متن پرسش
بنام خدا و با سلام حضور استاد گرامی
1- سوال از کتاب معاد شما چاپ 1392 ص 149 سطر آخر است.
کار اسرافیل علیه السلام احیاء و کار عزرائیل علیه السلام اماته و هر گونه قبض است. چرا شما قبض را به اسرافیل علیه السلام نسبت داده اید؟ آیا نکته خاصی مدنظرتان است؟
2- همین کتاب ص 151 سطر 8
بنابر روایات با نفخ صور اول پس از صعقه همه می میرند و موت منتسب به نفخه اول است.
چرا شما نوشته اید در نفخه صور اول بحث از انقطاع روح از بدن و موت نیست؟
بحارالأنوار ج : 6 ص :324- عن تفسیر القمی عند قوله : وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ ..... فینفخ فیه نفخة فیخرج الصوت من الطرف الذی یلی الأرض فلا یبقى فی الأرض ذو روح إلا صعق و مات و یخرج الصوت من الطرف الذی یلی السماوات فلا یبقى فی السماوات ذو روح إلا صعق و مات إلا إسرافیل قال فیقول الله لإسرافیل یا إسرافیل مت فیموت إسرافیل
علاوه براین روایت روایات دیگری هم پیدا کردم که دقیقا همین معنا را با لفظ (مات) میرساند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید دنیا در معرض دَم اسرافیل«علیهالسلام» قرار میگیرد. حال چه در نفخهی اول که مرحلهی فنای عالم است و چه در نفخهی دوم که مرحلهی بقای بعد از فناء است. در حالیکه دَم عزرائیل«علیهالسلام» به افراد مربوط است و از این جهت تفاوتی بین آن دو دَم هست. به نظرم همین که ماتَ و صعِقَ را مترادف آورده، می خواهد برساند که این موت از سنخ صَعقَ است و نه آن موتی که افراد بهوسیلهی نور حضرت عزرائیل«علیهالسلام» پیدا میکنند و اینکه در صفحهی مذکور متذکر شدهایم: عنایت دارید که نفرمود «ماتَ». تأکید بر آن است که از معنای صَعق غفلت نشود و روایتی که در کنار واژهی صعق، واژهی مات را آورد، تأکید بر آن دارد که روشن کند صعق یک نوع مردن است هرچند به معنای مردن معمولی نباشد. موفق باشید