ما و حافظ
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با توجه به اینکه روح غزلیات حافظ نوعی از معنویت خاصِ اسلامیابرانی را متذکر میشود؛ لازم میآید که برای عبور از تاریخِ منجمدِ مادی، حافظ به جامعه و تاریخ ما برگردد و عشق که نهاییترین مقصد دینداری است و حافظ، قهرمان و سردمدارانِ چنین سلوکی است؛ در جامعهی ما مدّ نظر دینداران قرار گیرد. از این جهت سعی بر آن است که در حدّ ممکن هر هفته متذکر غزلی از غزلیات ِ حافظ گردیم.[1]
استاد شفیعی کدکنی معتقد است خداوند برای ما ایرانیها نعمتی بزرگتر از حافظ قرار نداده است.[2]
باده از نظر حافظ آن حال و حالتی است که انسان را از وسوسه عقل آزاد میکند لذا میگوید:
روی خاکیّ و نَمِ چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کَهْگِل ساخت
حافظ از این که همواره امکان تعالی در هر تاریخ و در هر شرایطی هست و باید در هر حال آن راه را شناخت میگوید:
از کران تا به کران لشگر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
حافظ متذکر میشود که اگر در مسیر رجوع به حق قرار گرفتی دیگر نباید نگران ضعفها و سستیهای جزئی شوی. زیرا به گفتهی او:
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
در راستای آنکه خود را نباید در معرض حسودان قرار دهیم میفرماید:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است
کلاهی دلکش است، اما به ترک سر نمیارزد
و در نظر به زندگیِ حقیقی که مطابق ذات نیازمند به حق ظهور میکند میگوید:
گنج زر گر نبود ، گنج قناعت باقی است
آنکه آن داد به شاهان، به گدایان این داد
سخن حافظ بدون خودشناسی و خداشناسی لازم برای مخاطب آشکار نمیشود و بنا نیست گوهر او را هرکس درک کند. خود او میگوید:
دوستان عیب من بی دل حیران نکنید
گوهری دارم و صاحبنظری میجویم
و مولوی نیز که از ابعاد تو در توی انسان آگاه است و میداند انسان دارای «من»های فراوانی است، چه مَنهای گذشتهی او و چه مَنهای آیندهی او که به صورت آمال در او وجود دارند. در این رابطه میگوید:
زین دو هزاران مَن و ما، ای عجبا من چه منم؟
عربده را گوش بده ، دست مزن بر دهنم
حافظ تا آنجا از حضور در عالم معنای خود گزارش میدهد که در محضر تجلی صفات الهی قرار گرفته و برای او فناء از خویشتن محقق شده. لذا میگوید:
بیخود از شعشهی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلیِ صفاتم دادند
بعدازاین روی من وآینهی وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوهی ذاتم دادند
مادهی خام شعر حافظ آگاهی است. هنر حافظ در این است که عمیقترین و رندانهترین و سهمگینترین مطالب را در زیباترین الفاظ و سادهترین کلمات میریزد و مانند کوه استوارش میکند، این هنر بینظیر حافظ است.[3]
غزل حافظ به گونهای است که عارفترین انسانها و فیلسوفترین انسانها با خواندن آنها، گمشده خود پیدا میکنند.[4]
[1] - عنایت داشتهباشید که ترتیب غزلها دردیوان حافظ بر اساس تصحیح آقایان محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی است.
[2] - حافظ معنوی، کریم فیضی، ص 54
[3] - دکتر دنیایی – حافظ معنوی، ص 151
[4] - همان، ص 162