بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8685
متن پرسش
سلام و خسته نباشید ارسال مجدد سوال با توجه به اینکه در حال نگارش مقاله ای با عنوان فاطمه (س) و تربیت زن امروز هستم. سوالات زیر در مورد این بانوی بزرگوار برایم مطرح است: اگر به زن امروز پیشنهاد کنیم که در راستای رفع معضل اجتماعی دختران جامانده از ازدواج و زنان بیوه و مطلقه، راضی به ازدواج مجدد همسرش شود. این شبهه مطرح میشود که چرا حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) این کار را در زمان حیات همسران اولشان انجام ندادند. با توجه به اینکه این ضرورت در آن دوره هم وجود داشته است. و نمیتوان به صرف استناد روایت امام صادق (ع) که فرموده اند حضرت علی (ع) به علت اینکه فاطمه (س) از خون حیض پاک بوده است. از داشتن همسر دوم نهی شده اند. چرا که هنوز ضرورت اجتماعی آن منتفی نمیشود و همچنین در مورد حضرت خدیجه (س) اینگونه نبوده است. و اساسا آیا میتوان در زمینه ازدواج دوم به زنانی استناد نمود که خود این اتفاق در زندگیشان رخ نداده است؟ سوال دوم: اینکه حضرت زهرا (س) فرموده اند برای زن بهتر است که نه مردی او را ببیند و نه او مردی راببیند. آیا واژه بهتر را میتوان حمل بر استحباب کرد که در صورت مواجهه با امر واجب، مثلا لزوم حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی زن، الویت دوم قرار بگیرد؟ سوال سوم: داستان داشتن گردنبد و پرده از جانب حضرت زهرا (س) و دیدن پیامبر (ص) و ترک خانه زهرا (س) را چگونه توجیه کنیم که حمل بر ترک اولی از جانب معصوم (ع) نباشد؟ آیا معرفت پیامبر را حضرت زهرا (س) نداشتند که ابتدائا اقدام به این عمل ننمایند. حتی اگر مال، مال خودشان بوده است. سوال چهارم: آیا غیر از سیره حضرت زهرا (س) کلامی از ایشان مبنی بر داشتن فرزند زیاد هست که توصیه به زن امروز برای فرزندآوری بیشتر باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- با توجه به این که فرهنگ چند همسری به‌راحتی در آن زمان رواج داشته و با توجه به مسئولیت خاصی که رسول خدا«صلواه‌اللّه‌علیه‌وآله» و حضرت علی«علیه‌السلام» در ابتدای کار داشتند صلاح نبوده کاری که از طریق بقیه به راحتی در حال انجام‌دادن بوده، به عهده بگیرند. 2- همین‌طور که متوجه‌اید اگر شرایط اجتماعی طوری باشد که بتوان به آن توصیه عمل کرد که زن با هیچ نامحرمی روبه‌رو نشود خوب است، ولی این توصیه هرگز به این معنا نیست که زنان از آنچه باید انجام دهند عقب‌نشینی کنند. 3- قبلاً هم عرض کردم ظاهراً رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» متوجه بودند این خانواده می‌توانند در موقعیتی از عصمت باشند که حتی توجه به پرده‌ی گل‌دار و یا داشتن آن گردن‌بند برایشان مانع راه خواهد بود و به حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» متذکر شدند. مثل آن‌که قرآن برای رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» نماز شب را واجب می‌کند. 4- نمی‌دانم ولی همین‌طور که ملاحظه می‌فرمایید سیره‌ی ایشان نشان می‌دهد که در این سنّ کم چگونه وظیفه داشتند از فرزندآوری غفلت نکنند. موفق باشید
4932

زندگانی منبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: عرض ادب خدمت استاد عزیز. از جمله مسائلی که مقام معظم رهبری مطرح کردند سبک زندگی است و در این مساله الگوی سازی و الگوگیری نقش بسازایی دارد لذا خواستیم از استاد که اگر امکان دارد در مورد برخی خصوصیات زندگی که می تواند برای ما الگو باشد یا اینکه جهتهایی را نشان دهد به ما کمک کنید. اگر هم نمی شود به صورت عمومی جواب دهید لطفا خصوصی ارسال نمایید: برنامه شما برای ارتباط با قران چیست؟ مثلا چقدر در روز و چه مواقعی برای قرائت یا برای تفکر و یا برای تحقیق قرار می دهید. خصوصا که شما تفسیر قران هم می گویید ایا آماده شدن شما برای طرح مباحث تفسیری در دل همان رجوع به آیات صورت می گیرد یا وقت جدایی برای این جلسه می گذارید؟ برنامه علمی خود را چگونه تنظیم می کنید که اگر مثلا امروز چند کتاب مهم بدستتان رسید که باید مطالعه کنید بتوانید آنها را در برنامه بگنجانید چون برای ما طلبه ها معمولا این مشکل هست که برنامه درسی و غیر درسی که خودمان ریخته ایم آنقدر وقتمان را پر می کند که وقتی برای این موارد استثنایی باقی نمی ماند برای یک طلبه چقدر مسائل سلوکی اهمیت دارد و چقدر مطالب علمی؟ مثلا در همین ماه مبارک شعبان و رجب و رمضان اگر بخواهیم دستورات این ماه ها را به تمامه انجام دهیم باید حداقل یکی دو درس خود را تعطیل کنیم.(اگر امکان دارد مصداقی جواب دهید) چقدر از وقتتان را در اختیار خانواده و همسر و فرزندان قرار می دهید(یا در گذشته چگونه این مدیریت را انجام می دادید) تا هم به ایشان ضربه وارد نشود و هم از مسیر طلبگی عقب نیفتیم؟ چه کارهایی را به نظرتان خوب است با خانواده انجام دهیم تا هم انس بیشتر شود و هم روحیه عبودیت و معنویت و اخلاق تقویت گردد؟ چقدر برای خواب قرار می دهید؟ اگر امکان دارد برنامه یک روزتان یا یک هفته اتان را برای ما تشریح کنید؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده مباحث نقد غرب و کتاب «تمدن‌زایی شیعه» و جزوه‌ی «.سلوک.» را در همین راستا خدمت عزیزان عرضه کرده‌ام 2- بنده از قبل از انقلاب به طور پراکنده تلاش می‌کردم که از طریق تفاسیر موجود با قرآن مرتبط باشم تا به لطف الهی پس از مطالعات در موضوعات مختلف متوجه شدم باید با جدیت تمام مدتی از عمر خود را صرف قرآن نمایم که در نتیجه به مدت 6 سال تقریباً همه‌ی وقت خود را صرف مطالعه‌ی المیزان و تدبّر در آیات کتاب الهی کردم و یادداشت‌های خوبی نصیبم شد که روش کار را در جزوه‌ی «روش کار با المیزان» عرض کرده‌ام، و برای جلسه‌ی تفسیر روزهای شنبه از آن یادداشت‌ها بهره‌ی زیادی می‌برم و همیشه بعدازظهرهای شنبه همه‌ی وقتم بر روی قرآن و تفاسیر آن صرف می‌شود برای آماده‌شدن جهت جلسه‌ی مذکور. ولی در سایر روزها عموماً بیش از 50 آیه نمی‌خوانم که امیدوارم توفیق بیشتری در تدبّر در آن و متذکرشدن از این کتاب الهی پیدا کنم 3- بنده در سال‌های گذشته یک دفترچه داشتم و کتاب‌هایی که باید مطالعه کنم را در آن یادداشت می‌کردم و با توجه به برنامه‌ای که ریخته بودم و ساعاتی را جهت مطالعه قرار داده بودم آن کتاب‌ها را مطالعه می‌کردم و چون معلم بودم بیشتر امیدم به تعطیلات نوروز و تابستان‌ها بود. ولی حالا که بازنشسته شده‌ام فرصت بیشتری جهت مطالعه دارم. پیشنهاد بنده آن است که شما یک برنامه‌ای برای طول هفته بنویسید و هرکاری را در آن، جا بدهید و سعی کنید طبق آن برنامه عمل کنید 4- نباید یک طلبه همه‌ی مستحبات را عمل کند و نباید هم همه‌ را ترک کند. در ماه رجب اذکار هفتادگانه به اضافه‌ی چند دعای مربوط به ماه رجب و اگر هم توانستید روزه، و در ماه شعبان نیز همان اذکار به اضافه‌ی مناجات شعبانیه و اگر توانستید روزه. ولی در ماه رمضان وقت بیشتری برای عبادات و یا مطالعه‌ی کتاب‌هایی بگذارید که قلب شما را متذکر می‌کند 5-‌ مایحتاج خانواده را تهیه می‌کردم، خانواده بسیار با بنده همراهی می‌کردند و خانواده‌ی پر هزینه‌ای نداریم که نیاز باشد وقت و هزینه‌ی زیادی جهت رفع حوائج آن صرف شود و بیشتر مادر فرزندانم با فرزندانم مأنوس بودند. بنده نگاه‌های کلی را طرح می‌کردم ولی کارها به دوش همسرم بوده و هست 6- بین 6 تا 7 ساعت در 24 ساعت می‌خوابم 7- برنامه‌ام در یک روز یا مطالعه است و یا جواب به سؤالات سایت و یا نوشتن مطالبی که منجر به کتاب و یا جزوه می‌شود و یا آماده‌کردن خود برای جلساتی که در طول هفته دارم و یا رفع خستگی به جهت جلسات. موفق باشید
3674
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد:خواستم نظرجنابعالی رادرخصوص حرکت سازماندهی شده برخی از طرفداران رییس جمهوردرجریان سخنرانی رییس مجلس درقم درروز22بهمن که منجربه حرکت زشت پرتاب کفش به سوی ایشان شده وباعث اختلال درسخنرانی شدکه با توجه به اینکه خودبنده درآنجاحضورداشم بااعتراض شدیدمردم مواجه گردید؟همچنین میخواستم نظرتون راجع به اینکه به نظرمیادکه درگیریهای لفظی داره به طرفداران دوگروه کشیده میشه ودرپی انتقام جویی وتلافی کردن کارهای هم و کینه ورزی ازهمدیگه دارن،نظرتون رابفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم کار درستی نبود و همین‌که می‌فرمایید دشمن دو گروه متدین به انقلاب را دارد به جان هم می‌اندازد، باید ما تلاش کنیم بین آن‌ها مودت ایجاد شود. بر همین اساس بنده در آخر جواب به سؤال شماره‌ی3583آن پیشنهاد را کردم. موفق باشید
2284
متن پرسش
سلام علیکم.طاعاتتان قبول.دریکی ازکلاسهایی که زیرنظرحوزه دانشجویی دردانشگاه برگزارمیشدشرکت میکردم دراین مدت کم کم به یکی ازاساتیدانجاعلاقه مندشدم باورکنیدبه خاطرمسایل ظاهری و...نبودمن دختری هستم که سعی میکنم همیشه تحت نظرعقلم عمل کنم امامعرفت وعلم وتفکرایشان منوبه خودجذب کردوتمام ملاکهای معنوی وشخصیتی که برای ازدواج درنظردارم درایشان بودبااینکه درابتدادرموردایشان زودقضاوت کردم امابعدازچندجلسه متوجه شدم کاملااشتباه کردم تاحالابااینکه بااساتیدزیادی کلاس داشتم اماایشان باهمه انهاازنظرسطح علم وتقوافرق میکردندوازاونجایی که دل حرم الله هست وجزاونبایددرقلب باشدعذاب وجدان رهایم نمیکردبااینکه سخت بودامابه یمن وجودماه مبارک ویاری خداوندتونستم محبتشوازدل بیرون کنم امامشکلی که هست این کلاسهاروندتحقیقی داره وخیلی هم ازاین کلاسها استفاده کردم وبایدبعدماه مبارک گزارشات خودراتحویل دهم بااینکه ازخداخواستم منوفقط عاشق خودش کنه وتصمیم دارم سرعهدم بایستم به نظرجناب عالی من چه کنم من میتونم باشرکت درکلاس سرعهدم بمونم یانه چه صلاح میدانیدانجام دهم؟.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ اگر هنوز قوه‌ی واهمه در صحنه است و شما را مشغول می‌کند از خیر آن تحقیق بگذرید چون طرز نجات انسان از واهمه، میدان ندادن به آن است و از هر شرایطی که موجب میدان دادن به آن می‌شود باید پرهیز کرد. موفق باشید.
11464

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد برای شروع مطالعه در خصوص جریان های سیاسی و نیز تحلیل تاریخ چه منابعی را پیشنهاد می کنید؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را از امثال دکتر موسی نجفی یا آقای دکتر رهدار باید بپرسید. موفق باشید

112

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عالیقدر جناب آقای طاهر زاده از جناب عالی سوالی داشتم که چگونه می توانیم از خیالات و وهمیات دور شویم تا به«خود» برسیم و خود را بهتر بشناسیم؟با تشکر
متن پاسخ

جواب: علیک السلام و رحمة‌الله؛
باسمه تعالی: موضوع آزادشدن از هجوم خیالات و وهمیات موضوع مهمی است که با برنامه‌ریزیِ درازمدت إن‌شاءالله حاصل می‌شود. تا حدّی در سؤالات قبلی که در قسمت سؤال و جواب‌های سایت هست به آن پرداخته شده. قاعده‌ی کلی درآزادشدن از هجوم خیالات آن است که باید ذهن را با موضوعات الهی مشغول کرد تا ذهن، ما را با موضوعات وَهمی مشغول نکند. تدبّر در قرآن به کمک تفاسیر و تدبّر در روایات معصومین«علیهم‌السلام» بسیار مؤثر است. در ضمن نوشتار «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالَم» إن‌شاءالله راهنمایی می‌کند.
موفق باشید

7777

شروع خوببازدید:

متن پرسش
سلام براستاد گرامی: سوال بنده این است که چراشما مبانی تفکری خودرا تدریس نمی‌کنید؟ یعنی مثلا چرا فلسفه‌ی ملاصدرا(اسفار)را آن طور که دیده‌اید ودرک کرده‌اید تدریس نمی‌کنید؟ و همین‌طور چرا نوع دریافتی که از هایدگر دارید را خود تدریس وارائه نمی‌کنید؟ فکر می‌کنم عدم این کارها مشکلاتی پیش می‌آورد. آیا مثلاً صدسال بعد که خود شما نیستید، دستگاه فکری شما همین‌طور که شما می‌بینید ارائه و دیده می‌شود؟ آیا بدون ارائه‌ی مبانی‌تان منحرف نمی‌شود الان افرادی را می‌شناسم که بعد از رجوعشان به آقای داوری و هایدگر از دستگاه فکری شما فاصله گرفتند . فکر نمی‌کنید علاوه بر بنای فکری شما که خوب هم ارائه شده، نیاز است که مبنای آن هم ارائه شود. تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: فکر می‌کنم این در حال انجام است و هر اندازه جلو برویم، إن‌شاءاللّه مباحث با تفصیل بیشتر ظهور می‌کند. شاید جزوه‌های چهار جلسه‌ی اخیر که حاصل جلسات مدرسه‌ی معصومیه است و بنده روی آن ها وقت گذاشتم، شروع خوبی باشد. موفق باشید
7633
متن پرسش
با سلام با توجه به تساوی من زن و مرد چرا از 14 معصوم فقط یکی از انها زن بوده و مابقی شان مرد می باشند؟ همچنین بروز و ظهور خصوصیاتی همچون ترس و ... در زن و مرد متفاوت بوده در حالی که من همگی آنها یکی و متعلق به خدا می باشد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- از آن‌جایی که امام باید در امور اجتماعی از جمله در جهاد شرکت داشته باشد و جبهه را فرماندهی کند اقتضا می‌کند که باید امام مرد باشد. ولی در اسلام از نظر مقام قدسی بین زن و مرد تفاوتی نیست که بنده در این مورد در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» عرایضی داشته‌ام 2- اگر انسان‌ها اعم از زن و مرد در زیر سایه‌ی اسلام قرار گیرند ضعف‌هایشان برطرف می‌شود وگرنه بعضی ضعف‌ها در مردها هست که در زن‌ها نیست و بالعکس. موفق باشید
5047
متن پرسش
شما معتقدید که هر حدسی از جنس اشراق و علم حضوری است؛ ظاهراً طبق این فرمایش شما، باید حدس‌زدنِ کروی‌بودنِ زمین از طریق دیدنِ دودکش کشتی را حدس ندانیم؛ چون این مثال تماماً استدلال دارد، الا این که آن شخصی که این حدس را زده، این استدلال‌های من را نداشته (که یا باید نور کج شده‌باشد یا زمین منحنی باشد) و همینجوری به ذهنش رسیده‌باشد. اما این فرمایش شما (که به انسان اشراق می‌شود)، در مورد کشف حلقوی‌بودن مولکول بنزن کاملاً صادق است، خصوصاً که با دیدن یک خواب به این جواب رسید. اما آنچه در این مثال باز هم مشکل است، حضوری‌بودنِ حدس است؛ در این مثال، کروی‌بودن مولکول بنزن، نزد آن دانشمند حاضر نبوده تا علمش به این مسأله حضوری باشد. در این مثالِ حدسِ کروی‌بودنِ مولکول بنزن، «معلوم به علم حضوری» چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بحث حدس در میان باشد حتماً آن موضوع به صورت اشراقی بر نفس انسان تجلی می‌کند ولی یک وقت موضوع حدس حساب نمی‌شود بلکه با تفکر و صغری و کبری به‌دست می‌آید که از حوزه‌ی حدس بیرون است. همچنان که قبلاً عرض شد زمینه‌‌های اشراقی موضوع مورد بحث در آن فرد باید فراهم باشد ولی مستقیماً از آن زمینه‌ها نمی‌توان آن نتیجه را به صورت استدلالی گرفت، هرچند بعد از اشراق آن موضوع آن دانشمند می‌تواند برای ارائه‌ و اثبات آنچه به او اشراق شده دلایلی تنظیم کند. از طرفی وقتی معلوم شد آن حدس بر اساس مقدمات حصولی به‌دست نیامده مگر جایی جز حضوری‌بودن برای آن علم می‌ماند؟ موفق باشید
4058
متن پرسش
سلام علیکم . بعضا همکاران مطرح میکنند رفتارهای جنسی غربی ها که دو طرف زن و مرد برای همدیگر انجام میدهند از نظر اسلام در رابطه زناشویی از نظر فقهی و اخلاقی چه حکمی دارد خدا حفظتان کند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سوالات باید از سایت های فقهی انجام شود. موفق باشید
633
متن پرسش
عالم ربانی کیست؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی. علیکم السلام عالم ربّانی به عالمی گفته می‌شود که نسبت خود را با ربّ‌العامین محکم کرده باشد و اندیشه و قلب خود را بر اساس هدایت الهی جلو ببرد. موفق باشید
19156
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد خواستم اگه ممکنه نظرتون رو در مورد متن زیر که در کتاب الله شناسی جلد 1 علامه طهرانی است، بفرمایید. استاد سوال من این است که آخر نفهمیدم که اگه می توان در کنه ذات خدا فانی شد، پس چگونه نمی توان به آن علم پیدا کرد؟ متن: و محصّل‌ و نتيجه‌ حاصله‌ از گفتار اين‌ عارف‌ ربّانيّ (شبستری) آن‌ است‌ كه‌: خداوند را با صفات‌ او مي‌توان‌ شناخت‌ ؛ و ذاتش‌ را نمي‌توان‌ شناخت‌. در اينجا اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌: چرا ذات‌ خدا را نمي‌توان‌ شناخت‌؟! لابدّ پاسخ‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ چون‌ او لايتناهي‌ است‌ و انسان‌ محدود و متناهي‌؛ لهذا احاطه‌ كه‌ لازمه معرفت‌ و شناخت‌ است‌، از مقيّد و محدود و متناهي‌ به‌ ذات‌ لايتناهي‌ محال‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: همانطور كه‌ احاطه بر ذات‌ غيرمتناهي‌ محال‌ است‌، احاطه بر صفات‌ غيرمتناهيه‌ نيز محال‌ است‌، بنابراين‌ شناخت‌ خدا را با صفات‌ همچنين‌ بايد محال‌ باشد. ص 227 اگر جواب‌ داده‌ شود: شناخت‌ خدا با صفات‌ و آثار متناهيه‌ او مي‌باشد، نه‌ صفات‌ كلّيّه‌ عامّه‌ لازمه‌ ذات‌ كه‌ غيرمتناهي‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: در ذات‌ هم‌ همينطور دنبال‌ وجود جزئي‌ و ذات‌ جزئي‌ كه‌ مترشّح‌ از ذات‌ اوست‌ مي‌روند نه‌ دنبال‌ ذات‌ كلّي‌ و وجود مجرّد بسيط‌ لايتناهي‌ وي‌. بنابراين‌ وجه‌ استحاله‌ آن‌ چيست‌؟! اگر در پاسخ‌ گفته‌ شود: آري‌، شناخت‌ خدا با صفات‌ غيرمتناهيه‌ او نيز محال‌ است‌ همانطور كه‌ شناخت‌ ذات‌ او استحاله‌ دارد، ولي‌ شناخت‌ خدا با صفات‌ بوسيله فناي‌ در صفات‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ و در فناء حدّ و قيد و تناهي‌ معني‌ ندارد. سالك‌ راه‌ خدا در صفات‌ غير متناهيه‌ او نيست‌ و نابود مي‌گردد. جواب‌ آن‌ است‌ كه‌: در ذات‌ نيز اينچنين‌ است‌، شناخت‌ ذات‌ خدا با فناي‌ در ذات‌ تحقّق‌ مي‌پذيرد. پس‌ در ذات‌، عنوان‌ سالكي‌ نيست‌ تا خدا را بشناسد؛ خداست‌ كه‌ خدا را مي‌شناسد. در صفات‌ هم‌ ايضاً اينطور مي‌باشد. زيرا در مقام‌ فناء محض‌ در صفات‌ كلّيّه حقّ تعالي‌ عنوان‌ و اسمي‌ از سالك‌ باقي‌ نمي‌ماند تا به‌ صفات‌ وي‌ پي‌ برد؛ بلكه‌ خداست‌ كه‌ صفات‌ خدا را مي‌شناسد و امّا در صفات‌ جزئيّه‌ و در ذات‌ جزئيّه‌، علم‌ و معرفت‌ بدون‌ اشكال‌ است‌. اگر گفته‌ شود: خدا ذات‌ جزئي‌ ندارد بلكه‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور وجود اويند، گفته‌ مي‌شود: خدا صفات‌ جزئي‌ نيز ندارد بلكه‌ صفات‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور صفات‌ اويند. بالجمله‌ اين‌ سخن‌ كه‌ خدا را با صفات‌ مي‌توان‌ شناخت‌ نه‌ با ذات‌؛ اگر منظور و مراد صفات‌ كلّيّه‌ است‌ آن هم‌ امكان‌ ندارد، و اگر مراد صفات‌ جزئيّه‌ است‌ ميان‌ ذات‌ و صفات‌ تفاوت‌ نيست‌ و امكان‌ فنا و استحاله‌ و اندكاك‌ همانطور كه‌ در صفات‌ او جلّ و علا ممكن‌ است‌، در ذات‌ او جلّ و علا نيز ممكن‌ است‌. ص 228
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام فنایِ ذات به جای علمِ خودمان به خودمان، با علمِ خدا، خود را عالِم به خدا می‌یابیم که بحث آن مفصل است و خواجه عبداللّه در منزل «توحید» از آن سخن گفته است که در آن‌جا می‌فرماید:

]التوحيدُ تنزيهُ اللّه تعالى عن الحدَث. و إنّما نَطَقَ العلماءُ بما نَطقوا به، و أشارَ المحقّقونَ بما أشارُوا إليه‏ في هذا الطريقِ لقصدِ تصحيحِ التوحيد. و ما سواهُ من حالٍ أو مقامِ، فُكلُّه مصحوبُ العِلَل.[

توحید تنزیه حضرت الله عزوجل است از وجود هر مخلوق و حادثی در کنار او و آنچه را علماء در رابطه با تصحیح توحید بیان کرده‌اند و اهل تحقیق بدان اشاره نموده‌اند - اعم از بیان حال و مقام - همه با نقص همراه است.

تنزیه توحید از حدث یعنی تنها خدا بماند و بقیه یعنی حادثات معنا نداشته باشند و در این رابطه تمام منازل و مقاماتی که گذشت نسبت به این توحید با نقص همراه بود.

]و التوحيدُ على ثلاثةِ وجوهٍ: الوجه الأوّل: توحيد العامّة الذي يَصِحُّ بالشواهد.[

]و الوجه الثاني: توحيدُ الخاصَّةِ و هو الذي يثبتُ بالحقائق[

]و الوجه الثالث: توحيدُ قائمٌ بالقِدم و هو توحيدُ خاصّة الخاصّة.[

و توحید بر سه وجه است. وجه اول: توحید عامه است که از طریق شواهد به دست می‌آید – اعم از تذکر شریعت یا استدلال به صنایع عالم صنع – و وجه دومِ توحید: توحید خاصه است که آن توحیدی است که از طریق حقایق برای سالک اثبات می‌شود. و وجه سوم توحیدی است که قائم به قِدَم است و آن توحید خاصة الخاصه است.

همچنان که ملاحظه فرمودید توحید عامه با نظر به شواهدی به دست می‌آید که حاکی از حضور یگانه حضرت حق در عالم است، بدون آن که رؤیتی در میان باشد حال چه آن توحید با تفکر در عالم صنع به دست آمده باشد و چه با تذکری که شریعت می‌دهد و فطرت انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و اما توحید خاصه با نظر به افعال الهی و الهامی که از طرف خدا برای سالک صورت می‌گیرد پدید می‌آید و مربوط به سالکی است که به مرحله‌ی احوال رسیده و منور به فهم عین الله شده و قضا و قدر الهی برایش حل شده و توحید خاصة الخاص توحیدی است که به ازلیّت و قِدَم الهی قائم است یعنی توحیدی است که به خودِ خدا قائم است و اوست که در میان است و می‌گوید یکی بیش نیست. در این مرحله علمِ به شهود برداشته می‌شود و همه چیز حتی وجود سالک در عین جمع متلاشی می‌گردد.  

]فأمّا التوحيدُ الأوّلُ فهو شهادةُ أن «لا إله إلّا اللّه» وحدَه لا شريك له، الأحدُ الصمد، الذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» هذا هو التوحيدُ الظاهرُ الْجَليُّ الذي نَفَى الشركَ الأعظم، و عليه نُصِبَتِ القبلةُ، و به وَجَبَت الذمَّةُ، و به حُقِنَتِ الدماءُ و الأموال، و انفصلت دارُ الإسلامِ من دارِ الكفر، و صحَّتْ به الملَّةُ للعامّة و إن لم يقوموا بحقّ الاستدلال، بعد أن سَلِموا من الشبهة و الحيرة و الريبة، بصدق شهادة صَحّحها قبول القلب.[

اما توحید اول همان شهادت«لا إله إلّا اللّه» وحده لا شريك له، اَلَأحدُ الصمدُ الّذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است. این توحید، توحید ظاهرِ جَلی است که موجب نفی شرک اعظم یا شرک جلی می‌گردد و براساس این توحید قبله تثبیت می‌شود – مکه قبله افراد قرار می‌گیرد – و بر اساس این توحید است که ذمه و حرمت هر مسلمان بر مسلمان دیگر واجب می‌گردد و خون و مال آن‌ها محفوظ می‌ماند و دار اسلام از دار کفر مشخص می‌گردد و دین برای عامه‌ی مردم پذیرفته می‌شود اگر چه نتوانند بر آن دلیلی اقامه کنند بعد از آن که از شبهه و گمراهی و شک سالم باشند، با صدق و شهادتی که پذیرش قلب را صحت بخشد و قلب قبول کند.

]هذا توحيدُ العامّةِ اَلَّذي يصحُّ بالشواهد. و الشواهدُ هي الرسالةُ و الصنائع، يجب بالسمع، و يوجد بتبصير الحقّ، و ينمو على مشاهدة الشواهد.[

این توحید عام است که با شواهد درست می‌شود و شواهد عبارت است از رسالت و صنایع عالم صنع و نظام متقن عالم وجود که واجب می‌شود پذیرش این توحید با شنیدن آن و حاصل می‌شود آن توحید با نور ایمانی که حق بر قلب انسان القاء می‌کند و با مشاهده شواهدی از توحید در عالم آن ایمان دمبدم افزوده می‌شود.

]و أمّا التوحيد الثانيِ الذي يثبتُ بالحقائق، فهو توحيدُ الخاصَّة. و هو إسقاطُ الأسبابِ الظاهرة و الصعودُ عن منازعاتِ العقول، و عنِ التعلّقِ بالشواهد. و هو أن لا تشهدَ في التوحيدِ دليلاً و لا في التوكُّلِ سبباً، و لا للنجاةِ وسيلةً[

و توحید مرحله‌ی دوم توحیدی است که از طریق حقایق شکل می‌گیرد و توحید خاصه است و آن عبارت است از اسقاط اسباب ظاهری برای سالک – همه به عنوان فعل حق ظهور می‌کنند – و بالا رفتن از منازعات و کشمش‌های عقلی و استدلالی و صعود و عبور از تعلق به شواهد و استدلال و این صعود در آن است که در توحید به دنبال دلیل عقلی نگردی و نه در توکل به دنبال سبب بگردی و نه در نجات به دنبال وسیله‌ای باشی.

همچنان که گذشت در توحید افعالی که مربوط به خاصه بود فهم سالک با الهام الهی شکل می‌گیرد و نه به کمک استدلال و لذا اسباب ظاهری که در بنی آدم معروف‌اند در منظر او نقشی ندارند، سالک در این مقام  همه اسباب را مجاری افعال الهی می‌یابد و چون با نور فهم الهی می‌بیند قیل و قال‌های عقلی از میان می‌رود و این توحید از آنجایی که نوری است از طرف خداوند تعلق به شواهدی که بخواهند آن را اثبات کنند ندارد همچنان که می‌بیند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» پس به جهت شهودی که پیش آمده همه اسباب در مسبب الاسباب متلاشی می‌شود و جای اعتماد به وسایل نمی‌ماند بلکه نجات خود را نیز در اعمال صالحه خود جستجو نمی‌کند.

]فتكونُ مشاهداً سبقَ الحقِّ بحكمِه و علمِه و وضعِه الأشياءَ مواضعَها و بِتَعْليقِه إيّاها بأحايينها و إخفائِه ايّاها في رسومها، و تَحِقّق معرفةَ العلل، و تُسْلُكُ سبيل إسقاط الحدَث.[

]هذا توحيدُ الخاصّة، الذي يصحُّ بعلم الفناء، وَ يَصْفُو في علمِ الجمع، و يَجْذِبُ إلى توحيد أربابِ الجمع.[

در این مقام سابق بودن حق تعالی را به حکم و علم ازلی‌اش مشاهده خواهی کرد – که هر چیزی همان گونه که در حکم ازلی تعیین شده و در علم ازلی برای خود معلوم گشته خواهد بود – و نیز مشاهده خواهی کرد که حق تعالی از ازل هر چیزی را در جای خود قرار داده و آن را بر زمان خود معلق ساخته و او آن‌ها را در رسوم‌شان پنهان داشته – چیزی که برای محجوبین از تصرف و تقدیر الهی روشن نیست – پس چون در این مرحله سابق بودن حق تعالی در این امور برایت روشن شد، معرفت نقصِ اشیاء برایت محقق خواهد شد و سلوک می‌کنی به سوی اسقاط حدَث و واقعیت پنداشتن مخلوقات.

این توحید، توحید خاصه‌ای است که از طریق علم به فناء شکل می‌گیرد – نه عین فناء بلکه علم فناء – و در علمِ الجمع خالص و صاف می‌گردد – نه در عین الجمع بلکه در علم الجمع – و چنین شخصی که در این مقام از توحید است آرام‌آرام به توحید ارباب جمع – که وحدت شخصیه است – جذب می‌گردد.

توحید خاصه با علم به فناء حاصل می‌شود و سالک در این مرحله می‌داند تجلی ذاتی یعنی چه در حالی که خودش در حضرت واحدیت است یعنی در مرحله قبل از فناء در ذاتِ احدی. در این مقام سالک ناظر حضور حق است در همه‌ی عالم با تجلیات اسماء و صفاتش و حکم ازلیِ هر چیزی را مشاهده می‌کند که چگونه علم حق مبتنی بر معلوم ازلی، حکم مخصوص آن معلوم را از ازل جاری ساخته است.  

]و أمّا التوحيدُ الثالث: فهو توحيدٌ اِخْتَصَّهُ اللهُ لنفسه، و استحقَّه بقدره، و ألاحَ منه لائحاً إلى أسرارِ طائفةٍ من صفوتهٍ و أخرسَهم عن نعتهِ و أعجزَهم عن بثَّه.[

و توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که خداوند به خود اختصاص داده و مخصوص خودِ خداوند است و او سزاوار چنین توحیدی است آن طور که قدر اوست و خداوند پرتوی از آن توحید را بر سرّ طائفه‌ای از برگزیدگانش آشکار کرده و آن‌ها را نسبت به توصیف آن توحید لال کرده و از انتشارش عاجزشان نموده.

توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که غیر حق از آن نصیبی نمی‌برد و کسی در آن راه ندارد، آری عده‌ای از برگزیدگان خالص شده را بالا می‌برد تا آن‌ها آن موطن را حسّ کنند و این‌ها با چشم حق می‌بینند که حق این گونه است و به همین جهت کسی نمی‌تواند آن مقام را توصیف کند زیرا تا خلق تماماً فانی نشود خداوند این موطن خود را نشان‌شان نمی‌دهد و غیر خدا کسی به حقیقت و کنه آن گاه نمی‌شود همان‌طور که آیه کریمه می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(انعام/91) و آنچه در بیان عرفا می‌آید، پرتوی است از طرف حضرت حق تا ما از آن مقام خبردار شویم، از زبان عرفایی که به مقام بقاء بعد از فناء رسیده‌اند و تنها به حق باقی‌اند.

]و الذي يُشارُ بِه إليه على ألْسُنِ الْمشيرين: «أنَّه إسقاطُ الحدَثِ و إثباتُ القِدم» على أنَّ هذا الرمزُ في ذلك التوحيد علّةٌ لا يصحُّ ذلك التوحيدُ إلّا بإسقاطِها.[

و آنچه از توحید بر زبان اشاره کنندگان بدان اشاره می‌شود عبارت است از آن که توحید «اسقاط حَدَث و اثبات قِدَم» است در حالی که در این اشاره و رمز جهت توصیف توحید نیز نقص هست و توحید صحت نمی‌یابد جز با اسقاط همین رمز و اشاره.

با توجه به این که در فراز قبلی فرمود حضرت حق عده‌ای را به توحید خود راه می‌دهد و هر کس به آنجا رفته و بخواهد خبر دهد تنها می تواند چنین بگوید که توحید اسقاط حدث و اثبات قِدَم است به این معنا که توحید نفی هر گونه مخلوق و اثبات حضور ازلی حق است می‌فرماید البته چنین اشاره کردنی در مورد توحید حضرت حق با نوعی خِلل توحیدی همراه است زیرا حتی این توضیح هم موجب حجاب توحید حق می‌شود زیرا توحید جایی است که تنها خدا، خدایی می‌کند و جایی برای توضیح دهنده نمی‌ماند.

]هذا قطبُ الإشارةِ إليهِ على ألسُنِ علماء هذا الطريق، و إن زَخْرَفوا لهُ نعوتاً، و فَصِّلوه فصولاً، فانَّ ذلك التوحيد تَزيدُه العبارةُ خفاء، و الصفةُ نفوراً، و البسطُ صعوبة.[

این توصیف از توحید که در بالا ذکر شد قطب و مرکز اشاره‌ای است که بر زبان علماء طریق عرفان جاری می‌شود اگر چه بر آن صفاتی را آراسته‌اند و فصولی را افزودند با این همه آن توصیفات موجب افزایش فنای آن توحید می‌شود و صفت موجب دور کردن افراد می‌گردد و بسط موضوع کار را سخت‌تر می‌کند.      

]و إلى هذا التوحيد شَخَص أهلُ الرياضةِ و أربابُ الأحوالِ و له قَصَدَ أهلُ التعظيم، و إيَّاه عَنَى المتكلّمون في عين الجمع. و عليه تَصْطَلِمُ الإشاراتُ، ثمّ لم ينطق عَنُه لسانٌ، و لم تُشر إليه عبارةٌ. فإنَّ التوحيد وراءُ ما يُشيُر إليه مكوَّنٌ، أو يَتَعاطَاهُ حينٌ او یُقِلُّه سببٌ[

و اهل ریاضت و صاحبان احوال به سوی این توحید روانه‌اند – تا تنها برای آن‌ها خدا بماند و دیگر هیچ نماند – و اهل تعظیم به دنبال چنین توحیدی هستند و معنا و مواد گویندگان عین جمع این توحید است و اشارت‌ها بر آن قطع می‌شود، سپس هیچ زبانی نمی‌تواند از آن سخن بگوید و هیچ عبارتی نمی‌تواند آن را توضیح دهد زیرا که توحید برتر است از آنچه مخلوقِ به وجود آمدهِ «مکوّن» بدان اشاره کند تا زمانی آن را برگیرد و یا سببی از آن برگوید.

هر کس در مورد توحید عبارتی گفت یا اشارتی کرد آن را یا در زمانی اداء کرد و یا به سببی نظر نمود در حالی که این کارها با فضای توحیدی که جز حق نباید بماند سازگار نیست. با آمدن توحید، اثنینیّت از میان می‌رود لذا نه اشاره‌ای در میان خواهد ماند و نه زبانی.

]و قد أجَبْتُ في سالفِ الزمان، سائلاً سألنى عن توحيد الصوفية بهذه القوافي الثلاث:[

در زمان‌های پیشین کسی از من در باره توحید صوفیه پرسید، با این سه بیت پاسخ گفتم.

ما وَحَّدَ الواحدَ من واحد                       إذ كلُّ مَن وحَّدُه جاحدٌ

احدی واحد قرار نداد خدای واحد را زیرا که هر کس او را واحد قرار دهد منکر توحید شده. زیرا توحید طوری است که با حضور او کسی نمی‌ماند تا او را تثبیت کند.

توحيدُ مَن ينطقُ عن نعته‏                      عاريةٌ أبطلها الواحدُ

توحیدی که کسی در وصف خدا بر زبان می‌آورد عاریه‌ای است، خدای واحد آن را باطل می‌کند. زیرا وقتی توحید مطلق به صحنه آید وجود همه‌ی مخلوقات عاریه‌ای می‌شوند.

توحيدُه إيّاهُ توحيُده‏                  و نعتُ من يَنْعُتُه لاحدٌ

توحید او خودش را، توحید است، خودش می‌گوید من یکی هستم و این توحید اوست نه توحیدی که ما بگوئیم. و وصف کسی که او را وصف کند از مسیر خارج است و از حق فاصله دارد.

البته این مباحث، مباحثی است که باید با استادِ ره‌رفته‌ای دنبال کرد. موفق باشید

12618
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: یه سوال داشتم آیا شرح رساله الولایه ادامه دارد؟ چون فصل چهارم که نحوه طی مسیر است خیلی خلاصه بیان شده است. خواهش می کنم اگه فقط همین ۵ فایل است از استاد بخواهید تا شرح رساله را ادامه بدهند. متلمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه در مراسم اعتکافی که از 25 ماه رمضان تا 27 این ماه در مسجد خدیجه‌ی کبری«سلام‌اللّه‌علیها» برقرار می‌شود، «رسالة الولایه» شرح داده خواهد شد. موفق باشید

12282
متن پرسش
با سلام: بنده سوال کننده سوال شماره 12206 هستم. با ملاکی که فرمودید نتونستم مسئله رو حل کنم. با توجه به بحث تفسیر سوره ال عمران که نحوه تشخیص القای شیطان و وحی الهی رو توضیح دادید در مورد مومنین عادی نحوه تشخیص با چه ملاکی هست؟ و سوال دیگه اینکه با توجه به سوالی که قبلا توضیح داده بودید در مورد رابطه جنسی برای مومنین کامل یعنی افرادی که شخصیت یحیوی دارند از لحاظ سلوک کامل نیستند و نحوه تشخیص فرد در مورد اینکه شخصیتش یحیوی هست یا نه چطوره؟ و دیگه اینکه در زمان غیبت ارتباط قلبی بی واسطه با امام زمان (عج) به نحوه صحیح امکان پذیره به طوری که مصون از خیالات غلط باشه یا این امر مستلزم ارتباط قلبی با نائبشونه؟ ممنون از لطفتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- القائات شیطانی هرچند ممکن است ظاهر دینی داشته باشد ولی همواره منجر به یک نحوه تکبّر و خودبزرگ‌بینی می‌گردد برعکس القائات ربّانی که تواضع و عبودیت را به همراه دارد 2- همان‌طور که عرض کردم شخصیت‌های یحیوی به جهت زهدی که دارند موضوعات جنسی را چندان مدّ نظر قرار نمی‌دهند نه آن‌که مثل یک انسان ناقص چنین گرایش‌هایی نداشته باشند. آری انسان در شرایط عادی که میل جنسی طبیعی دارد و شرایط ازدواج برایش فراهم است نباید بی‌دلیل خود را به انزوا بکشاند و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه» در این رابطه نکاح را سنت خود می‌دانند 3- امام زمان«صلوات‌اللّه‌علیه» تجسم کامل رعایت شریعت‌اند در مقام عصمت، یعنی در مقامی که به هیچ گناهی رجوع ندارند. هر اندازه انسان بیشتر و دقیق‌تر و بدون وسواس و عاقلانه و عالمانه مطابق نظر فقهای گرام، به شریعت عمل کند به همان اندازه به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» نزدیک می‌شود که از جمله‌ی نزدیکی به آن حضرت نظرکردن به سخنان نایب اوست که امروز از جهت امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی در رهبری عزیز متعیَّن است. موفق باشید

10105

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ازدواج مرد سنی با دختر شیعه حرام است یا نه؟ لطفا حکمش رو بگید و بیشتر توضیح بدید و دلیلشو بیان کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرام نیست ولی ائمه‌ی ما«علیهم‌السلام» فرموده‌اند می‌توانید از آن‌ها زن بگیرید یا دختر به آن‌ها بدهید. ولی بنده در امور فقهی تخصص ندارم بهتر است از مرجع تقلیدتان سؤال کنید. موفق باشید
224

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم جواب نامه ای با عنوان (در مزایای تنها اندکی حماقت)پس از مدتها هنوز واصل نشده است. لااقل دلیل این تاخیر را بفرمایید.ایا اصلا نامه ای با این عنوان به دست جنابعالی رسیده است.خدا توفیقتان بدهددر بندگی
متن پاسخ
سلام علیکم : جواب به آدرس پست الکتونیکی تان ارسال شد
3002
متن پرسش
سلام علیکم! علامه تهرانی(رحمة الله علیه) در کتاب روح مجرد در مورد احوالات استاد خود آقای حداد می نویسد:«در تمام دهه عزادارى، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود. چهره سرخ مى‏شد و چشمان درخشان و نورانى؛ ولى حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمى‏شد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند که براى این شهید جان باخته غصّه میخورند و ماتم و اندوه بپا میدارند! صحنه عاشورا عالى‏ترین مناظر عشقبازى است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال إلهى، و نیکوترین مظاهر أسماء رحمت و غضب؛ و براى اهل بیت‏ علیهم السّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلى ذِروه حیات جاویدان، و منسلخ شدن از مظاهر، و تحقّق به اصل ظاهر، و فناى مطلق در ذات أحدیّت چیزى نبوده است. تحقیقاً روز شادى و مسرّت اهل بیت است. زیرا روز کامیابى و ظفر و قبولى ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست. روز عبور از جزئیّت و دخول در عالم کلّیّت است. روز پیروزى و نجاح است. روز وصول به مطلوب غائى و هدف اصلى است. روزى است که گوشه‏اى از آنرا اگر به سالکان و عاشقان و شوریدگان راه خدا نشان دهند، در تمام عمر از فرط شادى مدهوش میگردند و یکسره تا قیامت بر پا شود به سجده شکر به رو در مى‏افتند. حضرت آقاى حدّاد میفرمود: مردم خبر ندارند، و چنان محبّت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسّف میخورند و همچون زن فرزند مرده مى‏نالند. مردم نمیدانند که همه آنها فوز و نجاح و معامله پر بها و ابتیاع اشیاءِ نفیسه و جواهر قیمتى در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگى عمر نبود؛ حیات سرمدى بود.» همچنین ایشان در ادامه می نویسد:«باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده‏اند، حالات شخصى خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فناى مطلق‏ فى الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلى الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فى الله است داشته‏اند. همانطور که در احوال ملّاى رومى در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعى وارد در شهر حلب نیز بدینگونه بوده است که جنبه وجه الخَلقى آنها تبدیل به جنبه وجه الحقّى و وجه الرَّبّى گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیده‏اند. امّا سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده‏اند، حتماً باید گریه و عزادارى و سینه زنى و نوحه خوانى کنند تا بدینطریق بتوانند راه را طىّ کنند و بدان مقصد عالى نائل آیند. این مجاز قنطره‏اى است براى آن حقیقت. همچنانکه در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزادارى نموده‏اند تا بدینوسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طىّ این سبیل هم آهنگ گردیم.» حال اینکه در عبارت اول آقای حداد می گوید مردم نمی دانند که در چنین روزی عزاداری می کنند. یعنی نعوذبالله ائمه(ع) هم نمی دانستند که به مردم دستور اقامه عزا می دادند؟!!! یعنی حتی ائمه(ع) هم نمی دانستند که خودشان در ماه محرم و مخصوصا در دهه اول آن اقامه عزا می کردند؟!!! یعنی امام صادق(ع) هم نعوذبالله نمی فهمید که می فرماید عاشورا پلک های ما را زخمی کرد؟!!! یعنی نعوذبالله امام کاظم(ع) هم نمی فهمیدند که امام رضا(ع) فرمودند که هنگامی که ماه محرم می آمد دیگر کسی پدرم را خوشحال و خندان نمی دید؟!!! یعنی امام زمان(عج) هم نعوذبالله نمی فهمد که زیارت ناحیه مقدسه را فرموده اند؟!!! یعنی حضرت آدم(ع) هم نمی فهمد که وقتی خدا را به اسماء خمسه قسم می دهد و به اسم امام حسین(ع) که می رسد غم دلش را می گیرد و اشکش جاری می شود؟!!! تازه حضرت آدم(ع) که نه امام حسین(ع) را می شناسد نه می داند چه بلایائی قرار است بر سر امام حسین(ع) بیاید. و اولین بار جناب جبرئیل(س) برای حضرت آدم(ع) روضه امام حسین(ع) را می خواند. یعنی اینهمه علما و فقها در طول تاریخ نمی فهمیدند که در طول تاریخ در دهه محرم و در روز عاشورا عزاداری می کردند و مجالس درس و بحث را تعطیل می کردند و در کنار مردم سیاه پوشان به سینه زنی و عزاداری می پرداختند؟!!! لابد طبق منطق آقای حداد هیچیک از انبیاء(ع) و ائمه(ع) و علما و فقها در طول تاریخ نمی دانستند؛ و فقط ایشان است که می فهمد.!!! همچنین اینکه علامه تهرانی(ره) در ادامه می فرماید عوام که در کثرات گرفتارند باید عزاداری کنند باز همین اشکالات پیش می آید. لابد طبق منطق ایشان ائمه(ع)، اصحاب ائمه(ع)، اینهمه علما و فقها در طول تاریخ همگی جزء عوام بودند(معاذالله) که در عاشورا و محرم اقامه عزار می کردند و فقط آقای حداد خاص هستند!!!!!!!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اشک برای امام حسین«علیه‌السلام» اشکی است که موجب نزدیکی به آن مقام منیع می‌شود و انسان را عرشی می‌کند و حالات آقای حداد برای ما حجّت نیست. بحمدالله شیعیان با اشک برای حضرت مسیر صدساله‌ را یک شبه طی می‌کنند. خود حضرت امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»من کشته اشک‌ها هستم، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه‏اش گیرد. یعنی مأموریت دارم که صحنه‌ای را بنمایانم که در تماس با آن مقام، و با توجه به اوج بلند انسانیت، از طریق حسین‌، اشک‌ها جاری شود، و از طرف دیگر اشک موجب تماس با آن مقام می‌گردد، فکر و مفهوم که تماس نمی‌آورد،آن‌ها اشک را با حرکات خود برای ما ساخته‌اند تا راه اهل بیت گم نشود، چون «إنَّ لِلْحُسین مَحَبَّهٌ مَکْنُونَهٌ فی قُلوبِ المومنین» می‌گوید: یک محبتی در دل مؤمنینِ به حق و حقیقت، نسبت به حسین کاشته‌اند تا «مصباح الهدی» بودن امام گم نشود و همواره راه نجات امت باقی بماند. - اشکی که در شیعه هست با ناراحتی‌های عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشک برای حسین عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسی و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمی‌گیرد، بلکه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج می‌زند. ولی نباید آن را با لذت‌گرایی همسان دانست، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست که در آن، لذت‌گرایی مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگ مرگ آگاهی راه خود را از قهقهه‌های اهل غفلت جدا کرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین نوعی طلب آن فرح است و آن‌هایی که غم غربت در این دنیا را می‌شناسند می‌فهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظب‌اند گرفتار لذت‌گرایی و خوش‌گذرانی اهل دنیا نشوند تا از ارتباط با حقایقِ وجودی عالم محروم نگردند. . موفق باشید
13969
متن پرسش
با سلام: این جمله ی ارسطو که ماده وجود بالقوه است چقدر در نظریات ملاصدرا تاثیر داشته؟ و اینکه این جمله که همه در ابتدا یک نفس واحد بودند یعنی چه؟ آیا می توان گفت علت خنده عدم انطباق مسئله با منطق است و آخر اینکه فرق نور سهروردی با وجود ملاصدرا چقدر درست است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ملاصدرا بعضاً در دستگاه ارسطو سخن می‌گوید و از واژه‌ی قوه و فعل ارسطویی استفاده می‌کند ولی در نگاه خودش، همه‌ی عالَم، مراتبِ وجوداند. 2- نفس واحد یعنی حقیقت واحدی که همه‌ی انسان‌ها از آن به‌وجود آمده‌اند. در این مورد به تفسیر آیه‌ی اول سوره‌ی نساء رجوع فرمایید 3- حرف درستی است 4- در اصالت وجود ملاصدرا، عدم که مقابل وجود است اصالتی ندارد ولی در نوری که سهرودی مطرح می‌کند ظلمات، دارای نحوه‌ای از وجود است. موفق باشید

13242
متن پرسش
راجع به بیانات رهبری سوال داشتم که در ادامه می نویسم و آن این است که فرهنگ غرب سراسر بد است و فرهنگش با تکنولوژی اش فرقی ندارد یعنی اگر تکنولوژی آن را بگیری انگار فرهنگ آن را گرفتی چون آن تکنولوژی زاییده ی آن فرهنگ است. انسان ها بر اساس فکرشان عمل می کنند. اگر با نگاه غیر توحیدی به عالم نگاه کردیم خب ابزاری می سازیم مطابق با آن نگاه و اگر توحیدی نگاه کردیم ابزارمان هم مطابق آن نگاه می شود. اما از بیانات آقا این جوری فهمیدم که ایشان چنین نظری ندارند و من نمی توانم حرف ایشان را بپذیرم لطفا راهنمایی کنید. شاید بد فهمیدم شاید غرب شناسی من ضعیف است و شاید رهبری در این برهه ی زمانی که اکثرا شیفته ی تکنولوژی غرب هستند دارند تقیه می کنند متن بیانات رهبری در جلسه ی پرسش و پاسخ با جوانان «13/11/1377»: سوال یکی از جوانان: جوانانی که در دوران انقلاب بوده‌اند، حضور سلطه استعمار را به‌خوبی لمس کرده‌اند؛ به خاطر این که خیلی چیزها را دیده و درک نموده‌اند. ولی جوانانِ امروز مفهوم و تصویر روشنی از سلطه و استعمار در ذهنشان نیست و این طبیعی است؛ به دلیل این که در دوران انقلاب نبوده‌اند، مستشاران خارجی را ندیده‌اند و کلاًّ حضور چکمه‌های استعمار را در میهن اسلامیمان لمس نکرده‌اند. با توجّه به این که هر موقع حرف نفی غرب به میان می‌آید، به دلیل همین تصویر روشنی که جوانان در ذهن خودشان ندارند، سریعاً نفی فنآوری به ذهنشان می رسد؛ با توجّه به این که عدّه‌ای تبعیّت از غرب را دربست قبول کرده‌اند و عدّه‌ای پذیرش غرب را نفی ارزشها و اصول اسلامی و ملی دانسته‌اند و با توجّه به این که نفی غرب و تبعیّت غرب، حتماً در انقلاب و نظام حاکم دلایل مشخّصی داشته است، می خواستم از حضورتان خواهش کنم که تعریف جامع و مانعی از غرب داشته باشید، که در کنار این که خوبیها را از غرب اخذ می کنیم، با حفظ اصول و ارزشهای اسلامی و ملی مان، بدی ها را کنار بگذاریم. به نظر شما کلاًّ نقطه تعادل در این میان چیست؟ پاسخ رهبری: این سؤال خیلی مهمّی است. من این‌جا چند نکته را در همین زمینه عرض می کنم. اوّل این که نفی غرب، به هیچ‌وجه به معنی نفی فنآوری و علم و پیشرفت و تجربه‌های غرب نیست و هیچ عاقلی چنین کاری را نمی کند. نفی غرب، به معنای نفی سلطه غرب است که هم سلطه سیاسی مورد نظر است، هم سلطه اقتصادی و هم سلطه فرهنگی. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله می گویم، شاید ان‌شاءاللَّه برای شما مفید باشد. ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعه‌ای از زیباییها و زشتیهاست. هیچ کس نمی تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگری، حتماً زیباییهایی هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه‌ای این‌گونه برخورد نمی کند که بگوید که ما درِ خانه‌مان را صددرصد روی این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجای دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه‌ای از خوبیها و بدیهاست. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبیها را می گیرد، به فرهنگ خودش می افزاید، فرهنگ خودش را غنی می سازد و آن بدیها را رد می کند. همان‌طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایی، غرب، امریکایی، امریکای لاتین، آفریقا و ژاپن فرقی نیست و هیچ تفاوتی ندارد و در این حکمی که می گویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگی که قرار می گیریم، به‌طور طبیعی تا آن جایی که می توانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایی که مناسب ما نیست - بد و مضرّ است - و با چیزهایی که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّی است. منتها در زمینه فرهنگ غربی نکته مهمّی وجود دارد که من دلم می خواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب - یعنی فرهنگ اروپایی ها - عیبی دارد که فرهنگهای دیگر، تا آن جایی که ما می شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه‌طلبی» است. این، قطعاً دلایل انسانی و جغرافیایی و تاریخی ای دارد. از اوّلی که اینها در دنیا به یک برترىِ علمی دست یافتند، سعی کردند همراه با سلطه سیاسی و اقتصادی خودشان - که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحمیل کنند. اینها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتی می گوید فرهنگ من باید در این کشور جاری شود! این چیز قابل قبولی نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتی که این فرهنگ بر او تحمیل می شود، این را نمی پسندد. شما یقیناً خوردن نان و ماست را به میل و اشتهای خودتان، ترجیح می دهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخوری! وقتی کاری زورکی و تحمیلی شد؛ وقتی از موضع قدرت انجام گرفت و وقتی متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتی آن را پس می زند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیده غربی است. غربیها این را می خواهند، دوست می دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما اگر شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفاً کت و شلوار را انتخاب کرده‌اید، کراوات نزدید، یک آدم بیادب محسوب می شوید! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کروات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمی راه ندارید و یک آدم بی ادب و غیرمنضبط و بی نزاکت تلقّی می شوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربی است. زن غربی، روشهایی دارد. آنها نسبت به مسأله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگی دارند - خوب یابد، بحثی سرِ آن نداریم - اما سعی دارند این فرهنگ را به همه ملتهای دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربی، این بد است. من یک وقت مثالی زدم و گفتم شما گاهی خودتان به انتخاب خود غذای مقوّی و یا داروی شفابخشی را مصرف می کنید؛ اما یک وقت بیهوشتان می کنند، یا می خوابانند، دست و پایتان را می گیرند و با آمپول چیزی را به شما تزریق می کنند! سعی شده است از طریق رؤسای کشورها و رژیمهای فاسد، فرهنگ غربی به ملتها تزریق شود! رژیم و خاندان فاسد پهلوی - که خدا از اینها به خاطر آنچه که با ملت ایران کردند، نگذرد - از این قبیل بودند. اینها با انواع روشها و شیوه‌ها سعی کردند فرهنگ غربی را بر کشور ما حاکم کنند. به خاطر این، ملت ایران را تحقیر می کردند؛ فرهنگ ملی را تحقیر می کردند؛ باورهای ملی را تحقیر می کردند. شما ببینید در دوران حکومت پهلوی ها و اندکی قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حمله غربی ها شروع شده بود و در دوران پهلوی ها به اوج خود رسید، پرورش یافته‌های آن دوران، ملت ایران را اصلاً قابل این نمی دانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کاری بکند، بتواند چیزی بسازد، چیزی به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند. این به خاطر چیست؟ این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویّت ملی و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویّت ملی با «فرهنگ» شکل می گیرد. هویت هر ملتی، فرهنگ اوست؛ این را نبایستی زخمی و جریحه‌دار کرد. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربی این است، والاّ بله، فرهنگ غربی محسّنات و زیبایی هایی هم دارد. البته زشتی هایی هم دارد که آن زشتی ها بیخ ریش خودشان! اشکالی ندارد که ما زیبایی های فرهنگ آنها را فرا بگیریم. این که حالا آن زیبایی ها چیست، می تواند مورد بحث قرار گیرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اگر به‌جای نظر به تکنولوژی و گرفتارشدن به فرهنگ پنهان آن، همان‌طور که مقام معظم رهبری می‌فرمایند نظر به علمی داشته باشیم که غرب در آن از جهتی حضور دارد، دیگر گرفتار فرهنگ تکنولوژی نمی‌شویم و به مرور تکنیکی که مطابق فکر و فرهنگ خودمان است را ابداع و اختراع می‌کنیم. و نکته‌ی دوم موضوع نکات مثبت فرهنگ غربی است که متأسفانه روحِ غرب‌زدگیِ تاریخ گذشته‌ی ما نتوانسته است بین زشتی‌های غرب و نکات مثبت فرهنگ غربی تفکیک کند چیزی که امثال آقای دکتر داوری نیز بر آن تأکید دارند و معلوم است روحیه‌ی سلطه‌طلبیِ غرب چیزی نیست که بتوان آن را به بهانه‌ی تکنیک غربی پذیرفت. بنده در حال تهیه‌ی مقاله‌ای هستم تحت عنوان «ما و غرب در پایداریِ تعهدات انسانی»؛ شاید در آن‌جا بتوانیم روشن کنیم چه نسبتی باید با غرب برقرار کرد؟ إن‌شاءاللّه مقاله در هفته‌ی آینده بر روی سایت قرار داده می‌شود. موفق باشید

11773
متن پرسش
سلام استاد: خدا خیرتان دهد. خداوند نگاه و عمل ما و همه دلسوزان انقلاب را از تندروی به سمت حق بینی و حق فهمی و بصیرت هدایت کند. استاد؛ آقا با هوشیاری نسبت به مواضع تندی که عده ای از دوستان و دلسوزان انقلاب نسبت به توافق هسته ای اتخاذ می کنند بنظرم امر به همدلی و همزبانی با دولت کردند. خدا به خیر کند این موضع های سفت و سخت و برخوردهای بدی که می شود؛ می دانم از سر دلسوزی است اما به هرحال همنوایی با اسرائیل و کنگره است و اتحادشکن و دشمن شادکن. بنظرم دوستان کمی بیندیشند والله بنده به عنوان یک انقلابی دوآتیشه نمی تونم ایرادی به تیم دکتر ظریف بگیرم چرا که پیام انقلاب را با درایت و پیروی از امر رهبری، جهانی کردند. با سیاست خود غربی ها و با گل و لبخند؛ با پنبه سر بریدند و اهداف را عملیاتی کردند. بهرحال اسلام نگفته که ما باید همه با مخاصمه کار را پیش ببریم اگر اینطوره که باید با روسیه و چین کمونیست هم به جرم کافری قطع رابطه کنیم ولی آیا اینجورری پیام انقلاب اسلامی در نطفه خفه نمی شود؟ اتفاقا وقتی که رئیس جمهور آمریکا می آید در سخنرانی اش که مخاطب میلیاردی دارد می گوید رهبر ایران فتوا به حرام بودن بمب اتمی داده؛ به نظر من انقلابی، بسیار در دنیا اثرگذار است یعنی جهان مجبور شده استکبار مجبور شده رهبری ایران را بپذیرد؛ به کلمه فتوای اسلامی اشاره کند؛ صلح جو بودن تشیع را نشان دهد و هزار نتیجه دیگر که در همین یک جمله است. حالا ما بیاییم مقطعی نگاه کنیم و دایم ایراد بگیریم و ...این که نشد کار؛ بنظر من ما در ادبیات سیاسی کلامی بالاتر از همدلی و همزبانی نداریم که همگان را به همراهی تشویق کند و حضرت آقا این موضوع را اعلام کردند و از آحاد جامعه خواستند که چنین کنند امان از خواص بی بصیرت که حتی کلام رهبری رو هم انقیاد نمی کنند پس به چه صراطی مستقیم هستند؟ بابا چرا مثل صفین می کنید قضیه رو. اگر این مذاکرات ایراد بنیادی داشت حضرت آقا جلوگیری می کردند. بنده خداها این دیپلماتها از آن طرف ساعتها باید با غربیها سر و کله بزنند و از این طرف در داخل هم با یک عده دیگر؛ حال آنکه بنظر نمیرسه اشتباهی کرده باشند. استاد فکر نکنید من چپی هستم یا ... من یک انقلابی انقلابی انقلابی ام. معتقدم این انقلاب چنان روحی دارد که هرگامی آن را متعالی می کند حالا این خوشبختی هر فرد است که با اهداف انقلاب همراهی کند و بدبختیش است که جلویش بایستد؛ اما دلم می سوزد از دلسوزیهای غیربصیرانه... نظر شما چیست؟ اصلاحمان کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه ما در حال ورود به مرحله‌ای از تاریخ خود هستیم که جریان‌های متعلق به انقلاب به جای نفی همدیگر، به نقد همدیگر جهت اصلاح بهتر امور بپردازند و جوانه‌ی این نوع حیات تاریخی در شما در حال شکفتن است. آری طرف مقابل قابل نقد است ولی نباید از نکات ارزشمندی که جنابعالی متذکر آن شدید غفلت شود. موفق باشید

11119

معنای یقینبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی: ضمن عرض تشکر فراوان به خاطر مباحث بسیار ارزشمند و حکیمانه حضرتعالی که حقیقتا گمشده و راهگشای جوانان حزب اللهی است، بنده چند آیه کلیدی را در مباحث جنابعالی دیده ام و توضیحی که برای هر یک ارائه داده اید مطالعه کرده ام. اما نتوانستم به یک نظمی در این چند آیه شریفه برسم. هم چنین یک روایت مرتبط از اصول کافی یافتم که ابهام را برای بنده بیشتر کرد: 1. «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون» 2. «و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین» (حضرت علامه (ره) ذیل این آیه شریفه، مراد از یقین را مرگ دانسته که عالم یقین است؛ و می فرمایند: "اگر مقصود از یقین، آن یقین معمولى باشد که گفتیم از راه تفکر یا عبادت، در نفس پدید مى آید رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در هر حال آن یقین را داشته، و آیه شریفه که خطابش به شخص رسول اکرم است مى فرماید عبادت کن تا یقین برایت بیاید، چطور رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) یقین نداشته با اینکه آیات بسیارى از کتاب خدا او را از موقنین و همواره بر بصیرت و بر بینه اى از پروردگارش، و معصوم و مهتدى به هدایت الهى و امثال این اوصاف دانسته است". ظاهر این تفسیر با توضیح حضرتعالی که فرموده اید علت غائی خلقت انسان به استناد این آیه، یقین است هماهنگ نیست). 3. «کلّا لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم ثم لترونها عین الیقین» 4. «و اتّقوا الله و یعلّمکم الله» 5. روایت شریف در اصول کافی جلد 4 صفحه 164 باب برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان: «ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوی یک درجه بالاتر از ایمان است و یقین یک درجه از تقوی بالاتر است و میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است». از حضرتعالی تقاضا دارم تعریف و ارتباط تسلیم، ایمان، تقوا و یقین را با توجه به آیات و روایت فوق بفرمایید. نیز ارتباط علمِ بیان شده در آیه شریفه بند 5 که حاصل تقوا است با یقین (آیا منظور از این علم، همان علم الیقین است؟) هم چنین ناهماهنگی ظاهری مذکور در بند 3 را تبیین فرمایید. جزاکم الله خیرا و من الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه می‌فرمایند و روایت هم تأیید می‌کند آن‌جا که به رسول خود می‌فرماید: تا رسیدن به یقین عبادت خدا را همچنان ادامه بده، یعنی تا آخر عمر و رسیدن مرگ عبادت حضرت پروردگار را ادامه بده. و یا وقتی در زیارت ائمه«علیهم‌السلام» می‌گویید «مُجَاهِداً فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ عَابِداً لِلَّهِ حَتَّى أَتَاهُ الْیَقِین‏» شما تا رسیدن به یقین مجاهده در راه خدا را ادامه دادید، یعنی تا آخر عمر. ولی عنایت داشته باشید در متن آیه یک نکته خوابیده که چرا به جای مرگ، فرموده‌ است یقین، زیرا در مرگ حجاب‌ها برطرف می‌شود و عالم غیب و معنا برای انسان ظهور می‌کند و لذا می‌توان نتیجه گرفت آیه می‌خواهد خبر از آن بدهد که عبادت باید تا رفع حجاب و اُنس با عالم غیب ادامه یابد و به همین جهت بزرگان دین که بنده نیز سخن آن‌ها را پذیرفتم می‌فرمایند هدف خلقت عبادتی است که منجر به یقین شود. حال در همین رابطه که یقین را رفع حجاب بگیریم و در روایت داریم چیزی کمتر از یقین بین مردم تقسیم نشده؛ می‌توان فهمید باید انسان مراحلی را طی کند تا به مقام یقین و نس قلبی با خدا برسد. ابتدا باید در عین پذیرفتن احکام اسلام، قلب خود را به نور ایمان متوجه خدا بگرداند و در این مسیر رعایت تقوا را بنماید تا آرام‌آرام حجاب‌های بین او و انوار الهی برطرف شود و از علم الیقینی به عین الیقینی که چشم دل او باز می‌شود، نایل گردد. موفق باشید
8616
متن پرسش

با سلام 1. علت اینکه ما در خیلی اوقات در هنگام ارتکاب گناه میدانیم خدا و امام زمان (عج ا00) دارند ما را می بینند ولی باز به گناه ادامه می دهیم چیست؟ چه چیزی در دینداری ما کم است؟ 2. شما میگویید انسان بعد از یک ماه روزه داری در ماه رمضان در شب عید فطر بهترین نتیجه را میگیرد اما بارها شده که ما بعد از این و یا بعد از 15 روز روزه داری ماه رجب و اعتکاف و در حضور قلب بودن در همان شب عید یا بعد از اعتکاف با یک گناه کبیره بسیار بسیار بد تمام سرمایه خود را به فنا میدهیم انسان در این حالت به حد یاس هم میرسد چرا اینگونه می شود؟ برای جبران گذشته چه باید کرد؟ اصلا قابل جبران است؟

متن پاسخ

باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- از برکاتی که فاصله‌گرفتن از گناه نصیب ما می‌شود غافل می‌شویم در آن مرحله تنها به خواسته‌های نفس امّاره نظر داریم 2- گفت: «آبِ گِل خواهد که در دریا رود.... گِل گرفته پای آب را می‌کشد». بعد از 15 روز روزه‌داری و اعتکاف، روح می‌خواهد به دریای نور وجود سیر کند، یک‌مرتبه صورت‌های ذهنیِ لذات نفس امّاره ظهور می‌کند و انسان را متوقف می‌کند. این‌که این صورت‌های ذهنی ظهور می‌کند و پای روح را به پایین می‌کشد، نشانه‌ی آن است که آن 15 روز، راه را باز کرده، پس دوباره ادامه دهید تا آرام‌آرام قدرت جذب انوار الهی بر قدرت جذب صورت‌های ذهنی لذات نفسی غلبه کند و إن‌شاءاللّه به جایی برسید که از نفس گذشته، وارد قلب شوید و دیگر حظّ نفس در میدان نباشد. موفق باشید

7809

مکتب تفکیکبازدید:

متن پرسش
با سلام...آیا شما آثار استاد حکیمی را خوانده اید ؟ نظر شما در مورد شخصیت ایشان ومکتب تفکیک چیست ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: کتاب‌ها ایشان رامطالعه کرده‌ام؛ نکات خوبی مطرح می‌فرمایند. مشکل ایشان در بحث تفکیک است که گمان می‌کنند تفکر فلسفی جزء دین نیست در حالی که تفکر فلسفی یک نوع تفکر است و اگر با آن تفکر به متون دینی رجوع کنیم نتایج خوبی می‌گیریم و برداشت‌های ارزشمندی نصیب ما می‌شود که شما نمونه‌ی آن برداشت‌ها را در کتب شهید مطهری و یا مرحوم علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیهما» ملاحظه‌ می‌کنید. موفق باشید
100

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
السلام علیک یااولیاالله یااعلم العالم بعدامام زمان یاحضرت طاهرزاده ورحمت الله وبرکاته
متن پاسخ

خاک عالم بر سر من .امید وارم بتوانم پرتوی از علمی که عالمان واقعی به وجود مقدس مولایمان (ع) دارند نصیب من شود.

10800

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: شما در پاسخ به سوالاتتون اشاره به شرح فصوص الحکم توسط استاد یزدان پناه کردید، می تونید ما رو راهنمایی کنید تا این شرح رو استفاده کنیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید از طریق طلبه‌های ایشان در قم موضوع را دنبال کنید. استاد یزدان‌پناه در مؤسسه‌ی امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تدریس دارند. موفق باشید
نمایش چاپی