غزل شماره 105
سرّیترین راز این تاریخ
بسم الله الرحمن الرحیم
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد
****
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
****
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
****
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ! حافظ مسکینِ من چه جانی داد
****
تنش درست و دلش شاد باد و خاطرخوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد
****
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
****
خزینه دل حافظ ز گوهر اسرار
به یُمنِ عشق تو سرمایه جهانی داد
==============
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد
گفتگویی است میان جناب بنفشه نماد انسان شیفته حقیقت و تحولات روحانی که برایش پیش آمده، با حضرت گل سرخ با استحکام و انسجام و جامعیتی که آن حضرت دارد و لذا جناب بنفشه داستان تحولات روحانی و سیر بسیجیگونهاش را با حضرت گُل سرخ در میان میگذارد و به خوبی گزارش میدهد که داستان بیتابی و پیچ و تاب او در شور ایمانیاش مربوط به فلانی است که نامش گفتنی نیست، ولی نقشآفرین است و جناب بنفشه دوران راز خود را برای حضرت گل سرخ فاش میکند تا معلوم شود شور و شیداییهای فرزندان انقلاب ریشه در بنیانی دارد که ناگفتنی است ولی شواهدی بر حضور او در میان است. قصه طیکردن ره صد ساله است که بنفشهها یک شبه طی کردند و همه آن تحولات زیر طُرّه و کاکل حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» بود.
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
جناب بنفشه راز فاشکردن اسرارش را میگوید که چگونه دل او که خزانه اسرار بود و دست قضا درِ آن خزانه را بست و کلید آن را به دست دلستانی داد تا او درِ خزانه اسرار را بگشاید و آن اسرار را فاش کند که همان کلمات حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» است در توصیف تاریخی که بنفشهها را شکوفا کرد و خرازیها را پروراند و فرمود: «این جنگ تحمیلی شکوه و عظمت ایمان و اسلام را در پهناور جهان منتشر نمود...» و این سرّیترین راز این تاریخ است که هر کس قدرت درک آن را ندارد.
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
ای حضرت گل سرخ! اگر با دلی شکسته به سراغ شما آمدهام، به جهت آن است که آن طبیب دلها، نشانی شما را داده که شما دارای لطف دائم و لطف مومیایی شده هستید و اگر کسی را فرا گیرد در آن لطف پایدار میماند و من بحمدلله کارم تا اینجا رسیده که امروز در محضر شما درد و دل کنم و نگران خطری هستم که پایداری در این مسیر را تهدید میکند همانطور که بعضی از رزمندگان دیروز گرفتار ریزش شدند، در حالیکه امید مومیایی شدن و پایداری خود را نسبت به باقی ماندن در مسیری دارم که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» آن را گشودند.
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ! حافظ مسکینِ من چه جانی داد
ای حضرت گل سرخ! محبوب جانافزای من با همه لطفی که به من داشته از منِ مسکین عبور کرد و بدون آنکه با من سخن بگوید، با رقیبان من در رابطه با من به آنها سخن گفت و به آنها گفت: «دریغ که این عاشق مسکین، این بسیجی سرگشته -که عاشق من بود- چه جانی داد و چه اندازه سختی کشید. آری! در باره من و راهی که زیر سایه او طی کردم را با رقیبان در میان گذارد ولی این برای من عجیب است که از یک طرف قصه عشق مرا تا کجا برده ولی از طرف دیگر آن دلدادگی که به او دادم را با من در میان نگذارده. راستی را! اگر من دلداده او نیستم، چرا قصه دلدادگی مرا با رقیبان من در میان گذارده؟ و اگر هستم چرا به من توجهی ندارد تا با امید بیشتر این راه را ادامه دهم؟ این راز محبتی است که همیشه در بین مرید و مراد هست، راستی را! چرا؟
تنش درست و دلش شاد باد و خاطرخوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد
با اینهمه آرزو میکنم تناش سالم و دلاش شاد و خاطرتش هم خوش باشد که به هر حال مرا تنها نگذاشت و دست داد و مرا که ناتوانی بیش نبودم یاری داد تا شور ایمانی را در این تاریخ تجربه کنم و کارم به سوی حضرت گل سرخ بیفتد.
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
هان ای شمایی که در محدوده ظواهرِ تکالیف ماندهاید و در تلاش هستید تا بقیه را نیز در محدوده همین وظایف ظاهری متوقف کنید، ای بیگانگان از شور ایمانی و شوقِ ربانی! ای غافلان از شهود حضرت محبوب در مظاهری چون حماسههای پیروزی حق علیه باطل، این نحوه حضور به چه کسی ضرر زد که خود را از آن دور میدارید، در حالیکه نیاز روحهای بزرگ این نوع دینداری است که شرابش جان را مست و سیراب میکند و مظاهر و شواهدش را صد چندان مینماید.
خزینه دل حافظ ز گوهر اسرار
به یُمنِ عشق تو سرمایه جهانی داد
اینکه دل حافظ خزینه گوهر اسرار شده، اتفاقاً به جهت حضور در عالمی است که منجر به عشق به محبوب شد، محبوبی که در مسیر سلوک رخ مینمایاند و جناب حافظ تحت عنوان گل سرخ با او روبهرو میشود تا رازآمیزترین غزل خود را که حکایتی است از سرّیترین راز این تاریخ، بسراید.
بنفشه از فرزندان حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در این زمانه است که چگونه طرّه آن مرد بزرگ او را به شور ایمان وارد کرد و دل حسین خرازیها را خزانه اسرار کرد و کلید آن را به حضرت روح الله، آن دلستانِ بزرگ داد تا راز این شهدا را بر ملا کند و از کلمات او فهمیدیم چه اندازه متوجه عظمت تاریخ سازیِ فرزندان و دلدادگانش است، ولی نیم نگاهی بیشتر به آنها نداشت. عظمت کار آنها را با جهانیان در میان گذارد و اکنون کار تا اینجا جلو آمد که فرزندان انقلاب در سیر سلوکیِ خود با حضرت «گل سرخ» با آن جامعیت و برافراشتگی که دارد، روبهرو شدهاند و فرزندان حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» ذکر خیری که از او دارند آن است که «تناش درست و دلاش شاد باد و خاطر خوش» که چگونه مسیر آنها را به سوی طبیبی سوق داده که به لطف او زحمات فرزندان انقلاب پایدار و پا برجا خواهد ماند و این انقلاب از آنِ اوست و این راه غیر از راهی است که متحجّرین و اهل دنیا در مقابل ما میگذارند و جناب حافظ نیز مانند بنفشه در خطاب به حضرت گل سرخ اظهار میدارند که دل ایشان هم که خزینه گوهر اسرار شده، به جهت عشقی است که به حضرت گل سرخ برایش پیش آمده.
آری! هر آنکس که خود را در این زمانه در معرض طرّه نفحات حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» قرار دهد دیر یا زود، مسیرش به عشقی کشیده میشود که جناب حافظ بدان نایل شد، راه دیگری نیست، سیاسیون ول معطلاند. خزینه اسرار این تاریخ، دلِ شیفتگان ولایت است و کلید آن در دست صاحب ولایت این انقلاب یعنی حضرت «گل سرخ».
والسلام