سلام: درد، رنج، تنهایی، بَردگی، مُردِگی و هر آنچه بر هرکسی میگذرد با بی رحمی تمام در درونم گذشته و میگذرد تا جایی که باید از دنیا بپرسم چیزِ دیگری هم داری برای زجرم؟ زجرم چیزی نیست جز انتخاب معنایی برای روحم که این رنج آخر عاقبت و ذات آن راه است و به اعتراضمان کشانده؛ پس میفهمم این اتفاق زمانی رخ میدهد که معنای بهتری برایم پیدا شده است تا در ازای آن، ذات این نوع زیستنم را بر مَلا کرده و عاقبت انتخابم را به نام «حرکت زمانه به ذات پوچش» نشانم میدهد. پس پوچی و رنج مقدسی است چون آنکه معنای زندگی جدیدش را در تاریخ جدید یافته و ذات دو راه مقابل یعنی انقلاب اسلامی برابر آمریکا را شناخته توانسته بهترین انتخاب را داشته باشد در هر دو صورت سختی ها به خاطر رشد شدید بشر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: «به همین جهت با مواجهه با این امر جناب مولوی میفرمایند: من چه غم دارم که ویرانی بود / زیر ویران، گنجِ سلطانی بود». گنج سلطانی همان تولد جدیدی است که انسان در مقابل سختیها خود را مییابد. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد عزیز: استاد گرامی بنده همیشه به شما زحمت میدهم و شما هم همیشه با لطفتان قبول زحمت میفرمایید. استاد عزیز در مورد انتخابات، صوتی ضبط کرده ام و در پیامرسان ایتا در کانال «شور انتخاب» قرار داده ام. با موضوع امتحان الهی امروز. درخواست دارم گوش فرمایید و نظر شریفتان را مرقوم فرمایید. با تشکر فراوان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید حقیقتاً این انتخابات با توجه به شرایط خاصی که دارد، یک امتحان بزرگ الهی است از جنس امتحانی که برای مسلمانان صدر اسلام پیش آمد تا بین سقیفه و یا غدیر را انتخاب کنند تا در یک میدان در اوج معنویت در جهانی که مولایمان علی«علیهالسلام» در آن حاضر بودند، حاضرشوند و یا در جهانی که جهانِ ادامه جاهلیت بود هرچند ظاهراً به اسلام گرویده بودند. و اینجا است که وظیفه همگان است جدیّت این انتخابات را به خوبی روشن کنند. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون بخیر. استاد یه سوال داشتم چه موقع هایی گوش دادن موسیقی حرام میشه؟ الان مثلا موسیقی که هم خوانندش ایرانی بی حاشیه باشه منظورم اینکه توهین به مقدسات و نظام و اینا نکرده باشه اشکال داره گوش دادنش؟ ولی خب ریتم تندی داشته باشه در کل من نمیفهمم منظور مجالس لهو و لعب و فاسد دقیقا چی میتونه باشه واقعا گیج شدم میشه بهم توضیح بدین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به فتوای مقام معظم رهبری توجه کنید که میفرمایند موسیقی اگر موجب لهو و لعب شود حرام است. یعنی آن نوع موسیقی که موجب گرایش به فساد در ما گردد و یا زندگی ما را گرفتار بیمعنایی خود کند. حال چه تند باشد و چه تند نباشد. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: اسعد الله ایامکم. منظور جناب سعدی در غزل ۵۶ که سه بیت از آن را در ادامه آوردم، چیست؟ با عنایت به کلام ائمه در مورد جبر و اختیار و موثر بودن انتخاب انسان در سرنوشت او، ابیات زیر را چگونه با ادبیات دینی، عرفانی می توان توضیح داد؟ و این که آیا این نوع نگاه سعدی اساسا صحیح است؟ زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟ / کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی / بیچارهٔ توفیقند، هم صالح و هم طالح / درماندهٔ تقدیرند، هم عارف و هم عامی / جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی / سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر بیچاره توفیقند، هم صالح و هم طالح، پس باید در صداقت خود نسبت به توجه به او که عین حقیقت است، زمینه توفیق فراهم شود. در آن صورت کافر هم که باشی در کنار حاج قاسم، راه را یافتهای وگرنه با زُهد و متوقفشدن در ظاهر دین کاری حاصل نمیشود. باید به سوی حقیقت پر کشید و تازه در این مسیر است که عبادات، معنای خود را مییابند و میفهمیم خداوند چه تقدیری را برای ما مقدّر کرده است. مثل آن است که اگر امروز انسانها متوجه تقدیر الهی که قرنِ نابودی ابرقدرتهااست نباشند، مقدسان احمقی هستند که حضرت روح الله از شرّ آنها به خدا پناه می برد. موفق باشید
سلام: نمی تونم بگم حفره های قلبم گرفته با واژه های رنگین و جلو. آه ! ... ای یار ای دل راهم دهید، راهم بسته مسدود است. نوری نیست در دل این تاریکی در این فضای خفه در سلول بیماران، فضا یک دست شده و تاریک دلباز است تنوعی ندارد. مثلا عادی به نظر میرسد، مثلا همه چی همونیه که باید می بود. هست، هستم، هستیم، خواهیم بود. سال هاست از این انفرادی در نیامده ام به جرم عشق، می شنوم خمینی ظهور کرده درها یکی یکی شکسته میشوند اما من نمیتونم بیرون بیام مبتلا شدم به سوختن، مگه سال ها جور این را نمی کشیدم که زندانی ام... ولی اگه این سوختن نبود که من، نمی دونم... چشمانم عادت کرده به تاریکی زندان. دلم عادت کرده بر جراهت هایش. یعنی من داشتم میسوختم و درد می کشیدم که حالم خوب بشه؟! ببین این خدای تو رفیق ما هم بوده، بپرس ازش حالا که بات جوره، بگو همون دیوونه و مجنونه، بگو اون که هر کاری کرد خودش رو آب کشید وایساد جلوت گفت ممنونت، بگو طاها رو حلال کنه اون شب خیلی مست بوده، اون میشناسه، بگو بیای میام پیشوازت، نشونیم هم خواست بگو ته جهنم خونه دلبازه. ببین من خدام خیلی بچه لاته، خیلی بچه لاته. الو، الو الو خدا / منم یه بنده خدا / بگیر منو / چرا آنتن نمیده ، الو خدا / الان غبته روز های زندانی ام را می خورم. من انقلابی ام درد انقلاب را دارم. پس دردم کو! بگو! انقلابی :) شوق دارم که آزاد شده ام. نشسته ام در توصیف بهاران در حالی که زمستان است. به سیگار اکتفا نمی کنم و بلند میشم تا بهتر بشم. در سیمای هنر و اندیشه ام در حالی که صبح تا شب شوق آزادی دارم. همه چیز عالیه. با سها کاری ندارم. با هنر و اندیشه بودن به معنای واقعی کلمه همه چیز منم، تویی، حالا فکرش باشه که من سیمای اون باشم. «هرکه ز غوغا از سر سودا سر کشد اینجا سر ببریدش، عام بیاید خاص کنیدش خام بیاید هم بپزیدش، معتدل است او متصل است او» سیمای هنر و اندیشه مجموعه نیست. حال است. عشق است. شمعیست که میسوزه تو روز های تاریک و سرد. جنگ اقتصادیه اشکالی نداره ! من و هم سن سال هام هستیم که با وجود پتانسیلی که داریم جنگ رو کنتراتی از جا می کنیم می بریم. توی این میدون کت تن ماست؛ اما میدون زیر این همه گرد و غبار پیدا نیست مثل این که بزرگ تر های ما زیادی شلوغش کردن باید بگذارن ما هم ببینیم. این جور موقع ها که مینویسم احساس میکنم دورم از درد چون ریختم رو صحنه، درگیر صحنه ام، تو لحظات عادی که میرم مدرسه میام کارام رو انجام میدم این درده انگار گم هست ولی یک جا هایی میفهمم درد کجا بود و دوباره پیش میاد. قبلا این کار رو نمی کردم که بیارم جلوی خودم ولی الان همین کار هم یک حالی داره. مجالی به آدم میده. آه! الو الو خدا! کجایی شما!
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن خدا که به او زنگ میزنید، در دست بود که خدا نبود!! خدایی که بیش از پیش، بودنِ ما را به ماندن تبدیل نمیکند و ما را، آری! ما را در سرگردانیمان نسبت به خودش دوست دارد؛ خدایی است که خدایی می کند.
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
در افقی که در گفتن از او تازه او خود را آرامآرام نشان میدهد مثل گفتنی که مولایمان علی «علیهالسلام» در کلماتشان بدان اشاره کردند تا باز سرگردانی. آن روز که از حضرت امام خمینی نوشتم تا گرم خدایی شوم که با او آغاز شد؛ روزگاری بود که هنوز در گرمیِ آن به دنبال دری هستم که گشوده شود از جنس «عشق» البته نه به معنایی که این واژه در زبانها افتاده است، بلکه از جنس حکمتی که جناب مولوی در غزل ۷۷۱ اینطور از آن میگوید:
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوييد هِله تا دو چشم حسرت سوي خاکدان نماند
بنده در آن روزها اینطور نوشتم: اي امام! داشتيم به مرگ رضايت ميداديم، و زمين ما را به درون خود ميكشيد و چون سگي اين پارهاستخوانها را ميجويد و ميبلعيد. داشتيم ميرفتيم به غروبِ انسانيت يا به زمين؟ چه فرقي ميكرد؟ صدايي را يافتيم. صداي پيرمردي آشنا از جنس صداي دوردستهاي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. گفتيم: چيزي نيست، آن آخرين طلوع به غروبمان ميخواند. ما داشتيم به غروب ميرفتيم و طنين صداي او غروب را پر كرده بود، ولي انگار ما ديگر تن به مرگ داده بوديم و جز صداي گشوده شدن دهان خاك و جويده شدنِ همه انسانيتمان صدايي را نميخواستيم بشنويم. اصلاً به همين صداي سردِ پريأس عادت كرده بوديم؛ آري داشتيم غروب ميكرديم، و خاك ما را ميبلعيد، كه ديديم خورشيدي از غروب بالا ميآيد، گفتيم: نه؛ اين همان آفتاب است كه دارد ميميرد - مگر طلوع و غروب در نهايت همانند نيستند؟- خواستيم اميدوار شويم، پيش خود گفتيم: اميدواري در پايان، مردن را سنگينتر ميكند، اميد را برانيم و مرگِ تسكيندهنده را بپذيريم.
گفتيم: چشم ببنديم تا غروبي كه اميد طلوع را در ما انگيخته، كامل شود و شب، مرگ را بشارتمان دهد.
پلكهايمان گرم شد. چشم بستيم و به شبي انديشيديم كه بايد پشت پلكهايمان ميبود، كه ديديم نه! پلكهايمان گرم شد، گفتيم: اين مرگ است كه بر پلكهايمان ميگذرد و پايان را بشارت ميدهد، پلكهايمان داغ شد. گفتيم: اينك آرامش مرگ، پلكهايمان سوخت، خواستيم بگوييم: نفرين بر مرگ راحتكننده كه اين همه رنجآور است، كه ديديم طلوع! كه ديديم آفتاب! كه ديديم روز! آخر تو كجا بودي در آن غروب اميدزا؟! گفتيم: نه، ديوانگي است، طلوع در غروب ممكن نيست و همچنان بين يأس و اميد دست و پا ميزديم، چشم گشوديم، خيره شديم، هراسان نظاره كرديم، ديديم آري اين بار خورشيد طلوع كرد، درست در انتهاي روز كه همه چيز داشت تمام ميشد، خورشيد تابيدن را شروع كرد، هر خانهاي نوري از آن داشت، و نور «الله اكبر- خميني رهبر» از پنجره هر دلي به بيرون ميتابيد. گفتيم: اين همه خورشيد!
باز باورمان نشد، فكر كرديم اين خاصيت مرگ است، پايان دنياست. در پايان، دنيا پر از آتش ميشود و هر چه هست را ميسوزاند. اين همان آتش پايان است و ما داريم ميسوزيم. خورشيدي نيست، ناله و فغان مرگ است. يك شورش كور و مذبوحانه است تا همه چيز به نفع تاريكي تمام شود. چشم بستيم و گفتيم: تمام! صدايي محمّد وار امّا آن صدا در ما انقلابي بر پا ساخت، مثل صدايي كه بر موسي «عليهالسلام» در طور و بر محمّد «صلّياللهعليهوآلهوسلّم» در حراء ريخت، كه «تَعالَوْا»؛ بيا و بالا بيا... و ما بي آنكه ياراي اميدوار شدن داشته باشيم، از وحشت آكنده بوديم، گفته بوديم، يا داشتيم ميگفتيم: اين مرگ است كه ميوزد و اين ماييم، لقمهاي در دهان گرگ هميشه آدمها، مثل همه اعتراضهاي بيهدف.
دوباره چشم بستيم، و اين بار ما بوديم كه مرگ را صدا ميزديم چون او را پذيرفته و به آن عادت كرده بوديم، كه صدايي مثل صدايي در طور، مثل صدايي در حراء، ما را خواند، به قيام خواند؛ نه پلنگوار بر ستارگان، كه محّمدوار بر بتان پليد روزگار و شوريدن بر هر آنچه غير انساني است. موفق باشید
به نام حضرت دوست سلام علیکم و رحمة الله: اگر بخواهیم ولایت و امامت رو به صورت ریشه ای با کتب فلسفی و عرفانی حل کنیم چه کتابی رو معرفی میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست ان شاءالله برای شروع میتواند مفید باشد. موفق باشید
سلام استاد: بنده هر موقع خواب میبینم خودم رو نمیبینم خودم رو درک میکنم انگار صحنه ی خواب من جسمانیتی از من درش نیست من فقط هستم که صحنه رو میبینه میترسه میدوه و... ولی یکسری خودشون رو میبینن مثلا میبینه آدمی که از عرض خیابون رد شد خودشه علت این تفاوت چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد که بیشتر جنبه تعبیر خواب دارد، علمی و ورودی ندارم. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: استاد راستش من کنکوریم و بخاطر اعمال البیض شب بیدار میموندم درس میخوندم و روز میخوابیدم و الانم عادت کردم. آیا ماه رجب و شعبان هم شب بیداری ثواب داره؟ یا فقط ماه رمضانه که برکت داره یا اینکه جدا از این سه ماه هم سیستم عادت کنه اشکالی داره؟ ممنون میشم توضیحی بدین بهم راجع به این ماه ها و اینکه راجع مهم بودن احترام والدین و ضرر کردن از اینکه حرفشون رو گوش ندیم یه پیشنهادی بهم بدین ممنونتون میشم. التماس دعا یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تا میشود از خواب شب، غفلت نگردد مگر زمانی از آن ۲. احسان به والدین یعنی نظر به مسیری که خداوند از آن مسیر وجود ما را به ما داده است. بنابراین آنها یکی از راههای ارتباط ما با خداوند هستند و میتوان در آینه وجود آنها میدان انس با حضرت حق را تجربه کرد. موفق باشید
سلام: چه زیباست وقتی میبینم ما در انقلاب اسلامی به مرتبه ای از رشد زندگی رسیدیم که حضور در آینده یا همان امیدواری و عبور از مشکلات را حیات اصلی خود حس میکنیم و این زیبا ترین هدیه از جانب خدا به ما بود پس چه نیکوست شکرگذاری این رحمت معجزه آسا. براستی همه عمر تشنه ریختن مِی های نابِ حکیمانه حقایق خدا بودم تا با خلق خدا به اراده خدا بهرهمند شویم و زندگی کنیم . ای برادر اگر بگویم در انتظار این لطف خدا به ما چندین هزار مرتبه مُردم و زنده شدم به باور کسی نمی آید منی که عظیم ترین های عالم نمیتوانست قانعم کند و با احدی رودربایسی ندارم در مورد جانم دین خدا با عظمتش از زیبا ترین عشق متلاشی ام کرد چه زیباست و چه وصف نا پذیر و چقدر عقل و دل است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یعنی سیر «فی الحق بالحق الی الخلق»، تا در آینه انسانها گوهر انسانیت آنها مدّ نظر باشد. موفق باشید
بسم رب العالمین. سلام علیکم: حاج آقا سخت محتاج مباحث معرفت نفس هستم؛ با توجه به ظلمات موجود و نکته ظریفی که نسبت به این مباحث از جهت اینکه باید نظر انداخت و نه اینکه فقط جمع آوری علوم حاصل شود، درخواست دارم دستوراتی نسبت به این مهم بفرمایید از عبادات و... تا بتوان به عمق لازم دست یافت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس». از «ده نکته در معرفت نفس» و سپس با «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آنها، کار را شروع کنید، خود به خود ادامه راه روشن خواهد شد. موفق باشید
سلام علیکم استاد: وقتتون بخیر. فردی داشت خطابه را توضیح میداد میگفت اینکه امام حسین به علی اکبر فرمودند «بابی انتم و امی» واقعی نبوده از باب احساسات پدرانه این را فرمودند، به نظرم صحیح نیست. امام به گزافه هم قربان صدقه نمیرود. اگر مقام علی اکبر را فانی در امام حسین بدانیم این صحبت گزافه به نظر نمیآید. نظرتون چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. آن نوع ارادتورزیِ حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» نسبت به حضرت علی اکبر، از جنس احترام خاصی است که حضرت رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» به حضرت زهرای مرضیه «علیهاالسلام» میگذاشتند به اعتبار آن که آن حضرت، آینه متعیّنِ ابعاد عبودی خودشان بود. حضرت علی اکبر در آن صحنه، صورت روشن و متعیّن حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» بودند و خود را به صورتی بسی روشن در جمال آینه حضرت علی اکیر میدیدند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد یا قاسم سلام علیکم: از دغدغه و درد خودمم میخوام بنویسم که اصلا همین بی دردیه. حالا نمیدونم شاید بشه بهش گفت نیهیلیسم یا چیزای دیگه. ولی چیزی که من میدونم و الان مسئلمه اینه که اصلا حالم و حالمون خوب نیست. منظورم بیشتر رفقا و افرادیه که خودم باهاشون در ارتباطم. ولی اصلا حال خوبی نداریم نه بخاطر اینکه یک مشکل بزرگ توی زندگی هر کدوممون پیش اومده باشه، حتی اگه همه چیز هم گل و بلبل باشه بازم نمیشه. این بد حالی توی بعد های مختلف یا توی جهات مختلف داره خودش رو به من نشون میده و از طرفی هم ما که خسته شدیم بدنبال راه حل و راهکار میگردیم در حالیکه گویا دنبال راه حل گشتن هم اشتباست. خلاصه بگم و از جزئیات بزنم این بحث ها رو شاید اقای طاهرزاده و دوستان قبلا کرده باشند ولی برای من الان مسئله است چون من در حال حاضر فقط حال خودم برام مهمه. جهان بیرون اگر نسبتی با حضور من نداشته باشه نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. مسائل کشور و شاید همون گام دوم بهمین خاطر اصلا جلوی چشمانم نیست چون حضوری بین خودم و اون نمیبینم. بنظر من خود حاج قاسم هم اینطوری بود چون میگه هر کی میخواد شهید بشه باید شهید باشه تا شهید بشه. بنظر من یعنی همین که پیش خودت اول یه احساس حضوری بکنی تا بتونی در واقعیت هم اون رو بیابی. ولی حتی اگه توی واقعیت هم اون رو پیدا نکردی بازم بنظر من تو شهیدی! بشدت دلم میخواد یکی بیاد برام قصه بگه، قصه این دنیا قصه این زندگی و این کشور و شهر و قصه خودم رو به خودم یادآوری کنه تا شاید دوباره زنده بشم و بتونم نسبت جدیدی برقرار کنم! تو زندگیم الان هیچ افقی و هدفی پیش روم ندارم بخاطر همین تموم کارام پریشونه و واقعا نیهیلیسم رو تا مغر استخوانم حس میکنم ولی نمیدونم باید چیکار کنم؟ نه میتونم درس بخونم نه کار کنم نه مطالعه. کلا هیچ امیدی نیست افقی نیست هدفی نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست نقطه تفکر برای طلوعی دیگر از همینجا آغاز میشود، مشروط بر آنکه متوجه ابعادی از شخصیت انسانی باشیم که هلدرلین و نیچه در فرهنگ خود آن را نداشتند و آن، شخصیت مولایمان علی «علیهالسلام» است و زبانی که با آن حضرت در نهجالبلاغه به ظهور آمد به وسعت همه هستی و به وسعت جانِ همه انسانها. اگر بنا است زبان، به مرور خود را نشان دهد تا خانه وجود ما گردد؛ این زبانِ علی «علیهالسلام» است که در صدر تاریخ اسلام گشوده شد و سالها است ما منتظریم تا خود را نشان دهد. در اولین روز اعتکاف امسال، در این رابطه عرایضی شد که کلیپ متن و صوت آن ذیلاً تقدیم میشود. به این موضوع میتوان اندیشید. https://eitaa.com/matalebevijeh/15818. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: بنده از هیچکس جز دشمن اهل بیت بَدَم نماید همه ی اطرافیانم به عنوان فردی مهربان من را می شناسند ولی استاد من از یک فردی که تقریباً از نزدیکانم هم میباشد اصلا خوشم نمیاد هر کاری میکنم که دوستش داشته باشم نمیتوانم ولی اصلا بی احترامی بٕهش نمیکنم وظیفه ام را نسبت به این فرد انجام میدم حتی شاید بیشتر از وظیفه ام هم به ایشان خدمت میکنم حالا سوال بنده این است که آیا من با دوست نداشتن ایشان مرتکب گناه میشوم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید که اگر رعایت اخلاق به خوبی انجام گیرد و تا آنجا که ممکن است بتوانیم کارهای آن افراد را توجیه کنیم، مشکلی پیش نیاید. به هر حال باید تلاش کرد محبت به افراد صاحب ایمان، در ما زنده بماند. https://eitaa.com/matalebevijeh/15853 موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم ۱. حاج آقا نسبت شهدای ما (به خصوص شهدای شاخص) با معرفت نفس چگونه تصور میشود؟ اساسا این نوع حضوری که آنها درک کردند به جز شناخت نفس ممکن است؟ رجوعی در این زمینه دارید تا توجه کامل حاصل شود؟ ۲. امام خمینی فرمودند؛ تبلیغات از اصول بسیار مهم اسلام عزیز است. امام خامنه ای فرمودند: (نقل به مضمون) بیان هنری از همه بیان ها شیوا تر مستحکمتر و نافذ تر است. به نظر بنده اگر بخواهیم معارف ناب اسلام را انتشار بدهیم، احتیاج جدی به نگاه حقیقی به جایگاه تبلیغات و هنر داریم؛ سیر معرفت نفسی که شما تدوین کرده اید تا آنجایی که به سمت فصوص برسد احتیاج دارد تا برای شیوع در جامعه علمی دانشگاهی و حوزوی با تبلیغ صحیح و شیوا همراه شود. اگر منت بگذارید کتابی نیز در زمینه نظر به تبلیغ و هنر برای آموزش در مجامع عمومی تدوین نمایید، امید است ان شاءالله بتوانیم بهتر و سریعتر جامعه ایمانی را ذیل سایه مولی الموحدین جامه عمل بپوشانیم، ان شاءالله تشکر صمیمانه بنده که از جان و روحم به سمت شما ساطع میشود را بپذیرید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آنچه حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» به ملت ایران متذکر شدند همین بود که همگان فهمیدند ماورای این بدن، حضوری دارند بسی بالاتر و اینجا بود که شهادت برایشان روشن گشت و حضوری شد که از حضور در دنیا بسی بالاتر است. پشتوانه آن سخنان و آن عملها، همان معرفت نفس بود به معنای حقیقی آن و امروز ما برای بازخوانی آن حضور، نیاز داریم معرفت نفس را با تبیین بیشتر با این نسل به گفتگو بگذاریم 2- آری! اگر مبانی معرفتی ما حضوری و وجودی شود، خود به خود رجوع به هنر برای ارائه آنها پیش میآید مانند مسیری که شهید آوینی طی کرد. مباحث «جهان بین دو جهان» میتواند متکفّل این امر باشد. موفق باشید
با سلام: آیا میشود مثال موج و دریا را که در عرفان است. در برهان صدیقین مثال بزنیم و بگوییم هستی دریا باشد و ماهیت همان موج باشد. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با این نگاه که ماهیات، محل ظهور وجودند و اصالتی و استقلالی در خود ندارند. موفق باشید
سلام استاد گرانقدر: ببخشید پرسشی داشتم. یادگیری ساز موسیقی مانند سه تار یا سنتور اشکال دارد؟ و تاثیرات وضعی دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: میفرمایند یادگیری و استفاده از ابزارهای موسیقی ذاتاً حرمت ندارد. حرمت آن به استفاده نامشروع آن است که منجر به فتنه و فساد گردد به همان معنایی که در مجالس لهو و لعب به کار میرود. موفق باشید
سلام استاد خوبم: دو دغدغه مهم دارم و امیدوارم خداوند از طریق شما ابهامات قلبم را روشن کند. دغدغه اول: از وقتی پسر یازده ساله ام به سن مدرسه رفتن رسید و دنبال پیدا کردن مدرسه خوب بودم با کلیدواژه ای آشنا شدم که تا قبل از آن نشنیده بودم. کلیدواژه ی «خانواده محوری» .بزرگانی مطرح در امور تربیت، مدرسه و کلاس و مجموعه ای را مناسب رشد و تربیت بچه ها نامیدند که یک رکن آن خانواده محوری باشد. یعنی خانواده وسط میدان تربیت باشد نه فرزندانش را به مدرسه بسپارد. این کلیدواژه به جان ما نشست. سالهای سال به دنبال همین واژه پیش رفتیم و سعی کردیم در امور مختلف مربوط به فرزندان دنبال فراهم کردن همین بستر باشیم. اما استاد الان که حدود شش سال از مدرسه ای شدن پسرم میگذرد حس میکنم سالها و ماهها ذره ذره خودم را خرج کرده ام. حس میکنم از نشاطی که لازمه ی مادری ام بود و از حضوری که میتوانست گرما بخش خانواده ام باشد زده ام به این بهانه که در آن مدرسه و این مجموعه خانواده محور در میدان باشم. گاهی به عنوان ریزترین عضو و گاهی در راس اما همیشه نظر بدهم، پیگیر باشم، طرح بنویسم. در این سالها گاهی وسط میدان خانواده محوری عذاب وجدان نبودن در میدان خانواده را چشیده ام و گاهی به عکس، وسط میدان خانواده عذاب وجدان نبودن در طرح ریزی ها و آماده سازی های برنامه های فرزندانم در مجموعه های خانواده محور را. گاهی با خدا نجوا کرده ام که خدایا راهی را میروم که تو میپسندی ،خودت کم و کسری ها را برای خانواده جبران کن و گاهی خودم را توبیخ میکنم که مطمئنی راهی که میروی به مقصد برسد؟! روزی ام شد دغدغه ام را با شما در میان بگذارم و نظر شما را بدانم. هر چند که در هر مسیری افراط و تفریط تلاطم ایجاد میکند اما استاد نسبت به اصل مسیر با این توضیحات آیا این تلاطم ها نشانه بیراهه رفتن است یا باید مصمم ادامه دهیم؟ نظر شما نسبت به این خانواده محوری چیست؟ دغدغه دوم: استاد مهربانم میگویند ما بانوان باید هم در عرصه خانواده فعال باشیم و هم در جامعه هم عبودیت فردی داشته باشیم و هم زندگی جمعی. اما استاد شاخص و اندازه هامان را چطور تشخیص دهیم؟ امروز وقتی وسط یکی از همین جمع های خانواده محور برای برنامه ریزی برنامههای بچه ها بودیم. مادران (اکثرا سه فرزند داشتند) خودشان را اینطور معرفی میکردند: خانه دار هستیم اما خانه نشین نه! علامت سوال شد برای من که این فعالیتهایی که تک تک ما را از زن شرقی خانه نشین جدا میکند (عمدتا فعالیتهای فرهنگی) آیا همان فعالیتی هست که از ما انتظار میرود؟ اگر هست چرا خیلی از ما نشاطی که باید را نداریم؟ چرا گاهی از سمت مرد خانه و گاهی بچه ها و گاهی خود جامعه توبیخ میشویم؟ چرا همیشه در ایجاد تعادل بین خانواده و اجتماع لنگ میزنیم؟ راه شناخت این اندازه ها چیست؟ ممنون میشم راهنمایی مون بفرمایید. (این دغدغه های مادری هست که بعد از توفیق سه بار و نصفی مادری و بعد از توفیق شوطها گشتن دور خانه ی خدا و بعد از بارها طلب دعای حضرت مادر (س) که إلهی إستعملنی لما خلقتنی له در شرف رسیدن به چهل سالگی و در آخرین نفس های ماه رجب که فرمود « لِكُلِّ مَسْأَلَهٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ »اینطور مضطر شده...)
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله همین نحوه تفکر در عین دغدغهمندی نوعی تفکر اصیل است و اساساً جنس تفکر چنین میباشد از آن جهت که گمان نکنیم باید در یک مسیر از مسیرهایی که در مقابل خود داریم، متوقف شویم و با نوعی تحجّر، بقیه راهها را نادیده بگیریم. به نظر بنده اصلِ قضیه «خانواده محوریِ مدرسه» کاری درست و لازم است. مهم آن است که اولیای مدرسه، نقش اصلی خود را داشته باشند و در جاهایی که نیاز به حضور خانوداه میباشد؛ خانوداهها وارد شوند و نظر بدهند. ولی در هر حال ما در نظام آموزشیِ خود مشکلاتی داریم که امیدوار هستیم آرامآرام آن مشکلات برطرف گردد که بحث آن مفصل است و نباید امثال جنابعالی گمان کنند اگر کارها به خوبی جلو نمی رود و نتیجه نمی دهد؛ به جهت کوتاهیهای شماها است! اینکه بعضاً مردِ خانه و یا فرزندان متوجه جایگاه این حضور نمیشوند، اگر شما در مرز تعادل عمل کرده باشید، مشکل خودشان است و متوجه حساسیت مسئله نیستند که چه اندازه موضوع، حساس و مهم است. و اینکه به گفته شما عموماً ما بین تعادل نسبت به خانواده و اجتماع لنگ میزنیم؛ در حال حاضر امری است بدیهی، از آن جهت که شرایط تاریخی ما هنوز به این مرحله از بلوغ نرسیده که حضور اجتماعی ما نیز بتواند امرِ سلوکی باشد، همانطور که مادری نیز میتواند امری اجتماعی در راستای رسالت تاریخی معنا شود به همان معنایی که آن مادران محترم فرموده بودند: «خانهدار هستیم، ولی خانهنشین نه». عرایضی در کانال «بشنو از زن چون حکایت میکند» پیش آمد که خوب است به آن نیز توجه شود. https://eitaa.com/ziafat_andishe/394 .
به هر حال نباید خسته شد و باید امیدوار به راهی باشیم که خداوند بیش از پیش مقابلمان میگشاید. موفق باشید
سلام استاد: پس از اتمام فصوص و منازل، کتاب سلوک و فعلیت یافتن باورهای دینی و سوره مرسلات و ابتدای سوره فتح پس از کسب اجازه سؤالی داشتم. استاد من خیلی خیلی خواب میبینم. هر روز ظهر یکی شب یک الی دو تا. این وجه تمایز از بقیه چه دلیلی میتونه داشته باشه؟ آیا میشه اینطور نتیجه گرفت که قوه ی خیال بنده خیلی قوی هست؟ در این خصوص توصیه ی خاصی برای ما ندارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست مهم آن است که ما نباید خود را مشغول خوابهای خود کنیم به همان معنایی که در روایات داریم نباید به آنچه در خواب پیش میآید اعتماد کرد. موفق باشید
سلام علیکم وقتتون بخیر: اینکه قانونی مانند حلال بودن ازدواج با دو خواهر در اسلام به حرمت می انجامد با توجه به اینکه تشریع ریشه در تکوین دارد چطوری میشه؟ تکوین چه تغییر اساسی ای کرده که شده حلیت به حرمت بدل شده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید ممکن است در بعضی از مراحل تاریخی امکان تحقق همه ابعاد شریعت مطابق نظام تکوین و نفسالأمر، ممکن نبوده باشد تا اینکه آرامآرام شرایط فراهم شود. ظاهراً عدم ازدواج با دو خواهر از این نوع بوده است. مانند آنکه در ابتدای شریعت اسلام، شرب خمر حرام نشد و به مرور جامعه آماده شد تا حکم الهی مطرح شود. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت شما: یه سوالی از خدمتتون داشتم. توی یکی از پادکست هایی که مربوط به ولادت امیرالمؤمنین بود فرمودید یه مبحث امام شناسی ۱۰ جلسه ای همراه با جزوه آماده کردید، گوش کنید اما من هرچی توی سایت نگاه کردم نبود ممنون میشم راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید یا مباحث «حبّ اهل البیت» و یا مباحث «حقیقت نوری اهل البیت» و یا کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بوده باشد. زیرا بحثی که ۱۰ جلسه باشد در رابطه با امامت، نداشتهایم. موفق باشید
سلام استاد عزیز: با توجه به صحبت تون در مورد ماه رجب که فرمودید با ادعیه ماه رجب باید انس گرفت. من در حین مطالعه، ضعف خاصی در درک مفاهیم دعا حس می کنم. آیا برای امثال من که دروس حوزوی نخواندیم و عربی نمی دانیم، لازم هست که وقت بگذاریم و عربی یاد بگیریم برای درک امثال ادعیه، و یا به همین ترجمه ها که بعضاً خیلی هم گیرا نیستند بسنده کنیم. در صورتی که یادگیری زبان عربی لازم است چطور وارد بشیم که از عربی صرفا برای همین منظور بهتر بهره ببریم و زودتر به نتیجه برسیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آموزش زبان عربی برای امثال مائی که به دنبال درک بهتر فهم قرآن و روایات و ادعیه هستیم، کار خوبی است و بحمدالله سایتهایی نیز در جهت آموزش زبان عربی هستند که بتوان از آنها کمک گرفت. از طرفی در مورد ادعیه ماه رجب، عرایضی در شرح آن ادعیهها شده است که میتوانید به شرح صوتی آنها رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/sound/649#sound-row-433 و https://lobolmizan.ir/sound/649#sound-row-3983 و https://eitaa.com/matalebevijeh/15818 . موفق باشید
سلام: چرا نمی گذاریم شهادت ما رو تعریف کنه، همش میخواهیم شهید باشیم و اون رو هم به طرز اسفناکی دنبال میکنیم. بد بختی بزرگ تر از این مسله همین جاست شهادت بدیم به چی؟ به حضوری که اصحاب کربلا در شب تاسوعا نسبت به جایگاهی که داشتند، همیشه حاظر بودند و غیبت نکردند. تا بالاخره شهادت شون به اون قبول شد. توجهی نشه به این جمله بدرد نمیخوره. اگه چیزی بگم خرابش کردم، شاید هم نشد ولی من میترسم. پس میرم تا دنبالش کنم. چرا ترس؟ نمی دونم. فراموش میکنم این لحظه رو ...
باسمه تعالی: سلام علیکم: در میدانی که میدانِ حاضرشدن ذیل اراده الهی است که وزیدن آغاز کرده است؛ هرچه بادا باد! «پرّ کاهی در مصاف تندباد». موفق باشید
سلام استاد جان: وقتتون بخیر. خلاصه سوره ها از المیزان به صورت کتاب در چند مجلد چاپ نمیشه؟ استفاده از پی دی اف یا ورد و مطالعه در موبایل سخته، فرصت مطالعه خود المیزان هم نیست. چه کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «خلاصه تفسیر، تفاسیر المیزان ونمونه» از آقای عباس پورسیف کتاب مفیدی میباشد و رویهمرفته نیاز شما را نسبت به فهم نگاه کلّی علامه طباطبایی به سورهها و آیات قرآن برطرف میکند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد حفظ کردن قران اولویت دارد یا خواندن و تفسیر قران؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر به ما تدبّر در قرآن را توصیه فرمودهاند که از طریق تفاسیر قرآن پیش میآید و البته چه اندازه خوب است در کنار تدبّر در آیات، بتوانیم آنها را نیز به حافظه بسپاریم. موفق باشید
سلام و عرض ادب: مدتیه در حال مطالعه کتابهای عرفانی و سیر و سلوک هستم. دنیای بسیار حیرت آوری دارند. استاد من الان از زندگی خودم لذتی نمیبرم. دنیا برام خیلی بی ارزش شده ولی هنوز وصل نیستم. دوست دارم ما هم لذت عبادت و بندگی را بچشیم ولی نمی دانم چطور. لطفا راهنمایی و دستگیری کنید تا ما هم از احوالات خودمان با خبر باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که متوجه راهی شدهاید که خداوند مقابلتان گشوده است. کار آسانی نیست، عبور از طوفان است ولی عبور از طوفان، ما را به حضوری میرساند به وسعت اقیانوس، امری که در سؤال و جواب شماره 36868 میتوان در آن تأمّل کرد. موفق باشید