باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به همین سخنان و تنگناهایی که با آن روبهرو هستیم، بنده جواب خود را در چند قسمت ارائه کردم. یکی آنکه بین سخنان آقای هاشمی قبل از صحبت مقام معظم رهبری در آن مورد خاص و بعد از صحبت ایشان تأمل شود که البته فضای رسانهای اصولگرای حزبی از این جهت کاملاً در غفلت است. و دیگر، عبور از روحیهی قبل از انقلاب که روحیهی صفر و یا صد بود. تا در این فضا هر دو موضوع یعنی سخنان آقای هاشمی و مواضع آیت اللّه جوادی در این رابطه مورد تفکر قرار گیرد؛ وگرنه آن میشود که جنابعالی در فضای سؤال خود به میان آوردهاید. و این نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه ما را وارد تاریخی سختْ ظلمانی مینماید. بسیار آسان است که در یک جمله آقای هاشمی را اینطور توصیف کنیم و بگوییم «با آن همه انحراف و انحطاط و عدول از مسیر امام و انقلاب و از همه مهمتر به مذبح بردن عدالت و تقسیم جامعه به تضاد طبقاتی دهشتناک ضد اسلامی و استقرار توسعه لیبرالیسم و اشرافی گری شخصی و اجتماعی و به تبع آن به مذبح رفتن بسیاری از ارزشها و آرمانها و نهادینه شدن اشکالات که تا سالیان متمادی انقلاب باید هزینه بپردازد». در نظر بگیرید اگر آقای هاشمی همین است که در این جملات فرمودید اولین کسی که باید مورد سؤال قرار گیرد شخص رهبری است و واقعاً اگر تنها آقای هاشمی همین است و لاغیر؛ چرا باید توسط نظام و طرفداران او تحمل شود؟ به هر حال مشکل عجیبی است! نه آنطور است که بشود راحت از آقای هاشمی دفاع کرد و خونِ دلهای خود را نادیده گرفت، و نه آنچنان است که بتوان هیچ جایگاهی در انقلاب اسلامی و در این شرایط تاریخی برای او قائل نشد و محوریت او و پدر معنویبودنِ او را توسط جبههی اصلاحطلب حمل بر جهل و حماقت آن جبهه دانست. آیا برای ادامهی انقلاب، عقل و ادب دیگری نیاز نیست؟! عرایضی در جواب سؤال شمارهی 17236 شده است، خوب است به آن سری بزنید. موفق باشید