بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9040
متن پرسش
سلام و عرض ادب در دریافتی که بنده از مطالعات در مورد هایدگر داشتم متوجه شدم ایشان بین وجود و موجود تفاوت قائل است ولی جناب ملاصدرا این تفاوت را قائل نیستند و وجود و موجود را یکی میدانند- لطفا 1- بفرمایید دریافت بنده از هیدگر درست بوده یا نه اگر نه درستش چیست؟ 2- شباهت وجودی که جناب هایدگر میگوید با جناب صدرا چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عظمت ملاصدرا در این است که اصالت را به «وجود» می‌دهد و موجودات را نمودهای متفاوت وجود می‌داند که بحث آن مفصل است و جناب هایدگر نیز تحت تأثیر «اکهارت» و وحدت وجودی که «اکهارت» مطرح کرد متوجه «وجود» می‌شود و روشن می‌کند که در تاریخ متافیزیک از وجود غفلت شده. به نظرم اگر سخن این دو اندیشمند را با دقت دنبال کنیم بسیار به هم نزدیک‌اند با این تفاوت که هرکدام در فضای فرهنگی خودشان سخن گفته‌اند. بنده معتقدم ملاصدرا از یک جهت شرح یا ادامه‌ی فلسفه مشاء و یا اشراق نیست، بلکه تفکر دیگری است با موضوعی دیگر، اگر متوجه تشکیک وجود شویم می‌فهمیم ملاصدرا از ماهیت عبور کرده، کاری که هایدگر در کتاب «هستی و زمان» شروع کرد. موفق باشید
8609

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: لطفا به این سوال جواب مفصل بدید: چه اتفاقاتی در عرصه فرهنگی کشور افتاده که رهبر انقلاب که آنقدر در وازه هایی که به کار میبرند دقت میکنند از وازه تامل برنگیز نگران مقوله فرهنگ هستم استفاده میکنند آیا این مسئله مربوط به وزیر ارشاد کنونی میشود یا این صحبت علل دیگری دارد به هر حال شاید اتفاقاتی افتاده و یا در حال افتادن است که ایشان میبینند و ما نمیدانیم و سوال دیگر اینکه آیا رویکرد جنتی نسبت به فرهنگ همان رویکرد مهاجرانی است؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: موضوع شخصی نیست، مشکل روحیه‌ای است که متوجه اهداف فرهنگی انقلاب نمی‌باشد و تقریباً دولت یازدهم احساس لازم را در رابطه با اهداف قدسی انقلاب ندارد. گفت: «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی» انقلاب با نگاهی دیگر و در ساحتی دیگر خود را شکل می‌دهد و جلو می‌رود که آن ادامه‌ی غرب نیست. این بندگان خدا از نظر فرهنگی نمی‌توانند ماوراء غرب فکر کنند. موفق باشید
6634
متن پرسش
سلام راه های رسیدن به وحدت درونی چیست؟؟ اگه میشه چند مورد تیتر وار بگید ممنون میشم.مباحث شمارا دنبال میکنم،اشاره کنید در کتاب های مربوطه دنبال میکنم. یا علی مدد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بخواهیم خیلی مختصر عرض کنم مختصرتر از توصیه‌های علی«علیه‌السلام» به فرزندشان در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه نمی‌شناسم که در دو جلد کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» آن نامه را شرح مختصری داده‌ام که چگونه حضرت ما را از توقف بر عالَم کثرت‌‌ها به حقیقت وحدانی درونی که پنجره‌ی اتصال به حضرت اَحد است راهنمایی می‌کنند. إن‌شاءاللّه مطالب آن دو کتاب را دنبال بفرمایید به حکمتی که گمشده‌ی مؤمن است می‌رسید. موفق باشید
5192
متن پرسش
مفهوم کلام امام خمینی که می فرماید همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی ‌علیه» داشته‌ام. موضوع بسیار مهمی در این کلمات نهفته است و این می‌رساند شهیدان ما در فضای تاریخی خود به حقیقتی رسیده‌اند که می‌توانند در آینده عارفان را نیز دستگیری کنند. سخن خیلی مهم‌تر از این است که در یک سؤال و جواب بتوان از آن سخن گفت. موفق باشید‌
11423
متن پرسش
سلام استاد: من دچار مشکلات ذهنی و اعتقادی شده ام که توضیحش کمی سخت است. استاد من دیدگاههای متفاوتی را به دین تجربه کرده ام. احساسات متفاوتی را داشته ام. زمانی با اردوهای راهیان نور همراه بوده ام و حس کرده ام که اصل حقیقت همانجاست. دینی که نیاز به توضیح و کتاب ندارد. مفاهیم کاملا اشراقی، و زمانی با خواندن کتب امام موسی صدر یا استاد دینانی نظر کاملا عاقلانه ای پیدا کرده ام، کمی از کتابهای دکتر صفایی را خوانده ام و کتب شهید مطهری را و تعدادی از کتب شما را و الان دچار سردرگمی بدی هستم. کدام برداشت درست است؟ کدام احساس درست است؟ کدام نگاه درست است؟ واقعیت کدام است؟ چرا برخی ها را دشمن گرفته ام و گمراه در همین کشور و تعدادی را معصوم دیده ام؟ حال خیلی بدی دارم. گاهی فکر می کنم اصل آفرینش من برای چه بود؟ چه کاری باید بکنم که وقت مرگ شرمنده از خداوند بزرگ نباشم؟ استاد من دانشجوی سال پنجم پزشکی هستم و خانم هم هستم، حالا در مساله ازدواجم هم دچار سردرگمی هستم چون راه اصلی زندگیم را نمی دانم. نمی دانم چقدر منظورم را درست رسانده ام. من نمی دانم که هستم یک دانشجوی فعال بسیجی مذهبی؟ یک پزشک که فقط باید درس بخواند؟ یک آدم مذهبی که مستقل از همه جریانهای سیاسی است؟ نمی دانم. ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر به افکار هرکدام از عزیزانی که ذکر فرموده‌اید با دقت توجه کنید همه به یک حقیقت اشاره دارند و آن اشاره به حقیقتی است که خداوند تحت عنوان شریعت اسلام به قلب مبارک حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» وَحی فرمود و همه‌ی این کتاب‌ها برای اُنس بیشتر به دستورات شریعت اسلام است و لذا جای هیچ سردرگمی نیست. با قوت تمام به دستورات شریعت الهی عمل کنید تا به مرور با نور قلب مبارک حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به اسلام نزدیک شوید و در آن فضا متوجه می‌شوید که در این تاریخ می‌توانید سخن حق را از زبان حضرت آیت‌اللّه ‌خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» بشنوید و تصدیق کنید. موفق باشید

2731
متن پرسش
سلام علیکم در کتاب «جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیته» بخش کشف تام محمدی«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» مطلبی را نوشته بودید که برای من سوالی پیش آورد و اینکه آیا خداوند به خاطر دعای پیامبر دین اسلام را فرستاد و اینکه پیامبر از قبل از بعثت میدانسته که پیامبر خواهد شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» با توجه به مشکلات بشر نظر به عالم غیب و معنا نمود و خداوند که بر اساس ربوبیت خود باید آخرین هدایت را اظهار می‌داشت آن حضرت را شایسته‌ی هدایت دید و آخرین وَحی را بر قلب مبارک او متجلی نمود. موفق باشید
20056
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: ضمن عرض ادب و وقت بخیر خدمت استاد حکیم طاهرزاده در پی مراجعه ی یکی از دوستانم که دانشجوی پزشکی هستند، سوالی از بنده کمترین پرسیده شد. (راقم این سطور فارغ التحصیل مهندسی الکترونیک، دانشجوی حقوق و علاقمند به فلسفه و عرفان اسلامی هستم.) سوال عبارت بود از اینکه: «از کجا می دانی این اعتقادات و ادراکاتی که بر آن هستی صرفاً مجموعه ای از فعل و انفعالات عصبی - مولکلی نیست؟» به وضوح پیداست که این سوال متاثر از علم زدگی (Scientism) است که می خواهد لباس ناموزون ساینس (با همه ی گرایش های الحادی اش) را بر قامت بلند وجود بنشاند. بنده با سه مقدمه به صورت بسیار مفصل و با جزئیات به ایشان پاسخ گفتم که نظر به اینکه بازگو کردن جزئیات زیره به کرمان بردن است مطلب را اجمالاً به عرضتان خواهم رساند. (ضمناً لطفاً اگر نقد و نظری در این باره نیز داشتید بیان بفرمایید اگرچه اصل پرسش بنده این نیست...): اولاً: انسان بهره ای از وجود دارد و وجود منحصر در انسان نیست. پس انسان عضوی از دائره وجود است. ثانیاً: انسان (طبق برهان انسان معلق حضرت ابن سینا) خود را حضوراً وِجدان می کند و این وِجدان حضوری خود پیش از قوای حواس است. ثالثاً: همانطور که ما به «روحِ من» و «جسمِ من» تفوّه می کنیم، روح و جسم را از متعلقات من می دانیم. یعنی روح و جسم اعضا و اجزای من هستند. نقش نمای اضافه ی کسره ما بین روح و من یا جسم و من حاکی از آن است که روح بر من حمل می شود و همچنین جسم بر من. در نتیجه: انسانی که وجود دارد و وجود خود را حضوراً حتی پیش از حواس وجدان می کند نمی تواند در جسم خود محصور باشد، لاجرم بایستی وجهی از انسان وجود داشته باشد که رابط فی ما بین وجود و وجدان و من باشد و ما آن وجه انسان را روح می نامیم. پس از پاسخ به ایشان با وجود اینکه بحمدلله توانستم به خوبی ایشان را اقناع کنم، ولی پس از آن مکالمه پرسشی برای بنده طرح گردید که حتی پس از مراجعه به چند استاد فلسفه هنوز نتوانستم کما هو حقه جان کلام را دریابم. تا جایی که یکی از اساتید فلسفه به جای پاسخ دادن به سوال پس از دو مرتبه مراجعه و پاسخ های گزنده، در مرتبه سوم به بنده پیشنهاد داد به جای دنبال کردن این سوال یک چله نماز شب و مراقبه داشته باشم (!!!) . زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم / گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم 1. به راستی این «من» چیست که حامل روح و جسم است؟ 2. امام روح الله روحی فداه در آثار خود می فرمایند: «به نظر مى رسد این که جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» از قبیل تعلیق به محال است، یعنى همان گونه که انسان نمى تواند نفس و روح خود را بشناسد خدا را نیز نمى تواند حقیقتاً بشناسد.» رای شما در این باره چیست؟ 3. آیا شناخت من لازمه اش محیط شدن انسان بر خود (که محال به نظر می رسد!) نیست ؟ 4 - آیا در راه شناخت و آشنایی با من راهی به جز علم حضوری و عرفان وجود دارد و فلسفه را بر آن راهی هست؟ ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید / هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند در پایان خواهشمندم حتی المقدور پاسخ را مفصل و با جزئیات بیان بفرمایید. اگر میسر بود برای مطالعه ی بیشتر منابعی را معرفی بفرمایید موجب امتنان این حقیر خواهد بود. می دانم این فرزندتان را از دعای خیرتان محروم نمی فرمایید. و الحمدلله رب العالمین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در موضوع معرفت نفس و احساسِ خودْ ماوراء تن، و حضورِ ابدی آن سخن بسیار رفته است و همان‌طور که مرقوم فرموده‌اید انسان به خوبی خود را بدون تن می‌تواند احساس کند و به حکم آن‌که عالِم غیر معلوم است آن‌کسی که به تنِ خود علم دارد مسلّم تنِ خودش نیست و چون علم از مقوله‌ی مجردات است، پس بنابراین کسی که علم به خود دارد موجودی مجرد است و موجود مجرد، فرسایش‌پذیر و «میرا» نیست. و این کم‌ترین علم به خودمان می‌باشد در آن حدّ که خود را به عنوان یک موجودِ مجرد می‌یابیم. و بنده در این رابطه عرایضی در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن و در کتاب «خویشتن پنهان» داشته‌ام. می‌ماند این نفس چه وسعتی دارد در آن حدّ که مولایمان علی«علیه‌السلام» می‌فرمایند:

اتَزْعَمُ‏ انَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ

 

وَ فيِكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاكْبَرُ

     

تو مى‏ پندارى كه همين جسم كوچك هستى، در حالى كه جهان بزرگى در نهاد تو پنهان است. زیرا انسان وسعتی تا همه‌ی افلاکِ سماوی دارد در آن حدّ که فرمود: «دو سر هر دو حلقه‌ی هستی / به حقیقتْ به هم تو پیوستی». در رابطه با وسعت انسان و این‌که سلوک زیادی نیاز است تا انسان همه‌ی ابعاد خود را در حدّ ممکن بیابد، کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتنِ باورها» با شما سخن‌ها دارد. و باز در این رابطه در روايت داريم كه راوي از حضرت‌امام‌ رضا (ع) مي‌پرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهيد، آيا هم اكنون آن‌ها خلق شده‌اند؟ حضرت فرمودند: بلي، و رسول‌الله (ص) وقتي به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را ديدند. راوي مي‌گويد: عده‌اي از مسلمانان مي‌گويند بهشت و جهنم مقدر شده‌اند ولي خلق نشده‌اند. حضرت فرمودند: آن‌ها از ما نيستند و ما هم از آن‌ها نيستيم:

«مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِيَّ (ص) وَ كَذَّبَنا وَ لا مِنْ وِلايَتِنا علي شَيْئٍ وَ يَخْلُدُ في نارِ جَهَنَّم. قال‌الله‌: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي يُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ».

پس كسي كه منكر خلقت فعلي بهشت و جهنم شود، پيامبر و ما را تكذيب كرده است و از دوستان ما نيست و براي هميشه در آتش است. خداوند در آيه 44 سوره الرحمن فرمود: اين است جهنمي كه گناهكاران انكار مي‌كردند و هم اكنون گناهكاران بين آن جهنم و آب‌جوشان در حال طواف‌اند.[1]

و نيز در روايت داريم که: «رسول خدا (ص) ‌فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم‌، ديدم در آنجا زمين‌هاي بسياري را كه سفيد و روشن افتاده و هيچ در آنها نيست‌، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بناء مي‌سازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره‌، و چه بسا دست از ساختن برمي‌دارند. من به آن فرشتگان گفتم‌: به چه علّت شما گاهي مشغول ساختن مي‌شويد و گاهي دست برمي‌داريد؟ فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقة ما برسد ما مي‌سازيم و وقتي‌كه نفقه‌اي نمي‌رسد دست بر مي‌داريم و صبر مي‌كنيم تا آن‌كه نفقه برسد. رسول‌خدا (ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقة شما چيست‌؟ گفتند: نفقة ما گفتار مؤمن‌است‌ در دنيا، كه ‌بگويد: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.[2]

پس چنانچه ملاحظه مي‌فرماييد حضرت در سفر معراجي خود با بهشت و جهنم روبه‌رو شدند و اين مي‌رساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است. 3- ما تنها نسبت خود با خدا را می‌یابیم و نه نسبت خدا به عالَم را 4- فلسفه، خبر از وجود حقایق می‌دهد و عرفان، مقام اُنس با آن حقایق است. موفق باشید

 


[1] - قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاu: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِي‌عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِf قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَي‌النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَي‌السَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ! فَقَالَu: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ f وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَي‌شَيْءٍ وَ خُلِّدَ فِي‌نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي‌يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ. (توحيد صدوق، باب ما جاء في‌الرُّؤْيَه، حديث 21 ص 118).

[2] - «عن أبي عبد الله u قال، قال رسول الله f لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكة يبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقة فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)

492

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم در سی دی 10 نکته گفته شد که موجودات مجرد در طول یکدیگر قرار دارند و نه در عرض هم آیا روح مجرد تمام انسان ها در طول یکدیگر قرار دارد؟ یعنی همه ی آن ها به یکدیگر وابسته اند ؟ همچنین روایاتی که دلیل بر تکثر ملائکه نزول باران و امثال آن دارند را چگونه می توان با این مطلب سازگار دانست یا مثلا وجود رقیب و عتید را چگونه در طول یکدیگر می توان دانست
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که مستحضرید معنی نمی‌دهد در عالم مجردات دو موجود در عرض همدیگر باشد و لذا نفس هرکس در مرتبه‌ی خودش موجود است که امکان دارد نفس انسان دیگری نیز در همان مرتبه باشد، انچه موجب تفاوت این دو نفس است در شرایط ظهوری است که بدن افراد و زمان و مکان خاص ایجاد کرده‌اند. شاید این‌که روایت می‌فرماید بهشت مومن آن‌قدر وسیع است که همه‌ی اهل سماوات و ارض را می‌تواند در آن میهمانی کند در همین رابطه است که اهل سماوات و ارضی که در رتبه‌ی او هستند را در نفس خود می‌یابد، و یا اگر اراده کند می‌تواند در نزد خود بیابد. همان‌طور که نفس انسان یک حقیقت است که بر اساس اقتضائات درونی و بیرونی ، قوای مخصوصی از آن تجلی می‌کند به طوری که اگر اراده‌ی شنیدن نمود قوه‌ی سامعه تجلی می‌کند و گوش محل ظهور آن می‌گردد و اگر اراده‌ی دیدن کرد قوه‌ی باصره تجلی می‌کند و چشم محل ظهور آن می‌گردد، ملائکه نیز بنا به محل ظهور خود کثیر می‌شود و در عرض همدیگر قرار می‌گیرند، مثل آن‌که چشم و گوش در عرض هم هستند وگرنه در مرتبه‌ی بالاتر قوه‌ی سامعه و باصره در عرض هم نیستند بلکه مستغرق در اراده‌ی انسان می‌باشند و به اراده‌ی انسان موجودند نه به وجود خودشان، مثل نور زرد و سبز در نور بی‌رنگ. موضوع ملائکه‌ی رقیب و عتید نیز به اعتبار حالات نفس ناطقه ظهور دارند همان‌طور که قوای سامعه و باصره در نفس هستند. موفق باشید
9465
متن پرسش
استاد این متن جواب آقای علی صفایی (عین. صاد) به پرسش قبول داشتن یا نداشتن امام خمینی است میشه یخورده توضیحش بفرمایید: این‌ اعتراض‌ دیگری‌ است‌ که‌ من‌ مخالف‌ امام‌ هستم‌، به‌ دلیل‌ سکوتم‌ و به‌ دلیل کناره‌گیری‌ام‌ از کارهای‌ اجرایی‌ و نماز جمعه‌ و تظاهرات‌ و به‌دلیل‌ مخالفت‌ پدرم‌... من‌ در برخوردی‌ که‌ با یکی‌ از همین‌ دسته‌ داشتم‌ که‌ پافشاری‌ می‌کرد تو مخالف‌ امامی‌، می‌دیدم‌ نیستم‌ و نیستم‌ و قسم‌ حضرت‌ عباس‌ هم‌ مسأله‌ را مبتذل‌تر می‌کند. پرسیدم‌: «مخالفت‌ دو شکل‌ دارد: مخالفت‌ ظاهری‌ و مخالفت‌ قلبی‌. تو کدام‌ یک‌ از این‌ دو را برای‌ من‌ قائلی‌؟» آنگاه‌ توضیح‌ دادم‌ مخالفت‌ ظاهری‌ نموداری‌ می‌خواهد: یا در عمل‌، یا درگفته‌، یا در نوشته‌ و یا در اجتماع‌ من‌ با مخالفین‌ باید آشکار شود. کدام‌یک‌ از این‌ نمودارها در من‌ بوده‌ است‌؟ من‌ در عمل‌، موضع‌ تکمیل‌ را داشته‌ام‌. در حرف‌ها و در نوشته‌ها هم‌ همین‌ موضع‌ را دنبال‌ می‌کرده‌ام‌ و در جمع‌ مخالفان‌، آن‌ هم‌ در هنگام‌ برو و بیای‌ آن‌ها و با تمام‌ برنامه‌ریزی‌ و جذب‌ و انجذاب‌ ایشان‌ که‌ از طریق دفتر قم‌ اقدام‌ می‌کردند تا در انقلاب‌ اسلامی‌ چیزی‌ بنویسم‌ و‌ دانه‌ هایی‌ نشان‌ دادند. با تمام‌ این‌ها و با تمام‌ این‌ نقشه‌ها از این‌ طرف‌ و با تمام‌ تهمت‌ و افترا و ضربه‌های‌ گوناگون‌ از آن‌ طرف‌، چه‌ نموداری‌ در من‌ دیده‌اند و سراغ‌ دارند، جز آن‌چه‌ با رمل‌ و اسطرلاب‌ و با توجه‌ به‌ افکار من‌ ـ به‌ نوشته‌ی‌ نقد کتاب‌ها که‌ نمی‌دانم‌ از سوی‌ چه‌ شخص‌ و یا گروهی‌ انجام‌ شده ـ که‌ نمی‌دانم‌ از کجای‌ من‌ درآورده‌اند. می‌گویند در این‌ حرف‌ها گوشه‌ هایی‌ هست‌، که‌ مثلا اگر ای‌ قامت‌ بلند امامت‌ را در هنگام‌ نطق‌ ابریشم‌ چی‌ و تحلیل‌ مجاهدین‌ خلق‌ و هم‌زمان‌ با توسل‌ و برنامه‌های‌ ولایتی‌ها و در هنگام‌ تولد ولی‌ عصر (عج‌) مطرح‌ کرده‌ام‌، دارم‌ به‌ امام‌ گوشه‌ می‌زنم‌. و اگر می‌گویم‌ ما هنوز هم‌ در بن‌بست‌های‌ حکومت‌ها هستیم‌، حکومت‌ هایی‌ که‌ ما را که‌ اغنامشان‌ هستیم‌، از سرچشمه‌ی‌ انسانیت‌ تبعید کرده‌اند، این‌ تعریض‌ به‌ جمهوری‌ است‌. گویا جمهوری‌ اسلامی‌ با ما چنین‌ کرده‌ است‌. و یا ولایت‌ فقیه‌ که‌ زمینه‌ ساز است‌، سنگ‌ راه‌ شناخته‌ شده‌ است‌. وقتی‌ که‌ نظرها تنگ‌ است‌ و بنای‌ نق‌ زدن‌ و مارک‌ زدن‌ هست‌، از لا اله‌ الااله‌ هم‌ می‌توان‌ با حذف‌ و تقدیر و تعریض‌ و توجه‌ به‌ افکار... ـ یعنی‌ توجه‌ به‌پدرم‌، کفر طرف‌ را اثبات‌ کرد. و اگر تو در نوشته‌ بررسی‌ توضیح‌ می‌دهی‌ که‌ حکومت‌ اسلامی‌ در جامعه‌ی‌ اسلامی‌ و جامعه‌ی‌ اسلامی‌ با جمع‌ و گروهی‌ شکل‌ می‌گیرد که‌ بتوانند این‌ بارهای‌ سنگین‌ را تحمل‌ کنند، و اگر توضیح‌ می‌دهی‌ که‌ این‌ مشکلات‌ متعدد، منشأش‌ همین‌ است‌ که‌ جامعه‌ی‌ اسلامی‌ هنوز شکل‌ نگرفته‌، داری‌ گوشه‌ می‌زنی‌، ولی‌ اگر امام‌ [خمینی] بگوید و آن‌گونه‌ بر آن‌ همه‌ بشورد، دیگرتعریضی‌ نیست‌ و گوشه‌ای‌ نیست‌. گویا این‌ها مشکلات‌ را نمی‌بینند و یا منشأ مشکلات‌ را نمی‌خواهند بشناسند و اگر منشأ نشان‌ دادی‌ و تنها به‌ نشان‌ دادن‌ مشغول‌ نشدی‌، که‌ به‌ تکمیل‌ پرداختی‌، باید به‌ عنوان‌ تضعیف‌ کنندگان‌ تعقیبت‌ کنند، که‌ مبادا پس‌ از سخنرانی‌ تالار رودکی‌ بخواهی‌ از رادیو و تلویزیون‌ سر در بیاوری‌ و مطرح‌ بشوی‌ و میراث‌ انقلاب‌ را به‌ جیب‌ پدرت‌ بریزی‌. خدایا چشمی‌ بده‌ که‌ ببینیم‌ و سینه‌ای‌ که‌ بتوانیم‌ مغز خودمان‌ را و دوست‌خودمان‌ را تحمل‌ کنیم و این‌ قدر با رمل‌ و اسطرلاب‌ چپ‌ و راست‌ رفتن‌ و پفیوز بازی‌، نامردانه‌، کار مردها را انگشت‌ نزنیم. وقتی‌ که‌ بنای‌ نق‌ زدن‌ و مارک‌ زدن‌ هست‌، از حقیقت‌ هایی‌ که‌ خودشان‌ و رهبری‌ بر آن‌ها تأکید دارند، برایت‌ لولوی‌ تعریض‌ و گوشه‌ زدن‌ را بیرون‌ می‌آورند و به‌ جانت‌ می‌اندازند. غافلی‌ از آن‌ که‌ با این‌ کارها بی‌شعوری‌ و تنگ‌نظری‌ و نفهمی‌ خود را نقاشی‌ کرده‌اند. و نشان‌ داده‌اند که‌ نه‌ جمهوری‌ را می‌فهمند نه‌ ولایت‌ فقیه‌ را و نه‌ ولایت‌ معصوم‌ را و نه‌ زمینه‌ هایی‌ که‌ باید فراهم‌ شود و نه‌ ضعف‌ها را و نه‌ منشأهایش‌ را و نه‌ کاری‌ که‌ باید کرد، و این‌ است‌ که‌ به‌ شعار روی‌ می‌آورند و از امام‌ برای‌ خود سنگر می‌سازند و از آش‌هم‌ داغ‌تر می‌شوند و به‌ آن‌جا می‌رسند و به‌ آن‌جا می‌رسانند که‌ جز معصوم‌ را نمی‌توان‌ رساند. اما ما جز معصوم‌ را معیار نمی‌دانیم‌ و جز دعوت‌ به‌ معصوم‌ و زمینه‌ سازی‌ برای‌ معصوم‌ را دعوت‌ به‌ باطل‌ می‌شناسیم‌ و نظرمان‌ درباره‌ی‌ امام‌ [خمینی] همان‌ نظری‌ است‌ که‌ خودش‌ برای‌ خودش‌ دارد. و اعتقادمان‌ این‌ است‌ که‌ از حوادث‌ بزرگ‌تر است‌. و شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ در زمینی‌ زندگی‌ می‌کنیم‌ که‌ رهبرش‌ شب‌ را با خدا دارد و روز را با خلق‌ و با تمام‌ وجود از شرق‌ و غرب‌ آزاد است‌ و آن‌ هم‌ در هنگامی‌ که‌ تمامی‌ رهبران‌ سر در دامان‌ این‌ و آن‌می‌گذارند. و باز شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ رییس‌ جمهور ما کسی‌ است‌ که‌ مرگ‌ را می‌شناسد و قیامت‌ را می‌فهمد. و سینه‌اش‌ فراخ‌تر از سینه‌ی‌ دسته‌ بازهاست‌. و باز شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ مجلس‌، براساس‌ اسلام‌ و تشیع‌ و با توجه‌ به‌ موازین‌ و منابع‌ اسلامی‌ شکل‌ می‌گیرد و شورای‌ نگهبان‌ دارد. و ارگان‌های‌ فعال‌ و سپاه‌ و جهاد و پرورشی‌ها با هم‌ می‌توانند به‌ آن‌ تسلطی‌ برسند، که‌ بار سنگین‌ جمهوری‌ و سپس‌ حکومت‌ اسلامی‌ را بر دوش‌ بگیرند. و همین‌ است‌ که‌ در چنین‌ چارچوبی‌، ضعف‌ها را انحراف‌ نمی‌شناسیم‌ و کار خودمان‌ را تکمیل‌ می‌دانیم‌. و دفاع‌ از این‌ همه‌ را نه‌ برای‌ وجاهت‌خودمان‌، که‌ برای‌ استحکام‌ می‌خواهیم‌ و این‌ است‌ که‌ در برابر آن‌هایی‌ که‌ کسی‌ در برابرشان‌ نیست‌، ایستاده‌ایم‌ و آن‌ها که‌ از پای‌ می‌افتند و خسته‌ می‌شوند، برپا می‌داریم‌ و آبرو و خون‌ خود را هم‌ اگرچه‌ از دست‌ بدهیم‌، به‌دست‌ آورده‌ می‌دانیم‌. مادام‌ که‌ چارچوب‌ را درست‌ ببینیم‌، کارمان‌ تکمیل‌ است‌ و آن‌ روز که‌چارچوب‌ را شکسته‌ دیدیم‌، از انتظار و تقیه‌ و قیام‌ دست‌ برنمی‌ داریم‌. ما امام‌[خمینی] را معصوم‌ نمی‌دانیم‌ و معیارهایی‌ در دست‌ هست‌ که‌ حتی‌ معصوم‌ را با آن‌ها می‌سنجیم‌. در نتیجه‌ امام‌[خمینی] را معیار حق‌ و باطل‌ نمی‌شناسیم‌. چه‌ بسا به‌ اشتباه‌ها و یا کوتاهی‌ها هم‌ مبتلا بشوند، که‌ بدون‌ تضعیف‌، باید به‌ تکمیل‌ پرداخت‌. من‌ گفته‌ بودم‌ که‌ اگر امام‌ از امیرالمؤمنین الهام‌ می‌گرفتند و در هنگام‌ هجوم‌ ملت‌، آن‌ها را به‌ پایه‌ای‌ بالاتر از تحمل‌ می‌رساندند، بسیاری‌ از کارها که‌ امروز با سختی‌ و هزار مقدمه‌ و مؤخره‌ و بخشنامه‌ و حتی‌ با فریاد نیرومند امام‌، هنوز هم‌ تحقق‌ نیافته‌ است‌، با همان‌ بیان‌ علی علیه‌السلام که‌: «دعونی‌ والتمسوا غیری‌ فانا مستقبلون‌ امرا له‌ وجوه‌ و ألوان‌ لاتقوم‌ له‌ القلوب‌ و لاتثبت‌علیه‌ العقول‌» زمینه‌ی‌ تحقق‌ می‌یافت‌. و گفته‌ بودم‌ اگر به‌ جای‌ مقابله‌ و رودررویی‌، در داخل‌ گروه‌ها نفوذ می‌شد، کارها ساده‌تر می‌شد. و گفته‌ بودم‌ اگر در برابر آمریکا، نه‌ در ایران‌ و در برابر ابرقدرت‌ها، نه‌ در منطقه‌ که‌ در خود آن‌ها، به‌ کار مشغول‌ می‌شدیم‌، به‌ ذلت‌ نمی‌رسیدیم‌، که‌ علی علیه‌السلام می‌گوید: «ما غزی‌ قوم‌ قط فی‌ عقر دارهم‌ الا ذلوا» علی معصوم‌ است‌ و حتی‌ پس‌ از قرن‌ها الهام‌بخش‌ است‌، اما امام‌ با تمامی‌ ظرفیت‌ و ظرافتش‌، معصوم‌ نیست‌، پس‌ معیار نیست‌. کسانی‌ که‌ حق‌ را با آدم‌ها می‌شناسند، گمراهند. باید حق‌ را شناخت‌ تا آدم‌ها را شناخت‌. اگر این‌گونه‌ موضع‌گیری‌ مخالفت‌ با امام‌ است‌ و اگر این‌ اعتقادها بر باطل‌ است‌، ما تا هنگامی‌ که‌ به‌ برهانی‌ و بیانی‌ دیگر نرسیده‌ایم‌، محکم‌ و پابرجاییم‌ و این‌ها را با تمام‌ وجودمان‌ پاسداریم‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند جز معصوم‌ را معیار بگیرد و چه‌ کسی‌ می‌تواند از آدم‌ها به‌ حق‌ برسد. آن‌ جا که‌ دستور است‌ «اعرف‌ الحق‌تعرف‌ اهله‌» اما مخالفت‌ قلبی‌ و باطنی‌ به‌ همان‌ رندی‌ که‌ مرا مخالف‌ می‌شناخت‌ و منشأ مخالفت‌ را پدرم‌ می‌شناخت‌، گفتم‌: اما اگر مخالفت‌ قلبی‌ را می‌گویی‌، پس‌ این‌ را بگویم‌ که‌ من‌ امام[خمینی] را دوست‌ دارم‌. یکی‌ به‌ خاطر این‌ که‌ شبیه‌ پدرم‌ هست‌ و هر وقت‌ دلم‌ برای‌ پدرم‌ تنگ‌ می‌شود، به‌ امام‌ نگاه‌ می‌کنم‌. شاید این‌ زیباترین‌ و صادقانه‌ترین‌ بیان‌ از احساسم‌ بود. بگذر از آن‌ که‌ این‌حرف‌ را با تمام‌ زیبایی‌ و لطافتش‌ نفهمیده‌اند و حتی‌ مسخش‌ هم‌ کرده‌اند، تاجایی‌ که‌ شنیدم‌ که‌ فلانی‌ گفته‌ من‌ امام‌ را دوست‌ دارم، چون‌ چشم‌هایش‌ زیباست‌. زیبایی‌ این‌ بیان‌ در این‌ نکته‌ است‌، آن‌چه‌ را که‌ آن‌ بابا منشأ بغض‌ من‌ می‌شناخت‌ منشأ علاقه‌ام‌ دانسته‌ام‌ و گرنه‌ هر تعبیر دیگری‌ را به‌ بازی‌ و دروغ‌ متهم‌ می‌کردند. اما این‌ بیان‌، امام‌ را دوست‌ دارم‌ (یکی‌) به‌ خاطر این‌ که‌ شبیه‌پدرم‌ هستند، نه‌ متهم‌ است‌ و نه‌ محدود کننده‌ی‌ عامل‌ محبت‌، که‌ من‌ امام‌ را به‌ خاطر ظرفیتش‌ و امنش‌ و این‌ که‌ از حوادث‌ بزرگ‌تر است‌، می‌توانم‌ دوست‌داشته‌ باشم‌ و به‌ خاطر این‌ که‌ بر جایی‌ تکیه‌ نمی‌کند و بر شرق‌ و غرب‌ دروازه‌ نمی‌گشاید، می‌توانم‌ دوست‌ داشته‌ باشم‌ و این‌ شعاری‌ است‌ که‌ من‌ به‌ خاطر تحققش‌ هرگونه‌ اقدامی‌ را دنبال‌ می‌کرده‌ام‌ و دیگران‌ حتی‌ تصورش‌ را نشدنی‌ می‌دانسته‌اند و همیشه‌ کوشیده‌اند تا رابطه‌ هایی‌ را ولو در جهان‌ سوم‌ تکیه‌ گاه‌خود قرار بدهند، در حالی‌ که‌ امام‌ این‌ تکیه‌ گاه‌ را می‌خواهد در خود ملت‌ و با درک‌ تنهایی‌ و ضرورت‌ حادثه‌ و عشق‌ به‌ اسلام‌ فراهم‌ کند و این‌ سه‌ عامل‌، همان‌ هایی‌ هستند که‌ من‌ در اول‌ مسؤولیت‌ و سازندگی‌ از آن‌ حرف‌ زده‌ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخنان که مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین آقای صفایی می‌فرمایند مربوط به برهه‌ای از تاریخ انقلاب بود که ناجوانمردانه ایشان را متهم می‌کردند به چیزهایی که تصور آن را هم در مورد ایشان نمی‌توان کرد و ایشان در حدّی محدود سعی کردند جواب دهند تا عقل‌ها رشد کند. مرحوم آقای صفایی از همان اول بعضی از اشکالات را که بعداً همه گفتند مطرح فرمودند حتی بعداً حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: من اشتباه کردم که دولت موقت را سر کار آوردم و یا در مورد میدان‌دادن به روزنامه‌هایی که زبان دشمن شده بودند فرمودند نباید این کار می‌شد. طرح آقای صفایی برای نفوذ در گروهک‌ها طرح خوبی بود، نمی‌دانم نشد این کار را بکنیم یا غفلت کردیم. در هر صورت همیشه باید مواظب بود دشمن سرمایه‌های فکری و فرهنگی جامعه‌مان را از ما نگیرد. موفق باشید
684
متن پرسش
با عرض سلام خمت استاد عزیز اولین سوال من این است که با توجه به روند رو به رشد انقلاب اسلامی وهمه گیر شدن انقلاب واز آن جایی که انقلاب همان اسلامی است که ناب و مورد نظر ائمه اطهار است وهمه دنیا نظر به این چنین اسلامی دارند پس شمار مسلمانها بالا میرود ولی ما روایاتی از ائمه معصومین داریم که در اخر زمان همه مسلمانها را مسخره میکنند شمار مسلمانان کم میشود واین را باید مدنظر داشته باشیم که انقلاب همان اسلامی است که ناب و مورد نظر ائمه اطهار است واز این قبیل روایتها من این مسئله برایم سئوال شده .سئوال بعدی من این است که شما در سئوال 675فرمودید تا چند سال بعد از درس خارج فلسفه وعرفان رابخوانیم پس در این سالها چه کار کنیم علاوه بر سیر مطالعاطی شما ومباحث معرفت النفسی که در آن است وکتابها ی استاد محمد شجاعی به خصوص مقالات ج 1 تا آن زمان که چندین سال است چه کار باید کرد و چه مباحثی را باید مطالعه کرد که در این چند سال به نتیجه لازم رسید ومقدمه برای آن کتا بها باشد ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: همان‌طور که می‌فرمایید پیش‌بینی‌های امامان امروز به خوبی محقق شده و فرهنگ ظلمانی غرب اسلام واقعی را برنمی‌تابد و اسلام واقعی در جهان امروز و در فرهنگ مسلمانان غرب‌زده مورد تمسخر است و همین نااگاهی آن‌ها موجب تصمیماتی می‌شود که سقوط آن‌ها را به همراه دارد. در مورد قسمت دوم سؤالتان عرض بنده آن است که همان‌طور که برای فقه و اصول‌خواندن یک ذهن آزاد نیاز است که تمام همت خود را بر روی آن بگذارید، در مورد فلسفه و عرفان هم موضوع از همین قرار است و لذا طلبه ابتدا باید با تمرکز کامل بر فقه و اصول به ملکات لازم دست یابد تا در درس خارج فرصت تمرکز بر روی فلسفه و عرفان پیدا کند ولی در حین ادامه‌ی فقه و اصول، بدایة‌الحکمه و نهایة‌الحکمه و از این قبیل کتب را به عنوان مقدمه می‌تواند ادامه دهد. موفق باشید
11919

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: در رابطه با سوال شماره 11898 آدرس تهیه کتاب: جلد 1 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2803 جلد 2 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2807 استاد عزیز قسمت دوم سوال را جواب ندادید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر از لطفی که فرمودید حقیقت آن است که شرح قابل توجهی که ما را متوجه‌ی عمق عرفانی نگاه حافظ بکند نداریم، إلاّ «جمال آفتاب» که تا حدودی موفق بوده و دیگر شرح خود جناب آقای دینانی. موفق باشید

564

صفات خداوندبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز.به نظر می رسد که صفاتی مثل حیات و قدرت و علم لازمه ی صفت عدل می باشند یعنی ریشه ای تر هستند.پس چرا عدل از اصول دین است.اصلا چرا یک صفت خداوند از اصول دین باید باشد آیا این صفت(اصل دین)در اصل توحید قرار ندارد که بطور جداگانه از اصول دین شده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: این اصول دینی که فعلاً در بین شیعه مطرح است ریشه‌ای در روایت ما ندارد، بلکه علماء علم کلام در مقابل اشاعره و معتزله آن را تنظیم کردند و گرنه به گفته‌ی شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» اعتقاد به ملائکه کمتر از اعتقاد به آن مطالبی نیست که فعلاً آن‌ها را از اصول دین می‌دانیم.
8300
متن پرسش
باعرض سلام وطول عمرباعزت برای استاد 1)درادامه سوالات سیروسلوک وپاسخهای حضرتعلی درخصوص عرفان علی الخصوص عرفان عملی توضیح بفرماییدوشرایطورودبه این وادی چه می باشدازکجاوچگونه شروع نماییم ارشادبفرماییدمنبعی هم اگرمعرفی بفرماییدممنون می شوم؟ 2)چیزی که دراکثرقریب باتفاق بچه مذهبی های مابچشم می خوردنداشتن انگیزه مادی درزندگی دنیوی می باشدونداشتن این انگیزه باعث می شودرغبتی به فعالیت بیشتردرعرصه اقتصادوجودنداشته باشدوبجای ان بیشترتوجه وی به مسائل اخروی وپرداختن به ان باشدوبقولی به رزق رسیده قناعت اشته باشدوبیشتراز ان را وزرووبال بدانداین مطلب راتاییدمی فرماییدودرصورت ایرادداشتن ارشادبفرمایید
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- به نظر حقیر منازل السائرین خواجه عبداللّه انصاری به عنوان عرفان عملی متن خوبی است و نیاز است که از شرح استاد توانایی آن را دنبال کنید تا جایگاه و رویکرد اعمال عبادی ما روشن شود و گستره‌ی اعمال عبادی شرعی را در جان خود و در عالم ابدیت احساس کنیم. شرح استاد یزدان پناه از اساتید قم خوب است 2- از یک طرف انسان باید حُبّ دنیا و حبّ شهرت را از درون خود بزداید و از طرف دیگر در جهت خدمت به خلق و رفع مشکلات مردم در راستای «الکاسب حبیب اللّه» تلاش کند. هنر عزیزان جمع این دو نکته است و با همین انگیزه می‌توان دروس دانشگاهی را با انگیزه‌ی کامل ادامه داد. موفق باشید
5129
متن پرسش
با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات در این ماه عزیز آیا موسیقی سنتی و آوازهای ایرانی جز موسیقی حرام می باشد؟ نظر استاد در مورد ردیف موسیقی سنتی و آواز ایرانی چیست؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را از فقهاء باید بپرسید چون یک موضوع فقهی است. موفق باشید
2129
متن پرسش
سلام یک سیر مطالعاتی درموضوع غرب شناسی معرفی نمایید باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم کتاب‌های آقای رنه‌گنون و آقای دکتر داوری خوب است ولی بهتر است ابتدا کتاب فرهنگ و توسعه از مرحوم شهید آوینی خوانده شود. بنده خودم را در شناخت سیر مطالعاتی در غرب‌شناسی صاحب نظر نمی‌دانم چون به کتاب‌هایی که فعلا در بازار در باره‌ی غرب هست آگاهی کامل ندارم. موفق باشید
11522
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم: در بحث با برخی دوستان در مورد اصل اسلام و اینکه اسلام دین رحمانیت است یا دین کشت و کشتار، پاسخی نتوانستم ارائه کنم. علت هم ضعف اطلاعات تاریخی در مورد جنگهای صدر اسلام بود. سوال اصلی که از بنده شد این بود که شمایی که ادعای حقوق بشر و انسانیت در اسلام می کنید چرا در زمان پیامبر (ص] وقتی به کشوری حمله میشد، سربازان اسلام مردم شهرها و روستاها را قتل و غارت می کردند و به زور آنها را به گرایش به اسلام فرا می خواندند و در صورت سر باز زدن آنها را از دم تیغ می گذرانیدند؟!؟ البته این دوستان بیشتر ملی گرا بوددند و بیشتر هدفشان از طرح این سوال مطرح کردن ایرانیت بدون اسلامیت بودند. در ضمن جسارتا اگر کتب تاریخی معتبری در این زمینه وجود دارد، لطف بفرمایید. ممنون از لطف شما. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هیچ کتاب تاریخی چنین چیزی نداریم که این افراد می‌فرمایند. رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» موظف بودند پیام خدا را به مردم برسانند و در صورتی که حاکمان مانع می‌شدند با موانع مقابله می‌کردند، ولی هرگز نداریم اگر مردم آن دین را نمی‌پذیرفتند آن‌ها را به قتل می‌رساندند، بلکه باید جزیه می‌دادند زیرا دولت اسلامی برای نگه‌داری آن کشور هزینه می‌کرد و مسلمانان خمس و زکات می‌دادند و غیر مسلمانان جزیه. کتاب «الکامل» از ابن اثیر و یا کتاب «مروج الذهب» مسعودی و کتاب «تاریخ یعقوبی» همه این را تأیید می‌کنند. البته کار بعضی از حاکمان را نباید پای اسلام گذاشت. موفق باشید

563

واحد بسیطبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استا.خداوند واحد بسیط است.واحد بسیط با کثرت منافات دارد.قرآن صفات کثیره به خدا نسبت می دهد.این به ظاهر تناقض چگونه حل می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در مجردات ذات و صفات متحدند، مثل «مَنِ» شما که در عینی که واحد است، حیات دارد و علم دارد. به اصطلاح می‌گویند: صفات خدا عین ذات خدا است و مفهوماً این صفات متفاوت‌اند ولی مصداقاً واحداند ،چون وجود مطلق بِما هو وجود مطلق عین کمال است، نه ‌این‌که کمال عارض وجود مطلق شده باشد. موفق باشید
2648
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی در پرسش شماره 2044 از راهنماییهای شما استفاده کردم و الحمدلله حاکم شرع اجازه استفاده از امور را به من دادند و اینکه به یاری امام زمان(ارواحنا فداه)مشکل ازدواجم هم حل شده و دارم متاهل میشوم و از این جهت از خدای خودم خیلی شاکر میباشم ولی با این شرایط جدید مشکلاتی برای من پیش آمده که از شما استاد گرانقدر راهنمایی میخواهم 1-بیشتر مواقعی که در کنار خانمم هستم در درون خودم شروع به تجزیه و تحلیل رابطه خودم با همسرم و اینکه احساس محبت به همسر انسان را از خدا و اهل البیت دور میسازد هستم آیا در واقع چنین هست و چه باید کرد؟ 2-انشاالله که تا چند هفته آینده زندگی مستقل خودم را شروع میکنم در آنزمان وظیفه ما در قبال صله رحم با خویشاوندان با آن شرایطی که در سوال 2044 ذکر نمودم چیست؟ 3-خانمم از لحاظ اخلاقی و رفتاری فردی شایسته میباشد ولی از لحاظ معرفتی و شناختی ضعیف میباشد و اینکه اینجانب با مباحث شما دارم پیش میروم و دوست دارم انشاالله زندگی ما به سمت اونچیزی که خدا و اهل البیت دوست دارند پیش برود برای همین بعضی مواقع تصورم این میشود که با این شخص نمیشود و شاید مانع راه شود آیا این تصور درست میباشد یا اینکه کم کم اصلاح میشویم و چه باید کرد؟در پایان به خاطر راهنماییهایتان تشکر مینمایم و دعا میکنم امام زمان(ارواحنا فداه) شما و ما را یاری فرماید. ما را دعا کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: محبتی که خداوند در بین زوجین ایجاد می‌کند چیزی نیست که موجب غفلت از خداوند گردد بلکه رحمتی است از طرف خداوند و شریعت الهی وظایف ما را در راستای ارحام تعیین کرده‌ است سعی کنید با مدارا با همسرتان ایشان را علاقه‌مند به مباحث دینی بنمائید تا با هماهنگی با شما زندگی را ادامه دهند. موفق باشید
9976
متن پرسش
سلام استاد عزیز تر از جانم: متاسفانه من اعتراضی به شما دارم هرچند می دانم که به جا نیست اما دیگر تحمل ندارم و مجبورم این اعتراض را به عرضتان برسانم. متاسفانه یا خوشبختانه شما درباره ازدواج خانم ها پیشنهاد می دهید با مردی ازدواج کنن که حلال و حرام را رعایت کنن در ثانی مانع دینداری آنها نباشد و بقیه موارد اگر وجود نداشته یا کم باشد مهم نیست (مثل تحصیلات، مال و ...) خب ظاهر این امر برای خانم ها کارگشاست همین که مرد بتواند زندگی مستقلی را اداره کند و در زندگی بین زن و شوهر کلام حق ،انتخاب آنها باشد نیز حرف قشنگی است اینکه قرآن هم می فرماید از فقر نترسید و ازدواج کنید یک توکل خاص به مرد و زن برای تشکیل زندگی به آنها می دهد و اینکه در روایات آمده حتی ناچیزترین چیز زندگی خود را از خدا بخواهید هم عالی است. اما به گفته خود شما روایات نسبی هستند یعنی ممکن است برای یکی مصداق داشته باشد یا برای یکی نداشته باشد تا اینجای سخن مشکلی وجود ندارد اما حالا اجازه دهید شما را با یک زندگی آشنا کنم تا متوجه اعتراضم شوید وارد یک زندگی می شویم که طبق فرمایشات شما این ازدواج رخ داده خانم با مردی ازدواج می کند که از لحاظ خانواده همسطح هستند و مانع دینداری او نیست مرد در حد توانش حلال و حرام را رعایت می کند. اختلاف تحصیلات ملاک نیست چون آنچه مطرح می شود حقانیت است نه من و تویی یا هر که زورش بیشتر است یا مدرکش بیشتر است به نظر باید عالی باشد اما زندگی که توام با سختی های مالی است آیا این اشکال را بوجود نمی آورد که چرا استاد به خانم ها تذکر نمی دهد مردی که در ابتدای امر توان مالی متوسط دارد از عهده مخارج تا حدودی بر می آید ممکن است خداوند روزی او را بیکار کند؟ مرد می کوشد تا شغلی پیدا کند زن طبق کتاب زن آنگونه که باید باشد به خود اجازه نمی دهد وارد هر شغل و منصبی شود البته این خواسته مرد هم هست بنابراین تمام فشار مالی بر دوش مرد است زن و شوهر بیچاره فبل از آنکه وضعیت مالی به شکل قرمز در بیاید بر این شعار که قدیمی ها می گفتند خداوند پول خانه و ازدواج را جور می کند با اندک پس اندازی که داشتن تصمیم می گیرند خانه پیش فروشی را بخرن حالا وضعیت قرمز است، مرد بیکار با 700 هزار تومان قسط ماهیانه روبرو شده (قبل از بیکاری توان پرداخت وجود داشته) و با خرج روزانه زندگی که دیگر از عهده آن بر نمی آید و با کلی قرض هم روبرو شده است. خب مهم این است که از گرسنگی نمی میرند چون مرد تمام تلاشش این است که غذای روزانه را فراهم کند زن در افسوس اینکه چرا به این وصلت تن داده، چون هیچگاه به این قضیه فکر نکرده بودکسی که امنیت شغلی ندارد ممکن است روزی بیکار شود، قطعا درکشور ما در وضعیت کنونی کسی از گرسنگی نمی میرد پس بحث شکم وجود ندارد، زن و شوهر اهل ریخت و پاش هم نبودن که بگویم قناعت اگر داشتن موفق بودن خلاصه نه سخن خدا صحت پیدا می کند و نه روایات و نه حرف شما که خداوند در شرایط سخت یاریگر است. شاید پیش خود بگویید اگر انفاق در زندگی شما بود یا خمس می دادید این طور نمی شد در حالیکه جایی برای این سخن ها نیست شاید بگویید باید حرکت کرد تا خدا برکت داد بازهم اینطور نیست مرد برای اینکه خجالت زده زن و بچه نشه به کثیف ترین شغل هم رو آورده (جمع کردن ضایعات و فروش آنها) چه برسد به دست فروشی، حالا زن کم کم راضی می شود همسرش برای کار به تهران برود هرچند مرد فکر می کند از چاله به چاه افتادن است. حرف اصلی من اینجاست استاد شما را قسم می دهم از این به بعد مسئله مالی را گوشزد کنید، نه اینکه همه منتظر آدم ثروتمند باشند، نه اصلا، بلکه برای انتخاب یک هوشیاری وجود داشته باشد که اگر مشکلاتی سر راه ایجاد شد توان هضم آن را داشته باشند. آگاهانه انتخاب کرده باشند. استاد زنی که تحمل فقر مالی را ندارد چطور می تواند به زندگیش دلخوش باشد چون به تنها چیزی که فکر می کند طلاق است. همه آدمها از لحاظ اعتقادی پدر حد شما و درک شما نیستند. یک جک با مزه وجود دارد و می گویند دختر ها از خدا یک شوهر می خواهند و از شوهر تمام آرزو هایشان را. که این واقعا مصداق دختران امروزی است مسئله مالی کم اهمیت نیست (برای همین است که در جامعه کنونی مردان به سراغ زنان شاغل برای ازدواج می روند، مردی که حداقل حقوق را دارد نمی تواند از پس زندگی بر بیاید) مردی که مقروض است مردی که تمام تلاشش را می کند و دری باز نمی شود را نمی توان با چیزی دلخوش کرد، پس خواهشا در کنار آن موارد به خانمها یاد دهید وقتی وارد سرنوشت یک مرد می شوند زندگی مشترک را به بازی نگیرند. ممکن است فقیر هم بشوند اگر قرار است به خاطر فقر مالی شوهرشان طلاق بگیرند به قول خودشان فقر غیر قابل تحمل، پس از همان ابتدا عرف خانواده شان را در نظر بگیرند و به اینجور وصلت ها تن ندهند چه بسا مجرد ماندن در خانه پدری به مراتب بهتر از اینگونه ازدواج هاست. زنی که به قول خودش بدون افکار شما زندگیش را نمی گذراند و انتخاب نمی کند توان این امتحان الهی را ندارد البته ممکن است امتحان الهی نباشد اما واقعا سرانجام چنین زندگی هایی چیست؟ نداشتن امنیت شغلی چیزی است که به زنان جامعه گوشزد نمی شود، البته موارد دیگری هم هست که از مباحث ازدواج شما سوء برداشت شده است مثل این موارد که خانم دکتری را می شناسم که با طرز تفکر شما با یک بنا ازدواج کرده است، درسته مشکل مالی وجود نداشته اما اختلاف طبقاتی منشا طلاق آنها شده است، یا فرد دیگری که اننتخابش با فرمایشات شما سازگار بوده اما اگر از لحاظ فکری با همسرش مشکلی ندارد با خانواده شوهرش به خاطر خیلی از مسائل مشکلات عمده دارد. خواهشا فقط پیشنهاد ندهید یک مرد حرام و حلال را رعایت کند و مانع دینداری زن نباشد این شعار برای زنان امروزی کمی تا قسمتی زیادی هم هست. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که ما امروز در شرایطی قرار داریم که از یک طرف در افق جامعه‌ی خود نظر به زندگی دینی و با رویکرد تمدن اسلامی داریم و از طرف دیگر روح فرهنگ غربی تعریف دیگری از زندگی را در مقابل ما قرار داده و بحران خانواده حاصل چنین شرایطی است، حال چه آن خانواده مشکل مالی نداشته باشد و چه به جهت نوع رؤیاهایی که زمانه بر آن‌ها تحمیل کرده، گرفتار مشکل مالی شده باشند. از طرفی به هرحال تعداد خانم‌های آماده‌ی ازدواج نسبت به مردان آماده‌ی ازدواج بیشتر است و بالاخره آن آقایی که در آمدِ مُکفی ندارد اگر از ترس مشکلات اقتصادی تن به ازدواج ندهد، عملاً بر تعداد خانم‌های مجرد افزوده می‌شود و به همین جهت باید چاره‌ی کار را در همین راه‌هایی که اسلام می‌گوید جستجو کرد مبنی بر آن‌که اگر مرد از ترس فقر ازدواج نکند به خدا سوء ظن پیدا کرده، و در دل این راه‌کار، مشکلات را حل کند، نه آن‌که از ترس فقر از ازدواج فرار نماید. موفق باشید
3831
متن پرسش
استاد عزیز دربحث حرکت جوهری وممکن الوجود بودن عالم واینکه فیض الهی دائمی است ازمثال نور که پس از جدا شدن ازمنبع نیست می شود استفاده میکنید درحالی که میدانیم که مثلا ستاره ای که ده سال نوری باما فاصله دارد نورش ده سال پس از جدا شدن از ستاره به ما رسیده است واین فوتونها جذب شده وبه فوتونهای دیگری تبدیل میشوند البته ازمثال انتظار زیادی نمیرود به قول خودتان خاک بر..... اما از نظر من شاید نارسا باشد خواهشمندم توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که ما چه موقع آن نور را درک می‌کنیم غیر از آن است که اگر نور از منبع آن جدا شود باز نورانیت خود را حفظ می‌کند. نسبت نور با منبع نور همیشه ثابت است ولی این‌که ما چه موقع آن را می‌بینیم به ما و فاصله‌ی ما با آن نور ربط دارد. موفق باشید
2071
متن پرسش
سلام میخواستم بدونم استاد صفایی حایری ع.ص مورد تایید شما هستند؟ اگر بلی چه کتبی از ایشان را به پیشنهاد میدهید بخوانیم. من 10 نکته و براهین شما را خوانده ام. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده نظر خود را نسبت به حضرت استاد صفایی حائری عرض کرده ام و آثار ایشان را از آثار بسیار مفید می دانم . شما باید ببینید کدام یک در حال حاظر با احوالات تان می خواند
323

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خداقوت .درراستای اجرای احکام الهی بر بدن در امورفردی واجتماعی بعضا بدن همراهی نمی کند چه پیشنهادی برای درمان این مشکل کوچک دارید؟ باتشکر .ومن الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: یک موقع شما می‌خواهید بروید یک کیلو سیب‌ زمینی بخرید، با یک تصمیم ساده می‌روید و کار را انجام می‌دهید. در این‌جا نمی‌گویند شما عزم کردید سیب زمینی‌ بخرید. اما یک وقت شما می‌خواهید به جبهه بروید و جهاد کنید، این عمل مثل سیب‌‌ زمینی خریدن با یک اراده جزئی انجام نمی‌گیرد، این عمل یک عزم می‌خواهد. خداوند به پیامبر می‌فرمایند: «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛ ای رسول من! در مسیر تبلیغ دین، پایداری و شکیبایی پیشه کن، مثل پیامبرانی که دارای عزم بودند. معلوم است که حتی همه پیامبران اولوالعزم و صاحب عزم به آن معنی خاص، نبوده‌اند. همه پیامبران تماماً دیندار و معصوم بوده‌اند، ولی یکی از آن‌ها است که تصمیم می‌گیرد برود تمام بت‌ها را بشکند، این روحیه را که در مقابل کارها، بسیار ریشه‌‌ای و جهانی تصمیم می‌گیرد، روحیه صاحب عزم می‌گویند. شما عموماً می‌خواهید خوب باشید اما تا در رابطه با هدفتان صاحب عزم نشوید، نتیجه کامل نمی‌گیرید، باید در دستگاهی که عزم و نیت به شما بدهد وارد بشوید. فرق عزم و عدم عزم همین‌جاست. حضرت امام صادق می‌فرمایند: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِیَّةُ»؛ وقتی که نیت انسان نسبت به عمل قوی باشد، بدن در انجام عمل احساس ضعف نمی‌کند، چون به عزم رسیده است. وقتی شما عوامل سست‌کردن اراده را شناخته‌اید و آن‌ها را از مسیر سلوک خود حذف کرده‌اید، در آن صورت باید امیدوار باشید انجام آن فعالیت‌ تا حصول نتیجه نهادینه شده است. موفق باشید
3695

مدارا کنیدبازدید:

متن پرسش
سلام برادری دارم که اهل مسایل دینی نیست قبل از ازدواجش دنبال کار های غلط میرفت تابحال هم که2سالی ازازدواجش بایک زن مقیدبه مسایل دین میگذردوتاچندماه دیگرهم پدرمیشوددست بردار نیست وحتی روابط نامشروع هم داشته امادراین رابطه گوش به حرف کسی نمیدهد همسرش ازماکمک وراهنمایی برای نجات او وخودش خواسته (حتی برای طلاق) لطفاراهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد چیزی بهتر از بقیه نمی دانم خوب است این موارد را از بقیه بپرسید همین قدر می دانم تا می‌شود فکر طلاق نکنید، با او مدارا کنید تا وقتی سرش به سنگ خورد بتواند به زندگی برگردد. موفق باشید
24431
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید که مزاحم میشم. پیرامون این مطلب که فرمودید: «حرکت جوهری بستر را فراهم می کند تا روح بر جسم تجلی کند»، مطلبی رو به نقل از آقای امامی جمعه خدمت شما ارسال می کنم. لطفأ نظرتون رو بفرمایید، با تشکر. (آنهایی که معتقدند انسان، بدن بعلاوه ی نفس است، سوال است برایشان که نفس چگونه پیدا شده و تعلق گرفته به بدن؟ به ۳ نظر اشاره کردند: ۱. افلاطون: نفس قبل از حدوث بدن بوجود آمده، بدن که بوجود می آید، روح می آید و تعلق می گیرد به بدن. ۲. بوعلی، سهروردی و همه فلاسفه قبل ملاصدرا: نفس مع حدوث بدن بوجود می آید نه قبل حدوث بدن، یعنی همین که بدن بوجود می آید خدا نفس را ایجاد می کند و نفس تعلق می گیرد به بدن. ۳. ملاصدرا: نفس حادث از بدن است «جسمانیه الحدوث روحانیه البقا» یعنی ماده در سیر تکاملی خودش می رسد به مرحله ای که ساحت نفسانی پیدا می کند به عبارت دیگر نفس در مقام حدوث یک امر مادی است ولی در بقا ساحت تجرد پیدا می کند به تعبیر دیگر اگر ماده به لحاظ وجودی، یک درجه ارتقاء پیدا کند می شود نفس و اگر نفس یک درجه تنزل یابد می شود ماده، بنابراین انسان وجودی است دارای دو مرتبه، مرتبه بدن و نفس.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به جمله‌ی «سیر تکاملی ماده» که استاد فرمودند عنایت داشته باشید. این یعنی با تجلیاتِ فیض از عالم بالا به ماده، ماده از جنبه‌ی بالقوه‌ی خود به جنبه‌ی فعلیت خود که همان نفس است نایل می‌شود و نفس به ظهور می‌آید. این همان نکته‌ای است که در همان سؤال عرض شد. موفق باشید

11683
متن پرسش
با عرض سلام و خداقوت، انشاالله سال پر خیر و برکتی حضرتعالی و همه مومنین داشته باشید. در مورد انکار اصل علیت توسط هیوم و لزوم جواب علمی به آن بحثی نیست، منتهی منظور از نقل قول مرحوم علامه جعفری این بود که بد نیست در حاشیه به این قصد و غرض ها هم توجه داشته باشیم چون کسی که دنبال حقیقت باشد خود این امر باعث ظهور حقیقت است اگر امثال هیوم به حقیقت نرسیده اند ریشه در نیت آنها دارد. مطمئنا شبهات آنها جواب علمی دارد و بحث علمی هم در جای خود نیاز است خود هیوم می گوید ما در عمل مانند کسانی رفتار می کنیم که اصل علیت را قبول دارند یعنی وقتی تشنه می شویم آب می نوشیم در صورتیکه هدف از بحث علمی کشف حقیقت است آخر این چه علمی است که راهی به حقیقت ندارد؟ شاید علت ان این است که دنبال حقیقت نیستند تا حقیقت ظهور کند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً مسئله این نوع فیلسوفان حقیقت نیست. این‌ها در ادراکات حسّی متوقف‌اند و حرفشان این است در حوزه‌ی اصالت‌دادن به ادراکات حسی جایی برای پذیرفتن «علیّت» نیست و علیّت را یک امر روان‌شناختی تحت عنوان مقارنه طرح می‌کنند که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» بر مبنای خودشان حرف آن‌ها را نفی می‌کنند. موفق باشید

نمایش چاپی