باسمه تعالی: سلام علیکم: از اینکه با دلسوزیِ تمام و از سر تعهدِ دینی متذکر چنین مورد مهمی شدهاید، کمال تشکر را دارم. عنایت داشته باشید بنده در چه فضایی آن سخن را عرض میکنم، در فضایی که سیرهی شخصیتهایی همچون حضرت امام خمینی و مرحوم قاضی و علامهی طباطبایی«رضواناللّهتعالیعلیهم» و شاگردان بزرگوار آنها، همه مدّ نظرند و وارد تاریخی شدهایم که معنای توحید در همهی مراحل آن، ظهور کرده. در این فضا است که آیت اللّه بهجت«رحمةاللّهعلیه» میفرمایند: علم تو، استادِ توست. بنده سعی کردهام این جمله را که به نظر میرسد از جهت سلوکی جملهی بسیار کلیدی است؛ شرح دهم. آری! همانطور که میفرمایید «حقیقتاً تفسیر عرفانی و تربیتی با تربیت عرفانی فرق دارد». و در این رابطه در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» عرایض موسعی شده است که به نظر میرسد روحِ ارتباط وجودی که گوهر رابطهی بین استاد و شاگرد در سلوک است، در آن مدّ نظر قرار گرفته است.
تاریخی شروع شده که اگر افرادی اراده کنند تا در سلوکِ إلی اللّه قرار گیرند راه، در مقابل آنها گشوده است. آیا هیچ زمانی مثل این زمان با شرح فصوص الحکم محیالدین و از آن مهمتر، شرح «منازلالسائرین» خواجه عبداللّه انصاری تا این حدّ در معرض نگاه چنین افرادی قرار داشته است؟ و از آن طرف آیا اساتید عزیزِ انگشتشماری که بتوانند در جمعِ عرفانِ نظری و عملی راهنما باشند، توانِ جوابگویی به اینهمه طالبانِ سلوک را دارند؟ یا اینکه باید به این فکر افتاد که تقدیرِ دیگری به میان آمده است، تقدیری که آیت اللّه انصاری همدانیها ذیل آن پروریده شدهاند.
با اینهمه اگر انسانِ طالب حقیقت، استادِ رهرفتهای را یافت که با ذوق او همخوانی دارد، نهتنها در مسیر تبعیت از او دست او را، بلکه پای او را باید ببوسد. ولی باز غفلت نکنیم در تاریخی قرار داریم که به حکمِ «کلّ یومٍ هو فی شأن»، دارای وسعت خاصی است به همان معنایی که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در پیام عملیات فتحالمبین میفرمایند: «لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان ... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى توان عظمت آن را دريافت. ما عقب ماندگان و حيرت زدگان، و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهانبينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابان ها و گردشگاه هايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاى گروهى اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آنها را با صرف سالهاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سالهاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى توان تحليل اين معما كرد؟».
در آخر میتوان نسبت به این نکته تأمل نمود که آیا مسیر سلوک إلی اللّه در این تاریخ، در چه راهی و با نظر به چه اهدافی محقق میشود که بر قلهی افتخارآمیز گذشتهی سلوکی خود، آیندهی خود را معنایی همهجانبه بخشیم؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکنالوجود در ذات خود همواره ممکنالوجود است و لذا وقتی هم که حادث شد، برای ادامهی بقاء نیاز به خلقت مدام دارد زیرا ذاتی که ممکن است، هیچوقت واجبِ بالذات نمیشود. در این مورد خوب است «برهان صدیقین» مطالعه شود تا بین علت حقیقی و علت معدّه تفکیک گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای صباح با مضامین فوقالعادهای که دارد ابداً محال است که از غیر معصوم صادر شده باشد. عوارض آن این است که میخواهد ما را از دنیا بِکَند. «طوبی» به چنین لطفی! در این فراز از خدا تقاضا میکنیم بداخلاقیهای ما را با مقیّدشدن به قناعت، از ما جدا فرماید- زیرا هر انداره که انسان قانع باشد واز کسی انتظار نداشته باشد کمتر بد خلقی دارد- و در ادامه اظهار می داری،این نفس من تماماً در اختیار خواسته و مشیت و ارادهی خدا قرار گیرد تا هر طور او میخواهد برای من اراده کند که این زیباترین نحوهی حضور در این عالم است و چه زیباست که انسان صبح خود را با چنین فرازهایی آباد و آبادان و نورانی کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هیچ کتاب تاریخی چنین چیزی نداریم که این افراد میفرمایند. رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» موظف بودند پیام خدا را به مردم برسانند و در صورتی که حاکمان مانع میشدند با موانع مقابله میکردند، ولی هرگز نداریم اگر مردم آن دین را نمیپذیرفتند آنها را به قتل میرساندند، بلکه باید جزیه میدادند زیرا دولت اسلامی برای نگهداری آن کشور هزینه میکرد و مسلمانان خمس و زکات میدادند و غیر مسلمانان جزیه. کتاب «الکامل» از ابن اثیر و یا کتاب «مروج الذهب» مسعودی و کتاب «تاریخ یعقوبی» همه این را تأیید میکنند. البته کار بعضی از حاکمان را نباید پای اسلام گذاشت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر به افکار هرکدام از عزیزانی که ذکر فرمودهاید با دقت توجه کنید همه به یک حقیقت اشاره دارند و آن اشاره به حقیقتی است که خداوند تحت عنوان شریعت اسلام به قلب مبارک حضرت محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» وَحی فرمود و همهی این کتابها برای اُنس بیشتر به دستورات شریعت اسلام است و لذا جای هیچ سردرگمی نیست. با قوت تمام به دستورات شریعت الهی عمل کنید تا به مرور با نور قلب مبارک حضرت محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» و اهلالبیت«علیهمالسلام» به اسلام نزدیک شوید و در آن فضا متوجه میشوید که در این تاریخ میتوانید سخن حق را از زبان حضرت آیتاللّه خامنهای«حفظهاللّه» بشنوید و تصدیق کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که در این روایت، موضوع تفسیر ابجد مطرح است و این ربطی به حروف ابجدِ مصطلح ندارد. بهخصوص که خود امامان چنین کارهایی نکردهاند و به ما هم تعلیم ندادهاند و در صدر اسلام نیز چنین رسومی معمول نبوده است، هرچند خواندن یک ذکر بر اساس حروف ابجد، کار غلطی نیست که بخواهیم آن را نفی کنیم. ولی در مورد سخن جناب شیخ بهایی؛ موضوع برمیگردد به علمِ اعداد و علمِ حروف که بنده از آن اطلاعی ندارم. ظاهراً علامهی طباطبایی بدان علم آگاه بودهاند ولی بروز چندانی در این مورد نداشتهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرفها نیست. درویش هرکجا که شب آید سرای اوست. هرکدام که برایت پیش آمد، همهی آنچه میخواهی برایت ظهور میکند و با ظهور نور پروردگار رذایل انسان به عقب رانده میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در موضوع معرفت نفس و احساسِ خودْ ماوراء تن، و حضورِ ابدی آن سخن بسیار رفته است و همانطور که مرقوم فرمودهاید انسان به خوبی خود را بدون تن میتواند احساس کند و به حکم آنکه عالِم غیر معلوم است آنکسی که به تنِ خود علم دارد مسلّم تنِ خودش نیست و چون علم از مقولهی مجردات است، پس بنابراین کسی که علم به خود دارد موجودی مجرد است و موجود مجرد، فرسایشپذیر و «میرا» نیست. و این کمترین علم به خودمان میباشد در آن حدّ که خود را به عنوان یک موجودِ مجرد مییابیم. و بنده در این رابطه عرایضی در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن و در کتاب «خویشتن پنهان» داشتهام. میماند این نفس چه وسعتی دارد در آن حدّ که مولایمان علی«علیهالسلام» میفرمایند:
اتَزْعَمُ انَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ |
وَ فيِكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاكْبَرُ |
|
تو مى پندارى كه همين جسم كوچك هستى، در حالى كه جهان بزرگى در نهاد تو پنهان است. زیرا انسان وسعتی تا همهی افلاکِ سماوی دارد در آن حدّ که فرمود: «دو سر هر دو حلقهی هستی / به حقیقتْ به هم تو پیوستی». در رابطه با وسعت انسان و اینکه سلوک زیادی نیاز است تا انسان همهی ابعاد خود را در حدّ ممکن بیابد، کتاب «چگونگی فعلیتیافتنِ باورها» با شما سخنها دارد. و باز در این رابطه در روايت داريم كه راوي از حضرتامام رضا (ع) ميپرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهيد، آيا هم اكنون آنها خلق شدهاند؟ حضرت فرمودند: بلي، و رسولالله (ص) وقتي به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را ديدند. راوي ميگويد: عدهاي از مسلمانان ميگويند بهشت و جهنم مقدر شدهاند ولي خلق نشدهاند. حضرت فرمودند: آنها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم:
«مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِيَّ (ص) وَ كَذَّبَنا وَ لا مِنْ وِلايَتِنا علي شَيْئٍ وَ يَخْلُدُ في نارِ جَهَنَّم. قالالله: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي يُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ».
پس كسي كه منكر خلقت فعلي بهشت و جهنم شود، پيامبر و ما را تكذيب كرده است و از دوستان ما نيست و براي هميشه در آتش است. خداوند در آيه 44 سوره الرحمن فرمود: اين است جهنمي كه گناهكاران انكار ميكردند و هم اكنون گناهكاران بين آن جهنم و آبجوشان در حال طوافاند.[1]
و نيز در روايت داريم که: «رسول خدا (ص) فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، ديدم در آنجا زمينهاي بسياري را كه سفيد و روشن افتاده و هيچ در آنها نيست، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بناء ميسازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن برميدارند. من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهي مشغول ساختن ميشويد و گاهي دست برميداريد؟ فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقة ما برسد ما ميسازيم و وقتيكه نفقهاي نميرسد دست بر ميداريم و صبر ميكنيم تا آنكه نفقه برسد. رسولخدا (ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقة شما چيست؟ گفتند: نفقة ما گفتار مؤمناست در دنيا، كه بگويد: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.[2]
پس چنانچه ملاحظه ميفرماييد حضرت در سفر معراجي خود با بهشت و جهنم روبهرو شدند و اين ميرساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است. 3- ما تنها نسبت خود با خدا را مییابیم و نه نسبت خدا به عالَم را 4- فلسفه، خبر از وجود حقایق میدهد و عرفان، مقام اُنس با آن حقایق است. موفق باشید
[1] - قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاu: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِيعَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِf قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَيالنَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَيالسَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ! فَقَالَu: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ f وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَيشَيْءٍ وَ خُلِّدَ فِينَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِييُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ. (توحيد صدوق، باب ما جاء فيالرُّؤْيَه، حديث 21 ص 118).
[2] - «عن أبي عبد الله u قال، قال رسول الله f لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكة يبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقة فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)