بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4919
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز استاد میشود این سوال را جواب دهید که چه فرقی هست بین اینکه در مسائل بین المللی رویکرد مقاومتی داشته باشیم مثلا رویکرد دکتر جلیلی با این روش که با حفظ استقلال وپا فشاری مواضع جمهوری اسلامی مذاکره کنیم ازنظر مبنایی و رویکرد غرب شناسی واهداف انقلاب اسلامی وآرمانهای انقلاب اگرمیشود توضیح تفصیلی لطف بفرمایید چون این سوال در جامعه است ومن را هم درگیر خود کرده با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جمهوری اسلامی همواره معتقد به مذاکره با دنیا بوده منتها جهان غرب با خودخواهی تمام در مذاکرات طلبکارانه وارد شده و بحمدالله شرایط جهان غرب از یک طرف و شرایط ما از طرف دیگر در سال‌های اخیر این معادله را به هم زد، به این معنا که جمهوری اسلامی در مقابل غرب عزّت‌مدارانه وارد شد و مطمئن باشید ادامه‌ی مذاکرات با همین روحیه است. این غرب است که به دنبال فرصت بود تا به بهانه‌ای مواضع خود را تغییر دهد که تصور نشود عقب‌نشینی کرده است حالا به بهانه‌ی آن‌که آقای روحانی مواضع سخت‌گیرانه ندارد بنا دارد تغییر موضع دهد ولی این ربطی به آقای روحانی ندارد، مقاومت جمهوری اسلامی بر سر مواضع‌اش کار را به این‌جا رساند و آقای روحانی هم در همین مسیر حرکت می کنند. موفق باشید
4729
متن پرسش

با سلام بعد از اعتکاف حالتی در من بوجود اومد که احساس کردم دیگه هیچ چیز این دنیا برام اهمیتی نداره. ولی این حالتم یه روز بیشتر دوام نیوورد. چه کار کنم این حالتو دوباره بدست بیارم و برام ملکه بشه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن حالت معنوی در باطن شما حفظ شده، حادثه‌هایی جلوآمده که باید تکلیف آن‌ها را نیز روشن کنید تا با وسعتی بیشتر جنبه‌ی معنوی خودتان رشد کند. باز روحانیتی و معنویتی می‌آید که در نتیجه‌ی آن معنویت، این حادثه‌ها شما را از خود نمی‌گیرد و به خودشان وصل کند. معنای صبر در دینداری همین است. موفق باشید

3621
متن پرسش
باعرض سلام استاد جوادی املی در رحیق هر گونه عشقی جز عشق حق را مجازی دانسته اند ودر صورت استقلالی نگاه کردن به عشقی که پلی است به سوی حق ان را سراب دانسته اند ایا این مطلب شامل عشق ا به مامان نیز میشود؟ صدرادر همان بحث راه رسیدن به حق را از دنیا می دانند ایا این با برهان صدیقین تغاییر ندارد؟ این سخن در جلد دو در بحث مثل امده است ونیز شش رحیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید محبت به امامان پلی است به سوی محبت به خدا و از این جهت می‌فرمایند عشق به آن‌ها عشق مجاز یا عبورگاه است و برهان صدیقین نیز روشن می‌کند هر کمالی که هر موجودی دارد باید به وجود مطلق ختم شود. موفق باشید
2083
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز چند وقتی است، از مسیر دور افتاده ام، گناه و معصیت همچون زنجیر به تمام وجودم ریشه دوانده، احساسی دارم که این زندگی هیچی از قیامت نداره، هیچی از و برای بعد مرگ نداره! تلاشهای ضعیفم هم نتیجه نمیده، روغن چراغ کم است! چند سال پیش هم چند کتاب حضرتعالی و شرح کتاب از برهان تا عرفان و معرفت النفس را کار کردم. که تا چند وقت پیش هم پای سفره همونا نشسته بودم. ولی غوطه ور شدن در معصیت جهتمم گم کرد. سستی و رخوت و تنبلی دارم. عمل به عنوان بصری هم رو نمی دونم شروع کنم یا نه، می تونم یا نه، یه راهکار می خوام که از این وضعیت خارج بشم. توان پیدا کنم. حرکت کنم. ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر جهت روح خود را به سوی معنویات سیر ندهید صورت‌های خیالی فاسد و وهمی عنانتان را به دست می‌گیرد و به ناکجا آباد و پوچی سیر می‌دهد و در اوج بی‌محتوایی گرفتار عذاب ابدی می‌شوید . با رویکرد عبور از آن‌چه خداوند حرام کرده روح خود را چهل روز متوجه نور حق بکنید تا آرام آرام نفحات الهی بر جانتان وزیدن کند و آثار خیالات فاسد ضعیف شود واز بین برود. نامه‌31 که حضرت مولی الموحدین علیه‌السلام به فرزندشان نوشته‌اند خوب است که در کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» آمده. وقتی روحتان آماده شد به بحث حدیث عنوان بصری رجوع کنید. موفق باشید.
2067

اختیاربازدید:

متن پرسش
باسلام واحترام محضراستادگرانقدر: چگونه از پدر و مادری پاک و دارای روزی حلال و اهل نماز و معنویات فرزندی بدکار و بی آبرو و فاسد جامعه بوجود می آید و گاهی برعکس فوق از پدر و مادری اهل گناه و معصیت که در محله مشهور می باشند فرزندی بدنیا می آید که به خوبی شهره منطقه می شود.مسئله جبر و اختیار در این موضوع چیست.تاثیر لقمه و محیط چگونه است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسان، موجود انتخاب‌گر و مختار است و پدر و مادر شرائطی هستند که اگر فرزند خواست بد باشد و یا خوب باشد او را راهنمایی و یا کمک کنند ولی در هر حال انتخاب مربوط به خود انسان است. در این مورد می‌توانید به کتاب «تعلیم و تربیت اسلامی» از آیت‌الله حائری شیرازی رجوع فرمایید. در آن کتاب روشن می‌کنند که لقمه و محیط نقش معدّات و شرایط را دارند و لذا می‌شود در محیطی خوب و با پدری مؤمن فرزندی ناخلف بزرگ شود. مثل فرزند حضرت نوح. در این‌جا نباید حضرت نوح«علیه‌السلام» را ملامت کرد زیرا فرزند حضرت مختار است و خودش آن نوع زندگی را انتخاب کرده. موفق باشید
636
متن پرسش
ضمن سلام و ادب ، در یادداشت ویژه با عنوان "هشدار که ماه شعبان آمده" در مورد روزه مطالبی را فرمودید . ما چه کار کنیم که مامانمون نمی ذاره روزه بگیریم ؟ من روزه های از بچگی هم دارم که نگرفتم ، از مرجع تقلید هم که پرسیدم گفت در صورت نارضایتی والدین باز هم واجب است بگیرید. اما اون ها چون من روزه می گیرم به مرجع تقلید من هم فهش نثار می کنند !!! چون فکر می کنند من ضعیف می شوم با روزه !!! . در کل می خواهم بدانم کسی که شرایط عبادی را ندارد باید چه کار کند ؟ مگر ما چقدر اراده داریم که بدون روزه گرفتن ، بتوانیم شب زنده داری کنیم ؟ پس یه جورایی از همه چیز محرومیم . چه کار باید کرد ؟
متن پاسخ
در ضمن احترام به پدر و مادر در واجبات باید دستور خدا را عمل کرد و اگر مطمئن نیستید که روزه‌ی ماه رمضان برایتان ضرر دارد واجب است که روزه بگیرید. سعی کنید در حدّی که خداوند شرایط عبادی برایتان فراهم کرده کوتاهی نکنید، بقیه را خداوند حل می‌کند، کسی که خدا را دارد از هیچ‌چیز محروم نیست. موفق باشید
489

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد محترم می خواستم از استاد عزیز بپرسم که به نظر ایشان علوم انسانی که محصول تفکر مدرن هستند مانند جامعه شناسی چقدراصالت دارند وآیا به نظرایشان مابرای اداره امورفردی واجتماعی خود تنها اسلام برایمان کافی است یا اینکه باتوجه به مدرنیزه شدن جامعه ما وجواب ندادن اندیشه اسلامی درسطح کلان جامعه تا چه حد می توانیم به تئوری های غربی علوم اجتماعی اتکا کنیم
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی تئوری‌های غربی در علوم انسانی، انسانی را می‌شناسد که نسبت به حقیقت انسان بسیار فاصله دارد و به همین جهت تفکر مدرن مجبور شده در نگاه خود تحت عنوان «پُست‌مدرن» تجدید نظر کند. نگاه قدسی به عالَم و آدم به‌کلی در فرهنگ غربی مورد غفلت قرار گرفته و در آن فرهنگ بین زندگی زمینی و آسمانِ معنویت انقطاع حاصل شده و اساساً نگاه غربی به انسان ، نگاه بحران‌زا است. موفق باشید
137

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و سپاس فراوان از شما استاد گرامی، مگر خصوصیات ذاتی زن و مرد متعلق به روح آنها نیست؟در حالیکه میدانیم روح جنسیت ندارد پس چگونه است که خلقیات این دو جنس با هم در بسیاری موارد تفاوت دارد؟ و این تفاوت از چه چیز نشأت میگیرد؟ اگر به خاطر رابطه با جسم است که شما فرموده اید جسم ابزاری است در دست روح پس چگونه ابزار میتواند در صاحبش تأثیر کند و این همه خلقیات متفاوت بیافریند؟با تشکر 2 ـ با چه بیان و چگونه با نوجوانان ( دختران راهنمایی ) صحبت کنیم که مبانی صحیح دین را بهتر پذیرا شوند و کدامیک از اصول دین در این زمینه راهگشا تر است و در اولویت قرار دارد؟
متن پاسخ
جواب: علیک‌السلام؛ باسمه تعالی 1- درست است که خصوصیات افراد مربوط به روح است، ولی عنایت داشته باشید که آن روح در دوره‌ی جنینی بدن خود را شکل داده و همچنان هم اکنون بدنی مناسب روح خود را دارد تدبیر می‌کند. 2- با جوانان کم سن و سال موضوعات خودشناسی را به روشی که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» مطرح شده، و موضوع نبوت را به صورتی که در جزوه «چه نیاز به نبی» مطرح است، خوب است مطرح کنید تا إن‌شاءالله آماده‌ی بحث معاد بشوند. موفق باشید
125

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان از شما 1ـ روح که شریف تر از بدن است،طبق قاعده امکان اشرف باید قبل از جسم و ماده،موجود باشد.پس چرا میگوییم که بعد از رشد جنین و رسیدن به یک حدی،روح به آن تعلق میگیرد و به اصطلاح جسمانیت الحدوث است و اگر بگوییم که ارواح به طور کلی و به جامعیت در روح کلی و نزد خدا،در مرتبه فوق ماده ،جمع اند و بعد از ایجاد جسم فردی و خاص،روح فردی و خاص هم ایجاد شده و به آن تعلق می گیرد، باز هم مشکل و سؤال باقی است لطفاً راهنمایی بفرمایید. 2 ـخداوند در سوره حجر میفرماید که فقط گمراهان دنباله روی شیطان اند.آیا این به این معناست که انسانها اول باید از یک گمراهی و تاریکی برخوردار باشند تا شیطان در آنها نفوذ کند و در این صورت آن گمراهی اولیه چه طور برای انسان حاصل می شود ؟آیا شیطان در آن دخیل نیست؟ 3 ـدر قیامت و بهشت و جهنم،با توجه به آیاتی که در توصیف نعمات بهشتی است سؤال پیش میاید که آیا در قیامت جنسیت مطرح است؟مگر قیامت ظهور قلب انسانها نیست،قلب و اعمال انسان که جنسیت و ماده جسمانی ندارد پس این آیات را چگونه باید تفسیر کرد(مثلاً حور و غلمان یا دخترانی با زیبایی های فراوان و ... ) 4 ـ لطفاً در مورد معراج پیامبر صل الله و علیه و آله توضیح دهید با توجه به این که این معراج جسمانی بوده چه طور جسم خاکی وارد عوامل غیر از این عالم که جسم مربوط به خود را دارد،می شود؟و اصلا ، لطفاً ،راجع به معراج کتاب یا جزوه ای را معرفی کنید یا جلسه ای را با این موضوع تشکیل دهید چراکه سؤالات در این زمینه فراوان و معارف و حقایق نهفته در آن بیشمار است. 5 ـ با توجه به اینکه روح ( مجردات) زن و مردی ندارد این همه تفاوتها و روحیات و خلقیات متفاوت در این دو جنس از کجا ناشی می شود؟ 6ـ اگر در شهری زندگی کنیم که احساس میکنیم گناه در آن خیلی صورت میگیرد و تقریبا به شکستن حریمهای الهی و کمرنگ بودن معنویت شهره است، وظیفه الهی و شرعیمان چیست؟ آیا باید هجرت کنیم و خود را غضب الهی نجات دهیم یا باید بمانیم؟
متن پاسخ
جواب: علیک السلام؛ باسمه تعالی 1- وقتی متوجه باشیم که؛ اگر روح انسان زمینه و بستر ظهور خود را یافت، در آن زمینه یا بدن حادث می‌شود، و به اعتبار آن‌که این بدن خاص ،بستر ظهور آن روح قرار می‌گیرد، آن روح ، روح آن فرد خاص می‌شود، مشکلی با قاعده‌ی امکان اشرف به‌وجود نمی‌آید، چون به عنوان روحْ قبلاً بوده است و همین‌که زمینه‌ی ظهور آن فراهم شد، در آن بستر یا زمینه تجلی می‌کند. زیرا در عالم ماده «کُلُّ حادثٍ مسبوقٌ بِمادَةٍ و مُدَّه» هر حادثه‌ای با فراهم‌شدن شرایط زمانی و مکانی خاصش ظهور می‌کند. 2- انسان در نفس خود در معرض الهام فجور و تقوایِ خود می‌باشد و از آن جهت که ذاتی است انتخاب‌گر؛ یا فجور خود را انتخاب می‌کند و یا تقوای خود را. اگر تقوای خود را انتخاب کرد زمینه‌ را جهت الهام ملائکه فراهم می‌کند و از این به بعد ملائکه به کمک او می‌آیند، و اگر فجور خود را انتخاب نمود، زمینه را جهت وسوسه‌ی شیطان فراهم می‌نماید و کمک‌های شیطان را می‌طلبد. و لذا قرآن می فرماید: « وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم‏ ». و شیطان، هنگامى که کار تمام مى‏شود، مى‏گوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده(باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند! 3- در قیامت جنسیت مطرح نیست، «حُور» و «غلمان»، هم برای مردان هست و هم برای زنان، آن‌ها ظهور انوار الهی اند که اهل ایمان در دنیا به سوی جان خود جلب کرده‌اند. برای روشن‌شدن مطلب در تفسیر سوره واقعه، چند جلسه در رابطه با «حورٌ عین» مباحثی عرض شده، آن‌ها را دنبال کنید. 4- معراج و معاد، جسمانی است، یعنی جسم مبارک حضرت«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به معراج رفت، ولی آن جسم در آن‌جا همجنس آن عالَم بود. مثل این‌که شما در خواب جسم دارید ،منتها جنس آن جسم، همجنس آن عالَم است. به نوشتار «نحوه‌ی حیات بدن اخروی» مراجعه فرمایید. 5- روحْ در ذات خود زن و مرد ندارد، ولی روحی که در دوران جنینی بدنی برای خود ساخت که آن بدن، صورت زن دارد، مسلّم رابطه‌ای با آن بدن دارد و عملاً کمال خود را در دنیا در به‌کارگیری آنچنان بدنی می‌یابد و لذا نمی‌توان گفت نسبتی بین روح جنین با بدنی که می‌سازد نیست. 6- آری! می‌فرمایند: اگر به واقع در شهری زندگی می‌کنید که امکان دینداری نیست، هجرت کنید. ولی تعیین مصداق مشکل است. به گفته‌ی مولوی: نِی به هند است ایمن و نی در یمن آن‌که خصم اوست نفس خویشتن ما در بسیاری موارد با خودمان دعوا داریم و نتوانسته‌ایم خود را اصلاح کنیم.
15377
متن پرسش
سلام استاد: راجع به متن زیر نظرتان را بفرمایید: بسمه تعالی: به دو کوهه نرفتیم و از کنار او گذشتیم اما این قلبم بود که آنجا حضور داشت و حسرت عدم حضور، اشکم را جاری کرد ولی در عوض، به لطف خداوند به شوش برای زیارت حضرت دانیال رفتیم. این شهر، و علی‌الخصوص مرقد حضرت دانیال چه حضوری برای دل مؤمنین دارد! مستیِ عجیبی در این شهر به انسان دست می‌دهد، به‌واقع در محضر دانیال بودن دل را به شعفی مملو از حیرت مي‌اندازد. گفتنی نیست حالِ این دیار؛ بل، دیدنی‌ست، آن هم نه دیدنی از جنس دیدن عالم ماده که جز مشهورات و عادات، چیزی به چشم نمی‌آید؛ بلکه شهود و حضوری خاص که در تماشاگه راز، به قلب آدمی حاضر می‌شود و انسان را پله‌ای فراتر از این عادات می‌نشاند. بی‌دلیل نبود که استاد طاهرزاده إسرار به حضور در این مضجعِ شریف داشتند زیرا عظمت این مکان مقدس، انسان را به مقام مستانگی می‌رساند. آری! بی‌حساب نیست که حضرت علی«علیه‌السلام» فرمودند: «زیارت برادرم دانیال به منزله‌ی زیارت من است». واقعا هيبتِ حضرت امیر«علیه‌السلام» در حضرت دانیال نبیّ، ظاهر و حاضر است. استاد می‌فرمودند یکی از عرفا چند بار سعی کرد قبر حضرت دانیال را زیارت کند ولی هیبت حضرت اجازه نمی‌داد تا این‌که سینه‌خیز به محضر ایشان رفت. واقعا جز حضور و ظهور جناب مولا امیر«علیه‌السلام»، چه کس این گونه می تواند حس تواضع را حتی در عارفی که اهلِ چشمِ باطن است، احیا کند و او را خاک‌نشینِ کوی خود کند. اگر بخواهم از تجربه‌ی وضع خود در ین دیار چیزی بگویم به محض حضور به محضر حضرتشان چنان بشّاشيتي سراپای وجودم را گرفت که انگار قلب، تاب تحمل آن را نداشت و شعفِ این حضور، دل را به رقص، در سماءِ آقا علی«عليه‌السلام» آورده بود، و ناخودآگاه فریاد شادی سر دادم. اما غصه‌ام این است که هرچه بگویم هیچ نگفته‌ام جز این‌که حجابی بر حضور نورانی آن اضافه کنم. چه درست گفت شمس تبریزی که.../ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش. چاره ای نمی‌دانم جز اینکه هرکه دريافت حال و هوا و شور و شعف آن بلند مرتبه را خواستارست بايد به آن محل شریف مشرف شود تا درك آن مقام كند. و چه حیف است که کاروان های راهیان نور سلوکِ شهدائی‌شان را با زیارت مرقد مطهر حضرت دانیال کامل و منور نمی‌کنند! چرا که قطعاً رزمندگان اسلام و شهدای عزیزمان به واسطه‌ی ایشان نيز به محضر امیرالمومنین (ع) حاضر و آن سلوک معنوی را که باید تجربه می‌کردند، تجربه‌ کردند تا «نجفی» دیگر را رقم زده باشند و از دُرستان‌شان، دُرّی و از تاكستان‌شان ياقوتِ انگوری، طلب کرده باشند. به اميد روزي كه با ظرفيتي هرچه عظيم‌تر شراب‌نوشِ حضرت دانیال نبیّ شويم و رقص مستانگی کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زیارت حضرت دانیال نبی، نوعی از زندگی معنوی در مقابل انسان گشوده می‌شود. لذا اگر سالک بتواند با استمرار در زیارت آن حضرت، آن نوع زندگی را کشف کند و در مشرب آن حضرت، بُعدی غفلت‌شده از سلوک را بیابد؛ در قیامت که شدیداً به آن نحوه حضور نیاز دارد، به دنبال چنین گمشده‌ای نمی‌گردد. باید مدتی مقیم آن بارگاه شد تا آرام‌آرام، راه گشوده شود و بتوان ذیل نور علی«علیه‌السلام» از چشمه‌ای که حضرت دانیال نبیّ نوشیده‌اند، نوشید. خود آن حضرت راهنما خواهند بود. دست ما را خواهند گرفت و به آن چشمه متصل‌مان می‌کنند. ما که یک‌مرتبه نمی‌توانیم به همه‌ی ابعاد مولایمان امام الموحدین«علیه‌السلام» نزدیک شویم، شاید از این طریقه‌ها بشود آن‌چه باید بشود. موفق باشید

15136

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد شما در بحث جامع السعادات فرمودید که ابجد پایه ی عقلی و نقلی درستی ندارد و قابل استناد نیست استاد می خواستیم این را بیش تر بسط دهید پس یعنی با این وجود هیچ گاه گره های زندگی خود را در ذیل این مسایل از علوم غریبه و مسایل ابجد نباید پیدا کنیم بلکه باید گره ها را با شرع و ذیل دین باز کنیم؟ و در ثانی استاد اگر این ابجد پایه ندارد پس چرا علمایی چون مرحوم کشمیری یا علامه طهرانی در کتاب مهرتابان درا ین مورد روش های برای استفاده از بجد را هم ذکر کردند و ثالثا چگونه ات که علامه حسن زاده نیز در کتاب ذکر و ذاکر و مذکور بحث هایی را دارند یا برای علوم غریبه در حل مشکلات علما بهره هایی می برند و استفاده های می کنند؟ رابعا استاد پس علوم غریبه هیچ پشتوانه ی شرعی ندارد و استناد به آن عقلانی نیست و بهره از آن عقلانی نمی باشد؟ ببخشید تشکر از حوصله تان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بین علوم غریبه و موضوع حروف ابجد باید فرق گذاشت. از طرفی در همان جلسه عرض شد که تکرار اذکار بر اساس حروف ابجد، یک تجربه‌ی شخصی است. و بزرگان ما تجربه‌ی خود را به سایرین گزارش می‌دهند و این بدان معنا نیست که اگر همان اذکار را با تعداد کم‌تر و یا بیشتر از آن‌چه با محاسبه‌ی حروف ابجد به‌دست آورده‌اند، تکرار کنند؛ نتیجه نگیرند! موفق باشید

14264

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و درود: استاد گرانقدر برخی برای خودسازی راه آیت الله حسن زاده آملی را معرفی می کنند که قدم اول آن مطالعات معرفتی و توحیدی از جمله جلد 8 اسفار و... را بهترین می دانند. اما برخی راه انصاری همدانی یا آیت الله ناصری که اصغهانی هست را معرفی می کنند. همانطور که مستحضرید این بزرگان در این راه خودسازی مطالعات معرفتی و توحیدی و معرفت نفسی را اطلا توصیه نمی کنند و توصیه به ذکر و انس با خدا و نهج البلاغه و... می کنند. کدام راه قوی تر است؟ عارف بزرگ قرن امام خمینی (ره) در کتابهایشان راه معرفتی و توحیدی را بهترین می دانند و قدم اول را مطالعات توحیدی و معرفتی بر اساس آثار محی الدین عربی و ملاصدرا می دانند. کدام راه قوی تر و سریع تر می باشد؟ آیت الله بهاءالدینی مطالعات توحیدی و معرفتی را اطلا توصیه نمی کردند ولی خودشان از عرفا هستند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی راه‌هایی که این بزرگان در مقابل ما قرار داده‌اند راه‌های خوبی است و با هم تنافی ندارد. راه توحیدی حضرت امام خمینی راهِ اصلی امروز ما است. در جزوه‌ی «روحیه‌ی تمدن‌سازی و عرفان اسلامی» عرایضی شده است خوب است که بدان‌جا رجوع شود. موفق باشید

12619
متن پرسش
سلام استاد: نظرتون را راجع به مطلب زیر بفرمایید: بسم تعالی «شاعران غواص» چه زیباست آن عالم شاعرانه ی اهل حقیقت، شاعرِوادیِ حقیقت، اهل ماندن نیست بل اهل فرار از عادات و روزمره گی های ما غافلان است، او به موقع می آید و به موقع هم نمی آید او هرکجا که ما عرف زدگان، به رخت خواب غفلت آرمیده ایم می آید بیدارمان می کند و همین طور اهل ادعا و خودبنیادی که گرفتاری این دوران است نمی باشد. آنجا که همه به قعر غفلت سقوط کرده اند می آید دستگیری کند و نه خودش را بل حقیقت را متذکر می شود چرا که بی خود از خود است، آیینه وار فقط و فقط تجلی گر دیگری است. از خود چیزی ندارد، به تعبیرشهیدآوینی «ناکجا دیار عدم است و شاعر ناکجاآبادیست» کسی که تعیُّن و هویتی برای خود قائل باشد نمی تواند «ناکجا آبادی» باشد بل حتما «کجایی» برای «خودیتش» در نظردارد . «ناکجا آباد» جایی ست برای «اهل عدم» برای کسانی که خودی برای تمکن ندارند. شاعران اهل عدمند چرا که وجودی از خود ندارند، قطره در محضر دریا ادعایی ندارد به جز فانی بودن، پس به تبع هیچ طلب قدرتی ندارند و شاعر اگر اهل فنا نباشد چگونه شاعر است؟ شاعرانگی نه فقط این است که در زبان وزن و شعر و... حاضر باشی بل عالمی است با نحوه ای خاص از بودن که هر بار در لباسی رخ می نمایاند. شاعران شاهدان حقیقتند و شهیدان شهد نوشان کوثر حقیت، و جلوه ای از عالم شاعرانه اند که الا حقیقت به چیزی شهادت نمی دهند. وقتی با سلوک شاعرانه ی شاهدانه ی «سید شهیدان اهل قلم» همراه شویم و به استقبال عالم شاعرانه ی شهیدانِ شاهد و مذکر حقیقت برویم چه زیبا می نمایاند حضور و ظهور این شیداییانِ مجنونِ لیلا صفت را او که چنین می فرماید «پرستو را با گرما عهدی ست که هر بهار تازه می شود وطن پرستو بهار است و اگر بهار، مهاجر است از پرستو مخواه که بماند» شهید پرستو ترین پرستویی است که با گرمای حقیقت هم عهد شده است و از آن جهت که «بی کجا» هست با «بهارِ مهاجر» همراه است. «اما وطنِ مالوفِ پرستوی دل، فرا سوی گرما و سرما و شمال و جنوب، در ماوراست، در ناکجا. ناکجا دیار عدم است و شاعر نیز ناکجا آبادی ست» این شعور شاعرانه ی شهید است که او را به دیار ناکجا آباد کشانده و اُلفتی جز با حقیقت ندارد و با زمین و زمینیان بیگانه است. «شهر دام عادات و تعلقات است و مردم اهل عادتند» ... «عالم عادات عالم حقیقت و معنی نیست» چه بسیار ما غل و زنجیر شدگان تعلقات از حقیقت مانده ایم و در لجن زار روزمره گی ها مان فرو رفته ایم. بدتر آنکه به وضع موجودمان راضی شدیم. چه تاسف بار که نه اهل قدمیم و نه اهل خطر ولی چه زیبا اهل خطرند شاعران به نحوی که با جسارت خرق عادت کرده و قدم به راه سعادت گذاشته اند. شهید قهرمان خرق عادات است و تیغی جز تیغ عشق در دست او نیست که بر این عادات فائق آید «در چشم عاشق جز معشوق هیچ نیست. با عاشق بگو که در کار عشق عقل ورزد، نمی تواند»... «کار عشق به شیدایی و جنون می رسد.... و جنون سرچشمه ی هنر است» ببین چه شیدا هنرمندانی اند شهیدان که راه جنون را پیش گرفته و با هنر مندی تمام نقش آفرین دوران شده اند. ببین چه زیبا کار را به تغزل کشیده اند اینان که جنون را دیوانه وار می سرایند. «عاشقان عاشق بلایند. دُرّ حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت» شهید در وادی شاعرانه اش که نه جای تعقل است نه جای سخن، در سکوتی مظلومانه و با «زبان اشارت» بلا را اگر «دست بسته» هم باشد با تمام وجود در آغوش می گیرد و آنقدر در ژرفای این اقیانوس فرو می رود تا دُرّ حقیقت را نشان دهد. «عاشقان، غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشند، چگونه به دریا می زنند؟» مگر غیر این است که تمام هنرنمایی عاشق در جنون اوست و هنرمندترین هنرمندان شاعرانند که در جنون خود ضرب المثل شده اند و کجا مقتدایی برای اقتدا، شیداتر از شهیدان پیدا می شود، شهیدانی که غواص دریای بلایند و خود را هلاک عشق می کنند اینان که ما مرداب نشینان شهر عادت را تلنگر می زنند و خاک مرده ی غفلت را از تنمان می تکانند تا خود را از اسارت خود رها کنیم ولی کار به جایی رسیده که حتی ما هم به ایشان گله می کنیم چرا که «وزغ آنچنان با مرداب خو می گیرد که دریای آزاد را دشمن می دارد» اما باز با این احوال ایشان مثال فوران آتش فشانند که قلبُ و جانِ تَرُ و خشک ما را سوزاندند و به آتش عشق شعله ور ساختند و روشنی بخش ظلمات دوران شدند. «پیر دوران ما» با زبان اجمال و اشاره چه زیبا هزار نگفته را اشارت فرمودند باشد که ما تفصیل و عبارتش باشیم: «.... صلوات و تحیات خدا بر شهیدان غواص که با ظهور وحضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند.... سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده ی شما و سلام بر ارواح طیبه و رضوان الهی بال گشوده ی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطر و جان زندگان را سیراب کردید....» چه زیبا شجره‌ای‌ست شجره ی طوبای شهادت که همه را به حق می خواند و حق نیز مبدا و مقصد وحدت و یگانگی ست. چه زیبا در بزنگاه نیاز همه ی دلها را در هر جایگاهی از اهل شهرت و غیر شهرت فراخواند و فراتر از هر تقید و تفکری، آمد و همه را در زیر سایه ی آرامش خود به یگانگی رساند و ثابت کرد هر ادعا و استدلالی در محضرش چوبین پایی بیش نیست. بله به درستی ایشان همان «خطاب لطیف الهی»اند که نیوشای وجود امروز و هر روز ما شدند. و ما «عقل پیشگان» را به «دارالجنون» خود دعوت کردند تا مکتب نشین درس عشق شویم. و یاد بگیریم که: «عاشقان، غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشند، چگونه به دریا می زنند؟» سعید صاعدی 12/4/94 رمضان/میلاد امام حسن
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید کارِ عشق پرثمرترین کار است ولی عقل در ابتدا متوجه این امر نیست. به همین جهت در دفاع مقدس، عقلِ رزمندگان عقب می‌کشید و عشق جلو می‌رفت و غوّاصان شهید در این کشاکش بین عشق و عقل که عقل می‌گفت این عملیات در نهر خین با شکست روبه‌رو است و عشق می‌گفت این عملیات عملیات نمایش جانبازی است، و بالاخره عشق غوّاصان بر عقل حساب‌گر پیروز شد و چیزی در تاریخ ما به ظهور رسید که عقل‌ها سال‌های سال در آن حیرانند و حقیقتاً قصّه‌ی آن‌که گفت: «رهِ عقل جز پیچ در پیچ نیست» در این صحنه‌ها ظاهر شد. افسوس که روشنفکران ما که در حجاب عقلِ غربی گرفتارند این را نمی‌فهمند و لذا نه خمینی را می‌فهمند و نه شهداء را. می گویند انقلاب اسلامی بسط مدرنیته است و سکولاریسم در انقلاب اسلامی از زمان پهلوی نیز بیشتر شدت یافته است. درود خدا و درود همه‌ی فرشتگان و درود همه‌ی آن‌هایی که با عشق راهِ خود را جستجو می‌کنند، بر شهیدان غوّاصی که معنای زندگی را ماوراء عقل روشنفکریِ غربی به این تاریخ متذکر شده‌اند. موفق باشید

11852
متن پرسش
سلام علیکم استاد: بنده شما رو به تقوا می شناسم. اینکه به بهانه همدلی و همزبانی با دولت، انتقادات منتقدین بر توافق لوزان رو دشمنی با دولت جلوه دهید و نه یک نقد اصولی، واقعا مایه تعجبه. استاد بزرگوار! حضرتعالی حتی اگر یکبار هم متن بیانیه مشترک (و نه حتی بیانیه طرف آمریکایی) را اجمالا می خواندید، خونتان از اینهمه ساده لوحی آقایان مذاکره کننده به جوش می آمد. سال همدلیه؟! درست. آقا فرمودند؟! سمعا و طاعتا. ما هم با دولت همدلی می کنیم. اما لطفا نفرمایید به بهانه نام امسال عقل خود را به اجاره دهیم و همچون دیگران (اعم از اصول گرا و اصلاح طلب)، به بیانیه فروش صنعت هسته ای در مقابل هیچ، ببالیم. رهبری هم گفتند که چون «مسئولین» گفتند که این بیانیه الزام آور نیست، بنده نه موافقم و نه مخالف. وإلّا کیست که بدون حب و بغض متن را بخواند و از این همه بلاهت (در بهترین حالت) رضایت داشته باشد؟ ما که الحمدلله نه مانند سرداران خسته از جهاد، رفیق گرمابه و گلستان یک مشت لیبرال عملگرا شده ایم و نه همچون سیاسیون یقه سفید، محافظه کار گشتیم. بنده هم نه ترمز بریده ام و نه افسار پاره کرده ام که اگر می کردم حتما می گفتم که استاد طاهرزاده ای که در سایتش یک چرت نامه علیه منتقدان تیم فعلی مذاکرات بنویسند و آنها را همنوا با اسرائیل جلوه دهند و ایشان نیز با او «همدلی و همزبانی» کند، آنی نیست که باید! مخلص کلام اینکه در این چند روز خوب افراطیون را منزوی کردید استاد. تقبل الله! ان شاء الله خدا هم ماها را که جلوی چرخ توسعه و تعامل با جامعه جهانی میخ می اندازیم، منزوی تر کند تا هم کدخدا راضی شود و هم رعیت هایش! سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی... تمّت.
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 11845 داشتم که حسابی با بنده دعوا کرده بود ولی از سر دلسوزی و شور انقلابی، شما هم آن‌قدر عصبانی هستید که می‌فرمایید هرکس متن قرارداد را بخواند اگر بلاهت نداشته باشد می‌فهمد ما چه محدودیت‌های دردناکی را پذیرفته‌ایم. همین‌طور است ولی اگر با دقت به سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» نظر کنید ایشان می‌فرمایند: «حالا محدودیت‌هایی را ممکن است لازم بدانند قبول بکنند ما حرفی نداریم، برخی از محدودیت‌ها را قبول کنند ....» اگر این جملات که قبلاً هم فرموده بودند نبود همه‌ی عصبانیت شما از بنده به‌جا بود، ولی دقت کنید با چراغ سبز رهبری این محدودیت‌ها گذارده شده، مواظب باشید این نکته مورد غفلت قرار نگیرد. از این مهم‌تر در تاریخ 19/11/93 در حضور جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی سخنانی فرمودند که بنده را ساعت‌ها به خود مشغول کرد و فهمیدم بناست محدودیت‌هایی را ما بپذیریم. در آن تاریخ فرمودند: «طرف ایرانی، برخی از کارهایی که می‌توانست او را به توافق نزدیک کند انجام داده است. کارهای متعدّدی را انجام داده: گسترش و توسعه‌ی ماشین‌های غنی‌سازی را متوقّف کرده، خب این را لازم دانستند که یک برهه‌ای متوقّف کنند؛ تولید اورانیوم بیست درصد را - که یک کار بسیار بزرگی است رسیدن به دانش و فنّاوری بیست درصد، کار بسیار بزرگی بود؛ این را کسانی که اهل فنّند می‌دانند که رسیدن از پنج درصد به بیست درصد، اهمّیتش خیلی بیشتر است از رسیدن از بیست درصد به بالا؛ این کار بزرگ را جوانان ما و فنّاوران متعهّد ما انجام دادند - متوقّف کردند، اقتضای مذاکره این بود که متوقّف بکنند؛ کارخانه‌ی اراک را که یکی از کارهای بسیار بزرگ و مهمّ فنّاوری و یک هنر بزرگ فنّاوری است، فعلا متوقّف کرده‌اند؛ فردو را که یکی از برترین ابتکارهایی است که نیروهای ما و عناصر داخلی ما آن را برای امنیت دستگاه‌های سانتریفیوژ ما توانستند تأمین بکنند و تضمین بکنند، فعلا متوقّف کرده‌اند. این همه کارهای بزرگ انجام داده‌اند، طرف ایرانی بنابراین منطقی عمل کرده است، طبق منطق مذاکره عمل کرده است؛» آیا نباید به این سخنان رهبری عزیز فکر کرد و نگوییم طاهرزاده شما عزیزان را منزوی کرده؟! آیا این نوع سخن‌گفتنی که بنده با شما عزیزان در میان می‌گذارم نزدیک‌کردن شماها به سخنان رهبری است یا منزوی‌کردن شما و راضی‌کردن کدخدا و رعیت‌هایش که منظورتان آمریکای خبیث و لیبرال‌های عمل‌گرا و سیاسیون یقه‌سفید است که به صورت مبنایی ما با آن‌ها تقابل تمدنی داریم؟ همین طور است که می‌فرمایید: «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی »، مرهم آن سخن خلاف‌آمدِ عادت است که حافظ در وصف آن گفت:

«سال‌ها پيرویِ مذهب رندان کردم ... تا به فتوی خِرد حرص به زندان کردم»

حرص همان روح اشرافیت است و رِند یعنی کسی که عرف جامعه‌ی جهانی روی او حساب نمی‌کند زیرا با فکر و فرهنگ دیگری در جهان و تاریخِ خود حاضر شده است.

«من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه .... قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم»

راهی که انسان را به مقام توحید و «جامعیتِ خلق در حق» می‌رساند بدون سلوک در ذیل شخصیت توحیدی زمانه که متذکر حقیقت ملکوت است ممکن نیست. طی این مرحله نیاز به مرغ سلیمان دارد تا حقایق قدسی را مطابق این تاریخ برای ما بازگو کند.[1]

«سايه‌ای بر دل ريشم فکن ای گنج روان .... که من اين خانه به سودای تو ويران کردم»

یعنی این دل من که در این زمانه یعنی زمانه‌ی غلبه‌ی کثرات آشفته شده، ای شخصیت ملکوتیِ دوران که گنج روان این تاریخ هستی! سایه‌ای از نور توحیدی که به همراه آورده‌ای را بر دل و جان من بیفکن، زیرا به امید زندگی در ذیل شخصیت قدسی تو به همه‌ی آنچه فرهنگ ظلمانی روزگار ساخته بود، پشت کردم.

«در خلاف آمد عادت بطلب کام که من .... کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم»

در این بیت جناب حافظ همه‌ی سخن و راهکار خود را به میدان می‌آورد که اگر می‌خواهی به سر منزل عنقا برسی و کسب جمعیت و وصول به وحدت نصیب تو شود باید نگران خلاف عادت که به ظاهر منجر به یک نوع پریشانی در کثرات می‌شود، نباشی و در دل همین جلوه‌های متفاوت دوران، آن توحید ناب را مدّ نظر آوری. زلف پریشانِ خلافِ آمدِ عادت، راه ورود به حقیقت تاریخِ توحیدی دوران است که یک نوع بی‌تناسبی با مناسبات جاری در عادات و مشهورات زمانه را به همراه دارد. موفق باشید

 


[1] - حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در بازگوکردن حقیقت قدسی این زمان می‌فرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمى‏كند» (صحيفه امام، ج‏1، ص: 303)

11131

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و رحمت خدا بر استاد گرامی: نظر شما در مورد این حدیث پایین چیست؟ آیا قبلا شنیده بودید و آیا چقدر اعتبار و صحت دارد؟ تفسیرش چیست و چه نتیجه گیری ازش می کنید؟ اگر مصلحت می دانید خصوصی جواب بدهید. با تشکر در سایت مشرق نوشته: در مناقب العتره ابن فهد حلی آمده است: رسول خدا صل الله علیه واله و سلم فرمودند: وای بر امت من از شورای کبری و شورای صغری عرض شد این دو شورا چه وقت خواهد بود؟ فرمود شورای کبری بعد از وفات من برای غصب خلافت برادرم و حق دخترم برپا خواهد شد و شورای صغری در غبیت کبری و در زورا (تهران) برای تغییر سنت من و تبدیل احکام واقع خواهد شد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت دوم سؤال، نظرتان را به جواب سؤال شماره‌ی 11129 جلب می‌کنم و در مورد قسمت اول، اطلاعی از صحت و سقم آن ندارم. خوب است که متن روایت را بفرمایید تا بهتر بشود موضوع را بررسی کرد. موفق باشید
10538
متن پرسش
با عرض سلام: قبلا در یک جایی دیدم که یکی از علما (استاد علامه حسن زاده حفظه الله) گفته اند که از آن جایی که مقدمه از ذی المقدمه پست تر است، پس علم دنیایی یا علم به دنیا از خود دنیا هم پست تر است. نظر شما در مورد این تعبیر چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: علم دنیا اگر به معنای علم به اعتباریات دنیا و راه‌های هرچه بیشتر به دست آوردن دنیا باشد یک توهّم است، ولی علم به دنیا اگر به معنای شناخت توهّمی‌بودنِ دنیا است خیلی خوب است. موفق باشید
8624
متن پرسش
با سلام دوستی از دوستان من دارای لکنت زبان شدید است به طوری که در لب خوانی هم دچار لکنت شدید میشود و در حین صحبت کردن دچار قفل های شدید میشود. درمان های مختلفی انجام داده ولی موثر نبوده است. این شخص در نماز خواندن دچار مشکل میشود و شاید هر نمازی بخاطر لکنت شدید حدود 45 دقیقه طول بکشد. توی ادا کردن تلفظ کلمات هم مشکل زیادی پیدا میکند. چه با صدای آروم بخواند و چه بصورت لب خوانی باز هم لکنت میکند. اکثر افراد دارای لکنت وقتی با خودشون تنها حرف میزنند دچار لکنت نمیشوند ولی دوست من حتی موقعی که تنها میخواهد نماز بخواند، باز هم لکنت میکند. میخواستم سوال کنم که آیا میشود نماز خوندن را فقط در ذهن خواند؟؟ مثلا اینگونه که اصلا لب ها تکانی نخورد و فقط در ذهن سوره را مرور کند و در ذهن بخواند؟؟ آیا اینگونه نماز خواندن اشکالی ایجاد میکند؟؟ اگر شما راه حلی دارید ممنون میشم پیشنهاد کنید... یاعلی مدد
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این را باید از مرجع تقلیدشان بپرسند. برای انسان‌هایی که می‌توانند صوت الفاظ را ادا کنند باید این کار را بکنند ولی این مورد را از دفتر مرجع تقلیدشان سؤال کنند. موفق باشید
7770
متن پرسش
سلام علیکم اجمالا سوالم را مطرح می کنم آنچه که ما از حکمت متعالیه و اصالت وجود فهم کرده ایم و سعی کرده ایم که حضورا درک کنیم، آن است که آنچه که بدون واسطه از واقعیت بماهو واقعیت حکایت می کند، مفهوم وجود است نه سایر مفاهیم که ماهوی هستند. و درکلام برخی شارحین و همچنین در برخی عبارات جنابعالی در کتب مختلف تان، برمی آید که مفاهیم همه اعتباری اند، حتی مفهوم وجود و انچه اصیل است، خود وجوذ است سوال اینجاست که مفهوم وجود با خود وجود تفاوتی دارد؟ چه؟ و آیا مفهومی که اعتباری ست و اصالتی ندارد، می تواند از واقعیت عینی بدون واسطه، حکایت کند؟ چگونه؟ و سوال دیگر که شاید بی ربط به سوال قبل نباشد، آن است که منظور از وجود دقیقا چیست؟ آیا منظور وجود مطلقی ست که عالم را فراگرفته و همه چیز طلق ملک اوست؟ یا منظور، وجود هرشیئی ست؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: گفت: «چون گهر در بحر گوید بحر کو .... و آن خیال چون صدف دیوار او»، «گفتن آن کو حجابش می‌شود.... ابرِ تابِ آفتابش می‌شود». همه‌ی مشکل آن است که از «وجود» می‌پرسی، در حالی‌که تا از «وجود» بپرسی «گفتن این کو حجابت می‌شود» از چیزی که فقط می‌توان با تجربه‌ی هستی خود به آن نظر کرد سؤال می‌کنی؟ در حالی که تنها از ساحت حضور خود می‌توانی آن را احساس کنی. همه‌ی مشکل در این است که می‌پرسی «مفهوم وجود با وجود چه تفاوتی دارد؟». «بودن» یک درک حضوری است و خودش خود را می‌نمایاند و افق هستی تو است بدون هیچ نحوه مستوری، آشکارشدگی‌اش به نحوه‌ی نگاه شما بستگی دارد و نه به سؤال کردن‌تان. پدرم در آمده تا در شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» این را متذکر شوم تا بفهمیم حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تفسیر سوره‌ی حمد به کجا اشاره دارند. ما تنها با وجود است که می‌توانیم با عالم ارتباطی درست برقرار کنیم و آن‌ از مستوری نسبت به ما خارج می‌شود و در عالَم ما احساس میگردد. موفق باشید
6785
متن پرسش
با تشکر از راهنمایی استاد طاهر زاده و نیز نظرات دوست عزیمان. با کمال میل از راهنمایی ایشان استفاده خواهیم کرد. ضمنا در تیم ما متخصص طب سنتی نیز وجود دارد. از جمله نکات خوبی که ایشان هم قبلا مطرح کرده بودند همین است که: "بر اساس فلسفه مبنایی طب سنتی ایرانی، وحدت موجود در اشیاء مرکب، حقیقی است و اعتباری نیست. به عبارت دیگر کل، می تواند خاصیتی داشته باشد که غیر از جمع جبری اجزاء آن باشد و در هیچ یک از تک تک اجزائ آن نباشد. لذا یافتن جزیی در موجودات که توجیه کننده تمام یک خاصیت مشخص باشد، کار دقیقی نیست." با وجود این دیدگاه، نمی توان اثرات اجزا را در ایجاد یک خصوصیت در کلیت یک شیء منکر شد وبالاخره این تطبیق و بررسیرابطه با مبانی اثبات شده طب جدید که اکثرا تجربی میباشند باید از جایی شروع شود. لازم به ذکر نیست که دنیای غرب با رویکرد تجربی صرف به علوم دچار اشتباه بزرگی شد از این جهت که منکر سایر روشهای شناخت و برداشت علمی گردید والا خود تجربه و علم تجربی در حیطه هایی که حقیقتا تجربی هستند کاملا قابل دفاع است؛ به شرطی که پایش را از گلیمش دراز تر نکند و در جایی که تجربه پذیر نیست نظر ندهد و یا لااقل نظر قطعی و با ادعای علمی ندهد. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید اطباء سنتی نیز با نظر به کلیات نفس از تجربه و عکس‌العمل‌های جسم استفاده می‌کردند ولی چون رویهمرفته تصور درستی از رابطه‌ی بین جسم و نفس داشتند نتیجه‌ی کارشان مفیدتر بود. موفق باشید
5478
متن پرسش
بسمه تعالی نظر حضرتعالی راجع به وزرای پیشنهادی دولت و بالاخص نقش برخی از ایشان در فتنه 88 و امکان آسیب رسانی ایشان در این برهه حساس چیست؟ آیا با این دولت می توان به پیشرفت در مسیر انقلاب امیدوار بود باتوجه به اینکه افرادی را در ابتدا بر سر کار آورده که همجنان ارداتمند و پیرو خط دولت اصلاحات در سالهای 78 تا 84 می باشند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم فعلاً نباید ذهن خودمان را مشغول این حرف‌ها بکنیم ما کارهای به‌جا مانده‌ی زیادی داریم فرصتی به‌دست آمده که ما به آن کارها بپردازیم. هنوز ملت ما با این که انقلاب کرده‌اند و انقلاب را هم قبول دارند نمی‌دانند جایگاه تاریخی انقلابشان عبور از غرب است و نه کنارامدن با فرهنگ استکباری غرب. هنوز ما نمی‌دانیم با کدام از قرائت از دین می‌توانیم نسل آینده را آماده‌ی ادامه‌ی انقلاب کنیم و از نگاه‌ حماسی عرفانی امام غافلیم. موفق باشید
4093
متن پرسش
در سؤالات گذشته، عرض کردم که شما ادعاهای بزرگی در کتاب «سلوک» کرده‌اید، آنگاه نظر خودم دربارة نحوة سلوک با اساتید این فن را نوشتم. شما فرمودید که برای روشن‌شدن این بحث، جزوة «نحوة سلوک طلبة عصر انقلاب» را بخوانم. من امروز آن جزوه را خواندم. تأکید اصلیِ شما در این جزوه، این است که امروزه ممکن نیست بدون توجه به انقلاب و هجمه‌های دشمنان بر اسلام بتوانیم سلوک کنیم، کما این که در اواخر این جزوه در صفحة57 به این نکته تصریح می‌فرمایید: «عرض بنده آن است که اگر می‌خواهید خلوت و ذکر شما نتیجه‌بخش باشد، نبایبد نسبت به انقلاب اسلامی بی‌تفاوت باشید.». حقیر هم هیچ‌گاه منکر این فرمایش حضرتعالی نبوده‌ام، و اصلاً فکرنمی‌کنم این مطلب مخالفی داشته‌باشد؛ این، از بدیهیات است که انسان باید نسبت به جامعه‌اش خصوصاً جامعة اسلامی‌ای که از طرف دشمنان مورد هجمه‌های همه‌جانبه است حساس باشد، خصوصاً در شرایط امروز که نگاه ملت‌های حتی غیرمسلمان به کشور ماست. البته دورادور شنیده‌ام که بعضی آقایان چنین نظری دارند، و نیز فرمایشات مقام معظم رهبری در بجنورد مؤید وجود چنین تفکری است، ولی حقیر تا به حال با شخصی که چنین عقایدی داشته‌باشد و هیچ کاری با جامعه‌اش نداشته‌باشد، مواجه نشده‌ام. خلاصه این که تأکید اصلی شما در آن جزوه، بر لزوم حساسیت نسبت به انقلاب است، و حقیر هم هیچ‌گاه منکر این مسأله نبوده و نیستم. اگر خاطر شریف‌تان باشد، اختلاف ما بر سر مباحث دیگری بوده‌است؛ شما در کتاب «سلوک» علاوه بر «لزوم حساسیت نسبت به انقلاب» ادعاهای دیگری هم دارید، از جمله این که: «این حساسیت بدون نظر به سیرة حضرت امام ممکن نیست.»، کما این که به این مدعا نیز در این جزوه هم اشاراتی در صفحة 51 و پشت جلد داشته‌اید. حقیر حتی این مدعا را هم منکر نیستم؛ اگر باز خاطر شریف‌تان باشد، عرض من این در این قسمت این بود که برخی گزاره‌های حصولی را از حضرت امام بگیریم. و این هم به یک معنا همان اقتدا به سیرة ایشان است. البته واضح است آنها که به مسئولیت‌های بلندی در این نظام می‌رسند، بیش از ما باید به سیرة عملی حضرت امام اقتداکنند؛ چرا که حضرت امام برای آنها بیشتر قابلیت الگوگیری دارد. خلاصه این که حتی این ادعا هم (که در امور اجتماعی و سیاسی باید امام را الگوی خود قراردهیم) محل اصلی اختلاف ما نیست. بحث بر سر این است که: اولاً چرا اگر ما در بعضی مسائل امام را الگوی خود قراردادیم، ذیل شخصیت ایشان سلوک کرده‌ایم و امام واسطة فیوضات معنوی برای ما می‌شود؟ ثانیاً مسلّماً ما در بعضی مسائل به حضرت امام رجوع می‌کنیم و ایشان را الگوی خودمان قرارمی‌دهیم، اما در بسیاری دیگر از مسائل زندگی‌مان ممکن است با یک استاد اخلاق دیگری مشورت کنیم و از او الگو بگیریم. در این صورت، اگر کسی با یک استاد اخلاقی سلوک کرد در عین حساسیت نسبت به انقلاب، چرا این شخص هم ذیل شخصیت حضرت امام سلوک کرده‌است؟ شما این ادعا را در جای‌جای کتاب «سلوک» تکرارکرده‌اید و نقطة اصلی اختلاف ما هم اینجا بود، و آن جزوه‌ای هم که معرفی کردید، کمکی به حل این اختلاف نکرد! این سؤال، یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که در طی این شش ماه بارها از شما با عبارات مختلف پرسیده‌ام، اما هیچ جواب قانع‌کننده‌ای دریافت نکرده‌ام. البته شما ناراحت نشوید، من کلاً دیر قانع می‌شوم و عموماً دنبال صغری‌کبراهای عقلی می‌گردم، به علاوة این که در این راه، مثال‌های نقضی (از کسانی که حساسیت به اجتماع داشته‌اند اما چون استاد اخلاق نداشته‌اند، هیچ پیشرفتی نکرده‌اند) دیده‌ام که باعث شده فضایی که من استشمام می‌کنم، به‌سادگی توان هضم فرمایشات شما را نداشته‌باشد. لذا نه استدلالی طرح شد که عقلاً قانع شوم، و نه فضای فکری و تجربی‌ام به فضای شما نزدیک بود تا با مثال‌های شما فرمایشات‌تان را تصدیق کنم. آن مثال‌های رشدِ شگفت‌انگیز رزمنده‌ها هم مرا قانع نکرد؛ آن مثال‌ها حداکثر فقط همین را ثابت می‌کند که شرایط امروز، شرایط خاصی است؛ جمهوری اسلامی، نظامی است برای اجرای دین در عرصة جامعه، و هر کس که برای حفظ نظامی که باعث حفظ دین و تبلیغ آن در کل دنیا می‌شود خدمت کند، مسلّماً به نحو شگفت‌انگیزی مثل رزمنده‌های اول اسلام که در خدمت پیامبر می‌جنگیدند رشدمی‌کند. اما اولاً خدمت به این نظام چگونه باید باشد؟ آیا حساس‌بودن به جامعه در کنار سلوک با یک استاد اخلاق کافی نیست؟ ثانیاً آیا اگر کسی با چنین استاد اخلاقی سلوک کرد، ذیل شخصیت حضرت امام قرارگرفته؟ اینها سؤالاتی است که آن مثالِ رشد شگفت‌انگیز رزمنده‌ها توان پاسخ‌گویی به آن را نداد. لذا باید بگویم: طولانی‌ترین اختلاف ما در این مباحث، یعنی این سؤال که: «چرا شاگردان تمام عرفای حاضر، و حتی خود عرفای فعلی، ذیل شخصیت امام سلوک می‌کنند؟» همچنان پاسخ‌داده‌نشده مانده‌است، و مباحث مطرح‌شده (چه در کتاب «سلوک» و چه در جزوة «طلبة عصر انقلاب») را پاسخگوی این سؤالات نمی‌دانم. البته یک اختلاف مهم‌تر هم در آن سؤال مفصل (64) مطرح شد که ثمرة عملی هم داشت؛ و آن، این بود که: بهترین راه سلوک چیست؟ شما می‌فرمایید: ذیل شخصیت امام قرارگرفتن و اقتدا به سیرة علمی و علمیِ ایشان. ولی حقیر سه مرتبه شمردم: بهترین راه، شاگرد خصوصیِ انسان‌های راه‌روی راه‌بر شدن است، سپس شاگرد عمومی‌شان شدن، آنگاه اگر چنین موقعیت‌هایی برایمان دست نداد، مرتبة سوم شاگرد فکریِ یکی از علمای عالم‌دار شدن است، و البته در کنارش مطالعات اخلاقی مثل خواندن کتب اخلاقی و سرگذشت علما و شهدا. و این سه مرتبه هم مسلماً در کنار حساسیت نسبت به جامعه است. این، مسلّم است که آن استاد اخلاقی که دشمن آمریکا نیست، اصلاً خودش راه‌رو نیست، چه برسد به این که راه‌بر بشود. و نیز همنطور است آن استاد اخلاقی که نسبت به شرایط جامعه‌اش حساس نیست و مثلاً در انتخابات و راهپیمایی‌ها (که حداقل کاری است که می‌توانیم مستقیماً برای این نظام انجام بدهیم) شرکت نمی‌کند. پس نقاط اصلی اختلاف ما، سه نکته است: اولاً آیا شاگرد یک استاد اخلاق شدن در عین حساس‌بودن نسبت به جامعه، برای سلوک در این زمان کافی است یا خیر؟ ثانیاً چرا وقتی با یک استاد اخلاق سلوک کردیم، ذیل شخصیت حضرت امام قرارگرفته‌ایم؟ ثالثاً بهترین راه سلوک در این زمان، چه راهی است؟ (البته شاید بتوان گفت: جوابِ «اولاً» در ضمن «ثالثاً» داده می‌شود، و لذا نقاط اصلی اختلاف، تنها دو نکته است.)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم بنده از پشتکار شما نسبت به سوالات ممتد ناراحت نمی‌شوم می‌ماند که به گفته‌ی خودتان آیا می‌توان فضای فکری و تجربی‌مان را به هم نزدیک کرد یا نه. آن دیگر به عهده‌ی شماست که ببینید آیا جواب‌های بنده چنین توانایی را دارد یا نه به خصوص که بحمدالله با کسی مثل شما روبرویم که نپذیرفتن نظر بنده از طرف جنابعالی همان اندازه شیرین است که پذیرفتن آن. اما بنده باز اصرار دارم موضوعِ حساس بودن نسبت به جامعه در حال حاضر برای یک استاد اخلاق کافی نیست زیرا حقیقتی به نام انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در حال حاضر ظهور کرده که باید با آن حقیقت زندگی کرد و آن را ظهور نور حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» دانست و لذا سلوکی که در این راستا نباشد، سلوکی نیست که امروز نتیجه بدهد زیرا نسبت به یک حق بزرگی بی‌توجه شده‌ایم. از این جهت می‌پرسم آیا می‌شود با چنین وضعی استاد اخلاقی داشت که ذیل این حقیقت یعنی شخصیت حضرت امام«رضوان‌الهن‌تعالی‌علیه» نباشد و راه ملکوت را در مقابل ما بگشاید و از «مفهوم» ما را به «وجود» سیر دهد؟ معلوم است که معتقدم تنها راه سلوک همین راه است و بهترین آن به شدت حضور بیشتر در این راه است. موفق باشید.
3028
متن پرسش
سلام میخواستم بدونم دعای الهی عظم البلا اولامستند هست یاخیر .در ثانی چرا علما درسفارش کردن ویا توصیه نکردن به خواندن این دعااختلاف دارند/این دعا یک فراز دارد که میفرماید یا محمدیاعلی ویاعلی یامحمد چرا درقسمت دوم اسم امیرالمومنین بر پیغمبر اکرم مقدم شد...باتشکر فراوان ازشما استادبزرگوار
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: دعای «الهی عظم البلاء» را کفعمی در بلدالأمین آورده و می‌فرماید: این دعا را حضرت صاحب‌الزمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» به شخصی که محبوس بوده تعلیم کردند. برای نظر به ذوات مقدس معصومین تکرار اسم مبارک آن‌ها چیز خوبی است و لذا برای حفظ بلاغت یک بار گفته می‌شود یا محمد و یا علی و یک بار گفته می‌شود یا علی و یا محمد، عمده توجه به مقام قدسی آن بزرگواران است. موفق باشید
19384
متن پرسش
بسمه تعالی: سلام استاد: بعد از اعلان نتایج انتخابات چیزی را در بعضی از رفقای مذهبی خود مشاهده کردم که منجر شد تا این متن را خدمتتان ارسال کنم. آیا این‌طور که بنده فکر می‌کنم موضوع از همین قرار است؟ حرف بنده این است: منفعل چرا؟ چه مرگمان شده؟! - اگر این انقلاب را از آن مردم و مردم را از آن انقلاب بدانیم - اگر مردمی که در سال ۵۷ قیام کردند را لشکر خدا و شاه و همه ی حامیانش از جمله آمریکا را لشکر دشمن خدا بدانیم. - اگر انقلاب را صرفا یک واژه سیاسی ندانیم و همین‌طور آن را به یک حادثه‌ای در سال ۵۷ تقلیل ندهیم، نداریم! - اگر ما تاریخ و ماجرای انقلاب اسلامی را تاریخ حضور دست خدا درصحنه‌ی وجود بدانیم - و اگر انقلاب همان جبهه ی حق است و همه ی مقابلینش جبهه ی باطل پس چه مرگمان است که نمی‌توانیم درست به "ماجرای انقلاب اسلامی" فکر کنیم و آن را در همان تاریخ خودش ببینیم. پس چه مرگمان است که به همین مردم انقلابی در تاریخ انقلاب‌مان که ظهور دست خدا در صحنه هستند، چپ‌چپ نگاه می‌کنیم که انگار جرمی مرتکب شده‌اند. آیا وقتی عده‌ای از مردم بنا به علایق ما رفتار نکردند و حزب و میل سیاسی ما در صحنه انتخابات به قدرت نرسید، این را باید پای شکست انقلاب و بی‌بصیرتی مردم بگذاریم؟ به قول شهید حسن باقری: «ما اومدیم بجنگیم، یه روزش پدافنده، یه روزش صبره، یه روزش مقاومته، یه روزش استقامته، ... یه روزشم «شوق پیروزیه. اگر ما وابستگی به شوق پیروزی داشتیم، معلوم میشه برای دنیا داریم می‌جنگیم، برای حساب کتابای خودمون نمی‌جنگیم، برای حساب کتابایی که خدا برامون قرار داده، برای اونا نمی‌جنگیم"» مگر غیر از این است که رأی مردم در ایران، رأی به جبهه‌ی حق است و همین رأی، جبهه‌ی باطل را آزرده خاطر می‌کند؟! چرا نمی‌خواهیم بفهمیم آمریکا و آمریکاها برایشان در ایران راست و چپ ندارد؟! چرا نمی‌فهمیم آن‌ها می‌خواهند سر به تن هیچ‌کدام نباشد! آیا گمان می‌کنیم مردم مثله این ارازل و اوباش، حزبی فکر می‌کنند؟ آیا گمان می‌کنیم مردم گرفتار حماقت‌های راست و چپی هستند؟ لطفاً کاسه‌ی کوزه‌ی قدرت‌خواهی خود را جمع کنید و این‌قدر با آن بر سر مردم نکوبید. به قول شهید باقری: «شما شدید یک کسانی که فکر می‌کنید دیگه قدرتمندی غیر از شما نیست و هرجا برسید می‌زنید.» من فکر می‌کنم ما دچار واژه‌بازی و لفظ‌پراکنی شده‌ایم، واژه‌هایی که دیگر بویی از معنای خودشان را نبرده‌اند. "انقلاب و انقلابی"بودن هم انگار ازین دست کلماتند که شنیدن‌شان از زبان برخی برادران حزبی، حال به‌هم‌زن شده است. آن‌ها هستند که شکست حزب‌شان آن‌ها را طوری منفعل می‌کند که فقط به غُر زدن و نق زدن مشغول می‌شوند، ولی ما چرا حاضر نیستیم نگاه فردی حزب‌مان را فدای پیروزی مردمی انقلاب کنیم که مسلّم در پرتو توصیه‌ی رهبر انقلاب اسلامی پای صندوق‌ آمدند و 40 میلیون رأی دادند؟! اگر بعضی مردم به قول مجانینِ بی‌خرد، به انقلاب پشت کردند و رأی به انقلاب ندادند، دلیلش اخلاق و رفتار متحجرانه و تنگ‌نظری بعضی از مذهبی‌ها است. نخیر جنابان حزبی! مردم پشت به انقلاب نکردند بلکه پشت به شما و تحجر و سلطه‌خواهی شما کرده‌اند و اگر هم مقدار قابل توجهی به ظاهر، رأی به جبهه‌ی اصول‌گرایی داده‌اند جریان تحجر دل‌خوش نشود و آن را به خودتان نگیرید، بلکه آن را هم پای خود انقلاب بگذارید. مردمی که ۷۳ درصدشان رأی به جبهه‌ی حق داده‌اند را، باید بوسید و تاج سر کرد. شما بهتر است بروید فکری به حال خود کنید که می‌خواهید همه را اسیر فکرِ بسته‌ی خود کنید و یادتان رفته انقلاب؛ اولْ استقلال آزادی می‌باشد و بعد جمهوری اسلامی‌. من نمی‌دانم چرا به جای غُر زدن و منفعل بودن نمی‌نشینیم کمی خِرد به خرج دهیم. و ای کاش این‌قدر که پای کار "مرگ بر... و درود بر..." هستیم کمی هم به مشکلات خودمان و نقصان کارهایی که نکردیم فکر می‌کردیم! ای کاش کمی به بی‌خردی خودمان مرگ بر... می‌گفتیم تا شاید تکانی بخوریم! باز شهید باقری می‌گوید که... امتحان خدا این‌جاست که خدا ما را به خودمون وا بذاره و ببینه که وضع‌مون چیه؟ این‌جاست که باید مقاومت کرد و این‌جاست که باید تلاش بیشتر کرد. ای کاش کمی فکر کنیم که آینده‌ی انقلاب با چه مسائلی روبه‌رو خواهد شد و ما برای مسائل‌مان چه کاری جز غر زدن می‌توانیم بکنیم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً از جهات متعددی قضیه از همین قرار است. از آن جهت که ما متوجه‌ی جایگاه تاریخی این انقلاب بزرگ نباشیم که با چنین بادهای موسمیِ سیاسی‌کاران کوچک‌ترین لرزه‌ای بر کوه وجود او نخواهد افتاد.

و از آن جهت که انقلاب اسلامی افق گشوده‌ای است تا انسان‌ها آزادی را در آن احساس کنند و تجربه نمایند به همان معنایی که رهبر عظیم‌الشأن انقلاب فرمودند: «پیروزِ انتخابات دیروز، شما مردم ایرانی‌اید و نظام جمهوری اسلامی است که به رغم توطئه‌ی دشمنان توانسته است اعتماد این ملت را به طور فزاینده جلب کند». این یعنی مردم زندگی خود را در بستر نظام اسلامی می‌توانند آزادانه جستجو کنند.

 و از جهت دیگر جریان‌های اصول‌گرا با همه‌ی خوبی‌هایی که دارند و داشتند و توانستند انسجام خوبی را در برجسته‌کردنِ حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر رئیسی نشان دهند به خود آیند که چرا اتهام خشونت‌طلبی و ضد آزادی‌بودن بر آن‌ها چسبید؟ آیا نباید با یک بازیابی و بازخوانیِ تاریخی بیش از گذشته، بر ارزش‌نهادن به آزادی تأکید کنیم تا دشمنان حقیقت که آزادی را در پایین‌ترین درجه‌ی آن یعنی آزادی فرهنگ تجدد را در مقابل مردم ما گذاشته‌اند، آزادی را که غذای روح انسان است وقتی در عمیق‌ترین و بنیادی‌ترین شکل آن به صحنه آید، را از ما نربایند؟ تاریخ، تاریخی است که نشان داده شد انسان‌ها بیش از آن‌که عدالت برایشان مهم باشد، آزادی مهم است و ما در آینده‌ی خود و در بازخوانیِ دیروزمان باید به آزادی در همه‌ی ابعاد آن تأکید کنیم، به همان معنایی که حتی اگر کسی در حریم خصوصی خود گناهی انجام می‌دهد، هیچ دخالتی نداشته باشیم. ولی با طرحِ آزاداندیشی بفهمانیم به تفکر، آری! به تفکر آن‌چنان احترام می‌گذاریم که منجر به تفاهم و فهمیدن همدیگر شوند. در این حالت است که جایگاه هرکس معنا می‌شود و نمی‌خواهیم هرکس به غیر از آن‌‌چه که ما فکر می‌کنیم، فکر نکند. و این وظیفه‌ی سنگینی است که انتخابات اخیر در جلوی ما گشود و من به اجمال این سخن را طرح کردم. امید است که وقت تفصیل آن فرا رسد. موفق باشید

17823

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: بنده چندی پیش از حضرتعالی درباب نظام قضایی و حقوقی تراز تمدن نوین اسلامی پرسشی کردم که این حقیر را عجالتا و صرفا سوق دادید به سمت پیگیری کتاب «ادب و عقل در ادامه انقلاب اسلامی»، با عنایت به این که جنابعالی در خصوص نظامات دیگر مثل نظام اداری و شهرسازی، معماری، رویکرد و مقصد کلی را مبتنی برنامه نهج الابلاغه در نظام اداری مشخص کردید، و از طرفی هم در پاسخ کاربران عزیزی که در خصوص علوم رسمی پرسش کرده بودند و کسب تکلیف نمودند فرمودید که باید با تعمق این علوم را خواند تا بتوانید آن را نقد کنید. اما پیرامون نظام قضایی و حقوقی نه آثارتان چیزی دیدم نه در جواب این حقیر! در عین حال لطف کنید که ضمن پیگیری ادب و عقل ادامه انقلاب اسلامی، غایت و مقصد نظام قضایی و صد البته قوانین ما که باید تراز تحقق تمدن اسلامی باشد چیست تا بنده با چنین رویکردی درس بخوانم و نقد نظریات و نهادهای حقوقی کنم تو جایگزینی قدسی ارائه دهم؟ دومین سئوال این که حضرتعالی فرمودید که اصلاح نظام قضایی ما با فرایندی زمان بر تحقق می بابد، لطف کنید مثلا چند سال دیگر ما شاهد نظاماتی در تراز تمدن اسلامی خواهیم بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که عرایض بنده در راستای طرح اهداف کلی تمدن اسلامی است تا هرکس با توجه به آن اصول در حوزه‌ی تخصصی خود مطالب را کاربردی کند و در این راستا یعنی طرح ایده‌ی هویت کلّی تمدن اسلامی عرایضی در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» شده است 2- وقتی موضوعی تاریخی بخواهد محقق شود باید متوجه‌ی فرایندی‌بودنِ آن بود لذا همواره در مسیر تحقق اهداف متعالی آن باید تلاش کرد پس بحث چند سال معنا نمی‌دهد، هر سالی مقدمه‌ی سال بعد خواهد بود مثل موضوع «انتظار» که ما وقتی در فرایندِ انتظار قرار گرفتیم همواره نسبت به هدف خود در صحنه‌ایم. موفق باشید

15368
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد عارف و حکیم و فرزانه، همانطور که مستحضرید برای رفع رذایل اخلاقی دو راه است. 1. بیان راهکار برای هر رذیله اخلاقی مانند کتاب جامع السادات. 2. توحیدی و احراقی که منیت سوزانده می شود. یکی از اساتید عرفان حوزه راه دوم را فقط برای خواص الخاص می دانند. شایداین خواص الخاص در هر قرن کمتر از 2000 نفر باشد. در آثار حضرتعالی بیشتر معارف توحیدی و معرفتی برای دفع رذائل استفاده می شود. البته در شرح جنود عقل و جهل و کتاب فرزندم این چنین باید بود، مطالبی طبق راه اول بیان فرموده اید. لطفا بفرمایید علت اینکه شما بیشتر از راه معرفتی و توحیدی در آثارتان جهت دفع رذائل استفاده می کنید چیست؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بنده معتقد به راه دوم هستم و این نسل را آماده‌ی توحیدِ احراقی می‌دانم. و در آثار خود نیز بدین راه نظر دارم حتی وقتی «جامع‌السعادات» شرح داده می‌شود، با نظر به روش احراقی، مطالب دنبال می‌گردد و راهی که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ گشود و عارفان بزرگی چون چمران‌ها و باکری‌ها را به صحنه آورد، راهِ احراق و آتش‌زدن به همه‌چیز و همه‌ی منیّت‌ها بود. این است راه توحیدی تاریخ ما. موفق باشید

نمایش چاپی