بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20622
متن پرسش
با سلام: در حدیثی از امام صادق (ع) دستورالعملی برای دیدن رویای ائمه ذکر شده است. بنده آن را اجرا کردم. با اینکه مدتی است در حال تزکیه و خواندن نوافل و... هستم نیت کرده بودم امام زمان (عج) را ببینم اما ندیدم. اما خواب حضرت خضر (ع) را به صورتی که مانند رویاهای ساخته ی نفس و مبهم بود دیدم. به نظر جنابعالی ایراد از کجا بوده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده ورودی ندارم زیرا اولاً: ائمه به ما فرموده‌اند که خواب، حجّت نیست. ثانیاً: مگر سخنان آن بزرگان، بهترین ارتباط با آن‌ها نیست، که به دنبال ارتباط با آن‌ها در خواب باشیم؟!! موفق باشید

20023

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: آیا می شود عوالم برزخی را در همین دنیا طی کرد؟ به چه طریقی؟ به دست چه کسی؟ از طریق امام می شود؟ بعد از سلوک کامل شدنی است؟ عارفی به این طریق تا بحال بوده است؟ یعنی اینها بعد از مرگ وضعیتشان با بقیه متفاوت است؟ تشکر از راهنماییتان استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با رعایت دستورات شریعت الهی، انسان می‌تواند بسیاری از مراحل برزخ و قیامت را طی کند. در این مورد خوب است به کتاب «معاد» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

17901
متن پرسش
عرض سلام و تسلیت ایام سوگواری: بنده کتاب «اسماء الحسنی» را مطالعه کرده ام، به صورت خاص برای نزدیک تر شدن به اسم جمال الهی باید چه کرد و چه اعمالی انجام داد. متشکر از لطف همیشگی شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه تعلقات دنیایی مطابق آموزه‌های شرع کم‌تر شود، حضرت حق زیبایی‌های خود را بیشتر می‌نمایاند. موفق باشید

17475
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: سئوال بنده در مورد جلسات تفسیر سوره حمد امام در تلویزیون است؛ چرا امام خمینی سلام الله علیه در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اصرار دارند این سطح از مطالب برای عموم مردم از رسانه مطرح شود؟ امام که در بیان عمومی معمولا بسیار ساده مطالب خود را بیان می فرمودند چرا در اینجا با مخاطب عمومی با زبان اصطلاحات خاص سخن می گویند؟ طرح این مباحث چه جایگاه و ضرورتی در حرکت انقلاب اسلامی و انقلابی ها دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً حضرت امام در این اواخر خواستند با جهت عرفانی‌دادن به انقلاب آن بلوغ لازم را که برای ادامه‌ی انقلاب نیاز است، به صحنه آورند زیرا انقلاب اسلامی وقتی با تمام ابعاد اسلامی به صحنه آمد، قدرت پایداری و بقاء پیدا می‌کند. موفق باشید

16765
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: چکار باید انجام داد تا در زمان حضور گرفتار حجابهای نورانی نشویم؟ مثلا لذت حضور ما را از فکر رسیدن به هدف غافل نکند. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسیر توحید اگر همچنان ادامه یابد تا هرگونه کثرتی در آن مقام نفی شود، انسان از این نوع حجاب‌ها نیز عبور می‌کند. عمده رعایت شریعت است با رویکردِ توحیدی. موفق باشید

16581

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز، در مورد روح فرمودید که اعظم مخلوقات است و در جایی دیگر خواندم که روح گفته شده در «نفخت فیه من روحی»، هیچ تعینی نداشته و فقط حیات می دهد، حال اینکه روحی که فقط حیات می دهد، اگر صادر اول در نظر بگیریم پس چطور آن را اولین مخلوق در نظر بگیریم؟ صادر یا مخلوق؟ با تشکر.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد که اعظم مخلوقات را همان صاده‌ی اول و یا اولین مخلوق قلمداد کنیم. موفق باشید

7860
متن پرسش
هوالمحبوب سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار می خواستم بدانم در رابطه با آشنایی با فرهنگ غرب و نقد مدرنیته چه کتابهایی را از خود و دیگران پیشنهاد می کنید و چه تفکری را در این رابطه مناسب میدانید؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: کتاب‌های «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «علل تزلزل تمدن غرب» و «مدرنیته و توهم» و کتاب «توسعه‌ و فرهنگ» از شهید آوینی وکتاب‌های مرحوم مددپور و دکتر داوری خوب است. موفق باشید
7544
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی در بخشی از فایلهای صوتی شما در شرح نهج البلاغه خطبه 3 اظهار داشته اید که انسان وحشی بالطبع است ایا این نکته با فطرت الهی انسان که خدایی است قابل جمع است.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: قرآن در مورد نفس انسان می‌فرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» یعنی هر نفسی یک وجه فجور دارد و یک وجه تقوا و خداوند به آن نفس هر دو را الهام کرده تا بداند در چه وضعی است و از این جهت حکما می‌فرمایند انسان از نظر طبع، جنبه‌ی حیوانی دارد و از نظر فطرت جنبه‌ی ملکوتی و در بین چنین گذرگاهی باید خود را انتخاب کند. موفق باشید
6854
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم ببخشید اگر ممکن است اینجانب در رابطه با اینکه بدن ابزاری برای نفس است مثلا دیدن کار نفس و چشم ابزاری است برای آن واینکه افرادی که مادر زاد از بعضی از ابزار مثلا نابینا هستند چگونه میتوانند خدا را بشناسند ؟ و آیا واقعا بدن در شناخت خدا نقش دارد یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در علم به وجود خداوند دو روش هست؛ یکی از اثر و آثار و آیات متوجه خدا شویم و یکی با تعقل متوجه شویم مخلوقات نیاز به خالقی دارند که آن خالق مخلوق نیست و برای فرد نابینا جهت علم به وجود خدا هر دو روش ممکن است، و در نهایت متوجه وجود مخلوقات می‌شود و به خالقی پی می‌برد که مخلوق نیست. موفق باشید
29755

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله ۱. این که گفته میشود در آن دنیا فقط «عقیده» هرکس باقی می ماند و همه چیز فراموش می شود. عقیده یعنی دقیقا چه؟ یعنی بجز عقیده (به عنوان مثال حب به امیرالمومنین (ع) چیز دیگری یادش نمی آید؟ اگر یادش نمی آید پس چطور می گویند همسر های دنیایی در بهشت به خواست خود می توانند کنار هم باشند؟ پس قیافه و روحیات همدیگر باید یادشان باشد. ۲. جایگاه اطلاعات و حفظیات و آگاهی ها و خاطرات انسان در روح است؟ (حتی چیز های غیر مهمی که در ذهن ثبت شده است) ۳. روح چگونه در خود حافظه دارد؟ خدا خیرتان دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. انسان در قیامت با قلبش زندگی می‌کند. پیشنهاد می‌شود کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست را مطالعه بفرمایید. موفق باشید

26938
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ ۲۶۹۲۸ فرمودید که «ولی مشکل تجددگرایان آنجا است که اساساً متوجه‌ی جایگاه تاریخی انقلاب نیستند و عملاً بیرون از زمانه‌ی خود و بیگانه با مردم تنفس می‌کنند، وگرنه حضرت امام سعیِ وافر داشتند که جریان روشنفکری در انقلاب، جای و جایگاه داشته باشد. و ما هنوز نیز نیاز به این امر داریم.» به عقیده ام این نوع تقسیم بندی ها در جامعه به سنت گرا و متجدد، تقسیم بندی صحیح و متقنی نیست و از دل چنین تقسیم بندی راهکار صحیحی بیرون نمی آید. خیلی از افرادیکه در جامعه شاید تجدد گرا تلقی شوند، می شود گفت قلوب شان ایمانی ولی ظاهر و عقلشان غربی و پیرو مدرنیته است و تشیبع پیکر شهید سلیمانی نقطه ای برای نشان دادن این مطلب بود. و اینکه انقلابی ها هم سنت گرا معرفی شوند واقعا بحث درستی ویژه با وجود ابزاری مثل انتخابات نیست و اینکه حکومت بیش از حد و صرفا متوجه حمایت سنت گرایان است به عقیده ام یک نظر دقیق و کارشناسی نیست. رویکرد شناخت صحیح مدرنیته واقعا در بین جریان متجدد در سطح اجتماع تا حدود زیادی دیده نمی شود و در عین حال شناخت ملی ما هم بویژه در اثر استعمار از مدرنیته، شبه مدرنیته افلیجی است که نسخه توسعه کشورهای محوری مدرنیته برای ملتهای مستعمره و پیرامونی هست هر چند برخی نیروهای انقلاب هم در برخورد با تکولوژی و عقل مدرن و جهان کنونی رویکرد انزوایی و غیر منطقی یا حتی التقاطی در اثر عدم غرب شناسی دقیق پیشه کرده اند. ولی جا دارد همین جا در عین هم نوایی با شما استاد عزیز عرض کنم واقعا شخصیت های محوری و نظریه پرداز تجدد گرا در ایران، ویژه طی سالهای اخیر واقعا قصد حضور و نقش آفرینی در متن انقلاب و نظام را نداشته و بیشتر رویکرد لجاجت یا عناد را پیشه کرده است. امروز دیگر تجدد گرایان حتی رویکردی شبیه رویکرد مهندس بازرگان و نهضت آزادی در اول انقلاب را هم ندارند که امام بارها سعی بر حفظ مهندس بازرگان در دایره انقلاب علیرغم اختلاف های مبنایی با ایشان کردند ولی متاسفانه رویکرد مرحوم بازرگان و نهضت آزادی در این راستا نرفت. حتی مع الاسف کار بجایی رفته که بعض شخصیت های تئوری پرداز تجدد گرا رسما از دستگاه های امنیتی دشمنان این انقلاب سر در آوردند و حتی با دولتهای متخاصم همراه و همسو شدند و خود تبدیل به بازویی در جنگ نرم علیه ملت خویش شدند. گویی جریان تجدد امروز رسما بدنبال اجرای الگوی توسعه و نئولیبرال در ساخت های فرهنگی و اقتصادی کشور است و رسما دیدگاه و مظاهر اسلام سیاسی و انقلابی را هدف گرفته اند و بیشتر همان نسخه پلورالیسم را تجویز و تبیین می کنند. ان شاء الله نیروهای خط فرهنگی انقلاب آوینی وار در صدد تبیین معارف انقلاب بعنوان مژده طلوع جهان معنوی پیش روی بشر هم چنین الگوی مواجهه با تمدن و فرهنگ غرب و زیست جهان کنونی برآیند که واقعا امروز خلوتکده ای را نمی توان یافت که از تاثیر غرب و مدرنیته مصون و بی اثر مانده باشد. به نظرم دیدگاه شهید آوینی می تواند باعث شود جامعه ما در عین تعهد و پایبندی به سنن الهی و سیره راهنمایان الهی و اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی و مکتب امام و حضرت آقا، به گفتگو و ادغام فهم بپردازند و در عین حال در دام پلورالیسم دینی و احیاء شبیه مدرنیته و توسعه گرایی نیفتند و وحدتی در عین کثرت رخ دهد در راستای جامعه سازی توحیدی رخ دهد. با عرض معذرت بخاطر طولانی شدن مطلب و آرزوی صحت و تندرستی برای شما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل نیروهای مذهبی، غفلت از سعه‌ی صدری است که امثال دکتر بهشتی‌ها داشتند. و مشکل جریان روشنفکریِ تجددگرا همانی است که شما فرمودید و بنده با واژه‌ی غفلت از تاریخی که در آن هستند، کار آن‌ها را وصف نمودم. آنچه ما به عهده داریم حضور در سعه‌ی صدری است که امثال شهید بهشتی داشتند. در این مورد یادداشتی که شده است را خدمتتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

شهید بهشتی یک امت بود

۱. در مورد وسعت نظر شهید بهشتی، همین بس که دشمن همیشه نسبت به تنگ نظریِ افراد به ظاهر مذهبی امیدوار بود و شهید بهشتی برعکس، به عنوان یک شخصیت مذهبی، شدیداً بر آزادی اندیشه و وسعت نظر تأکید داشت. و بدین لحاظ دشمن، دشمنِ شهید بهشتی بود. زیرا او با وسعت نظری که داشت بسیاری از حیله‌های دشمن را خنثی می‌کرد.

۲. شهید بهشتی اسلام را به وسعت جهان مدّ نظر داشت و آن را جهانی می‌دید، لذا برای بقیه‌ی اندیشه‌ها احترام قائل بود، ولی نه آن‌طور که جریان‌های مقابل نظام اسلامی انتظار داشتند که در تصمیم‌گیری‌های کلان نظام اسلامی حاضر باشند. در حالی‌که بیش از ۹۰ درصدِ مردم به جمهوری اسلامی رأی داده بودند.

۳. تفاوت روش شهید بهشتی با شهید منتظری در نگاهی بود که شهید بهشتی به سعه‌ی نظام اسلامی در این تاریخ داشت که در هر حال، جای خود را در این جهان باز می‌کند و نباید نگران جریان‌هایی بود که سعی داشتند با روحیه‌ی غرب‌گرایی نظام اسلامی را استحاله کنند.

۴. شهید بهشتی در صحبتی که در دانشگاه داشتند وقتی نسبت به تهمت‌ها و اتهاماتی که به ایشان زده شده، سؤال کردند؛ فرمود: وقتی‌که بنده چنین تریبونی در اختیار دارم و می‌توانم از خود دفاع کنم، عملاً امکان دفاع از کسانی که چنین تریبونی ندارند، گرفته شده است، پس بهتر است از اتهام‌زنندگان، دلیل و مدرکِ سخنان‌شان پرسیده شود.

۵. نکاتی از نامه‌ی شهید بهشتی به امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد بنی‌صدر: ۲۲/۱۲/۵۹

دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‏ شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏ ها و برداشت‏های بینابین، که نه به‌کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند، و گفته ‏ها و نوشته‏ ها و کرده‏ ها بر این موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام سخت ‏به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‏ها یا دل‏سوزی‏های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را می‏ خواهد و زبانش همین را می ‏گوید و قلمش همین را می‏ نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه ‏ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به‌سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‏ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش‏های آن، جامعه را به راهی می ‏کشاند که خود به خود درها را به‌روی ارزش‏های بیگانه از اسلام و بلکه ضداسلام می‏ گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه می‏ کند که جامعه را به‌سوی امامت متقین و گسترش این امامت ‏بر همه سطوح راه می‏ برد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه می‏ کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏ها یا کم‌مبالات‏ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن‏ها بر سرنوشت انقلاب هموار می ‏سازد.

اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنج‌دیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد

امام عزیز، به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهره افسرده‏ این‏ها را ببینم و ندای یاللمسلمین آن‏ها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می‏ کنم و فی العین قذی و فی الحلق شجی.

ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آن‌قدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهم‌ها افزوده شده است و هرگز باور نمی‌کردیم که آقای بنی‌صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.

ما از همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان و آقای بنی‌صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند. در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مسئله فوری اداره کشور در خدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هرچه بیشتر نیروها و نفی هرنوع تنگ‌نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسئولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امور خارجه به آقای بنی‌صدر داده شد. اینها و نظایر اینها دلیل روشنی است بر این که شرکت فعال این آقایان در اداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آنها هیچ مسئله شخصی نداریم.

۶. شهید بهشتی با وجود اینکه تقابل ایدئولوژیک با بنی‌صدر داشت اما با ادبیاتی منصفانه، انحرافات وی و جریان متبوع وی را نقد کرد

۷. شهید محمد منتظری با من رفیق بود. به او گفتم شما در مورد آقای بهشتی اشتباه می کنی. اجازه بده با ایشان قرار ملاقاتی بگذارم و برویم با هم صحبت کنیم. ایشان هم به این ملاقات راضی شد. سه یا چهار روز مانده به واقعه هفتم تیر بود که برای جلسه ای خدمت ایشان رسیدم. ورود من درست مصادف با ختم جلسه بود و مرحوم شهید بهشتی به طرف اتاقش می رفت. من تا آقای محمد منتظری را دیدم که سر پله ها ایستاده بود او را در آغوش کشیدم. تا محمد را بغل کردم شهید بهشتی که در حین حرکت متوجه حرکت من شده بود با صدای رسایی فرمود یک بار دیگر هم از طرف من آقا محمد را ببوس و ادامه داد همانطور که به شما گفتم محمد خودمونه و مسائل ما با همدیگر حل شد. خیلی هم راحت حل شد و به نفع ایشان هم حل شد. تا شهید محمد منتظری این عبارات شهید بهشتی را شنید زد زیر گریه. آمدیم پائین توی محوطه حیاط روی نیمکت های کنار باغچه نشستیم. از او پرسیدم محمدآقا حالا نظرت چیست؟ پاسخ داد بزرگواری آقای بهشتی بلایی به سر من آورد که هیچ چیز آن را جبران نمی کند. پرسیدم چطور؟ گفت من این همه به ایشان بد گفتم و اهانت کردم ولی در دفعه اولی که مرا دید مدتها مرا در آغوش خود گرفت و فشار داد و مرا بوسید و بعد سرش را جلو آورد و گفت یک کلمه راجع به گذشته حرف نخواهی زد. از حالا به بعد را با هم صحبت می کنیم. هرچه خواستم بگویم در گذشته فلانجا چه گفتم و قضیه چه بود اصلاً اجازه نداد حرف بزنم. 

۸. نقش شهید بهشتی در تصویب قانون اساسی در دو جهت یکی در تنظیم محتوا و اصول و دیگر در مدیریت.

۹. مرحوم بهشتی نسبت به عقاید بنی صدر احساس خطر می‌کرد، ولی تحمل کرد تا سرانجام بنی‌صدر باطن خود را ظاهر کرد و امام هم راضی شدند تا او را بردارند. 

23840
متن پرسش
بسم رب الشهدا و الصدیقین با عرض سلام و خدا قوت: یه سوال اساسی داشتم خدمتتون. راز خوش خلقی و وسعت داشتن با افراد بیرون از خانه و تنگی و بد خلقی با افراد داخل خانه مثل پدر و مادر و همسر چیه؟ بنده چند سالی هست گرفتار چنین روحیه ای هستم و هر چی فکر می کنم به نتیجه ای نمی رسم. نه اینکه بنام بر تنگی و بدخلقی باشه، اتفاقا برنامه ریزی هم می کنم و هر بار تصمیم می گیرم و مصمم میشم که این جوری نباشم اما با کوچکترین تنش یا بد صحبت کردن خودم یا خانواده به هم می ریزم و درِ لجاجت و بدخلقی باز میشه. در حالی بیرون خانه اینطوری نیست. این به خاطر نفاق هستش؟ یا راحت طلبی پنهانی که دارم؟ یا خودبزرگ بینی؟ این یه طرف قضیه است. از طرف دیگه پدرم اخلاقشون به شدت تند بوده و با کوچکترین تنشی عکس العمل شدید نشان می دهند و به این دلیل و دلایل دیگری که هست، مادرم جلوی من و برادرم پدرم را سرزنش می کنند و همین امر باعث شده شأن پدری پدرم به شدت خدشه دار بشه. یکی از دلایل بی احترامی برادرم نسبت به پدرم را همین امر می دونم و البته خودم را ار بی احترامی مبرا نمیدونم. در کل در خانواده ام هیچ کس در جایگاه خودش نیست و همه چیز داغون هستش. مادرم از این اخلاق پدرم در طی حدود ۲۳ سالی که باهم ازدواج کرده اند خیلی رنج کشیده مضافا بر اینکه مادرم کارمند هستند و اکثر مخارج بر دوش ایشان بوده است. منظورم اینه که این مسائل مربوط به پدرم (البته ایشون قصدشون اذیت کردن نیست، اخلاق بدی است که نمی توانند کنار بگذارند وگرنه خیلی برای بنده زحمت کشیده اند و در اعمال عبادی به شدت هیئتی و اهل نماز شب هستند و حتی یکی از دلایل زجر و رنجش من همین تضاد است) یک شخصیت بسیار نفرت انگیز در ذهن اعضای خانواده به ویژه بنده ایجاد کرده در حالی خیلی کلنجار با خودم میرم که این مبنای عملم نباشه و بر اساس تلکیف الهی که دارم عمل کنم. در کل سوال بنده از یک جهت اینه که چرا اینقدر عوامل بیرونی بر روی عملم تاثیر داره و از جهت دیگه این آشوب و تضادی است که داخل خانواده بوجود آمده؛ بنده کاملا احساسم اینه که این آشوب به خاطر اینه که اراده های خانواده اصلا ذیل اراده الهی نیست یعنی می بینم که نیست در حالی که نمیخوان اینجوری باشه (یعنی مثل همان چیزی که در نسبت با غرب داریم قلبا نمیحوان غربی باشند ولی عقلا این طوری اند) و تقاضای راهنمایی دارم که چیکار کنم. در واقع دو سوال دارم: یکی اینکه: با این روحیه ای که در من هست چه بکنم؟ این رو حیه ی تاثیر عوامل بیرونی بر اعمالم که یکی از جلواتش تضاد بین رفتار داخل خانه و بیرون خانه است. دوم اینکه: با این اوضاعی که در خانواده ایجاد شده چطور بر خورد کنم؟ این برخورد های بد و فضای بد موجود بین افراد خانواده، در حالی همه از خودم و پدر و مادرم و برادرم نماز خوان و هیئتی هستیم ولی... بنده مباحثتون رو پیگیر هستم و تقریبا با تفکرتون آشنام ان شاءالله امیدوارم که منظورم رو توانسته باشم بیان کنم. خیلی عذر خواهم که وقتتون رو به این اندازه گرفتم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مشکل، مشکلِ بسیاری از مردم در این دنیا است و ریشه در خودبین‌های دنیای مدرن دارد و باید به طلوع جهان دیگری فکر کرد غیر از این جهان. باید بدانیم اگر بخواهیم از دین خود بهره‌ی لازم را ببریم، باید دوگانگیِ بین خود و دیگران را که ما را از نظر به خوبی‌های آن‌ها محروم کرده، تغییر دهیم. و رابطه‌ی صحیح با دیگران به ظهور نمی‌آید مگر آن‌که متوجه باشیم با این رابطه‌های غیر صحیح، عملاً از دستورات و برکاتِ قرآن محروم می‌شویم همان‌طور که به تعبیر قرآن یهود و نصاری از برکات استفاده از تورات و انجیل و از اقامه‌ی آن به جهت عدم تحملِ «غیر» محروم شدند. آن‌جایی که خداوند می‌فرماید: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ» (68)/ مائده) ملاحظه می‌کنید که علت ناتوانی اهل کتاب از عدم اقامه‌ی تورات و انجیل آن است که در مقابل وَحی محمدی «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نه‌تنها خاضع نشدند بلکه طغیان و کفرشان افزوده شد. این خطر در مورد ما نیز هست که در مقابل سخنِ حق دیگران، وجوهِ انسانی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم. به هر حال همین‌که مسلمانند و به قول شما نمازخوان و هیئتی هستند، کافی است که با روحیه‌ی گشاده و دلگرم‌کننده با آن‌ها برخورد شود. در این مورد پیشنهاد می‌کنم نسبت به دعای شریف «مکارم الاخلاق» مأنوس باشید.

 بسیاری از مردم از رویارویی با «دیگری» دوری می‌کنند ولی با دیگری تنها راه هم‌زیستی خردمندانه، درک عمیق دیگری و وقوف به محدودیت‌های خویش و در پیش‌گرفتن منش گفتگو است. بسیاری از مشکلات انسانی راه حلی جز تغییر نگاه به «دیگری» ندارد. هر کوششی برای حذف دیگری به خشونتی مضاعف منتهی می‌شود. باید در صدد یافتن الگوی مناسب زیستن با دیگری باشیم. بیش از هرچیز باید قرارگرفتن در کنار دیگری را پذیرفت. و این است تاریخی که باید طلوع کند. موفق باشید  

23507
متن پرسش
با عرض سلام استاد گرامی: ببخشید سوالی داشتم خدمت شما علامه بزرگوار در تفسیر المیزان درباره آیه «الیه یصعد الکلمه الطیب و العمل الصالح یرفعه» می فرمایند آنچه خودش به سمت خدا بالا می رود، کلمه طیب و علم است و عمل صالح آن را کمک می کند. و این بر خلاف عقیده بسیاری از مردم است. چون که مردم و همچنین بنده تا الان تصورم این بود که آنچه مهم است عمل است. علامه جای دیگر می فرماید: این آیه در باب عمل صالح و «علم نافع» کلامی است جامع و می فهماند که کار هر کلام نیکو یعنی اعتقاد حق، این است که به سوی خدا صعود کند... و کار عمل صالح این است که این اعتقاد و علم حق را در بالا رفتن کمک کند... و قلب توجه خود را بین علم و چیزهای دیگر تقسیم نکند. پس هرقدر خلوص آدمی از شک و خطوات شیطان کاملتر شد، صعود و ارتفاع علم بیشتر می شود! استاد آیا عمل، علم و اعقادات حقه را صعود می دهد؟ و همچنین سوال اصلی و اساسی این است که این علم چه علمی است؟ چه دانش و آگاهی است که عمل او را کمک می کند!!؟ آیا همه عقاید حقه شیعه است؟ آیا فقط معرفت نفس است؟ معاد است؟ علوم تجربی است؟ یا....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقیده‌ی پاک یعنی عقیده‌ای که هیچ انگیزه‌ای جز رجوع به حضرت حق در آن نیست و طبیعی است که به خودی خود، جهت حقّانی دارد و به سوی حق صعود می‌کند. آری! عمل مطابق آن عقیده موجب به فعلیت‌یافتن و به تفصیل‌یافتنِ هرچه بیشتر آن عقیده می‌شود. موفق باشید

23055
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: ما مشغول خواندن کتاب برهان تا عرفان هستیم، صوتها را هم گوش می دهیم. در صفحه۳۳ کتاب فرمودید که عالم ماده، پایین ترین مرتبه از مراتب وجود است، از کجا میشه مطمین بود که پایین تر از ماده دیگه وجودی نیست؟ در واثع این حرف را چطور اثبات می کنید؟ سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث «حرکت جوهری» روشن می‌شود که عالم ماده عین حرکت است و مسلّم پایین‌تر از عین حرکت، جز عدم نیست. موفق باشید

22041

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: حضرت عالی در کتاب «آنگاه که که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» با نقل شعری از امام (ره )، آیه امانت را چنین تفسیر کرده اید که این ظلوم و جهول بوده حمل بر مدح انسان توسط خدا شده است. همچنانی که خود شما هم صریحا ذکر کرده اید. حالا سوال: آیا می توان گفت که نظر قطعی امام (ره) نسبت به تفسیر این آیه چنین است یا خیر صرفا امام (ره) یک تفسیر ذوقی از آیه بیان کرده اند؟ آیا از شعر می توان نظر ایشان را فهمید یا خیر؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌اید واقعاً آیه‌ی مذکور می‌خواهد انسان را مدح کند زیرا حمل امانت الهی یک کمال است و نه یک عصیان. موفق باشید

21635
متن پرسش
با عرض سلام محضر استاد گرامی: لطفا بهترین دلیل از نظر خودتان بر اثبات خدا را با مختصر توضیحی برایم بنویسید. سوالات: ۱. چرا باید وجود خدا (یعنی حقیقت هستی) نیاز به اثبات و استدلال داشته باشد؟ خداوندی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است و ایمان و باور به او پیش نیاز و شرط تکامل انسان است، چرا باید این چنین در پرده و مخفی باشد که عقول بزرگترین متفکران و فلاسفه جهان را به حیرت اندازد؟ باور به خدا وقتی که اُسّ و اساس هر دین و آیین برحقی را تشکیل می دهد، باید امری می بود که به صورت پیش فرض در اندیشه و نهاد هر انسانی قرار داده می شد و به صورت آنلاین با خدا در ارتباط می بود؛ به گونه ای که هیچکس قادر به انکار آن نمی بود. (لااقل در پیش وجدان خودش) باید انسانها او را با تمام وجود درک و احساس می کردند و می یافتند و تعلق و وابستگی خود را به او، می فهمیدند. می بایست وجود خداوند برای انسانها حقیقتی عیان و آشکار می بود. نباید برای اثبات و شناخت او نیاز به مقدمه چینی و بحث و جدل می داشتند؛ که در نتیجه بعضی به نتیجه برسند و بعضی هم نرسند. چون پذیرش او پیش نیاز ضروری حرکت در مسیر انسانیت است. در حالی که آنچه ما با او مواجه هستیم، ادله ای است در اثبات خدا که نه از سنخ استدلالهای ریاضی است، نه تجربی و...( که بتوان به صورت دقیق و علمی نفی یا اثبات کرد) بلکه به گونه ای است که نمی توان تصور روشنی از آن داشت. مانند اینکه او واجب الوجود است، او کمال مطلق است و... ما چون پدیده های عالم را هنوز نمی توانیم به صورت قابل قبولی توجیه عقلانی کنیم، لذا از سر درماندگی و حیرت عقلانی، خیال مان را راحت می کنیم و پاسخ آن را در پذیرش خدا می یابیم. در حالی که ما ارتباط خدا با این عالم را به صورت محسوس و ملموس و واضح و روشن نمی فهمیم ولی ناچاریم خیالمان را از این بابت (تحیر عقلانی در برابر هستی) راحت کنیم. و پاسخی به خودمان بدهیم. چرا برای شناخت نزدیک ترین حقیقت به خودمان و بدیهی ترین حقیقت (به قول بعضی از فلاسفه) چنین راه های پُر پیچ و خم را باید رفت که در آخر هم نفهمیم این خدا چگونه حقیقتی است. مگر نمی گوییم در آخرت تمام حقایق آشکار می گردد و پرده کنار می رود. خُب چرا این حقیقت در دنیا آشکار نباشد؟ چه مصلحتی اقتضا می کند که حقیقت در پرده باشد؟ نباید به لحاظ فکری و نظری انسانها مشکلی می داشتند تا می شد گفت که دنیا دار امتحان و مسابقه است پس بشتابید. وقتی کسی از اصل وجود امتحان و مسابقه اطمینانی ندارد، چرا باید خود را به مشقت بیندازد و رنج مسابقه را متحمل گردد. مگر هدف خلقت و اساس دین ورزی مبارزه با هوای نفس نیست؟ وقتی انسانها در فهم حقیقت هستی دچار سرگردانی باشند، چه انتظاری می توان از آنها داشت. نباید از منظر خودمان به قضیه بنگریم و بگوییم همه چیز روشن است، بلکه باید عموم انسانها را در نظر بگیریم. کلّا در بسیاری از مسائل فقهی، اخلاقی و اعتقادی ابهامات بسیاری وجود دارد و سوالات بسیاری می توان پرسید و مطرح کرد که تاکنون جوابهای قناعت بخش نشنیده ام. و گاهی هم جوابهایی که برخی از منظر فلسفی و عرفانی می دهند، کاملا دید ما را نسبت به همه ی مسائل دینی تغییر می دهد که تفاوت زیادی به دید رایج و فقهی کلامی ما دارند. گاهی در پاسخ به برخی اشکالات می گویند: چون معرفت ما محدود است و ما نمی توانیم بر تمام حقایق احاطه پیدا کنیم، لذا خیلی از مسائل و حقایق را نمی فهمیم. اما این پاسخ اشکال را متوجه مسائل بنیادی و زیر بنایی اسلام می کند. چون ما بر عالم احاطه نداریم و معرفت ما نسبت به حقایق عالم محدود است، نمی توانیم هیچ گونه قضاوتی در مورد مبدا هستی و عامل نظم در جهان، بکنیم. خصوصا اینکه در طول تاریخ مسایل بسیار زیادی بوده اند که با علم و دانش آن روز لاینحل به نظر می رسید، لذا منتسب می کردند به عوامل ماورایی و خدایان (یا خدا) اما به مرور با افزایش دانش و آگاهی انسانها پرده از راز آنها برداشته و تبیین علمی و تجربی ارائه دادند، لذا خدایان به تدریج از آن مواضع عقب نشینی کردند و کار را سپردند به دست قوانین و عوامل طبیعی. وقتی از چیزی (مانند علت نخستین یا عامل نظم جهان) با دانش امروزی مان نمی توانیم تبیین معقولی به دست دهیم، فورا پای خدا را به میان بکشیم و بگوییم: «فثبت ولایه علی ابن ابی طالب» شاید روزی این حقایق کشف شد و تبیین طبیعی پیدا کرد؛ و شاید هم این مسایل یک رازی باشد که برای عقل بشری لا ینحل باشد. چرا ادعا داریم که عقل از همه چیز سر در می آورد و ابهامی باقی نمی گذارد. در حالی که می گوییم این عقل سود و زیان خود را در بسیاری از مسایل نمی تواند تشخیص دهد، لذا نیازمند وحی هستیم. ما می توانیم بگوییم که عقل ما محدودیت دارد و حوزه مابعد الطبیعه خارج از دسترس عقل انسان است؛ لذا نمی تواند هیچ گونه قضاوت نفیی یا ایجابی بنماید. عقل ما از خدا، روح، عالم غیب، فرشتگان و... تصور روشنی ندارد و نمی تواند داشته باشد (چون کارکرد عقل تحلیل، تبیین، نسبت سنجی و مقایسه ی داده های تجربی است و خودش نمی تواند ادراک مستقیم از محسوسات یا مجردات داشته باشد. به اصلاح عقل ابزار ادراکی ثانوی است، نه اولی (مانند حواس پنجگانه) البته همه ی این سوالاتی که مطرح کردم، انتظار ندارم که الآن جواب داده شود. سوالاتی بود که به مناسبت به ذهنم آمد. ان شاءالله در آینده به مرور به این مسایل و سوالات دیگری که مطرح می شود، پاسخ دهید. فعلا اگه امکان دارد لطفا همان سوال اول را (دلیل بر وجود خدا) پاسخ دهید، که از همانجا شروع کنیم. البته سوء تفاهم نشود که من آدم بی اعتقادی هستم. برای هر کدام از سوالاتم جوابهای سراپا شکسته ای هم دارم و برای چندان رضایت بخش و یقین آور نیست. و فعلا ملتزم به اسلام و تشیع هستم. اما تردیدها و ابهاماتی که دارم می خواهم به صورت معقولی بر طرف شود و نمی توانیم با اعتماد و توکل به دین و اعتقاد موروثی ام، خیالم را آسوده کنم و از این کنار این مسایل بگذرم و روی شان سرپوش دینی بگذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خودتان متوجه‌اید این موضوعات، موضوعاتی است که همواره باید انسان به آن عمق ببخشد، نه آن‌که در ابتدایِ امر در معرض فهمِ انسان‌ها نباشد در حدّی که اگر انسان موانع نظر به حضرت ربّ را نداشته باشد، او از همه به انسان نزدیک‌تر است . پيش‏ فرض‏هايى كه انسان‏ها دارند و گرفتار عقايد باطل مى‏ باشند مانع درک حضور خدا است. اگر موانع فوق برطرف شود، به خودى خود نور الهى بر قلب انسان تجلى مى‏ كند. زيرا از طرف خداوند بخلى نيست و او دائم‏ الفيض است. مثل اين‏كه براى تجلى نور خورشيد در آينه فقط كافى است صفحه آن پاك و پاكيزه باشد. نيمه دوم موضوع كه تجلى نور خورشيد است به خودى خود در صحنه است. به همين جهت بايد متوجه بود انوار غيبى نسبت به ما در نزديك‏ترين شرايط ممكنه هستند، همين‏كه ما موانع را برطرف كرديم با تجلى آن انوار روبه ‏رو خواهيم شد. آنچه ممكن است موجب كم همتى و يأس شود اين است كه فكر كنيم بايد علاوه بر رفع موانع، جهت كششِ تجليات انوار غيبى هم كارى بكنيم، و چون نمى ‏توانيم در آن راستا كارى انجام دهيم نااميد مى‏ شويم، غافل از اين‏كه از آن طرف بخلى نيست و سراسر لطف و توجه است. حضرت صادق (ع) جهت توجه به موضوع فوق و اين‏كه اولًا: قلب انسان كاملًا با خدا آشنا است و خداوند در نزديك‏ ترين شرايط به انسان است. ثانياً: مى‏ تواند با خدا روبه ‏رو شود، ما را متوجه نكته‏ اى مى‏ كنند كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است كه‏: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ‏ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،[1] و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏ شوند خدا را با تمام خلوص مى‏ خوانند و چون آن‏ها را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مى ‏ورزند. بعد از طرح اين آيه حضرت فرمودند: آن‏ وقت كه فرد در دريا اميد به هيچ ‏چيز ندارد و به قدرتى لايزال متوسل مى‏ شود «فَذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ‏ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ»،[2] آن قدرت لايزال كه در آن حالت، آن فرد بدان متوسل مى‏ شود همان خدايى است كه قادر بر نجات است، در آن موقعى كه هيچ نجات دهنده ‏اى براى او نيست، و او فريادرس است، در شرايطى كه هيچ فريادرسى را در منظر خود نمى ‏يابد. حديث مذكور؛ از بهترين نكته‏ ها براى خدا يابى است. چون اولًا: ما را متوجه خدايى مى‏ كند كه مافوق خداى مفهومى است و در آن شرايط خاص او را روبه ‏روى خود مى ‏يابيم، يعنى همان خدايى كه از طريق قلب بايد با آن مرتبط شد. ثانياً: اين خدا را انسان در وجود خود مى‏ شناسد و احتياج نيست با كتاب و درس و مدرسه وجود او را براى خود اثبات كند. ثالثاً: و از همه مهم ‏تر اين‏كه كافى است حجاب‏هايى كه خود را براى ما نجات‏ دهنده و فريادرس مى‏ نمايانند كنار رود، يك‏ مرتبه قلب ما خود را با آن خدا روبه‏ رو مى ‏بيند. به همين جهت حضرت مى ‏فرمايند: او خداى قادر بر نجات است آن موقعى كه هيچ نجات‏ دهنده ‏اى نيست، «حَيثُ لا منجى». وقتى در منظر جان انسان مشخص شود كه هيچ نجات‏ دهنده‏ اى نيست و همه آنچه ما به عنوان نجات‏ دهنده به صورت وَهمى و دروغين به آن‏ها دل بسته بوديم، از منظر قلب كنار رفته ‏اند، و وقتى روشن شود همه آنچه ما به عنوان فريادرسِ خود به آن‏ها دل بسته بوديم، از صحنه جان رخت بربسته ‏اند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فريادرس ظاهر مى ‏گردد و ما با او روبه‏ رو مى ‏شويم. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اين حديث شريف جايگاه دستورات دين و معارف حقه الهى را نيز روشن مى‏ نمايد كه چرا دائماً ما را متوجه مى‏ كنند كه نظرمان به خدا باشد و براى هيچ‏ چيز به نحو استقلالى، تأثيرى قائل نشويم. زيرا در آن صورت آن خدايى كه از هر چيز به ما نزديك‏ تر است و در منظر جان ما حى و حاضر است، گم مى‏ شود.

2- به نظر بنده خودشناسی که قابلِ تجربه‌ترین موضوع برای هر انسان است؛ کار را آسان کرده، ما خودمان موضوعات را پیچیده می‌کنیم. 3- اگر قواعد اصیلی را نیابیم، این مشکل همیشه هست که نکند مثلاً موضوعی از علم بیاید و آن عقیده و باور را ببرد. موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره عنكبوت، آيه 65.

[2] ( 1)- قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ( ع) يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِى عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَى الْمُجَادِلُونَ وَ حَيرُونِى فَقَالَ لَهُ يا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَة قَطُّ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيثُ لَا سَفِينَة تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَة تُغْنِيكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيئاً مِنَ الْأَشْياءِ قَادِرٌ عَلَى يخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: الصَّادِقُ( ع) فَذَلِكَ الشَّى‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيثُ لَا مُنْجِى وَ عَلَى الْإِغَاثَة حَيثُ لَا مُغِيثَ.« معانيالأخبار»، ص 4-« توحيد صدوق»، ص 231.« بحارالانوار»، ج 3، ص 41.

20845

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم استاد: با مطالعه برخی از آثار حضرتعالی و آثار بعضی دیگر از بزرگان در مورد اسماء الهی به این نظر رسیده ام که همه عالم، همه ی عوالم، همه ی اشیاء اسم خدای متعال هستند همه اسم الله هستند همه خود الله هستند. 1. منتها ما محجوبان از این حقیقت غافلیم و فکر می کنیم که این اشیاء و عوالم را خدا خلق کرده و خدا را جدای از این اشیاء و عوالم می دانیم. 2. متوسطین از اولیاءالهی، اشیاء و عوالم را اسماء مختلف جمالیه و جلالیه (الله) می بینند، مثلا در درخت اسم (حی) را می بینند. 3. کملین از اولیاء الهی، که به مقام اسم الله رسیده اند همه ی اشیاء و عوالم را یک حقیقت واحد می بینند همه را (الله) می بینند. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رزقنی اللّه و ایّاکم که در هر منظری حضرت اللّه مدّ نظر آید. موفق باشید

20152
متن پرسش
سلام بر استاد گرامی: سردار سلیمانی چند روز پیش در یک سخنرانی، جمله ای را به نقل از امام خامنه ای فرمودن که باعث ایجاد شبهه ای عمیق شده! که آيا رهبری از ديكتاتور حمايت مي كنند؟! آیا ملاک مصلحت و منفعت است یا حقیقت؟ سردار سلیمانی گفت: «دوستانی در سطوح عالی داخل و خارج کشور بودند که می‌گفتند: «وارد موضوع سوریه و عراق نشوید و محترمانه از انقلاب دفاع کنید.» یک نفر گفت: «یعنی ما برویم از دیکتاتور دفاع کنیم؟» در این زمان رهبری فرمودند: «مگر با کشورهایی که رابطه داریم، نگاه می‌کنیم چه‌کسی دیکتاتور است و چه‌کسی دیکتاتور نیست؟ ما مصالح را باید تشخیص دهیم». بنابراین ظلم دو گونه است؛ یکی در بیانات ما و دیگری در عدم فهم و درک ما نسبت به این جایگاه.» استاد لطفا بفرمایید آیا منظور از مصلحت، منفعت است؟ آیا مصلحت کشور منظور بوده یا اسلام؟ صحبت سردار سلیمانی این دست سوالات زیر را بوجود آورده؟ بحث بر سر ديكتاتور بودن يا نبودن اشخاصي مثل بشار اسد نيست بحث اينجاست كه آيا دكترين نظامي و امنيتي ايران حمايت از ديكتاتور را براي مصلحت خود جايز مي داند؟ منطقي كه مصلحت را محور اصلي تصميم گيري ها و معيار سنجش حق و باطل قرار مي دهد منطقيست كه اگر لازم باشد چشم خود را بر ظلم هم مي تواند ببندد! خب با اين منطق آيا مصلحت حكم نمي كند با ديگر ديكتاتورهاي بين المللي هم ارتباط برقرار كرد و در پي منفعت بود؟ ديكتاتورهايي مثل عربستان و آمريكا و اسرائيل. اساساً​ چرا ما نبايد با اسرائيل ارتباط داشته باشيم و از منافع ارتباطمان بهره مند شويم؟ چرا اين قدر چوب لای چرخ ارتباط با آمريكا می گذاريم و به منافع عائد از اين ارتباط توجه نمی كنيم؟ اساساً​ با اين منطق كل انقلاب ٥٧ هم زير سوال است. زيرا كه حمايت از ديكتاتور آن زمان و جانب داري از او به نفع ملك و ملت بود مگر اين كه مصلحت را در نسبت با گروه خاصي سنجيده باشيم! اين مصلحت چيست كه حتي بخاطر آن مي توان با ديكتاتورها هم كنار آمد و حتي از آنان حمايت كرد؟ آيا اين مصلحت، شخص محور و جريان محور و گروه محور است كه در شرايطي حق و در شرايط ديگري باطل باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» در یکی از سخنرانی‌هایشان در 14 خرداد در حرم حضرت امام فرمودند موضوع سوریه با مصر متفاوت است. در سوریه بحث، بحث جبهه‌ی مقاومت در مقابل اسرائیل است که چه در زمان حافظ اسد و چه در زمان بشار اسد این جبهه بسیار خوب عمل کرده و پشتیبانیِ پر هزینه‌ای از حزب‌اللّه در مقابل اسرائیل نموده. تازه بشار اسد در یک بازنگری، قانون اساسی را به نفع حضور همگانی تغییر داد و موجب شد جریان‌های مخالف سیاسی او نیز وارد مجلس و دولت شوند. آیا این، قابل مقایسه با آمریکا و آل سعود است که مظهر استکبار و دفاع از اسرائیل می‌باشد؟! موفق باشید

19652
متن پرسش
با سلام: در فرهنگ عامه متدینین توسل یعنی دست به دامان شدن و تقاضا از کسی در راستای برآورده شدن حاجتی. مثلا شخصی در محاکم نمی تواند حقش را ثابت کند و به او ظلم می شود لذا متوسل به یکی از معصومین می شود و کار را به او می سپارد یعنی در حقیقت معتقدیم که آن معصوم قدرت دارد تا به اذن الهی و در چهارچوب حکمت الهی حق ضایع شده شخص متوسل را احیا کرده و یا ظالمین را به جزای ظلمشان برساند. خوب ما از توسل این را یادگرفته ایم و اینطوری عمل می کنیم. اما اینکه حضرت زکریا در قضیه مریم متوجه لطف الهی شدند، ظاهرا در اینجا عنوان تذکر صحیح باشد نه توسل. چون حضرت زکریا که به مریم متوسل نشدند تا ایشان کاری برای حضرت زکریا انجام دهند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که انسان در توسلات خود به دنبال کمالاتی است که در حضرت حق هست، با نظر به مظاهری که حضرت حق کمالات خود را در آن‌ها ظاهر نموده‌ است و با شفیع قراردادنِ آن مظاهر به حضرت حق رجوع می‌نماییم و معنی توسل همچنان که عرض شد با نظر به حضرت حق است که معنا می‌دهد. موفق باشید

17838

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام محضر مبارک استاد گران قدر: استاد پیش تر پیرامون آن 313 نفر از یاران خاص حضرت ولی عصر (روحی له الفدا) از محضر مبارک پرسش کردم! که جنابتان فرمودید کسانی هم چون امام خمینی رضوان الله تعالی و مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی این 313 نفر را تشکیل می دهند. حتما واقف هستید که این 313 نفر طبق روایات در قید حیات هستند و به امام علیه سلام در مکه ملحق می شنود (از ظاهر احادیث این گونه استنباط می شود که این 313 یاور خاص از رجعت کنندگان نیستند) پس بنابراین امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در زمره این یاوران خاص نیستند. نظر مبارک تان چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این فرض که می‌فرمایید یاران امام افرادی هستند مانند حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه». ولی معلوم نیست یاران حضرت از بین رجعت‌کنندگان نباشند. موفق باشید

15585

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: سوال اول: منظور از حدیث نفس که در مفاتیح آمده و برای آن دعا و نماز وارد شده چیست؟ سؤال دوم: منظو از عوالم وجودی چیست و انسان کامل فی الحال در تمام عوالم وجودی است یعنی چه؟ ممنون از لطفتان. خداوند به شما اجر و توان مضاعف عنایت بفرماید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور از حدیث نفس یعنی انسان در روح خود با خود مسائل را در میان می‌گذارد 2- انسان کامل به جهت ابعاد مثالی و عقلی خود در تمام عوالم ملکوت وسعت دارد. در این مورد خوب است به کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتنِ باورها» رجوع فرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

11291

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد عزیزم: در جواب به سوال یکی از سالکانی که به مدت نه سال فکر می کردند هنوز به آنچه در وادی مقدس سلوک می خواستند نرسیدند، شما فرمودید که باید از نگاه انتزاعی به هدایت به نگاه وجودی و تشکیکی به هدایت منتقل شویم. لطفا درباره ی این دو نگاه در رابطه با تقرب به حضرت حق توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» همراه با شرح صوت آن عرایض نسبتاً مفصلی داشته‌ام. موفق باشید
7201
متن پرسش
سلام علیکم. شما در کتاب جوان و انتخاب بزرگ گفته اید: (( چرا ما انقلاب اسلامی را دوست داریم؟ چون ما را به عالم غیب ارتباط میدهد و وسیله ی ارتباط با عالم غیب است)). خواستم اگر ممکن است این که انقلاب ما را به عالم غیب ارتباط میدهد را بیشتر توضیح دهید. چون با توجه به ظاهر جامعه و برخی مسائل عکس این اگر اتفاق افتاده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چهار جلد کتاب در این رابطه داشته‌ام. إن‌شاءاللّه کمک‌تان می‌کند به‌خصوص کتاب «انقلاب اسلامی و بازگشت به عهد قدسی» . کتاب‌ها روی سایت هست. موفق باشید
29229

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد در شرح سوره زمر در یکی از جلسات درباره لایه های انسانی فرمایشاتی داشتید که شب و روز جمعه روز شعر نیست، روز قرآن است چون اگر شعر بخوانید لایه خیالتان قوی می شود در صورتی که روز و شب جمعه روز قرآن است چون روز جمعه مقام جامع است و قرآن هم مقام جامع است و انسان با قرآن خواندن در روز جمعه به لایه بالاتری هدایت می شود، سوال: منظورتان روح شعرگویی است یا محتوای شعر؟ مثلا اگر اشعاری که محتوای قرآنی دارد با خواندن آن اشعار در روز جمعه باز به آن مقام بالاتر که منظورتان بود انسان هدایت می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً خواسته‌اند ما با جامعیت بیشتری که وجه عقلانیِ جان ما است، در شب جمعه و روز جمعه به‌سر ببریم. حال آیا اشعار قرآنی می‌توانند چنین حالتی را در ما شکل بدهند؛ بستگی به وجود خودمان دارد. موفق باشید

27308
متن پرسش
سلام علیکم استاد: من یک مشکلی دارم وقتی که با دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی بر میخورم یا حرفای بی اساسشون رو می شنوم، دستام میلرزه ضربانم بالا میره اعصابم به شدت خورد میشه. نمیدونم از ایمان ضعیفمه یا از چیه. و نمیدونم چیکار کنم؟ اصلا از ذهنم بیرون نمیره. مدام کلنجار میرم که اینا چرا اینطوری فکر میکنن اینا نباید این حرف ناعادلانه رو بزنن و امثال این حرفا میاد ذهنم. شما راهی جلوی پای ما بگذارید، البته یکم کتاب عقل و ادب ادامه انقلاب کمکمون کرده ولی من هنوز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «رهروِ پیغمبرانی، ره سپر / طعنه‌ی خلقان همه، بادی شمر». إن‌شاءاللّه به سعه‌ای می‌رسید که این حرف‌ها که ادامه‌ی پوچی خودشان است را به چیزی نمی‌گیرید و قصّه‌ی شما قصّه‌ی کسانی باید باشد که خداوند در وصف آن‌ها می‌فرماید: «وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(فرقان/۷۲) و كسانى‏‌اند كه گواهى دروغ نمى‏ دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏‌گذرند. موفق باشید

نمایش چاپی