بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12134
متن پرسش
سلام: تقدیم به استاد بسیار عزیزم. ان شاءالله جزء درجه داران لشکر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف باشید: در جان ما هر دم، غوغای عاشوراست بیداری عالم، از یا حسین ماست با روضه ها هر لحظه می سوزیم و می باریم بر لب همه «یا لیتناکنّا معک» داریم تا آن دمی که سر به پای یار بگذاریم نذر تو این جان و تن، مولا اباعبدالله ذکر نفس های من، لبیک یا ثارالله (لبیک یا ثارالله) میثاق این دل با، خون شهیدان است جان روشن از یادِ، پیر جماران است از سر گذشتن، سرگذشت و سرنوشت ماست دلداده ایم و بهر ما هر روز عاشوراست ما راهمان از کربلا تا مسجد الأقصاست ما انقلابی هستیم، مِهر ولایت با ماست هیهاتَ منّا الذّله، شوق شهادت با ماست (لبیک یا ثارالله) دل خسته از هجران، دلتنگ دیداریم چشم انتظارانِ، دیدار آن یاریم بر ندبه های جمعه های ما نگاهی کن بر گریه های روضه ها آقا نگاهی کن بر لاله های سرخ این صحرا نگاهی کن نذر قدم هایت شد، خون شهیدان ما آماده پیکاریم، یابن الحسن یا مولا (یابن الحسن یا مولا)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه به‌خوبی متوجه‌اید تنها راه عبور از ظلمات این دوران، راهِ شهدا است و تا آن‌جا خود را آماده کنید که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «مگر بيش‏ از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه‏هاى دار مى‏روند؟ مگر بيش‏ از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مى‏شوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه‏ى اسلامى خود عمل كنيم.». موفق باشید

12133
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: من تلاش زیادی در جهت تهذیب نفس می کنم تا حدودی هم موفق بودم. از شما می خواهم برای تطهیر قوه خیال راه کار نشان دهید و یک توضیح اجمالی راجع به این قوه داشته باشید و دیگر اینکه می خواهم عصبانی نشوم و از کوره در نروم ولی همسرم هم غرغرو و عجول هست تا حدی که نه تنها من بلکه دیگران هم صداشون درآمده اگه یک داد بزنم و یک اعتراض محکم بهش کنم سرجاش میشینه و گرنه ادامه میده و همه رو کلافه میکنه من از اینکه از کوره درمیرم یک وقت صدام رو بلند می کنم خیلی ناراحتم آیا اینها باز دارنده اند و منو از خود سازی عقب می اندازه و اگر هم هیچ یک از این مقابله ها رو نکنم از درون داغون میشم و اعصابم بهم میریزه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید «غضب» فوق‌العاده انسان را عقب می‌اندازد. توصیه می‌کنم کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را از ابتدا تا انتها دنبال کنید. شرح صوتی اینجانب إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

12132
متن پرسش
به نام خدا و با سلام خدمت استاد عزیز: دعایی در اوایل مفاتیح به نام دعای سریع الاجابه از امام کاظم علیه السلام آمده است اگر می شود کمی این دعا را توضیح بفرمایید و دیگر این که این دعا چه خصوصیتی دارد که سریع الاجابه است. با کمال تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح آن دعای عظیم الشأن در محدوده‌ی یک سؤال و جواب نمی‌گنجد چندین و چند جلسه درس است. عمده رجوع توحیدی این دعا است و نظر به انوار حق در مظاهر اولیاء الهی و نظر به اسمی که در نهایت کینونیت و پنهانی است که مسلّم آن اسم در اَحدیتِ کامل است که جامعیت مطلق همه‌ی کمالات می باشد. موفق باشید

12131
متن پرسش
استاد بزرگوار سلام: می خواستم در مورد یکی از مشکلات زندگی‌ام از شما مشورت بگیرم. من روحیه‌ای پیدا کردم که اصلا نمی‌توانم برای خودم برنامه ریزی کنم و آن را به انجام رسانم. مقداری که بررسی کردم چند دلیل برای آن پیدا کردم که دلیل اول را صرفا برای هم‌فکری بیشتر عرض می کنم و بیشتر منظور سوالم روی چگونگی برنامه ریزی و بررسی دلیل دوم است: 1. ضعف بدنی که از اولی هم که به یاد دارم این ضعف و سرگیجه با من همراه بود و بعد از آن، از کلاس اول دبیرستان که بودم تا الان که حدود ۱۲سال می گذرد دچار یک بیماری مضمن معدوی شده و از آن به بعد هم سه بار به دلیل دیگری که احتمالا آن هم منشا در ضعف دارد عمل جراحی داشتم. و سرماخوردگی های پی در پی و ضعف اعصاب و ضعیف شدن حافظه، به طبیب که مراجعه کردم دلیل بسیاری از این ها را غلبه‌ی سودا می‌دانست. الان ذهنیتی پیدا کردم که دائم انتظار دارم یک مریضی به سراغم بیاید. 2. روایاتی شنیدم یا خواندم مثلا از حضرت علی (ع) نقل شده که «من خدا را این گونه شناختم که هر چه برنامه ریزی کردم برنامه ام را به هم زد» و یا روایتی که «خدا برای جلوگیری از گناه بزرگ عجب و کبر انسان را دچار گناهان کوچک تر می کند» خوب به هم ریختن برنامه ها که بزرگ‌تر از گناه نیست و روایات دیگری که الان به خاطرندارم. الان به گونه‌ای شده که اصلا جرئت برنامه‌ریزی و اراده ی اجرای آن را برای زندگی خودم ندارم و فقط در کاری موفقم که آن را کس دیگری مدیریت کند. استاد چه کنم که: ۱- این ذهنیتی که از برنامه‌ریزی برای من درست شده، صحیح شود و ۲- در مورد تفسیر روایات بالا و دستگاهی که این روایات در آن قرار می گیرند توضیح دهید. شاید این هم از برکت ماه رجب باشد که این مسئله را تا این حد متوجه شدم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از روایتی که از حضرت علی«علیه‌السلام» آوردید برمی‌آید که حضرت برنامه‌ای که لازم بوده می‌ریختند و در متن آن برنامه متوجه می‌شدند اراده‌‌ای متعالی جهت دیگری را تقدیر می‌نموده و از این طریق متوجه حضور حضرت حق در عالم می‌شدند. و در مورد روایت دوم ،حضرت حق برای نجات مؤمنین از عجب گناهی را جلو آن‌ها قرار می‌دهد تا گمان نکنند هرچه اراده کنند عملی است، ولی نه به آن معنا که مؤمنین نسبت به وظایف ایمانی خود کوتاهی کنند. در هرحال شما نیز بر اساس توانایی خود نسبت به وظایف شرعی خود وظیفه‌تان را انجام دهید و بقیه را به خدا واگذارید و بدون دلیل خود را گرفتار دغدغه‌های بی‌جا نکنید. موفق باشید  

12127
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشین. استاد آدم زیاد پایبند به مساله دینی متاسفانه نیستم، اما مثلا دیندارم. استاد خسته شدم. اونقدر تو یه زمینه خاص توبه کردم و توبه شکستم و عامل تمام بدبختی ها و حواس پرتی و عدم پیشرفت چه علمی و چه دینیم شده تقريبا، استاد با اشک سوال رو می پرسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا انسان باید خود را از بستری که گرفتار گناه می‌شود خارج کند تا توبه‌ی او برایش باقی بماند. یکی از عواملی که مانع بقای توبه می‌شود کثرت کار و تحریک وَهمیّات است. اشعار مولوی و کتاب‌های شهید آوینی کمک می‌کند که بستر گرفتاری به گناه تغییر کند. رفقای خوب و حضور در مسجد، کارساز است. موفق باشید

12125
متن پرسش
سلام علیکم: آیا وهم و خیال دارای اصالت هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه دارای قوه‌ی واهمه است که معانی جزئی را شکل می‌دهد مثل دشمنی گرگ که در واهمه‌ی گوسفند شکل می‌گیرد و خیال یک مرتبه از مراتب ادراک انسان است. در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» نکاتی گفته شده و مفصل آن در جزوات «معرفت النفس و الحشر» هست. موفق باشید

12124
متن پرسش
با سلام: در آیه «و هو السمیع البصیر» آیا خداوند خودش را در صفات سمیع بودن و بصیر بودن به انسان تشبیه می کند؟ اساسا" رابطه ای بین صفات خداوند و صفات انسان وجود دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که حضرت حق سمع و بصر را به بندگان داده، او سمیع و بصیر است نه آن‌که شنوا و بینابودن انسان در عرض سمیع و بصیربودن خداوند باشد، ولی انسان از شنوا و بینابودنِ خود متوجه سمیع و بصیربودن خداوند می‌شود. موفق باشید

12123
متن پرسش
با عرض سلام: 1- آیا حیوانات دارای شعور و عقل می باشند؟ تفاوت نفس حیوان با انسان چیست؟ 2- اگر عقل و شعور ندارند پس چگونه عالم خارج که از بدیهیات است را می فهمند و وقتی دنبال آنها می دویم فرار می کنند و...، آیا می توان گفت عقل جزئی دارند؟ 3- آیا اصلا عالم خارج از بدیهیات عقلی است یا نه ذاتی انسان است و ربطی به عقل ندارد و نوعی هدایت تکوینی می باشد؟ 4- حیوانات چگونه عالم خارج را درک می کنند و پی به آن می برند؟ کدام قوه در نفس حیوان پی به آن می برد؟ چون حیوانات هم مثل ما بدون تفکر و تعقل به عالم خارج پی میبریم و آن را درک می کنند 5- آیا می توان گفت اعتقاد به عالم خارج بدون تفکر و تعقل جزء ذات نفس چه نفس حیوان و چه نفس انسان می باشد و نوعی هدایت تکوینی و غریزی و جبری و ذاتی می باشد و حتی فراتر از بدیهیات عقلی می باشد چون بین انسان و حیوان مشترک است؟ 6- فهم و شعور حیوانات از کجاست و با کدام قوه نفس خود می فهمند آیا با مثالهای زیر می توان گفت که حیوانات هم دارای نوعی عقل و شعور می باشند؟ مثلا: قرآن مجيد مى فرمايد: هنگامى كه لشكر سليمان به سرزمين مورچگان رسيد، مورچه اى از مورچگان متوجه لشكر سليمان شد و خطر آن را درك كرد و به همنوعان خود گفت: «يَـأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَـكِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَـنُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ; (نمل،18) به لانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى فهمند.» یا مثلا: اين كه حضرت سليمان (ع) سخن پرندگان و مورچگان و ساير حيوانات را مى فهميد، و پرندگانى همچون هدهد مطيع فرمان او بودند، جزء معجزات آن حضرت است، اما اين كه هدهد با عبور از سرزمين «سبأ» فهميد كه مردم آن ديار خدا را پرستش نمى كنند و براى خورشيد سجده مى كند، خود حكايت از نوعى فهم و شعور در هدهد دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حیوانات در عین آن‌که دارای نفس هستند و در رابطه با نفس شعور خاص خود را دارا می‌باشند مثل درک خود و داشتن شعورهای بدیهی، ولی تعقل به آن معنایی که در انسان هست و موجب انتخاب انسان می‌شود در آن‌ها نیست، بلکه بر اساس هدایت غریزی آن کار را می‌کنند و آن مورچه در آن صحنه نیز با همان شعور تکوینی متوجه آن صحنه شد حتی می‌توان گفت این شعور مربوط به تنها آن هدهد نبود، ولی چون در دستگاه حضرت سلیمان رفت و آمد داشت آن گزارش را آورد در حالی‌که ‌فکر می‌کرد حضرت سلیمان از آن سرزمین بی‌خبرند که این نشانه‌ی شعور محدود آن هدهد است. موفق باشید

12120
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد سوالی در خصوص حج تمتع داشتم. در شرایط فعلی که عربستان ناجوانمردانه دست به کشتار مردم یمن زده و از ارسال ضروری ترین کمکها به مردم یمن نیز جلوگیری می کند آیا حج تمتع را باید انجام داد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ترک حج تمتع تنها عدم استطاعت شرط است و این‌که به نحوی نتوانیم برویم و یا ولیّ فقیه حکم به تحریم آن بکنند. منتظر باشید ببینیم مقام معظم رهبری یا مراجع بزرگ چه نظری دارند. موفق باشید

12118
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و خدا قوت، در صورت صلاحدید می توانید در سایت قرار ندهید. با توجه به سفارشات رهبری مبنی بر خرید کالای ایرانی من فکر می کنم دلایل یا به عبارتی بهانه های زیادی برای خرید کالای خارجی وجود دارد. از جمله: ساخت ایران کیفیت ندارد و باعث اتلاف پول می شود، با توجه به اینکه درآمدم از خودم نیست بابت این خرید سرزنش و منع می شوم، شایع است که داروها و محصولات بهداشتی خارج موثرتر و با عوارض کمتر هستند،.... از این وسوسه ها خسته شدم. خجالت می کشم. حس می کنم نمی توانم در این امتحان که فرمانبرداری از امامم است پیروز باشم. چگونه درست فکر و عمل بکنم آیا درست است برای اطاعت جلوی همه چیز ایستاد اگرچه به ضرر باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در اطاعت از رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» آن‌قدر برکات دنیایی و آخرتی هست که قابل مقایسه با این ضررهایی که می‌فرمایید نیست، و در پشت‌کردن به سخنان آن مرد الهی که حکم خدا را در این تاریخ برای ما روشن می‌کند، آن‌قدر ضرر هست که قابل مقایسه با آن ضررهایی که می‌فرمایید نمی‌باشد. دستور مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» را یک دستور سلوکی بگیرید تا حجاب‌های ظلمانی‌تان رفع شود. موفق باشید

12117
متن پرسش
سلام: نزدیک به 7 سال است که تمرین سکوت و نفی خواطر می کنم اما نهایت مراقبتم بیش ار 10 15 ثانیه طول نمی کشد. تنها حالتی که به آن دست می یابم حالتی همچون شناور شدن است که دیگر سالهاست به ان عادت کرده ام. به نظرم پیشرفتی ندارم. چرا؟؟؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار تمرین سکوت؛ خوش‌اخلاقی، حُسن ظن به مؤمنین، صله‌ی رحم، رعایت حقوق افراد، همه و همه باید رعایت شود. موفق باشید

12116
متن پرسش
با سلام: حقير طلبه هستم و قصد دارم در باب جهان بيني و انسان شناسي و رابطه ي اين دو شروع به تحقيق و مطالعه كنم. استاد محترم بفرمايند از كجا بايد شروع كنم و به عنوان منبع مطالعاتي از چه كتابهايي چه از خودتان و چه از اساتيد ديگر استفاده كنم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین بار مرحوم شهید مطهری باب این نوع مباحث را در مقابل مباحثی که مارکسیست‌ها داشتند، باز کردند تنها از آن کتاب‌ها به طور مشخص اطلاع دارم. امروزه خوب است مباحثی در رابطه با اثرات متقابل عقیده و عمل کار شود که آیت اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» در جلد اول «تحریر رسالة الولایة» از علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» باب آن را باز کردند. موفق باشید

12115
متن پرسش
سلام علیکم بر جناب طاهر زاده: این درست است که غریزه جنسی خیلی قدرت دارد و خیلی ها را به انحراف می کشاند حتی خیلی از متدینین و مذهبی ها. اما خب برخی احادیث در این زمینه وجود دارد که به نظر می رسد دیگر خیلی در این زمینه احتیاط کرده است که من واقعاً وجه این میزان احتیاط را نمی فهمم. مثلاً حضرت علی (ع) می فرمایند من به دختران جوان سلام نمی کنم. خوب من واقعا نمیدونم. من خودم تا حالا بارها شده تو مهمونیا و جاهای دیگه به دختران سلام کردم و هیچ اتفاقی نیز نیفتاده. دوستان دیگه هم که اینو پرسیدم اونا هم گفتن برای ما نیز اتفاقی نیفتاده. نمیدونم. شاید ما مریضیم. شاید شهوت جنسی ما فوق العاده پائین است. شاید مشکل هرمونی داریم ما. شاید ... . اما خب واقعا این برام سواله که آیا حتی یه سلام خشک و خالی هم ممکنه موجب مفسده بشه؟! یا حتی خود بنده و باز دوستان که پرسیدم شده که مثلا تو مهمونی چند کلمه ای با دختر نامحرم حرف زده ایم اما بازم هیچ اتفاقی نیفتاده. حتی شده باز بنده و دوستان که موقع صحبت با یه نامحرم بهش نگاه هم کردیم (اما نه نگاه خیره و از روی شهوت) اما حتی نگاه نیز هیچ مفسده ای نداشته است. حال واقعا این برام سواله که اگه این احادیث هست آیا ماها مریضیم که هیچ اتفاقی برامون نیفتاده یا نه ما مریض نیستیم بلکه این احادیث منظور دیگری دارن؟؟!! یا مثلاً در روایتی داریم که میگه حضرت داود(ع) به فرزند خویش فرمود: پشت سر افعی و شیر راه برو؛ اما پشت سر زن راه مرو. حالا این یعنی چی؟ یعنی حتی راه رفتن پشت سر یه زن هم میتونه خطرناک باشه؟!!! هر روزه هزاران مرد پشت سر هزاران زن در خیابان و جاهای دیگ راه میرن و و فکر هم نمی کنم این باب خطری کسی رو تهدید بکنه. مخصوصا اونکه زن مورد نظر نیز چادری و با حجاب کامل باشه. حالا بله اگه دختر جوانی بود که بدحجاب بود لباس تنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه راه می رفت؛ بله ممکنه راه رفتن پشت سر همچین دختری خطرآفرین باشه. اما راه رفتن پشت سر یه زن چادری که معمولی راه میره و حتی کفشش نیز صدا نمیده و ممکنه پا به سن گذاشته باشه این هیچ خطری نداره. خود بنده بارها شده در خیابان پشت سر دختری راه رفتم و هیچ خطری هم نداشته. قطعاً برای شما دوستان هم این مسأله پیش اومده یه جایی تو خیابونی ایستگاه اتوبوسی ایستگاه مترویی جایی پشت سر زنی راه رفتید. براتون خطری داشته؟ حالا واقعاً این میزان احتیاط وجهش چیه؟؟!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولیاء الهی که متوجه ظرائف حالات نفسی خود هستند و خاستگاه‌های توهّم را می‌شناسند، متوجه‌اند در چه صحنه‌هایی وَهم به میدان می‌آید و حجابِ نظر به حقایق می‌گردد و توصیه‌های آن‌ها ریشه در شناخت حضوری آن‌ها نسبت به ظرائف نفسِ انسانی دارد و هراندازه بیشتر رعایت کنیم بیشتر متوجه نقش تخریبی وهم می‌شویم. مثل انسانی که وقتی تازه از حمام آمده کم‌ترین لکه را بر روی بدن خود احساس می‌کند. در مورد زندگی در خیابان‌های امروز شاید موضوع با آن شکلی که ما در کوچه‌‌ای خلوت پشت سر یک زن نامحرم حرکت کنیم، فرق می‌کند. موفق باشید

12113
متن پرسش
سلام: چرا باید قوانین حاکم بر طبیعت و یا کلا قوانین حاکم بر عالم را ثابت و محکم بدانیم؟ لطفا دلیل این امر را بیان کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون قوانین‌اند و اگر ثابت نباشند که به آن‌ها قوانین نمی‌گویند. اگر متوجه قاعده‌مندبودن آن‌ها ‌شوند نام قانون یا اصل بر آن می‌گذارند. موفق باشید

12112
متن پرسش
سلام بر شما: استاد عزیز چگونه می توانیم به تاریخی که الان به دست ما رسیده اطمینان کنیم که در گذشته(در آن زمان خاص) آیا واقعا این افرادی که گفته شده بوده اند؟ چه روشهایی برای راستی آزمایی تاریخی وجود دارد؟ چگونه با نیمه عمر کربن 14 سن آثار باستانی را تشخیص می دهند؟ چون می گویند نیمه عمر کربن 14 برابر با 5730 ساله، خود این نیمه عمر که شده ملاک تشخیص عمر اشیاء قدیمی چگونه بدست آمده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما به قرآن و روایات و روح تاریخی که قرآن متذکر آن حوادث است بیشتر اعتماد می‌کنیم. موفق باشید

12111
متن پرسش
با سلام استاد: شما در جواب سوال 12097 فرمودید که (بنده به‌جای آن‌که بگویم «بدیهیات جبری است»، عرض می‌کنم «بدیهیات ذاتی وجود انسان است».) خب مگر نه اینکه تا وجود مطرح است بدیهیات هم هستند چون حیات دارند و بدیهیات از مبانی وجودند پس جبری هستند و در اختیار ما نیستند، البته جبری که عین لطف است و تا باشه از این جبرها.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی جبر در مقابل اختیار به‌کار می‌رود و نه در مورد ذاتیات. هیچ‌وقت نمی‌گوییم آب جبراً تر است. موفق باشید

12108
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: با توجه به این که در مباحث معاد فرمودید برزخ و قیامت تجلی قلب است، آیا خارجیتی به غیر از تجلی قلب در بیرون هم هست یا تمامی این سیر فقط تجلی قلب است؟ مثلاً به عنوان نمونه بحث حشر و آورده شدن جهنم و بهشت در قیامت و داخل شدن افراد در آن در قاعده تجلی قلب جا دارد یا قواعد دیگری هم هست که بنده از آن مطلع نیستم اگر منبعی در این زمینه هست معرفی فرمائید؟ آیا مسائلی مثل آمدن عزرائیل که برای افراد به طور متفاوت جلوه می کند هم جلوه قلب است یا قاعده دیگری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره قیامت و برزخ نظامی است که وقتی انسان در آن نظام قرار گرفت شخصیتش از طریق قلب‌اش ظهور می‌کند. پیشنهاد می‌کنم مباحث کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی‌ترین زندگی» را با شرح صوتی آن دنبال کنید. در آن‌جا علت متفاوت جلوه‌کردن حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» نیز آمده. موفق باشید

12105
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1- جنس اطلاعات و تفکرات در نفس چیست که برخی نفوس قوی می توانند ذهن و تفکر نفس دیگر را بخوانند و بفهمند در ذهن و فکر شخص چه می گذرد؟ آیا نفس قوی به صورت غیر محسوس بر نفس ضعیف تر احاطه پیدا می کند که متوجه آن تفکرات و اطلاعات می شود و یا نه چیز دیگری هست؟ لطفا توضیح دهید. 2- حال که بدن علت معده و ابزار نفس می باشد و خاطرات و تفکرات ما در نفس جای دارد پس چرا وقتی شخصی تصادف می کند و سرش ضربه می خورد حافظه اش را از دست می دهد؟ مگر حافظه مربوط به نفس نیست چس چرا خاطرات یادش نمی آید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- جنس اطلاعات و تفکر از جنس علم است و واقعیتی است مجرد، حال اگر نفسی بتواند یا به جهت هدایت الهی مثل ائمه، یا به جهت قوت نفس مثل مرتاض‌ها یا با خبری که جنّیان به او می‌دهند مثل جادوگرها متوجه اطلاعات درونی نفس دیگری شود باید مشخص شود از چه پایگاهی استفاده کرده 2- خاطرات در نفس است ولی وقتی نظام عصبی انسان به هم بخورد ابزار استفاده و ارائه‌ی آن خاطرات را ندارد و به همین جهت اگر نظام عصبی او ترمیم شود می‌توان آن خاطرات را به کمک نفس خود اظهار کند. موفق باشید

12104
متن پرسش
سئوال اعتقادی: با سلام: خواهش و التماس می کنم حتما بطور کامل جوابم را بدهید. از طرفی ادعا داریم قرآن مخزن اسرار الهی و اقیانوس علوم و اسرار و حاوی هر آنچه سعادت بشر در آن است می باشد و هیچ منبع و سندی معتبرتر و جامعتر از آن نیست، ولی سئوال اینجاست که از طرف دیگر اعتقاد داریم 14 معصوم قرآن ناطق اند، وصل به خزائن علم الهی اند و حامل علم غیب اند و به اذن خداوند دانشمندترین دانشمندانند و از طرفی برخی ایشان باقر العلوم بودند و برخی دیگر دانشمند پرور (امام صادق و رضا و جواد علیهما سلام) پس چرا برخی یا حتی فقط یکی از این اسرار و علوم توسط ایشان ابراز نشده تا آنرا سند محکمی کنیم برای اعجاز قرآن و بزرگی امامانمان؟ با توجه به اینکه یکی از ایشان هنوز زنده است و می تواند به امر خدا ارتباط داشته باشد. می دانم می خواهید بگویید قرآن کتاب فیزیک و شیمی و نجوم نیست پس ادعا نکنیم (لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین. ببخشید آیه را درست بلد نیستم و پوزش می طلبم اشتباه نوشتم) می دانم می خواهید بگویید بشر ظرفیت ابراز این علوم را نداشته اند. اکنون چه؟؟؟ دانشمندان و اندیشمندان بزرگ بشر هستند و امام عصر زنده و حاضر در ثانی در زمان امام صادق که دانشمندان بزرگ بوده اند. ببینید آیا حق ندارم این را بدانم چرا با وجود معجزه بزرگ پیامبر (ص) و وجود چهارده قرآن ناطق یکی از این حقایق و اسرار برملا نشده است؟؟؟؟ اگر شده است دقیقاً اشاره کنید و آدرس دهید و بگویید چرا آن را برای اثبات حقانیت قرآن و امامان برملا نکرده اید؟؟؟ اساتید عزیز به پروردگار بزرگ سوگند هدفم از این سئوال رفع شبهه ای است که دیوانه ام کرده و مرا به شک انداخته و پاسخ شما می تواند یک مسلمان (بلکه هزاران نفر دیگر که با این شبهه آلوده شده اند) را نجات دهد. از محضر استادان عذر می خواهم ولی چون بسرم آمده ناچارم خودم قبلاً آنرا بگویم در پاسخ این سئوال بسیاری سایت ها و افراد اینگونه شروع می کنند و جالب اینکه با این شروع تا به آخر بیراهه رفته و نهایتاً پاسخ نم یدهند: «1 - تا منظور شما از علم و علوم چه باشد در قرآن علوم بسیاری... 2 – قرآن کتاب انسان سازی و هدایت است و... 3 – ظرف عقل ما نسبت به عظمت قرآن خیلی کوچک است و گنجایش ... 4 – اسرار و علوم قرآن بصورت نهفته و نیاز به تحقیق و تفحص داشته و تا وقتی بشر لیاقت فهم و درک آنها را نداشته باشد ... 5 - چرا می گویید اسرار قرآن توسط معصومین گفته نشده مگر توحید مفضل... یا جلسات مناظره امام با دانشمند هندی ... و یا جلسات امام جواد کودک با علماء ... غیر از روشن کردن اسرار و علوم قرآنی است و.....». استاد عزیز اگرچه همه پاسخهای بالا در خور توجه است ولی در پاسخ به سئوال من، توجیهی بیش نیست. خواهشاً و لطفا التماس این حقیر را پاسخ دهید و بدون حاشیه و توضیح واضحات رک و پوست کنده دقیقاً آن اسرار و علومی که توسط امامان بیان شده و یا غیر امامان و معصومین از روی آیات قرآن کشف کرده و به بشریت اعلام کرده اند را دقیقاً شرح دهید. استاد عزیز می دانم که چنین چیزی نیست چون اگر بود در سئوال از ده مرکز پاسخگویی و اساتید بزرگی چون انصاریان و ... حتما به آن اشاره می کردند پس اگر اینگونه است آیا بهتر نیست ادعای خود از قرآن و امامان را به گونه ای دیگر بیان کنیم. خلاصه سئوال: اگر مدعی هستیم در قرآن اسرار و علوم از ازل تا ابد هستی وجود دارد و از طرف دیگر مدعی هستیم امامان و معصومین قرآن ناطق اند و علم الهی دارند و متصل به خزانه علم خداوند هستند و با توجه به حی و حاضر و زنده بودن یکی از ایشان چرا بخش کوچکی از این اسرار و علوم را برای اثبات حقانیت قرآن و وجود مبارک خودشان آشکار نکرده اند؟؟؟ اگر شده است لطفاً دقیقاً آنرا بیان فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم منظورتان از اسراری که باید ائمه«علیهم‌السلام» از قرآن به ما برسانند اخبار غیبی نیست، زیرا تاریخ گواه است که آن‌ها خبرهایی از آینده داده‌اند که بعداً عیناً محقق شده و مرحوم شیخ عباس قمی نمونه‌هایی از آن‌ها را در کتاب «منتهی‌الآمال» برای هر امامی آورده‌اند. پس منظورتان از اسرار. قواعد کلی است که بتوانیم در فضای آن قواعد در راه جلو برویم و نه قواعد تجربی که با تماس با طبیعت به‌دست می‌آوریم. به عنوان مثال حضرت فرمودند: از هشام بن سالم آمده است كه؛ خَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لِي أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَيْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِيهِ، وَ حَيَاةٌ لَا مَوْتَ فِيهِ، وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِيهِ، وَ حَقٌّ لَا بَاطِلَ فِيهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِيدِ.[1]   در محضر حضرت صادق (ع) وارد شدم، از من پرسيدند آيا مى‏توانى خدا را وصف كنى؟ عرض كردم بلى، فرمودند: وصف كن، گفتم: او سميع است و بصير. فرمودند: اين‏كه صفتى است مشترك بين خدا و مخلوقات او. عرض كردم چگونه او را وصف كنم؟ فرمودند: او نورى است كه ظلمتى در او نيست و حياتى است كه مرگى در او نيست و علمى است كه جهلى در او نيست. هشام‏بن‏سالم مى‏گويد در حالى از محضر آن حضرت خارج شدم كه عالم‏ترين مردم به توحيد بودم.

حضرت مى‏فرمايند؛ بگو او نور است، يا بگو او حيات است، نه اين كه او چيزى است كه حيات دارد و معنى توجه به ذات همين است كه قلب متوجه «عين حيات» و «عين علم» و «عين نور» شود و از اين طريق مصداق نور و علم و حيات را شهود كند. ملاحظه می‌فرمایید که امام چگونه ذهن طرف مقابل را متوجه حقیقتی کردند که با تعمق در قرآن به‌دست می‌آید. زیرا قرآن می‌فرماید: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» خداوند مثل هیچ‌چیزی نیست و حضرت معنای آن را نشان دادند. بنابراین ما باید متوجه باشیم جایگاه ائمه‌ی اطهار«علیهم‌السلام» در ارائه‌ی اسرار قرآن از همان سنخ قرآن باید باشد و راز زندگی متعالی را به ما گوشزد کنند تا مثل وهاّبی‌های سعودی به اسم قرآن کارمان به بیراهه کشیده نشود. موفق باشید  

 


[1] ( 1)-« بحارالانوار»، ج 4، ص 70-« توحيد صدوق»، ص 137.

12103
متن پرسش
سلام استاد: شما این حرف استاد ابراهیم دینانی را که در زیر آورده ام قبول دارید؟ لطفا اگر اشتباه است نقدش کنید؟ ملاصدرا می‌گوید روح و بدن با هم ترکیب نمی‌شوند دو تا نیستند که بیایند به هم بچسبند روح از همان آغاز همان بدن است. نفس از آغاز ماده است و جز ماده چیزی نیست اما ماده حرکت جوهری دارد. این حرکت جوهری هم بعضی‌ها بد فهمیده‌اند حرکت جوهری ملاصدرا حرکت مکانیکی نیست. حرکت انتقالی نیست حرکت عرضی نیست. ما تا حرکت می‌گوییم حرکت انتقالی ماشینی، حرکت دوری اینها را می‌فهمیم حرکت جوهری هم قابل تصور اینطوری که ما تصور می‌کنیم نیست باید جلسه دیگر حرکت جوهری را توضیح دهیم. اما بدن و ماده که انسان از اول ماده است ماده‌ی ماده با حرکت جوهری به تروح می‌رود. حرکت جوهری طی مکان نمی‌کند طی زمان نمی‌کند. حرکت جوهری افقی است حرکت نمی کند، حرکت جوهری عمودی است. یعنی چه؟ یعنی از ماده به روح از جسم به معنی این تصورش خیلی سخت است بهترین تعبیری که خود ملاصدرا کرده از تجسم به تروح. یعنی جسم هی به طرف روح می‌رود ترکیب نمی‌شود هی می‌‌رود بالا هر چه می‌ره بالا بالای عمودی نه بالای افقی این بالا هم بالای معرفتی است بالای جهتی نیست یعنی جسم می‌رود بالا در جهت بالا نمی‌رود به کره مریخ نمی‌رود با هواپیما نمی‌رود این بالا رفتن یعنی تعالی پیدا کردن بالا یعنی تعالی، تعالی یعنی جهت معنوی پیدا کردن بدن به معرفت تبدیل می‌شود یعنی بدن معرفت پیدا می‌کند این معرفت را شما با بدن پیدا می‌کنی اما معرفت دیگه بدن نیست. بچه وقتی متولد می‌شود معرفت ندارد هیچ چیز نمی‌داند اما با حرکت جوهری تدریج و تدریجاً به معرفت دست پیدا می‌کند همین بدن بوده این بدن تبدیل می‌شود به معرفت، نه اینکه معرفت می‌آید می‌رود توی بدن اصلاً معرفت که جا ندارد مکان ندارد مجرد است معرفت. بدن با حرکت جوهری هی تروح پیدا می‌کند حتی من کلمه تبدیل هم نمی‌گویم قدری احتیاط می‌کنم. تجسم و تروح هی تروح یعنی هر چه می‌شود هی روحانی‌تر و هی روحانی و روحانی‌تر می‌شود تا یک روزی روح محض می‌شود تجرد محض پیدا کردن تجرد محض پیدا کردن یعنی اینکه بدن در حد بدن باقی می‌ماند اما اون دیگر مجرد می‌شود این معنی ملاصدرا است و ملاصدرا چه نتایجی از این بحث می‌گیرد؟ که بعداً معاد جسمانی و ... پس ملاصدرا ارتباط نفس و بدن را ترکیبی نمی‌داند که اینها از دو جا آمده و با هم اتصال پیدا کرده و ملاقات کرده باشند هیچ یک از این ترکیبات قند و شیرینی و بو و گل و ... نیست (یعنی تحول بدن به روح است) حرکت جوهری یعنی این جسمانیه الحدوث هم یعنی انسان در آغاز حدوثاً فقط جسم است روح نیست در بدو پیدایش حدوث یعنی پیدایش انسان پیدا می‌کند مضقه علقه و جنین اینها همه جسم است اما این تحول تا وقتی که جنین شد و متولد شد هی به تروح می‌رود یعنی این به سمت روح می‌رود خود این جسم روح می‌شود. خیلی‌ها این را بد فهمیده‌اند و فکر می‌کنند جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا خود روح با جسم همراه متولد می‌شود این یک اشتباهه بزرگه. ملاصدرا می‌خواهد بگوید انسان در آغاز امر فقط بدن است فقط جسم است اما این جسم با حرکت جوهری روح می‌شود اما نه اینکه با هم ترکیب می‌شوند و ترکیب شیمیایی می‌شوند. استاد: انسان پیدایشش با جسم است اما استعداد روحانی شدن و بقا را دارد. استعداد بقا دارد. حرکت جوهری.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً برداشت جناب آقای دینانی با مبانی ملاصدرا نسبت به حرکت جوهری مطابق است و بنده نیز در بحث حرکت جوهری در این باره بحث کردم. حقیقتاً ماده است که با حرکت ذاتی‌اش و با تبدیل قوه‌هایش به فعلیت از طریق فیوضات عالم بالا به تجرد می‌رسد. موفق باشید

12102
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1- رابطه نفس با بدن چگونه ارتباطی است؟ آیا نفس توجه شدید به بدن دارد یا با بدن متحد است یا .....، لطفا کمی درباره چگونگی ارتباط نفس با بدن توضیح دهید. 2- لطفا درباره واسطه میان بدن و نفس که روح بخاری است توضیح دهید. 3- آیا متن زیر درباره رابطه نفس و بدن درست است؟ "ملاصدرا و نحوه­ تعلق رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملاصدرا نفس یا ذهن، وجود عقلی بسیط و یکی از صور در علم الهی است (شیرازی، 1380، ج8، ص428). به نظر وی، نفس جوهری مستقل است که نخست به صورت جسم ظاهر می­گردد و آنگاه از طریق حرکت جوهری به نفس نباتی، نفس حیوانی و سرانجام نفس ناطقه­ انسانی تبدیل می­شود (شیرازی، 1380، ج2، ص259). ایشان بر این عقیده است که نفس در آغاز پیدایش خود، صورتی است مادی و به تعبیر خود او «لا شیء محض» است (همان، ج8، ص383)؛ یعنی فاقد مرتبه­ فعلیت و وحدت است. به عبارت دیگر در آخرین مرحله جسمانیت و اولین مرحله­ روحانیت قرار دارد. بدین صورت که نه جسم محض و نه روح محض است، بلکه تنها کمال جسم و قوه­ روح است که در نهایت به تجرد می­رسد و از جسم بی­نیاز می­شود: «نفس انسانی از لحاظ حدوث و تصرف مادی است، تصرف او در اجسام مادی است و تعقل ذات خود و ذات جاعل خود در او روحانی است» (همان، ص402). تلقی وی از ماده تا حدی ارسطویی است که آن را بر اساس حکمت متعالیه خود اصلاح کرده است. از نظر او ماده چیزی کدر و پایین­ترین مرتبه وجود الهی است و اگرچه دارای بهره­ای از وجود است اما آن بهره اندک است. بنابراین ماده بر حسب بهره ضعیفی که از وجود دارد، دارای نوعی آگاهی است (اکبریان، 1388، ص65). لذا ماده چیز بی­جان و منفعلی نیست، بلکه دارای شعور می­باشد. صدرالمتألهین همچون فلاسفه­ دیگر، تأثیر مستقیم و بدون واسطه­ نفس مجرد بر بدن مادی را ناممکن می­شمارد. ایشان بیان می­کند که هم عالم مجردات و هم عالم مادیات از مراتب وجود هستند. در عالم مادیات، لطافت و عدم لطافت نشانگر مراتب وجود به لحاظ شدت و ضعف است. از اینجا می­توان نتیجه گرفت که تنها وجود مادی لطیف می­تواند متعلق جوهر نفسانی مجرد باشد. واسطه­ای که ملاصدرا میان بدن و نفس قائل می­شود، جوهر لطیفی است که آن را «روح بخاری» می­نامد. به نظر وی، واسطه­ میان هر دو جوهر، یعنی بدن و نفس، از حالت وسط برخوردار است، یعنی نیمه مجرد و نیمه مادی (الشیرازی، 1382، ج9، ص77-74). او همچون فخر رازی و شیخ­الرئیس معتقد است که روح بخاری از اجزای لطیف و بخاری اخلاط حاصل می­شود، حال آنکه اجزای بدن از اجزای غلیظ اخلاط تحقق می­یابد. البته، ملاصدرا به سه روح معتقد است که از حیث رقت و لطافت، در سه مرتبه قرار می­گیرند. او لطیف­ترین اجزای اخلاط را روح نفسانی مغزی می­داند که پس از آن، روح حیوانی قلبی و در نهایت، روح طبیعی کبدی قرار دارند (اکبری، 1386، ص113). ملاصدرا نفس انسان را ایستا و دارای فقط یک درجه از وجود نمی­داند که بی­حرکت و غیرقابل تغییر باشد، بلکه آن را دارای رشد و حرکتی در جوهر و ذات خود می­داند که روز به روز کامل­تر می­شود (الشیرازی، 1380، ج8، ص445). از نظر ملاصدرا وجود نفس در عالم عقل، خالص و بدون پوشش است. اما کمالاتی برای او متصور است که دست­یابی به آنها برای او جز از طریق تنزل به بدن مادی و کاربرد اندام­های بدن ممکن نیست (همان، ص346). ملاصدرا می­گوید چنین امری محال است از اتحاد صورتی عقلی و غیرجمادی با ماده­ جسمانی بدون وساطت کمال و تغییر تدریجی ماده حاصل شود، از این رو، نفس در آغاز خلقت دنیوی خود از لحاظ وجود، جسمانی و در سطح بدن است (همان، ج3، ص358)، اما قابلیت این را دارد که به صورت صور عقلی درآید، حال آنکه بدن چنین قابلیتی ندارد (همان، ج9 ،ص231). به نظر وی، نفس صورت بدن می­باشد و لذا ترکیب نفس و بدن از نظر وی ترکیب اتحادی است (الشیرازی، 1378، ص293). در نظر ملاصدرا نفس با بدن حادث می­شود؛ و این بر مبنای حرکت جوهری معنا می­یابد، به این شکل که بدن طی حرکت جوهری دارای نفس می­شود و نفس از دل آن برمی­آید (اکبریان، 1388، ص106). نقد ملاصدرا بر حکمای مشّاء این است که تعریف آنان نفس را داخل در مقوله اضافه کرده است؛ لذا صورت و یا کمال نفس برای بدن لاحق و عارض به وجود نفس است و نه عین وجود نفس؛ و از همین جاست که ثنویت نفس و بدن پیش می­آید. ملاصدرا اضافه نفس به بدن را ذاتی نفس می­داند(غفاری، 1389، ص110). وی بزرگ­ترین اشتباه فلاسفه را در مورد نفس این می­داند که آنان مقام معلومی برای نفس قائل شده و نفس را امری ایستا می­دانند که از ابتدای پیدایش تا پایان یکسان و یکنواخت بوده و دچار تحول و تشئنات گوناگون نمی­گردد (الشیرازی،1380، ج8، ص247-243). استاد جوادی آملی در این زمینه می­نگارد: در حرکت جوهری کون و فساد نیست، بلکه لبس بعد از لبس است و به همین دلیل، شیء نخست با شیء دوم متحد هستند و شیء اولی در این اتحاد نابود نمی­شود بلکه تنها نقص خود را از دست می­دهد و نقص یک وصف سلبی است که او را رها می­کند و با رها کردن نقص، بدون آنکه هویت خود را که هستی اوست، از دست بدهد با کمال بعدی جمع می­شود و همراه با آن کمال یک واحد حقیقی را تشکیل می­دهد (جوادی آملی، 1376، بخش2، ج2. ص124). ملاصدرا درباره ارتباط میان نفس و بدن می­گوید: ارتباط میان نفس و بدن به صورت ملازمت است. البته نه همچون همراهی دو امر اضافی و نه همراهی دو معلول یک علت در وجود که میان آنها ارتباط و وابستگی نیست، بلکه همچون همراهی دو شیئی که به نحوی ملازم یکدیگرند همچون ماده و صورت ... به­ طوری که هریک نیازمند دیگری است، بدون آنکه دور لازم آید که محال است؛ بنابراین بدن نیازمند همة نفس و نه جزیی از آن است و نیاز نفس به بدن نه از حیث حقیقت مطلق عقلی­اش، بلکه به لحاظ وجود متعین و شخصی و حدوث هویت نفسانی­اش است (الشیرازی، 1380، ج8، ص438). پس نفس در عین وحدت خود، جامع همه­ قوای نطقی، حیوانی و نباتی است. نفس در همه­ مراتب وجود انسان، حتی در مراتب نباتی و طبیعی آن، سریان و یا به تعبیر دقیق­تر، حضور دارد (امید، 1384، ص233). حرکت جوهری، صدرالدین را بدین نکته رهنمون می­شود که روح محصول حرکت جوهری بدن است و بدین قرار بدن و روح رابطه­ای همچون رابطه­ درخت و میوه دارند، و همان اندازه که میوه و شاخه به طور طبیعی در کنار هم و باهم زیست می­کنند، به همان اندازه، روح و بدن هم از این­گونه ارتباط مهر­آمیز با هم برخوردارند. بنابراین روح، محصول حرکت جوهری بدن است (سروش، 1384، ص74)، البته این بدان معنا نیست که روح معلول بدن است، یا متکی و قائم به بدن است، و یا عرضی و صفتی است برای بدن همچون سایر صفات و اعراض بدن، بلکه صورتی است نسبت به ماده بدن: حق این است که نفس انسانی در حدوث و تصرف جسمانی است، اما در بقاء و تعقل روحانی. تصرفش در اجسام جسمانی است اما تعقلش از خودش و از ذات خالقش روحانی است. عقول مجرد محض، ذاتاً و فعلاً روحانی­اند و طبایع جسمانی ذاتاً و فعلاً جسمانی­اند (الشیرازی،1380، سفر رابع، باب هفتم، فصل سوم). ملاصدرا در الشواهد الربوبیه نحوه­ حرکت انسان از ماده به سوی عقل را در قوس نزول و صعود به وضوح توضیح می­دهد. وی وجود را به قوسی تشبیه نموده است که از عقل آغاز شده و بالاخره به عاقل (عقل اول و ذات اقدس واجب الوجود) منتهی می­شود و بین این دو، مراتب و منازل متعددی وجود دارد بدین صورت که از عقل آغاز می­شود تا به ماده می­رسد و بعد از آن در سلسله­ صعود به صورت معکوس دور می­زند و در نهایت به صورت انسانی صاحب عقل و شعور می­گردد. پس انسان، صراط و معبری است که بین دو عالم جسمانی و روحانی کشیده شده است (الشیرازی، 1378، ص66). هانری کربن، این جریان تکامل را چنین توضیح می­دهد: انسان شناسی ملاصدرا با نوعی نظریه­ عظیم مربوط به تکوین جهان و نفس پیوند دارد که عبارتست از هبوط نفس در اسفل السافلین و صعود تدریجی آن تا صورت انسانی، به عنوان نقطه­ ظهور آن در آستانه­ ملکوت، و تداوم انسان­شناسی در طبیعیات و مابعدالطبیعه­ معاد (کربن، 1380، ص483). بنابراین ملاصدرا با تأسیس اصولی مانند اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس، نفس را در ابتدای پیدایش، جسمانی و ترکیب نفس و بدن را اتحادی می­داند و نه انضمامی، بنابراین طرح مسأله­ رابطه نفس و بدن نزد ملاصدرا طوری است که از ابتدا گرفتار ثنویت نمی­شود. به نظر وی نفسیت نفس به تدبیر بدن است نه عارض بر بدن، و این به معنی آن است که نمی­توان به نفس نگاهی مستقل و بدون ارتباط با بدن داشت."
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ملاصدرا رابطه‌ی نفس با بدن را اتحاد می‌داند ولی اتحاد انضمامی که نه موجب عینیت باشد و نه موجب دوگانگی که تدبیر بدن توسط نفس واقع نشود 2- بنده نتوانستم روح بخاری را قبول کنم، معتقدم صِرف نزول نفس به جهت تشکیکی‌بودن، آن نفس با بدن مرتبط می‌شود نیاز به واسطه‌ای به نام روح بخاری نیست و فکر می‌کنم ملاصدرا هم در جمع‌بندی همین را می‌فرمایند هرچند بعضاً با زبان قوم سخن می‌گوید 3- در مورد (جسمانی بودن نفس) متنی خوب و جمع‌بندی ارزشمندی است. موفق باشید

12101
متن پرسش
سلام بر استادنا: فایل شکوفایی را گوش کردیم انصافا خوب بود و چه پایان دلنشینی داشت. اما همچنان آدم شدن ما شبه محال، ای تو روح این نفس، بماند. می خواستم بپرسم از محضزتان که چگونه میشه فیزیک خواند و در همان لحظات درگیری در مباحث سخت ریاضی به یاد خدا بود؟! قبل و بعدش را نمیگم وقت درگیری در مثلا بی بعد سازی معادلات دیفرانسیل جزئی را یعنی میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عزم کلی خود چنین نیّت کنید که می‌‌خواهند قواعد موجود در عالم را بیابید که یک نحوه ظهور توحید خداوند در عالم است. موفق باشید

12098
متن پرسش
سلام علیکم: کاظمی مسوول بنیاد فرهنگی امامت شعبه اصفهان هستم. می خواستم با استاد ملاقاتی داشته باشم. چگونه موفق می شوم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد با جناب آقای توکلی علت ملاقات را در میان بگذارید تا بررسی کنند. شماره‌ی ایشان 09138780869 می‌باشد. موفق باشید

12097
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگ و گرامی: بنده از شما درخواستی دارم، لطفا جواب سوال دوستانی که در بدیهیات خود دچار شک شده اند را به صورت خصوصی و به ایمیلشان بدهید که خدای ناکرده ذهن مراجعین به سایتتان با دیدن و خواندن این تفکرات و شبهات که همگی موهومات و دور از عقل می باشد آلوده نشود، چون شیطان همیشه در کمین است و راه ورودش هم وهم و خیال است، بنده نمی دانم که چرا برخی به حالت وهم زده ای دچار می شوند که در بدیهیات هم مشکل پیدا می کنند،که البته پای شیطان هم وسط است، ولی اگر انسان مفهوم جبر را بفهمد و بداند که بدیهیات جبریست و به اختیار شخص نیست و این را واقعا درک کند دیگر در این موضوعات شک نمی کند و حتی جبر بودن وجودشان اثبات وجود علت حقیقی هم هست و.....، البته جبر الهی در این امور مخصوصا جبر وجودی خود لطف الهی است، به نظر بنده بهترین راه برای رفع اینگونه شبهات بی اعتنایی به اینگونه شبهات و عدم پیگیری اینگونه شبهات می باشد چون با پیگیری اینگونه شبهات چون توضیح واضحات هست باعث وسواس فکری می شود و اینگونه می شود که شخص به حالتی دچار می شود که دائم دنبال دلیل می گردد در صورتی که بدیهیات همانگونه که از اسمشان پیداست دلیل نمی خواهند چون خود واضح و روشنند و پیگیری این موضوعات آب در هاون کوبیدن است و همانطور که گفتم شخص را دچار وسواس فکری می کند و با هیچ دلیلی راضی نمی شود، چرا؟ چون از ابتدا دلیل آوردن برای بدیهیات اشتباه است چون دچار دور می شویم و در یک حلقه سرگردان می مانیم، چون خود دلیل بر مجهولاتمان هستند، تنها راه حلش بی اعتنایی به افکار شبهه آلود و استفاده از تکنیکهای رفع وسواس فکری و حتی اگر نیاز بود مراجعه به روانپزشک است چون احتمال دارد سروتونین مغز کاهش یافته باشد و اینگونه تاثیر روی نفس گذاشته باشد و شخص دچار سوء ظن به اعتقادات خود و ... شده باشد، از همه مهمتر توکل به خدا و مخصوصا توسل به ائمه اطهار (ع) و پیروی بی چون و چرا از علما و بزرگان عقل و اندیشه است. بنده خود دوستی داشتم که مدتی به اینگونه شبهات دچار بود که با روشهایی که در بالا ذکر شد کاملا از شر این شبهات خلاص شد و نفسش به حالت اعتدال بازگشت، پس دوستان عزیز که به این شبهات دچار شده اند نگران نباشند چون اگر قطعا و به صورت حتمی بخواهند که از شر این افکار خلاص شوند حتما می توانند، فقط باید هرچه سریعتر تصمیم بگیرند و این افکار را پیگیری نکنند و به آنها دامن نزنند و آنها را گسترش ندهند و صد در صد بخواهند که از شر این افکار و موهومات خلاص شوند که مطمئنا با توکل بر خدا و توسل بر ائمه اطهار علیه السلام موفق می شوند چون ذات این افکار پوچ و در نتیجه این افکار در مسیر شکست می باشند چون در جهت فطرت و طبیعت عالم نیست، پس جبر الهی که لطف الهی است این افکار را بی اثر می کند و نفس شخص مبتلا به این افکار را به حالت تعادل بر می گرداند. والسلام موفق و موید باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد خوبی است. بنده به‌جای آن‌که بگویم «بدیهیات جبری است»، عرض می‌کنم «بدیهیات ذاتی وجود انسان است». موفق باشید

12096
متن پرسش
سلام: در رابطه با جواب شما به سوال مربوط به کریشنا مورتی که فرموده اید «از نظر روش، تحت تأثیر بودا است و لذا در روش می‌توان از او استفاده کرد» این بحث روش را اگر ممکن است باز کنید و شرح دهید که چه استفاده ای از این گونه عرفانها می توان کرد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «نگاه در سکوت» او را مطالعه فرمایید در آن‌جا متوجه روش او می‌شوید. کتاب «تفکر زائد» آقای مصفا نیز در استفاده از آن روش نکاتی را به شما می‌دهد. موفق باشید

نمایش چاپی