سلام: میشود از اینستاگرام به جهت غیر تبلیغی استفاده نمود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره امروز و در این تاریخ نمیتوان از حضور در چنین فضاهایی غفلت کرد و پیام خود را که وظیفه قدسی ما اقتضاء میکند با افراد در این فضا در میان نگذاشت. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام و تبریک سال جدید. ضمن تشکر از راهنماییهای فوقالعاده شما، بنده پیش از این سوال شماره ۳۲۳۰۹ را از شما پرسیده بودم و با راهنمایی شما تصمیم گرفتم ابتدا آثار شهید مطهری و سپس تفسیر المیزان را با همان شیوه و مقدماتی که شما فرمودهاید مطالعه کنم. از راهنماییهای ثمربخش شما بسیار بسیار متشکرم. جناب استاد به لطف خدا انشاءالله چند روز دیگر به زیارت عتبات مشرف میشوم و اگر لایق بدانید دعاگویتان خواهم بود. استاد میخواهم از این سفر نهایت بهره را برده باشم و از لحظه لحظه آن استفاده کنم. شما که از وضعیت بنده آگاه اید، لطفا بفرمایید آنجا چگونه دعا کنم و چه و چگونه از اباعبدالله (ع) بخواهم تا به توفیق یاری حضرت ولی عصر (عج) برسم؟ و لطفا هر نکته دیگری که برای هرچه بیشتر فیضبردن از این سفر صلاح میدانید بفرمایید تا انشاءالله رعایت کنم. و یک مورد دیگر اینکه بنده به همراه خانواده عازم میشوم و نگرانم گاهی مجبور شوم همراه و درخدمت خانواده باشم. اگر راهحلی هست لطفا بفرمایید. با سپاس فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز سال نو را تبریک عرض میکنم. آری! به گفته جناب مولوی:
در درون کعبه رسم قبله نیست ** چه غم ار غواص را پاچیله نیست.
۱. از این جهت نفس زیارت اولیای الهی انسان را به بهترین بودن و بهترین مقصد میرساند. عمده آن است که برای حفظ آن حالت، سعی شود سنخیتی با آن ذوات مقدس در خود بهوجود آوریم که همان دوری از گناه است در حدّ توان تا به عصمت اولیای الهی نزدیک شویم. ۲ همراهی با خانواده نهتنها مانع نتایج ما در این راه نمیشود، بلکه منجر به برکات سفر نیز می گردد. پیشنهاد میشود جزواتی که در رابطه زیارت عتبات است، مطالعه شود. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/leaflet/508?mark=%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AA
https://lobolmizan.ir/leaflet/507?mark=%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AA
https://lobolmizan.ir/leaflet/507?mark=%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AA
باعرض سلام خدمت استاد عزیزتر از جانم. «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ» استاد، شرمنده، کلمه کبائر در آیه ۳۲ سوره نجم و اللمم به چه معناست!؟ ۲. اوقاتی که انسان «سهوا» نمازصبحش قضا میشود آیا میتوان جز موانع عجب و غرور دانست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه به تفسیر قیّم المیزان رجوع فرمایید ملاحظه میکنید که علامه طباطبایی متذکر میشوند در معنای «کبائر اثم» یعنی گناهی که قرآن مرتکب آن را تهدید به آتش میکند، ولی «اللمم» گناهی میباشد که انسان بدان عادت کرده است ولی اصراری بر انجام آن ندارد که در این موارد خداوند مثل «کبائر اثم» با مرتکب آن برخورد نمیکند. موفق باشید
با سلام و احترام استاد، بنده چند سال هست که درگیر سرطان هستم و در این مدت به طور پیوسته درمان های سخت و سنگین انجام دادم، بارها مرگ رو احساس کردم ولی خواست خداوند اینچنین نبود. قبل از ابتلا به سرطان ورزشکار و پرانرژی بودم اما مدتی بخاطر بیماری های دیگر و ناراحتی های مرتبط دچار افسردگی شدم و به نوعی تضادهای فکری داشتم و دنیا رو کافی نمی دونستم اما برای رسیدن به حقیقت سردرگم بودم. از لحاظ اعتقادی ادعایی ندارم ولی قبل و حین بیماری به اصولی پایبندم و حداقل میتوان گفت به لطف خدا محبت اهل بیت از کودکی در دلم هست (هرچند در عمل ازشون فاصله داشتم) مدتی قبل هم با یک شخص قابل اعتماد و آگاه به علوم غریبه دیدار داشتم و اعتقاد به وجود طلسم داشتند و راهکارهای شرعی بیان کردند. به هرحال و به هرعلتی این ابتلا به بنده رسیده و صلاح خدا اینگونه بوده و بنظرم علت اصلی ینک نوع ضعف در خودم بوده. پرسش بنده از جنابعالی این است که در این شرایط چگونه میتوانم از این سختی ها بهترین بهره را ببرم؟ گاهی اوقات خیلی نگرانم نکنه گناهی کرده باشم که مستحق این ابتلا شدم. و همچنین دغدغه ی کار و فراهم نبودن شرایط تشکیل خانواده و عقب افتادن در زندگی دارم. البته در این مدت نشانه ها و خواب هایی دیدم که به عنایت و خیرخواهی خدا باور دارم. ممنون میشم راهنماییم کنید. موفق باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر در همین سختیها، عمق معارف توحیدی خود را بیفزائید، با جهانی بس گشوده و متعالی روبهرو میشوید. تا آنجایی که به گفته جناب مولوی انسان در شرایطی قرار میگیرد: «زیر دریا خوش بُود یا روی آن/ مِهر او دلکش بود یا قهر آن». بنابراین سلامتی جسم و بیماری جسم تفاوتی نخواهد کرد. معارفی مانند «معرفت نفس» از این جهت نقشی اساسی دارد. موفق باشید
با عرض سلام و ارادت: استاد من خیلی دوسدارم در مورد دین اطلاعات کاملی داشته باشم، ولی وقتی از واقعیات به خصوص در مورد دنیا صحبت می شود حالم بد می شود و تمایلم را برای بیشتر دانستن از دست میدهم و مثل کسی که خودش را به خواب بزند سراغ کاری می روم که از این مباحث دور شوم و کمی آرامش پیدا کنم در این حالت عدم هوشیاری، و از مواجهه با این تلخی ها فرار میکنم. راه درمان من چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مواجهه با دین و دستورات دینی باید به جهانی نظر کرد که بسی گشودهتر از جهان مادی است و از این جهت مباحث معرفت نفسی کمک میکند تا انسان زندگی خود را حتی در این دنیا بهتر و بهتر کند. موفق باشید
با سلام و وقت بخی! استاد عزیز! این چه احساسی ست که در اثر فشار و مشکلات دنیایی بیش از پیش دچار قبض می شوم؛ تا حدی که نمیتوانم با ائمه و شهدا ارتباط قلبی بگیرم! اما همین قلب، سخت این احساسات و افکار را منکر میشود و این دوگانگی به شدت من را آزار میدهد. میدانم نباید اینچنین باشم اما هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته جناب مولوی: «ای بردار عقل یکدم با خود آر/ دم به دم در تو خزان است و بهار» از یک طرف باید آنگاه که قبض ما را فرا میگیرد سعی کنیم معارف الهیه خود را وسعت دهیم، و از طرف دیگر متوجه باشیم آنگاه که بسط و بهاری به سراغ ما میآید، در بهرهبرداری از معارف و تقوای خود بیشترین تلاش را داشته باشیم. موفق باشید
استاد گرامی سلام: امروز در مسیر دیدم که تعداد زیادی از تابلوهای خیابان ها با زدن ترقه تخریب شده. همچنین در اخبار گاها شنیده می شود نوجوانی حساب مردم را از طریق هک کردن حساب ها خالی کرده است و مواردی دیگر که در جوانان و نوجوانان به اصطلاح آینده ساز کشور مشاهده می شود. سؤالم اینست بعد از ۴۳ سال از وقوع انقلاب و قرار گرفتن در زمان بلوغ انقلاب ( با توجه به عدد ۴۰) و پوچ شدن فعالیت های فرهنگی در این ۴۳ سال، اکنون با این حد از توحش که نمونه آن را عرض کردم و ذهن هایی که حرام و حلال نمی شناسند و کوچکترین ارزشی برای بیت المال قائل نیستند حضرتعالی چگونه به آینده انقلاب امیدوارید؟ التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر جز این است که همه این مشکلات به جهت دوری از آرمانهای انقلاب و غربزدگی پیش میاید؟ آیا بهترین راه همین نیست که همچنان با تأکید بر آرمانهای انقلاب و جبران کوتاهیها و ضعفها، از این نوع مشکلات عبور کنیم؟ و به راهی بیندیشیم که شهدای عزیز همچون حاج قاسمها مقابل ما قرار دادند و فرمودند جمهوری اسلامی حرم است. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد مدتها پیش، مسجد حضرت خدیجه (س) بنده درباره اینکه دوست دارم در انقلاب بمانم نه با مرگ تمام شوم پرسیدم شما پس از توضیحاتی فرمودید شهدا رفتند که بمانند و الان اصحاب کربلا و شهدا حاضر هستند. بعد از بنده پرسیدید مگر اینطور نیست؟ بنده هم نمی دونستم بگم بله یا خیر، چون این را واقعا در درونم نیافتم، یعنی نمی دانم فهمیدم یا نفهمیدم! فقط یکسری اطلاعات دارم که می رسانند اینطور هست. بعد دوباره با این مطلب در کتاب «با دعا در آغوش خدا» برخوردم: «او از اين دنیا رفت، ولی بیهوده نرفت، به چیز پايداری فكر میكرد كه در انقلاب اسلامی به ظهور میآيد و او تا ابد با آن حقیقت پايدار در اين تاريخ حاضر است.» بازم گیر کردم! میشه لطفا به نحوی این را توضیح بدید که بنده درونی بیابم یا بفهمم. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید به موضوع حیات برتر یا سومین حیات که در آیه ۱۶۹ سوره آلعمران مطرح شده؛ خوب است توجه شود. عرایضی در این مورد در لینک زیر در دسترس است. موفق باشید https://eitaa.com/matalebevijeh/9914
سلام استاد،...
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر سری به آخرین مطالب «کانال مطالب ویژه» بزنید إنشاءالله نتایجی که مورد نیاز هست، مییابید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام الله علیکم: خجسته میلاد پر میمنت دوازدهمین گوهر گنجینه امامت و ولایت، صاحب الامر، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد. در حرم سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی دعاگویتان هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با سلام. بنده نیز این ولادت عظیم را تبریک می گویم.آری! انتظار، نوعی فرار از اکنونزدگی و بیآیندگی میباشد از آن جهت که انسان متوجه میشود در افق زندگی، خورشیدی در حال طلوع است.
انتظار، با خودآگاهی نسبت به حقیقتِ تاریخیِ حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» شروع میشود و به دلآگاهی که نوعی از شعور به سوی حقیقت و اُنسِ با ساحت وجود است؛ میرسد.
انتظار، موجب انفتاح ساحتِ وجود و نظر به گشایشی است در افق حیات بشری و ظرفیتی که انسانها در خود به صورت نهفته دارند.
در انتظار، انسانها متوجهی ذات بشری میشوند که اصلِ اصلهای همهی بشریت و انسانیت است و در چنین انتظاری، انسانها از اکنونهای بی فردا آزاد خواهند شد و به توحید که بقایی است در مأمنِ حضور خداوند، نزدیک میشوند.
انتظار، باقیماندن در زندگی با حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» است که ماورای گذشته و آینده در واقعیترین بودن، انسانْ بودنِ خود را احساس و تجربه میکند و این است معنای حضورِ آخرالزمانیِ انسان. موفق باشید.
سلام: من استاد دانشگاه هستم و مدتی است که با یکی از همکارانم در خصوص «معیارهای توسعه» بحث می کنم. ایشان معتقد است تنها معیارهای قابل قبول برای توسعه همان معیارهای نوشته شده توسط غربی ها است و من معتقدم پیروی از این معیارها انسان را به سعادت نمی رساند. از استاد طاهر زاده خواهش می کنم اگر کتابی در نقد معیارهای توسعه غربی هست به من معرفی کنند. البته اگر منبعی باشد که از متفکرین غربی در آن مطالبی در این خصوص باشد بهتر است، با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله، مسئله بسیارمهم و قابل تأمّلی است و ما در شرایط تاریخیِ حساسی هستیم که آینده خود را چگونه انتخاب کنیم. از آنجایی که مواجهه با عقل غربی باید مطابق سنتها و هویت تاریخی ما باشد، به راحتی نمیتوان یک نظر داد و در آن متوقف شد. پیشنهاد اولیه ما مطالعه کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» است که روی سایت هست. موفق باشید
باعرض سلام خدمت استاد عزیزتر از جانم: آیا منظور حضرت آقا از این صحبت تهاجم نظامی، یا جهاد اولیه هم هست؟ حضرت آقا؛ جبهه ی دشمن امروز دست زده به یک تهاجم ترکیبی، ما هم در مقابل بایستی حرکتمون، حرکت ترکیبی باشد، البته دفاع باید بکنیم، اما همیشه در موضع دفاعی نمیتوان بود، دشمن تهاجم میکند، ما هم باید تهاجم داشته باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که از کلام رهبر معظم انقلاب بر میآید باید راههای متوقفکردنِ تهاجم دشمن را جهت آنکه ابتکار عمل از او گرفته شود، به میان آید و این همان مقابله با تهاجم ترکیبیِ دشمن است. موفق باشید
سلام علیکم: استاد ما بطور کلی حضور قلبمون در نماز خیلی ضعیفه اما یه مدتی هستش که صبحها که برای عبادت پا میشیم، همه مصیبتهایی دنیا بهمون هجوم میکنه و کلی با افکار منفی، نگرانی، حدیث نفس سر کله میزنیم. نمیدانم چرا قدرت دفع این افکار تو صبح نسبت به بقیه روز ضعیف تر هستش، نماز و عبادات صبح با همین افکار پیش میره و هیچ چیزی دستگیرمون نمیشه. اما همین که صبح که میشه و زندگی جریان عادیش رو شروع میکنه انگار نه انگار که همون آدمیم، همه چی آروم و سر جاشه و هیچ نگرانی نیست. فردا صبح دوباره همین برنامس. از جنابعالی راهنمایی میخواستم که چطوری بر این موضوع غلبه کنیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که این نوع خطورات، قبل از سکرات و قبل از حضور در برزخ سراغ انسان بیاید تا انسان نسبت به راه حلّهای عبور از آنها بیندیشد. پیشنهاد ما در این مورد رجوع به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» است که در سایت هست و دنبالکردن راهحلهای پیشنهادی آن کتاب. موفق باشید
به نام حق استاد دلسوز سلام علیکم: استاد بنده یک روز در هفته شرح مقالات را گوش می دهم که الان جلسه ی نهم هستم و یک روز کتاب مقالات را مطالعه می کنم و یک روز هم (یک ساعت) سیر مطالعاتی را با نکته برداری پیش می روم. دعاهای کمیل و ندبه و صباح و عهد را مداومت دارم ولی غالبا حواسم پرت می شود. برای چهار روز باقی مانده از هفته چه پیشنهادی دارید تا به لطف خدایمان بهتر در این راه پیش بروم؟ و استاد امان از این زبان که دیوانه ام کرده گاهی اصلا انگار نه انگار که عضوی از بدن من است و باید از من فرمان ببرد چکار کنم که انقدر حرف نزنم؟ خدا روحتان را به خودش نزدیک کند و لبخند امام زمان روزیتان ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. از اُنس با قرآن از طریق تفسیر، غافل نباشید و پیشنهاد بنده آن است که ابتدا صوتهای سوره آلعمران که در سایت هست را دنبال فرمایید. ۲. از ورزش و فعالیتهای بدنی غفلت نفرمایید. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی، و با تشکر از زحمات شما، لطفا در راستای رسیدن به «سینما، ایوان نظر» در انقلاب اسلامی راهنمایی بفرمایید. میدانیم بیان سینمایی حال مخصوص به خود را دارد و حال حسی است که در نسبت با وجود صورت می گیرد. فرم، جهت و نحوه ی حرکت در رجوع به حقیقت در بیان سینمایی، اگر با نظر به مقام جامعیت صورت گیرد، مظهر اسم «الصمد» یعنی «به سوی او» می شود. و اگر در فیلمنامه و کارگردانی رجوع به حقیقت در مقام جامعیت نباشد و اگر حیات حقیقی دیده نشود، شرّ ما خلق (آنچه فیلمنامه و کارگردانی خلق کرده) مخاطب را گرفتار می کند، زیرا هر حقیقتی در مقام جامعیتش خودش است و اگر هر چیزی از جامعیت جدا شد از حقیقتش خارج می شود. وقتی فیلمنامه و کارگردانی وجود خاصی نباشد، نه خودش را ببیند و نه غیر را، و فقط حق ببیند. خدا خودِ رجوع به حق «الصمد» را به او می دهد. و تا وقتی بقیه چیزها را حس می کند و وجود برایشان قائل است، توحید اش کامل نیست. از طرفی صحنه های فیلمنامه اشاره ایی است به پایگاه وجودی ایی که فیلمنامه نویس در خود، آن پایگاه را می شناسد. پایگاه قرب به حق. و فیلمنامه نویس برای نوشتن صحنه ها در عالم خیال، عقل و یا قلب خود مستقر شود و مخاطب را با خود در همان لایه از وجود حاضر میکند و با حرکت بین صحنه ها مخاطب را در لایه های وجودیِ حس، خیال، عقل و قلب عبور می دهد تا به جامعیت برساند. مبنای این حرکت در لایه های وجودی، جاذبه و کششی است که در معنا و حقیقت داستان وجود دارد و در تطبیق با جذابیت های تکنیک سینما به تصویر در می آید. رسیدن به نوع و جنس چنین جذابیتی در تصویر بسیار اهمیت پیدا می کند زیرا جذابیت سینمایی تحریک ایجاد می کند و این تحریک منشا حرکت می شود و اگر دقت نشود جذابیت در بیان تصویر به سمت تحریک غرایز و یا تحریک احساسات می رود. در صورتی که جذابیتی از جنس انقلاب اسلامی که بر جامعیت قلب استوار است خودش محرّک است و ریشه در محبت انسانِ کامل دارد، چنین حرکتی، حرکت شوقیِ شخصیت داستان و حرکت حبّیِ حضرت حق را تعریف می کند. از آنجایی که با حرکت حبّی، تجلی حقیقت رخ می دهد، جامعیت نشانه ها و جاذبه های چنین حرکتی در تصویر بسیار اهمیت پیدا میکند. محبت به جنبه ی وحدانی در عالم حاضر است و اگر در قلبِ فیلمنامه و کارگردانی نور محبت انسان کامل (مقام جامعیت) باشد، جذبه های چنین نوری در بیان سینمایی، قلب مخاطب را تسخیر می کند و محرّک او برای عمیق شدن در لایه های وجودی می شود. ظهور محبت به انسان کامل با اجتناب از صفاتی که متضاد با این محبت است صورت میگیرد. سفر شخصیت اصلی داستان در ابعاد وجودی او در عالم حس، خیال و عقل می گذرد تا در حیات انقلاب اسلامی به قلب برسد. اینکه حضور در هر کدام از این ابعاد وجودی، منجر به رفتارهای مخصوص به خود از شخصیت می شود، فیلمنامه و کارگردانی را هدفمندتر می کند و مستقل ندیدن شخصیت ها و حرکات و تاکید کردن بر حالات وجودی نه بر حالات نفسانی از ویژگی هایی است که در نظر گرفته می شود. از طرفی شخصیت اصلیِ تنها وجود ندارد. شخصیت اصلی به نور جامعیت در صحنه است. هویت شخصیت اصلی که در نسبت حق و خلق تعریف می شود در گفتار و رفتار و حالات او منعکس می شود. او که مأوایی در حقیقت یافته، برای اینکه همواره خودش را در آن مأوا بیابد، ایستادگی و مقاومت میکند. او که به علم حضوری می رسد، هم رجوع دارد و هم تحقق. مخاطبی که با شخصیت اصلی (مجلای کمالات الهی) همراه می شود، هر لحظه خود را در عین ربط بودن، محتاج بودن، فقیر بودن و مضطر بودن به حق احساس می کند و از طریق وجود او به همه ی حقیقت منتقل می شود. وقتی رجوع به حقیقت در فیلمنامه و کارگردانی باشد، کثرت ها شخصیت دار نمی شوند و ترکیب بندی صحنه چشم ها را به حضور حق می اندازد و بر ماهیات تأکید نمی کند. زیرا صورت ماهیات که در ذهن واقع می شود، سایه علم حق است که از طریق حق در کارگردانی اشراق می شود. و تصاویر آن طور که هستند جز برای قلبی که به حقایق منور شده و حجاب ها بر طرف شده محقق نمی شود. و اگر کارگردانی خلوص قلب نداشته باشد و مقصدش حق نباشد، عالم داستان چهره اش را به او نشان نمی دهد. زیرا نفس با "واهب صُوَر" صورت ابداع میکند و کارگردانی از تعلقات عقلی، خیالی (ذهنی) عبور می کند و با تمام وجود به حق رجوع می کند و از واهبِ صور طلب می کند که صورت های داستان را که اصالت دارد به او نشان بدهد تا جزئیاتی که متصل به مقام کلی است در تصویر ظهور کند. زیرا عالم مثال، علم است و انسان را با حقیقت مرتبط می کند و از آنجایی که وجود علمی همان وجود ذهنی است، سینما باید بر بنیان علم باشد، علمی که با قرب به حضرت حق آشکار شود تا بتواند وارد عالم مثال شود و شهود صورت گیرد. نفس با مقام علمی آنچه می بیند متصل می شود و با نازل شدن در عالم مثال صورت وجودی را در موطن خیال می بیند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً در تاریخی هستیم که با تصاویر و صحنههای سینمایی اموری را میتوانیم به مخاطبانمان بنمایانیم و گوشزد کنیم که مقصد و مقصود انبیای الهی بوده است چیزی که ملاحظه کردید اخیراً آقای شهاب حسینی متذکر آن شدند. و البته نباید وقتی میخواهیم معانی قدسی را در قالب داستان و فیلم آوریم، به صورتی سطحی و حالت مستقیم اخلاقی درآوریم؛ بلکه باید آن مفاهیم حالت «اشارت» داشته باشد و نه صراحت.
آنچه در متن جنابعالی مطرح است، امری است که خواهی نخواهی باید در این تاریخ مدّ نظر فیلمسازان ما باشد هرچند همه آن محقق نشود. ولی نباید به صرف آنکه این امور به قول آنها «انتزاعی» و قابل تحقق نیست بهکلّی از تحقق آنها منصرف شد. سینمای فاخر نیاز ما جهت ارائه اهداف انقلاب اسلامی میباشد. موفق باشید
با سلام و وقت بخیر: آیا مسائلی مانند ترس، سرخوشی یا حواس پنج گانه مثل احساس سردی و گرمی و... مربوط به درک روح هست یا یک فرایند ذهنی است که توسط ذهن درک میشود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر احساسی که برای انسان هست، مربوط به نفس و قوای نفس ناطقه او است و به همین جهت وقتی نفس ناطقه از عضوی به هر دلیلی مثل فلجشدن آن عضو منصرف شود، دیگر آن عضو، حسّ خود را از دست میدهد و از آنجایی که نفس ناطقه بدن را تدبیر میکند نسبت به بدن و حالات آن حساس است. موفق باشید
سلام علیکم: عرض ادب و احترام از محضرتان، خواهشمندم تحلیلتان در مورد حمله به پایگاههای اسرائیل را بفرمایید. با تشکر التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله خداوند راههای حضور بیشتر نظام اسلامی در این تاریخ و در این جهان را بیش از پیش در مقابل ما گشوده و میگشاید و جریان سرکوبکردن پایگاههای رژیم صهیونیستی یکی از نمونههای حضور ما در این تاریخ و در این جهان است و حتماً در جریان هستید که عملیات طوری طراحی شده بود که هیچکس جز مقام معظم رهبری در ابتدای امر در جریان نبودند و حتی ریاست جمهوری را در آخرین لحظهها در جریان گذاشتند و برعکس عملیات عین الأسد که قبل از عملیات به مسئولان عراق خبر دادند؛ در این عملیات برای محفوظماندن اسرار عملیات به آنان نیز خبر نداده بودند و آنها در ابتدای امر گمان میکردند از طریق نیروهای داخلی این عملیات انجام شده. و به همین جهت موضعگیری منفی کردند. ولی پس از آنکه سپاه پاسداران رسماً مسئولیت آن عملیات را به عهده گرفت، آنها نیز دیگر سخنی نگفتند و متوجه جایگاه ایران و حساسیت نظام اسلامی نسبت به آنچه در کشورشان میگذرد؛ شدند و ایران عملاً با این کار پیامهای لازم را به امارات و بحرین و امسال آنها داد و همانطور که رهبرِ توحیدی آگاه به زمانه انقلاب اسلامی فرمودند جریان دفاعی که با حمله پیشگیرانه معنا پیدا میکند؛ در این صحنه تحقق یافت و قلب مولایمان صاحب الأمر و الزّمان «عجلاللهتعالیفرجه» برای هر چه بیشتر به میدانِ ظهور آمدن امیدوارتر شدند. آری! «الیس الصبح بقریب؟» موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام به محضر استاد گرانقدر (ادام الله ظله الشریف) و طلب برترین فیوضات الهی برای آن جناب؛ ۱. در خصوص مقامات بانو سیده نصرت امین اصفهانی (رحمة الله عليها)، آيا ایشان در طول حیات شریفشان به مقام فنا و بقای بعد الفنا رسیدند؟ ۲. آیا نقلی که عنوان میدارد جناب سید هاشم حداد (رحمة الله عليه) پس از ملاقات با ایشان، به فرد همراه خود فرمودند: «اینجا خبری نیست.» صحیح است؟ سپاسگزارم. برکات حضرتعالی مستدام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب شریف «نفحات الرحمانیه» حاجیه خانم امین که صرفاً گزارش واردات و احوالات قلبیه ایشان است، حکایت از آن دارد که ایشان بحمدلله در موقعیت بسیار خوبی بودهاند که نهتنها آن نفحات را درک کردهاند، بلکه در مقام «بقاء بعد از فنا» توفیق نوشتن و گزارش آن را نیز داشتهاند و این کار هرکسی نیست. ۲. با همه احترامی که برای مرحوم آقای هاشم حداد قائل هستم؛ ولی هرگز سخن ایشان را حجّتی برای بررسی شخصیت حاجیه خانم امین نمیدانم. موفق باشید.
شنیده بودم قسمت هر کسی راهیان نمی شود، شنیده بودم وقتی پا به آن سرزمین بگذاری و سرت را روی شانه های خاک بگذاری، چشمانت که تر شد سرِ دعوت شهدا را می فهمی. تشنه دانستن دعوت شهدا بودم. می گفتند شهدا به استقبالت می آیند. خیلی لحظه شماری می کردم و بیقرار بودم و منتظر درک این لحظه ها... واقعا حضور شهدا را از اعماق وجودم می خواستم لمس کنم. آرزویم این بود که دستشان را به طرفم بگیرند و به من بگویند خوش آمدی و من هم دستم را به آنان بسپارم و همراهم شوند و از تمام هیاهوها و بی راهه ها در امان بمانم. ولی حیف و هزاران افسوس رویاهایم چون آرزویی دست نیافتنی امسال هم در دلم ماند. دیگر دلم طاقت این درد بزرگ را ندارد کارت دعوتم صادر نشد با دلی پر از اندوه و حسرت جا مانده ام بیقرارم نمی دانم چرا!! دلم گرفته بیشتر از آنچه که فکرش را بکنی دلم گرفته دلتنگم. هوای دلم اصلا خوب نیست. خسته ام، خسته از جا ماندگی. در دلم غمی سنگینتر از جاماندگی ام احساس می کنم. دلم کنجی می خواهد مثل شلمچه، فکه، طلائیه.... در آن حوالی ها زار زار گریه کنم. در حسرت دیدار فکه جامانده ام. هر که از فکه می آمد از عطش و لب های خشکیده از فرط عطش می گفت. سه روز حصر نه آب مانده بود و نه غذا، قتلگاه، آوینی، چه بگویم از شنیده هایم. تشنه دیدار اروند بودم که دلم را به آن بسپارم و با خود ببرد و به شهدای غواص بسپارد. خواستم به اروند بگویم که سلامم را به قاسم تازیکه برساند و او سلامم را به امام زمان برساند. او که شب عملیات سر طناب را به امام زمان عج می سپارد. بیش از پیش شرمنده امام زمان شدم که دعوت نشدم. بیش از پیش دلتنگ هویزه ام. می دانم که متعلق به شهید علم الهدی و یارانش می باشد. او هم مثل من دانشجو بود اما او کجا و من کجا ؟ شاید دلیل بیقرای ام جاماندن از دو کوهه باشد. شنیدم که صدای پای حاج همت را آنجا می توانی بشنوی! نمیدانم بیقراری هایم زیاد است و همه شنیده ها چون گنجشکی در سرم پرواز می کنند. فقط بدانید که خوب می دانم که می دانید دلم نمی تواند درد دوری شما را تحمل کند. مرا به آرزویم برسانید و نام مرا هم بنویسید. من جا مانده ام. آیا جای خالی ندارید برای من؟ نام مرا هم بنویسید. بنویسید که من هم آماده اعزامم. پس چشم به راه، دعوت شما میمانم. بخوانید نامم را به سرزمین عشق، به سرزمین نور که تشنه دیدارتان هستم. دلتنگتان هستم. به حق مادرتان قسمتان می دهم که بزودی زود مرا هم بخوانید منتظر دعوتتان هستم. استاد از ته قلبم خواهش میکنم شما وهمراهانتون در راهیان نور ما جامانده ها رو هم یاد کنید . به خدا دیگه طاقت دوری ودلتنگی رو نداریم. استاد عزیز اگر تا صبح بنویسم قلم جوهرم خشک نخواهد شد که چقدر دلم پیش کاروان راهیان نور و شهداست . التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به رازِ این عطش باید توجه کرد و اینکه این هم نوعی میهمانی در حضور شهدا میباشد. آری! نوعی حضور است مثل حضور زیر سایه امام غایب، که کم حضوری نیست. آری! این در جای خود رازی دارد که چه اندازه حاضرنبودن در آن صحنهها به هر دلیلی و عطش آن حضور را داشتن؛ خودْ حضور به حساب میآید. چرا این نوع حضور را نیز پاس نداریم تا آنچه در این عطش و حضور پیش میآید را منتظر بمانیم؟ رسیدنی در کار نیست، چه آنجا باشید و چه نباشید. دوکوهه و هویزه و فکّه، پنجرههایی هستند که آن دور دورها را نشان میدهند، دور دورهایی که در دسترس نیستند ولی چقدر دلربایند. مگر وقتی به دوکوهه رفتیم و حسینیه حاج همت را ملاقات کردیم، چیزی جز یک آینه میبینیم به وسعت همه تاریخ که در طلب نظر به آن دور دورها میرود که قالب تهی کنیم؟!! بگذار از گفتنها دست برداریم و به قول خودت اگر تا شب هم بنویسیم و بگوییم، نه دل آرام میگیرد و نه قلم خشک میشود. مگر آینه را میتوان دید؟!! آینه مینمایاند به شرطی که دیده نشود. موفق باشید
سلام استاد: زیارت عاشورا و زیارت امین الله به غیر از آثار مثبت که دارند آیا اثار منفی هم دارند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با این متون مقدس درست برخورد شود، فقط مثبت است. آری! گاهی بعضی از سالکان در سنّ خاصی که عموماً بعد از 60 سالگی است، مقیّداتی برای خود دارند که مثلاً 40 روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام انجام دهند. اشکال در آن است که جوانان ما که باید در مسیر معرفتزایی باشند تا عباداتشان عمق لازم را پیدا کند؛ بدون داشتن معارف کافی، مشغول این نوع اذکار میشوند و معلوم است که قوه واهمه آنها بر تعادل عقلیشان غلبه میکند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: بنده خانمی هستم حدود ۴۲سال، ومجرد، خواستگار زیاد دارم ولی هر بار به هر دلیلی ازدواج اتفاق نیفتاده است. سؤال من این است که آیا من نباید به این نتیجه برسم که خدا برای من ازدواج مقدر نکرده، وبه دلیل درگیری ذهنی که برایم ایجاد می کند و مرا از پرداختن به مطالعه عمیق و تمرکز روی آن دور می کند، و خواه ناخواه روی حضور قلب در عبادت من هم تأثیر می گذارد (البته خیلی تلاش کردم که اینگونه نباشد ولی متاسفانه نتوانستم) بهتر نیست بعد از ۲۰ سال قید ازدواج را بزنم و به هیچ خواستگاری دیگر فکر نکنم. ممنون استاد، خیلی برایم دعا کنید، عمرم صرف این قضیه شد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر چه بادا باد. میتوان در حضوری گسترده و دریایی گشوده خود را حاضر کرد که آمدن و نیامدن خواستگاران چندان بزرگ نباشد که دریای آرام ما را طوفانی کند. میتوان جهانی بود که این موجها تنها موجی باشند که اگر آمدند، خوش آمدند و اگر نیامدند، به خدایشان میسپاریم. لذا شرط این حضور آن نیست که نفی خواستگاران بکنید، بلکه چندان جایگاه بزرگی برایشان قائل نباشید. موفق باشید
سلام: اکنون که برایت مینویسم به زور حساب روز و ساعت و سال را به خاطر میآورم و تلاش بی وقفهای برای دم و بازدم دارم و نمیدانم تو هم در طلوعهای بیداریت یا کوه جمعه صبحهایت یا آن زمان که در جوانیات برای انقلاب اسلحه به دست گرفته بودی، التماس بازدمِ دم را کشیدهای؟ تا کنون تمامی آنچه گفتی و نوشتی را رو به رویت قرار دادی و در انتظار آنچه هیچ کس نگفته ماندی و مثل من معلق بین زمین و زمان شدی؟ یا با یک بالاخره باید عبور کرد، عبور کردی؟ من مدتهاست به دنبال خودم در گفتههایت میگردم، در آیندهای که میگویی میگردم و نمیدانم چطور و چگونه جسارت گفتن فردا را بدون زجر و درد امروزم داری؟ تو چگونه ترسیم میکنی بدون این که بغضی از امروز در گلویت صحبت را برایت سخت کند؟ چگونه بدون من، بدون مایی که در هیچ زمینی زیرپایمان سفت نمیشود و با هیچ نسخهی از پیش گفته شدهای و با هیچ لفظی دلمان آرام نمیشود جهان فردا را رو به رویمان قرار میدهی؟ من دیگر دلم و جانم آرام به جهاد و تمدن و رسالت و چه و چه نمیشود، من آرام به ساختن فلان دستگاهِ به قول خودشان هایتک نمیشوم. من دیگر در قالب موسسه و شرکت و مجموعه و... نمیگنجم تا ردیف به ردیف پروژه و کار به انتها برسانم ودلم خوش به انجام وظیفهام شود. من زنم! منِ آواره، کجای امروز و فردای تو هستم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم حضورِ «پسفردایی» را تجربه کردهای؟ «پسفردایی» که ادامه دیروز و فردا نیست، بلکه ظهورِ پریروز است، پریروزی که ما در مأوای سنت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» بودیم و چشم به «پسفردایی» داشتیم و داریم که از ظلمات دنیای مدرن عبور کردهایم و باز حضور در سنت محمدی، ولی با روحی که توانسته است اگر خسته از «دیروز» و «فردا» هست از آن دیروز و فردا بگذرد. اینجا است که عرض کردهام و باز میگویم باید در حین استقرار در انقلاب اسلامی بگذریم تا پیش آید آنچه در حالِ پیشآمدن است و «انتظار»، این مقدسترین حضور در دلِ طوفانی که در حال تجربه آن هستیم، همه معنی زندگی خواهد بود و این است راز امیدواری ما به آیندهای که گویا شروع شده است. پیشنهاد میکنم اگر بتوانید مباحث «بنیانهای حکمت حضور در جهان بین دو جهان» را دنبال کنید، امید این هست که معلوم شود این نوع آوارهگی که در خود حسّ میکنید نوعی سر و سامانی در درون خود دارد. در ضمن خوب است سری به سؤال و جواب شماره 32494 بزنید. موفق باشید
سلام علیکم: میخواستم بدونم این سخن جناب آقای صمدی آملی غلط نیست؟ (آيا جاي بد در قرآن پيدا مي کنيد؟ قرآن به جز خوبي چيزي ندارد. و لذا استخاره کردن اين آقايان هم برداشته مي شود. حرف بسيار روشن است ولي چون ما به اين سوي عالم عادت کرده ايم دير مي توانيم حقايق را بيابيم) اینطور که فهمیدیم به نظر شما به طور کلی آثار جناب آقای صمدی آملی خوب هستند اما خب میخواستم بدونم پس این مطلب که جناب آقای صمدی فرمودند غلط نیست؟ همچنین میخواستم نظر شما رو درباره این مورد از سخنان آقای صمدی آملی هم بدونم: «حال با این بیان آیا آنها که به دست زدن کلمهای در قرآن همچون «کافر»، که از چهار حروف «کاف» و «الف» و «فاء» و «راء» تشکیل شده، بدون طهارت اجازه نمیدهند، آیا به ما اجازه میدهند به بدن شخصی که در خارج وجود دارد و کافر است بدون وضو دست بزنیم؟ میفرمایند: نخیر، باید باز هم وضو داشته باشید. ناگهان میبینی خداست دارد خدایی میکند و نظام الهی به بهترین شکل پیاده شده و ذرهای خلاف در آن وجود ندارد.» بنده درباره شخصیت بزرگوار جناب آقای صمدی آملی بحثی ندارم و چون میخوام بدونم آیا سخنان و کتب ایشون معتبر هست یا نه برای همین این دو متن رو برای شما فرستادم تا اگر من کامل درست متوجه نشدم اشتباهم اصلاح بشه و خودم رو از آثار ایشون محروم نکنم (اگر حس میکنید این مطلب برای بعضی از آقایان ممکنه نسبت به شخصیت جناب آقای صمدی آملی سوءظن ایجاد کنه لطفاً به صورت عمومی در کانال نزارید تا نسبت به شخصیت ایشون خدشه ای وارد بشه) بسیار ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً مستحضرید که این مطالب در دل یک بحث و یک سخنرانی گفته میشود و برای نظردادن نیاز است آن بحث و سخنرانی را ببینیم که برای این حقیر با کمی فرصت، مقدور نیست. آنچه میتوانم در مورد جناب آقای صمدی آملی بگویم آن است که ایشان در کسب معارف دینی زحمت کشیدهاند و قابل استفاده میباشند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم و رحمت الله. استاد عزیز من بابت پاسخی که به پرسش ۲۷۶۴۵ داده اید حقا تعجب میکنم! شما نمیتوانید این طور صریح بگویید: من نمیتوانم به این نوع نگاهها فکر کنم. سؤال من از شما این است که آیا این نوع نگاه ها از من درآوردی اساتید است؟! میفرمایید خیر. عرض میکنیم: آیا این نگاهها که علائم ظهور را بیان میکنند از دو لب مبارک معصوم بیرون آمده است؟ میفرمایید: بله؛ و روایات ظهور را به ما نشان میدهید. با این حال چرا میفرمایید نمیتوانم به آنها فکر کنم؟! نمیتوانیم که بگوییم این نگاهها دروغ است. چطور است که از مقام معظم رهبری میپذیریم وقتی درباره حدیث یتحابون بروح الله بیاناتی دارند؟ ولی درباره دیگر احادیث ظهور از جمله سفیانی که به تعبیر آیت الله بهجت رحمت الله علیه این یک علامت را دیگر نمیشود کاری کرد، میگوییم نمیتوانیم فکر کنیم؟! چرا باید میان نگاه خود و نگاهی که معصومین جلوی روی ما گذاشته اند، افتراق و جدایی ببینیم؟! حداقل برای استاد طاهرزاده ای که در قلمروی ناظران از منظر عرفان اسلامی است شاید مناسب نباشد که درباره این مساله ای اینقدر ذهنها را مشوش ساخته بگوید من نمیتوانم به این نوع نگاهها فکر کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به کتاب «تحلیل تاریخی نشانهای ظهور» از حجتالاسلام دکتر مصطفی صادقی رجوع فرمایید. زیرا بنا به تحقیق ایشان، این روایات یا اموری است که باید تأویل نمود و یا ریشه در تحریفات عباسیان دارد از آن جهت که میخواستهاند مهدیِ عباسی را به عنوان مهدی امّت جا بیندازند. و از این جهت عرض شد بنده نباید وارد شوم که نیاز به کار تحقیقی دارد، نه آنکه با یک سؤال و جواب بتوان مسئله را روشن نمود. موفق باشید
سلام: در فص شیثی روایت کوتاهی آوردید «فرزند سر پدرش است» چرا نگفته فرزند سر مادرش است یا فرزند سر والدینش هست؟ مگر فرزند طلب عین ثابته مادرش نبوده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جمله «الوَلَدُ سرُّ أَبیه» (فرزند، راز پدر خویش است)، به عنوان سخن معصوم در منابع روایی که امروزه در دسترس ما است وجود نداشته، بلکه گفتهای مشهور است که در مواردی به آن استناد میشود. اما مولانا که متوفای قرن هفتم بوده و شاید به منابعی دسترسی داشته که اکنون در دسترس ما نیست، این عبارت را در کتاب مثنوی خود به عنوان حدیثی از پیامبر اسلام (ص) اعلام کرده است: «بهر این فرمود آن شاه نَبیه / مصطفى که الوَلَد سِرُّ أبِیه» و ابن عربی با توجه به این سخن موضوع خود را در آن فصّ مطرح فرموده است. موفق باشید