بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2983
متن پرسش
با سلام و تحیت محضر استاد ارجمند جناب آقای طاهرزاده احسن الله لکم العزا احتراما باستحضار میرساند اینجانب دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی - اندیشه سیاسی در اسلام می باشم و موضوع پایان نامه خود را [فساد سیاسی از منظر علامه طباطبایی و شاگردان] انتخاب نموده ام. روشن است برای تعریف مفهوم "فساد سیاسی" بایستی در ابتدا هر یک از مفاهیم "فساد" و "سیاست" را در ابتدا تعریف نمود تا به تعریف "فساد سیاسی" رسید. بویژه اینکه هر تعریفی از مفهوم "سیاست" بر تعریف ما از مفهوم "فساد سیاسی" مقدم و تأثیرگذار خواهد بود. اکنون بدنبال تعریف حضرت علامه طباطبایی از مفهوم "سیاست" میباشم که متاسفانه تاکنون به نتیجه نرسیده ام. به ذهنم رسید شاید حضرتعالی بتوانید مرشد و راهنمای بنده در رسیدن به مقصود باشید.با جناب آقای توکلی صحبت کردم فرمودند از طریق سایت مصدع شوم. چنانچه بجز این مورد مطلب دیگری که یاری رسان بنده باشد در به ثمر رساندن این پژوهش دعاگویتان میشوم اگر حقیر را بهرمند فرمایید. بذل توجه و صرف وقت حضرتعالی برای این کمترین مزید امتنان خواهد بود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما سیاست را به معنی عرفی آن فرض بگیرید و فساد را نیز به آن معنا که چیزی در جای خودش نباشد معنا کنید تا بتوانید مصداق‌های فساد‌های سیاسی و علت آن را در قرآن پیدا کنید. مثلاً در آیه‌ی 59 سوره‌ی اعراف قرآن فساد جامعه را از زبان حضرت نوح، انحراف از افق توحیدی معرفی می‌کند و این‌که در آیه‌ی بعد حاکمان و سیاستمداران جامعه در معیارهای خود نگاه توحیدی حضرت نوح«علیه‌السلام» را یک نوع انحراف و گمراهی تلقی می‌کنند، نمونه‌ی خوبی از فساد سیاسی جامعه است. بعد از آن نظر علامه را در این رابطه بیان می‌کنید و سپس به آیه‌ی 65 و 66 همین سوره نظرها را جلب می‌کنید که حاکمان در مقابل دعوت توحیدی حضرت هود او را متهم به دیوانگی می‌کنند چون در عرف سیاستمداران زمان حضرت هود توحیدی فکرکردن یک نوع دیوانگی است و فساد سیاسی آن زمان تا آن‌جا جلو می‌رود که صادق‌ترین انسان را که توحیدی سخن می‌گوید کاذب و دروغ‌گو می‌دانند. سپس نظر علامه را می‌آورید . و به همین شکل در سایر آیات و سوره‌ها می‌توانید عمل کنید و اگر بتوانید تقابل پیامبران را در مقابل برخورد حاکمان نیز متذکر شوید خوب است و معلوم کنید فساد سیاسی در نهایت به بحران و نابودی جامعه ختم می‌شود و آیاتی که خبر از نابودی آن‌ها می‌دهد را شاهد بیاورید.موفق باشید
2296

کنترل واهمهبازدید:

متن پرسش
با سلام بنده ده سالی است که با یکی از شاگردان اقای دولابی در دانشگاه آشنا شدم ایشان روحانی و استاد است و من مسائل مختلف پیرامون راههای رسیده به خدا و مسائلی از این دست را با ایشان مطر ح می کنم در خلال این سالها علاقه قابل توجهی در قلبم به ایشان دارم بنظر شما تحلیل این محبت چیست ؟ با توجه به اینکه روش سلوکی ایشان و اقای دولابی هم محبت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سعی کنید توجه قلب خود را به حقیقت باطنی اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام بیندازید تا برای ایشان هم زحمت درست نکنید. موفق باشید.
11639
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز در کتاب درسهایی از امام (اخلاق در خانواده - انتشارات تسنیم) آمده بود: (خانم زهرا مصطفوی) وقتی امام را به ترکیه تبعید کرده بودند و عمویم می خواستند خدمت امام به ترکیه بروند، درب منزل ما آمدند و از پشت در گفتند می خواهم با خود خانم صحبت کنم که اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند، بگویند و مادرم ناچار شدند سلام کنند. بعد یادم است که به من گفتند که ناراحت هستند چون اولین سلام را به نامحرم در نبودن آقا کرده اند و گفتند:حالا اگر آقا راضی نباشند چه؟ من نتوانستم هضم کنم و یاد داستانی که شما نقل کردید راجع به خروس خریدن یک آقای غیرتی و .... اقتادم. مگر ضرورت یعنی چه؟ و زن انقلابی مورد نظر حضرت امام، چنین باید باشد؟ نظر شما چیست؟ نوّر الله قلوبکم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه برای ما حجت است سخن حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دروصیت‌نامه‌شان است که می‌فرمایند: «ما مفتخريم‏ كه بانوان و زنانِ پير و جوان و خرد و كلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند».. موفق باشید

9999
متن پرسش

سلام علیکم: به نوشته ای از شهید آوینی برخورد کردم که سخنرانی منتشر نشده ایشان بود (احتمالا). مفید دیدم دوستان دیگر هم مطالعه کنند. سخنرانی منتشر نشده‏ شهید آوینی/ شبکه ایران: "آوینی سخنران" با "آوینی نویسنده" متفاوت است. هنگام سخنرانی باید مقدمه چینی کند و یک شمای کلی از مبانی و معتقداتش بگوید اما در حین نوشتن یک مقاله چنین نیست. او چنان فاتحانه و با اطمینان می‏نویسد که گاه شاید لازم نمی‏بیند که از آغاز همه مبانی تفکرش را بگوید. این سخنرانی در جمع تعدادی از طلاب صورت گرفته و شاید در هیچ یک از متون و سخنان منتسب به سید مرتضی آوینی، او چنین آشکار و مدون اصول فکری خودش درباره تمدن غرب، فلسفه و سینما بیان نکرده است.********** سید مرتضی آوینی: تصوری که از پیش درباره جمع حاضر داشتم این بود که آنها عده‏ای از دوستان هستند که درباره فیلمنامه نویسی تحقیق می‏کنند و قصدم نیز آن بود که تذکراتی را در این باره با آنان درمیان بگذارم؛ اما وقتی به اعلانی که زده بودند برخوردم، دیدم عنوانی که برای این بحث گذاشته‏اند «حکمت سینما» است. عنوانی که انتخاب شده خیلی بزرگتر از آن چیزی است که من توقع داشتم و باید بگویم این کلاهی است که بر سر ما گشاد است؛ اما به هر تقدیر، حسب الامر دوستان، آنچه را به نظرم می‏رسد در ذیل تذکراتی چند عرض می‏کنم. امیدوارم که مرضیّ خدا واقع بشود و نیز مورد استفاده دوستان قرار بگیرد. 1. اوّلین تذکری که می‏خواستم عرض کنم این است که تمدن امروز اصلاً محصول فلسفه است؛ شجره‏ای است که ریشه‏اش فلسفه است و بالطبع همه لوازم و محصولات تمدن امروز موالید فلسفه هستند؛ و نیز سینما، چه آن را همچون هنر بنگریم و چه همچون صنعت. ممکن است ارتباط آنچه به مثابه ثمره این تمدن در خارج محقق شده است با ریشه‏اش، یعنی فلسفه، چندان واضح نباشد، یعنی فی المثل نتوان از همان آغاز نسبت ماشین رختشویی را با فلسفه پیدا کرد اما در باطن امر، با کمی تأمل همراه با تفکر در سیر تاریخی تمدن غرب، خواهیم دید که این تمدن و لوازمش ثمرات درخت فلسفه هستند. مگر گلابی چقدر با اصل درخت خویش شباهت دارد؟ باغبان است که این تناسب و تشابه را باز می‏یابد نه هر ناآشنایی که نظر در باغ کند. اینکه اصلاً چرا من به این تذکر پرداخته‏ام علتی دارد و آن اینکه ما در قرن پانزدهم هجری قمری، با واقعه عظیمی در کره زمین مواجه هستیم که انقلاب اسلامی است و اعتقاد این حقیر بر آن است که با این انقلاب، سیر اضمحلال و فروپاشی تمدن غرب از نقطه عطف تاریخی خویش گذشته و در قوس نزول افتاده است. تاریخ آینده تاریخ غرب نیست، تاریخ اسلام است و البته این مدعا نیاز به توضیح بیشتری دارد که برای حفظ اجمال و ایجاز باید از آن درگذریم. با این فرض، در آینده میان ما و غرب مبارزه‏ای همه جانبه درگیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه تنها یک مبازره نظامی نیست و مبارزه نظامی در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی، فکری و فلسفی است که میان ما درگیر است. مبارزه نظامی فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن جنگی بسیار عظیم‏تر در جریان است که تعبیر من از آن «جهاد فکری» است. لازمه پای نهادن در این مبارزه آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه‏هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست، چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن مولود فلسفه است. از آغاز قرون جدید، یعنی در رنسانس، بنیان فکری تمدن حاضر با رجوع به تفکر فلسفی یونان گذاشته شد و هر آنچه اکنون وجود پیدا کرده، موجودیت خویش را مدیون این بنیان نخستین و بسط تاریخی آن است؛ پس ما خود را بی نیاز از فلسفه ندانیم. بسیاری از ساده انگاریهایی که در برخورد با غرب وجود دارد ناشی از این عدم شناخت است و این نقص جز به مدد فلسفه علاج نمی‏شود و اصلاً کسی که غرب را بدون عنایت به بنیانهای فلسفی آن بنگرد، امکان تحقیق در ماهیت آن را پیدا نمی‏کند و به تبع آن، لزوم این مبارزه را نیز در نمی‏یابد. البته در باب این مسأله که انسان برای رسیدن به حق بالذات محتاج به خواندن فلسفه باشد سخن بسیار است و نگفته روشن است که انسان برای طی طریق حق ضرورتا نیازمند به فلسفه نیست، اما سخن ما در مبارزه با غرب است. وقتی می‏گوییم غرب، شرق سیاسی را هم در نظر داریم؛ مارکسیسم و کمونیسم نیز مظاهری از همان تفکر واحدی است که در غرب حاکم است. اینها همه ثمرات و شاخ و برگ درختی هستند که ساقه‏اش «اومانیسم» است. برای مثال، اخیرا در یکی از همین مجلاتی که این روزها انتشار پیدا می‏کند سخنی دیدم که یکی از انتلکتوئلهای پیر این جامعه گفته بود؛ اینکه «روشنفکر مدافع چیزی نیست!» اگر با پشتوانه تفکر فلسفی غرب به سراغ این سخن نرویم، اصلاً امکان درک آن برای ما موجود نیست. ما با این تفکر مخالفیم اما بنیان این مخالفت باید بر مبنای شناختی که از این سخن داریم بنا شود. ممکن است گوینده این سخن فلسفه نداند، که همین طور هم هست، اما این سخن که از دهانش برآمده لزوما سخنی فلسفی است زیرا از دهان کسی برآمده که شخصیتش را مدیون غربزدگی است. هیچ یک از نحله‏های فکری یا حتی محصولات تکنیکی این تمدن را جز با فلسفه نمی‏توان بررسی کرد و به اعتقاد اینجانب بخشی از روشن بینی معجزآسای حضرت امام(ره) در برابر غرب نیز از اینجا مایه گرفته است که ایشان ید طولایی در فلسفه و عرفان نظری دارند؛ و البته بنیان اصلی احاطه حکیمانه ایشان را بر همه مسائل باید در جایی دیگر جستجو کرد که در اینجا محل بحث ندارد. 2. تذکر دومی که می‏خواستم عرض کنم این است که بشر امروز وجود انسان را عین حیوان می‏داند. تعریفی که قدما از انسان داشتند، یعنی «حیوان ناطق»، با آن تعریفی که بشر غربی از انسان دارد به طور کلی متفاوت است. قدما نطق را فصل وجود انسان از حیوان می‏دانستند؛ حقیقتی که چون در وجود بشر تحقق یابد، تحولی ذاتی و ماهوی اتفاق می‏افتد و انسان از نظر تعالی وجود بـه مرتبه‏ای می‏رسد که دیگر نمی‏توان او را حیوان دانست. در حکمت اسلام، نفس انسان را نفس ناطقه می‏نامند و این نطق را نباید فقط به معنای ظاهریِ «سخن گفتن» گرفت. سخن گفتن انسان ریشه در تفکر و تعقل او دارد، چنان که لفظ «منطق» را هم از ریشه نطق گرفته‏اند. اما امروزه به تبعیت از تفکر غربی، بشر را اصالتا با رجوع به حیوانیت او معنا می‏کنند. اگر توجه نکنیم که تمدن غرب و آثار و لوازمش در ذیل این تعریف قرار دارد، امکان تحقیق در ماهیت آن از دست می‏رود. اگر انسان این چنین تعریف شود، آثار این تعریف در همه اموری که مربوط به انسان است به نسبت قرب و بعد ظاهر خواهد شد؛ مثلاً در علوم انسانی این تأثیرات ظهور بیشتری دارد تا علوم تجربی. در اقتصادِ امروز بنگرید که نیازهای حیوانی وجود بشر را اصل می‏گیرند، یا فی المثل در تعبیر آنها از آزادی. اشتباه در تعریف انسان کار را به آنجا کشانده که امروز بعد از چند قرن، انسان به یک از خود بیگانگی ذاتی دچار آمده و به نوعی حیوان اجتماعی تبدیل شده است. این اصلاً تفاوت اصلی دوران ماست با دورانهای دیگری که بر کره زمین گذشته است. تفاوت اساسی آنجاست که پیش از این عصر، چه بسا انسانهایی وجود داشته‏اند که این تعبیر در موردشان مصداق داشته؛ انسانهایی که از حقیقت وجود خویش دور افتاده بوده‏اند و غیر اهل حق، همه این چنین‏اند؛ اما هیچ گاه کار به آنجا نرسیده که در تفکر غالب بشریت، این تعریف وارونه پذیرفته شود و مثل امروز همه تأسیسات و مناسبات و معاملات اجتماعی بر همین اساس وارونه بنا شود. بعد از چند قرن اکنون در غرب آثاری مشهود است دال بر اینکه آنها به پایان راه رسیده‏اند و وقت آن است که به این اشتباه کلی خویش در تعریف انسان پی ببرند و توبه کنند، و به اعتقاد اینجانب این «عصر توبه بشریت» با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و هر چه بگذرد ما با تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق‏تر و وسیع‏تری دالّ بر یک توبه کلی به سوی دین و دینداری و حق پرستی مواجه خواهیم شد. قرن آینده، این چنین قرنی است و آثار اولیه آن نیز از هم اکنون ظهور یافته است.انسان را باید همچنان که در حکمت اسلام مطرح است با نفس ناطقه از حیوان جدا دانست و اصل در وجود انسان، همین روح است که متعالی و الهی است. بین انسان و حیوان نسبتی که غربیها قائلند برقرار نیست و اگر ما برای خصوصیات حیوانی وجود انسان قائل به اصالت شویم، باعث دوری انسان از وجود حقیقی خودش خواهیم شد، آنچنان که اکنون در غرب رخ داده است. 3. تذکر سومی که باید عرض کنم مستقیما راجع به خود سینماست. اگر سؤال این باشد که «چه چیزی سینما را از این جذابیت برخوردار کرده است؟» در جواب باید گفت: «توهّم واقعیت». اما ما معنی توهّم واقعیت را نمی‏توانیم بفهمیم مگر اینکه بدانیم این جذابیت چه چنگ آویزی در درون ما دارد. هر آنچه بیرون از ما، ما را به خود جذب می‏کند، اگر نسبتی با وجود ما نداشته باشد و چنگ آویزی در وجود ما نیابد تا خود را به آن بیاویزد اصلاً ما به طرفش نخواهیم رفت. این توهّم واقعیت چیست، چگونه ایجاد شده و چه خانه‏ای در درون ما دارد که ما را به خود جذب می‏کند؟ جستجوی جواب این سؤالها برای شناختن ماهیت سینما لازم است و البته ما در طی این یک جلسه نمی‏توانیم به همه سؤالها جواب بدهیم و فقط طرح سؤال می‏کنیم، چرا که در خود این سؤالها نیز تذکراتی بسیار جدی وجود دارد. اگر این توهّم واقعیت یا واقعیت سینمایی سیری داستانی به خود نگرفته بود، باز هم این همه جذابیت نداشت. جذابیت سینما در آنجاست که چنگ آویزهایی در فطرت ما یافته است و فی المثل درباره داستان باید گفت که بشر از آنجا که در نسبت بین مرگ و زندگی و مبدأ و معاد و نسبتی که بین او و زمان برقرار می‏شود وجود پیدا می‏کند، به سیر داستانی و قصه و تاریخ گرایش دارد و به همین علت است که جذابیت قصه و داستان و تاریخ برای انسان امری فطری است، یعنی ریشه در فطرت انسانی دارد. اگر بشر نمی‏مرد و جاودانه بود، علاقه‏ای هم به قصه و تاریخ نداشت. یکی از مهمترین صفاتی که واقعیت سنیمایی را از جذابیت فعلی برخوردار کرده سیر داستانی است و جذابیت سیر داستانی هم در نسبتی است که بین انسان و مبدأ و معاد و مرگ و زندگی وجود دارد. از داستان گذشته، سینما آن گونه که اکنون در دنیا محقّق شده این صفات فطری را اغلب در جهت ضعفهای بشری خوب شناخته و بر همین اساس رابطه خویش را با انسان بنا نهاده است. 4. تذکر چهارم اینکه سینما، یا به عبارت بهتر، تماشای فیلم جز به توسط الیناسیون انسان تحقق پیدا نمی‏کند. الیناسیون را از خود بیگانگی ترجمه کرده‏اند و مصداق اتمّش را در مجانین می‏یابیم. دیوانه‏ها بدون آگاهی از هویت اصلی خودشان شخصیتی موهوم برای خود تصور کرده‏اند و در آن فرو رفته‏اند. تعبیر الیناسیون در نحله‏های مختلف فلسفی در غرب معانی مختلفی پیدا کرده است، ولی ما بدون توجه به این تفاوتها الیناسیون را به معنایی گرفته‏ایم که با فرهنگ ما بیشتر سازگاری دارد. دنیا دار المجانین بزرگی است و بجز اهل حق، یعنی کسانی که بین خود و حقیقت مطلق رابطه‏ای آنچنان که باید برقرار کرده‏اند، همه انسانها کم و بیش و در صورتهای مختلف دچار جنون هستند چون در عوالمی ساخته و پروده توهّمات خودشان زندگی می‏کنند. یکی در جهانی زندگی می‏کند که خدایی ندارد و در آن جهانِ وهمی، یکباره در وسط آسمان، روی یک کره کوچک صورتهای ابتدایی حیات به وجود آمده و بدون علتی معلوم در یک جهت احتمالی، پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده و کمال یافته است تا اینکه انسان پای به عرصه وجود نهاده و شروع به تفکر درباره خود و جهان خارج از خود کرده است! دیگری در جهانی زندگی می‏کند که همه مثل گرگ مترصّد دریدن یکدیگر هستند و در چنین دنیایی تنها قانون است که آنها را از تجاوز به یکدیگر باز می‏دارد، دنیایی که در آن همه دزدند مگر کسانی که قدرت دزدی ندارند... و اما حقیقت چیست؟ وقتی کسی بدون آگاهی از اینکه هویت حقیقیش چیست خود را ناپلئون می‏داند یا مثلاً بزرگترین روشنفکر جهان سوم می‏پندارد بدون آنکه نگران حقیقت امر باشد، این شخص دچار الیناسیون است و از خود بیگانگی به معنای اتمّ در مورد او اتفاق افتاده است. تعبیری در قرآن مجید وجود دارد که در ذهن من با این مسأله الیناسیون یا از خود بیگانگی مربوط است و آن «خوض» است که به معنای فرو رفتن آمده: «قل اللّه‏ ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»: رهایشان کن تا در این حالت فرورفتگی و استغراق که دارند، مشغول بازی باشند. همه این تعبیرات محل بحث هستند،بحثهایی اساسی؛ اما نه در جلسه‏ای با این محدودیت. انسانها به طور معمول گرفتار غفلتی هستند که با خوض در امری خارج از خودشان محقّق شده است. وقتی انسان در چیزی خارج از وجود خودش فرو برود و در آن غرق شود، از خود غافل می‏شود و به همه تقدیر معنای از خود بیگانگی به نحوی از انحاء درباره‏اش مصداق می‏یابد. همه انواع این از خود بیگانگی مذموم نیست، چنانکه انسان در هنگام عبادت نیز در امری خارج از خویش مستغرق می‏شود. اما ما خدا را وجودی «غیر خود یا ناخود» نمی‏دانیم که با فنای در وجود او معنای از خود بیگانگی درباره ما صدق کند؛ خدا غایت الغایات وجود ما و اصل حقیقت هستی است و فنای در وجود او، در واقع امر «بازگشتن به خویش» است. معنای لفظی «توبه» نیز همین است: بازگشت؛ بازگشت به حقیقتی که از آن دور افتاده‏ایم. آنچه در شریعت مذموم است از خود بیگانگی ذاتی است یعنی فی المثل همان امری که امروزه درباره بشریت به طور عام و بشر به طور خاص اتفاق افتاده: انسان به نوعی حیوان اجتماعی و ابزار ساز استحاله یافته است. دیوانه‏ها بیمارانی بیش نیستند؛ اغلب یک نقص جسمی یا عصبی باعث شده است که جنون پیدا کنند، اما مجانین واقعی آدمهایی هستند که نه فقط نسبت به هویت حقیقی خویش آگاهی ندارند بلکه خود را کس دیگری می‏انگارند. در بعضی از روایات وجود دارد که حضرت رسول(ص) از جایی گذر داشته‏اند. برخورده‏اند به مردمی که دور بنده خدایی جمع آمده‏اند. می‏پرسندکه این کیست و جواب می‏دهند که مجنونی است. سخنی می‏فرمایند قریب به این مضمون: او بیماری بیش نیست، مجنون حقیقی کسی است که با تکبر روی کره زمین راه می‏رود. یک بشر متکبر یا مستکبر مصداق کاملی است برای آن از خود بیگانگیِ ذاتی که مورد نظر ماست. قراردادی که بین تماشاگر فیلم و فیلمساز وجود دارد آن است که تماشاگر با پای خودش می‏رود و در فضای تاریکی روی صندلی می‏نشیند و خودش را تسلیم فیلمساز می‏کند تا به هر سان که می‏خواهد او را در یک واقعیت موهوم غرق کند، آنچنان که در تمام مدت تماشای فیلم اصلاً هویت حقیقی خویش را به یاد نیاورد و رجعتی به خویش نداشته باشد. مع الاسف میزان توفیق فیلمساز نیز در همین جاست؛ فیلم خوب فیلمی است که در تمام مدت تماشاگر را زمین نگذارد و با رشته این جذابیت سحرانگیز تا آنجا او را گرفته باشد که امکان رجعت به خویش را به او ندهد. وقتی به بچه‏هایی که در حال بازی هستند بنگریم، درمی یابیم که تعبیر «خوض» در قرآن چقدر عمیق و بلیغ است. بچه‏ها در نقش موهوم خویش در بازی آن همه فرو می‏روند که غرق می‏شوند و زندگی غیر اهل حق نیز این چنین است؛ بازی موهومی بیش نیست. اینها از جهان خارج از خودشان توهّمی دارند که اصلاً مطابق با واقع نیست و ما میزان صحت ادراک را مطابقت با واقع یا نفس الامر می‏دانیم. جهانی که اینان بر اساس شناخت خویش پیرامون خود آفریده‏اند، جهانی غیر واقعی و خیالی است و از همین روست که عرض کردم جهان دارالمجانین بزرگی است. 5. تذکر پنجم این است که بشر امروز از این غفلتی که نسبت به حقیقت و وجود حقیقی خویش دارد استقبال می‏کند. وقتی خود آگاهی انسان با درد و رنج همراه است، غفلت ملازم بالذت است و این چنین، غالب انسانها، جز اولیای خدا، خود را به آن می‏سپارند. در نهادهای اجتماعی بشر امروز، موارد مختلفی از مصادیق و شواهد این مدعا را پیدا خواهیم کرد: دیسکوتکها، کاباره‏ها، میخانه‏ها، شهرهای بازی، قمارخانه‏ها، سینماها، کلوبهای مختلف بیلیارد، بولینگ و بسیاری از بازیهایی که تحت عنوان ورزش پنهان شده‏اند... همه و همه مظاهری هستند از همان معنایی که گفته شد: غفلتکده‏هایی که بشر امروز برای فرار از عقل و اختیار و خودآگاهی ساخته است. نقطه گرایش انسان به سوی مستی، ترک عقل و اختیار و آسودگی از رنجهای وجود و حیرت و دهشتی است که با آن همراه است. سینما نیز آنچنان که امروز به طور عموم وجود دارد، مفرّی است که بشر برای گریز از خود ساخته است و البتّه همان طور که بعدها عرض خواهد شد، ما سینما را منحصر در این غفلتکده‏ای که امروز کمپانیهای تجارتی فیلمسازی بنا کرده‏اند نمی‏دانیم و برای آن وظایف دیگری نیز قائل هستیم... هر چند آنچه اکنون وجود دارد همان است که گفتیم. بشر در هنگام تماشای فیلمی که همه وجود او را به خود جذب کند، به نحوی از بیخودی و غفلت و مستی دست می‏یابد که بسیار لذتبخش است؛ این لذت است که انسان را به سوی سینما می‏کشاند. اگر در تعبیرات عرفانی ما، مستی و بیخودی بالاترین مرتبه‏ای است که انسان بدان نائل می‏شود، نباید این هر دو را به یک معنا گرفت. از این نظر بیخودی مقامی همسنگ با ولایت است، چرا که وجود انسان عین ربط و تعلق به حق است، اما نفس یا خود، حجاب این تعلق می‏شود و لذا وجود حقیقی انسان هنگامی ظاهر می‏گردد که «خود» او از میان برخیزد. بزرگ‏ترین حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد خدا از وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بیخودی است؛ همسنگ با ولایت. در اینجا همان طور که عرض کردم، تعبیر از خود بیگانگی درست نیست چرا که اصلاً بیگانگی واقعی در این خود است که انسان را از خدا باز می‏دارد. 6. تذکر ششم اینکه شاخص اصلی وجود انسان همین عقل و اختیار اوست. حرکت بالاراده در مورد حیوانات نیز تحقق دارد و آنچه انسان را متمایز می‏سازد اختیار است نه حرکت ارادی که حیوانات نیز به یک معنا از آن برخوردار هستند. باز به همین علت است که این اختیار را به همان امانتی تفسیر کرده‏اند که انسان از ازل عهده دار آن شده است. تماشاگری که با پای اختیار به فضای تاریک سینما می‏رود و خود را در صحنه واقعیت سینمایی غرق می‏کند، اصلاً بدون ترک اختیار امکان پرداختن به فیلم و تماشای آن را پیدا نمی‏کند، یعنی استغراقش در آن واقعیت، موکول به این امر است. برده یا بنده به کسی اطلاق می‏شود که از خود اختیار ندارد و از آن آزادی که شاخص وجود بشر است برخوردار نیست. غربیها هم با اینکه آزادی را طور دیگری معنا کرده‏اند اما آن را شاخص وجود بشر می‏دانند. در مقابلِ لفظ بنده یا برده، کلمه حرّ یا آزاد وجود دارد. پس انسانی که اختیار ندارد، بنده یا عبد است اما عبودیت نیز مطلقا مذموم نیست. عبودیت به معنای ممدوح آن، قله غایی تکامل و تعالی روح بشر است و مقام عبداللهی همان مقام خلیفة اللهی است. آنچه هست این است که اگر لازمه تماشای فیلم ترک اختیار و گذشتن از خود و خودآگاهی است، پس این کار فی نفسه نوعی عبودیت یا عبادت است که هم می‏تواند ممدوح باشد، هم مذموم. میزان حسن و قبح این عمل، در جواب این پرسش است که آیا فیلم جانب حق را نگاه داشته است یا خیر؟ 7. تذکر این نکته نیز لازم است که ترک اختیار هنگام تماشای فیلم مطلق نیست و هر چه تماشاگر بیشتر در واقعیت موهوم پرده سینما غرق شود، از خود و اختیار خویش بیشتر و بیشتر فاصله می‏گیرد و این عمل بیشتر مصداق آنچه گفتیم واقع می‏شود. از یک سو تماشای فیلم برای انسانهای متکامل اصلاً با ترک اختیار همراه نیست و از سوی دیگر، درباره کودکان و انسانهای ضعیف النفس، سحر و جادوی فیلم تأثیر بیشتری دارد. تعبیری که یکی از دوستان فیلمساز ما داشت هیپنوتیزم بود؛ یعنی می‏گفت عملی که سینما با انسان می‏کند، هیپنوتیزم است. و او این را از ذاتیات سینما و اصلی‏ترین مشخصه ذاتی آن قلمداد می‏کرد و بشدت اعتراض داشت نسبت به آنان که درباره جذابیت سینما چون و چرا می‏کنند و می‏خواهند سینما را به سمتی بکشانند که از جاذبیتهای کاذب پرهیز کند. می‏گفت چه کسی می‏تواند بگوید که این جاذبیت کاذب است یا نه و می‏گفت که اصلاً هیپنوتیزم رکن اساسی سینماست و همان چیز است که سینما از طریق آن محقّق می‏گردد. نتیجه‏ای که او می‏خواست بگیرد درباره بچه‏ها بود؛ می‏گفت اصلاً سینما وسیله سرگرمی و تربیت بچه‏هاست؛ بزرگترها شخصیت نهایی خود را یافته‏اند و دیگر امکان تحول و تغییر ندارند. سینما متعلق به بچه‏هاست و از طریق سینما است که ما می‏توانیم نسل آینده انقلاب را بسازیم. مثالی که او می‏آورد در مورد آثار رودیارد کیپلینگ بود ـ هم او که متهم به فراماسونری است. می‏گفت: بعد از بیست سال همان قهرمانهای فراماسونرکیپلینگ، تمام سطح ممالک مستعمره امپراتوری بریتانیا را در جستجوی همان اهدافی که کیپلینگ داشت، پر کرده‏اند. می‏گفت که تأثیر معجزه آسای داستانهای او در سادگی و جذابیت آنهاست و بعد این نتیجه را با وضع فعلی خودمان قیاس می‏کرد. می‏گفت: از این جذابیتی که سینما دارد باید استفاده کنیم و نسل آینده انقلاب را بسازیم. باید اسوه هایی را برای جوانان و نوجوانان بسازیم که بعدها در وجود آنها محقّق بشوند. آنچه نقل به مضمون کردم، در همه وجوه و با همه وسعتش، منتهی به آن مطلبی که مورد بحث بود نمی‏شود؛ قصد حقیر فقط تکیه بر این گفته بود که ایشان هم اعتقاد داشت که تا آن هیپنوتیزم کذایی درباره تماشاگر اتفاق نیفتد، فیلم و سینما به معنای حقیقی تحقق نمی یابد. حالا اگر دقت کنیم خواهیم دید همان طور که بچه‏ها و انسانهای ضعیف النفس در برابر سینما کاملاً خلع اختیار می‏شوند، کسانی هم هستند که به راحتی در برابر فیلم از عقل و اختیار خود صرف نظر نمی‏کنند. بنده هم می‏شناسم کسانی را که اصلاً تحمل سینما و تلویزیون را ندارند و اصلاً نمی‏توانند خود را به فیلم تسلیم کنند؛ احتراز دارند و می‏گریزند، چرا که شرط اول تماشای فیلم و لذت بردن از آن، این است که انسان از خود خارج شود و در سیر عواطف و احساسات فیلم و حوادث آن شریک گردد و البته مقصود از این خود، «خودبالفعل» یا شخصیت فردی هر کس نیست بلکه مراد شخصیت حقیقی نفس است. حالا با توجه به این مقدمات می‏خواهم پرسشی طرح کنم و آن اینکه آیا مخاطب سینما عامه مردم نیستند؟ آیا سینما با انسانهای متکامل نیز می‏تواند ایجاد رابطه کند؟ آیا باید هدایت عام و خاص را از هم تفکیک کنیم و درباره وظیفه پرورشی سینما، بحث کنیم در این معنا که آیا سینما انسانهای متکامل و خواص را نیز مورد خطاب دارد؟ می‏دانید که اگر در سینما محاوره و مخاطبه‏ای در کار باشد، آنگاه فهم و درک مخاطب یکی از موازین اساسی است که باید رعایت گردد. به طور عموم در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بگردید و بعد از خود سؤال کنید که مخاطب عام سینما و تلویزیون کیست. تأثیرات سینما بر غالب مردم، جوانان و نوجوانان و بچه‏ها واقعا شگفت‏انگیز است و این واقعیتی است که بسیاری از جوانان اسوه‏های خویش را از سینما انتخاب می‏کنند؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که این حکم مطلق نیست. در همین جامعه خودمان و در همین جایی که اکنون جوانان بالای شهر غایات زندگی خویش را در فیلمهای آمریکایی می‏جویند، در شب بیست و سوم ماه رمضان، در غالب مساجد پایین شهر، جوانهایی هستند، شانزده، هفده و زیر بیست سال که نشسته اند و به خاطر چیزهایی که در چشم آن بالاشهریها موهوم، پرت و اصلاً دور از واقعیت است، زارزار گریه می‏کنند و اسم حضرت زهرا(س) که می‏آید، اختیار از کف می‏دهند. اینها آن نسبت مورد نظر را با سینما و تلویزیون ندارند و اعتنایی هم به تلویزیون و تئاتر ندارند، رمان هم نمی‏خوانند. اسوه‏هایشان را در تاریخ اسلام، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا می‏جویند و اصلاً دنیایشان دنیای دیگری است. هستند کسانی که این چنین‏اند و هستند کسانی که آنچنان. اما شکی نیست که چهره غالب اجتماعات ما را همانها می‏سازند که بشدت متأثر از تبلیغات رسانه‏های گروهی و فضای جامعه و مخصوصا تلویزیون هستند، چرا که اکنون تلویزیون می‏رود که بسیاری از وظایف کنونی سینما را بر عهده بگیرد. از تأثیر سینما و تلویزیون بر این اقشار عظیم انسانها نمی‏توان غافل شد و با کمال جدیت باید جوانها، نوجوانهاو مخصوصا بچه‏ها را دریافت. همان دوستی که از او صحبت کردیم بشدت اعتراض می‏کرد به اینکه چرا در مقام تئوری بافی برای سینما، در این روزگار عده‏ای عنوان می‏کنند که سینما نباید خودآگاهی تماشاگر را نفی کند. می‏گفت که اصلاً سینما با نفی خودآگاهی تماشاگر موجودیت پیدا می‏کند و وقتی گفته می‏شود که نباید سینما خودآگاهی تماشاگر را نفی کند، مثل این است که ما بگوییم «فیلمی بسازیم که فیلم نباشد!» می‏گفت که اصلاً این مباحث روشنفکرمآبانه را باید کنار گذاشت و از جذابیتی که سینما دارد باید برای جذب این نوجوانانی که اکنون آتاری همه زندگیشان را پر کرده است استفاده کرد. البته باید در این معنا تحقیق و تفکر کرد که سینما باید در چه جهتی حرکت کند. باید دست از نفی خودآگاهی تماشاگر بردارد و یا نه، از این سحر و جادو در جذابیت و تأثیر هر چه بیشتر سود بجوید؟ آیا در روی آوردن به جاذبیتهای سینمایی محدودیتی نیست؟ اصلاً این جذابیت چیست؟ وقتی انسان به سمت ظرف غذا کشیده می‏شود، مشخص است که چرا، معلوم است که غذا چه نسبتی با وجودش دارد؛ اما سینما چطور؟ جذابیت سینما در کجای وجود ما خانه دارد؟ به هر تقدیر ما باید سینما را بشناسیم و چون سینما محصول فلسفه است، خود را بی نیاز از فلسفه و چون و چرا کردن در بدیهیات مشهور و مقبول ندانیم. فطرت بشر را نیز بشناسیم، نه آنچنان که در علوم رسمی عنوان می‏شود. باید به سراغ راههایی برویم که به معرفت دینی و یقینی منتهی می‏شود، یعنی باید عالم را در نور حکمت اسلام بنگریم. ******************** http://nasr1212.blogfa.com/post/112

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً سخنان حکیم فرزانه شهید اهل قلم مرحوم آوینی چیزی است که تا انقلاب اسلامی ادامه دارد عامل قوت‌دادن و جلوبردن انقلاب اسلامی است و إن‌شاءاللّه افق را برای طلوع خورشید نهایی حقیقت فراهم می‌کند. موفق باشید

9656
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: من بیشترین ارتباطم با آدمهای معتقد است. اصلا کشش من به سمت اینهاست چه فامیل دور باشند چه نزدیک، چه غریبه. بر همین اساس بی اعتقادی و چرت و پرتهای نزدیکان که بعضا ارحام می باشند آزارم می دهد و ازشان عقب می کشم. از طرفی به گفته شما قطع نمی کنم اما واقعا آزار می بینم. شبکه های ماهواره ای که علاقمندش هستند و نظامهای کثیف و....با این وضعیت خسته ام. دلم می گیرد. مکارم اخلاق هم خوانده ام، سعی بر خوش رفتاری دارم، اگر حرفم احتمال قبول از طرف آنها دارد می زنم وگرنه سکوت می کنم. گاهی ارحام خودم را دوست ندارم بواسطه اعتقادشان، چه کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کارت عالی است، همین را ادامه بده. بنا نیست ارحام غیر مؤمن را دوست داشته باشیم، باید حقوق آن‌ها را رعایت کنیم. خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید. موفق باشید
7233
متن پرسش
باعرض سلام وخسته نباشید من نمی دونم سوالم ارسال شده یاباعرض پوزش دوباره سوالم راتکرار میکنم من دانشجوی سال ۵دندانپزشکی هستم و۳ساله که ازدواج کردم چون از,همسرم دورم تصمیم به ادامه تحصیل وگرفتن تخصص ندارم بامشورت همسرم قصد دارم بعد فارغ التحصیلی خانم هاوپسران زیر۱۲روفقط معالجه کنم باتوجه به شرایط موجود من چطورمیتونم زمینه سازظهور باشم یعنی چطوری می تونم به آقام کمک کنم؟دوم اینکه می ترسم بعد مدتی کارکردن دچار روزمره گی بشم واز آرمان هام فاصله بگیرم؟بنظرتون باید چیکارکنم؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید قسمتی از روز را جهت کار بگذارید به طوری‌که مطالعه و حضور در جلسات مذهعبی و صله‌ی رحم به حاشیه نرود. موفق باشید
5386
متن پرسش
سلام استاد گرامی. برایتان آرزوی سلامتی و تندرستی و توفیق در بندگی می نمایم.استاد مطمئن هستم دختران مذهبی زیادی این سوال را دارند؛ که پاسخ شما می تواند ایشان را راهنمایی کند. استاد من دختری هستم که سعی دارم در مسیر مذهب حرکت کنم؛ پوششم اسلامی است و سعی دارم مرتب و با سلیقه در جامعه حضور یابم. در برخورد بانامحرمان سعیم بر این است که برحسب ضرورت با ایشان هم کلام شوم.اما خیل از افراد معتقدند بای این که بتوان یک ازدواج موفق داشت بایستی به مرد مقابل احساس تایید بدهید؛ مثلا یعنی بر فرض من از کارها و اقدامات همکار مرد خود تعریف کنم و مثلا بگوی: وای آقای فلانی چه باسلیقه هستید شما و یا مثلا چقدر شما در زمینه کامپیوتر توانمند هستید و یا چه متن زیبایی نوشته اید و قس علیهذا و نیز از احساس خودم بگویم؛ مثلا چقدر رنگ لباستان دوست داشتنی است و ...در صورتی که در حد و حدود ارتباط زن و مرد گمان نکنم این ارتباط درست باشد(درست است شاید گناه هم نباشد اما حداقل حجاب می شود برای انسان)؛ اما در هر صورت آنچه بیش از هرچیز در جامعه در زمینه ازدواج مشاهده می شود این است که مردان امروز، تا یک سیگنال مثبتی از طرف دختر مشاهده نکنند پاپیش نمی گذارند؛ و اگر دختری صرفا باوقار و متین باشد و محجوب و...تا زمانی که از خود یک نشانه تایید ارتباط را صادر نکند، کاندید ازدواج واقع نمی گردد؛ باور بفرمایید دختران مذهبی زیادی به همین علت ازدواج نکرده اند؛ و عوضش دخترانی که کاری به این حد و مرزها ندارند ازدواجهای موفقی(علی الظاهر) داشته اند.استاد من سوالم این است آیا برای رسیدن به امری حلال(ازدواج) می توان از طرق حرام یا حداقل شبهه ناک(مثل همین که با آقایان وارد یک فضای احساسی ) اقدام نمود؟اکنون برخی از دختران مذهبی هم دارند همین گونه رفتار می کنند؛ یعنی مثلا با همکارشان که صحبت می کنند در حین کار از نوع تفکرات و دیدگاههای خود و نیز اینکه در دنیا از چه چیزهایی لذت می برند و ...صرفا به قصد ارائه نمودن خود برای جلب نظر طرف مقابل، گفتمان می کنند.یا در ساعات غیرکاری نیز تلفنی با فرد صحبت می کنند و یا از طریق ارسال ایمیل (نه ایمیل عاشقانه بلکه ایمیلهای معمولی، تا از این طریق در فضای فکر طرف مقابل قرار بگیری)آیا این کار درست است؟اینها حجاب ارتباط انسان با خدا نمی شود؟من به دلم که مراجعه می کنم می بینیم دلم رضا به این کارها نیست و معتقدم باید موقر خوب و تمیز و محجب بود؛ هرکس انسان را بخواهد خودش پاپیش می گذارد و اینکه من یک ارتباط را فعال کنم و از آن طریق زمینه ازدواج را فراهم کنم را اصلا نمی پسندم. از یک طرف من هیچ به قول شما قسمت جنبان هم ندارم و از سوی دیگر خداوند نیز در این زمینه گشایشی حاصل نمی کند. استاد نظر شماچیست؟من دوست دارم نظر حقیقی شما را در این خصوص بدانم؛ نه اینکه کلی و مبهم بگویید که هرنوع برداشتی بشود از آنکرد و در عین حال به پاسخ صائبی نرسم. سپاسگزارم از لطف و حوصله شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که وظیفه‌ی یک خانم آن است که سعی کند در مقابل خواستگار خود تا حدّی زیبایی‌های خود را بنمایاند و خود را خیلی نپوشاند تا به خواستگار خود در انتخاب کمک کرده باشد، چه اشکالی دارد اگر یک خانم با مرد مناسبی روبه‌رو شد به روشی که شرع اجازه می‌دهد و در حدّی که به طرف مقابل کمک شود که اگر مایل است از او خواستگاری کند به قول شما سیگنال مثبتی نشان دهد و بقیه را به عهده‌ی خدا بگذارد. نباید خواهران طوری عمل کنند که جوانان فکر کنند اگر با خانم‌های مذهبی زندگی کنند دائماً باید حمد و سوره بخوانند. موفق باشید
2258

شاگرد شیطانبازدید:

متن پرسش
سلام حاج آقا می خواستم بپرسم حکم مردی که زنشو کتک میزنه چیه؟ اونم مردی که 15 ساله شاگرد شماست؟رفتار شاگرد و از چشم استادش میبینن.آه دامن گیره حاج آقا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رسول خدا«صلوات الله علیه و آله» فرمودند: «خیارکم خیارکم لنساءکم‏.» بهترین مردان شما آن هایی هستند که برای زنانشان بهترین باشند. ایشان در این مورد شاگرد شیطان است و نه شاگرد بنده‌ی حقیر. موفق باشید
18073
متن پرسش
سلام: من به راهنمایی قرآن برای ادامه زندگی خیلی اعتقاد دارم. از خدا خواستم که با توجه به شغل ها و کارهای متفاوتی که وجود دارد به طریقی به من نشان بدهد که چه آینده ای پیش رو دارم تا برای رسیدن به آن از الان تلاش کنم که وقتی قرآن را باز کردم آیه 82 سوره انبیا آمد ولی با توجه به اطلاعات پایینی که دارم نمی دانم تفسیر درست این آیه برای من چه می شود لذا از شما درخواست دارم مرا برای رسیدن به تفسیر درست راهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن برای این نیست که با استخاره بشود چنین انتظاری از قرآن داشت. با تدبّر در قرآن به‌خوبی راهنمایی می‌شوید که چه‌کار کنید تا در آینده از کار و عمل و زندگی خود پشیمان نشوید. موفق باشید

13666
متن پرسش
سلام: این متنی است که در گروههای تلگرام منتشر شده لطف می کنید به شبهات مطرح شده در آن پاسخ دهید تا رفع شبهه کنیم؟ سال 57 انقلاب کردیم؛ سال 58 سفارت آمریکا را اشغال کردیم و آن را لانه ی جاسوسی نامیدیم و این عمل خلاف عرف بین الملل را انقلاب دوم و مهم تر از انقلاب اول نامیدیم، به تمام پیشنهادها برای حل موضوع جواب نه دادیم! سال 59 جنگ با عراق را شروع کردیم و به ناچار به قرارداد خفت بار آزاد نمودن گروگانها تن دادیم و سه ماه بعد از شروع جنگ آنها را با سلام و صلوات و معاینه ی پزشکی تحویل آمریکا دادیم، با تلاش جوانان جان بر کف این سرزمین عراق را درسال 62 از ایران بیرون کردیم در حالیکه می توانستیم به عنوان فاتح جنگ با عراق قرارداد صلح را با بهترین شرایط تنظیم کنیم این کار را نکردیم و علیرغم پیشنهادهای خوب کشورهای مختلف به جنگ ادامه دادیم. جنگی که بیش از یک میلیون کشته..!، و مجروح..!، و معلول..!، و مفقود به بار آورد..!، و صدها شهر و روستای ایران را ویران کرد….!، و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بجا گذاشت!، برای ملت… نعمت خواندیم…!!! و بعد از نوشیدن جام زهر..!، هرگز اقدامی برای دریافت خسارت هزار میلیارد دلاری از عراق نکردیم….!!! و امروز… دست به کاری بزرگتر زدیم… تا با انرژی هسته ای کاری کنیم کارستان…!!! و به گفته ی محمد جهرمی (وزیر کار احمدی نژاد) سالی ۱۶۰ میلیارد دلار برای پروژه هسته ای خسارت دادیم…!، ترمز آن را کندیم ، و دور انداختیم…..!، و بزرگترین تحریم های جهانی را پذیرفتیم..!، تا به قیمت نابودی اقتصاد و آبروی کشور..!، جشن هسته ای بگیریم..!، و فقط «انرژی هسته ای» را… «حق مسلم» مردم بیکار، و زیرخط فقر بدانیم..!، و زمانی که اشتون اروپایی با بسته ی حمایتی پیشنهاد پرداخت کل هزینه ها ی انجام شده، به اضافه ی اجازه غنی سازی تا 6 درصد را داد، ریش خنده شان کردیم و گفتیم ننه عروس حرف زد اگه زورتون میگیره آب بریزید اونجایی که میسوزه! و حی تحریم شدیم و گفتیم کاغذ پاره ست!! و چون….. کفگیر به ته دیگ خورد…!، و دیگر رمقی برای ملک و ملت باقی نماند…!، نرمشی کردیم… بس قهرمانانه…!، و تافته های پیشین را تعطیل کردیم..!، و تمام اورانیوم غنی شده بیست درصدی را نابود کردیم..!، و با طولانی ترین مذاکرات طول تاریخ بشر..!، به توافق رسیدیم که به نقطه اول باز گردیم…!، تا مانند گذشته اجازه صادرات نفت و گاز بیابیم.!، و مانند گذشته؛ حق دریافت دلار و دینار بگیریم..!، و مانند گذشته؛ حق داد و ستد آزاد کسب کنیم..!، و از تحریم هائی که نعمت بودند، خلاص شویم..!، تا ۱۵۰میلیارد دلار پولهای خودمان را، بگیریم..!، و احتمالا بخش اعظم آن را بدهیم به ؛ حزب الله و بشاراسد و حوثی های یمن…….!!! ولی…. توافق به عمل آمده را آنقدر کش بدهیم..!، تا ایام سوگواری شب های قدر پایان یابد..!، تا جشنی بگیریم.. بزرگتر از جشن هسته ای..!، که قبلا… و سالهای سال… برای غنی سازی اورانیوم ۲۰% می گرفتیم…!! حالا چرا…؟ چون ما باید همیشه… برای مدیرانمان کف بزنیم…!!، و هرگز نپرسیم ؛ چرا…………..؟!!! ما هیچ حقی نداریم… ما فقط تکلیف داریم…..!!، ما فقط چهار جا، صاحب کشورمان می شویم؛ پرداختن مالیات….!، رفتن به خدمت سربازی….!، شرکت در انتخابات، که مقامات می گویند..!!، و شرکت در جنگ..!، که حق سوآل نداریم….!!! ولی دلتان بخواهد… حق داریم برای هر کاری که مقامات می کنند؛ کف بزنیم..!، هورا بکشیم..!، و شادی کنیم..!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌قدر مطالب مطرح‌شده در این نوشتار، درهم و برهم است! و آنچنان راست و دروغ و شایعه و واقعیت در هم تنیده شده که جایی برای جواب نگذاشته است!! خودش گفته و خودش هم نتیجه گرفته. این نوع گفتگوها مواردی نیست که طرف به دنبال جواب باشد، اشکال و سؤال باید حکیمانه و محققانه باشد تا در سؤال و جواب، آگاهیِ مخاطبان رشد کند نه آن‌که بر توهّمات و ابهامات افراد افزوده شود! موفق باشید

13099
متن پرسش
سلام: خبري خواندم مبني بر اينكه آيت الله دوزدوزاني از علماي مشهد در مورد حوزه علميه سخني بدين ترتيب گفته اند كه: عقايد ما شده است خواندن حكمت متعاليه. نظر استاد پيرامون اين جمله چيست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم می‌کنند که به آن علم کلام می‌گویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب می‌شود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمی‌شود. موفق باشید

9793
متن پرسش
سلام: می خواستم بدونم آیا این درسته که پدر و یا مادر گناهی می کنند و فرزند آنها به گرفتاری مبتلا می شود و ناراحتی والدین جهت این گرفتاری بابت همان گناهان است؟ تکلیف فرزند این وسط چه می شود؟ به دعای خیرتان احتیاج مبرم دارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که والدین تعلقی به فرزند دارند گناهان آن‌ها مسائلی را برای فرزندشان پیش می‌آورد که مربوط به والدین است وگرنه آن مسائل نقشی در سرنوشت فرزندشان ندارد. موفق باشید
7707
متن پرسش
سلام وقت بخیر بنده خانمی هستم به ظاهر مذهبی !!!ازدواج کردم و هنوز فرزند ندارم .دوران مجردی از لحاظ اعتقادی بهتر بودم(نه اینکه الان متزلزل شدم،نه) اما نسبت به یکسری اعمال مث نماز کاهل شدم و سستی میکنم.من دختر که بودم الا بالله باید نمازمو اول وقت میخوندم اما الان به سختی سراغ نماز اول وقت میرم و نهایت تاخیر در نمازهام 1 ساعته .سعی در مراقبه دارم از قبیل اینکه دروغ نگم و غیبت نکنم و ... اما نمیدونم کدامین گناه باعث شده من چنین فردی بشم! نمیگم که گناهکار نیستم،نه ! انقد بار گناه رو دوشمه که سنگینیشو حس میکنم ... راه درمان چیه؟چرا اینطوری شدم؟چکار باید کنم تا مث سابق شوق عبادت داشته باشم؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: خودتان را در یک برنامه‌ با اتصال به یک جلسه‌ی مذهبی فعّال قرار دهید و ارتباط خوبی با مؤمنین داشته باشید و نسبت به حقوق همسرتان نیز کوتاهی نکنید إن‌شاءاللّه افق سلوکی‌تان در ذیل ارادت به رهبر انقلاب ظهور می‌کند. موفق باشید
6817

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوست داشتنی نظر به تخصص جناب عالی در عرفان اسلامی، خواستم نظر شما را در مورد صحبتهای مرحوم دولابی و شاگرد جنجالی یش آقای مهدی طیب بدانم : که چیست. (ادرس سایتشونhttp://www.ahlevela.com کتابه و مقالاتشونم توی سایت برا دانلود گذاشتن.) بسیار سپاسگدار و دعاگو هستم. یاحق.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جناب آقای مهدی طیب را استاد ارزشمندی می دانم و برایشان احترام قائل هستم. موفق باشید
12159
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: چرا نظام از اساتیدی چون علامه حسن زاده آملی و ... که به قول خودتان انسان‌های عالم دار هستند و از حجاب زمان و مکان آزاد و بیرون از تاریخ نیستند و فقط کتب این‌گونه افراد ارزش خواندن دارد و به فضل الهی جهان و حقیقت و نفس خود را به صورت شهودی و حضوری یافته‌اند و توانایی این را دارند که با هست خود زندگی کنند و ... استفاده مناسب نمی‌کند؟ در حالی‌که فساد بخش بزرگی از اقتصاد ما را گرفته و مشکلات ربوی بانک‌ها گسترده شده و گمرکات ما و پول‌های کثیف صنعت نفت و رانت‌ها و ... بیداد می‌کند و مشکلات اجتماعی و اخلاقی در جامعه زیاد شده است. سوال بنده این است که با وجود رهبری عزیز در رأس حکومت، چه مشکلی پیش پای انسان‌های عالم دار هست که خانه‌نشین شده‌اند و پست‌های حساس و کلیدی ندارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دست را روی نقطه‌ی اصلی گذارده‌اید. تا تاریخِ چنین خودآگاهی پیش نیاید ما همواره با انواع بحران‌ها روبه‌رو خواهیم بود و بنده‌ی ناقابل از 30 سال گذشته همواره متذکر این امر بوده‌ام و نقش رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» رساندن جامعه به این خودآگاهی است. باید تلاش کرد تا زمینه‌ی چنین رجوعی فراهم شود. با طرح درست موضوعات عرفانی، دل‌ها از دنیاطلبی به معنویت‌گرایی تغییر می‌کنند. موفق باشید

12012
متن پرسش
سلام علیکم: همانطور که همگی می دانیم در امامت امامان ما هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد فلذا این سوال و ابهام در برخی سایتهای مروج ابهامات مطرح است که دائماً بر سن امامان ما در لحظه امامت تاکید دارند و می گویند آیا مردم آن زمان با آن نگرش فکری که پیامبر (ص) را پس از 40 سال آنگونه پذیرفتند می توان باور داشت که امام جواد (ع) را در سن 9 سالگی یا امام هادی (ع) را درسن 8 سالگی با توجه به اینکه سن بلوغ نیز به گفته پیامبر (ص) برای پسران 15 می باشد پذیرا باشند؟ لطفاً توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امویان و عباسیان آن‌چنان شرایط را شبهه‌‌آلود کرده بودند که برای واردکردن یک شُک، باید کار خارق‌العاده‌ای به میان می‌آمد و خداوند به عنوان یک معجزه چنین کرد و به‌خوبی جواب داد و بسیاری از شبهات جامعه نسبت به امامت تغییر کرد و ارادت خاصی نسبت به ائمه پیدا شد حتی در بین علماء اهل سنت، که تا کنون هم ادامه دارد. موفق باشید

10738

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در رابطه با سوال 10724، اگر باید تابع قانون عمل کنیم، کشورهای خارجی هم بر اساس دین شان آن قانون را مصوب کرده اند. یعنی ما در آنجا منطبق با قانون شان عمل کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نوفل لوشاتو تمام سعی‌شان آن بود که مطابق قانون فرانسه عمل شود و البته در قوانین فرانسه حجاب ممنوع نیست. حال اگر کشوری باشد که اگر شما به آن‌جا بروید باید دین خود را زیر پا بگذارید حرام است به آن‌جا بروید. موفق باشید
8492
متن پرسش
سلام علیکم در رابطه با سوالی که در مورد استاد سلوکی پرسیده بودند. در شرایط بعد از انقلاب، که سلوک قطعا از دامن امام و انقلاب می گذرد آیا نیاز به استاد سلوکی به طور کل منتفی است؟ یا اینکه توصیه ای که در این سوال و جواب داشتید ناظر به عموم جامعه است و برای رشد بیشتر می توان در عین سلوک ذیل شخصیت امام، از اساتید اخلاق به صورت سلوکی استفاده کرد؟ اگر کسی تحت تربیت شاگردان علامه و شاگردان شاگردان آنها برود و در عین حال خود را با شخصیت امام منطبق کند به مشکل بر می خورد.؟ برخی شاگردان بزرگان خصوصا شاگردان آیت الله پهلوانی در گوشه و کنار مشغول تربیت هستند و بنده هم مدتی است که با یکی از اساتید مرتبط شده ام که ایشان مبانی معرفت النفسی و سلوکی و عرفانی را جلساتشان بحث می کنند که به نظرم کاملا در راستای بحثها معرفت النفس شما است و از جهات مباحث عرفان نظری هم غنی است. خودم تا به حال به توصیه شما با همان جلسات اخلاق مرسوم و بر اساس مبانی امام و سایر بزرگان نکاتی را می گرفتم و دنبال می کردم. اما حقیقتش حس می کنم که خلا زیادی دارم که هنوز تامین نشده است. لذا تصمیم گرفتم به لحاظ عملی هم تحت تربیت این بزرگان قرار بگیرم. اما چند تا سوال دارم که هنوز مطمئن نیستم. ارادت این بزرگان به امام و انقلاب کاملا در سخنان ایشان مشهود است اما چون معمولا این بزرگان به تربیت می پردازند بروز اجتماعی ملموسی ندارند(یعنی اگر هم دارند مشاهده نمی شود) لذا مردد بودم که پیش ایشان بروم یا نه؟ به نظرم آمدم در رابطه با تهذیب نفس به ایشان رجوع کنم و مسائل اجتماعی و انقلابی را هم خودم تامین کنم. از آنجایی که دستورات سلوکی بعد از مدتی وقت زیادی را هم انسان میگیرد و با برنامه ریزی که بنده در مسائل اجتماعی و درسی دارم براحتی نمی توانم وقت برای این کارها باز کنم. لذا می خواستم راهنمایی بفرمایید که وارد این راه بشوم یا اینکه همان روش قبلی را ادامه بدهم. البته این راه این مزایا را دارد که اراده انسان برای انجام تهذیب تقویت می شود درحالیکه در روش قبلی هر از گاهی که خودم به نکته ای بر می خوردم کاری می کردم اما استمرار نداشته است یا اینکه در انجام برخی عبادات و دعاها که زیاد هم هستند تقدم و تاخر ها و .. به دستی انجام نمی شود. خلاصه از سر خود کاری را می کردیم یا نمی کردیم. که حس کردم این بزرگان این برنامه ها را اصولیتر ارائه می دهند. به نحوی که در هر منزل و مرحله سلوکی متناسب با شرایط توصیه هایی را دارند که برای انسان راه نرفته براحتی این برداشت صورت نمیگرد. این احساس نیاز خصوصا از توصیه امام در کتاب جهاد اکبر ایجاد شد که ایشان می فرمودند برای فقه و اصول و کلام استاد می گیرید و سالها تحت یک استاد پیش می روید اما برای اخلاق و تهذیب می خواهید خودرو و بدون استاد پیش بروید. خصوصا مباحث عرفان عملی که دیده شده است حس می کنم با دستگیری استاد راه را بهتر و سریعتر می توان رفت(البته منکر این نیستیم که برای برخی افراد به صورت جذبه ای مسیر سریع پیموده می شود اما برای عموم چه باید کرد) همچنین اگر در کنار توجه به سلوک انقلابی که امام برای عموم جامعه ایجاد کرد بخواهیم استاد سلوکی در ذیل امام انتخاب کنیم چه ویژگیهایی را باید این استاد داشته باشد. سوال دیگر اینکه شما مثال به سلوک بسیجیان می کنید که با یک بارقه امام ره ساله را یک شبه پیمودند. حال با این وجود باید راه سلوک قبلی را کلا بست یا اینکه باید انرا در ذیل امام تعریف کرد و تقویت کرد. خودم حس میکنم با توجه به توصیه های خود امام علاوه بر ضرب دست امام که تمام جامعه را تکان داد استفاده از اساتید و مربیان در مراحل بالاتر برای ارتقا در همین دستگاه امام کمک شایانی خواهد نمود. به عبارتی هر چند که سلوک جمعی در دوران بعد از انقلاب را قبول داشته و احساس هم می کنیم اما به نظر می رسد شیوه سلوکی قبل تحت مراقبت اساتید برای خواص نباید از بین برود و خود این روش در تکمیل و ارتقاء روش امام موثر است. مثلا اگر همان بسیجیانی که اینگونه پیشرفت کرده اند اگر علاوه بر این تحت نظر یک مربی هم بودند ایا به مقامات بالاتر از این راه نمی افتند. یکی از اساتید از ایت الله بهجت نقل می کردند که سوال شده بود اگر اقای رجبعلی خیاط به این مقامات رسیده اند و درس هم نخوانده اند پس چه لزومی دارد که درس بخوانیم و ایت الله بهجت فرموده بودند که اگر همان اقای رجبعلی خیاط درس خوانده بود خیلی مقاماتش بالاتر می رفت. حال در این مساله هم همین ملاک را می توان جاری کرد که اگر علاوه بر تحت لوای انقلاب و امام و دستورات عامی که از طریق کتب و فرمایشات این بزرگان بدست می اوریم، دستمان در دست یک استاد سلوکی ذیل انقلاب باشد رشد بیشتری متوقع خواهد بود. البته باید بتوانیم تلفیقی از این دو را برای نسل امروز بدست اوریم و هدیه کنیم. و خودم معتقدم باید این روشها که به گفته خود این بزرگان همه اش برآمده از دین و بر طبق نصوص است را به صورت عملیاتی وارد فضاهای تربیتی جامعه کرد و عموم مردم انقلابی را بر اساس این روشها راهنمایی کرد. اگر شما قبول کردید که می توان با استاد رفت حداقل های این نوع اساتید را هم بیان بفرمایید. چون در سوالی دیگری فرموده بودید که استادی خوب است که علاوه بر اینکه حقایق را می شناسد، جایگاه تاریخی امام و انقلاب را بشناسد. که در این صورت این سوال مطرح است که مگر می شود کسی حقایق را قلبا بشناسد اما جایگاه تاریخی انقلاب را متوجه نباشد. یعنی به نظر می رسد که اگر کسی واقعا وارد سلوک شده باشد محال است متوجه این جایگاه نباشد. در مورد اساتیدی که از شاگردان مرحوم سعادت پرور بوده اند و با یک واسطه به علامه وصل هستند بنده تاحدی این روحیه را مشاهده می کنم. اما فقط یک مشکل هست که بعضا دستورات فردی را مورد توجه قرار می دهد هر چند که توجه به امور اجتماعی هم دارند اما دستور جمعی یا کاری که سلوک جمعی را باعث بشود به درستی مشاهده نکرده ام. البته خودم به این نتیجه رسیدم که سلوک جمعی در ذیل انقلاب تنها از طریق رهبر جامعه محقق می شود و سایر اساتید می توانند با توجه به این اتفاق سلوکهای فردی را کنترل و هدایت کنند. در هر صورت اگر استاد در این زمانه رد نشد، نسبتش را سلوک جمعی جامعه را هم مشخص نمایید. اگر سوالات بعضا تکراری و پراکنده بود معذرت می خواهم غرض این بود که فضای ذهنی ام را نسبت به این مساله منتقل کنم تا راهنمایی بفرمایید. ضمنا اگر توفیق شد به صورت تلفنی نیز مزاحم خواهم شد تا دقیقتر این دغدغه را مطرح کنم. التماس دعا.
متن پاسخ
- باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همان‌طور که مستحضرید و قبلاً عرض کردم خیلی خوب است که انسان در ذیل انقلاب اسلامی و شخصیت اشراقی حضرت امام، استاد سلوکی هم داشته باشد و از آن‌جایی که انقلاب اسلامی بدون عرفان نظری و عملی درست شناخته نمی‌شود تا ما بتوانیم سرباز آن باشیم و از رنج بی‌تاریخی نجات یابیم، نیاز به سلوک عرفانی داریم و سلوک عرفانی در جای خود با استاد ره‌رفته‌ای محقق می‌شود. در جزوه‌ی «دغدغه‌ی اجتمایی عرفای نجف» حضور تاریخی عرفا را جهت ارتباط با اسم زمانه‌ی خود عرض کرده‌ام و از این جهت عرض می‌کنم اگر استاد سلوکی متوجه اسم اعظمی که در این زمان ظهور کرده، نباشد، در حضور حق قرار نمی‌گیرد و ما را با تنزیه منهای تشبیه مشغول می‌کند و هرگز به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» که هم‌اکنون مظهر اسم جامع الهی است نمی‌رساند. زیرا در وادی تشبیهی که در کنار تنزیه است، شما با خدا از طریق مظهر حقیقی‌اش مرتبط می‌شوید. همین‌طور که می‌فرمایید خوب است انسان جهت رفع حُجب ظلمانی و نورانی برای نظر به وحدت حقه‌ی حقیقیه که تحت عنوان وحدت وجود نام برده می‌شود، با استادی مرتبط باشد و شرط اصلی این سلوک توجه به وحدت وجود است وگرنه یک درس اخلاق است بدون بیرون‌آمدن از کثرت و حضور در عالَم وحدت. موفق باشید
2149

سلوک طلبگیبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم استاد عزیز اینجانب طلبه پایه 2 هستم و ان شا الله امسال به پایه سوم می روم. خواهشمند است در مورد ادبیات عرب و نحوه مطالعه آن راهنمایی لازم را بفرمایید: 1. به دلیل قیل و قال های زیاد در ادبیات عرب ، باید چه مطالبی از آن حفظ و ملکه شود چون غالبا تمام مطالب را نمی توانند حفظ کنند و فرار است؟ 2. یکی از اهداف من برای مطالعه ادبیات عرب ، مطالعه تفسیر شریف المیزان از روی نسخه عربی آن است . لطفا راهنمایی لازم در این زمینه را بفرمایید ; 3. توانایی متن خوانی مهمتر است یا دانستن قاعده ها؟ 4. کلا نگاه ما به ادبیات باید با چه افقی طراحی شود که بتوانیم بهره لازم از آن را ببریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم باید این سؤال را از اساتید ادبیات عرب بپرسید، آنچه بنده می‌دانم آن است که شما مقیّد باشید همه‌ی مطالبی که تدریس می‌شود را فرا بگیرید تا بعداً که با متون متفاوت عربی روبه‌رو می‌شوید به مشکل برخورد نکنید. قاعده‌ی آموزش ادبیات عرب همان است که در ابتدای جامع‌المقدمات هست که: «الدرس حرف و التکرار ألف». موفق باشید
662

اصلاح رفتاربازدید:

متن پرسش
با عرض سلام وادب واحترام: اینجانب فردی معتقد به انقلاب و ولایت فقیه میباشم ودر احکام شرعی مقلد ایت الله سیستانی میباشم.اینجانب بسیار زود رنج بوده ودر برابر عوامل غیر منطقی و شرعی در خانواده واجتماع از خود واکنش نشان داده که باعث پشیمانی بیش از حد خود شده لذا خواهشمندم نسبت به این حقیر لطف نموده وراهکاری برایم بنویسید .درضمن اینجانب بعد از ایت الله بحجت (رحمت الله علیه)گزینه یک مرجع تقلیدم حضرت ایت الله خامنه ای میباشد که به دلیل کج حرفیهای بعضی از مردم وناراحت شدن از این کج حرفیها از ایت الله سیستانی تقلید میکنم لطفا دراین ضمینه راهنمای فرمایید.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: در مورد اصلاح روح و رفتار و توسعه‌ی شرح صدر با کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌علیه» مأنوس باشید، موضوع مرجع تقلید یک موضوع سیاسی نیست باید بر اساس نظر اهل خبره اَعلم را پیدا کنید و از او تقلید نمایید و به سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای هم توجه نکنید. موفق باشید
11146
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم: با توجه به سوال 11140 انسان را مجموعه ای از عقل و خیال و حس دانسته اید. در مورد عقل کمی محسوس است! ولی در مورد خیال و حس نه. لطفا از آثار و کتب خود و دیگران چیزی معرفی کنید تا بیشتر متوجه شوم. 2- مگر خیال انسان ساخته و پرداخته عقل او نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد اگر انسان خود را با دستورات شریعت مهذّب کند، خیالات او به نور عالم قدس منوّر می‌شود و حسّ او عالَم را آیات الهی می‌بیند 2- خیال، ساحتی از نفس ناطقه‌ی انسان است که اگر تحت تأثیر عقل قرار گیرد خیال خوبی خواهد بود. موفق باشید
9697
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب جادوگر و جن در خصوص تجلیات خیال صحبت کرده بودید. اینکه نفس ناطقه ی بعضی ها با صورت های وهمیه ی که در ذهن اشان ساخته اند برای آنها تجلی می کند بطوریکه این تجلی آن قدر قوی است که حتی بر شخص تاثیر می گذارد آیا این قضیه شبیه به مکاشفات غلط بعضی از اهل کرامات هست؟ چون اهل کرامات هم گاهی اوقات چیزهایی می بینند که واقعیت ندارد بلکه تجلیات نفسانی اوست. حال این تجلیات صور خیالی اشخاص را اگر بخواهیم استدلالی بیان کنیم کدام کتاب و کدام بحث را پیشنهاد می کنید. ثانیا استاد بنده با اینکه یک سالی هست بطور مداوم آثارتان را می خوانم بازهم مباحث خیال برایم گنگ است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اهل مکاشفه با همت خود در ذیل اسم خالقِ حضرت حق چیزی را در خارج خلق می‌کنند ولی قوه‌ی واهمه تصور می‌کند که چیزی در خارج هست 2- وقتی آرام‌آرام به مبانی بحث‌ها رسیدید، مباحث برایتان از ابهام در می‌آید. موفق باشید
412

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
چرا متاسفانه علامه طباطبایی نه در شکل‌گیری انقلاب نقش عالمانه‌ای داشتند و نه در تدوام آن. حضرت آیت الله خامنه‌ای میفرماید: "پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعتها در منزل پدرم می‌نشستند و با یکدیگر صحبت می‌کردند ... من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث می‌کردم و می‌گفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمی‌شوید؟ ... ایشان می‌گفتند: ... ما در برهه‌ای از زمان می‌توانستیم تأثیر بگذاریم - مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعفیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایده‌ای ندارد ... این مبارزات به نتیجه‌ای نخواهد رسید و این نظامی که ما می‌بینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک‌ذره و دو ‌ذره، از بین نخواهد رفت". شما ببینید، عالم روشن‌بیی مثل علامه طباطبایی - که دیگر در مورد روشن‌بینی و اگاهی ایشان، هیچ‌کس شک ندارد... - تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که می‌گفت فایده‌ای ندارد" حوزه و روحانیت، ج1، ص56. حتی وقتی گزارشگر رادیو، پس از شهادت علامه مطهری، از علامه طباطبایی می‌پرسد که آیا ایشان برای آینده انقلاب، برنامه‌ای داشت؟ علامه می‌گوید: "من کاری به این کا... ، من اطلاع ندارم" این عین عبارت ایشان است،
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی خداوند قلب حضرت علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را متوجه تدوین معارفی کرد که آن معارف نیاز انقلابی بود که خداوند قلب امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را متوجه انجام آن کرد، به همین جهت شاگردان علامه همگی از ستون‌های انقلاب اسلامی شدند، حتی خودِ مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» می‌فرمودند: ما از زمانی که المیزان را خواندیم بهتر وارد مبارزات شدیم. المیزان بصیرتی به انسان می‌دهد که می‌تواند از ظلمات دوران بگذرد.
12366
متن پرسش
با سلام: نظرتان راجع به ساخت حرم جدید امام چیست که بسیار شبیه کاخ است. آیا منظور رهبری از اشاره به ساده زیستی امام در سخنرانی 14 خرداد نهی همین موضوع بود؟ ایشان خیلی تاکید داشتند که شخصیت امام را دارند تحریف می کنند آیا همین موضوع شامل حالش می شود؟ اگر پاسخ مثبت است رهبر مخالفتی با این موضوع داشته اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تحریف شخصیت امام بسیار بسیار بالاتر از این حرف‌ها است که می‌فرمایید و حقیقتاً باید این موضوع را در حال حاضر به عنوان یکی از گفتمان‌های اساسی این دوران از انقلاب به صحنه آورد. فراموش نکنید که مقام معظم رهبری فرمودند چون دشمن نتوانست محبت به حضرت امام را از این مردم بگیرد، پروژه‌ی «تحریف شخصیت حضرت امام» را به میدان آورد تا آن اصول هفتگانه‌ای که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» برشمردند، مورد غفلت قرار بگیرد. هرکجا که ملاحظه کردید شخصیت حضرت امام را به عنوان یک انسان خوب و متدین و با صفا مطرح کردند، ولی از آن اصول هفتگانه حرفی به میان نیاوردند متوجه باشید برنامه‌ی تحریف شخصیت حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در میان است. رهبری عزیز فرمودند فقیه‌بودن و فیلسوف‌بودن و عارف‌بودن مربوط به شخصیت اصلی حضرت امام نیست، شخصیت اصلی حضرت امام شخصیتی است که نظام شاهنشاهی را سرنگون و نظام اسلامی را به صحنه آورد و در این راستا جهان امروز را متذکر حیات دیگری کرد، غیر از آن‌چه جهان استکباری به عنوان زندگی به بشریت پیشنهاد می‌کند. مواظب باشید آن‌چه مقام معظم رهبری فرمودند در مورد تحریف شخصیت حضرت امام، مورد تحریف قرار نگیرد و انقلابی به وسعت جوابگویی به همه‌ی ابعاد فردی و اجتماعی و دنیایی و آخرتی بشر امروز به انقلابی در محدوده‌ی ایران و آن‌هم جهت اموری مثل امنیت داخلی و منافع ملّی تبدیل نشود. موفق باشید.

9089
متن پرسش
با سلام: قبلا هم در مورد مطالعه ازتون پرسیده بودم. بنده برای ادامه تحصیل قصد ورود به جامعه شناسی دارم. از طرفی سعی دارم به جامعیتی علمی در حد توان برسم. در همین راستا ضمن متخصص شدن در رشته انتخابی، علاقه و دغدغه جدی دارم در مباحث مختلفی به مطالعه بپردازم. از تاریخ معاصر ایران و جهان، سیر تاریخ تفکر، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، مطالب سیاسی و تحلیلهای روز و... مطالعه کتب شهید مطهری، جنابعالی، جناب علی صفایی، آوینی، داوری، امام موسی صدر، جناب خسروپناه، میرباقری، میرشکاک، فیاض، سیره علما، خاطرات جبهه، بعضی رمانها، گوش و مطالعه آثار رحیم پور و پناهیان، کچوییان، زائری، دیدن اکثر برنامه های زاویه شبکه4، مرور بیانات امام و رهبری، پیگیری فیلمهای سایت سیمافکر. از طرفی سعی بر رصد مجلات علمی از جمله سوره، مهرنامه، رمز عبور، همشهری خردنامه و.. دارم. اینها در شرایطی است که وقت زیادی هم صرف مطالعه وبلاگهای افرادی چون صادق شهبازی، امید حسینی، رضا نساجی، حسین سوزنچی، امیر ترکش دوز، سایت علوم اجتماعی اسلامی و مطالب علمی یا فرهنگی تحلیلی یا سیاسی بعضی سایتها میکنم. آیا به این طریق می شود درست مسیر علمی را طی کرد؟ این پراکندگی خوب است؟ چگونه مدیریت کنم؟ اولویتها کدام است؟ خلاصه در حد توان لطف می کنید بنده را روشن کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع انتخاب که شما مدّ نظر دارید پراکندگی محسوب نمی‌شود و بعد از مدتی باز در یک جمع‌بندی در بین این جریان‌ها آن‌هایی را که بهتر جوابگوی خود می‌دانید انتخاب خواهید کرد. موفق باشید
نمایش چاپی