بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11479

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: قانون علیت که هر معلولی علتی دارد، چگونه قضیه ایست حصولی است یا حضوری؟ چه تضمینی دارد که تا ابد این قانون ادامه داشته باشد؟ به چه دلیل باید بپذیریم این قانون همیشگی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این احساس که مثلاً ما علت اراده‌مان هستیم حضوری است ولی تعمیم آن به بیرون یک امر حصولی است و می‌شود انسان در مصداق‌ها خطا کند بدین معنا که چیزی را علت چیزی بگیرد که حقیقتاً علت نباشد ولی درک رابطه‌ی علت و معلول یک امر درونی و حضوری است. بنده در جزوه‌ی «تاریخ فلسفه‌ی غرب» در قسمت «نقد نظر دیویدهیوم به علیّت» عرایضی در این مورد داشته‌ام. موفق باشید

198

بدون عنوان**بازدید:

متن پرسش
سلام ربا یا نزول گرفتن بین چه اشخاصی (چه از لحاظ نسبت فامیلی و چه غریبه) مشکلی ندارد ؟ و چه دلیلی برای صحیح بودن این عمل بین این افراد وجود دارد ؟ با تشکر -التماس دعا
متن پاسخ

بسمه تعالی .علیک السلام. سوال حضرتعالی یک سوال فقهی است که بنده تبحری در آن ندارم .

11719

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد گرامی: 1- نظرتان نسبت به استاد علی پور چیست؟ 2- آیا درست است که ما که معصوم نیستیم در ذات، مساوی با یکدیگریم و استعداد های مختلق مانند هوش، جایگاه اجتماعی، خانواده که در آن به دنیا آمده ای و غیر ه طوری است که با هر شرایطی باشیم می توانیم به نهایت کمال برسیم؟؟ 3- اگر درست است پس باید فردی که مانند امام خمینی تلاش کرده در دنیا و وظیفه اش را انجام داده اما بخاطر اینکه هوش پایین تری داشته نتوانسته مجتهد شود و همچنین بخاطر خانواده اش که مثلا بی سواد بودند نتوانست به حوزه برود باید درجه وجودی این دو برابر باشد، آیا درست است؟ اگر نه پس چطوری قضیه را حل کنیم؟ اگر این طور نباشد پس من نوعی که هوش امام را ندارم باید ناامید باشم که بتوانم به درجه قرب امام برسم؟ یعنی خداوند بعضی بندگان را بر بعضی دیگر برتری داده؟ 4- در بحث مبانی نظری و عملی حب اهل بیت علیهم السلام من نفهمیدم چطور پارتی بازی نشده که ائمه علیهم السلام انسان کامل به دنیا آمدند؟ (البته فهمیدم که ایشان نیز تلاششان سخت تر از ما است که باید آن عصمت را نگه دارند ولی این که به چه دلیلی از همان اول که هیچ عملی نبوده از کودکی معصوم بوده اند)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم جواب قسمت‌های اول و دوم و سوم سؤال را در جواب سؤال شماره‌ی 11718 بیابید 2- به نظرم در بحثی که در آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب داشتم و یا در شرح آیه‌ی تطهیر در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» جواب خود را بگیرید. موفق باشید

572
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی بین بچه های مذهبی بعد از خوندن مباحث شما ، ترک دانشگاه برای ورود به حوزه فراگیر شده است.البته من هم از اینکه حوزه برم خوشحال می شم اما مشکلی که بعد از رفتن این بچه ها پیدا می شه عدم وجود افراد مذهبی با افکار درست در دانشگاه است که از نظر من خیلی تاثیر گذارتره.شما فکر کنید که اکثر بچه ها این کارو انجام بدن اونوقت کی قراره بر تکنولوژی تسلط پیدا کنه و اصلا هدف از یادگیری علم در دانشگاهها اون چیزی می شه که نبایدو کلا دو قشر ایجاد می شه قشر مذهبی هایی که وارد حوزه شده اند و قشر دیگر افراد ی غیر مقید که دانشگاه می روند اصلا مسیر برای افراد مذهبی که بعد میخوان وارد دانشگاه شوند مشکل میشه و باید شاهد مناظری باشند که نه توانایی تغییرش رو دارن چون زیاد نیستند،و نه اینکه می تونند تحمل کنند و درنهایت دو راه دارند یا ترک دانشگاه و یا وفق دادن خود به محیظ..به این ترتیب کسی برای تغییر دید در دانشگاه حضور نخواهد داشت در حالی که خیلی از اوقات وجود چنین افراد قوی مذهبی بین دانشجویان خیلی میتونه مفید تر باشه چون مسلما بچه ها احساس نزدیکی بیشتری پیدا می کنند با این افراد نسبت به فردی که حوزه رفته و شاید حضورشون از رفتن به حوزه بتونه (نه الزاما البته)مؤثر باشه /آیا به نظرتون این رفتار درسته؟ میشه برای اینکه حیات دینی داشته باشیم کنار بکشیم یا اینکه باید ادامه داد؟ من واقعا با این موضوع مشکل دارم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: افراد مذهبی بنا به روحیه‌ای که در خود سراغ دارند باید خود را جهت حضور در مراکز علمی دانشگاهی یا حوزوی آماده کنند. بعضی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که در عین تعمق‌بخشیدن به معرفت دینی، شخصیت علمی خود را در دانشگاه رشد دهند و نه‌تنها عنان تکنولوژی را در دست بگیرند، بلکه در مراکز دانشگاهی به عنوان استاد نقش فعّال داشته باشند که بحمدالله این عزیزان کم نیستند و باید روز به روز به تعداد آن‌ها اضافه شود. ولی آن دانشجویی هم که احساس کرد گُم‌شده‌ی او در نوع تفکری است که در حوزه‌های علمیه می‌تواند پیدا کند، نمی‌توان با روح و روان خود مقابله کند، و بدانید جهت عبور از ظلمات مدرنیته هرگز کار در حوزه آسان‌تر از دانشگاه نیست. دانشجو و طلبه با انبوه سوالات و اهدافی که هیچ راهی برای او باز نشده است روبه‌روست و خون دل‌ها باید خورد تا راه گشوده شود، چه زیباست که این دو قشر یعنی دانشگاهیانی که به حوزه رفته‌اند و مذهبی‌هایی که در دانشگاه مانده‌اند، با اُنس مستمر با همدیگر آرام‌آرام راه‌ها را بگشایند و زبان عبور از ظلمات مدرنیته را کشف کنند تا قدمی به سوی تمدن اسلامی برداشته شود. انشاء الله. موفق باشید
3594
متن پرسش
باسلام 1.در سیر مطالعاتی شما کتاب خویشتن پنهان را بعد از معاد توصیه کرده اید در حالی که این کتاب شرح ده نکته است چرا بعد از ده نکته توصیه نفرمودید؟ 2. دلیل اینکه آیت الله وحید خراسانی می گویند فلسفه و مثنوی کشک است چیست با اینکه اینهمه امام و مقام معظم رهبری روی این تاکید کرده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: درست است خویشتن پنهان به یک اعتبار شرح ده نکته است ولی مطالبی در آن مطرح است که مباحث مطرح‌شده در معاد می‌تواند مقدمه‌ی آن مباحث باشد 2- به نظرم به صورتی غیر واقعی فلسفه و مثنوی را برای ایشان طرح کرده‌اند و اصولاً حوزه‌ی نجف فضای ضد فلسفه و عرفان داشته است. موفق باشید
183

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خسته نباشید .درپشت جلد کتاب حضور درهستی کریشنا مورتی آمده است:فکربه طورحتم مانع تجلی عشق است. س1:منظور ایشان ازفکر چیست؟آیامی توان بین نظرات ایشان وکلام ائمه ارتباطی برقرار کرد؟ س2:شما چه تعریفی ازعشق دارید؟
متن پاسخ
جواب: سلام علیکم : باسمه تعالی عشق؛ حالتی است که جان انسان بدون حجاب با حقیقت عالیه‌ی عالم معنا مرتبط شود و تحت انوار معنوی آن حقیقت شدیّت وجود پیدا کند، و مسلّم این حالت وقتی در میان است که انسان تمام وجودش توجه به حقیقت باشد و نه فکر در مورد حقیقت. «فکر» نظر به مفهوم حقیقت است و البته مفهوم حقیقت غیر از خودِ حقیقت است، همان‌طور که مفهومِ رطوبت غیر از خودِ رطوبت و آب است. مطالب را در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» و یا در سی‌دی‌های آن دنبال بفرمایید. موفق باشید
25318
متن پرسش
با سلام: در کتاب کیمیای محبت بابی هست در مذمت مولوی از لسان شیخ رجبعلی که ایشان وقتی مثنوی می‌خواندند ملائکه می گفتند که نگذارید بخوابد در صورتی که هنگام قرائت قرآن چنین سخنی نمی گفتند و ایشان از آن به بعد ظاهرا دیگر مثنوی نخواندند. و نگارنده در تایید حرف ایشان سخنانی در مذمت مولوی آورده اند از لسان بزرگان که خلاصه آن این است که ایشان عالمی بی عمل بوده اند. پس چرا برخی دیگر از عرفا برای مولوی جان می دهند؟ اساسا کسی که می‌خواهد در مسیر الهی قدم بردارد چرا باید به عیب جویی از دیگران بپردازد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کسانی باید در مورد مثنوی نظر بدهند که از عرفان آگاهی داشته باشند. آقای رجبعلی خیاط مردِ کرامت است ولی نه مثل آیت اللّه قاضی مردِ عرفان باشد. معلوم است که اگر با مثنوی مرتبط می‌شدند، هزاران دست‌انداز در مقابل‌شان پیش می‌آمد. موفق باشید

17851
متن پرسش
با سلام و خدا قوت به استاد عزیز: خدا خیرتون بده که برای مردم وقت می گذارید. و اما سوالات: 1. در رابطه با پدیده ی ناشناخته ی عشق سوال داشتم که ماهیتش چیه و چرا به وجود میاد و چطوری میشه از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید. 2. راجع به مطالبی که عرفای قدیم راجع به تفاوت سالک و مجذوب گفتند چطوری انسان استعداد تحت جذبه ی خدا قرار گرفتن رو پیدا میکنه؟ 3. در بسیاری جاها خوندم که عشق مرد به مرد از عشق به ناهمجنس پاک تر و روحانی تره چون مسائل شهوانی و جسمانی کمتر توش دخیله. مثلا فیلسوفان مشهور یونانی در این رابطه مطالبی دارند صوفیان قدیم ما همچین اعتقاداتی داشتند و با عرفای ما حیرت در روی خوبان و پسربچه ی باده فروش و اینها رو لفظا و عملا داشتند. که به المجاز قنطره الحقیقه اشاره می کنند که خودتون بهتر میدونید. یا در رابطه با عشق به حسان الوجوه فصلی در کتاب اسفار وجود دارد و عملی فطری و غیر شهوانی دانسته شده. می خواستم نظر شما را در رابطه با این مساله بدونم. نظری مفصل که همه ی جوانب و ابعاد قضیه را پاسخ دهد. و چطوری میشه از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید و عرفا چه جوری می رسیدند؟ خیلی ممنون از وقتی که برای خدا می گذارید. خدا خیرتون بده. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان در ذات خود عین فقر نسبت به حضرت حق است و این نیاز درونی به کمالات حق، همان عشق حقیقی است و اگر محبت به کمالاتِ غیر حق ما را متوجه‌ی محبت به حق بکند، آن عشق مجازی منجر به عشق حقیقی می‌شود و این هیچ ربطی به امیال جنسی ندارد. 2- این دست خود انسان نیست که مجذوب سالک باشد بلکه هرکس باید سعی کند سالکِ مجذوب گردد و این با رفع حجاب بین خود و خدا صورت می‌گیرد و موجب می‌شود آن فقر ذاتی با نظر به حضرت حق به صحنه آید 3- در این رابطه شرحی بر غزل شماره‌ی 24 جناب حافظ شده است که عیناً ارسال می‌شود.  موفق باشید بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 

غزل 24

 

زلف آشفته و خُویْ کرده و خندان لب و مست        پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست

جناب حافظ در این غزل از شهود مثالی خود گزارش می‌دهد که چگونه در مسیر سلوک در نیمه شبی با صورت مثالیِ حقایق معنوی روبه‌رو می‌شود به همان صورتی که قرآن خبر می‌دهد که مقربان درگاه حق در جنّات نعیم با حورٌ عین روبه‌رو می‌شوند. می‌فرماید: «وَ حُورٌ عينٌ، كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»(واقعه/22 و 23). و برای آن‌ها حورٌ عینی هست مانند مرواریدِ دست‌نخورده.

همان‌طور که حقایق دارای نحوه‌ای از وجود معنوی در عالم قلب هستند، چنان‌چه آن حقایق از بالا در مرتبه‌ی خیال انسان نزول کنند، به زیباترین شکل ظاهر می‌شوند و در زیر سایه‌ی اسم لطیفِ حضرت حق برای سالک ظهور می‌نمایند و حافظ آن صورت مثالی را که برایش ظهور کرده، این طور گزارش می‌کند که دارای زلفی آشفته و چهره‌ای عرق‌کرده و لب خندان و مست و پیراهن چاک و غزل‌خوان و صراحی به‌دست بوده است.

نرگس‌اش عربده‌جوی و لب‌اش افسوس‌کنان             نیم شب دوش به بالین من آمد، بنشست

آن صورت مثالی که جلوه‌ی جواب حضرت حق به سالک است، در موطن خیال، در حالی‌که چشم‌اش عربده‌جوی بود و از لبانش سخنی به گوش می‌رسید که حکایت از افسوس او داشت نیمه شب به بالین او می‌آید و می‌نشیند و چنین می‌گوید:

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین        گفت ای عاشقِ دیرینه‌ی من، خوابت هست؟

سر در گوش حافظ می‌گذارد و با صدایی غم‌انگیز به او عتاب می‌کند که ای عاشق دیرینه!‌ در این نیمه شب برای عاشق دیرینه، جایی برای خوابیدن هست؟ در حالی‌که خداوند شرایطی برایت فراهم کرده تا در منزل عشق از معشوق، صراحیِ شوق عشق بگیری و در نجوای با او آتش عشق را صدچندان کنی. برخیز که باده‌ی محبت حق با صورتی بس جذاب به سوی تو آمده.

عاشقی را که چنین باده‌ی شب‌گیر دهند                کافر عشق بود گر نشود باده‌پرست

آن صورت مثالی با همان لبان افسوس‌کنان می‌گوید: عاشقی را که در شب‌هنگام چنین باده‌ای نصیب شود، اگر با تمام وجود دل را به او نسپارد و با تمام جان آن را ننوشد و باده‌پرستی نکند، حقیقتاً کافر عشق است و از عشق چیزی نمی‌داند مگر ادعای عاشقی. زیرا وقتی با نفحات الهی که جانش را از محبت حق سیراب می‌کند روبه‌رو می‌شود، ناشیانه به چیز دیگری نظر می‌اندازد و خود را در معرض آن نسیم جان‌فزا قرار نمی‌دهد.

برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر              که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

جناب حافظ در توصیف دل‌سپردن به تجلیات الهی در ساحت قلب و خیال، به زاهدی که هنوز در قالب عبادت مانده و به قلب عبادات نرسیده تذکر می‌دهد که چون متوجه حالات روحانی سالکان نمی‌شود به آن‌ها خرده می‌گیرد که این چه سخنانی است بر زبان می‌آورید و سخن از شهودی می‌گویید که به معشوقه‌های زمینی شبیه است. حافظ در جواب او می‌گوید این نوع رویارویی با حقیقت از جنس همان رویارویی است که همه‌ی ما در روز الست با حضرت ربّ داشتیم و آن‌چنان آن جلوه‌ زیبا و همه‌جانبه و جان‌افزا بود که چون حضرت ربّ ندا داد: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم‏»(اعراف/172) آیا من پروردگار شما نیستم تا همه‌ی ابعاد شما را به ثمر برسانم و شما با مقصدقراردادن من به رستگاری برسید؟ همه گفتیم: «بَلى‏ شَهِدْنا» تو همانی که می‌گویی و ما می‌بینیم که چنین است. آری! موضوع رؤیت محبوب در میان بوده و زاهد بر دردکشانی که به بنیادین مراتب توحید نظر دارند، بی‌دلیل خرده می‌گیرد.

آن‌چه او ریخت به پیمانه‌ی ما نوشیدیم           اگر از خَمر بهشت استْ و گر باده‌ی مست

ما در رویارویی با حضرت حق و نظر به تجلیات او در هر صورت و جمالی، تنها آن چیزی را در منظر خود داریم که حضرت ربّ در روز الست در پیمانه‌ی ما انسان‌ها ریخته، حال چه آن در صورت مثالی و ملکوتی جلوه کند و نیمه شب از عالم بالا در خیال ما ظهور نماید و چه صورت‌های زیبای عالم عین باشد. در هر حال سالک در هر منظری جمال ربِّ خود را می‌بیند و شراب ربوبیت حق را که در پیمانه‌ی جانش ریخته می‌نوشد. چرا که انسان در مسیر سلوک به جایی می‌رسد که در هر مظهری حق را و صورت ربوبیت و زیبایی‌های او را به تماشا می‌نشیند و دل به آن می‌سپارد.

خنده‌ی جام میّ و زلف گره‌گیر نگار          ای بسا توبه که چون توبه‌ی حافظ بشکست

حال وقتی در مسیر سلوک، تجلیات الهی تا این‌جاها سالک را در بر بگیرد که از یک طرف جام میِّ ربانی با شفاف‌ترین تجلیات قلب او را به شعف آورد و از طرف دیگر انوار الهی تا مرتبه‌ی خیالِ سالک به زیباترین شکل و با زلفی مجعد ظهور نماید، چه جای نظرنکردن است و مشغول قالب عبادات‌ماندن و نظر به باطن آن‌ها که بدین شکل ظهور کرده، نبودن؟ اگر حافظ هم باشد که «قرآن ز بر بخواند با چارده روایت» توبه‌ی‌ متوقف‌شدن در ظاهر دین را می‌شکند و زندگی عاشقانه را شروع می‌کند به همان معنایی که مولوی در وصف آن می‌گوید: «عشق آن شعله است کو چون بر فروخت / هرکه جز معشوق، باقی جمله سوخت» و یا حافظ که می‌گوید: «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ /  قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت». از آن‌جایی که عشق در تعیّن معشوق شعله‌ور می‌شود، جناب حافظ در این غزل قصه‌ی عشقِ شعله‌ورشده‌ی خود را در تعیّن معشوق به ما گزارش می‌دهد.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

در رابطه با تمثُّلِ جلوه‌های زیبای ملکوتی، مرحوم آیت اللّه حسینی تهرانی از قول علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیهما» نقل می‌کنند:

«علامه طباطبایی به معنویات، زیارت عاشورا و مداومت بر گفتن اذکار، توجه بسیاری داشت و می‌فرمود: استاد ما آیت‌الله قاضی فرموده‌اند: ذکری را که به شما یاد داده‌ام، تعداد خاصی باید گفته شود تا خاصیت ویژه‌اش برای شما آشکار شود، لذا در وسط اذکار سعی کنید آنقدر توجه داشته باشید که چیزی شما را به خود مشغول نکند و إلاّ آن ذکر اثر خود را از دست خواهد داد!

علامه ‌طباطبایی در این باره به داستانِ ذکرگفتن خود اشاره کرد و گفت: روزی مشغول گفتن ذکری بودم که باید چند هزارمرتبه گفته می‌شد و از این رو، چند ساعت وقت لازم داشتم. اتاق را خلوت کرده و شرایط را طوری فراهم کردم تا کسی به آنجا نیاید و من بتوانم آن ذکر را به تعداد مشخصی بگویم. مشغول گفتن ذکر بودم که احساس کردم آثار این ذکر، کم‌کم بر من هویدا می‌شود. ناگهان یک لحظه دیدم که از جانب راست من فرشته‌ای با جامی از آب بهشتی ظاهر شد و عرض کرد این یک جام بهشتی برای شماست آن را برای شما آورده‌ام تا میل کنید.

علامه طباطبایی در ادامه ‌فرمودند: چون استاد ما آیت‌الله قاضی، به ما فرموده بودند که وسط ذکر، به چیزی غیر از یاد خدا مشغول نشوید از این رو من هم به این فرشته، اعتنا نکردم! ملک می‌گفت: من فرشته‌ام و آب سلسبیل بهشتی برایت آورده‌ام از دست من بگیر و آن را بنوش.

آیت‌الله طباطبایی به آن ملک اعتنایی نکرد و لذا ملک که این صحنه را دید رفت عقب و از سمت چپ ایشان، ظاهر شد باز همان سخنان را تکرار کرد و علامه طباطبایی نیز این بار هم کوچکترین توجهی به آن فرشته نکرد تا این‌که سقف شکافته شد و آن فرشته بالا رفت.

علامه طباطبایی فرمودند: در این هنگام، حالی برای من پیش آمد اما باز هم ذکر را قطع نکرده و بر آن مداومت کردم تا اینکه ذکر به پایان رسید.»

البته این به اصطلاح فرشته، از آن نوعی نیست که جناب حافظ آن را ملاقات کرده است زیرا همان‌طور که استاد ایشان متذکر شده است اگر علامه به آن مشغول می‌شد از مراتب عالی‌تر محروم می‌گشت. ولی چون نظر قلب و جان خود را به مقامات و مراتب بالاتر معطوف نمود و با عالم بالاتر از مقام خیال آشنا گردید، در آخر عمر آن فرشته  باز به سراغ او آمد ولی نه به آن شکل که نسبت به عالم اعلاء حجاب او گردد، بلکه در عین نظر به عالم اعلاء، خیالِ او را به نور تجلی انوار الهی به صورت خیالی تغذیه نمود و فرشته‌ای که با جناب حافظ ملاقات می‌کند از نوع اخیر است.

جناب شیخ بهایی به عنوان عارفی که سعی دارد در معاشقه‌ی با حضرت محبوب، مظاهر جلوه‌ی جمیل او را درست بنگرد؛ این‌طور سخن سر می‌دهد که:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال           نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام            مولوی باور ندارد این کلام

وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز            آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:

کل من لم یعشق الوجه الحسن                 قرب الجل الیه و الرسن

یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار              بهر او پالان و افساری بیار»

گر کسی گوید که: از عمرت همین           هفت روزی مانده، وان گردد یقین

تو در این یک هفته، مشغول کدام           علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟

فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم                  هندسه یا رمل یا اعداد شوم

علم نبود غیر علم عاشقی                     مابقی تلبیس ابلیس شقی

علم فقه و علم تفسیر و حدیث                هست از تلبیس ابلیس خبیث

زان نگردد بر تو هرگز کشف راز               گر بود شاگرِ تو صد فخر راز

هر که نبود مبتلای ماهرو                     اسم او از لوح انسانی بشو

سینهٔ خالی ز مهر گلرخان                    کهنه انبانی بود پر استخوان

سینه، گر خالی ز معشوقی بود                 سینه نبود، کهنه صندوقی بود

چند و چند از حکمت یونانیان؟                 حکمت ایمانیان را هم بدان

چند زین فقه و کلام بی‌اصول                مغز را خالی کنی، ای بوالفضول

صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف           از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

دل منور کن به انوار جلی           چند باشی کاسه لیس بوعلی؟

سرور عالم، شه دنیا و دین                سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین

سؤر[1] رسطالیس و سؤر بوعلی               کی شفا گفته نبی منجلی؟

سینه‌ی خود را برو صد چاک کن             دل از این آلودگی‌ها پاک کن

حضرت آیت اللّه جوادی در بیست و یکمین جلسه‌ی بحث‌شان در مورد «نکاح» در تاریخ 25 آبان‌ماه سال 1394 نکته‌ای در رابطه با لذّت فرشته‌خویی می‌فرمایند که در فهم سخنان امثال حافظ می‌تواند راه‌گشا باشد. می‌فرمایند:

«يک بياني درباره نگاه به «حِسانُ الوجوه» است که در روايات ما هست که «اُطْلُبُوا الْخَيرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوه»؛ مشورت کنيد با «حِسانُ الْوُجوه»، ذات اقدس الهي به اينها عنايت کرده، به اينها زيبايي داده، فکر خوب هم آنجاست، عطاي خوب هم آنجاست، همّت بلند هم آنجاست، اين روايات کم نيست؛ ولي بين لذّت از نگاه «حِسانُ الْوُجوه» که لذّت محمود و ممدوح و فرشته خويي است، از لذّتي که فقيه بحث مي کند، بين آسمان و زمين فرق است! آدم بايد بفهمد و قدرت کنترل داشته باشد آن طوري که از گُل لذّت مي برد، از تابلو لذّت مي برد، از يک خط زيبا لذّت مي برد، از يک فرش دستباف زيبا لذّت مي برد، از يک کاشيکاري و معرّق لذّت مي برد، آن طور از يک مرد زيبا يا زن زيبا لذّت مي برد؛ بين اين لذّت با لذّت حيواني، بين آسمان و زمين فرق است! يک پسر زيبا که مادر وقتي او را نگاه مي کند، گذشته از اين‌که فرزند اوست لذّت مي برد؛ يک دختر زيبا که پدر وقتي به او نگاه مي کند لذّت مي برد، اين لذّت غير از آن است که نامَحرم را دارد نگاه مي کند. آدم نتواند بين انسانيت و حيوانيت فرق بگذارد، همينطور درمي آيد. يک پسر زيبا، مادر وقتي او را نگاه مي کند با بچّه هاي ديگر يقيناً فرق مي کند، لذّت مي برد، خيلي خوشش مي آيد و مدام او را مي بوسد؛ يک دختر زيبا وقتي پدر، او را نگاه مي کند، لذّت مي برد، اين لذّت، لذّت فرشته خويي است، چکار به لذّت فقهي دارد؟! اگر شيخ انصاري فرق مي گذاشت، اينطور فتوا نمي داد. مرحوم صاحب جواهر عبارتش را آن روزهاي قبل خوانديم، گفت اين جان کَندن مي خواهد تا آدم بين اين دو فرق بگذارد، گرچه مقدورش نبود که اينطور تحليل کند، گفت اين جزء مکائدِ نفس است؛ امّا حالا راهش چيست؟ مرزش چيست؟ اين را مشخص نکرد.

بنابراين اگر کسي بداند که لذّت حيواني دامنگير او مي شود يا نداند؛ ولي در اثناء، لذت حيواني دامنگير او مي شود، فوراً بايد چشمش را بپوشاند! اين جهنّم است. اگر کسي فرشته است، مي فهمد آنطوري که مادر از پسر زيبا لذّت مي برد، پدر از دختر زيبا لذّت مي برد، مثل يک تابلو فرش، آنطور است، بله عيب ندارد، ده بار هم نگاه کند عيب ندارد، چون يک فرشته اي است دارد نگاه مي کند، مگر هيچ احتمال حرمت مي دهيد. پسر خيلي زيباست مثل يوسف است، مادر از نگاه به چنين پسري لذّت مي برد، ده بار هم نگاه کند مشکلي ندارد، اين لذّت، لذّت محرَّم نيست، لذّت حيواني نيست که حرام باشد. او [مرحوم جواهر] درست است که در فقه خيلي ماهر و هنرمند است، اگر اين فرق را مي دانست هرگز اينطور فتوا نمي داد.

در کتابهاي عقلي بين آن لذّت حيواني با لذّت انساني فرق گذاشتند، اين لذّت انساني را از مراحل کمال دانستند که انسان از صداي خوب لذّت مي برد، از منظرهٴ خوب لذّت مي برد. دين از بالا تا پايين، از پايين تا بالاي آن بايد با زيبايي همراه باشد. آن روزها که بلندگو نبود، بلکه مأذنه بود، وقتي مي رفت بالاي مأذنه و اذان مي گفت مي گفتند مستحب است که مؤذّن «صيّت» باشد؛ يعني خوش صوت باشد، آهنگ داشته باشد، دستش را روي گوشش بگذارد و اذان بگويد. در محراب هم، اگر چند نفر امام جماعت بودند «عِنْدَ التَّشَاح» آنکه زيباتر است جلو بيافتد، اين را که خوانديد در کتابهاي فقهي، حالا أقدمين در دسترس شما نيست؛ ولي شرايع که در دسترس شما هست! محقق در متن شرايع در بحث تَشاحِ ائمه جماعت دارد، أفقه بودن، أقرأ بودن، أسن بودن و بعد کمکم نوبت به «أصبح وجهين» مي رسد؛ آنکه زيباتر است؛ بعد از محقق، شهيد در شرح لمعه فتوا داده و در مسالک اين را باز کرده؛ در شرح لمعه «أصبح وجهين» است، مسالک که بازتر و مشروح تر سخن مي گويد «أصبح وجهين» است و همچنين محقّقين بعدي. اگر کسي نتواند بين اين صَباحت و زيبايي امام جماعت فرق بگذارد با اين بحث فقهي، همين مشکلِ شيخ انصاري را پيدا مي کند. کسي نتواند بين نگاه فرشته ايي و نگاه حيواني فرق بگذارد، همين مشکل ايشان را پيدا مي کند. بحثي که در فقه است، بحث نگاه حيواني است؛ آن بحثي که در کتابهاي عقلي و علوم عقلي است يا در مسئله صَباحتِ وجه امام جماعت است آن يک فرشته خويي است، آن چکار به اين دارد؟ آن لذّت کجا، اين لذت کجا؟! بله، اگر پسر زيبايي باشد و مادر از ديدن او لذّت مي برد، آنطور لذّت را اگر زنهاي ديگر ببرند، بله عيب ندارد، مردهاي ديگر ببرند عيب ندارد. يک دختر زيبايي است که پدر وقتي او را نگاه مي کند لذّت مي برد، آنطور نگاه را زنهاي ديگر به مردهاي ديگر بکنند، مثل تابلوي زيبا، آن اصلاً بحث فقهي نيست، بلکه در فقه اوسط و اکبر مطرح است، اين کار در کتابهاي عقلي شده است.

غالب حکما در اين زمينه يا رساله مستقل نوشتند يا در اثناي کتاب مطرح کردند. مرحوم بوعلي يک رساله مستقلي در عشق ظُرَفاء و فِتيان نوشته است. مرحوم صدر المتألهين در جلد هفت اسفار عشق ظُرَفاء و فِتيان را بيان کرده است. آنهايي که فلسفي حرف مي زدند؛ ولي فقهي فکر مي کردند بر اين بزرگوارها اشکال کردند که نگاه به ظُرَفاء که شرعاً حلال نيست، اينکه نگاه حيواني ندارد، بحث حيواني ندارد. اگر فلسفي حرف مي زنيد، فلسفي فکر کنيد؛ عقلي حرف مي زنيد، عقلي فکر کنيد، نه عقلي حرف بزنيد و نقلي فکر کنيد!

.... مرحوم کليني «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام)» نقل ميکند که: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ»، اين خصوصيت عشق است هر کسي عاشق شد همين است؛ وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) از پيغمبر(صلي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلم) نقل کرد که افضل مردم کسي است که به عبادت، عشق بورزد؛ بعضي عبادت را تکليف مي دانند، يک ابن طاووس (رضوان الله عليه) مي خواهد که عبادت را تشريف بداند، اين جشن تشريف از ايشان است، اين سنّت حسنه را ايشان گذاشته است. ايشان از عده اي دعوت کرده به عنوان شرکت در جشن که در اين مراسم شرکت کنيد، به ابن طاووس گفتند که ميلاد کسي نيست، اين جشن به چه مناسبتي است؟! گفت: جشن تشريف من است نه تکليف، من به شکرانه اينکه نمردم، تا ديروز لايق نبودم که خداي سبحان به من خطاب بکند و بگويد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» يا «أَقِيمُوا الصَّلاَةَ» و مانند آن، امروز به اين حد رسيدم که ذات اقدس الهي مرا مخاطب قرار داده و من مشرّف به حکم الهي شدم، چيزي بر من واجب کرده و از من خواست، به شکرانه اين تشريف من دارم جشن مي گيرم؛ از آن به بعد ديگر جشن تشريف به برکت تلاش امام(رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) و خونهاي پاک شهداء در ايران هم رواج پيدا کرد، اين سنّت را ابن طاووس گذاشته است، اين مي شود جشن تشريف. او به نماز عشق مي ورزد و دوست دارد نماز را، به روزه عشق مي ورزد، وجود مبارک پيغمبر بي صبرانه منتظر بود که چه وقت آفتاب از دايره نصف النهار خارج مي شود تا نمازشان را شروع کنند؛ مثل اينکه آدم برادرش را دوست دارد و مدتها او را نديد چقدر به او علاقمند است، اين نماز براي آنها اينطور بوده است، روزه براي آنها آن طور بوده است. حضرت طبق اين روايت مي فرمايد که افضل مردم کسي است که به عبادت عشق بورزد، عبادت را تشريف بداند نه تکليف و با آن معانقه کند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»، «عانق»؛ يعني عُنُق به عُنُق، اينکه مي بينيد بعضيها معانقه مي کنند؛ يعني گردن به گردن، اين را مي گويند معانقه، «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا»، به اين فکر نيست که چه چيزي دارد و چه چيزي ندارد، فقط منتظر اين است که ظهر شود به نماز مشغول باشد، او عاشق نماز است. «فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی يُسْرٍ‌»، او به اين فکر نيست که دارد يا ندارد، نماز دوستش است، روزه دوستش است، حج و عمره دوستش است.

شما در بيانات وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) قبل از جريان کربلا که از حضرت صفّين برمي گشت، بيست سال قبل از جريان کربلا، وجود مبارک حضرت از اسب پياده شد با دستان مبارکشان اشاره کردند «هاهنا هاهنا هاهنا»؛ همين جاست، همين جاست، مقداري خاک گرفتند بو کردند، دو رکعت نماز خواندند، عرض کردند يا امير المؤمنين چيست؟ فرمود: «هَاهُنَا مَصَارِعُ عُشَّاق» يک عده عاشقان اينجا سر بريده ميشوند. اين عشق چکار به کار حيواني دارد؟ اين چکار به لذّت حيواني دارد؟ آنکه در فلسفه رساله جدايي نوشته به نام مرحوم بوعلي با اين عشق کار دارد، آن عشقي که مرحوم صدر المتألهين در جلد هفت اسفار آورد با اين عشق کار دارد؛ منتها اين عشق از جمادات شروع مي شود، از حيوانات شروع مي شود، از انسانها شروع مي شود تا به «افضل الناس»، يک روح لطيفي مي خواهد.

شما ببينيد بعضي ها وقتي اين خط زيبا را ديدند متحيّرانه نگاه مي کنند، اين يک روح لطيف مي خواهد، يا شعر لطيفي را شنيدند متحيّرانه گوش مي دهند، يا يک آهنگ خوبي را که ديدند متحيّرانه گوش مي دهند، اين نشانه آن لطافت روح است اين چکار به آن امر حيواني دارد؟ اين همان است که «أدقّ مِن الشَّعر» است، اين کاري است که از شيخ انصاري ساخته نيست؛ لذا خيال کرده که آن رواياتي که مي گويد شما «اطْلُبُوا الْخَيرَ عِنْدَ حِسَانِ الوُجُوه» با اين بحث فقهي يکي است، آنکه صاحب جواهر مي گويد حرام است، شما هم بايد بگوييد حرام است يا لااقل احتياط وجوبي کنيد. آدم مي داند که وقتي نگاه به اين پسر يا به اين دختر بکند، لذّت پيدا مي شود بايد پرهيز کنيد! يا در اثناي نگاه لذّت پيدا شده فوراً بايد چشم بپوشاند! آن نگاهي که در تابلو فرش يا خط زيبا پيدا مي شود، بله آن از بحث فقهي بيرون است، آن کار حيواني نيست، آن که لذّت حيواني نيست، لذّت غريزي نيست. آن را مرحوم صاحب جواهر شنيده و گفته اين جزء مکائدِ نفس است، خير، آنچه که شنيدي درست است جزء مکائدِ نفس نيست.

شما مي بينيد وقتي که تابلو فرش دارد يا خط زيبا دارد، بعضيها مرتّب از راه دور مي آيند تا اين خط زيبا را تماشا کنند، بعضيها هم از کنارش رد مي شوند و بي تفاوت هستند. اينکه سعدي مي گويد: «کژطبع و جانوري» براي اينکه شتر از آهنگ خوب لذّت مي برد؛ امّا تو از زنگ لذّت نمي بري «کژطبع و جانوري». غزالي در احياء العلوم نقل مي کند که يکي از اين بزرگان در باديه وارد خيمه و چادر بعضي از اين چادرنشينها شدند و ديدند يک جواني آنجا بسته است و آن جوان تا اين بزرگوار را ديد نگاه توقّع آميزي هم داشت که شما وسيله شويد مرا آزاد کنند، يا يک چنين نگاهي نداشت؛ ولي اين بزرگوار وقتي وارد خيمه اينها شد، ديد يک جواني بسته است، سؤال کرد اين کيست؟ چرا بسته است؟! گفتند اين به ما خيلي آسيب رسانده چند تا از شترهاي ما را از بين برده است، گفت چطور؟ گفتند اين ساربان ما بود، ما اين شترها را مي فرستيم به راه دور براي حمل و نقل کالاي تجاري تا اين کالاها را در اين منطقه بياورند، او کالاها را بارها کرده روي دوش اين شترها و براي اينکه زودتر بيايند، رقصان بيايند، شروع کرد به حُدي خواندن ـ حُدي آن حِداء آنطوري است که ساربانها با آهنگ مخصوص مي خوانند که شترها به وَجد مي آيند با سرعت حرکت مي کنند ـ گفتند او خوش آهنگ است، طرزي با آهنگش اين شترها را به سرعت آورد که اينها در کوتاهترين مدت اصلاً احساس نمي کردند زير بار سنگين اند، همين که آمدند ديگر از پا درآمدند و خيليهايشان مُردند، او به ما آسيب رسانده است، اين را غزالي در احياء العلوم در بحث سماع نقل مي کند. بعضي ها منتظرند که صداي اذانِ مرحوم مؤذن زاده اردبيلي را بشوند، بعضي برايشان بي تفاوت است، اين به لطافت روح برمي گردد. اگر يک چنين نگاهي و يک چنين لذّتي براي کسي پيدا شد که معادل با لذّت پدر هست از پسر زيباي خود؛ معادل لذّت مادر است از پسر زيباي خود، بله آن عيب ندارد، آن که بحث فقهي نيست، آنکه لذّت حيواني نيست تا شما روي آن بحث کنيد. آنکه بزرگان گفتند و مرحوم صاحب جواهر نتوانست حل کند، آن را مي گويند نگاه دوم و سوم، وگرنه نگاهي که نگاه حيواني باشد حق با محقق است، حق با صاحب جواهر است، شما که مي دانيد چنين لذّت حيواني عارض مي شود نبايد نگاه کنيد. پس بنابراين اين «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» اين است.

مرحوم بوعلي و غالب اين بزرگواران در زمينه عشق ظُرَفاء و فِتيان رساله نوشتند که بحث حيواني از بحث انساني کاملاً جداست و لذّت حيواني از لذّت انساني کاملاً جداست. رساله اي که مرحوم ابن سينا نوشتند ـ چند تا رساله از رساله هاي ايشان در اين مجموعه چاپ شده است ـ اصل اين رساله از صفحه 373 شروع مي شود به نام رساله «العشق»؛ آن وقت عشق هاي جمادات مشخص مي شود، عشق هاي حيوانات مشخص مي شود، عشق هاي انسانها مشخص مي شود، در بخشهايي که به عشق هاي ملکوتي و الهي مي رسد مشخص مي شود. فصل اوّل «في ذکر سريان قوّة العشق في کل واحد من الهويات»؛ فصل اول اين است که تمام موجودات عاشق پروردگار هستند و به امر او دارند حرکت مي کنند «أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»، اين امور جمع محلّی به «الف» و «لام» است، اين هم صيرورت است نه سير، عاشقانه دارند متحوّل مي شوند، اين چکار به بحث فقهي دارد؟! اين چکار به بحث حيواني دارد؟! اين‌که:

توحيدگوي او نه بني آدماند و بس         هر بلبلي که زمزمه بر شاخسار کرد

يک بيان لطيفي مرحوم مجلسي (رضوان‌الله‌عليه) دارد که فرق بين اين دو کار را و اين دو وصف را ايشان در شرح همان حديث سوّم ذکر مي کند. مرحوم مجلسي (رضوان‌الله‌عليه) در مرآة العقول در شرح اين حديث، جلد هشتم، صفحه 84 مي فرمايد: «و عَشِقَ مِن باب تَعِبَ» است «و الاسم العشق و هو الافراط في المحبة»، «عَشِقَ»؛ يعني «أحبها حبّا مفرطا من حيث کونه وسيلة إلي القرب الذي هو المطلوب الحقيقي». «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛ يعني آنچنان دوست نماز است که سريعاً اين نماز او را به معبودش نزديک مي کند. «و ربما يتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الأمور الباطله فلايستمعل في حبّه سبحانه و تعالي»؛ برخي ها خيال مي کنند که محبت الهي را نمي توانند عشق بگويند، اين خيال درست نيست، «و ربما يتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الامور الباطله فلا يستعمل في حبه سبحانه و تعالي و ما يتعلق به»، نمي شود گفت به قرآن عشق مي ورزد، به کعبه عشق مي ورزد، به ثوب عشق مي ورزد؛ ولي «و هذا يدل علي خلافه»، اين حديث پيغمبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) دلالت دارد بر خلاف اين توهّم. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علي الله سبحانه و تعالي»؛ البته «اسماءالله» توقيفي است، خيلي از اسماء است که ما تأدب مي کنيم بر ذات اقدس الهي اطلاق نمي کنيم بنا بر اينکه «اسماء الله» توقيفي باشد؛ البته «وصف» به تعبير مرحوم ميرداماد از «اسم» فرق مي کند؛ ما در دعا بگوييم يا فلان يا فلان اين تعبّد مي خواهد؛ امّا خدا را وصف مي کنيم مي گوييم خدا «واجب الوجود» است، اينکه مي گوييم خدا «واجب الوجود» است يا «علة العلل» است، نمي خواهيم بگوييم اين اسم است براي او که در دعا و غير دعا بگويم يا «واجب الوجود» يا «علة العلل» که توقيفي است آنها؛ امّا وصفش در کتابها، در گفتارها، همه مي گويند خدا «واجب الوجود» است، خدا «علة العلل» است و مانند آن، وصفش عيب ندارد، بلکه اسمش مشکل دارد بنا بر احتياط. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علي الله سبحانه و تعالي بل الفعل المشتق منه»؛ «عَشِقَ» «يَعْشِقُ»، اينها را هم ما درباره خداي سبحان تأدب کنيم بکار نبريم؟ بله، «عَرِفَ يَعْرِفُ» هم نمي گوييم، براي اينکه خدا عالم هست چون عليم وارد شده؛ ولي عارف درباره خدا وارد نشده است. «بل الفعل المشتق أيضا بناء علي التوقيف قيل ذکرة الحکماء في کتبهم الطبّية أن العشق ضرب من الماليخولياء و الجنون و الأمراض السوداوية و قرروا في کتبهم الإلهيه أنّه من أعظم الکمالات و السعاداة و ربما يظن أنّ بين الکمالين تخالفها»؛ حکماء در کتابهاي طبي شان که بحث از کارهاي حيواني است، مشترکات بين انسان و دام است مي گويند اين محبّت مفرطه، يک نحوه ماليخولياء است و جنون است، در کتابهاي فلسفي اين را جزء مهمترين کمالات مي دانند؛ برخيها خيال کردند بين اين دو مطلبي که حکماء گفتند تهافت هست. «و ربما يظن أنّ بين الکلامين تخالفا و هو من بار الظنون فإن المذموم هو العشق الجسماني الحيواني الشهواني» که در فقه گفتند اين کار حرام است، «و الممدوح هو الروحاني الإنساني النفساني» که در فلسفه مطرح است، «و الاول يزول و يفني بمجرد الوصال»؛ همين که برخورد کردند و چند لحظه با هم بودند ديگر از بين مي رود، «و الثاني يبقي و يستمر أبد الآباد و علي کل حال»، اين اولين فرقشان است.

بنابراين اين جمله «علي ما أصبح» «أي علي أيِّ حالٍ دخل في الصباح»، اين ديگر جمله بعدي است که نقشي ندارد. غرض اين است که آنکه محل بحث فقهي است، حق با صاحب جواهر است؛ اينکه مرحوم شيخ انصاري مي فرمايد که عيب ندارد و کفّ نظر واجب نيست، براي اينکه ما به حسان وجوه نگاه مي کنيم و بشر که نگاه مي کند و لذّت مي برد، آن لذّتي که حلال است و شارع جلويش را نگرفته است، يک لذّتي است که پدر از پسر زيبا مي برد، مادر از پسر زيبا مي برد، پدر از دختر زيبا مي برد، آنطور باشد بله، عيب ندارد، نه نگاه حيواني اگر لذّت پيدا شد، اين لذّت حيواني را هر جا که شد بايد جلويش را گرفت. و الحمد لله رب العالمين.»((پایان سخن آیت اللّه جوادی‌آملی))

در این‌جا بد نیست که نگاه حکیمان از جمله ملاصدرا را نسبت به زیبایی‌های مافوق زیبایی‌های جسمی و شهوانی در میان بگذاریم از آن جهت که معنای غزل جناب حافظ بهتر روشن شود و معلوم گردد آن مرد بزرگ در این نوع غزل‌ها به چه چیزی اشاره می‌کند.

ملاصدرا عشق انسانی را به دو نوعِ حقیقی و مجازی تقسیم می‌کند. متعلق عشق حقیقی را خداوند و صفات و اسماء و افعال الهی می‌داند و بر این اساس عشق حقیقی دارای مراتبی است که از محبت افعالُ اللّه شروع می‌شود و به محبت اسماءُ اللّه و بالاخره به ذاتُ اللّه می‌انجامد. اما عشق مجازی انسان‌ها نیز به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی عشق مجازی حیوانی و دیگری عشق مجازی انسانی. از نظر ملاصدرا نقش و جایگاه علوم و فنون و آداب حسنه و انواع هنرهای زیبا، در همین تفاوت بین مبدأ عشق مجازی و مبدأ عشق حقیقی نمایان می‌شود.

عشق مجازی حیوانی ریشه در غریزه‌ی شهوانی جنسی دارد و مبدأ آن لذاتی است که بین انسان و حیوان مشترک است و متعلَق این نوع عشق ظاهر معشوق و اعضاء بدنی او است و آن از مقتضیات نفس امّاره‌ی او است و در این حال قوای عقلانی انسان تحت استیلای قوای حیوانی او قرار می‌گیرند و در نتیجه خیال و وَهم بر عقل او سلطه می‌یابند.

اما مبدأ و ریشه‌ی عشق مجازیِ انسانی، در گوهر حقیقت انسانی است و متعلق چنین عشقی شمائل عاشق است و به تعبیر ملاصدرا: «وَ یَکونَ اکثر اعجابه بشمائل المعشوق» و بیشترین عامل جذبه‌ی عاشق به جهت «شمائل معشوق» است. در این عشق قوای حیوانی و شهوانی در استخدام قوای عقلانی قرار دارند و عقل بر وَهم غلبه دارد و در این عشق، زیبایی‌های شمائلی در مقابل زیبایی‌های شکلی و ظاهری است.

عرفا و حکماء الهی همچون ابن‌سینا و ملاصدرا، از عشق مجازیِ انسانی به «عشق عفیف» یا عشق پاک انسانی تعبیر نموده‌اند. ابن‌سینا توجه به شمائل معشوق را وجه بارز عشق عفیف و در حقیقت وجه تمایز عشق مجازی انسانی از عشق مجازی حیوانی دانسته و می‌گوید: «العشق العفیف الذی یأمُر فیه شمائل المعشوق لیس سلطان الشهوة»[2] در حالی‌که باید متوجه بود شمایل چیزی ماوراء اعضاء ظاهری و نگاه شهوانی است، نگاه زیبایی‌شناسانه است و آنچه در عاشق با نظر به معشوق ارضاء می‌شود غریزه‌ی جنسی نیست، حس زیباشناختی و یا همان ذوق هنری عاشق است و در همین رابطه ملاصدرا در حصول و تحقق عشق‌های مجازی انسانی، انواع هنرها و علوم و صنایع و از جمله علوم ریاضی و هندسی را مستقیم یا غیر مستقیم مؤثر می‌داند.

ملاصدرا در رابطه با موضوع فوق می‌فرماید: «أن هذا العشق أعني الالتذاذ الشديد بحسن الصورة الجميلة و المحبة المفرطة لمن وجد فيه الشمائل اللطيفة و تناسب الأعضاء و جودة التركيب لما كان موجودا على نحو وجود الأمور الطبيعية في نفوس أكثر الأمم من غير تكلف و تصنع فهو لا محالة من جملة الأوضاع الإلهية التي يترتب عليها المصالح و الحكم فلا بد أن يكون مستحسنا محمودا سيما و قد وقع من مباد فاضلة لأجل غايات شريف»[3] این عشق - عشق مجازی انسانی-  یعنی عشقی همراه با التذاذ شدید به زیبایی صورت جمیل و محبت بی‌حدّ به کسی که در او یافت می‌شود شمائل لطیف و تناسب اعضاء و خوش‌ترکیبی که چنین احساسی یک امر طبیعی در اکثر انسان‌ها است و بدین لحاظ از جمله اوضاع الهی است که مصالح و حکمت‌هایی بر آن مترتب است و بنابراین این امری است نیکو و مستحسن زیرا دارای مبادی فاضله و غایات شریفه است و به همین جهت سنخیتی با لذائذ جنسی ندارد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


[1] - سؤر؛ غذای دم‌خورده را می‌گویند و در روایت داریم: «فِي سُؤْرِ الْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِينَ دَاء» در دم‌خورده‌ی مؤمن درمانِ 70 درد است. ‏

[2] - ابن‌سینا، الإشارات و التنبیهات، ج 3، ص 380

[3] -  الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏7، ص: 172

12177
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: بنظر مي رسد اشکالي به سير مطالعاتي تان وارد باشد و آن اين است که چهارمين کتاب را کتاب برهان صديقين نهاديد در صورتي که مستحضريد مباحث ملاصدرا را مي توان گفت از قله هاي تفکر بشريت است و مطرح کردن آن براي اذهان جواناني چون ما نه تنها مثمر ثمر نيست که آسيب زننده است قبلا هم متذکر شدم که زماني که بر آثار شما کار مي کردم بدين کتاب که رسيدم دچار مشکل شدم. شما جوانان را بايد رهنمون سازيد به سمت کار بر منطق و بعد مکتب مشاء و بعد اشراق و عرفان، بعد از طي اين طريق اذهان آماده وارد شدن به مباحث حکمت متعاليه پيدا مي کند برهان صديقين مبتني بر يک سلسله مباني چون اصالت وجود و... است که شما بدون اثبات اين مباني به سراغ لب مطلب رفتيد در پايان در تاييد مطالب خود به مطالبي که آيت الله رمضاني از شاگردان آيت الله حسن زاده آملي در سايتشان در سير صحيح آموختن فلسفه آورده اند استناد مي کنم: «تأثیر عرفان نظری بر فلسفه، حکمت متعالیه را به وجود آورده است. یکی از استوانه‌های عمدۀ حکمت متعالیه صدرایی، عرفان نظری است. مرحوم آخوند حکمت خود را که حکمت متعالیه نام نهاد با توجه به مبانی مشائی و اشراقی و با توجه به مباحث کلامی و بالاتر از همه اینها با توجه به آن چيزي بنا نهاد که در فضای عرفان نظری ساخته و تبیین شده است؛ بر همين اساس گاهی در صحبت‌ها گفته ايم: اگر بخواهید بدون آشنایی با عرفان نظری، به سراغ حکمت متعالیه بروید، چه بسا از مطلب دور افتاده و آنچه را که مراد آخوند است، به دست نیاورید و به سبب همین نکته است که برخی از بزرگان گفته‌اند: حکمت متعالیه صدرا، سهل ممتنع است. وقتي عبارت‌ها را می‌خوانيد، گمان می‌کنيد مطلب را فهمیده‌ايد؛ اما در واقع مطالب آن‌گونه كه باید درك نشده است. يادم هست مرحوم مطهری، در نوارهای درسی‌ جلد سوم اسفار، بحث حرکت و زمان می‌فرمود: «مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند: من وقتی که اسفار را درس می‌گرفتم خیلی در تقریر مطالب و فراگیری آن کوشش می‌کردم و علاوه بر این که پیش‌مطالعه داشتم و در موقع درس، سراپا گوش بودم، پس از درس مطالب را تقریر می‌کردم و تحقیقات فوق‌العاده‌اي داشتم. این تقریرات و تحقیقات به نحوی در نظرم عمده بود که گاهی با خود می گفتم اگر جناب آخوند سر از قبر در بیاورد و بخواهد مبانی و مطالبش را تقریر کند، بهتر از این نمی‌تواند تقریر کند. این باور در من بود تا اینکه در نجف به خدمت آقا سیدعلی آقای قاضی رسیدیم. ایشان با اینکه تخصصش فلسفه نبود، بلكه عرفان بود، اما وقتی که لب باز کرد و از وجود، ماهیت، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن گفت و شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن. آن زمان فهمیدم که من تا کنون از اسفار یک حرف را هم نفهمیده‌ام». این اعتراف خیلی عجیب و گویای این حقیقت است که چقدر عرفان در فهم حکمت متعالیه دخیل است و چقدر آخوند ملاصدرا از عرفان تأثير پذیرفته است؛ به همين دليل به خیلی از آقایانی که در فضای حکمت متعالیه نق و نوق دارند و هميشه ان قلت و اشکال می‌کنند، این را مي‌گويم که شما از همان پایگاه حکمت و فلسفه متعارف به حکمت متعالیه نگاه مي‌كنيد و هیچ‌گاه از عرفان پلی به آن نزده‌اید و از عرفان به آن سفر نکرده‌اید! براين اساس ما بارها و بارها و به مناسبت‌های گوناگون در دروس و صحبت‌ها و مصاحبه‌ها گفته‌ايم: فراگیری فلسفه با بدایه الحکمه و بستن بحث با نهایه الحکمه غلط است؛ زيرا بدایه الحکمه خلاصه مباحث اسفار است. اسفار هم حکمت متعالیه است و فلسفه را نمي‌توان با حکمت متعالیه آغاز كرد؛ چرا که حكمت متعاليه در اوج است و بر روی دوش عرفان نظری، فلسفه مشاء و اشراق و مباحث آیات و روایات و تفاسیر انفس این ها پا گذاشته است. لذا شروع فلسفه با این کتاب ها و این نحوه تدریس، واقعاً کار بسیار غیر قابل توجیهی است. اگر بخواهیم در این زمینه مثالي بزنيم و بفهمانیم که در تدريس فلسفه چقدر اشتباه می‌کنیم، بايد بگوييم چنين كاري مانند اين است كه جلد کفایه الاصول جناب آخوند خراساني را جدا کنید و جلد دیگری رویش بگذارید و بنويسيد بدایه الاصول و آن را بدهید دست کسی که تاکنون اصول نخوانده و می‌خواهد مباحث اصولی را با كتاب کفایه الاصول اما تحت عنوان بدایه الاصول فرا بگیرد. در چنين حالتي چه رخ خواهد داد؟ آیا چنين فردي از اصول چیزی خواهد فهمید؟ اگر الف و لامی که در عنوان «بدايه الحکمه» وجود دارد، الف و لام جنس باشد، بايد گفت واقعاً كتاب بدایه الحکمه، بدایه الحکمه (شروع فلسفه) نیست؛ اما اگر الف و لام عهد باشد، اين الف و لام اشاره به حکمت متعالیه خواهد داشت؛ يعني بدايه الحكمه المتعالیه (آغاز حکمت متعالیه). بله، چنين چيزي درست است و حکمت متعالیه در برابر حکمت متعارف است. و حکمت متعارف بر حکمت متعالیه مقدم است؛ لذا ما بايد مباحث فلسفی را براي شروع، خیلی بسیط و بدون اما و اگر بيان كنيم و بيشتر به دنبال اين باشيم كه ذهن فلسفی به شخص بدهیم، مباحثي چون موجودیت در برابر انکار واقعیت، و بعد از موجودیت، تقسیم موجود به واجب و ممکن و بحث از عوارض ذاتی موجود، قوه، فعل، حدوث، قدم، ذهنی، عینی و مانند اینها. بعد از اين مباحث ان قلت‌ها را مطرح كنيم و الی آخر. بايد به این سبک و سیاق مباحث را پیش ببریم و بعد که شخص خوب ذهن فلسفی پیدا کرد و با مباحث فلسفی آشنا شد، یک قدم بالاتر برويم و مباحث عمیق‌تر را در حکمت متوسط بیان کنیم و دست آخر حکمت متعالیه را که در اوج است و عمیق‌ترین مباحث و عالی‌ترین افکار را در این فضا بیاوریم که در چنين جايي است كه می‌گوییم فلسفه با مباحث عرفان نظری تعانق مي‌كند.» رهنامه: اگر توصیه‌ای برای سیر مطالعاتی فلسفه تا عرفان عملی یا نظری داريد كه طلبه‌ها مي‌توانند از آن استفاده کنند بفرماييد. چند سال پیش در مقاله‌اي تحت عنوان «آیینه رشد» كه در بعضی از سایت‌ها هم منتشر شد، در سير علمی، برنامه ای را به صورت مدون ارائه كرده‌ و توضیح داد‌م که مختصر آن اين است: اگر بخواهيم در مباحث عقلی به صورت تخصصی و عمیق پیش برویم، اول بايد یک دوره منطق را به صورت متقن فرا بگیریم و نبايد به منطق مظفر اكتفا كنيم. منطق مظفر آغاز منطق است و با زبان ساده و خیلی بسیط مباحث منطقی را آورده است، به گونه‌اي که شخص می‌تواند مباحث را به‌راحتي بفهمد و فرا بگیرد. بعد از فراگرفتن منطق مظفر، پیشنهاد ما این است که شخص منطق اشارات را شروع كند و بعد از آن به برهان شفا بپردازد. ترتیب مباحث منطقی این‌گونه است. شما وقتی منطق مظفر را مي‌خوانید و بر سر سفره منطق اشارات مي‌نشینيد، می‌بینید آنچه خوانده‌اید، قصه بوده است و مطالب اين كتاب است که واقعا منطق است. بعد از آنکه بر سر سفره برهان شفا نشستيد، خواهيد ديد عمق منطق در اين كتاب است و آنچه تا حال فرا گرفته‌ايد، به صورت جدی‌تر در برهان شفا آمده است. اگر کسی در منطق، چنين سیري را دنبال كند، بسيار عالي است. بعد از منطق، باید حکمت متعارف را فرا گرفت. حکمت متعارف همان حکمت مشاء است. من دو تا کتاب عمده را در حکمت مشاء پیشنهاد می‌کنم: یکی کتاب اشارات است و یکی هم الهیات شفا. این دو كتاب انسان را در فراگیری حکمت مشاء بی‌نیاز می‌کند. پس از حکمت مشاء، حکمت اشراق را پیشنهاد مي‌كنم. چون حکمت اشراق نقدی بر فلسفه مشاء است. حکمت اشراق را بايد در حد حکمة الاشراق جناب شیخ شهاب‌الدین سهروردی فرا گرفت. پس از اینها یک دوره عرفان نظری در حد تمهید القواعد یا در حد مقدمه شرح قیصری بر فصوص بايد فرا گرفت. فصول مقدمه اين كتاب مشتمل بر دوازده فصل است. اگر كسي اين سير را دنبال كند، استوانه‌های اصلی حکمت متعالیه را به دست می‌آورد، آن‌گاه می‌تواند نزد شخصی که با همین روش حکمت متعالیه را خوب و تخصصي فرا گرفته است، در حد کتاب شواهد الربوبیه حکمت متعالیه را درس بگيرد . كتاب شواهد الربوبيه یک دوره چکیده كتاب اسفار است و خلاصه مباحث اسفار در اين كتاب آمده است. پس بايد كتاب شواهد الربوبيه را متن درسی قرار داد و استاد خبیر در ميان مباحث، شاگرد را به مباحث اسفار ارجاع دهد كه به صورت مبسوط آمده است. با این روش مي‌توانيم مباحث فلسفی را در حد حکمت متعالیه، نه مطلق فلسفه، فرا بگيريم و بفهميم که آخوند ملاصدرا چه فرموده است. رهنامه: در عرفان چه سيري را پيشنهاد مي‌كنيد؟ بعد از فراگيري فلسفه، مي‌توان در عرفان، سه کتاب درسی را به ترتیب شروع كرد: تمهیدالقواعد، شرح قیصری بر فصوص و بعد هم مصباح ‌الأنس. این سه کتاب، کتاب های کلاسیک و درسی عرفان نظری‌اند.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که امروزه با نسلی روبه‌رو هستیم که روح و عقل او تشنه‌ی نگاه حکمت متعالیه و عرفان به موضوعات است و جز با اشاره‌ای که از این طریق به حقایق می‌شود به طریق دیگری قانع نمی‌شود، نظر جنابعالی را به کاری که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با طرح تفسیر سوره‌ی حمد در تلویزیون و برای عموم مردم انجام دادند، جلب می‌کنم چون به ایشان همین اشکال‌ها را گرفته بودند. در جلسه‌ی پنجم از قول آیت اللّه شاه‌آبادی که مباحث عمیق عرفانی را برای کسبه طرح می‌کردند نقل قول می‌کنند که؛ بگذار این کفریات به گوش این‌ها هم برسد. فکر می‌کنم اگر رفقا بحث برهان صدیقین را آن‌طور که در کتاب «از برهان تا عرفان» عرض شده با شرح‌های صوتی آن دنبال کنند، برای شروع تفکر هستی‌شناسی قدم خوبی را برداشته‌اند، تجربه‌ی سی‌ساله‌ی تدریس بنده در این امر از این حکایت دارد، حالا بعضی‌ها تا منطق ندانند نمی‌توانند درک درستی از مباحث فلسفی داشته باشند، استثناء هستند، در حالی‌که تفکر منطقی ربطی به تفکر فلسفی و عرفانی ندارد. تفکر فلسفی و عرفانی مربوط به هرکسی است که بخواهد فکر کند و زمینه‌ی آن به طور فطری در همه هست و به همین جهت حضرت امام در آخر کتاب «مصباح الهدایه» در عین آن‌که توصیه می‌کنند این مباحث برای غیرِ اهلش طرح نشود، می‌فرمایند مشتاقان چنین مباحثی را هم از ارائه‌ی آن محروم نگردانید. موفق باشید

35828
متن پرسش

با سلام خدمت استاد طاهرزاده: اخیراً کلیپی در فضای مجازی پخش شده است که آقایی مطالبی را در مورد دین بیان می کند که به نظر می‌رسد شبهاتی در آن وجود دارد. با توجه به این که نسل جوان بیشتر با فضای مجازی در ارتباط هستند، خواهشمندم نظر خود را در مورد درستی مطالب بیان شده بفرمایید. متن صحبت‌های این آقا به صورت زیر است: «این روزها بحث در مورد دین و مذهب، حسابی تو جامعه بالا گرفته. یه عده میگن دستورات دین باید قانون بشه و یه عده میگن تو طول تاریخ هر بلایی سر انسان اومده زیر سر همین دینه. عمده ی تنفر مردم از مذاهب به خاطر رفتار پیروان مذاهبه این که یک نفر نماز می خونه، کلیسا میره، روزه می گیره، اما حق خوری میکنه، ظلم میکنه، دروغم میگه! مثلاً یه کلیپی رو نگاه می‌کنی که توش یه آدم بی دین داره به یه حیوان بی پناه محبت می‌کنه و اون طرف، یک آدم دیندار داره حیوان آزاری می کنه و زیر کلیپ نوشته انسانیت بهترین دین است و مشکل دقیقاً از همین جا شروع میشه. خیلی ها فکر می‌کنند انسانیت میوه ی دینه. نه! انسانیت میوه ی عقله. انسانیت دین نیست، وظیفه ست. خوب بودن، عادل بودن، صادق بودن، وظیفه ی ماست. چون نعمتی به اسم عقل داریم که بقیه ی موجودات ازش بی بهره اند و چون امکان اضافه تری داریم پس وظیفه ی سنگین تری هم روی دوشمون هست. خیلی از دین دارها فکر می‌کنند چون ظلم نمیکنن، چون رحم میکنن، چون دروغ نمیگن، باید براشون کف زد. نه! انسانیت وظیفه ست، اسمش روشه. انسانیت یعنی مختص انسانه. مگه از انسان جز انسانیت و از حیوان جز حیوانیت انتظار میره؟! پس خوب بودن حکم عقله، نه دین. و اگر هیچ پیامبری برای بشر نمیومد، بشر تا الآن باید تمام این مفاهیم رو خودش می فهمید و رعایت می‌کرد. این را بدان که دین مرتبه ی پس از انسانیته، نه قبل از انسانیت. انسانیت سقف دین نیست، کف دینه. دین میگه اولین و ابتدایی ترین وظیفه ی تو اینه که آدم باشی، چون آدم خلق شدی و وقتی که تمام قوانین انسانیت را رعایت کردی و به یک انسان تمام معنا تبدیل شدی، اون موقع بیا من یک سری دستورات ویژه برات دارم که تو را به مراتب خیلی متعالی تری نسبت به انسانیت میبره. دین نیومده تو را انسان کنه. انسان سازی وظیفه ی ماست. دین اومده تو را شبیه به خدا کنه و برای شبیه خدا شدن لازمه که اول شبیه انسان شد. دین تو را دعوت می‌کند به دیدن پشت پرده‌ی عالم، به شناخت عالم غیب، به کشف حقیقت هستی، به راز خلقت، به عاشقی با پروردگار و گسترش تمام ابعاد وجودی انسان. اما همه ی این ها بعد از تحقق انسانیت امکان پذیره. انسانیت اولین پله از نردبان دینه و تا کسی پایش را روی این پله نگذاره امکان ندارد بتونه پایش را روی پله های بعدی بگذارند. کسی که انسانیت را در خودش زنده کرده شبیه بذر مستعده و دین آبی هست که می‌تونه این بذر را به یک درخت تنومند تبدیل کنه. اما انجام مناسک دینی بدون تحقق انسانیت مثل اینه که ۵۰ سال روزی پنج بار آب به زمینی بدهی که هیچ بذری توی آن نیست. کسی که دین داره اما انسانیت نداره، سوار قطار شهربازیه. داره سر جای خودش می چرخه اما فکر میکنه داره به مقصد میرسه. فقط توهم رسیدن داره. کسی که انسانیت داره اما دین نداره، سوار یه قطار واقعیه و با اون قطار می‌تونه هرجایی که روی زمین خدا خواست برود. اما کسی که هم دین داره، هم انسانیت، پر پرواز داره. دین بدون انسانیت یه شوخی کودکانه ست. کما اینکه بارها و بارها در متون دینی دیدید که کسی که رحم ندارد، ایمان ندارد. کسی که صبر ندارد، ایمان ندارد. یه نکته ی خیلی خیلی مهم اینجاست و اون اینه که نباید تدین را با ایمان اشتباه بگیری. خیلی ها دین دارن اما ایمان ندارن. شاید باورتون نشه اما تدین، آدم خوب را خوب تر و آدم بد را بدتر می کنه. کسی که تا دیروز رحم داشت، وقتی دین دار میشه رحمش از قبل بیشتر میشه و حتی دیگه پایش را روی مورچه هم نمیگذاره. چرا؟ چون میگه این مخلوق معشوق منه. اما کسی که تا دیروز رحم نداشت، وقتی دین دار میشه، بی رحم تر میشه. درست مثل داعشی ها که سر می‌بریدن و افتخار هم می‌کردن. چون این بار برای بی رحمی خودش، پشتوانه و توجیه قوی هم پیدا کرده. شاید بگین چی میگی آقای تمسکی! مگه میشه دین آدم خوب را خوب تر و آدم بد را بدتر کنه؟ من نمی گم. خود خدا توی قرآن در مورد بزرگترین معجزه ی بزرگترین پیغمبرش این را میگه. میگه «ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین» این قرآن مایه ی شفا و رحمت برای مؤمنه. مؤمن کیه؟ کسی که امنه. کسی که تو میتونی کنارش خودت باشی بدون این که ترس از قضاوت داشته باشی. میگه این قرآن شفای دل مجروح مؤمنه. اما آیا شفای دل ظالم هم هست ؟ میگه هرگز! «و لایزید الظالمین الا خسارا» این قرآن برای ظالم فقط مایه خسارته، نه هدایت. اگه میخوای بحث را کامل بفهمی به این مثال دقت کن. وقتی یه سیب زمینی و یه تخم مرغ را با هم توی ظرف آب جوش میندازی، آب جوش محتویات نرم داخل تخم مرغ را سفت می‌کنه اما محتویات سفت داخل سیب زمینی را نرم می‌کنه. آدم خوب مثل سیب زمینیه. وقتی با دین مواجه میشه درونیاتش لطیف تر و نرم تر از قبل میشه اما آدم بد مثل تخم مرغ در مواجه با آب جوش درونیاتش و قلبش زمخت تر از قبل میشه. درست مثل داعشی ها که بعد از دین آوردنشون بی رحم تر شدن. جان کلام این که نماز و روزه و حج و زکات نیومده انسان بسازه، اومده انسان را به معراج ببره. نماز، آدم بد را خوب نمیکنه، آدم خوب را خوب تر می‌کنه. دنیا پر است از آدمهای خوب بی نماز و آدمهای بد نمازخوان. روزی ۱۷ بار تعظیم کردن جلوی پروردگار باعث نمیشه من عقده های روانی ام، احساس حقارتم، تنگ نظری ام و حسادتم شفا پیدا کنه. اونها مشاوره، مطالعه کتاب، مبارزه با نفس و تمرین و اتاق درمان می‌خواهد. ما تا حالا ندیدیم کسی که احساس خودکم بینی داره با نمازخواندن احساس کفایت کنه. یا یه آدم حسود با روزه گرفتن عزت نفس پیدا کنه. بحثم را با یک داستان تکان دهنده اما واقعی جمع می کنم. داشتم روزی شرح حال یکی از عرفا را می‌خواندم که یه آقایی اومده بود پیشش و اصرار کرده بود که بگو چهره برزخی یا چهره ی ملکوتی من چه شکلیه؟ اون عارف گفته بود: ناراحت نمیشی؟ گفته بود نه، من برای اصلاح خودم اومدم. گفته بود شبیه الاغ می مونی! اون شخص تشکر کرده بود و رفته بود چهل روز، شبها نماز شب و روزها روزه گرفته بود و روی سجاده مشغول عبادت بود. بعد از چهل روز برگشت پیش این عارف و گفت بگو من چه شکلی شدم؟ اون عارف بهش گفته بود شبیه یک الاغ نورانی شدی! هزار تا کتاب توی این جمله ست. الاغ نورانی! دین اومده برای نورانی کردن اما تا موقعی که آدم نشیم، نورانی شدن به چه دردمون میخوره؟ کما اینکه امام حسین علیه السلام و بقیه اولیای دین را همین الاغ های نورانی به شهادت رساندند! هیچ چیز توی دنیا خطرناک تر از دین دار شدن بدون آدم شدن نیست. چون همچین شخصی به خودش اجازه این را می‌دهد که هر رفتار غیر انسانی را از خودش نشون بدهد، مضاف بر اینکه احساس تقرب و معنویت هم می‌کند. درست مثل کسی که با لگد توی پهلوی دختر مردم می‌زند برای این که بهش تذکر حجاب بدهد. پس اول به خودم و هرکسی که صدای من را می‌شنوه میگم که به قول سعدی آدمی را آدمیت لازم است. تا آدم نشیم دین به کار ما نخواهد آمد. تمام.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است و به همین جهت قرآن، شرط استفاده از خود را تقوای اولیه می‌داند به این معنا که اگر کسی بنا داشته باشد در تقوا، پایدار و عمیق شود؛ قرآن کمکش می‌کند. اخیراً نیز جناب آقای موسویان در مباحثی که در رابطه با «امر به معروف» داشتند متذکر این امر شدند که به هر حال باید معروف یعنی امر پذیرفته‌شده را مخاطب شما قبول داشته باشد که رعایت آن را با او در میان بگذارید. در این مورد خوب است که به صوت‌های «امر به معروف» ایشان رجوع شود. https://eitaa.com/matalebevijeh/14454
جناب آقای دکتر مصطفی محقق داماد در کتاب «فاجعه جهل مقدس» نکاتی در همین رابطه فرموده‌اند که بنده خلاصه‌ای که از آن کتاب برای خود در این رابطه برداشته‌ام را خدمتتان تقدیم می‌کنم. موفق باشید
 آری! جمع بین سیاست و اخلاق ممکن است آنگاه که متوجه باشیم آن اخلاق ما را در وسعت تاریخ قدسی و معنوی خود حاضر می‌کند. ابتدا باید معلم خود بود و سپس معلم دیگران.
خطر دیندارانِ کج اندیش آن است که تمام صفات خوب را در قالب دین و پوشش دین ولی درست در جایی برعکس آن جایی که دین بدان اشاره دارد، جای می‌دهند.
اگر قرآن فرمود: «وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ» (توبه/۱۲۵) باید گفت اصولاً معنای این‌که خداوند افزایش مرض و ضلالت را در برخی آیات به خود نسبت می‌دهد همین مانع هدایت بودن دین است چنانچه کسی دین را دست کم بگیرد و در فهم آن سعی نکند  آب را از چشمه بر ندارد، نه تنها مایه هدایت او نمی‌شود بلکه موجب گمراهی، سرگردانی، بدبختی و همچنین بلای خانمان سوز او خواهد شد.
تنها کسانی می‌توانند از رهنمودهای قرآن برای تعالی بهره بگیرند که سودای آن را در سر داشته باشند به گفته جناب مولوی
زان که از قرآن بسی گمره شدند        زان رسن قومی درون چه شده‌اند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود      چون تو را سودای سربالا نبود
خلاصه آنکه اگر کسی رویکرد فکری و فرهنگی متعالی داشته باشد ، با درک عقلانی و اخلاقی از قرآن کریم می‌تواند زندگی نیکو و مناسبات درستی را با دیگران بسازد. قرآن «حبل الله متین و  ْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ الهی» است. فقط باعث هدایت و تعالی کسانی است که ویژگی‌شان هدایت جویی و هدف‌شان  بالارفتن و آسمانی‌شدن است.
خداوند می‌فرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) کسانی که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را به شرک نمی‌آلایند ، ایمنی از آن ایشان است و ایشان هدایت یافتگان‌اند.
فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»(مائده/3) پیام این آیه این است: در فضایی که دین و تفسیر متون و مفاهیم دینی و اداره امور در دست شخصی مانند علی«علیه‌السلام» قرار گیرد، دین برای بشریت نعمت است و در غیر این صورت چنانچه به جای مولای متقیان«علیه‌السلام» اشخاصی مانند معاویه و امثال او به جای آن حضرت بنشینند همان دین، بلا و آفتی خانمان سوز خواهد بود. اینان همان طاغوتی هستند که در آیه ۵۱ سوره نساء در موردشان فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً» یعنی آیا کسانی را که نصیبی از کتاب داده شده‌اند ندیدی که به جبت و طاغوت ایمان می‌آورند و درباره کافران می‌گویند که راه اینان از راه مومنان به هدایت نزدیک‌تر است؟
- جاهلیت مقابل عالمیت نیست، مقابل عاقلیت است.
قرآن می‌فرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء/82) در این آیه دو گروه بررسی می‌شوند مؤمنین و ظالمین، نه مؤمنین و کافرین.
در جامعه جاهلی همه صفات زشت، هر چند مردم آنها را مرتکب می‌شدند بد بود، ولی خطر در جامعه دینی این است که دین، ابزار توجیه زشتی‌ها می‌شود.
امام در شب عاشورا به اصحاب فرمودند اگر من مهلت خواستم برای خودم نبود بلکه برای شما بود. ایشان می‌خواست با استفاده از تاریکی شب یک انتخاب آزاد صورت گیرد و هر کس به دور از هرگونه تحمیل و تعارف بتواند تصمیم بگیرد.
قالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبْرَح. عبادت‏ كننده ناآگاه از دين، همچون خر آسياب است، كه دور خود مى‏‌چرخد ولى از جايى كه هست بيشتر نمى ‏رود.
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ وَ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ الطَّرِيقِ إِلَّا بُعْدا. كسى كه بدون بينائى عمل كند چون كسيست که بيراهه رود و سرعت رفتن جز پرتى از راه برايش نيفزايد.
قال: النبي صلى الله عليه وسلم: الناس معادن كمعادن الذهب والفضة، خيارهم في الجاهلية خيارهم في الإسلام إذا فقهوا وشرارکم فی الجاهلیه‏ شرارکم فی الاسلام

کتاب فاجعه جهل مقدس صفحه ۲۱۹ حال اگر عبادت مبتنی بر معرفت باشد انسان به تمام معنا متوجه حق و حقیقت می‌شود وگرنه عبادت موجب شقاوت می‌گردد همانطور که خداوند در قرآن فرمود  
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (4) الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ (6) وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تهديد كننده آينده امت اسلامى را «سوء تدبير» مى دانند. و مى فرمايد:ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الفَقرَ ، ولكِنَ أخافُ عَلَيهِم سوءَ التَّدبيرِ..من براى امّتم از فقر نمى ترسم ؛ ولى از سوء تدبير ترسانم. آری فقر معلول سوء تدبیر است.

 

2293
متن پرسش
با سلام.استاد پسری هستم25 ساله.دختر بسیار خوبی در اقوام درجه اول دارم که 5-6 سال از بنده بزرگترند و سن ازدواجشان دارد میگذرد.به نظر شما مطرح کردن ازدواج به صلاح است یا طبق احادیث پی دختری باشم که از خودم کوچکتر باشند؟پس چرا پیامبر(ص)با حضرت خدیجه ازدواج کردن؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر بعدا تحت تأثیر توهمات خود قرارنگیرید که بهتر بود با کسی ازدواج می‌کردید که سن او از شما کمتر بود و اگر تحت تأثر حرف‌های مردم قرارنگیرد، و اگر آن خانم نیز به جهت بالابودن سنّ نخواهد قوّام بودن مرد خود را نادیده‌بگیرد و یا بخواهد برای مردش مادری کند، کار بدی نیست و جای مشورت بیشتر با افرادی که آن‌خانم و شما را می‌شناسند دارد. موفق باشید.
11676
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز، وقتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمدند به تصریح روایات ماثوره خداوند نام ایشان را فاطمه گذاردند حال آنکه قبلا نام مادر امام علی علیه السلام فاطمه بنت اسد بود. چرا خداوند نام جدیدی بر آن حضرت ننهادند مثلا امام علی علیه السلام؟ سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای فاطمه در رابطه با حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» معنای خاص خود را دارد که در کتاب «مقام لیلة القدری حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» عرایضی در این مورد شده. موفق باشید

11518
متن پرسش
باسمه تعالی. محضر استاد ارجمند سلام علیکم: آیا از فاطمیه اول تا فاطمیه دوم که بیست روز فاصله است از لحاظ اخلاقی لازم می باشد که احتیاط گردد و مراسم جشن و شادی مثل عروسی برگزار نگردد؟ از نظر فقه و شرع می گویند اشکالی ندارد اما بالاخره محب اهل بیت (ع) در این چند روزی که ایام سوگواری و غم و اندوه اهل بیت (ع) می باشد آیا اخلاقا نباید احترام نگه دارد و شادی مشروع خود را برای وقت دیگر بگذارد؟ آیا برگزاری مراسم عروسی در چنین ایامی ناخودآگاه آثار سوئی در زندگی نخواهد داشت (البته منظور شادی که شرعا حلال است نه اینکه مجلس گناه باشد) تشکر از حضرت عالی و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود ائمه«علیهم‌السلام» مایل نیستند ما زندگی خود را همراه با حزن شکل دهیم. زیرا بالاخره وجود مقدس حضرت زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» یا در فاطمیه‌ی اول رحلت فرمودند و یا در فاطمیه‌ی دوم، بنابراین معنا ندارد بین این دو زمان ما عزادار باشیم. از طرفی عرض کردم افراد موثق فرموده بودند بیت حضرت آقا هم از شب چهارشنبه یعنی چهارم فروردین جلسه‌ی سوگواری بیت را شروع می‌کنند تا مردم به دید و بازدید عید هم برسند. موفق باشید

8528
متن پرسش
سلام علیکم حضرتعالی در باره«حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‏» فزمودید که آنچه برای نیکان خوب است و باید انجام دهند برای مقربین که بنا است بین آن‌ها و خدا هیچ واسطه‌ای نباشد خطا محسوب می‌شود. آیا این برداشت صحیح است که اگر مقربین حسنه نیکان را انجام بدهند آن عمل نورانیت برایشان دارد فقط بین خود و خدا حجاب نورانی ایجاد می کنند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: مثل این‌که مقربین عبادات خود را در حدّ قالب و ظاهر انجام دهند و نسبت به قلب آن و حضوری که باید داشته باشند بی‌تفاوت باشند. این حالت را برای خود گناه به‌حساب می‌اورند. در حالی‌که ابرار همین‌که به جای ترک عبادت، عبادت خدا را انجام می‌دهند حتی در حدّ ظاهر آن، حسنه‌ای انجام داده‌اند. موفق باشید
145

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد می خواستم نظرشمارادرمورد این گونه اظهارات که در بعضی از سایتها می آید را بدان.می خواستم بدانم آنانی که این نظریات را که می دهند چگونه انسانهایی هستند ودارای چه روحیه ایی؟آیاتمام حرفهایی که در زیر هست بی پایه وبی اساس می باشد و از وهم نویسنده ناشی شده.بلاخره نظر خودتان را به عنوان کسی که سالها دردین تحقیق کرده بدان تا بفهمم نظر واقعی اسلام دربرخورد با این نوشته ها چیست؟ خداحفظتان کند
متن پاسخ
باسمه تعالی جواب: پس از سلام عرض بنده در جواب سؤالات خیلی طولانی جنابعالی آن است که چند نکته را فراموش نفرمایید؛ یکی این‌که در مقایسه‌ی نظام شاهنشاهی با نظام اسلامی، به شرایط جهان توجه فرمایید، فرهنگ مدرنیته در سال‌های اخیر آنچنان در جهان ظهور کرد که کلّ جهان با فساد غیر قابل تصوری روبه‌رو شده، در زمانی که در تهران هزاران هزار دختران ما بدون حجاب و با دامن‌های کوتاه در خیابان‌ها پرسه می‌زدند، در دُوبی و کویت یک زن بی‌حجاب نبود. حالا اگر خواستید نقش انقلاب اسلامی را در کنترل فساد بررسی بفرمایید تهران را با دوبی امروزمقایسه کنید. نکته‌ی دیگر عنایت داشته باشید که غرب و به‌خصوص آمریکا و اسرائیل به‌عنوان یک پروژه‌ی اساسی در فاسدکردن ملت ایران برنامه‌ی جدّی دارند، در حالی‌که این برنامه را برای کشورهای دیگر ندارند، و لذا در مقایسه‌ی کشور با بقیه کشور ها و با قبل از انقلاب به این زاویه نیز عنایت شود. نکته‌ی سوم این است که بنده نیز با شما موافقم که دشمنان ما از غفلت ما استفاده کردند و از این‌که ما اسلام عزیز را آن‌طور که باید و شاید ارائه ندادیم ضرر نمودیم ولی راه حل‌ جبران غفلت پشت‌کردن به انقلاب نیست، تقویت مبانی اعتقادی است تا جوانان و خانواده‌های خود را از این هلاکتی که دشمن برای ما برنامه‌ریزی کرده است نجات دهیم. از نامه‌ی شما این نگرانی برایم پیش آمد که خدای ناکرده به جهت عدم موفقیت‌ها، به راه‌ها و افرادی که سرمایه‌ی این ملت‌اند و با تلاش شبانه‌روزی سعی دارند ملت ما را از بحران تاریخی خود آزاد کنند، پشت شود. کمی حکیمانه‌تر فکر کنید تا تقصیرهای دشمنان را برگردن دوستان پیاده نکنیم. موفق باشید
11582

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: سوال: چگونه با استفاده‌ی زیاد از زبان در شغل معلّمی، روزه هم می‌توان گرفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن حدّ که به زحمت نیفتید و البته این کار در زمستان و بهار راحت تر است. موفق باشید

388

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: اخیرا کتابهای ترجمه در زمینه شبه عرفانی چاپ شده .در اکثر آنها مساله تشویق خوانندگان به تخیل آرزوهایشان(عمدتا مادی) مطرح شده.شعار همه آنها این است :"هرچه راتخیل کنید محقق می شود و کائنات آن را به سوی شما خواهد فرستاد و اصطلاحا آن را جذب می کنید. "سوال من این است: چقدر تخیل یک امر با جزییات و روشنی ، در تحقق آن امر در خارج موثر است. به بیان فنی، خیال متصل چه نحوه ارتباطی با خیال منفصل و درنتیجه تحقق آن در عالم ماده دارد؟ لطفا در حد امکان این چگونگی ارتباط را توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام خیال متصل و ارتباط آن با عالم خیال و یا خیال منفصل، ربطی به وَهمیات یا آرزوهای خیالی ندارد. عرفان‌های مورد اشاره بیشتر یک نوع تخلیه‌ی روانی و ارتباط‌داشتن با وَهمیات است و این غیر از عرفان حقیقی است که انسان را با واقعی‌ترین واقعیات که همان وجود مطلق یا کمال مطلق است، مرتبط می‌کند و در آن حال وقتی انسان به خدا رسید به همه‌چیز رسیده است. موفق باشید
29599
متن پرسش
سلام: مطالعات زیادی در مورد این سوال داشتم که آیا جهان برای ادامه حیات خود نیاز به علت حادث خود یعنی خدا دارد یا خیر؟ اکثرا از آقایان علامه طباطبایی و ملاصدرا (ره) مطالبی بیان می‌کردند که برای بنده قانع کننده نبود، بیشترین توضیح مبنی بر این بود که ممکن الوجود هر لحظه برای ممکن بودن نیاز به علت دارد و چون این جهان خودش ممکن الوجود است ... درحالیکه از نظر بنده ۱. ممکن الوجود ممکن است وجود داشته باشد ممکن است وجود نداشته باشد، اگر وجودش حادث شد دیگر نمی‌تواند وجود نداشته باشد مگر علتی دیگر بر آن واقع شود ۲. حتی اگر بر فرض محال ممکن الوجود هر لحظه نیاز به علت داشته باشد این جهان می‌تواند چند مجموعه باشد که مجموعه الف هر لحظه علتی برای مجموعه ب و مجموعه ب هرلحظه علتی برای مجموعه الف باشد و نیاز به علت حادث که همان خدا هست نباشد. لطفا از زدن مثال پرهیز کنید چرا که در مثالها تناقضات زیادی است، سوال همچنان پا برجاست: اینکه ادعا می‌کنیم وجود خدا هر لحظه برای ادامه روند این دنیا نیاز است به چه علت است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن‌الوجود در ذات خود همواره ممکن‌الوجود است و لذا وقتی هم که حادث شد، برای ادامه‌ی بقاء نیاز به خلقت مدام دارد زیرا ذاتی که ممکن است، هیچ‌وقت واجبِ بالذات نمی‌شود. در این مورد خوب است «برهان صدیقین» مطالعه شود تا بین علت حقیقی و علت معدّه تفکیک گردد. موفق باشید

7068
متن پرسش
سلام علیکم استاد در خصوص شرح شواهدالربوبیه باید سیر مطالعاتی چون سیر مطالعاتی اسفار داشته باشیم؟یعنی بدایه و نهایه و منطق و ... را خوانده باشیم ؟ تمهیدالقواعد چطور ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد الرَبوبیه خلاصه و مصفای اسفار است که جناب ملاصدرا خواسته است آخرین نظرات خود را در یک جمع بندی ارائه دهد. به نظرم اگر کسی اسفار را خوانده باشد به عنوان جمع بندی خوب است به شواهد الرَبوبیه رجوع کند. ولی تمهید القواعد برای رجوع به عرفان محی الدین مقدمه ی بسیار خوبی است. به خصوص اگر از شرح جناب حجت الاسلام و المسلمین یزدان پناه استفاده شود. موفق باشید
3136
متن پرسش
با عرض سلام چند سوال رو مطرح میکنم لطفا پاسخ کاملی عنایت بفرمایید : 1.اینکه گفته میشه وقتی حضرت ظهور میکنن ایشون برای همه آشناست در چا دستگاهی میگنجه؟(یعنی مردم سابقا چهره ایشون رو دیدن؟) 2.در یه حدیثی شما فرمودید بهترین عبادت "ادمان تفکر فی الله در یه حدیث دیگه گفتین که بهترین عمل عبادی " عفت شکم و شهوت است این دو چگونه جمع میشن ؟ 3.محدوده علم امام تا کجاست؟(گاهی شده امام از داخل خونه فلانی خبر دادن و گاهی ازش سوال پرسیدن صبر کرده یا مثل موضوع کربلا هرچی به واقعه نزدیکتر میشدن ظهور اون خبر به قلب امام بیشتر میشد (طبق گفته خودتون) 4.اگه ما در دعایی خدا رو واسطه قرار میدیم تا قلب امام زمان رو از ما شاد کنه پس چه نیازی اصلا به امام هست؟(چون در حقیقت امام واسطه بین ما و خداست) 5.این عورت انسان که بعد از نزدیکی به شجره طیبه نمایان شد چیه؟ 6.چطوره که تو برخی موارد مثل خورده شدن اون نامه توسط موریانه یا الهامات دیگه ای که به قلب امام میشد , امام (ع) دفع خطر و بلا مینمودند اما در قضایای زیاد دیگه ای مثل قضیه جنگ صفین یا قضیه سقیفه امام مجبور به تن دادن به شرایط میشه در حالیکه امام میتونه با اندک عنایتی ورق رو برگردونه؟ 7. شنیدن صدای آه و ناله عذاب شوندگان زمانیکه حضرت علی(ع) از قبرستان رد میشدن یعنی چی؟(بحث معرفت النفسی اش رو عرض میکنم) 8.1.در کل اقدامات "اقتصادی" دولت رو در چند ماهه اخیر و در کل دوران زمامداری چطور ارزیابی میکنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- فکر می‌کنم از آن‌جهت که حضرت با فطرت مردم سخن می‌گویند همه احساس آشنایی با حضرت را دارند 2- از جهت عقیده حدیث اول مدّ نظر است و از نظر عمل موضوع دوم. و از این نمونه در احادیث زیاد داریم که از یک جهت افضل عبادات یک چیز است و از جهت دیگر، عمل دیگری افضل عبادات است 3- در جزوه‌ی کلام 2 حدّ نصاب علم امام بحث شده به آن‌جا رجوع فرمایید 4- از آن جهت که سیر ما به سوی خدا باید از طریق انسان کامل یعنی امام زمان باشد باید امام به ما نظر کنند و تا امام از ما راضی نباشند ما به قرب الهی نمی‌رسیم ولی نزدیکی خدا به ما، به واسطه نیاز ندارد و از این جهت که خدا به ما نزدیک است از خدا می‌خواهیم که قلب امام را از ما راضی کند. گفت: «یار نزدیک‌تر از من به من است .... این عجب‌بین که من از وی دورم» این بحث را در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» می‌توانید دنبال کنید 5- در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» یا در تفسیر سوره‌ی اعراف که هم‌اکنون بر روی سایت هست موضوع را دنبال کنید 6- این به مصلحت ادامه‌ی دین مربوط است که در کدام شرایط دین بهتر ادامه می‌یابد 7- مربوط به خودشان است 8- در سؤالات قبلی در رابطه با حیله‌های دشمن در مورد موضوعات اقتصادی عرایضی مطرح شده است. موفق باشید
1741

دکتر دینانیبازدید:

متن پرسش
سلام.نظر شما در مورد آقایان ابراهیمی دینانی و حسن عباسی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام جناب آقای دکتر دینانی از شاگردان علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» هستند و در فلسفه و عرفان زحمات ارزشمندی کشیده‌اند و در مورد آقای عباسی نظر خود را در جواب سؤال شماره‌ی 1739 عرض کرده‌ام. موفق باشید
11579
متن پرسش
سلام: ذکر «لا إله إلاّ اللّه» و ذکر «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» طریقه‌ی گفتن دارد؟ چه جوری است؟ چه کار کنیم اثری قوی بر قلب داشته باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده‌ گفتن با حضور قلب است با رویکرد مناسب. در ذکر «لا إله إلاّ اللّه» رویکرد ما باید انصراف از هر جذبه‌‌غیرالهی باشد و در ذکر «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» رویکرد ما نظر به قدرت حضرت حق و بی‌مقداردانستن هر قدرتی است. موفق باشید  

9588
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: پسری هستم که قصد ازدواج دارم. سوالی که از استاد دارم این است که برای آقایان گذاشتن این شرط که همسر من باید حتما حجاب چادر داشته باشد صحیح هست و مواردی که برای خواستگاری مطرح می شود که با مانتو هستند را بدون بررسی جوانب دیگر کامل رد کرد؟ مشکلی که برای من و احتمالا آقایان دیگر مانند من که دارای مقیدات دینی هستند این است که خیلی از موارد حجاب مانتو دارند و تعداد دیگر می گویند ما بعضی اوقات با مانتو و بعضی اوقات با چادر هستیم به نظر استاد من که هم از دوره نوجوانی و بعد جوانی علاقه شدید داشته ام که همسری چادری داشته باشم و هم الان که به نوعی به رشد فکری و عقلی دینی رسیده ام و می دانم که حجاب چادر برای زن چه نعمت بزرگی است واقعا نسبت به این قضیه چگونه باید برخورد کرد؟ البته منظور فکر کردن راجع به کسانی که بد حجاب هستند نبوده، در این رابطه اگر مرحمت بفرمایید و نظر خود را بفرمایید و کلا بفرمایید که در این مسئله ما باید اصلا چگونه نگاه کنیم و از چه زاویه ای نگاه کنیم که نه دچار تعصبات دینی باشیم و نه دچار آفت بدحجابی و معضلات آن شویم؟ این مسئله برای من درگیری ذهنی شدیدی بوجود آورده به خصوص که موردی با این مشخصات هست که مانتوی مناسب استفاده می کند و بقیه مسائلشان تا حدود زیادی مورد نظر بنده می باشد ولی من از این فکر که زن باید حتما چادر داشته باشد هم یک جور تعصب دارم و هم احساس می کنم عقل و دین هم این گونه است. از این که وقت عزیز خود را صرف تبلیغ و آموزش مسائل دینی برای ما می کنید بی نهایت سپاسگذارم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید چون اسلام تا این حدّ رخصت داده که خانم‌های متدین بدون چادر هم می‌توانند دستورات شریعت را نسبت به پوشش رعایت کنند نمی‌توان گفت خانم‌های مانتویی از وظایف دینی خود کوتاهی کرده اند، لذا نمی‌توان چادر را به عنوان یک شرط تعیین کرد. (در ضمن به عرض جنابعالی و سایر کاربران عزیزی که آدرس الکترونیک و یا ایمیل خود را ثبت نمی‌کنند می‌رسانیم که این سایت از آن‌جایی که بنا دارد سؤالاتی را در معرض دید کاربران قرار دهد که بیشتر در رابطه با معارف اسلامی و سلوک اخلاقی و یا مربوط به مبانی انقلاب اسلامی است، چنانچه ایمیل خود را ثبت نفرمایید از جواب‌دادن معذوریم). موفق باشید
7858
متن پرسش
با سلام. بنده از علما و عرفا در مورد گفتن ذکر یونسیه در سجده تعاریف زیادی شنیده ام- چند بار هم در سجده صد بار یا هزار بار و کمتر و بیشتر این ذکر گفته ام ولی همین قدر که تعداد بیشتر میشود در سجده خسته میشوم یا ذکر لغلغه زبان میشود. در کل سوال من این است آیا مواظبت بر این ذکر برای اینجانب که یک فرد عامی هستم مفید هست؟ و اگر مفید هست چند بار در سجده تکرار شود؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: اساتید فن می‌فرمایند:‌نیم ساعت یا چهارصد بار و حد اقل یک سال ،در هر روز این ذکر را در سجده بگوئید. باید موقعیت خود را چون موقعیت حضرت یونس«علیه‌السلام» احساس کنید که در شکم ماهی طبیعت که همه‌ی اطراف را ظلمت فرا گرفته و شما نیز در ظلمات اعمال خود هستید و حالا نظر به خدای یگانه می‌کنید و اقرار به کوتاهی‌های خود می‌نمایید با رویکرد ورود در زیر سایه‌ی حضرت رب‌العالمین. در این حال اگر در حین ذکر ذهن ما جای دیگری رفت اشکال ندارد چون رویکرد اصلی درست است.
8830
متن پرسش
سلام علیکم کتاب های دکتر مصطفی صادقی را از کجا می توان تهیه نمود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: در میدان شهداء قم- جنب کتاب‌فروشی بوستان، یک مغازه هست تحت عنوان «پژوهش‌گاه علوم و فرهنگ اسلامی» تلفن 7832833 . موفق باشید
نمایش چاپی