آن حضرت... 110
آنچه را بايد پشت سر گذاشت... 112
راز ادامه حيات انقلاب اسلامي.. 114
راه رجوع به تفکر و تفاهم.. 122
نظر به خداوند بدون حجاب... 129
جدال عقل و قلب در نظر به انقلاب اسلامي 133
وَهمي که بر ذهن حاکم است... 135
بلندبودنِ اهداف و خطر يأس... 145
عقلي برتر از حکمت و عرفان رسمي.. 150
اولين قدم براي حضور در اين تاريخ.. 153
دورهي فترتِ دولت اسلامي.. 155
معناي انتظار در اين دوران.. 164
جبههاي که اشارات رهبري را درک ميکند.. 166
انقلاب اسلامي، چراغي که خاموششدني نيست... 168
آينههاي تمامنماي انقلاب اسلامي.. 175
حقيقت دوران ما و جايگاه افکار و افراد در آن 185
مسئوليت فهم ساير انديشهها نسبت به انقلاب اسلامي.. 187
ما در چه لايهای از انقلاب هستيم؟. 192
تفاوت نگاه فلسفي با نگاه تخصصي به موضوعات علمي.. 200
معناي هر کس نسبت به حقيقت اين دوران.. 205
معنای انقلاب اسلامی در سنتهای عالم.. 207
کجا باشيم که هيچ جايی نباشيم؟. 215
انقلاب اسلامي بستر تعالي چه کساني است؟. 217
انقلاب اسلامي و عبور از حاکميت نفس امّاره. 219
حکمت متعاليه و ظهور وجه اشراقي انقلاب اسلامي.. 220
چگونه تفکر به تاريخ ما برميگردد 227
چگونگي درکِ بديهي تاريخي.. 235
وقتي تفکر به تاريخ ما برميگردد. 242
احساس ارادهي الهي در تاريخ.. 244
بازگشت به هويت از دسترفته. 261
جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي و جريانات سياسي، در آينده 267
نظر به لايههاي باطني حادثهها در تاريخ.. 269
عبور از يک فکر يا حذف آن.. 272
انقلاب اسلامي و توانايي عبور از جريانهاي انحرافي.. 275
آيندهداري انقلاب اسلامي.. 277
انقلاب اسلامي، فتحي تاريخي.. 284
رابطهي اشراقي مؤمنين با امام معصوم. 299
خطر انقلاب اسلامي منهاي سيرهي امام خميني«رضواناللهتعاليعليه». 310
نظر به جايگاه تاريخي حادثهها 312
شناخت ظرفيت زمانه شروع عبور از موانع. 316
روشهاي پايداري در جبههي فرهنگي انقلاب اسلامي.. 322
راهي به سوي بلوغ انقلاب اسلامي 329
در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست... 340
خطر غفلت از جايگاه تکويني انقلاب اسلامي.. 349
غفلت از سعهي انقلاب اسلامي.. 350
مجال نقش آفريني در انقلاب اسلامي.. 354
مرحلهاي از بلوغ انقلاب اسلامي.. 356
راز متلاشيشدن فرهنگ مدرن.. 363
پرواز به آيندهای که چندان نزديک نيست... 364
عدم امنيت از چراغ سبزهاي فرهنگ استکباري در حفظ هويت اسلامي.. 367
محدوديت غرب در ساختههاي ذهني.. 371
کار اصلي متفکران در اين دوران.. 375
انقلاب اسلامي و حضور در عوالِم گوناگون هستي 381
معناي حضور در عوالم گوناگون.. 384
انقلاب اسلامي؛ حقيقت يا اعتبار؟. 388
انقلاب اسلامي مخلوق همّت امام خميني«رضواناللهتعاليعليه». 392
تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي«رحمةاللهعليهما». 399
انقلاب اسلامي در حال ادامه داشتن.. 410
چگونگي حضور تاريخي کانونهاي فرهنگي در انقلاب اسلامي 415
رسالت تشکيلاتي مجموعههاي فرهنگي.. 417
اقتضائات انقلاب اسلامي در آينده. 423
در کدام تاريخ خود را جستجو کنيم؟. 427
تفاوت کار فرهنگي با کار تبليغاتي.. 429
فعاليت فرهنگي در ستاد يا صف.... 432
زنهار که گوهر ايمان ضربه بخورد. 434
وقتي تشکّلها معبد ميشوند.. 442
معناي تشکيلات در وِزان انقلاب اسلامي.. 443
ما در کدام تاريخ زندگي ميکنيم؟. 448
نياز اساسی فردای انقلاب... 457
مقدمه
باسمه تعالي
1- بعد از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه»» و نظر به شخصیت إشراقی حضرت امام خمینی در راستای به صحنه آوردن تفکری که در این تاریخ به حاشیه رفته است و بعد از کتاب «امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» در شناخت تاریخی که انقلاب اسلامی آن را شکل داده، لازم بود در موضوع روش و ادب حضور در چنین تاریخی سخن گفته شود. لذا در این رابطه سلسله نشستهایی به صورت سؤال و جواب با استاد طاهرزاده ترتیب داده شد که بهجز قسمت اول این کتاب، بقیهی قسمتها همه، حاصل نشستهای مذکور است. استاد سعی کردند روشن کنند برای پایداری و ریشهدواندن انقلاب اسلامی در این زمانه به عنوان فرهنگی که بنا است ماورای فرهنگ مدرنیته، ذهنها را متوجه نحوهی دیگری از زندگی نماید، باید نوعی از عقلانیت و ادبی خاص به صحنه آید که مخصوص ذات انقلاب اسلامی است. عقلانیت و ادبی که با شناخت روح تاریخ این دوران ظهور میکند که البته احساس آن چندان سهل نیست. ولی امید فراوان میرود با طرح موضوعاتی که این کتاب متذکر آن است بتوان آن عقل و ادب را که از لوازم ادامه انقلاب اسلامی است هرچه زودتر به صحنه آورد.
2- موضوعی که مؤلف محترم نیز بر آن تأکید دارند؛ دقت در تکتک نکاتی است که در شمارههای متعدد تحت عنوان مقدمهی کتاب مطرح شده، زیرا رویکرد اصلی کتاب با نظر به اشاراتی که این مقدمات دارند، معنای اصلی خود را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. همچنان که نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی در کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» تبیین گردیده، در این کتاب با فرض آن موضوع، با خوانندهی کتاب سخن گفته میشود.
3- اگر بپذیریم در هر تاریخی، فهمی و خردی به صحنه میآید تا آن تاریخ ساخته شود و فهم زمانه است که تفکرِ مخصوص آن دوران را به ما میدهد؛ باید در نسبت بین انقلاب اسلامی و تفکر کمی تأمل کرد، همچنانکه همهی متفکران تاریخ در زمان خود از عقلِ معیّنِ زمانه خود برخاستهاند و از آن سخن میگویند. در قسمت «چگونه تفکر به تاریخ ما بر میگردد» سعی نویسنده آن است که خوانندگان متوجه باشند با ظهور انقلاب اسلامی چه عقلی به میان آمده است و معنای بیعقلی در این زمانه به چه معنا است و با کدام عقل است که میتوان اهداف انقلاب اسلامی را تأمین کرد و کدام عقل است که به ما و به تاریخ ما بستگی ندارد. از این جهت میتوان گفت این کتاب، قدمی در رسیدن به بلوغی است که در دههی چهارم انقلاب باید به صحنه آید.
4- در جایجایِ این کتاب، به درک تاریخی حوادث و جریانها اشاره شده است تا ماورای هرگونه خصومت عادی و بدون آنکه بخواهیم به دنبال مقصر بگردیم، تلاش شود نقصهای تاریخی خود را بشناسیم و در رفع آنها برنامهریزی کنیم، بدون آنکه بخواهیم از ارزشهای اصیل خود عدول نماییم.
5- در بحث «جدال عقل و قلب در نظر به انقلاب اسلامی» که دومین قسمت کتاب را تشکیل میدهد؛ این نکته دنبال میشود ریشهی مشکلاتی که در این زمانه گریبانگیرِ بشر شده، از کجاست، آیا میتوان در فضایی که انقلاب اسلامی ایجاد کرده از آنها عبور کرد و یا لااقل از گرفتارشدن در بند آنها آزاد شد؟ از این جهت باید حجاب تفکری را که در این تاریخ بدان نیاز داریم، بشناسیم و با خودآگاهیِ تاریخی به آن حجاب نظر بیندازیم.
6- ملاحظه خواهید کرد که در این کتاب بنا نیست در فضای رجوع به انقلاب اسلامی، از یک فکر دفاع شود و با یک فکر مخالفت گردد، بلکه مؤلف محترم در صدد است با طرح این مشکلات نسبت به تاریخی که در آن هستیم تفکر را به میان آورد تا «عقل تاریخی» ظهور کند و بتوانیم به امکانات زمانهی خود بیندیشیم، البته بدون ایدآلگرایی و بدون یأس.
امید است که این گروه توانسته باشد در راستای ارتقاء اندیشهای که توانایی ادامهی انقلاب در آن هست از طریق تقدیم این کتاب به خوانندگان محترم، قدمی هرچند کوچک برداشته باشد.
گروه فرهنگي الميزان
مقدمهي مؤلف
باسمه تعالي
کتابی که در پیش رو دارید بنا دارد ذیل نظر به ارادهی الهی در این تاریخ با شما صحبت کند و با نظر به چیستیِ انقلاب اسلامی سخنان خود را در میان آورد. مقدمات طوری تنظیم شده تا روح کتاب مدّ نظر خوانندگان قرار گیرد و خوانندهی محترم در متن کتاب در جستجوی تذکراتی باشد که در مقدمه آمده است و از این جهت تقاضا میشود در تکتک نکاتی که در مقدمه آمده تأمل شود و در این موضوع حساس باشید که عقل و ادب لازم جهت ادامهی انقلاب چه عقلی و چه ادبی است.
1- در رابطه با «چیستی انقلاب اسلامی» و جایگاه تاریخی آن، مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» میفرمایند:
«چرا نهضت مشروطیّت با آن درخواست حدّاقلّیِ محدود شدنِ قدرت مطلقه نتوانست و طاقت نیاورد بماند امّا انقلاب اسلامی با این درخواست حدّاکثری و مطالبهی حدّاکثری که ریشهکنی سلطنت و رژیم پادشاهی در کشور بود آمد، موفّق شد و ماند؟» (19/10/94)و فرمودند لازم است راز پایداری انقلاب اسلامی تحلیل شود.
با توجه به شناخت تاریخی که در آن هستیم رهبر معظم انقلاب در صحبت با اعضای مجلس خبرگان در تاریخ 13/6/93 میفرمایند: «ما به مسائل جهانی و مسائل منطقهای و از جمله مسائل کشورمان، باید نگاه کلان و جامع داشته باشیم؛ این نگاه کلان، به ما «معرفت» و «بصیرتی» را عطا میکند که اولاً: موقعیت خودمان را، جایگاه خودمان را، ایستگاه خودمان را در وضع کنونی بازیابی کنیم و بفهمیم در چه وضعی قرار داریم؛ بعد هم به ما تعلیم میدهد که برای آینده چه باید بکنیم».
مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در راستای نقش تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و اینکه انقلاب اسلامی یک حقیقتِ تاریخی در این دوران است و میتواند جهت تاریخِ معاصر را تغییر دهد؛ میفرمایند: «واقعاً حضرت امام«رضواناللّهتعالیعليه» انسان عجيبى بود اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست جز اينكه بگوييم تفضّل الهى بود براى اينكه چرخشى در تاريخ و در حركت قافلهى عظيم بشرى بهوجود آورد، دستى بايد از غيب ظاهر مىشد، خداى متعال اين دست را ظاهر كرد».(1/3/1369)
با توجه به امر فوق، بیحساب نیست که گورباچف اقرار میکند: «آیت اللّه خمینی توانست اثری بزرگ در تاریخ نوین جهان بگذارد»[1].
همهی شواهد حکایت از آن دارد که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی به صحنه آمده؛ سؤال این است: چه کنیم تا ما بیرون از تاریخی که با انقلاب شروع شده، بهسر نبریم و راز پایداریِ آن را بشناسیم و در مسیر پایداری انقلاب قدم برداریم؟
حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده و گذشتهی توحیدی ما را به ظهور حضرت مهدیg متصل میگرداند، احتیاج به مراحلی دارد، یکی: «شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و انقلاب اسلامی است جدای از تاریخی که فرهنگ مدرنیته در مقابل بشر امروز قرار داده است» و دیگر: «شناخت غرب و روح سوبژکتیویتهای است که از طریق مکتب حضرت امام«رضواناللّهتعالیعليه» میتوان از آن عبور کرد.
در موضوع شناخت چیستی انقلاب اسلامی و نظر به حقیقتِ اشراقیبودنِ آن جهت تغییر تاریخِ سکولارِ مدرنیته، و اشراق انقلاب اسلامی به قلب حضرت امام«رضواناللّهتعالیعليه» و مردم، نظر عزیزان را به آیات زیر جلب میکنم:
خداوند در آیهی 52 سورهی آلعمران میفرماید: «فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ چون بنیاسرائیل به جای ایمان به حضرت عیسیu به او کفر ورزیدند و حتی نقشهی به قتلرساندن او را کشیدند، حضرت خطاب به آنها گفت: شما کدامتان حاضرید در مسیر إلی اللّه مرا یاری کنید؟ حواریون در جواب به حضرت گفتند: ما آمادهایم به عنوان یاران خدا به خداوند ایمان آوریم و تو نیز گواه باش که ما اسلام آوردیم. تا اینجا خبر از سخنانی است که بین حضرت عیسیu و حواریون انجام شده، ولی در آیهی 111 سورهی مائده میفرماید: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ» به یاد آور آنگاه که وحی کردم به حواریون که به من و به رسول من ایمان آورید؛ آنها گفتند ایمان آوردیم و گواه باشد که ما اسلام آوردیم.
ملاحظه کنید چگونه خداوند در آن تاریخ برای دگرگونی حاکمیت بنیاسرائیل نهتنها به حضرت عیسیu وَحی میکند، بلکه به یاران حضرت نیز یکنوع وَحی میشود تا شعور لازم جهت فهم ارادهی الهی در آن تاریخ را در خود حسّ کنند و با حضرت عیسیu یکنوع همسنخی جهت ظهور تاریخی جدید داشته باشند.
همین موضوع در نسبت رسول خداf و یاران حضرت ملاحظه میشود، آنجا که در آیهی 84 سورهی آل عمران میفرماید: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا... » ای پیامبر بگو به خدا و به آنچه بر ما نازل شد ایمان آوردیم. ملاحظه کنید که میفرماید آنچه بر ما نازل شد، نه آنچه فقط بر منِ رسول خدا نازل گشت و در همین رابطه است که در آیهی 44 سورهی نحل میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»؛ ما قرآن را به طور مشخص بر تو نازل کردیم تا آنچه بر مردم نازل شده است را برایشان تبیین کنی، امید است به تفکر برسند.
با توجه به مسئلهی فوق و درک اشراقی که بر قلب مردم شده است؛ حضرت امام«رضواناللّهتعالیعليه» میفرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمىكند». (صحيفه امام، ج1، ص303)
با نظر به آیات فوق است که بزرگان فکر و اندیشه متذکر میشوند: تحولات تاریخی ابتدا در دلها رخ میدهد و از این جهت دلها دگرگون و خواستنها عوض میشود زیرا دلها متأثّر از ارادهی خاص حضرت حق در دوران خود میباشند و وظیفهی اندیشمندان، که آنها نیز از تجلیات ارادهی الهی متأثّرند، متذکّرکردن انسانها است در راستای ارادهی الهی، تا سستی و تنبلی و امیال نفس امّاره، مردمان را از تجلّیات الهی محروم نکند و کار اصلی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در این زمان و وظیفهی همهی ما در این فضا میتواند قابل توجه باشد. در این رابطه حضرت صادقu میفرمایند: در حکمت داود هست؛ «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»(الكافي، ج2، ص 116) بر عاقل است که زمانهاش را بشناسد و براساس شأنش با زمانهاش برخورد کند و زبان خود را از هرگونه سخنگفتن که مطابق زمانهاش نيست باز دارد. و یا می فرمایند: امام صادقu فرمودند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس»؛[2] بر آنكس كه به زمانهى خود داناست، اشتباهات هجوم نمىآورد.
در فهم آنکه تحول تاریخی ابتدا به ارادهی الهی در دلها رخ میدهد همین بس که مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» با نظر به چنین جایگاهی که از حضرت امام یافتهاند میفرمایند: «ملت ايران با رهبرىِ آن مرد عظيمى كه بلاشك خداوند لمعهاى و لمحهاى از انوار طيبه در وجود او قرار داده بود، دنبالهى همان راه را بهكار گرفت».(21/ 11/ 1390) در رابطه با «چیستی انقلاب اسلامی» به همین اندازه اکتفا میشود، امید است باب تفکری گشوده شود.
2- نقص زندگیکردن در رؤیاهای غیر قابل دسترس که مخصوص جوامعی است که تفکرِ مخصوص این تاریخ را نشناختهاند، آیا از گردن جامعهی ما برداشته خواهد شد؟ روح کتاب برای تذکر به چنین مقصودی است ولی نمیدانم مطالب با نتایج همخوانی دارند و یا در عمل، مقدمات مطرحشده منتج به نتیجهای که بنده در صدد آن بودهام، نمیشود و هنوز در رؤیایی که مربوط به تنگناهای تاریخیِ ما است بهسر میبریم؟ حدّاقل امیدوار هستم توانسته باشم به نقص زندگیکردن در آن رؤیاها در جامعهی خود اشارهای کرده باشم و این میتواند شروع تفکر باشد.
3- وقتی متوجه شدیم در تاریخی قرار گرفتهایم که چشمها جز پیشِ پا را نمیبینند، ما در این خودآگاهیِ تاریخی که متوجه چنین ضعفی شدیم، چه باید بکنیم؟ راهی که تقدیر ما است کدام است؟ در این مشکلات تنها به راهی باید اندیشید که خودمان برای آیندهی خود میتوانیم ترسیم کنیم و از جایگاهی که خودمان در آن قرار داریم میتوانیم به سوی مقصد حرکت کنیم، حال میپرسیم آن راه چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ در این کتاب سعی شده است تا این سؤال اساسی درست تبیین شود و در حدّ ممکن چشماندازی برای جوابگویی به آن مدّ نظر خوانندگان قرار گیرد.
4- وقتی تمدنی محقق میشود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سالها است از جدایی این سه مقوله رنج میبریم و به نظر میآید با ظهور انقلاب اسلامی، زمینهی یگانگی این سه، ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامهی عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این تاریخ به کار میآید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی قرار گیرد؛ شرایطی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است. این علم لازم نیست ادامهی تجدد باشد ولی برگشت به گذشته هم نیست و با درک تاریخی که در آن هستیم شکل میگیرد و در کنار آن، فرهنگِ مناسبِ این تاریخ به صحنه میآید. اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا شود و بفهمیم با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامهی غرب نیست، برای ما مقدّر شده و با دقت در معادلات زمانه متوجه باشیم افق آیندهی ما در این میدان روشن است؛ در این حالت، «تفکر» ظهور میکند و تواناییهای ما به صحنه میآید، زیرا هر جا «تفکر» نیست، توانایی هم نیست. یعنی «تفکر» و «توانایی» با هماند. وقتی «تفکر» نیست، مجال افراط و تفریط و دست و پازدن فراهم میشود و آینده را تیره و تار میکند و جانها را پژمرده و خردها را افسرده و علیل مینماید. در آن حالت است که به تعبیر مقام معظم رهبری حفظه الله میتوانیم «مفاهیم جریانساز و عملساز تولید کنیم».(13/2/1395)
5- پیامبران نهتنها هدف انسانها را که اُنس با حضرت حق است، روشن نمودند؛ از آن مهمتر، راهِ رجوع به حضرت حق را نیز در مقابل بشریت قرار دادند و از این جهت ادیان الهی، آرمانهای کاربردی را به بشریت هدیه نمودند. در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه»» نیز روشن شد نهتنها باید برای گشودگی در تاریخی که در آن قرار داریم، حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعليه» را مدّ نظر قرار داد؛ بلکه راه و روش چنین سلوکی باید نظر به شخص حضرت امام باشد تا معلوم شود چگونه باید به خود بنگریم و نیروهای وِلایی، چگونه باید با همدیگر تعامل کنند تا امید به ادامهی آیندهی انقلاب اسلامی بر همگان ظهور کند. این کتاب در حدّ امکان بر نحوهی تعامل نیروهای ولایی با همدیگر نظر انداخته است.
6- هر تاریخی عقل مخصوصی را به صحنه میآورد و به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ» خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور میکند و تنها با عقلِ آن تاریخ میتوان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی در صدد است آزاد از خدای ِ مفهومی، با خدایِ این تاریخ مرتبط شود باید راهکارِ این ارتباط را در دو چیز جستجو نماید؛ یکی در دیدن انقلاب اسلامی -که در کتاب «سلوک ذيل شخصيت امام خمينی«رضواناللّهتعالیعليه»» بدان پرداخته شد- و دیگر با درک و فهم درست جریانهای وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقهای که باشند. این کتاب سعی دارد حضور در موضوع دوم را به خوانندهی خود متذکر شود.
7- اساسیترین هویتِ هر ملتی در تاریخ آن ملت نهفته است و هویتِ ملت ما، در حضور تاریخی زُعمای دینیِ ما قرار دارد. از این رو با نگاه جدّی به حضور تاریخیِ زُعمای دین، از چنگال روحِ تمامیتخواه مدرنیته آزاد خواهیم شد و بهجای ادامهی مدرنیته، به ادامهی خود میپردازیم و زمینهی «تفکر» را در جامعهی خود بنا میگذاریم تفکری که مخصوص این تاریخ است و حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» متذکر آن بودند. این موضوع در اولین قسمت کتاب مدّ نظر خوانندگان محترم قرار گرفته است.
8- کسانی که از یک طرف هنوز نتوانستهاند به ناتوانی آن عقلی که فرهنگ تجدد به تاریخ آورده است، پی ببرند و از طرف دیگر به عقلی که انقلاب اسلامی به این تاریخ آورده است دست نیافتهاند، گمان نکنند با پذیرش عقل تجدد رفتار و کردار آنها، رفتاری برتر از رفتار نیروهای انقلابی است و جایی برای آیندهی خود شکل دادهاند، با عقل و رفتار فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله میگیرند بدون آنکه در اردوگاه تجدد جایی و جایگاهی داشته باشند.
9- وقتی در زمانهای زندگی میکنیم که با سیطرهی فرهنگ تجدد روبهروئیم و نتوانسته باشیم علل تزلزل آن تمدن را احساس کنیم، به زحمت میتوان متوجه حضور «تاریخی» شد که انقلاب اسلامی در این تاریخ گشوده است؛ مگر آنکه تابع مشهوراتِ دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است بیندیشیم و به آیندهای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم، هرچند در عالَمی که همهی مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم؛ ولی گمان نکنیم راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست.
10- وقتی طراحی تاریخ به عهدهی غرب قرار گرفت و همهی جهان از غرب پیروی کرد و همه پذیرفتند باید در زندانِ توسعهنیافتگی، زندگیِ خود را به پایان برسانند؛ نقطهی امیدی از طریق حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و انقلاب اسلامی برای برونرفت از این زندان ظهور کرد و انقلاب اسلامی شکل گرفت. ولی در صورتی در بستر انقلاب اسلامی میتوان از زندان توسعهنیافتگی رهایی یافت که متوجه باشیم عقلِ برونرفت از آن زندان، عقلی است ماورای عقلانیتی که غرب مدّ نظر بشر قرار داده و ما هنوز به چنین عقلی ورود نکردهایم. عقلی که انسان بتواند به کمک آن ارادهی حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد، بدین معنا که با چشمِ قلب به تاریخ خود بنگرد. چیزی که شهدا آن را احساس کردند و ره صد ساله را یک شبه طی نمودند.
11- مشکل جهان کنونی چیزی جز تیرگی افق آینده نیست و جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردهایم، آیندهای غیر از آیندهی جهان غرب دارد و نمیخواهد با توسعهیافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبهرو شود که فعلاً در مقابل غرب قرار دارد. این جاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشریت این دوران برمیگردد و به یک معنا، «حقیقت» جای «مصلحت» مینشیند، به همان معنایی که زهرای مرضیهi با دغدغهای که در صدر اسلام جهت جایگزینیِ مصلحت به جای حقیقت داشت، با حضور تاریخی خود عقلی را به میدان آورد که آن عقل، ماورای حکمت و عرفانِ رسمی است. عقلی که بسیجیان در شبهای حمله به دشمنان اسلام با رمز «یا زهراi»، بدان منوّر بودند. این است راهِ گشودهای که انقلاب اسلامی جهت عبور از انجماد فرهنگِ تجدد جلوی ما گشوده است؛ ولی قدمگذاشتن در این راه، آدابی خاص و عقلی مخصوص را طلب میکند. امید است این کتاب متذکر آن ادب و آداب و آن عقل شده باشد.
12- هرکس که در تاریخ خود اندیشمندانه به مردم خدمت کرد به آن جهت بود که متوجه عقلی شد که در آن زمان ظهور کرده و متواضعانه به آن عقل گوش سپرد و اگر در تاریخ فلسفه به زمانهایی برخورد میکنیم که فلسفه دارای شکفتگی و تازگی است؛ زمانهایی است که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشتند و محدود به مفاهیم انتزاعی نبودند، بلکه رسولانِ این پرسش بودند که: «در آن تاریخ چه نسبتی باید با جهان خود و گذشته و آینده داشته باشند؟ مقصدشان کجا است و از چه راهی میتوان به آن رسید؟» تا گام در راههای موهوم نگذارند.
حساسیت به موضوع فوق، ما را بر آن میدارد که نسبت به جایگاه خود در متن انقلاب اسلامی با جدیتِ تمام بیندیشیم و به راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی در مقابل ما قرار داده، فکر کنیم. راهی که با پا گذاشتن در آن می توانیم هویت خود را در حضور روحیه انقلابی خود در مقابل استکبار حفظ کنیم. به گفته رهبر انقلاب: مهمترین ابزار قدرت و مهمترین عنصر قدرت ساز، علم و شخصیت ملی است، شخصیت افراد هویت انقلابی است.(13/2/1395)
13- ما در تاریخی قرار داریم که نه تاریخ تجدد است و نه تاریخ گذشتهای که پشت سر گذاردهایم. از یک طرف نمیخواهیم در «اکنونی» باشیم که معلّق بین تجدد و دوران گذشته است، و از طرف دیگر به جهت تعلقی که به تجدد داریم، گشودگیِ آیندهای را که با انقلاب اسلامی شروع شده است جدّی نمیگیریم. و این درد دوران ما است که با درک گذشتهی خود و توجه به امکاناتی که با انقلاب اسلامی پدید آمده، میتوانیم از این درد آزاد شویم. امید است با بحث «حقیقت دوران ما و جایگاه افکار و افراد در آن» آن درد و درمان آن درد مدّ نظر عزیزان قرار گیرد.
14- ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشههایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذاردهاست و از معجزهی تعامل با این افراد و این افکار غافلیم. زیرا نمیدانیم چگونه عقلها در زمانهی انقلاب اسلامی به هم پیوستهاند و همهی آن افکار تنها در پیوستگی کامل، صورت حقیقی انقلاب اسلامی را مینمایانند و در آن صورت است که معلوم میشود ما چه هستیم و چه داریم و چگونه میتوانیم باشیم. در این صورت همه نگهبان تفکری خواهیم بود که با انقلاب اسلامی شروع شده و میرود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشههایی است که در زیر سایهی انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهمات فرقهای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکردهاند. رهبر انقلاب در این رابطه، روحیه «تحمل مخالف» را متذکر می شوند به همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» و نه به معنای سازش با دشمن.
15- وقتی متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی باشیم در درک درست وظیفهی خود سرگردان نمیشویم و روش حکیمانهای برای عبور از تنگناهای تاریخی پیشه میکنیم تا به جای حذف آن فکری که مناسبتی با روح انقلاب اسلامی ندارد و در فضایی به سر میبرد که سکولاریته یا لیبرالیته در آن شکل گرفتهاست، راه عبور از آن فکر را پیشه میکنیم و به جای تخاصمهای حزبی، مسیر دیگری را در پیش میگیریم؛ مسیری که منجر به خستگی و ملالت نمیشود تا گمان کنیم انقلاب در مسیر خود با مشکلات و دشواریهای غیر قابل عبوری روبهرو شده است.
16- زندگی در سایهی تجدد ما را گرفتار انواع گسستگیها کرده است، زیرا تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است. تجدد در زمین خود و تاریخ خود پیوستگی لازم را دارا است - هر چند در جستجوی اهداف مقدسی نباشد- ولی اگر هزار سال هم برای تحقق تجدد در این کشور تلاش کنیم باز هزار سال ناظر گسستگی بین علم و فرهنگ و دیانت خود هستیم مگر آن که به خود آییم و به خود برگردیم و روح تاریخ خود را در متن انقلاب اسلامی به فعلیت درآوریم. ما تنها با معارف اسلامی و فقه و فلسفه و عرفانی که داریم میتوانیم خود را بشناسیم و به انسجامی که هر جامعه بدان نیاز دارد دست یابیم. آیا مباحث مطرحشده در این کتاب راهی به سوی این مهم در مقابل خوانندگان خواهد گذاشت؟
17- درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعهی آن انقلاب میکند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس میکنیم و بر این مبنا برای جامعهی خود برنامهریزی مینماییم تا از گرفتاریِ گسستِ بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست سالهی این گسست نباشیم. یکی از مأموریتهای علوم انسانی در این موضوع است که علت این گسست را بیابد و نشان دهد چرا ما نمیتوانیم از پژوهشها و تحصیلکردههای دانشگاههای خود در امور کشور استفادهی لازم را ببریم و چرا فرهنگقدسی ما حضوری فعال در تصمیمات اداری ما ندارد. آیا جز این است که در ابتدای امر باید در زمین خود، خود را جستجو کنیم و نه در زمینی و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ و این با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و با نظر به سلوک حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» و عقل مناسب این حضور، ممکن است.
18- انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در زیر سایهی آن تحول، تحول لازم در علوم ما شکل گیرد و از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و آن جدیت و پافشاری نسبت به انقلاب اسلامی است - به عنوان بستری که ساز و کار ادامهی ما در آن قرار دارد- تا از آن طریق بحث «مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی» که در کتاب مورد بحث قرار گرفته است، شکل گیرد.
19- «حضور انقلاب اسلامی در عوالم گوناگون هستی» عنوان بحثی است که نظر به جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی دارد، به همان معنایی که عرفا معتقدند «العارفُ یَخلُقُ بِهِمَّتِه» عارفِ دغدغهمند با نظر به عالم قدس آنچه را که طالب است در عالمِ ناسوت ایجاد میکند، و تا به آن نظر داشته باشد آن را باقی نگه میدارد. به این اعتبار مردمان با رجوع به انقلاب اسلامیمیتوانند با ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعليه» در عوالم گوناگون هستی حاضر شوند و در هر عالمی حق آن عالَم را اداء نمایند واین است آن اعتدال حقیقی که درآن نه، از نظر به عالَمِ ظاهر غفلت میشود و نه، از حضور به عالمِ باطن. و حاصل آن اعتدال، پایداری و حضور در آیندهی تاریخ است زیر سایهی انقلاب اسلامی.
20- انقلاب اسلامی را اگر در نسبت با مبادی آن پذیرفتیم که همان قلب وارستهی حضرت روحالله است، انقلاب اسلامی نه تنها دریچهی رجوع ما به عالم ملکوت خواهد بود، بلکه ما را در عالم ناسوت به هماهنگی لازمی میرساند که باید در همهی ابعاد نظام اجتماعیمان بدان دست یابیم و هم اکنون از فقدان آن رنج میبریم؛ زیرا وجه ملکوتی انقلاب اسلامی از وجه ناسوتی آن جدا نیست، بلکه آن دو؛ ملازم هم میباشند و نظر به هر کدام، ما را به وجه دیگر رهنمون میشود.
21- انقلاب اسلامی در فضای روحانیِ روحِ دغدغهمند حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعليه» جوانه زد و رشد کرد و ما در قبال آن میتوانیم یا آن را انتخاب کنیم و به راه گشودهای که با انقلاب اسلامی در مقابل ما قرار میگیرد قدم بگذاریم، و یا میتوانیم نسبت به آن بی تفاوت باشیم ولی در هر حال لازم است بدانیم در هر مسیری نمیتوانیم به تمنّای نظم و هماهنگی و تفکری که برای اجتماع خود نیاز داریم دست یابیم، بلکه برای رسیدن به تفکرِ لازم مسیر خاصی را باید انتخاب کنیم.
در راهی که از طریق انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده شده، اولاً: در نظر به علم، نظر به جوهر قدسی علم داریم و در صدد میباشیم تا وجه قدسی علم، به علم برگردد. ثانیاً: در معنای پیشرفت، سعی بر آن است که در حرکتی فرهنگی اصالت به دیانت داده شود ولی نه با نگاه ایدئولوژیک و صوری شدن اعمال و افعال که در بخش «رسالت تشکیلاتی مجموعههای فرهنگی» بدان توجه شده است؛ زیرا تنها در صورتی که حکمت جای عقلِ تکنیک را بگیرد و تنها «نظم اشیاء»، اندیشه و علم به حساب نیابد،جامعهی ما از سرگردانیِ تاریخی خود رها میشود.
22- تکلیف عقل تکنیکی یا وَهمی را که بر جهان حاکم شدهاست، میل اشخاص معیّن نمیکند؛ باید تفکری روحانی با نفحات خود آن را بههم زند تا جهان دیگری آغاز شود، جهانی که انقلاب اسلامی پیشاپیش به استقبال آن رفتهاست. در آن صورت، دیگر تکنیک تکلیف علم را تعیین نمینماید تا آنکه مثل امروز علم در جهت ایجاد تکنیکِ برتر گرفتار باشد، بدون نظر به هیچ حقیقتی.
23- در انقلاب اسلامی و با رهنمودهای آن یار سفر کرده، به خوبی به این نتیجه رسیدهایم که ارزشهای قدسی را تنها مردم میتوانند پاسداری کنند و اگر عهد قلبی در درون انسانها نسبت به آن ارزشها نباشد، حکومتها چگونه از عهدهی حفظ آن برآیند؟ از طرفی آنچه جهان تکنیکی را شکل داده، علمی است که التزام به دین و اخلاق در آن معنی ندارد؛ حال اگر برای رشد زندگیِ تکنیکی جای آن علم را فراخ نماییم،مجبوریم به لیبرالیسم فرهنگی تن دهیم. این جا است که باید متوجه بود اگر یکسره و بی چون و چرا تابع تکنیک باشیم و گمان کنیم میتوانیم آزادانه انقلاب اسلامی را ادامه دهیم، عملاً با این غفلت، زندگی خود را به مخاطرات افزونتری بردهایم. این نگاه، به قدرتِ تکنیک و عقلِ تکنیکی آسیبی نمیرساند ولی ارزشهای قدسی را تابع علمی میکند که التزامی به دین و اخلاق ندارد.
آیا با توجه به امر فوق، جریانهای وفادار به انقلاب نباید در این فکر باشند که اگر شیفتهی تکنیک شدند باید لوازم علمی را که منجر به تکنیک میشود نیز بپذیرند؟ در آن صورت اگر پس از مدتی با جامعهای روبرو شدند که آن جامعه، جامعه مطلوب آنها نبود، چه کسی جز خود را باید ملامت کنند؟
24- دعوا و قدرتنمایی برای حفظ ارزشها، نشانهی بی بنیاد دانستن ارزشها است. آن کس که به ارزشهای الهی اعتقاد قلبی دارد و آنها را بسته به جانها میداند، اگر درجایی این بستگی را سست بیابد موظف است از خود بپرسد این سستی چگونه حاصل شد و چگونه باید آن را علاج کرد. سستی ارزشها چیزی نیست که کسی آن را دوست بدارد و آن را بستاید ولی وقتی آن سستی پیش آمد باید اندیشمندانه جایگاه آن را پیدا کرد و به تاریخی رجوع کنیم که ضد ارزشها از رسمیت افتاده باشند. شاید در جای جای این کتاب بتوانید اشاراتی به حضور این تاریخ در انقلاب اسلامی بیابید.
25- خداوند راه درست دیدن جهان تجدد را و راه برون رفت از آن ظلمات را به کمک انقلاب اسلامی به ما نمایانده است تا در این جهان پر از آشوب و پر از فریادهای بیجا، از مسیر واقعی باز نمانیم. مسلماً سیاستی که در زمان ما با علم همخانه شدهاست، نمیتواند در صدد ساختن آیندهای مستقل از علم و تکنولوژی باشد و لذا نمیتوان این سیاست را خردمندی به معنای واقعی دانست. در این فضا هر کس هر کاری را که میتواند بکند حق خود میداند که انجام دهد و نام آن را تدبیر میگذارد درحالی که این نوع تدبیر به کار خیر و صلاح آیندهی بشر نمیآید بلکه بیشتر نگهبان قدرت حاکم در جهان است. از این رو انقلاب اسلامی راه خود را از این نوع سیاستورزی جدا کردهاست و دعوتی دیگر را در این جهان سر داده است، دعوتِ به خودآمدن و خود را درستدرککردن، حتی درک درستِ آنهایی که با ما در زیر سایهی انقلاب اسلامی زندگی نمیکنند ولی در طلب خیر و صلاح بشر هستند با هر اسم و سلیقهای، چه در داخل کشور و چه در خارج آن، لازم نیست این نوع سلیقهها را تأیید کنیم ولی لازم است آنها را بفهمیم.
26- دنیای جدید با نظر به زندگیِ بیولوژیکِ آدمیان قوام یافته و صورتی از به کار گیری عقل برای بر آوردن نیازهای زیستی است. عقلِ این فرهنگ، عقلی نیست که نظر به حقایق عالَم قدس داشته باشد، عقلی است که تماماً بشریت را زمینی مینگرد و حاصل این نوع نگاه، جهانی است که ما با آن روبهروییم. آیا معتقدین به انقلاب اسلامی به این نتیجه نرسیدهاند که برای عبور از چنین جهانی باید عقل دیگری به صحنه آید، عقلی که نه عقلِ مفهومی و کلامی است و نه عقل تجدد، عقلی است که نظر به «وجود» دارد و حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعليه» به عنوان عقل صدرایی بر آن تأکید دارند، با این عقل میتوان از عقل تجدد عبور کرد.
27- سیاست در تاریخ گذشته، محدود به حفظ مرزها بود و با وجود دین، نه به مدرسه و نان و آب مردم کاری داشت و نه به روابط میان ایشان؛ ولی وقتی در تاریخ جدید و سیاست جدید، دین از سیاست جدا شد و جامعه معنای جدیدی پیدا کرد به شکلی که دین در قوام آن جامعه مدخلیتی ندارد، دینداران چارهای ندارند که برای حفظ دینداری خود در چنین سیاستی شرکت کنند و نسبت به لوازم جامعهی جدید یعنی دادگاهها و مراکز اقتصادی و مدیریت و آموزش و پرورش و آموزش عالی، از خود حساسیت نشان دهند و معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ به همین معنا است. حال اگر انقلاب اسلامی به تناسب خود تحولی در فکر و روح و جان متدینین ایجاد نکند، آن انقلاب ادامهی جهان تجدد خواهد شد مگر آن که معتقدین به انقلاب اسلامی با جدیت تمام در روابط خود و در نگاه به همدیگر و فهم هر کدام، از هویت قبیلگی آزاد شوند و در صدد تحولی متناسبِ این انقلاب، در روح و فکر و جان خود برآیند. وگرنه خودیّت خود که همان انانیّت است، را به عنوان انقلاب ادامه میدهیم، نه آنکه انقلاب را اصل گرفته و نسبت به ادامهی آن تلاش کنیم، حتی به قیمت نفیِ خود.
28- وقتی مطابق انقلاب اسلامی تحول اساسی در وجود آدمی و در فهم و معرفتش به وجود آید، مصالح و منافع در نظرش معنای دیگری پیدا میکند. او میفهمد اگر تصمیم گرفت تاریخ خود را صورتی تازه بخشد با خود رأیی کار جلو نمیرود؛ باید بستری فراهم کرد تا تحول در وجود آدمیان شکل گیرد و تنها با آرزوها چیزی عوض نمیشود. جهان جدید با تفکر پدید آمدهاست - هر چند تفکر عقيمی باشد- و با تفکری دیگر پایان مییابد. ما میتوانیم از طریق انقلاب اسلامی در انتظار تفکر جدید باشیم. اصرار در به کرسی نشاندن رأیها بدون اندیشیدن نسبت به بستر طلوع تفکر، کار بیهودهای است. اگر صِرف پیشنهاد دستورالعملهای اخلاقی برای عمل کافی بود، باید امروز در هیچجا فساد اخلاقی وجود نداشت. وقتی هنوز عزمِ تحول در وجود آدمیان ظهور نکردهاست، هر اندازه وعظ بیشتر شود، ادبار بیشتر میشود مگر آنکه متوجه ضعف اساسی عقل تکنیکی شده باشیم و این اندازه آن را برجسته ننماییم، کاری که انقلاب اسلامی در ذات خود و حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعليه» در سیره خود متذکر آن است.
29- نظام جهان کنونی، نظام منطق ارسطویی نیست و مردمان از علم ارسطویی و ابنسینایی بسیار دور شدهاند و به همین جهت آنهایی که هنوز در عقل انتزاعیِ خود متوقفاند به جای طرح درست مسائل و حل آنها، تنها حرف میزنند و در جستجوی دلایل میگردند و از ایمانی که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و میرود تا از عقلانیتِ تجدد بگذرد، ناخودآگاه بیگانهاند و اساساً متوجه معنای عقل تکنیک نیستند تا معنای عبور از آن را در سر بپرورانندن. اینها عقل مدرن را که عین تصرف در عالم است، نمیشناسند تا در امر عبور از آن اندیشه کنند. ما باید با فهم معنای عقل تکنیکی متوجه امکانهای تاریخی خود باشیم تا عقل مناسب فهم تاریخی که درآن هستیم را به صحنه آوریم.
30- عقل تکنیکی، آن عقلی نیست که در دوران گذشته حرفه و صنعت آن دوران را ظهور داده بود. آن حرفهها موجب بیگانگی افراد با زندگی نمیشدند زیرا آنها میدانستند چه میکنند و وجود خود را در چیزی که پدید آوردهبودند میدیدند. در آن زمان، «کار» تنها برای زندهماندن نبود بلکه کار برای زندگی کردن بود و افراد با حاصل کار خود زندگی میکردند و خود را در آینهی دسترنج خود ارزشگذاری مینمودند. از این جهت نمیتوان گفت عقل تکنیکی ادامهی همان عقلیاست که صنعتگران در دوران گذشته بدان مشغول بودند. این امر ما را بدین باور میرساند؛ همچنان که تحولی در وجود انسانها پیش آمد و درنتیجهی آن تحول، عقل تکنیکی بر روح و روان آنها حاکم شد، باید با اشارات انقلاب اسلامی منتظر تحولی در وجود انسانها باشیم تا افق دیگری را در مقابلشان بگشاید. در این رابطه در صفحات آخر کتاب، در بحث «چگونه تفکر به تاریخ ما بر میگردد» با این جملهی شهید آوینی مواجه میشوید که میگوید: «وقتی پول تنها انگیزهای باشد که انسان را به «کار» وامیدارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست میدهد و به شرّ واجبی تبدیل میشود که باید بیشتر و سریعتر از آن خلاصی یافت». آیا معتقدین به انقلاب هنوز میتوانند به عقل تکنیکی برای اصلاح امور جامعهی اسلامی امیدوار باشند؟ آیا جانهای غیرتمند از این عقل به ستوه نیامده است؟
31- در رابطه با استکباری که امروز علم و تکنولوژی، آن را پدید آوردهاست، دو راه وجود دارد: یکی شریک شدن در قدرتِ علم و تکنولوژی که لازم میآید مثل ژاپن، قلبِ ایمانیِ خود را به عقلِ تکنیکی هدیه کنیم که این بر خلاف تصور روشنفکران غربزده، با روح این ملّت همخوانی ندارد. راه دیگر رخنهکردن در این قدرت است از طریق درک ماهیّت آن و خودآگاهی به وضع خاص دورانی که از تجدد جدا نیست، اما میتواند مقدمهی جدایی باشد. در صورتی که انقلاب اسلامی بتواند نظامی را ترتیب دهد تا مردم در آن نظام با نظر به حقیقت وجود،با قناعت و صفا و اعتماد به یکدیگر و با راستی و درستی و حقپرستی زندگی کنند. البته با این نگاه که حکومت اسلامی تجدید عهد با حقایق عالم هستی است در دوران غلبهی تامّ و تمام تکنیک. تنها در چنین شرایطی و با روحیهای انقلابی امکان تحقق چنان عهدی ممکن است وگرنه نمیتوان در برابر قهر قدرت غربی ایستادگی کرد و پس از مدّتی میدان را برای ارزشهای غربی خالی میکنیم و یا گرفتار موضعگیریهای گروهی و افراطی میشویم و افق تحقق تمدّن اسلامی را تیره و تار مینماییم.
32- در بین جریانهایی که در عین تعلّق به انقلاب اسلامی دارای سلایق مختلفاند نباید در جستجوی عقلی بود که ذیل آن عقل، سلایق از بین بروند. هیچ یک از صاحبان عقل و نظم را نمیتوان با بحثقانع کرد که جانب تعقل و نظم دیگری را بگیرند زیرا هر یک از آنها عقل غالبی دارند و به سخن آن عقل گوش میسپارند لذا یکی در عین عدم انکار ارزشهای دینی، بر لزوم حفظ نظم اجتماعی و بر ارزشگذاری به قانون تأکید دارد و دیگری بر حفظ ارزشهای دینی تأکید میکند و ایجاد نظم اجتماعی و قانون را تنها در حفظ اخلاق میداند. جمع این دو نگاه تنها به این صورت ممکن است که هر کدام سخن دیگری را بفهمد و حریم عقل دیگری را حفظ کند و جانب را نگه دارد و این از موضوعات مهمیاست که کتاب حاضر در راستای «عقل و ادب لازم جهت ادامهی انقلاب اسلامی» به آن نظر دارد.
راستی که حفظ ارزشها بسیار مهم است ولی فراموش نکنیم ما در جهانی وارد شدهایم که غیر از حفظ ارزشها، شغل و بهداشت و امنیّت و مدرسه و خانه را نیز برای زندگی ضروری میداند و در این رابطه سلایق فوقالذّکر بهتر زبان همدیگر را بفهمیم.
33- جهان مدرن را عقلی میشناسد که آن را ساخته است همانطور که حقیقت جهانِ ما را عقلی میشناسد که جایگاه شریعت اسلام را در زوایای آن درک کردهباشد. حال سوال اینجا است که ما با عقل خود چه اندازه جهان مدرن را خواهیم شناخت؟ آیا وضع تاریخیِ جهان مدرن با عقلی که ما از نیاکان خود به ارث بردهایم و در سرزمین ما بالیده و ظهور کردهاست، قابل شناخت است؟ عقلی که ما فعلا با آن به سر میبریم بیشتر با مفاهیم و معانی کلی سر و کار دارد و این عقل به درک جهان جدید که آدمی در آن دائر مدار امور است کاری ندارد. هر جهانی عقل خاص خود را دارد و از این جهت گفتهمیشود «تجدد را با عقل عالم قدیم نمیتوان شناخت».[3] با نظر به چنین موضوعی است که ما باید آیندهی خود را در انقلاب اسلامی و با نظر به ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعليه» جستجو کنیم وگرنه مثل دویست سال گذشته مقلّد غرب باقی میمانیم.
آدمی همواره جهانی دارد که وجود خود و چیزها را در نسبت با آن درک میکند و از طرفی هر جهانی اصول متفاوتی با جهان دیگر دارد و این اصول، عقل آن جهان را میسازد. چرا ما با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کردهاست، جهان خود را نسازیم و بر این امر تأکید نکنیم؟
34- انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخیاش از یک طرف نظر به التزام انسانها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخیِ جهان مدرن روبهرو است و از این جهت انقلاب اسلامی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دورانهای گذشتهی ما است و نه عقل جهان مدرن، عقلیاست مخصوص این تاریخ، و این به شرطی است که با توجه به سیطرهی عقل مدرن، عقل مدرن تفسیر نگردد و بدانیم به صِرف نامطلوبدانستنِ نظم موجود جامعهی خود، نظم مطلوب پدید نمیآید؛ بلکه ما با عقل مخصوص انقلاب اسلامی میتوانیم نظم مخصوص جامعهی خود را شکل دهیم. هرچند این کار، کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
35- باید مواظب بود عقلِ زنده در هر زمان را با صورت انتزاعیِ عقل دورانهای گذشته اشتباه نگرفت. این عقل را باید در وقت و زمان یافت بدون آن که نسبت به عقل دورانهای گذشته بیگانه بود. عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند بلکه عقل جهان ساز است ولی نه به آن معنایی که در سایهی زمانِ غربی خود را معنا کند بلکه این عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسانها باید داشته باشند معنا میکند و ضامن پیوستگی ملّت با همدیگر و با فرهنگ دینی خودمان خواهد بود و میرود که شئون زندگی وجامعهمان را معنایی مناسبِ این تاریخ ببخشد زیرا به گفتهی بزرگان، «عقل باید در زمین زندگیِ این جا ریشه داشته باشد و توجه کنیم که عقلِ گلخانهای، در طی یکصد و پنجاه سال اخیر کاری نکردهاست و از این پس همکاری از آن بر نخواهد آمد»[4] «عقل، هر عقلی باشد باید در زمین ما ریشه داشتهباشد زیرا با عقل ریشه کرده در زمین و سیراب از تذکر تاریخی است که میتوان گذشته را باز شناخت و از آنجا نظری به آینده کرد».[5]
36- با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی باید به تحقق شرایطی اندیشید که از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرده باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعهی خود قدمی فراتر نهیم، تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور میکند. با این عقل، نظم و قانون نیز رعایت میشود در صورتی که متوجه اراده و مشیتی باشیم که از طرف خداوند در این تاریخ به میان آمدهاست. شعور تاریخی ما با نظر به آن اراده و مشیت ظهور میکند. این اراده آموختنی نیست، باید به آن نظر کنیم و در باطنِ خود آنرا احساس نماییم. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است زمانهی بی روح، خشک و ملال آور خواهد بود و بستر هیچ تفکری نیست. عقل بیگانه شده از زمان نمیتواند جهان تازهای بنا کند، از این جهت باید به عقل تاریخیِ انقلاب اسلامی نظر کرد.
37- در جامعهی مدرن غربی، دین وجود دارد ولی نظم اجتماعی و سیاسی در آن جامعه، غیر دینی است. حال اگر از طریق انقلاب اسلامی نتوانیم استعداد وحدت بخشی دین را به میان آوریم، از آنجایی که نظم اجتماعی جدید مربوط به این ملت و سرزمین نیست، عملاً با پیوندهای گسیخته و بدون استحکام روبهرو خواهیم بود. این است که باید بدانیم دین اگر در این تاریخ بخواهد در حکومت نقش داشته باشد باید طرحی داشتهباشد که بتواند جهان ما را دینی کند و آن با ولایت فقیه میتواند محقق شود زیرا حکومت دینی به جهان دینی تعلّق دارد، یعنی جهانی که ولایت الهی را پذیرفتهاست. ولی اگر ما در جهانی زندگی کنیم که عوامل غیر دینی نظم آن را مدیریت کنند، حکومت دینی با دشواریهایی مواجه میشود.
38- حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است و با تحولاتی که در جان انسانها پیش میآید ظهور میکند و وقتی تحول پیش میآید که افراد جامعهی دینی متوجه شوند نظم اجتماعیِ جدید متعلّق به این ملت نیست و طرح آن در این آب و خاک موجب گسیختگی پیوندها میشود. در نتیجه این تجدید عهد با دین، رفتن یک جهان و آمدن جهانی دیگر شکل میگیرد بدون آن که گمان کنیم با سیاستمداران و با صدور دستورالعملها جهان دیگری که ما به دنبال آن هستیم ظهور خواهد کرد.
اگر روح دینی بیاید، پیوندها و روابط و مطلوبها و مقاصد و غایاتِ جامعهی غرب زدهی ما دگرگون میشود و این با تأمّل در جهان تجدد و نظام آن و مقتضیات علم و عمل غربی به عنوان مقدمه در باب رسیدن به جامعهی دینی ضروری است. با این نگاه میتوان جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی و عقلی را که باید ظهور کند مد نظرها قرار داد.
39- ادب ادامهی انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن شروع میشود وگرنه بهجای آنکه فرهنگ جامعه زیر سایهی انقلاب اسلامی از فرهنگ تجدد آزاد شود، سیاستمداران، آرمانهای انقلاب اسلامی را در دستورالعملها محدود میکنند با این گمان که از این طریق مردم را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک خواهند کرد بدون آنکه از خود بپرسند چرا تا حال دستوراتشان اجرا نشده، به دنبال مقصر میگردند، غافل از این که چنین نیست که بتوان مردمان را به هر شکل و هر صورت در آورد و هر عقیدهای را به آنها قبولاند.
سیاستمداران به ظاهر کارهای زیادی میتوانند بکنند اما نمیدانند سیاست، از عهدهی همهی کارها برنمیآید. کارهای اساسی برای عبور از انجماد تاریخی، تنها در سایهی روحیهی انقلابیِ یک ملت برآورده میشود، آنهم وقتی جایگاه تاریخی انقلاب توسط آن ملت شناخته شود.
ما هنوز متوجه تفاوت امر تاریخی با امر سیاسی نشدهایم، گمان میکنیم سیاستمداران هرچه بخواهند میتوانند بکنند و گاهی بر سیاستمداران نیز این امر مشتبه میشود و همین امر موجب میگردد که بخواهند جمهوری اسلامی را به جای انقلاب اسلامی قرار دهند. گمان میکنند اینان ارادهی مردم را رهبری خواهند کرد و ما نیز بیش از اندازه به سیاستمداران امیدوار هستیم و از تحولی که در مردم بهوجود آمده غافلیم.
40- انقلاب اسلامی تقدیر الهی است برای ملتی که حاضر شد برای عبور از سکولاریسم تا مرز شهادت پیش رود و در این راه، فرزندان زیادی را تقدیم این انقلاب الهی کرد، در حالیکه ما در فضای فرهنگ تجدد گمان میکنیم قدرت در سیاست نهفته است و هرچه پیشرفت و توسعه است، مربوط به سیاست است. لازم است بدانیم روحیهی عبور از سکولاریسم را سیاست بهوجود نیاورد؛ همانطور که ضعف و فتوری که اکنون در کلّ سیاست جهان پدید آمده است، به سیاستمداران ربط ندارد. ناتوانیِ سیاست، ناتوانی اشخاص نیست، ظاهرشدنِ ضعف ذاتی سیاست است که امروز بیشتر ظاهر شده است. آنچه ملتها را جلو میبرد چیز دیگری است و آن چیزی که ملتها خود را در آن جستجو میکنند و در ملت ما آنچه ما را جلو میبرد، رجوع به زندگیِ قدسی و معنوی است در جهانی که باید با فهم تاریخی خود با ابعاد مختلفِ سکولاریسم، دستو پنجه نرم کنیم و از آرزوهای عقلِ تکنیکی عبور نماییم. ملت ایران این عزم را با تحقق انقلاب اسلامی نشان داد.
41- فهم غیر تاریخی نمیتواند روح تاریخ زمانهی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمیشود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. دهها سال یک خواست و آرزو را حفظ میکند بدون اینکه از خود بپرسد چرا جامعهی او به آن آرزو و خواست نرسیده است.
در تاریخِ تجدد همهی آنچه باید در آن سرزمین شکل میگرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقعشدنی و تحققیافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخاند، به همان معنایی که رسول خداf فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا» (درر الاخبار، ص532) وقوع حادثهها در گرو وقت و تاریخ خاص آنها است. با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همهجا قادر به هر کاری نیستیم، و تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آنچه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست، میرسیم؛ مگر آنکه با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد واقع شد، ما نیز خواهیم رسید و باز دهها سال در این آرزو دست به هیچ کار مناسبی که مربوط به تاریخ خودمان است، نخواهیم زد.
فهم غیر تاریخی گمان میکند راه توسعهی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالیکه در صدسالهی اخیر به جهت همین تفکر، فاصلهی ملت ما با توسعهیافتگیِ غربی، نزدیک نشد مگر در مصرفکردنِ آنچه جهان توسعهیافته عرضه میکند.
42- ما نسبت به غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمیتوانیم برای رسیدن به آنچه غرب به آن رسید به فرهنگ و تاریخ خود پشت کنیم زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد میشویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم - از اين جا رانده و از آنجا مانده- و این همان رنجِ بیتاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی میتوان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است، با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کردهاست و در آن از اصولی میتوان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دورههای تاریخی بهراحتی ظهور و تعیّن پیدا نمیکنند، بلکه تعیّنشان به اندیشه و به نگاهی است که در آن دوران به جهان و به غایاتِ زندگی میشود. حال آیا نباید متوجه شد در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده است راه دیگری غیر از راه تجدد در مقابل ما گشوده شده است و تنها از این طریق و با این عقل از رنج بیتاریخی رها میشویم؟
43- در جامعهی غربی علم و فرهنگ و سیاست در تناسب با یکدیگر و با تحولی که در تفکر و فلسفه پدید آمد، هر یک تعیّن خاص پیدا کردند و با توجه به اینکه اینها حوادث تاریخیاند و با ارادهی این و آن بهوجود نیامدهاند، نمیتوان جامعهی غربی را حاصل تصمیمات سیاسی دانست تا گمان کنیم سیاستمداران نیز میتوانند جامعهی ما را به همان صورت که در غرب هست، وارد آن علم و فرهنگ و سیاست نمایند. تجددی که در زمین و زمانهی غرب روییده است وقتی در جاهای دیگر وارد شود در تعارض با فرهنگ آن ملت، فرهنگ و سیاست و علمش به صورت یک مجموعهی پیوسته و متناسب با یکدیگر وارد نمیشود و در نتیجه آن ملّت را دچار آشفتگی میکند زیرا آن ملت نخواست با تاریخی که خود شروع کرده خود را ادامه دهد و از خود نپرسید با این ناهماهنگی و عدم تناسب چه باید کرد؟ آیا نمیتوان گفت ما در تاریخی بهسر میبریم که قابل هماهنگی با عقل تجدد نیست؟ این ناهماهنگی، عقبافتادگی بهحساب نمیآید اشکال در آن است که از خود شروع نکردهایم و متوجه نیستیم آیندهی حقیقی ما تقلید از غرب نیست.
44- همه میدانیم اگر ایمان و اعتقاد مردم اصلاح شود بحرانهای موجود از بین میرود ولی آنچه در این رابطه باید مدّ نظرها قرارگیرد این است که ایمان و اعتقاد، یک امر سیاسی نیست، یک موضوع مردمی است و به اشراقی که بر قلب آنها شدهاست و با دل و جان آنها پیوند دارد، مربوط است. ما در پیروی از زبان و بیان اهل تجدد لفظ «ارزش» را به جای «اعتقاد» گذاشتهایم در حالیکه در فرهنگ غربی، «ارزش» مترادف با «اعتقاد» نیست. اعتقاد با نظر به حقیقت معنا مییابد و پایدار میماند ولی ارزشبا نسبیبودنِ حقیقت هم معنا دارد. با توجه به این امر چگونه میتوان بحرانهایی را که با غفلت از ایمان و اعتقاد پیش آمدهاست با نظر به ارزشهای جهان مدرن که با نیستانگاری همآغوش است، رفع نمود؟ آیا با توجه به این امر نمیتوان متوجه اصالت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در این ملت شد؟
45- انقلابیبودن و وفاداری به انقلاب اسلامی در گرو عهدی است که باید با حقیقت برقرار کرد به همان معنایی که بنیانگذار انقلاب یعنی حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعليه» فرمود: «من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان عليه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم». (صحيفه امام، ج21، ص330) در این نگاه ما از تاریخی که حقیقت را نسبی میداند عبور میکنیم، ولی از وسعت متفاوت انسانها نسبت به رجوع به حقیقت غافل نمیمانیم و بدین معنا میتوانیم نظام اسلامی را نظامی مردمی و چندصدایی دانست و در عین نظر به حقیقت، جایگاه افراد و جریانها را تعیین نمود.
با نظر به مردمسالاری دینی، در فضایی روحانی و با ظهور ابعاد یمینیِ مردم ایران در این تاریخ، فکر و آرمانی خاص جاری شده که منجر به درک انقلاب اسلامی گشت و مردم حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعليه» را با خود همزبان یافتند. حال به اندازهای که انقلاب در نهادهای اجتماعی کشور ظهور نکرد، مردم شیعه بر اساس سنت حکومت در حکومت در این تاریخ، انقلاب را در لایهای دیگر ادامه میدهند، منتها نه به صورت تضاد با حکومت آنطور که شیعه در زمان حاکمان ظالم برنامهریزی کرده بود، بلکه با ادامهی انقلاب در بُعد فرهنگی و نه صرفاً سیاسی. زیرا شیعهی معتقد به انقلاب جهانی حضرت مهدیg نسبت به سیاست بیتفاوت نیست، ولی طالب سیاستی است که آینهی دیانت باشد و چون هنوز سیطرهی فرهنگ مدرنیته در دنیا فروکاسته نشده مردم نمیتوانند آرمانهای خود را در دولتها و مراکز رسمی جستجو کنند، چیزی که در ابتدای انقلاب اسلامی متصور میشد. ولی در دههی چهارم انقلاب اسلامی که انقلاب، دوران پختگی خود را تجربه میکند مردم بهتر میتوانند در این تاریخ نیز به معنای دولت در دولت پی ببرند و با عقبنرفتن کلّی فرهنگ مدرنیته از نهادهای اجتماعی، جا نخورند زیرا مردمی که متوجهاند تحقق همهی اهداف انقلاب اسلامی را نمیتوان به سیاستمداران واگذار کرد انقلاب اسلامی را در متن مردمیبودنِ انقلاب ادامه میدهند که این برای شیعه همیشه اساسیترین سنگر بوده است و غفلت از آن خسارت بزرگی است، زیرا در صورت چنین غفلتی شیعه مجبور است خود را تنها در نهادهای رسمی ادامه دهد، نهادهایی که با یک انتخابات به یک جهت سوق پیدا میکنند و با انتخابات دیگر به سوی سلیقهای دیگر متمایل میشوند.
مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ 5/12/88 راز ماندگاری و مصونیت و آسیبناپذیری جمهوری اسلامی را ناشی از جمهوریت و اسلامیت و مردمسالاری دینی و اسلامی میدانند، که این موجب ظرفیت عظیمی میشود که حتی زاویههایی را که بعضی دولتها نسبت به اهداف انقلاب پیدا میکنند، آن ظرفیت عظیم در کورهی خود ذوب میکند. در این کتاب سعی شده روح نیروهای انقلاب متوجه چنین حضوری برای خود در کنار نهادهای رسمی نظام اسلامی باشد. امید است چنین تذکری که خلافْآمدِ عادت است، در ذهنو ذُکر مطرح شود.
46- قاعدهی کار آن است؛ کسانی که به دین و ادامهی انقلاب اسلامی علاقه دارند و رواج آنرا میخواهند، باید بیشتر به شرایط امکان این رواج بیندیشند؛ آنها که طالب رواج دین هستند باید بدانند با حرکات قهرآمیز اگر در درون خود احساس رضایت کنند ولی در دگرگونی جامعه به سوی ادبِ دین و ادامهی انقلاب کمک نکردهاند زیرا از تاریخی که در آن قراردارند غافلاند. امروز دورهی این که یکی بداند و بقیه فرمانبرداری کنند گذشتهاست، امروز همه میدانند و باید فکری که همهی این دانایان را قانع میکند با آنها در میان گذاشت. باید رفتارهایی که با هم داشتهایم تغییر کند و اگر در انقلابیبودن با بعضی از جریانها هم عقیده نیستیم لااقل در فهم همدیگر و تحمل همدیگر همنظر باشیم و گرنه نسبت به روح تاریخی که شروع شدهاست بیگانه خواهیم ماند.
نباید راه گشودهشده یا گشودنی را که با انقلاب اسلامی به میان آمده، رها کرد و در تمنّای راهی ماند که ورود در آن برای ما نیست. راهی در مقابل ما است که نه راه گذشته است و نه راهی که غرب برای رسیدن به اهداف خود هموار کرده است. راهی است که عقلِ مربوط به انقلاب اسلامی متذکرآن است که در آن راه، نه تماماً عقل دیروزینِمان فراموش میشود و نه بیگانه از زندگی، در استدلال متوقف میشویم، بلکه باید به عقلی که مربوط به انقلاب اسلامی است و در صحنهی عمل بهکار میآید و انقلاب اسلامی را به صورت کاربردی در عمل و اهداف خود به فعلیت رساند مجهز شد. سعی ما آن است که در جایجایِ این کتاب متذکر به این امر باشیم. امید است در این امر موفق شده باشیم و مولایمان که صاحب اصلی این انقلاب است، آن را از ما بپذیرد.
طاهرزاده
[1] - ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 10/7/1378
[2] - تحف العقول عن آل الرسولf، ص 356.
[3] - دکتر رضا داوری، خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی، ص213.
[4] - همان. ص259.
[5] - همان.