بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
716
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی حافظ می فرماید : بصوت چنگ بگوئیم آن حکایتها که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش جناب استاد ظاهرا از این بیت می توان استفاده کرد که همانطور که عرفایی مانند حافظ علیه رحمه یافته های معنوی خود را از طریق شعر بیان نموده اند عارفی می تواند از طریق موسیقی و آلات ان یافته های خود را بیان کند و به تعبیر دیگر ما می توانیم موسیقی الهی داشته باشیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام عنایت داشته باشید که عرفا از هر حرکتی و صدایی به سوی حقیقتی که قلبشان می‌شناسد منتقل می‌شوند. حتماً جریان شیخ صلاحالدین زرکوب را در بازار شنیده‌اید که در حال کوبیدن زر بر روی مسّ بود که مولوی از صدای منظم چکش او منتقل شد به معانی عالیه‌ی معنوی و از هوش رفت. سیره‌ی عارفان بیشتر نظر به شعر و آیات قرآن است که ظرفیت ارتباط با معانی عالیه را به بهترین نحو دارند. موفق باشید
715
متن پرسش
باسلام آیا خودارضایی با وسائل پلاستیکی یا هرچیز به جز بدن خود انسان ضررهایش مانند خودارضایی با دست است یا خیر؟ وآیا حکم حرمت درهمه اینهاست یا در خودارضایی با دست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام نفس آن کار حرام است حتی اگر پاها را به همدیگر فشار دهند. موفق باشید
714
متن پرسش
با سلام وادب و احترام خدمت استاد گرامی در پاسخ به سوال 702 که در ان مشکل دوست خود را مطرح کرده بودم و شما اشاره کرده بودید به مبارزه با هوای نفس و نرقصیدن به ساز دیده و دل و میل و ... بنده خدا دوستم خود این را می داند هدف من از ارائه این سوال بیان راهکاری عملی از سوی جنابعالی بود اگر من این پاسخ را به بگویم می گوید این را که خود می دانستم .او بدنبال این است چگونه این کار را بکند. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام بنده متوجه هستم که این مشکل هست، ولی حرف همان حرف است که عرض شد. دیگر وظیفه‌ی آن عزیز است که خود را تغییر دهد و بداند تنها راه همین است که دین خدا می‌گوید وگرنه به انواع مشکلات گرفتار می‌شود. موفق باشید
713
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت حضرتعالی درخصوص سوالی که در مورد شبهات نسبت به مساله کربلا بیان شده بود در مورد قضیه اب باید به این موضوع توجه داشت که در زمان قیام امام حسین شهری به نام کربلا وجود نداشته و بستر رودخانه فرات مانند امروز نزدیک محل حادثه نبوده ظاهرا بعدا نسبت به نیازی که پیش امده بستر رودخانه را تغییر داده اند و در نقشه هایی که در این زمینه وجود دارد مساله کاملا روشن است
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام در هر صورت حتماً شنیده‌اید که می‌فرمایند «شریعه‌ی فرات». شریعه، راه خاصی است که به صورت مورّب در دامنه‌ی رودخانه‌ها می‌ساختند تا اسب بتواند به طرف رودخانه برود و این به جهت آن بوده که سطح آب رودخانه نسبت به سطح زمین بسیار پایین بوده و از هرجایی نمی‌شده وارد رودخانه شد. به همین جهت وقتی دشمن شریعه را کنترل می‌کرده عملاً کسی نمی‌توانسته از آب استفاده کند. موفق باشید
712
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرامی ((((((((خواهشا پاسخ فوری داده شود)))))) هر چند شما گفتید به سؤالات فلسفی و اعتقادی و عرفانی و قرانی پاسخ می دهید اماخواهشمندم درد دل این حقیر را گوش دهید و با ارائه راهکار این روح خسته ام را آرام کنید.من و همسرم مدت 1 سال است که با هم ازدواج کرده ایم همسرم بسیار متعهد و متدین دارای تحصیلات عالیه است از کسانی که در کلاسهای شما گاها شرکت می کند و بسیار علاقمند کتابهای شما می باشد.من هم بسیار او و زندگیم را دوست دارم او یک مشکل اصلی دارد و این اصلا اهل احساسات و عواطف نیست مثلا از زمان عقدمان با یکدیگر تا الان به هیچ بهانه و مناسبتی یک شاخه گل یا هدیه ای به من نداده . حتی روز تولد من یک تبریک ساده زبانی هم به من نگفت .خودش می گوید من اصلا هیچ اعتقادی به این مسائل ندارم اما چون دیدم شما علاقمند هستید خواستم به ظاهر احساسی شوم و برایت هدیه ای بگیرم اما فراموش کردم . بعضی وقتها به می گویم بیا با هم برویم تفریح می گوید این کارها یعنی چه ؟ استاد من این زندگی را با توسل و توکل آغاز کرده ام همه تلاش و سعی ام این بوده که رضایت خدا و اهل بیت را بدست آورم مجلس عقدم بدون گناه و ساده بودو مراسم عروسی نگرفتم که برکت زندگیم با گناه از بین نرود و به سفر نورانی مکه رفتیم .در ضمن من در مراسم خواستگاری با او در مورد عواطف و احساسات صحبت کردم او گفت که من چندان احساسی نیستم اما با همسرم قضیه اش فرق می کند و مشکلی دراین زمینه ندارم. استدعا دارم شما راهکاری به من و همسرم ارائه دهید چرا که دوست ندارم کانون گرم زندگی ام خدشه دار شود . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام مسلم هراندازه انسان بیشتر به نور ایمان منور شود، بیشتر زیبایی‌ها را دوست دارد زیرا با زیباترین زیباها یعنی خدا مرتبط شده. ولی هرکس باید مواظب باشد بین زیبایی‌های ساختگی و وَهمی با زیبایی‌های واقعی فرق بگذارد، همان‌طور که یک گل واقعا زیبا است و همان‌طور که عشق و محبت زیباست، یگانگی و اتحاد نیز زیبا است. همان‌طور که «الله جمیل» است، و قلب انسان‌ها با اُنس با زیبایی‌ها تغذیه می‌شود و اوج می‌گیرد ولی اگر به جای رجوع به زیبایی‌های واقعی، فکر خود را مشغول زیبایی‌های من‌درآوری کردیم عملاً قلب خود را با زیبایی‌های واقعی تغذیه نکرده‌ایم. من نمی‌گویم روز تولد همدیگر به هم تبریک نگوییم و یا یک شاخه‌ی گل به همدیگر هدیه ندهیم، ولی آیا این کار یک عادت فرهنگ غربی است که وارد زندگی ما شده و یا ریشه در اصالت فرهنگی ما دارد؟ تا آن‌جا که می‌دانم یک کار وارداتی است. ممکن است بفرمایید در هرحال چون کار زیبایی است خوب است که ما انجام دهیم. بنده فکر می‌کنم عالَم ما عالَم دیگری است که با زیبایی‌های عمیق‌تری ارتباط دارد، آیا این‌همه وفاداری و ایثار که در خانواده‌های مذهبی هست زیباتر است یا این‌که به صورت احساساتی یک شاخه گل به همسرشان بدهند و از آن طرف هم به راحتی به نامحرمان نظر داشته باشند؟ می‌گویید زندگی خود را با توسل و توکل آغاز کرده‌اید، پس چرا نظر خود را به زیبایی‌های متعالی نمی‌اندازید تا خدای ناکرده شیطان با تحریک احساسات سطحی، شما را از داشتن یک زندگی توحیدی محروم کند؟ پیشنهاد می‌کنم بحث «ازدواج؛ تولدی دیگر» از کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» که برای زنان و مردان نوشته شده است را مطالعه بفرمایید. موفق باشید
711
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت گروه المیزان و استاد عزیز بنده مشکل خیلی بزرگی در بحث ازدواج دارم. قریب به 1 سال است که بنده امادگی خود را نسبت به متاهل شدن به خانواده ام اعلام داشته ام. البته آنها نیز استقبال خوبی داشته و تحقیقات را به خوبی انجام می دادند ولی جواب رد از خانواده دختر می گیریم مبنی بر اینکه دخترمان می خواهد درس بخواند و قصد ازدواج ندارد. حدود10 مورد اینچنین داشتیم. حال بنده با این وضعیت کم کم رو به ناامیدی خواهم رفت و همیشه این فکر در ذهنم بوده که مشکل از طرف من است. خواهشمندم نظر خود را بدهید و در صورت امکان راه حل و چاره مناسبی را برای بنده پیشنهاد کنید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام پیشنهاد می‌کنم ملاک‌های خود را عوض کنید و به سراغ خانواده‌های دیگری بروید که بیشتر ایمان داماد برایشان ارزش دارد و در هنگام روبه‌روشدن با دختر طوری سخن نگویید که از شما یک سخصیت سخت‌گیر و متعصب تصور کنند. موفق باشید
710
متن پرسش
سلام یک سوال از استاد طاهرزاده داشتم در مورد اینکه ایا عملکرد نظام در برخورد با مخالفین در سال گذشته(88) صحیح بود ؟ بعضی ها این شبهه را مطرح میکنند که بخاطر حوادث پیش امده درسال گذشته رهبری از عدالت ساقط شده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: عملکرد و برخورد رهبری«حفظه‌الها‌تعالی» بسیار حکیمانه و پدرانه بود، ولی برخوردهایی ناشیانه ای از بعضی مسئولین و یا افراد دیگر به چشم می‌خورد که حکیمانه نبوده ولی چون سران فتنه بهانه به دست افراد غیر مسئول داده‌اند مقام معظم رهبری «حفظه‌الهل‌تعالی» نتوانستند عمل افراد غیر مسئول را نقد کنند چون موجب تأیید طرف مقابل می‌شد، ولی با سخنان و عملکرد خود نشان دادند کدام روش را قبول دارند. موفق باشید
709
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. استاد گرامی؛ آیا نفرین در نظام علی - معلولی جایگاهی دارد؟آیا نفرین ناحق میگیرد؟این با عدالت خدا منافات ندارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: نفرین و لعنت جزیی از نظام علّی و معلولی است به شرطی که طرف مقابل با ظلمی که انجام داده شرایط تأثیر آن را فراهم کرده باشد. موفق باشید
706
متن پرسش
باسلام.طبق سوال 691 محبتی درحق این جانب بکنید وکتابی را به من معرفی نمایید برای جوابی که پیرامون کتاب شیعه علوی وشیعه صفوی دادید.تابتوانم سوالات در ذهنم راپیرامون این کتاب وادعاهایی که در رابطه با علامه مجلسی دکتر شریعتی آوردند راحل نمایم؟ خیلی ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: کتاب خاصی را در ذهن ندارم. موفق باشید
705
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم با توجه به پاسخ کد 690 و اینکه وظیفه تک تک افراد با یکدیگر متفاوت است 2 سوال هز خدمتتان داشتم: 1- بنده نیز شرایط شبیه سوال مورد نظر را داشتم، البته بنده کار را یک سره کردم و از دانشگاه انصراف داده و وارد حوزه قم شدم و در کنار برکات فراوانش اما از جهاتی نیز به شدت ضربه خورده و توی ذوقم خورده است و همیشه توی ذهنم بوده که تحصیلات و مطالعات علوم دانشگاهی را در کنار حضور در حوزه از سر بگیرم، لذا تقاضامندم راهنمایی شما هستم و خواهشمندم شماره تلفن یکی یا دو تا از کسانی که بین حوزه و دانشگاه را جمع کرده و موفق بوده اند را به ایمیل بنده ارسال بفرمایید 2- با توجه به اینکه علوم دانشگاهی خواستگاهشان در غرب است و اصلا خود نظام دانشگاهی یک ابزار غربی است و بنا بر سخنان شما، علوم آن هم علومی است در راستای تخریب طبیعت و بلکه انسانیت، آیا باز هم جمع علوم حوزوی با این علوم یک نکته مثبت قلمداد می شود یا ترک آنها بهتر است؟ به عبارت دیگر بنده در علوم دانشگاهی بسیار موفق هستم ولی در حوزه موفقیت آنچنانی کسب نخواهم کرد حال کدام بهتر است ورود به دانشگاه و صعود از پله های ترقی آن یا ورود به حوزه و چشم پوشی از آن موفقیت ها؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: اگر فعلا وارد حوزه‌ی علمیه شده‌اید با توجه به وسعت علومی که در کنار فقه و اصول در حوزه مطرح است سعی بفرمایید خلاء خود را با تفسیر و عرفان و حکمت پر کنید که امروز جامعه‌ی ما نیاز مبرم به آن‌ها دارد إلاّ این‌که روح شما نتوانسته است به‌راحتی با علوم حوزوی هماهنگ شود. تلفن جناب آقای مقدادی را خدمتتان می‌دهم، امید است از تجربیات ایشان بتوانید استفاده کنید. موفق باشید.09133114830
704
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت ببخشبید یک سوالی داشتم خواهش میکنم جوابم را صریح بفرمایید اینکه کتابهای شما با کتابهای استاد علامه حسن زاده آملی چه تفاوتی دارد و اینکه هر کدام مربوط به چه مباحث و اعتقاداتی است
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: شاید کتاب‌های بنده تفصیلی باشد تا راحت‌تر بتوانید از کتاب‌های آن استاد بزرگ استفاده کنید. موفق باشید
703
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام ایمیل زیر از طرف یکی از دوستان برای بنده ارسال گردید. با توجه به لزوم مقابله با تبلیغات گسترده و جنگ نرم رسانه های بیگانه بر خود دیدم که پاسخ ابهامات مطرح شده را تهیه کرده و در اختیار دوستان قرار دهم. از شما تقاضا دارم در این امر مرا یاری کنید پیشاپیش از تکرار عبارات سخیف این متن پوزش می طلبم و از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت می نمایم متن ارسالی به شرح ذیل است: خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. Poushesh منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟ از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است.البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته ی جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند. باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39 قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟ دوم هرمله و گردن علی اصغر: این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم. نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. به عکس زیر توجه کنید تا بهتر متوجه شوید: koodak پس تیر حرمله به کجا خورده است؟ تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید. دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته. چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟ سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد. داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟ اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟ به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: ما در اسلام مأمور هستیم که به دنبال حق باشیم و به حرف‌هایی که از سر پوشاندن حق گفته می‌شود توجه ننماییم. گوینده‌ی این سخنان آن‌قدر از دیدن حقیقت به دور است که لااقل به اندازه‌ی محققین کمونیست مثل پتروشوفسکی هم تلاش نکرده موضوع کربلا را را بررسی کند. می‌گوید واقعه‌ی کربلا 21 مهر بوده، بر فرض که چنین باشد. بنده در مهرماه همین امسال کربلا بودم موقع خرماپزان است و گرما غوغا می‌کند و تابستان به معنی اصطلاحی غیر از تابستان به معنی چهارفصل است. می‌گوید: چرا حرمله تیر را به خود حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» نزد تا جنگ را یکسره کند، آن‌قدر از مرحله پرت است که متوجه نیست یک نظامی سر تا پا را با زره و کلاه‌خود می‌پوشاند. یا متوجه نیست که سطح آب شط فرات بسیار پایین‌تر است و لذا اگر می‌خواستند چاه بکنند چون سطح سفره‌ی زیرزمینی پایین است وقت زیادی از آن‌ها صرف می‌شد و از طرفی بحران آب از شب عاشورا و روز عاشورا شروع شد که این‌همه اسب و دام و لشکر را باید آب می‌دادند و بهترین راه همان بود که خود را به نهر علقمه می‌رساندند. در نهایتِ غرض‌ورزی، چشم فهم خود را بسته و متوجه نیست یک انسان جنگاور وقتی گرم مبارزه است متوجه خونی که از او می‌رود نیست و تا خون در بدن دارد می‌جنگد و به واقع حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» با آن قامت بلند که وقتی بر روی اسب بودند پاهایشان روی زمین قرار می‌گرفت، به خوبی می‌توانستند در عین قطع دست مشک را به دندان بگیرند، چرا باید معرکه‌گیری کرد که «باید مشک را به هوا پرتاب می‌کردند تا به دندان بگیرند.» فکر می‌کند وقتی می‌گویند دست حضرت ابالفضل قطع شده از بیخ کتف قطع شده، در حالی که اگر به کربلا تشریف ببرید محل‌های فروافتادن دست حضرت را محل سقوط «کفّ عباس» می‌گویند نه محل فرو افتادن بازوان آن حضرت.متوجه نیست که اگر کسی موقعیت بیابان را بشناسد اگر قبر حضرت را چندین بار هم خراب کنند باز می‌تواند دقیقا محل آن را تعیین نماید، مضافا که همواره امامان معصوم در این صحنه‌ها مددکار بوده‌اند. خلاصه فکر می‌کنم اشکال‌کننده آنچنان از مرحله‌ی تحقیق و انصاف بیرون افتاده که ارزش جواب‌دادن اساسی به سوال هایش را ندارد، پیشنهاد می‌کنم کتاب‌هایی که در مورد کربلا تحقیق شده‌ است را مطالعه بفرمایید تا ظرایف موضوع برایتان روشن شود. از جمله شما را دعوت به مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «بررسی تاریخ عاشورا» از دکتر ابراهیم آیتی را می‌کنم. موفق باشید
702
متن پرسش
با سلام و ادب و احترام خدمت حضرتعالی یکی از دوستان من مشکلی را با من مطرح نمود بهتر دیدم جهت پاسخ با شما در میان بگذارم . دوست من که دختری 28 ساله و مجرد است بسیار متدین و معتقد و از ذریه سادات و دارای تحصیلات عالیه می باشد بیان می کرد اخیرا وقتی با مردی حتی در حد یک تلفن کوتاه صحبت می نماید (صحبتهای ضروری ) از این کار لذت می برد و دوست دارد بیشتر با او صحبت کند و این امر او را بسیار ناراحت و نگران نموده است و می ترسد دچار گناه و مشکلات دیگر شود. به نظر شما چگونه می تواند از این مشکل نجات یابد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بالاخره انسان را در این دنیا آورده‌اند و در کنار فطرت الهی، نفس امّاره قرار داده‌اند تا با پشت‌کردن به میل نفس امّاره بهشت را برای خود بگشاید. به گفته‌ی قرآن: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»(سوره‌ی نازعات، آیه‌ی 40)آن‌کس که نسبت به مقام پروردگار خود خوف داشته باشد و نفس خود را از هوس‌ها نهی کند، «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى»(آیه‌ی 41) بهشت مأوا و جایگاه اوست. گفت: «تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال.... از قال تو را راه ننمایند به حال» باید دیده و دل و میل را خون کرد و به ساز آن ها نرقصید تا احوالات معنوی به جای ادعاها بنشیند. موفق باشید
701
متن پرسش
باسلام خدمت شما استاد گرامی می خواستم بپرسم که چطور میتوانم سیروسلوک عملی عرفان دینی رابیاموزم وانجام دهم لطفا راهنماییم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: کتاب‌های آیت‌الله حسن‌زاده«حفظه‌الله» در این راه کمک خوبی است. ابتدای امر خوب است که کتاب «آشتی با خدا» و «ده نکته از معرفت نفس» خوانده شود تا راحت‌تر با کتب ایشان مرتبط شوید. موفق باشید
699
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی من سوالی داشتم پیرامون انتخاب همسر . بعد از آشنایی با مباحث شما به این احساس رسیدم که خیلی از افراد تنها ادعای دینداری می کنند و این گونه نیستند در واقع.مشکلی که من با اون برخورد کردم اینست که خواستگارانی که دارم از لحاظ مذهبی بالا هستند اما نسبت به مدرنیته و جلوات آن بی اهمیت هستند .مثلا فکر کنید که مذهبی هستند در حال اینکه به تکنولوژی هم اهمیت می دهندو ساده زیستی اهمیت چندانی ندارد.از آن جایی که تقریبا اکثر افرادی که به خواستگاری من می آیند این گونه اند سوال من اینست که این موضوع چقدر حائز اهمیت است ؟ من باید چه طور تصمیم بگیرم و چه چیزی را در انتخاب ملاک قرار بدهم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بالاخره ما باید با همین انسان‌ها زندگی کنیم، عمده آن است که وقتی انسان مذهبی شد و الگوی او امام معصوم باشد به‌راحتی به تعادل می‌رسد و می‌توان با کمی گذشت با او زندگی کرد. پس ملاک شما در انتخاب همسر، ایمان او باید باشد و این‌که روی‌همرفته حکم الهی را در امور فردی و اجتماعی پذیرفته‌اند. موفق باشید
698
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب خدمت حضرت استاد طاهرزاده در دروس معاد فرموده اید آنچه در عالم برزخ موجود است اعمال انسان که صورت پیدا می کند ، حال سوال این است که کسانی که بعد از تولد و یا در سنین کودکی از دنیا می روند و عملا اعمالی ممتد برای ساختن تن برزخی ندارند ، وضعیت آنها در برزخ و قیامت چگونه است ؟ با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: همین‌که در دوران جنینی نفس آن‌ها بدنی برای خود ساخته، یک هویت خاص و مشخص پیدا نموده و به تعبیر ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» آن کودک همواره با وجود خودش به‌سر می‌برد. و از طرفی وجود و کمال یکی است پس همواره در نحوه‌ای از کمال قرار دارد. موفق باشید
697
متن پرسش
ضمن عرض سلام. در مورد :"سلامٌ علی آلِ یسین" لطفا توضیح بفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیک السلام. لطفا به کتاب «زیارت آل یس نظر به مقصد جان هر انسان » رجوع فرمائد. موفق باشید.
696
متن پرسش
سلام. از کجا بدانیم بدنمان چقدر غذا نیاز دارد؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: خداوند نیاز به غذا را با گرسنگی ایجاد کرده و در تجربه متوجه می‌شوید که اگر از این اندازه بیشتر بخورید، نشاط شما ضعیف می‌شود و لذا فرموده‌اند چند لقمه قبل از آن‌که سیر شوید دست از غذا بکشید و این را با تجربه و تمرکز بر احوالات خود باید به‌دست بیاورید. آیت‌الله بهجت«رحمة‌الله‌علیه» فرموده بودند به خودتان «سهم» بدهید. موفق باشید
695
متن پرسش
با عرض سلام وبا عرض پوزش وعذر خواهی به سبب سوالهای متعدد با توجه به جواب سوال 684 بنده از زمانی که با مباحث شما آشنا شدم وبا درک و شناخت از استعداد خودم مبتنی بر اینکه به مباحث فلسفه و عرفان علاقه شدیدی دارم با ادامه دادن بر مباحث فقه واصول در هر وقتی که پیش می امد کتب شما را میخواندم ولی الان با حفظ معدلم که ار نمره 18 پاینتر نمی اید هر روز مباحث شما را از کتابها جزوات سی دی ها دنبال میکنم وبه حمد خداوند متعال به یک ثبات فکری رسیده ام ولی از آن جایی که مجتهد به حد کافی وجود دارد ولی مباحثی مانند مباحث شما و مانند این مباحث در جامعه جای خالی دارد وبا توجه به این وضعیت جامعه که از غرب گرفتگی وتبعات آن ودین سکولار بگیرید تا مابقی مسائل برنامه من اینگونه است که من به انداره معمول که کلاس رفتن وبحث باشد فقه اصول را میخوانم وبیشتر وقت خودم را صرف این مباحث میکنم میخواستم نظر شما را در مورد این موضوع و جوابی که در آن سوال داده بودید بدانم از آن جایی که مجتهد شدن را با این اوصاف وگستردگی علوم وظیفه خود نمیدانم ولی خواندن مکاسب وکفایه و درس خارج رابه عنوان یک وسیله میدانم .اگر روش من اشتباه است راهنماییم کنید واگر مشگلی ندارد برای تقویت آن چه کار کنم ممنون از حوصله شما
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: به نظرم اگر به عنوان طلبه تفکر فقهی و اصولی را همواره حفظ کنید، در تدبر در آیات و روایات موفق‌تر خواهید بود و لذا همین طور که می‌فرمایید طوری برنامه‌ریزی کنید که در درس خارج فعّالانه شرکت نمایید هرچند بخواهید گرایش خود را تفسیر و حکمت و عرفان قرار دهید، و در چنین رویکردی بعد از خواندن بدایة‌الحمکه و نهایة‌الحمکه در حین دروس سطح، چند سال بعد از دروس خارج شروع کنید به خواندن اسفار و سپس فصوص‌الحکم محی‌الدین. موفق باشید
694
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد گرامی ، سلام علیکم . بدون مقدمه و فوت وقت از شما به مشکلی می‌پردازم که به آن جهت برای شما نامه می‌نویسم . مشکلی که خود نیازمند شرح و بسط است : در مورد رفتار صحیح با پدر و مادرم دچار مشکل شده‌ام که بناچار وقت گرانمایه‌تان را برای شرح بیشتر آن میگیرم تا ان‌شاء الله راهنماییم کنید : من زنی 28 ساله هستم . پدر و مادر من هر دو از خانواده ‌های مذهبی هستند و در شرح اجداد آنها همین بس که مادرم نوه آقا سید ... میباشند و همچنین پدر ایشان هم مجتهد بوده‌اند که متاسفانه قبل از تولد مادرم رحلت کرده‌اند و در ... بخاک سپرده شده‌اند ، اما با چنین سابقه خانوادگی متاسفانه مادرم توفیق زندگی مذهبی داشتن را نداشته‌اند ، یعنی قلب ایشان بروی معارف غیبی خیلی باز نیست و عموما خیلی باور به غیب در ایشان قوی نیست و حتی در سالهایی از عمر خویش به معاد اعتقادی نداشته‌اند و بهر حال آدم چندان عمیقی نیستند و با تفکر در مورد مسائل مهم زندگی و تعمق در حالات نفس خویش بیگانه‌اند ولی در سال 80 به حج واجب مشرف شده‌اند و از آن به بعد نماز می‌خوانند گرچه به سریع‌ترین وجه ممکن و با بدترین لباسهایشان که به این کار اختصاص داده‌اند . پدرم نیز گرچه از خانواده سادات نیستند اما خانواده ایشان که اهل نجف‌آباد میباشند بسیار اهل رعایت دقیق شریعت هستند و حداقل از نظر ظاهر با پدر من بسیار متفاوت هستند . پدرم نیز اهل تفکر نیستند اما قلبی مملو از حب اهل بیت دارند و باورپذیری ایشان نسبت به معارف مذهبی بالاست اما متاسفانه چون مبانی منطقی و عقلی معرفتی خویش را در طول سالهای عمرشان محکم نکرده‌اند ، بسیار متزلزل هستند و گاهی اهل بیت را هم مورد سوال قرار می‌دهند و اخیرا به استهزای اهل بیت هم مبادرت کرده‌اند که من از این بابت برای خودشان خیلی نگرانم ، ایشان هم پس از سفر حج به خواندن نماز ملتزم شده‌اند اما به صورتی نه چندان بهتر از مادرم . هر دو ایشان در سه چهار سال اخیر به یک زندگی التقاطی روی آورده‌اند ، زندگیی که از یک طرف ماهواره و شبکه‌های الحادی BBC , VOA به آنها جهت فکری می‌دهند و از طرفی چون نماز می‌خوانند فریفته شده‌اند به این که زندگی متعادلی دارند یعنی علاوه بر این که انسانهای روشنفکری ! هستند ، خدا را نیز فراموش نکرده‌اند و این یعنی زندگی متعادل . و اما من : من که سالهای زیادی از عمرم را در خانه‌ای گذرانده بودم که معتقد به مجرم و جنایتکار بودن جمهوری اسلامی بود و رهبر معظم ما به شدت مورد اتهام و امام خمینی (ره) مورد تمسخر و استهزا بودند و فرهنگ غرب و التزام به آن نهایت آمال خانوادگی‌ام بود و از طرفی پایبندی به شریعت و لزوم زندگی دینی و حتی حجاب هیچ جایگاهی نداشت ، در سالهای نوجوانی و جوانی به لطف پروردگار جرقه‌های حقیقت‌یابی را درون خود احساس می‌کردم و در پی یافتن مسیر زندگی حقیقی و متعالی برآمدم ؛ همان هدایتی که خداوند از سر فضل و رحمت خویش به همه قلبهای جوان هبه می‌فرماید ؛ در ابتدا کمی به سمت عرفانهای شرقی و آمریکای جنوبی متمایل شدم و خلاصه دردسرتان ندهم ، پس از حدود 8 سال خداوند مسیر مرا چنان برایم برگزید که برای کمتر کسی قابل باور است و خود نیز تا آخر عمر شکرگزار چنین رحمتی هستم ان شاء الله : البته از سال 83 از طریق نوار با یک سری از درسهای شما در مبحث آفرینش انسان آشنا شدم ، اوایل روحم سرکشی کرده و نمی‌پذیرفت اما با حلم و استقامت همسرم به زبان و بیان جناب عالی نزدیک شدیم و در طول سالهای بعد حسن قضای الهی ما را در مکتب اساتیدی چون: حاج آقای پناهیان ، استاد فاطمی‌نیا ، استاد حاج آقای صدیقی ، استاد رحیم‌پور و استاد حسن عباسی از اساتید در قید حیات و نیز بهره‌مندی و ارادت به حضرت امام (ره) و آیت الله بهجت نشانده و به قدر وسعت ناچیز خود از ایشان بهره برده‌ایم . نهایتا من اکنون معتقدم در روی زمین تنها یک مکتب و مرام حق وجود دارد و سایرین هر چند حق‌نما باشند و یا بهره‌های اندکی هم از حقیقت داشته باشند فریبی از شیطان بیش نیستند و آن مکتب حق تنها تشیع است و لاغیر . و نیز اینکه حکومت جمهوری اسلامی که به دستان با برکت فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها ، حضرت امام خمینی(ره) پایه‌گذاری شد ادامه راه انبیا می‌باشد و پذیرش ولایت فقیه ما امروز و اطاعت از ایشان حکم پذیرش ولایت مولایم امیر مومنان علیه السلام پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را دارد . من اکنون تاج بندگی خداوند را بر سر نهاده و چادر بر سر میکنم ، مقلد حضرت آیت الله خامنه‌ای حفظه الله می‌باشم و فرمان ایشان را به گوش جان می‌پذیرم ، ان شاء الله . خداوند نعمت بزرگ دیگری را به من ارزانی داشته : مرا مفتخر به زندگی در شهر و حرم اهل بیت خویش ، شهر مقدس قم نموده و من اکنون علی رغم کوله‌باری از گناه و روسیاهی در حوزه علمیه خواهران قم مشغول به تحصیلم . زندگی من و همسرم با الطاف پروردگارمان در هم آمیخته و بحمدالله زندگی بسیار خوبی داریم . با این توصیفات شاید مشکلی که با خانواده‌‌ام دارم روشن شده باشد ، مشکلی که در طول این سالها روز بروز عمیق‌تر شده ، با این حال مواری را خدمتتان عرض میکنم : خداوند در این سالها (تقریبا 6 سال ) تاج بی‌بهرگی از زندگی مادی بر سر ما نهاده و من و همسرم علی‌رغم تلاشهای بسیار در زمینه‌های مختلف ، تقریبا این سالها را با قرض و یا فروش لوازم منزل گذرانده‌ایم و بحمدالله کم‌کم خداوند مساله رزق را در قلبمان روشن ساخت ، گرچه هنوز نیازمند تفکر ، تعمق و تثبیت بسیار زیادی است و باید امتحانات بسیاری در این زمینه بشویم اما اکنون قلبمان آرام گرفته و وظیفه‌مان را تا حد زیادی دریافته‌ایم و ان شاء الله به قضای الهی نیز راضی هستیم . همین مساله در این سالها بیشترین دستاویز خانواده من برای رد روش زندگی ما است ، همسر من متهم به بی‌عرضگی و تنبلی می‌شود و تلاشهای ما متهم به ندانم‌‌کاری است و سفیهانه تلقی می‌شود ، و اینکه ما به شدت بر درآمد حلال تاکید داشته و نیز زمانی را حتما برای عبادت ، تحصیل معارف دینی و تزکیه اختصاص می‌دهیم ، از نظر پدر و مادرم عمرمان را بیهوده تلف می‌کنیم و از زیر کار کردن درمی‌رویم . متاسفانه بعد از انتخابات سال گذشته که جدا غربال بسیار جدی‌ای بود فاصله و شکاف میان ما عمیق و عمیق‌تر گشت زیرا خانواده من هرگز تصور نمی‌کردند من طرفدار جنبش سبز نباشم و بدتر از آن رای من دکتر احمدی‌نژاد باشد و فجیع‌تر آنکه به تقلب در انتخابات اصلا معتقد نباشم ، آنها مرا یک فریب‌خورده احمق و نادان پنداشتند که با یک اسلام طالبانی ! و افراطی (آنچه جدیدا متهم بدان شده بودم ) در پی برآوردن کام جمهوری اسلامی گام برمی‌دارد و از همه بدتر این که همان موقع مقارن شد با پذیرفته شدن من در حوزه علمیه قم و این نیز مهر دیگری بر فریب‌خوردگی و جمود فکری من بود . حالا دیگر آنها متوجه طرفداری من از نظام هم شده بودند ( چیزی که سالها پنهان کرده بودم ) و من در این مورد هر چند ساعتها دلیل و منطق آوردم و برایشان توضیح دادم که چرا و بر اساس چه دلایل تاریخی و علمی حکومت ما حق و دشمن او باطل است ، فایده‌ای نداشت و لایزیدهم الا نفورا . البته درد من هیچ یک از اینها نیست ، مشکل من اینجاست که نمی‌توانم با پدر و مادرم ارتباط درستی برقرار کنم و دل آنها هم از این بابت بسیار پردرد است . اما برای من بسیار سخت است که در خانه آنها مقابل ماهواره بنشینم یا تصاویر غیر اخلاقی ببینم و یا اخبار کذب و دروغ بشنوم ، گرچه به سختی تحمل میکنم اما بر من بی تاثیر نیست و هر بار حال معنوی‌ام را به شدت از دست می‌دهم و برای بازیابی خودم باید مدتها تلاش کنم . برای من بسیار سخت است همه دغدغه‌ام قیمت گوشت و میوه باشد و این که از کجا بخرم که ارزانتر باشد و کدام سفر تفریحی بروم و خوش باشم ! پدر و مادرم از من می‌خواهند از قم بروم حالا هر جای دیگر که فقط قم نباشد ، چادرم را بردارم ، حوزه نروم و از صبح تا شب به عنوان خانم مهندس کار کنم (با مدرکی که در سالهای قبل به اجبار ایشان گرفته‌ام .) و سالی دو سه بار هم سفر خارج بروم و خوش باشم ! در این سالها هر چه خواستم به آنها بفهمانم من زندگی بسیار خوبی دارم و این زندگی که از من می‌خواهند نه تنها شادی نیست که غفلت است نتوانستم ، انگار صدایم را نمی‌شنوند . من به این خواسته ها تن نداده‌ام و آنها را مصداق آیه : و ان جاهداک ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما می‌دانم چرا که آنها می‌خواهند زندگی مادی را شریک زندگی معنوی من بکنند و در حقیقت بی‌آنکه بخواهند زندگی معنوی مرا از من بگیرند چرا که : الدنیا والاخره لاتجتمعان . من چند سال است که با این مشکل درگیرم و می‌دانم ریشه مشکل ما تفاوت در افق زندگی است و ما تا زمانی که هم‌افق نشویم به یکدیگر نزدیک نمی‌شویم اما از چیزی که می‌ترسم این است که مبادا روز قیامت خدا را خشمگین ببینم و او به خاطر دلی که از پدر و مادرم با تفاوت زندگی‌ام می‌شکنم ، از من ناراضی باشد ، آنروز من چه کنم ؟ گاهی فکر میکنم خدا امتحان مرا زندگی کنار پدر و مادرم مطابق رضایت آنان قرار داده اما وقتی به همه معنویتی که در این بین قربانی می‌شود می‌اندیشم شک می‌کنم که خدا به چنین قیمت گزافی از من انتظار خشنود کردن دل آنها را داشته باشد . بهر حال استاد گرامی همه این پرحرفیها برای این است که من از خدای خود ترسانم و اینکه مبادا همه اینها فریب نفس من باشد و براستی من در گمراهی دوری باشم و خودم بپندارم که هدایت شده‌ام ، لطفا راهنماییم کنید .
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: در قرآن به ما فرمودند: «إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنی به آن‌ها احترام بگذارید و اگر نیازهای منطقی و شرعی دارند که شما می‌توانید برآورده کنید، کوتاهی نکنید، ولی هنگاهی که شما را به چیزی دعوت می‌کنند که مقابل حکم خدا است از آن‌ها اطاعت نکنید. پس فکر نمی‌کنم ما وظیفه داشته باشیم مطابق رضایت پدر و مادرهایمان زندگی کنیم. حتی به گفته‌ی علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه»؛ ما به معنی واقعی مأمور به دوست‌داشتن اهل‌البیت«علیهم‌السلام» هستیم و نه کس دیگر. موفق باشید
693
متن پرسش
با سلام وخسته نباشید. استاد در نهج الفصاحه ص 356 آمده است «اگر از دنیا جز روزی نماند خدا آن را دراز کند تا در اثنای آن مردی از خاندان مرا برانگیزد که نام وی موافق نام من و نام پدرش نام پد من است...». مگر نام پدر امام زمان عج الله تعالی «حسن» نیست و نام پدر پیغمبر صلی الله و علیه و آله «عبدالله»؟ پس این شخص کیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: آنچه در متون روایی ما هست: «رَجُلا مِن وُلْدی یُواطِئُ إسْمُهُ إسْمی» است، یعنی مردی از فرزندان من که هم‌نام من است، ظهور می‌کند. بحث از هم‌نامی آن حضرت با نام پدر حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در میان نیست. در نهج‌الفصاحه هم متن، عبارت است از: «لو لم یبق من الدّنیا إلّا یوم لطوّله اللَّه حتّى یبعث فیه رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم أبیه اسم أبی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.»اگر از دنیا جز روزى نماند خدا آن را دراز کند تا در اثناى آن مردى از خاندان مرا بر انگیزد نام وى موافق نام من و نام پدرش نام پدر من باشد و زمین را که از ظلم و جور پر شده است از.». موفق باشید
692
متن پرسش
با سلام و احترام اگر بخواهیم صحنه هایی یا حرف هایی از ذهنمان پاک شوند تا آزار نشویم چه باید بکنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: خیال انسان طوری است که اگر صورت یا مفهومی را که در آن وارد شده، زنده نگه نداریم خود به خود می‌رود و لذا کافی است انسان متوجه اهداف بلند انسان ،با خدا و تعالی روحانی خود باشد و برروی آن اهداف بلند متمرکز شود تا خیال کار خود را بکند و آن صورت‌ها و حرف‌ها را از صحنه‌ی خود به حاشیه ببرد. از خدا بخواهید: «از در خویش خدایا به بهشتم مفرست.....که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس». موفق باشید
691
متن پرسش
باعرض سلام وخسته نباشید پیرامون مباحث عالی وزیبای شما پیرامون تمدن زایی شیعه دریکی ازجزوات پیرامون مبحث شیعه درعصرصفوی یکی ازدوستان درردمباحث شما کتابی به من معرفی کرده است ازدکترعلی شریعتی بانام (تشیع علوی وتشیع صفوی).حال سوال من این است بنده که مباحث شماازقبیل فرهنگ مدرنیته وتوهم وجزوات تمدن زایی شیعه ومعرفت النفس وازبرهان تا عرفان راکارنمودم میتوانم این کتاب رابخوانم یاخیر؟وسوال دیگرمن این است که آیاشما این کتاب راشما خواندید یاخیر؟ نظرتان را راجع به آن بفرمایید.من این کتاب رانخواندم ولی فقط آنرانگاه کوچکی کردم ومیخواستم بپرسم مباحثی که دراین کتاب شده ازقبیل اینکه (تشیع علوی تشیع وحدتاست/تشیع صفوی تشیع تفرقه//تشیع علوی تشیع رسم است/تشیع صفوی تشیع اسم//تشیع علوی تشیع آزادی است/تشیع صفوی تشیع عبودیت/البته همه اینها درپشت جلداین کتاب آمده)قبول دارید یاخیر؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بنده آن کتاب مرحوم آقای دکتر شریعتی را مثل اکثر کتاب‌های ایشان خوانده‌ام، ایشان در آن کتاب نظری به جایگاه تاریخی دولت صفوی نینداخته‌اند بلکه با نگاه آسیب‌شناسانه به دو نوع تشیع نظر دارند که تا حدودی نظرشان صحیح است و به واقع دو نوع تشیع داریم ولی نه این‌که مطلقاً بگوییم تشیع در دوره‌ی صفوی آنچنان بوده که ایشان می‌گویند و در سایر دوران‌ها چنین تشیع رسمی و محافظه‌کارانه وجود نداشته و نه این‌که در دوران صفوی روحیه‌ای از تشیع علوی نبوده. در مباحث تمدن‌زایی شیعه بحث بر سر آن است که سلسله‌ی صفوی یکی از مقاطع سیر تاریخی تشیع است که حکایت از فعال‌بودن تشیع در تاریخ آینده دارد. موفق باشید
690
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی بنده دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی هستم دررشته نانوفناوری. مدتی است که در انجام تکلیفم سرگردانم و اصولا برایم سوال شده که وظیفه من چیست. از طرفی در نویسندگی و مقاله نویسی دارای استعداد بسیار و سواابق خوب هستم همچنین علاقمند و با استعداد در زمینه علوم حوزوی. و از طرف دیگر در دروس دانشگاه هم خداروشکر تا حدودی موفق بوده ام. علاقه و استعداد به طرفین را دارم هم حوزه و هم دانشگاه. مایل به ادامه تحصیل دوره دکتری در داخل یا خارج کشور هستم. همچنین بسیار مشتاق به تحصیل علوم انسانی و مشارکت در زمینه ضروری تولید علم دینی هستم بلکه در جنبش نرم افزاری نقشی ایفا کنم. ولی حالا مانده ام چه کنم. از طرفی مقام معظم رهبری می فرمایند که اساتید دانشگاه فرمانده جنگ نرم هستند و دانشجویان افسر این جنگ. همچنین امام راحل فرمودند که دانشگاه مبدا تحولات است و از طرف دیگر تاثیر و ضرورت عالمان دینی بر ما پوشیده نیست. حال مانده ام چه کنم! دانشگاه بروم یا حوزه ؟ آیا جمع هردو ممکن است؟ چگونه؟ اگر بنابر ادامه تحصیل دکتری شد آیا خارج رفتن هم توصیه می شود یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: سوال حساسی است و جوابی که به حضرتعالی می‌دهم منطبق بر امور هرکسی نیست ولی بنده دوستانی را می‌شناسم که با استعداد خوب در رشته‌ی فنی در عین آن‌که در دکترای فیزیک مشغول تحصیل هستند دروس حوزوی را نیز به‌خوبی ادامه می‌دهند و فکر می‌کنم شما بتوانید آن‌دو را جمع کنید. تماس بگیرید تا شماره تلفن یکی از عزیزان را که آن دو را جمع کرده‌اند را در اختیارتان بگذارم. موفق باشید
689
متن پرسش
با سلام معقول اول وثانی را توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: این نوع مباحث احتیاج به شرح همراه با استاد دارد . جواب جنابعالی را در جمله ای عرض می کنم تا انشاء الهف با اهلش مباحثه کنید« مفهوم یا شخصی است وجزیی ویا کلی(معقول).وکلی نیز یا ماهوی است یا اعتباری وماهوی خود یامحسوس است ویا باطنی . واعتباری نیز یامنطقی است یا فلسفی.مفهوم ماهوی یا معقول اول :تصوری است که عروض واتصافش در خارج است مثل انسان یعنی دارای مصداق در خارج وقابل حمل در خارج است مثلا احمد انسان است.مفهوم اعتباری فلسفی یا معقول ثانی فلسفی تصوری است که عروض ان ذهنی واتصافش خارجیست مانند آتش علت سوختن است، علت مفهوم فلسفی است . موفق باشید
نمایش چاپی