سلام استاد عزیز: از وقتی که فرمودید جدی باش سعی میکنم اوقاتم را با قیام و جهاد ناقصی در حد خودم داشته باشم تا دچار بی تاریخی نشوم؛ اما مانع است که پشت سر هم پیش میآید، همه میگویند داری زیاده روی میکنی نیش و کنایه میشنوم، همسرم و مادر و پدر و خانواده ام درکم نمی کنند و واقعا برایم مانع شده اند، حرفشان را دیگر اصلا نمیفهمم. خدا شاهد است دیگر کلاس درس نمیتوانم بروم و کلام و اعتقادات اسلامی را بشنوم، پای هر منبری نمیتوانم بنشینم، حرف مردم برایم عجیب و غریب شده که مثلا میگوید موز شد کیلویی ۵۰ تومن، استاد خدا میداند خستهام، نمیتوانم دیگر وارد دنیای آنها شوم و نمیخواهم وارد دنیاییشان شوم. آنها هم به دنیای من نمی آیند هرچه دعوتشان میکنم، با همسرم در یک خانهایم، او میگوید غرب من میگویم شرق! چه کنم استاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد باید به فضائلی که تحت عنوان «مداراۀ النّاس» در آموزههای دینی ما مطرح شده است، نظر کنید. از رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» داریم که میفرمایند: «أَمَرَنى رَبّى بِمُداراةِ النّاسِ كَما أَمَرَنى بِأَداءِ الفَرائِضِ؛» پروردگارم، همان گونه كه مرا به انجام واجبات فرمان داده، به مدارا كردن با مردم نيز فرمان داده است. و نیز میفرمایند: «أَعقَلُ النّاسِ أَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ؛» عاقل ترين مردم كسى است كه بيشتر با مردم مدارا كند. موفق باشید