سلام استاد: خدا قوت. پیرو سؤال ۳۵۲۷۲ باید عرض کنم اگر خدا حضور در فضای مجازی را برای ما رقم زده بود حداقل باید چشمان سالم به ما می داد که بتوانیم فعالیت مجازی داشته باشیم. بنده در گذشته فعال مجازی بودم حتی در سایتهای بین المللی با ملیت های مختلف به زبان انگلیسی بحث و تبادل نظر می کردم اما درسالهای اخیر بخاطر پیوند قرنیه و مشکلات بینایی حتی گاهی کارهای ضروری ام را هم نمی توانم در اینترنت انجام دهم. اگر خداوند تقدیر دیگری برای ما رقم زده بود حداقل در خانواده ای که اکنون زندگی می کردم آرامش نسبی داشتم در حالی که مشکلات خانوادگی به حدی شدید و عمیق است که امکان زندگی عادی را سلب نموده و تا حد جنون به بنده فشار می آورد. ضمن اینکه خداوند ما را زوج آفریده و نیازهایی در ما قرار داده که در هیچ مسیر دیگری غیر از ازدواج برآورده نمی شود. بنده آنقدر در این چند سال اخیر راجع به این موضوعات فکر کرده ام و به نتیجه نرسیده ام که دیگر توان هیچ فعالیت فردی و اجتماعی ندارم و فقط هرروز به مرگ خود می اندیشم. واقعاً در زمینه حکمت خداوند دچار تردید شده ام چون تمام بخش های زندگی ام با هم تناقض دارند و چیزی که اصلاً در زندگی نمی یابم آرامش است. آرامشی که مقدمه هر نوع فعالیت و پیش نیاز انجام رسالت است. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باز فراموش نکنید خالق ما، ربّ ما نیز هست و زمینه تعالی ما را به نحوی فراهم کرده است. در این مورد خوب است به عرایضی که با توجه به سؤال جنابعالی اخیراً عرض شد، نظری بیندازید. https://eitaa.com/matalebevijeh/13889. موفق باشید
این شرایطی که الان توضیح میدم شرایط میلیون ها نفر از نسل جدیده که اگر چه از کشور و اطراف حرف میزنیم اما نسل جدید مرز نداره فقط در ظهور مسائلش دچار بروزات مختلف هست. خسته ایم یعنی روح های ما هیچ دلیل و احساس حیاتی برای زندگی نداره و هیچ موقع فکر نمیکنم بشر به این نقطه رسیده باشه که بگه اصلا چرا خدا من رو خلق کرد؟ با اجازه کی به من زندگی داد؟ تمام رنج نیست انگار نیچه فقط در لحظه ای از نوجوانی یا چه بسا امروزه در کودکی هم خودش رو نشون میده. خلاصه شده و هیچ افرادی رو ندیدم مثل این نسل جدید واقعیات خودشون رو سوبژه و بدون ترس بیان کنند. درد ما ترس و نا آگاهی نسل های گذشته برای آزاد شدن از بند غرب وحشی و سلطه ترس و ناآگاهی آنها بر سر نسل جدیده که نمیذاره ما راحت اراده به تغییر کنیم. من از مقدس معابان بیزارم و آنها را به حرکت های لاک پشتی خودشون راحت میذارم و از شیوخ مدعی و قلمه سلمبه گوی معروف امروزی فراری ام چرا که آنهایی که تلاش برای اصلاح ما دارند قطعا ما را گمراه خواهند کرد و این روش پیامبران و اولیای الهی نبوده زیرا پیامبران خود تواریخند ولی آنها کتاب خوانده اند پس منبر ها را برای لاک پشتان بالا روید و آنها را حرکتی دهید. ما حق نداریم از بزرگان چنان خجالت بکشیم که مسائل و مشکلات خودمون رو انکار کنیم، ما حق نداریم از نسل های قبل بترسیم و اگر مشکلات خود را عیان میداریم و فریاد «زندگی گمشگشته من کجایی» سر میدهیم خجالت نداره بلکه رنج ها کشیدیم تا نقص های خود را بیابیم. از امروز از کسی نخواهم ترسید و به خودم قول خواهم داد تا هر اندازه حضور داشتم خود را برای تغییر و زندگی خرج کنم و این امر را از خدا میخواهم که قسمتم کنند، همان خدایی که مرا خلق و تربیت کرد و به او پایبندم یعنی تنها کسی که توان تکان دادن مرا دارد تنها اوست که به او باید پاسخ دهم و تنها کسی که ممکن است برایش خود را نابود کنم. من دیگر ناله نمیکنم که مردم به من رحم کنند بلکه امیدوارم روزی به دست همین مردم کشته شوم تا آنچه تمام عمر زیستم روزی به جمع بندی برسد و امیدوار به آرزویم برسم. خدایا اگر تمام بلاهای عالم را سرم بریزی و تحملش را نداشته باشم و بمیرم باز از مرگ خود شادم و از تو راضی ام. دیگر کسی حق ندارد در گوش من زمزمه ترس و مظلومی و سستی و ضعف کند زیرا این خلقت روزی آغاز شده و باید به کمال خود جاودان سیر کند همانطور که ذات احدی خدای تعالی جاودان و برتر و پاینده است پس از سختیهای روزگاران حراسی نیست. خدا میدونه با چه سختی این حرف ها رو به زبون میارم تا اگرچه راه ظهورات و درک ظهورات مسائل امروز تقریبا غیر ممکنه و خوب ها را بد جلوه میدهند و بد ها را خوب، راه امیدواری همچنان برای در خود فرو ریخته هایی چون خود من باز باشه و بی ترس از مرگ در آن قدم گذارند زیرا امروز همه چیز در مرگ است یعنی همه حیات در همه مرگ است. از شما خواهش دارم دیگر نفرمایید نیچه چنان بود بلکه بفرمایید این نسل چنینند ما دور دست نیستیم ما همین جاییم دقیقا مرکز زمین و آسمان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! نه! بحث در نیچه به عنوان شخص در میان نیست. بحث در نظر به شخصیتی است که خیلی زود متوجه شد که اگر زرتشت از کوهستان خود به میان مردم نیاید، همگان در نیستانگاریِ دوران نابود میشوند و اراده معطوف به قدرت را به بیراهه میبرند و به گفته خودتان زندگی گم میشود و در اینجا است که ما هستیم و امکان ظهورِ ابر انسان. امری که حضرت روح الله شرایط ظهور آن را فراهم کرد تا آنجایی که اگر در این نظام، انسان با حضور هویت انقلابی حاضر شود همه جهان در او گشوده میگردد به همان معنایِ گشوده شدنِ «ایمان» و «امید» که رهبر بصیر انقلاب در ۱۴ خرداد امسال از آن سخن گفتند و کاربر سؤال شماره 35273 به خوبی آن را با ما در میان گذاشت و از بیقراری جوانان این دوران سخن گفت. موفق باشید
به نام خدا با عرض سلام و احترام: بنده معلم سوم دبستان هستم و دانش آموزی بسیار توانمند، مودب و باهوش دارم در حدی که از هر لحاظ، رتبه ی اول کلاس را کسب می کند، اما ویژگی ای دارد که موجب نگرانی بنده و به ویژه خانواده ی ایشان شده است؛ او به شدت کمال طلب است، تا جایی که تحمل شکست ندارد و اگر در امری شکست بخورد آن را به طور کامل کنار می گذارد و از طرفی می خواهد در هر چیز بهترین باشد و بهترین را داشته باشد، به طور مثال تنها یک دوست انتخاب کرده، دوستی که فردی بسیار مودب و مومن و به ظاهر کامل است و تمایل دوستی با دیگران را ندارد با اینکه دیگران او را دوست دارند. به گفته ی پدر ایشان، فردی در دوستانشان چنین شرایطی را داشته و طبق شکستی که در دوستی خورده، به دلیل اینکه دوستش فردی بسیار مذهبی بوده، دین و متعلقات آن را به طور کامل کنار گذاشته است. در حال حاضر این نگرانی وجود دارد که مبادا این کمال طلبی و ریسک ناپذیری خطری برای رشد او و دین او داشته باشد. علم بنده یارای تحلیل این موضوع و ارائه ی راهکار در این باب را نداشته لذا از شما خواهشمندیم ما را در این باره راهنمایی نمایید تا انشاءالله وظیفه ی خود را در قبال این کودک انجام دهیم. با تشکر و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است با این نوع دانشآموزان از معارف بلند معرفت نفسی سخن گفت تا در دل آن معارف، تواضع نیز پیش آید. پیشنهاد میشود کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» که روی سایت هست با ایشان در میان گذاشته شود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: چگونه برخی از عرفا ذکر و دعاهایی گفته اند که شاید در روایات نیامده است؟ آقا از کجا به ذکر و تعداد آن و کاربرد هریک واقف هستند و آیا میتوان به آن ها عمل نمود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً مبنای دعاها و اذکار عرفا همان ادعیه و اذکاری است که از قرآن و معصومین گرفتهاند و با روحیه و ابتکار خود، آن را مناسب حالشان تنظیم نمودهاند. حال برای بقیه مؤثر است یا نه؛ هرکس باید خودش تجربه کند. آنچه اصل است ادعیه و اذکاری است که از طرف معصومین علیهم السلام صادر شده است. موفق باشید
با سلام استاد ارجمند: آنچه شما بزرگوار و دیگر بزرگان در تقلای بروز و ظهور و نهایتا حضور اش هستید، از زیر خاک سربرآورده آنچه از توحید میجستیم نمایان شده است، دیروز سوالی مبنی بر این که چه کنیم، نفاق آفاقی «فئتین» باعث بروز نفاق در درون و انفس متن نشود، امروز حضرت آقا «رهبر معظم» در بیانات گهربار شان در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی از اهمیت و توجه به تفاوت بین دوقطبیتی و اختلاف سلیقه فرمودند _فرموده شد اینکه دشمنان با تبلیغات سؤ در صدد ایجاد دوقطبیتی (حق _باطل) است دقیقا برای شکستن پایه های اختلاف سلیقه و نظر به وجوه مختلف قضیایاست ممنون میشویم قدری در این خصوص بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً این مسئله بسیار مهمی است ما بین «دیگری» و دشمن، تفاوت نمیگذاریم گویا هنوز در تاریخی هستیم که «هرکس با ما نیست، بر ما است»، غافل از اینکه بشرِ جدید با وجوه انسانی خود در خود حاضر شده و در این فضا چه اندازه میتوان حتی با غیرِ خودی رابطه انسانی برقرار کرد، چه رسد به خودیهایی که از جهاتی با همدیگر تفاوت نگاه داریم ولی در بستر اسلام و انقلاب. و اینجا است که میتوان دشمنان را به خوبی تشخیص داد، دشمنانی که جهتگیری آنها نه انسانی است و نه الهی. موفق باشید
سلام و عرض ادب: ببخشید میخواستم بگم که من خیلی فکر های بدی میاد توی سرم یعنی به چیزایی فکر میکنم که نمیتونم به زبون بیارم میشه لطفا راهنماییم کنید باید چیکار کنم برای چی این جور فکرا میاد توی سرم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره ما هستیم و عبور از این نوع سوالات که دیر یا زود با آنها روبرومیشویم. هر اندازه خود را مشغول مطالب عمیق تر و معارف الهی بنماییم، به گفته آیت الله حسن زاده هر اندازه خودمان افکار خود را مشغول کنیم توهمات ما، ما را مشغول نمیکنند. در این مورد پیشنهاد میشود کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست مطالعه شود. موفق باشید
سلام و ادب خدمت استاد: تشکر از لطفتون بابت وقتی که به مخاطبین هدیه میدید: استاد در جلسه دوشنبه هفته پیش به دعایی در زیارت امیرالمومنین اشاره فرمودید: «اللهم ارزقنی عقلا کاملا و لبا راجحا...» با توجه به اینکه مقام عصمت مقام یقین به معنای: لاریب فیه است و در مقام عصمت انتخابگری ونخبه گزینی بی معناست وهرچه هست فقط حق وحقیقت است؛ آیا این دعای منقول از امام سجاد را میشه در راستای اشارت و دعوت ما دانست؟ و آیا میشه گفت: به میزانی که قوت عقل و ایمان شدیدتر بشه، انتخابگری بشر از معنا میافتد به این لحاظ که فقط حق را می بیند و برای غیر حق ظهوری نیست تا جایی که حتی انتخاب خوب و خوب تر هم رنگ می بازد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند آنچنان میدان گشودۀ نظر به حق بیمنتهاست که: «چه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» چه مشکلی از این زیباتر که انسان بهخصوص اولیای الهی هر اندازه در آن حاضر و حاضرتر شوند و در راستای عبودیت حضرت محبوب جلو و جلوتر روند؛ باز «حجاب چهره جان میشود غبار تنم /
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم». اینجا است که از درون جان ندا سر میدهد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً...». حال آن، چه عقل مبارکی است که متوجۀ نور «ربّ» میگردد و منوّر به آن حکمت میشود که خیر کثیر است «که صاحبدل بداند وان چه حال است». از آن عجیبتر تقاضای «وَ لُبّاً رَاجِحاً» که انسان در این فراز طلب بنیانی را میکند که از هر خوبی به خوبترینها نظر نماید و روحی رجحاندهنده در او شکل بگیرد که آن احوالِ احوالها میباشد، حضوری که به کم قانع نشود یعنی: «غرقِ حق خواهد که باشد غرقتر». موفق باشید
سلام خدمت استاد طاهرزاده: با عرض پوزش، حقیر چون چند سالی در حوزه تحصیل کرده ام، بعضاً مردم به دید طلبه به بنده نگاه می کنند. لذا گاهی کسانی که با آخوندها مشکل دارند به بنده می گویند ای کاش همه آخوندها مثل تو می شدند!! بنده در عین اینکه از این سخنان در درون خودم بسیار شرمنده می شوم، دچار تأسف هم می شوم. چون حقیقتاً حقیرتر و گرفتارتر از خودم در عالم سراغ ندارم. حال شما حساب کنید اگر مردم ما با چهرههای اصیل و درخشان روحانیت مواجه می شدند چه می کردند و چگونه تمام نقشه های ضدانقلاب نقش بر آب می شد. همه این ها را گفتم که بپرسم به نظر حضرتعالی مردم چگونه می توانند ماوراء دروغ ها و تبلیغات ضدانقلاب با چهره های اصلی حوزه و روحانیت مواجه شوند؟ چون چشمه زلال کجا و آبی که از کانال ها عبور کرده کجا!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! یکی از موارد دشمنشناسی در همینجاها میباشد که بفهمیم هر جریانی که بیشتر از طریق دشمن نفی میشود، به همان اندازه نقش ارزشمندتری دارد با کمترین انصاف میتوانیم درک کنیم پاکترین و دلسوزترین قشر، همیشه روحانیت بودهاند. در این مورد خوب است به سخنان آقای دکتر شریعتی در مورد روحانیت، نظر کنیم.
۱. علماي شيعه پاكترين گروه يا طبقة روحاني از ميان همة اديان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار ميروند. (4)
۳. از خصوصيات علماي شيعه يكي درگير بودن مداوم آنها با نظام حاكم در طول تاريخ بوده است و يكي تقواي بارز و آشكارشان كه هنوز هم اين چهره را حفظ كردهاند. (5)
۳. علماي شيعه در طول هزار سال تاريخ اسلام همواره مشعلدار قيام عليه ظلم و پاسدار جنبش عدالتخواهي و آزادي اجتماعي و فكري و رهبري علم و تقوا در حكومت و مبارزة مستمر عليه نظامهاي استبدادي و اشرافي خلافت و حكومتهاي دستنشانده يا وارث خلافت ظلم و غصب بودهاند و پيشاپيش همة نهضتهاي تودههاي محروم و تسليمناپذير؛ نمونهاش: سربداران در قرن هشتم هجري. (6)
۴. پيشاپيش هر نهضت مترقي ضد استعماري در اين كشورها همواره بدون استثنا قيافة يك يا چند عالم راستين اسلامي و به خصوص شيعي وجود دارد. (7)
۵. اولين رستاخيز، تنباكو است؛ و اولين چهرهاي كه در برابرش ايستاد ميرزا حسين شيرازي، از توي همينهاست. و اولين ردپاي استعماري كه وارد ايران شد، بانك بود؛ و اولين كسي كه طرح كرد كه بانك را بگذاريد بيايد، يك روشنفكر متجدد ضدمذهبي فرنگيمآب بود ـ ميرزا ملكم خان ـ و اولين كسي كه در برابر همين پديده ايستاد، سيدجمال بود؛ كه از همين جامعه است. (8)
۶. من به عنوان كسي كه رشتة كارش تاريخ و مسايل اجتماعي است ادعا ميكنم كه در تمام اين دو قرن گذشته در زير هيچ قرارداد استعماري امضاي يك آخوند نجفرفته نيست؛ در حالي كه در زير همة اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ رفته هست. (باعث خجالت بنده و سركار). (9)
۷. كمتر كسي است كه در اين سالها به شدت و با تكيهاي كه من دارم از «روحانيت» به عنوان «تنها پايگاه فرهنگي و معنوي ما كه در برابر هجوم استعمار فرهنگي غرب مصون و مستقل مانده» و «تنها جايي است كه چهرههاي عليواري اگر باشد باز در ميان همينها هست»، دفاع كرده باشد و آنهم به تكرار و با استدلال. (10) https://rasekhoon.net/article/show/157827/%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA .
وظیفه ما در آن است که سعی کنیم روحانیت متعهد و دلسوز را به مردم معرفی کنیم تا توطئههای دشمن خنثی شود زیرا همانطور که ملاحظه میکنید عموماً استعمار از روحانیت ضربه خورده است و نباید با مطرحکردنِ کسانی که به گفته آیت الله بروجردی گرگهایی هستند در لباس میش؛ که مسلّماً بسیار اندکاند، فریب نقشه دشمنان را بخوریم. موفق باشید
سلام استاد: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ شهادت سید مقاوت را به شما تسلیت می گم ان شاء الله آخر و عاقبت همه ما در این دنیای فانی ختم به خیر و رضای پروردگار دو عالم بشه. بفرمایید ما چه کنیم؟!! و در فقدان چنین استوانههایی که در جای خود ما را معنا میکردند؛ راهمان چگونه ادامه پیدا کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر حضور تاریخیمان از طریق انقلاب اسلامی با حاج قاسم عزیز، آغازی را تجربه کردیم و با شهادت سید حسن نصرالله عزیز باز آغازی بعد از آن آغاز، در افقِ آینده ما گشوده شد. به گفته آقای دکتر سعید جلیلی «نظم جدید را فرزندان مقاومت رقم خواهند زد» فردایی که پرچم زرد و سبز حزب الله در دست جوانانی است از نژاد سفید و سیاه و سرخ. عرایضی در رابطه با جایگاه امروزین ما نسبت به شهادت سید حسن نصرالله عزیز تحت عنوان «قرآن و جایگاه شهادت سید حسن نصرالله» به میان آمد https://eitaa.com/matalebevijeh/17679 . اینجا است که اگر اشکها در فقدان آن روح بزرگ میریزد، دلها بسی استوارتر و با اطمینانی کامل به همان اطمینان سید حسن نصرالله در میدان است https://eitaa.com/matalebevijeh/17682. موفق باشید
روز معلم بر شما و تمام شاگردانتون که دست پرورده استادی چون شما هستند و ما بر سفره علم آموزی آنها درس میخونیم مبارک و فرخنده باشه. ان شاءالله دعای رفیق شهیدتان استاد مطهری بدرقه راه زندگیتون باشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر و به امید آنکه بتوانیم در نسبت با دیگر عزیزان، آینهای در مقابل همدیگر باشیم برای هرچه درخشش انسانیتمان. از شهید مطهری بزرگ یاد کردید؛ حقیقتاً آن مرد بیش از آن بود که ما گمان کنیم او را یافتهایم! باید با نگاهِ هرمنوتیکی به او و آثارش نظر کرد تا جایگاه تاریخی آن شخص و آن کلمات معلوم گردد و با آن نوع تفکر تاریخی است که میتوان در فردای خود نیز با آن مرد بزرگ مأنوس بود. عرایضی تحت عنوان «مطهریِ فردای تاریخ ما» شده است که به عنوان مقدمه إن شاءالله میتواند راهگشا باشد. موفق باشیدhttps://lobolmizan.ir/category/79?&tab=posts&inner_tab=leaflet
سلام: بنده قبلا شیعه بودم ولی مدتی است به اهل سنت ایمان ظاهری و قلبی دارم و نسبت به اهل تشیع فقط ایمان ظاهری دارم. مسئله از جایی شروع میشود مثلا وقتی نماز میخوانم به روش شیعیان میخوانم حس دارم نوعی بدعت گذاشته میشود و بهره لازم از نماز نمیبرم. خواهش من از شما این است راهنمایی بفرمایید راه رسیدن به ایمان قلبی به تشیع چیست؟ یا نوشتاری معرفی بفرمایید تا با آموزه ها و اعمال اهل تسنن بیشتر آشنا شوم و مثلا نماز را مانند آنها بخوانم. البته نوشتارهای شما را درباره این موضوع خوانده ام ولی فایده نداشته و ایمان قلبی من اهل سنت است. سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را که روی سایت هست مطالعه فرمایید. امید است با نگاهی که قرآن و عقل در مقابل انسان میگذارد، انسان بتواند بهترین انتخاب را برای خود به میان آورد. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و ارادت خدمت استاد طاهرزاده عزیز: میخواستم نظر حضرتعالی رو درباره حد اطاعت از همسر بدونم. من تمام تلاشم و میکنم که تمام وظایفم رو نسبت به همسرم و دو تا فرزند پسر ۱۱ ساله ام و دختر ۵ ساله ام و نظافت منزل و خدمت رسانی به خانواده و مهمانداری کم نذارم. و در حد عالی نیستم ولی در حد توانایی و عقلم و مدنظر گرفتن رضایت و قرب الهی تلاش خالصانه میکنم. اما همسرم مدام از من گله مند هستند. و حتی من جلوی ایشون تمام وقتم برای ایشون هست، ولی وقتی نیستند در منزل من کتاب میخونم و نماز و دعا و صوتهای شما رو گوش میدم. ولی ایشون میگن من دوست ندارم دنبال این چیزها باشی، حتی من برای نماز شب بیدار میشم خوششون نمیاد با اینکه من تمام حقوق تمکین ایشون رو رعایت میکنم. من با دوستانم مباحث نهج البلاغه شما رو مباحثه میکنیم هفته ای دو ساعت در خانه یکی از اعضا، ولی ایشون خیلی بهونه میگیره که من نرم. میگن فقط توی خونه باش. من با هیچکس ارتباط ندارم. تمام انس ام صوت گوش دادن و نماز و تفسیر قرآن شما رو گوش دادنه و البته حرف زدن با حضرت حجت ارواحنا له الفدا. وظیفه من طاعت از ایشون هست یا راضی کردنشون؟ من مربی قرآن کودکان در بسیج محله مون بودم، ولی بخاطر اینکه به ایشون ثابت کنم اولویتم شمایی موندم خونه و نرفتم.از طرفی خودم همش میگم حتما خیری پشت پرده هست و من نمیفهمم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید هر کدام از زوجین نسبت به همدیگر وظایفی دارند، ولی آنطور نیست که زن تحت ولایت شوهر باشد. باید خودش به ضرورتهای فکری خود نیز برسد. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: در دعای ۱۳ صحیفه سجادیه آمده که خدا چنان کن که هیچ نعمتی از بنده است نبینم مگر آن که بهتر از آن را به من عطا کنی. آقای دولابی می گفتند اگر نعمتی در فردی دیدید به خود بنگرید، اگر آن را داشتید خدا را شکر کنید و اگر نداشتیم آن را از خدا طلب کنید ولی نظر امام خمینی در مورد حسد این است که وقتی حسود دیگری را کامل دید، در او حالت انکسار رخ میدهد که همین عامل تحقق حسد میشود. با توجه به دعای ۱۳ صحیفه سجادیه و توصیه ی مشابه آقای دولابی قاعدتاً در دیدن نعمت در فرد دیگری که انسان حائز آن نیست حالت طلب و انکسار رخ می دهد که به فرموده امام خمینی عامل حسد است. لطفا درباره این موضوع توضیح دهید که اگر نعمتی در فردی دیدیم آیا باید همان یا بهتر از آن را از خدا طلب کنیم یا خیر و اساسا رفتارمان چگونه باشد تا دچار حسد نشویم؟ با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در نظر به کمالاتی که در دیگران هست، متوجه صراط مستقیمی شدیم که در آن صراط با همه آن کمالات به مرور روبهرو خواهیم شد؛ با جدیت بیشتر راهِ خود را ادامه میدهیم کاری که امثال حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» پیشه کردند. موفق باشید
سلام: روزگار هم جریان خودش رو داره. توش تا نمیری پیدا نمیشی، کلا حسابی تو رو هر جور هم که نمیخوای میکشه توی خودش، مگه این که یه روزهایی خیلی کمی پامون برسه به جاهای محکم و سخره ای، وگرنه تمام شن زار است و باتلاق. ای بابا! چی بگم، من دیوونس، جوونه و سنگینه؛ دردسر گریز شدم از وقتیکه در یادم هست. راجع به امروز که گفتید ۲۲ بهمن و راهپیمایی، رفتم و مشارکت کردم، خلاصه دیدم... انگار یک پوچی آنی و لحظه ای در جوّ بود ولی نهایتا برای خودم و همه ی کسانی که شرکت کردند یک به خود آمدنی بود بنظرم! ولی خیلی تفاوت داشت با ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انگار همه میدونستن جای خودشون رو توی تظاهرات و اجتماعات کجاست و چیه. از آینده نیومده ام و ندیدم که حالا چی میشه اما میدونم یه خدایی هست که ما رو تو بی تابی خودش می خواد. ما مسخره شدیم بیایم بگیم مرگ بر آمریکا؟ آری! باید مسخره شد و ملتهب شد بخواطر کشورم. اگه همچی درست بود که کسی بلند نمی شد بره تظاهرات کنه. دفاع مقدس هم توی مسخره گی کامل بود، هرکی نمی دونست پامی شد میرفت. پرچم؛ اونو دوست دارم که هویت منه ، اونو دوست دارم که هویتم رو با الله همراه کرده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: امری فوق ارادههای جزئی ما، ما را به سویی که مأوای جانمان است؛ جلو میبرد تا خود را در لایههایی عمیقتر که در هستی ما نهفته است، تجربه کنیم. آری! «عاقل به کنار جوی پیِ پل میگشت / دیوانه پا برهنه از جوی گذشت». این نوع دیوانگی از هزار عقلمداریِ اهل دنیا عاقلانهتر است یعنی «اوست دیوانه که دیوانه نشد». موفق باشید
سلام علیکم: کسی که احساس ظلمت و کدورت و آلودگی می کند و از گل و لای گناهانش در فشار و اذیت است و با همین حالت به قرآن پناه ببرد و آن را تلاوت کند تا با نور تلاوت قرآن ظلماتش برطرف شود، آیا اثر مثبت دارد یا منفی؟ چون گاهی تصور می کنم اگر با حالت آلودگی به قرآن رجوع شود مشمول «لایزید الظالمین الا خسارا» می شوم. خواهش می کنم در این مسأله یاری ام کنید. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند چنین است! و به هر بهانهای به قرآن مجید کریم رجوع شود، ناخودآگاه جهانِ سراسر رحمت حضرت معبود، مقابل انسان گشوده میگردد و آیه «لایزید الظالمین الا خسارا» مربوط به کسانی است که میخواهند از طریق سوء استفاده از قرآن، ظلمِ خود را توجیه کنند. موفق باشید
سلام علیکم خدمت استاد طاهر زاده عزیز: از اینکه به پرسش بنده توجه دارید و پاسخ می دهید تشکر می کنم. بنده حدود ۲۰ سال است که به نوعی وسواس فکری (بسیار آزار دهنده) دچار شده ام و با اینکه واقف به اشتباه بودن افکار و بالطبع آن کارهای دستوری از آن افکار هستم اما هیچ گاه در مبارزه با این بیماری پیروز نبوده ام علاوه بر نشانه های عمومی وسواس فکری که در اکثر افراد مبتلا به این موضوع در بنده هست، موضوع بسیار آزار دهنده و وحشتناک تری نیز حدود ۲۰ سال است که گریبانگیر بنده است و آن این است که فکرهای سرایتی (بیماری ها، مصیبت ها، ناکامی ها و...) را از طریق دیگران مُسری می دانم و این باعث شده در ارتباط با افراد همیشه دچار اضطراب و وحشت شوم از بابت اینکه مسائل زندگی آنان به بنده نیز سرایت کند و این افکار دائما بدون لحظه ای توقف در ذهن بنده جولان می دهند و باعث اضطراب همیشگی و دائمی شده و تا جایی که باعث شست و شوی زیاد (لباس ها، بدن و...) شده از ترس اینکه در ارتباط با دیگران این اشیاء آلوده شده و حتما موضوعات نگران کننده آنان به بنده نیز سرایت خواهد کرد از جنابعالی در مقام استاد و پدری دلسوز تقاضا دارم راهنمایی یا حتی توصیه های عبادی برای رفع این موضوع جانکاه برای بنده بفرمایید. اجرکم عندالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته آیت الله مظاهری در این موارد باید شخصی را که به عنوان الگو و نمونه پذیرفتهایم، مدّ نظر قرار دهیم و بر اساس سیره و حرکات ایشان، حرکات و افکار و اعمال خود را تنظیم کنیم. در ضمن خوب است به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت است رجوع شود. موفق باشید
شمع، تاب عریانشدن ندارد. تاریکی فراگیر است و گستریده. از هر سو میآید؛ نه از پیش، نه از پشت، که از درون. شمعِ عریان را با یک نسیم خاموش میکند. شمع، دیگر نمیخندد. دیگر اشک نمیریزد. شمع، آنگاه که پوشیده است روشن میماند. چراغدان نور میدهد یا شمع؟ عجب افسانهایست. کمشکاة فیها مصباح، المصباح فی زجاجة، الزجاجة کأنها کوکب دری. شمع را در چراغدان سینه میگذارم و پنهانش میکنم. آهسته سخن میگویم، مبادا خاموشش کنم. میخواهم دورش طواف کنم. میخواهم از پردهدَران جدا شوم. پردهدَرها دیوارهای خانهٔ خدا را هم خراب میکنند تا حقیقت را بیابند. شمع میمیرد. آنها چیزی نمییابند. چراغدان میدرخشد. چراغدان تماشایی است. میخواهم طواف کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و اینجا است که اگر حضرت حق فرمود: «وَلِلّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛ و امام صادق «علیهالسلام» نسبت به این آیه فرمودند: «نَحْنُ وَاللَّهِ اسْماءُ الْحُسني» و در همين رابطه حضرت باقر «علیهالسلام» فرمودند: «نَحْنُ واللهِ وَجْهُه» به خدا قسم مائيم وجه خداوند. این یعنی در جمال اولیای الهی که آینه و مشکاتِ حقیقتاند میتوان با نور حقیقت از آن طریق مأنوس شد. مهم آن است که به گفته جناب مولوی: «دیدهای خواهم که باشد شهشناس / تا شناسد شاه را در هر لباس». موفق باشید
سلام وعرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای استاد طاهرزاده: بنده روی پایان نامه با عنوان نقش خانواده در مدیریت عقل و احساس نوجوان از منظر اسلام کار میکنم از شما راهنمایی میخواهم. معرفی کتاب یا مطلبی یا سفارشی در راستای این پایان نامه بفرمایید. متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه بنده مطالعات جدّی و تخصصی نداشتهام ولی در جریان هستم که جناب حجت الاسلام آقای دکتر حسین سوزنچی که دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم «علیهالسلام» میباشند؛ در این مورد تحقیقات و تألیفات خوبی داشتهاند. https://eitaa.com/familyconferenceموفق باشیدhttps://wfrc.ac.ir/fa
سلام و احترام استاد عزیز: بنده معلم و ۲۷ ساله هستم. همیشه در حال فکر کردن هستم و مسائل روزمره و کوچک ذهنم رو در گیر میکند به طوری که حتی میل به غذا ندارم و با خودم فکر میکنم چقدر افکارم پراکنده و بی مایه هست. با وجود برنامه ریزی همیشه وقت کم میارم، همیشه مشغول کار هستم اما کارام ناقص می ماند. زندگی بهم سخت میگذره و نمیتونم یکم راحت باشم و مدام در حال دویدن هستم. بنظرتون چطور میتونم بهتر و راحت تر زندگی کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله با مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، عزمهایی که مناسب شخصیت مفیدی برای شما میگردد؛ پیش میآید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد: من یک سوال دارم که در مورد وضعیت خودم هست البته در بعضی دیگر هم شبیه آن را میبینم. در مورد ناراحتی اعصاب و اضطراب سوال دارم. من کاملا متوجه حرفهای شما و نگاه توحیدی داشتن و کم شدن اضطراب با زیاد شدن توحید هستم. اما خودم گاهی دچار ترس میشوم که چقدر اضطراب ماهایی که بیماری اضطراب داریم ناشی از ضعف ایمان است و چقدر آن ناشی از بیماری جسمی. من آدم معتقدی هستم، انقلاب و اسلام را به شدت قبول دارم بسیار به آینده امیدوارم و آینده جهان و ایران را حقیقتا نورانی میدانم. اما سالهاست اضطراب شخصی دارم. اضطرابی که یک شخص سالم ابدا متوجه جنس این اضطراب نیست. من پنج ساله درگیر شده ام قبلا هم کمی داشتم اما الان زیاد شده. قبلا که سالم بودم همیشه به بقیه میگفتم نگران نباشید جایی برای نگرانی نیست و میگفتم چرا باید بعضیا بترسن و مضطرب باشن، الان هم با تمام وجودم میدانم خدا وجود دارد میدانم خدا همه کاره ی عالم است میدانم هیچ اتفاقی خارج از اراده او نمی افتد، اما جنس اضطراب که شروع میشود، در عین دانستن اینها دلت میلرزد من بارها خودم را ملامت میکنم که چقدر ایمانت ضعیف است اما بعضی وقتها هم که دقیق میشوم میبینم درصد زیاد از این اضطراب ناشی از بیماری جسمی است. من افرادی را میبینم که هیچ اعتقادی ندارند اما محکم هستند، نمیگم اضطراب ندارند اما جنس بیماری اضطراب یکچیزی است متفاوت با همه ترسها و اضطرابات انسان. گاهی میگم بمیرم و وارد برزخ بشم راحت بشم، بعد میگم با این روحیه نکند تو برزخ هم تاریک باشم و جایگاه پایینی داشته باشم. دوست دارم شهید بشم دوست دارم در اوج بهشت کنار پیامبر برسم، اما بروز خارجی رفتارم گاهی از کفار و بی اعتقادها هم لرزان تر است. ترسهایی دارم که ادمای معمولی متوجه اون هم نمیشن، نمیدانم در صف نانوایی که هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد و هیچ روند غیرطبیعی وجود ندارد، دچار ترس و اضطراب و لرزیدن شده اید یا نه دچار بی قراری و تپش قلب صرفا بخاطر اینکه دو دقیقه دیگه نوبت توست که باید نان جمع کنی، قطعا نشده اید و شاید الان تو ذهن خودتان یا خوانندگان بگید این آدم چقدر کم دین و تاریک و بی ایمان و ضعیف هست، اما من حالتایی رو تجربه میکنم که قبل بیماری، حتی دورانی که اعتقادات دینی ضعیفی هم داشتم تجربه نمیکردم الان تجربه میکنم. میدانم ایمانم قلبی نیست، باور به اعماق وجودم راه نیافته، اما جنس بیماری اعصاب با همه چیزیایی که آدمای سالم حس میکنن متفاوته، لحظاتی دچار اضطراب میشی که هیچ علتی برای ترسیدن نیست. سوالم این هست ما کجای مسیریم ، آیا بعد مرگ کنار بی ایمانان و تکذیب کننده گان و در سطح آنها در برزخ میشیم خودم این رو قبول ندارم اما؟ الان جایگاه ما مضطربان کجاست، شبیه مومنان که نیستم، میشه ما را هم در زمره ی منتظران بنویسند و حضرت ما رو هم سرباز قبول کنه وقتی نگاه به ضعف جسمانیم میکنم خودم خجالت میکشم از این آرزو، اما ته دلم دوست دارم باری را بردارم. بخدا ماهم دوست داریم ذیل عنایات امام زمان و حس حضور خداوند عالم، شاداب و مومنانه کنار امام زمان زندگی کنیم. دوست داریم خونمون در راه به ظهور آمدن توحید ریخته بشه، کارهایی هم انجام میدیم واسه نزدیک شدن به این خواسته اما اضطراب چیز عجیبیه. باور کنید لحظاتی که اضطراب سنگین همراه با ترس به وجود آدم غلبه میکنه، فقط میشه اسمش رو بیماری گذاشت، چون اون لحظه اصلا دو دو تا چهار تای معمولی هم واسه ماها ۴ نمیشه، و تصمیمات عجیبی سراغمون میاد که خیلی ناامید میشیم از خودمون. فقط به فضل و رحمت واسع خداوندی امیدواریم. سوال بعدیم این هست بیماری اعصابی که مرحوم علامه درگیر آن بودند چگونه بود؟ آیا هر بیماری اعصابی صرفا از کمبود توحید است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می آید مسئله و موضوع این طور که می فرمایید ماورای مشکلِ ضعف ایمان و یا ضعف اعصاب باشد. این همان روحی است که بشر جدید را در بر گرفته است و هرکس بیشتر حساس باشد، بیشتر متوجه این روح که همان نیست انگاری است می شود تا به راه حلی که تأمّل در نیست انگاری است، فکر کنیم. راهی که با حضور هرچه بیشتر شور و شعف در متن تاریخ و یگانه شدن با انسانیت انسانها، می توان نسبت به نیست انگاری از حالت انفعال تا حدّی آزاد شد و افقی را مدّ نظر قرار داد که با حضور و توجه نسبت به آن افق، آرام آرام نسبت به نیست انگاری و در کنار آن راه دیگری گشوده و احساس می شود تا آنجایی که متوجه راههایی می شویم که خداوند مقابل ما گشوده است مانند وقتی که جناب حضرت کلیم الله «علیه السلام» پس از خارج شدن از مصر که مورد تعقیب فرعونیان بودند و در زیر آن درخت در حال استراحت بودند و راه خدمت کردن به دختران حضرت شعیب «علیه السام» برایشان گشوده شد و او بدون تأمل وارد آن راه شد و ملاحظه کردید که آن شد که شد و آن حضرت با حضرت شعیب راهی را که باید طی کنند، طی کردند. در مورد مشکل اعصاب حضرت آیت الله الحق علامه طباطبایی یک مشکل جسمی بود و چیزی نبود که مانع سلوک ایشان بشود و مسلّم برای امثال ایشان قابل تحمل بود. موفق باشید
سلام علیکم وقتتون بخیر: مقبولیت و مشروعیت حکومت رهبر حق بر جامعه از پذیرش مردم ناشی میشود یا خیر؟ اگر احراض شود، مردم حکومت رهبری را نمیخواهند آیا ایشون وظیفه شرعی دارند هنوز رهبر باشند یا خیر؟ به نظرم سیره حضرات معصومین به ویژه حضرت علی که فرموده اند اگر حضور مردم نبود حجت بر من تمام نمیشد نشان میدهد رهبر حق را هم باید مردم بخواهند. البته تشخیص رهبری بر حق بر عهده مردم نیست بر عهده مجلس خبرگان است. نیازی هم به برگزاری رفراندوم مورد تبلیغ رسانه های بیگانه نیست، فضای عمومی جامعه نشان دهنده این است که مردم رهبری حضرت آقا رو قبول دارند. برداشتم درسته یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً نظر مقام معظم رهبری آن است که مشروعیت منسب ولایت فقیه، به مقبولیت مردم است. ولی نه مقبولیت شبکه رسانه های استکباری!! که صدایش بلند و بسی تکرارِ یک موضوع است در کانالهای مختلف به طوری که افراد عادی را به اشتباه میاندازند. موفق باشید
عرض سلام خدمت شما: استاد راجع به این سخنان امام خامنه ای که در ادامه آورده میشود میخواستم بپرسم اینکه، در فلسفه اسلامی که ایشان بیان فرمودند، چگونه میتوان امتداد عملی آن را استخراج کرد؟ یعنی چگونه میتوان امتداد عملی آن را، که ایشان به عنوان حکمت عملی بیان فرمودند استخراج کرد؟ _ بخشی از بیانات در دیدار اعضای موسسه عالی فقه و علوم اسلامی : این [نظام] باید اداره بشود با اسلام، با فکر اسلامی. فکر اسلامی در جنبهی عملی، همان فقه اسلام است؛ البتّه بنده با فلسفه خواندن، نه فقط مخالف نیستم بلکه کاملاً تأیید میکنم، فلسفه هم لازم است؛ حالا چه جوری داخل برنامههای شما بشود، آنها به برنامهریزی مدیران محترم آنجا بستگی دارد؛ لکن فلسفه خوب است، لازم است، نه اینکه فقط خوب است؛ لازم است؛ در این تردیدی نیست؛ لکن آنچه زندگی را اداره میکند، عملاً فقه ما است؛ علّت هم این است که فلسفهی اسلامی در طول زمان امتداد عملی نداشته؛ یعنی این حکمت نظری ما به حکمت عملی امتداد پیدا نکرده؛ در حالی که فلسفههای غربی که از لحاظ نفْسِ فلسفه بودن خیلی کم محتواتر و ضعیفتر از فلسفهی اسلامی هستند، امتداد عملیّاتی دارند؛ یعنی اگر چنانچه شماها مثلاً فرض کنید که فلسفهی کانت یا هگل یا مارکس را معتقد باشید، در مورد حکومت نظر دارید، در مورد فرد نظر دارید، در مورد ارتباطات اجتماعی نظر دارید؛ امّا [اینکه] اقتضای فلسفهی ملّاصدرا یا فلسفهی فرض بفرمایید که ابنسینا یا دیگری در حکومت یا در فلان [مسئله] چیست، چیزی برای ما روشن نشده؛ نه اینکه ندارد، قطعاً دارد؛ سفارش من به متفلسفین و فعّالان فلسفه همیشه این بوده که این امتداد را پیدا کنند؛ چون معتقدم اثر دارد؛ این امتداد وجود دارد امّا خب روی آن کار نشده؛ بنابراین فعلاً آنچه میتواند جامعه را اداره کند، فقه ما است؛ خب پس این اقتضای بیرونی و نیاز بیرونی، این هم حوزه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه فلسفه اسلامی بخصوص در اسلوب صدرایی، صرفاً به موضوعی خواندنی تبدیل شده است تا بخوانیم و بدانیم، نه آنکه با نگاه صدرایی به انسان و به سیاست متوجه توحیدی شویم که امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در آن وارد شدند تا در نتیجه مبنای علوم انسانی و حتی علوم تکنیکیِ ما، اصالت وجود باشد به جای دادههایی که فلسفه کانت و هگل به میان آوردند که در جای خود قابل تأمّل است ولی برجستگی اصالت وجودی که صدارا مدّ نظر میآورد، چیز دیگری است. حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» تا آنجا برای تفکر صدرایی نقش قائل بودند که در جواب دکتر حسنین هیکل که پرسید مبنای انقلاب شما چه بوده است؟ فرمودند: در روایت، «کافی» و در فقه، «جواهر» و در فلسفه، «ملاصدرا». و یا در آخر عمر در نامه به گورباچف متذکر مکتب ملاصدرا شدند. موفق باشید
سلام علیکم استاد: مدتی است دچار شک زیادی شده ام، گاهی احساس میکنم مثل سوفسطائیان فکر میکنم، همه چیز را رد میکنم حتی بدیهیات را در نماز، در حال قرائت و تفکر در قرآن وغیره این سوالات رها نمیکند مرا. سوال های کودک ۵ ساله درباره معاد و خدا و... به ذهنم می آید و میخواهم خودم را با قواعد و معارفی که تا به این سن یاد گرفتم اقناع کنم، میخواهم با معرفت نفس و برهان و.. به خودم جواب بدهم، صوت گوش میکنم، کتاب میخوانم ولی میبینم نه انگار یک جای دیگر می لنگد و شیطان دست بردار نیست، گویا نوری از وجودم رفته مدام میگویم «لا تکلنی الی نفسی» مدام توکل میکنم و ذکر میگویم ولی ته دلم محکم نیست به ذکرهایی که به زبان می آورم. لقمه و اعمالم و همنشینانم را تفحص میکنم و مدام فکر میکنم چه تغییری کرده ام که این حال به سراغم آمده نمی فهمم این حال عجیب چیست؟ چه کنم استاد عزیز؟ نگرانم بعد از این شک ها ریب و کفر در دلم بنشیند. متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از تعمق در معارفی مانند «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» باید به نمادی از دینداری اصیلی که در این زمانه نماد حقیقت این دوران است، نظر کرد که به نظر میآید در این زمانه حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه»، راهی گشوده و سرزندهای است. گمان میشود کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» بتواند راهگشا باشد. موفق باشید
هرکس در همه ابعاد وجودی خود اعم از اعمال و معارف الهیه به شریعت الهیه نزدیک شود و مقیّد به آنها باشد، عملاً به امام حیّ و حاضر خود نزدیک شده است. من میخوام روی همه ی ابعاد وجودی خودم نزدیک بشم و مقید به آن ها بشم، چه طوری این کار رو انجام بدم؟ نقطه شروع من کجاست چه سیری رو دنبال کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در معارف، «معرفت نفس» از طریق کتاب «ده نکته در معرفت نفس» که روی سایت هست همراه با صوت آن میتوانید شروع کنید. و در اخلاق، کتاب «چهل حدیث» حضرت امام، که شرح صوتی آن نیز روی سایت هست. و در عبادات، همان دستوراتی که در رساله عملیه مییابید. موفق باشید
سلام و ادب: ببخشید استاد متنی نوشته بودم میخواستم با شما در میان بگذارم. بسم رب... دیگر نمی دانم با کدام نام پروردگار شروع کنم، پروردگار آسمان و زمین؟ پروردگار کوه دشت دریا درخت قلم و...؟ شاید چون همیشه به دیده ها و شنیدهها نسبتش میدهیم نمیبینیم و نمیشناسیم او را و این بار شاید بهتر باشد بگویم: بسم رب... این بار به آنچه نمیبینیم نسبت میدهم شاید خود، او را حس کردم خودم دیدمش خداوند و پروردگارم را پروردگار هیچی. دیگر چیزی را نمیتوان متصور بود دیگر هیچی بهتر از همه چی شده. انگار باید هیچی باشه که بتونی به وجود برسی... اگه یک روز کسی نمیاومد تو را هیچ کنه و وجود خودش را بر تو تحمیل کنه تو هم نمی اومدی اثبات کنی که هستی و وجود داری. هیچ تو بر وجود او واقعی تر است و تویی که وجود داری و او به پوچی رسیده و میخواد با نابود کردن تو پوچی خودش را پنهان کنه و بپوشونه ولی تو با مقاومت و وجودی که نشون دادی به همهی جهان فهموندی که اونه که وجودش پوچ شده و یک شهربازی مردگان بیش نیست. و تو همان دشت بی حاصل زندگانی که نگذاشته اند دشت حاصل خیز خودت را پر رونق کنی و آن را به نمایش جهانیان بگذاری. اما امروز پس از این اتفاقات که مردگان را هم هوشیار کرده و چشم گشودند و میبینند و میفهمند و حتی آنهایی که خود را به نفهمی میزنند و هنوز سعی بر آن دارند که آن شهر بازی مردگان را سر پا نگه دارند و آنرا الگو و سبک زندگی برتر جهان معرفی کنند و البته خود میدانند که با نبود شهربازی آنها هم نیستند، پس اصرارشان بی منطق نیست. اگه تو حال و هوای این روز ها بوده باشی متوجه شدی که دارم چی میگم؟ امروز تئوری های جهانی کف میدان هستند و تقابل تمدن ها را نظاره گر هستیم. ای تو همان که میخواستند هیچت کنند ولی وجودت نمایان شد ای فلسطین و ای وجود خالی و پوچ اسرائیل و شما انسان ها که میفهمید و دولت مردان تمدن غرب که اصرار بر وجود تو خالی خود و نماینده تمدنتان دارید.... الان شاید بهتر بفهمیم چه گفتم. امروز نابودی و پوچی تمدن غرب را فرا گرفته و تمدن صبر و مقاومت به تمام وجود رسیده و بعد از این جنگ میشود جهان را دوباره تعریف کرد. قرار است افول و صعود ببینیم، قرار است پیچ تندی را رد کنیم و روی دگر جهان و روی دگر از زندگی را ببینیم شاید این بار دیگر وقتی وارد شهربازی شدیم با گوش های دراز و دم بیرون نیامدیم و پوچ و خالی نشده باشیم. و شاید اسمش هم شهر بازی نباشد نباید هم باشد چون دیگر قرار نیست فریب بخوریم باید اسمش شهر واقعیت باشد شهر تفکر و شهر بزرگان و شاید بهترین اسم شهر... زندگان (شهر هیچ زندگان)
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که می فرمایید و به گفته آقای دکتر فؤاد ایزدی ما در این ۲۰ روز یک دوره غربشناسیِ واقعی را گذراندیم که چگونه غرب در اوج نژادپرستی هر ملتی که با آن نسبت نداشته باشد را به هیچ میگیرد و رسواییِ این فکر و فرهنگ موجب تاریخ جدیدی میشود و به تعبیر جنابعالی پیچ تندی را ردّ خواهیم کرد تا معلوم شود در شهر بازی غربزدگان به قول شما چه درازگوشهایی بودند که ما آدمشان حساب میکردیم، آنهایی که در اوج نژادپرستی و بیحیایی میگویند مردم فلسطین آدم نیستند که برایشان حقوق انسانی قائل باشند. چه اندازه بزرگ است این آیه قرآن که میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ». ملاحظه میکنید که در این آیه ملاک، تقواست و لذا جناب بلال سیاهپوست به جهت تقوایی که دارد بسیار عزیزتر است از چشم آبیهای بیتقوا. موفق باشید